فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
+62
Ma.amin1992
ssaharee
najmak
Roozbeh_vb
Mohsensad
ahmad1300mo
Mihakralj
bahram13
Heidi
drajang
afsoon520
mehrnaz_sadeghi86
ars_53
Marcello
morteza3274
Pardis
Nexon
Ishpateka
mim-alef
erfan
Petsi
kazvash
naser58
arman
mahmood666
eideh
alirad
sahra_7
fazel1994
stalker
Negin 2
59
Roham
f222f
reza_c00lboy
hadish
nama
نگين
edo
sina
slevin(HAMID
آزاده
sooratak
mahyarshoze
amirarsalanroomi
ariangirl
siman1
ramin
kave
Amir56
siavash
PBook
S@M
Shervin
@p@d@n@
Emiliano
Indiana Jones
tisto
SMAM
faridonline
khatereh
babak
66 مشترك
صفحه 1 از 40
صفحه 1 از 40 • 1, 2, 3 ... 20 ... 40
فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
.
برنامه هایی که برای کودکان نبودند و به تلخی یا شیرینی دریاد کودکان ماندند.مثل فیلمهایی که جسته و گریخته از آنها نام می بریم یا برنامه های مستند و مسابقه ها که تهشان را در می آوردیم
.یاد قسمتی از فیلم "رابطه" از پوران درخشنده افتادم که فیلمی مستند درباره فضانوردی پخش میشد و علیرضا-پسر ناشنوای فیلم- با اصرار از پدر و خواهرش می خواست که یرایش بگویند فیلم از چه صحبت می کند
واقعا اینطوری بودیم ها!
برای شروع تصمیم گرفتم یادی از مجموعه مستند ارتباطات ساخته bbc کنیم.با اجرای زیبای جیمز بورکه و دوبله شهاب عسگری که واقعا صدایش خوب روی شخصیت مجری نشسته بود.صحنه عجیب کوپیدن پتک روی صفحه های مونیتور و دستگاههای پیشرفته و جرقه هایی که بیرون میزد و قطعه هایی که به فضا پرتاب می شدند.که با موسیقی کوبنده کارمینا بورانا اثر کارل ارف میکس شده بود هنوز توی ذهن من مانده.و آن قسمتی که در مورد حس بینایی بود.چشمان مردی را بسته بودند و او در خیال خود و با استفاده از سایر حواس فضای اطرافش را شرح می داد که کاملا با آنچه واقعا بود فرق داشت.
اطلاعات مربوط به مجری کارشناس این برنامه ذعلمی را می توانید اینجا بخوانید.
http://en.wikipedia.org/wiki/James_Burke_(science_historian)
برنامه هایی که برای کودکان نبودند و به تلخی یا شیرینی دریاد کودکان ماندند.مثل فیلمهایی که جسته و گریخته از آنها نام می بریم یا برنامه های مستند و مسابقه ها که تهشان را در می آوردیم
.یاد قسمتی از فیلم "رابطه" از پوران درخشنده افتادم که فیلمی مستند درباره فضانوردی پخش میشد و علیرضا-پسر ناشنوای فیلم- با اصرار از پدر و خواهرش می خواست که یرایش بگویند فیلم از چه صحبت می کند
واقعا اینطوری بودیم ها!
برای شروع تصمیم گرفتم یادی از مجموعه مستند ارتباطات ساخته bbc کنیم.با اجرای زیبای جیمز بورکه و دوبله شهاب عسگری که واقعا صدایش خوب روی شخصیت مجری نشسته بود.صحنه عجیب کوپیدن پتک روی صفحه های مونیتور و دستگاههای پیشرفته و جرقه هایی که بیرون میزد و قطعه هایی که به فضا پرتاب می شدند.که با موسیقی کوبنده کارمینا بورانا اثر کارل ارف میکس شده بود هنوز توی ذهن من مانده.و آن قسمتی که در مورد حس بینایی بود.چشمان مردی را بسته بودند و او در خیال خود و با استفاده از سایر حواس فضای اطرافش را شرح می داد که کاملا با آنچه واقعا بود فرق داشت.
اطلاعات مربوط به مجری کارشناس این برنامه ذعلمی را می توانید اینجا بخوانید.
http://en.wikipedia.org/wiki/James_Burke_(science_historian)
اين مطلب آخرين بار توسط babak در الأحد يوليو 18, 2010 8:49 am ، و در مجموع 2 بار ويرايش شده است.
babak- تعداد پستها : 318
Join date : 2009-09-11
کمیسر مولدوان
یاد یه نفر دیگه افتادم که توی این همه فیلم ضد قهرمان و چشم بادومی و بدبخت و بیچاره واسه خودش کلی آرتیست بود زمان ما.جناب کمیسر مولدوان یا همون سرژیو نیکلائسکو که یه تنه گارد آهنین رو تپر میکرد و از مردم بی پناه محافظت میکرد "انتقام" "کمیسر متهم می کند" و "دوئل"از فیلمهای هیجانی کودکی ما بود. جالبه که اینجا http://greenblog.ir/archives/20643
خوندم این شخصیت واقعی بوده راست و دروغش به عهده منبع مذکور! و گارد آهنین هم واقعا وجود داشته اند.
از این لینک میتونین مصاحبه و چهره حالای کمیسر و قسمتهایی از فیلمهای قدیمیشو ببینین
http://www.filmeleadevarul.ro/movie/2/
http://www.filmeleadevarul.ro/movie/2/
اين مطلب آخرين بار توسط babak در السبت أبريل 24, 2010 4:52 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
babak- تعداد پستها : 318
Join date : 2009-09-11
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
یه فیلم بود که کابوس کودکیم بود و همش میخواستم زنگ بزنم تلویزیون بگم شما آزار دارید؟
فیلمی بود در مورد مردی که توی کیوسک تلفن گیر می کرد و بعد هرکاری می کردن نمی تونستن درش بیارن.آخرش کیوسک رو بار یه کامیون می کردن و می بردن جایی که دهها کیوسک تلفن بود با دهها اسکلت از مردمی که توی کیوسک مرده بودند.از همه منزجر کننده تر اسکلتی بود که سیم تلفن رو دور گلوش پیچیده بود و خودشو توی کیوسک خفه کرده بود. جالب اینجا بود که گویا ناظر پخشهای محترم سازمان فکر می کردند این فیلم کمدیه و تاپ و توپ به هر بهانه ای پخشش می کردن.درسته که فقط یه بار دیدمش ولی پخش مجددش و دیدن تیتراژ اولش عین دوباره دیدن حالمو خراب می کرد.سادیسم که میگن اینه ها!
فیلمی بود در مورد مردی که توی کیوسک تلفن گیر می کرد و بعد هرکاری می کردن نمی تونستن درش بیارن.آخرش کیوسک رو بار یه کامیون می کردن و می بردن جایی که دهها کیوسک تلفن بود با دهها اسکلت از مردمی که توی کیوسک مرده بودند.از همه منزجر کننده تر اسکلتی بود که سیم تلفن رو دور گلوش پیچیده بود و خودشو توی کیوسک خفه کرده بود. جالب اینجا بود که گویا ناظر پخشهای محترم سازمان فکر می کردند این فیلم کمدیه و تاپ و توپ به هر بهانه ای پخشش می کردن.درسته که فقط یه بار دیدمش ولی پخش مجددش و دیدن تیتراژ اولش عین دوباره دیدن حالمو خراب می کرد.سادیسم که میگن اینه ها!
babak- تعداد پستها : 318
Join date : 2009-09-11
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
بابک عزیز، کاملاً درست میفرمائید. من هم اون فیلم رو
دیدم. فکر میکنم دو بار. و نمیدونم که چه نکته ی آموزنده ای داشت که مرتب
تکرارش میکردن.ا ا
یک فیلم هم بود که بازرسی که با اعضاء یک باند مافیایی مبارزه
میکرد، خبر دار شد ترور دیگری برنامه ریزی شده. در جستجوی اینکه متوجه بشه
که چه کسی قرار است ترور بشه و جلوی این ترور رو بگیره، وارد خانه ی یکی
از افراد مضنون به ترور شد و در تلاش برای منفجر کردن درب گاوصندوق برای
پیدا کردن مدارکی مربوط به اون ترور به خاطر اینکه همسایه های مجاور متوجه
صدایی نشنوند، نواری در ضبط صوت گذاشت که سرو صدای انفجار رو کسی
نشنوه...که به یکباره موسیقی قطع شد و صدای مبهمی که انگار فرکانس
یا سرعت ضبطش رو عوض کرده بودند شروع به گفتن مطالبی کرد. نوار به اداره ی
پلیس برده شد و رمز گشایی شد. در آن صحبت از پرنده ای اسطوره ای و روز
مرگش شده بود. بازرس به همسرش تلفن کرد که به کتاب اساطیرش سری بزند و
مدخل نام اون پرنده را برای بازرس بخواند.در فاصله ای که همسر بازرس رفت
کتاب رو بیاره و برای بازرس بخونه ، بازرس رو در حالیکه دیوارهای اتاقش
شیشه ای بود و مشرف به برجهای اطراف، از راه دور به ضرب یک تک گلوله ترور
کردند و آخرین صحنه این بود که گوشی تلفن که از دست بازرس رها شده
بود داشت معلق در هوا و زمین تاب میخورد در حالیکه همسرش بیخبر از این
حادثه، در حال خواندن آن مدخل برای بازرس بود. فیلم فکر میکنم متعلق به
ایتالیا بود و سال ساختش هم دهه ی هفتاد بوده..... دوستان اطلاعی از نام و
دیگر مشخصات این فیلم ندارند؟؟ به نظرم این فیلم در زمان خودش یک شاهکار
بود!!! ا
دیدم. فکر میکنم دو بار. و نمیدونم که چه نکته ی آموزنده ای داشت که مرتب
تکرارش میکردن.ا ا
یک فیلم هم بود که بازرسی که با اعضاء یک باند مافیایی مبارزه
میکرد، خبر دار شد ترور دیگری برنامه ریزی شده. در جستجوی اینکه متوجه بشه
که چه کسی قرار است ترور بشه و جلوی این ترور رو بگیره، وارد خانه ی یکی
از افراد مضنون به ترور شد و در تلاش برای منفجر کردن درب گاوصندوق برای
پیدا کردن مدارکی مربوط به اون ترور به خاطر اینکه همسایه های مجاور متوجه
صدایی نشنوند، نواری در ضبط صوت گذاشت که سرو صدای انفجار رو کسی
نشنوه...که به یکباره موسیقی قطع شد و صدای مبهمی که انگار فرکانس
یا سرعت ضبطش رو عوض کرده بودند شروع به گفتن مطالبی کرد. نوار به اداره ی
پلیس برده شد و رمز گشایی شد. در آن صحبت از پرنده ای اسطوره ای و روز
مرگش شده بود. بازرس به همسرش تلفن کرد که به کتاب اساطیرش سری بزند و
مدخل نام اون پرنده را برای بازرس بخواند.در فاصله ای که همسر بازرس رفت
کتاب رو بیاره و برای بازرس بخونه ، بازرس رو در حالیکه دیوارهای اتاقش
شیشه ای بود و مشرف به برجهای اطراف، از راه دور به ضرب یک تک گلوله ترور
کردند و آخرین صحنه این بود که گوشی تلفن که از دست بازرس رها شده
بود داشت معلق در هوا و زمین تاب میخورد در حالیکه همسرش بیخبر از این
حادثه، در حال خواندن آن مدخل برای بازرس بود. فیلم فکر میکنم متعلق به
ایتالیا بود و سال ساختش هم دهه ی هفتاد بوده..... دوستان اطلاعی از نام و
دیگر مشخصات این فیلم ندارند؟؟ به نظرم این فیلم در زمان خودش یک شاهکار
بود!!! ا
khatereh- تعداد پستها : 15
Join date : 2010-04-14
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
babak نوشته است:یه فیلم بود که کابوس کودکیم بود و همش میخواستم زنگ بزنم تلویزیون بگم شما آزار دارید؟
فیلمی بود در مورد مردی که توی کیوسک تلفن گیر می کرد و بعد هرکاری می کردن نمی تونستن درش بیارن.آخرش کیوسک رو بار یه کامیون می کردن و می بردن جایی که دهها کیوسک تلفن بود با دهها اسکلت از مردمی که توی کیوسک مرده بودند.از همه منزجر کننده تر اسکلتی بود که سیم تلفن رو دور گلوش پیچیده بود و خودشو توی کیوسک خفه کرده بود. جالب اینجا بود که گویا ناظر پخشهای محترم سازمان فکر می کردند این فیلم کمدیه و تاپ و توپ به هر بهانه ای پخشش می کردن.درسته که فقط یه بار دیدمش ولی پخش مجددش و دیدن تیتراژ اولش عین دوباره دیدن حالمو خراب می کرد.سادیسم که میگن اینه ها
!
منم این فیلمو یادمه . اگه خاطرتون باشه تلوزیون اون وقتها چهارشنبه شبها و جمعه ظهر فیلم سینمایی پخش میکرد .یه فیلم جالب اون موقعها که دیگه آدم از دیدنش بالا میاورد "ریش قرمز" و " هفت سامورایی" بود فیلمهای هندی هم که جای خودشونو داشتن " قانون" و "بگذار گریه کنم " که کتاباشون هم چاپ شد
هرچی فکر میکنم اسم این فیلمو که دوستمون خاطره گفت یادم نمیاد عجیبه که منم فقط این صحنه آخرش یادمه که تو شب اتفاق میفتاد . خیلی تو مخمه که گیرش بیارم اگه
اسمشو بفهمیم
faridonline- تعداد پستها : 64
Join date : 2009-09-21
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
اینکه همون فیلم معروف "ترور" با نام اصلی" ای مثل ایکار" با بازی ایو مونتان و گارگردانی "آنری ورنوی"هست.فرانسوی هم بودkhatereh نوشته است:بابک عزیز، کاملاً درست میفرمائید. من هم اون فیلم رو
دیدم. فکر میکنم دو بار. و نمیدونم که چه نکته ی آموزنده ای داشت که مرتب
تکرارش میکردن.ا ا
یک فیلم هم بود که بازرسی که با اعضاء یک باند مافیایی مبارزه
میکرد، خبر دار شد ترور دیگری برنامه ریزی شده. در جستجوی اینکه متوجه بشه
که چه کسی قرار است ترور بشه و جلوی این ترور رو بگیره، وارد خانه ی یکی
از افراد مضنون به ترور شد و در تلاش برای منفجر کردن درب گاوصندوق برای
پیدا کردن مدارکی مربوط به اون ترور به خاطر اینکه همسایه های مجاور متوجه
صدایی نشنوند، نواری در ضبط صوت گذاشت که سرو صدای انفجار رو کسی
نشنوه...که به یکباره موسیقی قطع شد و صدای مبهمی که انگار فرکانس
یا سرعت ضبطش رو عوض کرده بودند شروع به گفتن مطالبی کرد. نوار به اداره ی
پلیس برده شد و رمز گشایی شد. در آن صحبت از پرنده ای اسطوره ای و روز
مرگش شده بود. بازرس به همسرش تلفن کرد که به کتاب اساطیرش سری بزند و
مدخل نام اون پرنده را برای بازرس بخواند.در فاصله ای که همسر بازرس رفت
کتاب رو بیاره و برای بازرس بخونه ، بازرس رو در حالیکه دیوارهای اتاقش
شیشه ای بود و مشرف به برجهای اطراف، از راه دور به ضرب یک تک گلوله ترور
کردند و آخرین صحنه این بود که گوشی تلفن که از دست بازرس رها شده
بود داشت معلق در هوا و زمین تاب میخورد در حالیکه همسرش بیخبر از این
حادثه، در حال خواندن آن مدخل برای بازرس بود. فیلم فکر میکنم متعلق به
ایتالیا بود و سال ساختش هم دهه ی هفتاد بوده..... دوستان اطلاعی از نام و
دیگر مشخصات این فیلم ندارند؟؟ به نظرم این فیلم در زمان خودش یک شاهکار
بود!!! ا
http://www.imdb.com/title/tt0079322/
فونتا مارا
یادش بخیر فونتامارا
داستان براردو و الویرا .چقدر دلم به حال این براردو ویولا می سوخت که می خواست سرش به کار خودش باشد و نمی گذاشتند و روح عاصی براردو چه خوب توی چهره هنر پیشه اش انعکاس پیدا کرده بود.
داستان براردو و الویرا .چقدر دلم به حال این براردو ویولا می سوخت که می خواست سرش به کار خودش باشد و نمی گذاشتند و روح عاصی براردو چه خوب توی چهره هنر پیشه اش انعکاس پیدا کرده بود.
فیلم بلندی که توی تلویزیون ایران سریال شد و بر اساس داستان معروف اینیاتسیو سیلونه ساخته شده بود
.نقش براردو را میکله پلاچیدو بازی می کرد .
حالا براردو این شکلی شده است
اين مطلب آخرين بار توسط babak در الإثنين أبريل 26, 2010 10:28 am ، و در مجموع 2 بار ويرايش شده است.
babak- تعداد پستها : 318
Join date : 2009-09-11
لاباراکا
از فونتامارا یاد کردیم و حیفم آمد حرفی از لاباراکا نزنیم .سریالی اسپانیایی که بر اساس رمان ونسان بلاسکو ایبانز ساخته شده بود.
آن موقع مرگ پاسکواله کوچولو به جرم طرد پدرش به دست بچه های ده حسابی تکانمان داد.چه رنج و غصه ای بود توی صدای ایرج رضایی که بجای باتیسته پدر پاسکواله صحبت می کرد و دکلمه ابتدای سریال را روی آن موسیقی به یاد ماندنی می گفت.و خدایی چه انتخابهای خوبی شده بود برای بازیگرها.نقش باتیسته را دون آلوارو دولونا بازی کرده بود .مرد سئوال،تحمل،رنج، خشم و صبر لبریز شده.حالا چقدر بیشتر از آن موقع دوستشان دارم و دلم برایشان تنگ شده.
http://www.imdb.com/title/tt0120925/
این تصویر جدیدی از آلوارو دو لوناست که هنوز هم مشغول بازیگری است
babak- تعداد پستها : 318
Join date : 2009-09-11
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
آخ آخ از پاسکواله گفتی برادر بابک ، داغ دلمون تازه شد ..تقرِيبا از خاطرم رفته بود....اون زمان هر چی از تی وی پخش می شد تو همين مايه های ژانر سياه بود...کميسر مولدوان ، کائوس ، دزد دوچرخه ، لاباراکا ....همشون دردناک و غم انگيز بودند من نميفهميدم پاسکواله چرا بايد با چنين قساوت و سنگدليِ کشته بشه ؟؟!! يا باباهه چرا اينقدر تنها و ضعيف و بدبيِار بود... تو بچگي اينا بدجوری آدمو غمزده و فکري می کرد...از فيلمای قديمی فيلم رزمندگان دشت يا دليران دشت رو کسی خاطرش هست يک فيلم خلقي چينی بود
tisto- تعداد پستها : 143
Join date : 2010-04-09
حافظهي عجيبي داري بابك...
babak نوشته است:از فونتامارا یاد کردیم و حیفم آمد حرفی از لاباراکا نزنیم .سریالی اسپانیایی که بر اساس رمان ونسان بلاسکو ایبانز ساخته شده بود.آن موقع مرگ پاسکواله کوچولو به جرم طرد پدرش به دست بچه های ده حسابی تکانمان داد.چه رنج و غصه ای بود توی صدای ایرج رضایی که بجای باتیسته پدر پاسکواله صحبت می کرد و دکلمه ابتدای سریال را روی آن موسیقی به یاد ماندنی می گفت.و خدایی چه انتخابهای خوبی شده بود برای بازیگرها.نقش باتیسته را دون آلوارو دولونا بازی کرده بود .مرد سئوال،تحمل،رنج، خشم و صبر لبریز شده.حالا چقدر بیشتر از آن موقع دوستشان دارم و دلم برایشان تنگ شده.
http://www.imdb.com/title/tt0120925/
این تصویر جدیدی از آلوارو دو لوناست که هنوز هم مشغول بازیگری است
بابكجان سلام
حافظهي عجيبي داري! من فكر ميكردم پيرمردهيه اين فاروم من هستم اما انگار همسنيم! بهرحال من يكبار اين بحث فيلمهاي سينمايي قديمي رو توي يكي از تاپيكهاي فاروم قبلي (با عنوان اي كاش قدر كارتونها را ميدانستم) كه عنوان نامربوطي داشت با مطالب داخلش ، مطرح كرده بودم. اونجا با كمك بقيه دوستان (از جمله رامين و غيره) توانسته بوديم كلي فيلم و سريال قديمي تلويزيون رو كشف رمز كنيم. در اون تاپيك كذايي من سايه و هالهاي از اين سريال در ذهنم بود كه سئوال كرده بودم ولي حتي اسم شخصيت داستانش يادم نمونده بود (كه همين رفيق بالاست) خاطرم هست علاوه بر سريال كذايي كه همه رو به خودش جلب كرده بود يكي دو فيلم سينمايي هم پخش شد كه باز همين بازيگر در سيماي يك روستايي نقشآفريني ميكرد اما داستانها چيز ديگري بود. ايرج رضايي دوبلور ثابتش شده بود و شخصيت سريال برايمان تداعي ميشد. گمان نميكنم الان به مذاق هيچكداممان چنين فيلمها و سريالهايي خوش بيايد. اما در آن روزگار از همين چيزها لذت برديم و يادشان بخير. باز هم به حافظه و پيگيريت تبريك ميگم. افشين
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
آره تیستوی عزیز این چیزها عین داغ میشد به دلمان مخصوصا که از نظر سنی این بچه های بدبخت و قربانی به ما نزدیکتر بودند تا پدر و مادرشون
.در مورد اون فیلم چینیه بیشتر بگو.من خاطره محوی ازش دارم.همون نبود که ژاپنی ها بهشون حمله کردن؟ و اون زن چاق چون نتونست فرار کنه اسیر ژاپنیها شد و اونا وحشیانه کشتنش؟هر چی صحنه مرگ و میر بود آینه وار مونده توی ذهنم
.در مورد اون فیلم چینیه بیشتر بگو.من خاطره محوی ازش دارم.همون نبود که ژاپنی ها بهشون حمله کردن؟ و اون زن چاق چون نتونست فرار کنه اسیر ژاپنیها شد و اونا وحشیانه کشتنش؟هر چی صحنه مرگ و میر بود آینه وار مونده توی ذهنم
babak- تعداد پستها : 318
Join date : 2009-09-11
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
ممنونم افشین جان .این فیلمها دریچه دنیای بیرون برای ما بودند و خیلیهاشون توی ذهن ما حک شده اند.شاید بهشون فکر نکنیم و یادمون نباشن اصلا.اما یهو عین روح توی مخ ما احضار میشن و تصاویرشون مثل روز روشن جلوی چشممون رژه میره
babak- تعداد پستها : 318
Join date : 2009-09-11
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
خب بهتره از تیریپ اشک و اندوه بیایم بیرون و سری بزنیم به دنیای علم و دانش! خدایی شما بگین کدوم بچه ای الان میشینه سریال لویی پاستور و مادام کوری و رامون کاخال ببینه؟
گفتم رامون کاخال.یاد لباسهای راه راه سربازیش افتادم.تا اون موقع ندیده بودم که لباس سربازها راه راه باشه.منظورم همین لباسه
این هم چند تا صحنه دیگه ازین سریال
هنرپیشه نقش رامون کاخال یعنی آدولفو مارسیلاخ سال 2002 درگذشت.
http://www.imdb.com/title/tt0405590/
گفتم رامون کاخال.یاد لباسهای راه راه سربازیش افتادم.تا اون موقع ندیده بودم که لباس سربازها راه راه باشه.منظورم همین لباسه
این هم چند تا صحنه دیگه ازین سریال
هنرپیشه نقش رامون کاخال یعنی آدولفو مارسیلاخ سال 2002 درگذشت.
http://www.imdb.com/title/tt0405590/
babak- تعداد پستها : 318
Join date : 2009-09-11
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
بابک جان من از اون فیلم خلقیه چینی تنها موسیقی و صحنه های حماسیش اونهم نه به صورت واضح ، به یادم مونده فیلم غمگینی نبود از این نوع فیلمهایی بود در مدح و ستایش آرمانهای کمونیستی و خلقی که ارتش خلق چین به رهبری یک قهرمان چینی بر ارتش دشمن (شاید ژاپن؟؟!!) پیروز میشوند... قشنگ یادمه که رهبر نیروهای خلقی جوانی بود با دستمالی به گردن و پرچمی در دست ...فیلم تاثیر گذاری بود که اوایل انقلاب پخش شد و دیگه تکرار هم نشد ...نه خشونت و قتل و خونریزی تو فیلم نبود راستش جزئیات فیلم به خاطرم نمونده ولی در خوشبینانه بودن فیلم هیچ شکی ندارم
tisto- تعداد پستها : 143
Join date : 2010-04-09
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
در مورد سریال رامون کاخال می پرسیدیم این فیلم کجائیه؟ بزرگترا جواب میدادن خارجیه !.. من تا خیلی وقت بعدتر که به مدرسه رفتم ، فکر میکردم خارج یک کشوره ...
tisto- تعداد پستها : 143
Join date : 2010-04-09
مرگ یک بروکرات
این هم یکی دیگر از اجغ وجغ های اون دوره است.اسمش را هم نمی فهمیدیم چه برسه به خودش
فیلمی از کوبا که داستان برادرزاده ای بود که عمویش توی دستگاه تولید مجسمه افتاده بود و مرده بود.تیتراژ باحالی داشت.عمو را دفن کرده بودند و ولی مجبور بودن برای دریافت گواهی فوت دوباره دفنش کنن.داستان گرفتاری برادر زاده بود توی کاغذبازی اون موقع.
صحنه جنون برادر زاده توی آخر فیلم که توی شهربازی سوار اسبهای چرخ و فلک بود اون موقع به نظرم خیلی مسخره بود.میگفتم یعنی چی؟ یعنی ما که سوار چرخ و فلک میشیم دیوونه ایم؟
http://www.imdb.com/title/tt0060722/
فیلمی از کوبا که داستان برادرزاده ای بود که عمویش توی دستگاه تولید مجسمه افتاده بود و مرده بود.تیتراژ باحالی داشت.عمو را دفن کرده بودند و ولی مجبور بودن برای دریافت گواهی فوت دوباره دفنش کنن.داستان گرفتاری برادر زاده بود توی کاغذبازی اون موقع.
صحنه جنون برادر زاده توی آخر فیلم که توی شهربازی سوار اسبهای چرخ و فلک بود اون موقع به نظرم خیلی مسخره بود.میگفتم یعنی چی؟ یعنی ما که سوار چرخ و فلک میشیم دیوونه ایم؟
http://www.imdb.com/title/tt0060722/
babak- تعداد پستها : 318
Join date : 2009-09-11
بورژوای کوچک کوچک
اثر مهمی از ماریو مونیچلی ،از آنجا که تلویزیون ایران ماهارو با دانشجویان رشته سینما اشتباه گرفته بود همیشه از این فیلمها به خوردمون میداد.داستان مردی که پسرش توسط مافیا کشته میشه و وقتی از پلیس ناامید میشه خودش تصمیم به انتقام میگیره.
نقش اول این فیلم به عهده آلبرتو سوردی بود
و این هم یکی از همان صحنه های انتقام که بعدش معلوم شد طرف رو عوضی گرفته
http://i.ytimg.com/vi/h7TRoSg9p1Q/0.jpg
حالا می بینی افشین جان آخه همچین صحنه هایی از ذهن بچه پاک میشه؟
http://www.imdb.com/title/tt0129794/
نقش اول این فیلم به عهده آلبرتو سوردی بود
و این هم یکی از همان صحنه های انتقام که بعدش معلوم شد طرف رو عوضی گرفته
http://i.ytimg.com/vi/h7TRoSg9p1Q/0.jpg
حالا می بینی افشین جان آخه همچین صحنه هایی از ذهن بچه پاک میشه؟
http://www.imdb.com/title/tt0129794/
babak- تعداد پستها : 318
Join date : 2009-09-11
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
faridonline نوشته است:babak نوشته است:یه فیلم بود که کابوس کودکیم بود و همش میخواستم زنگ بزنم تلویزیون بگم شما آزار دارید؟
فیلمی بود در مورد مردی که توی کیوسک تلفن گیر می کرد و بعد هرکاری می کردن نمی تونستن درش بیارن.آخرش کیوسک رو بار یه کامیون می کردن و می بردن جایی که دهها کیوسک تلفن بود با دهها اسکلت از مردمی که توی کیوسک مرده بودند.از همه منزجر کننده تر اسکلتی بود که سیم تلفن رو دور گلوش پیچیده بود و خودشو توی کیوسک خفه کرده بود. جالب اینجا بود که گویا ناظر پخشهای محترم سازمان فکر می کردند این فیلم کمدیه و تاپ و توپ به هر بهانه ای پخشش می کردن.درسته که فقط یه بار دیدمش ولی پخش مجددش و دیدن تیتراژ اولش عین دوباره دیدن حالمو خراب می کرد.سادیسم که میگن اینه ها
!منم این فیلمو یادمه . اگه خاطرتون باشه تلوزیون اون وقتها چهارشنبه شبها و جمعه ظهر فیلم سینمایی پخش میکرد .یه فیلم جالب اون موقعها که دیگه آدم از دیدنش بالا میاورد "ریش قرمز" و " هفت سامورایی" بود فیلمهای هندی هم که جای خودشونو داشتن " قانون" و "بگذار گریه کنم " که کتاباشون هم چاپ شدهرچی فکر میکنم اسم این فیلمو که دوستمون خاطره گفت یادم نمیاد عجیبه که منم فقط این صحنه آخرش یادمه که تو شب اتفاق میفتاد . خیلی تو مخمه که گیرش بیارم اگهاسمشو بفهمیم
1. سلام دوستان. تاپیک قشنگی دارید. جاش خیلی خالی بود. و اگه من زیاد نمی نویسم، خواننده ی پر و پا قرص اینجا هستم و از نوشته ها و عکس ها بسیار لذت می برم.
2. "فرید آنلاین" عزیز، من ماه ها پیش توی بخش کتاب؛ که، باز هم همین آقا "بابک" عزیز زده بودش، در جستجوی این کتاب "قانون" بودم؛ که البته، من چاپ اولش رو داشتم؛ که، جلدش صورتی رنگ و بدون عکس بود و این چاپ با عکس درست یادمه تو چاپ های بعدی اومد و مطالب داخلش تغییر زیادی نکرد.
شما این کتاب رو کامل دارید؟ می شه صفحاتی از اون رو اگه زحمتی نیست اسکن کنید و در تاپیک کتاب ها بذارید؟ متشکرم.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
babak نوشته است:یه فیلم بود که کابوس کودکیم بود و همش میخواستم زنگ بزنم تلویزیون بگم شما آزار دارید؟
فیلمی بود در مورد مردی که توی کیوسک تلفن گیر می کرد و بعد هرکاری می کردن نمی تونستن درش بیارن.آخرش کیوسک رو بار یه کامیون می کردن و می بردن جایی که دهها کیوسک تلفن بود با دهها اسکلت از مردمی که توی کیوسک مرده بودند.از همه منزجر کننده تر اسکلتی بود که سیم تلفن رو دور گلوش پیچیده بود و خودشو توی کیوسک خفه کرده بود. جالب اینجا بود که گویا ناظر پخشهای محترم سازمان فکر می کردند این فیلم کمدیه و تاپ و توپ به هر بهانه ای پخشش می کردن.درسته که فقط یه بار دیدمش ولی پخش مجددش و دیدن تیتراژ اولش عین دوباره دیدن حالمو خراب می کرد.سادیسم که میگن اینه ها!
این گمشده نامطبوع اسمش La Cabina هست ، یک فیلم 35 دقیقه ای اسپانیایی که از قرار در دنیای سینما ارج و قربی داره اما برای امثال ما که در دوران کودکی دیدمش ، یه مشت خاطره ترسناک و عذاب دهنده است ، من که خودم تا مدتها از کیوسک تلفن می ترسیدم
این نمای کلی از صحنه های فیلم
این هم تصاویری پایانی فیلم که باعث شده ، خاطره تماشای این فیلم در ذهنمون حک بشه
این هم لینک دانلود فیلم به حجم 350 مگابایت (لینکش برای مدت طولانی فعال نخواهد بود)
نکته جالب اینکه ، یکبار بعد از پخشش از بینندگان پوزش خواسته شد ، روزهای پایانی سال بود و مردم در حال و هوای نوروزی که این فیلم به اسم فیلم کمدی رفت روی آنتن !!!
این نمای کلی از صحنه های فیلم
این هم تصاویری پایانی فیلم که باعث شده ، خاطره تماشای این فیلم در ذهنمون حک بشه
این هم لینک دانلود فیلم به حجم 350 مگابایت (لینکش برای مدت طولانی فعال نخواهد بود)
- كد:
http://s81.eu.rapidbaz.com/get/_E5z9/La.Cabina.avi.zip
نکته جالب اینکه ، یکبار بعد از پخشش از بینندگان پوزش خواسته شد ، روزهای پایانی سال بود و مردم در حال و هوای نوروزی که این فیلم به اسم فیلم کمدی رفت روی آنتن !!!
@p@d@n@- تعداد پستها : 186
Join date : 2009-09-22
سانشوی مباشر
ممنون آپادای عزیز اما من هنوز هم ترجیح میدم این فیلم را نبینم.
در ادامه سرک کشیدن به تلویزیون میریم سراغ فیلمهای ژاپنی.مثل گذرگاه نوموگی در مورد دخترهایی که توی کارگاه ابریشم گیری مبتلا به سل میشدند و می مردند.هفت سامورایی و ریش قرمز و یکی دیگه که فرید جا انداخت یعنی سریر خون! این هم جزو همون آسپرینهای روزی سه وعده بود.و یکی که صدای فهیمه راستکار توی ذهنم مونده ازش .موقعی که مادر آنجو و زوشیو کور و پیر شده بود و کنار رودخونه چوبش را بالا میبرد و میزد به زمینو میخوند:آنجو،زوشیو داغ فراق شما مرا اینچنین پیر و ناتوان کرده.دارم از فیلم سانشوی مباشر حرف میزنم.هیچ جا به اندازه اون فیلم از دزدها و راهزنها نترسیدم.سه سوت زندگی اشرافی اونا رو تبدیل به بدترینها کردن. اون زمان فکر میکردم این آنجو بجای این که میرفت توی دریا خودشو غرق میکرد بهتر بود یه کم منتظر داداشش میموند.زوشیو هم که دمش گرم آخر فیلم حال سانشو رو گرفت و رفت مادرشم پیدا کرد.توی دنیای اون موقع من اسم کنجی میزوگوچی یعنی فیلمه داستان داره.کوروساوا یعنی فکر نکنم بفهمم فیلمشو.
http://www.imdb.com/title/tt0047445/
در ادامه سرک کشیدن به تلویزیون میریم سراغ فیلمهای ژاپنی.مثل گذرگاه نوموگی در مورد دخترهایی که توی کارگاه ابریشم گیری مبتلا به سل میشدند و می مردند.هفت سامورایی و ریش قرمز و یکی دیگه که فرید جا انداخت یعنی سریر خون! این هم جزو همون آسپرینهای روزی سه وعده بود.و یکی که صدای فهیمه راستکار توی ذهنم مونده ازش .موقعی که مادر آنجو و زوشیو کور و پیر شده بود و کنار رودخونه چوبش را بالا میبرد و میزد به زمینو میخوند:آنجو،زوشیو داغ فراق شما مرا اینچنین پیر و ناتوان کرده.دارم از فیلم سانشوی مباشر حرف میزنم.هیچ جا به اندازه اون فیلم از دزدها و راهزنها نترسیدم.سه سوت زندگی اشرافی اونا رو تبدیل به بدترینها کردن. اون زمان فکر میکردم این آنجو بجای این که میرفت توی دریا خودشو غرق میکرد بهتر بود یه کم منتظر داداشش میموند.زوشیو هم که دمش گرم آخر فیلم حال سانشو رو گرفت و رفت مادرشم پیدا کرد.توی دنیای اون موقع من اسم کنجی میزوگوچی یعنی فیلمه داستان داره.کوروساوا یعنی فکر نکنم بفهمم فیلمشو.
http://www.imdb.com/title/tt0047445/
babak- تعداد پستها : 318
Join date : 2009-09-11
زندگی برای روت
و یک فیلم سنگین و قابل احترام در کودکی من. زندگی برای روت
نمیدونستم پدر و مادر روت کار درستی می کنن یا نه؟همش میدیدم که بچه شونو دوست دارن اما دارن اجازه میدن که بمیره.بعد لجم میگرفت از کلیسا و اونهایی که به عنوان مذهب دارن کار باباهه را تایید میکنن و چقدر خدا رو شکر میکردم که پدر و مادرم مذهب پدر و مادر روت رو ندارن.موضوع آنقدر جدی شده بود که از مادرم اینو پرسیدم.بقیه شو نپرسین که چی شد.
http://www.imdb.com/title/tt0056181/
نمیدونستم پدر و مادر روت کار درستی می کنن یا نه؟همش میدیدم که بچه شونو دوست دارن اما دارن اجازه میدن که بمیره.بعد لجم میگرفت از کلیسا و اونهایی که به عنوان مذهب دارن کار باباهه را تایید میکنن و چقدر خدا رو شکر میکردم که پدر و مادرم مذهب پدر و مادر روت رو ندارن.موضوع آنقدر جدی شده بود که از مادرم اینو پرسیدم.بقیه شو نپرسین که چی شد.
http://www.imdb.com/title/tt0056181/
babak- تعداد پستها : 318
Join date : 2009-09-11
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
babak نوشته است:و یک فیلم سنگین و قابل احترام در کودکی من. زندگی برای روت
نمیدونستم پدر و مادر روت کار درستی می کنن یا نه؟همش میدیدم که بچه شونو دوست دارن اما دارن اجازه میدن که بمیره.بعد لجم میگرفت از کلیسا و اونهایی که به عنوان مذهب دارن کار باباهه را تایید میکنن و چقدر خدا رو شکر میکردم که پدر و مادرم مذهب پدر و مادر روت رو ندارن.موضوع آنقدر جدی شده بود که از مادرم اینو پرسیدم.بقیه شو نپرسین که چی شد.
http://www.imdb.com/title/tt0056181/
بابك جان
چقدر اين فيلم توي ذهن من باقي مونده بود. واقعاً در اون شرايط جنگي و نامطلوب لزومي داشت اين تيپ فيلمها از تلويزيون پخش بشه؟ البته در كنار اين فيلم ، فيلم "باني ليك گم شده" هم در ذهنم باقي مونده كه خب شايد تمام اين فيلمها آثار ارزشمندي باشند اما براي ما در شرايط بحراني جنگ بسيار تأثير بدي ميگذاشتند. چند فيلم ديگر هم يادم افتاد. دوندهي مارتوني كه در اصل زنداني بود و بعد از كلي تلاش وقتي به خط پايان رسيد براي لج با زندانبانش از نوار پايان رد نشد و به ريشش خنديد! دو نفر متخصص انگليسي كه به منزل شخص ثروتمندي رفتند تا بمبي رو كه از سقف وارد شده و گير كرده بود رو خنثي كنند اما به جاي اين كار سيگار برگ كشيدند و توي وان پر از كف دراز كشيدند تا حسرت نداريشون رو در كنند. اگر ولم كنند يكي يكي همهشون رو يادم مياد. بچههاي هيروشيما يادتون هست؟ بدترين فيلمي بود كه عصر جمعه از تلويزيون پخش شد. رنگي بود تا رنگ خون و سوختگي رو بهتر ببينيم...
افشين
چقدر اين فيلم توي ذهن من باقي مونده بود. واقعاً در اون شرايط جنگي و نامطلوب لزومي داشت اين تيپ فيلمها از تلويزيون پخش بشه؟ البته در كنار اين فيلم ، فيلم "باني ليك گم شده" هم در ذهنم باقي مونده كه خب شايد تمام اين فيلمها آثار ارزشمندي باشند اما براي ما در شرايط بحراني جنگ بسيار تأثير بدي ميگذاشتند. چند فيلم ديگر هم يادم افتاد. دوندهي مارتوني كه در اصل زنداني بود و بعد از كلي تلاش وقتي به خط پايان رسيد براي لج با زندانبانش از نوار پايان رد نشد و به ريشش خنديد! دو نفر متخصص انگليسي كه به منزل شخص ثروتمندي رفتند تا بمبي رو كه از سقف وارد شده و گير كرده بود رو خنثي كنند اما به جاي اين كار سيگار برگ كشيدند و توي وان پر از كف دراز كشيدند تا حسرت نداريشون رو در كنند. اگر ولم كنند يكي يكي همهشون رو يادم مياد. بچههاي هيروشيما يادتون هست؟ بدترين فيلمي بود كه عصر جمعه از تلويزيون پخش شد. رنگي بود تا رنگ خون و سوختگي رو بهتر ببينيم...
افشين
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
سلام
اون فیلمی که آقاافشین اشاره کرد« تنهاییهای یک دونده ی استقامت» نام داره (اگه اشتباه میکنم آقا بابک اصلاح کنه) یک فیلم انگلیسی در مورد یک دونده استقامت که یه جورایی از روانپریشی هم رنج میبره...اون صحنه ی آتش زدن اسکناسها هیچوقت از خاطرم نمیره ...
اون فیلمی که آقاافشین اشاره کرد« تنهاییهای یک دونده ی استقامت» نام داره (اگه اشتباه میکنم آقا بابک اصلاح کنه) یک فیلم انگلیسی در مورد یک دونده استقامت که یه جورایی از روانپریشی هم رنج میبره...اون صحنه ی آتش زدن اسکناسها هیچوقت از خاطرم نمیره ...
tisto- تعداد پستها : 143
Join date : 2010-04-09
يک فيلم ژاپني؟؟؟!!
دوستان یادتون هست یک فیلم ژاپنی رو که چند سال پیش هم
در برنامه های نقد فیلم دوباره پخش شد...فیلم چند اپیزود جداگانه داشت و
سیاه و سفید بود در باره ی ارواح بود که با شخصیتهای داستان درگیر
بودن....یکی از شخصیتها که مورد علاقه ی ارواح بود خیلی زیبا ساز میزد
....هر روز میامدند دنببالش که ببرنش در مقابل پادشاه (مرده) و سربازانش
ساز بزنه...آخر استادش تمام بدنش رو دعا نوشت اما گوشهاش رو فراموش
کرد....روح که به دنبالش آمد او را ندید و گوشهای او را کند و با خود
برد...یا اپیزود دیگرش که تقریبا شبیه داستان مکبث بود فرمانده ظالمی را
نشان میداد که فکر میکرد قلعه اش قابل فتح نیست و شکست نمیخوره اما در
روزی که به او وعده داده شده بود جنگل شروع به حرکت کرد و قلعه ی او هم
فتح شد و خودش رو هم کشتن...در اپیزود دیگر یک مرد میخواست سه مرد شمشیر
به دست رو بکشه اما هر بار که به طرف آنها حمله میبرد از مقابل چشمش غیب
میشدن و در جای دیگر ظاهر میشدن....یکی دیگه از داستانها هم داستان مردی
بود که در بین راه در برف و کوران گم شد و داشت از سرما و گرسنگی یخ میزد
که زنی که بعداً معلوم شد روح بوده نجاتش داد....خلاصه اینکه کیف میکنید
اون موقع ها چه فیلمهایی به خوردمون میدادن؟؟ انقدر اعجاب اور و تکان
دهنده بودن که 100 سال دیگه هم که بگذره تصاویرشون از یادمون نمیره. ا
در برنامه های نقد فیلم دوباره پخش شد...فیلم چند اپیزود جداگانه داشت و
سیاه و سفید بود در باره ی ارواح بود که با شخصیتهای داستان درگیر
بودن....یکی از شخصیتها که مورد علاقه ی ارواح بود خیلی زیبا ساز میزد
....هر روز میامدند دنببالش که ببرنش در مقابل پادشاه (مرده) و سربازانش
ساز بزنه...آخر استادش تمام بدنش رو دعا نوشت اما گوشهاش رو فراموش
کرد....روح که به دنبالش آمد او را ندید و گوشهای او را کند و با خود
برد...یا اپیزود دیگرش که تقریبا شبیه داستان مکبث بود فرمانده ظالمی را
نشان میداد که فکر میکرد قلعه اش قابل فتح نیست و شکست نمیخوره اما در
روزی که به او وعده داده شده بود جنگل شروع به حرکت کرد و قلعه ی او هم
فتح شد و خودش رو هم کشتن...در اپیزود دیگر یک مرد میخواست سه مرد شمشیر
به دست رو بکشه اما هر بار که به طرف آنها حمله میبرد از مقابل چشمش غیب
میشدن و در جای دیگر ظاهر میشدن....یکی دیگه از داستانها هم داستان مردی
بود که در بین راه در برف و کوران گم شد و داشت از سرما و گرسنگی یخ میزد
که زنی که بعداً معلوم شد روح بوده نجاتش داد....خلاصه اینکه کیف میکنید
اون موقع ها چه فیلمهایی به خوردمون میدادن؟؟ انقدر اعجاب اور و تکان
دهنده بودن که 100 سال دیگه هم که بگذره تصاویرشون از یادمون نمیره. ا
khatereh- تعداد پستها : 15
Join date : 2010-04-14
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
khatereh نوشته است:دوستان یادتون هست یک فیلم ژاپنی رو که چند سال پیش هم
در برنامه های نقد فیلم دوباره پخش شد...فیلم چند اپیزود جداگانه داشت و
سیاه و سفید بود در باره ی ارواح بود که با شخصیتهای داستان درگیر
بودن....یکی از شخصیتها که مورد علاقه ی ارواح بود خیلی زیبا ساز میزد
....هر روز میامدند دنببالش که ببرنش در مقابل پادشاه (مرده) و سربازانش
ساز بزنه...آخر استادش تمام بدنش رو دعا نوشت اما گوشهاش رو فراموش
کرد....روح که به دنبالش آمد او را ندید و گوشهای او را کند و با خود
برد...یا اپیزود دیگرش که تقریبا شبیه داستان مکبث بود فرمانده ظالمی را
نشان میداد که فکر میکرد قلعه اش قابل فتح نیست و شکست نمیخوره اما در
روزی که به او وعده داده شده بود جنگل شروع به حرکت کرد و قلعه ی او هم
فتح شد و خودش رو هم کشتن...در اپیزود دیگر یک مرد میخواست سه مرد شمشیر
به دست رو بکشه اما هر بار که به طرف آنها حمله میبرد از مقابل چشمش غیب
میشدن و در جای دیگر ظاهر میشدن....یکی دیگه از داستانها هم داستان مردی
بود که در بین راه در برف و کوران گم شد و داشت از سرما و گرسنگی یخ میزد
که زنی که بعداً معلوم شد روح بوده نجاتش داد....خلاصه اینکه کیف میکنید
اون موقع ها چه فیلمهایی به خوردمون میدادن؟؟ انقدر اعجاب اور و تکان
دهنده بودن که 100 سال دیگه هم که بگذره تصاویرشون از یادمون نمیره. اپاسخ اين توضيح شما فيلم كوايدان (محصول 1964 - ژاپن) است كه اتفاقاً فيلم بسيار با ارزشي است و در صورتيكه به فروشندههاي عمدهي ديويدي دسترسي داشته باشين نسخهي زبان اصلي ولي با زيرنويس فارسي اين فيلم وارد ليستشون شده و ميفروشند. فيلمي سه ساعته و حقيقتاً ترسناك است. من بعد از مدتها كه تماشايش كردم ساعت 2 تا 5 صبح بود!افشين
صفحه 1 از 40 • 1, 2, 3 ... 20 ... 40
مواضيع مماثلة
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
صفحه 1 از 40
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد