فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
+34
stalker
Milassyui
aghaghi
S@M
arman
alimontaz
Heidii
Mihakralj
volant
slevin(HAMID
keyvanmoeini
abnbat
SMAM
jasonbourne
پل کوچولو
ASDALIREZA105
erfan
ramin
edo
Clover
Heidi
sahra_7
Negin 2
Indiana Jones
mehrnaz_sadeghi86
Ishpateka
fazel1994
afsoon520
ahmad1300mo
Emiliano
kazvash
faridonline
babak
59
38 مشترك
صفحه 29 از 40
صفحه 29 از 40 • 1 ... 16 ... 28, 29, 30 ... 34 ... 40
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
پیشگفتار:
با درود خدمت تمام یاران ارجمند فروم رویایی.
امیر جان، بسیار سپاسگزارم از دیدگان مهر شما، که همیشه جاریست.
در این مدت بسیار دلتنگ فروم بودم و از سوی دیگر گمان کردم،
که پس از بازگشت و رسیدن خدمت شما گرامیان و انجمن خاطره هایمان،
هر آنچه در فکرم همانند بازماندههای ذهنی از اینسو و آنسو،
در دیار نوستالژیک برجای مانده است را بگویم،
و سپس دفتر یادمانهها را ببندم،
از اینرو شاید این پست،
آخرین گفتار باشد.
گوهر درون
سخن اول:
سال ۱۳۷۶، دوران هنایش گذاری را برای موزیک پاپ ایران رقم زد.
پس از وقفه ای تقریبن ۲۰ ساله، این اولین بار بود که از رسانه ی ملی ایران،
صداهایی شبیه به برخی از خوانندگان مشهور قبل از ۵۷ و آنهایی که دیگر لوس آنجلسی بودند،
از شبکه ی تازه تاسیس و پر مخاطب "رادیو پیام" بارها و بارها پخش میشد.
یکی شبیه به د. اقبالی می خواند، ... دیگری صدایش یادآور ابراهیم حامدی بود و ....
در این میان، صدایی ظهور کرده بود که با همه فرق داشت. ... خوب بیاد دارم که در بهار ۱۳۷۶،
یعنی زمانی که سال سوم دبیرستان بودم، آهنگی از کانال یک با تصاویری از طبیعت پخش میشد،
که بسیار گوش را بخود متوجه میساخت. خواننده اش صدایی بود که با تمام جدیدیهای آن زمان فرق داشت،
تقلیدی در کارش نبود و با آنکه جنس صدایش از کیفیت تاپی حتی برخوردار نبود،
اما پیدا بود که با کار موسیقی آشناست و هیچ که نباشد، حرفه ای و درست می خواند.
پس از گذشت چند هفته که این آهنگ مرتب در بخش شبانگاهی کانال یک و همچنین،
از رادیو پیام بارها و بارها پخش میشد، یک شب در یکی از برنامههای مناسبتی همان شبکه،
که بمناسبت جشنی آیینی برپا بود، این آهنگ دوباره پخش شد و اینبار دوربین تلویزیون،
جوانی را نشان داد که همراه با این آهنگ لب خونی میکرد. ... از ظاهرش پیدا بود،
که جوان باکلاس و اهل هنریست، با عوام فرق داشت. ... سپس پس از تمام شدن اجرای آهنگ،
مجری صحبت را با او آغاز کرد و معلوم شد که این آهنگ، ساخته ی خودش میباشد و در اصل،
بسیاری از سازها را نیز خود نواخته است. ... این آغاز بسیار خوبی بود برای شادمهر عقیلی،
برای جوانی موزیسین، که در سالهای پایانی دهه ی هفتاد، بسیار خوش درخشید.
در سال ۱۳۷۷، کمپانی سروش دست به انتشار آلبومی زد با نام "فصل آشنایی"،
که در آن، آهنگهای خوبی از آن خوانندگان نوظهور و تقلیدکار، منتشر شده بود.
اما نکته مهم این آلبوم، هنرنمایی شادمهر بود که با دو آهنگ حضور داشت و یکی از آنها،
همان اولین و بهترین کارش یعنی "معبود" بود: ... اگر روزی رسد دستم به دامانت، کنم جان را بقربانت، ولی .../
در همان سال ۱۳۷۷، اولین آلبوم مستقل از شادمهر منتشر شد که شامل بازنوازی آهنگهای زیبای قدیمی،
با اجرای او بود و بی شک نکته ی مهم آن، نواختن چند ساز توسط خودش در این آهنگهای بی کلام بود.
شادمهر عقیلی، از اپتدا جایگاه پرسش و ایجاد تنش برای واحد موسیقی صدا و سیما و بخش موسیقی وزارت ارشاد بود.
کار تا جایی بالا گرفت که در سال ۱۳۷۸، زمانی که آلبوم "دهاتی" برای گرفتن مجوز به ارشاد فرستاده میشود،
رئیس وقت واحد موسیقی آنزمان "استاد کامبیز روشن روان"، مخالفت شدیدی میکند و میگوید که مجوز نمیدهم،
اما این آلبوم برخلاف نظر ایشان مجوز میگیرد و منتشر میشود. استاد روشن روان نیز استعفای خود را اعلام میکند.
آهنگ خاطره انگیز و دلنشین "معبود" با آهنگسازی و اجرای شادمهر عقیلی - ۱۳۷۶ :
http://s5.picofile.com/file/8116045376/Shadmehr_Aghili_Maboud_1376_.rar.html
فیلم "پر پرواز"، اولین فیلم سینمایی با بازی شادمهر بود که در سال ۱۳۷۹، پر فروشترین فیلم سال نیز شد!.
این فیلم، یک محصول سینمایی قابل قبول در سبک فیلمهای رمانتیک و سرگرم کننده هست،
که سینمای ایران در سالهای پایانی دهه ی هفتاد به آن نیاز فراوان داشت و همچنان هم،
بوجود چنین کارهایی محتاج میباشد. ... شوربختانه در فرهنگ سینمای ایران،
فیلمهایی که داستانشان ساده، صمیمی و خالی از فلسفه بافیهای پیچیده و پوشالی هستند،
با آنکه از ساختار خوب و مناسبی برخوردار میباشند و مخاطب را به سالنهای سینما میکشانند،
سریع توسط یکسری که اسمشان منتقد است، برچست تجاری میخورند و بی ارزش میگردند،
در حالی که عنوان "فیلم تجاری"، مفهوم ساده ای نیست و قوانین خود را دارا میباشد.
در قبل از ۵۷ هم، فیلم هایی چون: "همسفر"، "در امتداد شب"، "ممل امریکایی" و ...،
آنطور که باید و شاید، مورد توجه اهالی سینما قرار نمیگرفتند و این در حالیست که این فیلم ها،
همچنان هم مخاطب دارند و با اینکه بیش از ۳ دهه، از ساخت و اکران اول آنها گذشته،
اما هنوز هم میتوان بارها و بارها، به تماشای آنها نشست و انگار که همین دیروز ساخته شده اند.
درد سینمای ایران اینست، که دوگانگیهای اجتماعی ما، در آن نفوذ دارد و بدتر از همه،
این هست که کشورهای دیگر، سینمای ایران را با فیلمهایی میشناسند که پسر بچه ای،
بخاطر دفتر مشقش، باید از این روستا به آن روستا برود و ناخودآگاه این فکر به دنیا تحمیل میشود،
که ایران روستاییست، که هیچ آبادانی و نشان از پیشرفت و سازندگی در آن وجود نداشته و ندارد!.
کسانی همچون آقای عباس کیارستمی، خائنی بیش نیستند. ایشان، فکر تبلیغاتی اش بسیار خوب است،
چرا که در سالهای پایانی دهه ی هفتاد، آن بیلبوردهای معروف زرد رنگ و خوش فکرانه ی " ا و ب"،
که سپس تبدیل شد به "کتاب اول"، ایده و اجرای او بود و باز هم میگویم، که فکر تبلیغاتی ایشان،
بسیار خوب و قابل ستایش است، اما دوربین فیلمسازی اش، ایران را در بیشتر موارد،
یا دشت بی آب و علفی نشان میدهد، و یا روستایی که هیچ امکاناتی ندارد، اما خود ایشان،
زندگی اش مدرن است و به جاهای درجه یک دنیا رفت و آمد دارد. به زادگاه، نباید خیانت کرد.
... باری، شادمهر عقیلی، ستاره ی شده در دنیای موزیک پاپ و سینمای تجاری ایران.
اما عرصه را به او تنگ کردند تا جایی که در اواخر حضورش در ایران یعنی ۱۳۸۰،
اجازه ی ورود به استودیوهای رسمی ضبط صدا را نداشت و سرانجام در بهار سال ۱۳۸۱،
ایران را به مقصد کانادا ترک کرد و به جمع مهاجران در شهر تورنتو پیوست.
شادمهر عقیلی در اصل، یک قربانی هست، قربانی کوته بینی سیستم فکری،
که در هنر و فرهنگ ایران وجود دارد. شرایط نباید بگونه ای میشد تا او مجبور به ترک وطن شود.
جای او در داخل ایران بود و نه جایی دیگر. شاید خودش نیز اکنون، با گذشت بیش از یک دهه از مهاجرتش،
میبیند که در سالهای جاری، چه صداهای لوس و بیمزه ای، قانونی وارد موسیقی شدند،
و بی هیچ دردسری، آشکارا و بی پروا، مشغول پایین آوردن سطح موسیقی در ایران هستند.
جای شادمهر عقیلی در وطنش، بسیار بسیار خالیست ...
.
.
.
سخن دوم:
بیش از ۹ سال پیش، یعنی درست زمانی که ۱ ماه مانده بود به پایان سال ۲۰۰۴،
برای من در شهر محل سکونت، حادثه ای اتفاق افتاد، که منجر به بریدگی شدید
و زخمی شدن دستهایم گردید. از آنجایی که خونریزی شدید بود، به بیمارستان منتقل شدم.
نزیک به نیمه شب بود و تنها یک دکتر کشیک در آن بیمارستان قدیمی حضور داشت.
پس از تزریق ماده ی بیهوشی موضعی، آقای دکتر خوش اخلاق، اقدام به دوختن بریدگیها کرد
و در این میان با پرسشی همیشگی که برای خارجی ها در کشورهای دیگر هست،
سر صحبت را باز کرد و پرسید: "از کجا اومدی؟". من در همان حالت پاسخ دادم:
"از پرسیا اومدم، ایران کنونی". ... دکتر با حرکت چشمها فهماند که همان پرسیا را متوجه شده
و میداند که کجاست، و همچنین بلافاصله گفت: "ایران ... علی دایی" ... /
... من خود بشخصه اهل فوتبال نیستم، اما حرفهای علی دایی را بعضی وقتها گوش میکنم
و مصاحبههایش را می بینم. در زمینه ی مسایل اجتماعی نظرهای خوب و روشنی دارد.
هر فردی ممکن هست که اشتباهاتی داشته باشد، اما برخی انسانها، برگی از شناسنامه
و کارت ویزیت برای کشورشان هستند و در جهان، مایه ی افتخارند.
علی دایی از آن چهرههایی هست، که با تلاش خود از پلههای شهرت بالا آمده و گوهر درونی نیز دارد.
----------------------------------------------------------------
دبیرستان - ۱۳۶۵
... روزی روزگاری در نوروز ۹۲، کانال محترم "آی فیلم" در یکی از میان پردههای آنونس گونه ی خود،
پلانی چند ثانیه ای از فیلم خاطره انگیز "دبیرستان - ۱۳۶۵" را نشان داد ... از آن روز ماهها گذشت،
و ما دیگر نزیک به یک سال شکیبا بودیم و همچنان چشم امید به تماشای این فیلم داشتیم تا اینکه،
سرانجام در دوازدهم اسفند ماه امسال که همین چند روز پیش باشد، این فیلم بیاد ماندنی و نوستالژیک،
از کانال دوست داشتنی "نمایش"، پس از ۲۰ سال، باز پخش شد ... بسیار هم نیک است و جای سپاسش باقیست.
همچنین مراتب احترام خود را خدمت کارگردان این آفرینه ی سینمایی، جناب آقای "اکبر صادقی" بیان میداریم ...
موسیقی دلنشین استاد مجید انتظامی ...
و صدای بیهمتای استاد خسرو خسرو شاهی ...
ما با چنین فیلمهایی بزرگ شدیم ...
فیلم کامل "دبیرستان - ۱۳۶۵" در یک فایل فشرده (کیفیت و اندازه مناسب):
http://s5.picofile.com/file/8116048550/Dabirestan_1365.rar.html
پی نوشت:
کانال محترم "نمایش"، گویا بتازگی قبل از پخش فیلمهای سینمایی،
موسیقی کوتاه و بسیار بسیار زیبایی را پخش میکند که حتما آنرا شنیده اید.
نزدیک به ۱۱ سال پیش، یک سی دی خریده بودم با نام "رقصهای فولکوریک اروپایی"،
که شوربختانه به امانت داده شد اما باز گردانده نشد. ملودی آهنگ یاد شده،
که در لینک زیر قرار گرفت، یاد آور اولین آهنگ از آن سی دی هست،
و شاید ساخته ی همان آهنگساز باشد که نامش را حتی نمیدانم.
http://s5.picofile.com/file/8116045418/Muzik_Anons_NamayeshTV.wma.html
.
.
.
یاران گرامی، بیش از سه سال در خدمت فروم رویایی بودم.
اگر به انجمن بازنگشتم، بدیها را به بزرگی خودتان ببخشید.
نوستالژی و یادمانه ها، همیشه در اندیشه و زندگی ما هستند.
پیشاپیش، سال ۱۳۹۳ خورشیدی را نیز شاد باش میگویم،
و برای تمام اعضای گرامی و مهمانان فروم رویایی،
سلامتی و کامیابیهای روزافزون را از پروردگار خواهانم.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
بدرود.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الجمعة مارس 14, 2014 11:30 pm ، و در مجموع 3 بار ويرايش شده است.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
سلام 59 عزیز
گرچه دیدن ، شنیدن و خواندن یادواره های گذشته خوشحال و گاهی ذوق زده ام می کند،اما مدتهاست دلیل آمدن و دیدن این فروم دوستانی هستند که اینجا حضور دارند.
می آیم میبینم حتی اگر حرفی برای گفتن نداشته باشم.
وضه کمدی تراژیکی دارم با این فروم یعنی به دلیلی مجهول امکان دیدن این فروم جز با ترفند استفاده از گوگل ترانسلیتور آن هم با گرافیک به هم ریخته و عکسهای جا افتاده و فونتهای در هم و برهم مقدور نمی شود.
شاید دلیل کم نوشتنم همین باشد.اما باز هم میایم و نوشته ها و مکالمه های سایر دوستان را میخوانم و لذت می برم. می شود گفت دوستان این فروم برایم همان لذت خاطرات شیرین گذشته را به ارمغان می اورند.
نگران بازگشت شما نیستم
ممکن است سکوت کنید ولی قطعا باز هم به اینجا سر خواهید زد
به امید دیدار
گرچه دیدن ، شنیدن و خواندن یادواره های گذشته خوشحال و گاهی ذوق زده ام می کند،اما مدتهاست دلیل آمدن و دیدن این فروم دوستانی هستند که اینجا حضور دارند.
می آیم میبینم حتی اگر حرفی برای گفتن نداشته باشم.
وضه کمدی تراژیکی دارم با این فروم یعنی به دلیلی مجهول امکان دیدن این فروم جز با ترفند استفاده از گوگل ترانسلیتور آن هم با گرافیک به هم ریخته و عکسهای جا افتاده و فونتهای در هم و برهم مقدور نمی شود.
شاید دلیل کم نوشتنم همین باشد.اما باز هم میایم و نوشته ها و مکالمه های سایر دوستان را میخوانم و لذت می برم. می شود گفت دوستان این فروم برایم همان لذت خاطرات شیرین گذشته را به ارمغان می اورند.
نگران بازگشت شما نیستم
ممکن است سکوت کنید ولی قطعا باز هم به اینجا سر خواهید زد
به امید دیدار
babak- تعداد پستها : 318
Join date : 2009-09-11
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:
پیشگفتار:
با درود خدمت تمام یاران ارجمند فروم رویایی.
امیر جان، بسیار سپاسگزارم از دیدگان مهر شما، که همیشه جاریست.
در این مدت بسیار دلتنگ فروم بودم و از سوی دیگر گمان کردم،
که پس از بازگشت و رسیدن خدمت شما گرامیان و انجمن خاطره هایمان،
هر آنچه در فکرم همانند بازماندههای ذهنی از اینسو و آنسو،
در دیار نوستالژیک برجای مانده است را بگویم،
و سپس دفتر یادمانهها را ببندم،
از اینرو شاید این پست،
آخرین گفتار باشد.
گوهر درون
سخن اول:
سال ۱۳۷۶، دوران هنایش گذاری را برای موزیک پاپ ایران رقم زد.
پس از وقفه ای تقریبن ۲۰ ساله، این اولین بار بود که از رسانه ی ملی ایران،
صداهایی شبیه به برخی از خوانندگان مشهور قبل از ۵۷ و آنهایی که دیگر لوس آنجلسی بودند،
از شبکه ی تازه تاسیس و پر مخاطب "رادیو پیام" بارها و بارها پخش میشد.
یکی شبیه به د. اقبالی می خواند، ... دیگری صدایش یادآور ابراهیم حامدی بود و ....
در این میان، صدایی ظهور کرده بود که با همه فرق داشت. ... خوب بیاد دارم که در بهار ۱۳۷۶،
یعنی زمانی که سال سوم دبیرستان بودم، آهنگی از کانال یک با تصاویری از طبیعت پخش میشد،
که بسیار گوش را بخود متوجه میساخت. خواننده اش صدایی بود که با تمام جدیدیهای آن زمان فرق داشت،
تقلیدی در کارش نبود و با آنکه جنس صدایش از کیفیت تاپی حتی برخوردار نبود،
اما پیدا بود که با کار موسیقی آشناست و هیچ که نباشد، حرفه ای و درست می خواند.
پس از گذشت چند هفته که این آهنگ مرتب در بخش شبانگاهی کانال یک و همچنین،
از رادیو پیام بارها و بارها پخش میشد، یک شب در یکی از برنامههای مناسبتی همان شبکه،
که بمناسبت جشنی آیینی برپا بود، این آهنگ دوباره پخش شد و اینبار دوربین تلویزیون،
جوانی را نشان داد که همراه با این آهنگ لب خونی میکرد. ... از ظاهرش پیدا بود،
که جوان باکلاس و اهل هنریست، با عوام فرق داشت. ... سپس پس از تمام شدن اجرای آهنگ،
مجری صحبت را با او آغاز کرد و معلوم شد که این آهنگ، ساخته ی خودش میباشد و در اصل،
بسیاری از سازها را نیز خود نواخته است. ... این آغاز بسیار خوبی بود برای شادمهر عقیلی،
برای جوانی موزیسین، که در سالهای پایانی دهه ی هفتاد، بسیار خوش درخشید.
در سال ۱۳۷۷، کمپانی سروش دست به انتشار آلبومی زد با نام "فصل آشنایی"،
که در آن، آهنگهای خوبی از آن خوانندگان نوظهور و تقلیدکار، منتشر شده بود.
اما نکته مهم این آلبوم، هنرنمایی شادمهر بود که با دو آهنگ حضور داشت و یکی از آنها،
همان اولین و بهترین کارش یعنی "معبود" بود: ... اگر روزی رسد دستم به دامانت، کنم جان را بقربانت، ولی .../
در همان سال ۱۳۷۷، اولین آلبوم مستقل از شادمهر منتشر شد که شامل بازنوازی آهنگهای زیبای قدیمی،
با اجرای او بود و بی شک نکته ی مهم آن، نواختن چند ساز توسط خودش در این آهنگهای بی کلام بود.
شادمهر عقیلی، از اپتدا جایگاه پرسش و ایجاد تنش برای واحد موسیقی صدا و سیما و بخش موسیقی وزارت ارشاد بود.
کار تا جایی بالا گرفت که در سال ۱۳۷۸، زمانی که آلبوم "دهاتی" برای گرفتن مجوز به ارشاد فرستاده میشود،
رئیس وقت واحد موسیقی آنزمان "استاد کامبیز روشن روان"، مخالفت شدیدی میکند و میگوید که مجوز نمیدهم،
اما این آلبوم برخلاف نظر ایشان مجوز میگیرد و منتشر میشود. استاد روشن روان نیز استعفای خود را اعلام میکند.
آهنگ خاطره انگیز و دلنشین "معبود" با آهنگسازی و اجرای شادمهر عقیلی - ۱۳۷۶ :
http://s5.picofile.com/file/8116045376/Shadmehr_Aghili_Maboud_1376_.rar.html
فیلم "پر پرواز"، اولین فیلم سینمایی با بازی شادمهر بود که در سال ۱۳۷۹، پر فروشترین فیلم سال نیز شد!.
این فیلم، یک محصول سینمایی قابل قبول در سبک فیلمهای رمانتیک و سرگرم کننده هست،
که سینمای ایران در سالهای پایانی دهه ی هفتاد به آن نیاز فراوان داشت و همچنان هم،
بوجود چنین کارهایی محتاج میباشد. ... شوربختانه در فرهنگ سینمای ایران،
فیلمهایی که داستانشان ساده، صمیمی و خالی از فلسفه بافیهای پیچیده و پوشالی هستند،
با آنکه از ساختار خوب و مناسبی برخوردار میباشند و مخاطب را به سالنهای سینما میکشانند،
سریع توسط یکسری که اسمشان منتقد است، برچست تجاری میخورند و بی ارزش میگردند،
در حالی که عنوان "فیلم تجاری"، مفهوم ساده ای نیست و قوانین خود را دارا میباشد.
در قبل از ۵۷ هم، فیلم هایی چون: "همسفر"، "در امتداد شب"، "ممل امریکایی" و ...،
آنطور که باید و شاید، مورد توجه اهالی سینما قرار نمیگرفتند و این در حالیست که این فیلم ها،
هچنان هم مخاطب دارند و با اینکه بیش از ۳ دهه، از ساخت و اکران اول آنها گذشته،
اما هنوز هم میتوان بارها و بارها، به تماشای آنها نشست و انگار که همین دیروز ساخته شده اند.
درد سینمای ایران اینست، که دوگانگیهای اجتماعی ما، در آن نفوذ دارد و بدتر از همه،
این هست که کشورهای دیگر، سینمای ایران را با فیلمهایی میشناسند که پسر بچه ای،
بخاطر دفتر مشقش، باید از این روستا به آن روستا برود و ناخودآگاه این فکر به دنیا تحمیل میشود،
که ایران روستاییست، که هیچ آبادانی و نشان از پیشرفت و سازندگی در آن وجود نداشته و ندارد!.
کسانی همچون آقای عباس کیارستمی، خائنی بیش نیستند. ایشان، فکر تبلیغاتی اش بسیار خوب است،
چرا که در سالهای پایانی دهه ی هفتاد، آن بیلبوردهای معروف زرد رنگ و خوش فکرانه ی " ا و ب"،
که سپس تبدیل شد به "کتاب اول"، ایده و اجرای او بود و باز هم میگویم، که فکر تبلیغاتی ایشان،
بسیار خوب و قابل ستایش است، اما دوربین فیلمسازی اش، ایران را در بیشتر موارد،
یا دشت بی آب و علفی نشان میدهد، و یا روستایی که هیچ امکاناتی ندارد، اما خود ایشان،
زندگی اش مدرن است و به جاهای درجه یک دنیا رفت و آمد دارد. به زادگاه، نباید خیانت کرد.
... باری، شادمهر عقیلی، ستاره ی شده در دنیای موزیک پاپ و سینمای تجاری ایران.
اما عرصه را به او تنگ کردند تا جایی که در اواخر حضورش در ایران یعنی ۱۳۸۰،
اجازه ی ورود به استودیوهای رسمی ضبط صدا را نداشت و سرانجام در بهار سال ۱۳۸۱،
ایران را به مقصد کانادا ترک کرد و به جمع مهاجران در شهر تورنتو پیوست.
شادمهر عقیلی در اصل، یک قربانی هست، قربانی کوته بینی سیستم فکری،
که در هنر و فرهنگ ایران وجود دارد. شرایط نباید بگونه ای میشد تا او مجبور به ترک وطن شود.
جای او در داخل ایران بود و نه جایی دیگر. شاید خودش نیز اکنون، با گذشت بیش از یک دهه از مهاجرتش،
میبیند که در سالهای جاری، چه صداهای لوس و بیمزه ای، قانونی وارد موسیقی شدند،
و بی هیچ دردسری، آشکارا و بی پروا، مشغول پایین آوردن سطح موسیقی در ایران هستند.
جای شادمهر عقیلی در وطنش، بسیار بسیار خالیست ...
.
.
.
سخن دوم:
بیش از ۹ سال پیش، یعنی درست زمانی که ۱ ماه مانده بود به پایان سال ۲۰۰۴،
برای من در شهر محل سکونت، حادثه ای اتفاق افتاد، که منجر به بریدگی شدید
و زخمی شدن دستهایم گردید. از آنجایی که خونریزی شدید بود، به بیمارستان منتقل شدم.
نزیک به نیمه شب بود و تنها یک دکتر کشیک در آن بیمارستان قدیمی حضور داشت.
پس از تزریق ماده ی بیهوشی موضعی، آقای دکتر خوش اخلاق، اقدام به دوختن بریدگیها کرد
و در این میان با پرسشی همیشگی که برای خارجی ها در کشورهای دیگر هست،
سر صحبت را باز کرد و پرسید: "از کجا اومدی؟". من در همان حالت پاسخ دادم:
"از پرسیا اومدم، ایران کنونی". ... دکتر با حرکت چشمها فهماند که همان پرسیا را متوجه شده
و میداند که کجاست، و همچنین بلافاصله گفت: "ایران ... علی دایی" ... /
... من خود بشخصه اهل فوتبال نیستم، اما حرفهای علی دایی را بعضی وقتها گوش میکنم
و مصاحبههایش را می بینم. در زمینه ی مسایل اجتماعی نظرهای خوب و روشنی دارد.
هر فردی ممکن هست که اشتباهاتی داشته باشد، اما برخی انسانها، برگی از شناسنامه
و کارت ویزیت برای کشورشان هستند و در جهان، مایه ی افتخارند.
علی دایی از آن چهرههایی هست، که با تلاش خود از پلههای شهرت بالا آمده و گوهر درونی نیز دارد.
----------------------------------------------------------------
دبیرستان - ۱۳۶۵
... روزی روزگاری در نوروز ۹۲، کانال محترم "آی فیلم" در یکی از میان پردههای آنونس گونه ی خود،
پلانی چند ثانیه ای از فیلم خاطره انگیز "دبیرستان - ۱۳۶۵" را نشان داد ... از آن روز ماهها گذشت،
و ما دیگر نزیک به یک سال شکیبا بودیم و همچنان چشم امید به تماشای این فیلم داشتیم تا اینکه،
سرانجام در دوازدهم اسفند ماه امسال که همین چند روز پیش باشد، این فیلم بیاد ماندنی و نوستالژیک،
از کانال دوست داشتنی "نمایش"، پس از ۲۰ سال، باز پخش شد ... بسیار هم نیک است و جای سپاسش باقیست.
همچنین مراتب احترام خود را خدمت کارگردان این آفرینه ی سینمایی، جناب آقای "اکبر صادقی" بیان میداریم ...
موسیقی دلنشین استاد مجید انتظامی ...
و صدای بیهمتای استاد خسرو خسرو شاهی ...
ما با چنین فیلمهایی بزرگ شدیم ...
فیلم کامل "دبیرستان - ۱۳۶۵" در یک فایل فشرده (کیفیت و اندازه مناسب):
http://s5.picofile.com/file/8116048550/Dabirestan_1365.rar.html
پی نوشت:
کانال محترم "نمایش"، گویا بتازگی قبل از پخش فیلمهای سینمایی،
موسیقی کوتاه و بسیار بسیار زیبایی را پخش میکند که حتما آنرا شنیده اید.
نزدیک به ۱۱ سال پیش، یک سی دی خریده بودم با نام "رقصهای فولکوریک اروپایی"،
که شوربختانه به امانت داده شد اما باز گردانده نشد. ملودی آهنگ یاد شده،
که در لینک زیر قرار گرفت، یاد آور اولین آهنگ از آن سی دی هست،
و شاید ساخته ی همان آهنگساز باشد که نامش را حتی نمیدانم.
http://s5.picofile.com/file/8116045418/Muzik_Anons_NamayeshTV.wma.html
.
.
.
یاران گرامی، بیش از سه سال در خدمت فروم رویایی بودم.
اگر به انجمن بازنگشتم، بدیها را به بزرگی خودتان ببخشید.
نوستالژی و یادمانه ها، همیشه در اندیشه و زندگی ما هستند.
پیشاپیش، سال ۱۳۹۳ خورشیدی را نیز شاد باش میگویم،
و برای تمام اعضای گرامی و مهمانان فروم رویایی،
سلامتی و کامیابیهای روزافزون را از پروردگار خواهانم.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
بدرود.
1. "59" عزیز، خوش اومدی.
2. باز نیومده، حرفای غم انگیز زدی که، داداش؟
قرار شد اگه می ریم، موقتی باشه و نه برای همیشه.
این دم عیدی، حرفای خوب خوب بزنیم دیگه، باشه؟
3. از خوندن سطر سطر نوشته های زیبا و پراحساس شما درباره ی "شادمهر عقیلی" و "علی دایی" جداً لذت بردم؛ بخصوص، این که هر دوی این عزیزان رو خیلی دوس دارم. "شادمهر عقیلی" رو که براش سنگ تموم گذاشتید و در هنرش شکی نیست؛ فقط حیف که، الکی الکی مثل "گلشیفته" رفت اون ور و محبوبیتش رو از دست داد. اگه اینجا می بودن این دو عزیز، خیییییلی خییییلیی زودتر پلکان ترقی رو طی می کردن و محبوبیتشون بیشتر هم بود. حیف!
در مورد "علی دایی" از همون سال ها پیش بهش ارادت خاصی داشته م. خیلی بزرگواره این مرد و با تموم بی حرمتی هایی که از گوشه و کنار بهش می شه، باز هم خودشو کوچیک نمی کنه.
نامش تو دنیا شناخته شده ست، تو سایت فیفا، تو چند نسخه ی "گینس" و ...؛ اما، خاکی تر از اونه که مث خیلیا جار بزنه.
آفرین به شما که این قدر خوب گاهی از افرادی می نویسید؛ که، حقشون باید ادا بشه و کاش بنده هم می تونستم قلم شیوایی چون شما داشته باشم؛ اما، افسوس که هنرم مطالعه ی نوشته های شما و دوستانه.
4. در مورد دست هاتون، امیدوارم به خیر گذشته باشه و با توجه به این که می فرمایید قضیه ی 9 سال پیشه، حتماً همین طوره. خیلی شانس آوردید که اتفاقی نیفتاده؛ چون، شما هنرمندید و دست ابزار مهمی براتونه.
یادمه زمانی که نزد آقای "حامد آریان نژاد" برای یادگیری پیانو می رفتم و از قطع شدن انگشت شستش در اثر اره ی ام دی اف می گفت، خودمو جای اون تصور کردم و کلی غصه خوردم. خوشبختانه انگشتشون رو سریع پیوند می زنن و الآن ایشون هیچ مشکلی ندارن؛ اما، اگه این اتفاق نمی افتاد، قطعاً خیلی تو کار حرفه ای این عزیز تأثیر می ذاشت. در همین جا به این دوست عزیز و استاد بزرگوار، سلام عرض می کنم:
5. و در پایان، باز هم ممنون؛ که، از "دبیرستان" فایل کاملشو گذاشتید. این فیلم، یه روز سرد پاییزی رو برای من تداعی می کنه؛ شاید چون، اولین باری که دیدمش چنین بود.
..............................................
6. در مورد اون موسیقی کوتاه و زیبای "شبکه ی نمایش" متأسفانه اطلاعاتی در دست ندارم. باید منتظر دوستانی چون "میحا" باشیم.
7. پی اس: می خواستم این نوشته رو پست کنم که دیدم "بابک" عزیز هم اومده و نظر داده.
"بابک" جان، به هر طریقی هست، ارتباطتو با ما قطع نکن، عزیز.
شما زمانی جزو قطب های مهم این انجمن بودید و با نوشته ها و فایل های خوبتون و حافظه ای، که همیشه بهش رشک برده م، باعث حیرت همه ی خواننده ها شدید. نمی گم مث اون روزا؛ اما، تا جایی که می تونید التفاتتون رو به انجمن خودتون کم نکنید.
در مورد دوست عزیزمون، "59"، بنده هم با شما همرأی هستم و می دونم ایشون برای یه مدتی خستگی در کنن، درست می شه.
8. گرچه کمی زوده؛ اما، پیشاپیش نوروز بر همگی مبارک. سال بسیار بسیار خوشی رو برای همه مون آرزومندم.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
"59" عزیز، خوش اومدی ولی خوش نگفتی.
شنیده ایم که وضعیت اوکراین درهم و برهم هست ولی نه به این حد که شما بخواهی ما رو ترک کنی.
به جرات می توان گفت که وضعیت ایران از اوکراین هم درهم و برهم تر هست ولی کسی اینجا رو ترک نمی کنه.
آقای شامهر عقیلی یکی از کارهایی که کرد بازنوازی آهنگی بود به نام POPCORN ساخته یک آلمانی که در اصل تباری یهودی دارد به نام Gershon Kingsley به سال 1969.
آهنگ در خواستی شما آهنگ تیراژ ابتدایی فیلمی به سال 2012 هست به نام Cloud Atlas
آلبومی رو می خواستم به شما تقدیم کنم در سال نو که چون شاید شما مصرانه خواستار رفتن باشید و این آلبوم رو نبینید الان به شما تقدیم می کنم.
این آلبوم خیلی قدیمی واسه کشور ترکیه هست که بهترین آهنگهای فیلم این کشور رو جمع آوری کرده و در یک صفحه گرامافون ارائه کرده است.
آلبومی بسیار قدیمی هست ولی شاید آهنگی آشنا واسه شما داشته باشد.
ناگفته نماند که این آلبوم بیکلام می باشد.
متاسفانه هنوز کاور این آلبوم بدستم نرسیده است.
امیدوارم لذت ببرید.
میحا.
شنیده ایم که وضعیت اوکراین درهم و برهم هست ولی نه به این حد که شما بخواهی ما رو ترک کنی.
به جرات می توان گفت که وضعیت ایران از اوکراین هم درهم و برهم تر هست ولی کسی اینجا رو ترک نمی کنه.
آقای شامهر عقیلی یکی از کارهایی که کرد بازنوازی آهنگی بود به نام POPCORN ساخته یک آلمانی که در اصل تباری یهودی دارد به نام Gershon Kingsley به سال 1969.
- كد:
http://en.wikipedia.org/wiki/Popcorn_%28instrumental%29
آهنگ در خواستی شما آهنگ تیراژ ابتدایی فیلمی به سال 2012 هست به نام Cloud Atlas
- كد:
http://s5.picofile.com/file/8116087534/Cloud_Atlas_Opening_Title.mp3.html
آلبومی رو می خواستم به شما تقدیم کنم در سال نو که چون شاید شما مصرانه خواستار رفتن باشید و این آلبوم رو نبینید الان به شما تقدیم می کنم.
این آلبوم خیلی قدیمی واسه کشور ترکیه هست که بهترین آهنگهای فیلم این کشور رو جمع آوری کرده و در یک صفحه گرامافون ارائه کرده است.
آلبومی بسیار قدیمی هست ولی شاید آهنگی آشنا واسه شما داشته باشد.
ناگفته نماند که این آلبوم بیکلام می باشد.
متاسفانه هنوز کاور این آلبوم بدستم نرسیده است.
امیدوارم لذت ببرید.
میحا.
- كد:
http://rapidshare.com/share/6002105401AA1DFE023BB4935E507367
Mihakralj- تعداد پستها : 169
Join date : 2012-04-15
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
با درود خدمت تمام یاران ارجمند. از دیدگان مهر همگی سپاسگزارم.
باور بفرمایید که اهل لوس بازی و خرید توجه نیستم،
خودم بهتر میدانم که با حساب دیروز، تا کنون سه بار خداحافظی کرده ام!.
راستش من ترسی دارم که در تمام زمینههای زندگی همراهم هست و گاهن آزار دهنده میشود،
و آن ترس از "سکوت" و "ایستادن در جا" میباشد. برای همین هر زمان که احساس میکنم،
در یک زمینه ی مشخص، دارم به انتها میرسم، سعی میکنم تا آن مورد را ترک کنم،
تا اینکه باشم اما این حضور، ساکت و بدون پویایی باشد. به هر حال، صحبت رفتن را دیگر نمیکنم،
اما اگر ساکت و بدون پست و مطلب بودم، به بزرگی خودتان ببخشید. باز هم سپاسگزارم. منت به سر من دارید.
بابک گرامی، بسیار ممنون هستم از لطف شما. همانگونه که امیر جان هم فرمودند،
شما یکی از ارکان این فروم رویایی بوده و هستید و اطلاعات بسیار خوبتان،
همانند یک بانک اطلاعاتی فیلم و هنر، همیشه راه گشا و ارزشمند بوده برای این انجمن دلها.
راستش ناراحت شدم که فروم رو با چنین زحمتی میبینید. امیدوارم که برطرف شود.
من نمیدانم که از چه مرورگری استفاده میکنید، من راستش بشخصه، سالهاست که opera استفاده میکنم،
و بسیار راضی هستم. دیروز هم، سرانجام نسخه ی جدیدش را نصب کردم، و به نسبت آنچه که بوده،
خیلی حتی بهتر شده است. به هر حال امیدوارم که این مورد، برای شما برطرف شود.
سپاسگزارم بابک جان. سلامت باشید همیشه.
امیر جان گرامی، ارادتمندم، الان سرم رو پایین گرفتم و دارم اینها رو مینویسم (لبخند).
نمیخوام حرفهای اپتدای متن رو دوباره تکرار کنم و شرمساریم بیشتر بشه.
بزرگوار هستید. بازهم ممنونم از شما و همه ی یاران گرامی. ... لطف دارید.
- بله آن ماجرا خدا رو شکر بخیر گذشت. بریدگیها روی ساعد دست بودند و البته جایشان بیادگار مانده است.
- و اما، بسیار خرسندم که یاد و صحبت در باره ی شادمهر و علی دایی، مورد پسند واقع شده است.
ممنونم از دیدگان مهر شما. ... ضمن تأیید فرمایشاتی که بخوبی داشتید، یک نکته ی دیگر را هم اضافه میکنم.
- بیش از ۱۱ سال پیش، من در خوابگاه در پایتخت این کشور زندگی میکردم و دوران مقدماتی زبان روسی را فرا میگرفتیم.
آن زمان، اینجا خیلی ارزانتر از ایران بود و کلن حال و هوای دیگری داشت. یک آرامش ویژه ای هنوز برپا بود،
شاید این آرامش، بر جای مانده از جادویی بود که زمان شوروی، ایجاد میکردند، تا تمام شهروندان،
خود را خوشبخت ترین مردم روی کره ی زمین بدانند!. ... باری، ما آن زمان نزدیک به ۱۰۰ نفر بودیم،
که به ترتیب و با فاصله ی چند ماه، در سال ۲۰۰۲ آمده بودیم به شهر کی یف. ... البته در دانشگاه اروپایی،
ما ۱۰۰ ایرانی بودیم، و در چند دانشگاه دیگر هم، دانشجویان ایرانی بودند. یکی از هموطنان، که سنش از من بیشتر بود،
در اتاق کناری زندگی میکرد و از آنجا که ایشان هم اهل هنر بود بیشتر باهم صحبت میکردیم. یک روز تعریف کرد که،
دانش آموخته ی هنرستان موسیقی هست و شادمهر عقیلی نیز همکلاس آنها بوده. ... در همان دوران هنرستان،
روزی جناب شادمهر عقیلی، زنگ اول را سر کلاس نمیآید. بچهها همگی کنجکاو میشوند که او کجاست،
چرا که از همه با استعدادتر و کوشاتر بوده. به هر حال زنگ تفریح میخورد و در این زمان،
آنها میبینند که شادمهر خان نفس زنان وارد هنرستان میشود و به چند نفر از بچهها میگوید،
که بیائید دم در برای کمک. اینها هم کنجکاو میشوند که ماجرا چیست، ... سرانجام به دم در رفته،
و میبینند که یک دستگاه "جاز"، در عقب وانتی هست. شادمهر مئگوید: "بچهها کمک کنیم بیاریمش پایین،
من تنهایی زورم نمیرسه، راننده هم که پشت فرمون جا خوش کرده و حاضر به کمک نیست،
... من اینرو از خونمون آوردم!، آخه دیدم که هنرستان "جاز" نداره، گفتم بیاریم با هم تمرین کنیم!".
- بسیار نیک و وفادارانه، که یادی داشتید امیر جان از مدرس پیانو، و ما نیز خوشحالیم،
که آن حادثه سخت، صرفنظر از مشکلات و رنجهایی که برای ایشان داشته، اما پایانش رضایت بخش بوده.
- خواهشم میکنم. خرسندم که فیلم خاطره انگیز دبیرستان مورد توجه قرار گرفته.
- در مورد موسیقی هم که میحا ی گرامی، بخوبی اطلاع رسانی داشتند.
سلامت باشید امیر جان. بازهم سپاسگزارم.
میحا ی گرامی، از لطف شما بسیار ممنونم. در اپتدای متن،
توضیحاتم رو خدمت همگی بیان داشتم. بهرحال به بزرگی خودتان ببخشید.
- بسیار ممنونم که به این خوبی، موسیقی رو کشف کردید. راستش زمانی که دیروز این آهنگ رو شنیدم،
و سپس لینک رو قرار دادم، هیچ شکی نداشتم که شما، بزودی در مورد اون شفاف سازی میکنید.
من این فیلم "اطلس ابر" رو ندیدم. البته خب سینما نشون میداد و تیزرش پخش میشد،
اما اون زمان هم یعنی سال ۲۰۱۲ یا ۲۰۱۳ که اکران داشت، اسمش خیلی برام جالب بود،
چون به روسی هم دقیقا همینگونه ترجمه شد. البته در پرانتز بگویم که زبان روسی،
خیلی دوستدار ترکیبهای وصفی هست و در بیشتر موارد، بجای ترکیب اضافی (یعنی مضاف و مضاف عالیه)،
از موصوف و صفت استفاده میکنه. برای نمونه، نام همین فیلم رو میگن "اطلس ابری".
کلا مضاف و مضاف الیه، حالت بسیار رسمی هست و در سبک گفتاری و نوشتاری "علمی" بیشتر استفاده میشه.
سبکهای "هنری" و حتی "روزنامه" ای، بیشتر علاقمند به استفاده از همان "موصوف و صفت" هستند.
در ضمن، همانگونه که بهتر میدانید، اکنون دیدم که آهنگساز این آفرینه ی دلنشین، آلمانی هستند (Reinhold Heil).
اما از حق نگذریم، کانال محترم "نمایش"، بهترین و زیباترین قسمت این آهنگ رو برای آنونس خود انتخاب کرده.
راستش حالا که به لطف شما روشن شد موسیقی این فیلم و اینکه آهنگساز آلمانی هست،
خیلی بیشتر بیاد اون سی دی "رقصهای فولکلوریک اروپایی" میافتم، و شاید ساخته ی همین آهنگساز بوده.
- من ۱ سال در پایتخت بودم، و از ۲۰۰۳ تا کنون، در شرق اینجا هستم که هم مرز با روسیه است.
کلا ببینید، اکراین به دو بخش شرقی و غربی تقسیم میشود.
شهرهای شرقی، روس زبان هستند و ساختارشان نیز، مثل روسیه هست.
اما غرب اکراین، گویش اکراینی دارند و کلا سبکشان فرق میکند.
آنها گرایش به لهستان دارند و چشم دیدن شرق کشورشان را هم، از همه جهت ندارند.
پایتخت هم، خب یک حالت مخلوطی دارد، اما فضایش، به اروپای شرقی میماند.
الان شلوغیها کم شده و آرام هست. بخش شرقی، کلا بجز چند روز، بدون نا آرامی بوده و هست.
البته جنوب کمی شلوغ بود همچنان تا چند روز پیش. ... اینرا هم بگویم، کلن این خبرگزاریهای جهانی،
بیش از حد هم روغن داغ را زیاد میکنند. شرایط را جوری نشان میدهد، که انگار کل کشور روی هواست،
در حالی که ماه پیش، زمانی که در پایتخت اینجا، آنهم در خیابان اصلی، شلوغ و حالت جنگ بود،
اما شرق کشور و بقیههای جاها، آرامتر از همیشه بود و نهایت این بود که در اوج شلوغی پایتخت،
اینجا هم در میدان اصلی، نهایت ۱۰۰ نفر جمع شده بودند، اما کلا همه چیز برقرار بود.
البته چند روزی اینجا هم شلوغ شد، اما هرچه بود، ۱ روز بود آنهم در مرکز شهر.
... در ضمن، در شهرهای شرقی، بسیاری خواستار مستقل شدن هستند.
یعنی برخلاف آنچه که در اخبار انعکاس پیدا میکند، خیلیها هم هیچ علاقهای به پیوستن،
به عمو سام و وارد اتحادیه شدن ندارند. اما خب، اخبار و رسانههای اصلی، دست پایتخت است.
این کشور، از دوگانگی رنج میبرد. دوگانگی فرهنگ، زبان و ... تا بوده هم همین بوده.
حتی، یک روایتی هست ... میگویند که اکراینیهای اصیل، یعنی آن زمان که اصلا شوروی و اتحاد و ... نبوده،
بسیاریشان به قاره ی تازه کشف شده ی آمریکا رفته بودند و آنها بودند که اولین بار،
سیستم مالی و حالتهای بانکی را در آمریکا ایجاد کردند. و آنجا از جهت نژادی هم، پایه گذار بودند.
یعنی شفاف تر بگویم، برخی از زادگان اکراین، نژاد آمریکا را از خود و ریشه هایشان میدانند.
یعنی صحبت از ۲۰۰ سال پیش هست. این ادعا، آنچنان هم بی اساس نیست، چرا که برخی از تیپهای چهره،
(البته نه در سمت شرقی)، شباهت به نژاد امریکایی دارند. و نکته ی دیگر اینکه،
در همین شهر، دانشگاهی هست که اکنون ۲۱۰ سالش است!. البته از پس از فروپاشی،
سال بسال سطحش پایین تر میآید. من خودم آنجا زبانشناسی خواندم،
و سر انجام وقتی ترم آخر فوق لیسانس بودم، بخاطر اعتراض به سطح پایین آموزش،
انصراف دادم. به خود رئیس دنشکده ی زبانهای خارجی هم گفتم که اینجا،
مهد کودکی بیش نیست. ... اما خب ۲۱۰ سال سنش هست!. یعنی درست برابر موجودیت رسمی آمریکا.
- بسیار ممنونم برای هدیه ارزشمند شما (آلبوم آهنگهای بیکلام ترکیه ای).
راستش اکنون کمی سعی کردم، اما "راپید" فعلا اجازه ی دریافت صادر نمیکند.
حتما باز امتحان خواهم کرد و آلبوم را خواهم گرفت و از جانب شما،
در "پیکو" نیز قرار گرفته و تقدیم فروم رویایی خواهد شد.
سپاسگزارم از لطف و توجه شما. سلامت باشید.
- میحا ی گرامی بسیار ممنونم که درباره ی " پاپ کورن" اطلاع رسانی داشتید.
شاید تمام جمعیت روی کره ی زمین، این آهنگ را بشناسند و با آن ارتباط برقرار کنند،
از بس که این ملودی، راحت، روان، پویا و کنجکاوانه هست.
از تمام یاران ارجمند بازهم ممنون هستم.
سلامت باشید.
.
.
.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
گل مریم - ۱۳۶۶
کارگردان: حسن محمدزاده
نویسندگان: حسن محمدزاده، حسین خندان، یوسف صمدزاده
مدیر فیلمبرداری: فضل اله فعال نوری
موسیقی: استاد کامبیز روشن روان
سرپرست گویندگان: استاد ناصر تهماسب
عکس: حسین ملکی
بازیگران: مجید مظفری، افسانه بایگان، زنده یاد مهین شهابی، شهلا ریاحی،
داریوش اسدزاده، پوراندخت مهیمن، منیژه دلدارگلچین، خسرو دستگیر و ....
تدوین: زنده یاد روح اله امامی
ساخت آنونس: زنده یاد ایرج گل افشان
ژانر: خانوادگی
سال ساخت: ۱۳۶۶
این فیلم، یکی از آفرینههای خوب سینمای شصت در سبک خانوادگی و رمانتیک میباشد.
با سپاس از کانال محترم "نمایش"، برای بازبخش این فیلمهای ماندگار.
همچنان هم چشم براه تماشای دیگر فیلمهای خوب از آن دوران همچون:
"گمشده - ۱۳۶۴" و "سایههای غم - ۱۳۶۶" میباشیم.
این تلفنهای قرمز رنگ اسباب بازی را بیاد دارید؟ ...
فیلم کامل "گل مریم - ۱۳۶۶" در یک فایل فشرده (اندازه و کیفیت تصویر مناسب):
http://elmond.persiangig.com/Gole%20Maryam-1366.rar/download
پی نوشت:
بجاست تا یادی داشته باشیم از زنده یاد جهانگیر جهانگیری - کارگردان، فیلمنامه نویس و تهیه کننده،
که در هشتم دی ماه سال جاری (۱۳۹۲)، چشم از جهان فروبستند. ایشان در کارنامه ی هنریشان،
۱۷ فیلم را در مقام کارگردان داشتند که دو فیلم "رانده شده - ۱۳۶۸" و "تبعیدیها - ۱۳۷۰"،
از کارهای ماندگار سینمای زرین دهه ی شصت میباشند. ... فروم رویایی، یاد ایشان را گرامی میدارد.
http://www.sourehcinema.com/People/People.aspx?Id=138112240522
http://fa.wikipedia.org/wiki/جهانگیر_جهانگیری
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
------------------------------------------------
اکنون در کمال تعجب دیدم که دو شب پیش (۱۶ اسفند ماه ۱۳۹۲)،
کانال محترم نمایش، فیلم "گمشده - ۱۳۶۴" را سرانجام پس از ۲۰ سال، بازپخش کرده است.
سپاس فراوان دارم. ... ای کاش که تمام آرزوها، اینگونه و ظرف چند دقیقه برآورده میشدند!.
این فیلم هم بزودی در فروم رویایی قرار خواهد گرفت. ... با سپاس دوباره از "نمایش گرامی".
.
.
.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الخميس يونيو 19, 2014 7:21 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
گمشده - ۱۳۶۴
کارگردان: مهدی صباغ زاده
نویسندگان: فریدون جیرانی، مهدی صباغ زاده
مدیر فیلمبرداری: علیرضا زرین دست
موسیقی: استاد کامبیز روشن روان
سرپرست گویندگان: استاد جلال مقامی
عکس: اکبر اصفهانی
بازیگران: فرامرز قریبیان، افسانه بایگان، جمشید مشایخی، جعفر والی،
مهوش برگی، زنده یاد مهری ودادیان ، زنده یاد مظفر سلطانی، میترا معینی و ....
تدوین: زنده یاد ایرج گل افشان
ژانر: خانوادگی
سال ساخت: ۱۳۶۴
فیلم کامل "گمشده - ۱۳۶۴" در یک فایل فشرده (اندازه و کیفیت تصویر مناسب):
http://s5.picofile.com/file/8116401992/Gomshode_1364.rar.html
پی نوشت ۱:
آن صحنه ی معروف سیلی زدن در این فیلم (گمشده) که قبلن هم درباره اش صحبت شد،
قبل از دقیقه ی ۲۷:۴۵ بوده که در کمال ناباوری، در این بازپخش، قیچی شده است!!!.
جالب اینجاست که آن سالهای دهه ی شصت، و یکی - دو سال اپتدایی از هفتاد که این فیلم بارها پخش میشد،
آنرا کامل نشان میدادند، تازه آندوران، زمان جنگ و پس از آن بود و کلن سختگیریهای اجتماعی بیشتر میبود:
پی نوشت ۲:
میحا ی گرامی، باسپاس دوباره از شما برای آماده سازی و به اشتراک قرار دادن آلبوم ترکیه ای.
اگر شما هم موافق باشید، دو آهنگ آخر آن یعنی شمارههای ۱۱ و ۱۲، در یک فایل صوتی،
از جانب شما تقدیم به فروم رویایی و یارانی که آلبوم را بطور کامل دریافت نکرده اند میشود.
باز هم سپاسگزارم. در ضمن، این دو آهنگ یاد شده، بسیار آشنا هستند برای من. راستش بگمانم،
شاید در دهه ی شصت، فیلمی یا سریالی قدیمی ساخت ترکیه در ژانر کودک و نوجوان میدیدیم،
و این آهنگها آنجا پخش میشدند. ... / ... باز هم یادآوری میگردد که این آلبوم، توسط میحا ی گرامی،
از روی صفحه ی گرامافون، رونویسی به فرمت دیجیتال شده، و محصول سال ۱۹۷۲ میلادی میباشد:
http://s5.picofile.com/file/8116460650/Hot_Hits_From_Turkey_11_12_1972_.rar.html
.
.
.
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
"علیرضا توپچیان"- "فرهنگ مهرپرور" - "عطاءالله کاملی"- "بهزاد سپهر"- "پروین میکده"
این روزهای پایانی سال، سری به قبرستان می زنیم. جایی که خاطره سازهای کودکی مان در سکوت خوابیده اند.
این روزها بیشتر بازیگرها و هنرمندها یکراست سر از قطعه هنرمندان درمی آورند. همگی یکجا کنار هم آرمیده اند و هرکس سری به آنجا می زند، از آنها هم یادی می کند.
کمی قدیم تر، خیلی از این چهره های آشنا را پراکنده بین قبور مردم در جاهای مختلف دفن می کردند. مثل علیرضا توپچیان که با قورباغه ی سبزش بچه های دیروز را سرگرم می کرد یا فرهنگ مهرپرور. هادی اسلامی در ابن بابویه و حسن نیرزاده هم در باغ طوطی خوابیده اند. کمتر کسی جای دفن آنها را می داند و کمتر یادشان می کنند. بعضی ها هم خارج از کشور از دنیا می روند و همانجا دفنشان می کنند.
این روزها بیشتر بازیگرها و هنرمندها یکراست سر از قطعه هنرمندان درمی آورند. همگی یکجا کنار هم آرمیده اند و هرکس سری به آنجا می زند، از آنها هم یادی می کند.
کمی قدیم تر، خیلی از این چهره های آشنا را پراکنده بین قبور مردم در جاهای مختلف دفن می کردند. مثل علیرضا توپچیان که با قورباغه ی سبزش بچه های دیروز را سرگرم می کرد یا فرهنگ مهرپرور. هادی اسلامی در ابن بابویه و حسن نیرزاده هم در باغ طوطی خوابیده اند. کمتر کسی جای دفن آنها را می داند و کمتر یادشان می کنند. بعضی ها هم خارج از کشور از دنیا می روند و همانجا دفنشان می کنند.
Heidii- تعداد پستها : 102
Join date : 2013-02-02
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
با درود خدمت یاران گرامی.
امشب سرانجام فرصتی ایجاد شد و با خیالی آسوده، بتماشای فیلم "گمشده - ۱۳۶۴" نشستم.
دیدن فیلمهای دهه ی شصت، دنیای ویژه ی خود را دارد، ... انگار که فکر و خیال و روح،
پر میکشد به بیست و چند سال قبل، ... سپس انسان بخود میآید و میبیند که ناخودآگاه،
پروازی داشته به زمان گذشته، ... حال و هوای غریبیست، ... زمان گم میشود ....
اکنون پس از تماشای این فیلم خاطره انگیز، گفتن چند نکته بجا بنظر میرسد، که به آنها اشاره مینمایم:
۱- قبلن دو بار گفته بودم که در اپتدای فیلم، مرد داستان، به همسرش سیلی میزند.
همانگونه که در پست بالاتر نیز اشاره شد، کانال محترم نمایش، آن سکانس را قیچی کرده است،
اما اصل ماجرا این بوده که سیلی زده نشده و نمیدانم که از چه رو، در ذهن من اینگونه نقش بسته بوده.
مرد در فیلم قصد سیلی زدن داشته، و این چند پلان که دستش را بالا میآورد، در اپتدای فیلم قیچی شده،
اما در سکانس پارک که او وقایع دیروزش را بیاد میآورد، آن چند کادر بصورت اسلو موشن هست،
و اینبار از تیغ در امان مانده است:
۲- من تا به امروز نمیدانستم که این فیلم، در شهر مشهد فیلمبرداری شده است.
البته یک سکانس کوتاهش بنظرم در خیابان ولیصر تهران هست اما کل فیلم،
در مشهد ساخته شده. ... امیر جان، در این فیلم، خیابانها، میدانها و مکانهای شهری،
برای شما قطعن خیلی بیشتر باید نوستالژیک باشد و فرق دیروز و امروزشان بی شک جالب هست.
در همین راستا، سر درب یکی از سینماها نشان داده میشود که یک فیلم کارتونی را پخش میکند،
و همچنین لحظههایی از آن کارتن نیز در داخل سالن سینما نشان داده میشود:
۳- این لاکپشتهای موتوری هم یادشان گرامیست. ... البته من خودم از اینها نداشتم،
اما گاهن جایی میرفتیم و یا اگر بهتر بیاد داشته باشم، پسر یکی از همسایهها در نیمه ی اپتدایی دهه ی شصت،
از اینها داشت و در جلوی آپارتمان و همچنین نزدیک به درب اصلی ساختمان در پیاده رو، با آن ویراژ میداد:
۴- و نکته ی آخر، پخش کارتن "پسر شجاع" از تلویزیون در این فیلم میباشد.
البته سکانس یاد شده که استوپ کادرهایش در زیر هستند، یک روز تعطیل مناسبتی را نشان میدهد،
و زمان در این سکانس، صبح آن روز میباشد. ... راستش تا جایی که من یادم هست، پسر شجاع،
ویژه ی بخش عصرگاهی کانال یک بود و هیچگاه صبحها حتی در عیدها و تعطیلات رسمی پخش نمیشد:
چقدر دلنشین هستند فیلمهای دهه ی شصت، ... هر کدامشان همانند یک دانشنامه،
از خاطرات و رویدادهای روزهای رفته به ژرفای زمان میباشند ....
بازهم سپاسگزار "نمایش گرامی" هستیم که در طی ۱۰ روز گذشته،
سه فیلم ماندگاری که تقدیم شدند را، سرانجام باز پخش کرد.
"دبیرستان" و "گل مریم" را نیز حتما در اولین فرصت، با جان و دل تماشا خواهم کرد.
پایان گزارش.
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. سلام به همه ی دوستان.
2. با اجازه ی همگی، پاسخ همه رو همینجا می دم؛ اگه، اشکالی نداره:
3. خانوم "سم" عزیز، لینک جدید "تعلیمات اجتماعی 1348" عالی بود. عکس ها همون طوری بودن که انتظارشون می رفت و دست شما درد نکنه. عالی بود.
4. "هایدی" جان، ممنون که از رفته ها یاد کرده بودید و پیدا بود خودتون آخر هفته ای به آرامگاه این عزیزان سر زده بودید و از اونایی که با همدیگه تو این انجمن کلی خاطره داشتیم و بحث کرده بودیم، عکس گرفته بودید.
و ممنون که با سر زدنای مرتبتون، به آدم دلداری می دید و نوید سال نوی خوبی رو.
5. "59" عزیز، ببخش اگه این روزا کمی گرفتارم و نمی رسم بیشتر سر بزنم؛ اما، همیشه دوستدار کارا و فیلمایی که می ذاری، هستم.
باز هم دست شما درد نکنه بابت فیلم ها و توضیحات عالی تون.
در مورد "گمشده" یادمه اینو تو سینما دیدم و یادمه این فیلم و "زمزمه" و "کیمیا" و اگه اشتباه نکنم، "شبح کژدم" و چندین کار دیگه تو مشهد فیلمبرداری شده بودن. ممنون بابت یادآوری تون.
6. راستش من هم از اون لاکپشت های موتوری خوشم نمی یومد؛ برخلاف، اون موتورهایی که شما پیشتر و مبسوط بحثشو کردید و از به سرقت رفتن اون وسیله ی خاطره انگیزتون نوشتید.
7. بچه ها، دیگه کم کم باید نوروز رو به همدیگه تبریک بگیم و از ته دل آرزو کنیم باز هم با هم باشیم و از خاطره های شیرین و تلخمون بنویسیم.
سال همگی پیشاپیش مبارک. دوستتون دارم.
2. با اجازه ی همگی، پاسخ همه رو همینجا می دم؛ اگه، اشکالی نداره:
3. خانوم "سم" عزیز، لینک جدید "تعلیمات اجتماعی 1348" عالی بود. عکس ها همون طوری بودن که انتظارشون می رفت و دست شما درد نکنه. عالی بود.
4. "هایدی" جان، ممنون که از رفته ها یاد کرده بودید و پیدا بود خودتون آخر هفته ای به آرامگاه این عزیزان سر زده بودید و از اونایی که با همدیگه تو این انجمن کلی خاطره داشتیم و بحث کرده بودیم، عکس گرفته بودید.
و ممنون که با سر زدنای مرتبتون، به آدم دلداری می دید و نوید سال نوی خوبی رو.
5. "59" عزیز، ببخش اگه این روزا کمی گرفتارم و نمی رسم بیشتر سر بزنم؛ اما، همیشه دوستدار کارا و فیلمایی که می ذاری، هستم.
باز هم دست شما درد نکنه بابت فیلم ها و توضیحات عالی تون.
در مورد "گمشده" یادمه اینو تو سینما دیدم و یادمه این فیلم و "زمزمه" و "کیمیا" و اگه اشتباه نکنم، "شبح کژدم" و چندین کار دیگه تو مشهد فیلمبرداری شده بودن. ممنون بابت یادآوری تون.
6. راستش من هم از اون لاکپشت های موتوری خوشم نمی یومد؛ برخلاف، اون موتورهایی که شما پیشتر و مبسوط بحثشو کردید و از به سرقت رفتن اون وسیله ی خاطره انگیزتون نوشتید.
7. بچه ها، دیگه کم کم باید نوروز رو به همدیگه تبریک بگیم و از ته دل آرزو کنیم باز هم با هم باشیم و از خاطره های شیرین و تلخمون بنویسیم.
سال همگی پیشاپیش مبارک. دوستتون دارم.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
با درود خدمت همراهان ارجمند فروم رویایی.
- امیر جان، بسیار ممنون هستم از دیدگان مهر شما که همیشه جاریست،
و بسیار خرسندم که پستها مورد توجه قرار میگیرند. به پایان سال ۱۳۹۲ خورشیدی نزدیک میشویم،
و میدانم که سخت مشغول انجام و بپایان رساندن کارها هستید، آرزوی سلامتی و کامیابی دارم برای شما
و همچنین تمامی یاران گرامی. ... درباره ی "شبح کژدم" نمیدانستم که در "مشهد" فیلمبرداری شده،
سپاسگزارم از اطلاع رسانی که داشتید. ... راستی، نام این سینما که در "گمشده" بود، چه هست؟.
- من هم از شکل ظاهری این لاکپشتها خوشم نمیآمد، اما اکنون خاطره گشته. از شما پنهان نباشد، یک بار قرض گرفتم،
و کمی با آن رانندگی کردم، راستش خیلی نرم و خوش پا؟ (خوش دست؟) بود، اما خب ظاهرش کمی ترسناک میبود (خنده).
ممنونم که یادی داشتید از آن موتور قرمز پلاستیکی. اتفاقن چندی پیش در پست مربوط به فیلم "یک روز گرم - ۱۳۶۳"،
یک ویدیوکلیپ تقدیم شده بود همانند اسلاید و موزیک که حتمن آنرا دیده اید، و یک مدل دیگر از آن موتورها نیز در آن فیلم بود:
- صحبت عید و نوروز که میشود، یاد عیدی گرفتنهای کودکی و نوجوانی میافتیم ....
از دیدگاه مالی اگر حساب کنیم، من خودم بشخصه، در سالهای اپتدایی از دهه ی هفتاد، عیدیهای خوبی میگرفتم،
یعنی زمانی که در دوران راهنمایی درس میخواندم. ... اگر خوب بیاد داشته باشم، نوروز ۷۲ بود،
که مجموع عیدیهای دریافت شده، به دوهزار و پانصد تومان رسیده بود. در همان ماه ها، نزدیک مدرسه ی ما،
یک مغازه ی لوازم صوتی - تصویری باز شده بود که هر روز پس از تمام شدن وقت زجر آور مدرسه،
در راه برگشت به خانه به آنجا میرفتم و از پشت ویترینش، به ضبطهای دو کاسته و نسل تازه ای،
از کالاهای الکترونیکی که آن سالها به بازار آمده بودند، با شوق و علاقه نگاه میکردم.
سرانجام یک روز بداخل مغازه رفتم و یک هدفون جانانه و حرفهای به ارزش دوهزار تومان خریدم.
این هدفون در نگاه من، یاد آور استودیوی ضبط صدا بود که برخی زمانها، در برنامههای تلویزیونی آنرا نشان میدادند.
شنیدن نوارهای کاست و موسیقیهای دلنشین، واقعا حس و حال خوشی داشت با این هدفون غرورآفرین ....
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:
با درود خدمت همراهان ارجمند فروم رویایی.
- امیر جان، بسیار ممنون هستم از دیدگان مهر شما که همیشه جاریست،
و بسیار خرسندم که پستها مورد توجه قرار میگیرند. به پایان سال ۱۳۹۲ خورشیدی نزدیک میشویم،
و میدانم که سخت مشغول انجام و بپایان رساندن کارها هستید، آرزوی سلامتی و کامیابی دارم برای شما
و همچنین تمامی یاران گرامی. ... درباره ی "شبح کژدم" نمیدانستم که در "مشهد" فیلمبرداری شده،
سپاسگزارم از اطلاع رسانی که داشتید. ... راستی، نام این سینما که در "گمشده" بود، چه هست؟.
- من هم از شکل ظاهری این لاکپشتها خوشم نمیآمد، اما اکنون خاطره گشته. از شما پنهان نباشد، یک بار قرض گرفتم،
و کمی با آن رانندگی کردم، راستش خیلی نرم و خوش پا؟ (خوش دست؟) بود، اما خب ظاهرش کمی ترسناک میبود (خنده).
ممنونم که یادی داشتید از آن موتور قرمز پلاستیکی. اتفاقن چندی پیش در پست مربوط به فیلم "یک روز گرم - ۱۳۶۳"،
یک ویدیوکلیپ تقدیم شده بود همانند اسلاید و موزیک که حتمن آنرا دیده اید، و یک مدل دیگر از آن موتورها نیز در آن فیلم بود:
- صحبت عید و نوروز که میشود، یاد عیدی گرفتنهای کودکی و نوجوانی میافتیم ....
از دیدگاه مالی اگر حساب کنیم، من خودم بشخصه، در سالهای اپتدایی از دهه ی هفتاد، عیدیهای خوبی میگرفتم،
یعنی زمانی که در دوران راهنمایی درس میخواندم. ... اگر خوب بیاد داشته باشم، نوروز ۷۲ بود،
که مجموع عیدیهای دریافت شده، به دوهزار و پانصد تومان رسیده بود. در همان ماه ها، نزدیک مدرسه ی ما،
یک مغازه ی لوازم صوتی - تصویری باز شده بود که هر روز پس از تمام شدن وقت زجر آور مدرسه،
در راه برگشت به خانه به آنجا میرفتم و از پشت ویترینش، به ضبطهای دو کاسته و نسل تازه ای،
از کالاهای الکترونیکی که آن سالها به بازار آمده بودند، با شوق و علاقه نگاه میکردم.
سرانجام یک روز بداخل مغازه رفتم و یک هدفون جانانه و حرفهای به ارزش دوهزار تومان خریدم.
این هدفون در نگاه من، یاد آور استودیوی ضبط صدا بود که برخی زمانها، در برنامههای تلویزیونی آنرا نشان میدادند.
شنیدن نوارهای کاست و موسیقیهای دلنشین، واقعا حس و حال خوشی داشت با این هدفون غرورآفرین ....
1. خواهش می کنم، دوست خوبم. بنده هم از شما ممنونم که باعث و بانی این همه بحث و گفتگوی صمیمی در انجمن می شید.
2. البته، با شک و تردید درباره ی "شبح کژدم" نوشتم و همین الآن هم به شک افتاده م؛ اما، در مورد سایر فیلم هایی که اسم بردم، مطمئنم.
3. بنده فیلم رو دانلود نکردم؛ اما، با توجه به این که سینماییه که داره انیمیشن می ده، به احتمال قوی باید "سینما فلسطین" باشه؛ که، به شخصه ازش کلی خاطره دارم و کلی فیلم وسترن، اکشن و همچنین کارتونی رو تو اون سینما دیدم؛ از جمله، "هفت دلاور"، "فوتبال قزاق ها" و ....
یادش بخیر.
فک می کنم سال هاست که جمع شده.
تو کوچه ی تنگ و باریکی بود و دور و برش هم پُر بود از مغازه هایی که چیپس های دست ساز و خونگی و شور می فروختن و چه فازی هم می دادن. یادته که؟
4. من یادم نمی یاد سوار اون لاک پشت های موتوری شده باشم و به گمونم وختی اومدن که من داشتم بزرگ می شدم!
اما، دیدن دوباره ی اون موتورهای قرمز؛ که، باز به دست سخاوتمند شما بود، باز هم خیلی لطف داشت و کلی لذت بردم از دیدنش. چه رازی دارن بعضی از این اشیا برای ما پسرا؛ که، عاشقشونیم؟
جایی خوندم که دخترا عاشق آدما و روابطن و پسرا عاشق اشیا و این ویژگی تا پایان عمر هم در هر دو جنس هست.
5. این هدفون ها هم خیلی خاطره انگیز بودن؛ با این که، الآن اگه باشن، سر آدم از سنگینی بی دلیلشون به درد می یاد؛ اما، من به شخصه بیشتر با اینا یاد لابراتورای زبان می افتم و خاطراتی که به عنوان دانش آموز و معلم باهاشون داشته م.
..................................
6. می دونم جای این عکسا تاپیک بغلیه؛ اما، برای این که اینجا دست خالی نباشم، چند تا عکس مختلف از "همشاگردی سلام" بدون هیچ تقسیم بندی می ذارم تا فقط برای چند لحظه برید به گذشته ها:
7. عکس آخری رو نوشته بودن: "نید فور اسپید دهه ی 60ی ها!" و کلی به این نوشته ی باحال خندیدم.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
امیر جان با درود. خواهش میکنم، لطف دارید، درس جواب میدم خدمت شما و سایر یاران ارجمند.
حرف دلم رو میگم و اون اینکه، همیشه اینجا احساس میکنم که شاگرد شما و فروم رویایی هستم،
و مطلبها و گفتگوهایی که پیش میان، بعنوان انجام وظیفه و پاسخ به دنیای فکر و احساس هستند.
- ممنونم برای نام "سینما فلسطین" و همچنین خاطرات بسیار نوستالژیکی که مطرح ساختید.
- راستش من همیشه عاشق سیب زمینی و بویژه چپس بوده و هستم. در سالهای شصت و اوایل هفتاد هم،
مشتری دائمی مارک "چیپس آزادی" بودم، بخصوص بستههای بزرگش! (لبخند)، ... اما،
هیچگاه سعادت خوردن چپسهای دست ساز مغازهای رو نداشتم. اکنون این دومین باری بود که،
با چنین مفهومی آشنا شدم، چون چند سال پیش هم، نویسنده ی گرامی وبلاگ "خاطرات دهه ی شصت"،
از فروش و عرضه ی چنین چیپسهای دست سازی در منطقه ی سعادت آباد تهران اگر اشتباه نکنم، نوشته بودند.
- من راستش یک روز در سال ۶۵-۶۶، در اوج جنگ بود، که با این لاکپشت موتوری، اومدم دنبال شما که بریم سینما،
اما شما گفتید که دیگه بزرگ شدید و نمی یاید، بلکه منتظر میشید که ۱۰-۱۵ سال بگذره، تا سی دی اون فیلم بیاد و باهم نگاه کنیم.
راستی آنجا که آن مطلب را نوشته بودند، بجز مواردی که یاد کردید، ننوشتند که: "پسرها عاشق دخترها هم هستند؟"، (خنده).
- بله، درست فرمودید، این هدفونها در آن زمان، سنگین بودند کمی، اما نکته ی بارز آنها، صدای استریو و باکیفیتشان بود.
- بسیار بسیار ممنونم برای عکسهای خوبی که قرار دادید. ... دقیقن همینگونه که بدون تقسیم بندی هستند،
خودش واژه ی یادمانه و نوستالژیک را زنده تر مینماید. ... اما از حق نگذریم، سخن غذاها خوشتر است ....
راستش ۹-۱۰ سال پیش، کتاب کوچکی خریده بودم با نام "۱۰۰ غذا با سیب زمینی" ....
اکنون که عکس دلربای سیب زمینی برشته از ماکارانی را دیدم، باز بیاد آن کتاب افتادم.
این واقعیتی هست که سیب زمینی، قابلیتهای بالایی در آشپزی دارد و نام آن کتاب بیجهت نوشته نشده.
البته در یک سال گذشته، قیمت این محصول کارساز و غذای غالب در بسیاری از کشورها،
۴ برابر گرانتر شده!، ایران را نمیدانم، اما اینجا که شوربختانه اینگونه بوده. ...
البته بهتر میدانیم که در ایران، برنج غذای غالب هست، اما اینجا سیب زمینی جایگاه آنرا در سبد خرید دارد.
کبابها هم که دیگر جای خود را دارند. ... خوب یادم هست که چندی پیش، برنامه ای بود امریکایی،
که حالت آشپزی در طبیعت را داشت. مجری آن که خود سرآشپز یکی از رستورانهای معروف شهر نیویورک بود،
جوان دورگهای بود، که پدرش مصری و مادرش چینی بود، و خودش آنگونه که گفت، زاده ی امریکا بود.
ایشان روزی به کنار دریاچه ای رفته بود و موضوع برنامه، کباب بود. ... بساط منقل و باربکیو براه بود.
آنوقت موقع غذا درست کردن و آموزش دستور پخت، حرف جالبی زد، ... گفت:
"پیدایش تمام کبابها با گوشت قرمز و سفید، از سرزمین و تمدن بزرگ پارس بوده است،
اما هیچکس تاکنون در دنیا، از ایران و ایرانیان، برای این مهم و کباب هایشان، قدردانی نکرده است!" ....
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:
امیر جان با درود. خواهش میکنم، لطف دارید، درس جواب میدم خدمت شما و سایر یاران ارجمند.
حرف دلم رو میگم و اون اینکه، همیشه اینجا احساس میکنم که شاگرد شما و فروم رویایی هستم،
و مطلبها و گفتگوهایی که پیش میان، بعنوان انجام وظیفه و پاسخ به دنیای فکر و احساس هستند.
- ممنونم برای نام "سینما فلسطین" و همچنین خاطرات بسیار نوستالژیکی که مطرح ساختید.
- راستش من همیشه عاشق سیب زمینی و بویژه چپس بوده و هستم. در سالهای شصت و اوایل هفتاد هم،
مشتری دائمی مارک "چیپس آزادی" بودم، بخصوص بستههای بزرگش! (لبخند)، ... اما،
هیچگاه سعادت خوردن چپسهای دست ساز مغازهای رو نداشتم. اکنون این دومین باری بود که،
با چنین مفهومی آشنا شدم، چون چند سال پیش هم، نویسنده ی گرامی وبلاگ "خاطرات دهه ی شصت"،
از فروش و عرضه ی چنین چیپسهای دست سازی در منطقه ی سعادت آباد تهران اگر اشتباه نکنم، نوشته بودند.
- من راستش یک روز در سال ۶۵-۶۶، در اوج جنگ بود، که با این لاکپشت موتوری، اومدم دنبال شما که بریم سینما،
اما شما گفتید که دیگه بزرگ شدید و نمی یاید، بلکه منتظر میشید که ۱۰-۱۵ سال بگذره، تا سی دی اون فیلم بیاد و باهم نگاه کنیم.
راستی آنجا که آن مطلب را نوشته بودند، بجز مواردی که یاد کردید، ننوشتند که: "پسرها عاشق دخترها هم هستند؟"، (خنده).
- بله، درست فرمودید، این هدفونها در آن زمان، سنگین بودند کمی، اما نکته ی بارز آنها، صدای استریو و باکیفیتشان بود.
- بسیار بسیار ممنونم برای عکسهای خوبی که قرار دادید. ... دقیقن همینگونه که بدون تقسیم بندی هستند،
خودش واژه ی یادمانه و نوستالژیک را زنده تر مینماید. ... اما از حق نگذریم، سخن غذاها خوشتر است ....
راستش ۹-۱۰ سال پیش، کتاب کوچکی خریده بودم با نام "۱۰۰ غذا با سیب زمینی" ....
اکنون که عکس دلربای سیب زمینی برشته از ماکارانی را دیدم، باز بیاد آن کتاب افتادم.
این واقعیتی هست که سیب زمینی، قابلیتهای بالایی در آشپزی دارد و نام آن کتاب بیجهت نوشته نشده.
البته در یک سال گذشته، قیمت این محصول کارساز و غذای غالب در بسیاری از کشورها،
۴ برابر گرانتر شده!، ایران را نمیدانم، اما اینجا که شوربختانه اینگونه بوده. ...
البته بهتر میدانیم که در ایران، برنج غذای غالب هست، اما اینجا سیب زمینی جایگاه آنرا در سبد خرید دارد.
کبابها هم که دیگر جای خود را دارند. ... خوب یادم هست که چندی پیش، برنامه ای بود امریکایی،
که حالت آشپزی در طبیعت را داشت. مجری آن که خود سرآشپز یکی از رستورانهای معروف شهر نیویورک بود،
جوان دورگهای بود، که پدرش مصری و مادرش چینی بود، و خودش آنگونه که گفت، زاده ی امریکا بود.
ایشان روزی به کنار دریاچه ای رفته بود و موضوع برنامه، کباب بود. ... بساط منقل و باربکیو براه بود.
آنوقت موقع غذا درست کردن و آموزش دستور پخت، حرف جالبی زد، ... گفت:
"پیدایش تمام کبابها با گوشت قرمز و سفید، از سرزمین و تمدن بزرگ پارس بوده است،
اما هیچکس تاکنون در دنیا، از ایران و ایرانیان، برای این مهم و کباب هایشان، قدردانی نکرده است!" ....
1. متشکرم "59" عزیز. لطف دارید جنابعالی. خودتون صاحب اختیارید.
2. جالب این که این چیپس های دست ساز و خونگی ای؛ که، توصیفشون رو عرض کردم، اسمشون "چیپس استقلال" بود و با فونت "تیتر"؛ البته، با حروف های سربی چاپخونه ای و به رنگ آبی می نوشتن.
من شنیده بودم که "چیپس آزادی" هم هست و فونتش قرمزه؛ ولی، هیچ وقت ندیدم و همیشه برام سؤال بود که چرا اسمش "پیروزی" نیست مثلاً؟
گرچه، از کوچیکی به هیچ وجه فوتبالی نبوده م و فقط و فقط جام های جهانی رو دنبال می کرده م و قبل از 1998 و مث خیلیا فقط به این دلیل که ایران درش بود.
3. درسته. الآن که فرمودید یادم اومد تو نسخه ی پی دی اف "خاطرات دهه ی شصت" بنده هم در مورد چیپس مطلب نویسنده ی عالیقدر این وبلاگ رو خونده بودم. چقدر دوس دارم این وبلاگ و نوشته های بدیعشون رو.
4. ای بابا، حالا یه بار ما گفتیم بزرگ شدیم، با شما نیومدیم بیرون، چرا به همه می گی، دادا؟
اینم بگو که من اگه سوار لاکپشته می شدم، ازش چیزی باقی نمی موند و چهار دست و پاش فکر کنم مث کاریکاتورا از وسط باز می شد!
5. بله. کیفیتاشون عالی بود؛ بخصوص چون، اون زمان هنوز جنس های ژاپنی اصل ساخته و وارد می شد.
6. جداً که سیب زمینی و انواع پخت های اون یکی از خوشمزه ترین غذاهاییه که انسان کشف کرده. به قول شما چیپسش یه جور خوشمزه س، آبپزش یه جور، کبابی و زغالیش یه جور، ته دیگش که نگو!
اون عکس ته دیگ ماکارونی؛ که، تقدیم شد، محاله دل خیلی از ویزیتورها رو به ضعف نیاره!
7. اما، در مورد کباب ذره ای، ذره ای شک نکنید که غذاییه ترکی و هیچ ارتباطی به ما ایرونیا نداره.
ایران به دلیل هم مرزی با ترکیه زودتر به این غذای خوشمزه دست یافته؛ اما، منبع این غذا عثمانی بوده و هست.
حالا که بحث غذا شد، چین و بعدش ایتالیا، دو قطب بزرگ بهترین و خوشمزه ترین غذاهای دنیان.
اصن این دو کشور منبع، مخترع و مکتشف خیییییییلی از ابداعات بشری بوده ن، ناقلاها.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
امیر جان با درود.
- ممنونم برای صحبتهای ترد و چیپس مزه ای که در فروم ایجاد شدند.
در ادامه اینرا هم بگویم، که چیپسهای آن دوران، همگی ساده و بدون اسانس طعم دار بودند،
یعنی فقط چیپسی که نمک و ادویه داشت. راستش ایران رو نمیدونم، اما اینجا هر چه که چیپس هست،
یا با مزه ی پیاز و خامه هست، یا با طعم خرچنگ، یا با اسانس ژامبون و یا با مزه ی پنیر. حال صحبت من اینست،
که چیپس واقعی، به مزه ی اصلی سیب زمینی سرخ شده و البته همراه با کمی نمک و ادویههای معمولی خوش است.
من واقعن دلتنگ چیپسهای آن دوران هستم، دلتنگ چیپسهایی که حتا کمی مزه ی روغن زیاد سرخ شده را داشتند،
اما اصیل و خوشمزه بودند. ... آیا از این تنها مدل کلاسیکی که در دهه ی شصت داشتیم، هنوز یافت میشود؟.
- (خنده)، ... افسوس که آنروز افتخار ندادید که بریم سینما و در خدمت باشم. ... حال در فرصتهای دیگر خواهیم رفت.
- اشاره ی خوبی داشتید به کالاها و محصولات ژاپنی. یادشان گرامیست. اما این چین واقعا سطح کیفیت رو در همه ی زمینهها پایین آورده.
انسانهای عجیبی هستند چینی ها. مهمترین عامل نفوذشون در همه ی زمینه ها، اولا اینکه تعدادشون زیاد هست،
و دیگه اینکه، بسیار باهم یکپارچگی دارن. هر جا که باشن، سریع یک نفرشون میشه سرگروه و بقیه رو مدیریت میکنه.
- راستش من خب برام جالب بود که این آقای آشپزی که هیچ رگ ایرانی نداره، اون مورد رو گفت.
الان هم قصد دفاع از صحبت ایشون رو ندارم. فرمایش شما هم محترم هست، اما در مورد "دونر کباب"،
که در ایران با نام "کباب ترکی"، و در اینجا با نام "شاورما" شناخته میشه، هیچ شکی نیست که ترکیه ای هست.
اما گمان نمیکنید که کباب کوبیده و برگی که ایران داره، خیلی اصیل تر از نمونههای آن، در ترکیه و جاهای دیگه هست؟.
حتا در ویکی پدیا، در بخش روسی، نوشته اند : ... نام Кебаб (کباب را به روسی میگویند Kebab)،
از زبان پارسی گرفته شده و این واژه ی فارسی، برآمده از زبان آرامی (عضو زبانهای سامی، که ۳۰۰۰ سال قدمت دارند)،
و همچنین، "قوم اکد" (که در ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح میزیستند) میباشد. این واژه ی پارسی، از فعل زبان آنها،
"کابابا" و همچنین "کابابو" گرفته شده که بمعنای "سوزاندن، با ذغال پوشاندن" بوده است.
برای نمونه، در "تلمود بابلی (تورات شفاهی)" نوشته اند، حیواناتی را که با هدف قربانی کردن میخواهند آنها را بکشند،
نباید "کابابا" شوند (یعنی نباید سوزانده شوند). ... سپس در قرون وسطا، این واژ ی پارسی "کباب"،
توسط عربها و ترک ها، از زبان پارسی به عاریه گرفته شد و وارد زبانهای آنها نیز گردید و بعدها در قرن ۱۴ میلادی،
مترادف نام "tabahajah" شد که اسم غذایی بوده که از تکههای سرخ شده ی گوشت تشکیل میشده.
از سوی دیگر، نام پارسی "کباب" از دیدگاه سبک گفتاری، بسیار بالاتر و رسمی تر از "tabahajah" بوده است.
- گرسنه شدیم، از بس که گفتیم "کباب" ...
بفرمائید، نوش جان ... :
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:
امیر جان با درود.
- ممنونم برای صحبتهای ترد و چیپس مزه ای که در فروم ایجاد شدند.
در ادامه اینرا هم بگویم، که چیپسهای آن دوران، همگی ساده و بدون اسانس طعم دار بودند،
یعنی فقط چیپسی که نمک و ادویه داشت. راستش ایران رو نمیدونم، اما اینجا هر چه که چیپس هست،
یا با مزه ی پیاز و خامه هست، یا با طعم خرچنگ، یا با اسانس ژامبون و یا با مزه ی پنیر. حال صحبت من اینست،
که چیپس واقعی، به مزه ی اصلی سیب زمینی سرخ شده و البته همراه با کمی نمک و ادویههای معمولی خوش است.
من واقعن دلتنگ چیپسهای آن دوران هستم، دلتنگ چیپسهایی که حتا کمی مزه ی روغن زیاد سرخ شده را داشتند،
اما اصیل و خوشمزه بودند. ... آیا از این تنها مدل کلاسیکی که در دهه ی شصت داشتیم، هنوز یافت میشود؟.
- (خنده)، ... افسوس که آنروز افتخار ندادید که بریم سینما و در خدمت باشم. ... حال در فرصتهای دیگر خواهیم رفت.
- اشاره ی خوبی داشتید به کالاها و محصولات ژاپنی. یادشان گرامیست. اما این چین واقعا سطح کیفیت رو در همه ی زمینهها پایین آورده.
انسانهای عجیبی هستند چینی ها. مهمترین عامل نفوذشون در همه ی زمینه ها، اولا اینکه تعدادشون زیاد هست،
و دیگه اینکه، بسیار باهم یکپارچگی دارن. هر جا که باشن، سریع یک نفرشون میشه سرگروه و بقیه رو مدیریت میکنه.
- راستش من خب برام جالب بود که این آقای آشپزی که هیچ رگ ایرانی نداره، اون مورد رو گفت.
الان هم قصد دفاع از صحبت ایشون رو ندارم. فرمایش شما هم محترم هست، اما در مورد "دونر کباب"،
که در ایران با نام "کباب ترکی"، و در اینجا با نام "شاورما" شناخته میشه، هیچ شکی نیست که ترکیه ای هست.
اما گمان نمیکنید که کباب کوبیده و برگی که ایران داره، خیلی اصیل تر از نمونههای آن، در ترکیه و جاهای دیگه هست؟.
حتا در ویکی پدیا، در بخش روسی، نوشته اند : ... نام Кебаб (کباب را به روسی میگویند Kebab)،
از زبان پارسی گرفته شده و این واژه ی فارسی، برآمده از زبان آرامی (عضو زبانهای سامی، که ۳۰۰۰ سال قدمت دارند)،
و همچنین، "قوم اکد" (که در ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح میزیستند) میباشد. این واژه ی پارسی، از فعل زبان آنها،
"کابابا" و همچنین "کابابو" گرفته شده که بمعنای "سوزاندن، با ذغال پوشاندن" بوده است.
برای نمونه، در "تلمود بابلی (تورات شفاهی)" نوشته اند، حیواناتی را که با هدف قربانی کردن میخواهند آنها را بکشند،
نباید "کابابا" شوند (یعنی نباید سوزانده شوند). ... سپس در قرون وسطا، این واژ ی پارسی "کباب"،
توسط عربها و ترک ها، از زبان پارسی به عاریه گرفته شد و وارد زبانهای آنها نیز گردید و بعدها در قرن ۱۴ میلادی،
مترادف نام "tabahajah" شد که اسم غذایی بوده که از تکههای سرخ شده ی گوشت تشکیل میشده.
از سوی دیگر، نام پارسی "کباب" از دیدگاه سبک گفتاری، بسیار بالاتر و رسمی تر از "tabahajah" بوده است.
- گرسنه شدیم، از بس که گفتیم "کباب" ...
بفرمائید، نوش جان ... :
1. "59" عزیز، نکات بسیار خوبی در مورد چیپس و طعم های اون در سایر کشورها گفتید؛ که، خبر نداشتم و ممنون از اطلاع رسونی خوبتون.
2. در سال های اخیر در ایران چیپس های مختلفی اختراع شده؛ که، بعضی هاشو افرادی مث من یک بار برای همیشه تجربه می کنن و دورشو برای همیشه خیط می کشن و بعضی هاش؛ با این که به قول شما بین المللی نیستن اما، به نظر بنده خیلی عالی ان و اگه تجربه نکردید، تشریف بیارید اینجا و برند "چی توز"شو (بدون هیچ تبلیغاتی عرض می کنم) امتحان کنید. از این بین "سرکه نمکی"ش به شدت پیشنهاد می شه.
3. چین وسایل و لوازم بسیار بسیار عالی و باکیفیتی هم می سازه؛ که، به بازارهای اروپا و امریکا فرستاده می شه؛ اما، واردکننده های ایرونی دست روی مصنوعات پست تر و در نتیجه ارزون تر این کشور کهن می ذارن و مسلماً ارزونی موجب افت کیفیت می شه و برای همین اجناس خوبشون رو چون نمی بینیم، این قدر از کالاهای این کشور می نالیم؛ وگرنه، از همون قدیم چین و ایتالیا کارشون درست بوده و هست.
4. در مورد کباب، بحثی نیست و نه از وطن پرستی به اون معنای افراطی خوشم می یاد و نه تحقیقی کرده بودم؛ اما، عرض کردم ریشه ی کباب ترکیه ست؛ اما، این که می فرمایید کباب کوبیده، شاید به قول شما اون ایرونی باشه (شاید؟) در "ویکی پدیا" هم منشاً اون رو قفقاز و خاورمیانه دونسته ن:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A8%D8%A7%D8%A8
5. با عرض معذرت، غذاهای ایرونی با تموم خوشمزگی به هیچ وجه استاندارد و حتا زیبا نیستن: قرمه سبزی و آش رشته و انواع آش با تموم خوشمزه بودنشون به دلیل ادغام آب به همراه غذا، موجب سوزش سردل (ترش کردن) می شن و به هیچ وجه از سوی متخصصین تغذیه مورد قبول نیستن.
در مورد زیبا نبودن بعضی غذاهای ایرونی هم مقایسه کنید گوشت کوبیده ی ایرونی رو با سالاد الویه ی ایتالیایی. هر دو یه ریشه دارن؛ اما، یکی شون اشتهای آدم رو باز می کنه و یکی شون .... بهتره چیزی ازش ننویسم!
این حرف ها نه له کردن ایران و ایرونیه و نه بالا بردن کشورهای دیگه؛ فقط و فقط، در ادامه ی بحث هایی که از صفحات پبش به همراه شما و خانوم "هایدی" داشتیم، بود و در زمینه ی این که ایرونی ها گاهی فقط و فقط خودشون رو می بینن و فک می کنن ژن برتر هستن.
با تشکر.
6. عکس آخر بی نظیر بود و یکی از غذاهای محبوب منه؛ فقط، وسطش می دونید چی کم داره؟ زرده ی تخم مرغ خام با کمی نمک روش. عاشقشم!
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
امیر جان با درود. قبل از هر چیز، بگم که بسیار افتخار میکنم که در خدمت شما و فروم رویایی هستم.
موضوعها و بحثهایی که ایجاد میشن، خوب و گسترده هستن و بشخصه، همیشه از اطلاعات خوب،
و سبک بیان منطقی و روشن دیدگاه شما بسیار لذت برده و میبرم. از لطف شما هم بسیار سپاسگزارم.
- چه خوب، این "سرکه ی نمکی" مورد گوارایی باید باشه. شما بجای ما نیز نوش جان کنید و سبب خوشحالیست.
اتفاقن امیر جان، چه اشکالی دارد که اگر محصولی خوب باشه، ما در موردش حتا با هدف تبلیغ بنویسیم،
و این در حالی هست که هیچ نیّت مادی در کار ما نیست، اما آن جنس خوب، بیشتر به همگان معرفی میشود،
و چرخ صنعت و بیزینسهای گوناگون، گردش بیشتری پیدا میکند. ... ما به کارما باور داریم.
- بسیار ممنونم برای روشنگری که در مورد محصولات چینی داشتید، راستش تا به امروز درباره اش نمیدانستم.
اتفاقن یک غذای معروفی هست که در روسی به آن میگویند "Пельмени" - "Pelmeni" - "پلمنی"،
و گاهن منشأ اونرو روسی میدونن، اما صاحب اصلی آن، چین هست و غذایی تاریخی میباشد.
در فارسی، آنرا با نام ایتالیایی اش، یعنی "رویولی" - "Reviuli" میشناسند:
(در داخل این بالشتکهایی که از خمیر درست شده اند، گوشت چرخ کرده، پوره ی سیبزمینی،
قارچ خرد شده، و یا مخلوطی از آنها قرار دارد. ... آنها را میتوان آب پز و یا سرخ کرد،
سپس بهمراه کمی خامه، و یا یک تکه ی کوچک از کره ی جامد، که بر روی آن قرار میگردد
و بخاطر داغ بودن این غذا، بر رویش ذوب میشود، سرو میگردد. این غذا را میتوان هم در خانه درست کرد،
و هم بستههای آماده و کارخانهای آنرا که حالت یخ زده دارند خرید و سپس به دو روش یاد شده آنها را درست کرد).
- کاملن هم دیدگاه هستم با شما. ... (با نگهداری احترام و ارزش نهادن به تمام مواد غذایی):
راستش من از بچگی، با تمام آش ها، آبگوشت، کله پاچه، سیراب شیردون و ...، هیچ سازگاری نداشتم.
اوج این نارضایتی زمانی بود که در دهه ی شصت، بخاطر سرماخوردگیهای پی در پی من،
در خانه لطف میکردند، و دایمن آش سبزی و ... پخته میشد. ... و یا اینکه گوسفندی کشته میشد،
و بساط پخت و بز قسمتهای درونی این حیوان، براه بود ... / اما در مورد خورشت ها،
هنوز هم حس خوبی دارم و با اینکه سالهاست که دیگر سبک تغذیه برایم تغییر کرده،
اما خب، هم بارها خودم بسیار از انواع خورشها رو درست کردم و یاد گرفتم،
و هم اینکه حس خوبی بهشان دارم، خواه اینکه، دیگر مدتهاست، که سالی ۲-۳ بار بیشتر درست نمیکنم.
اما، نکته ی زرین و درخشانی که فرمودید، مربوط به ظاهر دیداری و فرم خوشایند غذاهای اروپایی هست.
آشپزخانه ی اروپایی، غذاهایش هم کم حجم و پرزنته هست، هم سیر کننده و بدون روغن اضافی.
کلا هر منطقه ی جغرافیایی، بخاطر نوع آب و هوا و اقلیمی که دارد، یک سبک غذا خوردن را بهمراه دارد.
... من خب پارسال این موقع ایران بودم و این آمدنم تقریبا پس از ۱۰ سال صورت گرفته بود.
شاید برایتان جلب باشد، که در تمام غذاهایی که مصرف شد، از دید من، "آبلیمو" خیلی خیلی احساس میشد،
چرا که اینجا سردسیر هست و اصلن چیزی بنام آبلیمو وجود ندارد. خود لیمو ترش هست که برش داده میشود،
و در چای استفاده میگردد، و یا اینکه در موارد بسیار بسیار کمی، آب آن گرفته میشود و کمی به غذا اضافه میگردد.
- چه خوب که به "سالاد الویه" اشاره داشتید. در برخی منابع حتی صفحه ی فارسی ویکی پدیا،
آنرا غذایی روسی میدانند که این یک روایت کاملا نادرست است. من راستش تا به امروز گمان میکردم که،
اولین آشپزی که آنرا درست کرده، فرانسوی بوده، اما شما اکنون اشاره داشتید که غذایی ایتالیایی هست.
راستش در صفحه ی روسی زبان این غذا در سایت یاد شده نیز، نام مولف آنرا "لوسین الویه" نوشته اند،
که آشپزی فرانسوی یا بلژیکی الاصل بوده است، اما!، ایشان در اپتدای ۱۸۶۰ میلادی،
صاحب یک رستوران بوده است در شهر مسکو، با نام "ارمیتاژ" - "Ermitaaj"،
و آنجا بود که اولین بار، دستور تهیه این سالاد را ابداع میکند و سپس این غذا،
به افتخار نام مؤلفش، "سالاد الویه" نام گذاری میگردد.
لوسین الویه (۱۸۳۶ - ۱۸۸۳)
... بنا به تاریخ تولد و مرگ، ایشان عمر کوتاهی داشتند و ۴۶-۴۷ سال زندگی کردند.
... پس از مرگ، در گورستانی در همان شهر موسکو به خاک سپرده شدند.
... در سال ۲۰۰۸، سنگ قبر و بنای یاد بودش، بازسازی، و از نو، در آن مکان قرار گرفت.
- نوش جان ...:
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:
امیر جان با درود. قبل از هر چیز، بگم که بسیار افتخار میکنم که در خدمت شما و فروم رویایی هستم.
موضوعها و بحثهایی که ایجاد میشن، خوب و گسترده هستن و بشخصه، همیشه از اطلاعات خوب،
و سبک بیان منطقی و روشن دیدگاه شما بسیار لذت برده و میبرم. از لطف شما هم بسیار سپاسگزارم.
- چه خوب، این "سرکه ی نمکی" مورد گوارایی باید باشه. شما بجای ما نیز نوش جان کنید و سبب خوشحالیست.
اتفاقن امیر جان، چه اشکالی دارد که اگر محصولی خوب باشه، ما در موردش حتا با هدف تبلیغ بنویسیم،
و این در حالی هست که هیچ نیّت مادی در کار ما نیست، اما آن جنس خوب، بیشتر به همگان معرفی میشود،
و چرخ صنعت و بیزینسهای گوناگون، گردش بیشتری پیدا میکند. ... ما به کارما باور داریم.
- بسیار ممنونم برای روشنگری که در مورد محصولات چینی داشتید، راستش تا به امروز درباره اش نمیدانستم.
اتفاقن یک غذای معروفی هست که در روسی به آن میگویند "Пельмени" - "Pelmeni" - "پلمنی"،
و گاهن منشأ اونرو روسی میدونن، اما صاحب اصلی آن، چین هست و غذایی تاریخی میباشد.
در فارسی، آنرا با نام ایتالیایی اش، یعنی "رویولی" - "Reviuli" میشناسند:
(در داخل این بالشتکهایی که از خمیر درست شده اند، گوشت چرخ کرده، پوره ی سیبزمینی،
قارچ خرد شده، و یا مخلوطی از آنها قرار دارد. ... آنها را میتوان آب پز و یا سرخ کرد،
سپس بهمراه کمی خامه، و یا یک تکه ی کوچک از کره ی جامد، که بر روی آن قرار میگردد
و بخاطر داغ بودن این غذا، بر رویش ذوب میشود، سرو میگردد. این غذا را میتوان هم در خانه درست کرد،
و هم بستههای آماده و کارخانهای آنرا که حالت یخ زده دارند خرید و سپس به دو روش یاد شده آنها را درست کرد).
- کاملن هم دیدگاه هستم با شما. ... (با نگهداری احترام و ارزش نهادن به تمام مواد غذایی):
راستش من از بچگی، با تمام آش ها، آبگوشت، کله پاچه، سیراب شیردون و ...، هیچ سازگاری نداشتم.
اوج این نارضایتی زمانی بود که در دهه ی شصت، بخاطر سرماخوردگیهای پی در پی من،
در خانه لطف میکردند، و دایمن آش سبزی و ... پخته میشد. ... و یا اینکه گوسفندی کشته میشد،
و بساط پخت و بز قسمتهای درونی این حیوان، براه بود ... / اما در مورد خورشت ها،
هنوز هم حس خوبی دارم و با اینکه سالهاست که دیگر سبک تغذیه برایم تغییر کرده،
اما خب، هم بارها خودم بسیار از انواع خورشها رو درست کردم و یاد گرفتم،
و هم اینکه حس خوبی بهشان دارم، خواه اینکه، دیگر مدتهاست، که سالی ۲-۳ بار بیشتر درست نمیکنم.
اما، نکته ی زرین و درخشانی که فرمودید، مربوط به ظاهر دیداری و فرم خوشایند غذاهای اروپایی هست.
آشپزخانه ی اروپایی، غذاهایش هم کم حجم و پرزنته هست، هم سیر کننده و بدون روغن اضافی.
کلا هر منطقه ی جغرافیایی، بخاطر نوع آب و هوا و اقلیمی که دارد، یک سبک غذا خوردن را بهمراه دارد.
... من خب پارسال این موقع ایران بودم و این آمدنم تقریبا پس از ۱۰ سال صورت گرفته بود.
شاید برایتان جلب باشد، که در تمام غذاهایی که مصرف شد، از دید من، "آبلیمو" خیلی خیلی احساس میشد،
چرا که اینجا سردسیر هست و اصلن چیزی بنام آبلیمو وجود ندارد. خود لیمو ترش هست که برش داده میشود،
و در چای استفاده میگردد، و یا اینکه در موارد بسیار بسیار کمی، آب آن گرفته میشود و کمی به غذا اضافه میگردد.
- چه خوب که به "سالاد الویه" اشاره داشتید. در برخی منابع حتی صفحه ی فارسی ویکی پدیا،
آنرا غذایی روسی میدانند که این یک روایت کاملا نادرست است. من راستش تا به امروز گمان میکردم که،
اولین آشپزی که آنرا درست کرده، فرانسوی بوده، اما شما اکنون اشاره داشتید که غذایی ایتالیایی هست.
راستش در صفحه ی روسی زبان این غذا در سایت یاد شده نیز، نام مولف آنرا "لوسین الویه" نوشته اند،
که آشپزی فرانسوی یا بلژیکی الاصل بوده است، اما!، ایشان در اپتدای ۱۸۶۰ میلادی،
صاحب یک رستوران بوده است در شهر مسکو، با نام "ارمیتاژ" - "Ermitaaj"،
و آنجا بود که اولین بار، دستور تهیه این سالاد را ابداع میکند و سپس این غذا،
به افتخار نام مؤلفش، "سالاد الویه" نام گذاری میگردد.
لوسین الویه (۱۸۳۶ - ۱۸۸۳)
... بنا به تاریخ تولد و مرگ، ایشان عمر کوتاهی داشتند و ۴۶-۴۷ سال زندگی کردند.
... پس از مرگ، در گورستانی در همان شهر موسکو به خاک سپرده شدند.
... در سال ۲۰۰۸، سنگ قبر و بنای یاد بودش، بازسازی، و از نو، در آن مکان قرار گرفت.
- نوش جان ...:
1. پیش از هر چیز، یه بار دیگه خوشحالی خودمو از این که یه سال دیگه در جمع صمیمی و یکدل دوستان انجمن بودم، اعلام می کنم و الآن که چند ساعتی تا پایان سال 92 بیشتر باقی نمونده، باز هم آرزوی سال خوشی برای دوستان عزیزم دارم.
2. از همه ی دوستان متشکرم و اگه می بینید دارم برای "59" عزیز می نویسم؛ چون، سایر دوستان به دلیل گرفتاری چیزی ننوشته ن که بخوام پاسخی بدم:
3. "59" عزیز، با اجازه ی شما، پاسخ فایل صوتی تاپیک "امواج صوتی" شما رو هم همینجا عرض می کنم:
در ابتدا خیلی ممنونم که چنین پست خوب و دلنشینی رو زدید و خیلی لذت بردم از انشای زیباتون و همچنین فایل گلچین شما از خواننده های جنگ هشت ساله.
جای خالی چنین نوشته ای در تاپیک "افشین" عزیز به خوبی حس می شد. پیشتر جنابعالی، دوستان دیگه؛ مانند، "نگین"، "هایدی"، "افشین" و بنده از جنگ عکس گذاشتیم و چیزهایی نوشتیم؛ اما، کمتر به بحث صوتی در این باره پرداخته شد.
ممنونم از شما. با سطر سطر نوشته های زیباتون موافق بودم و بسیار لذت بردم از چینش زیبای ترانه های انتخابی تون.
........................
4. ادامه ی بحث های زیر، بحث های بالاییه؛ که، کوت کرده م:
5. اختیار دارید. بنده دارم درس پس می دم و به شخصه همیشه در حال یادگیری مطالب تازه و بکری از سوی شما و دوستان بوده و هستم و همیشه از این بابت لذت می برم.
6. البته در جریان هستید که "چی توز" در واقع برندی امریکاییه با نام اریجینال Cheetos.
اونجا نمادش شیره و اینجا میمون! و البته زادگاهش در ایران و همچنین طراح نمادش (سمبل؛ یا اگه بهتر بخوام بگم، "مسکوت" mascot) هم همشهری بنده ست.
7. بله. جای شما خالی، چیپس سرکه نمکی، درسته به قول جنابعالی بین المللی نیست؛ اما، مطمئنم اگه چند کشور بره و تولیدکننده ها درکش کنن، خیلی زود پله های ترقی رو طی می کنه.
8. با بحث کارما و یادآوری مجدد اون خیلی حال کردم. موافقم.
9. خواهش می کنم.
در مورد قطعات و محصولات چینی؛ به ویژه صنایع الکترونیکشون، باید خدممتون عرض کنم که بسیاری از افراد اروپا و امریکا برای خرید این محصولات (درجه ی یکش البته) با علم به این که اون ها چینی ان؛ اما، با توجه به قیمت بسیار مناسبشون صف می کشن یا پیش خرید دارن؛ برای مثال، لپ تاپ های Dell چینی تا همین چند سال پیش جزو بهترین و پرفروش ترین های این بازارها بود.
10. بنده متأسفانه تا به حال این "پلمنی" یا "رویولی" رو نخورده م؛ اما، ظاهرش که خیلی شیک و زیباست و به نظر خوشمزه می رسه.
ذهنیت پیشین من اینه که مزه ی لازانیا باید بده. درست فکر می کنم یا نه؟ لطفاً روشن کنید؛ اگه، خودتون میل کردید.
11. دقیقاً همین طوره.
در مورد غذاهای دیگه ی ایرونی مث آبگوشت و کله پاچه و اشکنه و اشکنه ی کشک و کلاً هر چی نون درش تیلیت می شه، این ها هم به دلیلی که عرض کردم بالاتر، کاملاً مردود و غیر استانداردن؛ با این که، عرض کردم شاید خیلی هم خوشمزه باشن.
12. خورشت ها اگه بسیار کم آب باشن، خیلی مشکل ندارن؛ اما، متأسفانه بدون اون سس هم انگار یه چیزی کم دارن.
13. در مورد کم چرب بودن غذاهای فرنگی و استفاده از کره به جای روغن، به نکته ی بسیار خوبی اشاره کردید و بسیار موافقم با این سبک.
14. خواهش می کنم.
بنده خیلی پیش ترها حدس می زدم این غذا ایتالیایی باشه و اینو یکی از استادای دانشگاهمون؛ که، چند سالی در ایتالیا زندگی و تحصیل کرده بود، سال ها پیش مهر تأیید زد.
15. بابا، این چه کاریه می کنی، "59"؟ نمی گی شاید با دیدن این غذاها دل ضعفه بگیریم، مانیتورو گاز بزنیم؟
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
امیر جان با درود. ضمن سپاس از شما برای دیدگاه مهرتان و لطفی که دارید.
بسیار خرسند هستم، که انجام وظیفه ام، مورد توجه قرار میگیرد.
همچنین، بسیار سپاسگزارم برای تمام مواردی که فرمودید.
راستش، "پلمنی" اگر با گوشت چرخ کرده باشد،
مزه اش همانند یک پیراشکی هست،
که با کبابماهیتابه ای درست شده باشد
کباب دیگی .... خنده.
چند دقیقه بیشتر به آغاز سال ۱۳۹۳ خورشیدی باقی نمانده است،
با آرزوی سلامتی و کامیابیهای روز افزون،
برای تمام یاران ارجمند فروم رویایی،
سال نو ی ۱۳۹۳ خجسته باد،
و از جانب امیر جان، عیدی بچههای انجمن نیز تقدیم میگردد:
و همچنین ارمغانی ویژه:
(بشخصه، بسیار بسیار با نقاشی ی اسکناس زیر، خاطره دارم)
.
.
.
سلامت و سربلند باشید.
با احترام.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الجمعة مارس 21, 2014 10:35 am ، و در مجموع 4 بار ويرايش شده است.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
پس از "راه در رو - ۱۳۸۹"، "نقطه سر خط - ۱۳۹۰" و "دزد و پلیس - ۱۳۹۱"،
سعید آقاخانی بار دیگر با همکاری بازیگران خوب مجموعههای تلویزیونی در ایران،
گلی دیگر با نام "روزهای بد، بدر - (۱۳۹۲-۹۳)" را کاشتند.
فیلمنامه ی قابل لمس و زبان بانمک طنز بکار رفته در این سریال را،
"برزو نیک نژاد" نوشته است که کمک شایانی به برقراری ارتباط با مخاطب،
و نگاه داشتن هوش و حواس او برای تماشای لحظه به لحظه ی آن نموده است.
بازی مسلط و تیپ سازی هنرمندانه ی "هومن برق نورد" بار دیگر در قاب تلویزیون،
درخشش خوشایندی را برای مخاطب به ارمغان آورده است. همچنین انتخاب "مریم امیر جلالی"،
"بیژن بنفشه خواه" و "مهران غفوریان" نیز هر کدام، در نقشهایشان درست و بجا انجام شده است.
البته جای "حمید لولایی" خالی بنظر میرسد. با اینحال، سعید آقاخانی، در طی ۴ -۵ سال گذشته تاکنون،
به شیوه ی مولفانه و امضاداری در کارگردانی سریال رسیده است و هر بار صفحه ی تلویزیون را،
با طعم و مزه ای تازه، به کام مخاطب شیرین میسازد.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. سلام.
سال نو مبارک.
2. دیروز دقایقی قبل از تحویل سال، شبکه ی سه در ویژه برنامه ی تحویل سال "مهران مدیری" رو دیدم که با تلویزیون آشتی کرده بود و قول داد برگرده.
خبر بسیار خوبی برای بنده و دوستداران ایشون هست.
اما، جالب تر این که کسی روبروش وایساده بود و باهاش مصاحبه می کرد که ذره ذره ی اجراش کپی ای زشت و کلاغ گونه از "مهران مدیری" بود؛ یعنی، "احسان علیخانی".
و طرفه این که "علیخانی" وختی جلوی ایشون قرار گرفته بود، دیگه جرأت نمی کرد ادای اون رو درآره و موقعیت خیلی خنده داری شده بود و کلی حال کردم:
............................................
4. "59" عزیز، سال نوی تو هم مبارک.
و ممنون بابت عیدی ها و توضیحات خوب و خوشمزه تون.
یه خواهش اگه ازتون بکنم، ناراحت نمی شید؟ این که حالا که فارسی نویستون در بالا درست شده، لطف کنید پست پیشترش رو، که پینگیلیش بود و چشام دراومد تا خوندمش، فارسیش کنید؟ ممنون می شم.
5. کارهای "هومن برق نورد" بی نظیرن و تا کنون هیچ دو نقششو ندیده م که تکراری باشه. یه تئاتری تموم عیار، باسواد و کسی که می دونه داره چه کار می کنه.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
امیر جان با درود و شاد باش نوروزی دوباره،
خدمت شما و یاران ارجمند فروم رویایی.
- موردی که فرمودید، انجام شد. بسیار هم یاد آوری بجایی داشتید.
- راستش را بخواهید، من کمی از دو سریال "خوب، بد، زشت"،
و "ما فرشته نیستیم" را نیز دیدم، اما به هیچ شکلی گیرا نبودند.
بجایش وقتی تماشای قسمت اول "روزهای بد، بدر" را آغاز کردم،
دیگر چیزی نفهمیدم و سپس دیدم که دو ساعت گذشته و این قسمت را،
کامل تماشا کردم و حتا برخی سکانس هایش را دو - سه بار پشت سرهم!.
همانگونه که در پست قبلی هم اشاره داشتم، کار بسیار خوبی هست،
و زبان طنز و فکاهی بکار رفته در آن، تازگی و جذابیت دارد. / ...
- نمیدانم!!!، اما شاید دوران برخی از بازیگرها بخاطر تکرار یک سبک کاریشان پی در پی،
بسر آمده باشد. نام نمیبرم، اما روی صحبتم با سه - چهار بازیگر مطرحیست،
که در "ما فرشته نیستیم" بازی کرده اند. ...
البته از بازیگری "محمد رضا شریفی نیا" همیشه خوشم میآید.
- در ضمن، با گروه بازیگران "پایتخت" که فصل سومش گویا در حال پخش میباشد،
به هیچ عنوان ارتباط برقرار نمیکنم. خب سلیقه هست دیگر، وگرنه،
شهرت و هنر آنها در جای خود محفوظ هست. (اینرا گفتم،
چون طبق صحبتی که داشتیم، قرار بود که این سریال را ببینم).
- به هر حال از نگاه من، نوروز امسال، سریال زیبای "روزهای بد، بدر"،
نمونه و یادگار خوبی هست و با تماشای آن، خشنود هستم.
تسلطی که "هومن برق نورد" در کارش دارد،
حتا برای سایر بازیگران، میتواند الگو و نمونه باشد.
سلامت باشید.
.
.
.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
سریال خوش ساخت "روزهای بد، بدر" از دیدگاه شدت جذابیت،
یادآور "ازدواج پر ماجرا" میباشد که در اولین سال نو ی پس از جنگ - نوروز ۱۳۶۸،
بکارگردانی "منوچهر پور احمد" ساخته، و بعنوان آخرین برنامه ی شبانگاهی،
در پخش کانال یک آنزمان، در سیزده شب عید نوروز بروی آنتن میرفت. ...
بگمانم نویسنده ی گرامی این سریال، نگاه و گرته برداری از آن سریال نوستالژیک داشته،
چرا که در قسمت امشب (قسمت ۲)، پدر عروس نیز شغلش تزریقات بود، با این تفاوت،
که در "ازدواج پر ماجرا"، نقش پدر عروس را، زنده یاد "جواد خدادادی" ایفا میکرد،
و با آن طنز زیر پوستی که در بازیگری اش داشت، خود را بجای آمپولزن، دکتر معرفی کرده بود.
امیدواریم که کانال محترم "تماشا" و یا "آی فیلم" گرامی، این سریال خاطره انگیز را،
در جعبه ی خوراکیهایشان سرانجام قرار دهند. ... ما نیز قول میدهیم که بچههای خوبی باشیم.
دست سازندگان "روزهای بد، بدر" درد نکند، که برای ثانیه به ثانیه ی این سریال زحمت کشیده،
و خلاقیت بخرج داده اند. ... فیلمنوشت خوب آن، این امکان را به تک تک بازیگران داده است،
تا حرفی برای گفتن داشته باشند و این یعنی، احترام و ارزش نهادن به دوستداران جعبه ی جادویی.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. "59" گرامی، متشکرم از این که درخواست بنده رو انجام دادید. باعث زحمت شدم.
2. در مورد "خوب، بد، زشت"، بنده با دیدن قسمت اولش، تصمیم گرفتم دیگه دنبالش نکنم.
و از این بابت هم خیلی خوشحالم؛ چون، مطمئنم هیچچچچچی رو از دست نمی دم
3. "ما فرشته نیستیم" رو با عرض معذرت، دقیقاً بخاطر بازی "محمد رضا شریفی نیا" حتا یه قسمتش رو هم ندیده م و نخواهم دید؛ حتا، نمی دونم این سریال رو چه ساعتی می ده.؛ چون، درست نقطه ی مقابل نظر شما رو دارم و با بازی ایشون به هیچ وجه ارتباط برقرار نمی کنم.
4. "روزهای بد بدر" خیلی خوب شروع شده و امیدوارم تا آخرش همین طور باشه؛ البته، دیشب به علت عید دیدنی موفق به دیدن قسمت دومش نشدم و قراره امروز تکرارش. ببینم. امیدوارم بتونم مستقیم ببینم و ضبط شده شو دوس ندارم.
5. شما "پایتخت 1" و "پایتخت 2" رو دیدید؟ اگه اون ها رو دیده بودید، شاید بیشتر با این سریال ارتباط برقرار می کردید؛ گرچه، به هیچ وجه نمی خوام سلیقه ی خودمو بهتون تحمیل کنم و نظرتون محترمه.
2. در مورد "خوب، بد، زشت"، بنده با دیدن قسمت اولش، تصمیم گرفتم دیگه دنبالش نکنم.
و از این بابت هم خیلی خوشحالم؛ چون، مطمئنم هیچچچچچی رو از دست نمی دم
3. "ما فرشته نیستیم" رو با عرض معذرت، دقیقاً بخاطر بازی "محمد رضا شریفی نیا" حتا یه قسمتش رو هم ندیده م و نخواهم دید؛ حتا، نمی دونم این سریال رو چه ساعتی می ده.؛ چون، درست نقطه ی مقابل نظر شما رو دارم و با بازی ایشون به هیچ وجه ارتباط برقرار نمی کنم.
4. "روزهای بد بدر" خیلی خوب شروع شده و امیدوارم تا آخرش همین طور باشه؛ البته، دیشب به علت عید دیدنی موفق به دیدن قسمت دومش نشدم و قراره امروز تکرارش. ببینم. امیدوارم بتونم مستقیم ببینم و ضبط شده شو دوس ندارم.
5. شما "پایتخت 1" و "پایتخت 2" رو دیدید؟ اگه اون ها رو دیده بودید، شاید بیشتر با این سریال ارتباط برقرار می کردید؛ گرچه، به هیچ وجه نمی خوام سلیقه ی خودمو بهتون تحمیل کنم و نظرتون محترمه.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
پیشگفتار:
امیر جان با درود. سپاسگزارم از توجه و لطف شما.
بله، من از پایتخت ۱ شروع کردم، اما در نیمههای همان قسمت اول،
از دیدن باز ماندم. فصل ۲ را نیز کمی دیدم. اما خب سلیقه هست دیگر،
هیچ انتقادی به کار گروه سازنده اش نیست. اصلا کی باشم که بخواهم انتقاد کنم.
فقط با بعضی کارها ارتباط برقرار نمیکنم. با بازیگرانش که در فیلمهای دیگر هم ایشان را دیده ام،
هیچگاه ارتباط حسی نتوانستم داشته باشم. درست برخلاف آنچه که در مورد گروه "سعید آقاخانی" هست.
به هر حال دست همگی شان درد نکند. ... امیدوارم که قسمت دیشب "روزهای بد، بدر" را تاکنون دیده باشید.
حتی یک ثانیه هم پرتی و غیر مفید ندارد!، برای لحظه به لحظه اش، فکر و کار شده. جای سپاسگزاری دارد.
(مطلب زیر را میخواستم در تالار "همشاگری سلام" قرار بدهم، اما چون سخن فیلم است، همینجا تقدیم میگردد)
.
.
.
- این عکس بسیار خاطره انگیز، اولین بار در مجله ی سروش و یا بگمانی دیگر،
در هفته نامه ی دوست داشتنی "سینما"، در سال ۱۳۷۳ چاپ شده بود. این عکس،
اولین تصویری بود که از پشت صحنه ی مجموعه ی "کلاه قرمزی" انتشار می یافت.
البته همانگونه که روشن میباشد، مربوط به فیلم سینمایی "کلاه قرمزی و پسر خاله" هست،
که در شهریور همان سال (۱۳۷۳) ظرف یک ماه ساخته شده بود.
خانم دنیا فنی زاده (دختر هنرمند فقید - پرویز فنی زاده)،
عروسک گردان کلاه قرمزی هستند. یاد آن روزهای سینما و تلویزیون گرامی باد.
- در پرانتزی خودمانی بگویم که در طی این سالها، بصورت گذرا، مجموعههای روتین و همچنین نوروزی،
از سری کلاه قرمزی را دیده ام. بی شک، پسر عمه زا (هم در شکل ظاهری و هم در صدا)،
همانند خود کلاه قرمزی یک پدیده بود. اما با سایر پرسوناژ ها و عروسکهایی که اضافه شدند،
هیچ ارتباطی برقرار نکرده ام. ... در ضمن، شکل ظاهری کلاه قرمزی، هر بار تغییر میکند،
انگار نوتر و نوتر میگردد. نمیدانم، اما ما، نسل اولی بودیم که کلاه قرمزی را فهمیدیم،
با آن ذوق کردیم و دوستش داشتیم. ... برای من کمی عجیب بنظر میرسد، که گوینده ی این آقای همسایه،
اینقدر داد میزند، و هیچ گونه خلاقیتی در صدایش نیست. اما صدای پسر عمه زا، بسیار هنرمندانه خلق شده،
و خود "محمد رضا هدایتی" هم، هنرمند است. ... به هر حال "ما"، چون از اپتدا با کلاه قرمزی بودیم،
و با جان و دل نیز حمایتش کردیم، کمی تعصب داریم درباره اش و این حساسیتمان، بجا نیز هست.
- هیچگاه فراموش نمیکنم که در پاییز سال ۱۳۷۳، که فیلم سینمایی "کلاه قرمزی و پسر خاله" اکران میشد،
صفهای طولانی در جلوی سینماها برپا بود و مردم در تمام گروه سنی، با شوق و علاقه،
ساعتها در صف میایستادند تا بلیط بخرند و یا رزرو کنند برای چند روز بعدش!.
یک روز پنجشنبه بود و من در صف سینما فرهنگ، واقع در خیابان شریعتی تهران ایستاد بودم.
شکی نداشتم که برای آنروز بلیت گیرم نمیآید و امید به رزرو آن برای هر روزی که مسوول باجه میگفت را داشتم.
در جلوی من در صف، خانمی ایستاده بودند که سنشان نزدیک به ۷۰ سال بود. ایشان با شور و حال تعریف میکردند،
که بلیت سانس امروز را همراه خود دارند!، دیروز هم این فیلم را بهمراه نوه شان دیده اند. امروز هم تا ۲ ساعت دیگر،
با یکی از بستگان که هم سنشان هست به تماشای دوباره ی آن در همین سینما خواهند نشست. اکنون اما ایستاده اند،
تا برای فردا یا پسفردا، چند بلیت دیگر رزرو کنند، تا باز هم این شانس را داشته باشند،
که کلاه قرمزی دوست داشتنی را بر روی پرده ی عریض سینما ببینند!.
- ... راستی یادتان میاید، که برای دیدن فیلمها، از بس که صفها شلوغ بودند،
بلیت رزرو میکردیم؟!. آیا اکنون چنین حالتی پیش میاید برای تماشای فیلمهای امروزی؟.
(سینمای جاودان یاد "آزادی"، که در فروردین ۱۳۷۶، در آتش سوخت ....)
.
.
.
پی نوشت:
این عکس خاطره انگیز نیز از همان دوران (سال ۱۳۷۳) میباشد:
بیست سال گذشت ....
صفحه 29 از 40 • 1 ... 16 ... 28, 29, 30 ... 34 ... 40
مواضيع مماثلة
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
صفحه 29 از 40
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد