برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
+56
sorena0831
raymand
arash_60
reza2009
Indiana Jones
amirpuyol
ramin
saeidehes
majid_barca
new guest
heidiiii
suny
Behzad_T
alan45
heidiii
elena 20
arman
Heidii
Clover
Mihakralj
وهاب
omidsilver7
amirarsalanroomi
Heidi
Davood
mahmood
farhad666
kazvash
مژي
fazel1994
علی موسویان
blue2012
aghaghi
نجمه
tisto
سوگل خانمی
venous_m
arsenal.fc.g
sooratak
manaa
kave
Ishpateka
Esi-72
erfan
S@M
Shervin
alirad
slevin(HAMID
ariangirl
59
babak
Negin 2
mahmood666
sahra_7
stalker
SMAM
60 مشترك
صفحه 41 از 42
صفحه 41 از 42 • 1 ... 22 ... 40, 41, 42
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
59 نوشته است:
- درودی شبانه دارم خدمت فروم رویایی ...
امیلیانوی گرامی، سپاس از مطالبی که در تالار فیلم فرمودید.
موافقم با تمام صحبتهای خوبی که فرمودید. ...
و اما مژدگانی دهید!، مژدگانی که شادباش است به تمامی دوستداران نوستالژی ...
.
.
.
- گاهی انگار یک چیزی مثل بختک، میافتد بر ذهن انسان،
و تا شخص را به مقصد نرساند، دست از او بر نمیدارد!.
اینجانب اکنون همچون زنبوری که به دور کندوی عسل پرمیورزاید!،
از یکی-دوساعت پیش که سر زدم به فروم و پست امیلیانو را خواندم،
بعد همش در این فکر بودم که یکی از مطالب نوستالژیکی که از قبل دارم را تکمیل نمایم،
و امشب در فروم قرار دهم، اما یک چیزی میگفت که نه!، حالا وقتش نیست!.
بعد از فروم رفتم بیرون، اما همچو زنبوری که گفته شد،
باز صفحه ی سایت فروم را هی باز میکردم و هی میبستم!. ...
بعد رفتم در بخش لینک اعضا، و بی اختیار، نامهای کاربری یاران گرامی را لیستوار میخواندم،
بعد صفحه را ورق زدم و رسیدم به نام "سورنا ی گرامی" که قبلها به فروم بیشتر میآمدند،
و امیلیانو با ایشان آشنا بود. بعد یادم افتاد که ایشان (سورنا)، سایتی داشتند در مورد نوستالژیها!.
آیکون سایتشان که کنار اسمشان بود را زدم، وارد سایتشان -بچههای دیروز تیوی- شدم،
و دیدم که طراحی سایت را تغییر داده اند، آنرا بهبود و بروزرسانی داشتند که تبریک خدمتشان میگویم.
که اما این پایان کار نبود، چرا که هماکنون که:
ساعت آغازین روز پنجشنبه (03.08.2017 ~ ۱۲ مردادماه ۱۳۹۶) است،
ایشان(سورنا) یک پست تازه قرار دادند با نام؟ .... خودتان ببینید سایر ماجرا را در سایتشان! ...
و اینجا بود که دلیل اینهمه پرزدنم بر درب فروم رویایی و سپس سرزدن به سایت ایشان را فهمیدم ...
.
.
.
سورنا ی گرامی!، سپاس برای این مورد نوستالژیک که سرانجام آنرا یافتید ...
لازم به گفتن است که در طی تمام این سالها، تنها عکس موجود از این کارتون لطیف و نوستالژیک،
عکس خاطره انگیزی بود که یک دهه پیش، امیلیانو اسکن کرده بودند و دستبدست در نت میگشت.
و حال پس از بیش از سه دهه، قسمتی کامل و خاطره انگیز از این کارتون پرلطافت با موسیقیاش را،
"سورنا ~ سایت -بچههای دیروز تیوی-" یافتند. سپاس فراوان دارم ....
http://bachehayedirooz.blogsky.com/1396/05/12/post-3254/کارتون-ژوپیه-و-ژوپیا
http://bachehayedirooz.blogsky.com
http://bachehayedirooz.tv
...............................................................
- دست کشور سوئد با این کارتون جذابشان درد نکند.
زبان سوئدی به آلمانی شباهت دارد ...
http://alltomtecknat.se
- بازهم سپاس خدمت سایت محترم -بچههای دیروز تیوی-
http://bachehayedirooz.tv
- در طول ده ساله ی دهه شصت در ایران،
هرگاه که کانال دو تلویزیون را روشن میساختیم،
این کارتون در حال پخش بود (لبخند).
ثانیه به ثانیه اش برای ما و نسلمان خاطره است ...
سلام عرض می کنم خدمت شما 59 عزیز و سایر دوستان این نهایت لطف شما رو می رسونه
خوشحالم که چراغ این سایت و این انجمن هنوزم روشنه با امدن صفحات اجتماعی دیگه مثل سابق کسی زیاد دنبال چیزهای تازه نمیره و فقط کپی برش و انتشار از سایتهای مرجع منجمله صفحه شما در دستور کار صفحات نوستالژی اجتماعی قرار گرفته و تقریبا داره روز مرگ وبلاگ ها هم فرا میرسه که ناراحتم از این موضوع
این کارتون رو یکی از دوستان از طریق وبلاگ لطف کردند در اختیار بنده قرار دارند خداوند نگهدارشان باشد که بسرعت د سایر سایت ها و شبکه های اجتماعی پخش شد دستشون بی بلا باشه
من زیاد به قوانین این انجمن اگاه نیستم دوست ندارم تبلیغ بگذارم اگر هم خلاف قوانین سایت هست میتوانید حذف یا اصلاح کنید منتها لیستی از کارتون های قدیمی گاهی کامل گاهی در حد یک تیتراژ و.... در صفحه زیر قرار داده ام
دوستانی که تمایل دارند میتوانن از طریق زیر انلاین ببینند یا دانلود کنند
http://bachehayedirooz.tv/1396/03/29/post-3209/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D9%88%D9%86-%D9%82%D8%AF%DB%8C%D9%85%DB%8C
شاد و پایدار باشید
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
*با درود خدمت فروم رویایی و تمام یاران ارجمند.
با کسب اجازه، همه موارد را در این تالار میگویم.
......................................
*سورنا ی گرامی، بازهم مراتب سپاس ژرف و راستین خود را بیان میدارم.
امیدوارم که سایت خوب و شیک شما، تبدیل به کانال تلویزیونی (شبکهای مداری و دیجیتالی)،
در زمینههای نوستالژی و یادمانه گردد و پایگاهی ثابتتر و استوارتر از حال گردد.
همانگونه که در فروم بارها گفته ام، وفادار به همین اینترنت خوب و کارساز سنتی هستم،
و همچون گذشته، با افتخار از سایتها و وبلاگها و همچنین فروم رویایی، استفادهها میبرم.
چیزیهایی خوب هستند که ریشهدار باشند و در زمینههای مشخص خود،
دارای هواداران راستین و هدفمند باشند، و نه اینکه کوهی از افراد، از صبح تا شب،
سرشان در این اینترنت مبایلی باشد و حرفها و مسایلی که بدنبالش هستند،
به صورت باد میآیند و به صورت باد هم میروند.
جسارتی به دوستداران شبکهها و باندهای اینترنت مبایلی نداشته و ندارم.
تمام سلیقهها قابل احترام است، اما حرفم اینست، که آیا شده برای نمونه،
شما که صاحب سایت هستید، و یا یاران ارجمند که جزو نویسندگان این فروم رویایی هستند،
بیایند و بزور دنبال هوادار و یار برای فضای مجازی خود بگردند؟. پاسخ: نه، هیچوقت!.
چرا؟. چون اصل نیازی به پراپاگاندا نیست، چون هر کالایی وقتی از راه درستش عرضه میشود،
مشتری و خریدار راستینش هم خودبخود پیدا میگردد. ...
اما دوستداران اینترنت موبایلی و شبکههایش، دایم در حال مجبور کردن افراد،
به پیوستن به صفحههای ایشان در آن موبایل هستند! و اصرار میکنند.
من باور کنید که از یکسال پیش تا کنون، با حتا یکی از دوستان قدیمیام، بینمان شکرآب شده!،
چون تا یکی-دو سال پیش، از طریق یاهو و نامه و یا اس.ام.اس. باهم ماهی یک بار در ارتباط بودیم،
بعد ایشان عنوان کرد که بیا در اینترنت موبایل!. گفتم نمییام، ندارم و نمیخوام داشته بشم، بدم مییاد!.
ایشان دوباره اصرار کرد، چندین و چند بار، ... تا اینکه کار رسید به دلخوری از جانب او!.
من هم گفتم که گوره جد و آباد هر کی که این اسباب بازیها رو درست کرده داده دست شماها!.
ایشون هم ناراحت شد. الان یک ساله که انگار قهر شدیم!. مسبب، همین اینترنت زورگوی مبایلی هست.
این فقط یک مورد بود که گفتم. موارد دیگر با نزدیکترین بستگان هم بوده که اینترنت موبایلی،
و خودداری من از پیوستن به آن، سبب اختلاف اساسی با آنان و حالات قهر شده!.
بله، ببخشید که پر حرفی کردم. سر شما سلامت. سپاس. وقت خوش.
.
.
.
*امیلیانو ی گرامی،
- سپاس برای نسخههای روزنامهای از پوستر فیلم -دزدعروسکها۱۳۶۸- که لطف داشتید.
......................
- بسیار خرسندم که به لطف و تلاش سورنا ی ارجمند،
سرانجام همگی ما، به آرزوی دیرینمان دست یافتیم و -ژوپی- را پس از سه دهه،
دیدیم و شنیدیم. ... براستی که خود جناب سورنا، اگر بداند که با این کشفی که انجام دادند،
چه گنج و گوهر درخشانی از آلبوم یادمانهها را یافتند!، آنگاه باید بر خود ببالند!.
سپاس خدمت ایشان و همگی، ... آری .:
بگفته ی اسمم پاکزاد، که رحمت بر فروم جاودانش باد
نوستالژی و یادمانهها همیشگی هستند و نهضتشان ادامه خواهد داشت
همیشه تا همیشه ...
....................
- امیلیانو باور کنید کمی حتا گریهام گرفت، وقتی گفتید که .:
[... کارتون "پوکو و دوستانش"؛ که، امروز از "لیست سیاه" بالأخره حذف می شه
حدود ۲۰ سال تو لیست جا خوش کرده بود ...
۵. قبل از حذف سؤالش از انجمن، این هم آخرین رونوشت از سؤال برای وداع باهاش: ...].
....................
- میدونید، انگار این لحظه ی وداع با پرسشی که سالها و دههها در ذهن ما بوده،
حال خودش حس غریبی رو ایجاد میکنه، چراکه همین بدنبال بودنها و آرزوی یافتن یادمانهها،
خود در دل زمان، تبدیل به نوستالژی میشه، "نوستالژی در نوستالژی" پدید میاره ...
سر شما سلامت. سپاس. وقت خوش.
.
.
.
*ایندیاناجونز گرامی با درود.
بسیار خرسندم که آلبوم امیرکبیر، مورد توجه قرار گرفت.
وقت بسیار است تا خود روز آرماگدون ... پس شاید روزی،
به آلبوم موسیقی کامل متن سریال کوچک جنگلی نیز دست پیدا کنیم.
ما را از وجودتان در فروم رویایی، محروم ننمایید. با احترام. سلامت باشید.
.
.
.
- یاران ارجمند، خدا بخواهد و عمری باشد، به زودی پستهای تازه و نوستالژیک را،
در فروم از سر خواهیم گرفت و به گفتگو خواهیم پرداخت.
اکنون یک موردی که هیچ جور نمیتوانم خودسانسوری کنم و نگویم ~
سخنی دارم با استادی گرانقدر و با سابقه ... .:
استاد نصراله معین - خوشسدا و هنرمند!،
با اینکه سنتان از میانسالگی کمی گذشته (و صد البته سلامت و جاودان باشید)،
اما صدایتان کوچکترین گردی بر رویش خوشبختانه ننشسته و بسان قبلها،
صدای زیبایتان، مخملین و شفاف و گوشنواز است، اما استاد!،
سالهای سال است که قدر صدایتان را نمیدانید!.
آنرا به دست هر آهنگکساز و تنظیمکنندهنمایی میسپارید،
آنها هم فقط با انجام چنین کارهای سستی، از نام نیک شما برای خودشان سابقه میسازند،
و از سابقه ی خوش شما، کم میشود!. ... استاد ارجمند، این آهنگ تازه ی شما (جان من) .:
https://www.youtube.com/watch?v=-ZWD_yr1CgE
این آهنگ؟ چیست؟. ... قدیمها به این نوع ملودیها و آهنگها، گفته میشد آهنگهای بندتنبونی!.
استاد عزیز، نکند که تصمیم گرفته اید به شهرهای جنوبی شوروی سابق سفر کرده و آنجا ماندگار شوید!.
این شکل و شمایل و حال و هوای ویدیوی این آهنگک، انگار که محصول تاجیکستان است!.
به تاجیکستان و قرقیزستان اهانتی ندارم، اما ما ایرانی هستیم!.
اتفاق در بخش دیدگاه لینک ویدیوهای آهنگهای حال حاضرتان، افرادی که با حروف روسی مینویسند،
همگیشان از آن دیار هستند، که فارسی را (البته با گویش خودشان)، با حروف روسی مینویسند!.
ایشان اتفاق خیلی از این مدل آهنگهای شما خوششان میآید و هم به زبان تاجیکی و هم روسی،
کلی بهبه و چهچه دارند. ... خب حالا این اصل به کنار!.
پس ما چی؟ ما چی میشیم؟. هموطنان ایرانی تان را فراموش کردید؟.
آیا اینقدر سخت است که بسان دهههای ۸۰ و ۹۰ میلادی،
بروید سراغ اساتید راستین آهنگ و تنظیم، همچون:
حسن شماعی زاده، منوچهر چشم آذر، صادق نجوکی، فرید زلاند و ....،
از آنها بخواهید که بازهم برایتان "آهنگ" بسازند!، و نه این آهنگکهای بندتنبانی این سالها،
که برای شما سرهم میکنند و تنظیمهای تکراری لوپیکامپیوتری هم برایش انجام میدهند!.
شما در این شعر(معر) این آهنگک تازه تان جایی گفتید "ایران یا ایرانی".
آخر کجای این آهنگ و حتا ظاهر تصویری کلیپش ایرانیست؟.
استاد، بازگردید به عرصه ی راستین موزیک ایران ...
سر کیسه را شل کنید!، بروید نزد شماعی زادهها و چشم آذرها، بگذارید آنها بسان قبل،
برای صدای زیبای شما، آهنگ بسازند و تنظیم کنند. ... زمان میگذرد! آنرا دریابید. ...
با احترام. اینها همه از سر دلسوزی گفته شد. ....
پینوشت:
- تصویر بالای این پست، که پیکسلهای درهم.برهم و خطخطی هست،
ذهن حال حاضر من و آشفتگی آنرا نشان میدهد!،
چراکه طبق گوشزد بجایی که امیلیانو ی گرامی داشت،
متوجه شدم که سایت آپلود "آپ سرا" که از چندی پیش،
تمام پوسترها و تصویرها و عکسهای پستهایم را در آن بارگذاری میکنم،
با آنکه از دید ظاهر و مشخصات، سایت آپلود داخل ایران هست،
اما در داخل کشور، ف.ی.ل.ت.ر است!!!!. عجیبهها ....
حالم خیلی گرفته شد!. اینهمه عکس و تصویرسازی در هفتههای گذشته که داشتم
همگی در این سایت آپلود "آپ سرا" بارگزاری شدند و با این حساب، نمایش داده نمیشدند!.
عجب داستانی هست این فیلت و قند و این جور شکن مکنها ....
من اینترنت ایران رو، طی سالهای ۸۰ و ۸۱ در ایران داشتم.
حتا خودم هم مدتی کارت اینترنت میفروختم، که خاطراتش رو نوشتم و تقدیم میشه.
آن دوران ۸۰ و ۸۱، چیزی بنام فیل.ت.ر. نبود ایران.
این بساط رو گویا از میانه ی دهه ۸۰ خورشیدی آغاز کردند ...
آخه دیگه -سایت آپ سرا- که ایرانیه داخل کشوریه! اون رو چرا فیلت کردند؟.
پینوشت۲.:
- هوا اینروزها ناجوانمردانه گرم و شرجی است.
باور کنید که بویژه در یک کشور سردسیر که انسانها،
عادت به هوای سرد دارند، هوای گرم و شرجی تابستان، تحملش بسیار سخت است.
باری در این روزها و شبهای گرم، اکنون بیاد سایت آرشیو ملی که چندی پیش معرفی داشتیم افتادم،
یادم افتاد که بخش مصاحبههای صوتیاش را هنوز کامل دریافت نکردم.:
http://www.nlai.ir/Default.aspx?tabid=2620&language=en-US
صفحه ی بالا را باز نموده، و در بین نام افراد مصاحبه شونده .:
۷. مصاحبه با رقيه چهره آزاد ۱۳۷۳/۰۴/۰۵ ( مصاحبه كننده : شفيقه نيك نفس )، نظرم را بهخود جلب کرد .:
http://nlai.ir/Portals/0/Files/oral_history/Audio/chehre%20azad.mp3
مصاحبه با ایشان را که ۲۳ سال از آن میگذرد، بارگیری و شروع به شنیدن کردم.
از سوی دیگر، هوای گرم و بد نیز چون همراه این روزهاست، با حالتی سخت فایل را باز کردم،
دیدم که اپتدایش زنده یاد چهره آزاد میگویند:
"تشکر میکنم که در این *گرما* زحمت کشیدید اومدید اینجا!".
این صحبت ایشان در آغاز مصاحبه، خیلی آداپته شد با حال و هوای گرم این روزها ...
- فروم رویایی، نام و یاد بانو زنده یاد "رقیه چهره آزاد" را گرامی میدارد.
ایشان صدای بسیار مناسب و دراماتیکی نیز داشتند، روحشان شاد!.
از ما تشکر میکنند با شنیدن این مصاحبهشان که یادشان زنده میگردد،
که در این گرما نزدشان آمدیم ...
این مصاحبه در تابستان همان سال ۱۳۷۳، که ایشان در دیماه اش فوت شدند ضبط شده.
* "رقیه چهرهآزاد" ~ (۱۲۸۶ - دیماه ۱۳۷۳) ... روحش شاد ...
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
1. سلام بچه ها.
خوبید؟
2. این تیتراژ و موسیقی معروفش هم بالأخره پیدا شد.
تقدیم به "استاکر" عزیز؛ که، می دنم خیلی دنبالش بود و یه مدتی حتا توی "صدای کودکی" اونو با سوت اجرا کرده بود به امید این که پیدا شه:
فایل تصویری:
http://bachehayedirooz.tv/1396/06/11/post-3256/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%AA%DB%8C%D8%AA%D8%B1%D8%A7%DA%98-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AE%D8%B1%D8%AF-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%86-%D9%82%D8%AF%DB%8C%D9%85%DB%8C
فایل صوتی:
http://s9.picofile.com/file/8305694700/Barnameye_Khordsalan.mp3.html
3. با تشکر از دوست عزیزمون، "سورنا" و وبلاگ بی نظیرش:
http://bachehayedirooz.blogsky.com/
خوبید؟
2. این تیتراژ و موسیقی معروفش هم بالأخره پیدا شد.
تقدیم به "استاکر" عزیز؛ که، می دنم خیلی دنبالش بود و یه مدتی حتا توی "صدای کودکی" اونو با سوت اجرا کرده بود به امید این که پیدا شه:
فایل تصویری:
http://bachehayedirooz.tv/1396/06/11/post-3256/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%AA%DB%8C%D8%AA%D8%B1%D8%A7%DA%98-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AE%D8%B1%D8%AF-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%86-%D9%82%D8%AF%DB%8C%D9%85%DB%8C
فایل صوتی:
http://s9.picofile.com/file/8305694700/Barnameye_Khordsalan.mp3.html
3. با تشکر از دوست عزیزمون، "سورنا" و وبلاگ بی نظیرش:
http://bachehayedirooz.blogsky.com/
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
Emiliano نوشته است:1. سلام بچه ها.
خوبید؟
2. این تیتراژ و موسیقی معروفش هم بالأخره پیدا شد.
تقدیم به "استاکر" عزیز؛ که، می دنم خیلی دنبالش بود و یه مدتی حتا توی "صدای کودکی" اونو با سوت اجرا کرده بود به امید این که پیدا شه:
فایل تصویری:
http://bachehayedirooz.tv/1396/06/11/post-3256/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%AA%DB%8C%D8%AA%D8%B1%D8%A7%DA%98-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AE%D8%B1%D8%AF-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%86-%D9%82%D8%AF%DB%8C%D9%85%DB%8C
فایل صوتی:
http://s9.picofile.com/file/8305694700/Barnameye_Khordsalan.mp3.html
3. با تشکر از دوست عزیزمون، "سورنا" و وبلاگ بی نظیرش:
http://bachehayedirooz.blogsky.com/
خیلی ممنونم امیلیانوی عزیز. خیلی حال کردم و لذت بردم. این آهنگ بیشباهت به تیتراژ کارتونهای شبکهی یک (همون که بچهی ۱۹۰ درجه باز میکرد تهش) هم نیست..
در جواب لطفت یه آس دارم که تقدیم میکنم:
https://www.youtube.com/watch?v=YbgVOZkT9dk
قسمت کامل ژوپیه ژوپیا
stalker- تعداد پستها : 256
Join date : 2011-01-07
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
stalker نوشته است:Emiliano نوشته است:1. سلام بچه ها.
خوبید؟
2. این تیتراژ و موسیقی معروفش هم بالأخره پیدا شد.
تقدیم به "استاکر" عزیز؛ که، می دنم خیلی دنبالش بود و یه مدتی حتا توی "صدای کودکی" اونو با سوت اجرا کرده بود به امید این که پیدا شه:
فایل تصویری:
http://bachehayedirooz.tv/1396/06/11/post-3256/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%AA%DB%8C%D8%AA%D8%B1%D8%A7%DA%98-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AE%D8%B1%D8%AF-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%86-%D9%82%D8%AF%DB%8C%D9%85%DB%8C
فایل صوتی:
http://s9.picofile.com/file/8305694700/Barnameye_Khordsalan.mp3.html
3. با تشکر از دوست عزیزمون، "سورنا" و وبلاگ بی نظیرش:
http://bachehayedirooz.blogsky.com/
خیلی ممنونم امیلیانوی عزیز. خیلی حال کردم و لذت بردم. این آهنگ بیشباهت به تیتراژ کارتونهای شبکهی یک (همون که بچهی ۱۹۰ درجه باز میکرد تهش) هم نیست..
در جواب لطفت یه آس دارم که تقدیم میکنم:
https://www.youtube.com/watch?v=YbgVOZkT9dk
قسمت کامل ژوپیه ژوپیا
1. سلام "استاکر" عزیز. خوش اومدی دادا.
2. خواهش می کنم، قابلی نداشت.
3. ممنون؛ اما، این که دقیقاً همونی بود که چند پست بالاتر "59" عزیز به نقل از وبلاگ "سورنا"ی عزیز گذاشت!
4. ما رو سر کار می ذاری؟
حالا که این طور شد، باید جبران کنی!
چطوری؟
نسخه ی کامل "ابراهیم در گلستان" رو بذارريال لدفن!
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
Emiliano نوشته است:stalker نوشته است:Emiliano نوشته است:1. سلام بچه ها.
خوبید؟
2. این تیتراژ و موسیقی معروفش هم بالأخره پیدا شد.
تقدیم به "استاکر" عزیز؛ که، می دنم خیلی دنبالش بود و یه مدتی حتا توی "صدای کودکی" اونو با سوت اجرا کرده بود به امید این که پیدا شه:
فایل تصویری:
http://bachehayedirooz.tv/1396/06/11/post-3256/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%AA%DB%8C%D8%AA%D8%B1%D8%A7%DA%98-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AE%D8%B1%D8%AF-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%86-%D9%82%D8%AF%DB%8C%D9%85%DB%8C
فایل صوتی:
http://s9.picofile.com/file/8305694700/Barnameye_Khordsalan.mp3.html
3. با تشکر از دوست عزیزمون، "سورنا" و وبلاگ بی نظیرش:
http://bachehayedirooz.blogsky.com/
خیلی ممنونم امیلیانوی عزیز. خیلی حال کردم و لذت بردم. این آهنگ بیشباهت به تیتراژ کارتونهای شبکهی یک (همون که بچهی ۱۹۰ درجه باز میکرد تهش) هم نیست..
در جواب لطفت یه آس دارم که تقدیم میکنم:
https://www.youtube.com/watch?v=YbgVOZkT9dk
قسمت کامل ژوپیه ژوپیا
1. سلام "استاکر" عزیز. خوش اومدی دادا.
2. خواهش می کنم، قابلی نداشت.
3. ممنون؛ اما، این که دقیقاً همونی بود که چند پست بالاتر "59" عزیز به نقل از وبلاگ "سورنا"ی عزیز گذاشت!
4. ما رو سر کار می ذاری؟
حالا که این طور شد، باید جبران کنی!
چطوری؟
نسخه ی کامل "ابراهیم در گلستان" رو بذارريال لدفن!
عجب سوتیای دادم! تشکر فراوان از سورنا و ۵۹ عزیز. من پستهای بالا رو متاسفانه ندیده بودم. امروز صبح به سنت چند سال گذشته ژوپیهژوپیا رو گوگل کردم و این بار دیدم که بله بالاخره این هم پیدا شده... خیلی کیف کردم. مخصوصا از آهنگی که ۲:۳۵ شروع میشه و به کل یادم رفته بودم البته خیلی کوتاهه ولی بعد از ۳۰ سال قشنگ تو مخم بود وقتی شنیدم!
کلا این شبکه یوتوب که فایل رو آپلود کرده معدن طلاست:
https://www.youtube.com/channel/UCn87AWlh52hFso66YwCdMYg
stalker- تعداد پستها : 256
Join date : 2011-01-07
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
- پیامی که هماکنون میشنویم، اعلام وضعیت بحران و حالت آمادهباش است،
و معنی و مفهوم آن اینست که حکومتنظامی ایجاد و ساعات ممنوعیت رفت و آمد،
از این لحظه تا ۳۶ ساعت آینده در تمام مسیرهای منتهی به فروم رویایی برقرار است.
محل کار و زندگی خود را ترک ننموده و در هر حالتی که هستیم به همان حال ادامه ی موجودیت دهیم.
در طی روزها و شبهای آینده، یکی از بلندپایگانهشخصیتهایشخیص، به محل فروم کودکی و نوجوانی آمده،
و گفتگو و مصاحبه با ایشان بصورت ماهوارهای و مستقیم، با کیفیت بلورین و استالین به سبک کریستالین،
در سه شبانه روز آینده که زمان دقیقش از جهات امنیتی گفته نمیشود، همزمان در تالارهای فیلم و برنامه کودک،
پخش و ارسال به تمام نقاط تاریک و روشن جهان - قارهها و صحراها، جنگلها و اقیانوسها خواهد شد. ...
- بهمین مناسبت، قرارگاه مرکزی "فروم کودکی و نوجوانی" واقع در جزیره مثلث متساوی الساقین برمودا،
با انتشار اطلاعیهای از تمام اعضای سابقهدار قدیم و جدید - یاران و میهمانان فروم رویایی خواسته است،
تا در صورت احساس کردن هرگونه مسایل غیرعادی، فرافکنانه و بحث برانگیز، مشکوک و تحریکآمیز،
مراتب را به شعبه مجله و روزوشبنامهی پلییگیرلبووی سریع اطلاع داده و برای محکمکاری،
خود را نیز فوری به اولین ایستگاه ایستبازرسی بصورت خالصانه و خودجوش تحویل دهند.
- در همین راستا، وزارت امنیت فروم رویایی (واف ~ V.A.F) نیز با انتشار بیانیههای جداگانه،
ایجاد و سازماندهی هرگونه کارهای ناجور و خرابکارانه را محکوم ساخته و هشدار داده است،
که در صورت تماشای اقدامات مزخوکانه، مراتب را بیدرنگ توسط تیم کارکشته ی ضدهتشنجش،
با هولبرانگیزترین روشهایی که هیچکس حتا خود واف هم نمیداند، پاسخی قندشکنانه خواهد داد.
کاراگاهان باتجربهی واف، در پوششهای غیرعادی و ترسبرانگیز، در طی سه شبانه روز آینده،
در ساختمان فروم رویایی و تالارهایش و همچنین خیابانهای منتهی به آن، حضوری گوشگیر خواهند داشت.
- آخرین احضار ...
تا ۳۶ ساعت آینده، بزرگترین مصاحبه ی افشاگرانه ی نوستالژیک جهان،
بطور مستقیم با کیفیت "هاشدال"(HD)، در فروم رویایی برگزار و پخش ماهوارهای میگردد ...
اندکی صبر، کلهپاچهیبوقهصبحهسیرابهخروسخون نزدیک است ...
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
*با سپاس از "Emiliano" برای فراهم ساختن شرایط ویزوآلی مصاحبه زیر*
*طراحی پوسترها و تصویرسازی پرسوناژ -خبرچینفروم-، توسط ۵۹*
*این برنامه مراتب احترام خود را خدمت تمامی حامیان "نوستالژی و یادمانه"،
که بیهیچ چشمداشتی سالیانسال در این عرصه پویا میباشند بیان میدارد ... عمرشان جاودان باد*
(HQ).:
(خبرچینفروم):
- در خدمت جناب "موشیرومیشونه" مشهور به "استادمشموشی" از بنیانگذاران صنعت نوستالژی میباشیم.
ضمن تشکر از ایشان که وقت و زمانشان که هیچ بلکه حتا ساعت مچی دستشان را هم بازکردند،
و در اختیار ما قرار دادند تا آنرا بعنوان وثیقه نگهداریم که استاد در حین مصاحبه یگهو فرار نکنند.
استادمشموشی بگذارید برای آغاز این گفتگو، خیلی راحت و بی پرده برویم سراغ فرع مطلب،
و از شکل و شمایل شما که از اپتدای دهه شصت، نقل و گز و سوهان مجالس شده بود بپرسیم. ...
با نگاه به قیافه ی شما که همچنان گرد جوانی بسان چهار دهه پیش بر روی آن ایستاده است،
این گمان حاصل میشود که جنابعالو از کنار یک تغار بزرگ پودر برف نسخه صادراتیاش به شوروی،
بگونهای ناخواسته اما خودجوش رد شدید و خاک سپید موجود در ظرف را کامل و یکجا استشناف فرمودید،
و بدینگونه گرت حاصل از بال حشرات اجتماد سوسکیالیستی همراه با پودر یادشده،
از داخل به تمام چاله چولههای ریخت قشنگتان وارد شده و در نتیجه،
صورت فضایی شما چنین منگول و مسخوف گشته. ...
(استادموشیک):
- ب ببیننید ... د د در اپتدا ا ا، ادبیااات خ خ خ خویش ش راا ا درست ن نماایید تا آاا پاسختاان راا ا بدهم م ...
(خبرچینفروم):
- استاد ببخشید چرا اینجوری صحبت میکنید؟ مگه رعشه گرفتین؟.
اما خب حق با شماست، چشم. بنده ادبیاتم که هیچ بلکه مربعات و مصلصات و شیمیاتم را نیز درست میکنم.
استاد اصل بگذریم از این سؤال. ... حال اگر ممکن است بفرمایید که دیدگاه جنابعالو(شما)،
درباره ی "فروم کودکی و نوجوانی" و در کل مبحث گسترده ی "نوستالژی و یادمانه" چیست؟،
و در ضمن از آنجا که دهه شصت جزو عوامل فنی و هنری در جلوی سینما و پشت صداوسیما بودید،
اگر خاطرهای از آن دوران زرین بیاد دارید برای ما و بینندگان گرامی،
در چند خط خلاصه وار بطور مفصل و وقتگیر بیان بفرمایید ...
(استادموشیک):
- بله، با جرات بگویم که "فروم رویایی" همراه با پدیدآورندگان و اعضا و جوارحش،
هماره در طی یک دهه ی اخیر بهترین بوده و منه مشموشی از همین تریبون،
اپتدا دست گرافیست و طراح سردرب فروم و یکایک یارانش را میبوسم، چراکه با طراحی، انتخاب رنگ،
چیدمان و دکوپاژ حرفهای تصاویر پرسوناژهای دوران کودکی شماها - که میشود دوران جوانی منه موشی،
در اصل دلپذیرترین تابلوی فضای مجازی را رقم زده. بقول ما موشها، دمتان بگونهای موسیپوسی گرم باد.
همچنین باید تا از انجمن "تالار کافه کلاسیک" و هنرمندان و نویسندگان گرامیاش نیز بهنیکی یاد داشته باشیم،
و از سایتهای خوب "بچههای دیروز" و "نوستالژیک تیوی" که مراجع تصاویر و فایلهای نوستالژیکن نیز هم.
و راستی آن وبلاگ ارزشمند ("مجموعههای تلویزیونی ایرانی" ~ "فرهنگ مجموعههای تلویزیونی ایرانی")،
که تا به امروز هشت سال است که به آرشیو اطلاعات سریالها میپردازد نیز بسی کارش شایسته و قابل تقدیر است.
یادتان باشد که آنها و ایشان و شما، همگی اعضای خانواده بزرگ فرهنگ هستید، همکار و مکمل یکدیگرید.
و اما درباره خاطرات اینجانب حضرتاستادمشموشی از دوران شصت اینکه، شماها از خیلی چیزها بیخبرید.
مایی که عمری را در آن سینما و تلویزیون گذراندیم، دانستههایی بس محرمانه در مغز خویش آرشیو ساختیم ...
و شما کودکان و نوجوانان شصتی، هیچگاه این ماجرای رمزآلود را نمیدانستید که .:
(افشاگریهای استادمشموشی از وقایع پشت پرده ی دهه شصت)
و تمام پرسوناژهای کارتونی و شخصیتهای واقعی فیلمها و سریالهای ایرانی و خارجی دههشصت
و همچنین بازیگران هزاربرگ-هزاررنگ ساکنان کاخی بودند که لوبیایسحرآمیز آنجا رشد کرده بود
و حسنی و ژوپی هم مدتی درخانه و با سایههمسایه بازمدرسمدیرشد بودن اونجا و باهم بازی میکردن
و حتا آن حنا که دختره-مزرعهخیار بود رو کارآگاهکاستر با همکاری پدره-پسرشجاع نشون کرده بودن
و میخواستن ببرنش پیش ماداممارپل تا با وساطت هاجآقازنبورعسل وارد مذاکره با اخلاقدرخانواده بشن
و مقدمات خواستگاری ریوزو از هانیکو رو بدون اینکه باجناقها و برادرانشیردل باخبر بشن فراهم کنن
و اما چون اوشین اخلاقش با مادرشوهر خوب بود پدرسالار بعنوان آمیرزا و بزرگ محله دلش سوخته بود
و خواهش کرده بود که عباسآقا-سوپرگوشت-اجارهنشینها پس از تماشای مسابقههفته زنگ بزنه به چلوکبابی
و بگه که شیشلیک و برگ و کوبیده بفرستن برای مراسم عقدکنان زبلخان-و-نل که بعدازخبر منتظر شام بودن
و چون مجلسشون هم مردونهزنونه قاطی بود داداشه-نل یکدل نه صددل عاشق و دلداده ی مادره-پرین شده بود
و تیپوسلطان که همون شب-بیست-و-نهم پس از سفر زیارتیسیاحتی دور-دنیا-در-هشتاد-روز به زنگبار برگشته بود
و صرفه نظر از اینکه خسته و هنوز شامنخورده بود و همسرش فلرتشیا رو هم وسط راه محضتنوع طلاق دادهبود
و با اینحال به خودش هم گیر داده و مشغول واکس زدن به سیبیلها و تیزکردن شمشیرش بود ناگهان عصبانی میشه
و میگه که اگر پرین حاضر نشه تا با پسرش-راجکاپوت ازدواج کنه اونوقت او واسطهی مسابقهمحله ی بعدی نمیشه
و خرج عروسی آقبابا-و-خانمهاویشام رو حتم تسوکه از جیب میتیکمون هنگام پخش سیمایهفته پرداخت خواهد کرد
و چه بهتر که شیپورچی هم بیکار نشینه و عکسهای پلوسهجدهه مادره-خانومکوچولو با عمویبامزی رو پخش کنه
و همین میشه که رابینهود غیرتی میشه و میره یک چک محکم میزنه دره گوشه حاکمبزرگ که مرشده نیشنیش بود
و میگه حالا که اینجوری شد الاوبلا باید ایکیوسان رو با ماشین پتپستچی ببرین آرایشگاهزیبا و اونجا ختنش کنین
و در غیر اینصورت تامسایر و سایر علافهای محلهبروبیا میان میرن صندوقچهاسرار-مشخیرواله رو باز میکنن
و اسنادی که از روابط پنهانی عمهی-دوسته-اسکیپی با پدره-سرخلوته-الفیاتکینز موجود هست برملا میشه
و اونوقت اگر زنگها و آئینه این اخبار به گوش رضاخوشنویس برسه کله ی همه میشه سربداران ...
و همین میشه که جواز طبابت دکترارنست بخاطر تجویز اشتباه دارو که باعث شد شلمن خوابآلود بشه
و نتونه بقول اهالی مثلآباد به تجارت عسل-و-زنبورداریش برسه توسط داروغهناتینگهام باطل میشه
و دکتر هم مثل هامون سرگردان میشه توبهنصوح میکنه و با آژانسدوستی میره خونهمادربزرگه پدرژپتو
و با کلی اصرار به استاد-ادر-نجار چوبهای اضافی پینوکیو که باقیمونده بوده رو از وروجک بزور میگیره
و با کمک سندباد و سباستین و چوبین الوارها رو بار سورتمه میزنن تا از سرزمینشمالی ببرن به آلپ
و توسط شرکت ساختمانی واتوواتو برای دنی-و-لوسین آموزشگاهیکوهی به نام مدرسهوالت بسازن ...
و اما در بین راه گربهنره که اونها رو میبینه دعوت به نوشیدن قهوهی مارک سلطانوشبان-پسند میکنه
و وقتی همشون مثل مسافرکوچولو در سفرجادویی به خانهیهمسران که اسکروچ-و-خالهریزه بودن میرسن
و گوریلانگوری با جملهی بارباپاپاعوضمیشه به پیشوازشون مییاد الیورتوئیست تبدیل به روباهمکار میشه
و میگه مهاجران لوسیمیل گونهام به فرودگاه جیمبو خوش آمدید حال بیایید جلو تا همتون رو گول بزنم ...
آری فرزندانم چنین بود مناسباتفوقافلاطونی پرسوناژهای آندوران که نزد هرکولپوآرو محفوظ و قفل است ...
شخصیتهایی که همیشه زنده و شاداب هستند و در جزیرهای با نام -شهرشصت- مشغول به زندگی میباشند ...
و درست در همان شهرشصت بود که مراسم بلهبرون و جشن ازدواج نیک-و-نیکو با شکوهی ویژه برگزار شد
و با خوانندگی و شومنی دیدی پژواکش تا آنسوی آبهای آزادی که جکوینست قهرمانانه میپیمود پر گشت ...
و آن دریاهای سرندیپیتی و آقادلفینمهربان که محافظ قصرخانمپادشه بود هنوز نیلگون میدرخشند و میخروشند
و زورق یادها و خاطرههای خوش را همیشه تا همیشه به روی موج یادمانهها میپرورانند ...............
*بخش سانسورشده مصاحبه ی بالا که توسط "واف" حذف و هیچگاه به اکران عمومی در نیامد:
(خبرچینفروم):
- آقای مشموشی! عمو! مشتک!، شوما که دهنه مارو که هیچ، کل هیکل سوسمارو هم سرویس کردی.
واسه بار آخر میگم که اگر آرزویی چیزی، چه میدونم حرفی دردودلی، بغضی گریهای داری،
مثه آدم رو به دوربین بگو تا ضبط شه واسه ملت پخش کنیم. ... این به نفع خودته!.
(استادموشیک):
- بله، پس از عرض سلام که به زبان ما میشود موشلام،
درباره آرزو که فرمودید باید بگویم که دردودل فراوان دارم،
آرزو خیلی خوب بود و یاد لحظاتی که با او بودم،
هیچگاه از مغزم دور نمیشود ....
عذر میخوام ببخشید، گویا باز قاطی کردم، اگر ممکنه دوباره از اول ....
~ ~ ~ ~
- پس از عرض موشلام، آرزوی بنده اینست که همراه با شما و یارانتان،
برویم سینما و آنجا فیلمهای نوستالژیکی چون: اجارهنشینها، هامون، مادر،
دزدعروسکها و شهردردستبچهها را با کیفیت ۳۵میلیمتری شان،
درست همانند زمان اکران اولشان در دهه شصت، باز دوباره ببینیم و لذت ببریم.
(کارگردان):
- کات آقا! کات!. ضبط شد.
پایان. The End. Конец. التمام.
http://s9.picofile.com/file/8308550892/Poste_Ostad_Mash_Mushi_08_10_2017_.jpg
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
1. با تشکر از بچه های باحال و فعال "کافه کلاسیک" چند روز پیش متوجه شدم که دوستان اونجا تونسته ن کلللی از آیتم های "لیست های سیاه و خاکستری" ما رو کشف کنن.
فقط می تونم بگم: "دمتون گرم بچه ها. با همین فرمون ادامه بدید. شما می تونید."
2. این هم کشفیات دوست بسیار عزیزم، "کرت اشناینر" ؛ که، افتخار مصاحبت با ایشون رو نداشته م؛ اما، انگار هزار ساله می شناسمش.
از همین جا دستشو می بوسم و از صمیم دل براش آرزوی موفقیت می کنم.
(منبع: http://www.cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=149&page=50)
2.1. آیتم شماره ی 27 نسخه ی قبلی "لیست سیاه":
27. روباه و خرس و گورکنی با نام های "روبی"، "خرسی" و "گوری" با هم دوست بودن. دوبلور "روبی"، "تورج نصر" (؟)، دوبلور "خرسی"، "صادق ماهرو" و دوبلور "گوری"، "کنعان کیانی" بودن. "روبی"، روباه تنبل بلا، "گوری"، گورکن زودباور، رو گول می زد تا به حرفای "خرسی"، که شخصیت مثبت داستان و سرپرستشون بود، گوش نکنه. یه بار سه تایی می خواستن خونه بسازن؛ اما، "روبی"، می خورد و می خوابید و باز "گوری" رو گول زد تا برن خونه ی آماده ای پیدا کنند. اولش اونا می خواستن خونه ی سگ آبی رو تصاحب کنن؛ ولی، چون درش زیرآب بود، اونو ندیدن و سگ آبی رو مسخره کردن که چرا خونه ش در نداره. اون هم دریچه ی سد رو باز کرد تا در رو نشونشون بده و آب، "روبی" و "گوری" رو که سوار یه تشت فلزی، شبیه به تشتک نوشابه بودن با خودش برد. بعد، این دو رفتن داخل خونه ی یه جفت خارپشت. درِ خونه رو بستن و خوابیدن. خارپشت ها هم که از در زدن خسته شده بودن، رفتن بالای پشت بوم و دودکش بخاری رو بستن تا خونه پُر دود بشه و اون دو خارج شن. خلاصه، آخر "روبی" و "گوری" به این نتیجه ی اخلاقی می رسن که خودشون باید زحمت بکشن. وقتی هم که می خوان خونه ی خودشون رو افتتاح کنن، سنجابی می یومد قرعه بکشه و خیلی مسخره می خوند: "گوری و روبی و خرسه/ به یکی می گن مرخصه/ به هرکی بگن مرخصه/ دیگه نباید وایسته!" بعد قرعه می افته به "روبی" و اون هم دچار وجدان درد می شد و می گفت: "چون من کمک نکرده م، نمی تونم این کارو بکنم." بعد هم قیچی رو می داد به "خرسی" تا اون خونه رو افتتاح کنه. اوایل دهه ی 70. (سؤال من و "بهرام".)
قبل از هر چیز، یادی بکنم از دوست قدیممون، "بهرام" خان؛ که، هر جا هست، "به سلامت بادش".
ایشون اولین کسی بود که از این انیمیشن خاطره انگیز و کمتر آشنا، یادی کرد و بعد یه کوچولو بنده به توضیحات ایشون اضافه کردم.
و اما نام اریجینال و تصاویر این انیمیشن (که همون طور که بالاتر عرض کردم، از دوست عزیزمون، "اشناینر"ه:
نام اریجینال: Die Abenteuer Der Drei Freunde Fuchs, Dachs Und Bar
2.2. آیتم شماره ی 18 نسخه ی قبلی "لیست خاکستری":
18. "افسانه های هندی": کارتونی به صورت نقاشی های ساده با مداد رنگی (به سبک "زمزمه ی گلاکن")؛ که، گاهی کُلاژهایی هم به اون ها اضافه می شد. راوی هم زنده یاد "کنعان کیانی" بود؛ که، جای تک تک کاراکترها هم صحبت می کرد. معروف ترین قصه ش، قصه ی میمون "صورت قرمز" بود؛ که، تمساحی باهاش دوست می شد و اون براش از روی درخت، سیب می نداخت پایین؛ اما، زن تمساح، هوس خوردن قلب اون میمون رو کرد. موسیقی هندی هم در پس زمینه ی کار شنیده می شد. دهه ی 60، شبکه ی 1.
نام اریجینال: Monkey And The Crocodile
2.3. آیتم شماره ی 9 نسخه ی قبلی "لیست سیاه":
9. کرمی که می رفت تو لونه ی خرگوشی و خرگوشه می یومد، می پرسید "کی تو خونه ی منه؟" و اون هم درحالی که تصویر سرخ و مشکی و به سبک کوبیسمی رعب و وحشت رو تداعی می کرد، صداشو کلفت می کرد و می گفت "منم، من! جنگجوی بزرگ! فرزند دلیر جنگل! آن که 1000 فیل جنگی را حریف است و مردان بسیاری را بر زمین افکنده است. سرزمین های بسیاری را فتح کرده است. شمشیر من بُرّنده و نیرویم به اندازه ی صد مرد جنگی است. بدانید که من از همه برترم."کلی رجز می خوند. صداش هم که توی اون لونه می پیچید، اکو و پُرطنین می شد. خرگوش (فیل؟) هم می ترسید و می رفت و گرگ و ببر و شیر رو واسه ی کمک می آورد؛ اما، همه با شنیدن اون صدا می ترسیدن و فرار می کردن. نهایتاً قورباغه ی دانایی داخل لونه رفت و گفت "من حاضرم باهات مبارزه کنم". کرمه هم ترسید و فرار کرد. (سؤال "حمید"، "بهرام"، "سَم" و "شکیبا".)
نام اریجینال: The Caterpillar And the Wild Animals
2.4. آیتم شماره ی 30 نسخه ی قبلی "لیست خاکستری":
30. "دوستان کوچک": کلیمیشنی از سه موجود خمیری قد و نیم قد و در سه رنگ مختلف که روی درختی زندگی می کردن. دهه ی 60.
نام اریجینال: Die Dudeldicks
3. به افتخار سلامتی دوست خوبم، "کرت اشناینر" "کافه کلاسیک" و با اجازه ی ایشون، "سیاه، سفید، خاکستری" رو امروز، به روز می کنم.
فعلاً.
فقط می تونم بگم: "دمتون گرم بچه ها. با همین فرمون ادامه بدید. شما می تونید."
2. این هم کشفیات دوست بسیار عزیزم، "کرت اشناینر" ؛ که، افتخار مصاحبت با ایشون رو نداشته م؛ اما، انگار هزار ساله می شناسمش.
از همین جا دستشو می بوسم و از صمیم دل براش آرزوی موفقیت می کنم.
(منبع: http://www.cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=149&page=50)
2.1. آیتم شماره ی 27 نسخه ی قبلی "لیست سیاه":
27. روباه و خرس و گورکنی با نام های "روبی"، "خرسی" و "گوری" با هم دوست بودن. دوبلور "روبی"، "تورج نصر" (؟)، دوبلور "خرسی"، "صادق ماهرو" و دوبلور "گوری"، "کنعان کیانی" بودن. "روبی"، روباه تنبل بلا، "گوری"، گورکن زودباور، رو گول می زد تا به حرفای "خرسی"، که شخصیت مثبت داستان و سرپرستشون بود، گوش نکنه. یه بار سه تایی می خواستن خونه بسازن؛ اما، "روبی"، می خورد و می خوابید و باز "گوری" رو گول زد تا برن خونه ی آماده ای پیدا کنند. اولش اونا می خواستن خونه ی سگ آبی رو تصاحب کنن؛ ولی، چون درش زیرآب بود، اونو ندیدن و سگ آبی رو مسخره کردن که چرا خونه ش در نداره. اون هم دریچه ی سد رو باز کرد تا در رو نشونشون بده و آب، "روبی" و "گوری" رو که سوار یه تشت فلزی، شبیه به تشتک نوشابه بودن با خودش برد. بعد، این دو رفتن داخل خونه ی یه جفت خارپشت. درِ خونه رو بستن و خوابیدن. خارپشت ها هم که از در زدن خسته شده بودن، رفتن بالای پشت بوم و دودکش بخاری رو بستن تا خونه پُر دود بشه و اون دو خارج شن. خلاصه، آخر "روبی" و "گوری" به این نتیجه ی اخلاقی می رسن که خودشون باید زحمت بکشن. وقتی هم که می خوان خونه ی خودشون رو افتتاح کنن، سنجابی می یومد قرعه بکشه و خیلی مسخره می خوند: "گوری و روبی و خرسه/ به یکی می گن مرخصه/ به هرکی بگن مرخصه/ دیگه نباید وایسته!" بعد قرعه می افته به "روبی" و اون هم دچار وجدان درد می شد و می گفت: "چون من کمک نکرده م، نمی تونم این کارو بکنم." بعد هم قیچی رو می داد به "خرسی" تا اون خونه رو افتتاح کنه. اوایل دهه ی 70. (سؤال من و "بهرام".)
قبل از هر چیز، یادی بکنم از دوست قدیممون، "بهرام" خان؛ که، هر جا هست، "به سلامت بادش".
ایشون اولین کسی بود که از این انیمیشن خاطره انگیز و کمتر آشنا، یادی کرد و بعد یه کوچولو بنده به توضیحات ایشون اضافه کردم.
و اما نام اریجینال و تصاویر این انیمیشن (که همون طور که بالاتر عرض کردم، از دوست عزیزمون، "اشناینر"ه:
نام اریجینال: Die Abenteuer Der Drei Freunde Fuchs, Dachs Und Bar
2.2. آیتم شماره ی 18 نسخه ی قبلی "لیست خاکستری":
18. "افسانه های هندی": کارتونی به صورت نقاشی های ساده با مداد رنگی (به سبک "زمزمه ی گلاکن")؛ که، گاهی کُلاژهایی هم به اون ها اضافه می شد. راوی هم زنده یاد "کنعان کیانی" بود؛ که، جای تک تک کاراکترها هم صحبت می کرد. معروف ترین قصه ش، قصه ی میمون "صورت قرمز" بود؛ که، تمساحی باهاش دوست می شد و اون براش از روی درخت، سیب می نداخت پایین؛ اما، زن تمساح، هوس خوردن قلب اون میمون رو کرد. موسیقی هندی هم در پس زمینه ی کار شنیده می شد. دهه ی 60، شبکه ی 1.
نام اریجینال: Monkey And The Crocodile
2.3. آیتم شماره ی 9 نسخه ی قبلی "لیست سیاه":
9. کرمی که می رفت تو لونه ی خرگوشی و خرگوشه می یومد، می پرسید "کی تو خونه ی منه؟" و اون هم درحالی که تصویر سرخ و مشکی و به سبک کوبیسمی رعب و وحشت رو تداعی می کرد، صداشو کلفت می کرد و می گفت "منم، من! جنگجوی بزرگ! فرزند دلیر جنگل! آن که 1000 فیل جنگی را حریف است و مردان بسیاری را بر زمین افکنده است. سرزمین های بسیاری را فتح کرده است. شمشیر من بُرّنده و نیرویم به اندازه ی صد مرد جنگی است. بدانید که من از همه برترم."کلی رجز می خوند. صداش هم که توی اون لونه می پیچید، اکو و پُرطنین می شد. خرگوش (فیل؟) هم می ترسید و می رفت و گرگ و ببر و شیر رو واسه ی کمک می آورد؛ اما، همه با شنیدن اون صدا می ترسیدن و فرار می کردن. نهایتاً قورباغه ی دانایی داخل لونه رفت و گفت "من حاضرم باهات مبارزه کنم". کرمه هم ترسید و فرار کرد. (سؤال "حمید"، "بهرام"، "سَم" و "شکیبا".)
نام اریجینال: The Caterpillar And the Wild Animals
2.4. آیتم شماره ی 30 نسخه ی قبلی "لیست خاکستری":
30. "دوستان کوچک": کلیمیشنی از سه موجود خمیری قد و نیم قد و در سه رنگ مختلف که روی درختی زندگی می کردن. دهه ی 60.
نام اریجینال: Die Dudeldicks
3. به افتخار سلامتی دوست خوبم، "کرت اشناینر" "کافه کلاسیک" و با اجازه ی ایشون، "سیاه، سفید، خاکستری" رو امروز، به روز می کنم.
فعلاً.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
1. سلام به همه ی عزیزان.
2. امروز متوجه شدم "شبکه ی نسیم" توی "نسیم یادها"ی چند روز پیشش "آرزو" رو داده.
این هم لینک اثر:
tvnasim.ir/program/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7/96-08-21.%D8%A2%D8%B1%D8%B2%D9%88
3. دمش هم گرم. ممنونیم از این شبکه ی عالی و از این که برای ماهایی، که نمی رسیم، امکان دانلود از طریق سایت رو هم فراهم می کنه.
4. فقط یه سؤال از دوستان؛ که، امیدوارم بتونن کمکم کنن.
چشم امیدم بیشتر به "بابک" خانه.
اسم این 4 بازیگر رو می خواستم، لطفاً:
یکی، دو تاشون توی سریال "آیینه" هم بودن و انگار از گروه اون سال های "رضا بابک"ن.
5. ممنون." />
2. امروز متوجه شدم "شبکه ی نسیم" توی "نسیم یادها"ی چند روز پیشش "آرزو" رو داده.
این هم لینک اثر:
tvnasim.ir/program/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7/96-08-21.%D8%A2%D8%B1%D8%B2%D9%88
3. دمش هم گرم. ممنونیم از این شبکه ی عالی و از این که برای ماهایی، که نمی رسیم، امکان دانلود از طریق سایت رو هم فراهم می کنه.
4. فقط یه سؤال از دوستان؛ که، امیدوارم بتونن کمکم کنن.
چشم امیدم بیشتر به "بابک" خانه.
اسم این 4 بازیگر رو می خواستم، لطفاً:
یکی، دو تاشون توی سریال "آیینه" هم بودن و انگار از گروه اون سال های "رضا بابک"ن.
5. ممنون." />
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
Emiliano نوشته است:1. سلام به همه ی عزیزان.
2. امروز متوجه شدم "شبکه ی نسیم" توی "نسیم یادها"ی چند روز پیشش "آرزو" رو داده.
این هم لینک اثر:
tvnasim.ir/program/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7/96-08-21.%D8%A2%D8%B1%D8%B2%D9%88
3. دمش هم گرم. ممنونیم از این شبکه ی عالی و از این که برای ماهایی، که نمی رسیم، امکان دانلود از طریق سایت رو هم فراهم می کنه.
4. فقط یه سؤال از دوستان؛ که، امیدوارم بتونن کمکم کنن.
چشم امیدم بیشتر به "بابک" خانه.
اسم این 4 بازیگر رو می خواستم، لطفاً:
یکی، دو تاشون توی سریال "آیینه" هم بودن و انگار از گروه اون سال های "رضا بابک"ن.
5. ممنون." />
- جناب آقای "علی زرینی" - هنرمند پیشکسوت بازیگری و رادیو،
که نزدیک به ۵ سال پیش، در پست "صداهایی از جنس نمایش"، کامل معرفی شده بودند .:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t17p525-topic#6394
.............................................................................................................................
- هنرمند پیشکسوت - جناب آقای "رحیم دوستی".
ایشان یکی از کلیدیترین هنرمندان عروسکگردان دهه زرین شصت،
در فیلمها و مجموعههای ماندگار و نوستالژیک عروسکی چون: فیلم سینمایی "شهر موشها-۱۳۶۴"،
و "مجموعه عروسکی چاق و لاغر -سری سوم-۱۳۶۷ که هنوز دو عروسک بودند"، و دیگر آثار میباشند.
در زمینه بازیگری نیز، در یک قسمت از سریال آئینه که نامش "مادر" بود،
ایشان نقش پسر جوان خانواده را داشت که حرص همه را در میآورد و شیطون بود.
............................
- نکته ی جالب و خنده دار اینجاست که جناب رحیم دوستی، یک بار دهه شصت،
از بانو مرضیه برومند بخاطر سختگیریهای کاری، کتک میخورد (لبخند) .:
*مرضیه برومند: "کتککاری هم میکردیم. یادم میآید آقای «رحیم دوستی» را،
سر همین عروسکها کتک زدم و از پلهها پرتش کردم پایین.
چون فکر میکردیم باید حداکثر توانمان را روی کارمان بگذاریم.
برایمان مهم نبود که چقدر درآمد دارد." ...
*مرضیه برومند: نسل ما حاضر نشد با فرهنگ کاسبی کند…
https://zananegy.wordpress.com/tag/مرضیه-برومند/
.......................................
* "رحیم دوستی در سریال آئینه" .:
- این قسمت آئینه -مادر با بازی مهین شهابی- آنزمان میانه دهه شصت،
دو یا سه هفته پشت سرهم پخش شد، و یکی از پربینندهترین قسمتهای سریال آئینه بود.
بویژه اینکه شیطنتهای پرسوناژی که آقای "رحیم دوستی" بخوبی آنرا ایفا داشت،
برای بیننده جذاب بود و میان دختران سالهای میانی دهه شصت، بنا به زبانزدی که آنزمان هنوز وجود داشت:
"طرف بین دخترها -سوکسه- داشت" ~ "سوکسه" یعنی شخصی برای جنس مخالفش، جذابیت داشته باشد.
خوب یادم هست که سالهای ۱۳۶۴-۶۵ که سریال آئینه و بویژه آن قسمت -مادر- پخش میشد،
روزی همراه مادرم به دبیرستان محل تدریس ایشان رفته بودم، و شنیدم که دو-سه تن از شاگردان ایشان،
بین خودشان پچپچ میکردند که "دیشب دیدین -آئینه- رو؟، اون پسرجوونه رو دیدین!، چه شیطون بود ...".
دخترهای دبیرستانی بین خودشان با لهن کنجکاوانهای که کشش جنسیتی در گفتار داشت، از بازیگر یادشده صحبت میکردند.
و این دقیق همان حالتی بود که بازیگران مرد تیم ساعت خوش در سالهای میانی دهه هفتاد، بین دختر مدرسهایهای همنسلمان،
سوکسه پیدا کرده بودند، بویژه جناب رادش. .../ و البته برای ما پسرهای آندوران هم،
خب بهرحال موارد -سوکسه دارای- وجود داشت (لبخند) که از میان آنها میتوان به،
عمهیدوستاسکیپی، خواهرشوهرهمادربزرگه، دخترعمویریوزو، خالهیعاقبابا، و امثال آنها اشاره داشت.
اما جدی از شوخی که بگذریم، در فیلم امریکنپای، آن مادرمجرد بسیار مورد پسندم بود و ه... /
راستی صحبت از مادرمجرد شد، در مورد این سریال پدرهمجرد،
راستش هرچه در حافظه بیاد دارم، این سریال سیاهوسفید در ذهنم ثبت شده!، ...
زمان پخشش - میانه شصت، تلویزیون منزل پدرم و پدربزرگهایم، هر سه، پارس رنگی بودند،
یعنی بعد از ظهر جمعه در سال ۱۳۶۴-۶۵ که سریال جاسوییچی پخش میشد،
اگر منزل خودمان نبودیم و مهمانی خانه یکی از پدربزرگها بودیم، در هر صورت، تلویزیون آنها هم رنگی بود،
اما تمام کادرهای بجامانده در ذهن نوستالژیکم از -پدر مجرد-، همگی سیاه و سفید هستند،
و این نسخه رنگی که چه قبل در این تالار معرفی، و چه حال، کیفیت ۳۵ میلیمتریاش از تلویزیون پخش شده،
به هیچ شکلی، ذرهای از نوستالژیهای شوییچی را برایم در بر ندارد و کامل با آن غریب هستم.
در ضمن صدای شوییچی بسیار بد است. مثل بچهدماغوها میباشد.
اما صدای استاد مقامی که از قبل هم نوایشان در ذهنم از این سریال باقی مانده بود،
به پاکی چشمه ساران است. خلاصه اینکه، این شوییچی یا جاسوییچی که پخش میشود،
هیچ برایم نوستالژیک نیست و آنرا نگاه نکردم.
پینوشت .:
تماشای سریال آئینه - ۱۳ قسمتی که غلامحسین لطفی استادانه ساخت،
ثانیه به ثانیه اش، دل و روح انسان را میلرزاند،
از بس که از جهت کارگردانی و بازیگری قوی هست.
گرامی میداریم نام و یاد تمام بازیگران راستین دهههای ۴۰، ۵۰ و ۶۰ را.
........................
...کنسرتگزار بوده بعد خود را وارد کادرمدیری (با پول؟) کرده،
حال با نام بازیگر یاد میشود!. عجب روزگاری شده ... اگر اینها بازیگرند،
پس آنوقت حمید عبدالملکی، رضا بابک، مهین شهابی، اسماعیل محرابی، و و و و،
نامشان چه میشود؟. ... زمانیکه این پولکیهای-لوسه-جدیدکی نامشان بشود بازیگر،
پس حتم آنهایی که دهه شصت بودند، نامشان میشود نابازیگر؟! ....
سلامت باشید. وقت خوش.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
1. سلام "59" عزیز.
2. بی نهایت ممنونم ازت؛ بخاطر، معرفی هنرمندان خوب و قدیمی مون، آقای "زرینی" و "دوستی".
3. با جستجوی نام این دو عزیز، به این مطلب رسیدم که گویا آقای "رحیم دوستی" خالق اصلی دو عروسک معروف "کلاه قرمزی" و "پسرخاله" بوده ن؛ که، مثل همیشه بخاطر پشت صحنه بودن، همه مون فکر می کنیم آقای "طهماسب" و خانم "برومند" خالقان اصلی ان؛ اما، این طور نیست.
4. بله. دقیقاً نقش "رحیم" خان رو تو اون قسمت از "آیینه" یادمه.
داداشش بهش تیکه می نداخت که:
"می خوای نوار قلب رو گوش بدی؟"
5. خانم "برومند" رو بارها و بارها به طور مستقیم و غیر مستقیم هنرمندان زیادی به بداخلاقی شون اشاره کرده ن؛ حتا، جلو روی خودش.
فکر می کنم شخصیتی جدی، عصبانی، سختگیر و کم حوصله دارن.
یکی از قسمت هایی از "بچه ها بیدار، بچه ها هوشیار"؛ که، سال ها پیش از "نسیم یادها"ی "شبکه ی نسیم" پخش شد، ایشون بدجوری "لی لی رشیدی" کوچولو رو جلوی "لیلا حاتمی"، جمع و کلاً بیننده ها خراب می کنه و خجالت و ترس و له شدن توی چشم های "لی لی" (Lily) موج می زنه.
(ضمناً تلفظ اسم ایشون "لی لی" درسته و اینو زنده یاد پدرشون تو مصاحبه های تلوزیونی بارها بهش اشاره کرده ن.)
ببخشید حاشیه رفتم.
پس اصلاً کتک خوردن اقا "رحیم" از "مرضیه برومند" بعید نیست.
6. راستش من "سوسکه داشت" رو برای اولین بار بود می شنیدم و برام جدید و جالب و بامزه بود.
پس با این حساب "دانیال حکیمی" توی "عقیق" هم "سوسکه داشته"! درسته؟
7. ولی من با "پدر مجرد" خیلی حال می کنم. الآنم از پای قسمت چهارمش پا شدم و اومدم این نوشته ها رو ادامه می دم.
من عاشق "شوییچی" بودم و برای همین صداش یادم بود، کاملاً.
قبلاً هم اشاره کرده بودم که "جودی ابوت"؛ بخصوص، تو قسمت های 1 تا 5 "بابا لنگ دراز"؛ که، نوجوون محسوب می شه، دقیقاً صداش صدای "جاسوییچی" بود؛ بخصوص، قسمت 1 (یا 2؟)؛ جایی که، سوتی می ده و توی بارون، می ره یه گوشه شروع می کنه به گریه کردن.
اما همون طور که قبلاً هم گفتم، صدای "جلال مقامی" عزیز اصلاً یادم نبود و جالب بود برام.
الآن هم با دیدنش خیلی حال می کنم، با تموم جرح و تعدیلات بی مزه ای که روی سریال انجام داده ن و حتا به پسربچه ها هم رحم نکرده ن!!!!
8. پیشنهاد می کنم شما هم حتماً سریال رو ببین و رنگ مانتیور یا تلوزیونت رو سیاه و سفید کن. به همین راحتی!
.............................
9. آقا، من امروز نشستم تموم "سقرنامه ی کرمان و ارگ بم" شما رو خوندم و بسیار بسیار لذت بردم.
توصیف فضای اردوتون و لحظاتی از طبیعت و سطرهایی از نوشته تون بسیار لذتبخش و عالی بود.
با اون تیکه که نوشته بودید "بر خلاف روزهای روتین" اومده بودید مدرسه، خیلی خیلی حال کردم.
اصلاً یکی از علت هایی که همیشه اردو رو دوس داشتم، همین تیکه ش بود. متفاوت بودنش. منحصر به فرد بودنش.
توصیف ستاره ها و معلم ها و قدردانی شما از این عزیزان رو خیلی دوس داشتم.
باز هم ما رو از خاطرات خوب و ارزشمندتون بی نصیب نکنید.
ممنونم، دوست خوبم.
10. و در انتها، با طرح دوربین "یاشیکا"ی شما و عکس های سیاه و سفید هم خیلی حال کردم.
دست مریزاد به این همه هنر و ذوق و قریحه.
11. و باز هم ممنون؛ بخاطر، همه چی؛ و بخصوص، پاسخ به سؤالای بنده.
به احتمال زیاد خانومه توی سریال "آرزو" هم باید "فرانک میرشاهی" (؟) باشن؛ چون، اسم ایشون تو منابع برام ناآشنا بود.
پسره بی نهایت شبیه به کودکی های "بهرام رادان"ه؛ اما مطمئناً، اون نیست. این "سوسکه دار"تر، شیرین تر و قدبلندتر از "بهرام" خان می زنه.
حیف و صد حیف که این قدر تو منابع هنرمندامون ضعیفیم و فقط چسبیدیم به یه تعداد هنرمند معروف و تا کیلو آش خوردنش در ساعت رو می دونیم؛ اما، از 90 درصد هنرمندای قدیمی و حتا زنده بودن یا نبودن این عزیزان بی خبریم!
اون هم در "عصر انفجار اطلاعات"!
2. بی نهایت ممنونم ازت؛ بخاطر، معرفی هنرمندان خوب و قدیمی مون، آقای "زرینی" و "دوستی".
3. با جستجوی نام این دو عزیز، به این مطلب رسیدم که گویا آقای "رحیم دوستی" خالق اصلی دو عروسک معروف "کلاه قرمزی" و "پسرخاله" بوده ن؛ که، مثل همیشه بخاطر پشت صحنه بودن، همه مون فکر می کنیم آقای "طهماسب" و خانم "برومند" خالقان اصلی ان؛ اما، این طور نیست.
4. بله. دقیقاً نقش "رحیم" خان رو تو اون قسمت از "آیینه" یادمه.
داداشش بهش تیکه می نداخت که:
"می خوای نوار قلب رو گوش بدی؟"
5. خانم "برومند" رو بارها و بارها به طور مستقیم و غیر مستقیم هنرمندان زیادی به بداخلاقی شون اشاره کرده ن؛ حتا، جلو روی خودش.
فکر می کنم شخصیتی جدی، عصبانی، سختگیر و کم حوصله دارن.
یکی از قسمت هایی از "بچه ها بیدار، بچه ها هوشیار"؛ که، سال ها پیش از "نسیم یادها"ی "شبکه ی نسیم" پخش شد، ایشون بدجوری "لی لی رشیدی" کوچولو رو جلوی "لیلا حاتمی"، جمع و کلاً بیننده ها خراب می کنه و خجالت و ترس و له شدن توی چشم های "لی لی" (Lily) موج می زنه.
(ضمناً تلفظ اسم ایشون "لی لی" درسته و اینو زنده یاد پدرشون تو مصاحبه های تلوزیونی بارها بهش اشاره کرده ن.)
ببخشید حاشیه رفتم.
پس اصلاً کتک خوردن اقا "رحیم" از "مرضیه برومند" بعید نیست.
6. راستش من "سوسکه داشت" رو برای اولین بار بود می شنیدم و برام جدید و جالب و بامزه بود.
پس با این حساب "دانیال حکیمی" توی "عقیق" هم "سوسکه داشته"! درسته؟
7. ولی من با "پدر مجرد" خیلی حال می کنم. الآنم از پای قسمت چهارمش پا شدم و اومدم این نوشته ها رو ادامه می دم.
من عاشق "شوییچی" بودم و برای همین صداش یادم بود، کاملاً.
قبلاً هم اشاره کرده بودم که "جودی ابوت"؛ بخصوص، تو قسمت های 1 تا 5 "بابا لنگ دراز"؛ که، نوجوون محسوب می شه، دقیقاً صداش صدای "جاسوییچی" بود؛ بخصوص، قسمت 1 (یا 2؟)؛ جایی که، سوتی می ده و توی بارون، می ره یه گوشه شروع می کنه به گریه کردن.
اما همون طور که قبلاً هم گفتم، صدای "جلال مقامی" عزیز اصلاً یادم نبود و جالب بود برام.
الآن هم با دیدنش خیلی حال می کنم، با تموم جرح و تعدیلات بی مزه ای که روی سریال انجام داده ن و حتا به پسربچه ها هم رحم نکرده ن!!!!
8. پیشنهاد می کنم شما هم حتماً سریال رو ببین و رنگ مانتیور یا تلوزیونت رو سیاه و سفید کن. به همین راحتی!
.............................
9. آقا، من امروز نشستم تموم "سقرنامه ی کرمان و ارگ بم" شما رو خوندم و بسیار بسیار لذت بردم.
توصیف فضای اردوتون و لحظاتی از طبیعت و سطرهایی از نوشته تون بسیار لذتبخش و عالی بود.
با اون تیکه که نوشته بودید "بر خلاف روزهای روتین" اومده بودید مدرسه، خیلی خیلی حال کردم.
اصلاً یکی از علت هایی که همیشه اردو رو دوس داشتم، همین تیکه ش بود. متفاوت بودنش. منحصر به فرد بودنش.
توصیف ستاره ها و معلم ها و قدردانی شما از این عزیزان رو خیلی دوس داشتم.
باز هم ما رو از خاطرات خوب و ارزشمندتون بی نصیب نکنید.
ممنونم، دوست خوبم.
10. و در انتها، با طرح دوربین "یاشیکا"ی شما و عکس های سیاه و سفید هم خیلی حال کردم.
دست مریزاد به این همه هنر و ذوق و قریحه.
11. و باز هم ممنون؛ بخاطر، همه چی؛ و بخصوص، پاسخ به سؤالای بنده.
به احتمال زیاد خانومه توی سریال "آرزو" هم باید "فرانک میرشاهی" (؟) باشن؛ چون، اسم ایشون تو منابع برام ناآشنا بود.
پسره بی نهایت شبیه به کودکی های "بهرام رادان"ه؛ اما مطمئناً، اون نیست. این "سوسکه دار"تر، شیرین تر و قدبلندتر از "بهرام" خان می زنه.
حیف و صد حیف که این قدر تو منابع هنرمندامون ضعیفیم و فقط چسبیدیم به یه تعداد هنرمند معروف و تا کیلو آش خوردنش در ساعت رو می دونیم؛ اما، از 90 درصد هنرمندای قدیمی و حتا زنده بودن یا نبودن این عزیزان بی خبریم!
اون هم در "عصر انفجار اطلاعات"!
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
- امیلیانو گرامی با درود.
سپاسگزارم از لطف شما و همچنین خرسند که نوشتهها و عکسها و تصاویر،
در -خاطره سفر به کرمان ارگ بم- و همچنین پست پیشینش، مورد پسند قرار گرفتند.
- مطلب اینکه، آن واژه، "سوکسه" بود و نه "سوسکه" (خنده).
سوکسه، سوکسه، ... سوکسه داره فلان پسر برای دخترها.
سوکسه داره فلان دختر در آن فیلم، بین تماشاگران پسر.
باید چند بار بنویسید تا حفظ بشید (خنده).
- بله، "دانیال حکیمی" در سریالهای دهه شصت و آغاز هفتاد،
همچون -عقیق ۱۳۶۷ - و -آقای دلار ۱۳۶۸-، سوکسه داشت بین دخترها.
- عمهی دوست اسکیبی هم در آغاز دهه هفتاد، "سوکسه" داشت بین پسرها (خنده).
- مدتها بود میخواستم مطلب -خالق اصلی کلاه قرمزی- را در فروم رویایی بگویم،
ممنون که اشاره داشتید. ... خالق اصلی آن عروسک مورچهای که بعد پیدایش میکنند،
برایش بینی میگذارند و میشود کلاه قرمزی، جناب آقای "مسعود صادقیان بروجنی" میباشند.
http://www.movafaghiat.com/دنیای-بازیگران/3873/کلاه-قرمزی
http://www.sourehcinema.com/People/People.aspx?Id=138112030214
- من هم همیشه نام فامیلی "محبوب" را با "برومند" اشتباه میگیرم.
در ماجرای کلاه قرمزی، خانم "مرضیه محبوب" تغییرات عروسک را انجام میدهد،
و "بانو مرضیه برومند"، هیچ نقشی در کلاه قرمزی نداشتند. ...
گویا چون نام این دو -مرضیه- هست، در ذهنمان فامیلیهایشان هم یک جور حک شده.
- بانو برومند، هر اخلاق سختگیرانهای که داشته باشند،
کارشان بسیار درست است، چون در طی دو دهه ۶۰ و ۷۰،
با ساخت سریالهای زیبا، ثابت ساخت که کارگردانی چیرهدست است.
نسل ما، برای ایشان احترام ویژهای قایل هست.
- راجع به کلاه قرمزی، نیمه دوم دهه هفتاد، زمانی که دیگر حسابی مشهور شده بود،
روزی در یکی از کانالها، مصاحبهای بود با باجناق مرحوم داوود رشیدی - آقای عادل بزدوده.
آقای بزدوده در آن برنامه گفت که رفته بودند هند جشنواره فیلم (لابد همان اوایل دهه هفتاد)،
بعد بهمراه دیگر همکارانشان، عروسکی میبینند که در غرفه ای بفروش میرسیده،
آنرا میخرند و میآورند به ایران. بعد این عروسک میشود نامش کلاه قرمزی!.
این دقیق چیزی هست که دو دهه پیش آقای بزدوده راجع به تاریخچه پیدایش کلاه قرمزی گفت.
حال دیگر نمیدانم ماجرا چه بوده. چون در طی این سالها، سازنده ی اصلی کلاه قرمزی،
جناب مسعود صادقیان بروجنی عنوان شدند - سقائک و شانهبهسر دانا (۱۳۶۰ به عنوان یک مورچه).
چند ماه پیش مصاحبه آقای بروجنی بود در نت که درباره ساخت آن مورچه که بعد شد کلاه قرمزی،
توضیح میدادند، اما اکنون هر چه میگردم، نمیتوانم پیدایش کنم.
- "سریال عقیق ۱۳۶۷" هم یادش بخیر. ...
خوب یادم هست که انتهای دهه شصت، چه ملودرامی بود و نگاه میکردیم.
دامداری داشت؟ دامداریداریرام؟ همون آقای رام معروف یعنی؟ (خنده).
- مهرجویی زمان ساخت اجاره نشینها، در بامزهترین و نترسترین حالت بود،
و براحتی جوک ممنوعه آن زمان را، در فیلمش با صدای بلند استفاده کرد،
چون با تعریفی که از کار گاو شده بود، فرش قرمزی همچون جلیقه ضدگلوله برایش وجود داشت،
او هم در اجاره نشین ها، حسابی آن جوک را بکار برد. هیچکس هم نتوانست قیچی سانسور به فیلمش بکشد.
*مجموعه پوسترهای نوستالژیک جشنواره فیلم فجر از آغاز تا کنون .:
http://www.vaharan.ir/posters-festival-film-fajr/
- ماجرای دیگر راجع به مهرجویی اینکه، در بهمن ماه ۱۳۷۸، زمانی که جشنواره فیلم فجر تمام شد،
مهمانی شامی از سوی سازمان فرهنگ و خانه سینما، در هتل شرایتون برگزار شد.
برنامه را مستقیم! از کانال دو نشان میدادند. ... یک میز بزرگ چیده بودند،
بازیگران مشهور آن سالها همراه با عوامل سینما دور آن نشسته بودند.
در کنار میز مجلل شام، سن تالار هتل قرار داشت که از طرف کانال دو،
آنرا برای پخش زنده و مصاحبه با هنرمندان آماده کرده بودند.
مجری مراسم، علیرضا شجاع نوری بود. آنسال مهرجویی با فیلم بامزهی "میکس-۱۳۷۸"،
در جشنواره فجر شرکت کرده بود. برای همین بصورت زنده و پخش مستقیم!،
بعنوان میهمان و مصاحبهشونده در کادر دوربین بود. علیرضا شجاع نوری با آب و تاب،
شروع کرد به تعریف از فیلم گاو، که بله این تنها فیلمی بوده که از سوی بلندپایگان،
از آن تعریف و فرموده شده که دوران قبل فیلم خوب هم بوده، برای نمونه "گاو".
شجاع نوری مشغول تعریفی گرم از سخن یادشده درباره فیلم گاو بود که یگهو مهرجویی،
از کوره در رفت و با عصبانیت گفت: بسه دیگه!، چقدر میگین اینو!. بس کنین دیگه! ..../
مهرجویی اینرا گفت، شجاع نوری خشکش زده بود، و منه تماشگر در منزل،
بلند شدم، دستهایم را گذاشتم روی سرم، گفتم وای ...، از بالا الان میان ...
خلاصه شجاعنوری سریع جمع و جور کرد و گفت که باید سری بزنیم به پخش کانال،
که گویا برایمان نماهنگی ترتیب داده اند و .... و در اصل ماجرا را زود کات کرد.
یاد خاطرات گرامی. وقت خوش. سلامت باشید.
- خنده دارتر از همه در اجاره نشینها، جاییست که شاپورشهیدی خود را گریم کرده،
و اکبرعبدی به او گیر میدهد که از فک و فامیلهای"همون رامه دامدار هستین؟" و هی سوال را تکرار میکند.
بعد انتظامی میگوید "همون رامه دامداری که دامداری داره!"، "توی سهجل هم شغل نمینویسن!".
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
1. وای! عجب سوتی خنده دار و خفنی دادم.
باور کن، "59" عزیز، اگه نمی گفتی، هرگز متوجه اشتباهم نمی شدم.
ممنونم ازت.
باز خوب شد تو صحبتام از این کلمه استف نکردم که باعث آبروریزی شه!
2. "عمه ی دوست اسکیپی" ("عمه ی سانی") رو خوب اومدید! انگار سوکسه شون دست از سر شما یکی برنداشته هنوز. دی:
3. چه جالب.
نام آقای "مسعود صادقیان" رو خوب یادمه بیست، سی سال پیش تو کلللللی از سریال ها و تیتراژها می خوندیم.
به همراه "عادل بِزدوده" و زنده یاد "کامبیز صمیمی مفخم".
این سه عزیز به نظرم بیشترین تکرارها و مثلث طلایی دهه ی شصت عروسک سازی بودن.
باز هم متشکرم ازتون؛ بخاطر، اطلاعات مفید و ارزشمندی که با حوصله ی تموم، مثل همیشه، در اختیار بنده و دوستان قرار دادید.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
- با درود خدمت فروم رویایی و تمامی یاران نوستالژیها و یادمانهها.
امیلیانو گرامی با درود و سپاس از مواردی که فرمودید.
"سوسکه" بجای "سوکسه"، اتفاق خیلی هم مورد جالب و بامزهای شد،
و گمان داشته بودم که از روی قصد اینگونه نوشته بودید (لبخند).
عرض شود که، مدتی هست مقداری مطالب و گفتمانهای قابل ارائه را،
میخواستم با فروم زرین مطرح دارم. با کسب اجازه، در همین تالار بیان میگردند.
- نزدیک به ۷ سال پیش، با پیگیری و همفکری گرامیان "اسمم، استالکر و ایندیاناجونز"،
درباره فیلم خارجی و نوستالژیکی که دهه شصت در ایران نیز چند بار پخش شده بود،
یاران شفافسازی داشتند و اطلاعات و فایل از آن قرار داده بودند، در آدرسهای زیر .:
[آنزمان بخاطر مسایل استراتژیکی سکوت کردم (لبخند) و اکنون سرانجام موارد را میگویم]
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t3p975-topic#3501
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t3p975-topic#3503
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t3p975-topic#3511
- همانگونه که بهتر میدانید، فیلم نوستالژیک "یوو ها ها - ۱۹۸۱"، ساخته ی بلغارستان بود،
اما از آنجا که زمان شوروی تولید شده بود، به اشتباه با نام -فیلم روسی- شناخته میشد،
این در حالیست که نسخه اصلی این فیلم (که استالکر گرامی هم تکههایش را قرار داده بود -
و کاملش هم در سایت والامقام یوتیوب موجود هست) نیز به زبان بلغاری هست.
زبان بلغاری، بین روسی و لهستانی ست و با اینکه هیچگاه بلغارستان نبودم،
و زبانش را یاد نگرفتم، اما حرفهای این فیلم را تقریب از جهت مفهومی متوجه میشوم،
چون ریشه ی بلغاری، اسلاویانسکی قدیم هست که میشود مادر و الفبای زبان روسی.
گویش(زبان)اکراینی هم وام گرفته از لهستانی میباشد.
سینمای لهستان و بلغارستان، در سبک فیلمسازی رئالیستی خوب بودند،
که اما حال همه به زیر سیطره ی نسل دیجیتال و شتابزده ی امروزی رفتند.
در کل، هر چه که فیلم خارجی در دهه شصت و هفتاد در ایران می دیدیم -
که با نام اشتباهی -فیلم روسی- رواج پیدا میکردند، همگی بجز چند تک استثنا،
ساخته ی بلغارستان، لهستان و یا رومانی بودند، که شوربختانه بخاطر تبلیغات کمونیستها،
نام فرافکنانه ی فیلمروسی بر روی آنها بود، درحالیکه محصول فیلمسازی بلوک شرق بودند.
یکی-دو مورد هم که فیلمروسی بودند - محصول LenFilm سنکت پیتربورگ و MosFilm مسکو،
فیلمهای خسته کنندهای چون هاملت۱۹۶۴ و کودکی ایوان۱۹۶۲ هستند که در ایران دوبله و پخش شدند.
سینمای صاحب سبک بلوک شرق (لهستان، بلغارستان و رومانی) استعمار نام روسی شده بود،
بعد هم که در دهه نود میلادی از زیر بار کامونیزم روسی آزاد شد،
دوران پسرفت هنر در تمام جهان آغاز و امروز دیگر از آن سینمای ایدهآل خبری نیست که نیست.
#
در ضمن، اگر اشتباه نکنم، این فیلم لهستانی معروف هم دهه شصت در ایران دوبله و پخش شده.
* (Vabank - 1981) .:
https://ru.wikipedia.org/wiki/Ва-банк_(фильм)
https://en.wikipedia.org/wiki/Vabank
- قسمت دومش هم بسال ۱۹۸۴ ساخته شده که البته یادم نیست آنرا هم ایران پخش کردند یا نه.
چندین سال پیش اینجا وقتی نسخه ی دوبله به روسی اش را دیدم،
یادم آمد که در ایران دهه شصت نیز آنرا با دوبله ی فارسی دیده بودیم.
چهره ی بازیگران فیلم قدیمی لهستانی Vabank، از دیدگاه نوستالژیهای کودکی، برایمان آشنا هستند.
.
.
.
- سالهاست بدنبال نام فیلمی محصول لهستان یا بلغارستان هستم،
که تابستان ۱۳۸۰ یک روز جمعه بعدازظهر از کانال یک پخش شد. ...
علتی که زمان پخش آنرا دقیق بیاد دارم این هست که،
در آن عصر جمعه، مشغول نوشتن سرمشق آموزش خط ریز تحریری بودم،
که قبل در پست خاطرهای با نام "سطل زباله" به شرح آن پرداخته بودم .:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t25p100-topic#9056
- آن بعدازظهر جمعه، روی مبل جلوی تلویزیون نشسته بودم،
و مشغول نوشتن سرمشقهای آموزش خوشنویسی یادشده،
با رواننویس بر روی کاغذهای گلاسه بودم. ... اسکنهای بالا.
در طول یک ساعت و نیمی که فیلم سینمایی آنروز پخش میشد،
دو-سه بار سرم را بالا آوردم و و با کنجکاوی به تلویزیون نگاه انداختم،
و در مابقی این زمان طولانی، مدهوش دوبله عالی فیلم شده بودم،
و با آهنگ صدای دوبلور نقش اولش، تمام سرمشقها را نوشتم. ...
داستان فیلم مربوط به مرد میانسالی میشد که حال بازنشسته شده بود و در منزل،
برای همسرش از دوران اداره و شرایط کار و زندگی که تابحال داشتند توضیح میداد.
یکی از آن چند باری که هنگام نوشتن سرمشقها سرم را بالا آوردم و به تلویزیون نگاه انداختم،
سکانسی بود که مرد در آشپزخانه پشت میز نشسته بود و برای همسرش درد و دل میکرد. ...
سدای آهنگین دوبلور او، هم صلابت داشت و هم بخوبی خستگی یک عمر کار و تلاش را نشان میداد،
و آن نوایی بود که هنر زندهیاد جاودانصدا -ایرج ناظریان- آذینبخش دوبلهی فیلم ساخته بود ....
بقدری سدای استاد ناظریان هنایش و با متن و فضای فیلم همخوانی داشت،
که در تمام یک ساعت و نیم زمان پخشش، وجود را مدهوش صدایش ساخته بود،
و هیچ متوجه نوشتن ۱۰ برگ سرمشق خوشنویسی نشدم. ...
نگارش واژه ها رقصی شد ناخودآگاه از کلک خیال رواننویس و کاغذ،
در فراسوی آسمان نوای جاودان استاد ایرج ناظریان ...
یاران ارجمند، بسیار تقاضامندم که اگر شما نیز این فیلم لهستانی یا بلغارستانی را بیاد دارید،
نامش را بفرمایید و امید آنکه به نسخه دوبله آن با سدای استاد ایرج ناظریان دست پیدا کنیم. ...
- استاد جاودانصدا "ایرج ناظریان"، بهمراه اساتید:
"حسین عرفانی"، "جلال مقامی" و "جواد پزشکیان"،
در استودیو دوبلاژ فیلم ~ دهه شصت .:
منبع تصویر اصلی .:
http://www.imgrum.org/media/1598711836596157741_3420733990
.
.
.
- با آنکه همگی از اختلالی که سازمانکده نابلدان در فضای دوبلاژ ایران ایجاد ساخت ناخشنود هستیم،
و شاید اولین گام در خراب شدن دوبله ایران را همین انجمن گویندگان جوان پایه نهاد،
اما فایل تصویری در لینک زیر، بطور استثنا مورد پسندم قرار گرفت. انگار شد بخشی از تونل زمان.
درست هست که صدای استاد ایرج ناظریان، ویژه و تکرارناشدنی ست، اما با شبیه سازی سایه-واری که،
محمدرضاعلیمردانی از حالت صدای استادناظریان انجام داد، کارش قابل تقدیر است، و برای این یک مورد،
از ایشان ممنون هستم، چراکه فضا و حسی نزدیک از یادآوری جنس نوای استاد ناظریان را ایجاد ساخت.
فقط کاش آنجا که دیالوگ رضاشاه از فیلم کمالالملک را بازگفتاری انجام داد،
تنالیته و نوانس بیانی را رعایت میکرد و واژه ی "استاد" در "استاد، این چه سماجتیه که ..." را،
همچون بیان ایرج ناظریان میکشید و آنرا آهنگین بیان میکرد و نه اینکه در یک هجا ساده بگوید.
درهرحال از بازآفرینی کلامی و تناژ صدایی که آقای علیمردانی به یاد استادناظریان انجام داد، بسیار خوشم آمد.
http://tnews.ir/videos/موج-آنلاین/d47b80806026.html#%d8%ae%d8%a7%d8%b7%d8%b1%d9%87-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af%d8%b1%d8%b6%d8%a7-%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%85%d8%b1%d8%af%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d8%b1%d8%ad%d9%88%d9%85
.
.
.
- یکی از حالتهای ذهنی ناخودآگاه و اوتوماتیکی که من نیز از زمان کودکی دارای آن هستم،
مقایسه ی چهره و حتا صدای انسانها با یکدیگر، و سپس غربالگری و دستهبندی آنها،
در گروههای همسان میباشد که به نتیجهگیریهای پرسشبرانگیزی نیز میرسد،
چراکه گاه انسانها زادهی ملیتها و نژادهای گوناگونی هستند که اما به سبب همین شباهتها،
که از جهت چهره و حالت نگاه و حتا تن صدا با یکدیگر دارند، انگار که از عهد ازل،
با هدفی ویژه و یکسان، در دو نسخه روحشان موجود بوده و سپس در طول زمانی همعرض،
در مکانهایی که گاهی از جهت جغرافیایی جدا هستند، زاده میشوند و به فعالیت میپردازند،
و جالبتر از همه آنست که مواردی یافت میشود که این همزادها، همشغل و حرفه نیز هستند.
زمان دبیرستان، اوایل سال سوم بودم که چند نفر از همکلاسیها و حتا اولیای مدرسه،
سؤالی یکسان میپرسیدند که "آن دانشآموز سال اول، برادر شماست؟ ~
برادر کوچک شما، همین دانشآموزیست که در پایه اول درس میخواند؟". ...
چندینبار این پرسش از من شد و هربار به بچهها و دبیرها جواب میدادم که نه آقا،
برادرم از من خیلی کوچکتر هست و در دبستان درس میخواند، نه دبیرستان.
تا اینکه روزی آن همزاد خویش که سبب ایجاد چنین پرسشهایی میشد را دیدم. ...
یک روز از پلههای طبقه دوم ساختمان دبیرستان که به پایین میآمدم، ایشان مشغول بالا آمدن بود،
که یک لحظه در پاگرد، وقتی از کنار هم رد شدیم، انگار هر کداممان از کنار آئینهای بزرگ رد شده بود،
از بس که از جهت چهره، مدل مو، و حتا لباسی که پوشیده بودیم، به یکدیگر شباهت داشتیم،
برای همین زمانی که از کنار هم رد شدیم، کمی ایستادیم و با ناباوری به یکدیگر نگاه کردیم.
بعد یکی از دبیران که او هم مشغول پایین آمدن از پلهها بود، باز پرسش را تکرار کرد!،
"برادر شما هستند ایشون؟". و منهبهتزده دوباره جواب دادم که نه آقا، برادرم دبستانیست ...
.
.
.
- حتم شما نیز با تماشای تصاویر بالا شگفتزده شدید که شباهت چهره و حتا کار و حرفه،
آنهم بین دو نفر که زاده کشورها، نژادها و ملیتهای گوناگون هستند، تا چه حد میتواند وجود داشته باشد.
ستون سمت چپ تصاویر، شامل عکسهای خواننده شهیر ایرانی - جناب استاد علیرضا افتخاری میباشد،
که معرف حضور همگی هستند. و اما کنار عکسهای علیرضا افتخاری، ستون سمت راست، شامل عکسهایی،
از شخصیست که ایشان هم از اتفاق روزگار و -قوانین عهد ازل-، شغل و حرفهشان خوانندگی و وکال است،
و همچون علیرضا افتخاری، دارای صدا و نوای بسیار خوشی هستند - جناب آقای "پاول زیبروف".
ایشان خواننده مشهور و پیشکسوت اوکراین میباشند که همسن علیرضا افتخاری نیز هستند.
جناب زیبروف، زاده ۱۹۵۷ در استان وینیتکس اوکراین میباشند که تا به امروز بیش از سه دهه،
در زمینه خوانندگی و همچنین آهنگسازی در ژانر پاپموزیک و برگزاری کنسرت مشغول هستند.
پاول زیبروف نیز همانند علیرضا افتخاری (که در اصل میشوند همزادهای چهرهای و شغلی-حرفهای)،
هنرمندی موفق، با اخلاق، و در یک واژه اهل خانواده و زندگی سالم میباشد. ...
البته اگر بخواهیم یک فرق مهم تخصصی بین ایشان پیدا کنیم باید بگوییم که،
صدای پاول زیبرف، باریتون ... و صدای علیرضا افتخاری، تنور.
زیبروف آهنگها را گاه به روسی و گاه به اوکراینی اجرا میدارد و پیانو رویال نیز مینوازد.
سایت رسمی "پاول زیبروف" - خواننده و آهنگساز اوکراینی .:
http://zibrov.com.ua/rus/main.aspx
- یک دهه و نیم پیش، زمانی که آقای زیبروف را در کانالهای اوکراین دیدم، انگار صد سال او را میشناختم،
از بس که شباهت تصویری ایشان با علیرضا افتخاری زیاد هست، تا جایی که آشنایان روسی و اوکراینی،
در طی این سالها بنا به تعریفهایی که دارم، با علیرضا افتخاری نیز آشنا شدند و همزادپنداری میکنند،
چون برای ایشان نیز جالب است که خوانندهای در ایران، شباهت به زیبروف دارد!. ...
اوایل سال ۲۰۰۹ - اسفندماه ۱۳۸۷، اولینبار مطلب شباهت افتخاری و زیبروف را،
از طریق یکی از وبلاگهای هواداران علیرضا افتخاری مطرح ساختم و صاحب آن وبلاگ،
همکار خوب آنسالها - جناب جوافشانی، لطف داشتند و عکس و نمونه آهنگ،
و برگردان به پارسی ترانههای زیبروف را که انجام داده بودم، در وبلاگشان قرار دادند .:
- از آنجا که آن وبلاگ دیگر فعال نمیباشد، نمونه آهنگها و متن ترانههای جناب زیبروف،
اکنون در فروم رویایی نیز قرار میگیرند. ... دو ترانه همراه با برگردان به پارسی. ...
- ترانه ی زیبا و با احساس "لالایی" (به زبان اوکراینی هست) - آهنگساز و خواننده "پاول زیبروف" .:
http://s8.picofile.com/file/8312264526/Pavel_Zibrof_Lalayi_UA_.mp3.html
- ترانه ی پاپ ریتمیک "الکساندرا" (به زبان روسی هست) - خواننده "پاول زیبروف" .:
http://s9.picofile.com/file/8312264400/Pavel_Zibrof_Aleksandra_UA_.mp3.html
* بازهم برای محکمکاری یادآور میگردد، تصویری که تماشا میگردد،
متعلق به پاول زیبروف اکراینی است، و نه علیرضا افتخاری ایرانی.
خدایا ... آخر شباهت تا به چه اندازه .../ سلامت باشید. وقت خوش.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
- با درود خدمت فروم زرین رویایی و تمامی یاران گرامی.
چند عکس نوستالژیک در موضوعهای گوناگون و همچنین دو خاطره تقدیم میگردند.
منبع تصاویر زیر، سرچ گوگل در "اینترنت سنتی" میباشد. منابعی که خود بازنشر از یکدیگر بودند.
-اینترنتسنتی- یعنی همین اینترنتکامپیوتریقدیم که استفاده میداریم. از سوی دیگر،
-اینترنتپاپ- هم وجود دارد که میشود فضای نت موبایلی که بندهیکمترین اهلش نبوده و نیستم.
حال بگمانم زمانی برسد که شاهد -اینترنتسمفونیک- هم باشیم (لبخند). ...
.
.
.
- ویدیوی کوتاه بسیار شنیدنی و دیدنی از نوروز۱۳۸۲ به یاد "استاد ایرج ناظریان" .:
(برنامه صداهاى ديدنى - بخش ياد رفتگان - شبكه تهران - نوروز۱۳۸۲)
http://www.imgrum.org/media/1648054807610906037_3420733990
- با سپاس فراوان از جناب @mohammad.doubleh که فایل را به اشتراک قرار دادند.
چه موسیقی دلانگیزی هم بر روی این کلیپ هست. از نوع آرانژمان و ملودیاش،
بگمانم از آثار استاد یانی در اواخر دهه ۹۰ میلادی و یا آغاز قرن ۲۱ باید باشد.
آهنگهای یانی که پس از کنسرتهای آکروپلیس، تاجمحل و یکی دو برنامه دیگر،
ساخت و اجرا داشت را در جریان نیستم و ندارم.
.
.
.
- "حسنک کجایی" (نوشته ی سال ۱۳۴۹ - نشر ۱۳۵۱) بقلم زنده یاد محمد پرنیان،
بیشک یکی از نوستالژیترین کتابهای بامفهوم زمان کودکی ما و نسل قبلیمان بشمار میآید.
نسخه نوشتاری این کتاب از سالهای پیش در نت موجود هست. امید آنکه به نسخه کامل رنگیاش،
همراه با آن تصویرسازیهای روشنگرانهاش برسیم. این کتاب از دیدگاه مفاهیم آزادیخواهانه و فلسفی،
در اصل میشود متعلق به گروه سنی بزرگسال و نه کودک ...
تنها تصویررنگی از جلد آن در فضای مجازی .:
.
.
.
- "رحیم دوستی" و "حمید جبلی" - پشت صحنه عروسکگردانی فیلم سینمایی "شهر موشها-۱۳۶۴" .:
.
.
.
- عکاسیآنالوگ با کیفیت زنده و روحانگیز قدیم همراه با قوطیهای فیلم ۲۴ و ۳۶ کادرش ... .:
(HQ*HQ) .:
.
.
.
- فیلمهای خاطرهانگیز سوپر، که ما پسرها در دوران نوجوانی میدیدیم ....
منظورم سوپرVHS هست که از ویدیوکلوپها میگرفتیم. ... چیه چرا؟ (لبخند).
لینک همسو با متن .:
* نوستالژی (تماشای فیلم غیرمجاز در "آواز تهران" ~ ۱۳۷۰) .:
https://www.aparat.com/v/6fajR
- سال ۱۳۷۶ بود که کلاس چهارم دبیرستان بودم.
یکی از همکلاسیها از آنجا که تقریب میشدیم هممحل و همسایه دورادور،
گاهی صبحها میآمد دنبالم، پیاده باهم میرفتیم به دبیرستان و سپس بازمیگشتیم.
محلهی ما دارای دو سلمانی بود که از جهت فاصله بسیار به یکدیگر نزدیک بودند.
یکیشان در انتهای خیابان اصلی واقع شده بود که هم از جهت سابقه کاری و هم فضای داخلی،
از سلمانی دیگری که تنها در چندمتری آن قرار داشت، نزد اهالی محل و همچنین رهگذران،
مشهورتر و بزرگتر بود. ... [سال ۱۳۸۰، استاد گلپایگانی را در آن سلمانی دیدم، -
(خاطره ی دیدار با استاد اکبرگلپایگانی در پیرایشگاه - تابستان ۱۳۸۰) بخش -پینوشت- پست زیر .:]
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t25p250-topic#9496
و اما سلمانی دوم که کوچکتر بود و اغلب زمانها هم مگس میپراند، صاحبش جوانی بود که خانهشان،
درست در طبقهی بالای پیرایشگاه قرار داشت. سلمانی ایشان کوچک و دارای دو صندلی بود،
از اینرو او بهمراه جوان دیگری که میشد کارمند و دستیارش، دو نفری آنجا را اداره میکردند.
البته چون سلمانی ایشان مشتری کم داشت، خودشان یا مشغول نوشیدن چای و کشیدن سیگار بودند،
و یا مغازه به کل تعطیل بود. من و همدبیرستانی، ازآنجا که اغلب بایکدیگر به مدرسه میرفتیم،
هر دوسه هفته یکبار پس از دبیرستان نیز، باهم به پیرایشگاه اصلی و بزرگتر محل میرفتیم تا موهایمان،
از حد استاندارد شاگردمدرسهای بلندتر نمیبود و از جانب دبیرستان و بویژه در خانههایمان،
با اعتراض اولیا و والدین مواجه نمیشدیم. ... عصر پنجشنبهای از زمستان ۱۳۷۶ بود،
که پس از تعطیلی دبیرستان، اپتدا پیاده تا نزدیک خانه آمدیم و سپس وارد پیرایشگاه اصلی محل شدیم.
شبتعطیل بود و سلمانی پر از مشتریهای بزرگ و کوچک. ...
هر چهار صندلی سالن اصلی و همچنین تک صندلی لوژنشینی که در سالن کوچکش داشت پر بودند.
همچنین نیمکتهای کنار دیوار که محل نشستن و انتظار بودند نیز مملو بود از منتظران پیرایش مو.
من و همکلاسی که شرایط را دیدیم، دریافتیم که حتا اگر در پیادهروی جلوی سلمانی به انتظار بایستیم،
نوبت یا بهمان نمیرسد و یا کار میکشد به ۸-۹ شب. از اینرو از پیرایشگاه بیرون آمدیم و هر دو،
نیمنگاهی به چند متر آنطرفتر که سلمانی کوچک و کمرونق محل قرار داشت انداختیم،
و بعد بدون آنکه حرفی بزنیم، به سمت آن قدم برداشتیم. وقتی کامل جلویش قرار گرفتیم،
دریافتیم که ما تنها نوآوران ایده ی پیرایش مو در آن سلمانی نبودیم، چراکه قبل از ما،
بخاطر شلوغی پیرایشگاه اصلی، دو نفر دیگر هم به آن سلمانی کوچک مراجعه کرده بودند،
و هر دو استادکار پیرایشگر، با اشتیاق و خوشحالی، مشغول به اصلاح سر آنها بودند.
من و همکلاسی نیز از فرصت استفاده کردیم و برای اولینبار بداخل سلمانی آنها وارد شدیم،
و بر روی مبلانتظار نشستیم. چند دقیقهای گذشت و تقریب بطور همزمان، کار دو مشتری تمام شد.
پیرایشگرها پیشبندها را بازکردند، مشتریها پول را پرداخت و از مغازه خارج شدند.
ما هم بدون حرف از جایمان بلند شدیم و با اشاره ی دست آن دو، بر روی صندلیها نشستیم.
صندلی من سمت چپ مغازه بود که استادکار پیرایشگرش، کارمند مغازه به شمار میآمد.
همکلاسی هم بر روی صندلی سمت راست که جوان صاحب مغازه پیرایشگرش بود نشست.
از آنجا که جلویمام آئینههای بزرگ قرار داشت، یکدیگر و همچنین استادکارها را میدیدیم،
و در این بین بر طبق عادتی که داشتیم و در سلمانی اصلی محل همیشه انجام میدادیم،
وقتی نگاهمان در آئینه به یکدیگر میافتاد، از حالتی که زیر پیشبندها داشتیم خندهمان میگرفت.
انگار میشدیم دو کلهی عروسک با لباسی که پیشبند بزرگ سلمانی بود، و این شمایل، ایجاد خنده میکرد.
آنروز نیز در سلمانی کوچک محل که برایمان تازگی داشت و اولینباری بود که داخلش قرار میگرفتیم،
وقتی پیرایشگرها پیشبندهایمان را بستند، در آئینه به همکلاسی نگاه کردم، او نیز به من همچنین، ...
و دوباره به یاد کلههای عروسک افتادیم و خندهمان گرفت، که این لحظه همیشه قسمت سخت ماجرا بود،
چراکه با خندیدن سر تکان میخورد پیرایشگر میگفت سر را تکان ندهید دستم خط میخورد، و بهمین ترتیب.
جوان کارمند سلمانی که آنروز زیر دست او قرار گرفته بودم، شخصی بود به زبانزد آندوران - حزبلاهی.
همیشه پیراهنی سفید به تن داشت و آنرا روی شلوار میانداخت. شلوارش هم پارچهای ساده بود.
موهایش هم مدل معمولی آنسالها بود، یعنی فرق سر را از چپ به راست شانه میکرد.
همچنین ریش داشت و انگشتر بزرگ عقیق به دست. کمی هم جدی بود و هرگاه بیرون مغازه او را میدیدم،
سرش پایین و در حین اینکه آرام بود، اما انگار دایم با یک چیزی اختلاف داشت و گاه در فکریعمیق بود.
اما بر عکس او، جوان صاحب مغازه، بگفتهی آندوران - ژیگول و حتا کمی سوسول بود. ...
ریش و سبیلش را میتراشید، شلوار جین و لی میپوشید، دستبند نقره و گردنبند کلفت طلای کارتیه به گردن داشت،
و موهایش فرفری بلند با پیشختهای چکمهای. پیراهنهایی هم که میپوشید، مدل ژیگولی آنسالها، جنس سیلک بودند،
همان پیراهنهایی که نقش و نگارشان، انگار عکس گل و باغچه بود و در آندوران مد روز بشمار میآمدند.
این دو جوان که در جایگاه رییس و کارمند و در یک واژه، همکار یکدیگر میشدند،
از شکل و ظاهرشان پیدا بود که دنیای فکر و باورشان فرسنگها با یکدیگر فاصله دارد،
اما از قضا و قدر روزگار، در زیر یک سقف کاری و مغازهای، به فاصلهی یکیدو متر از یکدیگر،
مشغول به فعالیت و همزیستیشغلی گشتهاند. ... پیرایشگرها مشغول به کوتاه کردن موهای ما شدند،
و من و همکلاسی هم گاهوبیگاه چشممان به تصویر کلههای عروسکگونهمان در آئینهها میافتاد،
و دوباره مرحلهی سخت سانسور خنده را انجام و کلی انرژی برای نخندیدن صرف میساختیم.
چند دقیقهای گذشت و پروسهی اصلاح موهایمان بدون آنکه حرفی توسط پیرایشگرها گفته شود انجام شد،
که ناگهان استادکار سلمانی من، یعنی همان جوان حزبلاهی، رو به همکارش صاحب مغازه انداخت و گفت:
"رفیقت صبح اومده بود اینجا!". ... - صاحب مغازه در حالیکه موهای همکلاسی را کوتاه میکرد گفت:
"کدوم رفیقم؟، من که از صبح اومدم پایین خودمم مغازه بودم!". ... - پیرایشگر اولی ادامه داد:
"نه!، تو ظهر اومدی پایین. مغازه رو من بازکردم. صبح تو خواب بودی". ... - صاحب مغازه گفت:
"آهان آره، ظهر اومدم. خب حالا کی اومده بود؟ با من چیکار داشت؟". ... - پیرایشگر اولی گفت:
"همین رفیقت که فیلم مییاره!، صبح اومد تو نبودی، یه فیلم داد گفت بدم بهت. گذاشتم تو کشوی میزت!".
- صاحب مغازه: "آهان خب چی گفت؟" ....
- پیرایشگر اولی: "هیچی فیلم رو داد و رفت، گفت آلمانیه! ...،
ببینم فیلمش چی هست؟، میشه خونوادگی دید؟، -ده فرمان- رو نداره؟".
جوان صاحب مغازه وقتی بحث به اینجا رسید، کمی لبخند زد و با لحن شیطنتآمیزی به همکارش گفت:
"هه!، نه بابا، تو که اهل این چیزا نیستی!. فیلمش آلمانیه!، به درد تو نمیخوره!، هه!، توی این کشو گذاشتی؟".
- پیرایشگر اولی گفت: "آره تو همون. آلمانیه یعنی چی؟. خب بده منم ببینم".
- صاحب مغازه پاسخ داد: "آلمانیه یعنی هههه!، یعنی فیلمسوپره!، میخوای ببینی؟ ...هاهاها..."
جوان ژیگول صاحب سلمانی، جملهی بالا را انگار نه انگار که ما بعنوان مشتری،
در مغازهشان حضور داشتیم، در کامل خونسردی گفت و اصلاح سر همکلاسی را ادامه داد. ...
جوانمعتقد که مشغول پیرایش موی من بود، با فهمیدن ژانر و محتوای آن فیلم ویاچاس، کار را متوقف کرد،
سپس به صاحب مغازه و کشوی حاوی فیلم نگاه انداخت و سرش را به نشان نارضایتی چند بار تکان داد. ...
آنروز پس از تمام شدن اصلاح موهایمان، حسابمان را پرداخت کردیم و از پیرایشگاه بیرون آمدیم.
چند متری که از آنجا دور شدیم، سرانجام عقدهی دل گشودیم و شروع به خندیدن کردیم. ...
دیالوگهایی که شنیده بودیم را به ترتیب میگفتیم و خود را جای دو استاد سلمانی قرار میدادیم -
داستان فیلم آلمانی و چگونگیاش را از یکدیگر میپرسیدیم و در عالم نوجوانی به زندگی میخندیدیم.
از این ماجرا چند هفتهای گذشت و از جوان حزبلاهی کارمند مغازه سلمانی دیگر خبری نبود،
گویا همکاریاش را بهم زده بود و صاحب ژیگول، خود به تنهایی سرهای تک و توک را اصلاح میکرد.
* (عکس در کادر و اندازهی اصلی - توسط هنرمند عکاس رومانیایی AUREL MANEA) .:
http://aurelm.com/2009/06/23/the-old-barbershop/
http://aurelm.com/about/
.
.
.
- از دوسه سال انتهای دهه شصت تا اوایل هفتاد،
من و پسرخالهام را دو نفری باهم میفرستادند به سلمانی.
آنزمان من ۱۱-۱۲ ساله و پسرخاله ۷-۸ ساله بود.
موهای من مدل معمولی بودند، اما موهای او چتری بود،
و در همه حال چه کوتاه چه بلند، بر روی پیشانیاش قرار میگرفت.
از اینرو هرگاه با هم به سلمانی میرفتیم، در انتهای پروسهی پیرایش،
استادسلمانی با سشووآر و هوای تند و گرمش، موهای چتری روی پیشانی پسرخاله را،
فرم و حالت میداد و جلوی موی او میشد همانند لولهی هفتیر و تفنگی که بافاصله،
همچون نقاب کلاه بر روی سرش قرار داشت، و این دقیق مدل موی مد روز آنسالها بود ....
اما موی من چون فرمش ساده بود که یا از کنار فرقش باز میشد و یا به عقب شانه میخورد،
این حالت هیچگاه برایش ایجاد نمیشد و از اینرو در آن سن، به موهای پسرخاله رشک میبردم!.
یک روز از تابستان۱۳۶۸ بود که من و پسرخاله به پیرایشگاهی که دورتر از خانهمان قرار داشت رفته بودیم.
محل قرارگیری این سلمانی درست در خیابان همجوار سیلبرگردانی بود که در فیلم دستنوشتهها-۱۳۶۵،
جلیلفرجاد سوار بر اتومبیل پژو در تعقیب و گریز با ماشینی دیگر در سکانسی جذاب نشان داده میشود.
لوکشین و مکان رویسخن، یعنی همان سیلبرگردان بین محلههای ضرابخانه و شهیدعراقی تهران،
بعدها در انتهای دهه هفتاد کامل تخریب و سپس با شروع دهه هشتاد، اتوبانهمت مسیر غرب به شرق،
که از منطقهی نزدیک به خیابان پاسداران عبور و آنرا تقاطع میدهد، بر روی آن محلهیقدیمی قرار گرفت.
آن روز تابستانی از ۱۳۶۸، من و پسرخاله به سلمانی یادشده که اکنون زیر آسفالتهای اتوبان است رفتیم.
زمانیکه تشریفات اصلاح سر هر دومان که کنار هم نیز نشسته بودیم تمام شد، پیرایشگر پسرخاله،
سشووآر حرفهای و پرسروصدایش را روشن ساخت و با هوای گرم آن، شروع به شکل و فرم دادن،
به سر پسرخاله و تبدیل موی چتری او به مدل -نوکتیزه بیرونقرارگرفته بحالت سر تفنگ از پیشانی- نمود.
پیرایشگر من، ازآنجا که مدل موهایم ساده بود، خواست روپوش را باز کند تا از صندلی به پایین آیم،
اما وقتی نگاهش به من افتاد که چه باحسرت در آئینه به پروسهی ژیگول ساختن موی پسرخاله را نگاه میکنم،
اپتدا لبخندی از فهم متقابل و دلسوزی وجدانکاری زد، سپس او هم سشووآر بزرگ فلزی روبرویش را برداشت،
و با حداکثر توان، با کمک برس و هوای پرشدت و گرم سشووآر، شروع به فرم دادن به موی کوتاه من،
بحالت مد روز و شکل تفنگی جلوی سر نمود. ... و پس از چند دقیقه، در جلوی سرم، طاقچهای هر چند کوتاه،
اما بیرونزده از بالای پیشانی همچون لبهی کلاه قرار گرفت. شیرینی این لحظه بقدری بود که از او تشکر کردم،
و سپس وقتی با پسرخاله به بیرون سلمانی آمدیم، منی که ۱۰سالم بود و چهارسال از اوی۶ساله بزرگتر،
از خوشحالی آنکه موهایم مد روز شده بود، در پیادهرو بسان کودکی خردسال بالا و پایین میپریدم. ...
یاد خاطرات گرامی ~ سلامت باشید ~ وقت خوش
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
1. سلام.
2. این هم فایل صوتی تیتراژ آغازین "کودکان ما، آیینه ی ما"؛ که، 2 قرن توی "لیست سیاه"مون بود.
به احتمال زیاد با صدای "رسول نجفیان" عزیز:
http://s8.picofile.com/file/8316893692/Koudakane_Ma_Aeeneye_Ma.mp3.html
3. توضیحات بیشتر، اینجا:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t8p175-topic#9659
4. و البته چون توی لیست و جزو آرزوها بوده، تو متن شعر و سازی که تو سؤال نوشته شده هم، مغایرت هایی می بینید؛ اما، 95 درصد سؤال، درست و جالبه و مو لای درزش نمی ره. یادمه بیشترین تیکه های سؤال رو "بابک" عزیز تکمیل کرده بود، با اون حافظه ی بی نظیرش؛ بخصوص، در زمینه ی اشعار تیتراژها!
2. این هم فایل صوتی تیتراژ آغازین "کودکان ما، آیینه ی ما"؛ که، 2 قرن توی "لیست سیاه"مون بود.
به احتمال زیاد با صدای "رسول نجفیان" عزیز:
http://s8.picofile.com/file/8316893692/Koudakane_Ma_Aeeneye_Ma.mp3.html
3. توضیحات بیشتر، اینجا:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t8p175-topic#9659
4. و البته چون توی لیست و جزو آرزوها بوده، تو متن شعر و سازی که تو سؤال نوشته شده هم، مغایرت هایی می بینید؛ اما، 95 درصد سؤال، درست و جالبه و مو لای درزش نمی ره. یادمه بیشترین تیکه های سؤال رو "بابک" عزیز تکمیل کرده بود، با اون حافظه ی بی نظیرش؛ بخصوص، در زمینه ی اشعار تیتراژها!
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
Emiliano نوشته است:1. سلام.
2. این هم فایل صوتی تیتراژ آغازین "کودکان ما، آیینه ی ما"؛ که، 2 قرن توی "لیست سیاه"مون بود.
به احتمال زیاد با صدای "رسول نجفیان" عزیز:
http://s8.picofile.com/file/8316893692/Koudakane_Ma_Aeeneye_Ma.mp3.html
3. توضیحات بیشتر، اینجا:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t8p175-topic#9659
4. و البته چون توی لیست و جزو آرزوها بوده، تو متن شعر و سازی که تو سؤال نوشته شده هم، مغایرت هایی می بینید؛ اما، 95 درصد سؤال، درست و جالبه و مو لای درزش نمی ره. یادمه بیشترین تیکه های سؤال رو "بابک" عزیز تکمیل کرده بود، با اون حافظه ی بی نظیرش؛ بخصوص، در زمینه ی اشعار تیتراژها!
امیر جان، این یکی از چیزایی بود که خیلی دوست داشتم دوباره ببینم. واقعا ناامید شده بودم!
اون صدا هم خود رسول نجفیان هست (پسرش شروین هم تو خود نمایش هست...).
stalker- تعداد پستها : 256
Join date : 2011-01-07
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
1. سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام!
2. خوشحالم! خیییییییلی!
3. اینجا رو ببینید:
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13961110000832
ویدئوش هم قابل پخش و قابل بارگیریه.
4. خبر خوش این که "خاطره" قراره روزهای دهه ی فجر 1396 بین 20:30 تا 21:00 از "شبکه ی اول" پخش شه. گوش به زنگ باشید.
5. همون طور که توی تیزر می بینید، قراره بعد از 230 سال برای اولین بار "سیب زمینی پشندی" رو هم بدن. عکسشو هم می تونید از ویدئو کپچر کنید. من منتظر می مونم تا عکس های توپ تر و باکیفیت تری براتون بذارم.
6. خانم "لعیا عباس میرزایی"، داری یه کارهایی می کنی، ها! داری نشون می دی "خاطره" مث "یادگاری" ضد خاطره و چندش آور نیست. یکی دو هفته ی پیش آس "کودکان ما، آیینه ی ما" رو رو کردی و این بار اینو.
بی صبرانه منتظر کارهای توپتون هستیم.
7. با توجه به "اینستاگرام" شما می دونم که شدیداً دچار "خود جستجویی" هستید. خیلی هم عالی!
برای همین اگه به این صفحه رسیدید، ازتون می خواییم اینا رو هم توی برنامه های امسال یا سال آینده تون بذارید. پیشاپیش ممنون:
قصه ی آتش به سر" (؟): جُنگی که اولش سایه ی خروس دیده و صدای "ریو ریو ره ره ریو" ("قیو قیو ره ره قیو")ی زنبورکی شنیده می شد. خورشید خانومی با ابروهای قجری هم بود که سرشو آروم به یه طرف کج می کرد. شخصیت معروفش "آتیش به سر" بود. "آتیش به سر" پرنده ی سیاه و بدجنس و مغروری بود که دود از سرش بلند می شد و از تاجش به سمت حیوون های دیگه آتیش پرت می کرد. اون اومد و شهر "مرغ آباد" رو به "بوق آباد" تغییر نام داد و اونجا رو خراب کرد. اون به پرنده ها دونه های سوخته می داد و ذائقه شون رو تغییر داد و کلاً گمراهشون کرد. راوی قصه "ناصر غفرانی فر" (صدای "عینکی" "مدرسه ی موش ها") بود. تم داستان تو مایه های "اصیل اباد" "رضا رهگذر" بود. "آتیش به سر"؛ که، بدن براقی داش، خیلی هم ترسناک بود و به احتمال زیاد از ته چاه اومده بود بیرون (؟). "آتیش به سر" تموم مرغ آبادی ها رو دودی و سیاه و بنده ی خودش کرد؛ اما، اون ها انقلاب کردن و اون رو از شهر بیرون انداختن. دهه ی فجر اوایل دهه ی 60. (سؤال من، "حمید"، "بابک" و "رضا".)
54. "مجلس شاهانه": شبیه "دیو چو بیرون رود"؛ ولی، کاملاً عروسکی. عروسکای "شریف امامی"، "ازهاری" و "بختیار"، سه نخست وزیر آخر شاه. این برنامه مطمئناً با "دیو چو بیرون رود" فرق داشت. دهه های فجر دهه ی 60. (سؤال "رامین".)
64. "کوشا" (؟): برنامه ای عروسکی و مناسبتی که توی دهه ی فجر می دادنش. حالتی حماسی داشت. "کوشا" یه چیزی تو مایه های "کاوه ی آهنگر" بود: هیکل، ریشو و پشمالو. اسبی هم داشت. قسمت آخر هم "کوشا" از زنش جدا شد تا به جنگ پادشاه بره. زنش هم بهش گفت: "در همه ی کارها کوشا بودی." دهه ی فجر 1366. (سؤال "ارین گرل" و "بابک".)
71. "مریم و دیو سیاهه" (؟): سریالی درباره ی دختری که می خواست مردم روستایی رو از شر و بدبختی نجات بده. دخترک پیش دیو می رفت و دست آخر به کمک حرف های ابزارآلات خونه ی دیوه، شیشه ی عُمر دیو رو پیدا می کرد و می شکست. این سریال ربطی به دهه ی فجر نداشت. سال 1365 و همزمان با "راز یک رمز". (سؤال "محمود".)
113. "مسافرخانه ی اتفاق" ("مسافرخانه"): به کارگردانی "مسعود کرامتی". زنده یاد "رضا خندان" در نقش مردی شهرستانی با پسرش می یومدن تهران تا مَرده، پسر بزرگترش رو که تو درگیری های انقلاب 1357 زخمی بوده (یا سرباز فراری بوده؟) با خودشون ببره. اون ها مجبور می شدن تو مسافرخونه ای مستقر شن. صاحب مسافرخونه هم "احمد آقالو" بود که جاسوس بود و برای ساواک خبر می برد. او مردی عصبانی بود و همیشه هم به این پدر و پسر مشکوک. ضمناً چیزی که مُدام تو این سریال تکرار می شد، "کوکتل مولوتوف" بود و نباید این سریال رو با "خبرنامه" اشتباه بگیرید. نویسنده: "ناصر هاشمی". دهه ی فجر 1368. (سؤال من، "رامین"، "عسگر رضایی" و "هایدی".)
118. "یک تابلو، یک خاطره": "بهمن عبدی"، نقاش و کاریکاتوریست قابل ایرونی، به حالت سه رخ روی چارپایه ای می نشست و بومی هم روبروش بود. بعد راوی قصه ای از وقایع انقلاب 1357 می گفت و "بهمن عبدی" تند و تند با ماژیک (راپید) مشکی شروع به کشیدن نقاشی های بین رئال و کاریکاتور می کرد. سبک کاراکتراش مثل سایر کارای خودش و بسیار شبیه به سه کاراکتر کارتون خارجی "سه که پوک" بود. برای هر قصه روی برگه های A3، که روی همدیگه و روی بوم گذاشته شده بودن، دست کم هفت، هشت صحنه رو مرحله به مرحله می کشید و خوراکش هم سایه زدنای بعد از هر کار بود. موسیقی سنتی زیبایی هم پس زمینه شنیده می شد؛ که، از ساخته های "امین الله حسین" بود. دهه های فجر اواخر دهه ی 60. بعدها این برنامه و کارتون کشیدنای "عبدی" توی ماه های رمضون و "خاطرات رمضان" ادامه پیدا کرد. (سؤال من، "ارین گرل" و "افشین".)
منبع: "سیاه، سفید، خاکستری" از همین انجمن.
فعلاً.
2. خوشحالم! خیییییییلی!
3. اینجا رو ببینید:
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13961110000832
ویدئوش هم قابل پخش و قابل بارگیریه.
4. خبر خوش این که "خاطره" قراره روزهای دهه ی فجر 1396 بین 20:30 تا 21:00 از "شبکه ی اول" پخش شه. گوش به زنگ باشید.
5. همون طور که توی تیزر می بینید، قراره بعد از 230 سال برای اولین بار "سیب زمینی پشندی" رو هم بدن. عکسشو هم می تونید از ویدئو کپچر کنید. من منتظر می مونم تا عکس های توپ تر و باکیفیت تری براتون بذارم.
6. خانم "لعیا عباس میرزایی"، داری یه کارهایی می کنی، ها! داری نشون می دی "خاطره" مث "یادگاری" ضد خاطره و چندش آور نیست. یکی دو هفته ی پیش آس "کودکان ما، آیینه ی ما" رو رو کردی و این بار اینو.
بی صبرانه منتظر کارهای توپتون هستیم.
7. با توجه به "اینستاگرام" شما می دونم که شدیداً دچار "خود جستجویی" هستید. خیلی هم عالی!
برای همین اگه به این صفحه رسیدید، ازتون می خواییم اینا رو هم توی برنامه های امسال یا سال آینده تون بذارید. پیشاپیش ممنون:
قصه ی آتش به سر" (؟): جُنگی که اولش سایه ی خروس دیده و صدای "ریو ریو ره ره ریو" ("قیو قیو ره ره قیو")ی زنبورکی شنیده می شد. خورشید خانومی با ابروهای قجری هم بود که سرشو آروم به یه طرف کج می کرد. شخصیت معروفش "آتیش به سر" بود. "آتیش به سر" پرنده ی سیاه و بدجنس و مغروری بود که دود از سرش بلند می شد و از تاجش به سمت حیوون های دیگه آتیش پرت می کرد. اون اومد و شهر "مرغ آباد" رو به "بوق آباد" تغییر نام داد و اونجا رو خراب کرد. اون به پرنده ها دونه های سوخته می داد و ذائقه شون رو تغییر داد و کلاً گمراهشون کرد. راوی قصه "ناصر غفرانی فر" (صدای "عینکی" "مدرسه ی موش ها") بود. تم داستان تو مایه های "اصیل اباد" "رضا رهگذر" بود. "آتیش به سر"؛ که، بدن براقی داش، خیلی هم ترسناک بود و به احتمال زیاد از ته چاه اومده بود بیرون (؟). "آتیش به سر" تموم مرغ آبادی ها رو دودی و سیاه و بنده ی خودش کرد؛ اما، اون ها انقلاب کردن و اون رو از شهر بیرون انداختن. دهه ی فجر اوایل دهه ی 60. (سؤال من، "حمید"، "بابک" و "رضا".)
54. "مجلس شاهانه": شبیه "دیو چو بیرون رود"؛ ولی، کاملاً عروسکی. عروسکای "شریف امامی"، "ازهاری" و "بختیار"، سه نخست وزیر آخر شاه. این برنامه مطمئناً با "دیو چو بیرون رود" فرق داشت. دهه های فجر دهه ی 60. (سؤال "رامین".)
64. "کوشا" (؟): برنامه ای عروسکی و مناسبتی که توی دهه ی فجر می دادنش. حالتی حماسی داشت. "کوشا" یه چیزی تو مایه های "کاوه ی آهنگر" بود: هیکل، ریشو و پشمالو. اسبی هم داشت. قسمت آخر هم "کوشا" از زنش جدا شد تا به جنگ پادشاه بره. زنش هم بهش گفت: "در همه ی کارها کوشا بودی." دهه ی فجر 1366. (سؤال "ارین گرل" و "بابک".)
71. "مریم و دیو سیاهه" (؟): سریالی درباره ی دختری که می خواست مردم روستایی رو از شر و بدبختی نجات بده. دخترک پیش دیو می رفت و دست آخر به کمک حرف های ابزارآلات خونه ی دیوه، شیشه ی عُمر دیو رو پیدا می کرد و می شکست. این سریال ربطی به دهه ی فجر نداشت. سال 1365 و همزمان با "راز یک رمز". (سؤال "محمود".)
113. "مسافرخانه ی اتفاق" ("مسافرخانه"): به کارگردانی "مسعود کرامتی". زنده یاد "رضا خندان" در نقش مردی شهرستانی با پسرش می یومدن تهران تا مَرده، پسر بزرگترش رو که تو درگیری های انقلاب 1357 زخمی بوده (یا سرباز فراری بوده؟) با خودشون ببره. اون ها مجبور می شدن تو مسافرخونه ای مستقر شن. صاحب مسافرخونه هم "احمد آقالو" بود که جاسوس بود و برای ساواک خبر می برد. او مردی عصبانی بود و همیشه هم به این پدر و پسر مشکوک. ضمناً چیزی که مُدام تو این سریال تکرار می شد، "کوکتل مولوتوف" بود و نباید این سریال رو با "خبرنامه" اشتباه بگیرید. نویسنده: "ناصر هاشمی". دهه ی فجر 1368. (سؤال من، "رامین"، "عسگر رضایی" و "هایدی".)
118. "یک تابلو، یک خاطره": "بهمن عبدی"، نقاش و کاریکاتوریست قابل ایرونی، به حالت سه رخ روی چارپایه ای می نشست و بومی هم روبروش بود. بعد راوی قصه ای از وقایع انقلاب 1357 می گفت و "بهمن عبدی" تند و تند با ماژیک (راپید) مشکی شروع به کشیدن نقاشی های بین رئال و کاریکاتور می کرد. سبک کاراکتراش مثل سایر کارای خودش و بسیار شبیه به سه کاراکتر کارتون خارجی "سه که پوک" بود. برای هر قصه روی برگه های A3، که روی همدیگه و روی بوم گذاشته شده بودن، دست کم هفت، هشت صحنه رو مرحله به مرحله می کشید و خوراکش هم سایه زدنای بعد از هر کار بود. موسیقی سنتی زیبایی هم پس زمینه شنیده می شد؛ که، از ساخته های "امین الله حسین" بود. دهه های فجر اواخر دهه ی 60. بعدها این برنامه و کارتون کشیدنای "عبدی" توی ماه های رمضون و "خاطرات رمضان" ادامه پیدا کرد. (سؤال من، "ارین گرل" و "افشین".)
منبع: "سیاه، سفید، خاکستری" از همین انجمن.
فعلاً.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
1. سلام به دوستان.
2. دیشب، اولین برنامه ی مناسبتی "خاطره"، ویژه ی دهه ی فجر، نمایش داده شد.
و برای اولین بار و پس از هزاران سال، "سیب زمینی پشندی" رو بالآخره دیدیم و شنیدیم.
3. ضمن تشکر مجدد از سرکار خانم "لعیا عباس میزرایی"، چند نکته رو باید بنویسم:
3.1. شما که این قدر زحمت کشیدید و این جُنگو از توی آرشیو درآوردید، کاش اسم دقیقش رو هم می گفتید. گفتید "سیب زمینی پشندی"! اما، من یکی این اسم تو کَتَم نمی ره و مطمئنم این نبود.
3.2. تاریخ نمایش این جُنگ مطمئنم سال 1365 بود یا 1366 و نه 1370!!! این اشتباه رو سه، چار بار هم زیرنویس کردید.
3.3. توی تیزرتون دیدم که از گروه کُر این جُنگ هم ترانه هایی پخش می کنید. خیلی هم عالی و بی صبرانه منتظریم؛ فقط، اگه ممکنه اسم دقیقش رو اونجا تصحیح کنید. ضمناً ترانه ها رو هم بی زحمت به طور کامل پخش کنید.
3.4. کاش از آیتم های دیگه ی جُنگ مث اجرای زنده یاد "علی زاهدی" ("قوچ علی"!)، نمایش های زنده، نمایش های عروسکی و ... هم تیکه هایی بدید.
3.5. جون هرکی دوس دارید، از "خبرنامه" و "جستجو" و این موارد چیزی ندید. اینا یه زمانی آرزوی ما بود؛ الآن دیگه، ضدخاطره می شن با تکرار مکررات. مث همین جُنگ بالایی آس هاتون رو رو کنید. موارد "لیست سیاه" رو بدید؛ که، بالا لیست کردم.
یا اصلاً مواردی رو بدید که ما هم کفففف کنیم و تو لیست ها نیست. این جوریش کِیفش هم خیلی خیلی بیشتره.
4. اما باز هم دَمتون گرم. دَمتون گرم که به یاد قدیمی ترها هستید.
5. دَمتون گرم که گفتید صداپیشه ی "سیب زمینی پشندی" "رضا رویگری"ه.
دَمتون گرم که گفتید اسم اون سلطان ظالم "استن لولو"یه.
و باز هم متشکریم ازتون.
6. و این هم عکس هایی از جُنگ:
7. و این هم "غصه نخور کریم":
8. به شخصه هییییییییچ تصویر و خاطره ای از مورد بالایی نداشتم؛ اما، شاید برای عده ای از دوستان آشنا باشه. خوشحال می شم نظر بدن.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
سلام
کسی از دوستام ترانه خاطره انگیزو کی بود رو، تصویریشو تونست رکورد کنه چند شب تیزرشو دیدم جناب Emiliano عزیز در پست بالا عکسشو گذاشتن
کی بود کی بود که پرسید ، تو دلهاتون چی دارید ؟
محبت خدارو ، کینه ی دشمنارو ..
کی بود کی بود که پرسید / تو چشماتون چی دارید ؟
صدتا ستاره داریم / ابر بهاره داریم
با چشمامون شهر رو چراغون می کنیم / دنیا رو ما ستاره بارون می کنیم
کی بود کی بود که پرسید / رو لبهاتون چی دارید ؟
شکوفه های فریاد / شعار جنگ و جهاد
شکوفه وا میشه روی لبهامون / پر از عطر شکوفه میشه دنیامون
کی بود کی بود که پرسید / تو دلهاتون چی دارید
محبت خدا رو / کینه دشمنا رو
دلهای ما آئینه عشق خداست / امید پیروزی تو دلهای ماست
کی بود کی بود که خندید احوال ما رو پرسید
بیا که دوست مایی . هر کی و هر کجایی
بیا که دوست مایی . هر کی و هر کجایی
بیا که دوست مایی . هر کی و هر کجایی
کسی از دوستام ترانه خاطره انگیزو کی بود رو، تصویریشو تونست رکورد کنه چند شب تیزرشو دیدم جناب Emiliano عزیز در پست بالا عکسشو گذاشتن
کی بود کی بود که پرسید ، تو دلهاتون چی دارید ؟
محبت خدارو ، کینه ی دشمنارو ..
کی بود کی بود که پرسید / تو چشماتون چی دارید ؟
صدتا ستاره داریم / ابر بهاره داریم
با چشمامون شهر رو چراغون می کنیم / دنیا رو ما ستاره بارون می کنیم
کی بود کی بود که پرسید / رو لبهاتون چی دارید ؟
شکوفه های فریاد / شعار جنگ و جهاد
شکوفه وا میشه روی لبهامون / پر از عطر شکوفه میشه دنیامون
کی بود کی بود که پرسید / تو دلهاتون چی دارید
محبت خدا رو / کینه دشمنا رو
دلهای ما آئینه عشق خداست / امید پیروزی تو دلهای ماست
کی بود کی بود که خندید احوال ما رو پرسید
بیا که دوست مایی . هر کی و هر کجایی
بیا که دوست مایی . هر کی و هر کجایی
بیا که دوست مایی . هر کی و هر کجایی
zerocold- تعداد پستها : 22
Join date : 2009-09-21
Age : 43
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
zerocold نوشته است:سلام
کسی از دوستام ترانه خاطره انگیزو کی بود رو، تصویریشو تونست رکورد کنه چند شب تیزرشو دیدم جناب Emiliano عزیز در پست بالا عکسشو گذاشتن
کی بود کی بود که پرسید ، تو دلهاتون چی دارید ؟
محبت خدارو ، کینه ی دشمنارو ..
کی بود کی بود که پرسید / تو چشماتون چی دارید ؟
صدتا ستاره داریم / ابر بهاره داریم
با چشمامون شهر رو چراغون می کنیم / دنیا رو ما ستاره بارون می کنیم
کی بود کی بود که پرسید / رو لبهاتون چی دارید ؟
شکوفه های فریاد / شعار جنگ و جهاد
شکوفه وا میشه روی لبهامون / پر از عطر شکوفه میشه دنیامون
کی بود کی بود که پرسید / تو دلهاتون چی دارید
محبت خدا رو / کینه دشمنا رو
دلهای ما آئینه عشق خداست / امید پیروزی تو دلهای ماست
کی بود کی بود که خندید احوال ما رو پرسید
بیا که دوست مایی . هر کی و هر کجایی
بیا که دوست مایی . هر کی و هر کجایی
بیا که دوست مایی . هر کی و هر کجایی
1. به به! دوست قدیم و خوبم! خوبید شما؟
2. خدمت شما و سایر عزیزان:
این هم نسخه ی صوتی "کی بود کی بود" معروف که این همه دنبالش بودیم:
http://s9.picofile.com/file/8318514142/Ki_Boud_Ki_Boud.mp3.html
با تشکر مجدد از گرداننده های برنامه ی "خاطره".
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
سلام
این هم نسخه تصویری کی بود کی بود که پرسید : حجم حدود 10mb فقط شرمنده پسوند فایل ts است .
http://s8.picofile.com/file/8318721276/%DA%A9%DB%8C_%D8%A8%D9%88%D8%AF_%DA%A9%DB%8C_%D8%A8%D9%88%D8%AF_%DA%A9%D9%87_%D9%BE%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF.TS.html
منبع برنامه خاطره شبکه یک
این هم نسخه تصویری کی بود کی بود که پرسید : حجم حدود 10mb فقط شرمنده پسوند فایل ts است .
http://s8.picofile.com/file/8318721276/%DA%A9%DB%8C_%D8%A8%D9%88%D8%AF_%DA%A9%DB%8C_%D8%A8%D9%88%D8%AF_%DA%A9%D9%87_%D9%BE%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF.TS.html
منبع برنامه خاطره شبکه یک
baron- تعداد پستها : 2
Join date : 2010-05-04
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
1. دوباره سلام.
2. اینو هم "خاطره" داد:
یا:
https://www.overpic.net/viewer.php?file=xp1e4dypi9fewkralvjf8.jpg
3. منبع: "خاطره". با تشکر از عوامل محترمش.
4. اگه فکر می کنید مجری پلاتوها "شهاب حسینی"ه، سخت در اشتباهید. اون نییییییییییییییییییییییییییییییست.
2. اینو هم "خاطره" داد:
یا:
https://www.overpic.net/viewer.php?file=xp1e4dypi9fewkralvjf8.jpg
3. منبع: "خاطره". با تشکر از عوامل محترمش.
4. اگه فکر می کنید مجری پلاتوها "شهاب حسینی"ه، سخت در اشتباهید. اون نییییییییییییییییییییییییییییییست.
اين مطلب آخرين بار توسط Emiliano در الثلاثاء فبراير 13, 2018 5:34 am ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
صفحه 41 از 42 • 1 ... 22 ... 40, 41, 42
مواضيع مماثلة
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» سیاه، سفید، خاکستری
» امواج صوتي گمشده (مخصوص كليپهاي صوتي از كارتونها، سريالها، فيلمهاي قديمي كودك و نوجوان و رادیو)
» همشاگردي سلام
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» سیاه، سفید، خاکستری
» امواج صوتي گمشده (مخصوص كليپهاي صوتي از كارتونها، سريالها، فيلمهاي قديمي كودك و نوجوان و رادیو)
» همشاگردي سلام
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
صفحه 41 از 42
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد