فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
+34
stalker
Milassyui
aghaghi
S@M
arman
alimontaz
Heidii
Mihakralj
volant
slevin(HAMID
keyvanmoeini
abnbat
SMAM
jasonbourne
پل کوچولو
ASDALIREZA105
erfan
ramin
edo
Clover
Heidi
sahra_7
Negin 2
Indiana Jones
mehrnaz_sadeghi86
Ishpateka
fazel1994
afsoon520
ahmad1300mo
Emiliano
kazvash
faridonline
babak
59
38 مشترك
صفحه 34 از 40
صفحه 34 از 40 • 1 ... 18 ... 33, 34, 35 ... 40
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
* خانم سم با درود.
- راستش سعی کردم تا دو قسمت آخر "آب پریا" رو ببینم، اما دوباره نشد که نشد.
میدونید، شاید برای کسانی که با سابقه ی بانو برومند آشنا نباشند، (یعنی نسل تازه)،
دیدن این سریال حتا نوآورانه هم بنظر برسه، اما برای مایی که با آفرینه ی ایشان "بزرگ شدیم"،
چنین سریالی، از گریمش گرفته، تا ناز و اداهای این بازیگران، بویژه بازیگران زن آن، (بخواست کارگردانش)،
اپتدایی و ناشیانه بنظر میرسه. حدس دیگر من این هست که شاید اصلن این سریال، یک کار ویژه ی بانوان باشه،
یعنی مخاطبین خانم، با آن ارتباط بهتری برقرار کنند. بهر حال طبق همان قرار و صحبت همیشگی،
ما خرسند میشویم وقتی کاری مورد توجه اعضای گرامی قرار میگیرد، و از آن حمایت میکنیم. سلامت باشید.
* استالکر جان با درود.
فایلهای زیر، در خدمت شما هستند. ...
توضیح اینکه، از فایل سریال "جستجو" که ۱۹ دقیقه بود،
سه بخش اول آن حذف و در نتیجه، بجز تیتراژی که در جای خود هست،
همچنین سکانس های کاظم افرند نیا و مراسم شام خانوادگی آنها بهمراهی رومانتیک نوشابه نیز،
در فایل ۱۲ دقیقه ای زیر، نوستالژیک و خاطره انگیز، همانند قبل قرار دارند ...:
http://s5.picofile.com/file/8122452850/Seriyal_e_Josteju_Edit_Shode_HQ_Dahe_60_.wmv.html
- فایل ۱۸ دقیقه ای "بعد از خبر" هم، بی هیچ کم و کاستی،
تنها به دو بخش ۹ دقیقه ای تقسیم، و ۲ فایل زیر خروجی گرفته شد ...:
http://s5.picofile.com/file/8122452934/Bad_Az_Khabar_A_1371_.wmv.html
http://s5.picofile.com/file/8122452984/Bad_Az_Khabar_B_1371_.wmv.html
- اگر امکانش هست، کلیپ "برادران شیردل - ۱۹۷۷" نیز، قرار گیرد. با سپاس.
- قطعه ی موسیقی رو که در کانال خوبت هست، من هم چندین بار گوش دادم،
برام آشناست، اما فعلن نمیتونم حدس و گمانی داشته باشم.
(از کانال "استالکر گرامی") ...:
https://www.youtube.com/watch?v=iodqhb5YSXo
- اگر قبل از اسم حسن سلطانی، عبارت "اخبار دهه ۶۰" نیز اضافه بشه،
اونوقت ماهیت فایل تصویری، خیلی بهتر به مخاطب معرفی میشه.
کانالت، نوستالژیک ترینه. ... با آرزوی سلامتی و موفقیت.
* نکته ی دیگر اینکه، عکسهای مراسم برنامه های منتخب نوروز امسال (۱۳۹۳) را می دیدم.
عوامل همه ی سریالها در سالن صدا و سیما بودند و ازشان قدردانی شده، حتا خودم هم بودم،
چرا که یک لحظه نور آفتاب خورد به صفحه ی مونیتور، و تصویرم در عکسها بازتاب پیدا کرد،
اما هیچ حرف و سخنی را صدا و سیما در مورد سریال بامزه ی "روزهای بد بدر" نگفت آنجا که نگفت.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
عجب! فکر کنم زیادی رفتی آخر، من واقعیتش خودم از اون قسمتهاش که توی یزد اجرا میشد بیشتر خوشم اومد. البته یه چیزی هم که باعث علاقمندی من شده بود تهرانی صحبت کردن هنگامه مفید عزیز بود که کلاً من خیلی از خودش و خاندانش خوشم میاد. به هر حال متشکر که لطف کردید و به نظر من عمل کردید. حالا من منتظرم ببینم این شهر موشهای دو چی از آب درمیاد. راستش یه عکس رو که رونمایی شده بود و دیدم که کپل پیر شده بود خیلی به نظرم جالب نیومد! حالا ببینیم چی میشه...
S@M- تعداد پستها : 161
Join date : 2010-03-30
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
.
.
.
.
.
* خانم سم، سپاسگزارم، لطف دارید. ... اتفاقن قستمهای اپتدایی و میانی "آب پریا" رو،
همون زمان پخش مستقیم تلویزونیش، جسته و گریخته دیده بودم، اما ....
بهر حال، خوشحال هستیم که بخشی از آن، مورد پسند شما واقع شده.
بسیار ممنون برای قرار دادن این عکس بامزه از "شهر موشهای ۲". ... آنرا ندیده بودم.
اما همین که خپل، عاقله مرد شده هم، خودش جالب هست. ... ساخت عروسکها و دکورش، مناسبه.
از دید من، بانو مرضیه برومند، یا باید همانند قدیم، به ساخت سریالهایی در ژانر واقعگرایانه ادامه بدهند،
و یا اینکه مثل سالهای شصت و هفتاد، سبک فانتزی رو، فقط در کارهای عروسکی داشته باشن. سلامت باشید.
* (از ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۹، ... یک دهه سریال سازی ممتاز و نوستالژیک) ...:
http://soroush.tv/fa/serial/person/director/824/مرضیه-برومند
.
.
.
.
* خانم سم، سپاسگزارم، لطف دارید. ... اتفاقن قستمهای اپتدایی و میانی "آب پریا" رو،
همون زمان پخش مستقیم تلویزونیش، جسته و گریخته دیده بودم، اما ....
بهر حال، خوشحال هستیم که بخشی از آن، مورد پسند شما واقع شده.
بسیار ممنون برای قرار دادن این عکس بامزه از "شهر موشهای ۲". ... آنرا ندیده بودم.
اما همین که خپل، عاقله مرد شده هم، خودش جالب هست. ... ساخت عروسکها و دکورش، مناسبه.
از دید من، بانو مرضیه برومند، یا باید همانند قدیم، به ساخت سریالهایی در ژانر واقعگرایانه ادامه بدهند،
و یا اینکه مثل سالهای شصت و هفتاد، سبک فانتزی رو، فقط در کارهای عروسکی داشته باشن. سلامت باشید.
* (از ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۹، ... یک دهه سریال سازی ممتاز و نوستالژیک) ...:
http://soroush.tv/fa/serial/person/director/824/مرضیه-برومند
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. "59" عزیز، من هم "کاظم فائقی" و کتاباشو خیلی دوس داشتم. امیدوارم ایشون زنده باشن.
"اسرار شعبده بازی" بی نظیر بود؛ فقط، یادمه کاغذای داخلش رنگی و بسیار نازک و بی کیفیت بود و اگه مراقب نبودی، راحت پاره می شد؛ اما، مطالب داخلش؛ که، تابلو ترجمه بود و عکساش، عالی بود.
یادمه یه بخشش هم "خطاهای دید" یا "خطاهای باصره" بود؛ که، لابلای اون شعبده بازیا زده بودن، رفته بود!
2. در جستجو در سایت ها، تنها عکسی که از این کتاب پیدا کردم، عکس روی جلدش بود؛ که، همین هم خیلی غنیمت بود. تقدیم به شما:
3. من یادمه اومدم اون شعبده بازی سنجاق تو بینی رو اجرا کنم، برای این که طبیعی تر جلوه بدمش، نوک بریده های سنجاق رو لحیم نکردم تا همه فکر کنن سنجاقه واقعاً از بینیم رد شده؛ اما، تا مدت ها بینیم زخم بود!
اون موقع ها شعبده بازی هم مث تیزهوشان و تست زنی و ... مُد بود!
4. بسیار ممنونم از توضیحات خوبتون درباره ی "گزارش هفتگی"، مجری اون برنامه؛ و به ویژه، موسیقی تیتراژ اون. خود خودشه!
فقط یه خواهش: نام اریجینال این اثر "وینجلز" چیه؟
5. یادی که از "برادران شیردل" کرده بودید، بسیار عالی بود؛ و بخصوص با کاغذدیواری ای، که زحمتشو کشیده بودید و به طور مشخص کار خودتونه، خیلی حال کردم. دست مریزاد.
6. عکس پیری "کپل" عالی بود، "سم"ی چون. ندیده بودم. ممنون.
خیلی دوس دارم این فیلمو تو سینما ببینم و بعد از مدت ها برم سینما.
7. برای این که دست خالی نباشم، از "داماد خجالتی"؛ که، بالاتر بحثش شد و خنده دارترین صحنه ی اون، کلیپی تهیه کرده م، که تقدیم شما دوستان می کنم:
http://s5.picofile.com/file/8122528142/Damade_Khejalati.rar.html
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
.
.
.
.
* امیر جان با درود.
- سپاسگزارم از لطف شما. درس جواب میدم و برای خودم هم،
این حضور خوشایند، بیش از سه سال و سه ماه جلوه داره.
- من هم فیلم "ستاره ی دنباله دار - ۱۳۶۴" رو ندیدم تا کنون.
- شما بیش از یک دهه هست، که سابقه ی فعالیت درخور توجه دارید. سپاسگزارم.
- بسیار خرسندم که تصاویر کار شده برای تالار موسیقی،
و روزنامه دیواری "برادران شیردل" و ...، مورد پسند شما قرار میگیرند.
- من هم خوب یادمه که "تا هشت و نیم" رو، بصورت کمدی اجرا کرده بودن.
شخصی که بجای زنده یاد صفدری بازی میکرد، همش سقف رو نگاه میکرد و مثلا ادبی حرف میزد.
- با دیدگاه شما، درباره ی دو "مجری نما"، کاملن و کاملن موافقم.
و بازهم این پرسش همیشگی: "کی اینها رو راه داده به رسانه؟".
- بله، خودم نیز اشاره داشتم که این مدل حرف زدن آقای محبی،
سالها پیش اختراع شده بوده و چه از آن سبک اوریجینال اولش، و چه از این تقلید،
من هم همانند شما و دیگر اعضای گرامی، هیچوقت خوشم نمیآمده.
- همانگونه که که توسط استالکر گرامی بصورت مستقیم،
و من کوچک بشکل غیر مستقیم در بالای این صفحه اشاره شد،
نام آهنگ اصلی که تیتراژهای "آموزش شیمی" و "گزارش هفتگی"
از اون گرفته شدن، "Spiral" هست، ... "مارپیچ".
https://www.youtube.com/watch?v=iW_qGMRmJAw
- راستش من هم عکس های زیر رو در مورد کتاب آقای کاظم فاقی پیدا کرده بودم.
توضیح اینکه، بگمانم کتابی که در لینک دوم هست رو داشتم، یعنی با طرح جلد سرمه ای ...:
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=43218
http://www.adinehbook.com/gp/product/9645750075
- شما هم در راه شعبده بازی و یا کار با اسباب بازی ها،
عجب سختیهایی رو تحمل کردید. باز جای شکرش باقیه، که بخیر میگذشته (تقریبن).
- خدمت شما و فروم عرض شود، که در تابستان سال ۱۳۶۹،
روزها در حیاط خانه، با چوب و میخ و چکش، سعی میکردم تا کاردستی بسازم.
یک روز، میخ رو خیلی کوبیدم به تخته، بعد خواستم کارم رو مثلن ویرایش کنم!.
(حالا عقل که نباشه، جون در عذابه). ... برای همین، بجای استفاده از انبردست،
با دندون خواستم تا میخ رو از تخته بیرون بکشم!. در نتیجه، قسمت خیلی کوچکی،
از دندان جلو، شکست و پرید!. ... البته خیلی شانس آوردم، چون پریدگی خیلی ریز بود،
اما تا چند روز، فک و دندونهام درد میکرد. ... عقل که نباشد، جان شیرین در عذاب است.
- خوشحالم که پست تکمیلی "برادران شیردل" و ضمیمه هاش، مورد پسند شما قرار گرفته.
- از کلیپ سکانسهای منتخب فیلم "داماد خجالتی" که تهیه و تدوین فرمودید، بسیار ممنون هستم.
سلامت باشید.
.
.
.
* امیر جان با درود.
- سپاسگزارم از لطف شما. درس جواب میدم و برای خودم هم،
این حضور خوشایند، بیش از سه سال و سه ماه جلوه داره.
- من هم فیلم "ستاره ی دنباله دار - ۱۳۶۴" رو ندیدم تا کنون.
- شما بیش از یک دهه هست، که سابقه ی فعالیت درخور توجه دارید. سپاسگزارم.
- بسیار خرسندم که تصاویر کار شده برای تالار موسیقی،
و روزنامه دیواری "برادران شیردل" و ...، مورد پسند شما قرار میگیرند.
- من هم خوب یادمه که "تا هشت و نیم" رو، بصورت کمدی اجرا کرده بودن.
شخصی که بجای زنده یاد صفدری بازی میکرد، همش سقف رو نگاه میکرد و مثلا ادبی حرف میزد.
- با دیدگاه شما، درباره ی دو "مجری نما"، کاملن و کاملن موافقم.
و بازهم این پرسش همیشگی: "کی اینها رو راه داده به رسانه؟".
- بله، خودم نیز اشاره داشتم که این مدل حرف زدن آقای محبی،
سالها پیش اختراع شده بوده و چه از آن سبک اوریجینال اولش، و چه از این تقلید،
من هم همانند شما و دیگر اعضای گرامی، هیچوقت خوشم نمیآمده.
- همانگونه که که توسط استالکر گرامی بصورت مستقیم،
و من کوچک بشکل غیر مستقیم در بالای این صفحه اشاره شد،
نام آهنگ اصلی که تیتراژهای "آموزش شیمی" و "گزارش هفتگی"
از اون گرفته شدن، "Spiral" هست، ... "مارپیچ".
https://www.youtube.com/watch?v=iW_qGMRmJAw
- راستش من هم عکس های زیر رو در مورد کتاب آقای کاظم فاقی پیدا کرده بودم.
توضیح اینکه، بگمانم کتابی که در لینک دوم هست رو داشتم، یعنی با طرح جلد سرمه ای ...:
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=43218
http://www.adinehbook.com/gp/product/9645750075
- شما هم در راه شعبده بازی و یا کار با اسباب بازی ها،
عجب سختیهایی رو تحمل کردید. باز جای شکرش باقیه، که بخیر میگذشته (تقریبن).
- خدمت شما و فروم عرض شود، که در تابستان سال ۱۳۶۹،
روزها در حیاط خانه، با چوب و میخ و چکش، سعی میکردم تا کاردستی بسازم.
یک روز، میخ رو خیلی کوبیدم به تخته، بعد خواستم کارم رو مثلن ویرایش کنم!.
(حالا عقل که نباشه، جون در عذابه). ... برای همین، بجای استفاده از انبردست،
با دندون خواستم تا میخ رو از تخته بیرون بکشم!. در نتیجه، قسمت خیلی کوچکی،
از دندان جلو، شکست و پرید!. ... البته خیلی شانس آوردم، چون پریدگی خیلی ریز بود،
اما تا چند روز، فک و دندونهام درد میکرد. ... عقل که نباشد، جان شیرین در عذاب است.
- خوشحالم که پست تکمیلی "برادران شیردل" و ضمیمه هاش، مورد پسند شما قرار گرفته.
- از کلیپ سکانسهای منتخب فیلم "داماد خجالتی" که تهیه و تدوین فرمودید، بسیار ممنون هستم.
سلامت باشید.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الأربعاء مايو 07, 2014 3:54 pm ، و در مجموع 5 بار ويرايش شده است.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
وای که من چقدر از این فیلم برادران شیردل می ترسیدم!!! اون یارو تنگیل بود نارگیل بود چی بود؟؟؟ یعنی من که از دیو سه سر نمی ترسیدم از دو تا شخصیت تو زندگیم می ترسیدم: یکی هاشم آقا تو نخودی بود (همیشه هر وقت نشونش میداد من سه متر از تلویزیون فاصله میگرفتم) یکی هم این تنگیل!
S@M- تعداد پستها : 161
Join date : 2010-03-30
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:
* خانم سم با درود.
- راستش سعی کردم تا دو قسمت آخر "آب پریا" رو ببینم، اما دوباره نشد که نشد.
میدونید، شاید برای کسانی که با سابقه ی بانو برومند آشنا نباشند، (یعنی نسل تازه)،
دیدن این سریال حتا نوآورانه هم بنظر برسه، اما برای مایی که با آفرینه ی ایشان "بزرگ شدیم"،
چنین سریالی، از گریمش گرفته، تا ناز و اداهای این بازیگران، بویژه بازیگران زن آن، (بخواست کارگردانش)،
اپتدایی و ناشیانه بنظر میرسه. حدس دیگر من این هست که شاید اصلن این سریال، یک کار ویژه ی بانوان باشه،
یعنی مخاطبین خانم، با آن ارتباط بهتری برقرار کنند. بهر حال طبق همان قرار و صحبت همیشگی،
ما خرسند میشویم وقتی کاری مورد توجه اعضای گرامی قرار میگیرد، و از آن حمایت میکنیم. سلامت باشید.
* استالکر جان با درود.
فایلهای زیر، در خدمت شما هستند. ...
توضیح اینکه، از فایل سریال "جستجو" که ۱۹ دقیقه بود،
سه بخش اول آن حذف و در نتیجه، بجز تیتراژی که در جای خود هست،
همچنین سکانس های کاظم افرند نیا و مراسم شام خانوادگی آنها بهمراهی رومانتیک نوشابه نیز،
در فایل ۱۲ دقیقه ای زیر، نوستالژیک و خاطره انگیز، همانند قبل قرار دارند ...:
http://s5.picofile.com/file/8122452850/Seriyal_e_Josteju_Edit_Shode_HQ_Dahe_60_.wmv.html
- فایل ۱۸ دقیقه ای "بعد از خبر" هم، بی هیچ کم و کاستی،
تنها به دو بخش ۹ دقیقه ای تقسیم، و ۲ فایل زیر خروجی گرفته شد ...:
http://s5.picofile.com/file/8122452934/Bad_Az_Khabar_A_1371_.wmv.html
http://s5.picofile.com/file/8122452984/Bad_Az_Khabar_B_1371_.wmv.html
- اگر امکانش هست، کلیپ "برادران شیردل - ۱۹۷۷" نیز، قرار گیرد. با سپاس.
- قطعه ی موسیقی رو که در کانال خوبت هست، من هم چندین بار گوش دادم،
برام آشناست، اما فعلن نمیتونم حدس و گمانی داشته باشم.
(از کانال "استالکر گرامی") ...:
https://www.youtube.com/watch?v=iodqhb5YSXo
- اگر قبل از اسم حسن سلطانی، عبارت "اخبار دهه ۶۰" نیز اضافه بشه،
اونوقت ماهیت فایل تصویری، خیلی بهتر به مخاطب معرفی میشه.
کانالت، نوستالژیک ترینه. ... با آرزوی سلامتی و موفقیت.
* نکته ی دیگر اینکه، عکسهای مراسم برنامه های منتخب نوروز امسال (۱۳۹۳) را می دیدم.
عوامل همه ی سریالها در سالن صدا و سیما بودند و ازشان قدردانی شده، حتا خودم هم بودم،
چرا که یک لحظه نور آفتاب خورد به صفحه ی مونیتور، و تصویرم در عکسها بازتاب پیدا کرد،
اما هیچ حرف و سخنی را صدا و سیما در مورد سریال بامزه ی "روزهای بد بدر" نگفت آنجا که نگفت.
تشکر فراوان ۵۹ عزیز. من سعی کردم همهی فایلها رو آپلود کنم. اگه هر کدوم از فایلها مشکلی داشت یا اطلاعات وارده درست یا کامل نبود لطفا بهم بگو که اصلاح کنم (ولی ممکنه پیغامت رو کمی دیر ببینم و سر وقت اون کار رو خواهم کرد).
stalker- تعداد پستها : 256
Join date : 2011-01-07
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
برادران شیردل رو یوتوب بلاک کرد. این رو گفت:
Your video may include content that is owned by a third party.
To watch the matched content please play the video on the right. The video will play from the point where the matched content was identified.
Your video is blocked globally.
Here are the details:
"Astrid Lindgren-Die Brder Lwenherz - Teil 2", sound recording administered by: 4:07
UMG
Audiovisual content administered by: 4:04
SF_Film_SE
Your video may include content that is owned by a third party.
To watch the matched content please play the video on the right. The video will play from the point where the matched content was identified.
Your video is blocked globally.
Here are the details:
"Astrid Lindgren-Die Brder Lwenherz - Teil 2", sound recording administered by: 4:07
UMG
Audiovisual content administered by: 4:04
SF_Film_SE
stalker- تعداد پستها : 256
Join date : 2011-01-07
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
.
.
.
.
* استالکر جان با درود.
- خیلی ممنونم از دیدگان مهر و توجهت. سپاس فراوان دارم.
همه ی فایلها به لطف شما، بسیار خوب قرار گرفتن و بازهم ممنونم.
- در مورد برادران شیردل، عجب. ... حالا جالب اینجاست که،
فایلهای خام این کلیپ رو، سه سال پیش از همان یوو.تیو. دریافت کرده بودم.
- در ضمن سوالی که مدتهاست برام پیش آمده اینه، که این سایت یاد شده (یو.تیو.)،
چگونه به محتوا ی تصویری همه ی فایلهایی که بارگذاری میشن، فورن نظارت داره؟،
چون مثلن همین کلیپ برادران ...، نامش به فارسی هست. مگه اینکه یک گروه چند ۱۰۰ نفری،
از سایت یاد شده، نشسته باشن و فایلهایی که هر لحظه در جهان بارگذاری میشن رو، ببینن و کنترل کنن!.
جالب هست. ... به هر حال، ما در مورد بایدها و نبایدهای چنین سایت کارساز و مهمی، قانونمدار هستیم.
از شما بازهم ممنونم. ... حالا دیگه خیالم راحت شد سر این کلیپ ها. چون در کانال نوستالژیک شما قرار گرفتن.
به امیر گرامی هم حالا دیگه میتونم بگم، که "تالار کلیپ، خلاصهها و فایلهای تصویری نوستالژیک" که صحبتش بود،
اکنون دیگر ایجاد شده و هست. ... یعنی همین کانال خوب و نوستالژیک استالکر گرامی ....
https://www.youtube.com/user/mahmoody82
- تنها کلیپ خلاصه واری که جایش خالیست، "آرایشگاه زیبا" میباشد که در هارد قبلی من هست.
از یاران ارجمند خواهشمندم که در صورت داشتن کلیپ یاد شده در آرشیو خود، آنرا به اشتراک قرار دهند،
تا استالکر گرامی، به کانال خودش آنرا هم اضافه کند. ... با احترام و سپاس.
.
.
.
* استالکر جان با درود.
- خیلی ممنونم از دیدگان مهر و توجهت. سپاس فراوان دارم.
همه ی فایلها به لطف شما، بسیار خوب قرار گرفتن و بازهم ممنونم.
- در مورد برادران شیردل، عجب. ... حالا جالب اینجاست که،
فایلهای خام این کلیپ رو، سه سال پیش از همان یوو.تیو. دریافت کرده بودم.
- در ضمن سوالی که مدتهاست برام پیش آمده اینه، که این سایت یاد شده (یو.تیو.)،
چگونه به محتوا ی تصویری همه ی فایلهایی که بارگذاری میشن، فورن نظارت داره؟،
چون مثلن همین کلیپ برادران ...، نامش به فارسی هست. مگه اینکه یک گروه چند ۱۰۰ نفری،
از سایت یاد شده، نشسته باشن و فایلهایی که هر لحظه در جهان بارگذاری میشن رو، ببینن و کنترل کنن!.
جالب هست. ... به هر حال، ما در مورد بایدها و نبایدهای چنین سایت کارساز و مهمی، قانونمدار هستیم.
از شما بازهم ممنونم. ... حالا دیگه خیالم راحت شد سر این کلیپ ها. چون در کانال نوستالژیک شما قرار گرفتن.
به امیر گرامی هم حالا دیگه میتونم بگم، که "تالار کلیپ، خلاصهها و فایلهای تصویری نوستالژیک" که صحبتش بود،
اکنون دیگر ایجاد شده و هست. ... یعنی همین کانال خوب و نوستالژیک استالکر گرامی ....
https://www.youtube.com/user/mahmoody82
- تنها کلیپ خلاصه واری که جایش خالیست، "آرایشگاه زیبا" میباشد که در هارد قبلی من هست.
از یاران ارجمند خواهشمندم که در صورت داشتن کلیپ یاد شده در آرشیو خود، آنرا به اشتراک قرار دهند،
تا استالکر گرامی، به کانال خودش آنرا هم اضافه کند. ... با احترام و سپاس.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. پیش تر از آرزوی دیدن دوباره و این بار کامل سریال "شهریار" "کمال تبریزی" براتون نوشتم.
متأسفانه در سری اول پخش این سریال، نرسیدم اونو مرتب و اون طور که باید و شاید ببینم؛ اما، خبر خوش امروزم اینه که "شبکه ی تماشا" از دیشب، ساعت 23، اقدام به پخش این سریال بی نظیر کرده.
تکرارهاش هم 5 بامداد، 11 صبح و 17 بعدازظهره.
2. دوستانی که این سریال رو ندیده ن، امروز ساعت 17 قسمت اولشو ببینن و از این عاشقانه ی مستند "کمال تبریزی" لذت ببرن.
موسیقیش که آدم رو می بره به اوج.
3. همون چن ماه پیش این دو موسیقی رو براتون از سریال گذاشتم:
http://s5.picofile.com/file/8122581500/Shahriar_3_.mp3.html
http://s5.picofile.com/file/8122581568/Shahriar_4_.mp3.html
4. امروز هم سه کار دیگه دارم؛ که، سومی با دکلمه ی "اردشیر رستمی" عزیزه.
"اردشیر رستمی" رو همیشه دوس داشته م؛ چه، وختی که با کاریکاتورهاش تو مجلات و روزنامه ها حال می کردم، چه بازی روونشو تو این سریال و چه شخصیت آروم و مهربونشو.
وختی سریال رو کامل می بینی و به دقایق آخر می رسی، بزنگاه کار، همین دکلمه هاست؛ که، قلب آدم رو از جا می کنه و حال خوبی بهت می ده. این نوشته ها رو فقط کسی متوجه می شه که یه قسمت سریال رو تمام و کمال ببینه.
ممنون که وقت گذاشتید.
http://s5.picofile.com/file/8122581584/Shahriar_1_.mp3.html
http://s5.picofile.com/file/8122581634/Shahriar_2_.mp3.html
http://s5.picofile.com/file/8122581692/Shahriar_5_.mp3.html
..............................
5. اون شخص کسی نبود جز "مهران مدیری":
6. این هم فایل ویدئوییش تقدیم به شما و دوستان دیگه ی انجمن:
http://s5.picofile.com/file/8122582168/Sa_ate_Khosh_28_Ta_Hasht_O_Nim_Reza_Safdari_.rar.html
7. ینی این قدر از این زَنَک با اون چادر و چاقچور مسخره ش، مدل صحبت کردنش و کلاً تیتریپش بدم می یاد؛ که، از "آزیتا حاجیان" و حتا "کاترین اشتون" این قدر بدم نمی یاد!
واقعاً نمی دونم چرا؟
8. وای، ممنون.
من آهنگ Spiral رو تو هاردم داشتم و دارم؛ اما، همیشه تیکه ی اولش یادم بود و اصلاً یادم نبود که این تراک بلندتر از این حرفاست و انگار دو بخش می شه؛ که، بخش اولش روی مستندهای شیمی و فیزیک و اینا؛ به قول شما، پخش می شد و بخش دومشو روی "گزارش هفتگی" می شنیدیم.
باز هم ممنون.
9. بنده با این کتاب ها خاطره ای نداشتم؛ اما، خوشحالم که شما هم به طرح جلدهای مورد نظرتون رسیدید. طرح جلدی که بنده از "اسرار شعبده بازی" داشتم، دقیقاً همونی بود که بالاتر ارائه دادم؛ یعنی، جلد سبز با عکس شعبده بازی که از خرگوش می ترسه.
10. ای داد! قضیه ی دندون شما هم خیلی دلخراش بود.
وختی کوچیکیم چه کارا می کنیما!
من یه بار مازوخسیم وار خودکار دکمه ای مو نزدیک دندونای پیشم بردم و دکمه شو با چند میل فاصله از دندونام زدم و رهاش کردم و تا چن روز دندونام درد می کرد!
11. حق با شماست، "سم" عزیز. من هم از "تنگیل" و اژدهایی، که در فرمانش بود، خیلی می ترسیدم اون موقعا؛ اما، الآن دلم واسه ش تنگ شده. خیلی توپ بود.
12. از شما، "59" گرامی و همچنین "استاکر" عزیز؛ بخاطر، راه اندازی کانال موفق و پربیننده ی خاطره بازی، ممنونم؛ اما، کاش کاناله محدود و مسدود نبود و دسترسی بیشتری داشتن هموطنا به اون.
13. دوست خوبم، بنده فایل یک ساعتی "آرایشگاه زیبا" و خلاصه ی زیبا و کامل شما رو از این سریال دارم؛ اما، چون حجمش بالاست، باید تیکه تیکه ش کنم و بذارم.
فقط یه چند روزی زمان می بره؛ اگه ایرادی نداره. به روی چشم.
متأسفانه در سری اول پخش این سریال، نرسیدم اونو مرتب و اون طور که باید و شاید ببینم؛ اما، خبر خوش امروزم اینه که "شبکه ی تماشا" از دیشب، ساعت 23، اقدام به پخش این سریال بی نظیر کرده.
تکرارهاش هم 5 بامداد، 11 صبح و 17 بعدازظهره.
2. دوستانی که این سریال رو ندیده ن، امروز ساعت 17 قسمت اولشو ببینن و از این عاشقانه ی مستند "کمال تبریزی" لذت ببرن.
موسیقیش که آدم رو می بره به اوج.
3. همون چن ماه پیش این دو موسیقی رو براتون از سریال گذاشتم:
http://s5.picofile.com/file/8122581500/Shahriar_3_.mp3.html
http://s5.picofile.com/file/8122581568/Shahriar_4_.mp3.html
4. امروز هم سه کار دیگه دارم؛ که، سومی با دکلمه ی "اردشیر رستمی" عزیزه.
"اردشیر رستمی" رو همیشه دوس داشته م؛ چه، وختی که با کاریکاتورهاش تو مجلات و روزنامه ها حال می کردم، چه بازی روونشو تو این سریال و چه شخصیت آروم و مهربونشو.
وختی سریال رو کامل می بینی و به دقایق آخر می رسی، بزنگاه کار، همین دکلمه هاست؛ که، قلب آدم رو از جا می کنه و حال خوبی بهت می ده. این نوشته ها رو فقط کسی متوجه می شه که یه قسمت سریال رو تمام و کمال ببینه.
ممنون که وقت گذاشتید.
http://s5.picofile.com/file/8122581584/Shahriar_1_.mp3.html
http://s5.picofile.com/file/8122581634/Shahriar_2_.mp3.html
http://s5.picofile.com/file/8122581692/Shahriar_5_.mp3.html
..............................
59 نوشته است:
- من هم خوب یادمه که "تا هشت و نیم" رو، بصورت کمدی اجرا کرده بودن.
شخصی که بجای زنده یاد صفدری بازی میکرد، همش سقف رو نگاه میکرد و مثلا ادبی حرف میزد.
- با دیدگاه شما، درباره ی دو "مجری نما"، کاملن و کاملن موافقم.
و بازهم این پرسش همیشگی: "کی اینها رو راه داده به رسانه؟".
- بله، خودم نیز اشاره داشتم که این مدل حرف زدن آقای محبی،
سالها پیش اختراع شده بوده و چه از آن سبک اوریجینال اولش، و چه از این تقلید،
من هم همانند شما و دیگر اعضای گرامی، هیچوقت خوشم نمیآمده.
- همانگونه که که توسط استالکر گرامی بصورت مستقیم،
و من کوچک بشکل غیر مستقیم در بالای این صفحه اشاره شد،
نام آهنگ اصلی که تیتراژهای "آموزش شیمی" و "گزارش هفتگی"
از اون گرفته شدن، "Spiral" هست، ... "مارپیچ".
https://www.youtube.com/watch?v=iW_qGMRmJAw
- راستش من هم عکس های زیر رو در مورد کتاب آقای کاظم فاقی پیدا کرده بودم.
توضیح اینکه، بگمانم کتابی که در لینک دوم هست رو داشتم، یعنی با طرح جلد سرمه ای ...:
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=43218
http://www.adinehbook.com/gp/product/9645750075
- شما هم در راه شعبده بازی و یا کار با اسباب بازی ها،
عجب سختیهایی رو تحمل کردید. باز جای شکرش باقیه، که بخیر میگذشته (تقریبن).
- خدمت شما و فروم عرض شود، که در تابستان سال ۱۳۶۹،
روزها در حیاط خانه، با چوب و میخ و چکش، سعی میکردم تا کاردستی بسازم.
یک روز، میخ رو خیلی کوبیدم به تخته، بعد خواستم کارم رو مثلن ویرایش کنم!.
(حالا عقل که نباشه، جون در عذابه). ... برای همین، بجای استفاده از انبردست،
با دندون خواستم تا میخ رو از تخته بیرون بکشم!. در نتیجه، قسمت خیلی کوچکی،
از دندان جلو، شکست و پرید!. ... البته خیلی شانس آوردم، چون پریدگی خیلی ریز بود،
اما تا چند روز، فک و دندونهام درد میکرد. ... عقل که نباشد، جان شیرین در عذاب است.
- خوشحالم که پست تکمیلی "برادران شیردل" و ضمیمه هاش، مورد پسند شما قرار گرفته.
- از کلیپ سکانسهای منتخب فیلم "داماد خجالتی" که تهیه و تدوین فرمودید، بسیار ممنون هستم.
سلامت باشید.
5. اون شخص کسی نبود جز "مهران مدیری":
6. این هم فایل ویدئوییش تقدیم به شما و دوستان دیگه ی انجمن:
http://s5.picofile.com/file/8122582168/Sa_ate_Khosh_28_Ta_Hasht_O_Nim_Reza_Safdari_.rar.html
7. ینی این قدر از این زَنَک با اون چادر و چاقچور مسخره ش، مدل صحبت کردنش و کلاً تیتریپش بدم می یاد؛ که، از "آزیتا حاجیان" و حتا "کاترین اشتون" این قدر بدم نمی یاد!
واقعاً نمی دونم چرا؟
8. وای، ممنون.
من آهنگ Spiral رو تو هاردم داشتم و دارم؛ اما، همیشه تیکه ی اولش یادم بود و اصلاً یادم نبود که این تراک بلندتر از این حرفاست و انگار دو بخش می شه؛ که، بخش اولش روی مستندهای شیمی و فیزیک و اینا؛ به قول شما، پخش می شد و بخش دومشو روی "گزارش هفتگی" می شنیدیم.
باز هم ممنون.
9. بنده با این کتاب ها خاطره ای نداشتم؛ اما، خوشحالم که شما هم به طرح جلدهای مورد نظرتون رسیدید. طرح جلدی که بنده از "اسرار شعبده بازی" داشتم، دقیقاً همونی بود که بالاتر ارائه دادم؛ یعنی، جلد سبز با عکس شعبده بازی که از خرگوش می ترسه.
10. ای داد! قضیه ی دندون شما هم خیلی دلخراش بود.
وختی کوچیکیم چه کارا می کنیما!
من یه بار مازوخسیم وار خودکار دکمه ای مو نزدیک دندونای پیشم بردم و دکمه شو با چند میل فاصله از دندونام زدم و رهاش کردم و تا چن روز دندونام درد می کرد!
S@M نوشته است: وای که من چقدر از این فیلم برادران شیردل می ترسیدم!!! اون یارو تنگیل بود نارگیل بود چی بود؟؟؟ یعنی من که از دیو سه سر نمی ترسیدم از دو تا شخصیت تو زندگیم می ترسیدم: یکی هاشم آقا تو نخودی بود (همیشه هر وقت نشونش میداد من سه متر از تلویزیون فاصله میگرفتم) یکی هم این تنگیل!
11. حق با شماست، "سم" عزیز. من هم از "تنگیل" و اژدهایی، که در فرمانش بود، خیلی می ترسیدم اون موقعا؛ اما، الآن دلم واسه ش تنگ شده. خیلی توپ بود.
59 نوشته است:
از شما بازهم ممنونم. ... حالا دیگه خیالم راحت شد سر این کلیپ ها. چون در کانال نوستالژیک شما قرار گرفتن.
به امیر گرامی هم حالا دیگه میتونم بگم، که "تالار کلیپ، خلاصهها و فایلهای تصویری نوستالژیک" که صحبتش بود،
اکنون دیگر ایجاد شده و هست. ... یعنی همین کانال خوب و نوستالژیک استالکر گرامی ....
https://www.youtube.com/user/mahmoody82
- تنها کلیپ خلاصه واری که جایش خالیست، "آرایشگاه زیبا" میباشد که در هارد قبلی من هست.
از یاران ارجمند خواهشمندم که در صورت داشتن کلیپ یاد شده در آرشیو خود، آنرا به اشتراک قرار دهند،
تا استالکر گرامی، به کانال خودش آنرا هم اضافه کند. ... با احترام و سپاس.
12. از شما، "59" گرامی و همچنین "استاکر" عزیز؛ بخاطر، راه اندازی کانال موفق و پربیننده ی خاطره بازی، ممنونم؛ اما، کاش کاناله محدود و مسدود نبود و دسترسی بیشتری داشتن هموطنا به اون.
13. دوست خوبم، بنده فایل یک ساعتی "آرایشگاه زیبا" و خلاصه ی زیبا و کامل شما رو از این سریال دارم؛ اما، چون حجمش بالاست، باید تیکه تیکه ش کنم و بذارم.
فقط یه چند روزی زمان می بره؛ اگه ایرادی نداره. به روی چشم.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
Emiliano نوشته است:
5. اون شخص کسی نبود جز "مهران مدیری":
6. این هم فایل ویدئوییش تقدیم به شما و دوستان دیگه ی انجمن:
http://s5.picofile.com/file/8122582168/Sa_ate_Khosh_28_Ta_Hasht_O_Nim_Reza_Safdari_.rar.html
10. ای داد! قضیه ی دندون شما هم خیلی دلخراش بود.
وختی کوچیکیم چه کارا می کنیما!
من یه بار مازوخسیم وار خودکار دکمه ای مو نزدیک دندونای پیشم بردم و دکمه شو با چند میل فاصله از دندونام زدم و رهاش کردم و تا چن روز دندونام درد می کرد!
12. از شما، "59" گرامی و همچنین "استاکر" عزیز؛ بخاطر، راه اندازی کانال موفق و پربیننده ی خاطره بازی، ممنونم؛ اما، کاش کاناله محدود و مسدود نبود و دسترسی بیشتری داشتن هموطنا به اون.
13. دوست خوبم، بنده فایل یک ساعتی "آرایشگاه زیبا" و خلاصه ی زیبا و کامل شما رو از این سریال دارم؛ اما، چون حجمش بالاست، باید تیکه تیکه ش کنم و بذارم.
فقط یه چند روزی زمان می بره؛ اگه ایرادی نداره. به روی چشم.
امیر جان با درود.
- چه خوب شد که سیستم تنظیمات فروم به حالت اول خودش برگشت.
چرا که دیروز عصر و شب، هیچ جور هنگام تنظیم پست، استخون کار نشون داده نمیشد،
یعنی نمیتونستم اندازه ی فونت رو، بر روی عدد ۱۵ که همیشه بصورت دستی آنرا مینویسم قرار بدم.
این بود که ۲-۳ پست شبانگاهی دیروز، اندازه ی فونتش بزرگ شده بود (فونت اتومات ۱۶ ی خود انجمن).
- اصلن یادم نبود که این مهران مدیری بوده، که "تا هشت و نیم" رو به طنز کشونده بود!.
خیلی ممنونم برای انتشار این ویدیو. ... سالها بود که دوست داشتم تا آنرا ببینم.
- کاری که شما با خودکار دکمه ای یا فشاری انجام دادید، (جالب اینجاست که در زبان روسی هم،
بهش میگن "خودکار دکمه ای" یا "خودکار اوتومات")، من با یک هواپیمای کوچک (شکل قورباغه بود)،
که باید چرخهاش رو به زمین فشار میدادیم، انجام دادم. ... یعنی چرخها رو که فشار میدادیم،
این هواپیمای کوچک وزغ شکل، کوک میشد، سپس چرخها پایین میآمد و هواپیما براه میافتاد.
من اینکار رو در دهان انجام دادم، و در نتیجه، دندان راه شیری پرید!.
چه خوب شد که ما زودتر بزرگ شدیم، و گرنه دیگه چیزی ازمون باقی نمی موند (خنده).
(خودکارهای قدیمی فشاری یا دکمه ای) ...:
- البته کانال استالکر جان که بگمانم، ۲ سالی هست راه اندازی شده، اما از شما پنهون نباشه،
از ۲ روز پیش، با خودم فکر کردم که چنین جای خوبی (یعنی کانال استالکر) هست،
و کلی هم فایل نوستالژیک تا بحال جمع آوری کرده. این هست که چه آرشیوی بهتر از آنجا.
و در ادامه ی فایلهایی که از خلاصه ها محبت کرده بود و قرار داده بود،
دیگر کارها رو هم لطف کنه و قرار بده، تا بصورت جهانی و مطمئن، در دسترس همگان باشد.
- امیر جان، با سپاس فراوان از شما. اصلن راضی به زحمت نیستم. ...
حالا خودم دیر یا زود، این فیش مربوط هارد به نت بوک رو تهیه میکنم،
و خلاصه ی آرایشگاه زیبا رو هم تقدیم یوو.تیو. میگردانیم.
از لطف و سخاوت شما، بازهم ممنونم. سپاسگزارم.
- فقط خواهشی که دارم این هست، که به هیچ شکل و تحت هیچ شرایطی،
به وسایل اطراف خودتون دست نزنید و اونها رو برای آزمایش استفاده نکنید (خنده).
خودم به خودم نیز حواسم هست. با احترام. (اداره ی امور غیره مترقبه در فروم رویایی).
سلامت باشید.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الخميس مايو 08, 2014 4:47 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. سلام "59" عزیز.
من از دیروز به انجمن سر نزدم و نمی دونم مشکل چی بوده؛ اما، خوبه که رفع شده و شما راضی هستید.
2. ویدئوی "ساعت خوش" "مهران مدیری" قابل شما رو نداشت. یادمه قسمتای آخر "ساعت خوش" بود، دیگه و داشت تموم می شد.
3. باور کن کلی به اون جمله ت که گفته بودی "چه خوب شد که ..." خندیدم. عالی بود!
4. عکس خودکارا عالی بود؛ بخصوص، ساده ترین اون؛ یعنی، اون سبز قلمی سمت چپ تصویر؛ که، بابام برام کلی از اون مدل؛ منتها صورتی رنگشو، خریده بود و کلی تا قسمتی جوهرش عطری بود اولش.
5. بله. دست "استاکر" عزیز رو هم از دور می فشارم. یکی از وفادارترین دوستانه.
6. نه، اگه برسم حتماً ترتیب "آرایشگاه زیبا" رو می دم و تعارف نکن.
7. واقعنا!
یه بار هم زیرزمین خونه ی عموم، یه تاب به دو ستون بسته بودن، اومدم آرتیست بازی درآرم، تاب که خوردم، دو تا دستامو رها کردم!
رها کردن همان و خوردن با پس کله محکم به زیرزمین فرش نشده همان! چنان صدایی کرد کله م که گفتم شکست!
دیوونه ای بودیما!
8. به این لینک هم سر بزنید و از کاریکاتورهای "علیرضا پاکدل" و سبک خلاقانه و بی نظیرش تو این زمینه، لذت ببرید. خیلی کارش درسته:
http://www.new3da.com/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%84%D8%A8-%D9%88-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%AA%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D9%88/
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
- شبهای آخر هفته که اول برای ایران و سپس در سایر کشورها تعطیلات هست،
همیشه با شما و دیگر یاران فروم رویایی، یادی داریم ناخواسته اما نیکو،
از کسانی که فوت شده اند و دیگر کارشان با جهان خاکی تمام گشته ....
* امیر گرامی، راستش سیستم داخلی انجمن، بعضی وقتها اینجوری میشه.
پستی که دیشب برای شما نوشتم رو، ۵ بار ویرایش کرده بودم، اما تنظیم نمیشد.
خوشحالم که امروز، به همون حالت همیشگی برگشت. چون دیروز عصر سر سازگاری نداشت.
- ممنونم برای لینک. لطف کردید. کارهای آقای علیرضا پاکدل، سبک هنرمندانه ای در کاریکاتور هستن.
- خوب میدونستم که حداقل دیدن یکی از این خودکارهای قدیمی، براتون نوستالژیک خواهد بود.
خدا رحمت کنه پدر گرامی شما و همه ی رفتگان ارجمند بچههای فروم را. ...
- دو خودکاری که سه گوش هستن و در وسط عکس بزرگ خودکارها قرار دارن،
من رو بیاد سالهای میانی از دهه ی شصت انداختن، ...
- ممنون هستم از لطف شما، و دیگه اینکه، زبان طنز خودتان نیز، خوب و شادی آفرین هست.
- چه خطرهایی که از سر ما نگذشته ...، این "سر" جای حساسی هست. ....
.
.
.
- در طی سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۳، در مدرسه ی راهنمایی سروش، درس میخواندم.
قبلن هم در خاطره ی "استخر" نوشته بودم که این مدرسه، در اصل خانه ای بود رها شده پس از ۵۷،
که از انتهای دهه ی شصت، تبدیل به مدرسه شده بود!. ... البته صاحبش در انتهای دهه ی هفتاد به ایران می آید،
آنرا پس میگیرد (جای خوشحالیست)، و اکنون دیگر سالهاست که بجای مدرسه، یک مجتمع بزرگ مسکونی در آنجا هست.
اما زمان ما و چند سال بعدش که هنوز مدرسه ی راهنمایی بپا بود، در داخل حیاط آن، که استخر قرار داشت،
تابستانها کلاس فوق برنامه داشتیم و ۲ روز در هفته، آموزش شنا برگزار میشد. سپس برای زمان سال تحصیلی،
آب استخر را خالی میکردند. از اینرو در زنگهای ورزش، من و ۲-۳ نفر دیگر، میرفتیم و در داخل این استخر خالی،
"بد مینتون" بازی میکردیم. ... یک روز در هنگام این بازی، حواس من دیگر خیلی به هوا و توپ مشغول شده بود.
در این جایگیری ها و رهیابی هایی که بدنبال توپ داشتم، جهت را گم کردم، و با سر محکم به دیوار این استخر خالی خوردم.
هنوز هم صدای شدیدی را که آنروز ایجاد شد، میتوانم در گوشم بیاد بیاورم. به هر حال هر چه بود، بخیر گذشت،
اما خب فقط از چند روز بعدش، دیگر مغزم، آن عقل و مغز سابق نبود، و تا کنون هم، اثرات آن ادامه دارد.
عکس زیر، در حیاط همان مدرسه ی راهنمایی، در سال ۱۳۷۴، گرفته شده است.
البته آنزمان، من دیگر سال دوم دبیرستان بودم، و این بچه ها، دوره ی بعد از ما بودند.
استخر یادشده، پشت سر دانش آموزان قرار دارد ...:
.
.
.
- دهه ی شصت در منزل پدر بزرگم، اتاقی بود که وسایل قدیمی را آنجا گذاشته بودند، و دربش هم همیشه بسته بود.
روزهای جمعه و یا دیگر زمانهایی که به منزل پدربزرگ میرفتیم، حتمن سری بداخل این اتاق اسرار آمیز میزدم.
هوای داخل این اتاق، خیلی مرطوب بود، و مهمتر اینکه، سوسکها و مارمولکها هم آنجا زندگی میکردند،
و گاهن بر روی دیوار و یا سقف، رژه میرفتند. ... یک کمد چوبی آنجا قرار داشت که چند طبقه و کشو داشت.
وقتی که کشوی اول را باز میکردم، داخلش پر بود از خودکارها و یک سری وسیله های خرده ریزی،
که پدر و عموهایم در دهه ی پنجاه، از آنها استفاده میکردند، و آن خودکارهای سه گوش هم، در میانشان بودند.
هنوز هم برخی شبها خواب می بینم، که در دهه ی شصت هستم. ...
میروم و از آن کوچه، وارد خانه ی زیبای پدربزرگ در محله ی قلهک تهران میشوم.
اما آنجا دیگر خالی و تاریک است، ... با اینحال، به سمت این اتاق میروم،
و وقتی دربش را باز میکنم، می بینم که همچنان پر از همان وسایل قدیمی ست ....
کادرهای بالا، حیاط آن خانه و درب راهروی نزدیک به آن اتاق اسرارآمیزش را،
در سالهای ۱۳۷۶ و ۱۳۷۸ نشان میدهند. ... خانه ای که در اواخر همان سال ۱۳۷۸،
زمانی که پدربزرگ زنده بودند، بخاطر فوت مادربزرگ، آنرا به فرزندانشان دادند،
و تا پایان دهه ی هفتاد، یک ساختمان چند طبقه، بجایش ساخته شد.
هنوز هم همین درب ورودی کوچه، حیاط و ساختمانش را در خوابها میبینم ....
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 گرامی
خاطره ی استخر مدرسه و خانه ی پدربزرگ مثل همیشه خوندنی بود.
تصاویر خودکارها هم جالب بود.
نمی دونم این عادت همه ی بچه هاست یا بچه های قدیمی تر بیشتر اینطوری بودن که با همه ی اشیا و وسیله هاشون ارتباط حسی برقرار میکردن.
همه ی ما از بو کردن مداد رنگی هامون لذت می بردیم.
بعضی از ما نه تنها برگ های کتابهامون رو بو می کردیم، حتی به جنس کاغذهای دفترمشق هامونم توجه می کردیم.
مثلا من یادمه که کاغذهای بعضی دفترها، یک روشون زبر بود و روی دیگر همان برگ، نرم و صاف بود.
تماشای هرکدوم از این خودکارها یا نوشت افزارها هم برا هرکدوممون یه حسی رو زنده میکنه.
به زودی، دو سه تا مورد نوستالژیک در راستای همین یادآوری های شما تقدیم میکنم.
خاطره ی استخر مدرسه و خانه ی پدربزرگ مثل همیشه خوندنی بود.
تصاویر خودکارها هم جالب بود.
نمی دونم این عادت همه ی بچه هاست یا بچه های قدیمی تر بیشتر اینطوری بودن که با همه ی اشیا و وسیله هاشون ارتباط حسی برقرار میکردن.
همه ی ما از بو کردن مداد رنگی هامون لذت می بردیم.
بعضی از ما نه تنها برگ های کتابهامون رو بو می کردیم، حتی به جنس کاغذهای دفترمشق هامونم توجه می کردیم.
مثلا من یادمه که کاغذهای بعضی دفترها، یک روشون زبر بود و روی دیگر همان برگ، نرم و صاف بود.
تماشای هرکدوم از این خودکارها یا نوشت افزارها هم برا هرکدوممون یه حسی رو زنده میکنه.
به زودی، دو سه تا مورد نوستالژیک در راستای همین یادآوری های شما تقدیم میکنم.
heidiii- تعداد پستها : 24
Join date : 2014-05-03
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
خانم هایدی با درود.
- در اپتدا سپاسگزارم برای عکسهای "سروش نوجوان"،
و همچنین یادواره ی تصویری- خبری، که از "تردستی های علمی" تهیه فرمودید.
- اتفاقن در نسخه ی "اسرار شعبده بازی"، این ترفندهای علمی هم بودند.
بهتر میدانید که برخی کتابهای مشهور، اپتدا نوشته هایی بودند،
که مستقلانه در مجلات چاپ میشدند، سپس نویسنده با همکاری ناشر،
آن نوشته ها را تنظیم و سپس بصورت کتابی مشخص چاپ میکرده،
و گاهن در نوبت های مختلف چاپ نیز، محتواهایی تقریبن یکسان،
با نامهای نزدیک بهم قرار گرفته و منتشر میشدند.
- در مورد منبع اصلی کتابهای ایشان هم، بگمانم همشان آمریکایی بودند،
یعنی ایشان از زبان انگلیسی ترجمه میکرده. شعبده بازی که داستانش مشخص هست،
یعنی همیشه از آمریکا گسترش جهانی داشته. اما بجز این، کتاب دیگر آقای فائقی:
"معماها و سرگرمیهای ریاضی" نیز، ترجمه ایست از کتابی که طراح معما،
و شطرنج باز مشهور امریکایی "ساموئل لوید" نوشته بوده ...:
http://s5.picofile.com/file/8122650992/M_R_Ka_Fa.rar.html
- در ضمن، نام اولیه ی کتاب شعبده بازی آقای فایقی،
کتاب اسرار حقه بازی! بوده، که چاپ دوم آن، در سال ۱۳۶۱ انجام شده.
سپس در سالهای بعد، یعنی در بازنشرهایی که داشتند، نام آنرا به،
اسرار شعبده بازی و تردستیهای علمی، با طرح جلدهایی که قرار گرفتند، تغییر دادند ...:
http://s5.picofile.com/file/8122650776/A_Sh_B_Ka_Fa.rar.html
استاد کاظم فائقی(۱۳۱۲)
بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهی در رشته دبیری فیزیک به استخدام وزارت آموزش و پرورش در آمد.
وی نویسندگی را با نوشتن سرگرمیهای علمی - فرهنگی در ماهنامه علمی دانشمند آغاز کرد.
علاوه بر آن با مجلات دیگری نظیر مجله «پیک» و «رشد ریاضی» همکاری کرد. کتاب چهار جلدی
ریاضيات زیبا و دوست داشتنی، کاظم فائقی در سال ۱۳۸۰ به عنوان کتاب برگزیده از سوی
وزارت آموزش و پرورش موفق به اخذ جوایز ویژه و دریافت لوح تقدیر دومین جشنواره کتابهای
آموزشی رشد گردید. از این نویسنده و مترجم پرتلاش تا کنون بیش از سیصد و چهل اثر چاپ
و منتشر گردیده است که: آزمایشهای ساده در آموزش علوم؛ آزمایش هوش و دقت؛
اسرار شعبدهبازی؛ اسرار مجهول جهان؛ پرورش استعدادهای نهفته کودکان؛ چگونه، چرا؟ (سه جلد)؛
تست هوش و ریاضی برای تیزهوشان، دانستنیهائی برای یک زن خانه دار؛ فوت و فن گل آرایی؛
کار و سرگرمی در خانه؛ هوش آزمایی و سرگرمی و... از آن جمله است.
http://mesardroud.ir/استاد-کاظم-فائقی.html
- بسیار خرسندم که خاطره های نوستالژیک و همچنین یاد خودکارها،
مورد توجه شما قرار گرفتند. ... بله، نسل ما، هر آنچه که داشت،
روی مثبتش را هم میدید و برای خود دلخوشیها میساخت.
فروم رویایی همانند همیشه، از یادمانه های شما و دیگر یاران،
استقبال خواهد داشت. ... سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
Milassyui نوشته است:اين هم چند اهنگ ديگر از فيلم مشت:
s5.picofile.com/file/8103334392/Music1.mp3.html
s2.picofile.com/file/7926718488/music2.mp3.html
s5.picofile.com/file/8103585500/music3.mp3.html
s5.picofile.com/file/8103585584/music4.mp3.html
سلام دوست گرامی،
اگر به آخرین آهنگ این سری یعنی شماره 4 گوش بدین در ثانیه 23 شما آهنگ تیتراژ فیلم زیرو خواهید شنید که ساخته انیو موریکونه هست.
Ennio Morricone : Una breve stagione
https://www.youtube.com/watch?v=OHDQV2lnBp4
ایرانی ها خیلی علاقه وافری به انیو موریکونه دارند و احتمال اینکه بقیه آهنگها ساخته انیو موریکونه باشد هست.
موفق باشید.
میحا.
Mihakralj- تعداد پستها : 169
Join date : 2012-04-15
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. 59" عزیز این خواب های دوره ی کودکی و آرزوهای ضمیر ناخودآگاهمون انگار دست از سر هیچ کدوم از ما، بچه های انجا، برنمی داره.
من هم مث شما خیلی وقتا خواب تیله و تیله بازی و صندوق های قدیمی پر از وسایل آنتیک رو می بینم. گاهی هم مطمئنم که دارم خواب می بینم و گاهی حتا خواب رو هدایت می کنم که ادامه ش چی بشه! جالبه، نه؟ فک می کنم اون موقع ها آدم به بیداری نزدیکه.
2. خاطره مثل همیشه عالی بود؛ اما، عکس ها عالی تر.
عکس خودتون رو فک می کنم بتونم تشخیص بدم؛ اما، شاید دوس نداشته باشید اینجا؛ که، عمومیه بگم. اگه مشکلی نیست، بگید تا در اولین حدس، اعلام کنم؛ البته، با توجه به عکس های دوران بچگی تون.
3. خیلی خیلی لذت بردم از تک کادرهای عکس های منزل و باغچه و طبیعتی؛ که، گذاشته بودید. جالبه که با توجه به دردسرهای چاپ و تهیه ی عکس های قدیمی، کمتر آلبومی از این عکسا داشت و 99.9999 درصد عکسا، باید درشون شخص می بود؛ وگرنه، معنی نداشت؛ اما، شما از همون اول گویا علاقه به طبیعت و منظره و عکاسی تو خونتون بوده.
...........................
4. "هایدی" خانوم، تله پاتی رو می بینی؟
به جون خودم قبل از این که این نوشته های شما رو بخونم، تو تاپیک کناری از بوی مدادرنگی ها نوشتم. بی نظیره این تله پاتی!
...........................
5. "59"، دوست خوب من، شما امروز دو هدیه ی بی نهایت ارزشمند رو به بنده دادید. قربون محبتتون:
یکی "اسرار حقه بازی" بود؛ که، مطالب و عکساش خیلی نزدیک به "اسرار شعبده بازی" بود و این طور که فرمودید، این اول تر بوده.
و "معماها و سرگرمی های ریاضی" هم بی نظیر بود! اصلاً یادم رفته بود ازش و با دیدنش برق از چشام پرید.
کتاب ها کامل کامل بود و همین لطف امر رو مضاعف کرد و نمی دونم واقعاً با چه زبونی ازتون تشکر کنم. دست مریزاد.
6. زنده باشید شما و دوستان و زنده باد "کاظم فائقی" عزیز؛ که، این همه خدمت صادقانه و معلم وار به جامعه کرد.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
امیر گرامی با درود.
- بسیار خرسند هستم که خاطره ها، مورد پسند و دیدگاه مهر شما قرار میگیرند.
- بگمانم بازیگر برنامه ی "لاک پوش"، آقای "محمود مقامی" باشند. خیلی شبیه ایشان هستند.
- خوشحالم که دو فایل پی.دی.اف. براتون مفید و نوستالژیک هستند. گمانش رو هم داشتم.
راستش عضو کتابناک شدم، بعد از آنجا، با دنگ و فنگ، آنها را بارگیری کردم، این بود که،
تصمیم گرفتم بجای آدرس پر پیچ و خم، خود فایلها را مستقیم تقدیم شما و فروم گردانم.
- سپاسگزارم، اما آنگونه که در آن منبع در صفحه ی قبل آمده بود،
استاد کاظم فائقی، خوشبختانه در قید حیات هستند. برایشان آرزوی سلامتی و طول عمر داریم.
- بله، دیدن خواب های دوران کودکی، و بازدید دوباره ی جاهایی که بودیم، و از آن مهمتر،
نکته ی ریزبینانه ای که اشاره داشتید، یعنی ادامه و مدیریت خواب با ذهن نیمه بیدار،
موارد جذاب و قابل بحثی هستند که البته، ای کاش که دیگر خواب نبینم، در آرزویش هستم.
- همانگونه که در توضیح عکس "حیاط مدرسه" هم گفته بودم، خودم در آن عکس نبودم.
این دانش آموزان، دوره ی بعد از ما در راهنمایی هستند. زمان آن عکس، ۱۳۷۴ را نشان میدهد،
که من دیگر آن سال، در مدرسه ای دیگر، در سال دوم دبیرستان بودم. از سری این عکسها،
برای خاطره ی زیر نیز قرار میدهم. ... آنها را در نت یافتم، خودم در هیچکدامشان نیستم.
- بسیار ممنونم از لطف شما. استوپ کارهای استفاده و گاهن قیچی شده از منزل پدر بزرگ در آن کلاژ،
مربوط به فیلم وی اچ اس خانوادگی هستند، که توسط اقوام، در سالهای ۱۳۷۶ و همچنین ۱۳۷۸،
ضبط شده بودند. ... پارسال که ایران بودم، تمام این فیلمها را گرفتم، در فلش مموری ریختم و آوردم.
پدر بزرگم را خیلی دوست داشتم. ایشان بالای ۱۰۰ سال عمر کرد. در میان ۲۱ نوه ای که داشت،
همیشه با لطف دیگری با من برخورد داشت، چون صدای آوازش، کمی تا قسمتی، تنها به من رسیده بود.
آن خانه اش را هم، در اواخر دهه ی چهل ساخته بود. معمارش فرانسوی بوده و همانند خانه ی شما،
مدل ویلایی بود. یادش همیشه با من هست. و اما در برخی از استوپ کادرهایی که در کلاژ دیدید،
خب بنا به مصلحت، قسمتهای کناری اش ، که پدر بزرگ و مادر بزرگ نبودند را جدا کرده بودم.
اما بله، خودم به شخصه، خیلی به عکاسی از منظرههای بکر، و مکانهای خالی از انسان علاقه دارم.
خوب یادم هست که بخش دوم خاطرات "سفرهای کودکی" را، هنوز که هنوزه تقدیم نکرده ام!.
تصویرهایی که برای آن پست خواهم گذاشت، عکسهایی هستند که خودم در همان دوران کودکی،
از جاهای بدون انسان گرفته بودم. اما مساله اینست که قلم، فعلن برای نگارش بخش دوم "سفرهای کودکی"،
هیچ جور آمادگی ندارد. اما خب بجایش، موارد خاطراتی هستند که باز از دیروز شروع کردم، و آنها را خوانده اید،
بخش اصلی اش هم، امروز و در همین پست، تقدیم شما یاران ارجمند فروم رویایی میگردد. سپاسگزارم. سلامت باشید.
--------------------------------------------------------------------------------------
اردوی پاییزی - ۱۳۷۰
در پاییز سال۱۳۷۰، که تازه به کلاس اول راهنمایی رفته بودم،
در مدرسه بمدت سه روز و دو شب، برایمان برنامه ی اردو گذاشتند.
روز شنبه بنا به بودن جشنی آیینی - مذهبی تعطیل بود، و از اینرو مسئولین مدرسه،
تمام سه کلاس پایه اول راهنمایی را، از صبح پنجشنبه تا شنبه شب، یعنی بمدت دو شبانه روز،
به اردو دعوت کرده بودند. مکان اردو هم به هیچ وجه دور نبود، چرا که در خود مدرسه برگزار میشد،
و نمازخانه را نیز، بعنوان خوابگاه در نظر گرفته بودند. در مدت آن دو شب در ییلاق مدرسه،
دو مربی پرورشی و ناظم مدرسه، بصورت نوبتی بیدار بودند و کشیک میدادند، که البته این زحمت ایشان،
چندان هم بی نتیجه نبود، چرا که در صبح روز آخر یعنی صبح شنبه، سه - چهار نفر از دانش آموزان را،
با تماسی که به خانه ها و احضار کردن پدر و مادرهایشان داشتند، چند ساعتی زودتر از بقیه و نهار نخورده،
روانه ی منزل کردند، تا صبح فردایش که دوباره روز کاری شروع میشد، به تکلیفشان بطور مفصل رسیدگی شود.
دلیلش هم مورد اخلاقی بود که آن چند نفر، نصفه شب قبلش ایجاد کرده بودند و مسئول کشیک، متوجه شده بود.
از سوی دیگر، با گذشت ۲۳ سال از برگزاری آن اردو، تاکنون سوالی برایم همچنان باقیست،
که چرا فقط ما پایه ی اول را به این اردو فراخوانده بودند؟. نمیدانم، شاید میخواستند هم از اینراه،
با بچه ها بیشتر آشنا شوند، و هم اینکه بدانند چه کسانی را به سال دوم نباید راه داد!.
که البته گمان دوم، از دید خودم چندان درست نیست، چرا که این جور مدرسه ها،
بفکر درآمد زدایی بودند، آنهم از بچه های پولداری، که گاهن مساله دار نیز بشمار میآمدند.
خوب بیاد دارم که در هر دو شب اردو پس از شام، از طریق ویدیو و تلویزیونی که در نمازخانه بود،
فیلم نشان میدادند. در شب اول، هنوز نیم ساعتی از شروع فیلم نگذشته بود، که به زبانزد معروف آندوران،
فیلم در حال پخش،"صحنه دار" از آب درآمد. ... چهره های جاخورده و سرخ شده ی دو مربی پرورشی مان،
و همچنین تازیانه ی نگاه خشمناک ناظم مدرسه به ایشان را، هیچگاه از یادم نمی برم، ...
بویژه آن لحظه ی تاریخی را، که یکی از معلمان پرورشی، چند ثانیه ای پس از رخ دادن این حادثه،
با انجام حرکتی خودجوش و خالصانه، چنان یورشی از میان بچه ها به سمت ویدیو و تلویزیون برد،
که بگمانم تمام رکوردهای پرش را شکست، ... البته بماند که تا بدست آمدن مدیریت شرایط پیش آمده،
یعنی جلو زدن فیلم یا خاموش کردن تلویزیون، صدای آن پلان مربوطه، تمام نمازخانه را پر کرده بود،
چرا که کنترل تلویزیون در دست مربی دیگر پرورشی، و کنترل ویدیو، پیش آقای ناظم بود!.
اما در شب دوم، فیلم بسیار زیبا و سرگرم کننده ی"فولکس پرنده" را برایمان پخش کردند،
که خاطره شیرین تماشای آن، آنهم با دوبله ی زیبای فارسی، هنوز هم با من است.
عکسهای بالا از همان نمازخانه هستند، با این تفاوت که مراسم و اردوی ثبت شده در آن ها،
مربوط به سال ۱۳۷۴ هست، یعنی دوره ی دانش آموزانی که پس از ما در آن مدرسه درس میخواندند.
از سوی دیگر، جلسه های اولیا و مربیان نیز، در همین نمازخانه برگزار میشد و استاد ناصر ممدوح،
که در اصل خودشان پدر یکی از دانش آموزان هم بودند، مجری مراسم ها در آن جلسات میشدند.
همانگونه که در دو پست قبلتر نیز اشاره گردید، نام این مدرسه ی راهنمایی، "سروش" بود،
و به آدرس خیابان دروس تهران، بین دو کوچه ی روبروی بیمارستان هدایت،
و دفتر فیلمسازی سیما فیلم، ساختمان آن مدرسه که در اصل خانه ای دو درب بود، قرار داشت.
"سروش" در اصل یک مجتمع آموزشی غیر انتفاعی بود، که برای تمام ۱۲ سال تحصیل متوسطه،
یعنی دبستان، راهنمایی و دبیرستان، مدرسه های جدا گانه ای داشت. کمی قبل از آغاز سال تحصیلی ۱۳۷۰،
که به اجبار مادر، در این راهنمایی ثبت نام شده بودم، یعنی در یکی از روزهای شهریور آنسال،
که اتفاقن روز تولدم نیز بود و همه چیز بر وفق مراد نبود، از ما موشهای آزمایشگاهی در حیاط مدرسه،
مصاحبه به عمل آوردند. ... آنروز وقتی نوبت من شد، به سمت یکی از میزهایی که در حیاط،
و روبروی استخر قرار داشت، فرا خوانده شدم. در پشت این میز، انسانی با پوستخند نشسته بود،
که بعدها و با شروع سال تحصیلی، فهمیدم که در اصل، معلم علوم سال سوم راهنمایی هست.
این شخص، سوالهای سلسله واری را از من میپرسید که در آنها، زمین و زمان بیکدیگر دوخته شده بودند.
من هم با سادگی ی میان کودکی و نوجوانی، به آنها پاسخ میدادم. یادم هست که پرسید، چه موسیقی گوش میدهی؟.
گفتم، اکسیژن، معین.، گو.گو.ش. ... سرانجام هر چه بود، من نیز همانند خیلیهای دیگر، در این آزمون پذیرفته شدم،
چرا که در واقع، این مدرسه های غیر انتفاعی، بدنبال پول و درآمد بودند. قیمت شهریه ی آن در سال تحصیلی ۱۳۷۰،
سی هزار تومان بود!. ... پدر من یک کارمند بودند، از سوی دیگر، خودم دلم میخواست که به راهنمایی دولتی بروم،
که در کوچه ی پشت دبستان مولوی در محله ی خودمان قرار داشت. اما خب در خانه، اصرار فراوان شده بود و بدین ترتیب،
من با زور، به این مدرسه فرستاده شدم. تازه بماند که خبر شهریه ی سی هزار تومانی، بزودی توسط پدر، بگوش اقوامشان رسید،
و من سرگردان، میبایست مورد حملات پرسشهای نیش دار، از سوی برخی اقوام پدر قرار گیرم، که چرا آنجا درس میخوانم؟.
در حالی که تحصیل در این مدرسه، بیش از همه، برایم خودم جای پرسش و از همه مهمتر، سختی و رنج و عذاب بود.
کار تا جایی بالا گرفت که یک سال بعدش، یعنی در زمستان ۱۳۷۱ که در سال دوم راهنمایی درس میخواندم،
بدلیل ترس شدید از برخی درسها، بویژه از زبان انگلیسی و نفهمیدن و درک نکردن آن زبان و همچنین وحشت از معلمش!،
خود را به دل دردی شدید و نیمه واقعی زدم، که در نتیجه اپتدا در خانه بستری شدم، و سپس برای انجام معاینه های پزشکی،
به بیمارستانهای مختلفی میرفتیم، که تمام این پروسه ها، تا نزدیکی امتحانات خرداد ماه سال بعدش ادامه داشت.
بدین ترتیب بود که در سال تحصیلی ۷۱-۷۲، سه - چهار ماهی را با خیال راحت، و بدون درس و مدرسه گذراندم.
سرانجام در یکی از آخرین بارهایی که برای انجام عکس رادیولوژی، به لابوراتور پزشکی رفته بودیم،
آقای دکتر فهیم و کاردانی که مسئولیت آنجا را هم بعهده داشتند، با دیدن من و عکس مربوطه که خودشان گرفته بودند،
به پدرم میگویند، درست هست که فرزند شما، بخاطر تجویز آن قرص اشتباهی که دو سال پیش آنهم به تعداد زیادی خورده،
و در پرونده ی پزشکی اش هم درینباره نوشته شده، پرزهای جداره ی داخلی معده اش آسیب دیده اند، اما!،
مشکل پسر شما این نیست، بلکه او روحش از چیزی ترسیده و آزار دیده، ... بروید و دلیل آنرا از خودش جویا شوید.
باری، آن سال تحصیلی نیز، با تمام فراز و نشیب هایش بپایان رسید، با این تفاوت، که در اپتدای تابستان ۱۳۷۲،
کارنامه ی آن سال دوم راهنمایی من، پر از نمرات نزدیک به مرزی بود، که فقط اسمشان تجدیدی نبود،
که این خود سرآغاز سرزنشهایی شد، که در فصل تابستانهای خانه، تا پایان سال چهارم دبیرستان، ادامه داشت. ...
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
----------------------------------
خانم هایدی، با سپاس فراوان برای عکس ها.
دیدن این صندلی در آفیش "چرخ چرخ عباسی"،
برای من براستی که از پس سالها، نوستالژیک بود.
در دوران شصت، در تمام برنامههای کودک و نوجوان،
که در استودیوها و یا فضای باز صدا و سیما تهیه میشدند،
این صندلیهای قشنگ پلاستیکی، بویژه قرمزش، حضور داشت.
من نمیدانم که طراح مدل این صندلی کیست که صد البته خارجی ست،
اما "هنر طراحی صنعتی" اش، بی همتا بوده. ... در سالهای دهه ی شصت،
انگار که تلویزیون ایران، چندین کانتینر از این صندلیها را از تولیدکننده خریده بود،
و آنها را به تعداد فراوان، در برنامه های کودک و نوجوان میدیدیم. البته اکنون را نمیدانم،
که چنین مدلی هنوز هست یا نه، اما دیدن این صندلی، یادآوری ممتازی از تلویزیون در شصت بود.
(این متن را اپتدا در تالار برنامههای کودک که پست های پرتلاش و خاطره انگیز شما هستند قرار داده بودم،
اما چون صفحه ی تالار ورق خورد و به برگ بعدی وارد شد، نخواستم تا بخاطر این چند رج من، پست تازه ی شما،
در صفحه ی قبلی باقی بماند، برای همین آنرا به انتهای این پست خود منتقل کردم. ... با سپاس دوباره. ... سلامت باشید).
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:
- بازگشت استاد مقامی، خبر بسیار خوشحال کننده ای بود. البته روی صحبت من، درباره ی جای خالی فعالیتهای ایشان،
در واحد دوبلاژ خود تلویزیون بود، و نه شرکتها و استودیوهای خصوصی. ... بگمانم، دوبله ی فیلمهایی که نام بردید،
در موسسههای خصوصی کار شده باشند. اما اگر محصول واحد دوبلاژ تلویزون هستند، که جای بسی خرسندیست.
بله هر سه فیلم برای تلویزیون دوبله شدند و از شبکه های یک، چهار و پنج پخش شدند.
59 نوشته است:
...حالا البته درباره ی استاد مقامی، من حتا در زمینه نظر دادن هم خیلی خیلی کوچکم. اما نمونه ی دیگر،
آقای ژرژ پطرسی هستن، که برخلاف صدایشان، هیچوقت از دستپخت مدیر دوبلاژی ایشون خوشم نیامده، چرا؟،
چون از خود بازیگرها، در دوبله استفاده میکنن، آنوقت خودشان هم حتمن یک نقش رو میگن، در نتیجه،
گوش مخاطب در هنگام تماشای فیلم، با "دست انداز شنیداری" مواجه میشه، چرا که برای نمونه، در فیلم "عروس - ۱۳۶۹"،
بازیگران نقش اصلی، با صدای خودشون صحبت میکنن، یعنی خودشان نقش هاشان را دوبله کرده اند...
الیته در آن دوران چون کارگردانان یا تهیه کننده ها معمولا بر لحظه به لحظه صدا گذاری فیلم هایشان حضور داشتند و سعی می کردند که سلیقه خودشون رو در امر انتخاب دوبلورها اعمال کنند پس نمیشه تقصیر رو به گردن مدیران دوبلاژ انداخت ممکن هست نظر کارگردان یا تهیه کننده آنگونه بوده باشد.
البته نمی دونم که لیست فیلم هاش رو دقیق دیدید یا نه ولی من بعضی از فیلم هاش رو نتونستم تو نوشته های شما پیدا کنم مثل گروهبان، پرونده، دیپلمات، خونبارش، سرباز اسلام، جایزه، مرز، عبور از میدان مین، در اسارت، شکار شکارچی، هی جو و...59 نوشته است:
این سایت سنتیها که فرمودید، هر چه "شصتی" داره رو،
ما اینجا داریم و قبلها قرار دادیم.
اما خبر خوب اینکه موسسه رسانه های تصویری اقدام به بازپخش فیلم پاتال و آروزهای کوچک کرده است :
درخواست شناسایی این سه تا سریال که اواخر دهه هفتاد پخش شده اند رواز شما یا بقیه دوستان داشتم:
1- سریالی زنده در ژانر کودک و نوجوان که در مورد پدری خشن بود که یک شبه همسن پسر خود میشد، در کلیپی که استاکر گرامی در یوتیوب آپلود کرده اند تونستم یک صحنه اش رو ببینم، پخش از شبکه یک:
https://www.youtube.com/watch?v=NSuPMCERoL4
2- سریالی زنده در ژانر کودک و نوجوان با بازی امیر نوری کچل کرده! در مورد ماجراهای یک عده بچه مدرسه ای بود که معمولا در هر قسمت خرابکاری می کردند مثلا در یک قسمت که مرحوم رضا ژیان هم حضور داشت، توپشون رو شوت کردند تو خونه ی ایشون و ایشون هم دنبالشون کرد و تونست گوش امیر نوری رو بگیره و مجبورش کنه تا کارهای شخصیش رو براش انجام بده، پخش از شبکه دو ...
3- سریالی پلیسی- اکشن با بازی مجید مظفری ، شهرام زرگر و شراره رخام( این دوتا رو مطمئن نیستم) که در مورد بمب گذاری و سرقت آثار باستانی از موزه ملی بود یادمه تو تیتراژ اولش صحنه های مهم سریال رو نشون می داد، پخش از شبکه سه.
* موارد یک و سه در سال های بعد هم بازپخش شدند.
jasonbourne- تعداد پستها : 16
Join date : 2012-09-09
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
جناب جیسون بورن
سریال شماره یک به اسم "تعطیلات خوش بگذره" تو نوروز از شبکه یک پخش می شد. نقش پدر رو آتش تقی پور بازی می کرد و دوتا بچه هاش "کاوه آهنگر" و "آرام آهنگر" (خواهر و برادر امید آهنگر) بودن.
یه بچه ای رو پیدا کرده بودن که شبیه بچگی های آتش تقی پور باشه و یک نشونه (خال بالای لب) برا دوتاشون گذاشته بودن که یکی بودن این دونفر رو تایید کنه! روی این بچه هم خود آتش تقی پور حرف می زد. در واقع بچه ای بود با صدای کلفت مرد!
یادمه پدربزرگم از خواهر بزرگه خوشش نمیومد و شاکی بود که چرا این دختره سبیل داره! (مال اون دوره ای بود که دخترا دست به صورتشون نمی زدن)
سایت سنتی ها واقعا موردهای کمیاب و بعضا نایابی رو به اشتراک گذاشته. با احترام و درود به تلاش های 59 گرامی. من هم مواردی از فیلم های این سایت رو در لیست جناب 59 پیدا نکردم. مثل "هیولای درون" یا "هی جو"...
*
جناب 59
نوشته تکمیلی شما رو همین الان دیدم.
دقت و ریزبینی شما در مورد جزییات و کارهای ظریف و هنری که روی این موارد انجام میدین قابل تحسین است.
تماشای این صندلی های کودکستانی برای همه ی ما خاطره انگیز است.
خاطره های مدرسه هم مثل همیشه خوندنی بود و منو یاد مدرسه خودمون انداخت که سالی یکبار افطاری می داد و یه همچین سفره درازی برا دانش آموزها مینداختن و یک روز در سال، دم غروب افطار رو تو مدرسه بین همشاگردی ها میخوردیم.
نمی دونم اون صحنه ی مورد داری که اسباب خجالت اولیای مدرسه شد چی بود. مدرسه راهنمایی ما هم خیلی تو این مسایل، مته به خشخاش میذاشت و همه دانش آموزها در هرحالی زیر ذره بین بودن.
یه معلم آزمایشگاه داشتیم که خانم اهل دلی (!) بود و خیلی زیر بار حساسیت های مدیر و ناظم ها نمی رفت. سن و سالی ازش گذشته بود و کار خودش رو می کرد.
یه روز کلاس آزمایشگاه رو زودتر تموم کرد و نیم ساعت آخر از دستگاه ویدئو و تلویزیونی که مخصوص تماشای فیلم های علمی و آزمایشگاهی (!) بود یک فیلم از "آلن دلون" پخش کرد.
بچه ها از شوق آلن دلون اینقدر جیغ کشیدن و کف و سوت و هلهله راه انداختن که سروکله ی ناظم پیدا شد و پیرزن بیچاره زیر نگاه های سنگین ناظم، سنگ رو یخ شد!
سال اول دبیرستان یک بار کل مدرسه رو بردن سینما.
بچه ها سر از پا نمی شناختن چون بازیگر اصلی فیلمی که قرار بود ببینیم، یکی از سوپر استارهای اون دوره بود.
مسوولای مدرسه هم بی خبر. دلیل ذوق و شوق بچه ها رو نمی دونستن و خیال میکردن برا سینما رفتن اینهمه خوشحالی می کنن.
فکر میکنم کل سالن سینما فقط شاگردهای همون مدرسه بودن. چون قبل از پخش فیلم، ناظم های مدرسه شستشون خبردار شد قضیه چیه و از مسوول پخش فیلم خواستن فیلم رو عوض کنه.
خلاصه در حالیکه همه خودشون رو برای کف و سوت کشیدن به افتخار جوان اول فیلم آماده کرده بودن، یک فیلم جبهه ای رو پرده سینما ظاهر شد.
مثل آبی که روی آتش بریزن، همه ی شادی ها فروکش کرد و دسته جمعی خورد تو ذوقشون.
صدای نچ و نوچ ها و غرغرها رو می شد توی تاریکی شنید و چندنفر هم بلند شدن رفتن بیرون.
فیلم شروع شد و جلوتر رفت و کم کم صدای غرغرها خوابید و جایش را سکوتی گرفت که معلوم بود گله و شکایت ها فروکش کرده و رفتن تو حال و هوای فیلم.
اون فیلم به قدری همه رو گرفت که همراه با عنوان بندی پایانی، صدای کف و سکوت دانش آموزها، فضای سالن را پرکرد و یادشون رفت به امید کی اومده بودن سینما.
فیلم این بود: "لیلی با من است."
سریال شماره یک به اسم "تعطیلات خوش بگذره" تو نوروز از شبکه یک پخش می شد. نقش پدر رو آتش تقی پور بازی می کرد و دوتا بچه هاش "کاوه آهنگر" و "آرام آهنگر" (خواهر و برادر امید آهنگر) بودن.
یه بچه ای رو پیدا کرده بودن که شبیه بچگی های آتش تقی پور باشه و یک نشونه (خال بالای لب) برا دوتاشون گذاشته بودن که یکی بودن این دونفر رو تایید کنه! روی این بچه هم خود آتش تقی پور حرف می زد. در واقع بچه ای بود با صدای کلفت مرد!
یادمه پدربزرگم از خواهر بزرگه خوشش نمیومد و شاکی بود که چرا این دختره سبیل داره! (مال اون دوره ای بود که دخترا دست به صورتشون نمی زدن)
سایت سنتی ها واقعا موردهای کمیاب و بعضا نایابی رو به اشتراک گذاشته. با احترام و درود به تلاش های 59 گرامی. من هم مواردی از فیلم های این سایت رو در لیست جناب 59 پیدا نکردم. مثل "هیولای درون" یا "هی جو"...
*
جناب 59
نوشته تکمیلی شما رو همین الان دیدم.
دقت و ریزبینی شما در مورد جزییات و کارهای ظریف و هنری که روی این موارد انجام میدین قابل تحسین است.
تماشای این صندلی های کودکستانی برای همه ی ما خاطره انگیز است.
خاطره های مدرسه هم مثل همیشه خوندنی بود و منو یاد مدرسه خودمون انداخت که سالی یکبار افطاری می داد و یه همچین سفره درازی برا دانش آموزها مینداختن و یک روز در سال، دم غروب افطار رو تو مدرسه بین همشاگردی ها میخوردیم.
نمی دونم اون صحنه ی مورد داری که اسباب خجالت اولیای مدرسه شد چی بود. مدرسه راهنمایی ما هم خیلی تو این مسایل، مته به خشخاش میذاشت و همه دانش آموزها در هرحالی زیر ذره بین بودن.
یه معلم آزمایشگاه داشتیم که خانم اهل دلی (!) بود و خیلی زیر بار حساسیت های مدیر و ناظم ها نمی رفت. سن و سالی ازش گذشته بود و کار خودش رو می کرد.
یه روز کلاس آزمایشگاه رو زودتر تموم کرد و نیم ساعت آخر از دستگاه ویدئو و تلویزیونی که مخصوص تماشای فیلم های علمی و آزمایشگاهی (!) بود یک فیلم از "آلن دلون" پخش کرد.
بچه ها از شوق آلن دلون اینقدر جیغ کشیدن و کف و سوت و هلهله راه انداختن که سروکله ی ناظم پیدا شد و پیرزن بیچاره زیر نگاه های سنگین ناظم، سنگ رو یخ شد!
سال اول دبیرستان یک بار کل مدرسه رو بردن سینما.
بچه ها سر از پا نمی شناختن چون بازیگر اصلی فیلمی که قرار بود ببینیم، یکی از سوپر استارهای اون دوره بود.
مسوولای مدرسه هم بی خبر. دلیل ذوق و شوق بچه ها رو نمی دونستن و خیال میکردن برا سینما رفتن اینهمه خوشحالی می کنن.
فکر میکنم کل سالن سینما فقط شاگردهای همون مدرسه بودن. چون قبل از پخش فیلم، ناظم های مدرسه شستشون خبردار شد قضیه چیه و از مسوول پخش فیلم خواستن فیلم رو عوض کنه.
خلاصه در حالیکه همه خودشون رو برای کف و سوت کشیدن به افتخار جوان اول فیلم آماده کرده بودن، یک فیلم جبهه ای رو پرده سینما ظاهر شد.
مثل آبی که روی آتش بریزن، همه ی شادی ها فروکش کرد و دسته جمعی خورد تو ذوقشون.
صدای نچ و نوچ ها و غرغرها رو می شد توی تاریکی شنید و چندنفر هم بلند شدن رفتن بیرون.
فیلم شروع شد و جلوتر رفت و کم کم صدای غرغرها خوابید و جایش را سکوتی گرفت که معلوم بود گله و شکایت ها فروکش کرده و رفتن تو حال و هوای فیلم.
اون فیلم به قدری همه رو گرفت که همراه با عنوان بندی پایانی، صدای کف و سکوت دانش آموزها، فضای سالن را پرکرد و یادشون رفت به امید کی اومده بودن سینما.
فیلم این بود: "لیلی با من است."
heidiii- تعداد پستها : 24
Join date : 2014-05-03
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
پیشگفتار:
* jasonbourne گرامی با درود.
- سپاسگزارم برای تمام نکاتی که مطرح ساختید.
- البته آقای ژرژ پطرسی، سلیقه ی شخصی خودشان همیشه اینگونه بوده،
چرا که ۹۰ درصد از دیگر مدیران دوبلاژ، هیچگاه از صدای عامیانه، استفاده نمیکردند.
بهر حال از دید من، این روش اصلن نتیجه ی خوبی ندارد. تنها به یک شرط میتوانست مناسب باشد،
یعنی جناب پطرسی، دیگر صدای ویژه و زیبای خودشان را، در میان صداهای عوام بازیگران، قرار نمیدادند.
- آن سایت سنتیها را قبلن هم دیده بودم. اما صحبت و ادعای من، بر سر "داشته های حقیقی" بود.
راستش در خوشبینانه ترین حالت، چند درصد شک داشته و دارم، که تمام آن فیلمها، در آن سایت موجود باشند.
"هیولای درون، زمزمه، سایه های غم" و ... ، برای خودم نیز، دیدن دوباره شان، بسان آرزو میباشد.
اما خدا کند که آن فیلمها واقعن آنجا باشند. ... بسیار هم جای خرسندی خواهد بود. مبلغش هم که خیلی کم است،
۱۰۰۰ تومان که در زمان ما پولی نیست. ... امیدوارم که همه چیز در واقعیت نیز، به همینگونه باشد.
- من راستش از آن سه موردی که فرمودید، جواب هیچکدام را نمیدانستم،
اما به برکت توضیح سرکار خانم هایدی، مورد اول دیگر روشن شده و جای خرسندیست.
- میدانم که همیشه در فروم حضور دارید و تمام پست ها را نیز با دقت بررسی میکنید،
اما یک درصد اگر این فایل را در صفحه های قبل دریافت نکردید، لینک آنرا خدمت شما قرار میدهم.
سکانسهایی هست کوتاه اما نوستالژیک، از "پاتال و آرزوهای کوچک". ... چون تا زمانی که فیلم کاملش،
به دست شما برسد، حتما کمی طول خواهد کشید، برای همین این فایل، کاچی یی هست، که از هیچی بهتر است ...:
http://s5.picofile.com/file/8109653700/Yadegari_Patal_Hezardastan_JafarKhan_.rar.html
سلامت باشید.
.
.
.
* خانم هایدی با درود.
- با سپاس از لطف و توجه شما و تمام یاران ارجمند.
- از مواردی که در تالار کتاب فرمودید، سپاسگزار هستم.
نکته اینکه، در زمانهای گذشته، و بویژه در دوران فعالیت آقای فائقی،
خب اینترنت نبوده، بنابراین دسترسی به منابع مختلف، خودش یک هنر بشمار میآمده،
برای همین شاید در کتابهای ایشان که در آنها نقش "گرد آورنده و مترجم" را باهم داشتند،
نمی نوشتند که کتاب از چه منابعی گردآوری و سپس ترجمه شده، چون آنوقت، دیگران هم میرفتند سراغ آن منابع اوریجینال.
البته این حدس من بود. چون مثلن در روزگار ما، دیگر کتاب جایگاه قبل را ندارد، پس کسی هم برایش سرو دست نمیشکند،
اما در دهه های ۵۰، ۶۰ و نیمی از ۷۰، "کتاب" مهم بود. ... ناشرها حتا بین خودشان، رقابت داشتند برای چاپ آن.
(در مورد این تالار و بخش فیلمها)
- فیلم اولی که در اردو نشان دادند، زبانش اصلی بود، خودم دقیق نگاه نمیکردم، فیلمی اکشن بود،
بگمانم با بازی ژان کلود وندام بود، که خب در این سبک فیلمهای هالیودی،
حتمن یک یا دو سکانس کوتاهی هست که مواردی نشان داده میشود.
- سپاسگزارم برای خاطراتی که بیان داشتید. ... بگمانم سوپر استار آن زمان،
یعنی میانه ی دهه ی هفتاد، ابوالفضل پور عرب بوده باشد که بجای فیلمی با بازی او،
"لیلی با من است" را روانه ی اکران کردند. ... من نیز با خواندن این بخش از خاطرات شما،
بیاد زمستان ۱۳۶۹ و دهه ی فجر آن سال افتادم، که در کلاس پنجم دبستان درس میخواندم.
یک روز بمناسبت جشن فجر، از اداره آموزه و پرورش، به سالن اجتماعات دبستان مولوی،
دستگاه آپارت ۱۶ میلیمتری آوردند، سپس همه در سالن جمع شدیم،
و فیلم "بلمی به سوی ساحل - ۱۳۶۴" را، برایمان نمایش دادند.
قسمتی هست در این فیلم، که چهار سرباز، یک بسته بیسکویت را،
با یکدیگر تقسیم میکنند، چون دیگر چیزی برای خوردن ندارند ....
از بازیگر این فیلم خوشم میآمد، آقای "خسرو ضیایی" بودند.
سلامت باشید بهمراه همسر گرامیتان.
-----------------------------------------------------------------------
شکار - ۱۳۶۶
(با دو کیفیت)
نویسنده و کارگردان: مجید جوانمرد
مدیر فیلمبرداری: برگرونی بغوسیان
دستیار فیلمبردار: علی الهیاری
موسیقی: زنده یاد استاد بابک بیات
سرپرست گویندگان: استاد منوچهر اسماعیلی
بازیگران: پرویز پرستویی، زنده یاد خسرو شکیبایی،
عنایت بخشی، زنده یادان: "مهری ودادیان، نعمت اله گرجی"،
منیژه سلیمی، صفر کشکولی و ....
جلوه های ویژه: غلامرضا قومی
ژانر: حادثه ای
سال ساخت: ۱۳۶۶
مدت: ۱۰۷ دقیقه
طراح پوستر اصلی (نگارگری - پوستر پایین): "استاد محمد علی حدت" ..:
.
.
.
* فیلم کامل "شکار - ۱۳۶۶" در یک فایل فشرده (اندازه و کیفیت تصویر مناسب):
http://s5.picofile.com/file/8122127250/Shekar_1366.rar.html
* همان فیلم با کیفیت ۳۵ میلیمتری سینما در دهه ی شصت (پیشنهاد میگردد):
http://elmond.persiangig.com/Shekar(HQ)-(1366).rar/download
.
.
.
پی نوشت:
از آنجا که فایلهای بالا، نسخه ی ۳۵ میلیمتری از فیلم خوش ساخت "شکار" میباشد،
در انتها فایل تصویری، یعنی پس از پایان تیتراژ آخر که آراسته به موسیقی روح نواز،
ساخته ی استاد بابک بیات هست، زمینه ی سبز رنگ نگاتیو انتهای فیلم، همچنان ادامه دارد.
پس از زمانی کوتاه، بناگاه و ظرف کمتر از یک ثانیه، چند کادر باهم به سرعت عبور میکنند.
بخاطر زمان بسیار کم آنها، اپتدا نامفهوم بودند، اما پس از ۱۲ بار آهسته کردن آن قسمت،
فایل ۱۰ ثانیه ای زیر بدست آمد، که صدای جادویی و پر رمز و راز ایجاد شده اش نیز،
بخاطر اسلوموشن کردن فیلم هست. ... نتیجه ی نوستالژیک بدست آمده را تماشا فرمایید.
* (حس ناب ۳۵ میلیمتری، در فیلمهای دوران شصت) ...:
http://s5.picofile.com/file/8122126900/Filme_35mm_Sinama.rar.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 گرامی
حقیقتش ما هم با دیدن آرشیو نسبتا کامل سایت سنتیها خیال کردیم شاید بعضی عناوین رو فقط توی ویترین داشته باشد و امکان دانلودشان نباشد.
به خاطر همین فقط واسه آزمایش، 2000 تومان به حساب سایت ریختیم و با تعجب، لینک دانلود "هی جو" و "هیولای درون" را گرفتیم. خوشبختانه هردوتا فیلمها به خوبی دانلود شدن و مشخص شد که کاسه ای زیر نیم کاسه نیست.
خوبی فیلم های موجود تو آرشیو این سایت اینه که هیچ کدومشون آرم و نشونه ای ندارن و دست نخورده ن.
حقیقتش ما هم با دیدن آرشیو نسبتا کامل سایت سنتیها خیال کردیم شاید بعضی عناوین رو فقط توی ویترین داشته باشد و امکان دانلودشان نباشد.
به خاطر همین فقط واسه آزمایش، 2000 تومان به حساب سایت ریختیم و با تعجب، لینک دانلود "هی جو" و "هیولای درون" را گرفتیم. خوشبختانه هردوتا فیلمها به خوبی دانلود شدن و مشخص شد که کاسه ای زیر نیم کاسه نیست.
خوبی فیلم های موجود تو آرشیو این سایت اینه که هیچ کدومشون آرم و نشونه ای ندارن و دست نخورده ن.
heidiii- تعداد پستها : 24
Join date : 2014-05-03
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
خانم هایدی،
خبر بسیار خوشحال کننده ای بود. بسیار هم عالی ست.
"هیولای درون"، "جایزه"، "سایه های غم" و "زمزمه"،
۴ فیلمی هستند که من آرزوی تماشای دوباره شان را دارم.
سپاسگزارم برای اطلاع رسانی که داشتید.
دست گردانندگان سایت "سنتی ها"، واقعن درد نکند.
در ضمن این فیلم "زمزمه" محصول سال ۱۳۶۶ هست،
که در دهه های فجر سالهای پایانی شصت و اوایل هفتاد،
به دفعات از کانال دو پخش میشد. ...
سکانس اولش خیلی برای ما آشناست،
چرا که یک پاسبان، در کوچهای تاریک سوت میکشید،
و بدنبال یک شخص انقلابی که اعلامیه پخش میکرد، میدوید. ...
سلامت باشید.
http://www.sourehcinema.com/Title/Title.aspx?id=138109201375
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
رویکرد فروم رویایی و موضوعات مطرح شده در آن،
دارای ماهیتی درونگرایانه میباشند، که گاهن با اندوهی آشنا نیز همراه هستند.
از اینرو پیشنهاد میگردد، تا دقایقی را در زنگ تفریح، همراه گردیم با لحظه هایی شاد،
که بازیگر ارزنده، جناب آقای حمید لولایی، با هنر طنز خود، آنها را ایجاد نموده اند.
توضیح کوتاه اینکه، در ساخت کلیپ زیر، دو سکانس کوتاه و خنده دار،
از فیلمهای "سیسیلیها - ۱۳۸۹" و "زندگی به شرط چاقو - ۱۳۹۲" انتخاب شده اند،
که هر دو فیلم، تولیداتی برای شبکه ی خانگی بودند. ... در بخش فوتوکلیپ پایان کار نیز،
قسمتی از موسیقی زیبای تیتراژ پایانی فیلم "سیسیلیها" استفاده شده، که به مشخصات زیر میباشد ...:
(درباره ی هنر و تواناییهای "استاد علیرضا خورشید فر" در موسیقی، قبلن صحبت کرده بودیم)
(اگر خواستید، بفرمایید، تا نسخه ی کامل این موسیقی "تیتراژ پایانی سیسیلیها"، در فروم قرار گیرد)
.
.
.
* (کلیپ کمدی با هنرنمایی جناب آقای حمید لولایی) ...:
http://s5.picofile.com/file/8122864418/Mr_Hamid_LoLaYi_Comedy_Moments_.rar.html
.
.
.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
[quote="jasonbourne"]
حسن این سریال صدای کلفت تقی پور بود رو بچه هه...فکر هم می کنم که به همه گفتند این پسر عموتونه (یعنی پسر محمود جعفری یا هم چین چیزی) البته عمو بدجور از داداشش می ترسید حتی وقتی بچه بود...مادر این دوتا داداش هم تو فیلم بود...
3-فکر کنم منظور شما سریال روزی عقابی بود که جمعه شبها پخش می شد کارگردان: سیدمحمدرضا مفیدی
بازیگران:
فرامرز صدیقی - ناصر آقائی - حسین سحرخیز - پرستو گلستانی - مسعود تکاور - علیرضا ریاحی - روناک شمیم - احمد نوراکبری - زهرا محمدی - نسرین نکیسائی - حمید دلشکیب - ابراهیم آبادی - محمد شیری - رحمان مقدم - کامران فیوضات - میترا توکلی - مهرداد فلاحتگر - اکبر اندی روان - گیتی معینی - آرش میر حسینی - لیدا عباسی - پژمان طایفه - سیامک اشعریون - اصغر امیدوار خرم - عبداله قاسمی - محسن میردامادیان - هامون برادران سادات - محمد افشار - هوشنگ اسدزاده - محمدرضا فروزنده - امیر طبیعت پور - علی عطارد - حبیب مدافعی - اکبر جاور - منوچهر هادی - داود عبداله - پیمان عسگری - محمدرضا نجفی - احمد مختاری - مرتضی رحمانی - مریم دوستی - غلامرضا اجرائی - هاشم فتاحی - سعید شیری - ملیحه حاجیلو - علی مقیمی - حمیدرضا ملیحی - علیرضا پوراکبری - ابراهیم نصیری - ایزدی
محصول: ۱۳۷۷ شبکه سوم سیما
و در آخر
پس کی تکه هایی از جنگ های دهه فجر رو نشون میدن؟؟!؟؟!!! فقط یه تکه از نماهنگ سرود یک تکه ابر بودیم+سیب زمینی پشندی+پدر پادشاه و جامدادی!!!
1-من عاشق این سریال بودم ... خیلی جالب بود...خصوصا بازی داداش آتش تقی پور (محمود جعفری) که تنها کسی بود از کوچک شدن داداش خبر داشت...طرف با زدن نی لبک سحرآمیز کوچک شد و باید در تعطیلات که زنش نیست از بچه هاش مراقبت کنه و....59 نوشته است:[color=#003366][size=15]
-
درخواست شناسایی این سه تا سریال که اواخر دهه هفتاد پخش شده اند رواز شما یا بقیه دوستان داشتم:
1- سریالی زنده در ژانر کودک و نوجوان که در مورد پدری خشن بود که یک شبه همسن پسر خود میشد، در کلیپی که استاکر گرامی در یوتیوب آپلود کرده اند تونستم یک صحنه اش رو ببینم، پخش از شبکه یک:
2- سریالی زنده در ژانر کودک و نوجوان با بازی امیر نوری کچل کرده! در مورد ماجراهای یک عده بچه مدرسه ای بود که معمولا در هر قسمت خرابکاری می کردند مثلا در یک قسمت که مرحوم رضا ژیان هم حضور داشت، توپشون رو شوت کردند تو خونه ی ایشون و ایشون هم دنبالشون کرد و تونست گوش امیر نوری رو بگیره و مجبورش کنه تا کارهای شخصیش رو براش انجام بده، پخش از شبکه دو ...
3- سریالی پلیسی- اکشن با بازی مجید مظفری ، شهرام زرگر و شراره رخام( این دوتا رو مطمئن نیستم) که در مورد بمب گذاری و سرقت آثار باستانی از موزه ملی بود یادمه تو تیتراژ اولش صحنه های مهم سریال رو نشون می داد، پخش از شبکه سه.
* موارد یک و سه در سال های بعد هم بازپخش شدند.
حسن این سریال صدای کلفت تقی پور بود رو بچه هه...فکر هم می کنم که به همه گفتند این پسر عموتونه (یعنی پسر محمود جعفری یا هم چین چیزی) البته عمو بدجور از داداشش می ترسید حتی وقتی بچه بود...مادر این دوتا داداش هم تو فیلم بود...
3-فکر کنم منظور شما سریال روزی عقابی بود که جمعه شبها پخش می شد کارگردان: سیدمحمدرضا مفیدی
بازیگران:
فرامرز صدیقی - ناصر آقائی - حسین سحرخیز - پرستو گلستانی - مسعود تکاور - علیرضا ریاحی - روناک شمیم - احمد نوراکبری - زهرا محمدی - نسرین نکیسائی - حمید دلشکیب - ابراهیم آبادی - محمد شیری - رحمان مقدم - کامران فیوضات - میترا توکلی - مهرداد فلاحتگر - اکبر اندی روان - گیتی معینی - آرش میر حسینی - لیدا عباسی - پژمان طایفه - سیامک اشعریون - اصغر امیدوار خرم - عبداله قاسمی - محسن میردامادیان - هامون برادران سادات - محمد افشار - هوشنگ اسدزاده - محمدرضا فروزنده - امیر طبیعت پور - علی عطارد - حبیب مدافعی - اکبر جاور - منوچهر هادی - داود عبداله - پیمان عسگری - محمدرضا نجفی - احمد مختاری - مرتضی رحمانی - مریم دوستی - غلامرضا اجرائی - هاشم فتاحی - سعید شیری - ملیحه حاجیلو - علی مقیمی - حمیدرضا ملیحی - علیرضا پوراکبری - ابراهیم نصیری - ایزدی
محصول: ۱۳۷۷ شبکه سوم سیما
و در آخر
پس کی تکه هایی از جنگ های دهه فجر رو نشون میدن؟؟!؟؟!!! فقط یه تکه از نماهنگ سرود یک تکه ابر بودیم+سیب زمینی پشندی+پدر پادشاه و جامدادی!!!
slevin(HAMID- تعداد پستها : 129
Join date : 2010-08-11
Age : 41
آدرس پستي : تهران
صفحه 34 از 40 • 1 ... 18 ... 33, 34, 35 ... 40
مواضيع مماثلة
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
صفحه 34 از 40
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد