فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
+29
Emiliano
ahmad1395
Negin 2
59
babak
Jack Holborn
Luska
SMAM
bahman.Gh
ramin
ژوا
fazel1994
heidiiii
Nostalji
Mihakralj
Nazanin58
jasonbourne
ASDALIREZA105
zerocold
Indiana Jones
S@M
Roxpa
Milassyui
ahmad1300mo
arman
heidiii
alirad
slevin(HAMID
SMBAGHERI
33 مشترك
صفحه 11 از 16
صفحه 11 از 16 • 1 ... 7 ... 10, 11, 12 ... 16
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
نمونه ايميل هايي كه به احتمال زياد از فايل نوار قصه هاي اين فاروم استفاده كرده و تجارت ميكنند:
مجموعه کامل ۴۸ داستان (سوپراسکوپ) داستان های ناطق موزیکال برای کودکان،داستانهای شرکت سوپراسکوپ (Super Scope ) رو یادتونه؟ قرار بود ۴۸ داستان ناطق منتشر کنه که هنوز به نیمه نرسیده بود نمی دونیم چی شد که بسته شد.
شاید گاهی پیش آمده باشد که کودک شما از شما درخواست داستان کرده اما شما داستانی در ذهنتان برای تعریف ندارید. در اینجا ما مجموعه ۴۸ داستان را پیشنهاد می کنیم در این مجموعه شما با داستان های کاملا حرفه ای با گفتاری زیبا و کیفیتی خوب مواجه هستید که می تواند ساعتها فرزند شما را سرگرم نماید.ه مه داستان ها به صورت موزیکال می باشند و مانند یک فیلم سینمایی شما را به سفری طولانی و اسرار آمیز خواهند برد. صدای مرتضی احمدی رو تو قصه زیبای علیمردان خان همه ما که بچه های دهه ۵۰ هستیم خوب یادمونه:
داشت عباسقلی خان پسری
پسر بی ادب و بی هنری
اسم او بود علیمردان خان
اهل منزل ز دستش به امان و الی آخر ...
یا داستان خروس زَری، پیرهن پَری احمد شاملو
قوقولی قوقو سحر شد سیاهی دربه درشد فرشته ها دویدن ستاره ها رو چیدن
خورشید خانم در اومد با یک شفق سراومد تا شب نکرده حاشا بچه ها بیاین تماشا …
روباهه دمش درازه حیله چی وحقه بازه تا چشم رو هم بذاری میبینی وجود نداری …
دیشب زن مش ماشالله بیدر مرغای محله رو خبر کرد پاشید واسشون یک چنگی چینه
گفت زود بخورین خروس نبینه وقتی چراشو پرسیدم من گفتش با خروس زری بدم من
ای خروس سحری چشم نخود سینه زری …
دوست دارید یک بار دیگه همه اون داستانها رو بشنوید ؟؟
متولی این سری داستانها (۴۸ داستان) آقای خوش ذوقی به اسم علیرضا اکبریان بود که گروه بسیار حرفه ای و طنازی مثل آقای مرتضی احمدی،مرحوم کنعان کیانی،نادره سالار پور، خانم نوشابه امیری و … را دور هم جمع کرد تا در شرکت سوپراسکوپ داستانهای کلاسیک خارجی و ایرانی را به صورت Audio Book برای کودکان بازسازی و اجرا کنند.
مجموعه ای بسیار بی نظیر و جذاب.
شما هم حتما با هر کدام از این قصه ها یک دنیا خاطره دارید.
با سفر به دوران کودکی حال و هوای دیگه ای پیدا میکنید .
یادتون میاد که برای بدست آوردن هر کدام از این قصه ها چقدر تلاش میکردین؟ حالا ما همه این قصه ها رو براتون در یک مجموعه جمع آوری کردیم
فایل PDF مصور رنگی تعدادی از کتاب های این مجموعه رو هم براتون گذاشتیم. بچه هاتونو از شنیدن این داستانهای زیبا که ۲۰ سال پیش خودتون از شنیدنشون لذت میبردید محروم نکنید. داستانهای ناطق و زیبای قدیمی و خاطره انگیز و نایاب رو در یک مجموعه منحصر بفرد یکجا برایتان گرد آوردیم که لیست بخشی از اون داستانها رو در زیر خواهید دید:
بخش هایی از داستان های این مجموعه:
پری کوچولوی دریایی
گربه های اشرافی و گربه های زیر شیروانی
علیمردان خان
جن پینه دوز
تام انگشتی فسقلی
فرشته گیسو بلند
زورو
ماهی سیاه کوچولو
گرگ بد گنده و ۳ بچه خوک
انگشت طلایی
سیندرلا دختر یتیم
دانلود شهر قصه – بیژن مفید
خروس زری پیرهن پری – احمد شاملو
شاپرک خانوم – بیژن مفید
شهر قصه – بیژن مفید
ماه و پلنگ – بیژن مفید
امیر ارسلان نام دار
گالیور در جزیره کوتوله ها
پینوکیو
سفید برفی و آیینه جادویی
شیطون بلا
آوازه خوان شهر قصه
غنچه گل سرخ (زیبای خفته)
ننه قوزی
غول خود خواه
خاله جیران
خرگوش ها و ستاره ها
تیز چنگال ماهیچه دوست
سند باد
” حسن کچل ”
” هانسل و گرتل ”
” جک و لوبیای سحرآمیز ”
” گربه چکمه پوش ”
” الاغ آواز خوان ”
بر زنگوله پا
خاله سوسکه
علاالدین و چراخ جادو
حسن و خانم حنا
بچه اردک زشت
آلیس در سرزمین عجایب
دالی موشه قدیمی
چهار فصل
خرگوش دانا
شش جوجه کلاغ و یک روباه
رامین و رامش در جنگل
یک بلوط و چهل کلاغ
کوتی و موتی
کدوی قل قله زن
آقا موش شکمو
حسنی و گلی (هر کسی کاری داره)
کرم کتاب
شنگول و منگول
علیمردان در شهر شیاطین
مری پاپینز
گردن کج گلابی (با صدای مرحوم مقبلی و مرحوم مهر پرور)
این مجموعه بسیار زیبا و خاطره انگیز را از دست ندهید!
اگه دوست دارید خاطرات کودکیتون رو با بچه هاتون قسمت کنید این مجموعه رو تهیه کنید مجموعه ای بسیار بی نظیر و جذاب
برای کوچولوهای شما
از ۱ ساله تا ۶۰ ساله (البته من خودم با ……… سال هنوزم از شنیدن اونا سیر نمیشم!!!! )
شما هم حتما با هر کدام از این قصه ها یک دنیا خاطره دارید. با سفر به دوران کودکی حال و هوای دیگه ای پیدا میکنید .
یادتون میاد که برای بدست آوردن هر کدام از این قصه ها چقدر تلاش میکردین ؟
حالا ما همه این قصه ها رو براتون در یک مجموعه جمع آوری کردیم . بچه هاتونو از شنیدن این داستانهای زیبا که ۲۰ سال پیش خودتون از شنیدنشون لذت میبردید محروم نکنید
0000-Superscope-48-Stories-cover-
در صورت بروز هرگونه مشکل با ایمیل javanrooz1@gmail.com در ارتباط باشید. این مجموعه رو فقط و فقط با قیمت ۷۰۰۰ تومان خریداری کنید
مجموعه کامل ۴۸ داستان (سوپراسکوپ) داستان های ناطق موزیکال برای کودکان،داستانهای شرکت سوپراسکوپ (Super Scope ) رو یادتونه؟ قرار بود ۴۸ داستان ناطق منتشر کنه که هنوز به نیمه نرسیده بود نمی دونیم چی شد که بسته شد.
شاید گاهی پیش آمده باشد که کودک شما از شما درخواست داستان کرده اما شما داستانی در ذهنتان برای تعریف ندارید. در اینجا ما مجموعه ۴۸ داستان را پیشنهاد می کنیم در این مجموعه شما با داستان های کاملا حرفه ای با گفتاری زیبا و کیفیتی خوب مواجه هستید که می تواند ساعتها فرزند شما را سرگرم نماید.ه مه داستان ها به صورت موزیکال می باشند و مانند یک فیلم سینمایی شما را به سفری طولانی و اسرار آمیز خواهند برد. صدای مرتضی احمدی رو تو قصه زیبای علیمردان خان همه ما که بچه های دهه ۵۰ هستیم خوب یادمونه:
داشت عباسقلی خان پسری
پسر بی ادب و بی هنری
اسم او بود علیمردان خان
اهل منزل ز دستش به امان و الی آخر ...
یا داستان خروس زَری، پیرهن پَری احمد شاملو
قوقولی قوقو سحر شد سیاهی دربه درشد فرشته ها دویدن ستاره ها رو چیدن
خورشید خانم در اومد با یک شفق سراومد تا شب نکرده حاشا بچه ها بیاین تماشا …
روباهه دمش درازه حیله چی وحقه بازه تا چشم رو هم بذاری میبینی وجود نداری …
دیشب زن مش ماشالله بیدر مرغای محله رو خبر کرد پاشید واسشون یک چنگی چینه
گفت زود بخورین خروس نبینه وقتی چراشو پرسیدم من گفتش با خروس زری بدم من
ای خروس سحری چشم نخود سینه زری …
دوست دارید یک بار دیگه همه اون داستانها رو بشنوید ؟؟
متولی این سری داستانها (۴۸ داستان) آقای خوش ذوقی به اسم علیرضا اکبریان بود که گروه بسیار حرفه ای و طنازی مثل آقای مرتضی احمدی،مرحوم کنعان کیانی،نادره سالار پور، خانم نوشابه امیری و … را دور هم جمع کرد تا در شرکت سوپراسکوپ داستانهای کلاسیک خارجی و ایرانی را به صورت Audio Book برای کودکان بازسازی و اجرا کنند.
مجموعه ای بسیار بی نظیر و جذاب.
شما هم حتما با هر کدام از این قصه ها یک دنیا خاطره دارید.
با سفر به دوران کودکی حال و هوای دیگه ای پیدا میکنید .
یادتون میاد که برای بدست آوردن هر کدام از این قصه ها چقدر تلاش میکردین؟ حالا ما همه این قصه ها رو براتون در یک مجموعه جمع آوری کردیم
فایل PDF مصور رنگی تعدادی از کتاب های این مجموعه رو هم براتون گذاشتیم. بچه هاتونو از شنیدن این داستانهای زیبا که ۲۰ سال پیش خودتون از شنیدنشون لذت میبردید محروم نکنید. داستانهای ناطق و زیبای قدیمی و خاطره انگیز و نایاب رو در یک مجموعه منحصر بفرد یکجا برایتان گرد آوردیم که لیست بخشی از اون داستانها رو در زیر خواهید دید:
بخش هایی از داستان های این مجموعه:
پری کوچولوی دریایی
گربه های اشرافی و گربه های زیر شیروانی
علیمردان خان
جن پینه دوز
تام انگشتی فسقلی
فرشته گیسو بلند
زورو
ماهی سیاه کوچولو
گرگ بد گنده و ۳ بچه خوک
انگشت طلایی
سیندرلا دختر یتیم
دانلود شهر قصه – بیژن مفید
خروس زری پیرهن پری – احمد شاملو
شاپرک خانوم – بیژن مفید
شهر قصه – بیژن مفید
ماه و پلنگ – بیژن مفید
امیر ارسلان نام دار
گالیور در جزیره کوتوله ها
پینوکیو
سفید برفی و آیینه جادویی
شیطون بلا
آوازه خوان شهر قصه
غنچه گل سرخ (زیبای خفته)
ننه قوزی
غول خود خواه
خاله جیران
خرگوش ها و ستاره ها
تیز چنگال ماهیچه دوست
سند باد
” حسن کچل ”
” هانسل و گرتل ”
” جک و لوبیای سحرآمیز ”
” گربه چکمه پوش ”
” الاغ آواز خوان ”
بر زنگوله پا
خاله سوسکه
علاالدین و چراخ جادو
حسن و خانم حنا
بچه اردک زشت
آلیس در سرزمین عجایب
دالی موشه قدیمی
چهار فصل
خرگوش دانا
شش جوجه کلاغ و یک روباه
رامین و رامش در جنگل
یک بلوط و چهل کلاغ
کوتی و موتی
کدوی قل قله زن
آقا موش شکمو
حسنی و گلی (هر کسی کاری داره)
کرم کتاب
شنگول و منگول
علیمردان در شهر شیاطین
مری پاپینز
گردن کج گلابی (با صدای مرحوم مقبلی و مرحوم مهر پرور)
این مجموعه بسیار زیبا و خاطره انگیز را از دست ندهید!
اگه دوست دارید خاطرات کودکیتون رو با بچه هاتون قسمت کنید این مجموعه رو تهیه کنید مجموعه ای بسیار بی نظیر و جذاب
برای کوچولوهای شما
از ۱ ساله تا ۶۰ ساله (البته من خودم با ……… سال هنوزم از شنیدن اونا سیر نمیشم!!!! )
شما هم حتما با هر کدام از این قصه ها یک دنیا خاطره دارید. با سفر به دوران کودکی حال و هوای دیگه ای پیدا میکنید .
یادتون میاد که برای بدست آوردن هر کدام از این قصه ها چقدر تلاش میکردین ؟
حالا ما همه این قصه ها رو براتون در یک مجموعه جمع آوری کردیم . بچه هاتونو از شنیدن این داستانهای زیبا که ۲۰ سال پیش خودتون از شنیدنشون لذت میبردید محروم نکنید
0000-Superscope-48-Stories-cover-
در صورت بروز هرگونه مشکل با ایمیل javanrooz1@gmail.com در ارتباط باشید. این مجموعه رو فقط و فقط با قیمت ۷۰۰۰ تومان خریداری کنید
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
نمونه ايميل هايي كه به احتمال زياد از فايل نوار قصه هاي اين فاروم استفاده كرده و تجارت ميكنند:
مجموعه کامل ۴۸ داستان (سوپراسکوپ) داستان های ناطق موزیکال برای کودکان،داستانهای شرکت سوپراسکوپ (Super Scope ) رو یادتونه؟ قرار بود ۴۸ داستان ناطق منتشر کنه که هنوز به نیمه نرسیده بود نمی دونیم چی شد که بسته شد.
شاید گاهی پیش آمده باشد که کودک شما از شما درخواست داستان کرده اما شما داستانی در ذهنتان برای تعریف ندارید. در اینجا ما مجموعه ۴۸ داستان را پیشنهاد می کنیم در این مجموعه شما با داستان های کاملا حرفه ای با گفتاری زیبا و کیفیتی خوب مواجه هستید که می تواند ساعتها فرزند شما را سرگرم نماید.ه مه داستان ها به صورت موزیکال می باشند و مانند یک فیلم سینمایی شما را به سفری طولانی و اسرار آمیز خواهند برد. صدای مرتضی احمدی رو تو قصه زیبای علیمردان خان همه ما که بچه های دهه ۵۰ هستیم خوب یادمونه:
داشت عباسقلی خان پسری
پسر بی ادب و بی هنری
اسم او بود علیمردان خان
اهل منزل ز دستش به امان و الی آخر ...
یا داستان خروس زَری، پیرهن پَری احمد شاملو
قوقولی قوقو سحر شد سیاهی دربه درشد فرشته ها دویدن ستاره ها رو چیدن
خورشید خانم در اومد با یک شفق سراومد تا شب نکرده حاشا بچه ها بیاین تماشا …
روباهه دمش درازه حیله چی وحقه بازه تا چشم رو هم بذاری میبینی وجود نداری …
دیشب زن مش ماشالله بیدر مرغای محله رو خبر کرد پاشید واسشون یک چنگی چینه
گفت زود بخورین خروس نبینه وقتی چراشو پرسیدم من گفتش با خروس زری بدم من
ای خروس سحری چشم نخود سینه زری …
دوست دارید یک بار دیگه همه اون داستانها رو بشنوید ؟؟
متولی این سری داستانها (۴۸ داستان) آقای خوش ذوقی به اسم علیرضا اکبریان بود که گروه بسیار حرفه ای و طنازی مثل آقای مرتضی احمدی،مرحوم کنعان کیانی،نادره سالار پور، خانم نوشابه امیری و … را دور هم جمع کرد تا در شرکت سوپراسکوپ داستانهای کلاسیک خارجی و ایرانی را به صورت Audio Book برای کودکان بازسازی و اجرا کنند.
مجموعه ای بسیار بی نظیر و جذاب.
شما هم حتما با هر کدام از این قصه ها یک دنیا خاطره دارید.
با سفر به دوران کودکی حال و هوای دیگه ای پیدا میکنید .
یادتون میاد که برای بدست آوردن هر کدام از این قصه ها چقدر تلاش میکردین؟ حالا ما همه این قصه ها رو براتون در یک مجموعه جمع آوری کردیم
فایل PDF مصور رنگی تعدادی از کتاب های این مجموعه رو هم براتون گذاشتیم. بچه هاتونو از شنیدن این داستانهای زیبا که ۲۰ سال پیش خودتون از شنیدنشون لذت میبردید محروم نکنید. داستانهای ناطق و زیبای قدیمی و خاطره انگیز و نایاب رو در یک مجموعه منحصر بفرد یکجا برایتان گرد آوردیم که لیست بخشی از اون داستانها رو در زیر خواهید دید:
بخش هایی از داستان های این مجموعه:
پری کوچولوی دریایی
گربه های اشرافی و گربه های زیر شیروانی
علیمردان خان
جن پینه دوز
تام انگشتی فسقلی
فرشته گیسو بلند
زورو
ماهی سیاه کوچولو
گرگ بد گنده و ۳ بچه خوک
انگشت طلایی
سیندرلا دختر یتیم
دانلود شهر قصه – بیژن مفید
خروس زری پیرهن پری – احمد شاملو
شاپرک خانوم – بیژن مفید
شهر قصه – بیژن مفید
ماه و پلنگ – بیژن مفید
امیر ارسلان نام دار
گالیور در جزیره کوتوله ها
پینوکیو
سفید برفی و آیینه جادویی
شیطون بلا
آوازه خوان شهر قصه
غنچه گل سرخ (زیبای خفته)
ننه قوزی
غول خود خواه
خاله جیران
خرگوش ها و ستاره ها
تیز چنگال ماهیچه دوست
سند باد
” حسن کچل ”
” هانسل و گرتل ”
” جک و لوبیای سحرآمیز ”
” گربه چکمه پوش ”
” الاغ آواز خوان ”
بر زنگوله پا
خاله سوسکه
علاالدین و چراخ جادو
حسن و خانم حنا
بچه اردک زشت
آلیس در سرزمین عجایب
دالی موشه قدیمی
چهار فصل
خرگوش دانا
شش جوجه کلاغ و یک روباه
رامین و رامش در جنگل
یک بلوط و چهل کلاغ
کوتی و موتی
کدوی قل قله زن
آقا موش شکمو
حسنی و گلی (هر کسی کاری داره)
کرم کتاب
شنگول و منگول
علیمردان در شهر شیاطین
مری پاپینز
گردن کج گلابی (با صدای مرحوم مقبلی و مرحوم مهر پرور)
این مجموعه بسیار زیبا و خاطره انگیز را از دست ندهید!
اگه دوست دارید خاطرات کودکیتون رو با بچه هاتون قسمت کنید این مجموعه رو تهیه کنید مجموعه ای بسیار بی نظیر و جذاب
برای کوچولوهای شما
از ۱ ساله تا ۶۰ ساله (البته من خودم با ……… سال هنوزم از شنیدن اونا سیر نمیشم!!!! )
شما هم حتما با هر کدام از این قصه ها یک دنیا خاطره دارید. با سفر به دوران کودکی حال و هوای دیگه ای پیدا میکنید .
یادتون میاد که برای بدست آوردن هر کدام از این قصه ها چقدر تلاش میکردین ؟
حالا ما همه این قصه ها رو براتون در یک مجموعه جمع آوری کردیم . بچه هاتونو از شنیدن این داستانهای زیبا که ۲۰ سال پیش خودتون از شنیدنشون لذت میبردید محروم نکنید
در صورت بروز هرگونه مشکل با ایمیل javanrooz1@gmail.com در ارتباط باشید. این مجموعه رو فقط و فقط با قیمت ۷۰۰۰ تومان خریداری کنید
مجموعه کامل ۴۸ داستان (سوپراسکوپ) داستان های ناطق موزیکال برای کودکان،داستانهای شرکت سوپراسکوپ (Super Scope ) رو یادتونه؟ قرار بود ۴۸ داستان ناطق منتشر کنه که هنوز به نیمه نرسیده بود نمی دونیم چی شد که بسته شد.
شاید گاهی پیش آمده باشد که کودک شما از شما درخواست داستان کرده اما شما داستانی در ذهنتان برای تعریف ندارید. در اینجا ما مجموعه ۴۸ داستان را پیشنهاد می کنیم در این مجموعه شما با داستان های کاملا حرفه ای با گفتاری زیبا و کیفیتی خوب مواجه هستید که می تواند ساعتها فرزند شما را سرگرم نماید.ه مه داستان ها به صورت موزیکال می باشند و مانند یک فیلم سینمایی شما را به سفری طولانی و اسرار آمیز خواهند برد. صدای مرتضی احمدی رو تو قصه زیبای علیمردان خان همه ما که بچه های دهه ۵۰ هستیم خوب یادمونه:
داشت عباسقلی خان پسری
پسر بی ادب و بی هنری
اسم او بود علیمردان خان
اهل منزل ز دستش به امان و الی آخر ...
یا داستان خروس زَری، پیرهن پَری احمد شاملو
قوقولی قوقو سحر شد سیاهی دربه درشد فرشته ها دویدن ستاره ها رو چیدن
خورشید خانم در اومد با یک شفق سراومد تا شب نکرده حاشا بچه ها بیاین تماشا …
روباهه دمش درازه حیله چی وحقه بازه تا چشم رو هم بذاری میبینی وجود نداری …
دیشب زن مش ماشالله بیدر مرغای محله رو خبر کرد پاشید واسشون یک چنگی چینه
گفت زود بخورین خروس نبینه وقتی چراشو پرسیدم من گفتش با خروس زری بدم من
ای خروس سحری چشم نخود سینه زری …
دوست دارید یک بار دیگه همه اون داستانها رو بشنوید ؟؟
متولی این سری داستانها (۴۸ داستان) آقای خوش ذوقی به اسم علیرضا اکبریان بود که گروه بسیار حرفه ای و طنازی مثل آقای مرتضی احمدی،مرحوم کنعان کیانی،نادره سالار پور، خانم نوشابه امیری و … را دور هم جمع کرد تا در شرکت سوپراسکوپ داستانهای کلاسیک خارجی و ایرانی را به صورت Audio Book برای کودکان بازسازی و اجرا کنند.
مجموعه ای بسیار بی نظیر و جذاب.
شما هم حتما با هر کدام از این قصه ها یک دنیا خاطره دارید.
با سفر به دوران کودکی حال و هوای دیگه ای پیدا میکنید .
یادتون میاد که برای بدست آوردن هر کدام از این قصه ها چقدر تلاش میکردین؟ حالا ما همه این قصه ها رو براتون در یک مجموعه جمع آوری کردیم
فایل PDF مصور رنگی تعدادی از کتاب های این مجموعه رو هم براتون گذاشتیم. بچه هاتونو از شنیدن این داستانهای زیبا که ۲۰ سال پیش خودتون از شنیدنشون لذت میبردید محروم نکنید. داستانهای ناطق و زیبای قدیمی و خاطره انگیز و نایاب رو در یک مجموعه منحصر بفرد یکجا برایتان گرد آوردیم که لیست بخشی از اون داستانها رو در زیر خواهید دید:
بخش هایی از داستان های این مجموعه:
پری کوچولوی دریایی
گربه های اشرافی و گربه های زیر شیروانی
علیمردان خان
جن پینه دوز
تام انگشتی فسقلی
فرشته گیسو بلند
زورو
ماهی سیاه کوچولو
گرگ بد گنده و ۳ بچه خوک
انگشت طلایی
سیندرلا دختر یتیم
دانلود شهر قصه – بیژن مفید
خروس زری پیرهن پری – احمد شاملو
شاپرک خانوم – بیژن مفید
شهر قصه – بیژن مفید
ماه و پلنگ – بیژن مفید
امیر ارسلان نام دار
گالیور در جزیره کوتوله ها
پینوکیو
سفید برفی و آیینه جادویی
شیطون بلا
آوازه خوان شهر قصه
غنچه گل سرخ (زیبای خفته)
ننه قوزی
غول خود خواه
خاله جیران
خرگوش ها و ستاره ها
تیز چنگال ماهیچه دوست
سند باد
” حسن کچل ”
” هانسل و گرتل ”
” جک و لوبیای سحرآمیز ”
” گربه چکمه پوش ”
” الاغ آواز خوان ”
بر زنگوله پا
خاله سوسکه
علاالدین و چراخ جادو
حسن و خانم حنا
بچه اردک زشت
آلیس در سرزمین عجایب
دالی موشه قدیمی
چهار فصل
خرگوش دانا
شش جوجه کلاغ و یک روباه
رامین و رامش در جنگل
یک بلوط و چهل کلاغ
کوتی و موتی
کدوی قل قله زن
آقا موش شکمو
حسنی و گلی (هر کسی کاری داره)
کرم کتاب
شنگول و منگول
علیمردان در شهر شیاطین
مری پاپینز
گردن کج گلابی (با صدای مرحوم مقبلی و مرحوم مهر پرور)
این مجموعه بسیار زیبا و خاطره انگیز را از دست ندهید!
اگه دوست دارید خاطرات کودکیتون رو با بچه هاتون قسمت کنید این مجموعه رو تهیه کنید مجموعه ای بسیار بی نظیر و جذاب
برای کوچولوهای شما
از ۱ ساله تا ۶۰ ساله (البته من خودم با ……… سال هنوزم از شنیدن اونا سیر نمیشم!!!! )
شما هم حتما با هر کدام از این قصه ها یک دنیا خاطره دارید. با سفر به دوران کودکی حال و هوای دیگه ای پیدا میکنید .
یادتون میاد که برای بدست آوردن هر کدام از این قصه ها چقدر تلاش میکردین ؟
حالا ما همه این قصه ها رو براتون در یک مجموعه جمع آوری کردیم . بچه هاتونو از شنیدن این داستانهای زیبا که ۲۰ سال پیش خودتون از شنیدنشون لذت میبردید محروم نکنید
در صورت بروز هرگونه مشکل با ایمیل javanrooz1@gmail.com در ارتباط باشید. این مجموعه رو فقط و فقط با قیمت ۷۰۰۰ تومان خریداری کنید
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
Indiana Jones نوشته است:59 نوشته است:
بازگردیم به صحبت اصلی.
پس خوب آگاه شدیم و برایمان ثابت شده که مفهوم "گوینده" در طی دهه ی گذشته تاکنون،
چیزیست که نیاز به داشتن صدا و آوایی خوش ندارد.
اما تا دو دهه ی گذشته، گوینده و مجری، صاحب "صدا" و آگاه به "فن بیان" بود.
- مستند "اولین سفر به نیشابور" ساخته ی کارگردان کاردان - جناب آقای خسرو سینایی میباشد،
که در سال ۱۳۷۸ به سفارش گروه فرهنگ و هنر تلویزیون، برای صداوسیما ساخته گردید.
علاوه بر ساختار و متن ملموسی که دارد، همچنین صدای گوینده اش بسیار گیراست.
چندی پیش با دیدن مستند یادشده و شنیدن صدای هنایشگزار آن،
انگار که بسان سفری ناخودآگاه، حال و خیال به سالهای ۶۰ و ۷۰ پرگشود. به دوران کودکی و نوجوانیمان،
که صدای خوشایند گوینده ی محترم را بارها در برنامههای تلویزیونی، رادیویی، پیش پردههای سینمایی،
و کلن هر آنچه که مربوط به دنیای صداپیشگی باشد میشنیدیم و لذت میبردیم، بی آنکه حتا نامشان را بدانم.
خوشبختانه در تیتراژ پایانی مستند اولین سفر به نیشابور که ایشان گوینده بودند،
نامشان نوشته شده که البته با جستجو در فضای مجازی، هیچ اطلاعاتی از او در دست نیست.
امیدوارم که همچنان نیز در وادی و هنر صداپیشگی فعال باشند.
به بخشی از گویندگی "افشین چکو" در فایل صوتی زیر توجه نمایید،
تا برای شما نیز دنیایی از خاطرات زنده گردد.
صدای پرطنینی که بطور طبیعی، هم استریو و هم دالبی ست.
* نمونه صدای گوینده ی توانا - جناب آقای "افشین چکو" در مستند "اولین سفر به نیشابور-۱۳۷۸") .:
http://s6.picofile.com/file/8257359584/_Afshin_Chaku_Avalin_Safar_Be_Neyshabur_1378_.wma.html
فایل تصویری این مستند در فضای مجازی موجود هست و پیشنهاد میگردد که تماشا گردد.
در ضمن، دارای قسمت دومی نیز هست که البته آنرا ندیده ام.
صدای گیرای جناب آقای "افشین چکو"،
بی شک یکی از افتخارات نسل قدیم و خوشسدای گویندگان ایرانزمین میباشد.
دوست خوبم 59 عزیز
پینوشت: چگونه می توان این مستند را با کیفیت مناسب دانلود کرد؟
افشین گرامی با درود.
- اپتدا اینکه، فایل مستند ارزشمند "اولین سفر به نیشابور"، در سایتهایی که موجود هست،
(فقط کافیست تا عبارت دانلود اولین سفر به نیشابور، در جستجوگر گوگل نوشته گردد)
تقریبا در اصل از یک لینک میباشد، با حجم ۳۰۱ مگابایت. کیفیت هم مناسب هست.
برای نمونه در سایت ایران۲مدیا که البته لینکهایش را از "سینما البرز" قرار میدهد .:
http://film.ir2media.net/8652/film-avalin-safar-be-neyshabor/
در قسمت برچسب فیلمهای قدیمی سایت بالا، فیلمهای اوایل دهه ی هفتاد هم هست، که بشخصه آنها را نداشتم.
همچون: یک ایپیزود از فیلم سه مرد عامی (۱۳۷۲) با بازی صدرالدین حجازی و صدیقه کیانفر
.
.
.
- مطلب دیگر اینکه، همانگونه که بهتر آگاه هستید، اگر از دیدگاه آواشناسی صداها،
صدای گویندگان گرامی: افشین چکو، فریدون فرح اندوز، منوچهر انور، و حتا ناصر احمدی را،
به زیر ذره بین تشخیص و غربالگری صدا ببریم، آنگاه صدای چهار صداپیشه ی یادشده،
از دیدگاه کلی میتواند بگونهای همگروه برای یکدیگر بشمار آید، که البته از دید کوچکم،
صدای افشین چکو، پر طنینترین و خوشصدا ترینشان است،
با اینحال جنس صدایش کاملا ویژه ی خودش است و یادآور صداهای دیگر نیست.
همانگونه که صدای "خسرو خسروشاهی، علیرضا باشکندی و کیکاووس یاکیده" نیز همگروه هستند،
اما صدای استاد خسروشاهی، گل سرسبد است و تکرار ناشدنی.
در ضمن، به احتمال زیاد، نام فامیل "چکو"، همانند اسم مستعار هنری برای افشین چکو میباشد.
این احتمال زیاد هست. چون همیشه (بویژه قدیم ها)، در دنیای هنر و ادب و فرهنگ (دنیایی که اکنون مرحوم شده)،
شاعران و هنرمندانی بودند که با "تخلص" فعالیت داشتند. برای نمونه،
در نوارهای کاست دهههای ۶۰ و ۷۰، گاهی میدیدیم که نوشته بودند: شعر آهنگ از "فریدون همراه".
خب در دنیای هنر و فرهنگ ایران، هیچگاه چنین نام فامیلی ثبت شده و شناسنامهای که (همراه) باشد نداشتیم.
این در اصل تخلص استاد فریدون مشیری بود که گاهی بجای نام فامیل اصلیشان،
با فامیلی تخلصی "همراه"، امضای شعر و ترانه میفرمودند.
از اینرو نام فامیلی "چکو" نیز شاید به درخواست خود گوینده ی گرامی، اینگونه نوشته شده.
صرفه نظر از این مطلب و اینکه همگی خواستار دانستن نام اصلی ایشان هستیم،
اما مهمتر از آن، صدای مشهور و بسیار هنایشگزارشان است،
که با فراز و و فرودهای بیانی و آوایی، نوازشگر گوش و حال مخاطب میباشد،
و دنیایی از خاطرات خوش را برای نسل ما همراه دارد.
امیدواریم که هر کجا هستند، سلامت و موفق باشند.
بشخصه از اینکه اکنون نیز در رادیو یا گویندگی نرشین تلویزیون و دوبلاژ باشند اطلاعی ندارم.
اگر یاران ارجمند در زمان حال نیز صدای ایشان را شنیده اند، اطلاعرسانی بفرمایند.
با سپاس. سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. بچه ها، سلااااااام!
خوبید؟
خوشحالم که هنوز می تونم دوباره دوستان رو ببینم.
اینجا انگار مغناطیس داره. ولش می کنی، می چسبی به زندگیت؛ اما، انگار یه چیزی کم داری!
به خودت می یای، می بینی "انجمن خون"ت کم شده!
خوبه. همین که هر 6 ماه هم یه پست بذاریم و بدونیم هنوز به یاد همدیگه ایم، خودش عالمیه.
2. "59" عزیز، "افشین" جان، خانوم های محترم انجمن و همه ی دوستان، از دیدن دوباره تون خوشحال شدم.
3. من این روزها سرم با "آپارات" (نسخه ی وطنی "یوتیوب") گرمه. "آپارات" رو دست کم نگیرید.
خیلی غنی شده. بچه های فعالی درش کشف شده ن و می شن و دمشون هم گرم.
ببینید امروز صب چی پیدا کردم:
نسخه ی کامل "باجناق ها":
http://www.aparat.com/v/35IVd
(حجم: 206 مگ، زمان: 57 دقیقه و 16 ثانیه، کیفیت: خوب)
حتماً حتماً دانلودش کنید؛ وگرنه، پشیمون می شید. کلی خاطره براتون زنده می شه.
تشکرها هم به آپلودکننده ی محترمش نثار باد.
4. دوستان، اگه کار نابی مث بالایی دیدن، ما رو هم در جریان بذارن. ممنون.
5. و اما، "خاطره" هم چند هفته پیش با اجرای "لعیا جون"! (دی به همراه دو عدد نخطه!) "طلوع" رو داد:
"طلوع" رو که یادتونه؟ سال ها توی "لیست سیاه"مون جا خوش کرده بود و خوشبختانه تو نسخه ی جدیدش؛ که، امروز آپلود کرده م، دیگه نیست:
"حسن لیلاند" و عربده های مزخرف "رضا ژیان"ی که با طناب آبی رنگ به تخت زنگ زده ی توی زیرزمین بسته شده بود؟
خخخخخخخ.
6. کمی هم شوخی کنیم:
7. اینا ما رو چی فرض کردن که اون بغل نوشتن "فیلم سینمایی"!
این حتا تله فیلم هم براش زیادیه!
8. با دیدن عکس بالا کی یاد چی می افته؟
8.1. "59": به کمپرسی "لیلاند" کلی نگاه می کنه و به اون جالیوانی بغل دست شوفر و یاد لیوانایی که درش می ذاشتن می افته و کللللی می ره تو فکر.
تو فکر این که یه دلنوشته از کمپرسی ها بنویسه و تو انجمن بذاره.
یاد زنده یاد "ژیان" و "خواجویی" هم گوشه ی ذهنش کلی مخمخه ش می کنه از اونا هم چیزی بگه.
8.2. "افشین": بلافاصله یاد "غار دیلمان" و نوک زبونی های "محمد تقی بیرجندی" می افته و می ره به صرافت این که سرچ کنه، ببینه "محمد تقی" الآن کجاست و چی کار می کنه.
8.3. "بابک": کللللی حواشی بامزه از این سریال + خانوم "فاطمه نقوی" یادش می یاد؛ که، اگه حسش باشه با ما در میون می ذاره. حواشیش خوراک "افشین" خانه.
8.4. "رامین": اولش می یاد تشکر کنه و احساساتشو بنویسه؛ اما، حسش نیست. نسکافه ی بعدی رو می نوشه!
8.5. "حمید صورتک": بعد از 10 ماه در اردی بهشت 1396 می یاد و می گه: "خوشحاله که هنوز ماها رو اینجا می بینه و "می بینم که "طلوع" هم کشف شده!""
8.6. "هایدی": بیزاره از هر چی معتاد و دهه ی شصتی و بند رخت و زیرزمین و بچه ی کوچیک!
8.7. "اسمم": از دور اینجا رو رصد می کنه و همه ش با خودش می گه کاش کامل این تله فیلم رو تو آرشیوش می داشت.
8.8. "نوید غضنفری" به همراه 8654210359 نفر دیگه (به استثنای اعضای محترم انجمن):
تو فکر این که عکس بالا رو با دزدی تموم، توی هاردهای زپرتی شون سیو کنن و توی انجمن های مشابه، "فیس بوق" و ویژه نامه های آینده منتشر!
9. نکات بالا (به جز 8.8) فقط محض شوخی بود و امیدوارم به دوستان گلم برنخوره.
10. کلام آخر: از نسخه ی جدید "سیاه، سفید، خاکستری" غافل نشید و اگه چیزی ازش کشف کردید، به ما هم بگید. ممنون.
فعلاً.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
با درود خدمت یاران ارجمند.
بسیار خرسند و خوشحال هستم که در جمع صمیمانه ی فروم رویایی بازهم حضور داریم.
اگر از دیدگاه سن و سال حتا بررسی داشته باشیم، سن فیزیکی هر کدام از ما اعضای فروم،
بطور نسبی یا در میانه ی دهه ی چهارم زندگانی هست، و یا با اختلاف ۳-۴ سال، در انتهای آن.
از اینرو اگر با خودمان رک و راست و پوستکنده گفتگو کنیم، دیگر شاید نیمی از مسیر زندگی را پیموده،
و یا در خوشبینانهترین حالت، از بیش از یک سوم آن تا به امروز گذر کرده ایم، و صد البته که همگی عمرشان دراز باد.
اینرا از این جهت گفتم که با توجه به معیار و سنجه ی سن و سال، از دوران کودکی و نوجوانی مان، فرسنگها دور شدیم،
اما حال و خیال و روحیه مان، هنوز در دیار کودکیها و نورستگیها بر جای مانده و خواهد بود ...
و شاید این گرایش ژرف و کودکانه، نشان از آن باشد که چه بخواهیم و چه نخواهیم، به دنیای جدی و بزرگسالانه،
چندان علاقهای نداریم ... خوشیم و سرخوش، با یادمانهها و هر آنچه که از روزگار پسین، بیادگار میماند.
دنیای گذشته و نوستالژیکی که هیچگاه تمام نمیگردد، چون زمان عبور میکند، از دروازه ی حال به آینده میگذرد،
و نوستالژیهای تازهای را پدید و بیادگار مینهد. ... هر چند که یادمانههای دوران کودکی و نوجوانیمان،
جایگاهشان همیشه متین و پابرجاست و همچون گلهای بهاری، با طراوت و دوست داشتنی ....
با این مقدمه، برویم بر سر مطالب این نوبت، که تقدیم میگردد.
-----------------------------------
همانگونه که بهتر در جریان هستید، بتازگی کانال محترم نسیم،
آیتمهای دیگری را از جنگ "سیمای اقتصاد ما" پخش داشت که مربوط به سال ۱۳۶۸ میباشد .:
http://www.telewebion.com/#!/episode/1473170/
تماشای بخشهای نمایشی بالا، برایم بسیار جذاب بود چراکه برخی از کادرهایش در ذهنم کاملن ثبت شده بودند.
دیدن و شنیدن دوباره ی دیالوگها و تیپسازیهایی که محمد شیری و ناصر لقایی با موضوع حفظ منابع طبیعی،
و از بین نبردن درخت و چوب داشتند، همراه با فضاسازیهای کمی تا قسمتی مایل به ترسناکش،
برای ما که کودک و نوجوان شصت بودیم، در آن روزگار جذابیت داشت و حال تماشای دوباره شان، بسیار خوشایند است.
و همچنین با یاد و احترام به هنر اجرا و گویندگی زنده یاد "احمد مندوب هاشمی (۱۳۱۸-۱۳۷۹)".
بازهم مراتب سپاس خود را، خدمت کانال محترم نسیم و برنامه ی با معرفت "نسیم یادها" بیان میدارم،
چرا که ... چرا که سبب گردید تا به بهانه ی دیدن این آیتمهای خاطره انگیز از سیمای اقتصاد ما،
موارد نوستالژیک دیگری یافت شوند، که تقدیم یاران ارجمند و فروم رویایی میگردند ...
.
.
.
- مصاحبهای بسیار خواندنی و نوستالژیک با گرامیان "عباس محبوب" و "محمد شیری"،
با موضوع بررسی سریالهایی که ایشان در دهه ی شصت بازی داشتند، بویژه "سیمای اقتصادی ما".
یادآور میگردد که این مصاحبه، توسط ماهنامه ی "نسیم هراز" انجام گرفته و لینک آن، از سایتشان بازنشر میگردد.
بجز مطلب زیر، سایر مطالب این ماهنامه، با موضوع نوستالژی، در لینک زیر (سمت راست متن) موجود هست،
و پیشنهاد میگردد که دیده و خوانده شوند. - با سپاس از مجله ی "نسیم هراز" و سایت خوبشان- .:
http://www.nasimeharaz.com/magazine/viewer.php?id=2449
.
.
.
- سایت رسمی هنرمند گرامی "ناصر لقایی" ...
http://www.naser-laghaee.ir
سایت ارزشمند ایشان، بسیار جامع و تماشایی با طعم خوش نوستالژی ست.
برای تمام فیلمها و سریالهایی که در دهه ی شصت و پس از آن ایفای نقش داشتند،
بخشهای جداگانهای را همراه با عکسهای ناب، بریده ی جراید، پوستر اوریجینال فیلمها،
از آرشیو شخصیشان برای اولینبار در فضای مجازی به اشتراک قرار دادند،
که براستی جای سپاس فراوان خدمت ایشان دارد. ... برای نمونه .:
* تصاویر سیمای اقتصاد ما .:
http://www.naser-laghaee.ir/post/category/2
* تصاویر سریال هتل .:
htpt://www.naser-laghaee.ir/post/category/3
* تصاویر سینمایی آپارتمان شماره ۱۳ .:
http://www.naser-laghaee.ir/post/category/13
و ...
.
.
.
- ... و به برکت پخش آیتمهای سیمای اقتصاد ما که نسیم یادها داشتند و لینک آن در بالا مورد بررسی قرار گرفت،
همچنین یافتن سایت جناب ناصر لقایی، یک مورد قدیمی نیز کشف شد که برایم بسیار جالب بود، امیدوارم برای شما نیز چنین باشد.
خاطره ی کوتاه زیر را پاییز ۱۳۹۱ نوشته بودم .:
59 نوشته است:
یک هنرمند دیگر در گروه "سیمای اقتصاد ما"، همراه با بقیه بود که شاید کمی از جهت چهره،
شبیه به زنده یاد "حسین سرشار" بود اما از او درشت اندام تر و ویژه گی ظاهری او،
موهای بلندش بود که همانند یک کره ی بزرگ جغرافیایی بر روی سرش قرار داشت،
از این جهت، من اسمش را گذاشته بودم: "آقای کله دیگی".
خاطرم هست که در سال ۱۳۷۷ که در یک مغازه ی کتابفروشی کار میکردم،
یک روز بعد از ظهر، زنده یاد "مندوب هاشمی" و همین جناب "کله دیگی"،
وارد مغازه شدند برای خرید کتاب. خب زنده یاد هاشمی که تغییر آنچنانی نکرده بود
و همچنان هم در تلویزیون مشغول بود، اما موهای هنرپیشه ی دیگر که اسمشان را بیاد ندارم،
ریخته بود و دیگر خبری از آن "دیگ" نبود، و در ضمن بسیار خشنود بود از اینکه پس از این همه سال،
مردم هنوز او را بیاد دارند و صحبت "سیمای اقتصاد ما" همچنان هم براه میباشد.
باری پس از نوشیدن چای و گفتگویی صمیمی، ایشان مغازه را ترک کردند.
۲ سال بعد از آن (۱۳۷۹) "ميراحمد مندوب هاشمی" چشم از جهان فرو بست، یادش گرامی..
برای آن هنرمند دیگر که شوربختانه نامشان را بیاد ندارم، آرزوی سلامتی داریم.
در بازگویش خاطره ی بالا، بازیگر محترمی که موی فراوان داشتند و در دهه ی شصت،
بویژه در سیمای اقتصاد ما و مجموعههای نمایشی دیگر بازی میکردند و از ایشان با نام کله دیگی یاد کرده بودم،
در یکی از عکسهای بخش سیمای اقتصاد ما (سایت رسمی جناب لقایی)، ایستاده اند که حتما شما نیز ایشان را بیاد دارید.
البته موهای ایشان در تصویر زیر که بگمانم مربوط به قسمتهای آغازین از سیمای اقتصاد (۱۳۶۲- ۶۳) میباشد،
به نسبت آنچه که چند سال بعدش در انتهای دهه ی شصت از او میدیدیم، حداقل ۲-۳ برابر کوتاه تر است.
.
.
.
سخن پایانی برای این نوبت اینکه، اصلن قرار بود تا در پست تازه،
عکسهای بسیار نوستالژیکی را تقدیم کنم که بگمانم کارگردان خود آن فیلم ممتاز هم نداشته باشد.
اما سیمای اقتصاد ما پیش آمد و همراهش موارد نوستالژیکی که تقدیم شد.
پس قرارمان بر سر جای خود محفوظ. با عکسهایی بسیار خاطره انگیز و همچنین فایلهایی صوتی،
نزد فروم بازمیگردم ... باد و چنین باد که همانند همیشه، چراغ این محفل روشن باشد.
با احترام خدمت یاران ارجمند. ... تا دیدار پسین، بدرود. ... سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
پیش نوشت:
پست حاضر را قرار بود چند روز پیش به انتشار فروم برسانم،
که اما بنا به دلیل مختلفی چون ابر و باد و مه خورشید و فلک،
سرانجام اکنون با تاخیر تقدیم میگردد. ...
در زندگی و جهان، انگار یک قانون نانوشته وجود دارد،
که هرزمان با موردی برخورد میکنیم که برایمان بسیار شورانگیز جلوه داشته،
و سپس وقتی آنرا با شوق، پردازش و آماده ی ارائه به همدلان مینماییم،
بناگاه موانع جانبی و بازدارنده پیش میآید که عطش نشر مطلب را حتا بیشتر مینماید.
در چنین مواردی، ارائه ی موضوع مورد نظر، تبدیل به یک آرزو میشود.
بهر حال اکنون بسیار خرسندم که این پست بسیار نوستالژیک،
سرانجام پس از مشکلات اینترنتی و غیره، زمان ارائه اش فرارسید،
و به نشر فروم رویایی میرسد. .................................. در ضمن،
انتشار کتاب را خدمت همکار دیرین فروم - خانم شوکتیان و خانواده ی گرامیشان،
تبریک عرض مینمایم. .... هیچگاه فراموش نمیکنم که پنج سال پیش،
زمانی که تلویزیون دوست داشتنی، پس از سالها، سریال آیینه را بازپخش میداشت،
ایشان در کنار سایر برنامههایی که به اشتراک فروم میرساندند،
همچنین تمام قسمتهای سریال آیینه را ضبط و در فروم قرار دادند.
دریافت لینکهای سریال آیینه و تماشای آنها بطور روزانه که به لطفشان انجام میشد،
بویژه برای آنانی که همچون نگارنده، دسترسی مستقیم و یا غیرمستقیم به کانالهای مربوطه را نداشتند،
بسیار بسیار نوستالژیک و خاطره انگیز بود، ... در یک سخن، غنیمتی فراموش ناشدنی ...
این حس بیادماندنی را، همچنین در مورد ویدیوی تصویری و یافتن نام مجری بیهمتا "سعید میناروش"،
که به لطف و پیگیریهای "خانم هایدی" انجام شد، همیشه در ذهن یادمانه سرشت دارم،
و عنوان غنیمت فراموش ناشدنی، از برای آن نیز هست. ....
با آرزوی سلامتی و موفقیت برای همگی ...
برای تمام بچههای خوب فروم رویایی.
با احترام.
۵۹
و اما پستی که بسی رنج برایش در این سال سی، برده شد ...
……………………………………………………………………..
با درود خدمت فروم رویایی و یاران ارجمند.
در اپتدا، درگذشت "بهمن زرین پور" را تسلیت عرض مینمایم.
با آنکه هیچگاه مخاطب شیوه ی کارگردانی ایشان برای سریالها و تله فیلمها نبودم،
و سبکی که در فیلمسازی داشتند را خسته کننده و کشدار میدانستم،
اما در جایگاه نویسنده و بازیگر، هنرمند توانایی بودند.
دو فیلم مطرح دهه های ۵۰ و ۶۰ - "پرواز در قفس" و "زرد قناری"، بقلم ایشان نوشته شده بود،
که در فیلم دومی، خودشان نیز بازی قابل توجهی داشتند و البته گویندگی و تیپسازی که زنده یاد حسین معمارزاده،
بجای کاراکترشان در زرد قناری داشتند، برای مخاطب بسیار باورپذیر و خاطره انگیز بر جای ماند.
و همچنین برای فیلمهای خوبی چون: "حادثه-۱۳۶۳" و "مدرک جرم-۱۳۶۴" نیز، در مقام نویسنده بودند.
زنده یاد "بهمن زرین پور (۱۳۲۰-۱۳۹۵)" در نماهایی از فیلم ماندگار "زرد قناری-۱۳۶۷" .:
http://www.sourehcinema.com/People/People.aspx?Id=138112040197/
https://fa.wikipedia.org/wiki/بهمن_زرینپور
- کاراکتری که نقش آنرا در زرد قناری بخوبی ایفا کردند، بسیار نزدیک به شخصیت خودم هست.
یعنی اهمیت زیاد به مساله ی "زمان"، و تنظیم کارها با "ساعت"، ... که البته از دید برخی افراد،
این حالت بیش از حد بنظر میرسد. برای نمونه در مناسبات اجتماعی، پیش می آید که قرار به انجام کاری میشود،
سپس همانند دیالوگ و تکه کلامی که کاراکتر بالا در فیلم داشت، سؤال میشود که "چه ساعتی؟".
و اینجاست که طرف مقابل از آنجا که درگیر و دار قول و قرار و پایبندی کامل به آن نیست،
با حالت اعتراضگونه و تعجبی که کمی نیز عصبی بنظر میرسد پاسخ میدهد: "چه میدونم!، همون حول و حوش دیگه!".
این خصلت در تیپاژ جالبی که مرحوم زرین پور با کمک تیپگویی حسین معمارزاده در زرد قناری ایفا داشت،
نمونه ی خوبیست از چنین تضادهای رفتاری بین انسانها ...
یک نفر مقرراتی، قانونمند و پایبند به زمان، و دیگری ....
با آرزوی آرامش برای رفتگان ... و سلامتی و کامیابی برای ماندگان.
... و پست و مطلبی که نوبت پیشین قول داده بودم ... .:
................................................................
درباره ی "اجاره نشینها-۱۳۶۵"،
هرچه بگوییم و بنویسیم، بازهم جای گفتگو بسیار است.
حتمن دیدگاه شما نیز هربار هنگام تماشای این فیلم ماندگار،
به تکنسینهای فنی-ساختمانی که به سرپرستی فردوس کاویانی،
از این طبقه به آن طبقه کشیده میشوند، جلب شده است. ...
دستیاران فنی اوس بنا، که در بامزه بودن و ایجاد لحظه های شادیبخش اجاره نشینها، سهیم هستند.
یکی از آنها جوانیست با چهره ای صمیمانه، که نسبت به همقطاران خود در گروه ساختمانی، صورت سینمایی تری دارد.
ایشان جناب آقای "قباد شاپوری" - بازیگر باسابقه ی سینما، تلویزیون و تئاتر میباشند،
که تاکنون در ۵۴ فیلم و سریال در نقشهای تکمیلی بازی داشتند، بویژه در تولیدات ماندگار دهه ی شصت. ...
تصویر مقایسه ای اپتدای متن، قباد شاپوری اجاره نشینها، و قباد شاپوری امروز را، با فاصله ی سه دهه نشان میدهد.
چندی پیش، آشنایی کاملن اتفاقی با وبلاگ رسمی ایشان،
برایم افتخار نوستالژیک و بسیار هنایشگزاری را به ارمغان آورد،
چرا که عکسهای بینهایت یادمانه سرشتی را از پشت صحنه ی اجاره نشینها،
که خودشان نیز در آنها حضور دارند، در وبلاگشان به اشتراک گذاشتند،
که مربوط به آغاز تولید آن فیلم، در بهار ۱۳۶۵ میباشد. ...
با عکسهای یادشده، سه تصویر همانند اسلاید انجام شد که تقدیم میگردد .:
* دریافت تصاویر اسلایدگونه در اندازه ی اصلی .:
* منبع این عکسهای ناب، همانگونه که گفته شد،
وبلاگ رسمی"قباد شاپوری" به آدرس زیر میباشد .:
http://shapoori.blogfa.com
لازم به یاد آوریست که در وبلاگ نوستالژیکشان، عکسهای تکمیلی دیگری هم موجود هست،
و بویژه در کارنامه ی بازیگریشان، دیدن نام سریالها و فیلمهای شصت، بسیار خوشایند است.
- مراتب سپاس ویژه ی خود را، خدمت جناب آقای "قباد شاپوری"،
برای به اشتراک قرار دادن سه عکس خاطره انگیز از پشت صحنه ی اجاره نشینها، بیان میدارم.
در همین راستا، پوستر زیر، به ایشان، عوامل فیلمسازی اجاره نشینها،
و همچنین یاران ارجمند فروم رویایی، با احترام تقدیم میگردد .:
یاد خاطرات گرامی. سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
سلام بچه ها
خوبید؟
بچه یه فیلم خارجی بود صبحها نشون میداد.چند تا بچه بودند .از یه باغ دری باز میشد به دنیای دیگه ای...باغ اسرارآمیز؟ یه چنین چیزی...چند تا ویدئو دیدم اما اون نبود انگار
خوبید؟
بچه یه فیلم خارجی بود صبحها نشون میداد.چند تا بچه بودند .از یه باغ دری باز میشد به دنیای دیگه ای...باغ اسرارآمیز؟ یه چنین چیزی...چند تا ویدئو دیدم اما اون نبود انگار
slevin(HAMID- تعداد پستها : 129
Join date : 2010-08-11
Age : 41
آدرس پستي : تهران
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
پیشگفتار:
در طی دهههای پنجاه، شصت و هفتاد خورشیدی،
در ایران و سایر نقاط جهان، تهیه کنندگان محصولات فرهنگی،
همچون ناشران کتاب، مجلات و جراید، و همچنین ناشرین نوارهای کاست صوتی و تصویری،
به برکت فضای مناسب هنری و پیشرفتهای فرهنگی که در طی آن سه دهه ی زرین انجام پذیرفت،
همیشه با خیل عظیم مشتاقان و مخاطبانی که در زبان بازار با نام مشتری و خریدار نام برده میشوند روبرو بودند.
ناشرین کتاب و نوار در طی دهههای یادشده، خوشبختانه جزو قشر و طبقه ی مرفه جامعه بشمار میآمدند،
چرا که فقط کافی بود تا بنا به سلیقه ی کاری و ژانر هنری-فرهنگی که مورد علاقه ی خودشان و تایید بازار بود،
دست به تولید محصولات چاپی و صوتی بزنند و بازگشت سرمایه شان آنهم با سود خالص ۱۰۰ و یا ۲۰۰ درصد،
در بیشتر موارد، از قبل گارانتی و تضمین شده بود. ... اما از آنجا که هیچ چیز در جهان پایدار نیست،
شوربختانه با شروع قرن بیست و یکم، حال و هوای گذشته روز بروز کمرنگتر شد،
و از آن بازار پر جنب و خروش محصولات فرهنگی و هنری، اکنون فقط یادش باقی مانده.
این رجهای آغازین نوشته شدند تا ضمن احترام خدمت تمام ناشرین کتاب و نوار در سالهای دور،
بیان گردد که قراردادن نسخههای رونویسی شده به فرمت دیجیتال از نوارهای کاست،
و همچنین اسکن جلد نوارها با کیفیت اورجینالشان،
همانند همیشه در راستای اهداف غیرانتفاعی فروم صورت میگیرد،
و نیازمان با بیان این خاطرات، فقط همانا سیراب ساختن روح نوستالژیک،
و گوش سپردن و چشم به تماشا داشتن گذشته هاست.
.
.
.
با درود خدمت فروم رویایی و یاران ارجمند.
ما انسانها در زندگانی، انگار که از اپتدا و با ورود به این جهان خاکی،
بدهکار زاده میشویم که این بدهکاری، تا پایان حیات فیزیکی و حتا پس از آن ادامه پیدا میکند.
زمانی که یک نوزاد بدنیا میآید، انگار که یک قرارداد نانوشته اما حقیقی را امضا مینماید،
مبنی بر اینکه تا پایان عمر، با نام مستعار بدهکار، باقی خواهد ماند.
بدهکار به شرکتها و کارخانجات محصولات نان و غله و گندم.
بدهکار به تولیدات و فرآورده های گوشتی، لبنی و مواد غذایی.
بدهکار به الیاف و صنعت نساجی و کلن هر آنچه که برای بودن فیزیکی،
نیازمند موجودیت حقیقی و قابل دیدن آن در جهان هستیم.
از سوی دیگر، طرف مقابل ما، یعنی آن صنعت و کارخانه و غیره نیز،
خودش بدهکار به دیگر محصولات و فرآوردههاست. ...
و بدینگونه هست که حتا بستانکارترین بستانکاران نیز،
میستانند تا پول و موجودی و محصول را نزد دیگری برده و بگونهای لحظهای و ناپایدار،
از بدهکار بودن رها شوند. ... آری، بدهکاری یکی از اصول پابرجا در موجودیت جهان است.
نگارنده نیز در کنار تمام بدهکاریهای مادی و مینوی که بر دوش داشته و دارم،
همچنین از نوروز ۱۳۹۴، بدهکار فروم رویایی در زمینهای ویژه بودم،
چراکه آنزمان بدلیل نبود دسترسی مستقیم به اسکنر،
۱۰ نوار موسیقی که به فرمت دیجیتال رونویسی داشتم را، بدون تصویر مناسب جلد آنها قرار داده بودم.
و حال چون دو نوار قدیمی دیگر را نیز بتازگی برای تقدیم به فروم، تبدیل به فرمت دیجیتال انجام دادم،
اپتدا تصمیم گرفتم تا بدهیهای گذشته را پرداخت نمایم، و در ادامه، برویم سراغ آن دو نوار تازه رونویسی شده.
در ضمن، با توجه به اینکه ۱۰ نوار قبلی (پست نوروز ۱۳۹۴) در تالار فیلم قرار گرفتند،
پست تلفیقی این نوبت، بنا به اهمیت ساختاری اش، در همین سالن انتشار می یابد.
.
.
.
- ... بخش اول: اسکن جلد نوارهای پست نوروز ۹۴ ...
توضیح: نوارهایی که جلدشان بنا به هر دلیل نزدم موجود نبود را،
خود کاست را اسکن کردم و تمامی اسکنها، با بالاترین کیفیت دیداری میباشند.
در ضمن و با بیان پوزش، اسکن جلد نوار آژانس شیشهای انجام نشد. دلیل محفوظ است.
* نسل سوخته - کریستف کلمپ (ونگلیس) - جک کجاست (انیو موریکنه) - اکارینا (بعنوان اشانتیون) .:
* هزاردستان .:
توضیح: جلد آن یک رو هست، یعنی داخل جلد، بدون نوشته و عکس میباشد،
و مهمتر اینکه، نسخه ی ما از این کاست، خودش کپی بوده که نوارفروشی از کاست قدیمی انجام داده بود.
زمان خرید این نوار به زمستان ۱۳۷۸ بازمیگردد که به کاشان رفته بودم و در یک نوارفروشی،
کاست روی سخن را یافتم. ... زمان انتشار موسیقی متن هزاردستان، بگمانم اپتدای دهه شصت بوده،
و سپس در دهه ی هفتاد، کپی کاست اورجینال، همراه با فتوکپی جلد اصلی اش، انجام و بفروش میرسید.
* نسیم بهاری (شهرداد روحانی) .:
* بارانهای شادی ۱ و ۲ (ناصر چشم آذر) .:
...
*پست نوروز ۱۳۹۴ که در بردارنده ی مجموعه نوارهای بالا و توضیحات محتوایی آنها میباشد.:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t25p140-topic#9151
* خاطره۲ (سیاوش زندگانی)
توضیح: البته این نوار جزو پست نوروز ۹۴ نبود و قبلتر از آن تقدیم شده بود.
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t17p860-topic#8879
.
.
.
- ... بخش دوم: اسکن جلد نوارهایی که میخواستم آنها نیز به فرمت دیجیتال رونویسی و تقدیم گردد،
اما دیدم که نسخه ی سی دی این نوارها در طی سالهای اخیر در نت قرار گرفته و موجود هست،
بنابرین فقط جلد و داخل جلد نوارها را اسکن کردم. ...
زمان انتشار این کاستها، مربوط به دهه ی هفتاد خورشیدی میباشند.
... یاد خاطرات گرامیست ...
* بهار من (شادمهر عقیلی) .:
توضیحات خوب و کامل در مورد این آلبوم خاطره انگیز، در لینک زیر:
https://fa.wikipedia.org/wiki/بهار_من_(آلبوم)
* سیب نقرهای (کورش یغمایی)
توضیح: پاییز یا زمستان ۱۳۷۳ که سال اول دبیرستان بودم،
این نوار خلاقانه را خریدم و بگمانم همان زمان نیز منتشر شده بود.
از سوی دیگر، از آنجا که درست یک سال قبل از انتشار و خرید نوار سیب نقره ای،
یعنی در چهاردهم آذرماه ۱۳۷۲، شبکه ی دوست داشتنی "رادیو پیام" راه اندازی شده بود،
در دوران چهار ساله ی دبیرستان، از ۱۳۷۳ تا شهریور! ۷۷،
موسیقیهای بیکلام "سیب نقره ای"، از رادیو پیام نیز بارها پخش میشدند.
یک رادیوی کوچک جیبی که همان سالها بفروش میرسید و معرف حضور همگی هست خریده بودم،
همراهش هدفون کوچکی هم داشت و موجش رادیو پیام را نیز البته با کمی خس خس میگرفت.
در آن سالهای ۷۳ تا ۷۷، صبحها و عصرها که پیاده به دبیرستان میرفتم، رادیو پیام گوش میدادم،
و برایم جالب بود که وقتی در خانه و کنار ضبط صوت هستم، سیب نقرهای را میشنوم،
و بیرون از خانه به لطف دستگاه رادیوی کوچک و شبکه ی پیامی که آنرا پخش میکرد، باز نیز هم.
*مقالهای خواندنی در مورد تاریخچه و زمان دقیق تاسیس شبکههای رادیویی:
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=119583
* سراب (احمد پژمان)
توضیح: سال انتشار این مجموعه ی بیکلام را دقیق بیاد ندارم.
بگمانم ۲-۳ سال انتهایی دهه ی هفتاد بود. ... موسیقیهای این نوار نیز،
از شبکههای رادیویی و گاهی در برنامههای مستند آنزمان تلویزیون، بارها شنیده میشد.
* پس از باران (سعید انصاری)
توضیح: پخش این سریال در سال ۱۳۷۹ و استقبال چشمگیری که میان مخاطب عام و خاص پیدا کرده بود،
سبب گردید تا موسیقی متن آنرا که بگمانم یک سال بعدش یعنی در ۱۳۸۰ توسط کمپانی سروش منتشر گردید،
با اشتیاق تهیه کنم. ... اصولن در طی دهههای ۶۰ و ۷۰ که اوج انتشار و خرید محصولات فرهنگی بود،
برای ما که دوستدار حرفهای کتاب و نوار و فیلم بودیم، دو حالت وجود داشت. ... برای نمونه،
همچون مخاطبی کنجکاو به نوارفروشی میرفتیم، و عنوان تازههای نوار و کاست را از فروشنده جویا شده،
سپس با شنیدن بخشی از موسیقی پیشنهادی توسط فروشنده در مغازه (همانند خریدن هندوانه به شرط چاقو!)،
نوار پیشنهادشده را تهیه میکردیم. ... حالت دوم این بود که آهنگی قبلتر تولید و از رادیو یا تلویزیون پخش شده بود،
و حال بخاطر گیرایی و جذابیتش، مخاطب با پرسشی از قبل آماده شده، نزد فروشنده ی نوارفروشی میرفت،
که فلان نوار و آهنگ را دارید؟ ... نوار ایکس سرانجام منتشر شد؟. ... پس کی مییاد نوار ایگرگ؟.
چه مکانهای دلپذیری بودند نوارفروشیها و ویدیوکلوبها ...
.
.
.
- ... بخش سوم که در بردارنده ی دو نوار تازه رونویسی شده میباشد.
یکی مربوط به انتهای دهه ی شصت، و دیگری از انتهای دهه ی هفتاد ...
توضیح نوار اول:
- "قدرت عشق" نام نوار موسیقی روحنواز با صدای دلپذیر آندرآ بوچلی میباشد،
که انتهای دهه ی ۷۰ خورشیدی، در ایران به انتشار رسید.
از نکات جالب توجه این کاست که شامل ۱۱ آهنگ باکلام هست،
انتشار آواز دونفری (دوئت) "Vivo per lei" در این نسخه ی ایرانی میباشد،
چرا که در این آهنگ خیالانگیز، "Giorgia" همراه با آندرآ بوچلی همخوانی دارد،
و از آنجا که ایشان خانم هستند، هم آن زمان که این نوار در ایران منتشر شد،
و هم اکنون که پس از سالها آهنگها را با حال و هوا و ترتیب این کاست شنیدم،
با خود گفتم و میگویم، که جای بسی خرسندیست که همخوانی هنایشگذار "Giorgia" با بوچلی،
گرفتار تیغ سانسور نشد و این نوار به خیر و خوشی، انتهای دهه ی ۷۰ در ایران انتشار یافت.
بنابر اطلاعات صفحه ی ویکی پدیا، آهنگ دوئت روی صحبت "Vivo per lei"،
در سال ۱۹۹۵ (میانه ی دهه ی هفتاد خورشیدی) اجرا و ضبط گردیده.
همچنین دوئت دیگر این نوار که Eros با بوچلی همراهی مینماید (آهنگ شماره ۴: "Musica è")،
تاریخ اجرا و ضبطش مربوط به سال ۱۹۹۷ میباشد.
با توجه به این فاکتورها و تاریخ ها، نوار "قدرت عشق"،
انتهای دهه ی ۷۰ خورشیدی، داغ داغ از منابع اصلی اش تهیه و در ایران انتشار می یابد.
با سپاس از ناشر گرامی آن.
* نوار کامل "قدرت عشق ... آندرآ بوچلی" - ۶۰ دقیقه ~ (انتشار: انتهای دهه ی ۷۰ خورشیدی در ایران) .:
http://s1.picofile.com/file/8260383318/Ghodrate_Eshgh_Andrea_Buchelli_.rar.html
***این نوار (همانند همیشه) تقدیم میگردد به تمام یاران ارجمند و مهمانان گرامی فروم رویایی، ...
و بطور ویژه، به "SMAM"، که اگر با علاقه ها، سلیقه ها، اطلاعات و آرشیو نوستالژیکش نبود،
بی شک من و مایی هم اینجا نبودیم و در یک سخن، پناهگاهی برای دوری جستن از روزمرگی ها،
برایمان وجود نمیداشت. ... از SMAM ممنون و سپاسگزارم ... و با احترام خدمت همگی.
.
.
.
توضیح نوار دوم:
- وقایع گوناگون اجتماعی، ملی، آئینی و هرآنچه که در یک کشور، بناگاه ایجاد میشود،
خواه ناخواه بر روی روند تولیدات فرهنگی و هنری، بویژه موسیقی، هنایشی لحظهای اما ماندگار مینهد.
خرداد ۱۳۶۸ سبب گردید تا اهالی موسیقی ایران بویژه آنهایی که با مرکز حفظ و اشاعه موسیقی همکاری داشتند،
بنا به نیاز روز و درخواست فوری تلویزیون و رادیو مبنی بر تهیه ی خوراک شنیداری برای مخاطب،
در اقدامی بلادرنگ و شبانه روزی، دست به تولید آثار موسیقایی سفارشی بزنند.
با اینحال اکنون که پس از نزدیک به سه دهه، به آهنگها و آوازهای "دریغا" گوش میسپاریم،
شخصیت این آلبوم، مستقل است و در کنار یادآوری آن دوران، همچنین جایگاه هنری اش محفوظ میباشد.
هیچگاه فراموش نمیکنم که در خرداد ۶۸ و سپس ماههای تیر و مرداد همان سال،
بویژه عصرهای تابستان ۶۸، زمانی که آواز دشتستانی با صدای مدهوشگر افتخاری از تلویزیون پخش میشد،
- به سر شوق سر کوی تو دیرم. به دل مهر مه روی تو دیرم.
بت من کعبه من قبله من. تویی هر سو نظر سوی تودیرم (بابا طاهر) -
نام خواننده ی آواز را هنوز نمیدانستم، اما بیش از هر چیز بفکر فرو میرفتم که او چند سال دارد؟،
چند ساله است که با چنین حنجره ی متین و استواری، آواز میخواند ....
و همچنین با شنیدن آهنگ "دریغا ای دریغا، خدایا سایه ای رفت از سر ما" با صدای محمد گلریز،
با آنکه ۹ سال داشتم، اما فراز و فرودهای ملودیک این آهنگ، حس کنجکاوی را برای شنیدنهایی بیشتر، ایجاد میساخت.
آلبوم دریغا، شامل دو قطعه آواز مشهور و تصنیفشان در مایه ی دشتستانی با صدای علیرضا افتخاری،
و نوازندگی نی توسط محمد موسوی میباشد که با زمان نزدیک به ۳۰ دقیقه، در یک طرف کاست قرار دارند.
در طرف دیگر، چهار آهنگ قرار دارد که اولینش سمفونی همایون-شوشتری "دریغا ای دریغا" با صدای گلریز،
همچنین دو آهنگ سمفونیک با صدای مهرداد کاظمی، و یک تصنیف با صدای جهانگیر زمانی میباشد.
این آلبوم بطور کامل-اریجینال ۶۰ دقیقهای که اکنون پیش روست، حتا در زمان خود، کمیاب بود.
آنرا در سال ۷۳ یا ۷۴، بطور اتفاقی در یک نوارفروشی که البته آشنا بود، یافتم.
آنچه که از آلبوم دریغا در طی این سالها در نت قرار گرفته، فقط مربوط به بخشی از یک طرف نوار،
یعنی هنرنمایی آواز و ساز، توسط علیرضا افتخاری و محمد موسوی میباشد،
و روی دیگر نوار (۴ تصنیف، بویژه ۳ تای آنها)، تا آنجا که اطلاع دارم، در نت موجود نیست.
از اینرو با توجه به اهمیت موسیقایی و ساختار قوی که تمام بخشهای ارکسترال، آوازی و سازی آن دارا میباشد،
نوار کامل دریغا - ۶۰ دقیقه کامل، تقدیم یاران ارجمند و تمامی علاقمندان میگردد.
آهنگساز قطعه ی "دریغا ای دریغا"، آقای "محمدعلی شکوهی" میباشند که از دید نگارنده،
آهنگ ایشان یک سمفونی مستقل در گام مینور (دستگاه همایون و آواز شوشتری اش) است،
و هنوز هم پس از ۲۷ سال که از تولید این آهنگ میگذرد،
بویژه با شنیدن قسمت اوج که وکالیست (محمد گلریز) میخواند:
"خروش از خیل مشتاقان برآمد ..."، حسی وصف ناپذیر، گوش موسیقایی را فرا میگیرد.
و همچنین دیگر آهنگهای ارکسترال و قطعات آوازی این آلبوم، همگی ماندگار هستند.
از نام آهنگسازان سایر آهنگهای سمفونیک این آلبوم، اطلاعی در دست نیست.
* نوار کامل "دریغا" - ۶۰ دقیقه ~ (ضبط: خرداد ۱۳۶۸ - انتشار: همان سال یا ۱۳۶۹) .:
علیرضا افتخاری - محمد موسوی - محمدعلی شکوهی - مهرداد کاظمی - محمد گلریز - جهانگیر زمانی
جلد اوریجینال نوار، فقط یک طرف دارد و داخلش بدون نوشته و عکس میباشد.
http://s2.picofile.com/file/8260381168/Darigha_1368_.rar.html
عکس هنرمندان آلبوم دریغا که در پوستر بالا بکار رفت، از دیدگاه زمان،
مربوط به تصاویر ایشان در دوران اجرا و نشر این کاست میباشد.
- از تکخوان باسابقه و ژوستخوان و خوبصدای ارکستر سمفونیک ایران،
جناب آقای جهانگیر زمانی که در این آلبوم نیز یک تصنیف اجرا داشتند،
هیچ عکسی در اینترنت نیست. فقط یک مصاحبه، که خواندنش نوستالژیک است:
http://music.farhang.gov.ir/fa/news/15895
http://rasekhoon.net/mashahir/show/593934/%20زمانی،%20جهانگیر/
- مصاحبه ی مجله حضور - بهار ۱۳۷۰، با محمدعلی شکوهی آهنگساز دریغا .:
http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/130/4178/25936/ای-دریغا
در دهه ی شصت و آغاز هفتاد، منابع رسمی چه علاقهای ویژهای داشتند که به تمام آهنگها بگویند "سرود".
در مصاحبه ی بالا نیز، از آهنگ دریغا، با نام سرود یاد میشود. سال ۱۳۷۰ بوده دیگر ... دلیل موجه است.
یاد خاطرات گرامی. سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
صدای آقای افشین چکو بسیار شبیه صدای مرحوم اسماعیل قادرپناه می باشد و شاید این دو در واقع یک نفر باشند. جالب آنکه مرحوم قادرپناه پسری به نام افشین داشتند.
Jack Holborn- تعداد پستها : 5
Join date : 2015-04-04
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
Jack Holborn نوشته است:
صدای آقای افشین چکو بسیار شبیه صدای مرحوم اسماعیل قادرپناه می باشد و شاید این دو در واقع یک نفر باشند. جالب آنکه مرحوم قادرپناه پسری به نام افشین داشتند.
- نه تنها بسیار شبیه!، بلکه خود خود صدای روی سخن است.
درود و آفرین بر شما "جک هالبرن گرامی". ...
باید اعتراف کنم که نام اصلی این "گوینده ی شگفتصدا" را، تا به امروز نمیدانستم.
با اینکه همه ی ما، پس از فایل فیلم مستند اولین سفر به نیشابور،
بروشنی بیاد آوردیم و دانستیم که چقدر با صدای "زنده یاد اسماعیل قادرپناه"،
که با نام مستعار "افشین چکو" در مستند یادشده، نامشان نوشته شده بود،
خاطرات و لحظههای خوشی از کودکی داشتیم، چه هنگام گوش سپردن به رادیو،
و چه هنگام تماشای فیلمهای مستند، تاریخی، همچنین آنونسهای سینمایی و کلن دنیای صداپیشگی.
مرتبت سپاس خود را خدمت شما "Jack Holborn" بیان میدارم.
اکنون که نام "استاد قادرپناه" را اطلاعرسانی داشتید، نامشان را جستجو کردم،
و در فضای مجازی، فایلهای بسیاری بعنوان نمونه صدای ایشان، یافت میشود. برای نمونه .:
http://www.aparat.com/v/kWC9D/صدای_زنده_یاد_اسماعیل_قادرپناه،_گوینده_رادیو_و_دوبله
در فایل بالا، ایشان شاهنامه خوانی را به شیوایی تمام اجرا داشتند،
و اگر اشتباه نکنم، اجرایشان در فایل بالا، مربوط به سالهای اخیر بوده است.
چراکه در مستند اولین سفر به نیشابور، از آنجا که به سال ۱۳۷۸ بازمیگردد،
صدایشان در آنزمان، شفاف تر از فایل بالا که بگمانم مربوط به آغاز دهه ی نود است بود،
که البته طبیعی هم هست، چون با بالا رفتن سن، هر صدایی خواه ناخواه، کمی بم تر میشود،
و صد البته که صدای استاد قادرپناه، صرفه نظر از این، در تمام دوران فعالیتشان، همیشه شیوا بود.
یادشان گرامیست و همچنین اطلاعرسانی شما نیز، جایگاه و امتیاز نوستالژیک خود را دارد.
استاد زنده یاد "اسماعیل قادرپناه (افشین چکو)" (۱۳۲۰ - ۸ اردیبهشت ۱۳۹۳)
اطلاعرسانی نام اصلی ایشان در فروم رویایی، توسط "Jack Holborn"
https://fa.wikipedia.org/wiki/اسماعیل_قادرپناه
http://iran-dubbing.com/IndelibleVoicesDet.aspx?Vid=253
http://www.jamnews.ir/detail/News/348936
نام و یاد "اسماعیل قادرپناه (افشین چکو)" گرامی ...
صدای پرطنینی که بطور طبیعی، هم استریو و هم دالبی بود ...
(بازهم از "Jack Holborn" ممنونم)
.
.
.
- پست و مطلب تازهای که در دست دارم، هنوز کامل آماده نشده،
برای همین، از این فرصت استفاده میدارم،
و درگذشت آهنگساز توانای ایران - "استاد محمد حیدری" را تسلیت عرض مینمایم.
مرده پرست نیستم، اما چنین بزرگان هنر و ادب، وقتی که از این جهان میروند،
میبایست نامشان و آفرینههای ممتازشان را، آنهم در این دوران فرسایشی برای هنر و فرهنگ،
بارها تکرار داریم تا آویزه ی وجودمان گردد که همچو ایشان، دگر هنرمندانی پدیدار نخواهند شد.
استاد محمد حیدری - نوازنده و آهنگساز برجسته ی ایرانزمین
(دیماه ۱۳۱۶، تهران ... سوم شهریورماه ۱۳۹۵، کالیفرنیا)
https://fa.wikipedia.org/wiki/محمد_حیدری
- وقتی می یای صدای پات از همه جادهها مییاد ...
- صبحت بخیر عزیزم، با آنکه گفته بودی، دیشب خدانگهدار ...
- بیا بنویسیم روی خاک رو درخت رو پر پرنده رو ابرا ...
بیا بنویسیم روی آب روی برگ روی دفتر موج رو دریا ...
دنیای رنگینی از ترانههایی ماندگار که همگی ساخته ی استاد حیدری بودند ...
همچنین: بی بی گل - مسافر - بهار بهار - دلم گرفت از آسمون - و ...
که صد البته، سه آهنگی که در آغاز شعرشان نوشته شد،
بویژه "سوغاتی"، جزو ماندگارترین ترانههای ایران میباشند،
و اگر با جرأت بگویم، "سوغاتی (وقتی می یای صدای پات)"،
رمانتیکترین آهنگ ایرانی ست. ...
(کمپانی آرگامان، تهران، ۱۳۵۵)
https://fa.wikipedia.org/wiki/سوغاتی_(ترانه)
* فروم رویایی، درگذشت استاد "محمد حیدری" را، به هنرمندان و هنردوستان راستین، تسلیت عرض مینماید،
درگذشت استادی که تا زمان بودنشان، حال و لحظههای خوشی را با نغمهها و آواها، به ارمغان داشتند،
و حال که رفتند نیز، آفرینه هاشان تا همیشه، آزینبخش خیال هنرشناسان است.
یاد خاطرات گرامی. سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
slevin(HAMID نوشته است:سلام بچه ها
خوبید؟
بچه یه فیلم خارجی بود صبحها نشون میداد.چند تا بچه بودند .از یه باغ دری باز میشد به دنیای دیگه ای...باغ اسرارآمیز؟ یه چنین چیزی...چند تا ویدئو دیدم اما اون نبود انگار
احتمالا منظورت باغ مخفیه حمید جان
babak- تعداد پستها : 318
Join date : 2009-09-11
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
با درود خدمت فروم رویایی و یاران ارجمند.
(طراحی تمام پوسترها و تصویرسازیها، توسط ۵۹، ویژه ی فروم رویایی)
(در زیر هر پوستر، تصویر کوچک[فایل بند انگشتی]، همان پوستر در اندازه ی اصلی میباشد)
- نزدیک به سه ماه پیش، شبی خواب دیدم که در یک اتوبوس در حال حرکت هستم.
من در صندلیهای آخر اتوبوس نشسته بودم و هیچکس اطراف و دور و برم نبود.
فقط چند ردیف جلوتر، مرد جوان خوشتیپ و خوشقدوقامتی نشسته بود که به سمت من برگشت.
صورتش اصلاح شده بود و کت و شلوار خاکستری رنگ، و پیراهنی سفید بتن داشت.
در همان خواب و زمان کوتاه، متوجه شدم که میرود به یک مراسم عروسی و یا جشن.
وقتی به سمت من برگشت، جلو آمد و ظرفی همانند دیس غذا به من تعارف کرد.
غذایی بود برنجی شبیه به مرصع پلو که فقط برنج رنگین آن را میدیدم،
خوراکی بود که برای جشن آماده شده بود. ...
مرد خوشسیما، با حالت خوشبرخوردی، غذا را به من تعارف کرد،
و من نیز بدون هیچ رودربایستی، با اشتها مشغول صرف آن شدم. ...
این بخش خواب همانند یک سکانس فیلم تمام و کات به نمای بعدی شد که یک اتاق بود.
در اتاق همچنان مشغول صرف خوراکی بودم که در اتوبوس تعارف شده بود.
مرد جوان پرسید، بازهم بکشم؟ ... و همزمان به قابلمه اشاره کرد.
ظرفم را جلو آوردم و او بازهم از مرصع پلو یا خوراکی شبیه به آن، لطف کرد.
خواب خوبی بود و مهمتر آنکه، از همان اپتدا که ایشان را در اتوبوس دیدم،
یک نام همچون احساس درونی ذهنم در خواب نقش بست: "بابک" ~ بابک از فروم رویایی.
بیش از یک ماه پیش، طی نامهای که در پیام خصوصی به "بابک" فرستادم،
شرح ماجرا و خواب را که اکنون در فروم رویایی بازنوشتم، برایشان گفتم ...
مشخصات شخصی که با نامشان در خواب دیده بودم را تعریف کردم،
و از جانب ایشان نیز فرم صورت و مشخصات ظاهری تایید و با خواب، برابر با اصل شد.
البته بابک گرامی گفتند که فقط یک مورد تطابق ندارد، چون ایشان خوشتیپ نیستند (لبخند)،
من هم کلی دلداری دادم و گفتم که هیچ مسالهای نیست، حالا وقت زیاده، میگن صد سال اولش سخته (لبخند).
[این بخش را شوخی کردم]، ...
البته بابک گرامی، در اصل، شکسته نفسی داشتند و گفتند که خوشتیپ نیستند، که مطمئنم هستند،
چون خوابها هیچگاه اشتباه نمیکنند و در ضمن، ظاهر و جمال انسان، آیینه ی دنیای درونش است.
این ماجرا و خواب راستین، مربوط به همه ی ما یاران و بچههای خوب فروم رویایی هست،
چرا که اگر من نوعی، مورد لطف و مهربانی "بابک"، بگونهای نمادین در خواب قرار گرفتم،
مفهومش همانا وجود جریان مهرورزی و خیر و برکتی ست که در نهاد این فروم، برای همگی نهفته هست.
ضمن سپاس از "جناب بابک خان" که چنین خوابی را رقم زد، آرزو دارم که ایشان و تمام یاران ارجمند،
اول از همه سلامت باشند که سلامتی جسم و روح، از همه چیز والاتر و ارزشمندتر است،
و همچنین امیدوارم که در زندگی، "برکت" برای همگان باشد. ...
قبلها فکر میکردم که پس از سلامتی، پول مهمترین نیاز در زندگیست.
اما چندی پیش دریافتم که "برکت"، از خود پول مهمتر است.
"حافظ بزرگ" میفرماید:
به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود
خیال باشد کاین کار، بی "حواله" برآید ...
با آرزوی بهترینها برای همگی.
با این پیشگفتار، دعوت میگردد تا به پست این نوبت تشریف بیاورید ... با احترام.
.
.
.
* "استاد همایون (علی) رحیمیان"، زاده ی یکم تیرماه ۱۳۳۳ در تهران،
یکی از برجستهترین نوازندگان ویولون ایرانزمین، دانش آموخته کنسرواتوار موسیقی،
و شاگرد بنام اساتیدی چون "حشمت سنجری"، هوشنگ استوار، هراچ منوکیان و "سالواتوره آکاردو" میباشند.
جایگاه هنری ممتاز "علی رحیمیان" علاوه بر سمت ایشان بعنوان کارشناس ارشد واحد موسیقی رادیو و تلویزیون،
دارنده ی سمت سولیست و "ارکستر مایستر اصلی" در ارکسترهای افتخارآفرین سمفونیک و ملی از گذشته تا به امروز،
و نوازندگی ساز کلیدی ویولون در تمام آثار موسیقایی که در طی بیش از سه دهه ی اخیر،
در ایران ضبط و به پخش و انتشار رادیو و تلویزیون و نوارها و سی دیهای صوتی بوده و هست،
همچنین ایشان بعنوان آهنگسازی خلاق و تنظیم کنندهای با سواد جهانی، فعال میباشند،
که از دهه ی شصت تاکنون، بیش از ۱۵۴ قطعه ارکسترال ساخته و تنظیم داشته اند ...
- تصاویر استاد "همایون رحیمیان" از سالهای نوجوانی تا کنون ...
و همچنین حضورشان در کنار دیگر اربابان هنر موزیک ایران ...
همایون(علی) رحیمیان - ناصر چشم آذر - فریدون شهبازیان - زنده یاد مجتبی میرزاده - و ...
منبع عکسهای خاطره انگیز، همراه با تصاویر تکمیلی، وبلاگ و آرشیو رسمی استاد رحیمیان میباشد .:
www.alirahimian.blogfa.com
- چند سال پیش، پستی با عنوان "نگاه آسمانی"،
همراه با فایل صوتیاش که شامل بخشهای بیکلام این آلبوم بود،
به آدرس زیر، تقدیم فروم رویایی شد .:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t17p740-topic#7973
- اگر اشتباه نکنم، نوار نگاه آسمانی، در نیمه ی اول دهه ی هفتاد خورشیدی،
و سپس نسخه ی سی دی آن بسال ۱۳۷۷، توسط کمپانی محترم سروش انتشار یافت،
که اما بخشهای اصلی آهنگهایش، چند سال قبلتر از انتشارشان،
انتهای دهه شصت، در واحد موسیقی صداوسیما تولید شده بودند،
و همانگونه که در پست "نگاه آسمانی" نیز یادآوری و به آن اشاره شد،
بعد از ظهرهای انتهای دهه شصت و سپس سالهای آغازین دهه ی هفتاد،
بخشهای بیکلام آلبوم یادشده، از شبکه ی سراسری رادیو، با آرامشی خیالانگیز پخش میشد.
... شکوه و عظمت ملودی و موسیقی نگاه آسمانی، و همچنین تنظیم و رنگآمیزی آن،
آنهم با اجرایی پر قدرت از ارکستر سمفونیک، همگی در بستر زمان، نشان و سنجه ای گشت،
از توانایی، بینش هنری-علمی و سواد موسیقایی "استاد همایون رحیمیان"،
که همچون دگر بزرگان و آهنگسازان راستین ایران و جهان،
آمیختهای از "احساس و منطق" را با قلم موسیقایی خویش،
بر لوح و بوم هنر موزیک در سطح و میعارهای جهانی اش،
نگاشتند و بگونهای جاودان، بیادگار نهادند،
برای همیشه تا همیشه ...
- فایل صوتی زیر، با زمان چهار دقیقه و نوزده ثانیه،
دربردارنده ی اوورتور - مقدمه ی آغازین و بیکلام از "سمفونی نگاه آسمانی" میباشد،
که در فایل صوتی پست قبلی موجود نیست و اکنون برای اولین بار تقدیم میگردد.
لازم به یادآوریست که نسخه ی پیش رو، با کیفیت استودیو و اصلی آن است،
و بویژه از دقیقه ی ۰۱:۴۱ به بعد،
خیال را پروازیست به افقهای روشن ...
به فراسویی از جنس آبی آسمانی ...
http://s7.picofile.com/file/8266702868/Ostad_Homayoun_Rahimiyan_Negah_e_Asemani_Overtur_Dahe_60_.wma.html
- مراتب سپاس ویژه ی خود را،
خدمت آهنگساز و تنظیمکننده ی چیره دست - "استاد همایون رحیمیان" بیان میدارم،
و البته که در تابستان ۱۳۸۰ نیز افتخار داشتم و در آرشیو واحد موسیقی تلویزیون،
ایشان را از نزدیک دیدم و گفتگویی بیادماندنی با شخصیت فرهیخته شان،
در بایگانی ذهنم، برای همیشه بیادگار ماند. ... با احترام.
.
.
.
* "استاد محمد میرزمانی"، زاده ی بیست و نهم فروردینماه ۱۳۳۵،
از آهنگسازان مطرح در ژانر قطعات بی کلام و ارکسترال میباشند،
که در طی سالهای ۱۳۶۹ تا ۷۲، رهبر ارکستر بزرگ صداوسیما نیز بودند.
همچنین بعنوان مدرس و استاد موسیقی، در دانشگاه صداوسیما و سایر مرکز فرهنگی فعالیت دارند.
(صدای شاعر ۱- محمد میرزمانی) > https://www.youtube.com/watch?v=RAC1RB5_46E
استاد میرزمانی در زمینه ی موسیقی فیلم نیز فعالیت چشمگیر و هنایشگزاری داشتند،
و از دهه ی شصت تاکنون، ساخت موسیقی نزدیک به ۵۰ فیلم سینمایی، مستند و فیلمهای کودکان و نوجوانان را،
در کارنامه ی هنری خویش به ثبت رساندند که از مشهورترین آنها میتوان به ساخت موسیقی متن برای آثاری چون:
"سریال کوچک جنگلی (۱۳۶۳-۶۶)" - و فیلمهای: "دست نوشته ها-۱۳۶۵"، "پنجاه و سه نفر-۱۳۶۸"،
"شوکران-۱۳۷۷"، "تو را دوست دارم-۱۳۷۸" و همچنین آثار تلویزیونی همچون سریالهای ماندگار:
"مش خیراله صندوقچه اسرار (۱۳۷۰-۷۲)" و "شبحی در تاریکی-۱۳۷۴" اشاره داشت که در تمامی آنها،
فضایی سمفونیک با حسی سیال از نوای ارکستر زهی و سازهای ملی به سبک ایرانی، مورد توجه بوده است.
http://www.sourehcinema.com/People/People.aspx?Id=138112060083
https://fa.wikipedia.org/wiki/محمد_میرزمانی
http://hamshahrionline.ir/details/42071
http://iranianserials.blogfa.com/post-259.aspx
http://iranianserials.blogfa.com/post-544.aspx
- ضمن سپاس از "استاد محمد میرزمانی" برای ساختهها و پرداختههای موسیقایی شان،
توجه گرامیان را به شنیدن موسیقی گوشنواز از تیتراژ پایانی فیلم "ستارگان خاک-۱۳۷۳" جلب مینماید،
که یکی دیگر از آفرینههای مهربان و آرامبخش، محصول هنر آهنگسازی و تنظیم "استاد میرزمانی" میباشد .:
http://s6.picofile.com/file/8266702176/Ostad_M_Mirzamani_Setaregane_Khak_1373_.wma.html
.
.
.
* "فرانسیس لی (Francis Lai)"، زاده ی ۲۶ آپریل ۱۹۳۲ در نیس فرانسه میباشد.
حرفه ی موسیقی را از اپتدا بعنوان همراهی کننده ی خوانندگان صحنه آغاز نمود،
و سپس با شروع دهه ی ۶۰ میلادی، شهرت خویش را در جایگاه آهنگساز بدست آورد.
از ۶۰ موسیقی متنی که تاکنون توسط ایشان نگاشته شده، میتوان به موسیقی فیلمهای فرانسوی چون:
"زن و مرد-۱۹۶۶"، خورشید خانه بدوشان-۱۹۶۷"و "مسافر باران-۱۹۶۹" اشاره داشت ~
Le passager de la pluie - Le Soleil Des Voyous - Un homme et une femme
و همچنین ...
و همچنین در سال ۱۹۷۰ میلادی، "فرانسیس لی"، موفق به دریافت اسکار بهترین آهنگساز،
برای موسیقی متن فیلم امریکایی: "داستان عشق-۱۹۷۰" میگردد (Love Story).
از دیدگاه نگارنده، "فرانسیس" با نگاشتن چنین ملودی جادویی و فراموشناشدنی،
عنوان "آهنگسازی بزرگ" را از آن خود نمود. ...
از سوی دیگر با آنکه هیچگاه خود فیلم داستان عشق برایم جذاب نبوده،
و آنرا کند و حوصله سر بر میدانم، اما شیفتگی شخصیام به آهنگ و موسیقی متنش به اندازه ای ست،
که اگر قرار شود تا از میان آهنگهای دنیا، یعنی از میان هرآنچه که تاکنون توسط آهنگسازان نوشته و پرداخته شده،
تنها یک ملودی را برگزینیم، بی هیچ شکی، آهنگ "داستان عشق"، برترینشان است.
نغمه و موسیقی تکرارناشدنی، که میتوان بارها زمزمه و از آن یاد نمود، همیشه تا همیشه ...
- عکسهایی از "فرانسیس لی(Francis Lai) - آهنگسازی بزرگ، که زیباترین ملودی جهان> (Love Story) را نوشت .:
- زمانی که یک آفرینه ی هنری بویژه موسیقایی، به بهترین شکل بوجود میآید، از ذره، به پیکره ی واحد هستی می پیوندد،
و بدینگونه است که سایر آهنگسازان و هنرمندان نیز، عاشقانه آنرا میپذیرند و انگار که دیگر آن آفرینه، متعلق به همگان است.
بر همین اساس، آهنگ جاودان "داستان عشق"، در طی ۴۶ سالی که تا به امروز از حضور کارسازش در دنیای موسیقی میگذرد،
بارها و بارها، توسط آهنگسازان، تنظیمکنندگان و موسیقیدانان، با رنگآمیزیهایی گوناگون، تنظیم و بازنوازی شده است.
ملودی این شاهکار بقدری استوار و خوشنوشت است، که چه زمانی که یک ساز و یا زمزمه آنرا مینوازد،
و چه زمانی که با یک ارکستر بزرگ اجرا و پردازشی موسیقایی پیدا میکند، هنایش و بسودنی بودنش محفوظ است.
فایل صوتی زیر، یکی از نسخههای قدیمی آهنگ "Love Story" میباشد که زمان اجرایش به دهه ی هفتاد میلادی بازمیگردد.
آنرا در یکی از نوارهایی که رونویسی داشتم یافتم و بشخصه این نسخه را جایی دیگر چه در دنیای مجازی و چه واقعی نشنیدم.
در این نسخه ی قدیمی که حال و هوایی نوستالژیک نیز دارد، "داستان عشق" با ارکستر بزرگ زهی اجرا گردیده،
و ملودی اصلی اش نیز بترتیب با بیانهایی رنگارنگ، توسط سازهای پیانو رویال، گیتار و (احتمالن) ماندولین نواخته میگردد.
از دیدگاه نگارنده، این فایل صوتی، شیواترین و یادمانه سرشتترین نسخه، از نوازش آهنگ شاهکار "داستان عشق" است.
تقدیم به هنرمندان و هنرشناسان ...
http://s7.picofile.com/file/8266702034/LOveStOrY_Francis_Lai_1970_.wma.html
.
.
.
* سوژه ی فیلم درباره ی مبارزات لهستان در جنگ جهانی دوم میباشد.
داستان از دوران قبل از "قیام ورشو"، در یکم آوگوست ۱۹۴۴ آغاز میگردد.
گروهی از جوانان لهستانی، در کانون جنگ و اتفاقات منجر به قیام ورشو، به پایتخت میآیند.
یکی از آنها پسر جوانیست به نام استفان، که مادر و برادر کوچکش را نگهداری و تامین مالی مینماید.
استفان که در کارخانهای زیر نظر آلمانها مشغول بکار است، هر روز تحقیر و اهانت آنها را تحمل میکند،
و تنها آرزو دارد که سرانجام راهی پیدا کند تا وظیفه ی خود را در مقابل وطنش به انجام رساند.
در همین گیر و دار، امکانی برایش ایجاد میشود و داوطلبانه، به صفوف "ارتش کرایووا" میپیوندد.
["کرایووا (Krajowa)"، نام ارتش مخفی، یا به بیان روشنتر، نیروها و تشکیلات مسلح زیرزمینی لهستان،
در سالهای جنگ جهانی دوم بوده است که برای مبارزه با اشغال لهستان توسط آلمانها (۱۹۳۹–۴۵)،
بوسیله ی ایجاد نیروهای خودگردان و مردمی لهستان، تشکیل شده بود.
واژه ی Krajowa در زبان لهستانی، بمعنای "داخلی ~ وطنی" میباشد ... "ارتش داخلی-وطنی"]
استفان پس پیوستن به تشکیلات و ارتش زیرزمینی یادشده، در طی جلسات مخفیانهای که دارند،
علاقمند و دلداده به دختری میگردد که جزو همرزمان آنهاست.
این دو جوان که حال طعم دلدادگی نوجوانانه-جوانانه را چشیده اند،
پا به راهی مینهند که این احساسات شورانگیز، بتنهایی نمیتواند مهرشان را به خوشبختی رساند،
چراکه مسیر مبارزه و جنگ، هر قدم با مرگ و خطرات آن همراه است ....
- فیلم سینمایی "شهر ۴۴ (Miasto 44)" محصول کشور لهستان بسال ۲۰۱۴ میباشد.
از آنجا که وقایع و سوژه ی فیلم در ژانر جنگی است،
با بودجهای برابر با شش میلیون دلار آمریکا ساخته گردیده.
با اینحال و صرفه نظر از ساختار یکدست و تمیزی که بویژه با ایجاد افکتهای میدانی و دیجیتالی،
آنهم به سبک و شیوه ی کامپیوتری-تخیلی غربی و امریکایی برای آن بکاربرده اند،
از دیدگاه نگارنده، فیلم بی همتای "پیانیست-۲۰۰۲"، همچنان بی رقیبترین فیلم جهان،
با سوژه و عنوان کلی جنگ جهانی دوم میباشد، چراکه وقتی سخن از بازسازی وقایع مستند قدیمی میگردد،
شیوه ی نشان دادن اتفاقات در سبک جنگی و حادثهای، میبایست روح و محیط تاریخی داستان را پاسدارد.
(و البته پس از "پیانیست-۲۰۰۲"، فیلم بسیار خوشساخت "Zwartboek-2006" نیز، در جایگاه دوم قرار میگیرد)
در فیلم روی سخن (شهر ۴۴)، نشان دادن صحنههای انفجار با سبک امروزی که سرعت تصویر را تغییر میدهند،
فقط تلقینی لحظه ایست که درونمایه ی باورپذیری در آن نهفته نیست و یادآور بازیهای کامپیوتری میباشد.
بویژه که فیلم روی صحبت (شهر ۴۴)، محصولی از سینمای بلوک شرق سابق است،
سینمایی که روزی روزگاری در دهههای ۷۰ و ۸۰ میلادی،
سردمدار ساخت فیلم در سبک و حالتهای رئالیستی و واقعگراینه ی آن بود.
و اما نکتهای که توجهم را پس از تماشای "شهر ۴۴" بخود جلب نمود و سبب گشت تا درباره اش بنویسم،
موسیقی متن این فیلم است که توسط آهنگساز لهستانی "آنتونی لازارکویچ (زاده ی ۱۹۸۰)" متفکرانه ساخته گردیده.
استفاده ی بجا از ساز پیانو و همچنین بهره گیری از ساختار ارکسترال، همراه با ایجاد سکوتها و ضربآهنگهای سنگین،
لحظههایی آرامبخش و همخوانی تفکرآمیزی را برای بیننده به ارمغان میآورد،
و همچنین بار مفهومی داستان که همانا جنگ جهانی دوم است را، همراه خود آورنده است.
- فایل صوتی زیر، با زمان هشت دقیقه و بیست و هفت ثانیه،
دربردارنده ی موسیقی آخرین سکانس و همچنین تیتراژ پایانی فیلم "شهر ۴۴ - ۲۰۱۴"،
ساخته ی "آنتونی لازارکویچ" میباشد که شنیدن آن، لحظههایی متفاوت و تامل برانگیز را ایجاد مینماید.
در آخرین سکانس فیلم، نمایی از شهر ورشو نشان داده میشود که ویرانه ایست از جنگ و درگیری قیام ورشو،
و سپس با همراهی وفادارانه ی موسیقی، آن پلان تبدیل به نمایی از زمان حال میگردد که در آن،
آرامش شهر و زندگی امروز را پس از دوران جنگ نشان میدهد. ...
حرکت قدم به قدم موسیقی با مفهوم داستان و فینال آن (فایل صوتی زیر)، بسیار درخور توجه است.
"آنتونی لازارکویچ (Antoni Lazarkevich)" ~ آهنگساز فیلم "شهر ۴۴ - (۲۰۱۴)"
http://s6.picofile.com/file/8266717318/Antoni_Lazarkevich_Miasto44_2014_.wma.html
- و در صورت تمایل، برای آشنایی با ساختار تصویری فیلم یادشده -
- تیزر رسمی "شهر ۴۴ - ۲۰۱۴"، به زبان اصلی اش (لهستانی) .:
یادآور میگردد که این فیلم، با بودجهای برابر با شش میلیون دلار امریکا ساخته گردیده.
http://s6.picofile.com/file/8266735034/Tizer_Miasto_44_2014_.rar.html
- اگر سازندگان این فیلم، در انجام افکتها و صحنه پردازیهای جنگی، انفجاری و تیراندازی پلانها،
و همچنین انتخاب بازیگران، بویژه بازیگران نقشهای اصلی، دقت و وسواس بیشتری انجام میدادند،
و از همان رسم و رسوم قدیمی و هنر فیلمسازی بلوک شرقشان که واقعگرا بود پیروی میداشتند،
آنگاه این فیلم (شهر ۴۴)، پس از "پیانیست-۲۰۰۲" و "کتاب سیاه-Zwartboek) ۲۰۰۶)"،
از دید نگارنده، میتوانست سوم فیلم برتر تاریخ سینما با موضوع جنگ جهانی دوم گردد.
در ضمن یادآورمیگردد، که نام فیلم "Zwartboek-2006 - کتاب سیاه~ لیست سیاه"،
بعنوان یک مفهوم مجازی میباشد و نسخهای مکمل، برای "کتاب قرمز" بشمار میآید.
"کتاب قرمز" (به عنوان یک اسم خاص)، به کتابی گفته میشود،
که نام جانداران و گیاهانی که در معرض نابودی و منسوخ شدن هستند، در آن نوشته میگردد،
تا تمهیدات لازم توسط انسان، محیط زیست و شرایط طبیعی، برای جلوگیری از انقراض موجودات انجام شود.
ایده ی تهیه و ثبت این کتاب، در اواخر دهه ۵۰ میلادی قرن بیستم، یعنی نزدیک به ۷۰ سال پیش بوجود آمد،
و اولین نسخه ی آن، بسال ۱۹۶۶ انتشار و همانند کتابی آماری در سطح جهانی، ثبت گردید.
و اما نام خاص "کتاب سیاه~ لیست سیاه" که بر روی فیلم بسیار خوشساختی در سال ۲۰۰۶ قرار گرفت،
به مفهوم لیست جاندارانی هست که بخاطر دلایل محیطی، آلودگی هوا و اکولوژیک، دیگر منسوخ و از بین رفته میباشند.
بر اساس اطلاعات موجود در "کتاب سیاه ~ کتاب سیاه جانداران" که توسط
"سازمان جهانی حفظ محیط زیست (IUCN)"، تهیه و بروزرسانی میگردد،
در طی ۵۰۰ سال اخیر، ۸۴۴ نوع جاندار و گیاه در کره ی زمین، منسوخ و کاملن از بین رفته اند.
و اینجاست که انتخاب نام "کتاب سیاه" با توجه به نقش اول فیلم که خاطراتش سوژه ی اصلی ست،
برای این فیلم، "میتواند" تامل برانگیز بنظر رسد. ...
با آنکه بازهم تاکید مینمایم که فیلم "کتاب سیاه~ لیست سیاه - Zwartboek-2006"،
از دیدگاه هنر فیلمسازی، بسیار قوی ساخته شده. ... کارگردان آن، فیلمساز مشهور، زاده ی نیدرلند (آمستردام) -
جناب آقای "پل ورخوون(Paul Verhoeven)" میباشند که همچنین در کارنامه ی درخشانشان، آثار خوشساخت دیگری همچون:
"غریزه ی اصلی-۱۹۹۲"، "(S.h.o.w.g.i.r.l.s.-1995/ساختار روان و بیان داستان در این فیلم را بینهایت دوست دارم)"،
"مرد نامرئی-۲۰۰۰"، و بسیار فیلمهای قوی دیگری بچشم میخورد. ...
.
.
.
پی نوشت.:
- یاران ارجمند، همانگونه که بهتر در جریان هستید، استاد ناصر چشم آذر،
از سال گذشته، فعالیت برگزاری کنسرت موسیقی در ایران را آغاز نمودند،
و تاکنون در چند کنسرت، به بازنوازی آفرینههای باکلامی که در دهههای پیش ساخته بودند،
و همچنین اجرای زنده ی آلبوم بیهمتا "باران عشق"، در تالار وحدت پرداختند،
که در سایت رسمی ایشان نیز، اخبار و تصاویر درخشانی در این زمینه موجود هست.
_ سایت رسمی استاد و موسیقیدان - ناصر چشم آذر .:
http://www.nassercheshmazar.com
- همچنین در اسفندماه سال گذشته (۱۳۹۴)،
از کتاب ارزشمندی با نام "باران عشق" رونمایی گردید. ...
...[کتاب «باران عشق» گفتگویی است بیپیرایه و بلند با آهنگساز پرآوازه و پیشکسوت «ناصر چشمآذر»،
که توسط «حسین عصاران» طی قریب به دوسال صورت گرفته و در آن کوشیده شده تا ضمن مرور آثار،
و دورههای مختلف زندگی ایشان، از کودکی تا کنون، به تحلیل و بررسی جریانات و اتفاقات حاشیهای،
و هنری موسیقی ۵۰ سال اخیر نیز بپردازد. این کتاب در ۳۶۰ صفحه، قطع وزیری،
و جلد سخت، توسط «انتشارات نظامالملک» منتشر شده است.] ...
_ کتاب نفیس باران عشق نیز، دارای سایت جامع و شایستهای به آدرس زیر میباشد .:
http://www.baraneshgh.com
- جمعبندی: هر دو سایتی که اکنون اطلاعرسانی شدند،
دارای بخشهای بسیار خواندنی، شنیداری و دیداری میباشند،
بویژه در قسمت آلبوم ویدیوها در هر دو سایت،
لینکهایی بسیار تماشایی با موضوع استاد چشم آذر،
و همچنین بخشهایی از اجراهای کنسرتهای اخیرشان قرار دارد.
در بخش فایلهای تصویری سایت باران عشق، ویدیوی جامعی هست با نام:
(About Naser Cheshm Azar درباره ناصر چشمآذر)
https://www.youtube.com/watch?time_continue=2&v=cjIqRcmQkrw
از دقیقه ی ۰۸:۵۰ در این فایل تصویری، صدای "استاد چشم آذر" بر روی تصویر هست،
و ایشان میفرمایند که در سال ۱۳۶۶، آهنگی ساختند که از آن زمان، مرتب در تلویزیون پخش گردید،
و سپس خودشان با سینتی سایزر، ملودی آن آهنگ شاهکار را مینوازند و و در ادامه، موسیقی اصلی را میشنویم!.
هنگام تماشای فایل، زمانی که متوجه شدم این آهنگ دلنشین ساخته ی استاد چشم آذر بوده، ناخودآگاه از جایم بلند شدم!،
چراکه این موسیقی نوستالژیک با کیفیت جهانی، همان آهنگی ست که در نیمه ی دوم دهه ی شصت و سپس هفتاد،
بارها و بارها همانگونه که خود استاد هم در ویدیو میفرمایند، از تلویزیون پخش میشد،
و چند سال پیش نیز لینک آنرا با کیفیت اصلی در فروم قرار داده بودیم،
اما همیشه گمان میکردم که سازنده اش حتمن آهنگسازی خارجی بوده. ... همان آهنگی که فضای سرزنده داشت،
ساز آکاردئون و همچنین افکتهای صوتی همچون نغمه ی پرندگان در آن بگوش میرسید. و اکنون پس از سه دهه،
با تماشای فایل تصویری بالا، متوجه شدم که آهنگساز این آفرینه ی بسودنی نیز، "ناصر چشم آذر" بودند.
_ استاد، براستی که نابغه ی موسیقی هستید ...
http://s7.picofile.com/file/8266701268/Ostad_Naser_CheshmAzar_Iran_Shahkar_Muzik_1366_.mp3.html
یاد خاطرات گرامی. سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:
با درود خدمت فروم ...
1. سلام "59" عزیز.
سلام به شما و همه ی دوستان قدیمی؛ که، هر چه می گذره ارزشمندتر می شن.
همچنان خوشحالم که اینجا سرپناهی داریم برای وقتایی که خسته و تنها می شیم و می خواییم نفسی تازه کنیم برای ادامه ی زندگی.
2. با خوندن خاطرات و دلنوشته هاتون خیلی لذت بردم؛ اما راستش، می خواستم یه تشکر ویژه کنم ازت؛ بخاطر، "شاهکار" آقای "ناصر چشم آذر"!
آقا، عاااااااااااااالی بود، عالی!
هم یادآوریش ("دروغ چرا"، به کل از این کار یادم رفته بود!)، هم کیفیتش، هم این که مث همیشه با سخاوت تموم با دوستان به اشتراک گذاشتی و هم نامگذاری تون.
واقعاً این موسیقی "شاهکار"ه و اگه نمی گفتید شاید نه این کار یادم می یومد و نه باور می کردم که از ساخته های استاد باشه. من و هم سن و سالای بنده رو بردید به سال ها پیش، مشق نوشتنامون، پاییزهای مدرسه و کلی خاطره ی تلخ و خوش دیگه.
یادمه این کار تقریباً با "پاییز طلایی" استاد "لاچینی" تو سال های نزدیکی به کرات از رادیو و تلویزیون پخش می شد. اون رو از همون روزهای اول می شناختم؛ اما، این!
از دوستان کسی خبر داره این کار بی نظیر مربوط به کدوم آلبومه؟
بعید می دونم تک آهنگ باشه؛ چون، اون سال ها هنوز این اصطلاح وجود نداشت و هر چی بود، آلبومی بود و کالکشن.
ضمناً برای طراحی پوستر "ناصر" خان سنگ تموم گذاشتید. بی نظیر بود؛ بخصوص، کاست "سونی ای اف ۹۰ دقیقه ای". ممنونم ازت.
3. باز هم ممنون، دوست خوبم.
همین که هستیم، غنیمتیه بزرگ.
4. پی اس: "۵۹" عزیز، من متاسفانه مدت هاست هیتلرکش ندارم و "یوتیوب" برام مسدوده. می شه ازت خواهش کنم؛ اگه زحمتی نیست، فقط "یوتیوب" ایشون رو جای دیگه ای بارگزاری کنید؟ ممنون می شم. فدات.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
Emiliano نوشته است:
1. سلام "59" عزیز.
سلام به شما و همه ی دوستان قدیمی؛ که، هر چه می گذره ارزشمندتر می شن.
همچنان خوشحالم که اینجا سرپناهی داریم برای وقتایی که خسته و تنها می شیم و می خواییم نفسی تازه کنیم برای ادامه ی زندگی.
2. با خوندن خاطرات و دلنوشته هاتون خیلی لذت بردم؛ اما راستش، می خواستم یه تشکر ویژه کنم ازت؛
بخاطر، "شاهکار" آقای "ناصر چشم آذر"!
آقا، عاااااااااااااالی بود، عالی!
هم یادآوریش ("دروغ چرا"، به کل از این کار یادم رفته بود!)، هم کیفیتش، هم این که مث همیشه با سخاوت تموم
با دوستان به اشتراک گذاشتی و هم نامگذاری تون. واقعاً این موسیقی "شاهکار"ه و اگه نمی گفتید شاید نه این کار یادم می یومد
و نه باور می کردم که از ساخته های استاد باشه. من و هم سن و سالای بنده رو بردید به سال ها پیش، مشق نوشتنامون،
پاییزهای مدرسه و کلی خاطره ی تلخ و خوش دیگه. یادمه این کار تقریباً با "پاییز طلایی" استاد "لاچینی"
تو سال های نزدیکی به کرات از رادیو و تلویزیون پخش می شد. اون رو از همون روزهای اول می شناختم؛ اما، این!
از دوستان کسی خبر داره این کار بی نظیر مربوط به کدوم آلبومه؟
بعید می دونم تک آهنگ باشه؛ چون، اون سال ها هنوز این اصطلاح وجود نداشت و هر چی بود، آلبومی بود و کالکشن.
ضمناً برای طراحی پوستر "ناصر" خان سنگ تموم گذاشتید. بی نظیر بود؛ بخصوص، کاست "سونی ای اف ۹۰ دقیقه ای". ممنونم ازت.
3. باز هم ممنون، دوست خوبم.
همین که هستیم، غنیمتیه بزرگ.
4. پی اس: "۵۹" عزیز، من متاسفانه مدت هاست هیتلرکش ندارم و "یوتیوب" برام مسدوده. می شه ازت خواهش کنم؛
اگه زحمتی نیست، فقط "یوتیوب" ایشون رو جای دیگه ای بارگزاری کنید؟ ممنون می شم. فدات.
"امیلیانو گرامی" با درود.
- همانند همیشه، از لطف و دیدگاه مهر فروم رویایی و شما ممنونم.
همچنین خرسند که نوشتهها و خاطرات و مطالب، مورد توجه قرار میگیرند.
بله، این آهنگ شاهکار استاد ناصر چشم آذر، برای همگی ما خاطره هست.
اتفاقن من هم خاطرات مشقنویسی دارم با این آهنگ زیبا.
در نیمه ی دوم دهه ی شصت، بیشتر مواقع، عصرهای جمعه پخش میشد،
مثلن بعد از جنگ هفته و یا حتا در خود جنگ هفته. خلاصه اینکه، این شاهکار موزیک،
هم بسیار از جهت آهنگ و ملودی و تنظیم بی همتاست، و هم برای ما، اهمیت نوستالژیک بالایی دارد.
اکنون پس از دیدن فایل تصویری، بیشتر در جریان قرار خواهید گرفت.
در مورد امکان دسترسی به ویدیو، راستش سایتهای آپلود، بتازگی خیلی اذیت میکنند،
سرعت بارگذاری در آنها بشدت پایین آمده و همچنین هنگام آپلود، دایمن قطع میشوند.
فایلهای صوتی و تصویری که در پستهای دور جدید آپلود داشتم را،
با زحمت زیاد و گاهی با ۴-۵ بار آپلود، بارگزاری داشتم.
از اینرو، اکنون نیز همین داستان پیش آمد. حجم فایل روی سخن، نزدیک به ۲۵ مگ هست،
تا ۱۰ مگ را آپلود میکند، سپس قطع میشود. ... برای همین، فایل را به ۵ قسمت ۵ مگابایتی تقسیم کردم،
تا پروسه ی بارگذاری، راحت انجام شود. هر پنج فایل را دریافت، باهم انتخاب و از حالت فشرده خارج سازید.
http://s8.picofile.com/file/8267507684/Ostad_Naser_CheshmAzar_part1.rar.html
http://s8.picofile.com/file/8267508268/Ostad_Naser_CheshmAzar_part2.rar.html
http://s9.picofile.com/file/8267509668/Ostad_Naser_CheshmAzar_part3.rar.html
http://s8.picofile.com/file/8267516800/Ostad_Naser_CheshmAzar_part4.rar.html
http://s8.picofile.com/file/8267517118/Ostad_Naser_CheshmAzar_part5.rar.html
- همانگونه که استاد ناصر چشم آذر هم در ویدیو میفرمایند، این آهنگ، محصول سال ۱۳۶۶ هست،
و تولید واحد موسیقی تلویزیون بوده، یعنی بصورت آهنگ تکی، برای خود تلویزیون تولید شده.
بازهم تاکید میکنم، زمانی که فایل تصویری یادشده را میدیدم، وقتی استاد چشم آذر،
این آهنگ را خودشان کمی مینوازند و سپس نسخه ی اصلی را میشنویم،
زمانی که متوجه شدم ایشان آهنگساز این شاهکار بودند، از روی صندلی پشت کامپیوتر، بلند شدم!،
یعنی اینقدر شگفت انگیز بود دانستن این مهم، که این موسیقی که در دنیا میبایست حتا مطرح گردد،
ساخته ی استاد ناصر چشم آذر بوده است. ... فایل تصویری را کامل ببینید، که بسیار عالیست،
ویدیوی جامعی ست که ثانیه به ثانیه اش، دیدنی و شنیدنی میباشد.
..........................................
- موزیک ایران، بدهکار است به برادران چشم آذر، به ناصر و منوچهر،
که اگر نبودند، براستی که دو چرخ از ماشین آهنگسازی ایران، کم میبود!.
و حضور کارساز این دو برادر نابغه، چه عادلانه بدست زمانه رقم خورد، ...
چراکه یکی در وطن ماند، و همانند قبل از شصت، به ادامه ی آبیاری موسیقی داخل پرداخت،
و دیگری کوچ کرد و چرخ موسیقی ایرانی در خارج کشور را، با کاردانی هرچه تمام، گرداند.
ناصر و منوچهر چشم آذر، هم ملودینویسی قوی هستند، و هم تنظیمکنندهای چیره دست.
بیایید بازهم، نگاهی بیندازیم به کارنامه ی هنری برادران چشم آذر،
و براستی که شگفت آور است که هر کدام از این دو بزرگوار، بی آنکه آثارشان ذرهای شبیه بهم باشد،
دنیایی از زیباترین آهنگهای موزیک ایران را، در مقام آهنگساز و تنظیمکننده، از آن خود دارند.
در هر کدام از لینکهای زیر، به جدولی که مربوط به فعالیت آهنگسازی و تنظیم این دو هنرمند هست،
بطور مجزا توجه فرمایید. ... چه نبوغ خدایی و آسمانی، در هر یک از برادران چشم آذر نهفته است ...
از این دو گوهر موسیقی، خالصانه و عاشقانه، ممنون و سپاسگزاریم ...
https://fa.wikipedia.org/wiki/منوچهر_چشمآذر
https://fa.wikipedia.org/wiki/ترانهشناسی_ناصر_چشمآذر
.
.
.
پی نوشت ۱) .:
*سایت رسمی مجری دهههای ۶۰ و ۷۰ - آقای "بهروز مقدم" -
با سپاس از ایشان برای دو اسکن زیر، که بسیار نوستالژیک هستند .:
(مربوط به سال ۱۳۷۰-۷۱، زمانی که "بعد از خبر" پخش میشد هستند ...)
http://behroozmoghaddam.com
.
.
.
پی نوشت ۲) .:
Emiliano نوشته است:
بعید می دونم تک آهنگ باشه؛ چون، اون سال ها
هنوز این اصطلاح وجود نداشت و هر چی بود، آلبومی بود و کالکشن.
*مرکز موسیقی و سرود صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
http://music.irib.ir
- همانگونه که بهتر در جریان هستید، در طی دهههای شصت و هفتاد،
واحد موسیقی صداوسیما، تولیدات مربوط به خود را، در قالب آهنگهای مستقل و تکی داشت،
که البته آنزمان بعنوان: "آهنگ تولیدی"، "آهنگ سازمان"، "آهنگ آرشیوی***"،
"آهنگ صداوسیما"، و عبارات شبیه به اینها گفته میشد. بجز آهنگ روی سخن(شاهکار ناصر چشم آذر)،
همچنین در دهه ی شصت، سمفونیهایی که استاد دکتر حسن ریاحی ساختند (آب زنید راه را - ای ساربان آهسته ران و ...)،
که توسط ارکستر افتخار آفرین سمفونیک ایران و با صدای مهرداد کاظمی اجرا شدند نیز،
جزو تولیدات واحد موسیقی صداوسیما بشمار میآمدند، که چند سال پس از تولید و پخششان،
توسط کمپانی محترم سروش، که در اصل، انتشارات کتابی، صوتی و تصویری صداوسیما است،
در دهه ی هفتاد، بمرور در قالب نوار کاست و سپس سیدی، منتشر و در دسترس عموم قرار گرفتند.
آلبوم نگاه آسمانی که در پست پیشین درباره اش نوشتیم نیز، در اپتدا،
آهنگهای تولیدی (آهنگهای آرشیوی***) سازمان صدا و سیما بود،
و همچنین آلبوم "افسانه" > (آهنگساز: علی جعفریان - تنظیم: همایون رحیمیان - با صدای: علیرضا افتخاری) نیز،
اپتدا بصورت آهنگهای مستقل، در میانه ی دهه ی هفتاد، در واحد موسیقی تلویزیون تولید و از رادیو و تلویزیون پخش میشدند،
سپس در طی سالهای ۱۳۷۷ و ۷۹، به ترتیب، نوار کاست و سیدی آن، توسط سروش منتشر شد.
در سالهای شصت و هفتاد، بدلیل نبودن اینترنت، و همچنین قانونمند بودن کار موسیقی،
روند تولید و به تحقق پیوستن آفرینههای صوتی و موسیقایی، بسیار بسیار قانونمندتر و حسابشده تر از زمان حال بود،
چراکه آهنگها برای تولیدشدن، فقط دو سرچشمه ی قانونی داشتند: ۱) صدا و سیما ... ۲) ناشرین نوارهای صوتی.
اما با شروع دهه ی هشتاد، خیلی ها بگونهای ناگهانی و وحشتناک، بطور رسمی، شدند جزیی از خوانندگان رسمی!.
صدای همه شان هم شبیه به هم است. خیلیهاشان هم علاوه بر مثلن خوانندگی، همچنین، ادعای آهنگسازی نیز دارند،
که ملودی تمام این شبهه آهنگهایشان، سرقتی از آهنگهای ترکیهای است، و برای تنظیمش هم، از لوپهای آماده ی کامپیوتری،
با تمهای ترکیهای و عربی استفاده میکنند. ... اسم خودشان را هم گذاشته اند آهنگساز و خواننده (دو در یک! / 2in1).
..........................................
- *** چند رج بالاتر، اشاره داشتیم که در دهههای شصت و هفتاد،
به آهنگهایی که در مرکز موسیقی تلویزیون تولید میشدند، با زبانزد "آهنگ آرشیوی" هم یاد میشد.
دلیلش این بود که محصول موسیقایی که تهیه کننده ی آن صداوسیما بود، پس از تولید،
نسخه ی اصلی اش، به واحد آرشیو موسیقی تلویزیون سپرده و در واقع، بایگانی میشد. ...
سپس کپی آن، به شبکههای رادیویی و تلویزیونی داده میشد تا بعنوان خوراکهای تازه، در میان برنامه ها، پخش گردد.
و البته که پخش آهنگهایی که تولید ناشران نوار کاست بود (تولیدات بازار موسیقی) هم، از رادیو و تلویزیون ادامه داشت،
اما "تولیدات آرشیوی" که ویژه ی خود صداوسیما بود، از جایگاه ممتازتری در کیفیت موسیقایی و اجرا برخوردار بودند،
چرا که آن آفرینه ها، برای رادیو و تلویزیون، همانند کارت ویزیت و سنجه بشمار میآمدند.
..........................................
- در ضمن، سرانجام بگویم که بنده ی کمترین، هر چه نقطه ضعف و کم و کاستی شخصیتی داشته باشم،
اما هیچگاه دست به انتقاد از چیزی که در آن سررشته و تجربه نداشته باشم نمیزنم.
اگر انتقاد از صداهای امروزی دارم، دلیلش این نیست که با این وادی ناآشنا باشم و فقط بخواهم انتقاد کنم،
چراکه در طی این سالها، دو فایل صوتی با صدای خود در فروم قرار دادم و یاران ارجمند در جریان هستند.
از سوی دیگر، در طی سالهای ۷۷ تا آغاز ۸۱، بیش از سه سال، در رشته ی آواز و سلفژ وکال،
در مرکز مرحوم شده ی حفظ و اشاعه ی موسیقی، تحصیل داشتم.
همزمان نیز به واحد موسیقی صداوسیما و بخش آرشیو موسیقی میرفتم و با آهنگسازان در ارتباط بودم.
در همین راستا، سال ۱۳۸۰، با آهنگسازی صحبت داشتم (اسمشان را عنوان نمیکنم)، نزدشان تست دادم،
ایشان لطف داشتند و قرار به انجام کار آلبوم در سبک تلفیقی (پاپ-سنتی) شد،
(اپتدا دو آهنگ و سپس قرارداد با نشر موسیقی) که ایشان بسازند. ...
با توجه به لطف و اشتیاقی که آهنگساز گرامی داشتند، حتا مخارج استودیو را خودشان به عهده گرفتند.
سپس این مساله را من خب ناخودآگاه و البته با ذوق بسیار، روزی در همان دوران، در منزل مطرح کردم.
پدرم با شنیدن این موضوع، بسیار مخالفت داشتند و در یک جمله ی رادیکالی گفتند که "مطرب نمیخواهیم".
چند روز پی در پی (همانند خاطره ی "استخر")، اصرار به ایشان داشتم که رضایت بدهند،
اما صحبتشان همان "مطرب نمیخواهیمی" بود که از اپتدا گفته شد. اینجای کار، من دو راه پیش رویم بود،
که یا صحبت پدر را نادیده بگیرم و برم سراغ انجام آلبوم با آهنگساز ارجمند و مراحل بعدی،
و یا اینکه .... و یا اینکه بی خیال شوم و در اصل، مخالفت پدرم را بگوش بسپارم.
چند روزی، شبانه روز حتا، فکر کردم، خیلی زیاد، ...بعد به این نتیجه رسیدم،
که ما انسانها، محصول والدین خویش هستیم. یعنی مساله ی تولیدمثل، یک عمل و مفهوم فیزیکی هست.
فرزند همانند جوی آبی است که از سرچشمه اش که والدینش باشند، جاری میگردد و ادامه ی راه میدهد.
اگر در زمینه ای، چه درست چه اشتباه، چه منطقی و چه غیر منطقی، دیدگاه والدین نادیده گرفته شود،
این احتمال زیاد هست که آن شخص، کارش پیش نرود. حتا ممکن است که نظر والدین اشتباه باشد،
اما چه بخواهیم چه نخواهیم، رضایت آنها، جایگاه مهمی دارد، چون اینرا باور دارم.
خلاصه اینکه، بر آن شوق و شرایط خوبی که بود، آب سردی ریختم و ماجرا را فراموش کردم،
نزد آهنگساز گرامی هم خیلی خیلی شرمنده شدم، چون ایشان وقتی از انصرافم باخبر شدند،
ناراحت شدند اما گفتم که دلیلم این است ... میترسم که بر روی مخالفت پدر، پا بگذارم.
اکنون این ماجرا را بازگو داشتم که بگویم، بی شک اگر آن مخالفت نبود،
میتوانستم در خوانندگی جایی داشته باشم. که البته مهم هم دیگر نیست.
از اینرو انتقادم به صداهای امروز، از سر حسادت و رشک هم نیست، که چون من نشدم آنها هم نبایست میشدند،
نه، بلکه فقط انتقاد بر پایه ی موسیقایی، به صداهای لوسی هست که در طی یک دهه و نیم اخیر، شده اند خواننده.
البته گویا، صد سال اول بدینگونه هست، سپس بهبود مییابد (خنده) ....
.
.
.
پی نوشت به توان پی نوشت .:
- در طی این سالها، در فروم همیشه رویایی، بارها و بارها، یاد زنده داشتیم،
از بخش آرشیو واحد موسیقی صداوسیما (ساختمان شیشهای طبقه ی هفتم جام جم)،
که سالهای ۱۳۸۰ و ۸۱، نزدشان میرفتم و برخی آهنگهایی که تولید روز آنزمان تلویزیون بودند را،
با بردن نوارهای کاست خالی (نوارهای سکوت)، درخواست میداشتم و مسئولین ارجمند نیز،
از روی ریلهای حرفهای و جانانه ی آرشیو واحد موسیقی، آنها را بر روی کاست ضبط میداشتند.
تصنیف "صبح خندان"، یکی از تولیدات مشهور واحد موسیقی تلویزیون گشت که اولین بار،
در زمستان سال ۱۳۷۵ (سال سوم دبیرستان بودم)،
در واحد موسیقی تولید و از کانالهای تلویزیون و رادیو بارها پخش میشد.
سازنده و تنظیمکننده ی این آفرینه ی طرب انگیز که در دستگاه همایون ساخته گردیده،
استاد مهیار فیروزبخت میباشند، ... شعر زیبا از استاد بیژن ترقی هست،
و با صدا و آواز جانانهای از استاد علیرضا افتخاری، خوانده و اجرا گردیده.
آهنگ آرشیوی روی سخن "صبح خندان"، درست ۷ سال پس از تولید و پخشش از رادیو و تلویزیون،
در زمستان ۱۳۸۲، بهمراه دیگر تولیدات آرشیوی واحد موسیقی، توسط کمپانی سروش در قالب کاست و سیدی،
در آلبوم "قصه شمع" که تمام دیگر آهنگهایش نیز با صدای استاد افتخاری بود، انتشار یافت. ...
و اما آهنگ روی سخن را، در تابستان ۱۳۸۰، با بردن کاست سکوت (کاست خالی) به آرشیو صداوسیما،
از تلویزیون دریافت کرده بودم و بجز خود عوامل آرشیو، و البته آهنگساز و شاعر و خواننده ی این اثر بی همتا،
آنزمان جزو تنها اشخاصی بودم که این آهنگ را داشتند و در ضبط صوت، دایمن گوش فرا میدادم. ...
چند سال پیش، آن نسخه را از روی کاست، به فرمت دیجیتال تبدیل کردم که در ادامه، لینک آن، برای اولین بار تقدیم میگردد.
نکته ی اصلی اینجاست که آهنگ روی سخن "صبح خندان"، زمانی که ۱۳۸۲ در آلبوم "قصه شمع" منتشر شد، فقط تصنیف آن بود،
در حالیکه نسخه ی اصلی (نسخه ی آرشوی این آهنگ) که بسال ۱۳۷۵ در تلویزیون تولید شده بود و بر روی کاست از آرشیو گرفتم،
پس از تصنیف، یک قعطه ی شنیدنی گروه نوازی (چهار مضراب) نیز دارد که آن دوران، هیچگاه از رسانهها پخش نشد.
با شنیدن لینک صوتی زیر که به ترتیب، تصنیف صبح خندان و سپس چهار مضراب بعدش است،
در اپتدای آهنگ (در ثانیههای هشت و نه، و همچنین در ثانیه ی چهل) صدا کم و زیاد میشود!.
این در اصل، ترفندی بود که واحد آرشیو تلویزیون،
هنگام رونویسی آهنگهایش، حتا به افرادی که میشناخت، انجام میداد،
یعنی پیچ صدای ریل اوریجینال را، هنگام رونویسی بر روی کاست،
بمدت یکی-دو ثانیه میچرخاند و صدا را کم و زیاد میکرد!،
تا آهنگ در حال پخش و ضبط، با "دست انداز شنیداری لحظهای" روبرو شده،
و بدینگونه هیچگاه نتواند همچون نسخه ی اصلی اش بنظر رسد!!! (لبخند).
و البته که آنزمان اینترنت هنوز گسترده نشده بود و هیچکس حتا فکر آن را نمیداشت،
که روزی روزگاری، هر چه که تولید شود، هنوز تولید نشده، بر روی نت قرار میگیرد.
هر چند که تولیدات یک دهه ی گذشته، بسان دهههای شصت و هفتاد، نیستند و نیستند.
...................
از تابستان ۱۳۸۰ که نسخه ی کامل "صبح خندان" و چند آهنگ دیگر را از آرشیو دریافت داشتم،
یک دهه و نیم تا به امروز میگذرد. ... برای همین، اجازه ی قرار دادن آهنگ کامل یادشده را دارم.
تقدیم به همگی ...
*آهنگ باکلام "صبح خندان" (اجرا و ضبط: زمستان ۱۳۷۵) - نسخه کامل (تصنیف + چهار مضراب)
(با زمان ده دقیقه و نه ثانیه - رونویسی شده از ریل اوریجینال واحد موسیقی تلویزیون - تابستان ۱۳۸۰)
آهنگساز و تنظیم کننده: استاد مهیار فیروزبخت
شاعر: استاد زنده یاد بیژن ترقی
با صدای: استاد علیرضا افتخاری
http://s8.picofile.com/file/8267531068/_Sobhe_khandan_Kamel_Asatid_Mahyar_FiruzBakht_Bijan_Taraghi_Alireza_Eftekhari_Zemestan_1375_.WMA.html
بگشا پنجرهها را که نسیم سحری ...
همچو پروانه زمانی گشته پیرامن گل ...
تا به کنعان برساند عطر پیراهن گل ...
یاد خاطرات گرامی. سلامت باشید.
*** دلم برای فروم رویایی و یاران ارجمندش، همیشه تنگ میشود - چه نیکو که اینجاییم ***
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. "59" گرامی، سلام.
سلام بر شما و همه ی عزیزان اینجا.
2. آقا، یک دنیااااا ممنون! بی نظیر بود این مستند. خیلی خیلی لذت بردم.
هم از فایل، هم از شنیدن و نواخته شدن موسیقی توسط استاد "ناصر چشم آذر" - که، از گذشته تا به امروز ارادت خاصی به ایشون داشته و دارم - و هم این که این هدیه از جانب دوستی قدیمی به دستم رسید.
به نظر می رسه این مستند در اواخر دهه ی 70 و با محبوبیت و معروفیت "باران عشق" در اون سال ها ساخته شده.
3. و دیگه این که شرمنده ام که برای آپلود فایل خیلی اذیت شدید. بهتون حق می دم.
راستش به فرمایش خودتون سایت های آپلود وطنی برای آپلود خیلی اذیت می کنن و فرقی هم نمی کنه چه سایت و چه حجم کاری باشه؛ حتا، گاهی کارای زیر 10 مگ هم همین طوری ان و من بارها توی "پیکو فایل"، "آپارات" و ... به مشکل برخورده م.
یه بار می خواستم یه فایل 10 مگی رو بار بذارم و همون طور که شما گفتی مثلاً تا 30 یا 40 درصد می رفت و یه باره قطع می شد.
این کار تو ساعت های مختلف و با وسایل مختلف انجام شد؛ حتا، با گوشیم رفتم تو فضای باز و نشد!
اما، با تجربه ی خیلی اتفاقی به این نتیجه رسیدم که این گونه سایت ها برای این که فایلی رو بارگزاری کنن، وسیله ی ما باید فایل دیگه ای رو بارگیری کنه!!!
ینی تا وقتی داریم چیزی رو دانلود می کنیم، می تونیم چیزی رو آپلود کنیم!
می دونم که خیلی مسخره و بی مزه و غیر حرفه ایه؛ اما، واقعیت داره و از اون به بعد من هر وقت کار آپلود دارم، می ذارم زمانی که دانلود هم در کنارش دارم!
امتحان کن، خیلی جواب می ده. البته امیدوارم این خصوصیت این سایت ها در آینده برطرف شه و این ویژگی شون رو درست کنن؛ اما، شاید هم ایرونی باشه درش انجام شده و (شاید حتا مث خود من!) تا وختی چیزی نگرفته ن، چیزی ارائه نمی دن!
کلاً اون قدی که برای دانلود و تیکه تیکه کردن فایل ها و مدیریت دانلود نرم افزار و اپلیکیشن داریم، برای آپلود از این کارا نداریم و شاید علت کندی سرعت و قطع شدن و شروع دوباره از نقطه ی صفر هم همین مسأله باشه.
کاش نرم افزارها و عپ هایی هم برای مدیریت آپلود داشتیم؛ شبیه به، IDM مثلاً.
اگه داریم، دوستان، لطفاً معرفی کنن. ممنون.
اما، تجربه ی بالا رو شما هم لطفاً امتحان کن و نتیجه رو به بنده بگو.
4. چه جالب که شما هم خاطرات مشق نویسیت با این آهنگ براتون تداعی شد. مطمئنم خیلی از هم سن و سالای ما این طوری شده ن.
درسته. این کار بسیار زیبا رو روی "جنگ هفته" خیلی می شندیم و متشکرم از یادآوری عالی تون، "59" عزیز.
5. در مورد این که این کار به گفته ی مستند خود آهنگساز تک آهنگی برای آرشیو صدا و سیما بوده، کاملاً حق با شماست و ما تسلیم.
دقیقاً ثانیه به ثانیه ش لذت بخش و مفید بود و خیلی عالی بود و ازش سیر نمی شم.
باز هم ممنونم از شما، دوست خوبم و ببخش که یادم رفت نکته ی بالا رو پیش از این که بهت زحمت بدم، بگم. یادم نبود، اصلاً.
6. برای بنده علاوه بر این که از همه ی بخش های این مستند عالی لذت بردم، بیشتر بخش موسیقی فیلمش هیجان انگیز بود. شنیدن مجدد "تاراج" عالی بود.
7. من راستش اولین آهنگسازی که شناختم و عاشق کارا و سبکش شدم، جناب "چشم آذر" بود و اون هم کار خاطره انگیز "تاراج".
راستش معتقدم "تاراج" جدای از فیلمنامه، کارگردانی، بازی های زیبا، تدوین و دوبله ی بسیار زیبا و فاخر، چیزی که خیلی باعث کنده و دیده شدنش شد، موسیقیش بود. از همون ثانیه های اول شروع فیلم و با شروع مارش زیبا و به یاد موندنیش، ملودیش می ره تو ذهن و محاله که فیلمو تا آخر ببینی و این موسیقی از یادت بره.
هفت، هشت سال بیشتر نداشتم که رو پرده ی سینما "تاراج" زنده یاد "قادری" منو برد به دنیای آرزو و خیال.
یادمه از اون به بعد عاشق و شیفته ی کارای استاد "چشم آذر" شده بودم و بر خلاف خیلی ها؛ که، فیلم رو بخاطر بازیگراش می رفتن سینما، من محال بود فیلمی رو ببینم "چشم آذر" آهنگسازشه و نرم نبینم! به بقیه ش هم خیلی کاری نداشتم!
البته بحث این که بعضی فیلما رو بخاطر کارگردانش و بعضی ها رو بخاطر بازیگرش (بخصوص، "افسانه بایگان"! دی به همراه دو عدد مخطه!) می رفتم هم سر جاش بود.
خلاصه این که این شیفتگی به حدی شد که یه بار سال 1377 زنگ زدم 118 تهران و شماره ی منزل استاد رو با هر خواهشی بود از اپراتور گرفتم و زنگ زدم و باهاشون صحبت کردم. ایشون اولش شوکه شدن؛ اما، خیلی زود انگار صد ساله منو می شناسه، از این در و اون در سخن گفتن و اون لحظات برای من بسیار شیرین و موندگار شد.
8. خلاصه این که از شما ممنونم که همه ی اون خاطره ها رو زنده کردی، "59" خوبم.
فقط یه معما هنوز برای من باقی مونده: این که شما چجوری تونستی اون "شاهکار" رو فقط با شنیدن و متوجه شدن این که سازنده ش کیه، پیدا کنی؟ و از کجا گیرش آوردی با این کیفیت؟
ینی اومدی یکی یکی آرشیو صدا و سیما رو چک کردی؟
بابا اگه این طوریه که واقعاً "دم شما گرم و سرتون خوش باد"!
9. دیدن چند باره ی لینک های سایت های دو برادر گرانقدر "چشم آذر" باز هم شیرین و دوست داشتنی بود؛ اما، دیدن عکس ها و لینک آقای "بهروز مقدم" هم خیلی خیلی عالی و خیره کننده بود؛ بخصوص، تصاویر روی جلد مجله ی "دنیای جدول"!
سال هاست دلم برای دقیقه ها ایستادن اطراف کیوسک های مجلات تنگ شده و انگار این لذت هم در سال های آینده کامل از ما گرفته می شه.
و همچنین سپاسگزارم از شما؛ بخاطر، ترک بسیار ناب و زیبا از تصنیف های استاد "علیرضا افتخاری"؛ که، به شخصه نداشتم و مطمئنم خیلی از "افتخاری" دوستان هم نداشته ن.
10. و خوندن مطالب ارزشمند و منطقی و مستندتون درباره ی آرشیو صدا و سیما و نقد کاملاً درست و منصفانه تون در مورد آهنگ های قدیم و جدید هم خالی از لطف نبود و خیلی روشنگرانه و از دل نوشته بودید؛ مثل همیشه. دست مریزاد.
11. "59" عزیز، در مورد خاطره ی خوانندگی شما و مخالفت پدرتون - که، هم شما و هم بنده و سایر دوستان می دونیم قبلاً هم به این نکته اشاره ای داشتید - یادآوری مجددش باز هم مثل همون بار اولی که این سطور شما رو می خوندم کمی آزرده م کرد.
از طرفی با صدا، استعداد، سواد و از همه مهم تر انگیزه ای که در شما سراغ دارم، می دونم اگه به این وادی می رفتید، بسیار موفق بودید؛ از طرفی، کاملاً با این نوشته تون موافقم که ما محصول والدین خودمونیم.
چه بخواییم و چه نخواییم، کروموزوم های اون ها تو خونمونه و عادات و رفتارشون، همیشه گوشه ای در ما بوده و هست.
هر چی می گذره و به آیینه نگاه می کنیم، می بینیم روز به روز خیلی داریم شبیه به اون ها می شیم و بسیاری از حرف هایی که در سال های 20 تا 30 سنمون می گفتیم مثلاً: "من بر خلاف پدرم/ مادرم فکر می کنم"، امروز می بینیم درست کپی ای از اون ها هستیم!
نمی دونم چه رازی نهفته ست تو این شبیه شدن ها و کاری به خوب و بد بودنشون ندارم؛ اما، برگردیم به بحث بالا:
این که شما ذره ای از اونچه اتفاق افتاده (ما وقع) ناراحت نباش و شاید به قول "حافظ" "چو وا بینی، خیر تو در این باشد". شاید پدر گرامی شما - که، امیدوارم سایه ی ایشون و مادرتون سال های سال روی سرتون باشه - چیزی می دیده ن و پیش بینی می کرده ن که ماها نمی دیدیم.
مهم اینه که شما احترام و رضایت ایشون رو حفظ کردی و نخواستی برخلاف میل ایشون عمل کنی و مطمئناً این تصمیم شما هم از روی منطق و حساب شده و سنجیده بوده.
تو مستندی هم؛ که، خودتون زحمت کشیدید و باعث این بحث گرم شد، جناب "چشم آذر" هم به خاطره ی مشابهی در مورد خودشون با پدرشون اشاره می کنن؛ که، خیلی یاد شما افتادم.
امروز ما اینجا دور هم جمع شدیم و می گیم و از پدیده ها و فایل ها و خاطره های کوچولو لذت می بریم و معلوم نیست چقدر باشیم. مهم اینه که از این با هم بودن هامون داریم لذت می بریم و "خاطره های مشترک"مون رو فراموش نکردیم. چیزی که به قول "منصور ضابطیان" عزیز، بچه های امروز کمتر دارن.
12. ببخش اگه با پرحرفی هام سرتو به درد آوردم و من هم خواستم بعد از مدت ها کمی درد و دل کنم.
حسن ختام هم چند فایل از "آپارات"ه که تنها آرزوم اینه که از بین این چند ناقابل، حداقل یکی، دو مورد رو ندیده باشی و ازشون لذت ببری. این ها همه یک ثانیه ی بسیاری از وقتای ارزشمندی که شما و سایر دوستان به حقیر نظر داشتید و بنده رو با هدایاتون قابل دونستید هم نمی شه:
12.1. تیتراژ آغازین "ساعت خوش":
http://www.aparat.com/v/w9JMH
شنیدن موسیقی و تصاویر و خوندن نام های عزیزان زنده و از دست رفته خالی از لطف نیست.
12.2. تیتراژ پایانی "ساعت خوش":
http://www.aparat.com/v/pjhK4
به اندازه ی بالایی تأثیرگذار نیست و شاید به خاطر کوتاه بودنش، خیلی تو یادها نمونده.
جناب "سمنانی"، تهیه کننده ی محترم این کار هم چند روز پیش از میونمون رفت. یه ماه هم نمی شه.
12.3. تیتراژ آغازین کارهای "هارولد لوید" و خوراک روزهای دم عید و عید":
http://www.aparat.com/v/Gti1U
حتماً ببینید.
12.4. مصاحبه ی "رامبد جوان" با "ناصر چشم آذر" در برنامه ی "خندوانه":
http://www.aparat.com/v/Ox7H3
مربوط به اواسط تابستون 1395.
12.5. مصاحبه ی "رامبد جوان" با "پوریا شکیبایی" در برنامه ی "خندوانه":
http://www.aparat.com/v/29A4x
مربوط به اواسط تابستون 1395.
"59" عزیز، این فایل رو حتماً حتماً و به دقت از اول تا به آخر ببین.
"پوریا" خان بی نهایت بیننده ها رو یاد پدر زنده یادش می ندازه و به شخصه این برنامه رو به طور زنده و همون شبی که پخش شد دیدم و خیلی تأثیرگذاره.
دوست دارم نظرتو درباره ش برامون بگی؛ مخصوصاً، دو جا: یکی گلایه ی "پوریا" از "رامبد" و یکی خنده های مهمان.
ممنون.
13. بدرود.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
با درود خدمت فروم رویایی و یاران ارجمند،
و آرزوی لحظههای سلامتی و خوشی برای همگی ...
امیلیانو گرامی،
ضمن درود و سپاس از شما برای تمام مطالبی که مطرح ساختید،
هیچ پر حرفی هم در کار نبوده و نیست، بسیار هم ممنون که مطالب را نوشتید.
بر اساس دیالوگها و نکاتی که مطرح گردید، در دو بخش به ادامه ی گفتگو میپردازم.
...................................................
*بخش نخست
- بسیار خرسندم که سرانجام موفق به تماشای ویدیوی ارزشمند استاد ناصر چشم آذر شدید.
از آنجا که در اپتدای کلیپ یادشده، و همچنین بخشهای پایانی آن،
استاد را در حال تمرین و اجرا با ارکستر نشان میدهند و فضای سالن و سن تالار وحدت،
مربوط به کنسرتهای اخیر ایشان، حال و هوای امروزی دارد، از اینرو این کلیپ،
در زمان حال باید ساخته شده باشد و محصول همین یکی- دو سال گذشته میباشد،
که قسمتهایی از کنسرت باران عشق ایشان و سایر آهنگهایشان را،
منجمله موسیقی باصلابت فیلم تاراج که اشاره داشتید را، در اجراهای اخیرشان،
در تالار وحدت نشان میداد. در ضمن، آهنگ "کوچ-۱۳۶۱" که کمی از آن در کلیپ پخش شد نیز،
موسیقی بسیار درونمایه داری هست. خیلی علاقمندم که نسخه ی کامل آنرا بشنویم.
- خیلی جالب هست که فیلم "تاراج-۱۳۶۳" را در سینما اولین بار تماشا کردید.
من ۸-۹ سال پیش، وقتی اشتباه کردم و فیلم آشفته ی "سربازهای جمعه-۱۳۸۲" را دیدم،
تیتراژ آن خیلی شبیه به تیتراژ آغازین "تاراج" (پادگان و رژه) بنظرم آمد.
جالب هم اینجاست که تیتراژ سربازهای جمعه، توسط کارگردان خانه دوست کجاست،
برای فیلم سربازهای آقای کیمیایی، بطور اختصاصی ساخته شده بوده است.
و صد البته که روح تمام رفتگان شاد باشد. ...
- در مورد چگونگی یافتن شاهکار استاد ناصر که فرمودید، ببینید همانگونه که در پست مربوطه هم گفتم،
چندین سال پیش، شاید ۴ یا ۵ سال پیش، لینک این آهنگ را، در انتهای یکی از پستها قرار داده بودم.
لینک آن مربوط به وبلاگی بود که آهنگهای نوستالژیک از دهههای ۶۰ و ۷۰ خورشیدی قرارمیداد.
و اما دو هفته ی پیش، هنگام آماده سازی پست مربوطه، هر چه گشتم در بین مطالب،
نتوانستم آن پست و لینک را پیدا کنم تا منبع این آهنگ را بنویسم. در ضمن همان ۴-۵ سال پیش،
فکر کردم که شما هم این آهنگ شاهکار را دریافت داشتید. بهرحال خوشحالم که دوباره قرار گرفت.
با دیدن آن ویدیو، آهنگی که داشتم، تازه ماجرایش روشن شد که آفرینه ی کدام استاد و محصول چه سالی بوده است،
چون تا قبل از آن، همیشه گمان میکردم که این آهنگ نوستالژیک و قدیمی، حتما ساخته ی آهنگسازی خارجی بوده!.
این هم از کوته فکری بنده هست که هر چه خوب باشد، زود فکرم میرود سراغ غیرایرانیها.
- و اما، خیلی خیلی خوشحال و خرسند شدم که سال ۱۳۷۷، با استاد ناصر چشم آذر، صحبت داشتید،
با این همه شوق و علاقه ی راستین، تلفن ایشان را یافتید و زنگ بهشان زدید، ... آفرین!.
مطمئن باشید که استاد هم، کلی انرژی خوب از شما دریافت کردند و هیچ چیز بهتر از این نیست،
که هنرمندان و هنرشناسان، تبادل انرژی مثبت داشته باشند باهم، و چه بسا که در خلق آثار پسین آنها،
همین روحیه و حالت پویایی که از جانب مخاطب دریافت میدارند، سبب ایجاد آفرینههای بعدی گردد.
از اینکه که خاطره و ماجرای تماس و گفتگو با استاد ناصر چشم آذر را مطرح ساختید، بسیار لذت بردم ...
- تصاویر مجله ی دنیای جدول را تا در سایت آقای بهروز مقدم پیدا کردم، اول از همه یاد شما افتادم!،
چون میدانستم که خوشتان خواهد آمد. دیدن چهرههای آنزمان گوینده ی خوشسدا - جناب جواد آتش افروز،
و همچنین آقای شهریاری و حتا برای من که فوتبالی نیستم، دیدن جناب علی پروین از سال ۷۰-۷۱،
برای خودم نیز خیلی خاطره انگیز بود. و البته که من نیز دهه ی هفتاد، مشتری نشریه ی دنیای جدول بودم،
با اینکه هیچگاه در زندگی، نتوانستم یک جدول را کامل حل کنم (خنده). دلیلش خنگ بودنم است،
که البته در حکایات قدیمی آمده است که میگویند: "صد سال اولش سخت است، و سپس حل میگردد" (لبخند).
- یکی از بستگان نزدیک، در دهههای ۵۰ و ۶۰، سالهای سال در شرق تهران، همسایه ی جناب آقای پروین بودند.
در آن منطقه، ارامنه ی گرامی هم زندگی میکنند. این مورد که دختر آقای پروین، سرکار خانم لادن پروین،
در فیلم "دربست آزادی-۱۳۹۲" که قبلن درباره اش مفصل صحبت داشتیم،
به این خوبی در این فیلم با لهجه ی ارمنی و در نقش دختری ارمنی صحبت کردند،
همین مساله ی همسایگی با ارامنه بوده که نوع گویش آنها را از سنین کم، یاد گرفته بودند.
در ضمن بنا به تعریف آن فامیل، آقای پروین، بسیار انسان خانواده دوست و مرد زندگی بوده و هستند.
دلیل موفقیت ایشان در رشته ی کاریشان (ورزش - فوتبال)، علاوه بر استعداد، همانا خانواده دوست بودنشان است.
من با آنکه علاقهای به فوتبال نداشته ام، اما برای جنابان علی پروین و علی دایی، بسیار احترام قائلم.
- در ضمن (چقدر من میگویم در ضمن! [لبخند]) ... در ضمن، یک کلیپ دیگر نیز در پیکو تقدیم میگردد،
که محصول "انتشارات نظام الملک" هست که "کتاب باران عشق" را منتشر ساختند. این کلیپ در سایتشان،
با لینک یوو.تیوب بود، که بگمانم ندیده باشید. از جهت محتوا و اهمیت یادآوری نوستالژیها،
مکمل کلیپ قبلی استاد ناصر چشم آذر بشمار میآید، و باید در آرشیومان باشد .:
http://s9.picofile.com/file/8267983884/Ostad_Naser_CheshmAzar_About_Baran_e_Eshgh_Book.3gp.html
.
.
.
*بخش دوم (بررسی لینکهای تصویری که معرفی داشتید)
تماشای تیتراژهای اپتدایی و انتهایی "ساعت خوش -۱۳۷۳"، و همچنین تیتراژ فیلمهای کمدی-کلاسیک هارولوید،
بسیار بسیار نوستالژیک و یادمانه سرشت بود. انگار که از یادم رفته بودند و اکنون بازیافت خاطرات گردید.
سپاس فراوان. در همین رابطه، گفتن نکات زیر، بجا بنظر میرسد.
- در تیتراژ ساعت خوش (که با اجازه، استوپ کادرها را قرار دادم)، همانگونه که در تصویر بالا هم نوشته شده،
و البته قبلن نیز به این مهم اشاره داشتیم، هنر نویسندگی مرحوم داوود اسدی و ارژنگ امیر فضلی،
در قوی بودن ساختار طنز ساعت خوش، نقش اساسی و اول را ایفا نموده است، به بیان دیگر،
آقای مدیری که با شهرت بدست آمده از ساعت خوش، بعد از آن اقدام به تولید کوهی سریال داشتند،
هیچگاه موفقیت ساعت خوش تکرار نشد و حتا سطح کارهای بعدی، بسیار پایین بود، چون آن نویسندگان در کار نبودند.
همچنین با توجه به تصاویر بالا، طراحی صحنه ی ساعت خوش نیز، به عهده ی داوود اسدی و ارژنگ امیر فضلی بوده!،
و هنوز هم وقتی ساعت خوش را میبینیم، دکورها و طراحی صحنه اش که دیگر بیش از دو دهه از آن میگذرد،
همچنان هم به برکت هنر آن دو نفر، جذاب و خلاقانه بنظر میرسند، و این در حالیست،
که دقیقا یکی دیگر از نقاط ضعف تمام سریالهایی که آقای مدیری پس از ساعت خوش ساختند،
همانا غیر حرفهای بودن دکورها، بد رنگ بودن دیوارها و در یک واژه،
اپتدایی بودن مساله ی "طراحی صحنه"، در کارهایشان است.
چراکه پس از ساعت خوش، دیگر کار به کاردان، واگذار نشده است.
تماشای تیتراژ ساعت خوش، بسیار خوب بود، سپاسگزارم.
.
.
.
نکته ی جالب و خاطره انگیز دیگر، تیتراژ هارولوید است .:
- دنیای کودکی، یک آغازی دارد، و آن، اولین تصویرهایی هست که در ذهنمان ثبت شده اند،
و حال امروز با بیاد آوردن آنها، "خود کودکمان" را، نزد خویش، یادآور میگردیم.
زمانی که تیتراژ هارولوید را دیدم، دو تصویر بالا، در ذهن دوران کودکیم، ثبت شده بودند.
یکی جایی که تعداد زیادی تفنگ اطراف کمدین است، و از آن مهمتر، تصویر لوکوموتیو،
چراکه در همان نیمه ی اول دهه ی شصت، یعنی زمانی که این مجموعه پخش میشد،
من ۴ یا ۵ ساله بودم، و وقتی که روزهای تعطیل میرفتیم به پارک ملت تهران، در انتهای پارک،
جایی که دکل بیسیم صداوسیما پیدا بود و انگار مرزی بود بین پارک و مجموعه ی جام جم (تلویزیون)،
دقیقن چنین لوکوموتیو قدیمی، در انتهای پارک قرار داشت که یادگاری بود از ماشیندودیها.
آنسالها با دیدن تیراژ هارولوید، هر وقت تصویر قطار (عکس بالا) را میدیدم، در همان دنیای کودکی،
با خود فکر میکردم که آن لوکوموتیو قدیمی که در انتهای پارک ملت پارک شده،
انگار همین است که در تلویزیون نشان میدهند!. همزاد پنداری بین اجسام و دیده ها، احساس میکردم.
امیلیانو ی گرامی، خیلی ممنون و سپاسگزارم برای اطلاعرسانی تیتراژها،
و قرار دادن لینک آنها، بسیار نوستالژیک و خاطره انگیز بودند.
.
.
.
و اما در مورد دو لینک مربوط به آن برنامه (برنامک).
- حضور استاد ناصر چشم آذر را، چندی پیش چون برای آماده سازی پست اخیر،
مشغول جستجوی نام ایشان بودم، در یوو.تیو، دیدم و با آنکه به هیچ وجه از آن برنامه،
و اجراگرش، خوشم نمیآید، اما به لطف حضور استاد چشم آذر، آنرا دو هفته پیش دیده بودم.
کلی هم حرص خوردم، چون اولن صحبتهای استاد را قیچی کردند، و بعد اینکه فضای این برنامک، خیلی توخالی هست.
ببخشید که دیدگاهم را شفاف تر میگویم، اما این توخالی بودن، حالت بی شخصیت شدن اجباری به میهمانان ارجمند آن میدهد.
شخصی که اجراگر است، انگار در این برنامه نشسته تا با حرکات سبک و مزه پرانیهای لوس و یخمکوار،
فقط نظر همگان را به وجود خودش جلب کند. رفتارهای بسیار بچگانهای دارد با مهمانان برنامه.
این مطلب که انسان، همچنان در دنیای بزرگسالی، "کودک درونش" زنده باشد، بسیار هم عالی و خوب است،
اما بچه صفت و لوس بودن، یک مورد کاملا منفی هست که هنایش نامطلوب آن، به اطرافیان شخص هم میرسد،
یعنی افرادی که دور و بر انسان بچه صفت قرار میگیرند، ناخودآگاه، جوی برایشان ایجاد میشود،
که در وادی بی شخصیت شدن قرار میگیرند. انتقاد اساسی دیگر اینکه،
زمانی که از یک موزیسین برجسته در برنامهای تلویزیونی دعوت میگردد،
اگر قرار به صحبت با دیگر هنرمندان و جویا شدن دیدگاه آنها در مورد آن میهمان برنامه است،
باید بروند به سراغ همسطحان و همکاران آن موزیسین، نه اینکه بروند سراغ آقای جوهرچی،
و نظر ایشان را در مورد استاد چشم آذر جویا شوند. مگر بازیگر نام برده شده، عضو ارکستر سمفونیک است؟.
هفته ی پیش، لینک دیگری از این برنامک و مصاحبه با استاد ناصر ممدوح را هم،
اجبارن و بخاطر خود استاد ممدوح دیده بودم. در آنجا هم رفتارهای اجراگر،
بسیار نامطلوب هست با چنین مهمان ارزشمندی. ... پرتاب حلقههای پلاستیکی!،
ایجاد تماس فیزیکی بحالت شوخی با مهمان، بحالت قلقلک که او را مثلن عصبانی کند،
و یا قبلها دعوت از مهمانان برنامه به نوشیدن آب بحالت مسابقه، پرتاب دارت، و چنین رفتارهایی،
سطح کار را خیلی پایین میآورد. اگر حرف دلم را بگویم، این هست که در یک سخن، بسیار ناراحت میشوم،
که بزرگان عرصه ی هنر، در این برنامه، با چنین رفتارهایی روبرو میشود.ای کاش، به این برنامه نیایند!.
از اینرو، مصاحبه با پوریا فرزند زنده یاد شکیبایی را هم نمیخواستم ببینم،
و البته دلیل دیگر هم داشت که از قدیم گفته اند، پدر من مشهور، از فضل او، مرا چه حاصل؟.
اما چون شما گفتید، انجام وظیفه کردم و لینک حضور فرزند استاد شکیبایی را امروز دیدم.
اگر ارفاق کنیم، دعوت از فرزند بازیگری مشهور که اکنون جایش خالیست، به یک برنامه ی تلویزیونی،
توجیه است و میتواند اتفاقن بسیار هم جذاب و هم مفید باشد، "میتواند مفید باشد اگر"،
اگر برنامه لوس و بی شخصیت نباشد، و بیاید از زمانی که روی آنتن دارد، استفاده نماید،
و به بیان دسته بندی شده ی خاطرات فرزند هنرمند فقید از کارنامه ی هنری پدرش،
بگونهای پر بار بپردازد، نه اینکه اجراگر برنامک، دوباره بخواهد حرف از خودش بمیان آورد و لوسبازی کند!.
برنامه ی روی سخن، خوشبختانه از تمام پشتیبانیها برخوردار است،
اما اجراگر آن، ضعف شدید در گرداندن برنامه دارد، چون فقط خودش را میگذارد در مرکز توجه،
آنهم با مزه پرانیهای یخی، و همچنین احساس کنترل و هدایت تماشاگران که دور از جانشان،
انگار ملازمان شخصی او هستند و برای پر کردن صحنه آنجا آماده اند. ...
در ضمن، خیلی دوست داشتم که بر طبق آنچه که نوشته بودید که فرزند مرحوم شکیبایی،
دست به انتقاد از مجری میزند، انتقاد او را میدیدم،
که اما هیچ جای برنامه در این لینک، انتقادی از سوی ایشان به آشان ندیدم.
این برنامه بسیار مورد انتقاد بنده هست و همیشه از تماشای لینکهای آن خودداری میکنم،
اما زمانی که میهمان، استادی گرانقدر است، بناچار آن قسمتها را میبینم،
و نتیجه اش هم میشود حرص خوردن خیلی زیاد ...
.
.
.
- در ضمن، در جریان شوی تلویزیونی دورهمی نیز هستم و هرگاه مهمان مشهوری داشته باشد،
لینکش را در یوو.تیو.، دنبال میکنم. از آقای مدیری، بعنوان یک بازیگر و شخصیت تلویزیونی باسابقه،
خیلی خیلی بیشتر توقع در زمینه ی اجرای این برنامه داشتم. اجرای ایشان ۸۰ درصد به بالا،
یا حالتهای نداشتن اعتماد بنفس در جایگاه مجری روبروست، و یا گاهی دچار حالتهای هیستریک شده،
و با سردادن شلیک پرسشبرانگیز و غیرمنطقی خندیدنهایی ناگهانی، انگار که پا بر روی ضعف خود در اجرا میگذارد.
حتا مواردی موجود هست که دست به رقابتهای حسادتی، بطور محسوس در چهره، با میهمان برنامه میزند.
برای نمونه در قسمتی که خانم سیما تیرانداز میهمان دورهمی بودند،
جایی در میان صحبتها، ایشان گفت که "ما بازیگرها، مثلن اینگونه هستیم"، جملهای شبیه به این بود.
مجری تا اینرا شنید، حالاتش تغییر کرد، عصبی شد، نگاه به سقف و سپس به خودش انداخت و تاکید کرد که "ما بازیگرها، بله ما ..."
جلوی خانم مهمان برنامه، خواست یادآوری کند که او هم (یعنی مجری هم)، بازیگر است و بقیه یادشان نرود!.
چنین رفتارهای هستریک را، از شخصی که اینهمه سال، آنتن تیوی و نمایش خانگی در دستانش است، هیچگاه انتظار نداشتم.
-در ضمن (بازهم در ضمن)، یادآور میگردد که چند ماه پیش دیدم در سایتهای خبری،
از دکور و ساختار دورهمی انتقاد شده بود، و کاشف به عمل آورده بودند که این برنامه، کپی یک برنامه ی هندی هست!!!.
ماجرا این است که با دکور، فرمت و ساختار تلویزیونی، نمایشی، میهمان و هر چه که در دورهمی میبینیم،
از چند سال پیش، دقیقن چنین برنامهای در اوکراین و روسیه هم تولید شد.
و یا همانگونه که در لینکهای خبری ایران گفته شده بود، در کشور هند هم ساخته میشود،
اما این دلیل نمیشود که صاحب این برنامه، هند و یا کشورهای دیگر باشد.
تمام این برنامههای تلویزیونی، همچون شوهای مختلف استعدادیابی، خوانندگی،
مسابقات بزرگ تلویزیونی، و نمونه برنامههایی همچون دورهمی، خنده بازار و غیره،
مبدع و تولید کننده ی اولشان، در بیشتر موارد،
کمپانی های انگلستان، بیبیسی و استودیوهای برنامه ساز زیرمجموعهاش هستند،
که تا به امروز، نزدیک بر هفت دهه، به ابداع قالبهای برنامه تلویزیونی میپردازند.
این برنامهها توسط بخشهای مختلف غول باشاخ.و.دم انگلستان، طراحی و ابداعشده،
سپس کپی رایت و امتیاز آنها، به کشورهای دیگر فروخته میشود تا از رویشان،
هر کشور با توجه به آداب و رسوم و زبان خود، از الگوی اصلی، رونویسی و استفاده نماید.
البته کشورهایی که کپی رایت را رعایت نمیکنند، چون به بازارهای صوتی-تصویری جهان وصل نیستند،
پس بطور رایگان، آن برنامهها را کپی میکنند و با خیال راحت در کشورشان بازسازی مینمایند.
برای نمونه، از سال ۲۰۰۵، مجموعه برنامهای در روسیه و اوکراین، با نام "ضیافت شام" تولید شد.
همان زمان در کانال فوکس آلمان نیز، دقیقا با ساختاری مشابه،
برنامهای با نام آلمانی "یک شام حرفه ای" پخش میشد.
سپس در تلویزیونهای فارسی زبان ایران که آنسوی اقیانوس یا کنار اقیانوس هستند،
با همان فرمت ساختاری، برنامهای به نام "بفرمایید شام" تولید شد،
سپس در داخل ایران، مجموعه ی "شام ایرانی" اگر اشتباه نکنم، بصورت سیدی منتشر میشد،
که در این نسخه ی ایرانی داخل ایران، فقط هنرمندان غذا درست میکردند و ساختار برنامه،
با نمونههایی که نام برده شد، کمی فرق داشت.
مبدع چنین برنامه ی خوشفکرانه و کارسازی، که هر هفته ۵ شرکت کننده به منزل یکدیگر روند،
دستپخت هم را امتحان کنند و بعد برنده انتخاب گردد، نه آلمان بوده، نه شوروی سابق، نه آنور، نه اینور آب،
هیچکدام نبوده، بلکه استودیوی فیلمسازی "ITV Studios انگلستان" است.
https://itvstudios.com
در محیط و اینترنت روسی، هیچجا از کمپانی اصلی این برنامه ی شام، یادی نشده است!،
و مبدع آنرا، کانال تلویزیونی نوشته اند که آنرا به روسی کپی و پخش داشت.
اما وقتی در فضای آلمانی زبان جستجو کنید، برنامه ی روی سخن، منبع اش،
همین ITV Studios UK عنوان شده. این نشان میدهد که آلمان، کپی رایت خریده.
کلن روسها، بسیار مستعد در استفاده از آنچه که دیگران انجام میدهند، با کمی پردازش و ثبت با نام خودشان هستند!.
ماشینهای سواری تولید سالهای شوروی، همگی کپی شده از ماشینهای آلمانی بودند. همچنان نیز هم.
آنوقت گوش دنیا را مثلا با صنعت روسی شان، بخصوص در سالهای شوروی، پر کردند.
دروغ گفتن، گویا ساده ترین راه جهان است. اسم خودشان را هم گذاشته بودند، (و همچنان نیز)، جهان دوم!.
من از یک چیز ایران و ایرانی جماعت خیلی خوشم میآید و آن اینکه،
هیچوقت شرقی بودن و آسیایی بودن خود را پنهان نمیکند.
ایرانی، خودش را آنگونه که نیست، نشان نمیدهد. خود اصلی اش است با تمام خوبیها و کاستیها.
اما کشورهای اروپای شرقی و بخش اسلاوهای شمالی شوروی سابق همچون اوکراین و روسیه،
خیلی مستعد و علاقمند هستند که خودی به اروپا بچسبانند. البته همسایه ی اروپا هستند، شکی نیست،
اما آن کجا و این کجا ... پس من هم لابد، بیل گیتس هستم! ... خوشبختم، حالتون چطوره؟ (لبخند).
... باز گردیم به صحبت اصلی. ...
در همین راستا، سایر برنامهها همچون دورهمی و مسابقات استعداد و خوانندگی و رانندگی و دارندگی و برازندگی،
در بیشتر موارد، استودیوهای برنامه سازی انگلستانی، پایگزار و پیشگام ایجاد آنهاست،
از دکور و بخشهای مختلف و محتوایی برنامه، تا حتا نورپردازی اش، رنگآمیزیهای چشمنواز صحنه، و ...
همانند یک پوستری که طراحی کنیم، فقط جای فونت و عنوان آنرا خالی بگزاریم،
تا هر کشوری بنا به زبان خودش، فقط فونت را روی پوستر حاضر و آماده قرار دهد و استفاده نماید.
بدینگونه است که جهان اول، اول است (چون ابداع میکند)، و جهان سوم، اول نیست، چون مصرفکننده است.
(شاید بجا باشد که بگوییم، آمریکا مهد و مخترع سینماست،
و انگلستان، پیشآهنگ و سردمدار برنامههای تلویزیونی)
پس هیچ انتقادی، به برنامه ی ایرانی دورهمی، بخاطر دکور و ساختارش نباید باشد،
چون کپی از برنامه ی هندی نبوده. آن هندی هم، خودش در اصل، رونوشت از نسخه ی اصلی-انگلستانی بوده.
البته در اینکه، سازندگان دورهمی حق کپی رایت را از مبدع اصلی آن (ITV انگلستان) دریافت داشته باشند،
نه به بنده ارتباط دارد و نه اطلاع دارم. اما در مورد شام ایرانی که با شرکت هنرمندان بود،
و فصلی که علی صادقی و حمید لولایی بودند را با اشتیاق دیدم،
پر واضح است که هیچ کپی رایتی خریداری نشده و این نسخه،
حتا خودش دست برده در ساختار اصلی، و برنامه را از ریتم انداخته.
و جالب اینجاست که آقای صحت که آنرا ساختند، و از جهت کارگردانی هم بد ساختند،
با رویی بسیار، در پشت صحنه گفتند که شنیده اند، که گویا!، در دنیا هم!،
چنین برنامههای مسابقه ی شام و اینها ساخته میشود!. ... ؟
نه قربان، شما ساختید اولین بار!، حال بروید به "ITV Studios انگلستان" بفروشید!.
سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. "59" عزیز، باز هم سلام.
سلام به شما و همه ی عزیزانی که یواشکی می یان اینجا و می رن و فعلاً حوصله ندارن چیزی بنویسن.
2. من هم "کوچ" رو شاید برای اولین بار بود می شنیدم و خیلی زیبا بود. بلافاصله بعد از شنیدنش یاد کارای مشابه استاد "شماعی زاده" افتادم و حال و هوای ساخته های ایشون برام تداعی شد، راستش.
بله. بی صبرانه منتظر پیدا شدن نسخه ی کامل این کار می مونیم.
3. خوشبختانه بنده "سربازهای جمعه" رو ندیدم و خیلی از این بابت خوشحالم؛ بخصوص، امروز که نوشته های ارزشمند تو دوست خوبم رو خوندم.
حتماً می دونی که من هم از مخالفان سرسخت زنده یاد "کیارستمی" بودم و هستم و الکی الکی بزرگش کردن.
اگه با سه، چهار کار "مهرجویی" حال کرده م، با هییییییییچ یک از کارهای این زنده یاد نه ارتباطی برقرار کرده م، نه خاطره ای دارم. تیتراژهاش هم خیلی دم دستی و گاهی حتا مبتدیانه بوده و هست.
امیدوارم نقد کوتاه و تند و تیزم باعث کدورت خاطر عاشقان این شخص نشده باشه؛ اما، نظر شخصیم بود.
4. دوست خوبم، راستش اصلاً یادم نبود که این شاهکار رو شما 4، 5 سال پیش به ما هدیه دادید؛ اما، کوچکترین شکی در نوشته های شما ندارم و مطمئن هستم همین طوره که می فرمایید.
امروز هم یه کوچولو تو هاردم سرچ کردم و چیزی عایدم نشد. انگار همون موقع هم چون اسم دقیق این کار و اسم آهنگسازشو نداشتیم، من به نامی نامگذاری کرده م که امروز نمی تونم پیدا کنم و زیر چندین تن کار مدفون شده، متأسفانه.
(جستجوی "میان برنامه"، "وله" و امثالهم هم فایده ای نداشت.)
اما، بسیار خوشحالم که امروز دیگه می دونیم این کار از چه کسیه و چقدر برامون ارزشمنده. به لطف شما، دوست عزیز.
5. اختیار دارید. من هم تا قبل از این که شما بگید، واقعاً فکرشو نمی کردم این کار ایرونی باشه.
6. بله. دقیقاً من هم مثل شما؛ با این که، فوتبالی نیستم، از دیدن "علی پروین" و کلاً ترکیب بندی مجله ی اون موقع خیلی لذت بردم.
لطف شما نسبت به بنده و سایر دوستان این انجمن همیشه بوده و هست و شما قبلاً بارها و بارها و بارها بزرگواری تون رو ثابت کردید، "59" عزیز.
7. من هم بی نهایت از شخصیت بزرگوار "علی دایی" و صبری که این مرد داشته و داره، خوشم می یاد. شاید تنها فوتبالیستی باشه که این قدر بهش ارادت داشته و دارم.
8. دست مریزاد. این کلیپ دوم رو هم "در ضمن" دریافت کردم و دقیقاً گذاشتمش کنار اون یکی فایل ارزشمند. به قول شما این انگار مکمل اون یکی هستش؛ حیف که، کامل این مستند هنوز گیر نیومده. چقدر هم عالی و "مستندگونه" تدوین شده و من عاشق این گونه مستندهایی ام که با 100 بار دیدنشون هم اذیت نمی شم.
...........................................
9. راستش زمانی که لینک اولین کار؛ یعنی، تیتراژ آغازین "ساعت خوش"، رو می ذاشتم، تقریباً مطمئن بودم که شما دیدیدش؛ چون، قبلاً مقاله ی مبسوطی در مورد ساعت خوش و سه نویسنده ش نوشته بودید و از اونجایی که بعد از دیدن این تیتراژ، مطمئن شدم که نویسنده ها، دقیقاً همون هایی بودن که شما فرموده بودید، حدس می زدم براتون تکراری باشه.
10. و خوشحالم که از دیدن تیتراژ "هارولد لوید" خوشحال شدید و باعث شده که کلی خاطره ی شیرین به ذهنتون بیاد. باعث افتخاره.
دقیقاً اون صحنه ی تفنگ های رو به صورت ایشون خیلی معروفه و یادمه توی "مرد هزار چهره" هم "مهران مدیری" به عمد یادی از این صحنه و این بازیگر کرده بود و یه همچنین تصویری تو این سریال گنجونده؛ که، با جستجوی نام سریال می تونید به راحتی بهش برسید.
بنده هم از خوندن خاطره ی کوتاه و جالب شما درباره ی لکوموتیو "پارک ملت" خیلی لذت بردم.
11. درسته. نقد کوتاه و رسای شما درباره ی "رامبد جوان" و "خندوانه" رو عرض می کنم.
من راستش یادم رفت بگم به اجرای مجری توجه نکنید و انگار شما این کارو انجام دادید و خوب، قبلاً هم که فایل رو دیده بودید.
در مورد این که گاهی می رن با یه تعداد هنرمند یا شخصیت معروف (عموماً بی ربط!) درباره ی شخصی صحبت می کنن، دقیقاً بنده هم بارها اعصابم از این قضیه به هم ریخته.
گاهی مهمون هایی که در مورد کسی صحبت می کنن، در حد و اندازه ای نیستن که بخوان که این کارو بکنن و گاهی اصلاً به قول شما رشته شون و کارشون چیز دیگه ست. صرفاً براشون کمی، اون هم کمی شناخت طرف مهمه! این که دلیل نمی شه! شاید هم قحط الرجاله، واقعاً و ما خبر نداریم!
12. یک کار دیگه و بسیار زشت "رامبد" خان علاوه بر شوخی های فیزیکی و پایین آوردن شأن مهمون، تو رودروایسی قرار دادن اونه!
گاهی یه آدم کمرو پیدا می شه که "رامبد" بهش می گه چه قولی بده که دیگران رو خوشحال کنه!!!!! و به جای اون شخص تصمیم می گیره؛ مثل، خانوم "مریم شیرزاد"؛ که، برای 400 نفر آش پخت!
گاهی هم مهمون ها با "نه" گفتن، بهش می فهمونن که نباید این کارو بکنه؛ اما، فایده ای نداره و این اخلاقش هم بسیار نادرسته.
13. راستش، دوست خوبم، این که گفتم مصاحبه ی "پوریا" خان رو ببینید، به هیچ وجه به خاطر نام و "فضل" پدرشون نبود؛ چون، اگه این طور بود، خیلی دیگه از مهمون ها رو هم می گفتم. ایشون شخصیت مستقلی دارن و خودشون هنرمندن.
من راستش شیفته ی صمیمیت، یکرنگی و ساده دل بودن ایشون شده بودم و خنده های آخرش بی نهایت منو یاد زنده یاد پدرش انداخت. گفتم که شما هم با دیدنش لذت ببرید و ببخشید اگه باعث شدم بیشتر ناراحت شید. شرمنده.
14. راستش منظورم از "انتقاد" "پوریا شکیبایی" انتقاد به اجرا و برنامه ی "رامبد جوان" نبود؛ بلکه، منظورم اون لحظه ای بود که خیلی دوستانه و صمیمانه و با دل شکسته به "رامبد" گفت: "چرا بعد از این که فهمیدی پدرم مریضه به عیادتش نیومدی"؟ حتا شرم کرد از این که بگه به مراسم ختمش هم نیومدی!
توجیه طرف مقابل خیلی غیر قابل باور و ساختگی بود، ولی:
"من طاقت دیدن مریضی پدرت رو نداشتم!!!"
و حتا بعدش هم اعتراف کرد که حتا به مراسم هم نیومده!
چطور انسانی می تونه دم از بزرگی و استادی و "حکم پدر" بودن کسی بزنه و بعدش هم این طوری؟
بگذریم. هر چی بیشتر بگم هم اعصاب خودم خوردتر می شه و هم شما.
15. خوشحالم که "دورهمی"های معروف رو دنبال می کنید و حتماً "مصاحبه ی بسیار جذاب "حسام الدین سراج" عزیز رو هم دیدید، درسته؟
اون شب هم که ایشون مهمان برنامه بودن، بسیار بسیار لذتبخش بود؛ بخصوص، تکه ی اصفهانی که به طور زنده اجرا کردن.
16. کاملاً درسته. دکور، صندلی مجری، لباس ها، رنگ ها، نورپردازی و همه چیز این برنامه درست از همون روزهای اول و نخستین قسمت کلی سروصدا به پا کرد و در کپی بودنش هیچ شکی نیست.
گرچه، خواسته ن موضوع های برنامه و استندآپ ها رو بومی و وطنی کنن، با رفتن "امیر مهدی ژوله" به عنوان یکی از نویسنده های برتر برنامه و آغاز فصل جدید و دوم برنامه (که این روزها داره نفس های آخرش رو می کشه)، نمایش ها و حتا استندآپ های مجری دچار افت بسیار شدیدی شد و مطمئنم که "مهران مدیری" از این بابت خیلی پشیمونه.
"ژوله" در یکی از مصاحبه هاش (فکر می کنم تو "خندوانه") به سراحت اعلام کرد که به "مدیری" گفته من به شرطی می مونم که یک در میون من هم بیام اجرای استندآپ!
کاری به درست یا غلط بودن این کار یا این شرط اصلاً ندارم؛ اما، توجیه آقای "ژوله" این بود که هر چی بدبختیه مال ماست و آخرش همه ی افتخارات آخرش به نام "مهران مدیری" (دقیقاً عین عبارت) ختم می شه!
به هر حال، "مدیری" بارها اعلام کرده که "دورهمی" آخرین کار تلویزیونیشه و برای همین یه جورایی معتقدم که دست به خودزنی هم کرده.
با نویسنده ها قهر کرده، نظر بیننده ها اصلاً براش مهم نیست، اوایل برنامه ش اجراهاش و عملکردهاش کاملاً له کردن طرف مقابل به هر طریق ممکن بود؛ که خوشبختانه، الآن مدتیه یه کوچولو از این کاراش کم کرده و خلاصه زده به سیم آخر!
اون توی مصاحبه ش با "مسعود فراستی" و "علیرضا افخمی" توی "هفت" به صراحت گفت که بالأخره اول مهر اولین فیلم سینماییش رو کلید می زنه و سالی دو تا فیلم درست می کنه و بقیه ش رو استراحت.
"مدیری" توی یکی از برنامه های "دورهمی" چند ماه پیش گفت که تا به امروز حدود 480.000 دقیقه برنامه ی تلویزیونی درست کرده! یعنی، تقریباً یک سال کامل!.
فقط امیدوارم با خاطره ی خوش با تلویزیون و مخاطبین وداع کنه و یاد و احترامش تا همیشه تو تاریخ کمدی ایران بمونه و دست از این خودزنی برداره؛ چون، مسلماٌ اگه موفقیت تو سینما رو می خواد، لازمه ش حفظ کردن مخاطبین قبلیه.
17. در مورد این که اکثر این برنامه ها از شبکه ی "بی بی سی" هستن، کاملاً با شما موافقم.
حتا تو دهه ی 60 هم برنامه های زیادی رو به همین نحو تو شبکه های خودمون داشتیم. برنامه ی "رنگین کمان" و عروسک هاش کاملاً کپی ای از "Rainbow" بودن و فقط یکی از عروسک ها تو ایران بومی شده بود و سایر عروسک ها؛ حتا، زیپ دهان "تندک" همونی بود که توی برنامه ی اریجینالش دیده می شد.
این برنامه به قول شما تو کشورهای زیادی ساخته شد. گویا بخشنامه ی نانوشته ای بوده که باید تموم کشورها از اون اطاعت می کرده ن!!
یا "هاچین و واچین" کپی نصفه و نیمه ای از "سسمی استریت" معروف بود. و مثال هایی دیگه!
تو دهه ی 70 هم "صندوق پست" "طهماسب"؛ که، "کلاه قرمزی" با اون به میدون اومد، کپی ای بود از برنامه ی مشابه خارجی.
این کپی برداری ها همیشه بوده و هست و مهم اینه که؛ همون طور که شما هم به درستی اشاره کردید، هنرمندای ما چقدر بتونن اون رو با فرهنگ خودمون مطابقت کنن تا واقعاً خنده دار باشه؛ نه این که، صرفاً همه چی بشه اون وری.
18. دلم برای "سیت دان کامدی"!!های "مدیری" توی "ببخشید، شما" خیلی تنگ شده.
برای زمانی که به قول خودش با یه دکور بسیار ساده و ارزون، کللللللی از شب ها دقیقه شماری می کردیم که کی "مریم و رامین" شروع می شه، امشب "نیما فلاح" چی می خواد رو کنه، امشب "محمد حسینی" چطوری از خنده روده برمون می کنه و ....
دلم برای اون زمونا خیلی گرفته. زمانی که واقعاً تلویزیون نگاه می کردیم و سرا تو گوشی ها و "تلگرام" و "واتس عپ" و هزار کوفت ماری دیگه نبود.
حالم بد می شه از هر چی اپلیکیشن شبکه ی اجتماعی.
ماه هاست که همه چیو از تو گوشیم پاک کرده م و دارم نفس می کشم.
دوست داشتم همه ی آدما این کارو می کردن؛ اما، حیف که این فقط آرزوی یه دل کوچیکه!
و همچنان خوشحالم که اینجا گوشه ای رو دارم که هر وخت دلم می گیره می تونم بیام و کمی دردودلامو بنویسم.
بدرود.
سلام به شما و همه ی عزیزانی که یواشکی می یان اینجا و می رن و فعلاً حوصله ندارن چیزی بنویسن.
2. من هم "کوچ" رو شاید برای اولین بار بود می شنیدم و خیلی زیبا بود. بلافاصله بعد از شنیدنش یاد کارای مشابه استاد "شماعی زاده" افتادم و حال و هوای ساخته های ایشون برام تداعی شد، راستش.
بله. بی صبرانه منتظر پیدا شدن نسخه ی کامل این کار می مونیم.
3. خوشبختانه بنده "سربازهای جمعه" رو ندیدم و خیلی از این بابت خوشحالم؛ بخصوص، امروز که نوشته های ارزشمند تو دوست خوبم رو خوندم.
حتماً می دونی که من هم از مخالفان سرسخت زنده یاد "کیارستمی" بودم و هستم و الکی الکی بزرگش کردن.
اگه با سه، چهار کار "مهرجویی" حال کرده م، با هییییییییچ یک از کارهای این زنده یاد نه ارتباطی برقرار کرده م، نه خاطره ای دارم. تیتراژهاش هم خیلی دم دستی و گاهی حتا مبتدیانه بوده و هست.
امیدوارم نقد کوتاه و تند و تیزم باعث کدورت خاطر عاشقان این شخص نشده باشه؛ اما، نظر شخصیم بود.
4. دوست خوبم، راستش اصلاً یادم نبود که این شاهکار رو شما 4، 5 سال پیش به ما هدیه دادید؛ اما، کوچکترین شکی در نوشته های شما ندارم و مطمئن هستم همین طوره که می فرمایید.
امروز هم یه کوچولو تو هاردم سرچ کردم و چیزی عایدم نشد. انگار همون موقع هم چون اسم دقیق این کار و اسم آهنگسازشو نداشتیم، من به نامی نامگذاری کرده م که امروز نمی تونم پیدا کنم و زیر چندین تن کار مدفون شده، متأسفانه.
(جستجوی "میان برنامه"، "وله" و امثالهم هم فایده ای نداشت.)
اما، بسیار خوشحالم که امروز دیگه می دونیم این کار از چه کسیه و چقدر برامون ارزشمنده. به لطف شما، دوست عزیز.
5. اختیار دارید. من هم تا قبل از این که شما بگید، واقعاً فکرشو نمی کردم این کار ایرونی باشه.
6. بله. دقیقاً من هم مثل شما؛ با این که، فوتبالی نیستم، از دیدن "علی پروین" و کلاً ترکیب بندی مجله ی اون موقع خیلی لذت بردم.
لطف شما نسبت به بنده و سایر دوستان این انجمن همیشه بوده و هست و شما قبلاً بارها و بارها و بارها بزرگواری تون رو ثابت کردید، "59" عزیز.
7. من هم بی نهایت از شخصیت بزرگوار "علی دایی" و صبری که این مرد داشته و داره، خوشم می یاد. شاید تنها فوتبالیستی باشه که این قدر بهش ارادت داشته و دارم.
8. دست مریزاد. این کلیپ دوم رو هم "در ضمن" دریافت کردم و دقیقاً گذاشتمش کنار اون یکی فایل ارزشمند. به قول شما این انگار مکمل اون یکی هستش؛ حیف که، کامل این مستند هنوز گیر نیومده. چقدر هم عالی و "مستندگونه" تدوین شده و من عاشق این گونه مستندهایی ام که با 100 بار دیدنشون هم اذیت نمی شم.
...........................................
9. راستش زمانی که لینک اولین کار؛ یعنی، تیتراژ آغازین "ساعت خوش"، رو می ذاشتم، تقریباً مطمئن بودم که شما دیدیدش؛ چون، قبلاً مقاله ی مبسوطی در مورد ساعت خوش و سه نویسنده ش نوشته بودید و از اونجایی که بعد از دیدن این تیتراژ، مطمئن شدم که نویسنده ها، دقیقاً همون هایی بودن که شما فرموده بودید، حدس می زدم براتون تکراری باشه.
10. و خوشحالم که از دیدن تیتراژ "هارولد لوید" خوشحال شدید و باعث شده که کلی خاطره ی شیرین به ذهنتون بیاد. باعث افتخاره.
دقیقاً اون صحنه ی تفنگ های رو به صورت ایشون خیلی معروفه و یادمه توی "مرد هزار چهره" هم "مهران مدیری" به عمد یادی از این صحنه و این بازیگر کرده بود و یه همچنین تصویری تو این سریال گنجونده؛ که، با جستجوی نام سریال می تونید به راحتی بهش برسید.
بنده هم از خوندن خاطره ی کوتاه و جالب شما درباره ی لکوموتیو "پارک ملت" خیلی لذت بردم.
11. درسته. نقد کوتاه و رسای شما درباره ی "رامبد جوان" و "خندوانه" رو عرض می کنم.
من راستش یادم رفت بگم به اجرای مجری توجه نکنید و انگار شما این کارو انجام دادید و خوب، قبلاً هم که فایل رو دیده بودید.
در مورد این که گاهی می رن با یه تعداد هنرمند یا شخصیت معروف (عموماً بی ربط!) درباره ی شخصی صحبت می کنن، دقیقاً بنده هم بارها اعصابم از این قضیه به هم ریخته.
گاهی مهمون هایی که در مورد کسی صحبت می کنن، در حد و اندازه ای نیستن که بخوان که این کارو بکنن و گاهی اصلاً به قول شما رشته شون و کارشون چیز دیگه ست. صرفاً براشون کمی، اون هم کمی شناخت طرف مهمه! این که دلیل نمی شه! شاید هم قحط الرجاله، واقعاً و ما خبر نداریم!
12. یک کار دیگه و بسیار زشت "رامبد" خان علاوه بر شوخی های فیزیکی و پایین آوردن شأن مهمون، تو رودروایسی قرار دادن اونه!
گاهی یه آدم کمرو پیدا می شه که "رامبد" بهش می گه چه قولی بده که دیگران رو خوشحال کنه!!!!! و به جای اون شخص تصمیم می گیره؛ مثل، خانوم "مریم شیرزاد"؛ که، برای 400 نفر آش پخت!
گاهی هم مهمون ها با "نه" گفتن، بهش می فهمونن که نباید این کارو بکنه؛ اما، فایده ای نداره و این اخلاقش هم بسیار نادرسته.
13. راستش، دوست خوبم، این که گفتم مصاحبه ی "پوریا" خان رو ببینید، به هیچ وجه به خاطر نام و "فضل" پدرشون نبود؛ چون، اگه این طور بود، خیلی دیگه از مهمون ها رو هم می گفتم. ایشون شخصیت مستقلی دارن و خودشون هنرمندن.
من راستش شیفته ی صمیمیت، یکرنگی و ساده دل بودن ایشون شده بودم و خنده های آخرش بی نهایت منو یاد زنده یاد پدرش انداخت. گفتم که شما هم با دیدنش لذت ببرید و ببخشید اگه باعث شدم بیشتر ناراحت شید. شرمنده.
14. راستش منظورم از "انتقاد" "پوریا شکیبایی" انتقاد به اجرا و برنامه ی "رامبد جوان" نبود؛ بلکه، منظورم اون لحظه ای بود که خیلی دوستانه و صمیمانه و با دل شکسته به "رامبد" گفت: "چرا بعد از این که فهمیدی پدرم مریضه به عیادتش نیومدی"؟ حتا شرم کرد از این که بگه به مراسم ختمش هم نیومدی!
توجیه طرف مقابل خیلی غیر قابل باور و ساختگی بود، ولی:
"من طاقت دیدن مریضی پدرت رو نداشتم!!!"
و حتا بعدش هم اعتراف کرد که حتا به مراسم هم نیومده!
چطور انسانی می تونه دم از بزرگی و استادی و "حکم پدر" بودن کسی بزنه و بعدش هم این طوری؟
بگذریم. هر چی بیشتر بگم هم اعصاب خودم خوردتر می شه و هم شما.
15. خوشحالم که "دورهمی"های معروف رو دنبال می کنید و حتماً "مصاحبه ی بسیار جذاب "حسام الدین سراج" عزیز رو هم دیدید، درسته؟
اون شب هم که ایشون مهمان برنامه بودن، بسیار بسیار لذتبخش بود؛ بخصوص، تکه ی اصفهانی که به طور زنده اجرا کردن.
16. کاملاً درسته. دکور، صندلی مجری، لباس ها، رنگ ها، نورپردازی و همه چیز این برنامه درست از همون روزهای اول و نخستین قسمت کلی سروصدا به پا کرد و در کپی بودنش هیچ شکی نیست.
گرچه، خواسته ن موضوع های برنامه و استندآپ ها رو بومی و وطنی کنن، با رفتن "امیر مهدی ژوله" به عنوان یکی از نویسنده های برتر برنامه و آغاز فصل جدید و دوم برنامه (که این روزها داره نفس های آخرش رو می کشه)، نمایش ها و حتا استندآپ های مجری دچار افت بسیار شدیدی شد و مطمئنم که "مهران مدیری" از این بابت خیلی پشیمونه.
"ژوله" در یکی از مصاحبه هاش (فکر می کنم تو "خندوانه") به سراحت اعلام کرد که به "مدیری" گفته من به شرطی می مونم که یک در میون من هم بیام اجرای استندآپ!
کاری به درست یا غلط بودن این کار یا این شرط اصلاً ندارم؛ اما، توجیه آقای "ژوله" این بود که هر چی بدبختیه مال ماست و آخرش همه ی افتخارات آخرش به نام "مهران مدیری" (دقیقاً عین عبارت) ختم می شه!
به هر حال، "مدیری" بارها اعلام کرده که "دورهمی" آخرین کار تلویزیونیشه و برای همین یه جورایی معتقدم که دست به خودزنی هم کرده.
با نویسنده ها قهر کرده، نظر بیننده ها اصلاً براش مهم نیست، اوایل برنامه ش اجراهاش و عملکردهاش کاملاً له کردن طرف مقابل به هر طریق ممکن بود؛ که خوشبختانه، الآن مدتیه یه کوچولو از این کاراش کم کرده و خلاصه زده به سیم آخر!
اون توی مصاحبه ش با "مسعود فراستی" و "علیرضا افخمی" توی "هفت" به صراحت گفت که بالأخره اول مهر اولین فیلم سینماییش رو کلید می زنه و سالی دو تا فیلم درست می کنه و بقیه ش رو استراحت.
"مدیری" توی یکی از برنامه های "دورهمی" چند ماه پیش گفت که تا به امروز حدود 480.000 دقیقه برنامه ی تلویزیونی درست کرده! یعنی، تقریباً یک سال کامل!.
فقط امیدوارم با خاطره ی خوش با تلویزیون و مخاطبین وداع کنه و یاد و احترامش تا همیشه تو تاریخ کمدی ایران بمونه و دست از این خودزنی برداره؛ چون، مسلماٌ اگه موفقیت تو سینما رو می خواد، لازمه ش حفظ کردن مخاطبین قبلیه.
17. در مورد این که اکثر این برنامه ها از شبکه ی "بی بی سی" هستن، کاملاً با شما موافقم.
حتا تو دهه ی 60 هم برنامه های زیادی رو به همین نحو تو شبکه های خودمون داشتیم. برنامه ی "رنگین کمان" و عروسک هاش کاملاً کپی ای از "Rainbow" بودن و فقط یکی از عروسک ها تو ایران بومی شده بود و سایر عروسک ها؛ حتا، زیپ دهان "تندک" همونی بود که توی برنامه ی اریجینالش دیده می شد.
این برنامه به قول شما تو کشورهای زیادی ساخته شد. گویا بخشنامه ی نانوشته ای بوده که باید تموم کشورها از اون اطاعت می کرده ن!!
یا "هاچین و واچین" کپی نصفه و نیمه ای از "سسمی استریت" معروف بود. و مثال هایی دیگه!
تو دهه ی 70 هم "صندوق پست" "طهماسب"؛ که، "کلاه قرمزی" با اون به میدون اومد، کپی ای بود از برنامه ی مشابه خارجی.
این کپی برداری ها همیشه بوده و هست و مهم اینه که؛ همون طور که شما هم به درستی اشاره کردید، هنرمندای ما چقدر بتونن اون رو با فرهنگ خودمون مطابقت کنن تا واقعاً خنده دار باشه؛ نه این که، صرفاً همه چی بشه اون وری.
18. دلم برای "سیت دان کامدی"!!های "مدیری" توی "ببخشید، شما" خیلی تنگ شده.
برای زمانی که به قول خودش با یه دکور بسیار ساده و ارزون، کللللللی از شب ها دقیقه شماری می کردیم که کی "مریم و رامین" شروع می شه، امشب "نیما فلاح" چی می خواد رو کنه، امشب "محمد حسینی" چطوری از خنده روده برمون می کنه و ....
دلم برای اون زمونا خیلی گرفته. زمانی که واقعاً تلویزیون نگاه می کردیم و سرا تو گوشی ها و "تلگرام" و "واتس عپ" و هزار کوفت ماری دیگه نبود.
حالم بد می شه از هر چی اپلیکیشن شبکه ی اجتماعی.
ماه هاست که همه چیو از تو گوشیم پاک کرده م و دارم نفس می کشم.
دوست داشتم همه ی آدما این کارو می کردن؛ اما، حیف که این فقط آرزوی یه دل کوچیکه!
و همچنان خوشحالم که اینجا گوشه ای رو دارم که هر وخت دلم می گیره می تونم بیام و کمی دردودلامو بنویسم.
بدرود.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
- با درود خدمت فروم رویایی و یاران و همراهان ارجمندش.
یک دریا سلامتی، یک کهکشان احساس خوش، و یک سبد گل، تقدیم به همگی ...
- امیلیانو ی گرامی، همچنین سلام و درود خدمت شما.
بسیار ممنونم از دیالوگها و مطالبی که مطرح ساختید.
- خیلی دوستداشتم تا منبع "آهنگ شاهکار استاد ناصر چشم آذر" را دوباره پیدا میکردم.
اما بجایش، سایت دیگری را یافتم که آهنگهای نوستالژیکی از دهههای ۶۰ و ۷۰ قرار میدهد،
در میان لینکهایش، چند موردی تازگی داشت و شنیدنشان، احساس یادمانهها را همراه دارد.
نام وبلاگ روی سخن، "نواهای ماندگار و خاطره انگیز" میباشد که از دارنده ی آن، بسیار سپاسگزارم.
بویژه برای توضیحات کامل و جامعی که برای هر آهنگ نوشته اند.
در میان آهنگهایش که همگی نیز با کیفیت شفاف و اصلی هستند،
برای نمونه، لینکهای نوستالژیک زیر را، تاکنون نداشتم .:
*قسمتی از برنامه قدیمی سلام صبح بخیر
http://musickhatereh.mihanblog.com/post/210
*آهنگ خاطره انگیز و زیبای بهار اثر استاد محمد شمس
http://musickhatereh.mihanblog.com/post/214
_در ضمن، این نوار خاطره انگیز و زیبا که "سوییت ایرانی" باشد را،
داشتم و انتهای دهه هفتاد منتشر شده بود. اما چون استاد شمس،
شوربختانه با منافقین در قالب برگزاری کنسرت موسیقی برای آنها همکاری کردند،
توزیع این آلبوم ارزشمند، با محدودیت در ایران انجام شد.
حتا یادم هست که همان انتهای دهه ۷۰، روزی به مرکز پخش آن زنگ زدم،
و پرسیدم که چرا کار به چنین زیبایی، اینقدر محدود پخش شده و در هر نوارفروشی یی، یافت نمیشود.
مسوول محترم شرکت نوار هم با حالتی ناراحت گفتند که دلیل، برگزاری آن کنسرت بوده.
... که ای کاش، هیچگاه صورت نمیگرفت.
استاد شمس نیز یکی از وزنههای آهنگسازی افتخارآمیز و شناسنامه دار ایران هستند.
*سرود ماندگار و خاطره انگیز امداد با صدای محمد على گلپایگانى (گلریز )
http://musickhatereh.mihanblog.com/post/215
................................................
- خیلی هم ممنون که مصاحبه ی فرزند مرحوم شکیبایی را اطلاعرسانی داشتید.
اگر انتقاد میکنم، حرف دلم رو میزنم، خیلی هم از اطلاعرسانی شما ممنونم.
بله، اکنون متوجه شدم که منظورتون از چه نوع انتقاد آقای پوریا به اجراگر برنامک بود و موافقم.
البته و باز هم البته!، از یک صحبت اجراگر خوشم آمد، آنجا که گفت، نمیتونسته تحلیل رفتن بازیگر فقید رو ببینه.
این جمله اش خوب بود و حتا به نظر بنده، میتونست شروعی باشه برای انتقاد از مصرف،
که بین بسیاری از اهالی هنر و فرهنگ رواج داشته و داره. چون تا آشکارا و بدون تعارفات، شفافسازی نشه،
تا عملی روشن گفته نشه، اون مساله و معضل، هیچگاه نمیتونه به سمت بهبودی و کمرنگ شدن پیش بره.
- اتفاقن حضور یکی از معدود بانوان خوشصدای دوبلور ایران - خانم شیرزاد را هم دیدم.
از لوسبازیهای اجراگر و همان که گفتید - تصمیم مسخرهای که برای مهمان ارجمند گرفت، هیچ نگویم بهتر است.
شرکت این بزرگواران که هر کدام در هنر خود، بهترین هستند،
در این برنامه، چیزی جز کمشخصیتشدن آبروی حرفهای آنها، بهمراه ندارد.
- بخشی که آقای سراج در دورهمی خواندند را دیدم و ممنون که اطلاعرسانی داشتید.
از موسیقی که با صدای پیانو توسط سنتی سایزر نواخته شد، خیلی خوشم آمد. زیبا نواخته شد.
- آن میزگرد هفت را دیده بودم چندی پیش. اینها خیلی راحت بلوف میزنند. طرف در سریالسازی، ضعیف عمل میکند،
و اگر پروپاگاندا نبود، فیلمساز سه ی سازمان هم بشمار نمیآمد، آنوقت حالا صحبت از ساخت فیلم سینمایی به میان می آید!.
نکته ی دیگری که آن میزمربع داشت، این هست که در جایی که روزگاری، کامونیزم زادگاهش بود،
دیگر اکنون کامونیاکها، از دور خارجشده هستند، آنوقت چه جالب که رهروان بیبصیرت دهانبینشان،
در نقابهای مختلف، هنوز سینه به تنوره خاموششده از شصت هفتاد سال پیش آنها میچسبانند!.
همین اجراگر دورهم.، گفت در آن میزمستطیل، که باید جوانانمان را با فیلم روسی آشنا کنیم!!!.
- سینمای شوروی اگر در حد و اندازه ی خود موفق بود، بخاطر این بود که یک منطقه ی بزرگ جغرافیایی،
شامل ۱۵ کشور را دورهم بزور جمع کرده بودند، هر کسی هر هنری داشت، آخرش ثبت میشد به نام شوروی!.
بسیاری از سینماگران، آهنگسازان و بازیگران خوب شوروی، رگههای شرقی داشتند، یعنی اهل گرجستان و ارمنستان و آذربایجان بودند،
از اینرو در کارهایشان، "احساس" بود!. احساسی که همه اش مصادره میشد به زیر یک نام که شوروی سوسکیالیستی بود.
اما پس از فروپاشی، آنچه در سینمای روسیهای یا اکراینی اتفاق افتاد، اپتدا رواج خشونت و یکبعدی شدن بود،
سپس هر کاری که امروزه توسط روسیه که بویژه همکاری هم با اوکراین داشت (تا قبل از این جنگ ظاهری و مسخره)،
انجام شد و میشود، در ۹۰ درصد، کپی فیلمهای هالیودی است. یعنی چیزی مثل سینمای ایران. آنوقت ما جوان امروز را،
با چی چیه این سینمای روسی (روسیهای-اکراینی)، میبایست آشنا کنیم!؟. در این زمینه حرف و انتقاد خیلی دارم.
- خیلی ممنون که درباره ی کپی بودن مجموعه برنامهها همچون هاچین و واچین، اطلاعرسانی داشتید.
- تبریک میگم که از قید و بند بخشهای بیمورد فضای مجازی(شبکههای موبایلی)، رها شدید.
- امروز دیدم به آدرس ایمیل، یک نامه از طرف یاهو آمده،
که واقعا خود یاهو نوشته، بخش امنیت یاهو نوشته که بگمانم برای سایر کاربران هم فرستاده.
انگلیسی که بلد نیستم، از اینرو با مترجم ترجمه کردم، نوشته که کپی اطلاعات و دادههای تمام کاربرانش،
سال ۲۰۱۴، توسط یک بازیگر!؟ که دولت امریکا حمایتش کرده، به سرقت رفته!.
حال اینها (یعنی بخش امنیتی یاهو) وظیفه دارند که کاربران را آگاه کنند،
که هر چند وقت یکبار، رمز خود را عوض کنید و نامههای مشکوک حاوی فایلهای پیوست و غیره را باز نکنید.
جالب اینجاست که یاهو، کمپانی وفاداری به حفظ حریم خصوصی کاربران بوده است،
چراکه چند سال پیش، سازمان امنیت امریکا، او را به دادگاه کشید،
چون یاهو نمیخواست رونوشت اطلاعات کاربرانش را،
در اختیار آنها قرار دهد. اما کار را به دادگاه کشیدند، و یاهو تسلیم شد.
در همین رابطه، از حدود ۲ سال پیش، برای ثبت آدرس جدید پستی در یاهو، تقاضای شماره تلفن میکنند،
و همچنین در همین راستا، به آنهایی که همچون ما، قدیمها آدرس ساخته اند، دائما نامه میفرستد یاهو،
و میگوید که بخش مشخصات شما در پایگاه اطلاعات یاهو، ناقص است!، لطفا شماره تلفن اضافه کنید.
من هیچگاه شماره تلفن نفرستادم و بارها نامههای اخطار مییاد که بزودی اکانت شما بسته میشه،
من هم در دلم میگم، به درک!، ببندید! (خنده). ... حالا داستان اینجاست که امروز،
در این نامه ی پوزش خواهانه که یاهو فرستاد و بگمانم برای همگی فرستاده شده،
صحبت از سرقت کپی اطلاعات کاربران هست و چون تلفن کاربران هم در پایگاه آنها بوده،
بخش امنیتی یاهو، هشدار میدهد که مواظب حسابهای بانکی و امثال اینها هم باشید!.
- ببینید داستان فضای مجازی که بارها نیز با حرص و جوش خوردن در فروم آنرا مطرح و هشدار دادیم،
در زمان حال که بسیاری از مردم، تلفنهای امروزی و پلانشت و امثال اینها را دارند،
هم مساله ی پیچیده و هم ساده ایست. چرا که وقتی شخصی از دستگاه امروزی اش (موبایل ماهواره مانندش)،
در شبکهای مجازی عضو شده و ضامن این عضویت، شماره تلفن فرد هست،
آنوقت این شماره تلفن، پل ارتباطی او با حساب بانکی اش هم هست. بهرحال وقتی خرید میکنیم با کارت بانکی،
اس ام اس همانند کاغذ رسید، از نوع مجازی برایمان میآید. این اس ام اس ها، مفاهیم بین خطی دارند،
یعنی وقتی حساب کاربری تعداد زیادی انسان در شبکههای اجتماعی و یا یاهو هک میشود،
شماره تلفن آن افراد نیز دست هکر افتاده و زیر مجموعه ی شماره تلفن نیز، همان اس ام اسها هستند.
زیاده گویی هایم در این زمینه، دلیل دارد. پس لطفاً، خیلی در این فضای مجازی، حل نشویم.
بویژه آنهایی که تلفنها و دستگاههای امروزی دارند و در "فضای مجازی موبایلی" رفت و آمد دارند.
- سپاس برای گفتگوهای خوبی که داشته و داریم.
شما و یاران ارجمند را، به ادامه ی متن نیز دعوت مینمایم.
سلامت باشید.
"دلشدگان" نام دوازدهمین فیلم سینمایی بکارگردانی زنده یاد استاد علی حاتمی میباشد،
که بسال ۱۳۷۰ ساخته، و یک سال پس از تولید، در ۱۳۷۱ به نمایش عمومی در سینماها درآمد.
استاد حاتمی علاوه بر کارگردانی، همچنین جایگاه فیلمنامه نویس، طراح صحنه و تهیه کننده* را نیز،
در این اثر بعهده داشتند و همانند همیشه، با دقت و علاقه ی خویش، دست به بازسازی داستانی آنهم مستند،
از دوران قاجار پرداختند. ... دلشدگان را اولینبار، در زمان اکرانش (۱۳۷۱)، در سینما تماشا کردم،
و با آنکه ۱۲ سال بیشتر نداشتم، اما یک مساله ی مهم در این فیلم، سبب گردید تا آنرا دلچسب نشمارم.
سپس در دهه ی هفتاد نیز، چند بار از ویدیوکلوپ، نسخه VHS فیلم را به امانت گرفتم و دوباره نگاه کردم،
اما آن دلچسب نبودن و بر دل مخاطب ننشستن فضای فیلم، همان حالتی را داشت که بار اول در سینما بنظرم رسیده بود.
فیلم دلشدگان، صرفه نظر از تمام تلاشهایی که بویژه توسط علی حاتمی برای ساختنش کشیده شد،
و در مقام کارگردان، فیلمنامه نویس و طراح صحنه، به بهترین شکل، هنرنمایی او را در خود داشت،
اما در گیشه نیز با شکستی تجاری مواجه شد. ... سال ۱۳۷۵، زمانی که استاد مرحوم شدند،
نشریه ی سینما، مصاحبه ی مفصلی با همسرشان انجام داده بود و خانم حاتمی عنوان داشتند،
که در منزلشان مبلی هست که هر زمان علی حاتمی از دست روزگار و زمانه ناراحت میشدند،
بر روی این مبل یا کاناپه مینشستند و گوشهای در تنهایی و عزلت خویش برمیگزیدند. ...
در اپتدای دهه ی هفتاد هم، پس از موفق نشدن "دلشدگان" که بویژه تهیه کنندگی آن نیز بعهده ی خود استاد بود،
بواسطه ی ایجاد مشکلات مالی و تعهدات اقتصادی که برایشان بخاطر عدم موفقیت این فیلم ایجاد شده بود،
علی حاتمی لحظههای بسیاری را بر روی آن مبل، با حالتی غمگین مینشستند و خلوت میداشتند. ...
فیلم دلشدگان، همانطور که پس از اکرانش در نشریات سینمایی عنوان شد، بخاطر موضوع اصلی اش که موسیقی میباشد،
بویژه نشان دادن پرسوناژ نقش اول داستان که خواننده ی زمان خود است ("ظلی" با بازی "امین تارخ")،
از سوی نهادهای صادرکننده ی مجوز نمایش، با محدودیت ساختار روبرو میشود بدینگونه که در فیلم،
خواننده نمی بایست با نمای بسته-کلوزآب، بهنگام لبخوانیهایش نشان داده شود، از اینرو در دلشدگان،
هرچه که مربوط به پلانهای آواز خواندن است، امین تارخ با دو نمای لانگ شات و مدیوم نشان داده میشود.
این محدودیت ایجادشده و قیچی کاریهای احتمالی، در نگاه اول، آنهم برای فیلمی که سوژه ی اصلیاش موسیقی،
و نشان دادن آوازخوانیهای قهرمان داستان است، میتواند دلیل موجهی بر عدم موفقیت فیلم گردد،
که اما زمانی که روی سخن، صنعت و جادوی سینماست، این نکته ی تحمیلی بر فیلم نیز، بی اهمیت جلوه میکند.
از دید نگارنده که بسیار علاقمند بودم تا این آفرینه ی استاد حاتمی نیز همانند فیلم "مادر" مطرح و ماندگار میگشت،
دلیل و مخرب اول و آخر برای "دلشدگان"، مناسب نبودن "صدا و صداها" در این فیلم است.
..........................................
با شروع دهه ی هفتاد خورشیدی، سیاستگذاریهای سینمایی بدینگونه سوق یافت تا بستر را،
برای صدابرداری سر صحنه آماده سازند. بدین ترتیب که اگر فیلمی همانند دهههای ۶۰ و ۵۰،
همچنان دوبله میشد، از درجه ی کیفی مطلوبی هنگام پروانه ی نمایش بهرمند نمیگردید!،
و همین سیستم نادرست بود که سبب گردید تا علی حاتمی، صرفه نظر از علاقه ی خویش،
دلشدگان را نزد اساتید دوبلاژ نفرستد، و آنرا با شیوه ی صدای سر صحنه، بسازد.
این در حالیست که داستان دلشدگان، روایتگر برههای از تاریخ - زمان احمد شاه است،
از سوی دیگر، بهترین بازیگران که هرکدام با دقت انتخاب و بخوبی ایفای نقش میکنند،
آنهم با گریم و لباسها و بویژه طراحی خوب پلان به پلان، همه با ذوق و هنر بکر علی حاتمی آراسته شدند،
اما ... اما سداهایشان، برخلاف شیوه ی مرسومی که تا دو دهه قبل از آن، با سیستم دوبلاژ همراه بود،
چون صدای خودشان بود، در ذائقه ی گوش مخاطب، بسان خوراکی شد که هنوز خام است و مرحل نهایی را طی نکرده.
این مساله - یعنی دوبله نشدن دلشدگان، یکی از دو ضعف و دلیل موفق نشدن آن گشت،
که البته به این نکته، جناب آقای احمد بخشی نیز در مستند "آیین چراغ خاموشی نیست" اشاره داشتند.
و اما از دید نگارنده که برای اولین بار مطرح میسازم و دیدگاه شخصی من است (که حتما بسیاری با آن مخالف خواهند بود)،
عامل دوم و نقطه ضعف اساسی دیگری که دلشدگان بخاطر آن، صرفه نظر از ساختار و داستان خوبش، به بلندای شهرت نرسید،
موسیقی این فیلم، بویژه مساله ی صدای خواننده ی آن است. امین تارخ در دلشدگان، ایفاگر نقش خواننده ایست که بسان چهره اش،
رمانتیک و عاشقپیشه است، خوانندهای که روح لطیفی دارد، و در داستان هم، دلداده ی شاهزاده با بازی لیلا حاتمی میگردد.
اما صدای خواننده ای که جای او آواز و تصنیف میخواند، هیچکدام از شرایط و ویژه گیهای درماتیک نقش را ندارد!.
اگر در دهههای ۴۰ و ۵۰، زوج هنری ایرج و فردین، سیل عظیمی از مخاطبان را به سینماها جاری میساختند،
دلیلش همانا درخور بودن صدای استاد ایرج با چهره ی مرحوم فردین بود، و مخاطب چه عام چه خاص،
این همگون بودن صدا و تصویر را قلبن درک و احساس مینمود و آنرا میپذیرفت، ...
اما در دلشدگان، صدای خواننده، بسیار بسیار با چهره و حس بازیگر، فاصلهای فرسنگوار دارد.
سوای این مساله، بر این باورم که استاد حسین علیزاده (که آهنگساز دلشدگان بودند)،
آنجا که سخن از موسیقی و آهنگ بیکلام در هر ژانری که بمیان آید، جزو برترینها هستند،
درست همان ویژگی که زنده یاد استاد بابک بیات هم در سبک کاری خویش داشتند،
اما نگاشتن ملودی برای وکالیست و خواننده، مقولهای کاملن جداست و هر آهنگسازی از عهده ی آن بر نمیآید.
هیچ شکی نیست که داستان دلشدگان، روایتگر زمان قاجار و موسیقی قجریست،
یعنی همین موسیقی سنتی که امروز داریم و دایمن درجا میزند و حتا سبب شده تا موسیقی پاپ نیز به بیراهه رسد.
موسیقی قجری، در خشک بودنش شکی نبوده، چراکه سیستم شاهان قاجار و کلن سبک تربیتی و اجتماعی آن دوران،
همچون چوب و فلک است و انگار که نرمشی در کارش، ساز اش، نوع ملودی و بیان موزیکالش وجود نداشته و ندارد.
اما زمانی که سخن از فیلم است، آنهم داستانی که دلدادگی و احساس را بیان میکند، میبایست "ملایم" بود.
از اینرو، استاد علیزاده، موسیقی باکلامشان، چه در آلبومهای موسیقی و چه بویژه در دلشدگان،
هیچ جایی برای داستانی عاشقانه و دلبرانه فراهم نساخته، و از آن مهمتر، صدای خواننده هم،
هیچ سنخیتی با چنین زمینههای رمانتیک و بخصوص حالات و چهره ی پرسوناژ فیلم (امین تارخ) ندارد.
و اینجاست که "دلشدگان" بخاطر صدا و صدا، ضربه خورد و برای مخاطب، باورپذیر نشد.
بر این باورم که اگر خانواده ی محترم استاد حاتمی، دست به دوبله ی این اثر زنند،
و همچنین اگر امکانش میبود تا صدای خواننده ی فیلم تغییر کند، آنوقت بی شک،
دلشدگان پس از دو دهه و نیم، امروز توان شکفتن را دارد، و با ویرایش مبحث "صدایش"،
تبدیل به آفرینهای ماندگار از سینمای راستین ایران میگردد. ...
- یاران ارجمند، پیشاپیش، مراتب پوزش خود را، خدمت روح استاد حاتمی بیان میدارم.
اگر دست به انجام فایل تصویری زیر زدم، هیچ جسارتی در مقابل استاد نداشتم،
فقط خواستم تا دلیل عدم موفقیت فیلم، سوای مساله ی دوبله نشدنش،
همچنین بخاطر مناسب نبودن صدای خواننده اش را،
با این فایل تصویری اثبات کنم، چراکه صدای وکالیست و نوع آهنگ که تغییر کند،
انگار که فیلم دلشدگان، به ارزش اصلی خود میرسد.
فایل تصویری زیر (همانند یک کلیپ)، با زمان ۵ دقیقه و ۴۴ ثانیه،
با استفاده از پلانهای برگرفته از هفت سکانس مختلف از فیلم دلشدگان انجام شده،
و نکته ی مهم، بکار بردن تصنیفی ست که بجای صدای اصلی فیلم، بر روی کلیپ بکار رفته.
این تصنیف اتفاقن در همان سبک و سیاق موسیقی قجری (اما نوع آرام و گوشنوازش)،
توسط استاد پرویز مشکاتیان ساخته، و تابستان ۱۳۷۳ در آلبوم "مقام صبر"، به انتشار رسید.
زمان اصلی این تصنیف، بیش از ۸ دقیقه است که برای سینک شدن با کلیپ، با رعایت ساختاری اش،
به اندازه ی زمان این فایل تصویری، خلاصه و کوتاه در بخشهای سازنوازی و آوازی اش گشت.
خواستم در حد بضاعت ثابت کنم که حتا یک آهنگ مستقل اما مناسب، چقدر میتواند فضای دلشدگان را تغییر دهد.
و اگر در زمان ساخت این فیلم، "عوامل صدا"یش، درست انتخاب میشدند، آنگاه شکست تجاری هم در کار نبود.
این شما و این مونتاژ تازهای از موسیقی دیگر، با فضای فیلم دلشدگان،
که انگار از خود آهنگ متنش، آشناتر و همخوان تر با چهره ی بازیگر و حال و هوای دلشدگان است.
بسیار علاقمندم تا دیدگاههای مخالف و یا احیانن موافق یاران ارجمند را در رابطه با این کلیپ، پذیرا باشم.
http://s9.picofile.com/file/8268384942/New_Montaj_DelshodegaN_1370.rar.html
.
.
.
* جلد نسخه ی نوار آلبوم مقام صبر .:
(منبع: http://www.ney-negar.blogfa.com)
(مراتب سپاس خود را خدمت دارنده ی این وبلاگ بیان میدارم)
http://www.ney-negar.blogfa.com/post-142.aspx
* جلد نسخه ی سیدی آلبوم مقام صبر .:
(منبع: اینترنت، سرچ گوگل)
.
.
.
* جناب آقای اکبر عبدی همراه با پاهایشان (لبخند)، در نمایی از فیلم "دلشدگان-۱۳۷۰" .:
(عمو اکبر جان، هر کجا که هستید، فقط سلامت باشید و سلامت. هنر بازیگری و صداسازی شما، ثابت شده هست)
یاد خاطرات گرامی. سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. سلام به همه ی دوستان؛ بالاخص، "59" عزیز.
2. آقا، ما هی می یاییم اعلام کنیم به قول "شروین" و "افشین" دیگه چیزی نمونده از خاطرات گذشته که راجع بهش صحبت نکرده باشیم و زمینشو شخم نزده باشیم، هی مواردی پیش می یاد که متوجه می شیم نه! این طورام نیست!
نمونه ش شاهکار بی نظیر جناب "چشم آذر"؛ که، خود جنابعالی زحمتشو کشیدید.
نمونه ش وبلاگ بی نظیر این دوست عزیز، با نام زیبای "موزیک خاطره"؛ که، از دور هم دست ایشون رو می بوسم؛ بخاطر، این همه تلاش و کارای نابشون، هم دست شما رو؛ که، چنین لینک عالی ای رو معرفی کردید.
یه سری کارا واقعاً منو برد به گذشته های خییییییلی دور:
"امداد" آقای "محمد گلپایگانی"، برادر "جواد" خان، عالی بود.
با کار آقای "بیژن خاوری" خیلی حال کردم و شنیدن یه سری از فایل های رادیویی خیلی خیلی زیبا و پرشکوه بود.
اما، چیزی که باعث شد از خود بی خود شم، "بهار" آقای "محمد شمس" بود. عجب خوراک عالی و بی نظیری بود! چه کیفیتی و چقدر یه کار می تونه قدیمی؛ اما، امروزی باشه!
ممنونم از دوست خوبمون و صاحب وبلاگ و واقعاً کارشون قابل تقدیره.
و ممنونم از تو، دوست عزیزم، "59" گرامی؛ که، همیشه آس هایی برای رو کردن داشته و دارید.
3. ای کاش هنوز هم نوار "سوییت ایرانی" رو داشتید و واقعاً یه سری از کارها تکرارناشدنی ان.
من متأسفانه این کاست رو نداشته م؛ اما، شاید با شنیدن ترک هاش خیلی از خاطره ها برای همنسل های ما زنده شه؛ اگه، این گنجینه گیر بیاد.
ضمناً بلاگ "موزیک خاطره" بی نهایت منو یاد "صدای کودکی" می ندازه. یاد دوستان؛ بخصوص، "محمد م." ("استاکر") عزیز واقعاً بخیر. خیلی دلم براشون تنگ شده و دوس دارم اگه به اینجا سر می زنن، یادی هم از ما بکنن.
هنوز کارهایی رو که این دوست عزیز دنبالش بوده و هست و با سوت اجراشون کرده، تو هاردم دارم.
4. واقعاً کارهای استاد "شمس" بسیار زیبا و خاطره انگیزن و انگار ساز مورد علاقه ی ایشون هم نی بوده.
5. حق با شماست. گاهی من؛ که، فرسنگ ها دور از مهمون "خندوانه" هستم، جای ایشون حرص می خورم که "کاش پام قلم می شد و به برنامه ی این آقا نمی رفتم!"
مطمئناً اگه به همین منوال پیش بره؛ بخصوص، بعضی از شوخی های از حد در رفته ی اون عروسک بی مزه، هیچ کسی حتا بیننده ی برنامه نمی شه؛ چه برسه به، مهمون و مصاحبه.
امیدوارم در فصل بعدی فکری برای این معضل بکنن. فصل 2 خیلی سرتر بود؛ بخصوص، استندآپ هاش.
6. "یک روز رسد غمی به اندازه ی کوه
یک روز رسد نشاط اندازه ی دشت
افسانه ی زندگی همین است، عزیز!
در سایه ی کوه باید از دشت گذشت"
7. راستش، "59" عزیز، بنده و شما در زمینه ی دو هنرمند خیلی تفاهم نداریم و انگار هر چی بنده به این کارگردان و خواننده ی "دلشدگان" ارادت دارم، شما ازشون خوشتون نمی یاد؛ اما، از این که با منطق و متقن کارا رو نقد می کنید، خیلی لذت می برم.
خوندن نوشته های ارزشمندتون در مورد سینمای شوروی سابق خیلی عالی بود. ممنون.
8. آره، واقعاً. ینی دست هر کی گوشی شو می بینم که تو یکی از صدها عپ بی مزه سر فرو کرده و از همه جا بی خبره، حالم بد می شه و دوست دارم گوشی شو بگیرم، بکوبم به دیفال!
9. احسن به شما. در جاسوسی بودن تموم این برنامه ها و اهداف پلید اقتصادی و تبلیغاتی شون ذره ای شک نکنید.
من اوایلش فکر می کردم این که هی می گن تئوری توطئه ست؛ اما، مدت هاست واقعاً به این باور رسیده م و این که این ها دارن برای نسل و نسل های بعد برنامه ریزی می کنن و این که آتوهایی از تموم افرادی که در آینده کاره ای می شن، داشته باشن و از تموم علایق، خصوصیات فردی، واژه های مورد نظرش و خلاصه جیک و پوک زندگیش خبر داشته باشن و به موقع همه چیو رو کنن.
قضیه خیلی وحشتناکه و فقط هم مختص ایران و خاورمیانه نیست و جهانیه.
10. در مورد "دلشدگان" کاملاً درست می فرمایید؛ اما، "پوشش نامناسب لیلا حاتمی" از دیدگاه "وزارت فرهنگ و ارشاد" هم بی تأثیر نبوده.
11. به شخصه فایل جنابعالی رو دانلود و مشاهده کردم؛ اما راستش، خیلی باهاش ارتباط برقرار نکردم.
نمی گم که فیلم عالیه و تمام نقد شما؛ بخصوص، در مورد نخوردن صدای "امین تارخ" به خواننده ی فیلم رو قبول دارم؛ اما، باز این صدا - با تموم احترامی که برای صاحبش قائلم - این هم نمی خوره به کار و اگه قراره انتخابی باشه، همون صدای اول بیشتر به کار می شینه.
با احترام.
ارادتمند.
2. آقا، ما هی می یاییم اعلام کنیم به قول "شروین" و "افشین" دیگه چیزی نمونده از خاطرات گذشته که راجع بهش صحبت نکرده باشیم و زمینشو شخم نزده باشیم، هی مواردی پیش می یاد که متوجه می شیم نه! این طورام نیست!
نمونه ش شاهکار بی نظیر جناب "چشم آذر"؛ که، خود جنابعالی زحمتشو کشیدید.
نمونه ش وبلاگ بی نظیر این دوست عزیز، با نام زیبای "موزیک خاطره"؛ که، از دور هم دست ایشون رو می بوسم؛ بخاطر، این همه تلاش و کارای نابشون، هم دست شما رو؛ که، چنین لینک عالی ای رو معرفی کردید.
یه سری کارا واقعاً منو برد به گذشته های خییییییلی دور:
"امداد" آقای "محمد گلپایگانی"، برادر "جواد" خان، عالی بود.
با کار آقای "بیژن خاوری" خیلی حال کردم و شنیدن یه سری از فایل های رادیویی خیلی خیلی زیبا و پرشکوه بود.
اما، چیزی که باعث شد از خود بی خود شم، "بهار" آقای "محمد شمس" بود. عجب خوراک عالی و بی نظیری بود! چه کیفیتی و چقدر یه کار می تونه قدیمی؛ اما، امروزی باشه!
ممنونم از دوست خوبمون و صاحب وبلاگ و واقعاً کارشون قابل تقدیره.
و ممنونم از تو، دوست عزیزم، "59" گرامی؛ که، همیشه آس هایی برای رو کردن داشته و دارید.
3. ای کاش هنوز هم نوار "سوییت ایرانی" رو داشتید و واقعاً یه سری از کارها تکرارناشدنی ان.
من متأسفانه این کاست رو نداشته م؛ اما، شاید با شنیدن ترک هاش خیلی از خاطره ها برای همنسل های ما زنده شه؛ اگه، این گنجینه گیر بیاد.
ضمناً بلاگ "موزیک خاطره" بی نهایت منو یاد "صدای کودکی" می ندازه. یاد دوستان؛ بخصوص، "محمد م." ("استاکر") عزیز واقعاً بخیر. خیلی دلم براشون تنگ شده و دوس دارم اگه به اینجا سر می زنن، یادی هم از ما بکنن.
هنوز کارهایی رو که این دوست عزیز دنبالش بوده و هست و با سوت اجراشون کرده، تو هاردم دارم.
4. واقعاً کارهای استاد "شمس" بسیار زیبا و خاطره انگیزن و انگار ساز مورد علاقه ی ایشون هم نی بوده.
5. حق با شماست. گاهی من؛ که، فرسنگ ها دور از مهمون "خندوانه" هستم، جای ایشون حرص می خورم که "کاش پام قلم می شد و به برنامه ی این آقا نمی رفتم!"
مطمئناً اگه به همین منوال پیش بره؛ بخصوص، بعضی از شوخی های از حد در رفته ی اون عروسک بی مزه، هیچ کسی حتا بیننده ی برنامه نمی شه؛ چه برسه به، مهمون و مصاحبه.
امیدوارم در فصل بعدی فکری برای این معضل بکنن. فصل 2 خیلی سرتر بود؛ بخصوص، استندآپ هاش.
6. "یک روز رسد غمی به اندازه ی کوه
یک روز رسد نشاط اندازه ی دشت
افسانه ی زندگی همین است، عزیز!
در سایه ی کوه باید از دشت گذشت"
7. راستش، "59" عزیز، بنده و شما در زمینه ی دو هنرمند خیلی تفاهم نداریم و انگار هر چی بنده به این کارگردان و خواننده ی "دلشدگان" ارادت دارم، شما ازشون خوشتون نمی یاد؛ اما، از این که با منطق و متقن کارا رو نقد می کنید، خیلی لذت می برم.
خوندن نوشته های ارزشمندتون در مورد سینمای شوروی سابق خیلی عالی بود. ممنون.
8. آره، واقعاً. ینی دست هر کی گوشی شو می بینم که تو یکی از صدها عپ بی مزه سر فرو کرده و از همه جا بی خبره، حالم بد می شه و دوست دارم گوشی شو بگیرم، بکوبم به دیفال!
9. احسن به شما. در جاسوسی بودن تموم این برنامه ها و اهداف پلید اقتصادی و تبلیغاتی شون ذره ای شک نکنید.
من اوایلش فکر می کردم این که هی می گن تئوری توطئه ست؛ اما، مدت هاست واقعاً به این باور رسیده م و این که این ها دارن برای نسل و نسل های بعد برنامه ریزی می کنن و این که آتوهایی از تموم افرادی که در آینده کاره ای می شن، داشته باشن و از تموم علایق، خصوصیات فردی، واژه های مورد نظرش و خلاصه جیک و پوک زندگیش خبر داشته باشن و به موقع همه چیو رو کنن.
قضیه خیلی وحشتناکه و فقط هم مختص ایران و خاورمیانه نیست و جهانیه.
10. در مورد "دلشدگان" کاملاً درست می فرمایید؛ اما، "پوشش نامناسب لیلا حاتمی" از دیدگاه "وزارت فرهنگ و ارشاد" هم بی تأثیر نبوده.
11. به شخصه فایل جنابعالی رو دانلود و مشاهده کردم؛ اما راستش، خیلی باهاش ارتباط برقرار نکردم.
نمی گم که فیلم عالیه و تمام نقد شما؛ بخصوص، در مورد نخوردن صدای "امین تارخ" به خواننده ی فیلم رو قبول دارم؛ اما، باز این صدا - با تموم احترامی که برای صاحبش قائلم - این هم نمی خوره به کار و اگه قراره انتخابی باشه، همون صدای اول بیشتر به کار می شینه.
با احترام.
ارادتمند.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
با درود خدمت فروم رویایی و یاران ارجمندش.
بتازگی ها، که تازه ای گشته در تازه ها،
مغازهای گلفروشی، در انجمن آغاز به کار نموده،
و از اینروست که دستههای گل و سبزه،
تازه به تازه، تقدیم میگردد به همراهان گرامی ...
با آرزوی دمها و زمانهایی سرشار از سلامتی و خوشوقتی ...
*امیلیانو ی گرامی، با درود.
بسیار خرسندم که مطالب و اطلاعرسانیها مورد توجه قرار میگیرند.
همچنین سپاسگزارم برای تمام موارد و نوشتههایی که مطرح فرمودید.
- خیلی هم ممنونم از توجه و لطف شما در مورد مطالب و موارد انتقادی که گفتم، و حتا پوزش میخوام،
که کلیپ دلشدگان مورد پسندتون نبود (از جهت مصرف شدن اینترنت که برای بارگیری کلیپ داشتید). ...
امیدوارم که با فایلهایی که این نوبت قرار میگیرند (بویژه آلبوم کامل استاد شمس)، جبران شود. با احترام.
همین تفاوت سلیقه هاست که سبب ایجاد جریانهای مفید و پویا در وادی هنر و فرهنگ میگردند.
.
.
.
- بهتر در جریان هستید که جناب آقای محمد گلریز (نام اصلیشان: محمدعلی گلپایگانی)،
برادر "استاد اکبر گلپایگانی" هستند و صدای خوششان، در اصل وامدار خانواده شان است.
که خب بنا به صلاحدیدهایی، آن اوایل، نام فامیل مستعار گلریز را انتخاب داشتند.
- گروه هتلهای هما (شرایتون و هایت سابق) در شهرهای ایران -
شیراز، بندرعباس، مشهد، تهران ....
اطلاعات بسیار خواندنی و نوستالژیک در لینک زیر .:
https://fa.wikipedia.org/wiki/گروه_هتلهای_هما
http://www.homahotels.com
- "گلپایگانی ها" یک برادر خواننده ی دیگر هم دارند با نام حسن گلپایگانی،
که ۷ سال از استاد اکبر، کوچکتر هستند. ... (برادران اکبر و حسن گلپایگانی ) .:
(اکبر گلپایگانی، ۱۳۱۲) - (حسن گلپایگانی، ۱۳۱۹) - (محمدعلی گلپایگانی[محمد گلریز]، ۱۳۲۵)
- میانه ی دهه ی هفتاد، یکی از بستگان، جشن عروسی در هتل شرایتون تهران(هتل هما) برگزار داشت.
آقای حسن گلپایگانی (که در تصویر بالا کنار استاد اکبر ایستادند) بعنوان خواننده آمدند روی سن تالار،
و صدایشان هم کمی شبیه به استاد اکبر بود. ... اپتدا صحبت داشتند که صدا در خاندانشان ارثی هست،
و دو برادر دیگرشان، به ترتیب در دوران قدیم و جدید، در دنیای خوانندگی مطرح هستند.
اما به ایشان، گویا مجوزی داده نشده که رسمن در تلویزیون فعالیت داشته باشند.
و در ضمن، تدریس ردیف آوازی موسیقی هم انجام میدهند. سپس آواز و تصنیف بدون ساز اجرا کردند،
که نشان از توانایی و تسلط خوبشان، همچون برادرانشان داشت. ... اکنون که این متن را مینویسم،
نامشان (حسن گلپایگانی) را جستجو کردم و رسیدم به سایتشان که مربوط به آموزشگاه ایشان است:
http://golpayganimusic.com
که علاوه بر نیم قرن سابقه ی تدریس، همچنین دو آلبوم در قالب لوح فشرده،
با صدای خودشان انتشار داشتند، که یکی از آنها دربردارنده ی تمام گوشههای آوازی موسیقی ایران،
شامل ۱۵ لوح فشرده هست!، با نام: " فراز و فرود در آسمان ردیف موسیقی آوازی ایران" ...
http://www.shap-film20.ir/ردیف-آوازی-فراز-و-فرود-استاد-حسن-گلپای/
- برای شنیدن بخشهایی از "یادی کن گاهی از ما" و "ردیف موسیقی" با صدای آقای حسن گلپایگانی،
به لینک زیر مراجعه گردد. در زیر فایلهای تصویری، دو لینک صوتی، نمونه از آلبومهایشان هست.
(بویژه فایل صوتی از آلبوم "یادی کن گاهی از ما": "حسن گلپایگانی" - موسیقی: "هانی گلپایگانی")
[و همچنین در انتهای صفحه پایین، فایل: "چهارمضراب همایون(شوشتری) - سنتور: هانی گلپایگانی"،
بسیار شنیدنی و گوشنواز است. پیداست که آقای "هانی گلپایگانی" - جوان نسل تازه و امروز گلپایگانیها،
بسان همخونانش، از رگ موسیقایی ریشه داری برخوردار است] ...
http://golpayganimusic.com/?page_id=69
- و همچنین آلبوم دیگری از ایشان(حسن گلپایگانی) با نام "مرکبخوانی به روایت حسن گلپایگانی"،
از اسفندماه سال گذشته (۱۳۹۴) در دست انتشار بوده، که بگمانم تاکنون منتشر شده .:
http://nimafereidooni.vcp.ir/483703-آلبوم-های-موسیقی/1526020-آلبوم-موسیقی-مرکب-خوانی-در-ردیف-موسیقی-آوازی-ایران-به-روایت-استاد-حسن-گلپایگانی-ویلن-فرشید-فرهمند-حسن-زاده-سنتور-هانی-گلپایگانی-گوینده-فرح-دخت-بزودی-منتشر-خواهد-شد.html
- صدای آقای حسن گلپایگانی، با آنکه در حد صدای برادر بزرگشان استاد اکبر نیست،
اما چه آنزمان که نیمه ی دهه ی هفتاد در مراسم جشن در هتل هما، زنده آواز خواندند،
و چه حال که پس از دو دهه، صدایشان را در نمونه لینکها شنیدم، حس خوبی دارد و قابل تقدیر میباشد.
البته یادآور میگردد که برادر کوچکشان که محمد گلریز باشد هم، از دهه ی هفتاد،
دارای آموزشگاه موسیقی مربوط به خود بود و بطور جداگانه، سالهاست که فعالیت دارد،
و مکانش، خیابان دولت، چهار راه قنات بود. اکنون را نمیدانم، چون دهه ی هفتاد،
از آنجا که منزل پدربزرگ پدری ام، در محله ی قلهک بود، از چهار راه قنات رد میشدم،
و بارها، آقای محمد گلریز را در آن منطقه دیده بودم که به سمت آموزشگاهشان میرفتند.
البته آنزمان نامش بود آموزشگاه گلریز، اما اکنون که جستجو کردم، گویا نامش شده گلپا،
و مکانش، همان سه راه قنات است. ... (سایت رسمی محمد گلریز)
http://www.mohammad-golriz.ir
https://fa.wikipedia.org/wiki/محمد_گلریز
https://www.kikojas.com/place/rj7646/آموزشگاه-موسیقی-گلپا
http://www.tasnimnews.com/fa/news/1392/09/02/200332/مستند-زندگی-گلریز-به-پایان-رسید
اما آموزشگاه برادرشان حسن گلپایگانی (آموزشگاه گلپایگانی)،
آنگونه که در سایتشان نوشته، مکانش جای دیگری از شهر هست.
منظور این است که این دو آموزشگاه، مستقل از هم هستند.
در ضمن، از جهت حجم و توانایی صدا، صدای اکبر گلپایگانی که مشهورتر از همهشان است،
بسیار وسیعتر و دارای گنجایش آوایی بمراتب بالاتری از دیگر برادران هست، بویژه از گلریز.
که اما بلندخوانی، همیشه جواب نمیدهد!، برای همین بود که محمد گلریز در طی سالیان متمادی،
در سرودهایی که دهههای شصت و هفتاد اجرا داشت، شیوه ی خوانندگی ملایم اش، دلنشین بود،
و با آنکه سطح صدایش از استاد اکبر بسیار پایین تر است، اما خوانندگی اش مطابق بود،
با سبک آهنگهایی که بویژه در سالهای کودکی و نوجوانی مان پسندیده میشدند،
و اکنون نیز جزوی از نوستالژیهای نسل ما میباشند.
از سوی دیگر، همانگونه که بهتر در جریان هستید،
برادر بزرگتر که استاد اکبر گلپایگانی باشند، آهنگی دارند که در سبک پاپ هست.
نام آهنگ "یاد دل" میباشد، ساخته ی استاد فریدون خشنود و شعری از ابوالقاسم لاهوتی.
نشد یک لحظه از یادت جدا دل ... زهی دل آفرین دل مرحبا دل ...
(آهنگ "یاد دل" - آهنگساز: استاد فریدون خشنود - با صدای: استاد اکبر گلپایگانی)
http://www.aparat.com/v/gzXYO
http://www.iran-iraniha.com/navaha/showmusic.aspx?id=76
اجرای مدلاسیونهای نهفته در واژگان آغازین این ترانه:
" نشد...یک~لحظه~از...یادت...جدا...~دل )،
فقط و فقط از عهده ی حنجره ی اکبر گلپا بر میآید (برآمده) و بس.
https://fa.wikipedia.org/wiki/اکبر_گلپایگانی
http://www.avayegolpa1.blogfa.com
ترانه "یاد دل"، بی شک هم در نوع ملودی و هم در شیوه ی وکال، بیهمتا بشمار میآید.
حجم صدای وسیع استاد اکبر گلپایگانی در خواندن این آهنگ، براستی که مثال زدنی و بسودنیست.
حال سخن اینست که از میان برادران گلپایگانی، دو تنشان، یعنی استاد اکبر گلپا و محمد گلریز،
انگار که دو روی یک سکه هستند. ...
یکی در وادی قدرخوانی استاد، ... و دیگری، ظریف میخواند و ملایم.
گویی که مکمل یکدیگر، در دنیای خوانندگی ایران گشتند.
https://www.youtube.com/watch?v=ds5vQ-WJzRs
- بله، استاد محمد شمس هم یکی دیگر از نابغه های موسیقی راستین ایران هستند.
ایشان سال ۱۳۶۴ رفتند. تصویر زیر، بگمانم همان دوران را نشان میدهد .:
http://davidabasi.skyrock.com/1202489438-David-ABBASI-SATTAR-Mohammad-SHAMS.html
- آهنگ بسیار درونگرایانه ی "رفیق" با صدای ستار نیز (که بسیار به این آهنگ علاقمندم)،
محصول هنر آهنگسازی و تنظیم چیره دستانهای از استاد محمد شمس است.
اجرای اول ۱۳۵۶- نوار "صدای بارون" .:
https://www.youtube.com/watch?v=NzfIr0KBmTY
- آهنگ باشکوه "خلیج فارس" که اولین خواننده ی آن، مرحوم محمود(سیامک)علیقلی بود،
https://fa.wikipedia.org/wiki/خلیج_فارس_(ترانه)
https://fa.wikipedia.org/wiki/محمود_علیقلی
و سپس با بازخوانی خوبی که ابراهیم حامدی داشت، با نام ابی آجین و ماندگار شد،
از ساختهها و پرداختههای استوار بر پایه ی موزیک ملی-میهنی ایران، توسط استاد شمس است.
همچنین، موسیقی سریال "باز مدرسم دیر شد"، مشهورترین آهنگ استاد هست که همگی با آن آشنا هستیم،
اما زمانی که به کارنامه ی هنری ایشان نگاه میاندازیم، با آفرینههای بسیار دیگری هم مواجه میشویم،
که چه در سبک باکلام، چه بیکلام، بهمان هنایش و زیبایی هستند، اما اطلاعرسانی نشدند!.
چیره دستی استاد شمس در دنیای موزیک بگونه ایست، که سرود ملی کشور فرانسه را،
با تنظیم و آرانژمانی تازه، همراه با ارکستر اپرای پاريس، بازسازی و اجرا داشته اند ...
https://fa.wikipedia.org/wiki/محمد_شمس
- در ضمن، ویرایش میدارم، "آهنگ بهار" که در پست قبلی لینک آن قرار گرفت،
از آلبوم سوییت ایرانی نبود. نوار سوییت ایرانی را همانگونه که گفتم،
انتهای دهه ی هفتاد، بزحمت تهیه داشتم. آثاری هست از استاد ابوالحسن صبا،
که توسط استاد شمس، به بهترین شیوه، برای فلوت و ارکستر تنظیم شدند.
در نت جستجو کردم و از آنجا که نوار سوییت ایرانی نیز جزو خاطرات است، خوشبختانه آنرا یافتم.
در لینک زیر، تمام ۱۰ آهنگ آن کاست، از روی نسخه ی سیدی اش، قرار گرفته .:
http://songsara.net/11914/mohammad-shams-suite-irani.html
- دو آهنگ از این نوار برای ما بسیار نوستالژیک و یادآور بخشهای نمایشی "صبح جمعه با شما" ست،
بویژه در متنهایی که طنز و فکاهی بود و میانشان موسیقی پخش میشد، بارها این دو آهنگ را شنیده ایم.
که به ترتیب با نامهای سوییت ایرانی و گیلانه (شمارههای ۴ و ۸ در آلبوم) میباشند.
این دو آهنگ یادشده و نوستالژیک، بطور پیوسته در یک فایل صوتی، در لینک زیر قرار گرفتند .:
http://s8.picofile.com/file/8268875626/_AboLHasan_Saba_Mohammad_Shams_Suite_Irani_04_08_.wma.html
- و اما نکته ی دیگری که همانقدر اهمیت نوستالژیک دارد (شاید هم بیشتر)، آلبوم خاورمیانه ایران-استاد شمس هست،
که آهنگ مشهور و نوستالژیک "بهار" (ساز نی و ارکستر) از آن آلبوم میباشد،
و از دارنده ی وبلاگ موزیک خاطره،
بینهایت سپسگزارم که با اطلاعرسانیشان درباره ی آهنگ جاودان "بهار" و نام آلبومش،
سبب شدند تا موضوع را جستجو داشته باشم و البته پس از پیگیریهای فراوان،
به کل آلبوم خاورمیانه ایران، دست پیدا کردم که سایر آهنگایش نیز،
دنیایی از نوستالژیها هستند. ... آلبوم خاورمیانه ایران، بسال ۲۰۰۹ انتشار یافته،
که بخش اصلی آهنگهایش، در اصل مربوط به دهه ی شصت خورشیدی(هشتاد میلادی) هستند.
البته شاید در این نسخه، استاد شمس آنها را دوباره رنگآمیزی و تنظیم داشتند،
اما ملودیهای بسیار نوستالژیکش همانهایی هستند،
که با آنها خاطرات بسیاری داریم، و به شرح جز به جز آنها میپردازم.
(هنر و احساس ژرف مرحوم عماد رام در آهنگسازی، نوازندگی و خوانندگی نیز، همیشه گرامی و محفوظ است)
http://s9.picofile.com/file/8268987450/O_M_Sh_I_M_E_O.rar.html
- آهنگ شماره ۱ (کاروان) .:. بگمانم از ساختههای استاد شمس در چند سال اخیر (قبل از انتشار آلبوم) بوده است،
با اینحال، شیوه ی ملودینویسی ایشان که همانند همیشه، هم پایبند به موسیقی صحیح و راستین ایرانی،
و هم تنظیمش که با زبان تلفیقی میان شرق و غرب انجام شده، آهنگ سرزنده و آشنایی را ایجاد ساخته.
- آهنگ شماره ۲ (بهار) .:. از روح و فضای جاری و بینهایت نوستالژیک در این آفرینه ی بیهمتا،
هر چه بگوییم کم است. ... این آهنگ، بی شک خاطره ایست هم خوش و هم اندوهناک برای نسل ما،
از سالهای ۱۳۶۶~۶۸، که بویژه در برنامه ی "جنگ هفته" این موسیقی دلانگیز را بارها میشنیدیم.
اندوهناک از آنکه، بهار ۶۷ جنگ همچنان بود، و زمستان ۶۸ که سری دوم "جنگ هفته" پخش میشد،
و کشور از غبار جنگ، نفس تازه میکرد، این آهنگ "بهار"، اگر اشتباه نکنم،
در دورانی، موزیک تیراژ سری اول جنگ هفته بود و بارها آنرا میشنیدیم،-بگوش جان میسپردیم-.
استاد شمس، چه در رنگآمیزی آلبوم سوییت ایرانی، و چه آلبوم روی سخن "خاورمیانه، ایران"،
در کنار سازهای زهی و امواج لطیف و گوشنواز ارکستر سمفونیک، همچنین به بهترین شیوه،
برای "فلوت" و "نی"، ملودی و جایگاه اول را نوشتند و نبوغ موسیقایی خویش را به اثبات رساندند.
- آهنگ شماره ۳ (حاجی بابا) .:. اگر حتا مجنون نباشیم، اگر حال و هوای شیدایی نداشته باشیم،
با شنیدن این آهنگ ممتاز، از دو جهت، از خود بیخود میشویم و پا به سویی فراتر از روزمرگیها مینهیم.
این موزیک مدهوشگر، در کنار لطافت ارکسترالش، در کنار نازک بودن خیال خنیاگرانه اش،
که بویژه از دقیقه ی ۰۱:۰۹ ، آوای ملایم سازهای زهی،
نقشی از پرواز نازنین بالهای پروانه را، به گارگاه خیال مینشاند،
همچنین شنیدنش بویژه در جاهایی که پیانو ملودی را بدست میگیرد،
یادآوریست بی نهایت بی نهایت یادمانه سرشت،
از فضای فیلمهای ۱۶ میلیمتری که در انتهای دهه شصت و آغاز هفتاد،
در گروه کودک و نوجوان کانال دو ساخته میشدند.
شاید همان فیلمهایی که بارها صحبتشان را داشتیم،
اما هنوز نام اصلیشان را نمیدانیم و تشنه ی دیدنشان هستیم،
همچون ماجرای دو دوست که یکی تهمت دزدی ساعتش را به دیگری زد،
و سپس معلوم شد که کار کلاغ باغ بوده، ...
و یا فیلمهای داستانی چون پسری که عاشق نوشابه بود و نظیر آنها،
که همگی نیز در جریان داستانهایشان هستیم.
شما نیز گوش بسپارید به این آهنگ خیالانگیز و یادمانه پرور، آنگاه انگار که هر جا پیانو در آن مینوازد،
صدای دوبلوری به گوش ذهنمان میرسد که با صداسازی بچههای نوجوان، داستان فیلم را تعریف میکرد.
و یا قسمتهایی که در آن فیلمهای ۱۶ میلیمتری، قهرمان داستان قدم میزد و با خود فکر میکرد.
اکنون براستی که حس درونی خویش را پس از بارها شنیدن این آفرینه، با واژگان نمیتوانم بیان دارم،
هم از جهت زیبایی این آهنگ بخودی خود، و هم خاطره انگیز بودنش.
بی شک این آفرینه، از میان آثاریست که استاد شمس، برای موسیقی فیلم ساخته بودند.
در کارنامه ی ایشان، بجز موسیقی قدرتمند "سریال باز مدرسم دیر شد"،
همچنین آهنگ متن فیلم "خانه ی آقای حقدوست-۱۳۵۹" به چشم میخورد .:
http://www.sourehcinema.com/Title/Title.aspx?id=138109191165
بیاد ندارم که این فیلم را دیدهام یا نه، اما شاید موسیقی مجنونگردان روی سخن، مربوط به آن باشد،
که بعدها در فیلمهای داستانی برنامه ی کودک، انتهای شصت و هفتاد، و یا بخشهایی دکلمه وار،
این موزیک رویایی را بارها و بارها شنیده ایم. شما هم بگوش بسپارید این آهنگ را (حاجی بابا)،
آنوقت همچون من و این نوشتار آشفته ام، گوش دلتان، واله و شیدا میشود. ...
- آهنگهای شماره ی ۴ و ۶ (Persian Love Song) و (لیلا) .:.
نغمههایی هستند سرشار از عشق و رویندگی، و امید به پایندگی ...
- و آهنگ شماره ی ۵ (سوسن) .:. انگار که کارت ویزیت استاد شمس از ساختههای باکلامشان هست!،
چراکه با شنیدن آن، یک صدای گرم و شیرین، یک یاد خوش و دیرین،
در ذهن نوستالژیکمان، نقش میبندند ... زنده یاد مازیار ....
استاد شمس نیز همانند برادران چشم آذر، ذهن و نبوغیست کامل،
از موسیقیهای گوناگون در ژانرهای متنوع.
زمانی که این آهنگ را شنیدم، تازه متوجه شدم که بخشی از آهنگهایی که مرحوم مازیار،
با صدای پخته و صمیمیشان میخواندند، ساخته و تنظیم کدام استاد بوده است.
با نگاه به بخش آهنگسازی باکلام (ترانه سازی) در کارنامه ی استاد شمس،
این مهم نیز به اثبات میرسد. آهنگهایی چون: "زمزمه - ملامت - از خود"،
که برترین و ماندگارترینشان، "من و شمع" است ...
_بنا بر اطلاعات ویکی پدیا درباره ی مرحوم مازیار:
وی با وجود فراهم بودن شرایط برای اقامت در خارج، مایل به مهاجرت نبود.
معتقد بود که تمام ترانههایی را که قبل از ۵۷ اجرا کرده،
ارزشمند و قابل دفاع هستند، لذا لزومی بر ترک کشور نمیدید.
در دهه ۷۰ و حدود سالهای ۱۳۷۳، آلبوم «گل گندم» وی انتشار یافت و در همان سال توقیف شد.
گفته میشود پخش این آلبوم اتفاق ناگواری برای مازیار بود و مازیار نفع مادی از این آلبوم نبرده است.
مازیار در سالهای پایانی عمر خود در حالی که چهار آهنگ را به طور آزمایشی ضبط کرده بود،
در سحرگاه ۱۶ فروردین سال ۱۳۷۶ زمانی که دو ماه و نیم مانده بود ۴۵ ساله شود، درگذشت.
(روحش آرام و شاد باشد، چراکه یادش، همیشه بسیار گرامیست ...)
*فروم رویایی، نام و یاد صدای ارزشمند و فقید "عبدالرضا کیانینژاد (مازیار)" (۱۳۳۱ - ۱۳۷۶) را گرامی میدارد.
https://fa.wikipedia.org/wiki/مازیار_(خواننده)
۱۶ فروردین؛ سالروز درگذشت مازیار .:
http://www.webcitation.org/6bkjHtc94
من و شمع نیمه جون امشب
بس که نالیدیم، شب به تنگ آمد
خدایا آئینه جانم، از غم تنهایی به سنگ آمد
چهها من کشیدم به پای تو
شمع شب داند و سوز و ساز من
در آغوش سرد و تنهایم، جای تو مانده تنها نیاز من
(آهنگسازوتنظیمکننده: استاد محمد شمس - شعر بااحساس: فرهنگ قاسمی - با صدای شککرین: مازیار)
https://www.youtube.com/watch?v=_zi8QdMi5JA
*حتا برای مایی که با صدای مازیار در دوران کودکی و نوجوانیمان آشنا شدیم و مخاطب گشتیم،
هنگامی که اکنون دوباره و هزارباره، این آثار را میشنویم، تعجبی ژرف، وجود ذهنمان را فرا میگیرد!،
که چنین صداهایی چون مازیار و خوشنوایان همدورانش، مگر میتوانسته زمانی وجود واقعی داشته باشد؟.
این آواهای جادویی و آسمانی، آیا واقعن روزگاری وجود داشتند، یا معجزه و پرورده ی خیال هستند؟ ...
- باری ...، آهنگ شماره ی پنج از آلبوم خاورمیانه ایران، با آنکه که خودش بیکلام است،
اما کلیدیست زرین، یادآور هنر آهنگسازی استاد شمس در بخش موسیقیهای باکلام و وکال.
*با احترام خدمت تمام فرهنگپیشگان راستین،
که هنرشان، آزینبخش زمان و دوران است.
همیشه تا همیشه ...
.
.
.
پی نوشت .:
در این پست و رجهای بالا، سخن از استاد گلپا بمیان آمد ... پس شرح یک خاطره، بجا مینماید.
- روزی در تابستان ۱۳۸۰، استاد اکبر گلپایگانی را از نزدیک دیدم و گفتگویی خاطره انگیز صورت گرفت.
ماجرا این بود که آنروز در پیرایشگاه به انتظار نوبت نشسته بودم که استاد همراه با دوستشان، وارد شدند.
ایشان را فورن شناختم، از جایم به نشان احترام بلند شدم، و سلام و احوالپرسی گرمی انجام شد.
پیرایشگاه قدیمی محله، از دو سالن کوچک تشکیل شده بود. صاحب آن که اکنون مرحوم شدند،
و خودشان نیز دوستدار هنر و موسیقی بودند، استاد را بدرقه کردند به سالن کوچکتر،
که در قسمت جنوبی مغازه بود و فقط یک صندلی و آینه داشت.
من هم همراه با استاد به آن بخش رفتم و در اصل، نوبتم را به ایشان دادم.
صاحب مغازه که روحشان شاد باشد، چای آوردند و استاد در جایگاه مشتری،
و من نیز پشت سرشان با اشتیاق در صندلی انتظار نشستم.
سپس یکی از پیرایشگران که کارش در سالن جلویی تمام شده بود،
نزد استاد گلپا برای انجام تشریفات پیرایشگری آمدند،
و گفتگویی صمیمی همراه با استاد اکبر گلپایگانی و صاحب مغازه آغاز گردید.
استاد از خاطرات قدیم گفتند و همزمان، از رادیوی مغازه، آهنگی با صدای علیرضا افتخاری پخش میشد.
استاد گلپا گفتند که افتخاری، تنها صداییست که ایشان پس از ۵۷، به آن علاقمند بوده و گوش میدهند.
سپس تعریف کردند که روزی در دهه چهل، در اداره ی رادیو، همراه با ارکستر، مشغول ضبط آواز بودند،
که از مجموعه برنامههای گلها بوده است. پس از اتمام آواز و گروهنوازی،
یکی از نوازندگان و یا تهیه کننده ی برنامه که خود نیز مشرف به موسیقی ردیفی بوده،
با تعجب میآید نزد استاد و میپرسد، قطعهای را بصورت بداهه در آواز خواندید که تاکنون نشنیده بودیم!،
نام این گوشه چیست؟ ... استاد گلپا که همزمان هم خاطره را تعریف میداشتند و هم از طریق آینه،
به من کوچک و صاحب مغازه که کنارشان پشت میز حساب و کتاب نشسته بود،
در حالیکه موهایشان اصلاح میشد نگاه میکردند و در اصل، هوای "ما ی مخاطب" را داشتند، ادامه دادند،
که پس از آنکه شخص این پرسش را داشت، از آنجا که ایشان آواز را بداهه و نوآورانه خوانده بودند،
نام هیچ گوشه ی مشخصی بعنوان جواب به ذهنشان نمیرسد، از اینرو به شخص سوال کننده میگویند:
"این گوشه ی [حاج اکبری] بود که خواندم"! ... یعنی نام خودشان که اکبر است را،
بعنوان اسم کمکی و مندرآوردی، به آن شخص میگویند، تا از پاسخ به پرسس او، رها گردند.
سالها میگذرد و روزی کتابی یا مقاله ای بدست استاد گلپا میرسد که در مورد ردیف آواز ایرانی بوده،
و نام گوشه ی اختراع شده ی ایشان که حاج اکبری باشد هم، در آن مقاله گنجانده شده بوده است (لبخند).
به بیان دیگر، مولف آن کتاب که همان تهیه کننده و یا نوازنده، و یا شخصی بوده که از آنها،
ماجرای آنروز را شنیده بوده، بطور جدی به گوشه ی حاج اکبری باور پیدا کرده بوده و آن نام را،
به مجموعه ی ردیف آوازی اضافه داشته که البته اصل و اساس موسیقی ردیفی ایران، بهمین شکل بوده،
چراکه گوشه ها یعنی آواها، بویژه نغمههایی، که ریشه در رسومات فولکلوریک اقوام ایرانی داشتند،
و بطور سینه به سینه، با روایتهایی مختلف، دست بدست گشتند و به امروز رسیدند.
از اینروست که هر خواننده ای، ادعای مربوط به خود را درباره ی تعداد این گوشه ها،
در آوازها و دستگاه ها دارد. یکی میگوید ۲۰۰ گوشه در دستگاه شور بلد است.
دیگری برای آنکه کم نیاورد، میگوید ۵۰۰ تا، ... و بهمین شکل ...
که البته زمان و تاریخ ثابت کرد، که این موسیقی قجری-ردیفی، برای هیچکس، تنبان نشد.
از زمانی که گروه آریان، اواخر دهه ی هفتاد، با آن صداهای مموش خوانندگانش، به میان آمد،
و مورد استقبال بی سابقه ی مردم قرار گرفت، حالم خیلی گرفته شد، چون انتظار نداشتم که مخاطبی،
که در دهههای ۴۰، ۵۰، ۶۰ و ۷۰، در هر ژانری که میخواست، صداها و موسیقیهای خوب را میشنید،
اینگونه و بنگاه با شروع دهه هشتاد، خط عوض کند، و شروع به استقبال از موسیقیهای لوس نماید.
درست است که آریان، یکی-دو سال پیش، رسمن به کار خود پایان داد،
اما استقبال فراگیر از نوع صداهای آن گروه و انبوهی دیگر از خوانندگانی که همانند آنها میخوانند،
و در یک کلام، مرد میخواند اما صدایش مردانه نیست، پرسشی ژرف بر جای گذاشت،
که این واژه ی مردم یا مخاطب عام، حاله سلیقه اش چگونه است؟. ...
یاد خاطرات گرامی. سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. "59" عزیز، سلام.
بسیار ممنونم از شما؛ بخاطر، گل های زیبا، نوشته های ارزشمند و خاطره انگیز و فایل ها و لینک ها.
2. راستش در مورد "حسن" خان "گلپایگانی" خبر نداشتم و نمی دونستم این دو برادر، برادر هنرمند دیگه ای هم دارن. متشکرم از اطلاع رسانی های خوبتون.
3. من هم از ترانه ی "یاد دل" خیلی لذت می برم و جزو کارای مورد علاقه مه؛ که، تقریباً هر چند وقت دلم براش تنگ می شه و باید بهش گوش بدم.
این ترانه به همراه "من تو را آسان نیاوردم به دست".
4. در مورد "باز مدرسم دیر شد" کاملاً در جریان بودم که از ساخته های ارزشمند استاد هستن؛ اما، در مورد "خلیج فارس" و "صدای بارون" و همچنین سرود ملی کشور فرانسه نه. خیلی جالب بود. باز هم ممنون از اطلاع رسونی های ارزشمند شما، دوست عزیزم.
5. اما، "59" عزیز، راستش هنگامی که نوشته های شما رو درباره ی موسیقی "صبح جمعه با شما" می خوندم، شاید باورتون نشه؛ اما، دقیقاً موسیقی "سوییت ایرانی" اومد تو ذهنم؛ اما، حالا می گم چی شد!
راستش برای من این کاست، بی نهایت خاطره انگیزه و بعد از این که شما اون لینک ارزشمند رو هدیه دادید، چشم بسته گرفتمش، با نهایت کیفیت.
اما، بعد دیدم که تو هاردم این کار ارزشمند رو داشته م؛ اما، به نام "محمد هوشمند"!
اگه اشتباه نکنم اولین بار "استاکر" عزیز این آلبوم رو به بچه های انجمن معرفی کرد؛ اما، به نام "محمد هوشمند".
تنها حُسن لینک ارزشمند شما این بود که کاری با کیفیت بسیار بالاتر از اونی که من داشتم به دستم رسید و این آلبوم بی نهایت زیبا رو جایگزین آلبوم قبلی کردم.
پس، باز هم از شما بسیار ممنونم و دست مریزاد.
6. ضمناً آهنگ های "سوییت ایرانی" توی "سیمای اقتصاد ما" هم خیلی استفاده می شدن. الآن هم که دارم این نوشته ها رو تایپ می کنم باز دارم آلبوم فوق الذکر رو با جون و دل گوش می دم. عالیه این کار.
واقعاً بعضی از کارها تکرارناشدنی ان و فکر می کنم اگه آقای "ابولحسن صبا" هم زنده بود، اذعان می کرد که این آلبوم بهترین اجرا از ساخته های ارزشمند ایشون بوده.
7. راستی یه سؤال:
من راستش به لینک آخر "پیکو فایل"ی که زحمت کشیدید، سر نزدم؛ همونی که، آخرش به OMSHIMEO ختم می شه.
می خواستم ببینم این همون آلبوم "خاورمیانه ی ایران"ه؟ یا کارهای زنده یاد "عماد رام"؟
8. خاطره ی شما در پیرایشگاه و دیدار با آقای "اکبر گلپایگانی" هم مث تموم خاطرات شما جالب و دلنوشته ای ارزشمند بود و فکر می کنم جزو لحظاتی بوده؛ که، تا همیشه توی ذهن شما مونده.
9. باز هم ممنونم از تو، دوست خوبم؛ که، وقت می ذاری و با حوصله جواب می دی.
ببخشید که پاسخ کمی دیر شد. چند روزی بخاطر تغییرات آب و هوا، سرماخورده و بی حوصله بودم.
فعلاً.
بسیار ممنونم از شما؛ بخاطر، گل های زیبا، نوشته های ارزشمند و خاطره انگیز و فایل ها و لینک ها.
2. راستش در مورد "حسن" خان "گلپایگانی" خبر نداشتم و نمی دونستم این دو برادر، برادر هنرمند دیگه ای هم دارن. متشکرم از اطلاع رسانی های خوبتون.
3. من هم از ترانه ی "یاد دل" خیلی لذت می برم و جزو کارای مورد علاقه مه؛ که، تقریباً هر چند وقت دلم براش تنگ می شه و باید بهش گوش بدم.
این ترانه به همراه "من تو را آسان نیاوردم به دست".
4. در مورد "باز مدرسم دیر شد" کاملاً در جریان بودم که از ساخته های ارزشمند استاد هستن؛ اما، در مورد "خلیج فارس" و "صدای بارون" و همچنین سرود ملی کشور فرانسه نه. خیلی جالب بود. باز هم ممنون از اطلاع رسونی های ارزشمند شما، دوست عزیزم.
5. اما، "59" عزیز، راستش هنگامی که نوشته های شما رو درباره ی موسیقی "صبح جمعه با شما" می خوندم، شاید باورتون نشه؛ اما، دقیقاً موسیقی "سوییت ایرانی" اومد تو ذهنم؛ اما، حالا می گم چی شد!
راستش برای من این کاست، بی نهایت خاطره انگیزه و بعد از این که شما اون لینک ارزشمند رو هدیه دادید، چشم بسته گرفتمش، با نهایت کیفیت.
اما، بعد دیدم که تو هاردم این کار ارزشمند رو داشته م؛ اما، به نام "محمد هوشمند"!
اگه اشتباه نکنم اولین بار "استاکر" عزیز این آلبوم رو به بچه های انجمن معرفی کرد؛ اما، به نام "محمد هوشمند".
تنها حُسن لینک ارزشمند شما این بود که کاری با کیفیت بسیار بالاتر از اونی که من داشتم به دستم رسید و این آلبوم بی نهایت زیبا رو جایگزین آلبوم قبلی کردم.
پس، باز هم از شما بسیار ممنونم و دست مریزاد.
6. ضمناً آهنگ های "سوییت ایرانی" توی "سیمای اقتصاد ما" هم خیلی استفاده می شدن. الآن هم که دارم این نوشته ها رو تایپ می کنم باز دارم آلبوم فوق الذکر رو با جون و دل گوش می دم. عالیه این کار.
واقعاً بعضی از کارها تکرارناشدنی ان و فکر می کنم اگه آقای "ابولحسن صبا" هم زنده بود، اذعان می کرد که این آلبوم بهترین اجرا از ساخته های ارزشمند ایشون بوده.
7. راستی یه سؤال:
من راستش به لینک آخر "پیکو فایل"ی که زحمت کشیدید، سر نزدم؛ همونی که، آخرش به OMSHIMEO ختم می شه.
می خواستم ببینم این همون آلبوم "خاورمیانه ی ایران"ه؟ یا کارهای زنده یاد "عماد رام"؟
8. خاطره ی شما در پیرایشگاه و دیدار با آقای "اکبر گلپایگانی" هم مث تموم خاطرات شما جالب و دلنوشته ای ارزشمند بود و فکر می کنم جزو لحظاتی بوده؛ که، تا همیشه توی ذهن شما مونده.
9. باز هم ممنونم از تو، دوست خوبم؛ که، وقت می ذاری و با حوصله جواب می دی.
ببخشید که پاسخ کمی دیر شد. چند روزی بخاطر تغییرات آب و هوا، سرماخورده و بی حوصله بودم.
فعلاً.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. "59" گرامی، الآن لینک بالا رو گرفتم و متوجه شدم نشونی 6 تا آس بوده؛ که، به جرأت می تونم بگم بهترین کارایی هستن که بعد از مدت ها دارم می شنوم.
واقعاً ممنونم ازت. بی نظیره "ایران، خاورمیانه"ی "استاد محمد شمس".
2. توضیحات شما رو در مورد هر 6 تِرَک خوندم و حقا که اصل مطلب رو نوشتید.
بنده هم جسارت نباشه، فقط دل نوشته های خودمو می نویسم، مبتدی وار:
2.1. "کاروان" و ریتمشو خیلی دوست داشتم. برام تداعی کننده ی زنگ شترها و دارنده ی یه جور شور و سرمستی زیبا بود.
2.2. وای که ترک "بهار" چقدر زیبا و کهنه نشدنیه. از اون روز 100 بار شنیدمش؛ اما، باز هم برام تازگی داره.
نوای لطیف نی و دف و کرشمه های ساز نی عالیه.
به قول خود شما: "هر چه بگوییم کم است".
2.3. در مورد ترک سوم ("حاجی بابا")؛ که، به احتمال زیاد نامش باید بامسما باشه و اشاره به شخصیتی معروف؛ که، ما نمی دونیم، شما اشاره های زیبایی داشتید. ممنون.
من بی نهایت یاد دو کار می افتم با شنیدن این قطعه: یکی موسیقی های متن (و نه تیتراژهای) "باز مدرسم دیر شد" و یکی جُنگ "برای فردا".
از دوستان کسی می دونه آهنگساز "برای فردا" کدوم هنرمندی بودن؟
با توجه به سَبک کارها حدس بنده اینه که می بایست خود جناب "شمس" باشن.
2.4. "نغمه های عاشقانه ی فارسی" هم بسیار زیباست و یادآور کارهای محلی و مقامی.
سنتور تو این قطعه نمود بیشتری داره و در کل برای ما خیلی خاطره انگیز نیست؛ اما، زیباست.
2.5 "سوسن" عالی بود و فکر نمی کنم بتونم چیزی بنویسم که کامل تر از نوشته های جنابعالی باشه.
دوباره تو این کار نی کرشمه هاشو از سر می گیره و شنونده رو مست و از خود بیخود می کنه.
2.6. "لیلا" بهترین انتخاب برای حُسن ختام این آلبوم زیباست. کاری ملایم، نیمه شاد و نیمه غمگین؛ که، بی نهایت یاد کارهای دوران اوج "مُعین" عزیز می ندازه منو.
3. و باز هم بی نهایت ممنونم از تو، دوست عزیزم؛ که، با سخاوت تموم این آلبوم نایاب رو هدیه ی دوستان کردی.
خوشبختانه مث اکثر هدیه های اخیرتون اولین کسی بودم که فایل ها رو دریافت می کردم و اینو افتخاری برای خودم می دونم.
مطمئناً اگه دوستان بدونن گنجینه هایی که گاهی بین ما رد و بدل می شه، چقدر ارزشمنده، "پیکو فایل" منفجر می شه!
"فدایی داری".
فعلاً.
واقعاً ممنونم ازت. بی نظیره "ایران، خاورمیانه"ی "استاد محمد شمس".
2. توضیحات شما رو در مورد هر 6 تِرَک خوندم و حقا که اصل مطلب رو نوشتید.
بنده هم جسارت نباشه، فقط دل نوشته های خودمو می نویسم، مبتدی وار:
2.1. "کاروان" و ریتمشو خیلی دوست داشتم. برام تداعی کننده ی زنگ شترها و دارنده ی یه جور شور و سرمستی زیبا بود.
2.2. وای که ترک "بهار" چقدر زیبا و کهنه نشدنیه. از اون روز 100 بار شنیدمش؛ اما، باز هم برام تازگی داره.
نوای لطیف نی و دف و کرشمه های ساز نی عالیه.
به قول خود شما: "هر چه بگوییم کم است".
2.3. در مورد ترک سوم ("حاجی بابا")؛ که، به احتمال زیاد نامش باید بامسما باشه و اشاره به شخصیتی معروف؛ که، ما نمی دونیم، شما اشاره های زیبایی داشتید. ممنون.
من بی نهایت یاد دو کار می افتم با شنیدن این قطعه: یکی موسیقی های متن (و نه تیتراژهای) "باز مدرسم دیر شد" و یکی جُنگ "برای فردا".
از دوستان کسی می دونه آهنگساز "برای فردا" کدوم هنرمندی بودن؟
با توجه به سَبک کارها حدس بنده اینه که می بایست خود جناب "شمس" باشن.
2.4. "نغمه های عاشقانه ی فارسی" هم بسیار زیباست و یادآور کارهای محلی و مقامی.
سنتور تو این قطعه نمود بیشتری داره و در کل برای ما خیلی خاطره انگیز نیست؛ اما، زیباست.
2.5 "سوسن" عالی بود و فکر نمی کنم بتونم چیزی بنویسم که کامل تر از نوشته های جنابعالی باشه.
دوباره تو این کار نی کرشمه هاشو از سر می گیره و شنونده رو مست و از خود بیخود می کنه.
2.6. "لیلا" بهترین انتخاب برای حُسن ختام این آلبوم زیباست. کاری ملایم، نیمه شاد و نیمه غمگین؛ که، بی نهایت یاد کارهای دوران اوج "مُعین" عزیز می ندازه منو.
3. و باز هم بی نهایت ممنونم از تو، دوست عزیزم؛ که، با سخاوت تموم این آلبوم نایاب رو هدیه ی دوستان کردی.
خوشبختانه مث اکثر هدیه های اخیرتون اولین کسی بودم که فایل ها رو دریافت می کردم و اینو افتخاری برای خودم می دونم.
مطمئناً اگه دوستان بدونن گنجینه هایی که گاهی بین ما رد و بدل می شه، چقدر ارزشمنده، "پیکو فایل" منفجر می شه!
"فدایی داری".
فعلاً.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
با سلام و خسته نباشید خدمت دوستان قدیمی و جدید
یه سوال فنی دارم که امیدوارم بتونید کمکم کنید.بخصوص جناب 59 که میدونم ید طولایی در ادیت فیلم دارند.
راستش من یک فیلم کوتاه با صدای اصلی دارم که روی این فیلم، موزیک گذاشته شده ولی صدای اصلی فیلم هم قابل شنیدنه.
شما نرم افزاری می شناسید که موزیک روی فیلم رو حذف کنه بطوریکه فقط صدای اصلی فیلم و دیالوگها باقی بمونه؟
یه سوال فنی دارم که امیدوارم بتونید کمکم کنید.بخصوص جناب 59 که میدونم ید طولایی در ادیت فیلم دارند.
راستش من یک فیلم کوتاه با صدای اصلی دارم که روی این فیلم، موزیک گذاشته شده ولی صدای اصلی فیلم هم قابل شنیدنه.
شما نرم افزاری می شناسید که موزیک روی فیلم رو حذف کنه بطوریکه فقط صدای اصلی فیلم و دیالوگها باقی بمونه؟
Negin 2- تعداد پستها : 244
Join date : 2011-01-02
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
سلام دوستان
ببخشید من دقیقاً نمیدونم این درخواستم رو توی کدوم تاپیک مطرح کنم برای همین اینجا پست میذارم
من مدتیه دنبال سرود «من و کوه» میگردم که تو دهه شصت از برنامه رادیویی بچههای انقلاب پخش میشد
متنش هم برای همه آشناست:
من در کمرکش کوه، خوشحال میدویدم
ناگاه از دل کوه، صدای پا شنیدم
وقتی که ایستادم، دیگر صدا نیامد
همراه ناله باد، صدای پا نیامد
...
ممنون میشم اگه کسی فایل صوتی این سرود رو داشته باشه اینجا بذاره
تشکر فراوان
ببخشید من دقیقاً نمیدونم این درخواستم رو توی کدوم تاپیک مطرح کنم برای همین اینجا پست میذارم
من مدتیه دنبال سرود «من و کوه» میگردم که تو دهه شصت از برنامه رادیویی بچههای انقلاب پخش میشد
متنش هم برای همه آشناست:
من در کمرکش کوه، خوشحال میدویدم
ناگاه از دل کوه، صدای پا شنیدم
وقتی که ایستادم، دیگر صدا نیامد
همراه ناله باد، صدای پا نیامد
...
ممنون میشم اگه کسی فایل صوتی این سرود رو داشته باشه اینجا بذاره
تشکر فراوان
ahmad1395- تعداد پستها : 1
Join date : 2017-02-09
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
- امیلیانو گرامی با درود.
امیدوارم که خوب و سلامت باشید,
و بینی تون به معنای خوب این واژه, چاق شده باشد (لبخند).
ایرانی ها که همش در فکر تراشیدن بینی هستند,
دلیلش اینه که وقتی بهم میرسن, همش میگن: "سلام, حالت خوبه؟. دماغت چاقه؟".
یعنی این موضوع چاق و چله بودن بینی, یک امتیاز به شمار می یاد,
آنگاه مادامی که این آرزو که همانا پروارشدن بینی باشه برآورده میشه,
دلشون رو میزنه و بفکر عملیات وحشتناکسازی و تراشیدن آن می افتند.
و این است برداشت و نتیجه گیری اینجانب, از پروسه ی "عملات دماغی" در ایران (خنده).
حالا از لوسبازیهای من که بگذریم,
دلتنگ همگی یاران و منجمله شما بودم.
سپاس که آمدید به فروم.
راستش یک پست جانانه ای در دست دارم,
(که البته سوای آن فیلم شصتی و ۳۵م.م. هست که در تالار کودک گفتم)
پست تلفیقی هست که از عکس و فایل تصویری تشکیل شده,
کارهاش تموم هست فقط توضیحات متن و تصویرش انجام بشه,
تقدیم فروم و یاران ارجمند میگردد.
سایت فارسی نویس (بهنویس) چند روزی هست که از کار افتاده.
در طی ۴-۵ سال پیش, عادت کردم به بهنویس,
چون خیلی راحت وقتی در آن متن رو پینگلیش مینویسیم,
همزمان در قسمت پایین سایت خوبشان, به پارسی تبدیل میگردد.
چند روزی هست که کار نمیکنه,
از اینرو اکنون با "پینگلیس-پارسی نویس گوگل" مینویسم,
که مثل بهنویس راحت نیست.
.
.
.
- و اما تا زمانی که پست تلفیقی آماده بشه, پرسشی از شما و یاران داشتم.
هفته ی پیش, پوستر فیلم "دو - ۱۳۹۳", نظرم رو بخودش جالب کرد.
(چون احساس کردم که این فیلم, روایتگر انسانیست که در زندگی شخصیش, تنهاست).
از اینرو با آنکه توبه کرده بودم که دیگه فیلم ایرانی نسل جدید نبینم,
اما آنرا (دو) را دیدم. ... راستش هم خوشم آمد و هم حس بیزاری ایجاد شد.
میخواستم بپرسم از شما و دیگر یاران, که اگر فیلم روی سخن را دیدید,
در صورت تمایل, دیدگاهتان را بفرمایید تا سپس نقدم را بگویم.
و یا اینکه اگر ندیدید و وقت و حوصله داشتید, لطفن تماشا بفرمایید.
فیلمی هست که میشه راجع بهش, هم کوهی تعریف و تمجید,
و هم دریایی انتقاد و انزجار روانه ساخت!.
نکته ی بیطرفانه اینکه, مفهوم نوستالژی در این فیلم, خوب نشون داده شده,
چون کارگردانش - خانم سهیلا گلستانی, همدوره ی سنی خودمون هستند.
حالا هر زمان که شد, خوشحال میشم که دیدگاه شما و یاران رو بدونم,
و سپس حرفهای هم ستایشگرانه و هم انتقادی-انزجاری خویش را خواهم گفت.
.
.
.
- مطلب دیگر اینکه,
در جریان سونامی فوت هنرمندان,
بهتر میدونید که سرکار خانوم "ایران شاقول" نیز فوت شدند.
ایشان از سه سال پیش, مقیم امریکا بودند,
و نزدیک به دو سال از این زمان رو, درگیر بیماری سرطان.
.... روحشان شاد.
سال ۱۳۷۵ یا ۷۶, نزدیک درب پارک ملت تهران,
روزی دیدم ایشان را که مشغول پارک کردن اتوموبیلشان که رنوی ۵ بود, بودند.
همانند بخشهایی که اخبار میگفتند, بسیار باوقار پوشش و لباس داشتند,
و همچنین عینک آفتابی هم زده بودند. که اما شناختم فورن ایشان را.
روحشان شاد و همیشه گرامیست.
*(ویدئو)> مصاحبه ی تصویری و قدیمی بهروز تشکر, با "ایران شاقول" .:
http://s9.picofile.com/file/8295830000/Iran_Shaghul_60_70_80_.wmv.html
*(ویدئو)> یادسخنهای جناب "حسن سلطانی" و خانم "سولماز اصغری" از همکارشان - زنده یاد "ایران شاقول" .:
http://www.iribnews.ir/files/fa/news/1395/12/1/775374_920.mp4
http://www.iribnews.ir/fa/news/1520715/درگذشت-ایران-شاقول-گوینده-پیشکسوت-خبر-فیلم
* لینک همگون با گفتار روی سخن >
(گپی با گويندگان اخبار تلويزيون در دهه شصت + تصاویر) .:
http://www.bartarinha.ir/fa/news/487910/گپی-با-گويندگان-اخبار-تلويزيون-در-دهه-شصت
http://shahrematlab.com/ایران-شاقول/
(خاطرات "سولماز اصغری" - گوینده سابق خبر, از دهه شصت) .:
http://namnak.com/سولماز-اصغری-گوینده-خبر.p41999
http://www.hamshahrionline.ir/details/357362
.
.
.
- مطلب دیگه اینکه,
تصویر زیر, مربوط به دهه ۵۰ هست.
زنده یاد "پرویز بشردوست" و آقای "جهانگیر الماسی" در دوران جوانی ...
http://www.cinemajournal.ir/درگذشت-یک-بازیگر-نویسنده-کارگردانعکس/
* در مراسم یادبود "پرویز بشردوست" صورت گرفت.
اهدای مدالیوم خانه تئاتر به خانواده بشردوست .:
http://theater.ir/fa/93974
http://theater.ir/fa/92869
.
.
.
*(با سپاس از امیلیانو گرامی برای ویرایش و یافتن نام پرسوناژ عروسکی آتقی - نوروز ۱۳۶۵)*
- و عکس پایانی این نوبت (حتمن دیدید, اما من هفته ی پیش آنرا در نت یافتم).
پشت صحنه ی برنامه ی عروسکی "آتقی" از نوروز ۱۳۶۵.
عکس بسیار نوستالژیکی هست.
جناب مجید قناد هم در تصویر هستند.
http://www.fardanews.com/fa/news/403323/عکسهایی-برای-خاطرهبازی-دهه-شصتیها-از-برنامههای-تلویزیون
- ... و البته با دیدن پرسوناژ آتقی عروسکی،
برنامه ی "فسقلی و پدربزرگ" نیز که سال ۱۳۶۳ پخش میشد، تداعی میگردد.
- نکته ی تکراری که برای بار سوم میگویم و از گفته ی خویش بسیار هم دلشادم اینکه>:
یا آقای پدربزرگ و یا نوه اش فسقلی, خلاصه یکی از این دو,
عاشق و دوستدار شدید "تاس کباب" بودند و دایمن نام این خوراک را بزبان می آوردند.
دوران میانه ی شصت که این برنامه را می دیدیم, من نمیدانستم که تاسکباب چی هست,
یعنی اصلن نخورده بودم, برای همین برداشتم این بود که این خوراک,
حتمن کبابی هست که کچله! (خنده) ...
میدونم که خنده ی بیجا و لجآوری داشتم اما ... (لبخند).
.
.
.
پی نوشت.:
فیلم زیر را, سه ماه پیش دیدم.
Pain & Gain - 2013
از جهت میزانسن, دوربین, تدوین و کارگردانی و بازیگردانی,
اگر سیستم امتیازدهی, صد باشد,
فیلم روی سخن, هزار و شاید میلیون امتیاز باید بگیرد.
بقدری خوشساخت هست که یکنفس دیدم. و در بین فیلمهای هالیوودی نسل تازه,
از دیدگاه ساختار, یک ایدآل بشمار می آید, چراکه هیچ افکت کامپیوتری و صحنه سازیهای مصنوعی,
در ساختنش بکار نبرده اند, بلکه سینمای واقعی هست و هنر تدوین و فیلمبرداری, در آن موج میزند.
جالب تر اینکه, داستان آن تخیلی نیست, بلکه بر اساس واقعیت میباشد!!!.
نام اریجینال فیلم "Pain & Gain - 2013" است. با زمان دو ساعت و نه دقیقه.
[در دوبله روسی با نام -"با عرق جبین و خون دل (کد یمین): آنابولیک"-
این فیلم را عنوانگذاری کردند]
صرفه نظر از سوژه ی آن, مورد خنده دار و طنزی هم در یک سکانسش هست,
جایی که مرد خلافکار, گرلفرند تازه ی خود را به دوستان اوباشش معرفی میکند,
و سپس اشاره به پروتزی میکند که گ.ف. در قسمت بالای بدنش انجام داده.
بعد میگوید که "نه, دست نزنید بهش, فقط نگاه کنید!).), ...
این فیلم توبه ی نصوح کجاست؟ (خنده).
بله, ... واقعنکه چه "عرق جبین و کد یمینی" این آنابولیک(عضله سازی),
برای این اراذل و اوباش, بهمراه داشت ...
سلامت باشید.
وقت خوش.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الخميس مايو 25, 2017 2:18 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است. (السبب : (با سپاس از امیلیانو گرامی برای ویرایش و یافتن نام پرسوناژ عروسکی آتقی - نوروز ۱۳۶۵))
صفحه 11 از 16 • 1 ... 7 ... 10, 11, 12 ... 16
مواضيع مماثلة
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
صفحه 11 از 16
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد