فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
+29
Emiliano
ahmad1395
Negin 2
59
babak
Jack Holborn
Luska
SMAM
bahman.Gh
ramin
ژوا
fazel1994
heidiiii
Nostalji
Mihakralj
Nazanin58
jasonbourne
ASDALIREZA105
zerocold
Indiana Jones
S@M
Roxpa
Milassyui
ahmad1300mo
arman
heidiii
alirad
slevin(HAMID
SMBAGHERI
33 مشترك
صفحه 14 از 16
صفحه 14 از 16 • 1 ... 8 ... 13, 14, 15, 16
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
- با درود خدمت فروم رویایی و تمامی یاران ارجمند.
- دو شب پیش سرانجام هر سه قسمتی که تا کنون از سریال "زندگی لئوناردو دا وینچی" پخش شد را یکجا تماشا داشتم.
با آنکه هنوز دو قسمت دیگرش بازپخش نشده، اما شور و حالی که این سه قسمت پس از سه دهه برایم ایجاد ساخت،
سبب گشت تا با عطش، نسخه دوبله به روسی آن که سالهای اخیر قرار گرفته را دریافت و مابقیاش را نیز ببینم.
البته دو قسمت باقیمانده فارسیاش را نیز حتم در طی هفتههای آتی، از دیدگاه دوبلاژ ماندگار پارسیاش، بازخواهم دید.
از آنجا که این سریال از جهت تصویری کامل در دست است، هماکنون در این پست به بررسی اجمالی آن خواهیم پرداخت.
http://bigserials.tv/series/zhizn-leonardo-da-vinchi-serial-1971-la-vita-di-leonardo-da-vinci.html
- قبل از مطلب اصلی، یک نکتهی زبانشناسانه که البته یاران بهتر در جریان هستند.
زبان ایتالیایی بلد نیستم و مطلبی که میگویم، بر اساس کتاب خودآموز زبان ایتالیایی -
نوشتهشده به زبان روسی ست که نسخه نتیاش را یافتم و ترجمه فارسیاش را ارائه میدهم.
.........
- در نام "-لئوناردو-دا-وینچی-"، کلمهی "دا" باید با فاصله از "اینچی" نوشته گردد.
"داوینچی" اشتباه، و "دا وینچی" درست میباشد. ... واژهی "دا" در زبان ایتالیایی،
از جهت دستوری، "حرف اضافه" میباشد و دارای معانی گوناگون است. برای نمونه:
"من da کافه بیرون آمدم" ~ "من -از- رستوران بیرون آمدم".
"بیا da من" ~ "بیا -نزد- من، بیا -پیش- من"
"da تو و او، تفاوت سنی زیادی وجود دارد" ~ "-بین- تو و او تفاوت سنی بالایی هست"
"کلاسهای آموزش زبان ایتالیایی، دور da مرکز شهر کییف قرار دارند"
~"کورس زبان ایتالیایی، دور -از- مرکز شهر کییف است".
...............
- نتیجهگیری: پس با توجه به نقش دستوری که حرف اضافهی "da-(از)" در زبان ایتالیایی دارد،
"لئوناردو دا وینچی" میشود شخصی که، یعنی لئوناردویی که مشهور به -منطقهی وینچی- بوده.
لئوناردو، زاده ی ۱۵ آپریل سال ۱۴۵۲ در روستای "وینچی" واقع در فلورانس ایتالیا بوده است.
پس محل زاده شدنش، بعنوان "شهرت و نام فامیلی" همراه با حرف اضافه "da-از" استفاده میشده.
"دا -وینچی-" = شخصی که "از وینچی" است. زاده ی وینچی است ... لئوناردو از وینچی ...
* بررسی اجمالی سریال تلویزیونی "زندگی لئوناردو دا وینچی - ۱۹۷۱" پس از ۷ سال ...
- تماشای سریال شاهکار "زندگی لئوناردو دا وینچی۱۹۷۱"، با چشم دل و جان صورت میگیرد،
چراکه ساختار آن، و همچنین یادمانهسرشت بودنش برای نسل ما، بسودنی و در کمال است.
این سریال باشکوه، محصول مشترک ایتالیا و اسپانیا میباشد که بسال ۱۹۷۱، با زبان اصلی ایتالیایی ساخته شده است.
زمان کل سریال، بر اساس نسخهی دیجیتالی امروزی و اطلاعات تازه، ۲۷۰ دقیقه است،
(البته زمان نسخه اصلی ایتالیایی آن، ۳۰۰ دقیقه است - در پینوشت پست، به این مساله خواهیم پرداخت)
به بیان دیگر، نسخهی دیجیتالی امروزی از ۵ قسمت ۵۴ دقیقهای تشکیل شده است، که تاکنون از کانال مستند،
در بازپخشی که تقریب پس از سی سال شاهدش هستیم و بسیار نیز خرسند گشتیم، سه قسمت آن به نمایش درآمده،
و دو قسمت دیگرش باقی مانده است. در ضمن گویا این پازپخش کانال مستند، با ملاحظات کپیرایتی همراه است،
http://www.doctv.ir/programs/c/داوینچی
چراکه آمده اند و آنرا با نام -داوینچی-، و پخشش را در قالب سریالیمستند مطرح داشتند،
از اینرو دو قسمت مستند بیبیسی با نام -دا وینچی- را به آن اضافه کردند و همانگونه که قبل عنوان شد،
در ترتیب بازپخشی که پیش رو داریم، از قسمت سومی که کانال مستند پخش کرد، سریال نوستالژیک ما آغاز گشته.
در اصل، پخش سریال زندگی لئوناردو دا وینچی ۱۹۷۱ را، در زیر مستند دو قسمتی بیبیسی از لئوناردو، مخفی ساختند.
- همانگونه که کاشف به عمل آوردیم، دوبله سریال لئوناردو دا وینچی محصول قبل از ۵۷ است،
و ممتاز انجام شده. گویندگی استاد منوچهر اسماعیلی با صدای آسمانیشان که آرام صحبت میکنند،
بسیار درخور پرسوناژ و شخصیت هنری-پزشکی-علمی-تاریخی لئوناردو دا وینچی میباشد. ...
سایر گویندگان دوبلور نیز با انتخابی سازگار و شایسته برای نقشهای گوناگون خود انتخاب شده اند.
برای نمونه، صداسازی رادیکالی استاد ممدوح بجای -لودویک سبزهروی مغربی- که حکمفرمای میلان شد،
همچنین صدای جوان و سرخوش مایل به سربهوایی که زنده یاد مهدی آژیر بجای عمو فرانچسکو داشت،
همچنین صداسازی استاد پرویز ربیعی بجای پدر لئوناردو که صاحب ۱۰ پسر و دو دختر بود.
همچنین صدای زنده یاد مرتضی احمدی در نقشهای تکمیلی و سایر گویندگان زن و مرد، ...
همچنین صدای آن دوبلور خوشبیانی که بجای میراحمد ایروانلو در دایی جان ناپلئون صحبت میکرد،
و از آنجا که اگر درست بیاد داشته باشم، دکتر خاندان داییجان با تکه کلام "سلامتباشین سلامتباشین" بود،
صدای این دوبلور گرامی که نامشان را نمیدانم، در سریال لئوناردو بر روی پیشکار لودویک مغربی است،
که بعنوان دستیار کنارش نشسته و یا نامههای شاه میلان را مینویسد و یا نوشتههای رسیده را برایش میخواند.
همچنین صدای زنده یاد پرویز نارنجیها و جناب اکبر منانی که به ترتیب بجای شخصیت هیئت منصفه و دادستان،
در سکانس دادگاه سداپیشگی داشتند، و سرانجام نوای آرامبخش و مدیتیشنگونهی استادهوشنگلطیفپور بجای راوی،
همگی و همگی چنین سداهای بیهمتا و انتخاب شایستهشان برای گویندگی نقشها، در ممتازترین حالت انجام شده است.
با توجه به سوابقی که استاد لطیفپور در زمینهی مدیریت دوبلاژ نیز داشتند، اگر اشتباه نکنم، بگمانم ایشان،
خودشان نیز سرپرستگفتار و دوبلهی این سریال بودند که تلاش و هنرشان قابل ستایش است. ...
در کنار مسالهی دوبلاژ، همچنین باید از جایگاه ممتاز ترجمه و برگردان به زبان پارسی این سریال،
که نقش بسیار مهمی را در مسالهی "فهم و درک -متنومفهوم- هنگام تماشا" ایفا داشت نیز سخن بمیان آوریم.
ترجمه متن و دیالوگهای سریال -زندگی لئوناردو دا وینچی ۱۹۷۱-، از آنجا که قبل از ۵۷ صورت گرفته،
دارای فضایی باز و بدون سانسور در بکار بردن واژگان لازم برای بیان مفهوم نوشتاری این سریال میباشد. ...
در سکانسی که لئوناردو خردسال است و با دیدن مادرشکاترینا، بصورت ناخودآگاه به او جلب توجه مینماید،
زمانیکه از عموفرانچسکو دربارهی آن زن میپرسد که او کیست؟، فرانچسکو با شیوه و ترفندی کلامی که در اصل،
میخواهد حواس لئوناردو را از دانستن اینکه کاترینا مادر اوست پرت نماید، با دور کردنش از جلوی خانهی کاترینا،
در جملهای کوتاه و ساختگی، با حالتی عادی و بیانی عجلهوار در جواب میگوید: "یه زنه دیگه!" ...
~ یعنی این زن هم، زنیست مثل سایر زنها، پس به او توجه نکن و فکرت را مشغولش نساز.
- این نوع ترجمه که برابر متن اصلیست، با حفظ سبک گویش زبانمقصد(پارسی)،
همچنین وفادار به نوشتار و قلم سازنده است و بسیار بجا انجام شده است. ...
و این درحالیست که اگر این سریال پس ۵۷ ترجمه میشد، بر اساس سختگیریهای شصتی،
برای نمونه بجای بکار بردن عبارت اصلی - بجای جملهی "یه زنه دیگه"، میآمدند و داستان را،
در گویش متن و نوع واژگان تغییر میدادند و در نتیجه عموفرانچسکو برای پاسخ به لئوناردوی کوچک،
تبدیل میگشت به ناصح و استاد علم اخلاق، که بله لئوناردو جان، ایشان که میبینی و اینقدر برایت مهم است،
دلیلش اینست که کهکشانها در خدمت او قرار دارد و همانگونه که در گفتهها آمده،
بچهی خوب آن فرزندیست که برود خم شود و پای بزرگترها را دایم ماچ نماید و سپس به نیایشگاه سرکوچه رود.
اما خوشبختانه برگردان به پارسی این سریال بیادماندنی، در دورانی انجام شده که هر حرفی جا و احترام خود را داشت.
بجاست تا مراتب سپاس را خدمت مترجم باسواد و متخصص این سریال (که ای کاش نامشان را میدانستیم) بیان داریم،
چراکه با حفظ وفاداری به متن اصلی، ترجمهای بس سلیس و پارسی برای مخاطب ایرانی فراهم ساختند. ...
- و اما دربارهی مساله همیشه تازهی "قیچی" و تیغ آن که بر روی فیلم نقشی سانسورگونه ایفا مینماید،
(از دید نگارنده، پخش اول این سریال که سی سال پیش دیدیم و از روی نسخه تدوین اصلی ایتالیاییاش بود،
سانسور کمتری از نسخه پخش شده در حال حاضر را داشت، هم از جهت فایل مستر و هم سانسور داخلی صداوسیما)
نسخه تصویری بازپخش شبکه مستند، ورژنی نیست که تابستان ۱۳۶۹ اولینبار از کانال یک تماشا داشتیم.
نسخه حاضر، ورژن تصحیح رنگ شده و انگلیسیزبان این سریال است که کمی کوتاهتر از نسخه ایتالیاییاش است.
با اینحال این سریال در پخش نسخه اصلی ایتالیایی خود در ایران که سال ۱۳۶۹ با وقفهای حداقل ۱۴ساله همراه گشت -
(چرا که استاد لطیفپور سال ۱۳۵۶ برای همیشه از ایران مهاجرت داشتند)
نیز با سانسور همراه بوده است. اما اکنون با توجه به زمان سه قسمتی که تاکنون بازپخش شده،
قسمت اول -۶۳ دقیقه-، قسمت دوم -۳۸ دقیقه-، و قسمت سوم -۳۹ دقیقه- است.
زمان نسخه کامل دیجیتالی هر قسمت، ۵۴ دقیقه است. با این حساب، پخش کانال مستند این سریال در ایران،
در قسمتهای دوم و سوم با سانسوری ۱۴-۱۵ دقیقهای در هر قسمت مواجه بوده است. دلیل سانسورها،
پلانهای کوتاهیست که پییرو - پدر خوشگذران لئوناردو، مشغول خوشوبش با همسر(همسران) تازهاش میباشد،
که بخاطر فوت شدنهای یکی از پس از دیگریشان، او هربار با دختر جوان تازهای ازدواج مینمود و در مجموع،
چهار بار بصورت قانونی مزدوج شد، و البته بصورت غیررسمی، تعداد دفعات بیشتر بوده است که یکی از آنها،
کاترینا - مادر لئوناردو بود که با او ازدواج نساخت، چراکه دختری غیرمحلی و از زمرهی دهقانان بود.
- همچنین سانسور در سکانس کارگاه مجسهسازی که پسرهای نوجوان هنرجو مشغول به کار هستند،
دخترهای رختشور که به حوض کنار کارگاه میآیند، پسرکان شیطنت چشمی و کلامی با آنها انجام میدهند.
- همچنین سانسور در سکانس میهمانی شبانهای که در کاخ لودویک همراه با مجلس حرکات موزون انجام میشود،
که در نسخهی ایرانی آنرا نمیبینیم، بجز یکی دو نمای آن که همسر شاه در نیمههای شب درگذشت.
- در قسمت دوم سریال، مورد اصلی قیچیکاری در پخش دوران حاضرش در ایران، مربوط به میهمانیهای شبانه،
و مراسم ازدواج سلطنتی با دیگر اشرافزادگان است که در کاخ لودویک، همراه با مجالس نمایشگونه و حرکات موزون،
که توسط دخترها انجام میشوند میباشد که نام مشهورترینشان "بزم بهشت" بود، مجلس عروسی با ترکیب نمایش موزیکال،
با استفاده از ابزار مکانیکی متحرک همچون چرخوفلک امروزی، که توسط لئوناردو اختراع و ساخته شدند ...
- در قسمت سوم سریال، سکانس داخلی قصر که ملکه ایزابلا و گالری هنریاش -اتاقنقاشی- نشان داده میشود،
در پخش ایرانی کانال مستند، بطور کامل سانسور شده است. این در حالیست که ایزابلا همسر شاه فرانچسکو میباشد،
و از آنجا که از دوستداران پروپاقرص نقاشی، موسیقی و ادبیات است، ساعتها با نگاشتن نامه به هنرمندان،
با هدف جمعآوری شاهکارهای هنری ایشان، آثار آنها را تهیه میکند و سپس با همسرش، کلکسیونها را،
به میهمانان قصر و هیئتهای فرستادگانی که از دیگر حکمرانیها نزد آنها میآیند نشان میدهند. ...
نام اتاق کلکسیون تابلوهای نقاشی دیواری، نزد ملکه و نزدیکانش، "آرامش زفاف" است ...
از سوی دیگر، ملکه ایزابلا ارزش بالایی نیز برای لئوناردو که به دیار آنها کوچ اجباری داشته قایل است،
و از او با نام "استاد" و "پادشاه هنر" یاد میکند - شخصیتی که باید همچون شاهان نزدش احترام بجای آورد. ...
در نسخه پاستوریزهی ایرانی، تمام پلانهای داخلی قصر ملکه و گفتگویش با درباریان و میهمانان حذف گردیده است.
- دلیل قراردادن استوپکادرهای بالا از پلانهای سانسورشده در پخش ایرانی حال حاضر این سریال،
نشان دادن این بود که، همانگونه که تماشا میگردد، هیچ مسالهی برهنهای در موارد سانسورشده نبوده است،
پس میتوانستند نهایت با کمی زوم کردن، پلانها را بر جای خود باقی و بر هنر سازندگان سریال ارج نهند.
(بازهم تاکید مینمایم: پخش اول این سریال که سی سال پیش دیدیم و از روی نسخه تدوین اصلی ایتالیاییاش بود،
سانسور کمتری از نسخه پخش شده در حال حاضر را داشت، هم از جهت فایل مستر و هم سانسور داخلی صداوسیما.
در آن پخش سی سال پیش، پلانهای گفتگوی ملکه ایزابلا و سایر زنهای درباری با لئوناردو وجود داشت ...)
- نکتهی تکمیلی اینکه، بیهیچ تعارفی که بگوییم، این سریال محصول سال ۱۹۷۱ است، یعنی ۱۳۵۰ خورشیدی!.
در آن سالها در ایران فیلمسینمایی میساختند بسیار هم زیاد، اما سطح کار مشخص بوده است!. ...
از آن مشخصتر، سطح سریالسازی ایران در آغاز یا میانه دهه ۵۰ است، که در زیر دوربین سرگردان،
دکوپاژها و میزانسنها نیز در راحتترین حالات ممکن از دیدگاه تکنیک صنعت فیلمسازی قرار داشتند،
و این در حالیست که همان زمان - ۱۳۵۰ خورشیدی، ایتالیا و اسپانیا، دست به ساخت سریال مهم رویسخن میزنند،
و با شرایط آن روزگار که خوشبختانه هیچگونه ترفند و جلوههای ویژه مصنوعی و افکتهای کامپیوتری در کار نبوده،
میآیند و برای ساخت -زندگی لئوناردو دا وینچی-، تعداد قابل توجهی دکور برابر با اصل زمان داستان - دوره رنسانس،
و از آن مهمتر، مجسمهها، ابزار متحرک و وسایل لازم را، با شیوهی مکانیکی و سنتی تولید مینمایند،
که یکی از مهمترینشان، چرخوفلکی میباشد که در اندازهی اصلی و اوریجینالش در ۶ قرن پیش،
برای نشان دادن -بزم بهشت- در سکانس جشن، آنرا ساختند و بدون حقههای تصویری و یا ماکت کوچک،
بر روی این ابزار بزرگ مکانیکی، هنروران حرکات موزون قرار گرفتند و چرخ این فلکنما در واقعیت،
جلوی دوربین فیلمبرداری گشت و همچون ابزاری واقعی، دارای ساختاری راستین و برابر با اصل گشت.
حذف چنین سکانس مهمی، یعنی بیاحترامی به سازندگان هنرمند و کاردان این سریال. ...
...............................................
- در ضمن لازم به گفتن میباشد که سریال رویسخن در زمان شوروی، اولینبار بسال ۱۹۷۴،
از شبکه سراسری تلویزیون شوروی پخش گردیده است. همچنین در ۲۰۱۰ و ۲۰۱۲،
از کانال تلویزیونی روسیه "فرهنگ ~ Культура" نیز بازپخش شد.
- در زمینهی ساختار دراماتیک از جهت میزانسن-دکوپاژ و همچنین موسیقی این سریال،
تمامی نکات دیداری و شنیداری، نورپردازی، نوع کادرها، لوکیشن و دکورهای محل فیلمبرداری،
همگی با زبان ژانری تلفیقی از هنر تئاتریک با فضاسازیهای رئالیستی، محصول بکری را فراهم ساختهاند.
حظور راوی داستان در لوکیشن و قرارگیری او در فاصلهی نزدیک با بازیگران که حتا گاه با آنها نیز صحبت میکند،
و همچون کارگردان نمایش، ایفاگری دراماتیکشان را هدایت مینماید(اما بازیگر حفظ جایگاه دارد و انگار او را نمیبیند)،
لحظههای خوشایند و کمی تا قسمتی دلهرهآور را برای مخاطب ایجاد میسازند که این مساله، بر جذاب بودن سریال میافزاید.
همچنین در برخی از سکانسها، بویژه فضاهای داخلی که لئوناردو تنها در منزل و یا کارگاه زیرزمینی تشریح اجساد مردگان،
نشان داده میشود، راوی داستان با حضورش در کنار او، فضای ذهنی و حالات فکری آمیخته با خلاقیت -دا وینچی- را ترسیم،
و بدون آنکه وجودش در کادر مزاحم باشد، آنرا برای بیننده شفافسازی همسان با محیط داستان مینماید، و در این بین،
هرگاه قصهی سکانس، سخن از ناامیدی و یا تغییر سبک کاری و آشفته بودن ذهن خلاق لئوناردو را نشانگر است،
آنگاه هنر نورپردازی به میان میآید و شمع نور پلان، کم و یا خاموش میگردد و سپس هنر آهنگساز،
با نوازش ملودی ویولون آلتو، آهنگ بیکلام موسیقی متن را با طعمی سوزان و تاملبرانگیز، نهادینه میسازد.
- باید اعتراف کنم که اکنون در بازپخش دوبله به فارسی این سریال که تقریب پس از سی سال شاهد آن گشتیم،
و همچنین دو قسمت نهاییاش که با دوبلهی روسی دیدم، حداقل ۹۵ درصد از تمام کادرها، پلانها و وقایع سریال را،
در حافضهی نوستالژیک از دوران کودکیام بیاد داشتم و در یک کلام، امروز با تماشای کامل سریال لئوناردو دا وینچی،
گذاری داریم از تونل زمان به تابستان ۱۳۶۹ و آن پنجشنبهشبهایی که این سریال را تا دیروقت در دل شب تماشاگر بودیم.
و این اهمیت و جایگاه هنری ممتازیست که ساختار این سریال، در تمام زمینههای هنری و ادبی، بهرهمند از آن است. ...
هم روایتگر تاریخ شش قرن پیش در قلب اروپاست، و هم راوی و بیانگر زندگی هنرمند و دانشمندی جهانی، با ساختاری،
که گاه نمایشگونه و گاه مستند و برابر با اصل است، و مخاطب را به ایستادن در کوشهی کادر خود دعوت مینماید.
سکانسهایی که لئوناردو تنها در زیرزمین سالن تشریح در کنار جسد میایستد و قصد گشودن این تن زمینی را دارد،
همراه با ملودی سوزنوار و رخنهبرانگیز آلتو، با سکوت و نورپردازی کمی تا قسمتی ترسناکشان، بیهمتایند. ...
- همچنین سکانس مرگ مادر لئوناردو - کاترینا، و مراسم بردن او از خانه،
بویژه در جایی که چند نفر با کلاه بلند و شنل برای بردن جسد به داخل اتاق میآیند،
همرا با نریشن راوی که میگوید آنزمانها مراسم تدفین از هنگام غروب آغاز میشده،
گیرایی وصفناپذیری از جنس دلهره برای مخاطب ایجاد میسازد. ...
- مطلب دیگر اینکه، با توجه به مقایسهی ترجمه در دوبلههای فارسی و همچنین روسی این سریال،
هر دو متن، کامل و صد در صد با یکدیگر مطابق هستند، و این ثابت میسازد که هر دو برگردان،
برابر با اصل که زبان ایتالیایی و یا ترجمهی انگلیسی از آن بوده میباشند - متنی خوشنوشت و خوشترجمه.
و مهمتر از همه اینکه، هم نسخهی برگردان به پارسی و هم نسخهی ترجمه به روسی این سریال،
در گفتار و واژگان، تلفیقیست از سبکهای "ادبی و هنری" با ظرافتهای ویژه این دو ژانر دلنشین.
- مراتب سپاس را خدمت تمامی سازندگان سریال "زندگی لئوناردو دا وینچی - ۱۹۷۱"،
بویژه کارگردان فقیدش - فیلمساز نامدار ایتالیایی - زنده یاد "رناتو کاستلانی" (۱۹۱۳-۱۹۸۵)،
همچنین تمامی عوامل تهیه، هنرمندان مدلساز، دکوراتور، استاد آهنگساز رومانیاییاش "Roman Vlad"،
تمام بازیگرانش، و در نتیجه، مترجمین باسواد و دوبلورهای خوشصدایش، بیان میدارم. ...
پینوشت۱.:
- با توجه به نسخه اصلی این سریال، قسمت ۴، مورد سانسوری ندارد و کامل پخش خواهد شد.
قسمت پنجم از آنجا که جنازهی یک دختر که زیر کفن است نشانداده میشود،
و همچنین قبل از آن هم پرترهی یک زن توسط شاگرد لئوناردو کشیده میشود، با آنکه آن خانم،
همانند دیگر استوپکادرهای حذفشده که در بالا نشان داده شدند، کامل و خوب لباس پوشیده،
اما لابد مورددار تشخیص داده میشود، ... از اینرو، در قسمت پنجم که قسمت آخر است،
در پخش پاستوریزه، با سانسوری ۳-۴ دقیقه مواجه خواهیم بود. ...
پینوشت۲.:
- مطلب آخر اینکه، سکانس پختن چشم شخص مرده، در نسخهی دوبله به روسی این سریال هم نبود.
آنرا بخوبی همانگونه که در خاطرهی "لئوناردو و قهرمان" هفت سال پیش نوشته بودم، بیاد داشته و دارم.
حتا آنزمان، -بابک گرامی- نیز در تایید بازیافت این خاطره - کادر پختن چشم شخص مرده توسط لئوناردو،
مطلب و چگونگی کاملتری از آنرا در فروم رویایی نوشته بودند-آدرسهای زیر، اما این سکانس را ندیدیم که ندیدیم.
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t20p620-topic#4598
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t20p620-topic#4628
- دلیل اینست که این سریال از جهت کوتاه و بلند بودن پلانها در مونتاژ، دو نسخه میباشد(همچون زبانش).
نسخه اولی به زبان اصلی سازنده - یعنی ایتالیایی، و نسخه دیگر - ورژن جهانی و دوبله به زبان انگلیسی است.
چون در نسخهی دوبلهی تک گوینده به روسی آن، صدای راوی ورژن اوریجینال که در زیر صدا شنیده میشود،
و همچنین صدای بازیگران، دوبله به انگلیسی ست که گوینده روسی بجایشان صحبت میکند، همچون دوبله فیلم مستند.
از اینرو این دو نسخه ایتالیایی و انگلیسی زبان، در چگونگی برخی پلانها از دیدگاه تدوین، با احتمالاتی همراه بودند.
برای نمونه، ورژن این سریال که ایران تابستان سال ۱۳۶۹ پخش و آنرا آنزمان اولینبار دیدیم،
- یعنی نسخهای که ایران اوایل یا میانه دهه ۵۰ خرید و دوبله به پارسی داشته بود -
ورژن این سریال از نسخهی زبان اصلی ایتالیاییاش بوده که صحنهی سرخ کردن چشم شخص مرده،
در قسمت دوم سریال که صحبت از "نور و چگونگی -دیدن- و -فضای چشم- میشود" وجود داشته.
چون در اینکه هم اینجانب و هم بابک گرامی تایید داشتند بر وجود پلان چشمسرخکردن، هیچ شکی نیست.
از سوی دیگر، در منابع ایتالیاییزبان، زمان کل سریال، ۳۰۰ دقیقه عنوان شده(نسخهای که دهه شصت دیدیم).
و اما در منابع انگلیسیزبان و سایر زبانها که نسخهی دوبله به انگلیسی دوران حاضرش را بازپخش میدارند،
و بازپخش کانال مستند هم برگرفته از آن نسخهی امروزی اصلاح رنگ شده و دیجیتالی و انگلیسیزبان است،
زمان کل سریال، ۲۷۰ دقیقه است (۵ قسمت ۵۴ دقیقهای)، ... و اینجاست که به جواب میرسیم،
چرا که تفاوت دو نسخه ی ایتالیایی و امریکایی، در مونتاژ و خروجی نهایی، ۳۰ دقیقه میباشد.
۳۰ دقیقهای که شامل پلان سرخ کردن شخص مرده توسط لئوناردو در کارگاه زیرزمینی تشریح اجساد بود.
در نسخهی دیجیتالی و انگلیسیزبان این سریال که بنا به ملاحظاتی، پلان سرخ کردن چشم را حذف داشتند،
از این جهت بوده که شاید آن پلان را بنا به قوانین حقوق بشر، جزو گسترش خشونت تشخیص دادند،
و در صورت حذف نکردن آن، آنگاه سریال در روزگار حاضر با محدودیت سنی در تماشا مواجه میشده (+۱۶/+۱۸).
دلیل زیاده گوییها و بررسیهای موشکافانه، همانا درخور و بسودنی بودن این سریال خوشساخت و ماندگار است.
یاد خاطرات گرامی ~ سلامت باشید ~ وقت خوش
* خاطره ی "لئوناردو و قهرمان" ~ "سریال لئوناردو داوینچی" ~ تابستان ۱۳۶۹ .:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t20p620-topic#4595
* کلیپ - بخشهایی خلاصهوار از سریال لئوناردو به زبان اصلی .:
https://www.aparat.com/v/PH38m
- سرانجام آن حلقهی جذاب از سریال لئوناردو دا وینچی ی بزرگ و گرامی،
یافت گردید و خاطرات کهن را بسان درخشش فجر شمالی، پدیدار ساخت ...
بابک گرامی!، شوق یافتن این حلقهی گمشده از سریال رویسخن، تقدیم به شما و تمامی یاران ...
- لینک انتهای پست، نسخه زبان اصلی - ایتالیایی، از سریال -زندگی لئوناردو دا وینچی ۱۹۷۱- است،
که نزدیک به ۲ ساعت و ۲۰ دقیقه - یعنی ۱۴۰ دقیقه از ۳۰۰ دقیقهی سریال ارزشمند را در بر دارد،
به بیان دیگر، شامل دو قسمت از این سریال میباشد. ...
59 نوشته است:
(21/9/2011)
خاطرهی "لئوناردو و قهرمان" از تابستان ۱۳۶۹ .:
... در یکی از این رفت و برگشتها به خانه، دیدم که سریال دیگر شروع شده،
لئوناردو دا وینچی جوان که برای ادامه ی تحقیقات خود در کارگاه نیمه تاریک و کمی ترسناکش
بر روی یک جسد آزمایشاتی انجام میداد، چشمهای شخص مرده را درآورده بود و در یک ظرف فلزی
بر روی آتش سرخ میکرد تا با چگونگی تغییرات شیمیایی و ترکیبات آن آشنا شود.
پلان بسیار جذابی بود و من همانطور با کفش، نزدیک درب ورودی در داخل اتاق ایستاده بودم
و محو تماشای آن شده بودم که ناگهان ...
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t20p620-topic#4595
babak نوشته است:
(22/9/2011)
داوینچی برای این که بتونه ساختمان داخل چشم رو ببینه از یه روش ابتکاری استفاده کرد
روش ابتکاری قرار دادن چشم داخل گل رس و پختن آن بود بطوری که
وقتی چشم از وسط برش می خورد مثل زرده و سفیده تخم مرغ آب پز سفت بود
و بخشهای آن قابل تشخیص ...
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t20p620-topic#4598
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t20p620-topic#4628
- همانگونه که هم ۷ سال پیش و هم بتازگی، هم -بابک گرامی- تأیید و توضیحات تکمیلی فرمودند،
و هم من کوچک در بیان خاطرهی "لئوناردو و قهرمان" از تابستان ۱۳۶۹ به آن اشاره داشتم،
از ( 1:41:05 ) به بعد در لینک زیر، پلان سرخ کردن چشم توسط لئوناردوی قهرمان موجود است!.
عجب خاطرهای سرانجام کامل پس از ۲۸ سال که اولین بار سکانس یادشده را در تابستان ۱۳۶۹ دیدیم زنده شد!.
نسخهی مونتاژ امریکایی این سریال ایتالیایی، این کادرها را حذف داشته!، اما "ما" در ایران نزدیک به ۳۰ سال پیش،
سریال رویسخن را، از روی نسخهی اصلی ایتالیاییاش تماشا داشتیم و کامل این بخشها را نظارهگر بودیم ...
* نسخه زبان اصلی - "ایتالیایی"، از سریال -زندگی لئوناردو دا وینچی ۱۹۷۱-
نزدیک به ۲ ساعت و ۲۰ دقیقه - یعنی ۱۴۰ دقیقه از ۳۰۰ دقیقهی سریال ارزشمند را در بر دارد .:
https://www.youtube.com/watch?v=D2KGWNtH4yQ
* و همچنین: کل سریال یادشده، نسخهی کامل با زبان اصلی ایتالیاییاش در دو لینک زیر.
زمان کل: 323 دقیقه!. ... اصل جنس است. اوریجینال و دستاول. درود بر سازندگان این سریال.
A Vida de Leonardo Da Vinci (Legendado PT) Parte 1 .:
https://www.youtube.com/watch?v=n9K45WWvcpw
A Vida de Leonardo Da Vinci (Legendado PT) Parte 2 .:
https://www.youtube.com/watch?v=eShUx_ZqmYs
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الثلاثاء يناير 02, 2018 2:56 pm ، و در مجموع 4 بار ويرايش شده است.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
عالی و کامل مثل همیشه
ممنون 59 عزیز
ممنون 59 عزیز
babak- تعداد پستها : 318
Join date : 2009-09-11
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
- پست مناسبتی و یادبودنشان این نوبت،
بدلیل طولانی شدن مطالب، به دو بخش(پست) تقسیم شد،
تا پروسه انتشارش در فروم، از جهت فنی انجام گردد.
هر دو پست اکنون بشکل پیوسته تقدیم میگردند.
- با درود خدمت فروم زرین رویایی و تمامی یاران یادمانهها و نوستالژیهای پاک زندگانی. ...
- بابک گرامی، با درود فراوان خدمت شما. بسیار خرسندم که گفتگویی تازه شد و در جمع یاران هستیم،
و همانند همیشه به برکت بزرگان این محفل شیرین که شما نیز از اساتید ماهر این سرای دلنشین هستید،
شاگرد کوچکی که بنده باشم، میتوانم انجام وظیفه نمایم و در اصل خدمت شما درس جواب میدهم.
از لطف و انرژی مثبتی که همانند همیشه به ارمغان میآورید، سپاسگزارم. ... سلامت باشید.
- تا سال نوی میلادی-۲۰۱۸، یک شبانهروزی باقی هست، پیشاپیش فرارسیدن آنرا شادباش میگویم.
هر چند که نوروز افتخارآفرین ایرانی خودمان، از هر سال نویی، نوتر و منطقیتر و طبیعیتر و زیباتر است،
اما سال نوی میلادی نیز درخشان است و حس خوب و شیکی به ارمغان میآورد. ...
پیشگفتار .:
... "نوشتن" گاهی خیلی سخت میشود، سختی که تبدیل به جنگ و جدال میان نویسنده و نوشتار میگردد.
انگار آن کلک آغشته به مرکب، که هربار به خشنودی خویش، با زبان اندیشه بر روی برگ خیال کشیده میشد،
بناگاه هوش و حواسش را در سرای نگاشتن از دست میدهد، و همچو کودکی گریزان از پند و اندرز بزرگترها،
با دویدن به این سوی و آنسوی، شیطنتی خندهآور برای خود، و زحمتی دوچندان را برای دیگران ایجاد مینماید،
شیطنتی که با بیحوصله گرداندن نوشتار از گوینده، میرباید شوق رقصاندن قلم را از نویسنده. ...
پست حاضر، تلاشیست که شوق انجام آن از هفت ماه پیش آغاز، و با توجه به گستردگی تصاویر و نگارههایش،
بویژه از دیدگاه مقایسه چهره بازیگران فیلمی که مورد بررسی قرار میگیرد، با آنکه تصاویر استفاده شده در تابلوها،
برگرفته از فضای مجازی هستند، اما یافتنشان از آن جهت که بگونهی آشکار و خالص در دسترس نیستند، براحتی انجام نشد،
به بیان دیگر، تصویرسازیهایی که تقدیم میگردند، اولینبار است که در فضای مجازی قرار میگیرند،
از اینرو با کسب اجازه از هنرمند عکاس و تمامی عوامل ساخت و تولید فیلم ماندگاری که رویسخن خواهد بود،
نگارهها و تصویرسازیهای ترکیبی، آزینبخش به واترمارک فروم رویایی گشتند و نخستین بار در نتپارسی ارائه میگردند.
- فیلم ماندگار، بسودنی و همیشه تازهی -خانم داوتفایر~Mrs. Doubtfire- محصول سال ۱۹۹۳ میباشد،
که اولینبار ۲۴ سال پیش در چنین روزهایی - ۲۲ ماه نایابر ۱۹۹۳، به اکران امریکا و جهان درآمد. ...
این تابلوی خوشنوشت و رنگین سینمایی، بکارگردانی فیلمساز شهیر - کریس کلمبوس(Chris Columbus)،
با بودجه ۲۵ میلیون دلار امریکا ساخته، و در کیشه جهانی، به فروش ۴۴۲ میلیون دلار دست پیدا کرد.
فیلمنامه این فیلم بر اساس کتاب -مادام داوتفایر~Madame Doubtfire- میباشد که بسال ۱۹۸۷،
توسط نویسنده سرشناس انگلستان در ژانر کودک و نوجوان - خانم "Anne Fine" نوشته شده است.
کتاب مادامداوتفایر شامل ۱۷۵ صفحه میباشد که ۶ سال پس از انتشار، در قالب فیلم رویسخن ساخته شد.
* سایت رسمی خانم Anne Fine .:
www.annefine.co.uk
* همچنین لینک زیر، شامل عناوین مشهورترین فیلمهاییست که ساختهشده بر اساس کتابهایشان بودند .:
https://www.scoopwhoop.com/inothernews/hollywood-movies-better-books/#.9eljimbvs
- از آنجا که فیلمهای استاد کلمبوس، همچون مجموعههای دوگانهی "تنها در خانه۱و۲- ۱۹۹۲،۱۹۹۰"،
و همچنین دیگر فیلمهای مشهور کارگردانیشده توسط ایشان چون "هریپاتر۱و۲- ۲۰۰۲،۲۰۰۱"،
هر سال توسط کانالهای تلویزیونی استاندارد جهانی و کمپانیهای پخش فیلم در شبکههای خانگی،
حق بازپخش و کپیرایتشان تمدید و خریداری میگردند، از اینرو رقم فروش فیلم خانمداوتفایر نیز،
بیشک تا کنون بسیار بالاتر از مبلغ ۴۴۲ میلیون دلار گشته و هر سال نیز -خوشبختانه- بر آن افزوده میگردد،
و این همانا فهم و درایتی خوشفکر است که سازندگان محصولات فرهنگی، بویژه سینماگران در کشورهای قانونمند،
با استفاده از هنایش قدرتمند زبان هنر، چرخ فرهنگ را نیز بسان صنعت و تکنولوژی، و چه بسا قویتر از آن،
به حرکت درمیآورند و با گردش دایمیاش، به سود مالی و تجارتهای پر رونق میرسانند، هم مادی و هم مینوی.
فیلم خانمداوتفایر، انتهای دهه هفتاد خورشیدی، در ایران نیز دوبله و حداقل یکبار پخش شد که البته،
با توجه به قیچیکاریهای اجباری و سانسورهای لاعلاجی که فیلمها در ایران ناخودآگاه دچار آن میشوند،
تماشای نسخهی پاستوریزه و ایرانیزه آن، لطفی بهمراه نداشت و چنگی به دل نمیزد. البته از حق که نگذریم،
گویندگی و صداسازی استاد جلال مقامی بجای پرسوناژ رابینویلیامز، آنهم با تقلید صداهایی که فیلم داراست،
مناسب و حرفهای انجام شده بود، اما مساله اینست که هنر دوبله، زمانیکه بازیگر پرسوناژ فیلم در نسخهی اصلی،
خودش دوبلور و صداپیشهی توانایی میباشد(یعنی رابین ویلیامز)، آنگاه دوبلورها در زبانهای دیگر،
هرچقدر هم تلاش داشته باشند، اما "آن" کیفیت هنری نهفته در صدای نسخه اصلی فیلم، دستنیافتنی و فتحناشدنیست.
این مهم هیچ ارتباطی به مسالهی دانستن زبان اوریجینال فیلم ندارد، چراکه برای نمونه، نگارنده زبان انگلیسی را بلد نیستم.
از سوی دیگر، فیلم خانمداوتفایر را اولین بار بر روی ویاچاس بسال ۱۳۷۴ تماشا داشتم، مدهوش آن شدم،
و سپس تا ۱۳۷۸ یا ۷۹ که تلویزیون ایران با دوبله فارسی آنرا پخش سراسری داشت، نسخه زبان اصلیاش را،
بارها و بارها تماشا میداشتم و با آنکه نمیدانستم گفتارفیلم از چه قرار است، اما زبان تصویرش بقدری قوی بود،
که خط اصلی داستان و دیالوگها را از نگاه درک کلی مطلب، به برکت ساختار قوی و بیان درخشان سینماییاش،
تا اندازهی مشخصی حدس میزدم و این -ندانستن زبان انگلیسی- هیچ مزاحمتی هنگام تماشا برایم ایجاد نمیساخت.
از سوی دیگر، اگر زبانی را ندانیم، اما صدای خوب افراد هنگام صحبت، خواندن و سایر زمینههای سداپیشگی،
زمانیکه حرفهای و خوشجنس باشد، نزد مخاطب بیگانه هم هویدا میگردد و خوشنوع جلوه خواهد داشت، از اینرو،
هم صدای اصلی رابین ویلیامز که با آن صحبت میکند، و هم تقلیدصدا و تغییر لحن و بیانی که در فیلم انجام میدهد،
همگی حتا برای منه مخاطبی که زبان او-انگلیسی را نمیدانم، شنیدنش خوشایند و جایگزینناپذیر است. ...
با حسابی کوچک، میتوان روشن ساخت که نگارنده بعنوان مخاطب حرفهای و دوستدار راستین فیلم میسیزداوتفایر۱۹۹۳،
از ۱۳۷۴ یعنی ۲۲ سال پیش، نسخه اصلی و انگلیسیزبانش را تماشا و بارها آنرا چون فیلمی همیشهتازه میدیدم.
بعد هنگامیکه انتهای دهه هفتاد، نسخه دوبله به فارسیاش در ایران پخش شد، با حالتی که وجودم دارای حس مالکیت و غیرت بود،
آنرا یکچشمی و یکگوشی نگاهی گذرا داشتم و تماشای نسخه سانسورشده و دوبله به فارسیاش برایم خندهدار بود و کامل ندیدم.
سپس چندین سال پس از آن، یعنی ۲۰۰۶ بود که اولینبار به ترجمه تکصدایی آن به زبان روسی دست پیدا کردم،
و با هدف درک کامل متناش، سرانجام با تماشای نسخه ترجمه به روسیاش، به فهم تک تک دیالوگهایش نیز رسیدم.
با اینحال هم فیلم رویسخن و هم برخی فیلمهای دیگر، صرفه نظر از مساله زبان، باید فقط در زبان اوریجینالشان دیده شوند،
چراکه دوبله همیشه راه حل نیست و حتا میتواند جاهایی به فیلم ضربه زند. ...
با این مقدمه، بیان میگردد که پست حاضر، با هدف علاقه وافر و مشتاقانهایست که اینجانب،
از ۲۲ سال پیش نسبت به این فیلم پیدا داشته و همچنان نیز هر چند زمان یک بار، با همان شوق قدیمی،
فیلم روی صحبت را میبینم و تماشای پلان به پلانش، همراه با دکوپاژها، میزانسنها، وجود راهبر کارگردان،
متن خوشنوشت و سرانجام بازی تک تک بازیگران هنرمندش - بویژه -رابینویلیامزههمیشهزنده-،
شوقی سرشار از لحظههایی خوش و آرام، و آزادی در فراسوی اندیشههای نیک را برایم به ارمغان میآورد.
سوژهی زبان فیلم و ساختار بیهمتایی که دارد، در زیر پرتو درخشان خود، همچنین درسهایی اخلاقی و انسانی را،
برای مخاطب بهمراه میآورد. ... مردی که صرفه نظر از اختلاف ایجادشده و درخواست جدایی از طرف همسرش،
همچنان دلش پیش زندگی و فرزندانش است و با استفاده از هنر خود، چهره تغییر میدهد و به زندگی سابقاش وارد میشود.
* از دیدگاه بررسی کوتاه دربارهی ساختار ...
- در فیلم خانم داوتفایر۱۹۹۳، تمامی اجزای صحنه از نورپردازی تا نمای دوربین، و از طراحی لباس تا بازی هنرپیشهها،
همگی با ظرافت و دقت انجام شدند که رمز ماندگاری و همیشه سرسبز بودن این فیلم را در خود نهادینه دارند. ...
استفاده از رنگهای شاد و حفظ پایداری تنالیتههای آن در بیشتر پلانها، منظرهی چشمنوازی را برای مخاطب ایجاد مینماید.
حتا در سکانس بخش اپتدایی فیلم، که مرد از خانه رانده و برای خداحافظی نزد فرزندانش میآید،
پولیوری که رابین ویلیامز در جلوی منزل به تن دارد، رنگ اصلیاش خاکستری است( رنگی خنثا و اندوهناک)،
یعنی تصویر فیلم، فضای ناراحتکننده داستان که مسالهی جداییست را، با زبان رنگ روایتگر میشود،
اما از آنجا که ریتم اصلی فیلم نیز میبایست نگاه داشته شود، آن پولیور دارای طرح با خطهای آلبالوییرنگ نیز میباشد،
به بیان دیگر، حس سکانس غمگین جای خود، و نگاه داشتن ریتم اصلی شاد و خوشرنگ نیز، بر جای خود باقی ....
در قابهای پایین، تصویر هنرمندان فیلم خانم داوتفایر۱۹۹۳، در زمان فیلم(۲۴ سال پیش) و روزگار حال، تماشا میگردند.
تمامی هنرمندان این فیلم، عالی و ممتاز بودند و برخیشان حتا بهترین نقش دوران حرفهایشان را در این فیلم به انجام رساندند.
تصاویر مقایسهای زیر، به بررسی -ترینها- در میان عوامل و هنرپیشههای فیلم "خانم داوتفایر" میپردازد و در هر حال،
جایگاه همهی بازیگران و عوامل، محفوظ و ماندگار است. به ویژه آن رانندهی سمج و هیز اتویوس شبانه،
با بازی Sydney Walker (1921-1994)، که هربار با چشمچرانی به میسیز داوتفایر،
براستی باورش شده بود که او زن است! -لبخند-، و با دیدن پاهای پرسوناژ داوتفایر،
اظهار نظر نیز میداشت که او از زنهایطبیعی و مدیترانهای(شرقی) خوشش میآید،
اما نمیدانست که اصل ماجرا چیست -لبخند-، ...
درست همانند Joe E. Brown در فیلم ماندگار -در جاز فقط دخترها ~ بعضیها داغش رو دوست دارن ۱۹۵۹-،
که در نهایت خوشحالی گمان میداشت که با زنی آشنا شده، اما .....................................................
.
.
.
* قبل از بررسیهای تصویرگونهی مقایسهای،
چند نکته جالب درباره فیلم "خانم داوتفایر-۱۹۹۳" .:
- گویش ویژه و لهجهواری که رابین ویلیامز برای پرسوناژ داوتفایر بخوبی صداسازی داشت را،
در اصل از نوع صدای کارگردان اسکاتلندی - بیل فورسایت(Bill Forsyth) وام گرفته بود.
به بیان دیگر، چون رابین ویلیامز در همان سال ۱۹۹۳، در فیلم کارگردان یادشده - "انسان بودن"،
به ایفای نقش پرداخته بود، نوع و گویش آن کارگردان را بخاطر سپرده بود و سپس همان سال،
بعنوان سداسازی برای پرسوناژ خانم داوتفایر، بخوبی از آن بهره جست ...
- هنگام پیشتولید فیلم خانم داوتفایر، رابین ویلیامز روزی با شکل و شمایل گریمشدهی داوتفایر،
برای تست زدن نوع گریم و بازی خود، به مغازهای کتابفروشی میرود،
و مدتی را به دیدن کتابها و خرید آنها میپردازد، و این در حالی بوده،
که هیچیک از مشتریهای مغازه و به همان نسبت کارکنانش، ذرهای شک نمیبرند،
که این شخص خانم نیست، بلکه مرد است، آنهم هنرپیشهای مشهور که رابین ویلیامز باشد.
- در طول فیلمبرداری سکانسهای مربوط به پرسوناژ میسیز داوتفایر،
رابین ویلیامز هر روز به طور متوسط، ۵-۶ ساعت را در اتاق گریم سپری میکرده،
تا گریم چهره، لباس و ظاهر او طبیعی باشد، از بس که گریم نقش زنانهای که بازی میکرد، سخت و پیچیده بود.
ساختار گریم صورت داوتفایر، در اصل از ۸ لایه و بخش گریمیک تشکیل میشد که به ترتیب روی هم کار میشدند.
ماسکی که در سکانس داخلی آپارتمان استیجاری به بیرون پنجره پرتاب میشود، پلان مربوط به بیرون افتادن ماسک،
پنجاه بار هنگام فیلمبرداری تکرار شده تا به شکل دلخواه کارگردان بر روی نگاتیو۳۵ ثبت گردد. و جالبتر اینکه،
آن ماسک که در کادر نشان داده میشود، در اصل زیرسازی برای گریم ۸بخشی صورت داوتفایر بوده است.
- سازندگان فیلم خانم داوتفایر، سناریست اول آنرا بخاطر چگونگی فینالی که برای پایان داستان در نظر گرفته بود،
یعنی بخاطر اینکه در انتهای فیلم نیز جدایی مطرحشده در اپتدایش، تغییر نمیکند و ویلیامز نمیتواند به خانواده بازگردد،
بخاطر نوشتن این فینال منفی، سناریست را برکنار و سپس دست به بازنویسی فیلمنامه برای بخش پایانی آن با حالتی دیگر،
و ایجاد پایانی خوش مینماید، که اما هیچکدام از روایتهای در نظر گرفته شده، مورد پسندشان قرار نمیگیرد! و در آخر،
همان فینالی که از اپتدا برای فیلم نوشته شده بود را، با آنکه منفیست، اما بخاطر واقعگرایانه بودنش، برمیگزینند. ...
* رابین ویلیامز فقید - ابر بازیگر و ماهر صداپیشه، با اصالتی چندرگه - انگلستانی ایرلندی ولزی امریکایی،
بیشک در زمرهی نادر هنرمندان عرصهی صدا و تصویر است که در این وادی بیهمتا، همهفنحریف درخشان بود ...
از ایفای نقشهای سرگرمکننده و کمدی، تا ساخت پرسوناژهای درام، فانتزی و اجتماعی با رگههای ساتسیال و روانشناسانه،
همه و همه را با استادی خدادادی و صد البته پرورشی آگاهانه که به آن احاطه داشت ایفا میداشت ....
در فیلم خانمداوتفایر۱۹۹۳، هیچکس را جز او، توانایی هنرنمایی چنین "نگاه بازیگری" و "هنر سداپیشگی" نبود و نیست.
درست است که گریم تیپاژ داوتفایر(که برندهی اسکار بهترین چهره پردازی هم شد)، گریمی پرفکت و ممتاز بود،
اما فراموش نکنیم که چشمبازیگر رابینویلیامز در طول فیلم چه در جایگاه نقش اول و چه در لباس داوتفایر،
دایم و پلان به پلان همگام با فیلمنوشت در حال تغییر است و همسانسازی حالات درونی، فکری و حسهای گوناگونی،
که دو پرسوناژ از زمین تا آسمان متفاوتی که ایفا مینماید را، لحظه به لحظه برای مخاطب رسانا و مفهومپذیر مینماید.
در سکانس استخر فیلم که داوتفایر در کنار کافهبار محوطه نشسته و آبجو مینوشد، دخترخانمی برای سفارش نوشیدنی،
به آن سمت میآید و داوتفایر که حال با دیدن آن دختر، -خوده زن میانسال قلابیاش- را فراموش کرده،
(که البته اگر هر مرد دیگری هم جای او بود دچار چنین حالات عرضشی با تمام قوا میگردید)
صرفه نظر از گریم قوی که داوتفایر داراست، اما رابین ویلیامز با هنر نگاه بازیگرش،
چنان چشمی به دختر میدوزد که مخاطب را همچون ساعت شماتهدار به بیداری میکشاند،
که خانمداوتفایر در اصل مرد است! ...، و هنرمند ایفاگر نقش او، توانا در بازیگرینگاه ...
- نام و یاد رابین ویلیامز برای همیشه در تاریخ سینمای جهان، پررنگ و آفتابیست ...
در تمجید هنر دراماتیک او بویژه در این فیلم، رجهای پسین نیز آزینبخش به بیان آن خواهند بود.
رابین ویلیامز با شیوهای که برای رفتن از این جهان انتخاب نمود، خود.ک.شی نکرد،
بلکه سناریوی فیلم زندگیاش را، یک بار برای همیشه، آنهم در چگونگی پایان فینال،
با دست خود نوشت و کارگردانی نمود ... یادش گرامیست همیشه تا همیشه ...
* خانم سالی فیلد (Sally Field)، زاده ۱۹۴۶ در امریکا - بازیگر باسابقهی سینمای هالیوود هستند،
که با چهره و سبک روان و منعطفی که در بازیگری دارند، نامآشنای نسلهای گوناگون از دیروز تا امروز میباشند.
نسل قبلی ما بواسطهی بازی ایشان در سریال امریکایی "راهبه پرنده(۱۹۶۷-۱۹۷۰)" که اوایل دهه۵۰ خورشیدی،
در ایران نیز به نمایش درآمد بخوبی آشنا میباشند، و نسل ما بواسطهی ایفای صمیمی نقش که هم در فیلم رویسخن،
و همچنین در فارست گامپ۱۹۹۴ داشتند با ایشان آشنا میباشیم. ... هر بازیگری دارای یک یا چند کارت ویزیت است.
کارت ویزیت یعنی آن شاخصههایی که از دیدگاه چهره، نوع صدا و حالات دراماتیک، بازیگر را نزد مخاطب پیشیادآوری نماید.
سالیفیلد دارای دو کارت ویژه از دیدگاه میمیک صورت و تغییر چهره(با چشم و ابرو) هست که هر دو نیز متضاد یکدیگرند،
از اینرو کارت ویزیتهایشان، او را بازیگری متفاوت در خاطر تماشاگر و آرشیو مفهومی هنرهفتم، بهیاد میسپارند ... :
۱) نگاهی که صمیمیتاش را بدون درنگ و زودباورانه بیان میدارد ...
۲) نگاهی که بلافاصله رنجور، ناامید و غمگین میشود ...
دو قطب متضاد یادشده در حالات "نگاه بازیگری" و چهرهی دراماتیک سالیفیلد،
در پس زمینهی نوع صورت بیبیفیس و اندام جمعوجوری که دارد،
مورد توجه هنرهفتم است و کادر دوربین فیلم و سینما، چنین نمونههایی را بسیار میپسندد.
* آقای ماتئو لورنس (Matthew Lawrence)، زاده ۱۹۸۰ در پنسیلیوانیا امریکا -
بازیگر سینما و دانشآموختهی -دانشگاه کالیفرنیای جنوبی-،
همان نوجوان پر شور و حال فیلم میسیزداوتفایر میباشد که زمانیکه از اصل ماجرا باخبر شد،
یعنی وقتی دریافت که پرستار خانهشان نه تنها مسن نیست، بلکه حتا زن هم نیست،
و حتا غریبه هم نیست و بلکه پدر سرزندهی خودشان است، آنگاه این نوجوان،
حتا از دست دادن با پدرش در چنین شکل و شمایلی، اپتدا خودداری کرد،
و بعد نیز حتا با احتیاط، دستش را روی دست او قرار داد. ...
* خانم لیزا یاکوپ (Lisa Jakub)، زاده ۱۹۷۸ در شهر تورنتو کانادا -
بازیگر و نویسنده میباشد که در فیلم خانم داوتفایر، نقش دختر نوجوان خانواده را ایفا داشت.
در میانه دهه هفتاد خورشیدی، یعنی زمانیکه با این فیلم آشنا و بطور ویژه،
نسخهی باکیفیت بالای ویاچاس آنرا از طریق یکی از آشنایان تهیه داشتم،
نوع چهره و نگاه پرسوناژی که خانم یاکوپ در این فیلم ایفا میدارند برایم بسیار آشنا بنظر رسید،
چراکه با دیدنشان احساس میداشتم که چهرهی او، حالتی شرقی دارد، انگار دختری شرقی-ایرانیست،
و در راستای مبحث مقایسهی چهرهی افراد با یکدیگر، این پرسش برایم مطرح بود که چرا این بازیگر،
همانند دیگر بازیگران این فیلم، حس و حال آمریکایی یا اروپایی در نوع نگاه و چهره ندارد؟.
تا اینکه چند سال پیش با دانستن نام ایشان و ریشهیابیاش، متوجه موضوع و دلیل این مساله شدم. ...
نام فامیلی -Jakub- یکی از نامهای قدیمی در لهستان و اسلواکی با ریشهای یهودی میباشد.
حتا در زبان فارسی نیز، نسخهی عربیعبری شدهی این نام وجود دارد: یاکوپ~(یعقوب).
- خانم یعقوب، دارای سایت هستند و در ضمن تاکنون دو کتاب به قلم ایشان نوشته شده است.
در یکی از پستهای سایتشان، مطلبی را بخاطر درگذشت رابین ویلیامز به انتشار قرار دادند،
و همچنین عکس تاملبرانگیزی را از زمان همکاری با ویلیامز و فیلمبرداری داوتفایر به انتشار رساندند.
همچین میگم خانم یعقوب، که انگار فامیل ما هستند! ... لبخند-، ...
از آنجا که سایت خانم یعقوب، به زبان تر و تمیز و اصیل انگلیسی هست،
و من نیز کامل مسلط به انگلیسی میباشم، از اینرو سایتشان را خواندم و پلنگفهم شدم.
زبان انگلیسی بندهی کمترین، به اندازهای خوب است که روزی روزگاری،
معلم خصوصی -شکسپیر- بودم.
البته آن زمان که ایشان در آغاز راه و فعالیت قرار داشت،
و از اون با عنوان -شکسجوان- یاد میشد. ...
خوب بخاطر دارم که روزی مابین کلاسهای آموزش زبانانگلیسی که برای شکسجوان داشتم،
از آنجا که خسته شده بودم، به او گفتم: "شکس!، گو املت ویت هام کوکینگ". ...
یعنی به زبان عامیانهی خودمان، به او دستور دادم که برود و املتی با ژامبون فرد اعلا درست کند،
تا میل کنم و سپس سیگاری چاق نموده و در ادامه، آموزش زبان بیگانه را برایش از سر گیرم.
شکسجوان رفت و دیگر از او خبری نشد ...، تا اینکه چندین سال بعدش،
زمانی که دیگر سنش بالا رفته بود و با عنوان -شکسپیر- شناخته میشد،
دیدم که نمایشنامهای نوشته است با نام -هملت-!.
اینجا بود که فهمیدم که آنروز سالها قبل در کلاس درسم،
بخاطر اینکه هنوز زبان انگلیسی را خوب نمیدانسته،
دستور من مبنی بر تهیهی "املت" را،
اشتباهی با واژهای مندرآوردی که "هملت" باشد،
بر خود فرض نموده، و سپس رفته و اینهمه سال،
وقت خویش را به نوشتن نمایشنامهی هملت بر باد داده است ....
بهرحال اینهم خاطرهای بود طولانی و خسته کننده، اما بی ارزش و هجو،
از دورانی که نگارنده، به عنوان مدرس زبان بیگانه فعالیت داشتم.
از بیمزگیهای اینجانب که بگذریم،
تصویری که خانم لیزا یاکوپ از همبازی بودن با رابین ویلیامز فقید،
در سایتشان منتشر ساختند، عکس اشکبرانگیزیست ...
حس و حال دلسوزی پدرانه، در نگاه و چهرهی رابین ویلیامز موج میزند ...
روحش شاد ...
https://lisajakub.net/tag/mrs-doubtfire/
* خانم مارا ویلسون (Mara Wilson)، زاده ۱۹۸۷ در ایالات متحده امریکا - ...
همان دختر کوچولوی شیرین و با احساسی که همه را آسمانانه دوست میداشت.
نهاد پاک کودکی مثبتاندیش که در انتهای سکانس بسیار بسودنی رستوران در فیلم،
وقتی بناگاه نقاب صورت خانم پرستار کنار رفت و در زیر آن، چهرهی پدر نمایان شد،
دختر کوچولوی خوشاندیش و زودباور، با تعجبی وصف ناپذیر در نوع نگاه و بیان اسم "ددی؟!"،
به مخاطب میرساند این مهم را، که کودکان صفحهی سپید اندیشه و کردارند، با این ویژگی فرشتهوار،
هر چه بر لوح ذهن و تصورات آنها ترسیم کنیم، در اصل آنرا به گوش دلشان میخوانیم،
و آنها نیز همان را بر صفحهی وجودشان حک میکنند، برای همیشه، ...
پس کودکان و خردسالان را، از هر بزرگتری، مهتر و مهمتر بدانیم.
* خانم Anne Haney (۱۹۳۴-۲۰۰۱) ...
با آنکه پرسوناژ ایشان که بخوبی هم ایفا داشتند، بیانگر زنی خشک و جدی است که بخاطر حرفهاش،
که در آن صحبت از قرارداد و امضا و انعقاد تفاهمنامه و رسیدگیهای پیگیرانه در مبحث جدی اموال غیرمنقول،
که همانا اجاره و فروش و سر و کار با مستاجر و موجر و اختلافات احتمالی مالی و غیره را شامل میگردد است،
از اینرو نقش کارمند بنگاه آژانس مسکن، با توجه به فضای کمدی فیلمنامه که رگههای رئالیستی هم داراست،
با دقت و ظرافت ویژهای توسط زندهیاد ایفا گردید. ترسیم خانمی بسیار جدی و بظاهر خالی از روح در نوع نگاه و صدا،
که به سبب شغلاش، حتا زمانی که پرسوناژ اصلی فیلم - هنرمند دوبلور و تقلیدصدا(با بازی بیهمتای "رابین ویلیامز")،
هنرنمایی و صداسازیهای مختلفی را با حنجره و حتا نوع ژست و صورت، همچون نمایشی کامل برای او ایفا میدارد،
اما کارمند آژانس مسکن، سردتر از قبل، همچون ماسکی یخزده، به صداپیشه -نگاهی عاقل اندر سفیه- میاندازد. ...
با اینحال در سکانس داخلی که او با بظاهر خواهر پرسوناژ اصلی در آپارتمان استیجاری که برای سرکشی رفته آشنا میشود،
قدری فکر و روحش به حس زنانهاش باز میگردد!، و با همصحبت شدن با خواهر قلابی ویلیامز، در نوع نگاه و چهره،
از زیر پوست نقاب جدی که برای خود در کار ساخته و انگار در زندگی هم نهادینه وجودش شده بیرون میآید،
چاخان اجباری خواهرقلابی مستاجر را باور نموده و با علاقهای زنانه، خامه کیک را بجای کرم، به صورت خود میمالد.
نشان دادن چنین لحظههای ریزبینانهای که در فیلمها با زبان طنز و نگاه کمدی به آن پرداخت و به مخاطب ارائه میگردند،
نمونه خوب و موثقیست که مقایسه زندگی کاری و شخصی افراد از دیدگاه روانشناسانه میان روحیه و حرفهشان،
به بررسی حالات رفتاری پرداخته و بطور غیرمستقیم، دلیل برخی از واکنشهای فرد را در زندگی مشخص میسازد. ...
صرفهنظر از مسالهی ژن و خصوصیات رفتاری که انسان با توجه به ماه تولدش و همچنین وراثت بیولوژیکی از والدینش،
از بدو زاده شدن، همچون کولهباری از قبل آماده شده بر دوش آنرا حمل میکند و با سنگینیاش پا به این جهان میگذارد،
همچنین بایدها و نبایدهای دیکته شده در دوران کودکی و نوجوانی، و سپس نوع حرفه و مشغولیات شخص در سالهای بعدش،
بخش قابل توجهی از رفتارهای ارادی و غیرارادی انسان را در زندگی خصوصی و عمومیاش، توضیح و گاه "توجیه" مینمایند.
* آقای هاروی فایراستین (Harvey Fierstein)، زاده ۱۹۵۴ در نیویورک -
بازیگر، نمایشنامهنویس و صداپیشهی امریکاییست که در فیلم رویسخن،
نقش برادر رابین ویلیامز را ایفا داشت. برادری که شغلش گریم و چهرهپردازی بود،
و به برکت وجود پرسوناژ او در داستان که البته با ادا و اطفارهایش، تیپاژ لجآوری هم به نظر میرسید،
جادوی سینما با کادرهای گویا، -مای مخاطب- را نیز در گریم و تستزدنهای میکآپ داوتفایر سهیم داشت.
- لازم به گفتن است که طراح چهرهپردازی این فیلم، استاد "Greg Cannom" میباشند،
که برای انجام این مهم، به دریافت اسکار نیز نایل آمدند. در کارنامهی پربار هنری ایشان،
بسیار دیگر گریمهای پیچیده و سخت نیز وجود دارد. براستی که درود بر هنرشان ...
* آقای پیرس برازنان (Pierce Brosnan)، زاده ۱۹۵۳ -
بازیگر ایرلندی تبار سینمای امریکا و جهان، که معرف حضور همگی هستند. ...
جناب برازنان بواسطهی چهره ویژه و به زبانزد همگان - بخاطر خوشتیپی*** که دارا هستند،
و از آن مهمتر، آگاهی به چگونگی استفاده از این امکان ظاهری شیک، متمایز و چهرهی خدادادی،
در فیلمهای گوناگونی از دیدگاه ژانر بازیگری داشتند و در فیلم روی سخن نیز،
پرسوناژ آشنای سابق و خواستگار فعلی قهرمان زن داستان را با ظرافتی ویژه بخوبی ایفا کردند.
فیلم ماندگار "خانم داوتفایر"، تابلوی هنری آمیخته از آمیزش سبکهای هنریست که در خود،
از ژانرهای کمدی، خانوادگی و سرگرمکننده، تا سبکهای اجتماعی و روانشناختی را در بر میگیرد. ...
از اینرو زمانیکه که در داستان، صحبت از جدایی، دادگاه، انتظار رای قانون برای طلاق میان زن و شوهر،
و سپس ورود شخصیت تازه که خواستگار زن است به میان میآید، نگاه و رویکرد سوژه و ساختار فیلم،
بسیار با رعایت نزاکت و حفظ چارچوبهای اخلاقی به آن میپردازد، چراکه هم صحبت از خانوادهایست،
که بخاطر دلایل شخصی، کاری و تفاوت روحیه، پا به مرحلهی طلاق گذاشته، و هم از آن مهمتر،
زن داستان، سه فرزند دارد. از اینرو انتخاب پیرس برازنان با نوع چهره و بازی مناسبی که ارائه میدهد،
مخاطب را با پرسوناژ خواستگار و همسر آیندهای برای زن فیلم روایت میکند که شخصیتی -جنتلمن- دارد. ...
و البته که مرد داستان هم بویژه بخاطر بچههایش، دست به جدالی پنهانی با او میگیرد و با روشهای گوناگون،
که آن روشها هم تقریب شیوههایی بانزاکت هستند، اقدام به ایجاد جلوگیری از ازدواج همسر سابقاش مینماید.
در سکانسهایی که مادام داوتفایر با زن داستان تنها هست، او که همان شوهر سابق است که حال به خدمتکار خانه،
در قالب خانمی میانسال و بسیار بزرگتر از زن جوان درآمده، گاه با مطرح داشتن سوالهایی زنانه،
سعی در دانستن دنیای درون و دیدگاه همسر سابقاش بویژه از دیدگاه زناشویی نسبت به -خوده مردش- دارد!،
و به موازات آن، همانگونه که گفته شد، سنگاندازیهایی را هم به شیوه غیرمستقیم و محافظهکارانه،
برای جناب خواستگار ژیگول و باکلاس ایجاد مینماید، ... از کندن آرم فلزی جلوی ماشین مرسدس بنز او گرفته،
تا واکنش غیرتگونه با نشان دادن انگشت میانی به سمت خواستگار بخاطر بوسیدنی که میان آندو در ماشین میبیند،
و در نهایت، ورود یواشکی به آشپزخانه رستوران در فینال فیلم و اضافه کردن ادویهی تند به خوراک جناب خواستگار ....
پیرس برازنان بهترین گزینه و انتخاب برای ایفای نقش نامزد زن داستان بوده است چراکه علاوه بر ظاهری شیک،
همچنین به درستی از زبان نگاه و بدن هنگام بازیگری استفاده مینماید. برای نمونه در همان سکانس بینهایت جذاب رستوران،
پس از آنکه داوتفایر متوجه دسته گلی که به آب داده میشود، زندگی آقای نامزد را که حالت خفکی به او دست داده در خطر میبیند،
با پرشی وجدانگونه پیش او میآید و با فشاردادنهای ممتد، سبب رفع خفگیاش میگردد و همزمان نیز نقابش به کنار میرود.
سپس در انتهای همان سکانس، آقای نامزد که تا چند دقیقه قبل جانش را نزدیک بوده از دست بدهد، صرفه نظر از هر چیز،
با نوع نگاه، زبان بدن و اشاره به ریه خود به سمت رابین ویلیامز، از او که نزدیک بود سبب کشته شدنش شود تشکر مینماید!،
به بیان دیگر، رعایت اخلاق و نزاکت جنتلمنگونهی خویش را، در هر حال حفظ مینماید. ...
- *** از دید نگارنده نیز، در خوشتیپ و خوشظاهر بودن آقای پیرس برازنان شکی نبوده و نیست.
اما "جمیز باند" را فقط دو بازیگر نخستاش - جناب "شون کانری" و زندهیاد "راجر مور"،
به بهترین شکل ایفا داشتند، یعنی هم چهرههاشان خوش بود، و هم صلابت مردانگی لازم را رسانا. ...
البته که چهرهی جناب پیرسبرازنان نیز کامل مردانه است، اما خوشتیپیشان بیشتر حالت ژیگولمآبانه دارد،
از اینرو پس از شون کانری و راجر مور، هیچکس را دیگر توانایی ایفای جیمزباند نبوده است و نخواهد بود، ...
بویژه بازیگرانی که پس از برازنان به صحنه آمدند، نهایت میتوانند در تبلیغ ادکلن به اسم مامور دوصفرهفت شرکت کنند،
و نه برای ایفای شخصیتی هم جذاب و هم کامل مردانه به نام جیمزباندی که شونکانری و راجرمور بهممتازی ایفای نقشاش داشتند.
* آقای Robert Prosky (1930-2008) ...
بازیگر و کمدین فقید لهستانی-امریکایی تبار سینما،
که در فیلم یادشده نیز، پرسوناژ بسزا و بیادماندنی را ایفا داشتند.
آشنایی بیشتر با کارنامهی هنری ایشان در لینک زیر .:
https://www.picsofcelebrities.com/celebrity/robert-prosky/pictures/robert-prosky-family.html
...................................
- در ارتباط با بازی زندهیاد پروسکی در فیلم رویسخن (خانم داوتفایر-۱۹۹۳) ...
انتخاب مناسب بازیگر، در بستر سوژه قوی داستان، با کاردانی تصویرگونهی کارگردان،
سبب آفرینش لحظههایی پرمایه و غنی میگردد، لحظههایی به اسم "پلان" که جمعشان میشود "سکانس"،
و سکانسهایی که با قرارگرفتن یکی پس از دیگری در کنار هم، پازلی را میچینند به نام "فیلم"،
فیلمی که ماندگار میگردد در بایگانی ذهن و فکر مخاطب، برای همیشه ...
* جناب آقای کریس کلمبوس (Chris Columbus)، زادهی ۱۹۵۸ در پنسیلوانیا امریکا -
استاد فیلمساز و تهیهکنندهی شهیر هالیوود میباشند که فیلم -میسیز داوتفایر۱۹۹۳- نیز،
یکی از شاهکارهای هنر کارگردانی ایشان است. ... خیلی مهم است که فیلم بسازی،
و فیلمهایت، نه یکیشان، بلکه چندین و چند تایشان، جاودانوار در قاب ذهن سینما و مخاطب باقی بماند،
و سلیقهی تماشگر را چه مخاطب عام باشد، و چه منتقدی سختگیر، از هر جهت خشنود و خوشحال نماید. ...
* تیزر رسمی فیلم -خانم داوتفایر ۱۹۹۳- .:
http://s8.picofile.com/file/8296260026/Tizer_Mrs_Doubtfire_1993_.rar.html
* تصاویری خاطرهانگیز از پشتصحنه و همچنین اولین روز اکران فیلم "خانم داوتفایر-۱۹۹۳" در ۲۴ سال پیش همراه با عوامل آن .:
* عکسی صمیمانه: رابینویلیامز همراه با سالیفیلد در محفل سینمایی - سال ۲۰۰۸ .:
ادامه مطالب در پست پسین ...
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
(ادامه مطالب از پست بالا) ...
* کادرهای گویای زیر، عکسهای رسمی فیلم -میسیز داوتفایر۱۹۹۳- میباشند که بدینوسیله،
مراتب سپاس خود را خدمت عکاس ماهر و خوشسلیقهی آن بیان میدارم. ...
در انتهای تصاویر به نمایشدرآمده،
نسخهی کیفیت اصلی آن عکسها با پهنای ۱۰۲۴ پیکسل،
در قالب فایلهای بندانگشتی (ویژه دریافت برای آرشیو) قرار دارند.
فیلم روی سخن را، در طی ۲۲ سال گذشته تاکنون، نزدیک به ۴۰ بار و یا بیشتر دیدهام،
اما هیچگاه شوق تماشایش از خیالم پاک نمیشود و تازگی این فیلم همیشه پاسداشت میگردد.
و حتا با دیدن عکسهای جذاب زیر، شوق تماشای چند ده بارهاش، دوباره ایجاد میگردد. ...
(HQ) .:
* استاد کریس کلمبوس در حال هدایت بازیگران و تمرین دکوپاژ و میزانسن با ایشان.
فضایی صمیمانه و آرام، که نتیجهاش میشود محصولی هنری برای تمام فصلها ...
- این پست تقدیم شد به جایگاه والا و اهمیت کاربردی هنر بازیگری و صداپیشهای که،
-رابین ویلیامز همیشه زنده- در هنرهفتم، با زبانی جهانی نهادینه و بر جای گذاشت.
یاد خاطرات گرامی ~ سلامت باشید ~ وقت خوش
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
دوست خوبم 59 عزیز
از تو ممنونم بابت پروندهی شیرین و عاشقانهی فیلم "خانم داتفایر". همت تو ستودنی است. ای کاش این همت را داشتم و همچون تو یکبار برای همیشه تمامی آنچه در مورد فیلمهای مورد علاقهام میدانستم را با تصویر روی دایره میریختم. البته در جریانی که در تلگرام جایی برای اینکار دارم (https://t.me/DawnChannel) اما همیشه باید فکر حال و حوصلهی مخاطبین این دوره را کرد و کوتاه و اشارهوار نوشت. اما پروندهی تهیه شده توسط تو دوستِ خوبم، بسیار کامل و جامع بود و لذت بردم. برایت آرزوی سلامتی میکنم و از تو خواهش میکنم به کار خوبت ادامه دهی.
ارادتمند
افشین
از تو ممنونم بابت پروندهی شیرین و عاشقانهی فیلم "خانم داتفایر". همت تو ستودنی است. ای کاش این همت را داشتم و همچون تو یکبار برای همیشه تمامی آنچه در مورد فیلمهای مورد علاقهام میدانستم را با تصویر روی دایره میریختم. البته در جریانی که در تلگرام جایی برای اینکار دارم (https://t.me/DawnChannel) اما همیشه باید فکر حال و حوصلهی مخاطبین این دوره را کرد و کوتاه و اشارهوار نوشت. اما پروندهی تهیه شده توسط تو دوستِ خوبم، بسیار کامل و جامع بود و لذت بردم. برایت آرزوی سلامتی میکنم و از تو خواهش میکنم به کار خوبت ادامه دهی.
ارادتمند
افشین
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. سلام به همه ی عزیزان.
2. یه سلام ویژه هم خدمت "59" عزیز؛ که، چند وقتیه جاش تو انجمن خیلی خالیه و امیدوارم زودتر سرش خلوت شه و باز هم به اینجا سر بزنه و ما رو از نوشته های ارزشمندش بی بهره نذاره.
3. این روزا دارم "پاورچین" رو دوره می کنم و یه قسمت هایی رو برای اولین بار دارم می بینم؛ برای مثال، متوجه شدم تلویزیون خوبمون! قسمت "نماینده ی نرخ گذاری نخود برره" رو به دلیل تم سی و یا 30؟؟! و نگاه عالی و طنزی که به مقوله ی انتخابات داشته، تکراری نداشته و امروز برای اولین بار دیدمش.
نکته ی جالب تر این که در 5 دقیقه ی اول این قسمت "مهران مدیری" ("فرهاد") می گه فلانی "سوسکه داره!"
دقیقاً همینو می گه.
البته به طور تابلو به طنز:
http://s9.picofile.com/file/8317927992/Pavarchin_Success_Amir_Jan_2018_.mp4.html
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. سلام.
2. این هم قسمت دیگه ای از "چهل تیکه"؛ که، به آواهای انقلاب می پردازه و نیمه ی دومش تصاویر نابی داره:
https://tvnasim.ir/program/%DA%86%D9%87%D9%84%20%D8%AA%DB%8C%DA%A9%D9%87/96-11-14
3. آهنگساز "شهید" ("به پیش") با اون ریتم بی نظیر و خاطره انگیزش، "جهانبخش پازوکی" بوده! عااااالی!
4. این که "شبکه ی نسیم" با بدسلیقگی تموم قصد داشته کروات ها رو فتوشاپ و محو کنه، بر من ببخشید! من معذرت می خوام!
5. جالب این که "جهانگیر زمانی" عزیز تو همه ی گروه های اون زمان و تو همه ی آواهای انقلابی حضور داشته ن.
(به یاد "59" عزیز؛ که، اولین بار اسم ایشون رو تو انجمن گفت و من از ایشون به یادگار دارم.)
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. سلام.
2. کلیپی 12 ثانیه از "جُنگ هفته" که به یه دنیا می ارزه:
دانلود نکنی، خیییییییییییییییلی پشیمون می شی:
http://s9.picofile.com/file/8319140684/Jonge_Hafteh_14_.mp4.html
منبع: برنامه ی "چهل تیکه"ی "شبکه ی نسیم".
متأسفانه همین 12 ثانیه شو داد
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
با کمی جستجو توی وب، نسخه ی کامل فایل بالایی رو گیر آوردم؛ اما، متأسفانه هم بسیار بی کیفیته و هم فقط صوتیه؛ اما، از هیچی بهتره:
http://sound.tebyan.net/Play/157790/%D8%A7%D9%86%D8%AF%DA%A9-%D8%A7%D9%86%D8%AF%DA%A9-%D8%B6%D8%B1%D8%A8%D9%87-%D9%85%D9%87%D9%84%DA%A9-%D8%A8%D8%B1-%D8%B3%D8%B1-%D8%B5%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D9%85%DB%8C-%D8%A2%DB%8C%D8%AF
منبع: "تبیان".
http://sound.tebyan.net/Play/157790/%D8%A7%D9%86%D8%AF%DA%A9-%D8%A7%D9%86%D8%AF%DA%A9-%D8%B6%D8%B1%D8%A8%D9%87-%D9%85%D9%87%D9%84%DA%A9-%D8%A8%D8%B1-%D8%B3%D8%B1-%D8%B5%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D9%85%DB%8C-%D8%A2%DB%8C%D8%AF
منبع: "تبیان".
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
(Calligraphy.by.59)
*پیشگفتار:
مراتب سپاس را خدمت یاران ارجمند،
بویژه گرامیان "ایندیانا جونز" و "امیلیانو"،
بخاطر دیدگاه لطفی که نزدیک به سه ماه پیش،
نسبت به مقاله "بررسی فیلم -میسیز داوتفایر۱۹۹۳-" داشتند، بیان میدارم.
خدمت تمامی یاران، -من کوچک- همیشه درس جواب میدهم،
و بسیار خرسندم که نمرهی قبولی از جانب اساتید دریافت میدارم.
همچنین از "امیلیانو" برای پوشش برنامههای دهه فجر(توضیحات و فایلهای صوتی و تصویری) سپاسگزارم.
- مطلب دیگر اینکه، پوزش میخواهم که در طی این نزدیک به سه ماه، مراتب را بیان نداشتم.
بهرحال انسان حالات گوناگونی دارد و گاه میتواند بی حوصله شود~دچار افسردگی گردد.
جایگاه والای این محفل شیرین(فروم رویایی) و تمامی یاران و هوادارانش،
برایم والاترین بوده و هست. امید آنکه حس و حال نوشتنها و گفتگوها، دوباره ایجاد گردد.
البته خاطرات و مطالبی بصورت نیمهآماده موجود هستند که امیدوارم در سال نوی پارسی ۱۳۹۷،
به مرور حس تکمیلشان ایجاد شود و در فروم رویایی به نشر برسند. ...
- آنچه که کنون در چنته هست، پست کوتاهی میباشد که از همان ۳-۴ ماه پیش،
بخشهایش را برای -سالنو- آماده ساخته بودم، که اکنون تکمیل شد، و به مناسبت -نوروز۹۷- تقدیم میگردد.
در ضمن، فیلم سینمایی مشهور دهه شصتی (که قبل نیز دربارهاش بصورت مخفیانه گفته بودم -لبخند-)،
با کیفیت ۳۵میلیمتری موجود هست که هنوز تلاشها برای آپلود آن به نتیجه نرسیده.
سرورها اذیت میکنند (اندازه فیلم - یک گیگ و نیم هست). آنرا به فایلهای ۳۰۰مگابایتی تقسیم کردم،
اما سرعت بارگزاری سرورها بسیار پایین آمده. امید آنکه این فیلم ۳۵میلیمتری نوستالژیک،
که هیچ جا در فضای مجازی موجود نیست را، بتوانیم سرانجام در فروم رویایی به نشر برسانیم.
زیادهگوییهای همیشگیام را کوتاه مینمایم، و پست -نوروز۱۳۹۷-، تقدیم میگردد. با احترام (۵۹)
حافظ بزرگ:
ابر آذاری بر آمد باد نوروزی وزید
وجه می خواهم و مطرب که می گوید رسید
(Foto.by.59)
فرا رسیدن آیین باستانی و جاودان ایرانزمین
شکوه روشن از درایت والای فرزانگان سرزمین پارس
بیداری خاک از سرمای زمستان و پویش جوانهها در رویشهای پسین
هنایش جهان هستی پروردگار و نوروز افتخارآفرین پارسیاش
بر همگی یاران، همراهان و همدلان
از ژرفای وجودی جستجوگر بسوی پاکیها و رهاییها
خجسته و جاودان باد ...
یک کهکشان سلامتی، یک اقیانوس برکت، و یک دنیا آرامش
بدرقهی راه و نفسهای یکایک بزرگواران ...
با درود فراوان ...
* ارمغان نخست ~ "خنیاگران موسیقیسرشت" .:
- میکس و تدوین فایل صوتی، توسط "دیجی۵۹" -
(ویژهی فروم رویایی، یاهوگروپ و دنیای یادمانهها)
- دوازده دقیقه موسیقی تلفیقشده و نوستالژیک در هوای بوی خوش بهار،
برگرفته از آفرینههایی گوشنواز و یادمانهسرشت ...
ساخته و پرداختهی اساتید راستین موسیقی ایران ...
آهنگسازان و تنظیمکنندگان: انوشیروان روحانی، ناصر چشمآذر، فضلاله توکل-بهنام خدارحمی، همایون رحیمیان
با صدای: زنده یاد هایده، علیرضا افتخاری، فرامرز پارسی، سلیمان واثقی، عارف عارفکیا
(با یاد و احترام به خنیاگران موسیقی و شعر - زنده یادان: "علی جعفریان" و "بیژن ترقی" ~ "بهشت آرزو" ...)
http://s8.picofile.com/file/8322107418/Noruz_Javdan_Noruze1397_.rar.html
* "ارمغان دوم ~ "تصویر نگاتیو زمان بر روی کاغذ روزگار" .:
- سه عکس زیر را در بهار سال ۱۳۷۹، زمانیکه به شهر گرگان سفر داشتم، گرفته بودم.
تکسچری از گلبرگ گلها، گلی خوشرنگ در باغی روحافزا، و آبشاری باصلابت در کنار صخرهها .:
*پینوشت این بخش .:
- چندی پیش در میان دستنوشتههایی که از قدیم دارم و همراه خودم هستند،
به خوشنویسی چلیپایی برخورد کردم که آنرا از یاد برده بودم. ...
با توجه به تاریخی که دارد، این خطاطی را بهار۱۳۷۶ (که سال سوم دبیرستان بودم) نوشته بودم.
از جهت فضای رنگ و رو رفته و گذر زمان ۲۲سالهای که تاکنون از عمر آن گذشته،
حال و هوای ظاهریاش، مفهوم "زیرخاکی" را رسانا و یادآور میباشد. ...
اینهمه نوشتیم و نوشتیم، ... قلمها به مرکبها آغشته ساختیم و بر جادهی کاغذها راندیم،
و حال در عصر تکنولوژی، یک دکمه فشار میدهند و سپس ظرف یکدهم ثانیه،
نرمافزارهای کامپیوتری، خوشنویسی ارائه میدهند.
و این است روزگار و حال دوراناش، که هیچاش ماندگار نیست ...
(خطاطی چلیپا - نگاشتهشده توسط ۵۹ - بهار۱۳۷۶) .:
توضیح: اندازه تصویر اسکنشدهی خوشنویسی، ۱۰ مگابایت است.
از اینرو بصورت فایل فشرده آپلود گردید، تا بارگیریاش آسان باشد.
http://s8.picofile.com/file/8322030076/Kaligrafia_by_59_Bahare1376.rar.html
* ارمغان سوم ~ "خاطرهی لباسعید" .:
- اسفندماه سال ۱۳۷۸ که مشغول کار و تحصیل در ترم اول رشتهی گرافیک بودم،
برای اولینبار با پول خود، اقدام به خرید یکدست کت و شلوار برای نوروز۷۹ که پیش روی بود نمودم. ...
دوران آغازین سالهای جوانی و آن حس و حال بکر و دنیای سرشار از امیدها و رسیدن به موفقیتهای پسین در زندگی،
بیشک یکی از خوشرنگترین و درخشانترین دوران زندگیست که هر انسان تازهجوان، با کولهباری از آرزوهایش،
به پیشواز آن میرود، و با قلموی جادویی و شوقبرانگیز خیال و فانتزی مثبتاندیش نیروی جوانیاش،
دست به ترسیم نگارهای از زیباترین تصویرهای زندگی و آیندهای پربار از به تحقق رسیدن آمالهایش میزند. ...
کت و شلوار یادشده که جلیقه هم داشت و مد آندوران بشمار میآمد را به مبلغ "هفده هزار تومان"، در پایان اسفند۷۸ خریدم،
و سپس با فرارسیدن نوروز۱۳۷۹، برای دید و بازدیدهای عید و رفتن به منزل بستگان، آنرا با افتخار میپوشیدم. ...
حس و حال عجیبی بود، چراکه تا قبل از آن، یعنی زمانی که در انتشارات و کتابفروشی کار میکردم (سالهای ۱۳۷۷ و ۷۸)،
حقوق ماهیانهام، اپتدا ۳۲ و سپس ۳۴هزار تومان بود، از اینرو اسفند۷۸ زمانیکه ۱۷هزار تومان برای کت و شلوار پرداخت کردم،
در اصل پول خرید لباس عید آنسالام، برابر شده بود با نصف حقوق کار و تلاشم در یک ماه!،
که این خود سبب میگشت تا در روزهای نوروز۷۹، همانند چشم، از کت و شلوار جلیقهدار عیدم مراقبت نمایم،
تا ارزش مادی و مینوی آن، که نزد خودم گرانبهاترین لباس عمرم بشمار میآمد، پاسداشت گردد. ...
نوروز۷۹ هرگاه شبها پس از دید و بازدید عید به خانه بازمیگشتیم، کت و شلوار را با دقت به چوپلباسی آویزان میکردم،
سپس با استفاده از ادکلن تازهای که پدربزرگم بعنوان عیدی لطف کرده بود، کمی عطر به داخل کت و جلیقهاش میزدم،
و بدینوسیله از لباس سال نوی خویش، کمال نگهداری و مراقبت را مینمودم. ...
از سوی دیگر، با دوربین یاشیکای پدرم که حال دیگر از برای من شده بود، بنابر عادات همیشگی،
گاه و بیگاه عکسهایی در منزل و همچنین حیاط خانه میگرفتم. ... بخشی از عکسها مربوط به فامیل بود،
که هرگاه برای دید و بازدید نوروزی و یا بگفتهی همگان (پس دادن عید.دیدنی) به منزل ما میآمدند،
زمانیکه هنوز هوا روشن بود، در حیاط خانه، در پسزمینهی باغچه و درخت، عکسهایی پرترهمانند از آنها میگرفتم،
که تقریب همگیشان از جهت نور مناسب از آب در آمدند و تا پایان فردینماه همان سال ۷۹،
آنها را چاپ و به بستگان ارمغان دادم. ... بجز عکسهای یادشده که در فضای باز گرفته شده بودند،
تصاویری هم از داخل اتاق و وسایل خانه میگرفتم، که بخاطر نداشتن فلاش،
برخیشان از جهت نور مناسب نشدند و پس از بررسی آنها در حالت "کنتاکت زده شده"،
دیگر اقدام به چاپ آنها در اندازهی اصلی نکردم. ...
........................
توضیح: "کنتاکت" یعنی چاپ کردن عکسها در اندازهی کادر کوچک بر روی کاغذی به اندازهی نزدیک به فرمتA5.
این شیوه در دوران عکاسی آنالوگ مرسوم بود و به عکاس این امکان را میداد تا عکسهایش را اپتدا در قطع کوچک،
با هزینه و زمان کم، چاپ و یکجا ببیند، ... سپس با توجه به شرایط نور و کادرهای بدست آمده،
از میان آنها، عکسهای بهتر را برای چاپ نهایی در اندازههای استاندارد و بزرگ، انتخاب نماید. ...
........................
در میان عکسهایی که در فضای داخل اتاق گرفته بودم، با توجه به شوق و ذوقی که برای کت و شلوار تازهام داشتم،
عکس آنرا نیز در حالیکه به چوپرختی آویزان و از جالباسی بحالت رسمی قرار داشت گرفته بودم،
اما چون دوربین فلاش نداشت، حتا با استفاده از شیوهی عکاسی "دیافراگم باز و سرعت بالا"،
پس از چاپ عکسها بحالت کنتاکت(کادر کوچک بر روی یک صفحه)، دیدم که نور عکس کت و شلوار عید،
خوب از آب در نیامده، از اینرو به سایر عکسهایی که کنارش در کادر کوچک چاپ شده بودند نیز توجه نکرده،
و آنها را در اندازهی بزرگ و اصلی چاپ نکردم. ....
عکس کنتاکت زده شده از کت و شلوار نوروز۷۹ .:
- از آن زمان (نوروز ۱۳۷۹) تا به دوران حاضر، درست ۱۸ سال میگذرد. ...
چندی پیش که به سراغ بخشی از کارهای قدیمیام که در یک بستهبندی موجود هستند رفتم،
صفحهی کنتاکت روی سخن را برای چندمین بار دیدم، و کمی نیز افسوس خوردم که ای کاش نور عکس کت و شلوار،
مناسب از آب در میآمد، تا خاطره ی خرید آن لباسعید و پولی که با نصف حقوق ماهیانهام برایش خرج ساختم،
بیشتر و بهتر میتوانست در روزگار حال، همچون یادمانهای خوش، به یادگار بماند. ...
در همین فکر و خیالها بودم که برای اولینبار در طی نزدیک به این دو دهه که از ثبت آن تصاویر تاکنون میگذرد،
نگاهم به سایر عکسهایی افتاد که در آن صفحهی کنتاکت زده شده قرار داشتند.
تصاویری بودند از حیاط خانه در نوروز۱۳۷۹، که آنها هم چنگی به دل نمیزدند.
در این میان چشمم به کناریترین عکس موجود در آن صفحه افتاد،
که بسیار محجور و کمرنگ، در گوشهی برگ کنتاکت، مظلومانه نشسته بود،
و انگار که با زبان بیزبانی میگفت تا سرانجام پس از ۱۸سال،
گوشهی چشمی به آن بیندازیم، چراکه حرفها برای گفتنها دارد. ...
تصویر گلی که با دیدنش، درست بیاد آن روز بهاری از نوروز۷۹ افتادم، ... روزی که هوا ابری بود،
و آن گل صورتی و کمرنگ، تازه روییده و کمرو، ... و خوب بیاد آوردم که برای ثبت تصویر آن،
بداخل باغچه رفته بودم، تا عکس نوگل بهاری را، در پس زمینهی موزاییکهای حیاط و درب خانه، ثبت نمایم.
عکس روی سخن (گل نوبهار۷۹)، ۱۸سال بود که حتا توسط عکاس آماتوریاش که خود باشم، دیده نشده بود!،
و حال پس از اینهمه سال که نزدیک به دو دهه میشود، در فروم رویایی به نمایش در میآید. ...
صفحهی کنتاکت یادشده (نوروز ۱۳۷۹) .:
* گل تازه بهاری -گل نوبهار- از نوروز۱۳۷۹
گلی کمرو و خجالتی، اما ماندگار، زیبا و جاودان
تقدیم به تمامی یاران نوستالژی و یادمانهها
عکس توسط ۵۹ - (بهار۱۳۷۹) .:
(HQ).:
.
.
.
* (پول عیدی) .:
- با توجه به گرانشدن هزینههای زندگی، معیشیتی و عیاشیتی (لبخند)،
عیدی امسال، بصورت "دلار و یورو" تقدیم میگردد. ...
پینوشت:
اکنون به این فکر افتادم که صحبت نوستالژیک این پست بهاریمان،
ناخودآگاه آجین گشت با نوروز ۱۳۷۹. ...
اگر دقیقتر بنگریم، امسال که نوروز ۱۳۹۷ باشد،
در اصل میشود آیینهی همان نوروز ۱۳۷۹ ...
۷۹ ~ ۹۷
* پس در این "نوروز ۱۳۹۷"، بازهم یک یادگاری از "سال ۱۳۷۹" .:
- تصویرسازی و پوستر، توسط ۵۹ - سال ۱۳۷۹.
شیوه ترسیم نگاره ی سرباز هخامنشی در پوستر زیر، تکنیک تصویرسازی "واکس و تینر" میباشد.
بدین ترتیب که اپتدا طرح اصلی با مداد بصورت کمرنگ بر روی کاغذ گلاسه سیصد گرمی کشیده میشود،
سپس با سوزن، خطوط اصلی طرح بر روی آن کاغذ ضخیم، حک میگردد، و بعد با استفاده از ابر ظرفشویی،
رنگهای مختلف واکس بر روی کاغذ کشیده میگردند. رنگها جذب در محلهای خراش داده شده کاغذ میشوند،
سپس با استفاده از مایع تینر، بر روی کار، سایهسازی و ایجاد فضای ترکیبی رنگی و تزئینی انجام میگردد. ...
هر روزتان نوروز
نوروزتان پیروز
سلامت باشید
وقت خوش
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. "59" عزیز، با عرض تبریک سال و روزهای خوش برای شما و سایر دوستان،
باز هم ممنونم از شما؛ بخاطر، نوشته ها، خوشنویسی ها، تصاویر و فایل های ارزشمند و پُراحساستون.
بسیار خرسندم که حال و هواتون عوض و بهاری شده و مثل سابق شاد و پرشور به انجمن قدم گذاشتید. آرزوی روزهای بهاری و پرطراوتی برای شما و دوستان قدیمی و جدیدم آرزومندم.
2. با عکس "دی جی 59 کوچک" خیلی حال کردم. عالی بود.
3. و همچنین تک مصرع "ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی" و چلیپای شما بسیار زیبا و ستودنی بود.
4. راستش با خوندن این سطرهای جنابعالی بی نهایت دلم گرفت:
"اینهمه نوشتیم و نوشتیم، ... قلمها به مرکبها آغشته ساختیم و بر جادهی کاغذها راندیم،
و حال در عصر تکنولوژی، یک دکمه فشار میدهند و سپس ظرف یکدهم ثانیه،
نرمافزارهای کامپیوتری، خوشنویسی ارائه میدهند.
و این است روزگار و حال دوراناش، که هیچاش ماندگار نیست ..."
عجیبه این زندگی! به قول شما "هیچش ماندگار نیست" و من اضافه می کنم روزگار هر چی که به آدم می ده، می گیره: جوونی، شور، شوق، زیبایی، مال، نام، شهرت، زندگی و خلاصه همه چی!
چی بگم که هر چی بیشتر به این مسائل بپردازیم، باز می ریم تو حال و هوای افسردگی و این اصلاً خوب نیست. مدتیه که دوس ندارم به این موارد فکر کنم و ازشون تا حد زیادی دوری می کنم. نمی دونم درسته یا نه؛ اما، فعلاً این طوری حالم خوبه.
امیدوارم شما هم حالتون همیشه خوب و به قول خودتون "سلامت" باشید.
اینو هم اضافه کنم که با خوندن خطوط اولیه ی خاطره ی زیباتون درباره ی نوروز و کت و شلوارتون، انگار آبی روی آتیش بالا ریختید. عااااالی بود!
با خوندن توصیفتون از مراقبت از کت و شلوار و شادی کودکانه ای (خوب حواسم هست که اون موقع کودک نبودید، البته) که در حفظ اون و نوشتن این بخش در اون موج می زد، بنده رو بی نهایت بردید به حال و هوای روزهای خیلی دور.
5. باز هم منتظر نوشته ها و یادمانه های ارزشمند شما می مونیم.
ممنونم از تو، دوست عزیزم.
شاد باشید.
6. پی اس:
"59" عزیز، با اجازه ت، ارساله ی تکراری شما رو در بخش "برنامه های کودک و نوجوان" حذف می کنم. امیدوارم از بنده دلخور نشید.
باز هم ممنونم از شما؛ بخاطر، نوشته ها، خوشنویسی ها، تصاویر و فایل های ارزشمند و پُراحساستون.
بسیار خرسندم که حال و هواتون عوض و بهاری شده و مثل سابق شاد و پرشور به انجمن قدم گذاشتید. آرزوی روزهای بهاری و پرطراوتی برای شما و دوستان قدیمی و جدیدم آرزومندم.
2. با عکس "دی جی 59 کوچک" خیلی حال کردم. عالی بود.
3. و همچنین تک مصرع "ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی" و چلیپای شما بسیار زیبا و ستودنی بود.
4. راستش با خوندن این سطرهای جنابعالی بی نهایت دلم گرفت:
"اینهمه نوشتیم و نوشتیم، ... قلمها به مرکبها آغشته ساختیم و بر جادهی کاغذها راندیم،
و حال در عصر تکنولوژی، یک دکمه فشار میدهند و سپس ظرف یکدهم ثانیه،
نرمافزارهای کامپیوتری، خوشنویسی ارائه میدهند.
و این است روزگار و حال دوراناش، که هیچاش ماندگار نیست ..."
عجیبه این زندگی! به قول شما "هیچش ماندگار نیست" و من اضافه می کنم روزگار هر چی که به آدم می ده، می گیره: جوونی، شور، شوق، زیبایی، مال، نام، شهرت، زندگی و خلاصه همه چی!
چی بگم که هر چی بیشتر به این مسائل بپردازیم، باز می ریم تو حال و هوای افسردگی و این اصلاً خوب نیست. مدتیه که دوس ندارم به این موارد فکر کنم و ازشون تا حد زیادی دوری می کنم. نمی دونم درسته یا نه؛ اما، فعلاً این طوری حالم خوبه.
امیدوارم شما هم حالتون همیشه خوب و به قول خودتون "سلامت" باشید.
اینو هم اضافه کنم که با خوندن خطوط اولیه ی خاطره ی زیباتون درباره ی نوروز و کت و شلوارتون، انگار آبی روی آتیش بالا ریختید. عااااالی بود!
با خوندن توصیفتون از مراقبت از کت و شلوار و شادی کودکانه ای (خوب حواسم هست که اون موقع کودک نبودید، البته) که در حفظ اون و نوشتن این بخش در اون موج می زد، بنده رو بی نهایت بردید به حال و هوای روزهای خیلی دور.
5. باز هم منتظر نوشته ها و یادمانه های ارزشمند شما می مونیم.
ممنونم از تو، دوست عزیزم.
شاد باشید.
6. پی اس:
"59" عزیز، با اجازه ت، ارساله ی تکراری شما رو در بخش "برنامه های کودک و نوجوان" حذف می کنم. امیدوارم از بنده دلخور نشید.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
Emiliano نوشته است:
1. "59" عزیز، با عرض تبریک سال و روزهای خوش برای شما و سایر دوستان،
باز هم ممنونم از شما؛ بخاطر، نوشته ها، خوشنویسی ها، تصاویر و فایل های ارزشمند و پُراحساستون.
بسیار خرسندم که حال و هواتون عوض و بهاری شده و مثل سابق شاد و پرشور به انجمن قدم گذاشتید.
آرزوی روزهای بهاری و پرطراوتی برای شما و دوستان قدیمی و جدیدم آرزومندم.
2. با عکس "دی جی 59 کوچک" خیلی حال کردم. عالی بود.
3. و همچنین تک مصرع "ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی" و چلیپای شما بسیار زیبا و ستودنی بود.
4. راستش با خوندن این سطرهای جنابعالی بی نهایت دلم گرفت:
"اینهمه نوشتیم و نوشتیم، ... قلمها به مرکبها آغشته ساختیم و بر جادهی کاغذها راندیم،
و حال در عصر تکنولوژی، یک دکمه فشار میدهند و سپس ظرف یکدهم ثانیه،
نرمافزارهای کامپیوتری، خوشنویسی ارائه میدهند.
و این است روزگار و حال دوراناش، که هیچاش ماندگار نیست ..."
عجیبه این زندگی! به قول شما "هیچش ماندگار نیست" و من اضافه می کنم روزگار هر چی که به آدم می ده،
می گیره: جوونی، شور، شوق، زیبایی، مال، نام، شهرت، زندگی و خلاصه همه چی!
چی بگم که هر چی بیشتر به این مسائل بپردازیم، باز می ریم تو حال و هوای افسردگی و این اصلاً خوب نیست.
مدتیه که دوس ندارم به این موارد فکر کنم و ازشون تا حد زیادی دوری می کنم. نمی دونم درسته یا نه؛ اما، فعلاً این طوری حالم خوبه.
امیدوارم شما هم حالتون همیشه خوب و به قول خودتون "سلامت" باشید.
اینو هم اضافه کنم که با خوندن خطوط اولیه ی خاطره ی زیباتون درباره ی نوروز و کت و شلوارتون، انگار آبی روی آتیش بالا ریختید. عااااالی بود!
با خوندن توصیفتون از مراقبت از کت و شلوار و شادی کودکانه ای (خوب حواسم هست که اون موقع کودک نبودید، البته) که در حفظ اون و نوشتن این بخش در اون موج می زد، بنده رو بی نهایت بردید به حال و هوای روزهای خیلی دور.
5. باز هم منتظر نوشته ها و یادمانه های ارزشمند شما می مونیم.
ممنونم از تو، دوست عزیزم.
شاد باشید.
6. پی اس:
"59" عزیز، با اجازه ت، ارساله ی تکراری شما رو در بخش "برنامه های کودک و نوجوان" حذف می کنم. امیدوارم از بنده دلخور نشید.
- امیلیانوی گرامی با درود،
و همچنین شادباش نوروزی.
امیدوارم که سال نوی ۱۳۹۷،
برای شما و همگی یاران،
سرشار از سلامتی، موفقیت و شادکامی باشد.
.....................
- بسیار خرسندم که بخشهای گوناگون پست نوروز۹۷،
مورد توجه شما قرار گرفته.
................
- همچنین، سپاس بیکران دارم خدمت شما،
از برای اینکه، پست نوروزی ام را (نسخهی تکرارشدهاش را)،
از تالار برنامه کودک حذف کردید. ...
- شوربختانه منکوچک، بعد از اینهمه سال انجام وظیفه داشتن،
هنوز عقل ناقصم نمیرسد به اینکه، نباید یک پست را، بصورت تکرار،
در تالار دیگری قرار داد. ... و خوشبختانه شما، اقدام به حذف پست کردید.
- دلیل تکرار پست مناسبتی سال نو، و یا انگشتشمار موارد دیگری که بوده،
همانا اهمیت آنها از جهت موضوع و حال و هوا میباشد، بدین ترتیب که،
وقتی یک پست مناسبتی، در دو تالار قرار میگیرد،
آنگاه مخاطب میتواند برای بیان دیدگاه خود راجع به آن،
در یکی از تالارها، در ادامهی آن پست، موارد و دیدگاه خویش را بنویسد.
بدین ترتیب، خود آن پست روی سخن (نسخهی تکرارشدهاش در تالار کناری)،
بعنوان پست مناسبتی -بحالت ثابت- (آنهم مناسبتی که مهمترین جشن ایران "نوروز" باشد)،
بحالت "خوشامدگویی" و "کارت ویزیت نوروزی" از جانب "فروم رویایی"،
در دیدگاه اعضا و یاران ارجمند، و همچنین میهمانان گرامی "فروم کودکی و نوجوانی"،
در این روزهای نوروزی -بحالت ثابت- (نهایت برای "یک هفته-ده روز") قرار میگیرد. ...
............
دلیلی کار من، "منطقی" بود که اکنون در رجهای بالا توضیح دادم.
ولی خب، نمیدانستم که تا بدین حد، نا آگاهانه عمل کردم.
...................
- درخواستی جدی که دارم این هست،
نام من را، از لیست تالار "سیاه سفید خاکستری" نیز حذف نمایید.
و در صورت تمایل، هر چه که پست در طی این بیش از ۷ سال انجام دادم را نیز حذف کنید.
...............
بنابر آنچه که در پوشهی کاری مربوط به فروم رویایی دارم،
پنج پرونده - تقریب کامل و بلندبالا -
در موضوعات: خاطرات، فیلم، موسیقی و غیره،
در زمینههای نوستالژی و یادمانه، در دست دارم،
"اما بیش از این ادامه نمیدهم، و این آخرین پیام و نوشته هست".
از همگی یاران و گرامیان پوزش میخواهم.
خدانگهدار برای همیشه.
.
.
.
درست است که ما انسانها،
گاهی با گفتار و کردارمان،
سبب رنجش یکدیگر میشویم،
اما جایگاه این فروم رویایی،
شایستهی تصویر گل و باغ و زندگیست،
و نه علامت ضربدر.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الأحد مايو 06, 2018 7:36 am ، و در مجموع 2 بار ويرايش شده است. (السبب : تصویر علامت ضربدر حذف شد از متن.)
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. "59" عزیز، سلام.
همون طور که در پی ام هم خدمتتون عرض کردم، بنده به هیچ وجه قصد جسارت و اسائه ی ادب به نوشته ی شما نداشتم.
فکر می کنم بعد از قریب به 8 سال دوستی، بدونید که دارم راست می گم یا نه.
2. با این همه، اگه باعث رنجش شما شدم، در حضور همه ی دوستان از شما معذرت خواهی می کنم و امیدوارم سال نو رو با حال خوب شروع کنید و حال دوستانتون رو هم؛ اگه، قابل بدونید، خوب کنید.
من همیشه از مریدان شما و نوشته های ارزشمندتون بوده و هستم و ذره ای از ارادتم به شما کم نشده و نمی شه.
3. به پاس دوستی مون درخواست شما رو مبنی بر حذف نام به پای ناراحتی تون می ذارم و جدی نمی گیرم.
امیدوارم بی دقتی بنده رو به بزرگواری خودتون ببخشید و باز هم شاهد حضور گرمتون تو انجمن باشیم.
مطمئنم بزرگوارتر از این حرف هایید.
به امید دیدار.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:Emiliano نوشته است:
1. "59" عزیز، با عرض تبریک سال و روزهای خوش برای شما و سایر دوستان،
باز هم ممنونم از شما؛ بخاطر، نوشته ها، خوشنویسی ها، تصاویر و فایل های ارزشمند و پُراحساستون.
بسیار خرسندم که حال و هواتون عوض و بهاری شده و مثل سابق شاد و پرشور به انجمن قدم گذاشتید. آرزوی روزهای بهاری و پرطراوتی برای شما و دوستان قدیمی و جدیدم آرزومندم.
2. با عکس "دی جی 59 کوچک" خیلی حال کردم. عالی بود.
3. و همچنین تک مصرع "ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی" و چلیپای شما بسیار زیبا و ستودنی بود.
4. راستش با خوندن این سطرهای جنابعالی بی نهایت دلم گرفت:
"اینهمه نوشتیم و نوشتیم، ... قلمها به مرکبها آغشته ساختیم و بر جادهی کاغذها راندیم،
و حال در عصر تکنولوژی، یک دکمه فشار میدهند و سپس ظرف یکدهم ثانیه،
نرمافزارهای کامپیوتری، خوشنویسی ارائه میدهند.
و این است روزگار و حال دوراناش، که هیچاش ماندگار نیست ..."
عجیبه این زندگی! به قول شما "هیچش ماندگار نیست" و من اضافه می کنم روزگار هر چی که به آدم می ده، می گیره: جوونی، شور، شوق، زیبایی، مال، نام، شهرت، زندگی و خلاصه همه چی!
چی بگم که هر چی بیشتر به این مسائل بپردازیم، باز می ریم تو حال و هوای افسردگی و این اصلاً خوب نیست. مدتیه که دوس ندارم به این موارد فکر کنم و ازشون تا حد زیادی دوری می کنم. نمی دونم درسته یا نه؛ اما، فعلاً این طوری حالم خوبه.
امیدوارم شما هم حالتون همیشه خوب و به قول خودتون "سلامت" باشید.
اینو هم اضافه کنم که با خوندن خطوط اولیه ی خاطره ی زیباتون درباره ی نوروز و کت و شلوارتون، انگار آبی روی آتیش بالا ریختید. عااااالی بود!
با خوندن توصیفتون از مراقبت از کت و شلوار و شادی کودکانه ای (خوب حواسم هست که اون موقع کودک نبودید، البته) که در حفظ اون و نوشتن این بخش در اون موج می زد، بنده رو بی نهایت بردید به حال و هوای روزهای خیلی دور.
5. باز هم منتظر نوشته ها و یادمانه های ارزشمند شما می مونیم.
ممنونم از تو، دوست عزیزم.
شاد باشید.
6. پی اس:
"59" عزیز، با اجازه ت، ارساله ی تکراری شما رو در بخش "برنامه های کودک و نوجوان" حذف می کنم. امیدوارم از بنده دلخور نشید.
- امیلیانوی گرامی با درود،
و همچنین شادباش نوروزی.
امیدوارم که سال نوی ۱۳۹۷،
برای شما و همگی یاران،
سرشار از سلامتی، موفقیت و شادکامی باشد.
.....................
- بسیار خرسندم که بخشهای گوناگون پست نوروز۹۷،
مورد توجه شما قرار گرفته.
................
- همچنین، سپاس بیکران دارم خدمت شما،
از برای اینکه، پست نوروزی ام را (نسخهی تکرارشدهاش را)،
از تالار برنامه کودک حذف کردید. ...
- شوربختانه منکوچک، بعد از اینهمه سال انجام وظیفه داشتن،
هنوز عقل ناقصم نمیرسد به اینکه، نباید یک پست را، بصورت تکرار،
در تالار دیگری قرار داد. ... و خوشبختانه شما، اقدام به حذف پست کردید.
- دلیل تکرار پست مناسبتی سال نو، و یا انگشتشمار موارد دیگری که بوده،
همانا اهمیت آنها از جهت موضوع و حال و هوا میباشد، بدین ترتیب که،
وقتی یک پست مناسبتی، در دو تالار قرار میگیرد،
آنگاه مخاطب میتواند برای بیان دیدگاه خود راجع به آن،
در یکی از تالارها، در ادامهی آن پست، موارد و دیدگاه خویش را بنویسد.
بدین ترتیب، خود آن پست روی سخن (نسخهی تکرارشدهاش در تالار کناری)،
بعنوان پست مناسبتی -بحالت ثابت- (آنهم مناسبتی که مهمترین جشن ایران "نوروز" باشد)،
بحالت "خوشامدگویی" و "کارت ویزیت نوروزی" از جانب "فروم رویایی"،
در دیدگاه اعضا و یاران ارجمند، و همچنین میهمانان گرامی "فروم کودکی و نوجوانی"،
در این روزهای نوروزی -بحالت ثابت- (نهایت برای "یک هفته-ده روز") قرار میگیرد. ...
............
دلیلی کار من، "منطقی" بود که اکنون در رجهای بالا توضیح دادم.
ولی خب، نمیدانستم که تا بدین حد، نا آگاهانه عمل کردم.
...................
- درخواستی جدی که دارم این هست،
نام من را، از لیست تالار "سیاه سفید خاکستری" نیز حذف نمایید.
و در صورت تمایل، هر چه که پست در طی این بیش از ۷ سال انجام دادم را نیز حذف کنید.
...............
بنابر آنچه که در پوشهی کاری مربوط به فروم رویایی دارم،
پنج پرونده - تقریب کامل و بلندبالا -
در موضوعات: خاطرات، فیلم، موسیقی و غیره،
در زمینههای نوستالژی و یادمانه، در دست دارم،
"اما بیش از این ادامه نمیدهم، و این آخرین پیام و نوشته هست".
از همگی یاران و گرامیان پوزش میخواهم.
خدانگهدار برای همیشه.
.
.
.
درست است که ما انسانها،
گاهی با گفتار و کردارمان،
سبب رنجش یکدیگر میشویم،
اما جایگاه این فروم رویایی،
شایستهی تصویر گل و باغ و زندگیست،
و نه علامت ضربدر.
با عرض سلام به همه دوستان این فروم دوست داشتنی
پیشاپیش فرا رسیدن سالروز میلاد حضرت قائم (عج) را خدمت همه دوستان تبریک و تهنیت عرض می کنم.
دوستان من از طریق آقای ایندیاناجونز یا همان افشین عزیز با این فروم آشنا شدم و از آن زمان ، از همه مطالبی که دوستان در این فروم به اشتراک می گذارند لذت برده و می برم .
البته با احترام به همه اعضاء باید بگویم که یکی از فعالترین اعضاء این فروم ، جناب آقای 59 گرامی است که با اطلاعات و معلومات ارزشمند خود ، خاطرات بسیار ارزنده ای رابرای ما زنده کرده اند.
با خواندن مطالب این پست بسیار از این موضوع ناراحت شدم که شاید به خاطر یک سوءتفاهم ، ایشان تصمیم به ترک این فروم کرده اند "اما بیش از این ادامه نمیدهم، و این آخرین پیام و نوشته هست".
اگرچه این تصمیم می تواند از رو یک ناراحتی زود گذر باشد ولی در هرصورت من به نوبه خود بسیار شوکه شدم و نتوانستم هیچگونه عکس العملی نشان دهم.
جناب آقای املیانو گرامی نیز با کمال فروتنی از ایشان عذرخواهی کردند .
پس از آن من بارها به این فروم سر زدم و امیدوار بودم که جناب 59 گرامی در تصمیم خود تجدید نظر کنند.
امروز متوجه شدم که این بزرگوار با همه دلخوری ، هنوز هم دلش با این فروم است و پیام قبلی خود را ادیت کرده و چند جمله زیبا به همراه یک تصویر زیبا به پست قبلی خود اضافه نموده اند.
من این را به فال نیک می گیرم و صمیمانه درخواست میکنم که "جناب 59 عزیز ، دوستان را تنها مگذارید و بازهم با مطالبتان ، این فروم را مزین نمایید"
از جناب آقای املیانو و جناب آقای ایندیاناجونز و دیگر دوستان که مطالب خاطره انگیز به اشتراک میگذارند کمال تشکروامتنان را دارم.
با احترام مجدد
Kazvash
1397/02/09
اين مطلب آخرين بار توسط kazvash در الجمعة مايو 25, 2018 1:13 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
kazvash- تعداد پستها : 60
Join date : 2011-06-26
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. سلام "Kazvash" عزیز.
2. بنده هم از شما بسیار ممنونم؛ بخاطر، دقت نظر و ریزبینی ای که نسبت به اینجا؛ یعنی، خونه ی خودتون دارید.
3. راستش امروز که پست های شما و "بابک" عزیز رو دیدم و از همه مهم تر، ویرایش پست قبلی دوست خوبمون "59" گرامی رو، خیلی خوشحال شدم که دوستان هنوز به این کلبه نظر دارن و هر از گاهی تو سایه و لمکده ی اون، خستگی ای در می کنن و به یاد قدیم تر ها می افتن.
4. بنده هم اون روز از اوایل سال جدید، که سوء تفاهم پیش اومد، هم در پیام خصوصی و هم در اینجا و جلوی جمع از دوست بسیار خوبم، "59"، عذرخواهی کردم و واقعاً عرض کردم به فرمایش شما این مورد سوء تفاهم بوده.
البته، هیچ منکر اون نیستم که کوتاهی از بنده هم بوده و باید تو این مدت دوستان رو بیشتر می شناختم تا این اتفاق نیفته؛ اما، گاهی هم پیش می یاد دیگه.
فقط از اون روز بارها با خودم گفته م کاش دستم می شکست و باعث این همه مشکل نمی شدم و دوستمون رو از خودم نمی رنجوندم.
اما، ته دلم امید دارم به این که دوباره "59" عزیز بزرگواری کنه و به اینجا برگرده و باز هم برای دوستانش بنویسه؛ چون، بی اغراق بارها عرض کرده م که با نوشته های ایشون خیلی ارتباط برقرار می کنم.
از اونجایی که بخشش از بزرگان بوده و هست و به فرمایش خود ایشون، شهریوری ها آدم های باوفا و بخشنده ای هستن (و البته حساس)، امیدوارم این اتفاق بیفته و ایشون رو دوباره اینجا ببینیم.
باز هم ممنونم از تموم دوستان خوبم و باز هم تموم کوتاهی ها و تقصیرات بنده رو امید دارم که در سال جدید قلم بخشش بگیرید.
"تو را من چشم در راهم
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم".
2. بنده هم از شما بسیار ممنونم؛ بخاطر، دقت نظر و ریزبینی ای که نسبت به اینجا؛ یعنی، خونه ی خودتون دارید.
3. راستش امروز که پست های شما و "بابک" عزیز رو دیدم و از همه مهم تر، ویرایش پست قبلی دوست خوبمون "59" گرامی رو، خیلی خوشحال شدم که دوستان هنوز به این کلبه نظر دارن و هر از گاهی تو سایه و لمکده ی اون، خستگی ای در می کنن و به یاد قدیم تر ها می افتن.
4. بنده هم اون روز از اوایل سال جدید، که سوء تفاهم پیش اومد، هم در پیام خصوصی و هم در اینجا و جلوی جمع از دوست بسیار خوبم، "59"، عذرخواهی کردم و واقعاً عرض کردم به فرمایش شما این مورد سوء تفاهم بوده.
البته، هیچ منکر اون نیستم که کوتاهی از بنده هم بوده و باید تو این مدت دوستان رو بیشتر می شناختم تا این اتفاق نیفته؛ اما، گاهی هم پیش می یاد دیگه.
فقط از اون روز بارها با خودم گفته م کاش دستم می شکست و باعث این همه مشکل نمی شدم و دوستمون رو از خودم نمی رنجوندم.
اما، ته دلم امید دارم به این که دوباره "59" عزیز بزرگواری کنه و به اینجا برگرده و باز هم برای دوستانش بنویسه؛ چون، بی اغراق بارها عرض کرده م که با نوشته های ایشون خیلی ارتباط برقرار می کنم.
از اونجایی که بخشش از بزرگان بوده و هست و به فرمایش خود ایشون، شهریوری ها آدم های باوفا و بخشنده ای هستن (و البته حساس)، امیدوارم این اتفاق بیفته و ایشون رو دوباره اینجا ببینیم.
باز هم ممنونم از تموم دوستان خوبم و باز هم تموم کوتاهی ها و تقصیرات بنده رو امید دارم که در سال جدید قلم بخشش بگیرید.
"تو را من چشم در راهم
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم".
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
Emiliano نوشته است:1. سلام "Kazvash" عزیز.
2. بنده هم از شما بسیار ممنونم؛ بخاطر، دقت نظر و ریزبینی ای که نسبت به اینجا؛ یعنی، خونه ی خودتون دارید.
3. راستش امروز که پست های شما و "بابک" عزیز رو دیدم و از همه مهم تر، ویرایش پست قبلی دوست خوبمون "59" گرامی رو، خیلی خوشحال شدم که دوستان هنوز به این کلبه نظر دارن و هر از گاهی تو سایه و لمکده ی اون، خستگی ای در می کنن و به یاد قدیم تر ها می افتن.
4. بنده هم اون روز از اوایل سال جدید، که سوء تفاهم پیش اومد، هم در پیام خصوصی و هم در اینجا و جلوی جمع از دوست بسیار خوبم، "59"، عذرخواهی کردم و واقعاً عرض کردم به فرمایش شما این مورد سوء تفاهم بوده.
البته، هیچ منکر اون نیستم که کوتاهی از بنده هم بوده و باید تو این مدت دوستان رو بیشتر می شناختم تا این اتفاق نیفته؛ اما، گاهی هم پیش می یاد دیگه.
فقط از اون روز بارها با خودم گفته م کاش دستم می شکست و باعث این همه مشکل نمی شدم و دوستمون رو از خودم نمی رنجوندم.
اما، ته دلم امید دارم به این که دوباره "59" عزیز بزرگواری کنه و به اینجا برگرده و باز هم برای دوستانش بنویسه؛ چون، بی اغراق بارها عرض کرده م که با نوشته های ایشون خیلی ارتباط برقرار می کنم.
از اونجایی که بخشش از بزرگان بوده و هست و به فرمایش خود ایشون، شهریوری ها آدم های باوفا و بخشنده ای هستن (و البته حساس)، امیدوارم این اتفاق بیفته و ایشون رو دوباره اینجا ببینیم.
باز هم ممنونم از تموم دوستان خوبم و باز هم تموم کوتاهی ها و تقصیرات بنده رو امید دارم که در سال جدید قلم بخشش بگیرید.
"تو را من چشم در راهم
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم".
جناب آقای Emiliano عزیز
با سلام و تشکر
مراتب ارادت خود را به شما و همه دوستان عرض می کنم.
از شعر زیبای استاد نیما یوشیج که شما مرقوم نموده اید و بسیار بجا بود تشکر می کنم.
فرصت را غنیمت می شمارم و به بیتی از حافظ شیرین سخن که بی مناسبت با مطالب اخیر نیست اشاره می کنم.
"گر چه یاران غافلند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد "
این بیت را با صدای استاد گرانقدر موسیقی ایران زمین ، محمد رضا شجریان در خاطر مجسم نمایید تا لذت بیشتری عاید شود.
ارادتمند همه یاران
kazvash
1397/02/10
kazvash- تعداد پستها : 60
Join date : 2011-06-26
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
با درود خدمت فروم رویایی و تمامی یاران ارجمند.
* امیلیانو گرامی با درود.
همانگونه که خودتان نیز چند ماه پیش در فروم فرمودید،
اینجانب "۵۹ صبور" هستم. (البته با -سمور- اشتباه گرفته نشود [لبخند]).
منظورم این هست که اگر هر صد سال یکبار، واکنشی نسبت به مسالهای نشان میدهم،
دلیلش نه حساس بودن است و نه تصمیمگیری سطحی و لحظهای، بلکه دلایل زیادی تا قبل از آن بوده،
که با جمع شدنشان، سرانجام ناراحتی خویش را بیان میدارم (برای نمونه، موردی که ۲ ماه پیش ایجاد شد).
در هر حال، خودم رو کوچکترین فرد میدونم، و برای یاران و اساتید منجمله شما، همیشه احترام قایل هستم.
به ادامه برنامه نیز تشریف بیاورید. با احترام.
...............................
* همچنین سلام و درود خدمت کازوش گرامی.
شما همیشه لطف دارید و انرژی بسیار مثبتی به ارمغان میآورید.
کامل مشخص بوده و هست که من کوچک، اصل کی باشم که دلبستهی فروم نباشم؟.
مگر جرات چنین پدیدهای از سوی من کمترین میتواند وجود داشته باشد؟.
فروم رویایی را همگی عاشقانه دوست داشته و داریم و خواهیم داشت.
از اینکه دستم خط خورد و علامت ضربدر گذاشتم، بازهم پوزش میخواهم.
علامت ضربدر منظورم این بود که، فروم ضربدر رویایی، میشود فروم رویایی.
یعنی "توجیه" از این فرافکنانهتر، هیچجا یافت نمیشود! (لبخند) ~ ["توجیه"***]
.........................
* همچنین خدمت بابک گرامی نیز درود و احترام دارم. ...
* خدمت مهندس ایندیاناجونز ارجمند نیز، ارادتمند بوده و هستم. ...
مهندس، خوابتان را چندی پیش دوباره دیدم!. ایستاده بودید نزدیک به درب بزرگی،
که میشد "دروازهی فروم رویایی". بعد به من دایم اشاره میکردید که به فروم بازگرد!.
در ضمن، ایندیاناجونز گرامی، چندی پیش نامهای به آدرس ایمیلم از شما دریافت کردم،
که با توجه به پسوندی که داشت، پیدا بود از بخش نامهرسان توییتر فرستاده شده.
در نامه یک لینک بود، و از آنجا که من به شخصه گاگول هستم و همه لینکها را باز میکنم (لبخند)،
اقدام به گشودن آن کردم، اما خود مرورگر، لینک را بلوک کرد و هشدار داد که لینک، کوتاه شده میباشد،
و بهتر است که باز نگردد. من هم آنرا پاک کردم. حال صحبت اینست که اگر در توییتر حساب کاربری دارید،
بگمانی احتمال هک شدن هست، و نامه روی سخن به اسم شما، در اصل از جانب هکر فرستاده شده.
وظیفه داشتم تا اطلاعرسانی داشته باشم. با احترام. / از سال گذشته در اخبار اعلام کردند که،
حساب کاربری بسیاری در توییتر هک شده. من که هیچ جا بجز یاهو و فروم رویایی حساب ندارم،
اما صحبت اینست که گردانندگان این شبکههای غولآسای بظاهر اجتماعی چون توییتر، فیسبوک و غیره،
فصل به فصل دستشان از جهت ضعف در مدیریت حریم خصوصی و حفظ امنیت در فضای مجازی رو میشود.
البته شک نکنید که خود امریکا، هر وقت بخواهد، پایش را میگذارد روی سیم یکی از این بظاهر شبکهها،
و ایجاد اختلال در کارشان مینماید، تا صاحبان آن فضاهای مجازی، حساب کار دستشان بیاید.
نمونهی اخیرش هم، رسوایی فیسبوک بود که همگی بهتر در جریان هستید. ... بگذریم.
...........................................
- خب اگر یاران موافق باشند، بپردازیم به گفتگوها و بررسیهای نوستالژیک،
هنری، سینمایی، موسیقایی، فلسفی، ... همچنین موضوعات مهمی چون: برجسازی، ترامپشناسی؟!،
چالشگری هالیوود(که از بن و بیخ، تشکیل شده از یهودیان است)، همچنین ازدواج مجدد جناب جرج کلونی در سال ۲۰۱۴،
که سبب گردید دخترهای چشمانتظار بسیاری در سراسر جهان ناامید شده و خودشان را از دره به پایین پرتاب کنند (لبخند).
- صحبت از استاد کلونی شد، پس به معرفی یک فیلم بپردازیم. ...
قبل از آن در پرانتزی بجاست تا در فروم رویایی این مهم مطرح گردد،
که جناب جرج کلونی نیز، علاوه بر اینکه دارای خوشتیپی خدادادی و چهرهی مردانهی ایدهآل میباشند،
همچنین بطور کامل دارای "نگاه بازیگر" نیز هستند. ... در تمام فیلمهایی که تاکنون بازی داشتند،
تغییر حالت چشم و نگاه همگام با متن داستان و رویدادهای مربوط به پرسوناژ را، به شفاتترین حالت اجرا میدارند.
جالب اینجاست که ایشان از جهت اخلاقی و سبک و مرام زندگانی، دارای ویژگیهای جوانمردانه و غیورانه نیز هست.
- چندین سال پیش یکی از بازیگران هالیوود، برای مصاحبه و گفتگو در برنامهای تلویزیونی شرکت میکند.
از آنجا که برنامه مستقیم و در ساعت پایانی شب بوده، فردایش جراید امریکایی از اینکه آن بازیگر شب قبلش،
با حالتی نیمهمست در گفتگوی تلویزیونی شرکت کرده بود، مطلب با حالت انتقادی خطاب به او مینویسند.
بلافاصله پس از آن، جرج کلونی در متنی سرگشاده، اعلام میدارد که: "آن بازیگر مقصر نبوده!"،
چراکه او قبل از شرکت در برنامه تلویزیونی، منزل جرج کلونی از عصر آن روز میهمان بوده است.
جرج دایم نوشیدنی بازمیکرده و دوست و همکارش(یعنی آن بازیگر را)، به نوشیدن میهمان میساخته.
از این جهت زمانیکه آشان(آن شخص)، حوالی ساعت ۱۰ شب برای شرکت در گفتگوی زنده به تلویزیون میرود،
حالش کامل هوشهیار نبوده است(لبخند)، و در نتیجه روی آنتن زنده، دارای حالات "نوشندگیمنشانه" بوده است.
جرج کلونی این موارد را آنسال گفت و تاکید هم داشت که "او(یعنی جرج کلونی)،
سبب مستی آن شخص شده، و خود آن فرد، هیچ گناهی نداشته است". ...
اینرا چند سال پیش که در یک سایت خواندم با خود گفتم:
"جرج!، دمت گرم ... تو دیگه مردونگی رو تموم کردی ... (ای جوانمرد)" ... لبخند.
* و اما در مورد بخش معرفی فیلم که نام جناب کلونی سببساز آن شد ....
- همگی ما با فیلم "امریکایی-۲۰۱۰" با بازی خوب جرج کلونی آشنا هستیم و بیشک چندین بار آنرا تماشا داشتیم.
این فیلم علاوه بر ساختار قوی سینمایی در دکوپاژ و میزانسن، همچنین دارای کادرهای حسابشدهای نیز هست.
همان سال ۲۰۱۰ در امریکا، فیلم دیگری تولید میشود با نام "Kill the Irishman" (در دوبله روسی با نام "ایرلندی").
سال گذشته زمانیکه فیلم روی سخن را تهیه داشتم، با توجه به پوستر آن و چهرهی بازیگرش،
و همچنین نامش در دوبله روسی، گمان کردم که این فیلم نیز با بازی جرج کلونی است، و لابد ادامهای بر فیلم امریکاییست!.
تصویر بازیگر که سبیل دارد در روی پوستر، در نگاه اول، انگار جرج کلونی است با گریمی تازه! .:
- اما وقتی فیلم را تماشا داشتم، متوجه شدم که فیلمی کامل مستقل با سوژهای متفاوت است.
فیلم روی سخن "Kill the Irishman-2010"، بر اساس داستان واقعی ساخته شده است!.
پرسوناژ اصلیاش: (Danny Greene" 1933-1977")،
در امریکای دهه ۷۰ میلادی زندگی میکرده و مبارز ایرلندی تبار بوده است،
سپس در گیرودار وقایع گانگستری که داشته، سرگذشتش در این فیلم نشان داده میشود.
نکتهی قابل توجه اینکه، این فیلم از تکههای خبری و فیلمهای ۸ و ۱۶ میلیمتری که در دهه ۷۰ میلادی،
تلویزیون امریکا از او نشان میداده نیز بهره جسته و آن بخشهای نوستالژیک نیز در فیلم نشان داده میشوند.
فیلم خوبی هست، چرا که هم داستانش بر اساس زندگی واقعی قهرمانش (Danny Greene) ساخته شده،
و هم عوامل بازیگر و ساختار سینمایی، بجا و درخور سوژه، نقشآفرینی داشتند. ...
و اما، شباهت تصویر بازیگرش در پوستر فیلم (همانگونه که در بالا تماشا میگردد)،
شاید ترفندی تبلیغاتی برای جلب توجه ساختن مخاطب به فیلم بوده است،
درست همانگونه که من نوعی، با دیدن تصویر بازیگر و نوع پردازشی که در پوستر دارد،
گمان داشتم که جرج کلونی است، و برای تماشایش ترغیب شدم.
انتقادی به عوامل آن نیست، اما کلک مرغابی جالبی برای جذب مخاطب -از طریق پوستر- ایجاد کردند.
پیشنهاد میگردد که فیلم روی سخن "Kill the Irishman-2010" را تماشا بفرمایید.
داستان واقعی زندگی قهرمانش است. ...
https://en.wikipedia.org/wiki/Kill_the_Irishman
https://en.wikipedia.org/wiki/Danny_Greene
*پیشگفتار این بخش.:
- در رجهای بالا، سخن از موضوع جذاب "شباهت چهرهها" به میان آوردیم،
همچنین صحبت از "ایرلند" و "ایرلندی تبار" هم به میان آمد، ...
حال پس این نکته زیر را نیز سرانجام با فروم رویایی مطرح داشته باشیم.
- با نام بازیگر ایرلندیتبار سینمای هالیوود - آقای "Liam Neeson" اگر آشنا نباشیم،
اما چهرهی او در دنیای سینما برایمان بسیار آشناست. ...
از نقشآفرینیاش در "پرونده شیندلر-۱۹۹۳" گرفته تا سایر بازیها.
چندی پیش فیلم "The Grey-2011" (در دوبله روسی با نام "کشمکش") با بازی او را دیدم.
همانند همیشه، این پرسش برایم ایجاد شد که چرا "مای مخاطب ایرانی"،
وقتی ایشان را میبینیم، بجز بحث فیلم و سینما، انگار هزار سال او را از قبل نیز میشناختیم!،
و صرفه نظر از چهره بودنش در دنیای بازیگری، فرم صورت او برایمان بسیار آشناست.
در همین فکر دریافتم که چهرهی جناب لیام نیسون با تماشاگر ایرانی،
از دیدگاه "چشمهایش" هست که تا بدین حد آشناست،
چراکه چنین نوع نگاهی را، در سینمای ایران خودمان نیز داشته و داریم، ...
آری، فرم چهره، فیزیک ظاهری و چشمان آقای نیسون،
بسیا شباهت دارد به؟ ... به جناب مجید خان مظفری خودمان ...
* دو میانبرنامهی موزیکال، و سپس ادامهی مطالب ...
* هفتهی گذشته - چهارم اردیبهشتماه ۱۳۹۷،
برابر بود با هفتادوهشتمین سالگرد تاسیس رادیو در ایران.
بهمین مناسبت "رادیو ایران" طی اقدام بجا و نیکو،
اقدام به تماس و مصاحبه زندهی تلفنی با "استاد علیرضا افتخاری" داشت.
عصر همان روز زمانیکه از طریق سایت جام جم، از انجام این گفتگو باخبر شدم،
با مراجعه به بخش آرشیو رادیوایران، به لینکهای اصلی برنامه سلامایران رسیدم،
سپس با ادیت آنها، فایل صوتی مصاحبه یادشده انجام شد که اکنون در فروم رویایی نیز به بازنشر میرسد.
نکته اینکه، این مصاحبه زنده تلفنی، در ساعات اوایل صبح چهارم اردیبهشت با استاد افتخاری انجام شده،
با اینحال زمانیکه گفتگو بر سر دوران آغازین فعالیت حرفهای خوانندگی ایشان در سالهای ۱۳۶۲ و ۶۳ میرسد،
استاد افتخاری با آمادگی کامل اقدام به خواندن بخشی از تصنیفهای قدیمی دهه شصتی اجراشده با صدایشان مینمایند.
گفتگوی صمیمانه و نوستالژیکی رقم خورد. ... با آرزوی سلامتی و موفقیت برای همگی.
*مصاحبه زنده تلفنی رادیوایران با علیرضا افتخاری،
بمناسبت ۷۸-مین سالگرد تاسیس رادیو در ایران.
چهارم اردیبهشتماه ۱۳۹۷ .:
http://s8.picofile.com/file/8324509476/Mosahebe_Telefoni_RadioIran_ba_Ostad_Alireza_Eftekhari_04_02_1397_.wma.html
https://donya-e-eqtesad.com/بخش-سایت-خوان-62/3345941-منوچهر-پوراحمد-به-روایت-هنرمندان
http://tnews.ir/ایلنا/f9a7104332698.html#مراسم-یادبود-منوچهر-پوراحمد-بازیگر-و
* گرامی میداریم نام و یاد کارگردان فقید - زندهیاد "منوچهر پوراحمد" را. ...
- بیشک یکی از خاطرهانگیزترین سریالهای ساخته شده توسط ایشان، "چراغ خانه-۱۳۶۸" نام داشت.
سریالهای خوشساخت دهه شصت، همگی سیزده قسمتی ساخته میشدند. دلیل این سیستم زمانبندی،
همانا پوشش دادن یک فصل(یعنی سه ماه) از جهت پخش تلویزیونی بود. بدین ترتیب که هر هفته،
یک قسمت از سریال پخش میشد، سپس با گذشت ۱۲هفته، بظاهر سه ماه (یعنی یک فصل سال) میگذشت،
اما نکته این بود که ۴ هفته میشود ۲۸ روز، اما ماه کامل، از ۳۰ یا ۳۱ روز تشکیل شده،
پس آن قسمت پایانی و سیزدهمی سریالها، بیجهت در نظر گرفته نشده بود!. ...
....................................
* فایل نوستالژیک زیر، موسیقی متن سریال "چراغ خانه-۱۳۶۸"، به آهنگسازی "محمد سریر" میباشد (زمان-۲۳:۳۵)
[منبع لینک صوتی: جستجوی نت - کانال "أمطار العشق" در سایت والامقام یو.تیوب] ~ (با سپاس فراوان از ایشان)
ساخته و پرداخته در دستگاه مهربان ماهور - ارکسترال سمفونیک، با همکاری سازهای زهی، بادی، تار و پیانو،
همان پیانویی که نوستالژی شنیداری ما از این سریال است، و گروه کر افتخارآفرین ارکسترسمفونیک ایران در دهه شصت
http://s8.picofile.com/file/8325096250/Musighi_Seriyale_CheragheKhane_Mohammad_Sarir_1368.mp3.html
.
.
.
* از چند ماه پیش، تعدادی تصاویر نوستالژیک در زمینهی فیلم و سینما،
از این سو و آنسوی نت جمعآوری داشتم که خدمت فروم رویایی تقدیم میگردد. ...
قبل از هر چیز، عکس بسیار خاطرهانگیزی هست از دستگاههای دوستداشتنی پخش استریو و ریل،
که در دهههای ۵۰ و ۶۰ و ۷۰ خورشیدی، در منازل موجود بودند و جایگاه ویژهای در اتاق از آن خود داشتند.
- دیماه سال گذشته (۱۱ دی ۱۳۹۶)، "منوچهر لشگری"(نوازنده و آهنگساز قدیمی) درگذشتند.
ایشان از خاندان مشهور "لشگریها" بودند و زندهیادان "بزرگ لشگری" و "جواد لشگری"، داییهایشان میشدند.
در تصویر هنایشگذار زیر، با توجه به حال و هوای خوشرنگ و نوستالژیکی که عکس آنالوگاش داراست،
منوچهر لشگری را هنگام نواختن ویولون در دهه شصت نشان میدهد. ضمن یاد و احترام خدمت ایشان،
عنوان میگردد که تصویر دستگاههای گوناگون ضبط استریو و ریل، که پشت سرشان در کمد قرار دارند،
و همچنین گیاه آپارتمانی دیفنباخیا، یادگارهای بسیار یادمانهسرشتی از دوران دهههای ۵۰ و ۶۰ خورشیدی میباشند.
... آنروزها اجسام نیز همانند انسانها جان داشتند و زنده بودند ...
https://www.dustaan.com/جزئیات-درگذشت-منوچهر-لشگری-آهنگساز-و-ن/
* پشتصحنهی فیلمها در قالب عکس و تصویر، زمانی دیدنی و جذاب هستند،
که خود آن محصولات سینمایی، دارای درونمایه و قدرت بیان دراماتیک بوده باشند. ...
- عکسهای آنالوگ زیر، پشتصحنهی مجموعه دوگانهی "تنها در خانه۱و۲- ۱۹۹۲،۱۹۹۰" میباشند.
حضور کاردان استاد کریس کلمبوس در کنار کادر بازیگران در پشت دوربین، راهبرانه از جنس سینمای حرفهایست.
همچنین آن دو سارق نابکار که در طول فیلم به دنبال گرفتن کیوین بودند، در تصاویر خاطرهانگیز زیر، مهربان هستند،
و میرسانند این مهم را، که یک آفرینهی قدرتمند هنری، تابلوی بسودنی و خوشرنگیست برای تمام دورانها و فصلها.
- شهرت درخشان "تنها در خانهی۱و۲"، سبب گردید تا در همان نیمه اول دهه ۹۰ میلادی،
مجموعه بازیهایی فکری برای کودکان و نوجوانان با سوژهی پرسوناژهای این فیلم تولید گردند.
در همین راستا، نسل اول گیمهای دیجیتالی نیز، بر اساس داستان -تنها در خانه-، ساخته میشدند.
- یک سوژهی ملموس و گیرا + پردازش دقیق آن داستان در قالب فیلمنوشت،
بستر اغواگرانهایست تا کارگردانی کاردان، با هنر فیلمسازی خویش، همراه با انتخاب شایستهی بازیگران،
سبب تولید فیلمی هنایشگذار گردد. "Fatal.Attraction-1987" یکی از فیلمهاییست که تمام ویژگیها را داراست.
برای آمادهسازی و درج پلان به پلان چنین آثار ماندگاری، یک تیم منسجم، با مدیریت کارگردان، زحمت میکشند،
تا حتا پلانی کوتاه و ۲ ثانیهای نیز، بدون نقص بر روی نگاتیو ثبت و ضبط گردد. ...
@ نمایی از چگونگی فیلمبرداری یک پلان ۱-۲ ثانیهای از فیلم خوشساخت "(Fatal.Attraction-1987)" .:
@ ... و تصویری دیگر از پشتصحنهی فیلم "(Fatal.Attraction-1987)" .:
(این عکس، گل سرسبدیست نشانگر از دوران طلایی فیلمسازی در هالیوود و جهان،
و ثابت میسازد که برای ساخت فیلم در ژانر رئالیستی، باید از ابزار و وسایل روزمره استفاده کرد،
تا تاثیر فیلم بر مخاطب، آنگونه که درخور است، ایجاد گردد)
- تصویر رویسخن، همانند یک -چیستان- است، که با نگاه به آن، مرحله به مرحله، به پاسخ نزدیک میشویم.
بازیگرانش را میشناسیم، نام فیلم را بیاد میآوریم، سپس با توجه به قرارگیری آنها در جایی همچون آکواریوم بزرگ،
بیاد سکانس پایانی فیلم، که بین پرسوناژها درگیری ایجاد میشود میافتیم. ... لوکیشن پلانهای زدوخورد در فیلم،
حمام خانهی مرد است(با بازی قوی مایکل داگلاس). در این سکانس، نماها خود به دو بخش خارجی و داخلی تقسیم میشوند.
پلانهای خارجی این بخش، شامل صحنهی درگیری مرد با معشوقهی سابقاش میشوند که آن دو را از کنار وان میبینیم.
در این بین، نماهای کلیدی نیز هستند که زن در داخل وان و فضای درون آب با پسزمینهی سفید رنگ وان نشان داده میشود.
تصویر رویسخن، چگونگی فیلمبرداری پلانهای داخلی وان را آشکار میسازد، که با سادهترین ابزار، وان حمام را بازسازی کردند.
یک محفظهی بزرگ شیشهای همچون آکواریوم(بعنوان وان حمام) + مشمایی سفید رنگ در داخلش(بعنوان رنگ سفید دیوارهی وان)،
و دوربینی که جلوی این قوطی بزرگ شفاف شیشهای بر روی زمین قرار دارد(سمت چپ عکس)، که براحتی پلانهای زدوخورد را،
از هر زاویهای که صلاحدید کارگردان باشد، ثبت میسازد. ... هنر و صنعت فیلمسازی ...
*در رجهای آغازین این پست، صحبت از "توجیه کردن" به میان آمد.
به یاد خاطرهای در این زمینه افتادم که تقدیم میگردد. ...
- نیمه دوم سال ۱۳۷۵ که کلاس سوم دبیرستان بودم،
دبیر زبان انگلیسی داشتیم که برای ایجاد نشدن سوتفاهم در زمینهی اسمها،
از ایشان با نام فامیلی "پنجاه و نه" یاد داشته باشیم. ...
آقای پنجاه و نه، شخص مهربان و آرامی بود. در اصل هم بخاطر دوستی که با مدیر دبیرستان داشت،
برای تدریس زبان انگلیسی به مدرسه دعوت شده بود. دبیری بود که راحت نمره میداد، به شاگرد گیر نمیداد،
و در یک کلام برای شخصی چون من که زبان انگلیسیاش بسیار ضعیف بود و هیچ از آن نمیدانست،
درست همانند گوهری بود که خدا فرستاده بود تا من نوعی خیالم راحت باشد که ضعفم در این درس،
به مواخذه، نمرهی کم و دیگر موارد نمیکشد. ... آقای۵۹ اما در کنار تمام این خصوصیتهای خوب،
یک ضعف اساسی داشت، و آن این بود، که ایشان در جایگاه مدرس و دبیر زبان و ادبیات انگلیسی،
خودش زبان انگلیسیاش سطح پایین بود!. اینرا حتا من از تلفظ و متن خوانیهایش میفهمیدم.
بویژه آنکه در کلاس بودند ۳-۴ نفری از بچهها، که از سنین کم به آموزشگاههای آزاد زبان رفته بودند،
و حال در ۱۷ سالگی که سوم دبیرستان بودیم، یکیشان حتا قصد داشت تا برای امتحان تافل،
به دوبی یا ترکیه رود تا در سفارت امریکا امتحان داده و مدرک جهانیاش را دریافت نماید.
و درست از طریق چنین همکلاسیهای قوی در زبان انگلیسی بود که کمسواد بودن آقای۵۹،
پس از گذشت چند هفته از آغاز سال تحصیلی عنوان شد، و بچهها با حالتی نیشخندانه نسبت به او برخورد،
و حتا به دفتر دبیرستان اعتراض کرده بودند، اما دوست بودن دبیر با مدیر، سبب میشد تا شکایت دانشآموزان به جایی نرسد.
باری، چند ماه آغازین سال تحصیلی گذشت و هر بار که زبان انگلیسی داشتیم، کلاس حالتی بینظم بخود میگرفت،
اما من خوشحال بودم!، چراکه بخاطر کمسوادی معلم، زنگهای زبان، بیخطر و بدون ترس از نمره و توبیخ میگذشت.
اواخر پاییز ۱۳۷۵ بود که امتحانات ثلث اول فرا رسیدند. طبق روالی که بود، هر زنگ، امتحان درس مربوط به آن گرفته میشد.
نوبت رسید به زبان انگلیسی که دبیرش -آقای پنجاه و نه- بود. ... روز امتحان که رسید، من و همکلاسی،
پشت یک نیمکت نشسته بودیم. آقای۵۹ اپتدا برگههای امتحانی را همراه با کاغذی سفید برای نوشتن جوابها پخش کرد،
سپس در ادامه، به هر دانشآموز، دو برگ کاغذکاهی نیز به عنوان پیشنویس(چرکنویس) داد،
و تاکید کرد که بر روی هر ۴ برگی که در اختیار دارید (برگ سوالات + برگ سفید پاسخ + ۲برگ کاغذکاهی)،
اپتدا نام و نام خانوادگیتان را بالای صفحهها بنویسید، چراکه او از کنار میز و نیمکتها رد خواهد شد،
و مسالهی درج مشخصات اسم و فامیل محصل بر روی تمامی برگههایش را، کنترل و چک خواهد کرد!.
ایشان این مورد را که گفت، میان دانشآموزان پچپچهایی با حالت پرسشگونه و انتقادی ایجاد شد.
اما من بعنوان محصلی که زبان انگلیسیام نیز بسان دروس ریاضی، بسیار بد و سطح پایین بود،
بیآنکه پرسشی به ذهن بیاورم، حتا به حالت خوشنویسی نستعلیق، بصورت دوخطه با خودکار،
اسم و فامیلم را بالای هر ۴ برگی که پیش روی بود خطاطی کردم، سپس به این فکر افتادم که حال از چه طریقی،
بتوانم جواب سوالات امتحان را یا تقلب، و یا از بچهها بصورت رد و بدل یواشکی کاغذی بپرسم و بنویسم. ...
در همین افکار بودم که همکلاسیام با صدایی آرام گفت که اگر میتوانست از کلاس میرفت و امتحان را ترک میکرد،
چراکه که از آقای۵۹، هم بخاطر بی سوادیاش و هم چنین ادا و اصولهای تکمیلی، هیچ خوشش نمیآید.
با کنترل حس خنده، لبخندی زدم و سرم را به سمت برگههای خود متمرکز کردم. همکلاسی این مورد را گفت،
و من که از کنار او را نظارهگر بودم، احساس کردم که با حالتی عصبانی و از روی رفتاری انتقادی،
مشغول به خطخطی کردن برگه و یا کشیدن شکل و اسمی بر روی یکی از کاغذهای کاهیاش است.
نیمساعتی گذشت. ... با اینکه آقای۵۹ دایم بین میز و نیمکتها راه میرفت و برگهها را کنترل میداشت،
اما توانسته بودم به پاسخ چند سوال گرامری که در برگه امتحانی بودند، با باز کردن یواشکی کتاب،
و یا رد و بدل تقلب برسم، و از این رو خوشحال بودم. از سوی دیگر حس میکردم که آقای۵۹،
خود این موارد تقلب و سرک کشیدن به کتاب و دفتر را میفهمد، اما به روی خویش نمیآورد،
انگار دانشآموزی چون من که زباناش بد بود، برای اویی که معلمی کمسواد بود، خیلی بهتر از محصلینی بود،
که زبانشان خوب و تلفظشان نزدیک به گویشوران انگلیسی بود. به بیان دیگر، درب و تخته با هم جور بودند!.
... آقای۵۹ مشغول رژه رفتن در میان نیمکتها بود که بناگاه کنار میز من و همکلاسی ایستاد،
به پایین خم شد و کاغذی کاهی را از روی زمین برداشت، سپس به آن نگاه کرد و صورتش سرخ شد!.
بعد نام و فامیلی که روی برگه بود را با صدا و حالتی که انگار حضور و غیاب اجباری پیشآمده، خواند.
بچهها سر را از روی برگه امتحانی بلند و به سمت آقای۵۹ که کنار میز ما ثابت ایستاده بود نگاه کردند.
وقتی دبیر نام و فامیل نوشته شده روی برگه را خواند، کمی متعجب شدم، چراکه مشخصات همکلاسیام بود،
همانی که تا قبل از آن، با حالت عصبی، مشغول نوشتن یا کشیدن تصویری بر روی کاغذ کاهیاش بود. ...
همکلاسی آرام گفت: "بله آقا، ما هستیم". آقای۵۹ گفت:"بلند شو بایست!". همکلاسی با حالت ترس بلند شد و ایستاد.
آقای۵۹ ادامه داد: "تو که نقاشیت خوبه!، سعی کن حواست هم مثل اون خوب باشه، تا کاغذت رو گم نکنی!".
سپس با حالتی که ناراحتی زیادی در چهره داشت، کاغذ کاهی همکلاسی را به همه نشان داد. ....
در صفحهی کاهی، یک گوسفند کشیده شده بود که در داخلش، نام فامیل معلم، یعنی "پنجاه و نه" نوشته شده بود!.
... همکلاسی از روی حرص و نشان دادن تنفر خود نسبت به آقای۵۹، چنین نگاره و لوحی را نوشته بود،
بیآنکه حواسش باشد که دستاش تکان خورده، کاغذ کاهی به زمین افتاده، و دبیر هنگام رفت و آمدش میان نیمکتها،
آن برگه را میبیند ... کاغذی که ثبت نام صاحب اثرش، اسم نقاش گوسفند نامدارش، بالای صفحه نوشته شده بود،
انگار که مجرم، نامش را بر روی جرم، خودش از قبل حک و بر جای گذاشته بود. ...
آقای۵۹، همکلاسی را از کلاس اخراج و به او عنوان داشت که فردا نیز در این دبیرستان کلاس دارد،
از این رو شاگرد خاطی، میبایست فردا با والدیناش به دبیرستان آید تا آنها در جریان کار فرزندشان قرار گیرند!.
دبیر اینرا با جدیت گفت، و همکلاسی که دیگر از شنیدن چنین مواخذهای به خود میلرزید، کلاس را ترک کرد.
وقتی همکلاسی رفت، هم دلم برای او که بدینگونه رنگپریده و لرزان از اخراجشدن و جزای کارش شده بود سوخت،
و هم زمانیکه به دبیر نگاه کردم، و تاثر و ناراحتی حاصل از بیحرمتی شاگرد را در چهرهاش یافتم،
برای آقای۵۹ نیز دلم سوخت. انگار مظلوم واقع شده بود، ظلمی میان کمسوادی خویش و جسارت دانشآموز.
امتحان زبان انگلیسی آن روز سرانجام تمام و همگی برای زنگ تفریح بیرون آمدیم. ...
اولین کاری که کردم، به سراغ همکلاسی که کنار راهرو ایستاده بود رفتم. خیلی نگران، رنجور و لرزان شده بود.
حق هم داشت، چون درساش خوب بود و این اولینباری بود که اخراج میشد، اما من چون زیاد اخراج میشدم،
به این مساله عادت کرده بودم و به آن با نگاهی باز و عادی نگاه میکردم. انگار اخراج شدن از کلاس،
برایم شده بود جز جدایناپذیری از تحصیل در دوران زجرآور دبیرستان و رشتهی ریاضیاش. ...
وقتی نزد همکلاسی رفتم، احساس کردم که اکنون در قبال او مسئولیت دارم و به هر شکلی که شده،
میبایست میانجی ماجرا شوم تا معلم او را ببخشد و مساله به فراخواندن والدین او به دبیرستان نکشد،
بویژه اینکه با این همکلاسی، تقریب هممحل بودیم، باهم به سلمانی میرفتیم و به خانههای یکدیگر نیز هم.
والدین محترم او، من را خوب میشناختند و پدر و مادر من نیز او را، چراکه از دبستان باهم همکلاس بودیم.
پس از آنکه عزم خود را جزم کردم، به همکلاسی گفتم نگران نباش، و در ضمن اینقدر هم نترس،
اگر جای من بودی چه میخواستی بکنی؟، منی که دایم اخراج میشوم!. ... حال نگران نباش،
دبیر اکنون عصبانی است، اما تا زنگ آخر، هرطور که شده با او صحبت و راضیاش میکنم. ...
زنگ تفریح تمام شد و به کلاس بعدی رفتیم. پس از اتمام درس مربوطه، از آنجا که زمان نهار و نماز بود،
فرصت خوبی بود که سراغ آقای۵۹ بروم و با او صحبت کنم. از شانس خوش، جلوی درب اتاق دبیران ایستاده بود.
نزدش رفتم و سلام کردم. او نیز همانند همیشه با خوشبرخوردی جواب سلامم را داد. سپس گفتم آقا ببخشید،
اگر ممکنه من صحبتی با شما دارم. آقای۵۹ گفت بله بگو، راستی این همکلاسی شما، بهش بگو حتم فردا،
با والدینش به دبیرستان بیاد، وگرنه به مدیر گزارش میدم!. من که بدنبال شروع صحبت در این زمینه بودم،
با شور و حرارت گفتم، آقا من بجای او معذرت میخوام، کارش خیلی بد بود، خودش هم بزودی برای عذرخواهی میآید،
اما ایشون در کل یک مشکلی داره که نمیدونم بگم یا نه؟!. ... آقای۵۹ با حالتی که کنجکاوی در چشمانش بود گفت،
بگو!، مشکل؟، دیگه چه مساله و مشکلی بالاتر از بیادب بودن و گستاخی، آنهم به دبیر!. ...
من بلافاصله ادامه دادم: "آقا ایشون والدینشان در بخش اسناد و مدارک رسمی کار میکنند،
بهمین خاطر دایم میان برگههای قدیمی و نسخههای دستنویس هستند و تمام حواسشان به این مسایل است.
از اینرو وقتی عصر به خانه برمیگردند، با بچشون یعنی همین همکلاسی، هیچ صحبتی نمیکنن،
و این بچه دچار کمبود عاطفی شده و گاهی ناخواسته دست به کشیدن شکلهایی میزنه که به اختیار خودش نیست!،
بلکه تقصیر کمبود عاطفه و عدم توجه به اوست!. الان هم مثل بید داره میلرزه و همچنان گریه میکنه،
چون اگر به خونشون این موضوع رو بگه، والدینش ممکنه برای همیشه باهاش قهر و از خونه طردش کنن!.
آقا تو رو به خدا ببخشیدش. اون دیگه تا همین الانش هم، تنبیه شده!". ....
وقتی نطق میانجیگرانهام تمام شد، چهرهی آقای۵۹ حالتی داشت میان لبخند و ژستی،
که انگار میخواست خودش را به زور متقاعد نشان دهد!. ...
با نگاهی که دیگر عصبانی نبود، بلکه بزرگی و انسانیت را هویدا میساخت گفت:
"باشه، قبول!، بگو دیگه نیاره والدینش رو!. ... اما خود شما!، بجاش باید یک کاری انجام بدی؟".
من با خوشحالی گفتم: "آقا بفرمایید، من راستش خطاطی انجام میدم، با کمال میل براتون خوشنویسی انجام و تقدیم میکنم".
آقای۵۹ با مهربانی که در چهره داشت گفت: "ممنون، حال هر زمان که شد، خوشحال میشم دستخط شما رو داشته باشم،
اما درخواست من از تو این هست، که با این سیستم توجیه کردن و زمین و زمان رو بعنوان دلیل آوردنی که بلدی،
بیا برو تلویزیون، و مسالهی گرونی و تورم رو برای مردم -توجیه کن-. مطمئن باش که همه حرفت رو قبول میکنن!".
آقای پنجاهونه این جمله را با حالتی میان شوخی و جدی گفت، و سپس به سمت دفتر دبیران به راه افتاد. ....
از آن ماجرا تا به امروز، ۲۲سال میگذرد. درست است که آقای۵۹، دبیر زبانی بود که زبانانگلیسیاش خوب نبود،
اما چشمپوشی و بخششی که نسبت به جسارت شاگرد از خود نشان داد،
همیشه بعنوان بزرگمنشی و رفتار نیکو از سوی انسان بیآلایشی که او بود، در ذهنم به روشنی بر جای مانده است.
با احترام نسبت به تمام انسانهایی، که زمان رنجیده شدن، هیچگاه از قدرت خویش برای انتقامگیری استفاده نمیکنند. ...
یاد خاطرات گرامی ~ سلامت باشید ~ وقت خوش
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. "59" عزیز، از صمیم دل خوشحالم که روی حقیر رو زمین نزدید و بزرگواری فرمودید، به منزل خودتون برگشتید.
باور کنید اینجا فقط و فقط با حضور دوستانی چون شما گرم و صمیمی می شه.
همون طور که شما در نوشته هاتون به طور ضمنی اشاره کردید، دوستان زیادی هم بوده ن که به شما لطف داشته ن و ازتون خواسته ن برگردید، از این دوستان هم بی نهایت متشکرم و خاک پای همه تون بوده و هستم.
2. دوست من، برادر عزیزم، باور کن خیلی دلم گرفت که باعث شده م شما مدت ها از دست بنده دلخور باشید و نهایتاً تصمیم سکوت بگیرید. کاش همون بار اولی که دلخور شده بودید، به بنده (به هر طریقی؛ حتا، همین جا و جلوی جمع) اعلام می کردید تا من حواسمو بیشتر جمع کنم.
باز هم از این که باعث دلخوری شما، که خوب می دونید چقدر دوستتون دارم، شده م، و هر دوست عزیز دیگه عذر می خوام و امیدوارم دیگه سوء تفاهمی پیش نیاد.
چند شب پیش یه سریال می دیدم که کاراکتر اصلیش می گفت: "جایی خونده م که زندگی یعنی این که تلاش کنی سوء تفاهم ها رو از بین ببری". خیلی سخته که این اتفاق نیفته و از قدیم گفته ن "دیکته ی نانوشته بیسته".
برای همین هر چی بیشتر حرف بزنم، شاید باز هم باعث سوء تفاهم بشم؛ پس، مثل خودتون کوتاه می نویسم و می رم سراغ نوشته های ارزشمندتون.
فقط، اگه اجازه بدید، سیوشون کنم و به موقع در موردشون می نویسم.
3. و در پایان باز هم بنده نوازی فرمودید و نشون دادید همچنان "صبور" و "بخشنده" و "بزرگوار" هستید.
باز هم منو ببخشید، لطفاً. ممنون.
باور کنید اینجا فقط و فقط با حضور دوستانی چون شما گرم و صمیمی می شه.
همون طور که شما در نوشته هاتون به طور ضمنی اشاره کردید، دوستان زیادی هم بوده ن که به شما لطف داشته ن و ازتون خواسته ن برگردید، از این دوستان هم بی نهایت متشکرم و خاک پای همه تون بوده و هستم.
2. دوست من، برادر عزیزم، باور کن خیلی دلم گرفت که باعث شده م شما مدت ها از دست بنده دلخور باشید و نهایتاً تصمیم سکوت بگیرید. کاش همون بار اولی که دلخور شده بودید، به بنده (به هر طریقی؛ حتا، همین جا و جلوی جمع) اعلام می کردید تا من حواسمو بیشتر جمع کنم.
باز هم از این که باعث دلخوری شما، که خوب می دونید چقدر دوستتون دارم، شده م، و هر دوست عزیز دیگه عذر می خوام و امیدوارم دیگه سوء تفاهمی پیش نیاد.
چند شب پیش یه سریال می دیدم که کاراکتر اصلیش می گفت: "جایی خونده م که زندگی یعنی این که تلاش کنی سوء تفاهم ها رو از بین ببری". خیلی سخته که این اتفاق نیفته و از قدیم گفته ن "دیکته ی نانوشته بیسته".
برای همین هر چی بیشتر حرف بزنم، شاید باز هم باعث سوء تفاهم بشم؛ پس، مثل خودتون کوتاه می نویسم و می رم سراغ نوشته های ارزشمندتون.
فقط، اگه اجازه بدید، سیوشون کنم و به موقع در موردشون می نویسم.
3. و در پایان باز هم بنده نوازی فرمودید و نشون دادید همچنان "صبور" و "بخشنده" و "بزرگوار" هستید.
باز هم منو ببخشید، لطفاً. ممنون.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
با درود و سلام خدمت همه یاران این فروم خاطره انگیز
خیر مقدم عرض می کنم خدمت جناب 59 گرامی که به خانه خود بازگشتند.
از خاطره زیبایی که از دوران دبیرستان و دبیر زبان انگلیسی تعریف کردید بسیار تشکر می کنم که مرا به یاد اون دوران شیرین دبیرستان که قدرش را ندانستم انداخت و بسیار دلتنگ اون دوران شدم.
فقدان هنرمند گرامی استاد ناصر چشم آذر را خدمت همه دوستان تسلیت می گویم
دریغ و صد افسوس که چنین هنرمندانی را از دست می دهیم .
خداوند روح همه رفتگان را رحمت کناد و همه بیماران از جمله استاد گرانقدر محمد رضا شجریان را شفای عاجل دهاد.
خدمت جنابان املیانو و ایندیاناجونز گرامی و دیگر دوستان نیزسلام و درود عرض می کنم .
ضمناً به علت فیلتر شدن فروم ، مجبور شدم با فیلتر شکن سایفون وارد شوم .
خداوند این فروم دوست داشتنی و همه اعضاء محترمش را برای ما حفظ کناد .
با احترام مجدد.
kazvash
1397/02/16
kazvash- تعداد پستها : 60
Join date : 2011-06-26
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
kazvash نوشته است:
با درود و سلام خدمت همه یاران این فروم خاطره انگیز
خیر مقدم عرض می کنم خدمت جناب 59 گرامی که به خانه خود بازگشتند.
از خاطره زیبایی که از دوران دبیرستان و دبیر زبان انگلیسی تعریف کردید بسیار تشکر می کنم
که مرا به یاد اون دوران شیرین دبیرستان که قدرش را ندانستم انداخت و بسیار دلتنگ اون دوران شدم.
فقدان هنرمند گرامی استاد ناصر چشم آذر را خدمت همه دوستان تسلیت می گویم
دریغ و صد افسوس که چنین هنرمندانی را از دست می دهیم .
خداوند روح همه رفتگان را رحمت کناد و همه بیماران از جمله استاد گرانقدر محمد رضا شجریان را شفای عاجل دهاد.
خدمت جنابان املیانو و ایندیاناجونز گرامی و دیگر دوستان نیزسلام و درود عرض می کنم .
ضمناً به علت فیلتر شدن فروم ، مجبور شدم با فیلتر شکن سایفون وارد شوم .
خداوند این فروم دوست داشتنی و همه اعضاء محترمش را برای ما حفظ کناد .
با احترام مجدد.
kazvash
1397/02/16
با درود خدمت فروم رویایی و یاران ارجمند.
* "کازوش گرامی"، با درود و عرض ادب خدمت شما.
بسیار خرسندم که خاطرهی درس زبان، مورد پسند واقع شد. از دیدگاه مهرتان، سپاسگزارم.
همچنین، درگذشت استاد ناصر چشمآذر، براستی فقدانی هست که در باور نمیگنجد.
با آرزوی آرامشی آسمانی برای تمامی رفتگان از این جهان، و سلامتی برای همگان.
- نکته اینکه، اکنون با اطلاعرسانی که فرمودید، و در جریان فیلترشدن فروم قرار گرفتم،
جای پرسش و تعجب فراوانی برایم ایجاد شد، که چرا فروم رویایی فیلترشده؟. ... از هر جهت که حساب کنیم،
تصاویر، مطالب و ماهیت "فروم کودکی و نوجوانی"، همگی در چارچوبهای اخلاقی و قانونی قرار داشته و دارند،
و اصل هم بجز این نمیتوانسته باشد، چراکه همهی ما، نسلی هستیم که قانونمند و با سختگیری بزرگ شدیم،
و در هر حال، مسالهی خودسانسوری را، بشکل خودکار و اتوماتیک، خودمان رعایت میسازیم. ...
اکنون با شنیدن خبر فیلترشدن فروم، خیلی تعجب کردم و حتا ناراحت شدم.
امیدورایم که این مساله هر چه زودتر برطرف گردد. ... با احترام. سلامت باشید.
پینوشت .:
کازوش گرامی، من اکنون تصویر
خواهشمندم لطف بفرمایید، و در بازگویشی که از آن پست داشتید،
شما نیز تصویر رویسخن(
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. در آغاز، یه بار دیگه یاد زنده یاد "ناصر چشم آذر" عزیز و خاطره ساز رو گرامی می داریم.
ما خیلی خوش اقبال بودیم که با چنین بزرگی هم نسل بودیم و مطمئناً نسل های بعدی هم به یاد ایشون خواهند بود.
لحظه ای که چشمم به لینک خبری اول خورد، یه آن دهنم خشک شد. بعد یه گوشه ی ذهنم گفت: "بابا شایعه ست."
لینک بعدی، لینک بعدی، "ویکی پدیا"، نه! خواب نبودم. چه لحظه های سخت و چه روزی بدی بود و چه سخت بود اعلام این خبر تو انجمن.
باز هم برای خونواده ی گرامی ایشون و دوستداران ایشون فقط و فقط آرزوی صبر می کنم.
........................
2. "59" عزیز، باز هم خوشحالم که با نوشته ها و مطالب ارزشمندت کلبه مون رو روشن کردی. بسیار زیبا؛ فقط، قبل از ادامه ی بحث، یه تشکر ویژه از سری پیش از بنده طلبکاری:
اون هم بابت معرفی لینک مشاهده و دانلود مصاحبه ی برنامه ی "آهنگ Live" با استاد "بهرام دهقانیار". چه بی پیرایه بود این مرد و چقدر خاکی و دوست داشتنی. اجراهای ایشون هم که نهایت زبردستی و آمادگی شون بود.
ممنونم از جنابعالی، که همیشه به روز بوده و هستید.
3. و باز ممنونم از شما؛ بخاطر، موسیقی کامل سریال "چراغ خانه".
راستش من این سریال به هیچ وجه یادم نیومد. نه توضیحات کوتاه دانشنامه ی "ویکی" اون رو برام تداعی کرد و نه ازش تونستم عکسی پیدا کنم.
خوشحال می شم اگه شما یا سایر دوستان توضیح واضح تر یا تصویری ازش دارید، با ما آلزایمری ها هم به اشتراک بذارید.
اما، موسیقیش به شدت آشنا بود برام. انگار بارها و بارها به طرق مختلف (شاید میان برنامه؛ حتا، رادیو) شنیدیم و انضافاً زیبا هم هست.
سپاس.
4. اصلاً من با این اخلاق استاد "افتخاری" خیلی حال می کنم؛ که، همیشه انگار آماده ست. انگار منتظره که می خوان یه چالشی راه بیندازن و ایشون هم هرگز نه نمی گه. تقریباً تو همه ی کارای زنده ای که از ایشون دیده م، محاله مجری ازشون بخواد کاری رو بخونن و ایشون مثل بعضی ها نه بیارن. حالا این نه گفتن ها یک درصدشون ایرادی نداره و واقعاً به طرف حق می دیم؛ اما، 99 درصد معمولاً کلاس گذاشتن های الکی و مهم جلوه دادن خودشونه.
عشق، آمادگی، نهایت تمرین و به قول جنابعالی "مردمی" و خاکی بودن یعنی این دیگه. بعدش هم طرف که مثلاً می یاد به برنامه ی زنده، مطمئناً حداقل از چند ساعت (و گاهی چند روز و هفته) قبل می دونه اون روز احتمال چنین درخواستی از ایشون بسیار بالاست. هیچ وقت هم ازش نمی خوان مثلاً تردستی یا محاسبه ی ذهنی یا عملیات ورزشی کنه. اگه خواننده ست، ازش می خوان چند خط بخونه، اگه نوازنده ست، شاید بخوان بنوازه و به همین ترتیب؛ پس، چرا باید به فرض بگه: "من فقط باید با گروه خودم بخونم؟"
5. تعداد برگ های ورق های بازی هم دقیقاً از همین خاصیت گرفته شده:
13 برگ در 4 خال که می شه 52 برگ یا یه دست.
درست به تعداد فصل ها و هفته ها.
6. باز هم دست شما و دست دوست عزیزمون در "سایت والامقام مذکور" درد نکنه؛ بابت، این آلبوم عالی. به نظر می رسه موسیقی از روی کاست پیاده و تبدیل شده و به احتمال زیاد ساید A بوده، فقط.
البت، این حدس حقیره و احتمال داره کل کار فقط در همین حد بوده، که احتمالش کمتره.
ضمناً هر وقت نام جناب "محمد سریر" رو می شنوم، بی اختیار یاد کارای خوبشون با زنده یاد "محمد نوری" و موسیقی معروف سریال "فروشگاه" می افتم. یادمه روی همون موسیقی هم زنده یاد "نوری" خونده بود.
7. مشاهده ی تصاویر بازی های سنتی و تخته ای ساخته شده از روی سری فیلم های "تنها در خانه" برای من یکی خیلی جالب بود. ندیده بودم.
خوب یادمه که این سری فیلم ها، از فیلم های مورد علاقه ی جنابعالی بوده و هست و مطمئناً تا ابد توی آرشیوتون می مونن.
شاید هم هر چند سال یه بار، به روزشون می کنید؛ یعنی، با فرمت امروزی تر و باکیفت تر تعویضشون می کنید.
8. و در پایان، خاطره ی این بارت، دوست من، بیییییی نظیر بود. همه چی درش بود: خنده، ترس، هیجان، غرور، نجابت.
کار شما هم که دیگه آخرش بوده. خیلی خیلی لذت بردم از خوندنش. ممنونم ازت.
........................
9. خوب من پیش از این که اینجا بیام، متن پیش روی شما رو تایپ کرده بودم که با خوندن دو پست بالای گرامیان، به پاسخم رسیدم.
واقعاً چرا؟؟؟؟
متن من این بود:
"راستی، بچه ها از روز جمعه، 14 اردی بهشت، آدرس قبلی انجمن برای من، هم توی گوشی و هم توی پی سی، به طور خودکار عوض شده و به جای
http://koodaki-nojavani.9forum.info/forum
چندین و چند ساله ی بدون مشکل، این لینک باز می شه؛ که، هیتلره:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/forum
و من مجبورم با هیتلرکش بیام داخل. می خواستم ببینم شما هم این مشکل رو دارید، یا برای منه، فقط؟
ممنون."
59 نوشته است:Emiliano نوشته است:
تسلیت به همه ی هنردوستان و دوستان انجمن:
"ناصر چشم آذر" هم از میونمون رفت. خالق "باران عشق"، "باران شادی" و صدها یادمانه ی زیبای دیگه.
یه تسلیت ویژه هم به "رعنا چشم آذر" عزیز. امیدوارم هر چی خاک ایشونه، عُمر شما بانوی بزرگوار باشه:
https://www.aparat.com/v/SpBy4
با درود خدمت فروم رویایی و یاران ارجمند.
امیلیانو گرامی با درود.
باور کنید هم اکنون با شنیدن این خبر،
دستام داره میلرزه!. ... نمیدونم چی بگم ...
فقط اینکه، در طول عمر گرانقدری که استاد ناصر چشمآذر داشتند،
به اندازهی یک کهکشان، موسیقی و ملودی و آهنگ خلق کردند،
که تا همیشه، نام و یادشان جاودان خواهد بود ...
همچنین آرزوی سلامتی و طول عمر داریم برای "استاد منوچهر چشمآذر" گرانقدر ...
- امیلیانوی گرامی، با کسب اجازه،
در مورد تالار فیلم نیز، همینجا مراتب سپاس را بیان میدارم.
فضای فروم رویایی، به برکت تمامی یاران و اساتید گرانقدر،
دلربا و بسودنی بوده و هست و خواهد بود. ... بنده هم کمترین هستم. با احترام.
راستش خبر درگذشت استاد ناصر چشمآذر، خیلی اکنون سبب بارانی شدن چشمها گشت ...
- در همین رابطه در جستجوی نت، به پیام تسلیت دستنویس علیرضا افتخاری نیز رسیدم .:
- استاد فرزانه " ناصر چشمآذر " -
- موسیقیدان، آهنگساز و تنظیمکننده -
با درایت و نبوغ موسیقایی در سطح جهانی و کهکشانی -
طلوع: ۱۰ دی ۱۳۲۹ ... طلوعی دیگر: ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۷
10. حق داری، دوست من. به جان خودم من هم دست کمی از شما نداشتم و تا آخر اون روز، سردرد گرفتم. یادمه با مرگ این سه عزیز دیگه هم همین طوری شدم:
10.1. "خسرو شکیبایی".
10.2. "ناصر عبداللهی".
10.3. "مرتضی احمدی".
مسلماً تو این سال ها گوهرهای زیادی رو از دست دادیم و متأسفانه خواهیم داد و تا بوده همین بوده و هست؛ اما، بعضی از گوهرها باز هم جا دارن برای بودن و درخشیدن. حیف، واقعاً.
امیدوارم الآن که داری این سطور رو می خونی، آروم گرفته باشی و به آرامش عزیزان رفته هم فکر کنیم.
یادشون گرامی.
11. از دوست عزیزم، "کازوش"، هم بی نهایت ممنونم که با نوشته های تأثیرگذارش، سعی داره دوستان رو جمع و فضا رو صمیمی تر کنه. سپاس، دوست خوبم.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
* با درود خدمت فروم رویایی و یاران ارجمند. ...
- بخاطر مسالهی هیتلرینگی که برای فروم ایجاد شده(که امیدواریم زودتر برطرف گردد)،
پیشنهادم این هست که بیایید از این فرصت استفاده کنیم و کارهای نامتعارف انجام دهیم!. ...
برای نمونه، نوار شهرامشبپره بگذاریم، صدای ضبط را بلند کنیم، بعد با آهنگ، سیگار بکشیم (لبخند).
یا اینکه زنگ بزنیم به روابطعمومی صداوسیما، گوشی را که برداشتند، اول داد بزنیم، سپس تماس را قطع کنیم.
منظورم این هست که چون وضعیت هیتلرینگ ایجاد شده، پس کسی ما را نمیبیند!، از اینرو عقدهیدل بگشاییم (لبخند).
پوزش میخواهم از صحبتهای بیمزهای که گفتم. ...
- اما بیشک برای همگی ما در دهه شصت،
تماس با روابطعمومی صداوسیما، یک افتخار بزرگ بشمار میآمد، و کامل مطمئن هستم،
که یاران نیز همانند اینجانب، چندین و چند بار در دهه۶۰ و آغاز۷۰، با صداوسیما تماس گرفتهاند،
و دیدگاه خود را دربارهی برنامهها مطرح ساختند. ... دهه شصت، ما در منزلمان هنوز تلفن نداشتیم،
از اینرو هرگاه پنجشنبهها برای میهمانی به خانهی پدربزرگ میرفتیم، از این فرصت استفاده میداشتم،
و با بخش روابطعمومی صداوسیما، که دایم در برنامهها تلفنشان را مینوشتند، تماس میگرفتم. ...
خوب بیاد دارم که بعدازظهر پنجشنبهای بود از بهار ۱۳۶۹، درست ۲۸سال پیش در چنین روزهایی،
که کلاس چهارم دبستان بودم. آنروز پس از اینکه به منزل پدربزرگ رفتیم، با حالتی مخفیانه به اتاق عقبی خانهشان رفتم،
سپس از دستگاه تلفنی که آنجا بود، شماره صداوسیما را که روی برگهای یادداشت کرده بودم، چندین و چند بار گرفتم.
سرانجام پس از نیمساعت، خط آزاد و تماس برقرار شد. ... شخص محترمی که پای تلفن بودند، با برخوردی مناسب،
فرمودند که بله بفرمایید، راجع به هر برنامهای که میخواهید، دیدگاه بگویید، اینجا دستگاه(ریل) برای ضبط صدا روشن است،
و ما پس از مکالمه، در صورت مفید بودن نقطهنظر مخاطب، دیدگاهها را به مسئولین و برنامهسازان ارائه خواهیم داد.
من که خیلی خوشحال شده بودم، با شوق فراوانی که در صدا داشتم گفتم: "آقا برنامهی -سیمای هفته- خیلی خوب هست،
-مسابقهی هفته- هم خیلی خوبه، ما دوست داریم. اما این برنامهی نقدسینما که پنجشنبهشبها از کانالدو پخش میشه،
خیلی حوصلهسربر است!. آدم کلی بیدار میمونه، اما فیلمهای قدیمی سیاهوسفید و بیسروته نشان میدهند!.
اگر ممکن است به مسئولین بگویید که بجای این فیلمهای خستهکننده، فیلمهای -راکی و رمبو- نشان دهند!!!.
آقا ما خونهی عمویمان، چند بار فیلمهای راکی رو دیدیم، خیلی جالبن. اون فیلمها کجا!، و کارهای سیاهوسفید ژاپنی کجا!".
جناب مسئول روابطعمومی صداوسیما، با صبر و شکیبایی، تمام حرفهای -منه۱۰ساله- را گوش دادند،
سپس با لحنی که پیدا بود میخواهند با مخاطب کمسنوسالی که من باشم، مهربانی گفتارشان حفظ باشد، بیان داشتند:
"بله، خیلی ممنون از تماس شما و نقطهنظری که گفتید. حتم پس از بررسی، به مسئولین ارائه خواهیم داد. در ضمن!،
پخش فیلمهای کلاسیک سینما، مربوط به بزرگسالان است!. حالا به سلامتی شما هم هر وقت بزرگ شدی!!!،
از تماشای چنین فیلمهایی لذت خواهی برد". ... بیب بیب بیب ... پایان مکالمه.
* امیلیانو گرامی با درود.
- ببینید، طرامپ چون بستگان نزدیکش در کار برجسازی بودند،
از اینرو وقتی شب میامدن خونه، به طرامپکوچک، توجه نمیکردن،
برای همین این بچه دچار کمبودعاطفه شده، و در حال حاضر،
گاهی دست به کارهایی میزنه که به اختیار خودش نیست!(توجیه). برای نمونه،
پاش رو میگذاره روی سیم نت جهانی، یا دست به رواج نژادپرستی میزنه. ...
در ضمن، دستگاه تبلیغاتی یو.اس.آ، همیشه با مطرح کردن موارد(بظاهر)افشاگریجن.سی،
سعی داره نشون بده که پرزیدنتهای کشور عموسام، خیلی آدمهای هوسبازی هستند!،
که یا طرف به منشی کاخسفید نظر داشته، و یا حال ماجرای طرامپ رو با بازیگر فیلمهایناجور مطرح کردند.
راستش گمان میکنم که همهی این حرفها، ساختگیتبلیغاتی هست، که اینها رو خیلی -پلوسهجدهی- نشان دهند.
..................................
- از شوخی که بگذریم(که البته میتواند جدی و حقیقت باشد)، در طی یک سال و نیم گذشته،
یعنی بعد از اینکه مورد بازی طرامپ در -تنها در خانه۲- را در فروم مطرح ساختیم،
باور کنید در چندین و چند فیلم دیگر امریکایی، که همگیشان نیز محصول همان دهه۹۰ میلادی بودند،
طرامپ رو باز دیدم، که بیخود و بیجهت در یک سکانس، انگار به زور و اصرار گنجانده شده بود!.
نام فیلمها رو بیاد ندارم، چون موارد مشهوری نبودند، یعنی گذرا نگاه میکردم (تیوی نشان میداد)،
اما برای نمونه، در یکیشان، سکانس رستورانی بود که طرامپ پشت میز کناری پرسوناژها نشسته بود،
بعد ناگهان الکی بلند شد و با وارد ساختن خود در کادر، یک دیالوگ به کاراکترها گفت و بعد هم یگهو رفت. ...
یعنی اصل و اساس کار پیدا بود که این شخص، خودش رو بزور به کارگردان و تهیهکننده تحمیل کرده،
تا در ۳-۴ پلان یک سکانس دیده بشه و ازش فیلم بگیرن!. ...
...........................................
- بسیار خرسندم که خاطره درسزبان، لینکهای صوتی و مطالب، مورد تایید شما نیز قرار گرفتند.
همچنین سپاس برای تمام مواردی که مطرح ساختید، که اکنون جزو سرتیتر گفتگوها گشتند. ...
- در ضمن، دو عکس گلی که در پست پیشینتان قرار داده بودید را،
خودتان باید گرفته باشید. تصویر -غنچهی گل- بسیار زیبا و حرفهای هست. سپاس.
.
.
.
http://www.massoudmehrabi.com/weblog/?id=1166537058
"احمد قدکچیان" و "شهلا ریاحی" در سریال "درد پنهان-۱۳۷۶" .:
- در مورد سریالهای مشهوری که زندهیاد "منوچهر پوراحمد" در دهه۶۰ ساختند،
سریال "ازدواج پر ماجرا" را (که بنا به گفتهی منابع اینترنتی، در نوروز ۱۳۶۹ پخش میشد،
اما من آنرا برای نوروز ۱۳۶۸ که اولین عید نوروز پس از جنگ بود، در خاطر نوستالژیک دارم)،
-ازدواج پر ماجرا- را بسیار خوب و شفاف بیاد دارم. ... اما در مورد "چراغ خانه-۱۳۶۸"،
فضای کلیاش در یادم هست، بویژه بازیهای مرحوم "احمد قدکچیان" و خانم "شهلا ریاحی" را.
همچنین موسیقی آن که لینکاش تقدیم شده بود نیز در ذهنم ثبت شده (بویژه ملودی که پیانو مینواخت).
- ماجرا این بود که از سال ۱۳۶۷ تا اوایل دهه هفتاد، با اینکه جنگ تمام شده بود، اما مسالهی برق منازل،
همچنان برنامهریزی و جدول خاموشیهایش برقرار بود. پخش -چراغ خانه- نیز، درست دچار این مساله شده بود،
و خوب یادم هست که چندین هفته، هرگاه زمان پخش آن میرسید ، برق منزل ما میرفت، یا اینکه پخش این سریال،
با موردی مناسبتی و عزایعمومی همراه میشد، از اینرو یک هفته پخش نمیشد، هفتهی بعدش که میآمدیم ببینیم،
برق یگهو میرفت و به همین ترتیب. ... برای همین، تصویر جز به جزعی از آن در ذهن ندارم.
نکته دیگر اینکه که، بخاطر همین مسالهی خاموشیها، حتا گاه -مجری اعلام برنامه- میگفت:
"هموطنان بسیاری تماس گرفتند با سازمان، و بخاطر اینکه هفتهی پیش، برق خانهشان قطع بوده،
نتوانستند قسمت قبلی سریال را ببینند، از اینرو آنرا بازپخش میکنیم". ...
و این در حالی بود که برای نمونه، آن هفته قبل، منزل ما برق داشت(لبخند)، و آن قسمت را دیده بودیم.
..............................
- در ضمن، از جنس چنین سریالهای پربینندهای که دهه شصت و هفتاد داشتیم،
بجاست تا یادی هم داشته باشیم از سریال پر مخاطب "همسایهها-۱۳۷۲".
این سریال در نوروز۱۳۷۲ پخش میشد. نوروزی که ماه رمضان در آن قرار گرفته بود.
از اینرو در متن داستان، سحریخوردن، همچنین مسالهی بیدار کردن همسایهها توسط یکدیگر نیز وجود داشت.
بازی -خانم فریبا متخصص- را در این سریال بیاد دارم. چون ماجرای آن میان همسایههایی بود که در محلهای سنتی،
در یک کوچه منزلهایشان دیواربهدیوار قرار داشت. بعد خانم متخصص به زیرزمین میرفت، یا خانهاش طبقه زیرین حیاط بود،
برای همین از پلههای جایی مثل سرداب بالا و پایین میرفت. بازی جناب -بیوک میرزایی- را نیز بیاد دارم. سریال صمیمانه و خوبی بود.
توضیح اینکه، این سریال -همسایهها(نوروز۱۳۷۲)-، با سریال همنام دیگری که -همسایهها ۱۳۷۹- بود، اشتباه گرفته نشود.
امیدواریم که شبکه محترم آیفیلم، اقدام به بازپخش کامل سریالهای رویسخن نماید:
"ازدواج پر ماجرا-۱۳۶۸" / "چراغ خانه-۱۳۶۸" / "همسایهها- نوروز۱۳۷۲"
پینوشت این بخش:
http://www.massoudmehrabi.com/weblog/
- سایت جناب "مسعود مهرابی"، نامآشنای عرصهی هنر کاریکاتور، نویسندگی و نقد و بررسی سینما،
پایگاه جامع و همچنین آرشیو خوبیست از "ماهنامه فیلم" که ایشان از سال ۱۳۶۲،
مدیرمسئول و صاحب امتیاز آن هستند. ... با سپاس از ایشان.
در همین رابطه، مصاحبهی ماهنامهفیلم با خانم "گلاب آدینه" از سال ۱۳۸۳ نیز خواندنیست.
* گفتوگو با خانم گلاب آدینه - ۱۳۸۳
"فيلم -مهمان مامان- را رايگان بازی کردم"! .:
http://www.massoudmehrabi.com/weblog/?id=2006534794
http://www.film-magazine.com
https://www.mehrnews.com/news/2170534/سی-سال-مجله-فیلم-را-به-صورت-الکترونیک-ورق-بزنید
و مصاحبهای دیگر، اینبار در زمینهی موسیقی و نوار و نوستالژیهایش ...
* گفتگو با مدیر یکی از قدیمیترین شرکتهای تهیه و توزیع آثار موسیقی
- غلام علمشاهی: هرگز کسی نتوانست به رکورد «شادمهر» نزدیک شود
(نویسنده: بهمن بابازاده - سایت موسیقیما - تیرماه ۱۳۹۴)
http://www.musicema.com/node/236517
- شهریور سال ۱۳۷۷، که سرانجام موفق به دریافت دیپلم دوران متوسطه شدم،
شادمهرعقیلی جزو موزیسینها و خوانندگان نسل تازه بود که آنزمان دیگر مشهور شده بود.
بویژه اینکه در همان تابستان۷۷، نوار "مسافر" با خوانندگی ایشان به بازار آمده بود،
که بسیار هم پرفروش و با استقبال کمنظیر مخاطب مواجه شده بود. بیشتر ترانههای این آلبوم،
به آهنگسازی و تنظیمکنندگی خود شادمهر ساخته و آرانژمان شدند. در میان آهنگهای نوار مسافر،
ترانهای بود به نام "پل عاطفه"، که آهنگ و تنظیم آنرا، -جناب آقای بهروز صفاریان- انجام داده بودند،
با شعر زیبایی از -خانم روشنک نمازی-. ترانهی پلعاطفه، دارای حس و حالی بود که نوید از موفقیتهای پسین،
و آغاز -دورانی تازه و خوش- را برای مخاطب بهمراه میآورد، از اینرو آنزمان نسبت به این آهنگ،
حس متفاوتتری داشتم، شاید چون ۴ساله سخته دبیرستان را پشت سر گذاشته بودم، و حال با نگاه به آینده،
دنیایی سرشار از کامیابیها و به تحقق رسیدن آمال و آرزوها را برای خویش ترسیم میداشتم. ...
دربارهی اینکه آیا آن نگارههای نقاشیشده برای روزگار پسین، از -مرحلهیطرح- به -جایگاهتحقق- رسیدند یا نه،
پاسخاش را نمیدانم، ... اما هنوز هم با شنیدن -پلعاطفه-، حسی میان -امید و شکوفایی-، به ذهنم میرسد. ...
* ترانهی نوستالژیک و ماندگار "پلعاطفه" ~ (باکلام + بدون کلام - در یک لینک صوتی)
آهنگساز و تنظیمکننده: بهروز صفاریان - خواننده: شادمهرعقیلی - نشر: تابستان ۱۳۷۷
بشخصه بسیار علاقمند به نسخهی بیکلامش نیز هستم. ساختار امیدبخشی دارد.
http://s9.picofile.com/file/8325791584/Pole_Atefeh_Behruz_Safarian_Shadmehr_Aghili_1377_.wma.html
باید که آسمونمون، همیشه آبی بمونه
رو تن سبز لحظهها، خاطرههامون بمونه
اگه هنوز فاصلهها، خط سیاه بین ما
باید پلعاطفه شه، دست سپید دل ما
کویر نشه دلای ما، مثل بارون شیم بباریم
دستای احساسمونو، تو دستای عشق بذاریم
صدای پای شب داره، تو کوچه پرسه میزنه
آفتاب باید طلوع کنه، خورشید باید نور بزنه
باید که آسمونمون، همیشه آبی بمونه
رو تن سبز لحظهها، خاطرههامون بمونه
(... شعر بااحساس از سرکار خانم "روشنک نمازی" ~ -پل عاطفه- ...)
یاد خاطرات گرامی ~ سلامت باشید ~ وقت خوش
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. سلام به همه ی عزیزان.
2. یه سلام ویژه هم به "59" عزیز.
3. اتفاقاً من با بندهای اول خیلی خندیدم.
حتا می تونیم زنگ صدا و سیما رو بزنیم، فرار کنیم.
یا نصف شب پشت سرشون یواشی بریم و پِخ کنیم، در ریم!
4. مطالعه ی خاطره ی بامزه ی شما با روابط عمومی و درخواست فیلم های "راکی" و "رامبو" خیلی خیلی بامزه و باورپذیر بود.
من موقع خوندن اون سطور، "59" ده ساله رو پشت خط می دیدم؛ که، کمی هم هول شده و قلبش سریع تر از حد معمول می زنه.
شاید؛ البت شاید، صداش هم کمی می لرزیده (؟).
عالی بود اون تصویرها. ممنونم از تو، دوست خوبم.
5. در مورد موارد تبلیغاتی رؤسای جمهور ایالات کاملاً موافقم.
این سیاست انگلیسیه؛ که، همیشه سر زبون ها و روی مخ ها باشی؛ ولو، با بدنامی و سیاه نمایی و حتا خالی بندی.
6. این بازی های لایتچسبک و بی ربط "ترامپ" خان منو بی نهایت یاد کارهای از این دست "ابراهیم حاتمی کیا"ی دهه ی 70 می ندازه. یادتونه؟
بازی های اون هم دقیقاً به همین میزان بی ربط و به زور و لایتچسبک بود.
7. خواهش می کنم، دوست عزیزم.
نه، راستش، "59" عزیز.
اون گل ها و عکس ها کار من نبود. بنده مثل شما چنین هنری ندارم و کاش داشتم و تقدیم می کردم.
راستش، در تمام عمرم فقط و فقط از یه گل عکس گرفتم؛ که، اون هم یه حلقه ی 24 تایی بود؛ که، کللللی از نگاتیوهاش در اثر سهل انگاری خواهرزاده م، سوخت و اتفاقاً اون گل هم جزو همون موارد سوخته بود!
گل حُسن یوسفی بود؛ که، عشق مادرم بود. یادش بخیر.
اون دو عکس گل رو با جستجو توی هارد و آرشیو هنرمندانی چون شما به شما تقدیم کردم و بنده هم خوشحالم که مورد پسند واقع شدن.
8. تصاویر "درد پنهان" عالی بودن. ممنونم از شما.
کاش از "چراغ خانه" هم تصویری پیدا می شد.
9. در مورد روایی دانشنامه ی "ویکی" خیلی نمی شه اعتماد داشت و اشتباهات زیادی درش پیدا می شه؛ بخصوص، در مورد مقالات و متون فارسی.
احتمالاً در مورد سال و ثبت "ازدواج پرماجرا" هم این اشتباه رخ داده؛ ضمن این که، متأسفانه بعضی از دوستان و نویسندگان، سال ساخت رو ثبت می کنن و بعضی، سال نمایش رو و اختلاف (معمولاً یک ساله) به این دلیل هم می تونه باشه.
10. وای، این قطعی برق عجب معضلی بود، ها!
یادمه ساعت ها خودمون رو با کارهای الکی؛ بخصوص، سایه بازی، سرگرم می کردیم و از همه بدتر این بود که نمی دونستی چقدر طول می کشه. گاهی حتا تا صبح روز بعد هم کش می یومد!
چه دوران بدی بود. امیدوارم هرگز برنگرده.
11. اتفاقاً "شبکه ی نسیم" و برنامه ی "چهل تیکه"؛ که، مدتیه به جای "نسیم یادها" اومده، روز 22م، از "همسایه ها I" دقایقی رو نشون داد؛ اما، من راستش، اصلاً یادم نبود چنین سریالی!
https://tvnasim.ir/program/%DA%86%D9%87%D9%84%20%D8%AA%DB%8C%DA%A9%D9%87
اون سال ها به عمد از تلویزیون فاصله گرفته بودم و به بهانه ی کنکور و "بزرگ شدن" و درس، سعی می کردم کمتر نگاش کنم.
بعدش هم که دوران دانشجویی بود و واقعاً نمی رسیدم.
خلاصه، این نسخه از "همسایه ها" به هیچ وجه یادم نبود؛ اما، شما عجیب زده بودید تو خال؛ حتا، سالش رو دقیق یادتون بود:
12. من از "همسایه ها"، نسخه ی IIش رو یادمه.
همونی که کارگردانش "محمد حسین لطیفی" بود.
همونی که درش "علی نصیریان" و "گوهر خیراندیش" و "امین حیایی" و زنده یاد "حسین پناهی" و "کمند امیرسلیمانی" و چندین بازیگر و نابازیگر دیگه درش بودن:
13. لینک ها هم مثل همیشه عالی بود.
من عاشق "مهمان مامان" هستم. آرشیوش نکرده م؛ اما، محاله تلویزیون بده و نشینم، تا آخرش نبینم. هر بار هم برام جذابه؛ البته، فکر می کنم اینو قبلاً هم همین جا عرض کرده بودم.
و این میسر نمی شد؛ مگه، به قلم توانای "هوشنگ مرادی کرمانی" عزیز.
یادآوری "پل عاطفه" هم بی نظیر بود.
من هم کل اون آلبوم رو هنوزم دوس دارم.
فعلاً.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
این هم نسخه ی بی کلام "پل عاطفه"ی "شادمهر عقیلی"، تقدیم به دوست عزیزم، "59":
http://s1.picofile.com/file/7786256341/Poleh_Aatefeh_bikalam.mp3.html
http://s1.picofile.com/file/7786256341/Poleh_Aatefeh_bikalam.mp3.html
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
* با درود خدمت فروم رویایی، و تمامی یاران ارجمند.
- انسان هر چه میخواد جلوی حرف زدنش را بگیرد و خودسانسوری انجام دهد،
اما میبیند که حرف را باید زد، چراکه ما، هیچگاه انتقاد غیرمنطقی انجام نمیدهیم.
قبل از گفتن مورد رویسخن، بجاست تا بیان گردد .:
...................
- امیلیانوی گرامی، با درود و سپاس از لطف شما در مورد پست پیشین اینجانب در تالار فیلم،
و همچنین سپاس برای فایلها و تصاویر نوستالژیکی که لطف داشتید. استوپکادرهای همسایهها-۱۳۷۲،
بسیار عالی و خاطرهانگیز بودند. همچنین عکس بشقابهای یادمانهسرشت از دهه شصت. ...
..............................
* برنامهی -چهلتیکه- را، بنا به خبررسانی بجایی که داشتید،
از طریق تلوبیون همیشه پیگیر هستم و تاکنون تمام قسمتهایش را دیدهام.
مورد سریالهمسایهها۱۳۷۲ که فرمودید را نیز، امروز سرانجام دیدم در برنامهشان.
"چهلتیکه" ساختار حرفهای دارد و بگونهای درخور، به پردازش موضوعات میپردازد.
این برنامه، از طراحی صحنه و لباس خوبی نیز برخوردار هست.
استفاده از رنگهای چشمگیر و ترکیب مناسبشان از دیدگاه گرافیکی،
که لباس مجری از آنها برخوردار است، اقدام مناسبیست که در این برنامه انجام شده است.
همچنین استفاده از لوکیشنها و فضاهای خارجی همچون پارک و یا ساختمانهای آثار باستانی،
برای قرارگیری مجری، ایدهی بسیار خوبی بوده است . با سپاس از گروه سازندهی -چهل تیکه- ...
..........................
- عرض شود که، بندهی کمترین نیز، پستهایی تقریب آماده دارم،
و همچنین رئوس مطالب در قالب خاطرات و مباحث نوستالژیک، که اگر حال و خیالی ایجاد شود،
در فروم به نشر خواهند رسید. دلیل ننوشتنم، بیتوجهی نیست، بلکه ما همیشه بصورت خودکار در فروم رویایی،
به نگاشتن میپردازیم، و این مهم، کار دل و روح و جان است. امید آنکه حال و خیال نوشتنهای پیدرپی، ایجاد گردد.
......................
- و اما مورد انتقادی که هیچ نتوانستم دربارهاش سکوت کنم اینکه،
در لینکهای خبری سینمایی، دو مورد را اکنون دیدم که برایم جای بسی پرسش ایجاد شد. ...
من واقع نمیدانم که سینمای بیجان و مسخرهی این سالها، دیگر تا چه حد، خودزنی انجام میدهد؟.
بنا به دو لینک خبری و تصاویرشان، انگار مد تازه در سینمای لودهی این سالها، این شده که در مبحث گریم،
میآیند بازیگر را، شبیه به بازیگری دیگر، گریم و آرایش مو و چهره انجام میدهند!. ...
واقع نمیدانم آخر این چه لوسبازی هست که انجام میدهند؟.
خب اگر شکل و شمایل بازیگر مشخصی مد نظرشان است،
باید بروند سراغ همان بازیگر، که مشخصات چهره و فیزیک ظاهری را داراست،
و نه اینکه یک بازیگر دیگر را، همشکل او گریم کنند!.
برای روشنتر شدن بهتر این صحبت، خواهشمند است به دو گریم زیر توجه بفرمایید >
مورد اول .:
http://persianv.com/goonagoon/گریم-پرویز-پرستویی.html
- تصویر پرسوناژ آقای پرویز پرستویی هست در یک فیلم یا میلم.
اما در اصل، انگار آقای محمدرضا شریفینیا را در تصویر میبینیم!.
به بیان دیگر، آقای پرستویی را، با پردازش مو و ریش و حالت چشم و صورت،
شبیه به آقای شریفینیا گریم کردهاند!. خب یهبارگی میرفتند سراغ شریفینیا،
و نه اینکه شخص دیگری را، بزور مدل او گریم سازند!.
مورد دوم .:
http://persianv.com/goonagoon/لیلا-حاتمی-بازیگر.html
- تصویر پرسوناژ خانم لیلا حاتمی هست در یک فیلم یا میلم.
اما در اصل، انگار خانم افسانه پاکرو را در تصویر میبینیم!.
به بیان دیگر، خانم حاتمی را، با پردازش حالت چشم و صورت،
شبیه به خانم پاکرو گریم کردهاند!. خب یهبارگی میرفتند سراغ خانم پاکرو،
و نه اینکه شخص دیگری را، بزور مدل او گریم سازند!.
.
.
.
- ... در پایان،
درگذشت -جناب بهرام افشار- (صدای باوقار اخبار دهههای ۶۰ و ۷۰)،
و همچنین درگذشت -جناب حسین شهاب- (بازیگر خوشسابقه و کلیدی نقشدوم) را،
خدمت یاران ارجمند، تسلیت عرض مینمایم. روح تمام رفتگان، همراه با آرامشی آسمانی باشد.
- خوب بیاد دارم که بهار۱۳۷۹، مجلس ختم و شب هفت مشترکی،
برای محمدعلی فردین و نعمت اله گرجی، در خانههنرمندان واقع در شعبه منطقه پاسداران تهران،
گرفته بودند که بسیاری از هنرمندان آمده بودند و بخاطر حضور گستردهی مردم، خیابان را بسته بودند.
من نیز روبروی خانههنرمندان میان جمعیت ایستاده بودم. ... پس از مدت کمی،
بالکن طبقهی بالای ساختمان باز شد، و خانم پوری بنایی، برای سخنرانی بیرون آمدند.
مردم از داخل خیابان، با تشویقهای ممتد و آوردن نام ایشان، فضا را گرم نگه میداشتند.
اصل برنامه در سالن خانههنرمندان برگزار میشد، و چون داخل ساختمان جا کم بود،
مردم بسیاری بیرون ایستاده بودند و صدای سخنرانی و صحبتهای هنرمندان را،
که از داخل ساختمان به بیرون میرسید گوش میدادند. پس از آنکه مراسم تمام شد،
درب خانهی ویلایی انجمنهنرمندان باز شد، و چهرههای سرشناسی که در مراسم شرکت داشتند،
یک به یک، اقدام به بیرون آمدن نمودند. در این میان، من که با سعی و تلاش برای دیدن هنرمندان،
از لابلای جمعیت خود را به جلو میرساندم، دیدم که از دور، استاد انوشیروان روحانی،
مشغول آمدن به سمت خیابان اصلی هستند. ایشان که نزیک شدند، ۲-۳ نفر همچون بادیگارد،
اطرافشان بودند و همگی بسیار شیک و با نزاکت، به سمت ماشین استاد در حال حرکت بودند.
مردم نزدیکشان میآمدند و سلام میکردند. من نیز با شوق فراوان، خواستم برای احوالپرسی نزد استاد روم،
اما وقار راهرفتن ایشان و همراهانشان، که بسان یک پلان بسیار خوشکادر و سینمایی بود،
من را در جایی که ایستاده بودم، میخکوب کرد. بویژه آنکه، یکی از همراهان استاد انوشیروان روحانی،
همین جناب -حسین شهاب بازیگر- بودند، که همچون بادیگاردی کارآزموده، در کنار استاد قدم برمیداشتند.
آنها همگی نگاهشان به سمت پایین بود و در کنار سلام و احوالپرسی با مردم،
همچنین شیوهی راه رفتن بسیار حسابشدهای داشتند، تا جاییکه آن روز و دیدن این گرامیان،
بسان سکانسی خوشساخت از فیلمی مشهور، برای همیشه در ذهنم بر جای مانده است. ...
- فایل بسیار نوستالژیک زیر، با آنکه ۳۲ ثانیه است، اما ارزش سالها دیده شدن را دارد.
با سپاس فراوان از -جناب Behzad Qrbani (در سایت والامقام یو.تویووب)-
* -علی حاتمی- و -محمدعلی فردین- و -نعمت اله گرجی-
گفتگویشان در یک کادر ...
مراسم زندهیاد رقیه چهره آزاد - دیماه ۱۳۷۳ ...
http://s8.picofile.com/file/8327042568/Ali_Hatami_M_A_Fardin_N_Gorji_DeYmahe_1373.mp4.html
یاد خاطرات گرامی ~ سلامت باشید ~ وقت خوش
صفحه 14 از 16 • 1 ... 8 ... 13, 14, 15, 16
مواضيع مماثلة
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
صفحه 14 از 16
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد