فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
+62
Ma.amin1992
ssaharee
najmak
Roozbeh_vb
Mohsensad
ahmad1300mo
Mihakralj
bahram13
Heidi
drajang
afsoon520
mehrnaz_sadeghi86
ars_53
Marcello
morteza3274
Pardis
Nexon
Ishpateka
mim-alef
erfan
Petsi
kazvash
naser58
arman
mahmood666
eideh
alirad
sahra_7
fazel1994
stalker
Negin 2
59
Roham
f222f
reza_c00lboy
hadish
nama
نگين
edo
sina
slevin(HAMID
آزاده
sooratak
mahyarshoze
amirarsalanroomi
ariangirl
siman1
ramin
kave
Amir56
siavash
PBook
S@M
Shervin
@p@d@n@
Emiliano
Indiana Jones
tisto
SMAM
faridonline
khatereh
babak
66 مشترك
صفحه 11 از 40
صفحه 11 از 40 • 1 ... 7 ... 10, 11, 12 ... 25 ... 40
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
خب دکتر جان هیچ کدوم از حدسها با شرمندگی درست نیستmahmoody نوشته است:من یه سوال دارم که فکر کنم دوستان کاردرست این انجمن بتونن کمکم کنن.
«لویی دو فونس» کمدین فرانسوی رو همه یادمونه. مثلا اون فیلمی که توش شده بود یک رستوراندار و از روز مزهی غذاها میگفت که از چی درست شدن (فکر کنم این فیلم باشه: http://www.imdb.com/title/tt0061728/)
سوال من در مورد دو تا فیلم قدیمیتره که احتمال زیاد میدم «لویی دو فونس» توشون باشه ولی ۱۰۰٪ مطمئن نیستم. تو هر دوی این فیلمها یک تیم ۳ نفره از کمدیها بودن. یکیشون همین «لویی دو فونس» بود (فکر کنم) و یک پسر تپل و یک پیر مرد هم اون رو همراهی میکردن.
۱) در یکی از این فیلمها این ۳ نفر میافتن تو یه جزیره و برای نجات از مردم وحشی اونجا از رادیو (که برای اوناه ترسناک بود) استفاده میکنن. این فیلم رو یه بار کانال ۲ ساعت ۹ (وقتی هر هفته اون ساعت فیلم سینمایی میداد) نشون داد که من نتونستم کامل ببینم. اسمش بود «ناخدای قلابی» یا یه همچین چیزی...
۲) همین ۳ نفر یه فیلم دیگه هم داشتن که فقط یه صحنهش یادمه: شب بود و تعدادی کالسکه اینها رو اینور اونور میبرن تا اینکه این ۳ نفر متوجه میشن که این کالسکهها رو آدمهای مرده جابهجا میکنن.
کسی این دو تا فیلمو یادشه؟
حالا چرا ! توضیح میدم
1- سطر نخست داستان فیلم "آشپرباشی" هست که لینکش اینه
http://www.imdb.com/title/tt0074103/
2-در حالیکه لینک گذاشته شده مال فیلم "رستوران بزرگ" هست.دوفونس یک رستوران داره که سفیر یک کشور رو از تو رستوران میدزدن و این متهم به آدم ربایی میشه
هیچ کدوم از اون 2قیلم دیگه هم مال دوفونس نیست وهردوانگلیسی هست با بازی "ویل هی" که خدابیامرز منوچهر نوذری دوبلورش بود
1-ناخدای قلابی
http://www.imdb.com/title/tt0028509/
2-از پلیس بپرسید
http://www.imdb.com/title/tt0031058/
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
با این حال میکنم که با اینکه من اطلاعات غلط میدم برای کمک به یافتن جواب سوالها، اسمم (و بابک و باقی دوستان) باز هم جواب سوال رو میگن! دمت گرم اسمم، خیلی حال دادی. الان میرم دانلودشون میکنم.
راستی، من دو تا پست تو یه شاخهی دیگه زدم که شاید اینجا هم مفید باشه:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t17p220-topic#3187
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t17p220-topic#3203
راستی، من دو تا پست تو یه شاخهی دیگه زدم که شاید اینجا هم مفید باشه:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t17p220-topic#3187
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t17p220-topic#3203
stalker- تعداد پستها : 256
Join date : 2011-01-07
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
دستتون درد نکنه. تقلید صدای هلیکوپتر ( چرخبال ؟ بالگرد؟ ) دقیقا یادمه. ممنون59 نوشته است:تقلید صدای دهه شصت
یکی از جنگهای تلفیقی دهه شصت برنامه "جنگ هفته" بود،
برنامه اي ترکيبي با محوريت نقد اجتماعي که عصر جمعه ها پخش ميشد
وآيتم هاي موفقی نظير هشدارهاي پليس (آقا کمالی)، آقاي شهروندي، وآقاي گرفتار را ميان مردم جا انداخته بود.
کلیپ کوتاه زیر دربردارنده ۲ اجرا از هنرنمایی های "مجید شاپوری" میباشد،
تقدیم به شما گرامیان.
http://s1.picofile.com/file/6526187122/Majid_Shapuri_Taghlid_Seda.wmv.html
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
Negin 2 نوشته است:
خانوم گل مثل همیشه از باغ دلت یک گل به ما هدیه کردی به نام گل پامچال.امیدوارم مثل اسمت همیشه سبز و بی انتها باشی دوست عزیز.
نگین جان شرمنده میکنی. قابلی نداشت
mahmoody نوشته است:۱. ۵۹
۳. صحرا جان، «گل پامچال» خیلی خوب بود. من از این سریال ایناش رو یادمه که میگفتن این دختر خانم نقش اول ۲ ملیون پول گرفته و یک سال نرفته مدرسته که این فیلم رو بازی کنه. شاید هم شایعه بوده!
خواهش میکنم. الان که اینو گفتین فکر کنم منم دقیقا یه همچین چیزی یادم اومد. حالا شایعه بوده یا نه معلوم نیست
sahra_7- تعداد پستها : 164
Join date : 2010-09-22
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
"پروانه روی شانه"
"رولاند" که در طی یک سفر کاری از فرانسه به بارسلون آمده است برای چند روزی قصد ماندن دارد
تا بتواند با همسرش که قرار است از شهری دیگر به آنجا بیاید نیز ملاقاتی داشته باشد.
در هتل محل اقامتش در بارسلون، او جسد مردی را در اتاق کناری پیدا می کند که معلوم است
قبل از آمدن رولاند به آنجا به قتل رسیده است.
"رولاند" در یک آسایشگاه روانی که ساختمانی قدیمی دارد مورد بازجویی قرار می گیرد.
دکتر بازجو سوالهای مبهمی از او می پرسد و سعی دارد علاوه بر قاتل جلو دادن رولاند،
به عنوان مدرک جرم، او را تحمیل به داشتن چمدانی کند که پیش از این هرگز ندیده است.
در این آسایشگاه تنها یک بیمار روانی وجود دارد،
مرد تقریبا مسنی که به داشتن پروانه ای روی شانه خود باور دارد و با آن حرف میزند.
پس از گذشت سه روز، رولاند از آسایشگاه مرخص میگردد و برای استقبال همسرش به ایستگاه قطار میرود.
بعد از دیدار و صرف نهار، برای اقامتشان هتل دیگری را انتخاب کرده و خود
برای آوردن وسایلش به هتل قبلی می رود.
در آنجا بطور اتفاقی با همسر مرد مقتول برخورد می کند که بدنبال شوهرش میگردد.
او در این خصوص با همسر مقتول گفتگو می کند و سپس برای برداشتن وسایل به اتاق پیشین خود می رود.
با ورود او به اتاق، زنگ تلفن به صدا در میاید و رولاند توسط زنی ناشناس به پایین هتل فراخوانده
و سپس سوار بر اتومبیل او شده و از آنجا می گریزد.
آن زن سعی دارد تا با دادن نشانه هایی به رولاند، او را در فهم و روشن کردن شرایط پیش آمده یاری رساند.
از سویی دیگر زن مقتول کلید صندوق اماناتی را مخفیانه به رولاند می رساند و در همان زمان
توسط ماشینی زیر گرفته و کشته می شود.
رولاند که حال کاملا سرگردان گشته، تنها امیدش به آن زن میباشد و با مراجعه به صندوق امانت،
چمدانی را در آن می یابد.
در پایان معلوم می گردد شخصی که رولاند به او امید بسته خود بیش از همه درگیر این ماجراست.
رولاند پس از بدرقه همسرش و سوار نمودن او به قطار،
در راه بازگشت از ایستگاه راه آهن هدف گلوله قرار می گیرد
و او هم همانند دیگر شرکت کنندگان این بازی شوم و از پیش تعیین شده به قتل میرسد.
------------------------------
فیلم "پروانه روی شانه" محصول کشور فرانسه میباشد
که در سال ۱۹۷۸ و به کارگردانی "ژاک درای" ساخته شده است.
نقش اول این اثر"فلسفی - سورال" توسط بازیگر جاودان نام سینمایی فرانسه
"لینو ونتورا" به بهترین شیوه ممکن "حسی- اجرایی" ایفا گردیده است.
------------------------------
"لینو ونتورا" بازیگر ایتالیایی تبار سینمای فرانسه در ۱۴ جولای ۱۹۱۹ دیده به جهان گشود.
او پس از شرکت موفق در کشتی قهرمانی اروپا (۱۹۵۰) آسیب دید و به بازیگری روی آورد
و بدون پشتوانه هنری یکی از بازیگران برجسته سینمای جهان و فرانسه برای سه دهه لقب گرفت.
وی یک دختر معلول داشت و بهمین دلیل سازمانی را برای حمایت از معلولین تشکیل داد.
او از چهره های مشخص مکتب نوی فرانسه در دهه های ۵۰ و ۶۰ میلادی بشمار میاید.
در سریال تلویزیونی بینوایان که دهه ۶۰ خورشیدی در ایران پخش شد، نقش ژان والژان را داشت.
لینو ونتورا در ۲۲ اکتبر سال ۱۹۸۷بر اثر بیماری قلبی دیده از جهان فروبست.
او در کتاب خاطراتش با نام "لینو - درس زندگی" درباره چگونگی تصویر برداری پلان پایانی فیلم پروانه روی شانه,
یعنی همان جایی که او در فیلم توسط فردی ناشناس تیر می خورد و کشته می شود اینگونه مینویسد:
"...رهگذران از ساخت فیلم در آن محل خبر نداشتند، شیوه فیلمبرداری بصورت دوربین مخفی بود.
به همین دلیل من بشدت در هنگام بازی آن پلان مضطرب و شکه شده بودم زیرا که طبق فیلمنامه
پس از آنکه به من شلیک می شد و من در کنار آن دیوار بر روی زمین پیاده رو می افتادم،
می بایست در آنجا چند دقیقه همانند یک انسان بی جان و مرده بی حرکت می ماندم
تا رهگذرانی که از آنجا رد می شدند به جسد افتاده در کنار دیوار نگاه کنند.
تقلید از مرگ در آن لحظات انتظار بسیار شگفت انگیز بود!."
------------------------------
در ایران این شاهکار سینمایی بارها و بارها در سالهای پایانی دهه شصت
و سالهای ابتدایی دهه هفتاد خورشیدی، پنجشنبه شبها دیر وقت پخش می گردید
که البته زمان پخش فیلم در دل شب با سوژه ی گیرا و معمایی آن،
ترکیب همخوان و پنداربرانگیزی را همراه با طعم "دلهره ای فلسفی" برای تماشاگر ایجاد میکرد.
------------------------------
فایل کوتاه تصویری زیر دربردارنده صحنه های به یاد ماندنی
از فیلم "پروانه روی شانه" می باشد.
تقدیم به شما گرامیان.
http://s1.picofile.com/file/6587158948/Parvane_Rooye_Shane_1978.wmv.html
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
"رولاند" که در طی یک سفر کاری از فرانسه به بارسلون آمده است برای چند روزی قصد ماندن دارد
تا بتواند با همسرش که قرار است از شهری دیگر به آنجا بیاید نیز ملاقاتی داشته باشد.
در هتل محل اقامتش در بارسلون، او جسد مردی را در اتاق کناری پیدا می کند که معلوم است
قبل از آمدن رولاند به آنجا به قتل رسیده است.
"رولاند" در یک آسایشگاه روانی که ساختمانی قدیمی دارد مورد بازجویی قرار می گیرد.
دکتر بازجو سوالهای مبهمی از او می پرسد و سعی دارد علاوه بر قاتل جلو دادن رولاند،
به عنوان مدرک جرم، او را تحمیل به داشتن چمدانی کند که پیش از این هرگز ندیده است.
در این آسایشگاه تنها یک بیمار روانی وجود دارد،
مرد تقریبا مسنی که به داشتن پروانه ای روی شانه خود باور دارد و با آن حرف میزند.
پس از گذشت سه روز، رولاند از آسایشگاه مرخص میگردد و برای استقبال همسرش به ایستگاه قطار میرود.
بعد از دیدار و صرف نهار، برای اقامتشان هتل دیگری را انتخاب کرده و خود
برای آوردن وسایلش به هتل قبلی می رود.
در آنجا بطور اتفاقی با همسر مرد مقتول برخورد می کند که بدنبال شوهرش میگردد.
او در این خصوص با همسر مقتول گفتگو می کند و سپس برای برداشتن وسایل به اتاق پیشین خود می رود.
با ورود او به اتاق، زنگ تلفن به صدا در میاید و رولاند توسط زنی ناشناس به پایین هتل فراخوانده
و سپس سوار بر اتومبیل او شده و از آنجا می گریزد.
آن زن سعی دارد تا با دادن نشانه هایی به رولاند، او را در فهم و روشن کردن شرایط پیش آمده یاری رساند.
از سویی دیگر زن مقتول کلید صندوق اماناتی را مخفیانه به رولاند می رساند و در همان زمان
توسط ماشینی زیر گرفته و کشته می شود.
رولاند که حال کاملا سرگردان گشته، تنها امیدش به آن زن میباشد و با مراجعه به صندوق امانت،
چمدانی را در آن می یابد.
در پایان معلوم می گردد شخصی که رولاند به او امید بسته خود بیش از همه درگیر این ماجراست.
رولاند پس از بدرقه همسرش و سوار نمودن او به قطار،
در راه بازگشت از ایستگاه راه آهن هدف گلوله قرار می گیرد
و او هم همانند دیگر شرکت کنندگان این بازی شوم و از پیش تعیین شده به قتل میرسد.
------------------------------
فیلم "پروانه روی شانه" محصول کشور فرانسه میباشد
که در سال ۱۹۷۸ و به کارگردانی "ژاک درای" ساخته شده است.
نقش اول این اثر"فلسفی - سورال" توسط بازیگر جاودان نام سینمایی فرانسه
"لینو ونتورا" به بهترین شیوه ممکن "حسی- اجرایی" ایفا گردیده است.
------------------------------
"لینو ونتورا" بازیگر ایتالیایی تبار سینمای فرانسه در ۱۴ جولای ۱۹۱۹ دیده به جهان گشود.
او پس از شرکت موفق در کشتی قهرمانی اروپا (۱۹۵۰) آسیب دید و به بازیگری روی آورد
و بدون پشتوانه هنری یکی از بازیگران برجسته سینمای جهان و فرانسه برای سه دهه لقب گرفت.
وی یک دختر معلول داشت و بهمین دلیل سازمانی را برای حمایت از معلولین تشکیل داد.
او از چهره های مشخص مکتب نوی فرانسه در دهه های ۵۰ و ۶۰ میلادی بشمار میاید.
در سریال تلویزیونی بینوایان که دهه ۶۰ خورشیدی در ایران پخش شد، نقش ژان والژان را داشت.
لینو ونتورا در ۲۲ اکتبر سال ۱۹۸۷بر اثر بیماری قلبی دیده از جهان فروبست.
او در کتاب خاطراتش با نام "لینو - درس زندگی" درباره چگونگی تصویر برداری پلان پایانی فیلم پروانه روی شانه,
یعنی همان جایی که او در فیلم توسط فردی ناشناس تیر می خورد و کشته می شود اینگونه مینویسد:
"...رهگذران از ساخت فیلم در آن محل خبر نداشتند، شیوه فیلمبرداری بصورت دوربین مخفی بود.
به همین دلیل من بشدت در هنگام بازی آن پلان مضطرب و شکه شده بودم زیرا که طبق فیلمنامه
پس از آنکه به من شلیک می شد و من در کنار آن دیوار بر روی زمین پیاده رو می افتادم،
می بایست در آنجا چند دقیقه همانند یک انسان بی جان و مرده بی حرکت می ماندم
تا رهگذرانی که از آنجا رد می شدند به جسد افتاده در کنار دیوار نگاه کنند.
تقلید از مرگ در آن لحظات انتظار بسیار شگفت انگیز بود!."
------------------------------
در ایران این شاهکار سینمایی بارها و بارها در سالهای پایانی دهه شصت
و سالهای ابتدایی دهه هفتاد خورشیدی، پنجشنبه شبها دیر وقت پخش می گردید
که البته زمان پخش فیلم در دل شب با سوژه ی گیرا و معمایی آن،
ترکیب همخوان و پنداربرانگیزی را همراه با طعم "دلهره ای فلسفی" برای تماشاگر ایجاد میکرد.
------------------------------
فایل کوتاه تصویری زیر دربردارنده صحنه های به یاد ماندنی
از فیلم "پروانه روی شانه" می باشد.
تقدیم به شما گرامیان.
http://s1.picofile.com/file/6587158948/Parvane_Rooye_Shane_1978.wmv.html
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 عزیز مثل همیشه از گنجینه گرانبهاتون مرواریدی را به ما هدیه کردید.بسیار متشکریم.باز هم منتظر ارائه چنین کارهایی از طرف شما هستیم.موفق باشید.
Negin 2- تعداد پستها : 244
Join date : 2011-01-02
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
خواهش میکنم، نظر لطف شماست.Negin 2 نوشته است:59 عزیز مثل همیشه از گنجینه گرانبهاتون مرواریدی را به ما هدیه کردید.بسیار متشکریم.باز هم منتظر ارائه چنین کارهایی از طرف شما هستیم.موفق باشید.
بسیار خرسندم که نتیجه تلاشها مورد توجهتون قرار می گیره.
سلامت باشید شما و همه دوستان گرامی.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الخميس أبريل 28, 2011 12:34 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
كارت واقعاً قابل تقديره...
59 نوشته است:"پروانه روی شانه"
"رولاند" که در طی یک سفر کاری از فرانسه به بارسلون آمده است برای چند روزی قصد ماندن دارد
تا بتواند با همسرش که قرار است از شهری دیگر به آنجا بیاید نیز ملاقاتی داشته باشد.
در هتل محل اقامتش در بارسلون، او جسد مردی را در اتاق کناری پیدا می کند که معلوم است
قبل از آمدن رولاند به آنجا به قتل رسیده است.
"رولاند" در یک آسایشگاه روانی که ساختمانی قدیمی دارد مورد بازجویی قرار می گیرد.
دکتر بازجو سوالهای مبهمی از او می پرسد و سعی دارد علاوه بر قاتل جلو دادن رولاند،
به عنوان مدرک جرم، او را تحمیل به داشتن چمدانی کند که پیش از این هرگز ندیده است.
در این آسایشگاه تنها یک بیمار روانی وجود دارد،
مرد تقریبا مسنی که به داشتن پروانه ای روی شانه خود باور دارد و با آن حرف میزند.
پس از گذشت سه روز، رولاند از آسایشگاه مرخص میگردد و برای استقبال همسرش به ایستگاه قطار میرود.
بعد از دیدار و صرف نهار، برای اقامتشان هتل دیگری را انتخاب کرده و خود
برای آوردن وسایلش به هتل قبلی می رود.
در آنجا بطور اتفاقی با همسر مرد مقتول برخورد می کند که بدنبال شوهرش میگردد.
او در این خصوص با همسر مقتول گفتگو می کند و سپس برای برداشتن وسایل به اتاق پیشین خود می رود.
با ورود او به اتاق، زنگ تلفن به صدا در میاید و رولاند توسط زنی ناشناس به پایین هتل فراخوانده
و سپس سوار بر اتومبیل او شده و از آنجا می گریزد.
آن زن سعی دارد تا با دادن نشانه هایی به رولاند، او را در فهم و روشن کردن شرایط پیش آمده یاری رساند.
از سویی دیگر زن مقتول کلید صندوق اماناتی را مخفیانه به رولاند می رساند و در همان زمان
توسط ماشینی زیر گرفته و کشته می شود.
رولاند که حال کاملا سرگردان گشته، تنها امیدش به آن زن میباشد و با مراجعه به صندوق امانت،
چمدانی را در آن می یابد.
در پایان معلوم می گردد شخصی که رولاند به او امید بسته خود بیش از همه درگیر این ماجراست.
رولاند پس از بدرقه همسرش و سوار نمودن او به قطار،
در راه بازگشت از ایستگاه راه آهن هدف گلوله قرار می گیرد
و او هم همانند دیگر شرکت کنندگان این بازی شوم و از پیش تعیین شده به قتل میرسد.
------------------------------
فیلم "پروانه روی شانه" محصول کشور فرانسه میباشد
که در سال ۱۹۷۸ و به کارگردانی "ژاک درای" ساخته شده است.
نقش اول این اثر"فلسفی - سورال" توسط بازیگر جاودان نام سینمایی فرانسه
"لینو ونتورا" به بهترین شیوه ممکن "حسی- اجرایی" ایفا گردیده است.
------------------------------
"لینو ونتورا" بازیگر ایتالیایی تبار سینمای فرانسه در ۱۴ جولای ۱۹۱۹ دیده به جهان گشود.
او پس از شرکت موفق در کشتی قهرمانی اروپا (۱۹۵۰) آسیب دید و به بازیگری روی آورد
و بدون پشتوانه هنری یکی از بازیگران برجسته سینمای جهان و فرانسه برای سه دهه لقب گرفت.
وی یک دختر معلول داشت و بهمین دلیل سازمانی را برای حمایت از معلولین تشکیل داد.
او از چهره های مشخص مکتب نوی فرانسه در دهه های ۵۰ و ۶۰ میلادی بشمار میاید.
در سریال تلویزیونی بینوایان که دهه ۶۰ خورشیدی در ایران پخش شد، نقش ژان والژان را داشت.
لینو ونتورا در ۲۲ اکتبر سال ۱۹۸۷بر اثر بیماری قلبی دیده از جهان فروبست.
او در کتاب خاطراتش با نام "لینو - درس زندگی" درباره چگونگی تصویر برداری پلان پایانی فیلم پروانه روی شانه,
یعنی همان جایی که او در فیلم توسط فردی ناشناس تیر می خورد و کشته می شود اینگونه مینویسد:
"...رهگذران از ساخت فیلم در آن محل خبر نداشتند، شیوه فیلمبرداری بصورت دوربین مخفی بود.
به همین دلیل من بشدت در هنگام بازی آن پلان مضطرب و شکه شده بودم زیرا که طبق فیلمنامه
پس از آنکه به من شلیک می شد و من در کنار آن دیوار بر روی زمین پیاده رو می افتادم،
می بایست در آنجا چند دقیقه همانند یک انسان بی جان و مرده بی حرکت می ماندم
تا رهگذرانی که از آنجا رد می شدند به جسد افتاده در کنار دیوار نگاه کنند.
تقلید از مرگ در آن لحظات انتظار بسیار شگفت انگیز بود!."
------------------------------
در ایران این شاهکار سینمایی بارها و بارها در سالهای پایانی دهه شصت
و سالهای ابتدایی دهه هفتاد خورشیدی، پنجشنبه شبها دیر وقت پخش می گردید
که البته زمان پخش فیلم در دل شب با سوژه ی گیرا و معمایی آن،
ترکیب همخوان و پنداربرانگیزی را همراه با طعم "دلهره ای فلسفی" برای تماشاگر ایجاد میکرد.
------------------------------
فایل کوتاه تصویری زیر دربردارنده صحنه های به یاد ماندنی
از فیلم "پروانه روی شانه" می باشد.
تقدیم به شما گرامیان.
http://s1.picofile.com/file/6587158948/Parvane_Rooye_Shane_1978.wmv.html
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
كارت واقعاً قابل تقديره. از تو و زحمتي كه براي نوشتن اين مطالب ميكشي و وقتي كه ميگذاري حقيقتاً ممنونم.
افشين
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
قربانت افشین جان، لطف داری.Indiana Jones نوشته است:
كارت واقعاً قابل تقديره. از تو و زحمتي كه براي نوشتن اين مطالب ميكشي و وقتي كه ميگذاري حقيقتاً ممنونم.
افشين
همانند همیشه درس جواب میدم.
راستش همونطور که گفتی، جمع کردن مطالب برای سوژه پست ها و همچنین مونتاژ کلیپ تصویری وقت گیر هست
اما مطمئنم شما خودت که هم در فروم از قدیمیها و فعالها هستی و هم وبلاگ خوبت همیشه نوآورانه هست
و همچنین تمام دوستان گرامی و من کمترین در داشتن این حس مشترک هستیم که
انگار با این کار کمی از بدهی که به روزگار کودکی و دهه شصت داریم رو ادا می کنیم.
سلامت باشی.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
"دیدی"
"دیتر هالروردن" هنرپیشه، کمدین، سناریست، کارگردان، خواننده، مجری و مدیرتئاتر،
در ۵ سپتامبر ۱۹۳۵ میلادی برابر با ۱۳ شهریور ۱۳۱۴ خورشیدی در شهر "دسا او" در آلمان شرقی بدنیا آمد.
پدرش "کورت" طراح هواپیما در کمپانی "یونکرس" و مادرش "سوزان" پرستاربود.
پس از اتمام دوره متوسطه به دانشگاه وارد شد و در رشته زبانشناسی "زبانهای رومی (زبانهای لاتین نو)"
مشغول به تحصیل گردید و از همان ترم اول به عنوان مترجم شروع بکار نمود.
در سال ۱۹۵۸ بخاطر مشکلات بوجود آمده برایش از سوی رژیم کمونیست حاکم بر آلمان شرقی
به غرب آلمان گریخت و در آنجا به عنوان مترجم برای مهمانان خارجی مشغول بکار شد و از سویی دیگر
بطور مکاتبه ای و آزاد، ادامه تحصیل خود را در رشته زبانشناسی با گرایش مترجمی و خبرنگاری سیاسی از سر گرفت
و همزمان به کلاسهای هنری آموزش تاتر هم میرفت.
دیتر هالروردن علاوه بر کار مترجمی، برای گذران زندگیش شغلهای مختلف کارگری را تجربه کرده است،
اموری از قبیل: "کارهای ساختمانی، رانندگی ماشین باری، باغبانی و ...".
در کارنامه هنری دیتر هالروردن ۲۶ فیلم بلند سینمایی (به عنوان بازیگر) به چشم می خورد که
فیلمنامه ۷ فیلم از آنها نوشته خود اوست (دیدی مشابه رئیس، دیدی می تازد و ...)،
و یک فیلم را هم درمقام کارگردانی دارد (دیدی و ارثیه فامیلی).
او دارای چهار فرزند می باشد و بصورت متناوب گاهی در برلین
و گاهی درقلعه "د کوستا" واقع در جزیره ای از توابع استان "بریتانی (فرانسه)" زندگی می کند.
----------------------------
و اما در ایران مجموعه فیلمهای کمدی "دیدی" بسیار شناخته شده هستند.
اگر اشتباه نکنم پخش فیلمهای "دیدی" در ایران درست از ابتدای دهه هفتاد خورشیدی آغاز شد،
زمان پخش عصرهای جمعه بود و فیلمها بخاطر جذابیت و سوژه سرگرم کنندشان بارها باز پخش می شدند.
از مجموعه ۵ فیلم سینمایی و یک شوی تلویزیونی ساخته شده با کاراکتر دیدی،
۴ فیلم در ایران پخش شده است که به شرح زیر می باشند:
دیدی مشابه رئیس - ۱۹۸۴
دیدی و ارثیه فامیلی - ۱۹۸۵
دیدی میتازد - ۱۹۸۶
دیدی و جاسوسان - ۱۹۸۸
----------------------------
جا دارد تا یادی کنیم از صدای وسیع و با قابلیت دوبلور توانا "حسین عرفانی"
که بی شک بهترین گزینه برای دوبله پرسوناژ دیدی بود و بر جذابیت کار نیز میافزود.
.
.
.
ناگفته نماند که دیتر هالروردن خود دارای صدایی خوش و شفاف هست و از اینرو
در زمینه خوانندگی هم در آلمان مطرح می باشد و چندین صفحه موسیقی با صدای او منتشر شده است.
سبک خواندن او اجرای موزیکال قطعات ملایم فکاهی در ژانر "شانسون - کاباره" می باشد.
(در مقدمه فایل تصویری، اجرایی از وکالهای او تقدیم می گردد).
----------------------------
فایل تصویری زیر دربردارنده صحنه های به یاد ماندنی
از چهار فیلم پخش شده "دیدی" در ایران می باشد.
تقدیم به شما گرامیان.
http://s1.picofile.com/file/6595106636/Dieter_Hallervorden.wmv.html
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
"دیتر هالروردن" هنرپیشه، کمدین، سناریست، کارگردان، خواننده، مجری و مدیرتئاتر،
در ۵ سپتامبر ۱۹۳۵ میلادی برابر با ۱۳ شهریور ۱۳۱۴ خورشیدی در شهر "دسا او" در آلمان شرقی بدنیا آمد.
پدرش "کورت" طراح هواپیما در کمپانی "یونکرس" و مادرش "سوزان" پرستاربود.
پس از اتمام دوره متوسطه به دانشگاه وارد شد و در رشته زبانشناسی "زبانهای رومی (زبانهای لاتین نو)"
مشغول به تحصیل گردید و از همان ترم اول به عنوان مترجم شروع بکار نمود.
در سال ۱۹۵۸ بخاطر مشکلات بوجود آمده برایش از سوی رژیم کمونیست حاکم بر آلمان شرقی
به غرب آلمان گریخت و در آنجا به عنوان مترجم برای مهمانان خارجی مشغول بکار شد و از سویی دیگر
بطور مکاتبه ای و آزاد، ادامه تحصیل خود را در رشته زبانشناسی با گرایش مترجمی و خبرنگاری سیاسی از سر گرفت
و همزمان به کلاسهای هنری آموزش تاتر هم میرفت.
دیتر هالروردن علاوه بر کار مترجمی، برای گذران زندگیش شغلهای مختلف کارگری را تجربه کرده است،
اموری از قبیل: "کارهای ساختمانی، رانندگی ماشین باری، باغبانی و ...".
در کارنامه هنری دیتر هالروردن ۲۶ فیلم بلند سینمایی (به عنوان بازیگر) به چشم می خورد که
فیلمنامه ۷ فیلم از آنها نوشته خود اوست (دیدی مشابه رئیس، دیدی می تازد و ...)،
و یک فیلم را هم درمقام کارگردانی دارد (دیدی و ارثیه فامیلی).
او دارای چهار فرزند می باشد و بصورت متناوب گاهی در برلین
و گاهی درقلعه "د کوستا" واقع در جزیره ای از توابع استان "بریتانی (فرانسه)" زندگی می کند.
----------------------------
و اما در ایران مجموعه فیلمهای کمدی "دیدی" بسیار شناخته شده هستند.
اگر اشتباه نکنم پخش فیلمهای "دیدی" در ایران درست از ابتدای دهه هفتاد خورشیدی آغاز شد،
زمان پخش عصرهای جمعه بود و فیلمها بخاطر جذابیت و سوژه سرگرم کنندشان بارها باز پخش می شدند.
از مجموعه ۵ فیلم سینمایی و یک شوی تلویزیونی ساخته شده با کاراکتر دیدی،
۴ فیلم در ایران پخش شده است که به شرح زیر می باشند:
دیدی مشابه رئیس - ۱۹۸۴
دیدی و ارثیه فامیلی - ۱۹۸۵
دیدی میتازد - ۱۹۸۶
دیدی و جاسوسان - ۱۹۸۸
----------------------------
جا دارد تا یادی کنیم از صدای وسیع و با قابلیت دوبلور توانا "حسین عرفانی"
که بی شک بهترین گزینه برای دوبله پرسوناژ دیدی بود و بر جذابیت کار نیز میافزود.
.
.
.
ناگفته نماند که دیتر هالروردن خود دارای صدایی خوش و شفاف هست و از اینرو
در زمینه خوانندگی هم در آلمان مطرح می باشد و چندین صفحه موسیقی با صدای او منتشر شده است.
سبک خواندن او اجرای موزیکال قطعات ملایم فکاهی در ژانر "شانسون - کاباره" می باشد.
(در مقدمه فایل تصویری، اجرایی از وکالهای او تقدیم می گردد).
----------------------------
فایل تصویری زیر دربردارنده صحنه های به یاد ماندنی
از چهار فیلم پخش شده "دیدی" در ایران می باشد.
تقدیم به شما گرامیان.
http://s1.picofile.com/file/6595106636/Dieter_Hallervorden.wmv.html
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الأحد مايو 01, 2011 5:30 am ، و در مجموع 4 بار ويرايش شده است.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. "59" عزیز، با نوشته ی بالا و لینک انتهایی اون از شما خیلی خیلی حال کردم. دست مریزاد.
2. جداً زحمتاتون قابل تقدیره و انگار گنجینه ی ارزشمندی از فیلم و سریال و کارتون دارید. قدرشو بدونید.
2. جداً زحمتاتون قابل تقدیره و انگار گنجینه ی ارزشمندی از فیلم و سریال و کارتون دارید. قدرشو بدونید.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
بسیار خرسنم امیر جان،Emiliano نوشته است:1. "59" عزیز، با نوشته ی بالا و لینک انتهایی اون از شما خیلی خیلی حال کردم. دست مریزاد.
2. جداً زحمتاتون قابل تقدیره و انگار گنجینه ی ارزشمندی از فیلم و سریال و کارتون دارید. قدرشو بدونید.
افتخار هست که مورد توجهت قرار گرفته.
جلوی شما دوستان گرامی درس جواب میدم.
سلامت باشی.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:بسیار خرسنم امیر جان،Emiliano نوشته است:1. "59" عزیز، با نوشته ی بالا و لینک انتهایی اون از شما خیلی خیلی حال کردم. دست مریزاد.
2. جداً زحمتاتون قابل تقدیره و انگار گنجینه ی ارزشمندی از فیلم و سریال و کارتون دارید. قدرشو بدونید.
افتخار هست که مورد توجهت قرار گرفته.
جلوی شما دوستان گرامی درس جواب میدم.
سلامت باشی.
1. "59" عزیز، باز هم به خاطر مجموعه ی فیلم های "دیدی" بی نهایت ازتون متشکرم.
صحنه ها یکی از یکی خاطره انگیزتر بود: ورود اون رنجره در "دیدی و ارثیه ی فامیلی"، وصیت نامه ی ویدئویی پدربزرگه، صحنه های کارواش، اونجایی که پلیس می پرسه "یه کامیون فلان قرمز رنگ ندیدید؟" و طرف می گه: "چرا، دیدم؛ البته، در سال 1979" یا یه چیزی تو همین مایه ها و ....
2. خلاصه، عالی بودن؛ فقط، یه درخواست: می شه منحصراً یه خلاصه ی جمع و جور به سلیقه ی خودتون از "دیدی و ارثیه ی فامیلی" بذارید؟ بخصوص، تکیه کلام خانومه: "رودیگل، تو آخر منو می کُشی."
از 7 تا کاراکتر هم بی زحمت با دیالوگاشون خلاصه بذار؛ بخصوص، اون مافیاییه با کت و شلوار سفید.
یادمه مجری شبکه ی یک؛ هنگامی که، می خواست این فیلم برای اولین بار پخش بشه، با افتخار می گفت: در این فیلم "دیدی" در 7 نقش بازی می کنه و آقای "حسین عرفانی" هم توی دوبله روی 7 نقش دوبله کرده.
3. این 7 نقش عبارت بودند از:
1. دیدی: دیدی خودش بود، با همون بلاهت و خنده های همیشگیش.
2. پدربزرگ: گریمش خیلی خوب بود و سنگین؛ البته.
3. چاقه: گریمش بی نظیر بود و به سختی می شد تشخیص داد این "دیدی" باشه. موندگارترین صحنه ش هم صحنه ی مرگ طرف بود؛ که، در اثر پُرخوری بود.
4. مافیاییه: گریم و دوبله ش عالی بود. گریم به شدت ایتالیایی بود.
5. رنجره: گریمش خوب بود؛ اما، دوبله ش خوب تر. بهترین و موندگارترین صحنه ش هم وقتی بود که طرف با قیچی سیم خاردار، ناخوناشو می گرفت!
6. دانشمنده: که به شدت یادآور "آلبرت اینشیتن" بود. یه طوطی هم داشت.
7. خانومه: دیدی دست و پاشو اپی لیدی زده بود، زیر گردنش دو برجستگی دیده می شد!، کلاه گیس خانومی سرش بود، تموم جسچرهای خانومانه رو رعایت می کرد و خلاصه عالی بود. دوبله ش هم با تکیه کلامی؛ که، بالاتر گفتم، بی نظیر دراومده بود.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
دیدی و ارثیه فامیلی (فیلم کامل)
امیر جان من کل فیلم "دیدی و ارثیه ی فامیلی" رو با پایین ترین حجم ممکنی که به تصویر لطمه وارد نشه، فشرده کردم.
با اندازه نهایی ۸۷ مگابایت. به دانلودش می ارزه، امیدوارم از دیدنش لذت ببری،
و همچنین دوستان دیگری که تمایل به داشتن کل این فیلم با دوبله خاطره انگیز فارسی آن دارند.
دیدی و ارثیه فامیلی - ۱۹۸۵ (فایل کامل فیلم)
http://davvas.com/1ve1ryteuhb2
سلامت باشید دوستان.
امیر جان من کل فیلم "دیدی و ارثیه ی فامیلی" رو با پایین ترین حجم ممکنی که به تصویر لطمه وارد نشه، فشرده کردم.
با اندازه نهایی ۸۷ مگابایت. به دانلودش می ارزه، امیدوارم از دیدنش لذت ببری،
و همچنین دوستان دیگری که تمایل به داشتن کل این فیلم با دوبله خاطره انگیز فارسی آن دارند.
دیدی و ارثیه فامیلی - ۱۹۸۵ (فایل کامل فیلم)
http://davvas.com/1ve1ryteuhb2
سلامت باشید دوستان.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 عزیز مثل همیشه بسیار هنرمندانه خلاصه ای از فیلمهای دیدی را ارائه کردید.دیدی و ارثیه فامیلی هم بی نظیر بود.حضور شما باعث سرسبزتر شدن این باغ خواهد بود.موفق و سربلند باشید.
Negin 2- تعداد پستها : 244
Join date : 2011-01-02
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:دیدی و ارثیه فامیلی (فیلم کامل)
امیر جان من کل فیلم "دیدی و ارثیه ی فامیلی" رو با پایین ترین حجم ممکنی که به تصویر لطمه وارد نشه، فشرده کردم.
با اندازه نهایی ۸۷ مگابایت. به دانلودش می ارزه، امیدوارم از دیدنش لذت ببری،
و همچنین دوستان دیگری که تمایل به داشتن کل این فیلم با دوبله خاطره انگیز فارسی آن دارند.
دیدی و ارثیه فامیلی - ۱۹۸۵ (فایل کامل فیلم)
http://davvas.com/1ve1ryteuhb2
سلامت باشید دوستان.
1. سلام "59" عزیز.
2. واقعاً نمی دونم چجوری ازتون تشکر کنم. خیلی لطف کردید؛ مثل همیشه.
جا دادن یه فیلم کامل توی این حجم خودش هنریه. تموم حدود 80 دقیقه ی فیلم رو دیدم، کلی یادتون کردم و بسیار لذت بردم. همین هم خاطره ای شد.
3. باز هم متشکرم ازتون؛ یک دنیا.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
خدمت " ۲- نگین " گرامی:
نظر لطف شما و دوستان هست.
بسیار خرسندم که مورد توجهتون قرار گرفته.
به عنوان کوچکترین عضو این فروم رویایی،
تا جایی که بتونم انجام وظیفه خواهم کرد.
سلامت باشید.
.
.
.
خدمت " امیر جان" گرامی:
آقا خیلی خوشحالم که فیلم کامل دیدی رو دوباره دیدی!
جلوی بزرگان فروم که یکی از ایشان شما باشی،
و همه دیگر دوستان درس جواب میدم.
قربانت.
نظر لطف شما و دوستان هست.
بسیار خرسندم که مورد توجهتون قرار گرفته.
به عنوان کوچکترین عضو این فروم رویایی،
تا جایی که بتونم انجام وظیفه خواهم کرد.
سلامت باشید.
.
.
.
خدمت " امیر جان" گرامی:
آقا خیلی خوشحالم که فیلم کامل دیدی رو دوباره دیدی!
جلوی بزرگان فروم که یکی از ایشان شما باشی،
و همه دیگر دوستان درس جواب میدم.
قربانت.
تقلید صدای دهه شصت
یک قسمت رو 59 گرامی گذاشته بودند که تقلید صدای هلیکوپتر و ... بود ولی این تقلید یک ارکستر موسیقیه .
ولی 59 عزیز از بابت اخبار سال 69 و جنگ هفته خیلی جالب بود متشکرم. از این نمونه کارها خیلی جالبند. اگر از این نمونه ها دارید باز هم زحمتش را بکشید.
http://s1.picofile.com/file/6618826956/taghlideseda_2.wmv.html
fazel1994- تعداد پستها : 83
Join date : 2011-03-05
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
fazel1994 نوشته است:
یک قسمت رو 59 گرامی گذاشته بودند که تقلید صدای هلیکوپتر و ... بود ولی این تقلید یک ارکستر موسیقیه .
ولی 59 عزیز از بابت اخبار سال 69 و جنگ هفته خیلی جالب بود متشکرم. از این نمونه کارها خیلی جالبند. اگر از این نمونه ها دارید باز هم زحمتش را بکشید.
http://s1.picofile.com/file/6618826956/taghlideseda_2.wmv.html
جناب فاضل بسیار جالب بود.از شما و 59 عزیز که این بخش را یادآوری کردید کمال تشکر رادارم.موفق باشید.
Negin 2- تعداد پستها : 244
Join date : 2011-01-02
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
فاضل جان سپاسگذارم برای فایل تقلید صدا،fazel1994 نوشته است:
یک قسمت رو 59 گرامی گذاشته بودند که تقلید صدای هلیکوپتر و ... بود ولی این تقلید یک ارکستر موسیقیه .
ولی 59 عزیز از بابت اخبار سال 69 و جنگ هفته خیلی جالب بود متشکرم. از این نمونه کارها خیلی جالبند. اگر از این نمونه ها دارید باز هم زحمتش را بکشید.
http://s1.picofile.com/file/6618826956/taghlideseda_2.wmv.html
راستش من خودم نداشتم این اجرای ارکستر ایرانی رو.
مجید شاپوری براستی که هنرمند توانایی هست،
تنبک نوازی با دهان و آنهم با اجرای کامل نت ها و ضرب آهنگ دقیق،
کار ساده ای نیست.
درباره داشتن آن مواردی هم که فرمودی،
شوربختانه بغیرازآن فایلها که تقدیم کردم چیز دیگری در حال حاضر ندارم.
سلامت باشی.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
سريال " آئينه عبرت "
محمود دینی متولد آبان ۱۳۴۲ در شهر بیجار است . از ۱۷ سالگی با فیلم "تیغ و ابریشم - کیمیایی" وارد سینما شد.
دینی از سال ۷۸ دیگر جلوی دوربین نرفته و در چند سال اخیر مصاحبه ای هم انجام نداده است.
بازیابی خاطرات سریال « آینه عبرت » که در دوران خود بسیار مشهور شد، انگیزه ای بود که برویم سراغش.
------------------------------
ما آینه عبرت بودیم
سال های جنگ در جبهه فیلمبردار بودم. بعد از جنگ که در روابط عمومی ستاد مبارزه با مواد مخدر نخست وزیری
کار می کردم، طرحی را ارائه دادیم با نام آینه عبرت که در دو نوع نمایشی و مستند ساخته می شد. دقیقا از سال ۶۷
پخش و ساخت آینه عبرت شروع شد و غیر از چند قسمت که علی نقی لو کارگردانی آن را به عهده داشت، بقیه کار
به کارگردانی محسن شاه محمدی ساخته شد . از سال ۶۷ تا ۷۲، ۵۰ عنوان کلی از مجموعه آینه عبرت ساخته شد
که مشهورترین عنوان آن "برگ ریزان" شامل ۲۰ قسمت تلویزیونی بود و همان آینه عبرت مشهور با حضور علی
و آتقی است. لوکیشن ما پامنار، کوچه آب منگل، درخونگاه، حسینیه نجفی ها و بقیه محله های مشابه بود .
روابط بین آدمها هم به اندازه خانه ها، قدیمی و سنتی مانده بود. مثلا هیچ وقت پسری در مقابل پدرش نمی ایستاد.
خلاصه در این حال و هوا سریال را ساختیم که آتقی درون خانه پیژامه می پوشید و روی زمین کنار علاءالدین
می نشست. یک عده هم به این فضا ایراد گرفته بودند. من همان موقع در مصاحبه هایم گفته بودم که یک روشنفکر،
سریال ما را نگاه می کند بعد تلویزیون را خاموش می کند، دوش می گیرد، یک فنجان شیر قهوه برای خودش می ریزد،
پشت میز می نشیند و در حالی که پیپ می کشد، نقد می نویسد به این مضمون که ما به "علی آبگوشتی" و"کوچه مردها" برگشته ایم. ولی آن آقا که از پشت میزش جنوب شهر را نمی بیند. هنوز هم خانه هایی هستند که فقط از یک اتاق درست شده اند. اگر دزد، نصف شب وارد این اتاق شود، هفت هشت نفرشان را می بیند که کنار هم خوابیده اند و حتی
نمی شود زیرانداز مندرسشان را به سرقت برد. واقعیت زندگی این شکلی است و آینه عبرت برای این محبوب شد که واقعیت را نشان می داد.
بازیگری که نقش " آتقی" را بازی می کرد "جواد گلپایگانی" نام داشت که مهندس مکانیک بود و قبلا در چند فیلم
مانند "عصیانگران" و "نقطه ضعف" ظاهر شده بود. فیزیک و شیوه صحبت کردنش باعث شد که کاملا با نقش
یکی شود. لباس ها و گریم هم موضوع را تکمیل کرد و آتقی برای همه باور پذیر شد. فقط متأسفم از این که
برخورد ناپسند بعضی ها با بازیگری که فقط اجرا کننده شخصیتی براساس فیلم نامه بود، باعث شد تا حتی برای
خانواده او هم ناراحتی زیادی ایجاد شود!. حتی از این که گلپایگانی دیگر در فیلمی دیده نشد هم شایعات بسیاری
ساختند. او مدتی بعد از سریال سکته کرده بود و از آن وقت تا حالا در خانه بستری است.
مدتهاست که هیچ کدام خبری از او نداریم. (برگرفته از هفته نامه "همشهری جوان" - سال ۱۳۸۵)
------------------------------
و همچنین بخوانید داستان ساخت سریال " آئينه عبرت " را از زبان کارگردان آن "محسن شاه محمدی":
ستاد مبارزه با مواد مخدر در سال ۶۸ جلسه ای در نخستوزیری تشکیل داد. من هم به نمایندگی از گروه اجتماعی
صداوسیما به این جلسه دعوت شده بودم. ریاست جلسه را آقای مختار کلانتری، فرمانده کل کمیتههای انقلاب اسلامی
بهعهده داشت که درعین حال رئیس ستاد مبارزه با مواد مخدر هم بود. در آن جلسه آقای کلانتری از من خواست که
برای ساخت مجموعهای با او همکاری کنم. آقای کلانتری با وجود آنکه نظامی بود ولی روحیه هنری داشت و بهخوبی
از قدرت نمایش آگاه بود. من به ایشان گفتم که با امکانات محدود صدا و سیما نمیشود کاری کرد. برای همین
پیشنهاد کردم از قدرت ستاد استفاده شود تا کلیه وسایل لازم را از از خارج وارد کنیم.
بعد از یکسری تحقیقات فهمیدم حداقل به دو میلیون تومان پول نیاز است که در آن زمان رقم بالایی بود. آقای کلانتری
اجازه ورود دوربین از نخستوزیری را برای ما گرفتند و ما دوربین را از خارج وارد کردیم تا کار شروع شود.
کارها به سرعت پیش میرفت اما مشکل بزرگی وجود داشت؛ من سرباز بودم و باید خودم را برای اعزام به حوزه نظام وظیفه معرفی میکردم اما با کمک دوستان، ترتیبی دادند تا من دوران سربازی ام را در اداره مبارزه با مواد مخدر بگذرانم.
محمود دینی (بازیگر نقش علی) آن موقع مسؤول روابط عمومی سازمان بود و به سینما هم علاقه خاصی داشت.
ما خیلی زود با هم دوست شدیم و با امکانات و پول کمی که وجود داشت، تولید سریالهایی با موضوع اعتیاد را
شروع کردیم تا به سریال آینه عبرت رسیدیم که در۲۰ قسمت تولید شد اما اول کار یک مشکل بزرگ برای ما
بوجود آمد؛ دولت تصمیم گرفته بود که شهربانی و کمیته را ادغام کند و این، کار ما را سخت میکرد. با آغاز ادغام
این دو نیرو کار ما با خطر تعطیلی روبرو شد. تهیه کنندگان دستشان خالی شد و سازمانها هم حمایتشان را
قطع کردند. امکان پرداخت دستمزدها نبود. من هم گفتم که هرکس بخواهد، میتواند برود ولی کار تعطیل نخواهد شد
برای عوامل، تصمیم گیری سخت بود ولی با همه اینها وقتی دیدند اراده من بر ادامه فیلمبرداری تغییرناپذیر است؛
تصمیم به ماندن گرفتند. یک سال بعد از پخش سریال به همت آقای گلپایگانی، رئیس دفتر مقام معظم رهبری بود که
دستمزد عوامل مجموعه پرداخت شد. در آن سالها مبارزه با این پدیده خیلی جدی گرفته میشد و توانست تاثیرات
مثبتی بر روی بیننده بگذارد؛ تا حدی که هنوز بعد از ۲۰ سال نام آتقی و آینهعبرت از ذهن بیننده پاک نشده است.
علت آن هم در سادگی قصهها بود. از بگیر و ببند و تیراندازی و قاچاقچی بازی در این مجموعه خبری نبود. ارتباط
علی و آتقی یک ارتباط عاطفی بود و بدون هیچ شعاری، زندگی اجتماعی آنها در ارتباط با مواد مخدر بررسی میشد.
آتقی دوران میانسالی اش را پشتسر گذاشته بود و همه عمرش را پای منقل گذرانده بود و علی،
جوانی بود در آغاز راه. سریال به هیچ وجه قصد تخریب شخصیت آتقی را بهخاطر اعتیادش نداشت، آتقی تمام
خصائل انسانی را داشت و برای علی یک رفیق عالی بود. تماشاگر نسبت به آنها سمپاتی داشت و بیینده
دلش نمیخواست آنها را درگیر اعتیاد ببیند و به همین خاطر، زندگی سخت و رنج آلود آتقی و حتی
مرگ او به شدت بر بیننده تاثیر میگذاشت.
یک روز خبرنگار واشنگتن پست برای مصاحبه با من به صداوسیما آمد و مهمترین سؤال او این بود که
چطور میشود پیرمرد معتاد زشتی تا بدین حد بتواند با تماشاگر ارتباطی عاطفی برقرار کند که علاوه بر آنکه
برای بیننده دوست داشتنی است، از مرگ او نیز متاثر و غمگین میشود؟. من در جواب به او گفتم
درست است که آتقی پیر، معتاد و زشت است ولی اینها باعث نشده که خصائل انسانی اش را از دست بدهد.
او در تمام قصه یک رفیق، یک همسر و یک پدر خوب باقی میماند و سریال قصد تخریب شخصیت او را
بخاطر اعتیادش ندارد، بلکه تماشاگر را به این حسرت میرساند که ای کاش آتقی،
این موجود دوست داشتنی هرگز معتاد نبود. (منتشر شده در همشهری سرنخ شماره ۴۶)
------------------------------
فایل کوتاه تصویری زیر دربردارنده صحنه های به یاد ماندنی
از سريال " آئينه عبرت " می باشد.
تقدیم به شما گرامیان.
http://s1.picofile.com/file/6608549294/Ayiene_Ebrat_1367_1372_.wmv.html
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
محمود دینی متولد آبان ۱۳۴۲ در شهر بیجار است . از ۱۷ سالگی با فیلم "تیغ و ابریشم - کیمیایی" وارد سینما شد.
دینی از سال ۷۸ دیگر جلوی دوربین نرفته و در چند سال اخیر مصاحبه ای هم انجام نداده است.
بازیابی خاطرات سریال « آینه عبرت » که در دوران خود بسیار مشهور شد، انگیزه ای بود که برویم سراغش.
------------------------------
ما آینه عبرت بودیم
سال های جنگ در جبهه فیلمبردار بودم. بعد از جنگ که در روابط عمومی ستاد مبارزه با مواد مخدر نخست وزیری
کار می کردم، طرحی را ارائه دادیم با نام آینه عبرت که در دو نوع نمایشی و مستند ساخته می شد. دقیقا از سال ۶۷
پخش و ساخت آینه عبرت شروع شد و غیر از چند قسمت که علی نقی لو کارگردانی آن را به عهده داشت، بقیه کار
به کارگردانی محسن شاه محمدی ساخته شد . از سال ۶۷ تا ۷۲، ۵۰ عنوان کلی از مجموعه آینه عبرت ساخته شد
که مشهورترین عنوان آن "برگ ریزان" شامل ۲۰ قسمت تلویزیونی بود و همان آینه عبرت مشهور با حضور علی
و آتقی است. لوکیشن ما پامنار، کوچه آب منگل، درخونگاه، حسینیه نجفی ها و بقیه محله های مشابه بود .
روابط بین آدمها هم به اندازه خانه ها، قدیمی و سنتی مانده بود. مثلا هیچ وقت پسری در مقابل پدرش نمی ایستاد.
خلاصه در این حال و هوا سریال را ساختیم که آتقی درون خانه پیژامه می پوشید و روی زمین کنار علاءالدین
می نشست. یک عده هم به این فضا ایراد گرفته بودند. من همان موقع در مصاحبه هایم گفته بودم که یک روشنفکر،
سریال ما را نگاه می کند بعد تلویزیون را خاموش می کند، دوش می گیرد، یک فنجان شیر قهوه برای خودش می ریزد،
پشت میز می نشیند و در حالی که پیپ می کشد، نقد می نویسد به این مضمون که ما به "علی آبگوشتی" و"کوچه مردها" برگشته ایم. ولی آن آقا که از پشت میزش جنوب شهر را نمی بیند. هنوز هم خانه هایی هستند که فقط از یک اتاق درست شده اند. اگر دزد، نصف شب وارد این اتاق شود، هفت هشت نفرشان را می بیند که کنار هم خوابیده اند و حتی
نمی شود زیرانداز مندرسشان را به سرقت برد. واقعیت زندگی این شکلی است و آینه عبرت برای این محبوب شد که واقعیت را نشان می داد.
بازیگری که نقش " آتقی" را بازی می کرد "جواد گلپایگانی" نام داشت که مهندس مکانیک بود و قبلا در چند فیلم
مانند "عصیانگران" و "نقطه ضعف" ظاهر شده بود. فیزیک و شیوه صحبت کردنش باعث شد که کاملا با نقش
یکی شود. لباس ها و گریم هم موضوع را تکمیل کرد و آتقی برای همه باور پذیر شد. فقط متأسفم از این که
برخورد ناپسند بعضی ها با بازیگری که فقط اجرا کننده شخصیتی براساس فیلم نامه بود، باعث شد تا حتی برای
خانواده او هم ناراحتی زیادی ایجاد شود!. حتی از این که گلپایگانی دیگر در فیلمی دیده نشد هم شایعات بسیاری
ساختند. او مدتی بعد از سریال سکته کرده بود و از آن وقت تا حالا در خانه بستری است.
مدتهاست که هیچ کدام خبری از او نداریم. (برگرفته از هفته نامه "همشهری جوان" - سال ۱۳۸۵)
------------------------------
و همچنین بخوانید داستان ساخت سریال " آئينه عبرت " را از زبان کارگردان آن "محسن شاه محمدی":
ستاد مبارزه با مواد مخدر در سال ۶۸ جلسه ای در نخستوزیری تشکیل داد. من هم به نمایندگی از گروه اجتماعی
صداوسیما به این جلسه دعوت شده بودم. ریاست جلسه را آقای مختار کلانتری، فرمانده کل کمیتههای انقلاب اسلامی
بهعهده داشت که درعین حال رئیس ستاد مبارزه با مواد مخدر هم بود. در آن جلسه آقای کلانتری از من خواست که
برای ساخت مجموعهای با او همکاری کنم. آقای کلانتری با وجود آنکه نظامی بود ولی روحیه هنری داشت و بهخوبی
از قدرت نمایش آگاه بود. من به ایشان گفتم که با امکانات محدود صدا و سیما نمیشود کاری کرد. برای همین
پیشنهاد کردم از قدرت ستاد استفاده شود تا کلیه وسایل لازم را از از خارج وارد کنیم.
بعد از یکسری تحقیقات فهمیدم حداقل به دو میلیون تومان پول نیاز است که در آن زمان رقم بالایی بود. آقای کلانتری
اجازه ورود دوربین از نخستوزیری را برای ما گرفتند و ما دوربین را از خارج وارد کردیم تا کار شروع شود.
کارها به سرعت پیش میرفت اما مشکل بزرگی وجود داشت؛ من سرباز بودم و باید خودم را برای اعزام به حوزه نظام وظیفه معرفی میکردم اما با کمک دوستان، ترتیبی دادند تا من دوران سربازی ام را در اداره مبارزه با مواد مخدر بگذرانم.
محمود دینی (بازیگر نقش علی) آن موقع مسؤول روابط عمومی سازمان بود و به سینما هم علاقه خاصی داشت.
ما خیلی زود با هم دوست شدیم و با امکانات و پول کمی که وجود داشت، تولید سریالهایی با موضوع اعتیاد را
شروع کردیم تا به سریال آینه عبرت رسیدیم که در۲۰ قسمت تولید شد اما اول کار یک مشکل بزرگ برای ما
بوجود آمد؛ دولت تصمیم گرفته بود که شهربانی و کمیته را ادغام کند و این، کار ما را سخت میکرد. با آغاز ادغام
این دو نیرو کار ما با خطر تعطیلی روبرو شد. تهیه کنندگان دستشان خالی شد و سازمانها هم حمایتشان را
قطع کردند. امکان پرداخت دستمزدها نبود. من هم گفتم که هرکس بخواهد، میتواند برود ولی کار تعطیل نخواهد شد
برای عوامل، تصمیم گیری سخت بود ولی با همه اینها وقتی دیدند اراده من بر ادامه فیلمبرداری تغییرناپذیر است؛
تصمیم به ماندن گرفتند. یک سال بعد از پخش سریال به همت آقای گلپایگانی، رئیس دفتر مقام معظم رهبری بود که
دستمزد عوامل مجموعه پرداخت شد. در آن سالها مبارزه با این پدیده خیلی جدی گرفته میشد و توانست تاثیرات
مثبتی بر روی بیننده بگذارد؛ تا حدی که هنوز بعد از ۲۰ سال نام آتقی و آینهعبرت از ذهن بیننده پاک نشده است.
علت آن هم در سادگی قصهها بود. از بگیر و ببند و تیراندازی و قاچاقچی بازی در این مجموعه خبری نبود. ارتباط
علی و آتقی یک ارتباط عاطفی بود و بدون هیچ شعاری، زندگی اجتماعی آنها در ارتباط با مواد مخدر بررسی میشد.
آتقی دوران میانسالی اش را پشتسر گذاشته بود و همه عمرش را پای منقل گذرانده بود و علی،
جوانی بود در آغاز راه. سریال به هیچ وجه قصد تخریب شخصیت آتقی را بهخاطر اعتیادش نداشت، آتقی تمام
خصائل انسانی را داشت و برای علی یک رفیق عالی بود. تماشاگر نسبت به آنها سمپاتی داشت و بیینده
دلش نمیخواست آنها را درگیر اعتیاد ببیند و به همین خاطر، زندگی سخت و رنج آلود آتقی و حتی
مرگ او به شدت بر بیننده تاثیر میگذاشت.
یک روز خبرنگار واشنگتن پست برای مصاحبه با من به صداوسیما آمد و مهمترین سؤال او این بود که
چطور میشود پیرمرد معتاد زشتی تا بدین حد بتواند با تماشاگر ارتباطی عاطفی برقرار کند که علاوه بر آنکه
برای بیننده دوست داشتنی است، از مرگ او نیز متاثر و غمگین میشود؟. من در جواب به او گفتم
درست است که آتقی پیر، معتاد و زشت است ولی اینها باعث نشده که خصائل انسانی اش را از دست بدهد.
او در تمام قصه یک رفیق، یک همسر و یک پدر خوب باقی میماند و سریال قصد تخریب شخصیت او را
بخاطر اعتیادش ندارد، بلکه تماشاگر را به این حسرت میرساند که ای کاش آتقی،
این موجود دوست داشتنی هرگز معتاد نبود. (منتشر شده در همشهری سرنخ شماره ۴۶)
------------------------------
فایل کوتاه تصویری زیر دربردارنده صحنه های به یاد ماندنی
از سريال " آئينه عبرت " می باشد.
تقدیم به شما گرامیان.
http://s1.picofile.com/file/6608549294/Ayiene_Ebrat_1367_1372_.wmv.html
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
رفتار با كودك
چند فایل کوتاه تصویری و بسیار خاطره انگیز تقدیم به دوستان گرامی:
(با کسب اجازه، تمام فایلها در این بخش قرار میگیرند)
.
.
.
برنامه تلویزیونی "رفتار با کودک - ۱۳۶۶" ( چهره مجری و تیتراژ آن را بسختی میتوان بیاد آورد)
http://s1.picofile.com/file/6626523138/Raftar_Ba_Koodak_1366.wmv.html
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
سلام
با تشكر از 59 عزيز كه لينك بالا را گذاشته بود خواستم يكسري اطلاعات قديمي را بروي كاغذ(؟) بياورم براي ثبت در تاريخ. برنامهي بالا را من هم دقيقاً به ياد ندارم اما حدس ميزنم در ادامه مجموعه برنامههايي با نامي همرديف اين نام بود كه پيش از ظهر تابستانهاي سالهاي 1364 و 1365 از شبكه دوم تلويزيون ايران پس از پخش كارتونهايي مثل "بچههاي آلپ" پخش ميشد. در اين برنامه رفتار با كودك مورد بحث قرار ميگرفت و طي آن فيلمي در دو اپيزود پخش ميشد. در يكي رفتار با كودك اشتباه بود و رابطه پدر و مادر و كودك به بنبست ميرسيد و در ديگري رفتار درست ميشد و كودكي كه آنقدر مايه اعصابخردي بود تبديل به يك بچه مثبت مهربان ميگرديد. هنرپيشه يكساني نقش كودك را در كل آن مجموعه برنامهها بازي ميكرد و تا حدودي مشهور شده بود. البته بعدها در هيچ فيلم يا سريالي بازي نكرد و براي هميشه گم شد. در قحطي برنامههاي تلويزيوني ، ما كودكان آن زمان پاي برنامههايي كه براي بزرگترها (در ارتباط با رفتار با كودكان) ساخته ميشد هم مينشستيم و تماشا ميكرديم. حالا كه اين را گفتم يادم به چيز ديگري هم افتاد. آن زمان به هنگام عزاداريها ، برنامهها واقعاً خستهكننده و بيروح ميشد. روزهاي سهشنبه هم كه از بيخ و بن برنامهها بسيار كسلكننده بود و جز برنامه اقتصادي هفته چيز ديگري بدرد نميخورد كه آن هم اگر مصادف با عزاداري ميشد ديگر برنامهها از تشيعجنازه چيزي كم نداشت. اين ميان آخرين برنامه تلويزيوني "راز بقا" بود كه طي آن شيرها و پلنگهاي عزيز گورخران را ميدريدند و آهوها توسط كروكوديلها خورده ميشدند... براي تماشاي يك چيز رنگي و هيجانانگيز با چه ولعي اين فيلمهاي مستند كشدار را تماشا ميكرديم. كجا بود اين ماهو آرهها؟
خب من زياد حرف زدم. ببخشيد.
ارادتمند
افشين
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
افشین جان، من و شما انگار که بخش نوستالژیک مغزمان با هم مشترک هست.
سلام
با تشكر از 59 عزيز كه لينك بالا را گذاشته بود خواستم يكسري اطلاعات قديمي را بروي كاغذ(؟) بياورم براي ثبت در تاريخ. برنامهي بالا را من هم دقيقاً به ياد ندارم اما حدس ميزنم در ادامه مجموعه برنامههايي با نامي همرديف اين نام بود كه پيش از ظهر تابستانهاي سالهاي 1364 و 1365 از شبكه دوم تلويزيون ايران پس از پخش كارتونهايي مثل "بچههاي آلپ" پخش ميشد. در اين برنامه رفتار با كودك مورد بحث قرار ميگرفت و طي آن فيلمي در دو اپيزود پخش ميشد. در يكي رفتار با كودك اشتباه بود و رابطه پدر و مادر و كودك به بنبست ميرسيد و در ديگري رفتار درست ميشد و كودكي كه آنقدر مايه اعصابخردي بود تبديل به يك بچه مثبت مهربان ميگرديد. هنرپيشه يكساني نقش كودك را در كل آن مجموعه برنامهها بازي ميكرد و تا حدودي مشهور شده بود. البته بعدها در هيچ فيلم يا سريالي بازي نكرد و براي هميشه گم شد. در قحطي برنامههاي تلويزيوني ، ما كودكان آن زمان پاي برنامههايي كه براي بزرگترها (در ارتباط با رفتار با كودكان) ساخته ميشد هم مينشستيم و تماشا ميكرديم. حالا كه اين را گفتم يادم به چيز ديگري هم افتاد. آن زمان به هنگام عزاداريها ، برنامهها واقعاً خستهكننده و بيروح ميشد. روزهاي سهشنبه هم كه از بيخ و بن برنامهها بسيار كسلكننده بود و جز برنامه اقتصادي هفته چيز ديگري بدرد نميخورد كه آن هم اگر مصادف با عزاداري ميشد ديگر برنامهها از تشيعجنازه چيزي كم نداشت. اين ميان آخرين برنامه تلويزيوني "راز بقا" بود كه طي آن شيرها و پلنگهاي عزيز گورخران را ميدريدند و آهوها توسط كروكوديلها خورده ميشدند... براي تماشاي يك چيز رنگي و هيجانانگيز با چه ولعي اين فيلمهاي مستند كشدار را تماشا ميكرديم. كجا بود اين ماهو آرهها؟
خب من زياد حرف زدم. ببخشيد.
ارادتمند
افشين
اون برنامه ای که گفتی:" پيش از ظهر تابستانهاي سالهاي ۱۳۶۴ و ۱۳۶۵ از شبكه دوم تلويزيون ايران پس از پخش كارتونهايي مثل "بچههاي آلپ" پخش ميشد" رو من بخوبی بیاد دارم، بسیار هم برنامه محبوبی بود و آنزمان همیشه برای دیدنش انتظار می کشیدم و برای همین مدتها هست که خاطره آن برنامه ذهن نوستالژیک من رو بخود مشغول کرده بود.
من در اون زمان اسمش رو گذاشته بودم "پسر شیطونه". بطور مثال این پسر بچه بازیگر که شما هم درباره اش کامل گفتی،
با مادرش برای خرید لباس به فروشگاهی رفته بود (فکر کنم فروشگاه قدس بود) و آنجا زمانی که مادرش مشغول انتخاب مانتو بود،
این پسر بچه شیطون ماسکی به صورتش زده بود و در بین ردیفهای مخصوص لباس قایم می شد،
مادرش پس از مدتی نگران شده و بدنبالش میگشت و او سرانجام با بیرون پریدن از بین لباسهای آویزان شده،
با صورت درون ماسک مادرش را میترساند و به اینسو وآنسو میدوید و در واقع با لجبازیهای فراوان
و شیطنت خارج از اندازه او، یک ناهنجاری کودکانه نشان داده میشد. پس از پخش این برنامه هم، آموزش خیاطی پخش میشد.
حالا سوال و شک من با نوشتار شما کاملن برطرف شد، چون من کمی به این فکر افتاده بودم که برنامه "پسر شیطونه"
لابد قسمتی از این نسخه برنامه تلویزیونی "رفتار با کودک - ۱۳۶۶" بوده، و در خلال آن پخش میشده. از طرفی دیگر
در فایل "رفتار با کودک "، مجری با گفتن: "برنامه امشب ما"، زمان پخش رو مشخص میکنه،
شما هم که سرانجام با دادن اطلاعات کامل (سال پخش و ....) همانند همیشه جواب سوالهای بیان نشده ذهن رو
به بهترین شکل پاسخگو هستی و راهنمایی کردی.
بسیار سپاسگذارم.
سلامت باشی.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 عزیز ازت ممنونم کارت خیلی خوبه راستش من تعدای سریال ایرانی نایاب دارم که خودم ظبط کردم اگه تمایلی به تبادل داری بگو تا هماهنگ کنیم.
alirad- تعداد پستها : 32
Join date : 2010-07-23
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
خواهش میکنم قربان، بسیار خرسندم، نظر لطف شماست.alirad نوشته است:59 عزیز ازت ممنونم کارت خیلی خوبه راستش من تعدای سریال ایرانی نایاب دارم که خودم ظبط کردم اگه تمایلی به تبادل داری بگو تا هماهنگ کنیم.
اگر مایل هستید بهترین کار این هست که اون سریالها رو که فرمودید
برای استفاده همگان در فروم قرار بدید.
سپاسگذارم از توجه شما.
سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
چند لحظه کوتاه اما خاطره انگیز از تلویزیون دهه شصت
.
.
.
برنامه " آموزش جودو - ۱۳۶۴" (حتمن با دیدنش بیاد خواهید آورد)
http://s1.picofile.com/file/6636650900/Amoozeshe_Jodo_1364.wmv.html
قسمت کوتاهی از" اعلام برنامه توسط مجری - ۱۳۶۴" (برنامه های فردا را شب قبلش اعلام میکردند!)
http://s1.picofile.com/file/6636652912/Elam_Barname_1364.wmv.html
.
.
.
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
.
.
.
برنامه " آموزش جودو - ۱۳۶۴" (حتمن با دیدنش بیاد خواهید آورد)
http://s1.picofile.com/file/6636650900/Amoozeshe_Jodo_1364.wmv.html
قسمت کوتاهی از" اعلام برنامه توسط مجری - ۱۳۶۴" (برنامه های فردا را شب قبلش اعلام میکردند!)
http://s1.picofile.com/file/6636652912/Elam_Barname_1364.wmv.html
.
.
.
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
صفحه 11 از 40 • 1 ... 7 ... 10, 11, 12 ... 25 ... 40
مواضيع مماثلة
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
صفحه 11 از 40
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد