برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
+56
sorena0831
raymand
arash_60
reza2009
Indiana Jones
amirpuyol
ramin
saeidehes
majid_barca
new guest
heidiiii
suny
Behzad_T
alan45
heidiii
elena 20
arman
Heidii
Clover
Mihakralj
وهاب
omidsilver7
amirarsalanroomi
Heidi
Davood
mahmood
farhad666
kazvash
مژي
fazel1994
علی موسویان
blue2012
aghaghi
نجمه
tisto
سوگل خانمی
venous_m
arsenal.fc.g
sooratak
manaa
kave
Ishpateka
Esi-72
erfan
S@M
Shervin
alirad
slevin(HAMID
ariangirl
59
babak
Negin 2
mahmood666
sahra_7
stalker
SMAM
60 مشترك
صفحه 34 از 42
صفحه 34 از 42 • 1 ... 18 ... 33, 34, 35 ... 38 ... 42
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
Heidii نوشته است:
واقعا یادش به خیر.
ممنونم از یادآوری های روشن و دقیق آرمان و سم و بابک عزیز.
جدا عالی بود. کاملا درسته. نقش پرتقال فروش رو مرحوم "کیومرث ملک مطیعی" بازی می کرد. به قول شما مرتب مشغول گردگیری و برق انداختن پرتقال هاش بود! تمام خاطره هایی که از این سریال یادآوری کردین، حال و هوای روزهای آخر اسفند و نزدیک شدن عید رو برای من تداعی میکنه. از پسربچه های بازیگر این سریال، هیچ تصویری توی خاطرم ندارم و هرچی سریال دهه شصتی توی ذهنم مرور می کنم فقط این چهره ی آشنا از ذهنم می گذره که قبلا مفصل در موردش صحبت کرده بودیم. (طبق صحبت هایی که قبلا توی فروم شده بود ظاهرا اسمش آرش امیر حسینی است) این پسر را غیر از فیلم سینمایی "سفر جادویی" تو تعدادی از سریال های آن دوره هم زیاد می دیدیم. مثل ماجراهایی که تو یه مدرسه می گذشت یا ماجراهایی که تو یه خانه اتفاق می افتاد و خواهر و برادری به اسم سارا و سعید، معمولا داشتن دردسر درست می کردن. یا پرخوری می کردن یا نمک زیادی توی غذا می ریختن و خلاصه همیشه به دلیلی مشغول مخفی کاری بودن. نمی دونم این ماجراهای مختلفی که توی ذهنم است همه شون مال یک مجموعه بودن یا سریال های متفاوتی بودن که تو بازه های زمانی مجزایی پخش می شدن. به هرحال یادمه گاهی مادرشون رویا افشار بود و گاهی هم چهره های دیگری از ذهنم عبور میکنه. پدرشون هم گاهی جلیل فرجاد بود و گاهی مرحوم منوچهر لاریجانی.
تیتراژ خاطره انگیز "ماجراهای خانه ی ما":
http://s5.picofile.com/file/8118734084/Majarahaye_Khaneye_Ma.flv.html
قسمتی از این مجموعه که یادآور حال و هوای آن دوره است و خاطره ی تعدادی از این چهره ها را برایمان زنده می کند:
http://s5.picofile.com/file/8118822776/Khaneye_Ma.flv.html
با درود خانم هایدی خدمت شما و همسر گرامیتان.
سال نو خجسته باد، همراه با سلامتی و شادکامی.
بسیار بسیار عالی و خاطره انگیز بودند فایلهایی که لطف فرمودید.
بینهایت نوستالژیک بودند. ... اتفاقن در ذهن من نیز، همیشه پدر این خانواده،
زنده یاد منوچهر لاریجانی نقش بسته بود و یکی - دو سال پیش،
در فروم رویایی هم آنرا عنوان کرده بودم، اما از آنجا که بیشتر نام جلیل فرجاد،
برای نقش پدر آنها مطرح میشد در انجمن، خودم نیز چند درصدی به شک افتاده بودم.
اما اکنون بازی مرحوم لاریجانی، با این فایلهای خاطره انگیز، به اثبات میرسد.
یک قسمتی بود که مناسبتی کار کرده بودند در این سریال، برای خرداد ۱۳۶۸،
که کلن حالت تئاتر داشت و سمبولیک بود. چند هفته ای هم پی در پی آنرا بازپخش میکردند.
فضای آن بدینگونه بود که همگی شان، لباس مشکی بتن داشتند، و در همان لوکیشن خانه ی خود،
یک سن تأتر با پارچه های سیاه درست کرده بودند، و یک صندلی هم آنجا رو به دوربین قرار داشت،
سپس هر کدام به ترتیب، به نقطه ای در کنار دوربین، همانند نقطه ی نگاهی که در افق هست خیره میشدند،
و جملههای ادبی، و حالت درونی خود را که مربوط به سوژه ی مناسبتی سریال بود، بزبان میآوردند.
یاد منوچهر لاریجانی را، بازهم گرامی میداریم.
سپاسگزارم برای دو فایل بسیار نوستالژیک تصویری.
سلامت باشید.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
هایدی جان تا جایی که من یادمه (یا حداقل اون تصویری که من توی ذهنمه) اون پسره این پسره نبود! ایشون اون موقع قطعاً خیلی کم سن تر بوده. اون پسره به نظرم بزرگتر بود واگر درست یادم باشه، فکر نمی کنم تو فیلم دیگه ای دیده باشمش...چون اون سریال مالی خیلی قبل از اون زمانیه که آرش توی اون مجموعه ای که میگید (همون که راجع به نکات خانه داری بود که همراه با فاطمه طاهری در نقش مادربزرگ و تانیا جوهری در نقش مادر بود. رویا افشار هم توی رفتار با کودک بازی میکرد که کمی قبل از شروع این یکی پخش میشد) بازی میکرد و حتی اون زمان هم کم سن بود و حتی هنوز صداش مردونه نشده بود.
S@M- تعداد پستها : 161
Join date : 2010-03-30
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
S@M نوشته است:هایدی جان تا جایی که من یادمه (یا حداقل اون تصویری که من توی ذهنمه) اون پسره این پسره نبود! ایشون اون موقع قطعاً خیلی کم سن تر بوده. اون پسره به نظرم بزرگتر بود واگر درست یادم باشه، فکر نمی کنم تو فیلم دیگه ای دیده باشمش...چون اون سریال مالی خیلی قبل از اون زمانیه که آرش توی اون مجموعه ای که میگید (همون که راجع به نکات خانه داری بود که همراه با فاطمه طاهری در نقش مادربزرگ و تانیا جوهری در نقش مادر بود. رویا افشار هم توی رفتار با کودک بازی میکرد که کمی قبل از شروع این یکی پخش میشد) بازی میکرد و حتی اون زمان هم کم سن بود و حتی هنوز صداش مردونه نشده بود.
59 نوشته است:
با درود خانم هایدی خدمت شما و همسر گرامیتان.
سال نو خجسته باد، همراه با سلامتی و شادکامی.
بسیار بسیار عالی و خاطره انگیز بودند فایلهایی که لطف فرمودید.
بینهایت نوستالژیک بودند. ... اتفاقن در ذهن من نیز، همیشه پدر این خانواده،
زنده یاد منوچهر لاریجانی نقش بسته بود و یکی - دو سال پیش،
در فروم رویایی هم آنرا عنوان کرده بودم، اما از آنجا که بیشتر نام جلیل فرجاد،
برای نقش پدر آنها مطرح میشد در انجمن، خودم نیز چند درصدی به شک افتاده بودم.
اما اکنون بازی مرحوم لاریجانی، با این فایلهای خاطره انگیز، به اثبات میرسد.
یک قسمتی بود که مناسبتی کار کرده بودند در این سریال، برای خرداد ۱۳۶۸،
که کلن حالت تئاتر داشت و سمبولیک بود. چند هفته ای هم پی در پی آنرا بازپخش میکردند.
فضای آن بدینگونه بود که همگی شان، لباس مشکی بتن داشتند، و در همان لوکیشن خانه ی خود،
یک سن تأتر با پارچه های سیاه درست کرده بودند، و یک صندلی هم آنجا رو به دوربین قرار داشت،
سپس هر کدام به ترتیب، به نقطه ای در کنار دوربین، همانند نقطه ی نگاهی که در افق هست خیره میشدند،
و جملههای ادبی، و حالت درونی خود را که مربوط به سوژه ی مناسبتی سریال بود، بزبان میآوردند.
یاد منوچهر لاریجانی را، بازهم گرامی میداریم.
سپاسگزارم برای دو فایل بسیار نوستالژیک تصویری.
سلامت باشید.
ممنونم از 59 گرامی و سم عزیز.
یادآوری خیلی خوبی نوشتین در مورد اون مجموعه خیلی قدیمی تری که در مورد نکات خانه داری بود. شما نوشتین تانیا جوهری. مادره احتمالا الیزا جوهری نبود؟ یه چیز خیلی محوی تو ذهنمه از همین مجموعه که مادرشون انگار الیزا جوهری بود.
رویا افشار هم احتمالا توی اون مجموعه ای بازی می کرد که صبح ها بعد از برنامه کودک شبکه دو پخش میشد. (رفتار با کودک که شما نوشتین)
این یکی (ماجراهای خانه ما) هم از برنامه کودک شبکه یک پخش می شد. پس ظاهرا سه تا مجموعه مجزا بودن با همین موضوع مشترک ِ ماجراهای خانوادگی. نمی دونم آرش امیرحسینی توی هرسه تاشون بود یا نه ولی تقریبا مطمئنم توی اون سریالی که ماجراهای یک مدرسه بود بازی می کرد. اونجا هم ملیحه نیکجومند نقش مادر یکی از پسرهای مدرسه ای رو داشت و در یکی از قسمت ها، صدای پسرش رو که توی خواب حرف می زد یواشکی ضبط می کرد و می برد به ناظم (جلیل فرجاد) نشون می داد.
ممنونم از تبریکات شما جناب 59. من هم در سال جدید برای شما و همه ی دوستان عزیز، آرزوی سلامتی و آرامش دارم.
راستش فکر می کنم این مجموعه، ادامه ای داشت که باقی نقش های پدر را جلیل فرجاد بازی می کرد. چون توی اون قسمتی که مربوط به فوت آقای خمینی می شد تا جاییکه یادمه پدرشون جلیل فرجاد بود. نمی دونم اون قسمت مناسبتی که شما یادآوری کردین مربوط به همین قسمت میشه یا نه ولی متاسفانه صحنه های مورد نظر شما را به خاطر نیاوردم. من تا این حد یادمه که می خواستن خانوادگی برن جماران و متوجه می شدن که ایشون فوت کرده و همگی ناراحت بودن. دختره هم یه خوابی در این مورد دیده بود. موسیقی اینترلود روی همین قسمت پخش میشد.
متاسفانه مجموعه دهه هفتادی مورد نظر شما را هم یادم نیامد. راستی با اشاره ی خوب شما به شبکه پنج و دهه هفتاد، یک مجموعه خانوادگی شبیه همین "ماجراهای خانه ما" یادم افتاد که اوایل تاسیس شبکه پنج پخش می شد. طبق معمول یک خواهر و برادر بودن و یک پدر و مادر. پدرشون محمد فیلی بود و نقش مادر رو مریم سعادت بازی می کرد. تو یکی از قسمت ها از دختره خواستگاری شده بود و دنبال راه حلی بودن تا موضوع را با پدره در میان بگذارن و مادر و دختره رویشان نمی شد.
یادآوری خیلی خوبی نوشتین در مورد اون مجموعه خیلی قدیمی تری که در مورد نکات خانه داری بود. شما نوشتین تانیا جوهری. مادره احتمالا الیزا جوهری نبود؟ یه چیز خیلی محوی تو ذهنمه از همین مجموعه که مادرشون انگار الیزا جوهری بود.
رویا افشار هم احتمالا توی اون مجموعه ای بازی می کرد که صبح ها بعد از برنامه کودک شبکه دو پخش میشد. (رفتار با کودک که شما نوشتین)
این یکی (ماجراهای خانه ما) هم از برنامه کودک شبکه یک پخش می شد. پس ظاهرا سه تا مجموعه مجزا بودن با همین موضوع مشترک ِ ماجراهای خانوادگی. نمی دونم آرش امیرحسینی توی هرسه تاشون بود یا نه ولی تقریبا مطمئنم توی اون سریالی که ماجراهای یک مدرسه بود بازی می کرد. اونجا هم ملیحه نیکجومند نقش مادر یکی از پسرهای مدرسه ای رو داشت و در یکی از قسمت ها، صدای پسرش رو که توی خواب حرف می زد یواشکی ضبط می کرد و می برد به ناظم (جلیل فرجاد) نشون می داد.
ممنونم از تبریکات شما جناب 59. من هم در سال جدید برای شما و همه ی دوستان عزیز، آرزوی سلامتی و آرامش دارم.
راستش فکر می کنم این مجموعه، ادامه ای داشت که باقی نقش های پدر را جلیل فرجاد بازی می کرد. چون توی اون قسمتی که مربوط به فوت آقای خمینی می شد تا جاییکه یادمه پدرشون جلیل فرجاد بود. نمی دونم اون قسمت مناسبتی که شما یادآوری کردین مربوط به همین قسمت میشه یا نه ولی متاسفانه صحنه های مورد نظر شما را به خاطر نیاوردم. من تا این حد یادمه که می خواستن خانوادگی برن جماران و متوجه می شدن که ایشون فوت کرده و همگی ناراحت بودن. دختره هم یه خوابی در این مورد دیده بود. موسیقی اینترلود روی همین قسمت پخش میشد.
متاسفانه مجموعه دهه هفتادی مورد نظر شما را هم یادم نیامد. راستی با اشاره ی خوب شما به شبکه پنج و دهه هفتاد، یک مجموعه خانوادگی شبیه همین "ماجراهای خانه ما" یادم افتاد که اوایل تاسیس شبکه پنج پخش می شد. طبق معمول یک خواهر و برادر بودن و یک پدر و مادر. پدرشون محمد فیلی بود و نقش مادر رو مریم سعادت بازی می کرد. تو یکی از قسمت ها از دختره خواستگاری شده بود و دنبال راه حلی بودن تا موضوع را با پدره در میان بگذارن و مادر و دختره رویشان نمی شد.
Heidii- تعداد پستها : 102
Join date : 2013-02-02
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
Heidii نوشته است:
ممنونم از 59 گرامی و سم عزیز.
یادآوری خیلی خوبی نوشتین در مورد اون مجموعه خیلی قدیمی تری که در مورد نکات خانه داری بود. شما نوشتین تانیا جوهری. مادره احتمالا الیزا جوهری نبود؟ یه چیز خیلی محوی تو ذهنمه از همین مجموعه که مادرشون انگار الیزا جوهری بود.
رویا افشار هم احتمالا توی اون مجموعه ای بازی می کرد که صبح ها بعد از برنامه کودک شبکه دو پخش میشد. (رفتار با کودک که شما نوشتین)
این یکی (ماجراهای خانه ما) هم از برنامه کودک شبکه یک پخش می شد. پس ظاهرا سه تا مجموعه مجزا بودن با همین موضوع مشترک ِ ماجراهای خانوادگی. نمی دونم آرش امیرحسینی توی هرسه تاشون بود یا نه ولی تقریبا مطمئنم توی اون سریالی که ماجراهای یک مدرسه بود بازی می کرد. اونجا هم ملیحه نیکجومند نقش مادر یکی از پسرهای مدرسه ای رو داشت و در یکی از قسمت ها، صدای پسرش رو که توی خواب حرف می زد یواشکی ضبط می کرد و می برد به ناظم (جلیل فرجاد) نشون می داد.
ممنونم از تبریکات شما جناب 59. من هم در سال جدید برای شما و همه ی دوستان عزیز، آرزوی سلامتی و آرامش دارم.
راستش فکر می کنم این مجموعه، ادامه ای داشت که باقی نقش های پدر را جلیل فرجاد بازی می کرد. چون توی اون قسمتی که مربوط به فوت آقای خمینی می شد تا جاییکه یادمه پدرشون جلیل فرجاد بود. نمی دونم اون قسمت مناسبتی که شما یادآوری کردین مربوط به همین قسمت میشه یا نه ولی متاسفانه صحنه های مورد نظر شما را به خاطر نیاوردم. من تا این حد یادمه که می خواستن خانوادگی برن جماران و متوجه می شدن که ایشون فوت کرده و همگی ناراحت بودن. دختره هم یه خوابی در این مورد دیده بود. موسیقی اینترلود روی همین قسمت پخش میشد.
متاسفانه مجموعه دهه هفتادی مورد نظر شما را هم یادم نیامد. راستی با اشاره ی خوب شما به شبکه پنج و دهه هفتاد، یک مجموعه خانوادگی شبیه همین "ماجراهای خانه ما" یادم افتاد که اوایل تاسیس شبکه پنج پخش می شد. طبق معمول یک خواهر و برادر بودن و یک پدر و مادر. پدرشون محمد فیلی بود و نقش مادر رو مریم سعادت بازی می کرد. تو یکی از قسمت ها از دختره خواستگاری شده بود و دنبال راه حلی بودن تا موضوع را با پدره در میان بگذارن و مادر و دختره رویشان نمی شد.
خانم هایدی، خواهش میکنم. سپاسگزارم. سلامت باشید.
- بله، منظور من هم برای آن قسمت مناسبتی از سریال "ماجراهای خانه ی ما"،
همان مناسبتی بود که اشاره داشتید. من راستش رفتن به جماران را هم بیاد دارم،
اما آن قسمتی که شرح دادم، ظاهرن یک قسمت دیگر بوده که در لوکیشن داخلی (خانه ی آنها)،
فیلبرداری و کار شده بوده است. ... چندین هفته هم پی در پی، آنرا بازپخش میکردند.
جلیل فرجاد اتفاقن سر همان قسمت خوب در خاطرم هست. اما این اکنون میشود یک معما،
که چگونه یک سریال با سوژه ی یک خانواده ی مشخص، دو پدر و مادر مختلف داشته است!.
در همین دو فایل بسیار نوستالژیکی که شما قرار دادید، مادر خانواده، خانم رویا افشار نیستند،
نام این بازیگر را نمیدانم، اما دادهایی که میزد سر بچه ها، خوب در یادم مانده و در این فایلها هم بود.
- سریالی که آقای فیلی و خانم سعادت بازی میکردند را بیاد دارم، و خوب شد که مطرح ساختید.
راستش این جناب آقای محمد فیلی، از همان دوران در ذهن من ثبت شده اند، چرا که نام فامیلی ایشان،
بسیار نادر و کمیاب هست. همان زمانها هم برایم جالب بود که در تیتراژ اسم ایشان را میدیدم.
- سپاسگزارم از توجه شما. آن سریال دهه ی هفتادی که جواد هاشمی باز میکرد،
بسیار کار خوب و جالبی بود. ساختار مناسبی هم داشت. کلا فضای آرامش بخشی را،
برای بیننده ایجاد میکرد. امیدوارم که به نام آن دسترسی پیدا کنیم.
- و اما، صحبت از خانم "الیزا جوهری" نیز بمیان آوردید. یک سال و نیم پیش، اتفاقن در فروم،
به شرح سریالی پرداختم، که حتما شما و دیگر اعضای گرامی، آنرا مطالعه فرمودید،
اما چون اکنون، صحبت بر سر مجموعههایی هست که بدور آسه ی پدر و مادر و فرزندان میگردند،
دوباره قرار میدهم. در آن سریال که سالهای پایانی دهه ی شصت بود،
"الیزا جوهری" نقش مادر را داشت:
.
.
.
در همان دو- سه سال پایانی دهه شصت، یک مجموعه داستانی در برنامه ی کودک شبکه یک،
عصرهای پنجشنبه پخش میشد که داستان آن مربوط به یک خانواده بود که ۲ یا ۳ فرزند داشتند،
و ارتباطشان با یکدیگر بسیار خوب و عاطفی بود. پدر خانواده تاکسی داشت و هر وقت که خانه بود،
در حیاط یا کوچه، مشغول تعمیر ماشین بود و با دستانی روغنی و چهره ای خندان به آشپزخانه می آمد.
همسرش که خانه دار بود همیشه با لبخند و خوشرویی با او برخورد میکرد و با آرامش از او میخواست،
که دستانش را اول باید بشورد!. در این سریال تلویزیونی یک بخش مستند هم وجود داشت،
به این شکل که بچه های این خانواده توسط مدرسه به اردو برده میشدند و هر بار به این بهانه،
یکی از جاهای دیدنی شهر به بیننده معرفی میشد، برای نمونه "باغ وحش"، "موزه تاریخ طبیعی" و ....
نقش مادر خانواده را " الیزا جوهری " ایفا میکرد و نام بازیگر نقش پدر را نمیدانم،
و در عکس زیر، نمایی از فیلم "شب بیست و نهم - ۱۳۶۸" با بازی ایشان قرار داده شده.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
بله هایدی جان منظورم همون الیزا بود! نمی دونم چرا اسمهاشون رو با هم قاطی کردم. ولی اون بچهه توی رفتا با کودک رو قیافه اش رو یادمه و فکر نکنم جای دیگه ای بازی کرده باشه. اما به نظرم بازیگر خوبی بود و نقش بچۀ شیطون و حرف نشنو رو خوب بازی می کرد
اما یک سوالی که از دوستان دارم اینه که علت ممنوع الکار شدن رویا افشار و ممنوع التصویر شدنش در طی این سالها چی بود؟
اما یک سوالی که از دوستان دارم اینه که علت ممنوع الکار شدن رویا افشار و ممنوع التصویر شدنش در طی این سالها چی بود؟
S@M- تعداد پستها : 161
Join date : 2010-03-30
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
1. سلام به همه ی دوستان عزیزم.
2. "هایدی" عزیز، خوش اومدی.
و بی نهایت ممنونم ازت؛ بخاطر، عکس ها و فایل های تصویری "ماجراهای خانه ی ما".
عالی بود. یکی از آیتم های "لیست سیاه" رو هم حذف کردی و به زودی آپدیتشو تو انجمن می ذارم.
3. "59" عزیز حق با شماست.
اون قسمتی که توضیح مبسوط دادید ازش، خرداد 1368 و بعد از ماجراهای اون دوره ساخته شد و تقریباً می شه گفت با اون قسمت این سریال هم تموم و پرونده ش بسته شد.
در مورد این که شما نوشته بودید نقش پدر خونواده رو زنده یاد "منوچهر لاریجانی" بازی کرده، چیزی به خاطر ندارم؛ اما، حتماً همین طوره و تو حافظه ی شما شکی نیست.
4. از "هایدی" عزیز هم می خوام در مورد اون قسمت و موسیقی "اینترلود"ش شک نکنه. خود همین سریال بود.
5. "59" گرامی، بعضی سریال ها سری 1 و 2 داشته ن و این سریال، احتمالاً از اونا بوده و برای همین پدر و مادرا عوض شده ن.
از جمله کارای دیگه ی این مدلی می شه به "مزه ی خوب کودکی" و "خانه، محله، مدرسه" اشاره کرد.
6. خانوم "سم" عزیز، این "ممنوع التصویر" و "ممنوع الکار" شدن هم از اون عبارتاییه؛ که، 99 درصدش شایعه ست و بس.
بسیاری از بازیگرا خودشون نخواسته ن مدتی بازی کنن، یا ایران نبوده ن یا خسته شدن یا هزار دلیل دیگه.
در مورد "رؤیا افشار" هیچ خبری ندارم و مطمئنم مشکلی نداشت.
..................
7. "59" گرامی، با اجازه ت، جواب سؤال تاپیک "فیلم ها"ی شما رو هم همینجا می دم؛ که، تو پست ها صرفه جویی بشه:
متأسفانه در سال های ابتدایی تأسیس "شبکه ی تهران" استان خراسان رضوی این شبکه رو نداشت و من نمی دونم در مورد چه سریالی از "جواد هاشمی" صحبت می کنید و شرمنده که نمی تونم کمکتون کنم.
8. و ممنونم از شما؛ بخاطر، پیگیری های شدید در مورد فیلم های قدیمی و بخصوص "دزد و نویسنده".
9. سریال های امسال، اصلاً راضی کننده نبود برای من؛ حتا، "پایتخت III" و بقیه.
"کلاه قرمزی 93" هم به دلیل کاراکترهای توهین کننده به بیننده و بسیار بی مزه ای مث "دیبی" ("دیوی") و امثال اون و طنز به شدت رادیویی و تکراریش از چشم همه افتاد و از دوستان سازنده و کارگردانای عزیز خواهش و تمنا دارم دیگه ادامه ش ندن.
"ایرج طهماسب" نکرد حتا موسیقی جدیدی برای این سری بده، بسازن و دوباره همون کارای قبلی!
آقای "طهماسب" عزیز، جناب "سیروس مقدم" گرامی، لطفاً دیگه ادامه ش ندید! می شه؟
..................
10. و اما، حالا که امروز روز شادی و خبرا و عکسای خوبه، دیشب هم دوستی بسیار عزیز، یکی از عکس های "لیست سیاه" رو برام ایمیل کرد و نوشته بود از "یادگاری" کپچر کرده:
124. "خانه، محله، مدرسه": ماجراهای پسری به نام "سینا" با خواهر، بابا و مامانش. پسره 12، 13 ساله و شبیه "محمدرضا فروتن"، ولی سبزه. خواهره هم لاغر، سبزه، قدبلند و شبیه "شیوا بلوریان" بود و دائم سارافون گل گلی می پوشید. یه قسمتشون ماجرا این بود که شهرداری، اسم کوچه شونو عوض می کرد. سری اول: کارگردان: "اسماعیل براری". بازیگران: "خسرو شجاع زاده"، "مینا صارمی"، "آرمین حشمتی"، "شادی ریاحی"، "خلیل کاشانی"، "محمد اسکندری"، هوشنگ معصفری"، "رحمان مقدم"، زنده یاد "ملیحه نظری"، "نادر رشید بیگی" و "محمد باقر سیدی". سری دوم: کارگردان: "علی عبدالعلی زاده". بازیگران: "اسماعیل محرابی"، "ماندانا نیرومند"، "حسین سحرخیز"، "آرمین حشمتی"، "غزاله وحیدپور"، "نادر صحیحی"، "حسین جلیلی" و "یاشار دلپسند". بعدازظهرهای جمعه ی اواسط دهه ی 70. (سؤال من و "عسگر رضایی".)
..................
11. پست اسکریپت: بعد از کمی سرچ، امروز متوجه شدم اسم دختری که نقش خواهر "آرش میرحسینی" رو در "ماجراهای خانه ی ما" بازی می کرده و "هایدی" ازش عکس گذاشت، "سحر نوری" بوده:
http://www.yjc.ir/fa/news/4787718/%D8%A2%D8%A6%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84-%D8%AC%D8%A7%D8%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87-%D9%86%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B2-65
2. "هایدی" عزیز، خوش اومدی.
و بی نهایت ممنونم ازت؛ بخاطر، عکس ها و فایل های تصویری "ماجراهای خانه ی ما".
عالی بود. یکی از آیتم های "لیست سیاه" رو هم حذف کردی و به زودی آپدیتشو تو انجمن می ذارم.
3. "59" عزیز حق با شماست.
اون قسمتی که توضیح مبسوط دادید ازش، خرداد 1368 و بعد از ماجراهای اون دوره ساخته شد و تقریباً می شه گفت با اون قسمت این سریال هم تموم و پرونده ش بسته شد.
در مورد این که شما نوشته بودید نقش پدر خونواده رو زنده یاد "منوچهر لاریجانی" بازی کرده، چیزی به خاطر ندارم؛ اما، حتماً همین طوره و تو حافظه ی شما شکی نیست.
4. از "هایدی" عزیز هم می خوام در مورد اون قسمت و موسیقی "اینترلود"ش شک نکنه. خود همین سریال بود.
5. "59" گرامی، بعضی سریال ها سری 1 و 2 داشته ن و این سریال، احتمالاً از اونا بوده و برای همین پدر و مادرا عوض شده ن.
از جمله کارای دیگه ی این مدلی می شه به "مزه ی خوب کودکی" و "خانه، محله، مدرسه" اشاره کرد.
6. خانوم "سم" عزیز، این "ممنوع التصویر" و "ممنوع الکار" شدن هم از اون عبارتاییه؛ که، 99 درصدش شایعه ست و بس.
بسیاری از بازیگرا خودشون نخواسته ن مدتی بازی کنن، یا ایران نبوده ن یا خسته شدن یا هزار دلیل دیگه.
در مورد "رؤیا افشار" هیچ خبری ندارم و مطمئنم مشکلی نداشت.
..................
7. "59" گرامی، با اجازه ت، جواب سؤال تاپیک "فیلم ها"ی شما رو هم همینجا می دم؛ که، تو پست ها صرفه جویی بشه:
متأسفانه در سال های ابتدایی تأسیس "شبکه ی تهران" استان خراسان رضوی این شبکه رو نداشت و من نمی دونم در مورد چه سریالی از "جواد هاشمی" صحبت می کنید و شرمنده که نمی تونم کمکتون کنم.
8. و ممنونم از شما؛ بخاطر، پیگیری های شدید در مورد فیلم های قدیمی و بخصوص "دزد و نویسنده".
9. سریال های امسال، اصلاً راضی کننده نبود برای من؛ حتا، "پایتخت III" و بقیه.
"کلاه قرمزی 93" هم به دلیل کاراکترهای توهین کننده به بیننده و بسیار بی مزه ای مث "دیبی" ("دیوی") و امثال اون و طنز به شدت رادیویی و تکراریش از چشم همه افتاد و از دوستان سازنده و کارگردانای عزیز خواهش و تمنا دارم دیگه ادامه ش ندن.
"ایرج طهماسب" نکرد حتا موسیقی جدیدی برای این سری بده، بسازن و دوباره همون کارای قبلی!
آقای "طهماسب" عزیز، جناب "سیروس مقدم" گرامی، لطفاً دیگه ادامه ش ندید! می شه؟
..................
10. و اما، حالا که امروز روز شادی و خبرا و عکسای خوبه، دیشب هم دوستی بسیار عزیز، یکی از عکس های "لیست سیاه" رو برام ایمیل کرد و نوشته بود از "یادگاری" کپچر کرده:
124. "خانه، محله، مدرسه": ماجراهای پسری به نام "سینا" با خواهر، بابا و مامانش. پسره 12، 13 ساله و شبیه "محمدرضا فروتن"، ولی سبزه. خواهره هم لاغر، سبزه، قدبلند و شبیه "شیوا بلوریان" بود و دائم سارافون گل گلی می پوشید. یه قسمتشون ماجرا این بود که شهرداری، اسم کوچه شونو عوض می کرد. سری اول: کارگردان: "اسماعیل براری". بازیگران: "خسرو شجاع زاده"، "مینا صارمی"، "آرمین حشمتی"، "شادی ریاحی"، "خلیل کاشانی"، "محمد اسکندری"، هوشنگ معصفری"، "رحمان مقدم"، زنده یاد "ملیحه نظری"، "نادر رشید بیگی" و "محمد باقر سیدی". سری دوم: کارگردان: "علی عبدالعلی زاده". بازیگران: "اسماعیل محرابی"، "ماندانا نیرومند"، "حسین سحرخیز"، "آرمین حشمتی"، "غزاله وحیدپور"، "نادر صحیحی"، "حسین جلیلی" و "یاشار دلپسند". بعدازظهرهای جمعه ی اواسط دهه ی 70. (سؤال من و "عسگر رضایی".)
..................
11. پست اسکریپت: بعد از کمی سرچ، امروز متوجه شدم اسم دختری که نقش خواهر "آرش میرحسینی" رو در "ماجراهای خانه ی ما" بازی می کرده و "هایدی" ازش عکس گذاشت، "سحر نوری" بوده:
http://www.yjc.ir/fa/news/4787718/%D8%A2%D8%A6%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84-%D8%AC%D8%A7%D8%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87-%D9%86%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B2-65
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
خانم سم، اتفاقن برای من هم جای پرسش بوده و هست که چرا،
رویا افشار، از انتهای دهه ی شصت تا اوایل هشتاد، ممنوع التصویر بوده.
اما یک حدسی میتوان زد. ... آن دوران، یعنی اواخر شصت و خود دهه ی هفتاد،
بازار فیلم ویدیویی از مهمانیهای هنرمندان خیلی داغ بود. این فیلمها معمولن لو میرفتند،
سپس توسط عدهای سود جو، در تعداد بالایی کپی میشدند، و پس از آن توسط "فیلمی ها"،
میان مردم پخش میشدند، یعنی آنها را همانند فیلمهای سینمایی آنور آبی، شوهای لوس آنجلسی،
و یا فیلمهای قبل ۵۷، به مشتریها اجاره میدادند. نتیجه این بود که برای نمونه،
در اردیبهشت ماه، مهمانی بوده یک شب، بازیگران بودند، برخی از مجریان تلویزیون و ...،
آنوقت اینها پایکوبی کردند، شعری خوانند و ...، سپس ۲ ماه بعد، فیلم آنشب، همه جا پخش بود.
سر چنین داستانهایی شد که، سیمین معتمد آ. نیز، مدتی نشان داده نمیشد. و یا خیلیهای دیگر.
سلامت باشید.
امیر جان، سپاسگزارم برای تمام توضیحاتی که مطرح ساختید.
- راستش اون مورد رو من ۲ بار حتی گفته بودم. بار آخر، ۱ سال و نیم پیش بود:
(در آدرس زیر، نام پست: سرزمین یادمانهها - در بخش: پی نوشت ۲)
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t20p940-topic
- دیروز هم میخواستم بپرسم، اما روم نشد (لبخند).
واژه ی "اینترلود" که شما و خانم هایدی فرمودید، به چه معنی هست؟
- بله، فرمایش شما درست هست امیر جان. احتمالن سری یک و دو داشته.
- بله، اتفاقن دیروز زمانی که شرح آن سریال با بازی جواد هاشمی را مینوشتم،
بیادم بود که آن زمان، کانال ۵ هنوز محدودیت آنتن داشت و شما نیز قبلن فرموده بودید،
که این کانال را دریافت نمیکردید. عجیب هم هست، که این سریال، هیچگاه بازپخشی نداشت،
و در سایت کانال ۵ و یا بانکهای اطلاعات در مورد هنرمندان نیز، درباره اش نوشته نشده!.
فضای بسیار بسیار آرامش بخشی داشت. بگمانم کلن پس از پخش، به سازندگانش هم خرده گرفته باشند،
چون موضوع آن که درباره اش نوشتم، در کمال سلامت اخلاقی و دور بودن از هر گونه خیانت و سیه کرداری،
یک موضوع روانشناسانه ای بود در قالب مرز میان افکار یک انسان، در مورد زندگی قبل و پس از ازدواجش.
- خواهش میکنم، بسیار خوشحالم که "دزد و نویسنده" برای شما نیز خاطره انگیز بوده.
آن سکانسی که بیرون از خانه، دزد و نویسنده باهم غذا میخورند در کنار خیابان،
بسیار خاطره انگیز و تماشایی هست. فضای پر نور و آفتاب گونه ای دارد این فیلم.
درست بمانند فیلمهای ایتالیایی در دهههای ۷۰ و ۸۰ میلادی!. ... ایتالیا = خورشید درخشان.
- همانگونه که ملاحظه فرمودید، من "روزهای بد بدر" را از تماشایش واقعن لذت بردم.
باقی سریالها نیز که باهم صحبتشان را داشتیم و اصلن خوب کار نشده بودند.
من هم وقتی برای اولین و آخرین بار، قسمت اول کلاه قرمزی امسال را دیدم،
پرسش برایم ایجاد شده که چرا موسیقی اش همان هست که ۳ سال پیش هم بود.
البته، ملودی چون شرطی میشود برای گوش مخاطب، پس اشکالی ندارد که همان باشد،
بهتر هم هست، اما میتوانستند اجرای تازه داشته باشند. در ضمن، صدای آقای طهماسب،
برعکس برادر بزرگشان، اصلن خوش نیست. وقتی هم که در تیتراژ خوانده اند،
فقط گوش را باید گرفت!. سلامت باشید.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
59 نوشته است:
خانم سم، اتفاقن برای من هم جای پرسش بوده و هست که چرا،
رویا افشار، از انتهای دهه ی شصت تا اوایل هشتاد، ممنوع التصویر بوده.
اما یک حدسی میتوان زد. ... آن دوران، یعنی اواخر شصت و خود دهه ی هفتاد،
بازار فیلم ویدیویی از مهمانیهای هنرمندان خیلی داغ بود. این فیلمها معمولن لو میرفتند،
سپس توسط عدهای سود جو، در تعداد بالایی کپی میشدند، و پس از آن توسط "فیلمی ها"،
میان مردم پخش میشدند، یعنی آنها را همانند فیلمهای سینمایی آنور آبی، شوهای لوس آنجلسی،
و یا فیلمهای قبل ۵۷، به مشتریها اجاره میدادند. نتیجه این بود که برای نمونه،
در اردیبهشت ماه، مهمانی بوده یک شب، بازیگران بودند، برخی از مجریان تلویزیون و ...،
آنوقت اینها پایکوبی کردند، شعری خوانند و ...، سپس ۲ ماه بعد، فیلم آنشب، همه جا پخش بود.
سر چنین داستانهایی شد که، سیمین معتمد آ. نیز، مدتی نشان داده نمیشد. و یا خیلیهای دیگر.
سلامت باشید.
امیر جان، سپاسگزارم برای تمام توضیحاتی که مطرح ساختید.
- راستش اون مورد رو من ۲ بار حتی گفته بودم. بار آخر، ۱ سال و نیم پیش بود:
(در آدرس زیر، نام پست: سرزمین یادمانهها - در بخش: پی نوشت ۲)
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t20p940-topic
- دیروز هم میخواستم بپرسم، اما روم نشد (لبخند).
واژه ی "اینترلود" که شما و خانم هایدی فرمودید، به چه معنی هست؟
- بله، فرمایش شما درست هست امیر جان. احتمالن سری یک و دو داشته.
- بله، اتفاقن دیروز زمانی که شرح آن سریال با بازی جواد هاشمی را مینوشتم،
بیادم بود که آن زمان، کانال ۵ هنوز محدودیت آنتن داشت و شما نیز قبلن فرموده بودید،
که این کانال را دریافت نمیکردید. عجیب هم هست، که این سریال، هیچگاه بازپخشی نداشت،
و در سایت کانال ۵ و یا بانکهای اطلاعات در مورد هنرمندان نیز، درباره اش نوشته نشده!.
فضای بسیار بسیار آرامش بخشی داشت. بگمانم کلن پس از پخش، به سازندگانش هم خرده گرفته باشند،
چون موضوع آن که درباره اش نوشتم، در کمال سلامت اخلاقی و دور بودن از هر گونه خیانت و سیه کرداری،
یک موضوع روانشناسانه ای بود در قالب مرز میان افکار یک انسان، در مورد زندگی قبل و پس از ازدواجش.
- خواهش میکنم، بسیار خوشحالم که "دزد و نویسنده" برای شما نیز خاطره انگیز بوده.
آن سکانسی که بیرون از خانه، دزد و نویسنده باهم غذا میخورند در کنار خیابان،
بسیار خاطره انگیز و تماشایی هست. فضای پر نور و آفتاب گونه ای دارد این فیلم.
درست بمانند فیلمهای ایتالیایی در دهههای ۷۰ و ۸۰ میلادی!. ... ایتالیا = خورشید درخشان.
- همانگونه که ملاحظه فرمودید، من "روزهای بد بدر" را از تماشایش واقعن لذت بردم.
باقی سریالها نیز که باهم صحبتشان را داشتیم و اصلن خوب کار نشده بودند.
من هم وقتی برای اولین و آخرین بار، قسمت اول کلاه قرمزی امسال را دیدم،
پرسش برایم ایجاد شده که چرا موسیقی اش همان هست که ۳ سال پیش هم بود.
البته، ملودی چون شرطی میشود برای گوش مخاطب، پس اشکالی ندارد که همان باشد،
بهتر هم هست، اما میتوانستند اجرای تازه داشته باشند. در ضمن، صدای آقای طهماسب،
برعکس برادر بزرگشان، اصلن خوش نیست. وقتی هم که در تیتراژ خوانده اند،
فقط گوش را باید گرفت!. سلامت باشید.
1. "59" عزیز، من هم از تو ممنونم؛ بخاطر، توضیحات خوبت و لینکی که گذاشتی.
2. "اینترلود" نام فیلمیه؛ که، موسیقی اون در سریال "ماجراهای خانه ی ما" استفاده شده بود، در قسمت آخر.
"میحا" هم ازش فایل صوتی گذاشت. یادتون اومد یا دوباره آپش کنم؟
3. موسیقی "کلاه قرمزی" از سال 88 داره پخش می شه و با توجه به این که 89 نداشتیم، می شه 4 سال تکرار و نه 3 سال.
ضمن این که هر شب 4 اپیسود دارن و ابتدا و انتهای هر اپیسود این موسیقی رو داریم، یعنی هر شب 8 بار!
8 ضربدر 15 شب (میانگین) می شه 120 بار پخش این موسیقی در هر سال و به عبارتی 480 بار در این سال ها!
تازه من تکرارهای بعدازظهرهای شبکه ی دو و شبکه هایی مث جام جم و آی فیلم و پویا و تماشا رو نگفتم!!!
با تموم احترامی که به "محمد رضا علیقلی" عزیز دارم و کاراشو با جون و دل گوش می کنم، عرضم اینه که این آقای "طهماسب"ی که 2 میلیارد تومن برای "کلاه قرمزی 93" از صدا و سیما می گیره، نمی تونه 50 تا 100 تومنشو بده به ایشون که کار جدیدی ارائه کنه؟ و باید به قول شما یا گوشمون رو بگیریم یا صدای تلویزیون رو خفه کنیم؟
.....................
4. در مورد تاپیک "همشاگردی سلام" و صحبت هایی که اونجا شد:
5. راستش سیب کبابی رو سال ها پیش هم از یکی از دوستان شنیده بودم و جدیش نگرفته بودم؛ اما، این که شما این قدر تأکید کردید، باید امشب یا فردا امتحان کنم. جالبه!
6. خوشحالم که جاسوییچی باب میل شد. خوب چرا درخواستی هاتونو نمی گید و باید منتظر بمونید؟
بگید، شاید بتونیم بنده و دوستان کمکی کنیم. در خدمتیم، دوست عزیز.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
امیر جان، بسیار ممنونم برای توضیحاتی که لطف فرمودید.
- راستش آهنگ اینترلود رو در حال حاضر هیچ جور بیاد نمی یارم،
اگر لطف بفرمایید ممنون میشم. یا آدرس صفحه ای که میحا آهنگش رو لطف کرده بود.
حال پرسش اصلی من اینست، موسیقی زیبای تیتراژ "ماجراهای خانه ی ما"، ساخته ی کی هست؟،
آهنگ بسیار آشنا و قشنگی هست. میدونید، برای نمونه اگر بگویم، شباهت این آهنگ،
به رنگ آمیزی سازها در آهنگهایی که زنده یاد "مازیار" خوندن خیلی نزدیک هست،
کلن این سبک موسیقی، چطور بگم، بیسوادم، یعنی این ریتم اصلی پس زمینه ی آن،
در دهه ی پنجاه خورشیدی ما، در بسیاری از ترانه های باکلام ایرانی استفاده میشده.
خود این آهنگ هم اگر اشتباه نکنم، به دشتی نزدیک هست. درست میگم امیر جان؟.
در ضمن، در لینک خوبی که در پست قبلیتان قرار داده بودید، نام بازیگر نقش مادر،
یعنی همسر زنده یاد لاریجانی در سریال، خانم "نسیم اکبری" نوشته شده. راستش صدای ایشون،
خیلی برای من آشنا هست. بگمانم، در مجموعههای عروسکی آندوران، بجای پرسوناژها صحبت میکردند.
- این مطلب را هم همینجا بگویم، که کانال محترم "تماشا"، تا بحال گویا ۲ قسمت از "هادی و هدی" را پخش کرده.
من یک قسمتش را دیدم. نکته ی جالب این بود، که گوینده ی پدر هادی، جناب آقای "حسین محب اهری" بودند!.
به احتمال زیاد، ایشان پس از اینکه "مهدی آژیر" در اسفند ماه ۱۳۶۶ فوت شدند، جایگزین او شده بود.
اما تصویر ذهنی ما از "پدر هادی"، تنها صدای زنده یاد آژیر است و بس.
- ممنونم برای لینک "پخش کلاه قرمزی چقدر ...". حرف شما در زمینه مسایل مالی کاملن متین هست.
چه حساب خوبی هم انجام دادید. ۴۸۰ بار!. ... در ضمن امسال، دکورشان هم خیلی اپتدایی بود!.
موافقم با پیشنهاد شما. دیگه اسم و رسم کلاه قرمزی از بین میره اگر بازهم با این روال مجموعه بسازن.
من الان نرخ دلار را نگاه کردم. با این حساب، یعنی ۲ میلیارد تومان، میشود ۶۶۶ هزار دلار؟!.
این خیلی پول هست. البته مال و دارائی کسی را نمیشمرم، اما کاش بگفته ی شما، هم آهنگ تازه میساختند،
و هم دکوری که مناسب باشد انجام میدادند!. شما الان در آرشیو خودتان ببینید، که دکور های آنزمان ایرج طهماسب،
یعنی در ۱۳۷۳ و ۷۴، و حتی قبلترش که دکتر عروسکی بود، خیلی خیلی شیک تر از الان بوده!.
بهر حال، سابقه ی درخشان دارند، هیچ حرفی هم نیست، نوش جانشان، اما ای کاش که کیفیت را نیز حفظ کنند.
- حال که صحبت چرتکه در صنعت فیلمسازی بمیان آمد، اینرا هم بگویم،
که فیلم مشهور "خوب، بد، زشت - ۱۹۶۶"، در ۴۸ سال قبل!، بدست ایتالیا، اسپانیا و آلمان،
ساخته میشود. ... آنزمان برای تهیه ی این فیلم، بیش از ۱ میلیون دلار، هزینه میکنند،
و سپس فروش حاصل از اکران جهانی این فیلم میشود، بیش از ۲۵ میلیون دلار!.
بزبان دیگر، این فیلم، ۲۵ برابر سرمایه ی اولیه را باز میگرداند،
یعنی ۲۴۰۰ % (دو هزار و چهارصد درصد) سود خالص!.
- سیب کبابی هم گوارای وجود، امیدوارم که به مذاق شما، خوش نشیند.
- امیر جان بهتر میدانید، ما سیستم تلپاتی داریم اینجا باهم، درخواست را اگر حتی روشن و مستقیم نگوییم،
اما همیشه آنها برآورده میشوند، و همه از دیدگاه مهر شما و یاران این انجمن خاطره ها میباشد.
بیجهت نیست که میگوییم: فروم رویایی .... سلامت باشید.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
59 نوشته است:
امیر جان، بسیار ممنونم برای توضیحاتی که لطف فرمودید.
- راستش آهنگ اینترلود رو در حال حاضر هیچ جور بیاد نمی یارم،
اگر لطف بفرمایید ممنون میشم. یا آدرس صفحه ای که میحا آهنگش رو لطف کرده بود.
حال پرسش اصلی من اینست، موسیقی زیبای تیتراژ "ماجراهای خانه ی ما"، ساخته ی کی هست؟،
آهنگ بسیار آشنا و قشنگی هست. میدونید، برای نمونه اگر بگویم، شباهت این آهنگ،
به رنگ آمیزی سازها در آهنگهایی که زنده یاد "مازیار" خوندن خیلی نزدیک هست،
کلن این سبک موسیقی، چطور بگم، بیسوادم، یعنی این ریتم اصلی پس زمینه ی آن،
در دهه ی پنجاه خورشیدی ما، در بسیاری از ترانه های باکلام ایرانی استفاده میشده.
خود این آهنگ هم اگر اشتباه نکنم، به دشتی نزدیک هست. درست میگم امیر جان؟.
در ضمن، در لینک خوبی که در پست قبلیتان قرار داده بودید، نام بازیگر نقش مادر،
یعنی همسر زنده یاد لاریجانی در سریال، خانم "نسیم اکبری" نوشته شده. راستش صدای ایشون،
خیلی برای من آشنا هست. بگمانم، در مجموعههای عروسکی آندوران، بجای پرسوناژها صحبت میکردند.
- این مطلب را هم همینجا بگویم، که کانال محترم "تماشا"، تا بحال گویا ۲ قسمت از "هادی و هدی" را پخش کرده.
من یک قسمتش را دیدم. نکته ی جالب این بود، که گوینده ی پدر هادی، جناب آقای "حسین محب اهری" بودند!.
به احتمال زیاد، ایشان پس از اینکه "مهدی آژیر" در اسفند ماه ۱۳۶۶ فوت شدند، جایگزین او شده بود.
اما تصویر ذهنی ما از "پدر هادی"، تنها صدای زنده یاد آژیر است و بس.
- ممنونم برای لینک "پخش کلاه قرمزی چقدر ...". حرف شما در زمینه مسایل مالی کاملن متین هست.
چه حساب خوبی هم انجام دادید. ۴۸۰ بار!. ... در ضمن امسال، دکورشان هم خیلی اپتدایی بود!.
موافقم با پیشنهاد شما. دیگه اسم و رسم کلاه قرمزی از بین میره اگر بازهم با این روال مجموعه بسازن.
من الان نرخ دلار را نگاه کردم. با این حساب، یعنی ۲ میلیارد تومان، میشود ۶۶۶ هزار دلار؟!.
این خیلی پول هست. البته مال و دارائی کسی را نمیشمرم، اما کاش بگفته ی شما، هم آهنگ تازه میساختند،
و هم دکوری که مناسب باشد انجام میدادند!. شما الان در آرشیو خودتان ببینید، که دکور های آنزمان ایرج طهماسب،
یعنی در ۱۳۷۳ و ۷۴، و حتی قبلترش که دکتر عروسکی بود، خیلی خیلی شیک تر از الان بوده!.
بهر حال، سابقه ی درخشان دارند، هیچ حرفی هم نیست، نوش جانشان، اما ای کاش که کیفیت را نیز حفظ کنند.
- حال که صحبت چرتکه در صنعت فیلمسازی بمیان آمد، اینرا هم بگویم،
که فیلم مشهور "خوب، بد، زشت - ۱۹۶۶"، در ۴۸ سال قبل!، بدست ایتالیا، اسپانیا و آلمان،
ساخته میشود. ... آنزمان برای تهیه ی این فیلم، بیش از ۱ میلیون دلار، هزینه میکنند،
و سپس فروش حاصل از اکران جهانی این فیلم میشود، بیش از ۲۵ میلیون دلار!.
بزبان دیگر، این فیلم، ۲۵ برابر سرمایه ی اولیه را باز میگرداند،
یعنی ۲۴۰۰ % (دو هزار و چهارصد درصد) سود خالص!.
- سیب کبابی هم گوارای وجود، امیدوارم که به مذاق شما، خوش نشیند.
- امیر جان بهتر میدانید، ما سیستم تلپاتی داریم اینجا باهم، درخواست را اگر حتی روشن و مستقیم نگوییم،
اما همیشه آنها برآورده میشوند، و همه از دیدگاه مهر شما و یاران این انجمن خاطره ها میباشد.
بیجهت نیست که میگوییم: فروم رویایی .... سلامت باشید.
1. بفرمایید "59" عزیز. این هم دو تم اصلی و معروف فیلم "اینترلود":
http://s5.picofile.com/file/8119275050/Interlude_Georges_Delerue_1_Must_It_Happen_Once_To_Everyone.rar.html
http://s5.picofile.com/file/8119275176/Interlude_Georges_Delerue_2_The_Interlude_Triangle.rar.html
2. دقیقاً من هم که یادگار زیبای "هایدی" عزیز؛ یعنی، "ماجراهای خانه ی ما" رو نگاه کردم، بیشتر از تصاویر، موسیقیش به نظرم آشنا اومد و بعد بازیگرا و تصاویر زنده شدن.
راس می گی. موسیقیش خیلی شبیه به کارای دهه ی 50 زنده یاد "عبدالرضا کیانی نژاد" ("مازیار") و "حسن ستارپور" ("ستار") هستش.
من که نمی دونم کی سازنده شه؛ اما، دمش گرم.
3. در مورد دشتی بودنش هم که خودتون استادید. شک نکنید. همین طوره.
و برای همین "نی" تو آرانژمانش به کار رفته.
4. بنده این دو قسمت "هادی و هدی" رو ندیده م و خیلی دوس دارم اگه دارید، مثل همیشه با ما به اشتراک بذاریشون.
بخصوص، خیلی دوس دارم صدای "حسین محب اهری" رو روی "پدر هادی" بشنوم؛ چون، اصلاً یادم نبود و به قول شما همیشه زنده یاد "آژیر" می یاد تو ذهنم؛ حتا، همین الآن. با اون سیبلاش!
5. درسته. در مورد دکور "کلاه قرمزی" و مقایسه ی اون با "دکتر عروسکی" و امثال اون، کاملاً حق با شماست.
کلاً کارای "طهماسب" متأسفانه در سال های اخیر افت پیدا کرده و برای مثال "کلاه قرمزی و بچه ننه"ش هم با شماره ی 1 اون قابل قیاس نبود. باز هم معتقدم دنباله ها اکثراً افتضاحن!
6. من هم از شما و نوشته های ارزشمندتون متشکرم.
7. در مورد سیب کبابی نظرمو تو تاپیک کناری نوشتم و در مورد "تله پاتی" هم که هییییچ شکی درش نیس.
چاکریم.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
elena 20 نوشته است:
سلام ، من كليپ و دانلود برنامه كودك " اوستا بابا " رو ميخوام . ميشه لطف كنين برام بزارين تا دانلود كنم ؟؟ متشكرم
با درود خدمت شما. به انجمن خوش آمدید.
من اپتدا پوزش میخواهم، چرا که بیش از یک ماه پیش،
یعنی زمانی که شما پست درخواست "اوستا بابا" را قرار داده بودید،
آنرا دیده بودم، اما برخی از فایلهای صوتی و تصویری ام، در هارد کامپیوتر قبلی هستند،
و دسترسی مستقیم به آنها ندارم، از اینرو جوابی برای درخواست شما تا به امروز نوشته نشد.
اما خوشبختانه در آرشیو برنامههای کودک خود فروم، لینک اصلی برنامه ی یاد شده را پیدا کردم،
که بیش از دو سال و نیم پیش، آدمین گرامی انجمن، آن فایل را ضبط و به اشتراک قرار داده بودند،
و بدینوسیله بازهم سپاسگزار ایشان هستیم. / ... برای آسانی دریافت کلیپ "اوستا بابا"،
لینک آن فایل تصویری در پایان متن قرار گرفت. امیدوارم که این پست را ببینید و فایل را دریافت نمایید،
با اینحال، این متن را در پیام خصوصی هم برای شما میفرستم، تا از راه پست الکترونیکی هم، باخبر شوید.
باز هم پوزش میخواهم برای دیر جواب دادن. با احترام.
کلیپ تصویری "اوستا بابا" - به اشتراک گذشته شده توسط "آدمین گرامی":
http://s2.picofile.com/file/7114178167/oosta_baba.wmv.html
.
.
.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
تشکر از این کلیپ عالی. بببینم اون آقاهه ای که آخرش بود و کلاه سرشه و جعبه رو دوشش، جناب اقبال واحدی (آقای صبح به خیر ایران که با عرض معذرت اصلاً از خوشم نمیاد) نبود؟ خیلی به نظر شکل اون بود ولی من یادم نمیاد که تو برنامه کودک بوده باشه. هرچند که اوستا بابا خیلی مال بچگی های ما نبود.
بعدشم که ببینم منظورتون از نسیم اکبری همون خانومه است که یه خورده خشن بود؟ صدای نسبتاً کلفتی هم داشت و یادمه یه مدت هم توی سیما اقتصاد ما با مرحوم هاشمی و ناصر لقایی بازی میکرد. یه صحنه اش خیلی واضح یادمه که همسایه هاشون صدا میکردن و این خانم با لنگه گیوه محکم میکوبید تو دیوار که ساکت شن! ولی یادم نمیاد که آیا صدا پیشه هم بوده یا نه. یه مدت خیلی بازی میکرد و انگار نسبتی با کریم اکبری مبارکه داشته باشه چون فامیلیش همینه.
بعدشم که ببینم منظورتون از نسیم اکبری همون خانومه است که یه خورده خشن بود؟ صدای نسبتاً کلفتی هم داشت و یادمه یه مدت هم توی سیما اقتصاد ما با مرحوم هاشمی و ناصر لقایی بازی میکرد. یه صحنه اش خیلی واضح یادمه که همسایه هاشون صدا میکردن و این خانم با لنگه گیوه محکم میکوبید تو دیوار که ساکت شن! ولی یادم نمیاد که آیا صدا پیشه هم بوده یا نه. یه مدت خیلی بازی میکرد و انگار نسبتی با کریم اکبری مبارکه داشته باشه چون فامیلیش همینه.
S@M- تعداد پستها : 161
Join date : 2010-03-30
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
1. یادی از گذشته ها.
2. یکی از کارتون های خاطره انگیز و ازیادنرفتنی ای؛ که، دوف سه بار بیشتر از شبکه ی یک سابق پخش نشد؛ اما، کمتر کسی هست که با یه بار دیدنش، فراموشش کرده باشه، "خیاط کوچولوی شجاع" بود.
البته، این کارتون قبلاً کشف و در موردش صحبت شده؛ اما، خواستم حالا که دیشب چند عکس آپدیت ازش گیر آوردم، ضمن به اشتراک گذاشتن اونا با شما، عزیزان، باز صحبتی هم از این شاهکار بکنم:
فک می کنم بیشتر از خود کارتون؛ که، تو یادها حک شده، دوبله ی اون بود و ترجمه ش.
یادتونه به صورت شعری و سجع ترجمه شده بود. دوبله ش هم خیلی قدیمی بود و اینو همون موقع هم متوجه می شدی.
"خیاط کوچولوی شجاع" کارتونی بود روسی درباره ی خیاطی که یه روز به طور اتفاقی با دستمالی هفت تا مگس رو می کشت و جو می گرفتش که خیلی شجاع و قویه!
تو کلاژ بالا فک می کنم عکس پایین تر از همه، لحظه ایه که جو می گیرتش!
دائم می خوند: "من خیاط کوچولوی شجاعم/ با یک ضربه هفت مگس را می پرانم!" و با همین "تفکر مثبت" می رفت به جنگ غول ها و "بیضة بیضا" (تخمی تخمی) اونا رو هم شکست می داد!
در نهایت هم با دختر حاکم ازدواج می کرد و "از اون پس زندگی خوب و خوشی داشتن"!
3. با توجه به آشنایی دوست عزیزم، "59"، به روسی و موارد مفیدی که تو این هفته از ایشون یاد گرفته م، عکس و توضیحات بالا رو تقدیم می کنم به همین دوست عزیز؛ که، امیدوارم به همراه سایر دوستان خوبم، همیشه برقرار باشن.
4. ضمناً نام اریجینال و با ترنسکریپت انگلیسی این کارتون برای دوستانی که دنبال عکوس بیشتری هستن:
Hrabryj Portnyazhka
S@M نوشته است:تشکر از این کلیپ عالی. بببینم اون آقاهه ای که آخرش بود و کلاه سرشه و جعبه رو دوشش، جناب اقبال واحدی (آقای صبح به خیر ایران که با عرض معذرت اصلاً از خوشم نمیاد) نبود؟ خیلی به نظر شکل اون بود ولی من یادم نمیاد که تو برنامه کودک بوده باشه. هرچند که اوستا بابا خیلی مال بچگی های ما نبود.
بعدشم که ببینم منظورتون از نسیم اکبری همون خانومه است که یه خورده خشن بود؟ صدای نسبتاً کلفتی هم داشت و یادمه یه مدت هم توی سیما اقتصاد ما با مرحوم هاشمی و ناصر لقایی بازی میکرد. یه صحنه اش خیلی واضح یادمه که همسایه هاشون صدا میکردن و این خانم با لنگه گیوه محکم میکوبید تو دیوار که ساکت شن! ولی یادم نمیاد که آیا صدا پیشه هم بوده یا نه. یه مدت خیلی بازی میکرد و انگار نسبتی با کریم اکبری مبارکه داشته باشه چون فامیلیش همینه.
5. در مورد "اقبال واحدی" درست حدس زدید. من هم اولین بار که این کلیپو دیدم، شناختمش؛ اما، در مورد موضوعی که از خانم "اکبری" مطرح کردید به شخصه اطلاعی ندارم و باید ببینیم سایر بچه ها یادشون هست، کمکتون کنن یا نه.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
Emiliano نوشته است:
10. همسایه ی دیوار به دیوار ما یه بوته ی بزرگ یاس داشت؛ که، تا توی کوچه هم می یومد و همیشه این موقع سال که می شد، بوی یاس ها آدم رو دیوونه می کرد.
یادمه وقتی گلای ظریف یاس می رسیدن، گاهی اون ها رو می کندیم و شیره ی شیرین ته اون ها رو می مِکیدیم.
شمام از این کارا می کردید؟
یادش به خیر! مادر بزرگ پدربزرگ من یزدی اصفهانی بودن ولی تعدادی قوم و خویش توی مشهد داشتن و یک بار که میخواستن برن دیدنشون، منم برداشتن بردن. اولین خاطره ای که از شروع اون سفر دارم اینه که صندلی جلوی ما تو هواپیما جهانگیر الماسی نشسته بود. جهانگیر الماسی رو از فیلم "نار و نی" و "نقش عشق" می شناختم و تمام مدت داشتم برا مادربزرگم توضیح می دادم که این بازیگر کدوم فیلمه.
بعد رفتیم خونه ی اون چند نفری که قرار بود بریم. چیزی که به وضوح از اون سفر یادمه، هوای فوق العاده تمیز و خنک مشهد بود و خانه های درندشتی با باغچه های بزرگ و گل و گیاه و سبزیجات. ایوان خانه ای که دو سه شب اونجا موندیم اینقدر پت و پهن بود که شبها تشک مینداختیم همونجا می خوابیدیم. هوا عالی بود.
همونجا یه بچه ای یادم داد میشه شهد شیرین ته ِ گل های یاس رو مکید. وقتی برگشتیم خونه، هرجا یاس پیدا می کردم شهدش رو می خوردم.
این چند سال اخیر که مشهد می ریم، هردفعه هوا تیره تر و آلوده تر از سال قبل است. تو بیشتر محله ها مثل تهران بساط ساخت و ساز به راهه و اون خونه های بزرگ و حیاط دار قدیمی دارن دونه دونه تبدیل به آپارتمان های چند طبقه میشن تا خانواده های بیشتری روی سر و کول هم سوار شوند.
بعد رفتیم خونه ی اون چند نفری که قرار بود بریم. چیزی که به وضوح از اون سفر یادمه، هوای فوق العاده تمیز و خنک مشهد بود و خانه های درندشتی با باغچه های بزرگ و گل و گیاه و سبزیجات. ایوان خانه ای که دو سه شب اونجا موندیم اینقدر پت و پهن بود که شبها تشک مینداختیم همونجا می خوابیدیم. هوا عالی بود.
همونجا یه بچه ای یادم داد میشه شهد شیرین ته ِ گل های یاس رو مکید. وقتی برگشتیم خونه، هرجا یاس پیدا می کردم شهدش رو می خوردم.
این چند سال اخیر که مشهد می ریم، هردفعه هوا تیره تر و آلوده تر از سال قبل است. تو بیشتر محله ها مثل تهران بساط ساخت و ساز به راهه و اون خونه های بزرگ و حیاط دار قدیمی دارن دونه دونه تبدیل به آپارتمان های چند طبقه میشن تا خانواده های بیشتری روی سر و کول هم سوار شوند.
Emiliano نوشته است:
1. یادی از گذشته ها.
2. یکی از کارتون های خاطره انگیز و ازیادنرفتنی ای؛ که، دوف سه بار بیشتر از شبکه ی یک سابق پخش نشد؛ اما، کمتر کسی هست که با یه بار دیدنش، فراموشش کرده باشه، "خیاط کوچولوی شجاع" بود.
البته، این کارتون قبلاً کشف و در موردش صحبت شده؛ اما، خواستم حالا که دیشب چند عکس آپدیت ازش گیر آوردم، ضمن به اشتراک گذاشتن اونا با شما، عزیزان، باز صحبتی هم از این شاهکار بکنم:
فک می کنم بیشتر از خود کارتون؛ که، تو یادها حک شده، دوبله ی اون بود و ترجمه ش.
یادتونه به صورت شعری و سجع ترجمه شده بود. دوبله ش هم خیلی قدیمی بود و اینو همون موقع هم متوجه می شدی.
"خیاط کوچولوی شجاع" کارتونی بود روسی درباره ی خیاطی که یه روز به طور اتفاقی با دستمالی هفت تا مگس رو می کشت و جو می گرفتش که خیلی شجاع و قویه!
تو کلاژ بالا فک می کنم عکس پایین تر از همه، لحظه ایه که جو می گیرتش!
دائم می خوند: "من خیاط کوچولوی شجاعم/ با یک ضربه هفت مگس را می پرانم!" و با همین "تفکر مثبت" می رفت به جنگ غول ها و "بیضة بیضا" (تخمی تخمی) اونا رو هم شکست می داد!
در نهایت هم با دختر حاکم ازدواج می کرد و "از اون پس زندگی خوب و خوشی داشتن"!
وای این کارتونه عالی بود. اصلا یادم نبود! بعشی از این کارتونهای روسی خیلی بامزه بودن.
قطعا 59 گرامی با سواد روسی شون می تونن کمک خیلی زیادی کنن برای کشف دوباره اون کارتونها.
این روزها کارتون خاله ریزه و قاشق سحرآمیز از شبکه پویا پخش می شود. این کارتون منو می بره به سالها پیش. وقتی دبستان می رفتم و پنج شنبه عصرها تو برنامه ی پرپرک خاله ریزه رو می دیدم.
مجموعه داستان خاله ریزه با اسم اصلی "خانم پپرپات" نوشته ی یک نویسنده ی نروژی است. اولین داستان این مجموعه کتاب ها در سال 1956 نوشته شد و استودیوی ژاپنی NHK در سال 1983 اون ها رو تبدیل به یک مجموعه کارتون 130 قسمتی کارتون کرد.
چهار پنج جلد از این کتاب ها اخیرا به فارسی ترجمه شده و نشر پیدایش اونها رو منتشر کرده.
http://vista.ir/book/204521/%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%B1%DB%8C%D8%B2%D9%87-%DA%AF%D9%86%D8%AC-%D9%BE%DB%8C%D8%AF%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D9%86%D8%AF
http://vista.ir/book/428012/%D8%B3%D9%81%D8%B1-%DA%A9%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%87-%D9%88-%D8%AE%D9%86%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%B1%DB%8C%D8%B2%D9%87
قطعا 59 گرامی با سواد روسی شون می تونن کمک خیلی زیادی کنن برای کشف دوباره اون کارتونها.
این روزها کارتون خاله ریزه و قاشق سحرآمیز از شبکه پویا پخش می شود. این کارتون منو می بره به سالها پیش. وقتی دبستان می رفتم و پنج شنبه عصرها تو برنامه ی پرپرک خاله ریزه رو می دیدم.
مجموعه داستان خاله ریزه با اسم اصلی "خانم پپرپات" نوشته ی یک نویسنده ی نروژی است. اولین داستان این مجموعه کتاب ها در سال 1956 نوشته شد و استودیوی ژاپنی NHK در سال 1983 اون ها رو تبدیل به یک مجموعه کارتون 130 قسمتی کارتون کرد.
چهار پنج جلد از این کتاب ها اخیرا به فارسی ترجمه شده و نشر پیدایش اونها رو منتشر کرده.
http://vista.ir/book/204521/%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%B1%DB%8C%D8%B2%D9%87-%DA%AF%D9%86%D8%AC-%D9%BE%DB%8C%D8%AF%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D9%86%D8%AF
http://vista.ir/book/428012/%D8%B3%D9%81%D8%B1-%DA%A9%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%87-%D9%88-%D8%AE%D9%86%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%B1%DB%8C%D8%B2%D9%87
59 نوشته است:
کلیپ تصویری "اوستا بابا" - به اشتراک گذشته شده توسط "آدمین گرامی":
http://s2.picofile.com/file/7114178167/oosta_baba.wmv.html
[/b][/color][/size]
ممنونم از شما 59 گرامی. من هم خیلی دوست داشتم یه فایل تصویری از اوستا بابا ببینم.
فقط یک فایل صوتی ازش داشتم.
فقط یک فایل صوتی ازش داشتم.
Heidii- تعداد پستها : 102
Join date : 2013-02-02
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
1. خانوم "هایدی"، توصیف بسیار زیبایی از مشهد، خونه های قدیمی اون و آب و هوای گذشته ی اون کردید. احسن به شما.
"بولوار ملک آباد"شو نمی دونم یادتونه یا نه؟
بسیار خاطره انگیز و بی نظیر بود و یکی از المان های معروف مشهد. نامردا به دلایل امنیتی (که با کمی جستجو می تونید به علتش برسید) زدن، همه ی درختای بلند و سرسبز این بولوار رو؛ که، شبیه به دالون بود، با آب و هوایی بی نظیر، زدن، انداختن و چهره ی ملک آباد رو به گند کشیدن.
اون وخ می گن "حفظ طبیعت" و درخت می کارن و از این بازی های بی مزه!
2. در مورد تیره و تار شدن و آلودگی هوای مشهد هم متأسفانه هیچی نگیم بهتره. بعد از تهران، دومین شهر آلوده ی کشوره؛ با این تفاوت که، پایتخت به راحتی تعطیل می کنن؛ اما، اینجا 365 روز سال، چه هوا به مرز هشدار برسه، چه نه، باید بریم سر کار!
3. جدی؟ یادتون نبود؟
خوشحالم که از دیدنش ذوق کردید. باز هم چیزی خواستید، بگید، بذارم. در خدمتم.
4. بله. "59" عزیز قطعاً می تونن کمک کنن.
البته، اکثر کارهای روسی رو کشف کردیم؛ اما، الآن که "لیست سیاه و خاکستری" رو سرچ کردم، دیدم سه کار روسی داریم که هنوز پیدا نشده ن و به قول شما آقای "59" شاید بتونن کمکی کنن:
4.1. آیتم شماره ی 29 "لیست سیاه":
29. "کوهستان کاج" ("کوهستان بلوط"؟): سریال چند قسمتی عروسکی و روسی (؟)؛ که، مثل خیلی از کارهای روسی روباه، خرس، سمور و خرگوشی درش بودن. خرسه گریزلی (خرس قهوه ای، بزرگ هیکل و ریزچشم) بود. صدای بامزه ای هم داشت. خیلی هم خرابکار و تنبل بود. اسمش هم بود "بوچ". یه قسمتش شبیه به داستان "جیک جیک مستون" بود و در انتهای قصه، وقتی خرسه تو برف و بارون می موند، می گفت: "من بوچ سرگردانم". کلاً قصه حول و حوش ندونم کاری های این خرس می گذشت. (سؤال "محمود".)
4.1. آیتم شماره ی 45 "لیست سیاه":
45. فیلمی روسی (شوروی سابق) از پدری که دائم تو اداره بود و همسر و بچه ش موقع تعطیل شدن اداره می یومدن پیشش. دختر بچه ی همکار پدر هم هر روز آخر وقت می یومد اداره، با مینی ژوپ و جوراب شلواری. (سؤال "سیما".)
4.3. آیتم شماره ی 40 "لیست خاکستری":
40. "نان بریان" (؟): کارتونی احتمالاً روسی از آشپز چاقی که نون می پخت و پادشاه دستور داد اونو دستگیر کنن. اون هم فرار کرد و رفت تو جنگلی، بالای درخت و نون هایی رو که پخته بود، با خودش آورده بود و می خورد و سربازا و نگهبانا چون دوستش داشتن (بیشتر نوناشو تا خودشو!)، خودشونو به ندیدن زدن و اون نجات یافت. پخش مجدد: تابستان 87.
5. منتظر پاسخ دوست خوبمون، "59"، می مونیم.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
سلام دوستان
راستی سایت نسیم یکی از نسیم یادها "سریال در خانه" رو گذاشته اگه ندیدین ببینید.
http://tvnasim.ir/memorials/-/asset_publisher/JTcr0Rpg1fLA/content/%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-63?redirect=http%3A%2F%2Ftvnasim.ir%2Fmemorials%3Fp_p_id%3D101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA%26p_p_lifecycle%3D0%26p_p_state%3Dnormal%26p_p_mode%3Dview%26p_p_col_id%3Dcolumn-2%26p_p_col_count%3D1
راستی سایت نسیم یکی از نسیم یادها "سریال در خانه" رو گذاشته اگه ندیدین ببینید.
http://tvnasim.ir/memorials/-/asset_publisher/JTcr0Rpg1fLA/content/%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-63?redirect=http%3A%2F%2Ftvnasim.ir%2Fmemorials%3Fp_p_id%3D101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA%26p_p_lifecycle%3D0%26p_p_state%3Dnormal%26p_p_mode%3Dview%26p_p_col_id%3Dcolumn-2%26p_p_col_count%3D1
slevin(HAMID- تعداد پستها : 129
Join date : 2010-08-11
Age : 41
آدرس پستي : تهران
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
حمید خان گرامی با درود.
- اتفاقن همین هفت دقیقه از سریال "در خانه" را،
نزدیک به ۲ ماه پیش، خانم هایدی از کانال یاد شده (پخش تلویزونی آن) ضبط،
و در صفحه ی ۴۰ این تالار، برای اولین بار در اینترنت به اشتراک فروم قرار داده بودند،
که بازهم سپاسگزار ایشان هستیم. .... امیر گرامی نیز هفته ی گذشته در تالار فیلم ها،
مجموعه ی تازه ای از لینک های نوستالژیک سایت کانال نسیم را قرار داده بودند،
که اتفاقن لینکی که شما لطف کردید و قرار دادید هم در میان آنها بود.
حال موردی که برای من روشن شده این هست، که در نسخه ی هفت دقیقه ای،
که خانم هایدی مستقیم از تلویزیون ضبط کرده بودند، ساعت و عبارت "آزمایشی"،
بر روی فیلم هست، اما در لینک خود سایت نسیم، چنین چیزی نیست و فیلم بدون رونویس میباشد.
پس این نشان میدهد که لینکها را در سایت نسیم، خود عوامل آن شبکه بصورت مستقیم قرار میدهند.
و به بیان دیگر، بر خلاف برنامه ی یادگاری!، رفت و آمد به آرشیو کل تلویزیون دارند!،
که بدینوسیله، مراتب سپاس و احترام خود را خدمت ایشان بیان میدارم.
- باور کنید من اگر اختیارات و امکاناتی داشتم، حتما از امیر گرامی دعوت میکردم،
تا مسئولیت بخش برنامههای کودک و نوجوان، در آرشیو کل تلویزیون ایران را بعهده بگیرن.
این یک تعارف نیست، بلکه از دید من، امیر جان در تمام ایران، تنها کسی هستند،
که تمام برنامهها و کارتونهای قدیمی و جدید ایرانی و خارجی در ژانر کودک و نوجوان را، دقیق میشناسند.
سلامت باشید.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
اتفاقا چند قسمت دیگه هم از "در خانه" نشون داد که تو سایت ندیدم...مثل رفتن پدر به جبهه و سپردن کار مغازه به بچه ها...نمی دونم ضبط کردم یا نه...
slevin(HAMID- تعداد پستها : 129
Join date : 2010-08-11
Age : 41
آدرس پستي : تهران
"اولیور تویست"، "چارلز دیکنز"
سلام به دوستان گرامی
قبل از هرچیزی عذرخواهی میکنم ازینکه این روزها به سختی فرصت میکنم سراغ نوشته های خوب دوستان بیام و مطالب مفیدشون رو بخونم. امیلیانو و 59 گرامی مثل قبل، سخت مشغول نوشتن مطالبشون هستن و حتما لا به لای نوشته هاشون نکات مفید و جالبی هست که متاسفانه این یکی دوهفته ی اخیر از دست داده ام. بچه های دیروز، این روزها دارن دهه چهارم زندگیشون رو میگذرونن و طبق روال معمول زندگی، مشغول مسوولیت های جدی تری مثل تحصیل و کار و نقش همسری و پدر و مادری هستن. هرکدوم ازین مسولیت ها و تصمیمات دوره بزرگسالی، درصدی از وقت هرکسی رو میگیره و مشغولش میکنه. با این اوصاف، باعث خوشحالیه که هنوز هم دوستانی که چراغی از کودکی تو وجودشون زنده است و مشغله های زندگی بزرگسالی کمتر مشغولشون کرده، چراغ اینجا رو روشن نگه داشتن و می نویسن.
چندماه قبل تو کتابفروشی انتشارات امیرکبیر، نسخه هایی از کتاب قدیمی "الیور، پسر یتیم" دیدم که منو برد به حال و هوای قصه های دیکنزی که زمان بچگی میخوندیم. تصاویر کتاب، صحنه هایی از یک فیلم سیاه و سفید قدیمی بود. همون موقع گشتی توی اینترنت زدم و ده ها اقتباس سینمایی و تلویزیونی دیگه از این داستان پیدا کردم. طوریکه تقریبا غیرممکن بود بفهمم تصاویر اون کتاب، دقیقا از روی کدوم فیلم یا سریال قدیمی برداشته شدن. گذشته از این موضوع، میدونیم که فیلم ها و سریال های کارتونی و غیرکارتونی زیادی از کارهای دیکنز ساخته شده. تعدادی از این فیلم ها و کارتونها رو زمان بچگیمون دیده بودیم و درواقع شاید همین فیلم ها و سریال ها، نقطه ی شروع آشنایی ما با دیکنز و داستانهاش بودن. این مطلب رو دو سه ماه قبل نوشته بودم و به نظرم رسید فرصت خوبیه که برای دوستان علاقمند به عالم دیکنز به اشتراک بگذارم.
*
سرگئی آیزنشتاین (پدر علم تدوین) عقیده داره که جنبه های مهمی از عالم سینما، مدیون تاثیراتیه که دیکنز و داستانهاش روی دی. دابلیو گریفیث (پدر سینمای داستانگو به شکلی که امروز میشناسیم) داشتن. دیکنز اولین کسیه که مفهوم مونتاژ موازی رو توی داستانهایش روایت کرد و تا امروز، هزاران اقتباس از آثارش به شکل های مختلف ساخته شده که فقط حدود صدتا از این اقتباس ها، تو دوره ی سینمای صامت است.
کارتونهای دیکنزی که زمان بچگیمون دیده بودیم اغلبشون محصول کمپانی بربنک استرالیا بودن. مثل آرزوهای بزرگ و دیوید کاپرفیلد. سال 1982 این کمپانی یک نسخه هم از الیور تویست (با همون دیزاین و طراحی ها) ساخت که یادم نمیاد اون موقع دیده باشیم.
کمپانی هانا- باربرا هم با سبک خاص خودش، خیلی از این داستانهای کلاسیک را به صورت کارتونی درآورده بود (یک نمونه از کارهای هانا-باربرا سریال "خانواده دی" بود) و در سال 1972 یک نسخه کارتونی با قصه ی مستقلی از الیور تویست ساخت که شخصیت اصلیش جک داوکینز (داجر: سردسته ی بچه های دله دزد فاگین) بود. تو این کارتون قدیمی که یکی دوبار تو دهه شصت دیده بودیم، اولیور و داجر همراه شده بودن و افتاده بودن دنبال یک نسخه وصیت نامه.
اما غیر از کارتونها، اولین نقش غیر صامت اولیور تویست را "دیکی مور" در سال 1933 بازی کرد. دیکی مور یکی از بازیگرهای کودک مجموعه فیلم های "لیتل راسکالز" بود که قبلا در موردش نوشته بودم.
سال 1922 "جکی کوگان" نقش اولیور تویست رو تو یک فیلم صامت بازی کرد. (جکی کوگان، بچه ای بود که بازی زیبایش تو فیلم "پسر بچه" چاپلین، ماندنی شد)
https://www.youtube.com/watch?v=mp9n6NIzNtE
سال 1948 "دیوید لین" یک نسخه سینمایی از اولیور تویست ساخت که چهره ی آشنای اولیور این فیلم را "جان هاوارد دیویس" بازی می کرد و بازیگر نقش فاگین هم "سر الک گینس" بود. (این نسخه را بارها دیده بودیم.) جان هاوارد سال 2011 به دلیل سرطان از دنیا رفت.
https://www.youtube.com/watch?v=JA7FtPfwiQw
سال 1968 یک نسخه موزیکال معروف از اولیور تویست ساخته شد که بازیگر نقش اولیور "مارک لستر" بود. (چهره ی آشنای مارک لستر رو چند سال بعد تو سن و سال جوانی، در نقش شاهزاده و گدای مارک تواین رو دیدیم که یکی دو سال قبل شبکه نمایش با همون دوبله ی قدیمی پخشش کرد- 1978)
مارک لستر دوست صمیمی مایکل جکسون بود و ادعا می کند که پدر اصلی سه تا فرزند مایکل جکسون است.
اما اولیور تویست خیلی آشنای کودکی ما، یک سریال انگلیسی دوازده قسمتی (1985- بی بی سی) بود. دوتا بچه ی متفاوت، نقش خردسالی و نوجوانی اولیور را بازی میکردن که اولی "اسکات فانل" و دومی "بن رودسکا" بود. خیلی واضح این سریال را به خاطر دارم. یک روز غروب دلگیر از اواخر دهه شصت که تلویزیون تمام وقت داشت مراسم عزاداری مردم برای فوت آیت الله خمینی را پخش می کرد و کانال دو بعد از بامزی (اون روز به طور استثنا بامزی رو عصر پخش کردن) اولیور تویست را نشان داد. قسمتی که مردم ریخته بودن فاگین را دستگیر کنن و فاگین توی زندان به فلاکت افتاده بود و اجازه میخواست که تنهایی با اولیور صحبت کند. (نقش فاگین را "اریک پورتر" بازی میکرد.)
این سریال، شبیه ترین اقتباس سینمایی و تلویزیونی است به اصل داستان دیکنز.
یک نسخه اولیور تویست هم رومن پولانسکی در 2005 ساخت. یکی از منتقدهای معروف سینما در مورد فیلم پولانسکی گفته بود:
"واقعا تاریخ سینما به یک اولیور تویست دیگر احتیاج داشت؟"
قبل از هرچیزی عذرخواهی میکنم ازینکه این روزها به سختی فرصت میکنم سراغ نوشته های خوب دوستان بیام و مطالب مفیدشون رو بخونم. امیلیانو و 59 گرامی مثل قبل، سخت مشغول نوشتن مطالبشون هستن و حتما لا به لای نوشته هاشون نکات مفید و جالبی هست که متاسفانه این یکی دوهفته ی اخیر از دست داده ام. بچه های دیروز، این روزها دارن دهه چهارم زندگیشون رو میگذرونن و طبق روال معمول زندگی، مشغول مسوولیت های جدی تری مثل تحصیل و کار و نقش همسری و پدر و مادری هستن. هرکدوم ازین مسولیت ها و تصمیمات دوره بزرگسالی، درصدی از وقت هرکسی رو میگیره و مشغولش میکنه. با این اوصاف، باعث خوشحالیه که هنوز هم دوستانی که چراغی از کودکی تو وجودشون زنده است و مشغله های زندگی بزرگسالی کمتر مشغولشون کرده، چراغ اینجا رو روشن نگه داشتن و می نویسن.
چندماه قبل تو کتابفروشی انتشارات امیرکبیر، نسخه هایی از کتاب قدیمی "الیور، پسر یتیم" دیدم که منو برد به حال و هوای قصه های دیکنزی که زمان بچگی میخوندیم. تصاویر کتاب، صحنه هایی از یک فیلم سیاه و سفید قدیمی بود. همون موقع گشتی توی اینترنت زدم و ده ها اقتباس سینمایی و تلویزیونی دیگه از این داستان پیدا کردم. طوریکه تقریبا غیرممکن بود بفهمم تصاویر اون کتاب، دقیقا از روی کدوم فیلم یا سریال قدیمی برداشته شدن. گذشته از این موضوع، میدونیم که فیلم ها و سریال های کارتونی و غیرکارتونی زیادی از کارهای دیکنز ساخته شده. تعدادی از این فیلم ها و کارتونها رو زمان بچگیمون دیده بودیم و درواقع شاید همین فیلم ها و سریال ها، نقطه ی شروع آشنایی ما با دیکنز و داستانهاش بودن. این مطلب رو دو سه ماه قبل نوشته بودم و به نظرم رسید فرصت خوبیه که برای دوستان علاقمند به عالم دیکنز به اشتراک بگذارم.
*
سرگئی آیزنشتاین (پدر علم تدوین) عقیده داره که جنبه های مهمی از عالم سینما، مدیون تاثیراتیه که دیکنز و داستانهاش روی دی. دابلیو گریفیث (پدر سینمای داستانگو به شکلی که امروز میشناسیم) داشتن. دیکنز اولین کسیه که مفهوم مونتاژ موازی رو توی داستانهایش روایت کرد و تا امروز، هزاران اقتباس از آثارش به شکل های مختلف ساخته شده که فقط حدود صدتا از این اقتباس ها، تو دوره ی سینمای صامت است.
کارتونهای دیکنزی که زمان بچگیمون دیده بودیم اغلبشون محصول کمپانی بربنک استرالیا بودن. مثل آرزوهای بزرگ و دیوید کاپرفیلد. سال 1982 این کمپانی یک نسخه هم از الیور تویست (با همون دیزاین و طراحی ها) ساخت که یادم نمیاد اون موقع دیده باشیم.
کمپانی هانا- باربرا هم با سبک خاص خودش، خیلی از این داستانهای کلاسیک را به صورت کارتونی درآورده بود (یک نمونه از کارهای هانا-باربرا سریال "خانواده دی" بود) و در سال 1972 یک نسخه کارتونی با قصه ی مستقلی از الیور تویست ساخت که شخصیت اصلیش جک داوکینز (داجر: سردسته ی بچه های دله دزد فاگین) بود. تو این کارتون قدیمی که یکی دوبار تو دهه شصت دیده بودیم، اولیور و داجر همراه شده بودن و افتاده بودن دنبال یک نسخه وصیت نامه.
اما غیر از کارتونها، اولین نقش غیر صامت اولیور تویست را "دیکی مور" در سال 1933 بازی کرد. دیکی مور یکی از بازیگرهای کودک مجموعه فیلم های "لیتل راسکالز" بود که قبلا در موردش نوشته بودم.
سال 1922 "جکی کوگان" نقش اولیور تویست رو تو یک فیلم صامت بازی کرد. (جکی کوگان، بچه ای بود که بازی زیبایش تو فیلم "پسر بچه" چاپلین، ماندنی شد)
https://www.youtube.com/watch?v=mp9n6NIzNtE
سال 1948 "دیوید لین" یک نسخه سینمایی از اولیور تویست ساخت که چهره ی آشنای اولیور این فیلم را "جان هاوارد دیویس" بازی می کرد و بازیگر نقش فاگین هم "سر الک گینس" بود. (این نسخه را بارها دیده بودیم.) جان هاوارد سال 2011 به دلیل سرطان از دنیا رفت.
https://www.youtube.com/watch?v=JA7FtPfwiQw
سال 1968 یک نسخه موزیکال معروف از اولیور تویست ساخته شد که بازیگر نقش اولیور "مارک لستر" بود. (چهره ی آشنای مارک لستر رو چند سال بعد تو سن و سال جوانی، در نقش شاهزاده و گدای مارک تواین رو دیدیم که یکی دو سال قبل شبکه نمایش با همون دوبله ی قدیمی پخشش کرد- 1978)
مارک لستر دوست صمیمی مایکل جکسون بود و ادعا می کند که پدر اصلی سه تا فرزند مایکل جکسون است.
اما اولیور تویست خیلی آشنای کودکی ما، یک سریال انگلیسی دوازده قسمتی (1985- بی بی سی) بود. دوتا بچه ی متفاوت، نقش خردسالی و نوجوانی اولیور را بازی میکردن که اولی "اسکات فانل" و دومی "بن رودسکا" بود. خیلی واضح این سریال را به خاطر دارم. یک روز غروب دلگیر از اواخر دهه شصت که تلویزیون تمام وقت داشت مراسم عزاداری مردم برای فوت آیت الله خمینی را پخش می کرد و کانال دو بعد از بامزی (اون روز به طور استثنا بامزی رو عصر پخش کردن) اولیور تویست را نشان داد. قسمتی که مردم ریخته بودن فاگین را دستگیر کنن و فاگین توی زندان به فلاکت افتاده بود و اجازه میخواست که تنهایی با اولیور صحبت کند. (نقش فاگین را "اریک پورتر" بازی میکرد.)
این سریال، شبیه ترین اقتباس سینمایی و تلویزیونی است به اصل داستان دیکنز.
یک نسخه اولیور تویست هم رومن پولانسکی در 2005 ساخت. یکی از منتقدهای معروف سینما در مورد فیلم پولانسکی گفته بود:
"واقعا تاریخ سینما به یک اولیور تویست دیگر احتیاج داشت؟"
Heidii- تعداد پستها : 102
Join date : 2013-02-02
"خانم خامنه ای"، "محمد قاضی"، "کامبیز صمیمی مفخم"، "مریم افشار"، "شاخ گاو"، "امیل و کارآگاهان"، "نیمرخ"
ممنونم از شما 59 گرامی.
در مورد داستان پسری که به نویسندگی علاقه داشت و پدرش مخالف بود، خوشحالم که یادتان بود. کاش کسی هم پیدا میشد و در مورد اسمش راهنمایی می کرد.
خاطره ی حسینیه ارشاد جالب بود. من قبلا نرفته بودم و این دو سه باری گذرم به اونجا افتاد، بیش از کار خودم دوباره افتاده بودم دنبال تجدید خاطره با نوستالژیها.
البته کلا سیستم کتابخانه های عمومی تو ایران، در راستای همون تفکر "محدودکنندگی هرچه بیشتر" پیش می رود و بی جهت نیست که تو ایران خیلی کسی دنبال مطالعه نمی رود. این روزها نمایشگاه های کتاب، پاتوق دانشجوها یا دانش آموزهایی است که دنبال کتاب های درسی و کمک درسی میگردن. یک عده هم که همیشه این وسط مستمع آزادن و هرجا بساط آبمیوه و بستنی و ساندویچ به راه باشه، پرچمشون رو علم میکنن و راه میفتن! توی کتابخونه ها هم معمولا غیر از چند نفری کنکوری که بیشتر حواسشون به درودیوار و رفت و آمد بقیه است، خبر دیگه ای نیست...
دو سه تا کتاب کودک خیلی معمولی میخواستم که از قضا تاریخ چاپشون مال چند سال قبل از انقلاب بود و مسوول اونجا میگفت برای دیدنشون (و فقط دیدن، نه امانت گرفتن) باید از جای معتبری مجوز بیاوری! برا دیدن بقیه ی کتابهای بچه ها هم کنتور مینداختن که یه وقت طرف یه دونه بیشتر برنداره (ظاهرا سقف تعدادش چهار پنج تا بیشتر نبود) و هرچی برمیداشتم خانومه می پرسید: چنتا شد؟!... ضمنا بزرگسال ها فقط ماهی یکبار میتونن بیان بشینن اونجا چنتا کتاب بچه تماشا کنن! (یه قسمت را هم کلا قدغن کرده بودن و مرتب میگفتن کسی اجازه نداره بره اونجا. وقتی از دور نگاه کردم دیدم همین کتابهای ژول ورن و چارلزدیکنزه که خودمون داریم.) یه خانومی که عضو اونجا بود با کارت عضویت داشت بی خبر می رفت اون قسمت و کتابداره مرتب به یکی از همکاراش هشدار میداد: خانوم فلانی مواظب باش یکی داره میاد تو مخزن!...
خلاصه تو ایران هرسمتی می چرخی یک "نه" خیلی بزرگ با مقادیری سیم خاردار جلویت را گرفته که یک وقت دست از پا خطا نکنی!
بگذریم...
اما یک تشکر اساسی از امیلیانوی گرامی که با اطلاع رسانیش باعث شد من بعد از سالها بتونم چند دقیقه از تله تئاتر آسانسور رو که سالها بود دنبالش میگشتم ببینم. خیلی خوشحال شدم! قبلا یکی دوبار توی فروم در موردش پرسیده بودم اما ظاهرا کسی یادش نبود. از این تله تئاتر همین قدر یادم بود که آسانسور یک آپارتمانی اسباب دردسر شده بود و همسایه ها جمع شده بودن و بیوک میرزایی طبق معمول اون وسط مشغول موش دواندن و قلدربازی بود. البته تو این تکه ی کوتاه بیوک میرزایی خیلی قلدر به نظر نمیاد ولی اونی که تو ذهن منه "ماجرای یک آسانسور و بیوک میرزایی" رو با هم داشت و همسایه ها هم از دست دوتاشون شاکی بودن (نمی دونم شایدم یه قسمت از آینه بوده یا چیز دیگری)
ممنونم به خاطر لینک های دیدنی 59 گرامی در مورد صادق صندوقی و مجری ها. من فکر میکنم اگه فیلم کوتاه یا تصویر مجری مورد علاقه تون رو برای آقای حسین پاکدل بفرستین و از ایشون بپرسین، حتما در مورد اسم یا مشخصاتشون راهنمایی میکنن.
من دو سه بار خانم خامنه ای را جایی دیدم ولی تصویر مجری شبکه دو همراهم نبود که بپرسم. (به هرحال خود مجری ها همکاراشون رو می شناسن)
راستی اگه دقت کرده باشین، این سالهای اخیر که خانم خامنه ای دوباره پیدایش شده، همه اصرار دارن خانم "خامنه" صداش بزنن درحالیکه اگه یادتون باشه اون موقع همه ایشون رو به اسم خانم "خامنه ای" میشناختن:
بقیه تصاویر را هم ببینیم و تجدید خاطره ای کنیم با قدیمها.
این تصاویر رو قبلا از بین ده ها سروش نوجوان قدیمی انتخاب کردم و مثل تصویر جلدکتابها، با دوربین ازشون عکس انداختم. (فعلا دسترسی به اسکنر ندارم) امروز فرصتی پیش اومد تا ادیتشون کنم و بگذارم اینجا:
این از همون کتاباییه که امیلیانو میگفت روسری سرشون میکردن:
مریم افشار و وحید نیکخواه آزاد:
یادی از محمد قاضی و کامبیز صمیمی مفخم:
این فیلم شاخ گاو رو اگه یادتون باشه از روی کتاب امیل و کارآگاهان اریش کستنر ساخته بودن. پسری که از زنجان راه می افتاد می رفت شهر پیش اقوامش. توی قطار پولهاشو گم میکرد و با کمک یه سری بچه می افتادن دنبال دستگیری دزد.
از داستان امیل و کارآگاهان، چنتا اقتباس سینمایی خارجی هم ساخته شده. از جمله، یک نسخه ی 1964 دیزنی و یک نسخه ی 1954 آلمانی.
یه بار با یه خانوم مسنی صحبت میکردم که بازنشسته تلویزیون بود. با یه حسرتی از دوران کاریش تو دهه شصت و هفتاد می گفت و ابراز تاسف میکرد از اون روزهای پرنشاطی که گذشت. بهترین خاطراتش مال دوره ای بود که نیمرخ پخش میشد. میگفت هرروز کلی نامه از سراسر کشور به دستمون میرسید. نوجوان ها هرچی خلاقیت و درد دل داشتن با نامه هاشون میفرستادن به برنامه و ما و همکارها ساعتها وقت میذاشتیم با لذت نامه ها رو میخوندیم. به نظرش اون مقطع زمانی، دوره طلایی کارش تو تلویزیون بود و همه چیز در اوج. هنوز هم تعدادی از اون نامه ها رو پیش خودش نگه داشته بود و گاهی میخوند و با خاطره هاش زندگی میکرد.
از این برنامه خاطره ی خیلی دوری توی ذهنمه. با صدای خمسه که میگفت "میگی نه؟ نگاه کن!" ولی این یکی را بهتر یادم است که اواخر دهه هفتاد از برنامه کودک شبکه دو پخش میشد. خمسه با تعدادی بچه ی خردسال، ورزش صبحگاهی میکرد. دختر کوچک خودش درسا را هم گذاشته بود همون ردیف اول. شعرشون این بود: "حالا بشین پاشو بخند... لبهاتو بازکن و بخند" ... یه پسربچه ی موفرفری هم تنبک میزد و یه شعر خاصی رو میخوند.
همشاگردی سلام:
*
پی نوشت:
اگه یادتون باشه یه دوره ای بود که پدرمادرها خیلی دوست داشتن بچه هاشون رو بفرستن مدرسه تیزهوشان (احتمالا الان هم خیلیا همینطورن)
اون دوره، یه کتاب قطوری با قطع کوچک (رقعی) بین بیشتر بچه مدرسه ای ها دست به دست میگشت. منم یه نسخه تیکه پاره از این کتاب به دستم رسیده بود که خیلی دوستش داشتم و بیشتر ازینکه معماهای هوشیش مشغولم کنه، طبق معمول با تصاویرش سرگرم میشدم. این کتاب پر بود از ده ها معما و تست هوش. بازی با اعداد. و خیلی چیزهای دیگه. شاید با دیدن این تصاویر یادتون بیاد:
در مورد فیلم مورد 59 گرامی که تو بندرگاه میگذشت، به نظر میرسه تو یه دوره ای خیلی ازین جور فیلمها میساختن. فضای بندر و ماهیگیری و درگیری ماهیگیرها با هم. مخصوصا تو دوره ی Great Depression که ظاهرا بیشتر کار و کاسبی مردم، همین ماهیگیری بوده. اشاره های شما منو یاد فیلم "در بارانداز" انداخت. فیلم فرانسوی "بندر مه آلود" هم شروعش یه همچین فضایی داشت.
من از اون زمونا فیلم "رزمناو پوتمکین" رو یادمه که یه شب تا دیروقت نشسته بودم از برنامه ی هنر هفتم تماشا میکردم. خونه مون فضای اثاث کشی داشت و کسی گیر نمی داد بریم بخوابیم. تصویری که از این فیلم تو ذهنم مونده اون جاییه که گوشت هاشون کرم انداخته بود.
در مورد داستان پسری که به نویسندگی علاقه داشت و پدرش مخالف بود، خوشحالم که یادتان بود. کاش کسی هم پیدا میشد و در مورد اسمش راهنمایی می کرد.
خاطره ی حسینیه ارشاد جالب بود. من قبلا نرفته بودم و این دو سه باری گذرم به اونجا افتاد، بیش از کار خودم دوباره افتاده بودم دنبال تجدید خاطره با نوستالژیها.
البته کلا سیستم کتابخانه های عمومی تو ایران، در راستای همون تفکر "محدودکنندگی هرچه بیشتر" پیش می رود و بی جهت نیست که تو ایران خیلی کسی دنبال مطالعه نمی رود. این روزها نمایشگاه های کتاب، پاتوق دانشجوها یا دانش آموزهایی است که دنبال کتاب های درسی و کمک درسی میگردن. یک عده هم که همیشه این وسط مستمع آزادن و هرجا بساط آبمیوه و بستنی و ساندویچ به راه باشه، پرچمشون رو علم میکنن و راه میفتن! توی کتابخونه ها هم معمولا غیر از چند نفری کنکوری که بیشتر حواسشون به درودیوار و رفت و آمد بقیه است، خبر دیگه ای نیست...
دو سه تا کتاب کودک خیلی معمولی میخواستم که از قضا تاریخ چاپشون مال چند سال قبل از انقلاب بود و مسوول اونجا میگفت برای دیدنشون (و فقط دیدن، نه امانت گرفتن) باید از جای معتبری مجوز بیاوری! برا دیدن بقیه ی کتابهای بچه ها هم کنتور مینداختن که یه وقت طرف یه دونه بیشتر برنداره (ظاهرا سقف تعدادش چهار پنج تا بیشتر نبود) و هرچی برمیداشتم خانومه می پرسید: چنتا شد؟!... ضمنا بزرگسال ها فقط ماهی یکبار میتونن بیان بشینن اونجا چنتا کتاب بچه تماشا کنن! (یه قسمت را هم کلا قدغن کرده بودن و مرتب میگفتن کسی اجازه نداره بره اونجا. وقتی از دور نگاه کردم دیدم همین کتابهای ژول ورن و چارلزدیکنزه که خودمون داریم.) یه خانومی که عضو اونجا بود با کارت عضویت داشت بی خبر می رفت اون قسمت و کتابداره مرتب به یکی از همکاراش هشدار میداد: خانوم فلانی مواظب باش یکی داره میاد تو مخزن!...
خلاصه تو ایران هرسمتی می چرخی یک "نه" خیلی بزرگ با مقادیری سیم خاردار جلویت را گرفته که یک وقت دست از پا خطا نکنی!
بگذریم...
اما یک تشکر اساسی از امیلیانوی گرامی که با اطلاع رسانیش باعث شد من بعد از سالها بتونم چند دقیقه از تله تئاتر آسانسور رو که سالها بود دنبالش میگشتم ببینم. خیلی خوشحال شدم! قبلا یکی دوبار توی فروم در موردش پرسیده بودم اما ظاهرا کسی یادش نبود. از این تله تئاتر همین قدر یادم بود که آسانسور یک آپارتمانی اسباب دردسر شده بود و همسایه ها جمع شده بودن و بیوک میرزایی طبق معمول اون وسط مشغول موش دواندن و قلدربازی بود. البته تو این تکه ی کوتاه بیوک میرزایی خیلی قلدر به نظر نمیاد ولی اونی که تو ذهن منه "ماجرای یک آسانسور و بیوک میرزایی" رو با هم داشت و همسایه ها هم از دست دوتاشون شاکی بودن (نمی دونم شایدم یه قسمت از آینه بوده یا چیز دیگری)
ممنونم به خاطر لینک های دیدنی 59 گرامی در مورد صادق صندوقی و مجری ها. من فکر میکنم اگه فیلم کوتاه یا تصویر مجری مورد علاقه تون رو برای آقای حسین پاکدل بفرستین و از ایشون بپرسین، حتما در مورد اسم یا مشخصاتشون راهنمایی میکنن.
من دو سه بار خانم خامنه ای را جایی دیدم ولی تصویر مجری شبکه دو همراهم نبود که بپرسم. (به هرحال خود مجری ها همکاراشون رو می شناسن)
راستی اگه دقت کرده باشین، این سالهای اخیر که خانم خامنه ای دوباره پیدایش شده، همه اصرار دارن خانم "خامنه" صداش بزنن درحالیکه اگه یادتون باشه اون موقع همه ایشون رو به اسم خانم "خامنه ای" میشناختن:
بقیه تصاویر را هم ببینیم و تجدید خاطره ای کنیم با قدیمها.
این تصاویر رو قبلا از بین ده ها سروش نوجوان قدیمی انتخاب کردم و مثل تصویر جلدکتابها، با دوربین ازشون عکس انداختم. (فعلا دسترسی به اسکنر ندارم) امروز فرصتی پیش اومد تا ادیتشون کنم و بگذارم اینجا:
این از همون کتاباییه که امیلیانو میگفت روسری سرشون میکردن:
مریم افشار و وحید نیکخواه آزاد:
یادی از محمد قاضی و کامبیز صمیمی مفخم:
این فیلم شاخ گاو رو اگه یادتون باشه از روی کتاب امیل و کارآگاهان اریش کستنر ساخته بودن. پسری که از زنجان راه می افتاد می رفت شهر پیش اقوامش. توی قطار پولهاشو گم میکرد و با کمک یه سری بچه می افتادن دنبال دستگیری دزد.
از داستان امیل و کارآگاهان، چنتا اقتباس سینمایی خارجی هم ساخته شده. از جمله، یک نسخه ی 1964 دیزنی و یک نسخه ی 1954 آلمانی.
یه بار با یه خانوم مسنی صحبت میکردم که بازنشسته تلویزیون بود. با یه حسرتی از دوران کاریش تو دهه شصت و هفتاد می گفت و ابراز تاسف میکرد از اون روزهای پرنشاطی که گذشت. بهترین خاطراتش مال دوره ای بود که نیمرخ پخش میشد. میگفت هرروز کلی نامه از سراسر کشور به دستمون میرسید. نوجوان ها هرچی خلاقیت و درد دل داشتن با نامه هاشون میفرستادن به برنامه و ما و همکارها ساعتها وقت میذاشتیم با لذت نامه ها رو میخوندیم. به نظرش اون مقطع زمانی، دوره طلایی کارش تو تلویزیون بود و همه چیز در اوج. هنوز هم تعدادی از اون نامه ها رو پیش خودش نگه داشته بود و گاهی میخوند و با خاطره هاش زندگی میکرد.
از این برنامه خاطره ی خیلی دوری توی ذهنمه. با صدای خمسه که میگفت "میگی نه؟ نگاه کن!" ولی این یکی را بهتر یادم است که اواخر دهه هفتاد از برنامه کودک شبکه دو پخش میشد. خمسه با تعدادی بچه ی خردسال، ورزش صبحگاهی میکرد. دختر کوچک خودش درسا را هم گذاشته بود همون ردیف اول. شعرشون این بود: "حالا بشین پاشو بخند... لبهاتو بازکن و بخند" ... یه پسربچه ی موفرفری هم تنبک میزد و یه شعر خاصی رو میخوند.
همشاگردی سلام:
*
پی نوشت:
اگه یادتون باشه یه دوره ای بود که پدرمادرها خیلی دوست داشتن بچه هاشون رو بفرستن مدرسه تیزهوشان (احتمالا الان هم خیلیا همینطورن)
اون دوره، یه کتاب قطوری با قطع کوچک (رقعی) بین بیشتر بچه مدرسه ای ها دست به دست میگشت. منم یه نسخه تیکه پاره از این کتاب به دستم رسیده بود که خیلی دوستش داشتم و بیشتر ازینکه معماهای هوشیش مشغولم کنه، طبق معمول با تصاویرش سرگرم میشدم. این کتاب پر بود از ده ها معما و تست هوش. بازی با اعداد. و خیلی چیزهای دیگه. شاید با دیدن این تصاویر یادتون بیاد:
در مورد فیلم مورد 59 گرامی که تو بندرگاه میگذشت، به نظر میرسه تو یه دوره ای خیلی ازین جور فیلمها میساختن. فضای بندر و ماهیگیری و درگیری ماهیگیرها با هم. مخصوصا تو دوره ی Great Depression که ظاهرا بیشتر کار و کاسبی مردم، همین ماهیگیری بوده. اشاره های شما منو یاد فیلم "در بارانداز" انداخت. فیلم فرانسوی "بندر مه آلود" هم شروعش یه همچین فضایی داشت.
من از اون زمونا فیلم "رزمناو پوتمکین" رو یادمه که یه شب تا دیروقت نشسته بودم از برنامه ی هنر هفتم تماشا میکردم. خونه مون فضای اثاث کشی داشت و کسی گیر نمی داد بریم بخوابیم. تصویری که از این فیلم تو ذهنم مونده اون جاییه که گوشت هاشون کرم انداخته بود.
heidiii- تعداد پستها : 24
Join date : 2014-05-03
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
خانم هایدی، ممنون هستیم برای تمام عکسهای اسکن مانند و نوستالژیکی که از کتابها و مجله ها میگیرید.
از لطف شما و یاران گرامی نسبت به مطالب، فایلها و خاطرات نیز، سپاسگزار هستم.
- این کتابخانه ی حسینیه ارشاد، آن زمان هم همینگونه بود ... برخورد کارکنان و محیطش.
اما ساختمان خوبی دارد، نور مناسبی از بیرون بداخل سالن میتابد، و فضای داخلی اش آرام است.
- در بهار سال ۱۳۷۸، در غرفه ی انتشاراتی کار میکردم در نمایشگاه کتاب.
روزهای نمایشگاه که به آخر میرسد، معمولن بین غرفه داران پچ پچهایی شروع میشود،
که امسال کدام انتشاراتی، بیشترین فروش کتاب را در نمایشگاه داشته و ....
خلاصه روز آخر ناگهان خبری موثق رسید، مبنی بر اینکه، آن دکه ای که نزدیک یکی از سالنها،
در فضای بیرونی نمایشگاه، سیب زمینی سرخ شده میفروخته، بیشتر از همه فروش کرده است.
- ضمن سپاس دوباره از امیر گرامی برای آدرس و معرفی آن سایت ارزشمند،
من نیز دیروز آن فایل تصویری (آسانسور) را دیدم که بیوک میرزایی بازی میکرد.
این کار، قسمتی از همان سریال آینه هست، بگمانم از فصل دومش باشد.
- در ضمن، فیلم VHS تئاتر کمدی زیر را، در دهه ی هفتاد از ویدیو کلوپ میگرفتم و نگاه میکردم.
نام بازیگر آنرا بیاد ندارم، اما میدانم که ایشان هم دیگر فوت شده اند. یادشان گرامی.
http://eirib.ir/nasim-yadha/58411-نسیم-یادها-28-اسفند--92.html
- راستش بارها و بارها خواستم تا از آقای پاکدل، راجع به آن مجری توانمند کانال دو بپرسم،
اما هیچ جور تا بحال رویم نشده. بی شک آقای پاکدل ایشان را میشناسند. اما بالاخره خواهم پرسید.
- فیلم "شاخ گاو - ۱۳۷۴" را دیده ام، ساختار خوب و صمیمانه ای دارد. کارگردانش خوب بوده.
همچنین فیلم دیگر ایشان، یعنی "دو نیمه سیب - ۱۳۷۰"، شاهکار "کیانوش عیاری" بشمار می آید.
- "نیمرخ" را هیچوقت نفهمیدم. به نظر من، لوسبازی در تلویزیون ایران، از همان دوران شروع شد.
- یاد آوری موج تیزهوشان و این مدارس کلاش! و آن کتاب، عالی بود. چه کشیدیم ما آن سالها در خانه،
سر اینکه تیزهوش نبودیم. ... البته خودم رو عرض کردم. ... جسارت نشود.
- به بهانه ی یادی که از محصول صنعتی سیم خاردار داشتید ...:
- سپاسگزارم از توجه شما به درخواست نام فیلم بندرگاهی. ... راستش شروع خیلی خاصی داشت.
کشتی در کار نبود، فقط یک شهر کوچک بندری، (همانند عکسی که قرار داده بودم)،
همراه با قایق و لباس مردم در زمان اولیورتویست. ... حال و هوای فیلم، بینهایت بسته، گرفته و سرد بود.
حال این ویژگیها را، در فضای بعد از ظهر جمعه، و در میانه ی دهه ی شصتی که خطر موشک باران،
و حمله های هوایی هر لحظه وجود داشت، یکجا ضرب نمایید. ... نتیجه ی ریاضی وار کار،
بی شک شادی آفرین خواهد بود. ... چرا که تمام منفیها در هم ضرب گردیده، و جواب مثبت میشود.
سلامت باشید بهمراه همسر گرامیتان.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
ممنونم از شما 59 گرامی.
- راستش برخورد مسوول های کتابخونه خیلی خوب بود. نسبت به جاهایی که قبلا دیده بودم. معمولا کم پیش میاد کارمندها با خوشرویی و صبر و حوصله برخورد کنن. فرق نمیکنه کدوم اداره یا سازمان. اغلب واکنش ها از روی بی حوصلگی هست و جواب سربالا. اونجا برای اولین بار بعد از مدتها "روی خوش" دیدم و چند نفر آدم با حوصله. به هرحال ضوابط کتابخونه اونجوری اقتضا می کرد و باید نبایدهایی از بالا بهشون گفته شده بود که باید رعایت میشد.
- من هم بیننده ی نیمرخ نبودم و حوصله ی پرگویی های مجری هاش رو نداشتم. ولی ظاهرا نوجوان های زیادی اون دوره دوست داشتن. من کلا حال و هوای دهه هفتاد را تا قبل از کنکور دوست داشتم. بعد روزایی رسید که نشستیم سر کلاس کنکور و سرمون رفت تو تست زنی و رتبه و رشته و این چیزها، اون حال و هوا هم بی سروصدا پرید و تا چند سال فراموش شد.
سالهای هفتاد و دو- هفتاد و سه، دوره ای بود که دانش آموزهای ایرانی تو المپیادهای جهانی مدال های طلا میاوردن و تب المپیاد جامعه رو گرفته بود. مدرسه ها کلاس های فوق العاده میذاشتن و خانواده ها بچه ها رو تو المپیادهای آینده سازان ثبت نام میکردن و همه تلاش میکردن یه جایی تو این المپیادهای جهانی برا خودشون باز کنن. یادمه تو همون دوره تب و تاب های المپیادی رفته بودیم برنامه جُنگ آفتاب و اونجا هم به عنوان مهمون برنامه، مریم میرزاخانی و رویا بهشتی رو دعوت کرده بودن تا از راز موفقیتشون بگن. هردوتاشون مانتوهای خیلی گشاد و بلند و اپل دار پوشیده بودن با مقنعه های بلند. سال 76 اون تصادف جاده ای اتفاق افتاد و اتوبوسی که مریم میرزاخانی توش بود چپه شد و چندنفر از بچه های شریف که رتبه های المپیادی داشتن از دست رفتن.
مریم میرزاخانی و رویا بهشتی هم چندسال بعد مهاجرت کردن امریکا و اونجا رتبه های علمیشون رو ارتقا دادن و پروفسور شدن.
- راستش برخورد مسوول های کتابخونه خیلی خوب بود. نسبت به جاهایی که قبلا دیده بودم. معمولا کم پیش میاد کارمندها با خوشرویی و صبر و حوصله برخورد کنن. فرق نمیکنه کدوم اداره یا سازمان. اغلب واکنش ها از روی بی حوصلگی هست و جواب سربالا. اونجا برای اولین بار بعد از مدتها "روی خوش" دیدم و چند نفر آدم با حوصله. به هرحال ضوابط کتابخونه اونجوری اقتضا می کرد و باید نبایدهایی از بالا بهشون گفته شده بود که باید رعایت میشد.
- من هم بیننده ی نیمرخ نبودم و حوصله ی پرگویی های مجری هاش رو نداشتم. ولی ظاهرا نوجوان های زیادی اون دوره دوست داشتن. من کلا حال و هوای دهه هفتاد را تا قبل از کنکور دوست داشتم. بعد روزایی رسید که نشستیم سر کلاس کنکور و سرمون رفت تو تست زنی و رتبه و رشته و این چیزها، اون حال و هوا هم بی سروصدا پرید و تا چند سال فراموش شد.
سالهای هفتاد و دو- هفتاد و سه، دوره ای بود که دانش آموزهای ایرانی تو المپیادهای جهانی مدال های طلا میاوردن و تب المپیاد جامعه رو گرفته بود. مدرسه ها کلاس های فوق العاده میذاشتن و خانواده ها بچه ها رو تو المپیادهای آینده سازان ثبت نام میکردن و همه تلاش میکردن یه جایی تو این المپیادهای جهانی برا خودشون باز کنن. یادمه تو همون دوره تب و تاب های المپیادی رفته بودیم برنامه جُنگ آفتاب و اونجا هم به عنوان مهمون برنامه، مریم میرزاخانی و رویا بهشتی رو دعوت کرده بودن تا از راز موفقیتشون بگن. هردوتاشون مانتوهای خیلی گشاد و بلند و اپل دار پوشیده بودن با مقنعه های بلند. سال 76 اون تصادف جاده ای اتفاق افتاد و اتوبوسی که مریم میرزاخانی توش بود چپه شد و چندنفر از بچه های شریف که رتبه های المپیادی داشتن از دست رفتن.
مریم میرزاخانی و رویا بهشتی هم چندسال بعد مهاجرت کردن امریکا و اونجا رتبه های علمیشون رو ارتقا دادن و پروفسور شدن.
heidiii- تعداد پستها : 24
Join date : 2014-05-03
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
* سپاسگزارم از میحا ی گرامی،
برای موسیقی برگزیده ی فیلم "I Stand Alone - 1998".
آهنگ تیزهوشانه ای هست و اتفاقن با موضوعات مطرح شده، همخوانی دارد!.
( توسط "میحا" -/- "I Stand Alone - 1998" )
http://s5.picofile.com/file/8122208434/Bruno_Alexiu_Close_Up.mp3.html
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t17p760-topic#8314
.
.
.
خانم هایدی، ضمن سپاس از شما برای نکات واقع گرایانه ای که مطرح ساختید.
- بله، خب مسئولین محترم کتابخانه ها، مامور هستند و معذور.
اما سالهای انتهایی شصت و اوایل هفتاد که خودم عضو آن کتابخانه بودم،
رفتارشان خیلی خشک بود. ... پس اکنون بهتر شده و جای خرسندیست.
- شما و دیگر اعضای گرامی فروم بهتر در جریان هستید، که دانشگاه شریف،
تنها دانشگاهی ست که در کشورهای جهان اول، نامش اعتبار دارد.
زمانی که معدل دانشجو در لیسانس یا فوق لیسانس در حد خوبی باشد،
با حمایت کامل، دانشجو را بسوی خود فرا میخوانند. ... از بستگان والدین من،
۴ یا ۵ نفر اکنون در کانادا و یا آمریکا هستند. ... دکترا و یا فوق لیسانس میخوانند.
("شریف"ی بودند). از جهت مالی هم، خود آن دانشگاههای خارجی، تامین زندگانی میکنند آنها را،
و سپس، پس از پایان تحصیلات، هم میتوانند بعنوان پژوهشگر در دانشگاهایشان باقی بمانند،
با حقوق و مزایای خوب، یعنی استخدام آنها شوند، و هم، پیشنهادات از بیرون برایشان است.
چرا که نه؟. ... / اما اگر در داخل و یا جاهایی همچون محلی که من هستم بمانند،
با آن استعداد، هوش و تحصیلات ممتازشان، چه آینده ای در انتظارشان است؟.
.
.
.
یاران ارجمند، انجمن ما خود نیز در بستر زمان، تبدیل به یکی از منابع یادمانهها گشته.
امروز قصد داشتم تا یادی داشته باشیم دوباره، از مسابقه ی تلویزیونی "تلاش"،
که در طی سالهای ۱۳۷۶ تا ۷۹، از کانال یک، بصورت هفتگی پخش میشد.
زوج عرفانی - ناظریان را خوب بیاد دارم که مجری گری این مسابقه را بعهده داشتند.
اما اکنون در ویکی پدیا، که عکس این برنامه را دو سال و نیم پیش، از آنجا در فروم قرار داده بودم،
دیگر آن عکس خاطره انگیز وجود ندارد، و آنرا با یک تصویر دیگر عوض کرده اند!. ...
از سویی دیگر، ماجرای هارد کامپیوتر قبلی و ... را نیز همگی میدانیم.
اما با یک جستجو در گوگل، و نوشتن آدرس فروم بهمراه نام "مسابقه تلاش"،
به صفحه ی خودمان در انجمن دسترسی پیدا کردم که دو سال و نیم پیش، آنرا قرار داده بودیم.
خوشبختانه عکس مورد نظر نیز، بر سر جای خود قرار دارد. ....
(مسابقه تلاش)
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t5p240-topic
سلامت باشید.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
1. در مورد تغییر فامیل "گیتی خامنه ای" زدید تو خال، "هایدی" جان. من هم همون سالی که برای اولین بار بعد از مدت ها توی "نقره" اومد به این موضوع اشاره کردم و اصرار داشتم که "خامنه ای" درسته. نمی دونم چرا این کارا رو می کنن، آخه؟
2. عکس ها بسیار ناب و عالی بودن. دست گلتون درد نکنه.
همه ی عکسا بی نظیر بودن؛ اما، با کودکی "نورا هاشمی" خیلی حال کردم:
بعدش عکس "سارا کورو" و توضیحاتی که دادید و این که یاد بنده بودید هنگام گرفتن این عکس.
راستی، با این که با دوربین گرفته ایدشون، خیلی عالی دراومدن و دست کمی از اسکنر ندارن.
3. هرگز "شاخ گاو" رو ندیده م و رغبتی هم به دیدنش ندارم؛ حتا، اسمش برام چندش آوره.
ینی واقعاً قحطی اسم بوده؟
4. اما من و "اسمم" نسبت به نیمرخ نظری عکس داریم و اون رو + "اکسیژن" سرچشمه ی به فنا رفتن برنامه های کودک و ریختن موج کثیری از جنگ های این مدلی توی شبکه ی 1 و بالتبع اون، سایر شبکه ها می دونیم.
کارتون ها ناپدید شدن و بعدش این قدر جنگ های مشابه و بعدش "عمه پورنگ" اومدن؛ که، دیگه برنامه ی کودک بالکل به باد رفت!
با این حال، با عکس های "نیمرخ" هم حال کردم.
راستی، دیدم که "59" هم با من و "اسمم" موافقه در زمینه ی "نیمرخ".
5. این هم دو عکس از "می گی نه، نگاه کن" و "بشین، پاشو، بخند" تقدیم به تو، دوست خوبم:
6. بازیگران "می گی نه، نگاه کن" اینا بودن:
"علیرضا خمسه"، "مهدی فقیه"، "حسن مؤذنی"، "پرستو گلستانی"، "آرام جعفری" (فک می کنم اولین کارش بود)، "شهرزاد عبدالمجید"، "حسین بلوچی" "نریمان نی" و "حسین چنگی".
باز هم از "لیست سفید" عکسی خواستی، بگو، تقدیم کنم.
7. راستی، "هایدی"، مطمئنی اون دختره "درسا خمسه" بود؟ آخه این برنامه خیلی قدیمی و مربوط به دهه ی 70 و من همه ش فک می کنم "درسا" خیلی کوچیک تر از این حرفاست و باید دهه ی 80ی باشه.
8. به قول دی وی دی 8 "شوخی کردم" (با نام "مُد")، بله، "اون موقع تیزهوشان مُد بود"!
من هم هم از این کتابا دیده بودم و هم اون موقع تو مجلات هم پُر بود از این تست های هوش.
کتابای "کاظم فائقی" رو خیلی دوس داشتم. خیلی از اینا داشت. "اسرار شعبده بازی"ش هم که خوراکم بود.
......................
9. "59" عزیز، من هم اسم این بازیگر طنز رو با لهجه ی ترکیش یادم نمی یاد؛ اما، بنده هم مث شما تئاترای کلوپی ایشون رو خیلی دوس داشتم؛ که، همیشه هم با اون پسر جوونه بود؛ که، توی تئاتر سایت گذاشته ن.
از جمله تئاترهای معروف این زوج هنری یکی "آفتاب لب بوم" بود و یکی "فقط بخاطر تو"؛ که، اوایل دهه ی 80 اومد و تیتراژش و اصلاً اسمش از روی ترانه ی "منصور" وام گرفته شده بود.
و خبر نداشتم که ایشون فوت شده ن. یادشون گرامی.
......................
10. می بینم که خود "هایدی" جان هم از "نیمرخ" دل خوشی نداشته ن!
11. چه جالب! پس باید من و شما، "هایدی" همسن باشیم؛ چون، دقیقاً من هم با "نیمرخ" و "تا هشت و نیم" یاد کنکور خودم می افتم.
12. آره. یادتونه اکثر این نخبه ها و المپیادی ها تو مینی بوس و اتوبوس می افتادن ته دره و تیکه تیکه می شدن؟
آخرش متوجه نشدیم به عمد بوده یا به سهو. شما متوجه شدید؟
......................
13. "59" عزیز، عکس "مسابقه ی تلاش" رو داشتم؛ اما، دیدن و یادآوری مجددش خالی از لطف نبود. دست مریزاد.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
59عزیز واسه اینکه تاپیکها بیش از این با هم مخلوط نشن پاسخ اون پست رو اینجا میدم:
فکر کنم آقای هوشنگ هدایتی واسه این انقدر به نظر شما آشناست که (اگه اشتباه نکنم) تو دهه 70 توی برنامه کودک بازی میکرد. یه قیافه و نقش خنگ و در عین حال زیرک و اعصاب خورد کنی داشت شبیه استنلی لورل. اما یادم نیست که برنامه اش همونی بود که عباس محبی هم تو ش بازی میکرد و اسمش مرزنجوش بود یا برنامه دیگه ای بود.... خلاصه ایشون اونجا با گریم غلیظی نقش یه کودک رو بلزی می کرد و انگار یه کلاه کپ هم داشت.
هایدی عزیز، عکس کودکی نورا عالی بود! نورا یکی از معدود بازیگرانی هست که به حق وارد این عرصه شده و نه مثل بعضی ها فقط به خاطر گل روی پدر و مادرش! (تازه اگه گلی به جمالشون باشه). من بازی نورا رو توی تئاتر "بیوه های غمگین سالار جنگ" دیدم که فوق العاده بود. تا قبل از اون اصلاً فکر نمی کردم چنین بازیگر توانمندی باشه...
امیل جان منم یادمه که اون دختره اسمش درسا خمسه بود.
راستی یادتون هست که یه مدت تو ساعت خوش نیمرخ رو مسخره میردن؟ بین آیتم ها مرتب صدای رضا عطاران میومد که به تقلید از اونها می گفت: اطلاعیه شماره (مثلاً) چهارهزار و ....ام نیمرو! آی کیف میکردم!!! متنفر بودم از این برنامه و اون صدای تو دماغی امیرحسین مدرس که انگار سه سال بود فین نکرده بود....
البته از زمانی که امیرحسین مدرس در برنامه جمعه ایرانی تقلید اجرای برنامۀ فرزاد حسنی و خودشیفتگی اون رو انجام داد من ارادت ویژه ای بهش پیدا کردم. اگه نشنیدینش این لینکش که حتی توی تلویزیون و با حضور خود فرزاد حسنی هم نشونش دادن که رسماً فرزاد واسه اولین بار در عمرش کم اورده بود! پیشنهاد می کنم امتحانش کنید:
http://fun.akairan.com/filme/tanz/a2159342213102.html
فکر کنم آقای هوشنگ هدایتی واسه این انقدر به نظر شما آشناست که (اگه اشتباه نکنم) تو دهه 70 توی برنامه کودک بازی میکرد. یه قیافه و نقش خنگ و در عین حال زیرک و اعصاب خورد کنی داشت شبیه استنلی لورل. اما یادم نیست که برنامه اش همونی بود که عباس محبی هم تو ش بازی میکرد و اسمش مرزنجوش بود یا برنامه دیگه ای بود.... خلاصه ایشون اونجا با گریم غلیظی نقش یه کودک رو بلزی می کرد و انگار یه کلاه کپ هم داشت.
هایدی عزیز، عکس کودکی نورا عالی بود! نورا یکی از معدود بازیگرانی هست که به حق وارد این عرصه شده و نه مثل بعضی ها فقط به خاطر گل روی پدر و مادرش! (تازه اگه گلی به جمالشون باشه). من بازی نورا رو توی تئاتر "بیوه های غمگین سالار جنگ" دیدم که فوق العاده بود. تا قبل از اون اصلاً فکر نمی کردم چنین بازیگر توانمندی باشه...
امیل جان منم یادمه که اون دختره اسمش درسا خمسه بود.
راستی یادتون هست که یه مدت تو ساعت خوش نیمرخ رو مسخره میردن؟ بین آیتم ها مرتب صدای رضا عطاران میومد که به تقلید از اونها می گفت: اطلاعیه شماره (مثلاً) چهارهزار و ....ام نیمرو! آی کیف میکردم!!! متنفر بودم از این برنامه و اون صدای تو دماغی امیرحسین مدرس که انگار سه سال بود فین نکرده بود....
البته از زمانی که امیرحسین مدرس در برنامه جمعه ایرانی تقلید اجرای برنامۀ فرزاد حسنی و خودشیفتگی اون رو انجام داد من ارادت ویژه ای بهش پیدا کردم. اگه نشنیدینش این لینکش که حتی توی تلویزیون و با حضور خود فرزاد حسنی هم نشونش دادن که رسماً فرزاد واسه اولین بار در عمرش کم اورده بود! پیشنهاد می کنم امتحانش کنید:
http://fun.akairan.com/filme/tanz/a2159342213102.html
S@M- تعداد پستها : 161
Join date : 2010-03-30
صفحه 34 از 42 • 1 ... 18 ... 33, 34, 35 ... 38 ... 42
مواضيع مماثلة
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» سیاه، سفید، خاکستری
» امواج صوتي گمشده (مخصوص كليپهاي صوتي از كارتونها، سريالها، فيلمهاي قديمي كودك و نوجوان و رادیو)
» همشاگردي سلام
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» سیاه، سفید، خاکستری
» امواج صوتي گمشده (مخصوص كليپهاي صوتي از كارتونها، سريالها، فيلمهاي قديمي كودك و نوجوان و رادیو)
» همشاگردي سلام
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
صفحه 34 از 42
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد