فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
+29
Emiliano
ahmad1395
Negin 2
59
babak
Jack Holborn
Luska
SMAM
bahman.Gh
ramin
ژوا
fazel1994
heidiiii
Nostalji
Mihakralj
Nazanin58
jasonbourne
ASDALIREZA105
zerocold
Indiana Jones
S@M
Roxpa
Milassyui
ahmad1300mo
arman
heidiii
alirad
slevin(HAMID
SMBAGHERI
33 مشترك
صفحه 8 از 16
صفحه 8 از 16 • 1 ... 5 ... 7, 8, 9 ... 12 ... 16
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
سلام 59 عزیز
داستانهای هشدار پلیس از پرونده های واقعی گرفته می شد.
داستان از این قرار بود که آقای کلاهبردار سراغ یه جواهر فروش ارمنی میره و میگه من میخوام برای خانمم که تازه زایمان کرده یه سرویس جواهر بخرم منتها چون ایشون توی بیمارستان هست شما بیا بیمارستان چند نمونه نشونش بده هر کدوم را پسندید می خرمش.
از اون طرف میره بیمارستان و میگه من برادری دارم که از بچگی یه خانوده غیر ایرانی به فرزندی قبولش کردن و بردنش حالا که بزرگ شده برگشته ایران منتها سنت(ختنه) نشده و میترسه الان این کارو بکنه.من میارمش بیمارستان شما بیهوشش کنید و این عمل رو انجام بدید.
روز موعود جواهر فروش بخت برگشته با چند سرویس گران قیمت میره بیمارستان و خلاصه باقی قضایا.
جالبه که نقش طلافروش را آقای "هدایت الله سجادی" که خودش افسر نیروی انتظامی بود بازی می کرد.
بعد از اون فیلم، توی هر فیلمی که می بینمش یاد اون داستان می افتم!!
داستانهای هشدار پلیس از پرونده های واقعی گرفته می شد.
داستان از این قرار بود که آقای کلاهبردار سراغ یه جواهر فروش ارمنی میره و میگه من میخوام برای خانمم که تازه زایمان کرده یه سرویس جواهر بخرم منتها چون ایشون توی بیمارستان هست شما بیا بیمارستان چند نمونه نشونش بده هر کدوم را پسندید می خرمش.
از اون طرف میره بیمارستان و میگه من برادری دارم که از بچگی یه خانوده غیر ایرانی به فرزندی قبولش کردن و بردنش حالا که بزرگ شده برگشته ایران منتها سنت(ختنه) نشده و میترسه الان این کارو بکنه.من میارمش بیمارستان شما بیهوشش کنید و این عمل رو انجام بدید.
روز موعود جواهر فروش بخت برگشته با چند سرویس گران قیمت میره بیمارستان و خلاصه باقی قضایا.
جالبه که نقش طلافروش را آقای "هدایت الله سجادی" که خودش افسر نیروی انتظامی بود بازی می کرد.
بعد از اون فیلم، توی هر فیلمی که می بینمش یاد اون داستان می افتم!!
babak- تعداد پستها : 318
Join date : 2009-09-11
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
babak نوشته است:
سلام 59 عزیز
داستانهای هشدار پلیس از پرونده های واقعی گرفته می شد.
داستان از این قرار بود که آقای کلاهبردار سراغ یه جواهر فروش ارمنی میره و میگه من میخوام برای خانمم که تازه زایمان کرده یه سرویس جواهر بخرم منتها چون ایشون توی بیمارستان هست شما بیا بیمارستان چند نمونه نشونش بده هر کدوم را پسندید می خرمش.
از اون طرف میره بیمارستان و میگه من برادری دارم که از بچگی یه خانوده غیر ایرانی به فرزندی قبولش کردن و بردنش حالا که بزرگ شده برگشته ایران منتها سنت(ختنه) نشده و میترسه الان این کارو بکنه.من میارمش بیمارستان شما بیهوشش کنید و این عمل رو انجام بدید.
روز موعود جواهر فروش بخت برگشته با چند سرویس گران قیمت میره بیمارستان و خلاصه باقی قضایا.
جالبه که نقش طلافروش را آقای "هدایت الله سجادی" که خودش افسر نیروی انتظامی بود بازی می کرد.
بعد از اون فیلم، توی هر فیلمی که می بینمش یاد اون داستان می افتم!!
بابک گرامی با درود.
آفرین و بازهم آفرین به حافظه ی درخشان شما.
بله بله، اکنون با توضیح بسیار خوب و شفافی که فرمودید،
من هم داستان کامل و اصلی آن اپیزود از آقا کمالی را بیاد آوردم.
پاییز یا زمستان ۱۳۶۷ یا ۶۸ بود که این قسمت را پخش کردند.
یادش بخیر. ... همچنین اشاره و یادآوری بسیار بسیار نوستالژیکی،
در مورد جناب آقای "هدایت اله سجادی" داشتید. من نیز از همان زمان،
با بازی ایشان آشنا شدم و سپس در تلویزیون عنوان شد که خودشان درجه دار و پلیس هستند.
بهتر بیاد دارید که در فیلمهای سینمایی و سریالهای دهه شصت،
در تیتراژ و بخش پایانی، از عبارت (با تشکر از ژاندارمری) استفاده میشد.
آنزمان هنوز نیروی انتظامی تشکیل نشده بود. تا قبل از آن، هم ژاندارمری بود و هم کمیته،
که بگمانم در اپتدای دهه ۷۰ باهم ادغام شدند، و نیروی انتظامی و سپس پلیس۱۱۰ سازماندهی شد.
پس از آن بود که در تیتراژ فیلمها نیز، عنوان نیروی انتظامی استفاده گردید. ...
از نوشتار نوستالژیک و کارساز شما، ممنون و سپاسگزارم. سلامت باشید.
یاران ارجمند فروم رویایی،
این تابلوی نئون چشمکزن که آذین بخش به نام فروم رویایی هست و در پستها قرار میگیرد،
طراحی اش را نزدیک به یک سال در ذهن میپروراندم تا اینکه سرانجام دو ماه و نیم پیش،
بعد از کلی فکر کردن، به این نتیجه رسیدم که شبیه به همان تابلوی چشمکزن مغازه ها،
که در دهه ی شصت می دیدیم، ساده و جذاب بنظر آید، و در نتیجه، ظرف نیم ساعت انجام شد.
حال حرف اینست، اینجا "من" در کار نیست، هر چه هم انجام و نوشته میگردد،
محصول انرژی و روح سیالی هست که در فروم رویایی به برکت تمام یاران ارجمند سالهاست وجود دارد.
بنابرین اعضای گرامی در صورت تمایل، اگر صلاح دیدند، این تابلوی نئون را در پایان پستهایشان قرار دهند،
که سبب خرسندی و خوشحالی خواهد بود. ... فرمت آن Gif هست، که در لینک پایین نیز قرار گرفت .:
http://s4.picofile.com/file/8186552326/Viviska_Foruma.gif
توضیح مهم اینکه، هر بار که در پست قرار میگیرد، باید در سایت آپلود، از نو بارگذاری شود،
چون همان دو ماه پیش، در چند پست پی در پی، از یک لینک آن که بار اول آپلود کرده بودم استفاده کردم،
در نتیجه بعد از یک هفته، این تصویر نصفه-نیمه نمایش داده میشد. پس بهتر است برای هربار استفاده در پست،
جداگانه در سایت آپلود عکس بارگذاری شود، و هر بار، لینک تازه ی آن، به پست مربوطه اضافه گردد.
با احترام. ... سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
(پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ماه ۱۳۹۴)
مصطفی عبداللهی - بازیگر و کارگردان باسابقه تئاتر، تلویزیون و رادیو، درگذشت.
(۱۳۳۴-۱۳۹۴)
http://www.persianv.com/preview/290219.php
- نام و یادشان گرامی.
صدای بسیار خوبی هم داشتند.
.
.
.
59 نوشته است:
در سالهای نخستین از دهه ی هفتاد، سریالی چند قسمتی که با شیوه ی ١٦ م.م. ساخته شده بود،
و جنس تصویرش درست همانند فیلمهای داستانی - تلویزیونی در آن دوران بود،
بصورت هفتگی از کانال دو پخش میشد با نام "پنجره ای رو به باغچه - ١٣٧٢" - (اگر اشتباه نکنم شنبه شبها)،
که در آن، "سیما تیرانداز" نقش یک دختر خانم دانشجو را داشت که بدنبال کار بود و در یک شرکت خصوصی،
که نقش صاحب خوش تیپ اما هوسران آنرا "مصطفی عبدالهی" بازی میکرد برای کار پذیرفته میشد.
چند قسمت اپتدایی سریال بصورت مرتب و بی هیچ کم و کاستی پخش شد اما از زمانی که دختر خانم،
به منزل صاحب شرکت دعوت شد و آن مرد در حالی که جامی در دست داشت و کمی هم نوشیده بود
و نگاه های آنچنانی اش را روانه ی منشی خود میساخت، قیچی کاری ها و زوم کردن ها بر روی سریال،
تا اندازه ی تار شدن کادرهای آن آغاز شد و از هفته ی بعدش با یک سانسور جانانه،
سر و ته سریال بهم چسبانده و پخش آن تمام گردید.
* مصاحبه مجله "نقد سینما" با "مصطفی عبداللهی" (۱۳۷۸) .:
* مصاحبه ی تصویری با "مصطفی عبداللهی" (۱۳۹۳).:
https://www.youtube.com/watch?v=GWLMeNAsC7g
http://fa.wikipedia.org/wiki/مصطفی_عبداللهی
http://www.sourehcinema.com/People/People.aspx?Id=138201231021
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
*"انتهای الوند" - نوستالژیکها را زنده میکند*
برنامه «انتهای الوند» به تهیهکنندگی مجتبی رنجبر در شبکه دو سیما تهیه شده،
و با اجرای سهیل محزون، از روز جمعه - ۱ خرداد ماه - ساعت ۲۰:۴۵ دقیقه پخش میشود.
برنامه «انتهای الوند» فقط روزهای جمعه پخش میشود. این برنامه در ۵۲ قسمت،
به معرفی برنامهها و فعالیت گروههای برنامه ساز شبکه دو می پردازد. گفتوگو با عوامل تولید،
و هنرمندان برنامههای نوستالژیک و دلایل موفقیت آنها در جذب مخاطب، از دیگر بخشهایش است.
(منبع خبر: "ایسنا" - بازگویش شده در "فروم کودکی و نوجوانی"، از سایت "جام جم سیما")
http://sima.jamejamonline.ir/NewsPreview/1952031114581770852
.
.
.
- کانل دو، یا همان "شبکه دوم" قدیمی و با سابقه،
در زمینه ی یادمانه و نوستالژی، حرف بسیار دارد، چراکه در دهه ی شصت،
این شبکه از دو بخش صبحگاهی و عصرگاهی (شامگاهی) برخوردار بود،
درحالیکه شبکه اول، برنامه هایش فقط از ساعت ۴ عصر آغاز میشدند.
از سوی دیگر، شبکه اول، وظایف پخش اخبار و برنامههای مناسبتی را بیشتر در دستور کار خویش داشت،
و از اینرو شبکه دوم بگونهای آزادتر، به تولید و پخش برنامههای آموزشی، سرگرمی و مسابقه میپرداخت.
در ذهن نوستالژیک ما و نسلمان، بی شک شبکه دوم، دارای جایگاه ویژه تر و یادمانه سرشت تری میباشد.
دیدنی ها، برنامه های آموزشی، گوناگون، بخشهای متنوع و ماندگار برنامه کودک صبحگاهی که سپس عصرها نیز بازپخش میشدند،
و همچنین سریالهای مطرح ایرانی و خارجی همچون آرایشگاه زیبا، اوشین، هانیکو و فیلمهای سینمایی ساعت ۹ شب پنجشنبه شبها،
همگی محصول تولید و پخش "شبکه دوم" در دهه ی شصت خورشیدی ایران بودند، که مخاطب را مجذوب خویش میساختند.
نام "خیابان الوند"، یکی از اسمهای خاطره انگیز برایمان میباشد که در "انتهای برنامههای شبکه دوم دهه شصت"، بارها عنوان میشد.
امید است که برنامه ی نوی "انتهای الوند"، لحظههای بسیار و مهجوری را از دهه ی شصت، در بخش نوستالژیهایش زنده سازد.
با توجه به زمان پخشی که در لینک خبری آمده، برنامه ی "خیابان الوند"، جمعهها ساعت ۲۰:۴۵ دقیقه شب، پخش میگردد.
اکنون که این متن را مینویسم، قسمت اولش پخش شده. در "تلوبیون" خواهم دید. / سلامت باشید.
* (گویا امشب این برنامه پخش نشده،
چون در آرشیو تلوبیون خبری از آن نبود،
بگمانم از هفته ی آتی پخش آنرا آغاز نمایند!. ... / ؟ )
پی نوشت:
و صحبتی دیگر ....
چند روز پیش دیدم که از سرکار خانم مرضیه برومند،
دعوت بعمل آمده بود و ایشان به برنامه خندوانه آمده بودند.
درباره ی سطح هندوانه، قبلن صحبت کرده بودیم اما،
وقتی میهمانی محترم و شایسته دعوت میگردد، عوامل این برنامک،
باید حواسشان را خیلی جمع کنند که شوربختانه باز اینکار را نکردند!.
در طول برنامه، فقط و فقط آقای مجریه، به اندازه ی چند ثانیه، صحبت از خونه مادربزرگه بمیان آورد،
و بانو برومند با اینکه سرماخورده بودند، اما در اصل برنامه را خودشان اداره کردند،
و با تعریف خاطرات از دوران کودکی خویش، لحظه های خوشی را ایجاد کردند، اما این وظیفه ی مجریست،
که از چنین کارگردان مطرح و خاطره سازی، سوالاتی سلسله وار براساس تاریخ و سال ساخت سریالهایشان بپرسد.
خانم مرضیه برومند، نزدیک به ۱۵ سال (از نیمه دهه شصت تا انتهای هفتاد)، آفرینه های ممتازی را،
در ژانر کودک و بزرگسال، برای تلویزیون ایران در قالب "سریالهای فراموش نشدنی" ساختند.
اما در هندوانه، هیچ پرسشی از ایشان درباره پشت صحنه ی ۱۵ سال سریالسازی عالی و بی همتا نشد!.
از سوی دیگر، عروسکی آنجا بود که صدایش یادآور آن عروسک همسایه؟ در کلاه قرمزی میباشد،
و دایمن این صدای مزاحم، وارد بحث میشد و سطح کار را به جهتی میکشاند که شایسته این میهمان نبود.
شوخی و خنده خوب است، نیاز است، اصلن شکی نیست، اما هر کاری راهی دارد، آداب و ترتیبی دارد.
باور بفرمایید که مفهوم ماندگار و همیشه تازه ی طنز تلویزیونی در ایران،
یعنی همان سریالهای طنزی که بانو برومند، در طی بیش از یک دهه ساختند .:
(آرایشگاه زیبا - خودرو تهران۱۱ - هتل - داستانهای نوروز [۴ قسمت از ۸ قسمت به کارگردانی ایشان بود])
تمام قسمتهای چهار سریالی که نام برده شدند، مفهوم طنز را بگونه ای "پایدار و ماندگار" در خود نهادینه دارند،
و هنوز هم میتوان با تماشای آنها، هم خاطرات را زنده ساخت، و هم لطافت و نکته سنجی در وادی طنز را احساس نمود.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. سلام بچه ها. خییییییییییییلی خیلی دلم براتون تنگ شده بود.
2. برای من هم مث خیلی هاتون مشکل بد ورود به سایت پیش اومده و یه ماهی می شه نمی تونم وارد انجمن شم؛ حتا، با فیل کش.
نمی دونم چرا اینجا این طوری شده!
الآنم از کافی نت اومده م تو و از خونه نمی شه.
........................
3. "هایدی" عزیز، ببخشید که دیر نوشته هاتون رو دیدم و دیدم "بابک" خان، تمام و کمال بهتون پاسخ داده؛ که، از شما عذرخواهی و از "بابک" جان تشکر می کنم.
........................
4. "59" عزیز، برای فوت زنده یاد "مصطفی عبداللهی" متأسفم.
دقایقی پیش هم متأسفانه "مهران دوستی" عزیز رو از دست دادیم:
A
-
شنبه 2 خرداد 1394 - 08:47:12
چاپ
امتیاز به مطلب 27 نفر
گوینده مشهور رادیو درگذشت
فرهنگ > رسانه - مهران دوستی مجری نام آور و 59ساله رادیو دعوت حق را لبیک گفت.
به گزارش آفتاب نیوز،مهران دوستی (زادهٔ سوم بهمن ۱۳۳۵) گویندهٔ رادیو و مجری برنامههای تلویزیون ایرانی است.
مهران دوستی در روستای بلده از توابع نور زاده شد و دانشآموخته رشته مکانیک و مهندسی تصفیه آب در آمریکا بود.
در سال ۱۳۵۹ و هنگام تصدی سمت مدیریت
تولید صدا و سیمای مرکز گیلان، به دلیل نیامدن گوینده این کار را بر عهده
میگیرد و از آن پس به گئیندگی در رادیو مشغول بود. در زمان جنگ ایران و
عراق اطلاعیههای ارتش را در رادیو میخواند و از گویندگان رادیو جبهه
بود. او در سالیان اخیر به عنوان یکی از چهرههای شناخته شده رادیو
گویندگی برنامههای متعددی را بر عهده داشتهاست.
به گزارش پارسینه، وی در چند سال اخیر
به عنوان گویندهی برتر رادیو و نمایندهی ایران در ABU (اتحادیه رادیو
تلویزیونی آسیا- اقیانوسیه) انتخاب شده بود.
دوستی از مدتها قبل دچار بیماری قلبی بود.
1717
منبع: "خبر آنلاین".
http://www.khabaronline.ir/detail/418819
........................
5. یادمه سال گذشته بود که تو برنامه ی "خندوانه"ی "رامبد جوان" دیدمشون و آدم خونگرمی به نظر می رسید:
http://www.monazereh.ir/fa/v/2275/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%AC%D8%B0%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AE%D9%86%D8%AF%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%AF-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86
6. دانلود صدای زنده یاد:
www.parksara.ir).mp3" target="_blank" rel="nofollow">http://dl.parksara.ir/music/Tak%20Ahangha/sedayedeklameyemehrandoosti(www.parksara.ir).mp3
منبع: "پارک سرا".
پیشاپیش از کیفیت نه چندان خوب فایل عذرخواهی می کنم. ترجیحاً با اسپیکر گوش کنید تا هدفون یا ایرفون.
اما، واقعاً زیباست.
7. باز هم شرمنده که نمی شه بیام بیشتر بهتون سر بزنم.
8. راستی، یه مورد بسیار مهم دیگه:
چن شب پیش "نسیم" دوست داشتنی "اتل متل" ("قلی و بابا حکیم") رو هم داد. از دستش ندید:
http://tvnasim.ir/memorials/-/asset_publisher/JTcr0Rpg1fLA/content/94-02-26-%D8%A7%D8%AA%D9%84-%D9%85%D8%AA%D9%84?redirect=http%3A%2F%2Ftvnasim.ir%2Fmemorials%3Fp_p_id%3D101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA%26p_p_lifecycle%3D0%26p_p_state%3Dnormal%26p_p_mode%3Dview%26p_p_col_id%3Dcolumn-2%26p_p_col_count%3D1
9. فعلاً.
2. برای من هم مث خیلی هاتون مشکل بد ورود به سایت پیش اومده و یه ماهی می شه نمی تونم وارد انجمن شم؛ حتا، با فیل کش.
نمی دونم چرا اینجا این طوری شده!
الآنم از کافی نت اومده م تو و از خونه نمی شه.
........................
3. "هایدی" عزیز، ببخشید که دیر نوشته هاتون رو دیدم و دیدم "بابک" خان، تمام و کمال بهتون پاسخ داده؛ که، از شما عذرخواهی و از "بابک" جان تشکر می کنم.
........................
4. "59" عزیز، برای فوت زنده یاد "مصطفی عبداللهی" متأسفم.
دقایقی پیش هم متأسفانه "مهران دوستی" عزیز رو از دست دادیم:
A
-
شنبه 2 خرداد 1394 - 08:47:12
چاپ
امتیاز به مطلب 27 نفر
گوینده مشهور رادیو درگذشت
فرهنگ > رسانه - مهران دوستی مجری نام آور و 59ساله رادیو دعوت حق را لبیک گفت.
به گزارش آفتاب نیوز،مهران دوستی (زادهٔ سوم بهمن ۱۳۳۵) گویندهٔ رادیو و مجری برنامههای تلویزیون ایرانی است.
مهران دوستی در روستای بلده از توابع نور زاده شد و دانشآموخته رشته مکانیک و مهندسی تصفیه آب در آمریکا بود.
در سال ۱۳۵۹ و هنگام تصدی سمت مدیریت
تولید صدا و سیمای مرکز گیلان، به دلیل نیامدن گوینده این کار را بر عهده
میگیرد و از آن پس به گئیندگی در رادیو مشغول بود. در زمان جنگ ایران و
عراق اطلاعیههای ارتش را در رادیو میخواند و از گویندگان رادیو جبهه
بود. او در سالیان اخیر به عنوان یکی از چهرههای شناخته شده رادیو
گویندگی برنامههای متعددی را بر عهده داشتهاست.
به گزارش پارسینه، وی در چند سال اخیر
به عنوان گویندهی برتر رادیو و نمایندهی ایران در ABU (اتحادیه رادیو
تلویزیونی آسیا- اقیانوسیه) انتخاب شده بود.
دوستی از مدتها قبل دچار بیماری قلبی بود.
1717
منبع: "خبر آنلاین".
http://www.khabaronline.ir/detail/418819
........................
5. یادمه سال گذشته بود که تو برنامه ی "خندوانه"ی "رامبد جوان" دیدمشون و آدم خونگرمی به نظر می رسید:
http://www.monazereh.ir/fa/v/2275/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%AC%D8%B0%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AE%D9%86%D8%AF%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%AF-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86
6. دانلود صدای زنده یاد:
www.parksara.ir).mp3" target="_blank" rel="nofollow">http://dl.parksara.ir/music/Tak%20Ahangha/sedayedeklameyemehrandoosti(www.parksara.ir).mp3
منبع: "پارک سرا".
پیشاپیش از کیفیت نه چندان خوب فایل عذرخواهی می کنم. ترجیحاً با اسپیکر گوش کنید تا هدفون یا ایرفون.
اما، واقعاً زیباست.
7. باز هم شرمنده که نمی شه بیام بیشتر بهتون سر بزنم.
8. راستی، یه مورد بسیار مهم دیگه:
چن شب پیش "نسیم" دوست داشتنی "اتل متل" ("قلی و بابا حکیم") رو هم داد. از دستش ندید:
http://tvnasim.ir/memorials/-/asset_publisher/JTcr0Rpg1fLA/content/94-02-26-%D8%A7%D8%AA%D9%84-%D9%85%D8%AA%D9%84?redirect=http%3A%2F%2Ftvnasim.ir%2Fmemorials%3Fp_p_id%3D101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA%26p_p_lifecycle%3D0%26p_p_state%3Dnormal%26p_p_mode%3Dview%26p_p_col_id%3Dcolumn-2%26p_p_col_count%3D1
9. فعلاً.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
امیر گرامی با درود.
- "مصطفی عبداللهی" راحت شد.
۱۴ سال با بیماری دست بگریبان بود، روحش شاد.
- اکنون از شنیدن خبر درگذشت "مهران دوستی" که اطلاع رسانی داشتید، واقعا شوکه شدم!.
بله من هم پارسال، حضور ایشان در خندوانه رو دیده بودم، و در جریان عمل قلبشون هم بودم.
صدای بسیار بسیار ویژه و خوبی داشتند (میکروفونیک و رادیوفونیک)، که از یادگارهای ناب دهه شصت بود.
... چه میشه گفت، این هنرمندان راستین، یا پیر یا میانسال، دیگر یکی یکی از میان رفتند و میروند،
و این در حالیست که هیچ جایگزینی برایشان نیامده و نخوهد آمد، و بدین ترتیب، سطح کار بشدت پایین میآید.
"مهران دوستی" (سوم بهمن ماه ۱۳۳۵ ~ دوم خرداد ماه ۱۳۹۴)
گوینده ی ممتاز رادیو در بیش از سه دهه ...
نام و یاد صدای هنایشگزارش، همیشه گرامی ...
سلامت باشید.
پی نوشت:
بازهم سخن از صدا و نواهای ماندگار بمیان آمد ...
در طی ۱۰ سال گذشته، استاد معین آهنگهای بسیاری را بشکل "تک آهنگ" اجرا کردند،
که از میان آنها، تنها بازخوانی که بر آهنگ قدیمی "شدهام بت پرست تو" داشتند،
بسیار مورد پسندم قرار گرفته بود که تنظیم و کلیپش نیز مناسب صدای زیبای ایشان بود.
اکنون پس از گذری یک دهه ای، آهنگی که بتازگی با نام "شمال"(۲۰۱۵) خوانند نیز، نظرم را جلب کرد،
که کلیپ درخوری هم دارد. البته بحث درباره ی کلیپ درمیان نیست، اصل، آهنگ و تنظیم و صدای خواننده است،
اما بهرحال دوران کنونی، زیر سلطه ی ظواهر است، از اینرو ساختار کلیپ نیز مطرح میگردد (کلیپ خوشساختی هست).
البته این آهنگ شمال، اگر با صدای شخص دیگری (از این جدیدیهای بیصدا) خوانده میشد، حرفی برای گفتن نداشت.
اینجاست که باید بگوییم "آهنگ معین"!، یعنی صدای ایشان بوده که آهنگ را شنیدنی مینماید.
در ضمن، اجرا و جنس صدای استاد معین در این آهنگ، بسیار بهتر از کارهای سالهای جاریشان است.
انگار که با جان و دل و احساس کامل، درست همانند دهه های ۸۰ و ۹۰ میلادی، آنرا اجرا کرده اند.
(کلیپ "شمال" با صدای معین - با کیفیت اصلی تصویر(HD) / بارگیری شده از سایت ایران پرود) .:
http://elmond.persiangig.com/M.Sh.rar/download?08f5
جای صدای ایرج و گلپایگانی و افتخاری و ناظری و معین و ابی و ستار و رامش و حمیرا، هیچ جایگزینی نخواهد بود.
همانگونه که صدای هایده و فرزین و مهستی، تک بود و یگانه نیز ماندگار گشت. ...
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
(Photo2007By59&Graphic)
لحظه هایی که به انتظار میگذرند
و زمانهایی که زود تمام میشوند
زندگی ترسیم این دو نقش است:
گذر انتظارها و جریان پایانها ...
.
.
.
* گزارش تصویری "تی وی پلاس"، از درگذشت "مهران دوستی" .:
http://elmond.persiangig.com/Mehran%20Dousti%20(1335-1394).mp4/download?4c28
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
*("اساتید" در مراسم استاد زنده یاد "مهران دوستی")* .:
http://sima.jamejamonline.ir/NewsPreview/1959372145838980687
.
.
.
* استاد "بهروز رضوی" .:
(صدای استاد، یکی از معجزات گویندگی در ایران است)
* استاد "منوچهر والی زاده" .:
(صدای استاد، شور و حال همان جوانی ست، که بیش از ۵۰ سال پیش، وارد این عرصه شد)
* استاد "علیرضا جاوید نیا" .:
(صداسازی و تسلط هنر گویندگی ایشان، بی شک جایگاه استادی چیره دست است.
* استاد "مجید قناد" .:
(اجرای "بازی.شادی.تماشا"، "از مدرسه تا مدرسه" و ...،
آنهم در سالهایی که جنگ و موشکباران بود، نام "استاد" را نزدمان دارد)
.
.
.
* استاد "معین" در نماهنگ "شمال" ...
.
.
.
یاد خاطرات گرامی.
سلامت و کامیاب باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
- : "من میگم که، لوازم آشپسخونه باید کامل باشه. جهان!، چاقو، چنگال ...".
(از کلمات گوهربار "شاپوری" در "بوتیک") ...
.
.
.
(by59...2004)
- با درود خدمت یاران ارجمند فروم رویایی.
دیشب خواب دیدم که با افشین خان (ایندینا جونز) صحبت میکردیم.
راجع به فروم و نوستالژیها حرف میزدیم. خوابه ناگهانی و هنایشگذاری بود.
امروز همش در این فکر بودم که بیام فروم و هم سلامی به مهندس افشین،
و هم به همگی عرض کنم. (این "هم به همگی" حالت جالبی هست از جهت دستوری و ادبی).
مطلب دیگر اینکه، من هم همانند همگی، دو برنامه ی "موج شب" و "خاطره" را از تلوبیون دنبال میکنم.
حالا البته قرار نیست که بعد از مدتها که آمدیم اینجا باز بساط انتقاد را پهن کنیم،
اما خودمونیم ها، این نوستالژیها و یادمانه ها، شده دکان و محلی برای نان برای برخی.
البته برنامه ی محترم "نسیم یادها" و همچنین "بچههای دیروز"،
واقعا خوب فعالیت داشته و "نسیم گرامی" همچنان هم دارد.
اما آن دو برنامه ای که نام بردم، بیشتر ویدیوهای تکراری را پخش میکنند. حرفهای نخنماشده میزند!.
(در "خاطره"، سیستم انتخاب موضوعات و ویدیوهاش، چیزهایی هست که در ۶-۷ سال گذشته تاکنون،
هم در برنامههای مربوط به خاطرات تلویزیون نشان داده شده، یا قبلا، "نسیم" آنها را بازگشایی داشته،
و یا بویژه رئوس مطالبی بوده که این فروم از هر جهت بطور بکر و دسته اول، به آنها پرداخته.
دیگر اینکه، قسمت اول برنامه ی "موج شب" با حضور استاد مقامی خیلی خوب بود (فقط بخاطر خود استاد).
اما برنامه ی دیشبشان که بازهم خانم خامنه را دیدیم!، اصلا جالب نبود.
درضمن شخصی که سیبیلش یک جوره خاصی بوده،
از ماشین کناری نگاه کرده با تعجب و این حرف ها.
بگمانم آن مشخصات سیبیل، حتما "شوهر اوشین (ریوزو)" بوده.
دکور "موج شب" اما خیلی خوب هست. جای سپاس دارد.
برنامه ی خاطره هم این فرمت کادرش و نوار وی اچ اس و اینها،
عجیب شبیه به تصویرسازیهای فروم خودمان آیا نبوده است؟ آیا؟.
در ضمن این مجریهای امروزی، همه اش اسم خودشان را تکرار میکنند تا مخاطب (لابد) حفظ شود.
بازهم میگم، این نوستالژیهای ما، شده محلی برای نان بابا آب داد کباب.
راستی بهتر بیاد دارید که در نمایش عروسکی "فسقلی و پدر بزرگ" (که نسیم گرامی چند شب پیش نشان دادند)،
یکی از این دو نفر، عاشق خوراک "تاس کباب" بود. اوایل دهه ۶۰ که پخش میشد،
تکرار اسم تاس کباب در این برنامه، برام خیلی جالب بود.
همچنان از "نسیم یادها" ممنون و سپاسگزاریم.
- مطلب دیگر اینکه، یک عذرخواهی بدهکار هستم به "کازوش گرامی".
چرا که ۲-۳ سال پیش اصرار داشتم که بازیگر سریال "میهمان (نوروز ۱۳۶۹)" که از خارج میآمدند،
ناصر لقایی بودند. ... اما در ویدیویی که "نسیم" پخش کرد، صحبت کازوش گرامی تأیید شد که بازیگر دیگری بودند.
علت اشتباهم این بود که عید همان سال ، تکه های نمایشی "آقای اقتصادی" با بازی جناب لقایی هم پخش میشد،
این بود که در ذهن نوستالژیک از نوروز ۶۹، برنامهها مخلوط و سپس میکس شده بوده است.
- تا یادم نرفته بگم، سرانجام چشممان به یک فیلم خوب امروزی روشن شد.
هم از جهت ساختار، و هم از جهت مفهوم و نتیجه گیری، بسیار خوب و مناسب میباشد .:
"آنچه مردان درباره زنان نمی دانند-۱۳۹۲" (نویسنده و کارگردان: " آقای قربان محمدپور").
این فیلم با زبان ساده، نکات خوبی را مطرح میکند. البته خب چون فیلم ایرانیست،
آمده و از المانهای بدی که در فرهنگ ایرانی، روکشی آیینی حتا دارند، بخوبی انتقاد کرده،
با اینحال زبان اصلی فیلم، جهانی هست. چون اگر در کشورهای غربی، ازدواج دوم و یا موقت و این مزخرفات نیست،
خوب بجایش خیانت که همه جا هست. پس این فیلم بطور معادل، در اصل پیامی اخلاقی و مفید برای جهان دارد.
"کارما" را نشان میدهد و شاید زیباترین جمله اش آنجا بود که در انتهای فیلم، همسر شخص، به او میگوید،
که نا آگاهی من از خیانت تو، دلیلش سادگیام نبود، بلکه این بود که به تو اعتماد داشتم! (و تو به این عتماد خیانت کردی).
بازیهای خوبی (همانند همیشه) از محمدرضا شریفی نیا و خانم فاطمه گودرزی.
در ضمن، سحرقریشی هم، تابحال در فیلمهاش، حد بازی اش متناسب با نقشی هست که دارد،
و با توجه به این تناسبات، از عهده ی کارش بگونه ای قابل قبول برمیآید.
پی نوشت ۱:
لطفا نخندین به نقاشی که در اپتدای پست قرار دادم (لبخند).
میدونم که ناشیانه و کودکانه کشیده بودم -
(هیچ ادعایی هم در نقاشی و طراحی نداشته و ندارم)،
اما اکنون تماشای آن، برام نوستالژیک هست.
در تابستان ۲۰۰۴ کشیده بودم. مربوط به بیش از ۱۱ سال پیش میباشد.
آن تلویزیون، وی سی دی، و همچنین ضبط سی دی دار هم، بسان قبلی ها، اکنون مرحوم شدند.
پی نوشت ۲:
این ویدیو، طلای ناب است (مصاحبه با "استاد منوچهر چشم آذر" که سرانجام ایشان را میبینیم).
https://www.youtube.com/watch?v=4eU4xTyyO6U
چه تنظیمهایی ... و همچنین "بیبی گل" (که در ویدیو میگویند که هم آهنگ و هم تنظیمش برای ایشان بوده)،
واقعا ماندگار است. همچنین تنظیمها و ارکستراسیونی که برای ملودیهای جانانه ی دهه های ۸۰ و ۹۰ میلادی داشتند.
در ویدیو هم، گلچینی از آنها جمع است ...
خوشایند و گوشنواز و دلنشین ...
بابت زیاده گویی پوزش میخوام.
امیدوارم همیشه سلامت و موفق باشید.
با احترام.
۵۹
خورشید که غروب میکند
صحنه ی روز را به بایگانی تاریخ میسپارد
تا شب با سیاهی اش
جوهری پر رنگ را
برای نوشتن فرداها
آماده سازد
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
.
.
.
با درود خدمت فروم رویایی
سپاس فراوان دارم از کانال محترم "شبکه مستند سیما"،
بخاطر برنامه ی نوستالژیک و خاطره سازشان: "گلستانه"،
که سرانجام برگهای مهمی از دفتر یادمانه های نسلمان را، از نو، زنده ساخت.
پیش از هر چیز، یادآور میگردد که در سایت "تلوبیون"،
باکس کامل برنامه های "گلستانه" وجود دارد و تکمیل هم میگردد.
برای تماشای آنها، کافیست در تلوبیون ثبت نام کرده باشید و با نام کاربری وارد شوید،
سپس ویدیوهای مورد نظر را، میتوان آنلاین تماشا کرد.
اگر هم مشترک پولی آن باشید، میتوانید فایلها را دانلود نمایید.
http://www.telewebion.com/fa/45037/گلستانه.html
- و اما در میان قسمتهای نوستالژیکی که "گلستانه" تابحال از آرشیو بازپخش نموده،
دو برنامه برایمان بسیار بسیار جایگاه نوستالژیک دارند و مدتها شکیبای تماشایشان بودیم .:
.
.
.
* قسمتی کامل از "گزارش هفتگی" و مجری ارجمندش ~ "مجری گزارش هفتگی" جناب آقای "عباس جليليان" ... (پاییز ۱۳۷۴)
http://www.telewebion.com/fa/1316023/برنامه-گزارش-هفتگی-1374/گلستانه.html
نکته: در اولین کادر بالا که مربوط به تیتراژ "گزارش هفتگی" هست،
تصویر خواننده ی فقید: "فرخ بلسارا (فردی مرکوری)" هم دیده میشود.
(۵ سبتامبر ۱۹۴۶ - زنگبار / ۲۴ نوامبر ۱۹۹۱ - لندن) ...
یاد صدای وسیعش، همیشه ماندگار است ...
فردی بهمراه والدینش هنگام دیدار آنها در آپارتمانش واقع در محله ی کنزینگتون لندن.
تاریخ عکس به احتمال زیاد مربوط به اواخر دهه ۷۰ میلادی یا اوایل ۸۰ میلادی میباشد.
.
.
.
* پشت صحنه ی سریال "نیمه پنهان ماه" پخش شده در "شما و سیما" (آهنگ معروفش هم هست) ... (۱۳۷۳)
http://www.telewebion.com/fa/1300849/پشت-صحنه-سریال-نیمه-پنهان-ماه-1373/گلستانه.html
.
.
.
یاد خاطرات گرامی.
سلامت و کامیاب باشید.
--------------------------------------------------
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
.
.
.
با درود خدمت فروم رویایی.
مجموعه ی ارزنده و نام آشنایی که پیش روست،
سری اول از برنامه ی وزین و خاطره انگیز "صداهای ماندگار" میباشد،
که در سال ۱۳۷۴ و ۷۵، با پژوهش و نگارش جناب آقای "شهرام جعفری نژاد"،
در گروه فیلم و سریال و تئاتر شبکه ی سوم ساخته، و سپس همانزمان در نیمه دهه ی هفتاد،
برای اولین بار از کانال سوم پخش گردید و آندوران بسیار خرسند گشتیم. یکی از نکات این مجموعه ی نفیس،
گفتگو با گویندگان و مدیران دوبلاژ راستین ایران هست که البته شوربختانه برخیشان دیگر در قید حیات نیستند،
اما بویژه حال که پس از گذری دو دهه ای و بیست ساله به مجموعه ی پیش روی، نگاه و گوش جان میسپاریم،
مهمترین عامل موفقیتش، حس آرامش و جلوه های صبر و شکیبایی هست که سازندگان آن،
برای ثانیه به ثانیه اش از آغاز تا پایان، خلاقانه و با هدف و حوصله بکار برده اند.
توجه به المانهای رنگ و نور و چیدمان و دکور صحنه، و همچنین ایجاد فضایی آرام و بدور از عجله،
بستری نیک و شایسته را برای گفتگو با سداپیشگان دوران طلایی دوبله در مصاحبه ها فراهم آورده.
در کنار این، از آنجا که برنامه در بیست سال پیش، یعنی زمانی که هنوز سیستمهای دیجیتال،
مزاحم صدا و تصویر در رسانه نشده بودند ساخته شده، در بین صحبتهای دوبلورها،
تکه فیلمهای سینمایی و کارتونی که بعنوان نمونه آثارشان نشان داده میشود،
همگی از جنس تصویر ۳۵ میلیمتری برخوردار هستند و بر اهمیت مجموعه از دیدگاه نوستالژیک میافزایند.
همچنین لوکیشن های مصاحبه، در بیشتر موارد، استودیوهای ضبط صداوسیما میباشند،
که در کادر تصویر، وسایل و ابزار ضبط و پخش صدا با سیستمهای قوی آنالوگ قدیم نیز، تماشا میگردند.
مراتب سپاس را خدمت جناب آقای شهرام جعفری نژاد برای ساخت "صداهای ماندگار(۱۳۷۴-۷۵)" بیان میداریم.
۱۱ فایل ۳۰ دقیقه ای که برای بارگیری و دریافت برنامه ی یادشده آماده و در پایین قرار گرفته اند،
مربوط به نسخه ی اوریجینال این مجموعه با کیفیت اصل تلویزیونی آن میباشد که دو سال و نیم پیش،
از کانال اول بازپخش گردید. آنزمان سایت تلوبیون تازه راه اندازی شده بود و در قسمت آرشیو ساعتی اش،
فایل برنامه ها را همانند اکنون، بصورت پارتهای ۳۰ دقیقه ای قرارمیداد، با این تفاوت که آیکون دانلود،
در کنار هر فایل بود. همان زمان توانستم مجموعه "صداهای ماندگار(۱۳۷۴-۷۵)" را تقریبن کامل دریافت نمایم.
البته تنها مشکلی که پیش آمد این بود، که در طول مسیر فایلهای برنامه، یکی-دو جا تصویر ثابت میشود.
در این حالت فقط کافیست تا دکمه ی پلیر دوباره فشار داده شود و فایل تصویری براه میافتد.
همچنین در اپتدا و انتهای برخی از لینکها، کمی از برنامه های دیگر تلویزیون نیز ضبط شده. ...
در طی دو سال و نیم گذشته، بارها سعی داشتم تا با تبدیل فرمت، کپی گیری و سپس ادیت فایلهای مستر پیش روی،
مجموعه ی یادشده را بصورت یکجا مونتاژ، و فایل نهایی را خروجی گیرم، که اما بخاطر اشکال خود فایلهای اصلی،
تلاشها به نتیجه نرسید. از اینرو بنا به اهمیت این برنامه ی ماندگار، آنهم با کیفیت پخش تلویزیونی که این نسخه داراست،
تعداد ۱۱ لینک تقدیم میگردد، که شامل بخش اصلی صداهای ماندگار میباشد. (یعنی همان لینکهای مستر).
زمان هر لینک ۳۰ دقیقه است. اگر از اپتدا، فایل بدون حرکت بود، چند ثانیه آنرا به جلو زده، سپس راه میافتد.
همچنین اگر آغاز فایل تصویری، شامل برنامه ای دیگر است، چند دقیقه آنرا به جلو زده تا نوبت به پخش صداهای ماندگار برسد.
برای زیاده گویی و توضیحات جز به جز پوزش میخواهم. خیلی تلاش کردم تا این مجموعه یکجا تقدیم گردد، اما نشد.
فایلهای زیر که در استوپ کادرهاشان نیز مشخص است، شفافترین نسخه از این مجموعه ی خاطره انگیز و خوشساخت میباشند.
هر چه که در توان بود برای آماده سازی تصاویر و بازنشر فایلها در فروم رویایی انجام شد. امیدوارم که کاستیها را ببخشید.
مراتب سپاس را خدمت جناب آقای شهرام جعفری نژاد برای ساخت "صداهای ماندگار(۱۳۷۴-۷۵)" بیان میداریم.
.
.
.
۱) مصاحبه و گفتگو با (فهیمه راستکار - حمید قنبری) .:
http://elmond.persiangig.com/Seda.haye%20Mandegar%2001.rar/download?08f5
۲) مصاحبه و گفتگو با (سعید شرافت - جلال مقامی - رفعت هاشم پور - مهین کسمایی) .:
http://elmond.persiangig.com/Seda.haye%20Mandegar%2002.rar/download?08f5
۳) مصاحبه و گفتگو با (ایرج رضایی) / در اپتدای فایل بعدی نیز، ادامه ی گفتگو با ایشان است.
http://elmond.persiangig.com/Seda.haye%20Mandegar%2003.rar/download?08f5
۴) مصاحبه و گفتگو با (سعید مظفری - حسین معمارزاده - ابوالحسن تهامی - ناصر آقایی) .:
http://elmond.persiangig.com/Seda.haye%20Mandegar%2004.rar/download?08f5
۵) مصاحبه و گفتگو با (منوچهر نوذری - اصغر افضلی) .:
http://elmond.persiangig.com/Seda.haye%20Mandegar%2005.rar/download?08f5
۶) مصاحبه و گفتگو با (مینو غزنوی - فریبا شاهین مقدم - سعید مظفری) .:
http://elmond.persiangig.com/Seda.haye%20Mandegar%2006.rar/download?08f5
۷) گزارش دوبله ی همزمان فیلمها در سالن سینما.
(... خسر خسروشاهی، جلال مقامی و اکیپ دوبلورها -
یازدهمین جشنواره ی بین المللی فيلم کودک و نوجوان - ۱۳۷۴) .:
http://elmond.persiangig.com/Seda.haye%20Mandegar%2007.rar/download?08f5
۸) مصاحبه و گفتگو با (امیرهوشنگ قطعهای - مهین بزرگی - بهرام زند) .:
http://elmond.persiangig.com/Seda.haye%20Mandegar%2008.rar/download?08f5
۹) مصاحبه و گفتگو با (شهروز ملک آرایی - جواد پزشکیان - مهدی آرین نژاد - مهوش افشاری - مهدی علیمحمدی) .:
http://elmond.persiangig.com/Seda.haye%20Mandegar%2009.rar/download?08f5
۱۰) مصاحبه و گفتگو با (مهدی علیمحمدی - خسرو شایگان) .:
http://elmond.persiangig.com/Seda.haye%20Mandegar%2010.rar/download?08f5
۱۱) مصاحبه و گفتگو با (خسرو شمشیرگران - ناصر ممدوح) .:
http://elmond.persiangig.com/Seda.haye%20Mandegar%2011.rar/download?08f5
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
* پی نوشتها ... .:
- سرانجام نصب و راه اندازی دوربین مداربسته ی فروم بپایان رسید.
زین پس تمام رفت و آمدها و ورود و خروجها، در نامحسوسترین حالات خود،
محسوستر و قابل تشخیصتر از نخی سپید بر روی پارچه ای سیاه خواهند بود؟.
استپکادر زنده یاد نوذری که در تصویر بالا استفاده شد، برگرفته از وبلاگ زیر میباشد.
کلیپ کوتاه طنزی که قرار دادند را، برای بار اول بود که میدیدم (با سپاس از ایشان) .:
http://aghagol.blog.ir/1393/11/استاد-منوچهر-نوذری
.
.
.
- چندی پیش در سایت ایران پرود، فیلم "همسر دلخواه من-۱۳۷۹"،
که کانال محترم نمایش بازپخش داشته، قرار گرفته بود.
این فیلم را آنزمان در سینما ندیده بودم و چون دهه ی هفتادی بود، دریافت و شروع به تماشا کردم.
از اپتدا کمی مشکوک بنظر میرسید تا اینکه بساط کپی و کپی سازی لو رفت!.
آنرا از روی "میسیز داوت فایر-۱۹۹۳" کپی کردند با این تفاوت اجباری!،
که بنا به محدودیتهای رایج سینمایی، مرد در فیلم تصمیم میگیرد زنش را طلاق دهد،
درست بر عکس داوت فایر، که زن از مرد جدا شد ("Mrs. Doubtfire-1993").
سپس زن قصه، میرود پیش دوستش که گریمور است و با ایجاد تغییر چهره،
بعنوان پرستار بچه ها، وارد زندگی همسر قبلی اش شده تا رفتارهای او را کنترل کند،
و نگذارد تا شوهر سابق دست به ازدواج مجدد زند. ...
البته از وقتی فیلم لو رفت، دیگر آنرا کامل نگاه نکردم چون حتا در کپی بودن، ضعیف عمل کرده.
سکانسهای "داوت فایر" را یکی پس از دیگری تقلید کرده آنهم با توجه به محدودیتها و تغییر پرسوناژها.
در کل، نتیجه ی کار حتا با اینکه داستان جذابی را آماده و کپی شده داشتند، مناسب نشده.
.
.
.
- و موردی دیگر در همین زمینه، که مدتهاست گفتنش را فراموش میکنم.
۷-۸ سال پیش، فیلم ایرانی دیدم با نام "ازدواج به سبک ایرانی-۱۳۸۳" ساخته ی حسن فتحی.
بی شک نکته ی تبلیغ برانگیز این فیلم، حضور سعید کنگرانی پس از ۲۲ سال دوری از سینما بود.
چند دقیقه ای از تماشایش نگذشته بود که کار لو رفت!،
چراکه کپی شده از فیلم بسیار زیبای (در دوبله روسی با نام زیر):
"ازدواج بزرگ یونانی من" ~ "My Big Fat Greek Wedding"
محصول مشترک امریکا و کانادا، در سال ۲۰۰۱ میباشد.
داستان و لوکیشنهای ازدواج به سبک.، مو به مو از آن کپی شده. پوسترش هم بهمچنین!،
اما آن کجا و این کجا. ... پیشنهاد میکنم که حتمن فیلم امریکایی یادشده را تماشا بفرمایید.
(عروس از خانواده ای یونانی ست که با جوانی خارجی آشنا میشود.
پدرش بسیار ملی گراست، بگونه ای که تکه کلامش اینست:
"هر واژه ای که بگویید، ثابت میکنم که ریشه ای یونانی دارد!.
تمام کلمات جهان، از زبان ما یونانیها گرفته شده".) ... (خنده).
سپس بخاطر آشنایی این دو جوان و همچنین خانواده هاشان با یکدیگر،
تضادهای فرهنگ شرق و غرب، با طنزی قوی نشان داده میشود.
فیلم بسیار شاد و خوشساختی هست. با بودجه ی ۲۴ میلیون دلار امریکا ساخته شده،
و نزدیک به ۳۷۰ میلیون دلار در گیشه فروش داشته!. محصول ۲۰۰۱ - (۱۴ سال پیش).
و اما فیلم ایرانی "ازدواج به سبک کپی کاری" نیز، دو-سه سال بعدش (۱۳۸۳)،
کپی خویش را از روی آن به انجام رسانده!.
http://www.sourehcinema.com/Title/Title.aspx?id=138303302014
نویسنده ی این نسخه ی کپی ایرانی،
در کارنامه شان، سه فیلمنامه را نوشتند؟ .:
۱- شوکران.....(کپی شده از "Fatal Attraction-1987")
۲- کاغذ بی خط.....(کپی مخلوط گونهای که رگه هایی از "چشمان باز بسته" نیز در خود دارد ...
(همان سال ۱۳۸۰، در سانس شبانه ی سینما فرهنگ تهران که بعد از ۹ شب بود، کاغذ بی خط را دیدم.
فیلم بیخودیست. آنزمان کلی بخودمان فشارآوردیم که بخاطر بازیگرانش، احترام فیلم را حفظ کنیم،
اما داستان کپی شده ی آن، از نوع سرگردان، خسته کننده و فرافکنانه بود.
فقط عطش سیگارکشیدن را هنگام تماشا در سالن سینما برایمان ایجاد کرد. از بس که بازیگرانش با ولع سیگار میکشیدند).
۳) ازدواج به سبک ایرانی.....(کپی شده از "2001- My Big Fat Greek Wedding").
- حضور آقای کنگرانی در فیلم ازدواج به سبک...، هیچ حرفی برای گفتن نداشت.
.
.
.
- انگار زندگی دو نیم است.
اگر شهرت و موفقیت در اپتدایش بدست آوری،
و سپس بنا به دلیلی، خواسته یا ناخواسته از آن حال و هوا دور شوی،
و پس از سالها بازگردی، هیچ موفقیت تازه ای بسان قبل نخواهی داشت، و بلعکس.
...........................
همیشه فکر میکنم که چقدر خوب شد که بهروز.وثوقی.، از "سینما" دور شد.
درست است که در طی این سالها نقشهایی در فیلمهای خارجی و ایرانی، در آنسوی اقیانوس بازی کرد،
اما هیچکدام مطرح و دیده نشد، ... و حتا اگر در ایران هم میماند، دیگر حرفی برای گفتنش نبود،
چون در زمان جوانی و دوران خویش، تا بالاترین سکوی موفقیت و شهرت در هنر بازیگری پیش رفت،
قله را فتح کرد، جایی که فرای آن، دیگر چیزی وجود ندارد. ...
اما بازیگرانی چون انتظامی، مشایخی، کشاورز، نصیریان، نادره، مهین شهابی، گرجی و بسیاری دیگر،
با آنکه قبل از ۵۷ هم بازی داشتند و سرشناس بودند، اما هنوز جای پیشرفت و دستیابی به شهرت را داشتند،
از اینرو با ایفای نقش در دهه های ۶۰ و ۷۰، بسیار بالاتر از دوران قبل، مقام کسب کردند.
در یک کلام، به جایگاه شایسته ی خود، در نیمه ی دوم زندگی شان رسیدند....
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
سلامت و کامیاب باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
"استاد جلال مقامی" - صدایی زلال به هنایش پاک و خروشان چشمه ساران ...
برنامه ی خاطره انگیز "دیدنیها" بتاریخ سال ۱۳۷۱ ...
با سپاس فراوان از برنامه ی نیک اندیش: "نسیم یادها" ...
http://www.telewebion.com/fa/1328777/دیدنی-ها-1371/نسیم-یادها.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
سلامت و کامیاب باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
* استاد!، زادروزتان شادباش ...
(سه شنبه - سوم شهریورماه سال ۱۳۹۴ خورشیدی)
.
.
.
با درود خدمت فروم رویایی.
جای خرسندیست که استاد فریبرز لاچینی،
پس از حادثه ی آتش سوزی که چندی پیش برایشان پیش آمد،
اکنون سلامت و تندرست میباشند و بنا به گفته ی دستیارشان که در خبرگزاریها منتشر شد،
پانسمانها برداشته شده و خوشبختانه عوارض چندانی هم نداشته است.
امیدواریم که همیشه سلامتی باشد و حال و روز با شرایطی مناسب، همیشه پایدار ....
از قبل بیاد داشتم که امروز - سوم شهریورماه، سالروز تولد استاد فریبرز لاچینی هست.
خنیاگری که آواها و موزهایش، آهنگ و موزیک خاطرات و لحظه های رفته به ژرفای زمان هستند.
قبلن نیز گفته بودیم که فضای آهنگسازی استاد لاچینی، همراه با احساس و حال و هوای نوستالژیک میباشد.
این ویژگی چه در آفرینه های ایشان همچون پاییزهای طلایی، تیتراژ سریالها و آهنگهای باکلام،
و چه در هنایشی که تمام این آهنگها حال در بستر زمان از آن خود نموده است،
همیشه جلوه داشته و بجاست که بگوییم: "خاطره در خاطره آفریده"، "یادمانه را به توان دو رسانده".
https://fa.wikipedia.org/wiki/فریبرز_لاچینی
از سوی دیگر سالها در ذهن پرسشی داشتم که آهنگ زیبای تیتراژ برنامه کودک کانال یک در دهه ی شصت،
ساخته ی کدام آهنگساز بوده است؟. آهنگسازی ایرانی؟ و یا خارجی؟. ملودی و تنظیمی که جاودان و همیشگیست.
... و اکنون که به بهانه ی زادروز استاد لاچینی قصد به انتشار مطلب در فروم داشتم،
نامشان را جستجو کردم و در کنار خواندن احوال سلامتی و خبرهای تکمیلی در مورد ایشان،
به کانالی در سایت آپارات رسیدم با نام "خاطرات کودکی من"،
که در آنجا آهنگساز این موسیقی گوشنواز، استاد لاچینی عنوان شدند!،
و همچنین نام این ترانه را کبوتر و از آلبوم "کودکانه" پیامرسانی داشتند.
نسخه ی کامل آهنگ و همچنین تصویر جلد آنرا نیز کانال محترم یادشده، در آپارات قرار داده اند .:
http://www.aparat.com/A_R_M_I_K
آلبوم "کودکانه" در سایت استاد لاچینی موجود است و نمونه آهنگهایش را میتوان کوتاه شنید.
بنا بر اطلاعات کانال آپارات و همچنین سایت استاد، آهنگ روی صحبت (تیتراژ برنامه کودک)،
اولین آهنگ از آلبوم "کودکانه" هست و نامش گویا "قصه حیوانات" میباشد .:
http://www.lachini.com/children/koodakaneh-fa.html
ضمن سپاس فراوان از کانال محترم "خاطرات کودکی من" در سایت آپارات،
همانگونه که در لینک ایشان و نمونه آهنگ در سایت استاد نیز مشخص میباشد،
آهنگ قصه حیوانات، ترانه - باکلام است، و در تیتراژ برنامه کودک دهه شصت،
آهنگ بیکلامش را میشنیدیم و همچنان هم جلای خوشرنگ خنیای آن، در گوشمان زمزمه میسراید.
با سپاس فراوان از استاد فریبرز لاچینی و نغمههای دلانگیزشان در ژانرهای گوناگون موسیقی ...
- عکسهای استاد لاچینی که در تصویرسازیها بکار رفتند،
برگرفته از سایت رسمی ایشان میباشند .:
http://www.lachini.com
- درباره ی سازنده ی تیتراژ انیمیشن برنامه کودک کانال یک در دهه ی شصت،
نزدیک به سه سال پیش، پستی در فروم قرار گرفته بود (استاد "ابوالقاسم نظرپور") .:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t22p480-topic#6024
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
سلامت و کامیاب باشید.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
- استاد آهنگساز "علی جعفریان" با درود.
میدانید شیوه ی کاری ما در این فروم رویایی،
هیچگاه بصورت "از پیش تعیین شده" نبوده است.
البته گاهی مطالبی از قبل نوشته میشود، چون حال و خیالش پیش میآید،
اما هیچگونه برنامه ریزی قبلی برای پستهایی که سلسله وار پیش میآیند، نبوده و نیست.
امروز سخن از زادروز استاد فریبزر لاچینی بمیان آوردیم، و حال ناخودآگاه، شما در ذهن پدید آمدید.
میدانستم که در شهریورماه از جهان رفتید، اما تاریخ دقیق درگذشتتان را بیاد نداشتم.
در نت نگاه انداختم و ۹ شهریور بود. ... (نهم شهریور ماه ۱۳۹۲) ... دو سال پیش.
هم اکنون عجیب به یادتان افتادم!. بیاد روزهایی که در سالهای اواخر دهه ی هفتاد،
افتخار داشتم تا با شما همصحبت گردم. میگفتید که من دوستتان هستم، اما در اصل شاگردی کوچک بودم.
اکنون بیاد روزی افتادم که در همین تابستان، اما تابستانی دور در ۱۴ سال پیش (۱۳۸۰)،
از شیراز به تهران آمده بودید و یک روز از صبح همراه با شما، اپتدا به اداره ی رادیو رفتیم،
بعد به دفتری که مربوط به وزارت ارشاد بود، که با عوامل آنجا در زمینه ی آهنگهایتان صحبت کردید،
و سپس به سوی خیابان ولیصر براه افتادیم. گفتید که ساعتت مچیتان نیاز به تعمیر دارد.
نزدیکیهای تقاطع فاطمی-ولیعصر، از ماشین تاکسی سرویس پیاده شدیم.
سپس با راهنمایی های شما که چشم دلتان از هر بیننده ای بیناتر و تواناتر بود،
به سمت مغازه ی ساعت فروشی رفتیم که در پیاده روی وسیع ولیعصر پایین تر از تقاطع فاطمی قرار داشت.
در ۲-۳ دقیقه ای که به سمت آنجا میرفتیم، بازهم صحبت از آهنگهایتان شد و زیر لب آنها را زمزمه کردیم.
پس از انجام تعمیر ساعت مخصوص مچی که داشتید، از آنجا که زمان نیمروز فرا رسده بود و گرسنه بودیم،
بنا به پیشنهاد من، به رستورانی رفتیم که چندی قبل از آن در همان نزدیکیها بازشده بود.
صاحب رستوران را میشناختم و از قضا آنروز در سالن بودند و حتا خودشان همراه گارسون غذا را سرو کردند،
که همه از کمالات و برخورد نیکوی شما بود، ... از صدا و جمال و رفتار باوقارتان بود که اطرافیان همگی احترام میگذاشتند.
پس از صرف چلوکباب و جوجه کبابی که مشترکن گرفته بودیم، زمان پرداخت رسید.
درخواست صورت حساب کردم. جناب صاحب رستوران آمدند و گفتند خوشحال شدیم، بازهم تشریف بیاورید.
با اصرار من و شما، سرانجام صورتحساب را آوردند. ..................... پس از ۱-۲ دقیقه چانه زدن بین ما،
این شما بودید که برنده شدید!، چون پول نهار را خودتان پرداخت کردید!، مبلغ تاکسی سرویس را هم دقیق پرسیدید!.
و در آخر گفتید که اگر بار دیگر دست به جیب شوم، دیگر هیچ جا نمیرویم!. ...
اینها که نوشتم، همانند همیشه دست من نبود. ... استاد یادتان گرامیست.
آلبوم زیبای افسانه با صدای ماندگار علیرضا افتخاری،
گواهی روشن از هنر جاودان آهنگسازی شما میباشد.
یادتان همیشه بسان آفتاب زرین تابستان، روشن است.
با احترام.
۵۹
- استاد علی جعفریان (۱۳۱۵ - ۹ شهریور ۱۳۹۲)
آهنگساز و سرپرست ارکستر ...
مدرس پیانو و ویالون ...
رهبر ارکستر مجلسی فارس ...
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t5p600-topic
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
با درود خدمت فروم رویایی. در این ۶ قسمتی که تاکنون از برنامه ی موج شب پخش شده، پس از جلال مقامی و مجید قناد، دیشب سرانجام مهمان ارجمند دیگری دعوت شدند، که جناب آقای "حسن سلطانی" بودند. از دکور و نورپردازی چشمنوازی که طراحی و اجرا داشتند نیز دوباره ممنون و سپاسگزارم. موج شب، لطفن از آقایان سعید میناروش، ابوالفضل طباطبایی و حسین پاکدل نیز دعوت بعمل آورید. مجموعه تلویزیونی با تعداد قسمتهایش مهم نمیشود، بلکه درونمایه و کیفیت کار است که ماهیت و شایستگی آنرا مشخص میسازد. بهرحال با سپاس از موج شب که بقول خارجی ها، فیفتی فیفتی اثرگذار است. بویژه تشکر برای برنامه ی دیشبشان با جناب حسن سلطانی که بسیار تماشایی بود. صدای ایشان زنگ بسیار خوشی دارد. سیمایشان هم برایمان یادآور دهه ی شصت است. دستخط خوبی هم دارند. طرز تفکر انسانها میتواند با یکدیگر صددرصد یکسان نباشد، اما آنچه که هنایشگزار است، باورمند و راستین بودن شیوه ی فعالیت و گفتار و کردار است، که اگر اینگونه بود، آنوقت انسانها برای یکدیگر قابل احترام میگردند. آقای سلطانی از جمله اشخاصی هستند که با باوری کامل و علاقه ای درونی، بدون تقلید و خودنمایی، بکار گویندگی خبر و اجرای برنامههای مناسبتی-ادبی در رسانه مشغول بوده و هستند و بدین ترتیب، گفتار و اجرایشان همیشه به دل مینشیند ... با آرزوی سلامتی و موفقیت برای همگی ...
http://www.telewebion.com/fa/1331273/قسمت-6-_حسن-سلطانی/موج-شب.html
- نوستالژی (اخبار تلویزیون در دهه ی ۶۰ ~ "حسن سلطانی")
http://www.aparat.com/v/wZTSd
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
سلامت و کامیاب باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:
- : "من میگم که، لوازم آشپسخونه باید کامل باشه. جهان!، چاقو، چنگال ...".
(از کلمات گوهربار "شاپوری" در "بوتیک") ...
.
.
.
(by59...2004)
- با درود خدمت یاران ارجمند فروم رویایی.
دیشب خواب دیدم که با افشین خان (ایندینا جونز) صحبت میکردیم.
راجع به فروم و نوستالژیها حرف میزدیم. خوابه ناگهانی و هنایشگذاری بود.
امروز همش در این فکر بودم که بیام فروم و هم سلامی به مهندس افشین،
و هم به همگی عرض کنم. (این "هم به همگی" حالت جالبی هست از جهت دستوری و ادبی).
مطلب دیگر اینکه، من هم همانند همگی، دو برنامه ی "موج شب" و "خاطره" را از تلوبیون دنبال میکنم.
حالا البته قرار نیست که بعد از مدتها که آمدیم اینجا باز بساط انتقاد را پهن کنیم،
اما خودمونیم ها، این نوستالژیها و یادمانه ها، شده دکان و محلی برای نان برای برخی.
البته برنامه ی محترم "نسیم یادها" و همچنین "بچههای دیروز"،
واقعا خوب فعالیت داشته و "نسیم گرامی" همچنان هم دارد.
اما آن دو برنامه ای که نام بردم، بیشتر ویدیوهای تکراری را پخش میکنند. حرفهای نخنماشده میزند!.
(در "خاطره"، سیستم انتخاب موضوعات و ویدیوهاش، چیزهایی هست که در ۶-۷ سال گذشته تاکنون،
هم در برنامههای مربوط به خاطرات تلویزیون نشان داده شده، یا قبلا، "نسیم" آنها را بازگشایی داشته،
و یا بویژه رئوس مطالبی بوده که این فروم از هر جهت بطور بکر و دسته اول، به آنها پرداخته.
دیگر اینکه، قسمت اول برنامه ی "موج شب" با حضور استاد مقامی خیلی خوب بود (فقط بخاطر خود استاد).
اما برنامه ی دیشبشان که بازهم خانم خامنه را دیدیم!، اصلا جالب نبود.
درضمن شخصی که سیبیلش یک جوره خاصی بوده،
از ماشین کناری نگاه کرده با تعجب و این حرف ها.
بگمانم آن مشخصات سیبیل، حتما "شوهر اوشین (ریوزو)" بوده.
دکور "موج شب" اما خیلی خوب هست. جای سپاس دارد.
برنامه ی خاطره هم این فرمت کادرش و نوار وی اچ اس و اینها،
عجیب شبیه به تصویرسازیهای فروم خودمان آیا نبوده است؟ آیا؟.
در ضمن این مجریهای امروزی، همه اش اسم خودشان را تکرار میکنند تا مخاطب (لابد) حفظ شود.
بازهم میگم، این نوستالژیهای ما، شده محلی برای نان بابا آب داد کباب.
راستی بهتر بیاد دارید که در نمایش عروسکی "فسقلی و پدر بزرگ" (که نسیم گرامی چند شب پیش نشان دادند)،
یکی از این دو نفر، عاشق خوراک "تاس کباب" بود. اوایل دهه ۶۰ که پخش میشد،
تکرار اسم تاس کباب در این برنامه، برام خیلی جالب بود.
همچنان از "نسیم یادها" ممنون و سپاسگزاریم.
- مطلب دیگر اینکه، یک عذرخواهی بدهکار هستم به "کازوش گرامی".
چرا که ۲-۳ سال پیش اصرار داشتم که بازیگر سریال "میهمان (نوروز ۱۳۶۹)" که از خارج میآمدند،
ناصر لقایی بودند. ... اما در ویدیویی که "نسیم" پخش کرد، صحبت کازوش گرامی تأیید شد که بازیگر دیگری بودند.
علت اشتباهم این بود که عید همان سال ، تکه های نمایشی "آقای اقتصادی" با بازی جناب لقایی هم پخش میشد،
این بود که در ذهن نوستالژیک از نوروز ۶۹، برنامهها مخلوط و سپس میکس شده بوده است.
- تا یادم نرفته بگم، سرانجام چشممان به یک فیلم خوب امروزی روشن شد.
هم از جهت ساختار، و هم از جهت مفهوم و نتیجه گیری، بسیار خوب و مناسب میباشد .:
"آنچه مردان درباره زنان نمی دانند-۱۳۹۲" (نویسنده و کارگردان: " آقای قربان محمدپور").
این فیلم با زبان ساده، نکات خوبی را مطرح میکند. البته خب چون فیلم ایرانیست،
آمده و از المانهای بدی که در فرهنگ ایرانی، روکشی آیینی حتا دارند، بخوبی انتقاد کرده،
با اینحال زبان اصلی فیلم، جهانی هست. چون اگر در کشورهای غربی، ازدواج دوم و یا موقت و این مزخرفات نیست،
خوب بجایش خیانت که همه جا هست. پس این فیلم بطور معادل، در اصل پیامی اخلاقی و مفید برای جهان دارد.
"کارما" را نشان میدهد و شاید زیباترین جمله اش آنجا بود که در انتهای فیلم، همسر شخص، به او میگوید،
که نا آگاهی من از خیانت تو، دلیلش سادگیام نبود، بلکه این بود که به تو اعتماد داشتم! (و تو به این عتماد خیانت کردی).
بازیهای خوبی (همانند همیشه) از محمدرضا شریفی نیا و خانم فاطمه گودرزی.
در ضمن، سحرقریشی هم، تابحال در فیلمهاش، حد بازی اش متناسب با نقشی هست که دارد،
و با توجه به این تناسبات، از عهده ی کارش بگونه ای قابل قبول برمیآید.
پی نوشت ۱:
لطفا نخندین به نقاشی که در اپتدای پست قرار دادم (لبخند).
میدونم که ناشیانه و کودکانه کشیده بودم -
(هیچ ادعایی هم در نقاشی و طراحی نداشته و ندارم)،
اما اکنون تماشای آن، برام نوستالژیک هست.
در تابستان ۲۰۰۴ کشیده بودم. مربوط به بیش از ۱۱ سال پیش میباشد.
آن تلویزیون، وی سی دی، و همچنین ضبط سی دی دار هم، بسان قبلی ها، اکنون مرحوم شدند.
پی نوشت ۲:
این ویدیو، طلای ناب است (مصاحبه با "استاد منوچهر چشم آذر" که سرانجام ایشان را میبینیم).
https://www.youtube.com/watch?v=4eU4xTyyO6U
چه تنظیمهایی ... و همچنین "بیبی گل" (که در ویدیو میگویند که هم آهنگ و هم تنظیمش برای ایشان بوده)،
واقعا ماندگار است. همچنین تنظیمها و ارکستراسیونی که برای ملودیهای جانانه ی دهه های ۸۰ و ۹۰ میلادی داشتند.
در ویدیو هم، گلچینی از آنها جمع است ...
خوشایند و گوشنواز و دلنشین ...
بابت زیاده گویی پوزش میخوام.
امیدوارم همیشه سلامت و موفق باشید.
با احترام.
۵۹
خورشید که غروب میکند
صحنه ی روز را به بایگانی تاریخ میسپارد
تا شب با سیاهی اش
جوهری پر رنگ را
برای نوشتن فرداها
آماده سازد
جناب 59 عزيز
با عرض سلام و ارادت
خوشحال شدم كه اسمي از من حقير در مطالب پر بارتان آورده ايد البته نياز به عذرخواهي نبود چون من و فكر كنم چند نفر ديگري از بچه هاي اين فروم آنقدر به شما و مطالب زيبايتان مديون هستيم و شما خاطره هاي بسياري را براي ما زنده كرده ايد كه جاي تشكر و قدر داني از شما و ديگر دوستان مانند جناب افشين خان را دارد .
اميدوارم هميشه سالم و تندرست باشيد.
ضمناً نقاشي شما بسيار زيبا است و اگر اشتباه نكنم طرح آن را با خودكار كشيده ايد اگر نقاشي هاي ديگري نيز در دست داريد خوشحال ميشوم كه آنها را نير آپلود نماييد.
ارادتمند شما
kazvash
1394/06/07
kazvash- تعداد پستها : 60
Join date : 2011-06-26
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
kazvash نوشته است:
جناب 59 عزيز
با عرض سلام و ارادت
خوشحال شدم كه اسمي از من حقير در مطالب پر بارتان آورده ايد البته نياز به عذرخواهي نبود چون من و فكر كنم چند نفر ديگري از بچه هاي اين فروم آنقدر به شما و مطالب زيبايتان مديون هستيم و شما خاطره هاي بسياري را براي ما زنده كرده ايد كه جاي تشكر و قدر داني از شما و ديگر دوستان مانند جناب افشين خان را دارد .
اميدوارم هميشه سالم و تندرست باشيد.
ضمناً نقاشي شما بسيار زيبا است و اگر اشتباه نكنم طرح آن را با خودكار كشيده ايد اگر نقاشي هاي ديگري نيز در دست داريد خوشحال ميشوم كه آنها را نير آپلود نماييد.
ارادتمند شما
kazvash
1394/06/07
کازوش گرامی با درود.
- خواهش میکنم. لطف دارید.
اطلاعات خوب و بجای شما همیشه کارساز بوده.
از دیدگاه مهرتان درباره ی نقاشی "اتاق و تلویزیون"، سپاسگزارم.
بله، همانگونه که فرمودید، اپتدا با خودکار کشیده شد و سپس با مدادرنگی کامل گردید.
در مورد نمونههای دیگر، بیش از یکسال پیش، چند مورد که مربوط به تکنیکهای طراحی و گرافیک بود،
در لینک زیر قرار گرفتند. پستی که از نیمه ی صفحه پایینتر هست (پست ۱۶)، اپتدا عکس میکروفون دارد.
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t5p620-topic
کاملتر آن نمونه ها اکنون تقدیم میگردند. توضیح بسیار مهم اینکه،
بنده هیچ ادعایی در زمینه طراحی، نقاشی، گرافیک و خوشنویسی، نداشته و ندارم.
هر چه هم که انجام شده و میشود، کارهایی آماتوری هستند. خوشبختانه در فروم رویایی،
بسیاری از بچهها در زمینههای مختلف، هنرمند هستند. برای نمونه، ۲ سال پیش بود،
که خانم هایدی یک نقاشی بطور ذهنی از "دکتر عروسکی" کشیده بودند. از تاشها و خطوط کار،
کاملن پیدا بود که در طراحی و نقاشی قوی هستند. همچنین شنیدم که افشین گرامی نیز،
در زمینه ی پیانو و نقاشی، کار کرده اند. امیلیانو گرامی هم نوازنده ی ساز الکترونیک هستند.
و حتمن سایر یاران ارجمند نیز در زمینههای هنری و ادبی فعالیت دارند. این هست که با تصویرهایی که گاهی قرار میدهم،
خودم رو کوچک تر میکنم. اما خیالی نیست، چون ارزش فروم رویایی خودبخود بالا بوده و هست.
آن چند نمونه ای که گفتم قرار میگیرند تا سپس برویم سراغ ادامه ی برنامه ...
(اینها در اصل یک بروشور ۵۰*۷۰ بودند که سال ۸۰، برای یکی از واحدهای درسی انجام شد)
در همین سبک طراحی بویژه با قلم فلزی و مداد کنته و ذغال،
کارهای آماتوری دیگری دارم، اما چون اندازه هاشان بزرگ هست، اسکن هاشان را ندارم.
برخیشان هم در اسباب کشی چند سال پیش، ماند در منزل قبلی.
چند تاییشان را هم پس از کشیدن پاره کردم (چیز خاصی نیست - خنده -،).
یکیشان را اکنون با همین روش گرفتن جلوی دوربین نت بوک و فشردن دکمه ی نجات بخش PrtSc، عکسش را گرفتم،
این تصویر کیفیت خوبی ندارد، اندازه اش هم کوچک است. اما اندازه اصلی A3 هست. نکته ی مهم در این طراحی،
تصویر دوربینی ۸ میلیمتری هست که روزی در انتهای دهه ی ۶۰، منزل پدربزرگم پیدا کرده بودم،
و با کسب اجازه، آنرا صاحب شده بودم. نقاشی پایین را هم سال ۷۴-۷۵ کشیده بودم از همان دوربین.
یک فیلم هم داخلش بود، فیلم ۸ میلیمتری، اما ظاهرن دیگر کار نمیکرد. ولی همین نگاه کردن به ویزور آن،
و دیدن فضای اطراف از کادر یک دوربین ۸ م.م، خیلی خوشایند بود ... (by59/1375) .:
آنزمان در دهه های ۶۰ و ۷۰، بسان دهه ی ۵۰، میگفتند که عکاسیها، فیلمهای ۸ را به آلمان میفرستند،
تا بر روی حلقه های آپارات هشت میلیمتری ظهور و چاپ گردد و سپس به مشتری تحویل داده شود.
دوربین ۸ م.م.، صامت بود، و استفاده ی آن در مقیاس عمومی، تا اوایل دهه ی ۸۰ میلادی بود،
چرا که پس از آن، دوربینهای ویدیویی برای مصارف مجالس و سپس شخصی به بازار جهانی آمدند.
اما جنس تصویر سوپر ۸، همچنان خاطر انگیز است. ... در دهه ی ۵۰ خورشیدی در ایران،
تمام فیلمهای خانوادگی (میهمانی)، عروسیها و غیره، با همین دوربین سوپر ۸ فیلمبرداری میشدند.
فیلمهای عروسی و همچنین مهمانیهایی که دهه ۵۰ منزل پدربزرگم بوده،
بر روی نوارهای هشت، بیادگار باقی مانده اند. / افشین گرامی نیز ۴-۵ سال پیش،
فیلم جشن تولد سه سالگیشان را در وبلاگ قرار دادند که با ۸.م.م. گرفته شده بود.
البته فیلم ایشان صامت نبود، در اینصورت صدای آن جداگانه ضبط و سپس مونتاژ شده بوده است.
http://indianajones2.blogfa.com/post-58.aspx
- کازوش گرامی چون صحبت از کارهای طراحی و گرافیکی بمیان آوردند، یاد خاطرهای جالب افتادم.
سال ۱۳۷۹ بود که سال دوم رشته ی گرافیک بودم. مدرس یکی از واحدهایمان، خانم میانسالی بودند،
که از همان اولین کلاس، انگار که با دیدن من، خاطره ای تلخ برایشان زنده شد و رفتارهای پرخاشگری داشتند.
این برخوردها تا جایی پیش رفت که پس مدت کمی، شده بودم سوژه در بین همگروهیها که البته سبب خوشحالی بود،
چون تا جمع میشدیم، بچهها پیشبینی میکردند که دفعه ی بعد، چگونه آن استاد به من و کارهایم گیر خواهد داد،
و پس از انتقاد و تحقیر غیر مستقیم، بازهم میگوید که فلانی، شنیدم که در فرهنگسرا برنامه داشتی،
خب برو سراغ همان خواندن، چون در گرافیک و طراحی، به جایی نمیرسی ....
باری، استاد ما هر دفعه به یک بهانه ای، مشقهایی که انجام میدادم را شدیدن نقد میکرد،
و بچه ها هم یواشکی میخندیدند. خودم هم خب ناراحت میشدم چون واقعن نمیدانستم دلیل رفتارهای ایشان چیست،
اما خنده ی یواشکی بچه ها، سبب آرام شدن و خرسندی بود. سرانجام آن ترم به پایان و بزودی ژوژمانها فرا میرسید.
طبق فرمایش استاد مربوطه، قرار شد که برای بخش عملی امتحان، هر یک از دانشجویان، یک واژه و مفهوم انتخاب نمایند،
و سپس برای آن، کارت پستال تهیه کنند. عکس گرفتن هم مجاز بود، و کلن تکنیکهای چاپ دستی، عکس و طراحی را میشد باهم آمیخت.
من واژه ی "مهربانی" را انتخاب کردم. ... چند روز بعد روزی منزل یکی از بستگان مهمانی بود، و دوربین هم همراه داشتم.
دو نفر از بچههای فامیل، تقریبن همسن بودند. با وسایلی که موجود بود، در سه برداشت از آنها، با مفهوم مهربانی عکس گرفتم.
نتیجه ی عکسها پس از ظهور و چاپ متوسط شد و پس از پردازش و طراحی تکمیلی، در قالب سه کارت پستال، آماده شدند.
شب قبل از ژوژمان، از آنها در فرمت کارت پستال پرینت گرفتم و همراه با اصل عکسها و نگاتیوها در کیف خود قرار دادم.
فردایش که روز امتحان بود، نوبتم شد که نزد استاد برای تحویل کار عملی بروم. با خوشحالی و اعتماد بنفس هر چه تمام!،
و همچنین انرژی خوبی که بچهها از دیدن آن سه نمونه کار نشان داده بودند، نزد استاد رفتم.
ایشان کارت پستالها را دیدند، کمی پوسخند و کمی هم حالت عصبی در چهره شان پدید آمد.
احساس کردم که بچهها جلوی خنده شان را گرفته اند. ... سپس استاد کارها را روی میز گذاشت و گفت:
"از مجلههای خارجی عکس قیچی میکنن، میچسبونن کنار هم میارن اینجا!". بی درنگ با شهامتی از قبل آماده شده گفتم،
استاد اجازه بفرمایید، اصل عکسها و نگاتیوها هست، خودم گرفتم، و در این زمان آنها را از کیف بیرون آورده و نشان دادم.
ایشان نیمنگاهی به اصل عکسها انداخت، سپس نفر بعدی را صدا زد. ...
چند روز پس از آن، نمرات را بر تابلوی اعلانات زده بودند. اگر اشتباه نکنم،
کمترین نمره را در این درس گرفته بودم، که این خود دوباره سوژه ای شد برای خندیدنهای بعدی ...
(Photo&DesignBy59-1380)
البته بماند که چندی بعدش در ۱۳۸۰، این سه کارت را همراه با دو نمونه که سوژه های دیگری داشتند،
با خرج خود چاپ کردم که آنزمان نزدیک به ۴۰۰ هزارتومان شد. سپس برای پخش آنها،
اپتدا به خیابان ویلا و سپس به میدان بهارستان که بورس کارت پستال بود رفتم.
پس از روزها بازاریابی و نزد خرده و عمده فروش رفتن، فهمیدم که کار چاپ و پخش کارت پستال،
دارای سیستم مونوپل است. یعنی هیچکدام از مغازه های فروش این محصولات،
یکدانه کارت هم برای "فروش امانی" قبول نمیکردند. ...
حتا در میدان انقلاب که مرکز پخش کتاب را میشناختم، چون کارمندش از کار خوشش آمده بود،
قرار شد که در کارتن کتابها، بصورت بستههایی ۵۰ تایی قرار دهد و به شهرهای دیگر بفرستد،
اما فردایش که زنگ زدم عذرخواست و گفت مدیرشان گفته که دیر یا زود،
تولید و پخش اصلی کارت میفهمند که با شخصی غیر آنها کار کردیم و دیگر بهمان جنس نمیدهد.
... باری، ۵ عنوان کارت پستال، که از هر کدام ۵ هزار نسخه چاپ شده بود، یعنی ۲۵ هزار عدد،
پس از یکی-دو ماه دوندگی و در جریان ماجرا قرار گرفتن، ماند روی دست خودم. ...
تعدادی را بعنوان هدیه به آشنایان و دوستان تقدیم کردم. مابقی هم در کمد دیواری منزل ماند،
و بگمانم همراه با آرشیو نشریه سینما و مجله ی فیلم که سالها در دهه ی هفتاد جمع میکردم،
در اپتدای دهه هشتاد، به کنار تیر چراغ برق کوچه گذاشته شدند ...
روح جاری و خوش نیتی که تلاشها دارند، هیچگاه از بین نمیروند،
شاید ضعیف و قابل مطرح نباشند، و یا شاید زمانشان نرسیده.
در هر صورت، "راه" از "رسیدن" مهمتر است.
چون "رسیدن" یعنی اتمام و پایان، اما "راه" یعنی آموزه ها و تجربه های تازه.
البته این موارد، همگی مربوط به علاقههای شخصی در این زمینه بود.
یعنی کارهایی که سفارش نبودند. برای همین به انجام نرسیدنشان خب بهر حال در ذهن میماند.
اما وقتی کاری سفارش است، مبلغی گرفته میشود و به سرانجام میرسد.
ولی آندسته کارهایی که انسان برای دل خودش یا به عنوان تولید کننده در زمینههای فرهنگی انجام میدهد،
از ارزش بیشتری برخوردار میباشند ...
از کازوش گرامی ممنونم که این موارد سرانجام با فروم رویایی مطرح گردید.
با آرزوی سلامتی و موفقیت برای همگی.
پی نوشت:
همان سال ۱۳۸۰، یکی از همکاران
گفتند برنامه ای هست با نام آب و آینه،
که قرار است در دومین کانال تولید شود. ایشان با تهیه کننده اش آشنا بود.
درخواست کرد تا آرمی (لوگو) برای نام این برنامه طراحی شود.
سه نمونه انجام دادم، که بهترینش را پسندیدند.
چندی بعدی پیغام دادند که آن برنامه به مرحله ی تولید نرسید و کار متوقف شد.
دو سال پیش در آرشیو ساعتی تلوبیون-بخش کانال سه، تصویر برنامه ای را دیدم،
که لوگوی آن آشنا به نظر آمد. نام برنامه آینه بود و بنظرم آرمش،
شباهت به آنچه که سال ۸۰ انجام دادم دارد.
انگار ساده شده ی واژه آینه از لوگوی آب و آینه است.
در تمام زمینههای هنری و فرهنگی و ادبیات و فیلم و سینما و موسیقی،
در ایران هیچگاه کپی رایت نبوده و نیست. از اینرو برخی براحتی دست به تقلید و سرقت میزنند.
مورد آرم بالا را حدس زدم چون واقعا شباهت دارد، اما موارد دیگری بوده که کاملا حق را خوردند و پولی ندادند.
سال ۷۹، به یک چاپخانه معرفی شدم که در زمینه ی چاپ بسته های دستمال کاغذی فعالیت داشت.
اتفاقن از چاپخانه های قدیمی تهران هم بود و صاحب اصلیاش را اهالی چاپ و نشر میشناختند.
آن زمان، پسرش کارها را در دست گرفته بود. طبق صحبتی که با او شد،
قرار شد برای یکی از مارکهای شناخته شده ی دستمال کاغذی، چند نمونه طرح بزنم.
کار انجام شد اما آقا پسر صاحب چاپخانه، با پوسخندی گفت: "نه!، جالب نشده،
شما دانشجو هستید، باید کار کنید" ... و از این مغلطه بازیها. اینقدر حسابی و حیله گرانه توی سر کار زد،
تا آنجا که حتا رغبتی برای درخواست برگرداندن دیسکت و پرینت کارها نداشتم و آنها آنجا ماندند.
چند ماهی گذشت و یک روز ظهر، با یکی از دوستان که برای بازاریابی در مرکز شهر بودیم،
به اغذیه فروشی رفتیم و ساندویچ سفارش دادیم. کنار پیشخوان ایستاده بودیم و مشغول صرف غذا،
که ناگهان چشمم افتاد به یک بسته دستمال کاغذی بسیار آشنا!. ...
دقیقن همان طرح جلدی بود که انجام داده بودم و گفته بودند بد است!.
اما حال چاپ شده بود، تمام و کمال. بدون پرداخت پول به طراح.
از کارمند اغذیه فروشی خواستم که آن جعبه را که خالی هم شده بود ببرم.
ایشان که از صحبت ما در جریان واقعه قرار گرفته بود،
پیشنهاد کرد یک دانه نو اش را ببرید، مجانی.
تشکر کردم و گفتم همین جعبه که خالیست بسیار ارزش دارد ....
.
.
.
یاد خاطرات گرامی.
سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:kazvash نوشته است:
جناب 59 عزيز
با عرض سلام و ارادت
خوشحال شدم كه اسمي از من حقير در مطالب پر بارتان آورده ايد البته نياز به عذرخواهي نبود چون من و فكر كنم چند نفر ديگري از بچه هاي اين فروم آنقدر به شما و مطالب زيبايتان مديون هستيم و شما خاطره هاي بسياري را براي ما زنده كرده ايد كه جاي تشكر و قدر داني از شما و ديگر دوستان مانند جناب افشين خان را دارد .
اميدوارم هميشه سالم و تندرست باشيد.
ضمناً نقاشي شما بسيار زيبا است و اگر اشتباه نكنم طرح آن را با خودكار كشيده ايد اگر نقاشي هاي ديگري نيز در دست داريد خوشحال ميشوم كه آنها را نير آپلود نماييد.
ارادتمند شما
kazvash
1394/06/07
کازوش گرامی با درود.
- خواهش میکنم. لطف دارید.
اطلاعات خوب و بجای شما همیشه کارساز بوده.
از دیدگاه مهرتان درباره ی نقاشی "اتاق و تلویزیون"، سپاسگزارم.
بله، همانگونه که فرمودید، اپتدا با خودکار کشیده شد و سپس با مدادرنگی کامل گردید.
در مورد نمونههای دیگر، بیش از یکسال پیش، چند مورد که مربوط به تکنیکهای طراحی و گرافیک بود،
در لینک زیر قرار گرفتند. پستی که از نیمه ی صفحه پایینتر هست (پست ۱۶)، اپتدا عکس میکروفون دارد.
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t5p620-topic
کاملتر آن نمونه ها اکنون تقدیم میگردند. توضیح بسیار مهم اینکه،
بنده هیچ ادعایی در زمینه طراحی، نقاشی، گرافیک و خوشنویسی، نداشته و ندارم.
هر چه هم که انجام شده و میشود، کارهایی آماتوری هستند. خوشبختانه در فروم رویایی،
بسیاری از بچهها در زمینههای مختلف، هنرمند هستند. برای نمونه، ۲ سال پیش بود،
که خانم هایدی یک نقاشی بطور ذهنی از "دکتر عروسکی" کشیده بودند. از تاشها و خطوط کار،
کاملن پیدا بود که در طراحی و نقاشی قوی هستند. همچنین شنیدم که افشین گرامی نیز،
در زمینه ی پیانو و نقاشی، کار کرده اند. امیلیانو گرامی هم نوازنده ی ساز الکترونیک هستند.
و حتمن سایر یاران ارجمند نیز در زمینههای هنری و ادبی فعالیت دارند. این هست که با تصویرهایی که گاهی قرار میدهم،
خودم رو کوچک تر میکنم. اما خیالی نیست، چون ارزش فروم رویایی خودبخود بالا بوده و هست.
آن چند نمونه ای که گفتم قرار میگیرند تا سپس برویم سراغ ادامه ی برنامه ...
(اینها در اصل یک بروشور ۵۰*۷۰ بودند که سال ۸۰، برای یکی از واحدهای درسی انجام شد)
در همین سبک طراحی بویژه با قلم فلزی و مداد کنته و ذغال،
کارهای آماتوری دیگری دارم، اما چون اندازه هاشان بزرگ هست، اسکن هاشان را ندارم.
برخیشان هم در اسباب کشی چند سال پیش، ماند در منزل قبلی.
چند تاییشان را هم پس از کشیدن پاره کردم (چیز خاصی نیست - خنده -،).
یکیشان را اکنون با همین روش گرفتن جلوی دوربین نت بوک و فشردن دکمه ی نجات بخش PrtSc، عکسش را گرفتم،
این تصویر کیفیت خوبی ندارد، اندازه اش هم کوچک است. اما اندازه اصلی A3 هست. نکته ی مهم در این طراحی،
تصویر دوربینی ۸ میلیمتری هست که روزی در انتهای دهه ی ۶۰، منزل پدربزرگم پیدا کرده بودم،
و با کسب اجازه، آنرا صاحب شده بودم. نقاشی پایین را هم سال ۷۴-۷۵ کشیده بودم از همان دوربین.
یک فیلم هم داخلش بود، فیلم ۸ میلیمتری، اما ظاهرن دیگر کار نمیکرد. ولی همین نگاه کردن به ویزور آن،
و دیدن فضای اطراف از کادر یک دوربین ۸ م.م، خیلی خوشایند بود ... (by59/1375) .:
آنزمان در دهه های ۶۰ و ۷۰، بسان دهه ی ۵۰، میگفتند که عکاسیها، فیلمهای ۸ را به آلمان میفرستند،
تا بر روی حلقه های آپارات هشت میلیمتری ظهور و چاپ گردد و سپس به مشتری تحویل داده شود.
دوربین ۸ م.م.، صامت بود، و استفاده ی آن در مقیاس عمومی، تا اوایل دهه ی ۸۰ میلادی بود،
چرا که پس از آن، دوربینهای ویدیویی برای مصارف مجالس و سپس شخصی به بازار جهانی آمدند.
اما جنس تصویر سوپر ۸، همچنان خاطر انگیز است. ... در دهه ی ۵۰ خورشیدی در ایران،
تمام فیلمهای خانوادگی (میهمانی)، عروسیها و غیره، با همین دوربین سوپر ۸ فیلمبرداری میشدند.
فیلمهای عروسی و همچنین مهمانیهایی که دهه ۵۰ منزل پدربزرگم بوده،
بر روی نوارهای هشت، بیادگار باقی مانده اند. / افشین گرامی نیز ۴-۵ سال پیش،
فیلم جشن تولد سه سالگیشان را در وبلاگ قرار دادند که با ۸.م.م. گرفته شده بود.
البته فیلم ایشان صامت نبود، در اینصورت صدای آن جداگانه ضبط و سپس مونتاژ شده بوده است.
http://indianajones2.blogfa.com/post-58.aspx
- کازوش گرامی چون صحبت از کارهای طراحی و گرافیکی بمیان آوردند، یاد خاطرهای جالب افتادم.
سال ۱۳۷۹ بود که سال دوم رشته ی گرافیک بودم. مدرس یکی از واحدهایمان، خانم میانسالی بودند،
که از همان اولین کلاس، انگار که با دیدن من، خاطره ای تلخ برایشان زنده شد و رفتارهای پرخاشگری داشتند.
این برخوردها تا جایی پیش رفت که پس مدت کمی، شده بودم سوژه در بین همگروهیها که البته سبب خوشحالی بود،
چون تا جمع میشدیم، بچهها پیشبینی میکردند که دفعه ی بعد، چگونه آن استاد به من و کارهایم گیر خواهد داد،
و پس از انتقاد و تحقیر غیر مستقیم، بازهم میگوید که فلانی، شنیدم که در فرهنگسرا برنامه داشتی،
خب برو سراغ همان خواندن، چون در گرافیک و طراحی، به جایی نمیرسی ....
باری، استاد ما هر دفعه به یک بهانه ای، مشقهایی که انجام میدادم را شدیدن نقد میکرد،
و بچه ها هم یواشکی میخندیدند. خودم هم خب ناراحت میشدم چون واقعن نمیدانستم دلیل رفتارهای ایشان چیست،
اما خنده ی یواشکی بچه ها، سبب آرام شدن و خرسندی بود. سرانجام آن ترم به پایان و بزودی ژوژمانها فرا میرسید.
طبق فرمایش استاد مربوطه، قرار شد که برای بخش عملی امتحان، هر یک از دانشجویان، یک واژه و مفهوم انتخاب نمایند،
و سپس برای آن، کارت پستال تهیه کنند. عکس گرفتن هم مجاز بود، و کلن تکنیکهای چاپ دستی، عکس و طراحی را میشد باهم آمیخت.
من واژه ی "مهربانی" را انتخاب کردم. ... چند روز بعد روزی منزل یکی از بستگان مهمانی بود، و دوربین هم همراه داشتم.
دو نفر از بچههای فامیل، تقریبن همسن بودند. با وسایلی که موجود بود، در سه برداشت از آنها، با مفهوم مهربانی عکس گرفتم.
نتیجه ی عکسها پس از ظهور و چاپ متوسط شد و پس از پردازش و طراحی تکمیلی، در قالب سه کارت پستال، آماده شدند.
شب قبل از ژوژمان، از آنها در فرمت کارت پستال پرینت گرفتم و همراه با اصل عکسها و نگاتیوها در کیف خود قرار دادم.
فردایش که روز امتحان بود، نوبتم شد که نزد استاد برای تحویل کار عملی بروم. با خوشحالی و اعتماد بنفس هر چه تمام!،
و همچنین انرژی خوبی که بچهها از دیدن آن سه نمونه کار نشان داده بودند، نزد استاد رفتم.
ایشان کارت پستالها را دیدند، کمی پوسخند و کمی هم حالت عصبی در چهره شان پدید آمد.
احساس کردم که بچهها جلوی خنده شان را گرفته اند. ... سپس استاد کارها را روی میز گذاشت و گفت:
"از مجلههای خارجی عکس قیچی میکنن، میچسبونن کنار هم میارن اینجا!". بی درنگ با شهامتی از قبل آماده شده گفتم،
استاد اجازه بفرمایید، اصل عکسها و نگاتیوها هست، خودم گرفتم، و در این زمان آنها را از کیف بیرون آورده و نشان دادم.
ایشان نیمنگاهی به اصل عکسها انداخت، سپس نفر بعدی را صدا زد. ...
چند روز پس از آن، نمرات را بر تابلوی اعلانات زده بودند. اگر اشتباه نکنم،
کمترین نمره را در این درس گرفته بودم، که این خود دوباره سوژه ای شد برای خندیدنهای بعدی ...
(Photo&DesignBy59-1380)
البته بماند که چندی بعدش در ۱۳۸۰، این سه کارت را همراه با دو نمونه که سوژه های دیگری داشتند،
با خرج خود چاپ کردم که آنزمان نزدیک به ۴۰۰ هزارتومان شد. سپس برای پخش آنها،
اپتدا به خیابان ویلا و سپس به میدان بهارستان که بورس کارت پستال بود رفتم.
پس از روزها بازاریابی و نزد خرده و عمده فروش رفتن، فهمیدم که کار چاپ و پخش کارت پستال،
دارای سیستم مونوپل است. یعنی هیچکدام از مغازه های فروش این محصولات،
یکدانه کارت هم برای "فروش امانی" قبول نمیکردند. ...
حتا در میدان انقلاب که مرکز پخش کتاب را میشناختم، چون کارمندش از کار خوشش آمده بود،
قرار شد که در کارتن کتابها، بصورت بستههایی ۵۰ تایی قرار دهد و به شهرهای دیگر بفرستد،
اما فردایش که زنگ زدم عذرخواست و گفت مدیرشان گفته که دیر یا زود،
تولید و پخش اصلی کارت میفهمند که با شخصی غیر آنها کار کردیم و دیگر بهمان جنس نمیدهد.
... باری، ۵ عنوان کارت پستال، که از هر کدام ۵ هزار نسخه چاپ شده بود، یعنی ۲۵ هزار عدد،
پس از یکی-دو ماه دوندگی و در جریان ماجرا قرار گرفتن، ماند روی دست خودم. ...
تعدادی را بعنوان هدیه به آشنایان و دوستان تقدیم کردم. مابقی هم در کمد دیواری منزل ماند،
و بگمانم همراه با آرشیو نشریه سینما و مجله ی فیلم که سالها در دهه ی هفتاد جمع میکردم،
در اپتدای دهه هشتاد، به کنار تیر چراغ برق کوچه گذاشته شدند ...
روح جاری و خوش نیتی که تلاشها دارند، هیچگاه از بین نمیروند،
شاید ضعیف و قابل مطرح نباشند، و یا شاید زمانشان نرسیده.
در هر صورت، "راه" از "رسیدن" مهمتر است.
چون "رسیدن" یعنی اتمام و پایان، اما "راه" یعنی آموزه ها و تجربه های تازه.
البته این موارد، همگی مربوط به علاقههای شخصی در این زمینه بود.
یعنی کارهایی که سفارش نبودند. برای همین به انجام نرسیدنشان خب بهر حال در ذهن میماند.
اما وقتی کاری سفارش است، مبلغی گرفته میشود و به سرانجام میرسد.
ولی آندسته کارهایی که انسان برای دل خودش یا به عنوان تولید کننده در زمینههای فرهنگی انجام میدهد،
از ارزش بیشتری برخوردار میباشند ...
از کازوش گرامی ممنونم که این موارد سرانجام با فروم رویایی مطرح گردید.
با آرزوی سلامتی و موفقیت برای همگی.
پی نوشت:
همان سال ۱۳۸۰، یکی از همکاران
گفتند برنامه ای هست با نام آب و آینه،
که قرار است در دومین کانال تولید شود. ایشان با تهیه کننده اش آشنا بود.
درخواست کرد تا آرمی (لوگو) برای نام این برنامه طراحی شود.
سه نمونه انجام دادم، که بهترینش را پسندیدند.
چندی بعدی پیغام دادند که آن برنامه به مرحله ی تولید نرسید و کار متوقف شد.
دو سال پیش در آرشیو ساعتی تلوبیون-بخش کانال سه، تصویر برنامه ای را دیدم،
که لوگوی آن آشنا به نظر آمد. نام برنامه آینه بود و بنظرم آرمش،
شباهت به آنچه که سال ۸۰ انجام دادم دارد.
انگار ساده شده ی واژه آینه از لوگوی آب و آینه است.
در تمام زمینههای هنری و فرهنگی و ادبیات و فیلم و سینما و موسیقی،
در ایران هیچگاه کپی رایت نبوده و نیست. از اینرو برخی براحتی دست به تقلید و سرقت میزنند.
مورد آرم بالا را حدس زدم چون واقعا شباهت دارد، اما موارد دیگری بوده که کاملا حق را خوردند و پولی ندادند.
سال ۷۹، به یک چاپخانه معرفی شدم که در زمینه ی چاپ بسته های دستمال کاغذی فعالیت داشت.
اتفاقن از چاپخانه های قدیمی تهران هم بود و صاحب اصلیاش را اهالی چاپ و نشر میشناختند.
آن زمان، پسرش کارها را در دست گرفته بود. طبق صحبتی که با او شد،
قرار شد برای یکی از مارکهای شناخته شده ی دستمال کاغذی، چند نمونه طرح بزنم.
کار انجام شد اما آقا پسر صاحب چاپخانه، با پوسخندی گفت: "نه!، جالب نشده،
شما دانشجو هستید، باید کار کنید" ... و از این مغلطه بازیها. اینقدر حسابی و حیله گرانه توی سر کار زد،
تا آنجا که حتا رغبتی برای درخواست برگرداندن دیسکت و پرینت کارها نداشتم و آنها آنجا ماندند.
چند ماهی گذشت و یک روز ظهر، با یکی از دوستان که برای بازاریابی در مرکز شهر بودیم،
به اغذیه فروشی رفتیم و ساندویچ سفارش دادیم. کنار پیشخوان ایستاده بودیم و مشغول صرف غذا،
که ناگهان چشمم افتاد به یک بسته دستمال کاغذی بسیار آشنا!. ...
دقیقن همان طرح جلدی بود که انجام داده بودم و گفته بودند بد است!.
اما حال چاپ شده بود، تمام و کمال. بدون پرداخت پول به طراح.
از کارمند اغذیه فروشی خواستم که آن جعبه را که خالی هم شده بود ببرم.
ایشان که از صحبت ما در جریان واقعه قرار گرفته بود،
پیشنهاد کرد یک دانه نو اش را ببرید، مجانی.
تشکر کردم و گفتم همین جعبه که خالیست بسیار ارزش دارد ....
.
.
.
یاد خاطرات گرامی.
سلامت باشید.
جناب 59 عزيز
با سلام و تشكر
مطالب و خاطرات بسيار شيريني را مطرح كرده ايد.
من شخصاً هيچگونه تحصيلاتي در رشته هاي هنري ندارم ولي بسيار به كار هاي هنري علاقمند هستم و نقاشي ها كارهاي شما بسيار زيبا و دلنشين است.
خوشحال هستم كه افتخار عضويت در فرومي را دارم كه چنين اعضاء هنرمند و فرهيخته اي را دارد.
به هر حال اميدوارم زرگري پيدا شود كه قدر زر را بداند و گوهر شناسي بيايد كه از اين گوهر هاي ارزشمند سرزمين عزيزمان قدرداني نمايد.
قلم شما بسيار شيوا و شيرين است و اندوخته من بسيار قليل
پس بگذاريد از مطالب شما فرهيختگان بيشتر بهره مند شويم .
با احترام و ارادت خدمت شما و ديگر اعضائ فروم
kazvash
1394/06/08
kazvash- تعداد پستها : 60
Join date : 2011-06-26
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
kazvash نوشته است:
جناب 59 عزيز
با سلام و تشكر
مطالب و خاطرات بسيار شيريني را مطرح كرده ايد.
من شخصاً هيچگونه تحصيلاتي در رشته هاي هنري ندارم ولي بسيار به كار هاي هنري علاقمند هستم و نقاشي ها كارهاي شما بسيار زيبا و دلنشين است.
خوشحال هستم كه افتخار عضويت در فرومي را دارم كه چنين اعضاء هنرمند و فرهيخته اي را دارد.
به هر حال اميدوارم زرگري پيدا شود كه قدر زر را بداند و گوهر شناسي بيايد كه از اين گوهر هاي ارزشمند سرزمين عزيزمان قدرداني نمايد.
قلم شما بسيار شيوا و شيرين است و اندوخته من بسيار قليل
پس بگذاريد از مطالب شما فرهيختگان بيشتر بهره مند شويم .
با احترام و ارادت خدمت شما و ديگر اعضائ فروم
kazvash
1394/06/08
کازوش گرامی با درود. از دیدگاه مهر شما سپاسگزارم.
عکس جالبی از کودکی خویش قرار دادید.
چشمانی که هم پاکی کودکی و هم کنجکاوی دارند.
شک ندارم که شما نیز همانند سایر یاران فروم رویایی،
در زمینههای ادبی و یا هنری و در یک کلام "فرهنگی"، استعداد و فعالیت دارید.
بهتر میدانید که مهمترین اصل در هنر و ادبیات و زمینه های فرهنگی،
اپتدا همان داشتن علاقه است و البته پرورش استعداد نیز، به اینگونه فعالیتها، سمت و سویی اصولی میدهد.
بحث آموزش و تحصیل برای انجام کارهای هنری، تا یک دوره ی مشخصی، با توجه به علاقه ی شخص، نیاز هست،
و همان نقشی را بازی میکند که چرخهای کوچک سوم و چهارم، برای دوچرخه دارند تا هنرجو (دوچرخه سوار نوپا)،
با اتکا به آنها بتواند شیوه ی حفظ تعادل، هارمونی و راندن را بیاموزد و پس از مدتی اگر "چرخهای پشتیبان" برداشته شوند،
بتواند با دو چرخ اصلی حرکت کند و با هر سرعتی که سبب افتادن نشود، راحت و آزاد، وسیله را هدایت کند (یعنی خلاقیت).
البته هیچ شکی نیست که هنرمندان راستین و ادیبان و اربابان فرهنگ، حتا قبل از آموزش نیز،
از دوران خردسالی در زمینه ی مورد علاقه ای که بعدها در آن استاد شدند، فعالیت داشتند و سپس در دوران آموزش،
به نهال استعداد خویش، سمت و سوی روییدن و پرورش دادند، و سرانجام در وادی خلاقیت، به تکاپو پرداختند.
وقتی زندگینامه ی اهالی هنایشگزار هنر و ادب را بررسی میکنیم، دو نکته دارای اهمیت بیشتری میباشد.
ویژگی اول آنکه، روند شروع و آغاز آشنایی ایشان با زمینه ی فعالیتشان، بصورت خودجوش و ناگهانی بوده است.
یعنی اینگونه نبوده که شخصی برای مثال در سن نوجوانی، تصمیم گیرد که برود پیانیست، یا شاعر، نقاش و خوشنویس و غیره شود،
بعد برود کلاسی ثبت نام کند و پس از ۴-۵ سال، بشود استادی صاحب نام!. نه، اینگونه نبوده. بلکه آشنایی این افراد برگزیده -
(در هر جامعه و کشوری که باشند)، از گرایش و آتش ناخودآگاه درونی ایشان از اوایل دوران کودکی شروع شده،
که بعد با هر روشی که توانستند، سعی به دانستن اصول رشته ی خود و تحصیل آکادمیک، و یا شیوه های دیگری در آموختن داشتند.
ویژگی ی دوم، این بوده که در بیشتر موارد، بستر رشد و نمو ایشان، همان فضای خانه و خانواده و والدین بوده است!.
برای نمونه، استاد گرانقدر و یکی از سخنوران با احساس در واژگان شعر و ادب معاصر ایران - محمدرضا شفیعی کدکنی ،
بنا به زندگینامه ی ایشان، هیچگاه به دبستان و دبیرستان نرفتند، بلکه از همان آغاز دوران کودکی، نزد پدرشان در منزل،
به فراگیری زبان و ادبیات پرداختند و سپس آموزه های خویش را تکمیل ساختند.
بعد به ایشان پیشنهاد میشود در دانشگاه ثبت نام کنند. کنکور امتحان میدهند، میشوند نفر اول!،
و سپس به دریافت مدارک آکادمیک تا بالاترین حد آن که دکترای ادبیات باشد، پیش میروند .:
https://fa.wikipedia.org/wiki/محمدرضا_شفیعی_کدکنی
سال تحصیلی ۱۳۷۳ که کلاس اول دبیرستان بودم، با فرزند ایشان - علی شفیعی کدکنی، همکلاس بودیم.
علی دو شعر کوتاه اما بسیار غنی از استاد (پدرشان) بمن گفت که پس از اولینبار شنیدن، حفظ شدم ...
حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام درون دشت شب خفتست
دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفتست ...
آخرین برگ سفرنامه ی باران اینست
که زمین چرکینست ...
اینگونه اشعار شیوا و دلنشین، هیچگاه محصول حفظ کردن طوطیوار وزن و جرم و طول و عرضهای شعری نیستند،
بلکه نتیجه ی همان استعداد درونی و سپس پرورش آن در بستری آرام و مناسب میباشند.
حال اگر این بستر، محیط خانه و خانواده بود، که چه بهتر، آنگاه رشد و شکوفایی و مرحله ی به تحقق رسیدن،
برای شخص هنرمند یا ادیب، بگونه ای طبیعی فراهم شده است. / از همان سالهای دبیرستان و حتا قبلترش،
گاهی بصورت شبانه، سطرهایی مینوشتم که بعدها متوجه شدم نام سبکش، شعر سپید است.
نکته ی مهم اینکه، تا پایان دوران دبیرستان، مقداری از این خطخطیها جمع شده بود.
روزی از طریق علی شفیعی، آنها را بدست استاد شفیعی کدکنی رساندم تا دیدگاه انتقادیشان را جویا شوم.
بعد از چند روز، زنگ زدم منزلشان. استاد که آمدند پای تلفن، با رفتاری بسیار مهربانانه و مشوقانه،
شروع به تعریف کردند، که در اصل، لطف و بزرگی خویش را نشان دادند. گفتند با احساس نوشتید.
که خب واقعن دلگرمی بزرگی بود. چند سال بعدش(۱۳۸۱)، در قالب دفترچه ای کوچک، برخی از آنها چاپ شدند،
و در نمایشگاه کتاب سال ۸۲ پخش شدند که البته چون ناشر هم دیگر رفته بود، بحث مالی کار رها شد.
اصلن هم مهم نبود و آن دفترچه هیچ حتا بحساب نمیآمد. اما حرف اینست، که شاید اگر شخص دیگری،
که همرتبه ی استاد کدکنی نبود و میخواست با یک نوجوان علاقمند و همخیال با رشته ی کاری اش مخاطب شود،
حتما کلی از او ایراد میگرفت، و هم کلی خودش را ثابت میکرد، تا بگوید مهم است!.
اما استاد شفیعی با آن سابقه و آوازه ای که در ادبیات معاصر دارند، روح بزرگ خویش را نشان دادند.
.........................................................................
آشنایی داشتم که در آرشیو واحد موسیقی (ساختمان شیشهای جامجم) بودند.
در انتهای دهه هفتاد، گاهی نزدشان میرفتم. روزی با خنده تعریف کردند که در واحد شعر مرکز،
یکی از افراد صاحبنظر (سال ۸۰ بود این مورد)، برای شعر آهنگی باکلام در ژانر سنتی، مجوز صادر نمیکرده.
زیر صفحه ی تایپ شده ی شعر نوشته بوده: "اشکال وزن و دستور زبان دارد"!، و آنرا به آهنگساز برمیگرداند.
آهنگساز هم برگه را با خنده به دیگران نشان میداده که صاحبنظر و ممیز شعر واحد موسیقی،
گفتند که شعر ما اشکال وزن و قافیه دارد، و شاعر باید آنرا اصلاح کند!.
ببخشیدها!، اما این شعر سعدی ست!!!. ....
پی نوشت:
در موارد بسیار و دیگری که سخن از هنرمندان صاحبنام هست،
(در این زمینه قبلن هم در فروم صحبت داشتیم)،
برای نمونه، استاد بیژن ترقی نیز از خانواده ای ناشر و اهل ادب بودند.
و همچنین غلامحسین بنان، که صد البته در آرام و مخملی بودن صدایش شکی نیست،
اما اگر در خانوادهای شاهزاده بدنیا نمیآمد و استعدادش در آن محیط به رشد و نمو نمیرسید، صدایش هم بگوش مخاطب نمیرسید.
(دوران کودکی غلامحسین بنان - پدرش کریم خان بنان الدوله نوری و مادرش دختر شاهزاده رکنالدوله (برادر ناصرالدین شاه) بود.
از شش سالگی به خوانندگی و نوازندگی ارگ و پیانو پرداخت و در این راه از راهنماییهای مادرش که پیانو را بسیار خوب مینواخت بهرهها گرفت، اولین استاد او پدرش بود و دومین استاد، مرحوم میرزا طاهر ضیاءذاکرین رثایی و سومین استادش مرحوم ناصر سیف بودهاند... https://fa.wikipedia.org/wiki/غلامحسین_بنان)
(PhotoBy59-1380)
- پدربزرگم ۱۰ سال پیش فوت شد. ۱۰۰ سال یا حتا کمی بیشتر سن داشت.
در دهه ی هفتاد تعریف کرده بود که وقتی ایستگاه بیسیم یا همان اولین ایستگاه رادیو تهران در سدخندان افتتاح میشود،
از آنجا که آواز میخواندند، همراه با دوستانشان، چند باری بطور زنده در ایستگاه تازه تاسیس، برنامه اجرا کرده بودند.
گشایش اولین ایستگاه رادیو تهران، به ۸۰ سال پیش برمیگردد، یعنی پدربزرگ زمان اجرا، سی سال داشتند.
البته چون کارشان در بازار بوده و جامعه محیط هنری را (بویژه آنزمان) مطربی میدانسته،
شوربختانه کار را بشکل حرفه ای ادامه نمیدهند، اما با دوستان و همقطاران خویش،
در بزمهای دوستانه شرکت میکردند (میشود دهه های ۲۰ و ۳۰ خورشیدی).
میهمانیهایی هم شرکت داشتند که بنان نیز بوده. اما پدربزرگ میگفت به قسمتی که ایشان در مجلس نشسته بود،
ماها نمیرفتیم!، چون آن بخش ویژه ی شازده ها و خانها و همرتبگان اجتماعی و فامیلی آنها بود، و نه دیگران.
.........................................
- این لینک را اکنون هنگام نوشتن، یافتم.
راجع به تأسیس اولین ایستگاه رادیوتهران در سدخندان هم هست (۸۰ سال پیش) .:
http://isna.ir/fa/news/94020401762/اولین-های-رادیوی-ملی-ایران-تصاویر
.
.
.
یاد رفتگان گرامی.
یاد خاطرات گرامی.
سلامت و کامیاب باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:kazvash نوشته است:
جناب 59 عزيز
با سلام و تشكر
مطالب و خاطرات بسيار شيريني را مطرح كرده ايد.
من شخصاً هيچگونه تحصيلاتي در رشته هاي هنري ندارم ولي بسيار به كار هاي هنري علاقمند هستم و نقاشي ها كارهاي شما بسيار زيبا و دلنشين است.
خوشحال هستم كه افتخار عضويت در فرومي را دارم كه چنين اعضاء هنرمند و فرهيخته اي را دارد.
به هر حال اميدوارم زرگري پيدا شود كه قدر زر را بداند و گوهر شناسي بيايد كه از اين گوهر هاي ارزشمند سرزمين عزيزمان قدرداني نمايد.
قلم شما بسيار شيوا و شيرين است و اندوخته من بسيار قليل
پس بگذاريد از مطالب شما فرهيختگان بيشتر بهره مند شويم .
با احترام و ارادت خدمت شما و ديگر اعضائ فروم
kazvash
1394/06/08
کازوش گرامی با درود. از دیدگاه مهر شما سپاسگزارم.
عکس جالبی از کودکی خویش قرار دادید.
چشمانی که هم پاکی کودکی و هم کنجکاوی دارند.
شک ندارم که شما نیز همانند سایر یاران فروم رویایی،
در زمینههای ادبی و یا هنری و در یک کلام "فرهنگی"، استعداد و فعالیت دارید.
بهتر میدانید که مهمترین اصل در هنر و ادبیات و زمینه های فرهنگی،
اپتدا همان داشتن علاقه است و البته پرورش استعداد نیز، به اینگونه فعالیتها، سمت و سویی اصولی میدهد.
بحث آموزش و تحصیل برای انجام کارهای هنری، تا یک دوره ی مشخصی، با توجه به علاقه ی شخص، نیاز هست،
و همان نقشی را بازی میکند که چرخهای کوچک سوم و چهارم، برای دوچرخه دارند تا هنرجو (دوچرخه سوار نوپا)،
با اتکا به آنها بتواند شیوه ی حفظ تعادل، هارمونی و راندن را بیاموزد و پس از مدتی اگر "چرخهای پشتیبان" برداشته شوند،
بتواند با دو چرخ اصلی حرکت کند و با هر سرعتی که سبب افتادن نشود، راحت و آزاد، وسیله را هدایت کند (یعنی خلاقیت).
البته هیچ شکی نیست که هنرمندان راستین و ادیبان و اربابان فرهنگ، حتا قبل از آموزش نیز،
از دوران خردسالی در زمینه ی مورد علاقه ای که بعدها در آن استاد شدند، فعالیت داشتند و سپس در دوران آموزش،
به نهال استعداد خویش، سمت و سوی روییدن و پرورش دادند، و سرانجام در وادی خلاقیت، به تکاپو پرداختند.
وقتی زندگینامه ی اهالی هنایشگزار هنر و ادب را بررسی میکنیم، دو نکته دارای اهمیت بیشتری میباشد.
ویژگی اول آنکه، روند شروع و آغاز آشنایی ایشان با زمینه ی فعالیتشان، بصورت خودجوش و ناگهانی بوده است.
یعنی اینگونه نبوده که شخصی برای مثال در سن نوجوانی، تصمیم گیرد که برود پیانیست، یا شاعر، نقاش و خوشنویس و غیره شود،
بعد برود کلاسی ثبت نام کند و پس از ۴-۵ سال، بشود استادی صاحب نام!. نه، اینگونه نبوده. بلکه آشنایی این افراد برگزیده -
(در هر جامعه و کشوری که باشند)، از گرایش و آتش ناخودآگاه درونی ایشان از اوایل دوران کودکی شروع شده،
که بعد با هر روشی که توانستند، سعی به دانستن اصول رشته ی خود و تحصیل آکادمیک، و یا شیوه های دیگری در آموختن داشتند.
ویژگی ی دوم، این بوده که در بیشتر موارد، بستر رشد و نمو ایشان، همان فضای خانه و خانواده و والدین بوده است!.
برای نمونه، استاد گرانقدر و یکی از سخنوران با احساس در واژگان شعر و ادب معاصر ایران - محمدرضا شفیعی کدکنی ،
بنا به زندگینامه ی ایشان، هیچگاه به دبستان و دبیرستان نرفتند، بلکه از همان آغاز دوران کودکی، نزد پدرشان در منزل،
به فراگیری زبان و ادبیات پرداختند و سپس آموزه های خویش را تکمیل ساختند.
بعد به ایشان پیشنهاد میشود در دانشگاه ثبت نام کنند. کنکور امتحان میدهند، میشوند نفر اول!،
و سپس به دریافت مدارک آکادمیک تا بالاترین حد آن که دکترای ادبیات باشد، پیش میروند .:
https://fa.wikipedia.org/wiki/محمدرضا_شفیعی_کدکنی
سال تحصیلی ۱۳۷۳ که کلاس اول دبیرستان بودم، با فرزند ایشان - علی شفیعی کدکنی، همکلاس بودیم.
علی دو شعر کوتاه اما بسیار غنی از استاد (پدرشان) بمن گفت که پس از اولینبار شنیدن، حفظ شدم ...
حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام درون دشت شب خفتست
دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفتست ...
آخرین برگ سفرنامه ی باران اینست
که زمین چرکینست ...
اینگونه اشعار شیوا و دلنشین، هیچگاه محصول حفظ کردن طوطیوار وزن و جرم و طول و عرضهای شعری نیستند،
بلکه نتیجه ی همان استعداد درونی و سپس پرورش آن در بستری آرام و مناسب میباشند.
حال اگر این بستر، محیط خانه و خانواده بود، که چه بهتر، آنگاه رشد و شکوفایی و مرحله ی به تحقق رسیدن،
برای شخص هنرمند یا ادیب، بگونه ای طبیعی فراهم شده است. / از همان سالهای دبیرستان و حتا قبلترش،
گاهی بصورت شبانه، سطرهایی مینوشتم که بعدها متوجه شدم نام سبکش، شعر سپید است.
نکته ی مهم اینکه، تا پایان دوران دبیرستان، مقداری از این خطخطیها جمع شده بود.
روزی از طریق علی شفیعی، آنها را بدست استاد شفیعی کدکنی رساندم تا دیدگاه انتقادیشان را جویا شوم.
بعد از چند روز، زنگ زدم منزلشان. استاد که آمدند پای تلفن، با رفتاری بسیار مهربانانه و مشوقانه،
شروع به تعریف کردند، که در اصل، لطف و بزرگی خویش را نشان دادند. گفتند با احساس نوشتید.
که خب واقعن دلگرمی بزرگی بود. چند سال بعدش(۱۳۸۱)، در قالب دفترچه ای کوچک، برخی از آنها چاپ شدند،
و در نمایشگاه کتاب سال ۸۲ پخش شدند که البته چون ناشر هم دیگر رفته بود، بحث مالی کار رها شد.
اصلن هم مهم نبود و آن دفترچه هیچ حتا بحساب نمیآمد. اما حرف اینست، که شاید اگر شخص دیگری،
که همرتبه ی استاد کدکنی نبود و میخواست با یک نوجوان علاقمند و همخیال با رشته ی کاری اش مخاطب شود،
حتما کلی از او ایراد میگرفت، و هم کلی خودش را ثابت میکرد، تا بگوید مهم است!.
اما استاد شفیعی با آن سابقه و آوازه ای که در ادبیات معاصر دارند، روح بزرگ خویش را نشان دادند.
.........................................................................
آشنایی داشتم که در آرشیو واحد موسیقی (ساختمان شیشهای جامجم) بودند.
در انتهای دهه هفتاد، گاهی نزدشان میرفتم. روزی با خنده تعریف کردند که در واحد شعر مرکز،
یکی از افراد صاحبنظر (سال ۸۰ بود این مورد)، برای شعر آهنگی باکلام در ژانر سنتی، مجوز صادر نمیکرده.
زیر صفحه ی تایپ شده ی شعر نوشته بوده: "اشکال وزن و دستور زبان دارد"!، و آنرا به آهنگساز برمیگرداند.
آهنگساز هم برگه را با خنده به دیگران نشان میداده که صاحبنظر و ممیز شعر واحد موسیقی،
گفتند که شعر ما اشکال وزن و قافیه دارد، و شاعر باید آنرا اصلاح کند!.
ببخشیدها!، اما این شعر سعدی ست!!!. ....
پی نوشت:
در موارد بسیار و دیگری که سخن از هنرمندان صاحبنام هست،
(در این زمینه قبلن هم در فروم صحبت داشتیم)،
برای نمونه، استاد بیژن ترقی نیز از خانواده ای ناشر و اهل ادب بودند.
و همچنین غلامحسین بنان، که صد البته در آرام و مخملی بودن صدایش شکی نیست،
اما اگر در خانوادهای شاهزاده بدنیا نمیآمد و استعدادش در آن محیط به رشد و نمو نمیرسید، صدایش هم بگوش مخاطب نمیرسید.
(دوران کودکی غلامحسین بنان - پدرش کریم خان بنان الدوله نوری و مادرش دختر شاهزاده رکنالدوله (برادر ناصرالدین شاه) بود.
از شش سالگی به خوانندگی و نوازندگی ارگ و پیانو پرداخت و در این راه از راهنماییهای مادرش که پیانو را بسیار خوب مینواخت بهرهها گرفت، اولین استاد او پدرش بود و دومین استاد، مرحوم میرزا طاهر ضیاءذاکرین رثایی و سومین استادش مرحوم ناصر سیف بودهاند... https://fa.wikipedia.org/wiki/غلامحسین_بنان)
(PhotoBy59-1380)
- پدربزرگم ۱۰ سال پیش فوت شد. ۱۰۰ سال یا حتا کمی بیشتر سن داشت.
در دهه ی هفتاد تعریف کرده بود که وقتی ایستگاه بیسیم یا همان اولین ایستگاه رادیو تهران در سدخندان افتتاح میشود،
از آنجا که آواز میخواندند، همراه با دوستانشان، چند باری بطور زنده در ایستگاه تازه تاسیس، برنامه اجرا کرده بودند.
گشایش اولین ایستگاه رادیو تهران، به ۸۰ سال پیش برمیگردد، یعنی پدربزرگ زمان اجرا، سی سال داشتند.
البته چون کارشان در بازار بوده و جامعه محیط هنری را (بویژه آنزمان) مطربی میدانسته،
شوربختانه کار را بشکل حرفه ای ادامه نمیدهند، اما با دوستان و همقطاران خویش،
در بزمهای دوستانه شرکت میکردند (میشود دهه های ۲۰ و ۳۰ خورشیدی).
میهمانیهایی هم شرکت داشتند که بنان نیز بوده. اما پدربزرگ میگفت به قسمتی که ایشان در مجلس نشسته بود،
ماها نمیرفتیم!، چون آن بخش ویژه ی شازده ها و خانها و همرتبگان اجتماعی و فامیلی آنها بود، و نه دیگران.
.........................................
- این لینک را اکنون هنگام نوشتن، یافتم.
راجع به تأسیس اولین ایستگاه رادیوتهران در سدخندان هم هست (۸۰ سال پیش) .:
http://isna.ir/fa/news/94020401762/اولین-های-رادیوی-ملی-ایران-تصاویر
.
.
.
یاد رفتگان گرامی.
یاد خاطرات گرامی.
سلامت و کامیاب باشید.
جناب 59 عزيز
با عرض سلام و ارادت
مطالبتان همچنان پربار و گرانبها است و معلومات و اطلاعات شما بسيار غني است.
تصديق مي كنم كه خداوند متعال در درون هر كدام از انسانها ، استعداد منحصر به فردي را قرار داده و اگر آن شخص به استعداد و گوهر درون خود پي ببرد و آن را از طريق كسب آموزش و دانش بپرورد و با تمرين و ممارست و تلاش شبانه روزي به شكوفايي و خلاقيت دست پيدا خواهد كرد و صد البته در اين راه امكانات چه از لحاظ مالي و چه از لحاظ دستيابي به اساتيد نخبه بسيار نقش آفرين است . به قول شاعر بزرگ خواجه حافظ شيرازي:
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاه داری و آیین سروری داند
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند
بله هزار نكته باريكتر از مو و هزار عامل ريز و درشت ، دست به دست هم ميدهد تا شاعري مانند استاد شفيعي كدكني شكوفا مي شود و يا استادي مانند استاد شجريان همچون ستاره اي در آسمان موسيقي و آواز اصيل ايراني پديدار و درخشان مي شود . همينجا از درگاه خداوند متعال ، سلامتي و طول عمر براي اين اساتيد گرانقدر را خواهانم.
بي مناسبت نيست دو خط از ديالوگ فيلم كمال الملك به نويسندگي و كارگرداني مرحوم علي حاتمي كه به حق سعدي سينماي ايران است و نوشته هايش به قول استاد انتظامي به مانند عطر زعفران است ، بياورم
هنگام بازديد ناصرالدين شاه از دارالفنون :
عضدالملك : انشاءالله كه سال آينده ، اين باغبان پير خدمتگذار، توفيق تقديم نهال برومندي ديگري داشته باشد.
ناصرالدين شاه:اميدوار نباشيد، مدرسه هنر ، مزرعه بلال نيست آقا، كه هر سال محصول بهتري داشته باشد.دركواكب آسمان هم ، يكي مي شود ستاره درخشان،الباقي سوسو مي زند.
(برگرفته از كتاب مجموعه آثار علي حاتمي-جلد دوم - چاپ اول - سال 1376 -نشر مركز)
جناب 59 عزيز
استعداد هنري و به ويژه موسيقي نيز در خانواده ما موروثي است و پدر بزرگم از شاگردان استاد اقبال آذر (اقبال سلطان) بوده و و مرحوم پدرم ، دستي در آواز خوشنويسي و نقاشي به ويژه سياه قلم داشته است و برادرم نيز مدتي از محضر استاد سنتور ايران مرحوم حسين ملك كسب فيض نموده .اما توصيه مرحوم پدر براي فرزندانش اين بوده كه تحصيل علم و داشتن يك شغل مناسب را در درجه اول اهميت قرار داده و كسب هنر را نيز در حد علائق شخصي ادامه داده و هيچگاه هنر را به عنوان حرفه اصلي قرار ندهيم زيرا چه در ايران و چه در جهان ، هنرمند همواره جزو اقشار محروم و مظلوم قرار گرفته و به ندرت هنرمندي را سراغ خواهيد داشت كه در غم معيشت نبوده باشد. به هرحال هرچه قدر از محاسن و معنويت هنر و هنرمند ذكر گردد ولي معيشت و درآمد نيز براي ادامه زندگي لازم است و اينكه بگوييم هنرمند نبايد از هنر براي اهداف مادي و كسب درآمد استفاده كند شعاري بيش نيست.
البته اين حقير پس از تحصيل و داشتن شغل به تازگي و با حصول فراغتي ، به دنبال يكي از علايق شخصي خود رفته و در كلاس طراحي و نقاشي يكي از استادان عزيز ثبت نام كردم و تازه دارم با الف باي نقاشي و طراحي آشنا مي شوم و خوشحال مي شوم كه اين حقير را قابل دانسته و مورد راهنمايي قرار دهيد.
همچنين اگر امكان دارد از سروده هاي خود در آن دفترچه كوچك ولي گرانقدر، يك يا چند نمونه را جهت مستفيض شدن اعضاء محترم در فروم قرار دهيد.
ضمناً شعر زيبايي كه از استاد محترم شفيعي كدكني تحرير نموده ايد از نظر معني و مفهوم مرا به ياد شعري انداخت كه ظاهرا از كليم كاشاني است:
ما زنده از آنيم كه آرام نگيريم موجيم كه آسودگي ما عدم ماست
با تجديد احترام و ارادت
kazvash
1394/06/09
[/quote]
kazvash- تعداد پستها : 60
Join date : 2011-06-26
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
kazvash نوشته است:
جناب 59 عزيز
با عرض سلام و ارادت
مطالبتان همچنان پربار و گرانبها است و معلومات و اطلاعات شما بسيار غني است.
تصديق مي كنم كه خداوند متعال در درون هر كدام از انسانها ، استعداد منحصر به فردي را قرار داده و اگر آن شخص به استعداد و گوهر درون خود پي ببرد و آن را از طريق كسب آموزش و دانش بپرورد و با تمرين و ممارست و تلاش شبانه روزي به شكوفايي و خلاقيت دست پيدا خواهد كرد و صد البته در اين راه امكانات چه از لحاظ مالي و چه از لحاظ دستيابي به اساتيد نخبه بسيار نقش آفرين است . به قول شاعر بزرگ خواجه حافظ شيرازي:
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاه داری و آیین سروری داند
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند
بله هزار نكته باريكتر از مو و هزار عامل ريز و درشت ، دست به دست هم ميدهد تا شاعري مانند استاد شفيعي كدكني شكوفا مي شود و يا استادي مانند استاد شجريان همچون ستاره اي در آسمان موسيقي و آواز اصيل ايراني پديدار و درخشان مي شود . همينجا از درگاه خداوند متعال ، سلامتي و طول عمر براي اين اساتيد گرانقدر را خواهانم.
بي مناسبت نيست دو خط از ديالوگ فيلم كمال الملك به نويسندگي و كارگرداني مرحوم علي حاتمي كه به حق سعدي سينماي ايران است و نوشته هايش به قول استاد انتظامي به مانند عطر زعفران است ، بياورم
هنگام بازديد ناصرالدين شاه از دارالفنون :
عضدالملك : انشاءالله كه سال آينده ، اين باغبان پير خدمتگذار، توفيق تقديم نهال برومندي ديگري داشته باشد.
ناصرالدين شاه:اميدوار نباشيد، مدرسه هنر ، مزرعه بلال نيست آقا، كه هر سال محصول بهتري داشته باشد.دركواكب آسمان هم ، يكي مي شود ستاره درخشان،الباقي سوسو مي زند.
(برگرفته از كتاب مجموعه آثار علي حاتمي-جلد دوم - چاپ اول - سال 1376 -نشر مركز)
جناب 59 عزيز
استعداد هنري و به ويژه موسيقي نيز در خانواده ما موروثي است و پدر بزرگم از شاگردان استاد اقبال آذر (اقبال سلطان) بوده و و مرحوم پدرم ، دستي در آواز خوشنويسي و نقاشي به ويژه سياه قلم داشته است و برادرم نيز مدتي از محضر استاد سنتور ايران مرحوم حسين ملك كسب فيض نموده .اما توصيه مرحوم پدر براي فرزندانش اين بوده كه تحصيل علم و داشتن يك شغل مناسب را در درجه اول اهميت قرار داده و كسب هنر را نيز در حد علائق شخصي ادامه داده و هيچگاه هنر را به عنوان حرفه اصلي قرار ندهيم زيرا چه در ايران و چه در جهان ، هنرمند همواره جزو اقشار محروم و مظلوم قرار گرفته و به ندرت هنرمندي را سراغ خواهيد داشت كه در غم معيشت نبوده باشد. به هرحال هرچه قدر از محاسن و معنويت هنر و هنرمند ذكر گردد ولي معيشت و درآمد نيز براي ادامه زندگي لازم است و اينكه بگوييم هنرمند نبايد از هنر براي اهداف مادي و كسب درآمد استفاده كند شعاري بيش نيست.
البته اين حقير پس از تحصيل و داشتن شغل به تازگي و با حصول فراغتي ، به دنبال يكي از علايق شخصي خود رفته و در كلاس طراحي و نقاشي يكي از استادان عزيز ثبت نام كردم و تازه دارم با الف باي نقاشي و طراحي آشنا مي شوم و خوشحال مي شوم كه اين حقير را قابل دانسته و مورد راهنمايي قرار دهيد.
همچنين اگر امكان دارد از سروده هاي خود در آن دفترچه كوچك ولي گرانقدر، يك يا چند نمونه را جهت مستفيض شدن اعضاء محترم در فروم قرار دهيد.
ضمناً شعر زيبايي كه از استاد محترم شفيعي كدكني تحرير نموده ايد از نظر معني و مفهوم مرا به ياد شعري انداخت كه ظاهرا از كليم كاشاني است:
ما زنده از آنيم كه آرام نگيريم موجيم كه آسودگي ما عدم ماست
با تجديد احترام و ارادت
kazvash
1394/06/09
*کازوش گرامی با درود.
از توجه و لطف شما ممنون و سپاسگزارم.
حدسم درست بود که اهل فرهنگ و هنر هستید.
نکات بجا و بویژه سخنان ارزشمندی از حافظ شیرین سخن،
و همچنین قلم شاعرانه ی استاد علی حاتمی بازگو داشتید.
فرمایش زنده یاد پدر شما نیز کاملن درست بوده،
چون هر جا که بجز اروپای جهان اول و امریکا باشد،
شوربخاتنه قدر زر و زرگر، بندرت شناخته و ارزشگذاری میشود.
پول نیاز است، خوب است، خوب و نیاز فقط به قدر همان برآوردن نیاز،
اما حق در دنیای جهان سومی که هستیم، کمتر به حقدار داده میشود،
از اینرو با آنکه خود نیز طرفدار روابط سالم و شایسته میان "هنر و ثروت" هستم،
ولی این حقیقتی انکار نشدنیست که هنرمند در جوامع ما،
حتمن باید منبع درآمد دیگری نیز داشته باشد.
.................................................
اتفاقن در نیمه ی دهه ۷۰،
یک مجموعه از آوازهای "استاد اقبال آذر (اقبال سلطان)" که فرمودید،
اگر درست بیاد داشته باشم، توسط نشر محترم "ماهور" عرضه گردید.
تعداد ۳ یا ۴ نوار کاست بود که همانزمان آنها را تهیه کردم،
و برای آشنایی با سبک آواز تبریز که استاد اقبال آذر، سنجه ی آن مکتب آوازی هستند،
آنها را گوش میدادم و بسیار جالب بود. البته بشخصه، با آنکه زاده ی دهات تهران هستم،
[اجدادم نیز در همان دهات، نانوا بودند که سبب افتخار بنده هست.
و شاید از اینروست که از دوران کودکی، علاقه به داشتن غذافروشی و رستوران داشته و دارم]
اما مکتب آواز و کلن شیوه ی "هنر اصفهان" را بسیار میپسندم.
مکتب آوازی تبریز، با "اوج خوانی اش"، هنایش دارد. ...
مکتب آوازی تهران، خودمانی تر و بازاری تر است -
(درست همان شیوه ای که "مکتب هنری پاپ"، از آغاز قرن گذشته میلادی پایه گذاری کرد).
اما مکتب آوازی اصفهان، شیرین است. به دلم بیشتر مینشیند.
-----------------------------------------
بله ...، کلیم کاشانی نیز دنیایی معرفت است.
ضمن سپاس برای بیتی که از ایشان نوشتید،
همچنین از این بیتشان نیز همیشه مستانهام .:
مایه ی آرام دل، چشم هوس بستن است
از تپس آسوده است، باز نظر دوخته
(استاد علیرضا افتخاری در آلبوم "مستانه"،
با نوازش خیالانگیز سه تار استاد ذوالفنون،
این شعر را با آوازی لطیف، اجرا داشتند) .:
http://s6.picofile.com/file/8209539434/ArameDel_Kashani_Eftekhari_Zolfonun_.mp3.html
(توضیح از جهت املایی - ... "باز"، یعنی همان عقاب.
عقابی که چشمش را ببندد، در گیرودار هوس، برای شکار و طعمه نخواهد بود ...)
---------------------------------
مهمترین دلیلی که بنده به ایرانی بودنم افتخار میکنم،
فقط همین است که ایران، سرای سخنوران و شاعران بیهمتای جهان بوده است.
"حافظ بزرگ"، جهان بینی و اخلاق و فرهنگ و آداب و عرفان را،
با سروده هایش تمام کرده. ... شعر رمانتیک جهان، یعنی "حافظ".
همچنین دیگر شاعران دورانهای گذشته و زمان معاصر ایرانزمین،
شیوایی و مفهوم شعر را، به بهترین شکل ارائه دادند.
در قرن حاضر، بزرگانی چون:
فریدون مشیری، مشفق کاشانی(عباس کی منش)،
بیژن ترقی، شفیعی کدکنی، ساعد باقری، قیصر امین پور و ...،
که شوربختانه بیشترشان از این جهان کوچ کردند،
بازتاب همان نسل زرین شاعران ایران در قرنهای گذشته بودند،
سبب افتخار و بالیدن شعر یگانه ی ایران بودند. ...
اما شاید اکنون، دفتر شعر نیز بسته شده، بسان هنرهای دیگر.
در ایران، استاد بنام و مطرح خوشنویس کم نداشتیم،
اما استاد "غلامحسین امیرخانی"، یگانه هستند، جایگزینی ندارند.
امیدوارم شما و سایر یاران ارجمند فروم رویایی،
همیشه سلامت و موفق باشید. اهل ادب و هنر و فرهنگ هستید.
------------------------------
- چون امر فرمودید، آن دفترک کوچک نیز تقدیم میگردد. با احترام.
طرح جلدش نیز از بنده هست. یعنی بد بودنش را بحساب انسان دیگری نگذارید.
ناشر: نشر مرحوم شده ی "گیو" / ۱۳۸۱ ....
http://elmond.persiangig.com/Darde%20Delhaye%20Shabane-1381.rar/download?8319
- در انتظار باران ... (By59_2008)
.
.
.
یاد خاطرات گرامی.
گاهی "پیشرفت"، یعنی ثبات و پایداری در لحظه هایی که داریم.
پس قدر آنچه که داریم را بیشتر بدانیم.
سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
جناب 59 گرامي
با عرض سلام و تشكر
دفتر گرانبهاي شما را دانلود كردم و با وجود اينكه از اين نوع شعر ، سررشته اي ندارم ولي از مطالعه آن لذت بردم ومطمئن هستم افرادي كه در زمينه اين نوع شعر دانش كافي دارند لذت بيشتري خواهند برد.
خيلي ممنون و تشكر از مهرباني و توجه شما به اين حقير.
ارادتمند:
kazvash
1394/06/11
[/quote]
kazvash- تعداد پستها : 60
Join date : 2011-06-26
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
پیشگفتار: کازوش گرامی با درود.
از لطف و توجه شما بسیار ممنونم. ناقابل بود.
در اصل قطعات کوتاه ادبی هست، اما بعدها چند نفری گفتند،
که نامش شعر سپید است (از جهت تقسیم بندیهای کلاسه و اسمی)،
دیگر اینکه، سبک شعرهای ژاپنی نیز گویا اینگونه است.
بدینترتیب بنده ی کمترین میشوم، دوست پسر خاله ی بقال سر کوچه ی همسایه ی ریوزو.
سریال اوشین رو هم خودم ساختم ... حالا چه فرقی میکنه؟ اونها هم دوست ما هستند،
ما هم با آنها آشنا بودیم. سریالی بود دیگه، دورهم ساختیم و موارد سانسوری هم داشت.
بله (لبخند)، .... اما خیلی دوست دارم یک سفر برم ژاپن.
چون در دهه شصت، زیاد فیلم و سریال دیدیم از آن دیار، این هست که نوستالژی داریم.
نوستالژی داریم دور هم، هر کدام سه-چهار سیخ کباب و مرغ بریان و پیتزا،
از بر آن میل میکنیم و روزگار را میگذرانیم. خیلی هم آدمهای خوبی هستیم (لبخند).
با احترام. ... دیوانهای بی آزار از جزیره ی شصت ... / سلامت باشید.
---------------------------------------------------------
توهّم - ۱۳۶۴
توضیح: باید اعتراف کنم که این فیلم نوستالژیک را کاملن از یاد برده بودم،
تا اینکه دیشب دیدم سایت ایران پرود آنرا قرار داده، چراکه گویا بتازگی،
پس از دو دهه، از کانال اول بازپخش گردیده. فیلم را به اسم نمیشناختم،
اما همینکه چند دقیقه ی اپتدایش را دیدم، متوجه شدم که در دهه ی شصت،
بارها و بارها آنرا از تلویزیون تماشا کردیم. در اصل سوژهای طنز دارد.
ماجرای دو عضو خرابکار است که در خانهای تیمی، مخفیانه زندگی میکنند.
از آنجا که دایمن در ترس هستند، اتفاقات سادهای که در کوچه میافتاد را،
بسان حمله و شناسایی شدن میپندارند و در آتش توهمشان، خود را به دردسر میکشند.
بازهم تاکید میکنم که این فیلم نوستالژیک را بارها در دهه ی شصت از دو کانال آنروزگار می دیدیم.
نشانههایی چون خالی کردن آهن و صدایش که برای اعضای گروهک، شبیه به تیراندازی تلقی میشود،
همچنین بادبادک پسر همسایه که به میله ی پرده فروش دوره گرد، گیر میکند و ...،
لحظههای بیادماندنی و خاطره انگیزی از این فیلم میباشند. / ضمن سپاس از کانال اول،
و همچنین ایرانپرود که فیلم را با کیفیت اصلی پخش با حجم ۸۶۹ مگابایت قرار داد،
آن فایل با حفظ کیفیت تصویر، و همچنین حذف پیامهای بازرگانی که داشت،
به نسخهای ۲۵۴ مگبایتی تبدیل شد و در فروم رویایی قرار میگیرد.
اتفاقن این نسخه، جنس تصویرش بیشتر نزدیک به دهه شصت شد.
.
.
.
نویسنده و کارگردان: سعید حاجی میری
مدیر فیلمبرداری: کمال تبریزی
سرپرست گویندگان: جلال مقامی
موسیقی: احمدرضا موید محسنی
صدابرداری استودیو: منوچهر آزادگان، علی اکبر اینانلو، رحیم شب خیز، احمد آزاد
بازیگران: جلیل فرجاد، محمدرضا عالی پیام، ملیحه نظری،
رضا بنفشه خواه، علی جاویدان، محسن صادقی و ...
دستیار فیلمبردار: ابراهیم حاتمی کیا، محرمعلی کلیج
افکت: حسین عسگری، اصغر نظام دوست
دستیار کارگردان: امیر سماواتی
تهیه کننده: سعید حاجی میری
تدوین: سعید حاجی میری
ژانر: حادثهای - طنز
مدت: ۱۴۱ دقیقه
سال ساخت: ۱۳۶۴
* فیلم کامل "توهّم-۱۳۶۴" در یک فایل فشرده (اندازه و کیفیت تصویر مناسب - ۲۵۴ مگابایت):
http://elmond.persiangig.com/Tavahhom-(1364).rar/download?5d96
.
.
.
- در فایل فشرده ی زیر، تعداد ۸۰ استوپکادر در اندازه ی اصلی، از این فیلم انتخاب و قرار داده شد،
که هم نماهایی از بازیگران آن هست، و هم شامل وسایل، ماشینها و کلن فضای اجتماعی در نیمه اول دهه ۶۰ میباشد .:
http://s6.picofile.com/file/8209882118/TavaHHom_StopKadrS_1364_.rar.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
سلامت و کامیاب باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
- اکنون که آخرین دقایق پنجمین روز ماه سبتامبر سپری میشود،
برابر بود با هشتادمین زادروز کمدین مشهور آلمان و جهان -
جناب آقای "دیتر هالروردن". ... تبریک و شادباش خدمت ایشان.
.
.
.
* دیتر هالروردن در اوایل نوجوانی همراه با خواهرانش .:
* _ "دیدی" .:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t20p260-topic#3249
http://www.aparat.com/v/GCE6q
* _ "دی دی با دو دوبلور ..." .:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t24p800-topic#8293
http://www.aparat.com/v/GQAzU
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
سلامت و کامیاب باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
با درود خدمت فروم رویایی. فیلم سینمایی آرزوی بزرگ، محصول ۱۳۷۳ بکارگردانی خسرو شجاعی میباشد که بازیگران مطرحی چون اکبر عبدی، امین تارخ، فاطمه گودرزی و همچنین حمید لولایی، در آن به ایفای نقش پرداختند. البته ساختار این فیلم از جهت میزانسن و بازیگردانی، بسیار یادآور شیوه ی فیلمسازی آقای ابراهیم وحیدزاده هست و فیلم مجسمه-۱۳۷۱ را برای مخاطب یادآوری مینماید. اما اهمیت فیلم آرزوی بزرگ، بیان انتقادی آن نسبت به روند ساخت فیلمها و مشکلات ناشی از تفاوت نگاه بازاری با سلیقه ی هنری میباشد که از جانب تهیه کنندگان و سرمایه گذاران بویژه از اپتدای دهه ی هفتاد خورشیدی، سایه بر صنعت فیلمسازی انداخت. البته در سینمای ایران، حتا قبل از ۵۷ نیز بودند فیلمهایی که با تقلید و همچنین سیستم رونویسی با شیوه ی ایرانیزه سازی از فیلمهای امریکایی و یا اروپایی ساخته میشدند. اتفاقن چند سال پیش، جناب آقای مهدی فخیم زاده در یکی از مصاحبه ها، به بیان خاطرات از دوران شروع فعالیت خود در سینما پرداختند و آشکارا اعلام داشتند که در اپتدای دهه ۵۰، از طرف تهیه کننده، فیلمهای خارجی به ایشان سپرده میشده، سپس او با تماشای فیلم، بصورت همزمان نکات ساختاری پلانها و روند داستان را بگونه ای ایرانی بازنویسی میداشته و سرانجام این نسخه ی کپی برابر اصل، در اختیار سازندگان قرار میگرفته. البته بازهم یادآور میگردد که این موارد را ایشان در اپتدای فعالیت خود در سینما انجام دادند و بعدها در دهه شصت، فیلمسازی مولف در سینمای ایران بودند و فیلمهای ماندگاری چون مسافران مهتاب-۱۳۶۶ و خواستگاری-۱۳۶۸، گواهی روشن بر توانایی نویسندگی و کارگردانی مهدی فخیم زاده میباشد. / در نیمه ی دهه هفتاد، فیلم بسیار خوبی تماشا کردم که اگر اشتباه نکنم نامش "کلکسیونر؟" و محصول کشور فرانسه در دهه ۷۰ میلادی بود. نقش اول آنرا، جوانی ایفا میکرد که عاشق دختری شده بود و بخاطر حالات روحی نامتعادلی که داشت، دختر را میدزدید و به خارج شهر در مخفیگاه خود میبرد. دوبلور این شخص، صدای شیک و ماندگار - خسرو خسروشاهی بودند که با بیانی عاشق پیشه و همچنین حالات جنون آمیز رفتاری، بجای جوان صحبت کرده بودند. در یکی از دیالوگها، مجنون قصه به دختر میگفت: "من تو رو دوست دارم، من به تو احترام میگذارم، هیچ کاری باهات ندارم، فقط با من باش، من به تو احترام میگذارم". امیدوارم اگر یاران ارجمند نام دقیق این فیلم را میدانند اطلاعرسانی بفرمایند چون بسیار علاقمندم تا دوباره آنرا ببینم. البته سوای از فضای وهم آلود و نورپردازی گرگ و میشی که از جاذبه های دیداری فیلم بود، همچنین صدای استاد خسروشاهی نیز واقعن بر مخاطب هنایش داشت. سکانس اولش هم ماشین جوان را نشان میداد که دختر را ربوده بود و در حال و هوای غروب و یا صبح زود، او را به مخفیگاه میآورد. چند سال پس از دیدن آن فیلم فرانسوی، در انتهای دهه هفتاد، فیلم ایرانی دیدم با نام -خاکستری-، محصول ۱۳۵۶، با بازی سعید راد و نوشآفرین.، که از جهت داستان و ساختار، کاملن کپی شده از فیلم فرانسوی یادشده بود. بهرحال صحبت درباره ی کپیسازی و تقلید در هنر، هماره جای بحث و گفتگو داشته چون همیشه جریان دارد و نمونه هایش، روزبروز بیشتر میگردد. در مصاحبه ی تلویزیونی که اکبر عبدی در مورد فیلم -مذاکرات مستقیم آقای عبدی- داشت و در نت موجود هست، بطور روشن و آشکار میگوید که آنرا از روی یک فیلم آمریکایی ساخته اند: http://www.aparat.com/v/KBLXZ / فیلم روی صحبت این پست، آرزوی بزرگ-۱۳۷۳ نیز در ساختار سینمایی و حتا شخصیت پردازی پرسناژ اول آن -امین تارخ-، یادآور فیلم مجسمه-۱۳۷۱ با بازی همان هنرپیشه هست. اما سه نکته ی قابل توجه این فیلم، یکی نگاه انتقادی و بیان مشکلات سینمای ایران است، که دو دهه ی پیش بخوبی مطرح گردیده. نقطه ی قوت بعدی، تیپسازیهای صدا و تصویر با بازی اکبرعبدی میباشد که در ۷ شکل مختلف با بیان و چهره، بجای سرمایه گذار و تهیه کننده بخوبی ایفای نقش دارد. مراتب سپاس خود را خدمت کانال محترم نمایش برای پخش تلویزیونی این فیلم، و همچنین سایت نوستالژیک تی وی، برای قرار دادن لینک آن بیان میدارم، که سرانجام پس از سالها، موفق به تماشای دوباره اش گردیدم ...
.
.
.
موسیقی فیلم آرزوی بزرگ-۱۳۷۳، سومین عامل قابل توجه آن هست، که ساخته ی استاد مجید انتظامی، در ژانر فانتزی میباشد. فایل صوتی زیر با زمان هشت و سی، شامل موسیقی شنیدنی تیتراژ آن، و همچنین صدای دو سکانس از متن فیلم هست، که اکبر عبدی بجای تهیه کنندگان و سرمایه گذاران سینمایی، با تیپاژهایی متفاوت به ایفای نقش پرداخته و دیالوگهایی که با زبان شیرین طنز میگوید، علت پسرفت سینمای ایران را یادآور میسازد .:
http://s6.picofile.com/file/8210800742/Arezuye_Bozorg_Muzik_M_Entezami_Goftar_A_Abdi_1373_.wma.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
سلامت و کامیاب باشید.
صفحه 8 از 16 • 1 ... 5 ... 7, 8, 9 ... 12 ... 16
مواضيع مماثلة
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
صفحه 8 از 16
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد