فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
+34
stalker
Milassyui
aghaghi
S@M
arman
alimontaz
Heidii
Mihakralj
volant
slevin(HAMID
keyvanmoeini
abnbat
SMAM
jasonbourne
پل کوچولو
ASDALIREZA105
erfan
ramin
edo
Clover
Heidi
sahra_7
Negin 2
Indiana Jones
mehrnaz_sadeghi86
Ishpateka
fazel1994
afsoon520
ahmad1300mo
Emiliano
kazvash
faridonline
babak
59
38 مشترك
صفحه 30 از 40
صفحه 30 از 40 • 1 ... 16 ... 29, 30, 31 ... 35 ... 40
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. در مورد "پایتخت"، "59" عزیز؛ همون طور که بالا هم عرض کردم، قصد تحمیل عقیده م رو نداشته و ندارم و این خیلی طبیعیه که افرادی از موضوعی خوششون بیاد و افرادی نه. به همین علت هم این همه ژانر توی هنرها و سبک ها هست، دیگه؛ که، هیچ کدوم به دیگری برتری ندارن.
2. متأسفانه من دیروز قسمت دوم "روزهای بد، بدر" رو از دست دادم و باز چون دیشب هم به مهمونی گذشت، قسمت سومش موند برای این که امروز تکرارشو ببینم. باید ببینم موفق می شم یا نه!
3. درست دیروز یکی از دوستان همین عکس سیاه و سفید کلاه قرمزی رو تو صفحه ی اجتماعی بنده گذاشته بود و خیلی باهاش حال کردم.
در مورد "کلاه قرمزی" و این که روز به روز (متأسفانه) نوتر می شه، دقیقاً زدید تو خال. من امسال با دیدن اولین قسمتش (سه شنبه شب آخر سال 92) همین مطلبو به همسرم گفتم و این که کاش همون "کلاه قرمزی" قدیم بود، با اون لحنی که 50 درصد کلماتشو می فهمیدی و بقیه رو بایستی حدس می زدی. (این "بایستی" به شدت منو یاد همین عروسک انداخت! "شایستی"!)
4. در مورد "پسر عمه زا" و به شدت هنرمند و خلاق بودن "محمد رضا هدایتی" هیچ شکی ندارم و خیلی قبولش دارم این بشر رو. تو اکثر پشت صحنه های کارهای "مهران مدیری"؛ که، سایرین از خنده در حال ترکیدنن، این فرد، خیلی ریلکس بازی می کنه و گاهی انگار از خنده های بیجای این و اون غصه ش هم می گیره. یادمه تو "شب های برره" و "مرد دو هزار چهره" جاهایی حتا خود "مدیری" می خندید؛ اما، این نه.
یا این سکانس از یکی از آیتم های "شوخی نکن" رو ببینید؛ که، "هادی کاظمی" از دست شیرینکاری بی نظیر "هدایتی" در حال انفجاره:
5. البته بنده از عروسک ها و شخصیت های "فامیل دور" و "آقای همساده" هم خوشم می یاد؛ اما، شخصیت هایی مث "ببعی" یا "جیگر" یا حتا "پسرخاله" خیلی رو مخن و خود سازنده ها هم خوب می دونن که یه عده ی اینا مث "پسرخاله" یا دوره شون سر اومده یا یه عده شون از همون اول بی خود و بی جهت بوده ن؛ مث، اون دو تا حیوون.
کلاً یکی، دو سالیه که آیتم های "کلاه قرمزی" تکرار سال های پیش شده ن و خلاقیتی درشون نیست؛ برای مثال، یکی از آیتم ها همیشه در مورد اینه که اینا به "آقای مجری" کادو می دن و اون به این ها، یا می رن یه مهمونی و می یان و تعریف می کنن از یارو، یا نمایشنامه هاش که حسسسسسسابی کلیشه ای و رو مخ شده ن.
و یه نکته ی دیگه؛ که، انتقاد همیشگی من به گروه "ایرج طهماسب"ه، با تموم ارادتی که به ایشون دارم و اون هم این که طنز "کلاه قرمزی" به شدت و در حد 99.9 درصد رادیوییه و اصلاً برای تلویزیون مناسب نیست؛ مگه این که، این گروه فکری اساسی برای این کار زیبا و خاطره انگیز بکنن.
6. ممنونم از شما؛ بخاطر، عکس های "سینما آزادی"؛ بخصوص، عکس آخری؛ با این که متأسفانه، نتونستم تشخیص بدم چه فیلمی در حال اکرانه و ممنون می شم کمکم کنید؛ اگه می تونید.
در مورد صف بستن ها یادش بخیر؛ گرچه، هرگز حاضر نمی شدم تو صف بیشتر از 10 نفر بایستم و ترجیح می دادم یه روز دیگه برم سینما.
7. و اما، حالا که بحث عکس های خاطره انگیز مطرحه، یه عکس دیگه از گروه "جبلی" و همکارانش می ذارم؛ که، مربوط به "مدرسه ی موش ها" می شه. این عکس تا همین چند ماه پیش به صورت نصفه و نیمه و سیاه و سفید دست به دست می گشت؛ اما خوشبختانه، ورژن کامل تر، باکیفیت تر و رنگی شو چند وقت پیش تو سایت "موشنا" دیدم و گفتم تجدید خاطره کنید:
2. متأسفانه من دیروز قسمت دوم "روزهای بد، بدر" رو از دست دادم و باز چون دیشب هم به مهمونی گذشت، قسمت سومش موند برای این که امروز تکرارشو ببینم. باید ببینم موفق می شم یا نه!
3. درست دیروز یکی از دوستان همین عکس سیاه و سفید کلاه قرمزی رو تو صفحه ی اجتماعی بنده گذاشته بود و خیلی باهاش حال کردم.
در مورد "کلاه قرمزی" و این که روز به روز (متأسفانه) نوتر می شه، دقیقاً زدید تو خال. من امسال با دیدن اولین قسمتش (سه شنبه شب آخر سال 92) همین مطلبو به همسرم گفتم و این که کاش همون "کلاه قرمزی" قدیم بود، با اون لحنی که 50 درصد کلماتشو می فهمیدی و بقیه رو بایستی حدس می زدی. (این "بایستی" به شدت منو یاد همین عروسک انداخت! "شایستی"!)
4. در مورد "پسر عمه زا" و به شدت هنرمند و خلاق بودن "محمد رضا هدایتی" هیچ شکی ندارم و خیلی قبولش دارم این بشر رو. تو اکثر پشت صحنه های کارهای "مهران مدیری"؛ که، سایرین از خنده در حال ترکیدنن، این فرد، خیلی ریلکس بازی می کنه و گاهی انگار از خنده های بیجای این و اون غصه ش هم می گیره. یادمه تو "شب های برره" و "مرد دو هزار چهره" جاهایی حتا خود "مدیری" می خندید؛ اما، این نه.
یا این سکانس از یکی از آیتم های "شوخی نکن" رو ببینید؛ که، "هادی کاظمی" از دست شیرینکاری بی نظیر "هدایتی" در حال انفجاره:
5. البته بنده از عروسک ها و شخصیت های "فامیل دور" و "آقای همساده" هم خوشم می یاد؛ اما، شخصیت هایی مث "ببعی" یا "جیگر" یا حتا "پسرخاله" خیلی رو مخن و خود سازنده ها هم خوب می دونن که یه عده ی اینا مث "پسرخاله" یا دوره شون سر اومده یا یه عده شون از همون اول بی خود و بی جهت بوده ن؛ مث، اون دو تا حیوون.
کلاً یکی، دو سالیه که آیتم های "کلاه قرمزی" تکرار سال های پیش شده ن و خلاقیتی درشون نیست؛ برای مثال، یکی از آیتم ها همیشه در مورد اینه که اینا به "آقای مجری" کادو می دن و اون به این ها، یا می رن یه مهمونی و می یان و تعریف می کنن از یارو، یا نمایشنامه هاش که حسسسسسسابی کلیشه ای و رو مخ شده ن.
و یه نکته ی دیگه؛ که، انتقاد همیشگی من به گروه "ایرج طهماسب"ه، با تموم ارادتی که به ایشون دارم و اون هم این که طنز "کلاه قرمزی" به شدت و در حد 99.9 درصد رادیوییه و اصلاً برای تلویزیون مناسب نیست؛ مگه این که، این گروه فکری اساسی برای این کار زیبا و خاطره انگیز بکنن.
6. ممنونم از شما؛ بخاطر، عکس های "سینما آزادی"؛ بخصوص، عکس آخری؛ با این که متأسفانه، نتونستم تشخیص بدم چه فیلمی در حال اکرانه و ممنون می شم کمکم کنید؛ اگه می تونید.
در مورد صف بستن ها یادش بخیر؛ گرچه، هرگز حاضر نمی شدم تو صف بیشتر از 10 نفر بایستم و ترجیح می دادم یه روز دیگه برم سینما.
7. و اما، حالا که بحث عکس های خاطره انگیز مطرحه، یه عکس دیگه از گروه "جبلی" و همکارانش می ذارم؛ که، مربوط به "مدرسه ی موش ها" می شه. این عکس تا همین چند ماه پیش به صورت نصفه و نیمه و سیاه و سفید دست به دست می گشت؛ اما خوشبختانه، ورژن کامل تر، باکیفیت تر و رنگی شو چند وقت پیش تو سایت "موشنا" دیدم و گفتم تجدید خاطره کنید:
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
امیر جان با درود. ... خواهش میکنم، همه از لطف شما هست،
- هیچ تحمیلی نبوده و نیست. تبادل افکار و دیدگاه داریم اینجا، و بسیار هم لذت بخش هست.
خوبی اش به همین هست، که دیدگاههای مختلفی، که ما در مقدار بسیار کمی از زمینهها داریم،
همگی در سایه ی احترام، و ارزش گذاری متقابل هستند.
- پیشنهادم این هست که در فرصتی دیگر، (حتی پس از روزهای دید و بازدید نوروزی)،
سریال "روزهای بد، بدر" را حتما ببینید. ... قسمت دیشبی اش، حتی از دو قسمت اول،
بهتر و جذابتر بود. ... من بسیار خشنود هستم از زبان طنز بکار رفته در آن،
و همچنین فضا سازی و این مهم، که تمام بازیگران، به برکت فیلمنوشت خوب،
حرف برای گفتن دارند و "زبان طنز تصویری" هم در این سریال وجود دارد.
- در بهار سال ۱۳۷۳، که کلاه قرمزی دوست داشتنی را اولین بار بر صفحه ی تلویزیون میدیدیم،
بر خلاف اکنون که شما نیز اشاره داشتید، زبان طنز آن، "تصویری" هم بود،
حرکتهای فیزیکی که کلاه قرمزی داشت، همانند اکنون، ثابت نبود!، بلکه خنده آور بود. ...
- سپاسگزارم برای تمام نکاتی که مطرح ساختید، و بویژه عکس خاطره انگیز رنگی
و نوستالژیک از پشت صحنه ی "مدرسه موش ها".
.
.
.
- عکسهای سینما آزادی، کوهی از خاطرهها را برای من، شما و دیگران دارند. ...
درست ۸ روز قبل از این آتش سوزی، بنا به دلیل همیشگی و خسته شدن از مدرسه،
پس از نواخته شدن زنگ آخر کلاس دبیرستان، به این سینما رفتم. ...
پنجشنبه بود و فیلم "تعطیلات تابستانی - ۱۳۷۴" که در عکسها هم،
پلاکات نقاشی شده ی آن هست، بر روی اکران بود. همانگونه که در جریان هستید، آنزمان ها،
"مهرداد نظری" بواسطه ی "خانم شیردست" مشهور شده بود، و در این فیلم نیز بازی داشت.
بر روی پلاکات سر درب سینما هم، عکسش کشیده شده و تا اندازه ای قابل تشخیص میباشد.
من آنروز، با آنکه سینما شلوغ نبود و براحتی میشد بلیت تهیه کرد، اما در پیاده رو کمی قدم زدم،
سانس هم تا ۱۰-۱۵ دقیقه ی دیگر شروع میشد، اما خود ساختمان و نمای بیرونی این سینمای فقید،
آنروز یک حس و حال دیگری داشت، ... انگار که یک حالت غمی در وجودش پنهان بود.
من حتی چند دقیقه ای ایستادم در جلوی "تریا رستوران" و از پایین، به لوگوی پر ابهت نام سینما،
نگاه انداختم، ... اما هیچ جور دلم نخواست که داخل بروم و این فیلم را ببینم. ...
درست یک هفته و یک روز پس از آن، یعنی در روز جمعه - ۲۹ فروردین ۱۳۷۶،
ما منزل عموی مرحومم، ناهار مهمان بودیم. پسرعموی بزرگم که صبحش به کوه رفته بود،
نزدیکیهای عصر بود که بازگشت و اولین چیزی که تعریف کرد، خبر آتش سوزی سینما آزادی بود.
من خیلی ناراحت شدم و احساس اندوهی که هفته ی پیشش در کنار این سینما داشتم، باز برایم تازه شد.
فردای آنروز که شنبه بود، پس از پایان زنگ آخر دبیرستان که در سال چهارم و پایانی آن درس میخواندم،
خود را به چهار راه عباس آباد و محل این ساختمان رساندم. ... بوی دود و فضایی همچون مه سیاه،
در کنار این سینما هنوز احساس میشد. ... "سینما آزادی" که خواهرش "شهر قصه" نیز در کنارش قرار داشت،
همچون پهلوانی بود که با نامردی و خنجری از پشت، از پای درآمده بود، اما هنوز هم وقار گذشته اش را داشت،
و همچنان نیز برای خیلی ها، همانند آلبومی کامل، از خاطرات روزهای رفته به ژرفای زمان میباشد. ...
فرق نمای بیرونی این سینما بین آنچه که بود و آنگونه که اکنون پس از بازسازی ساخته و میباشد،
درست همانند بزرگراهیست، که تبدیل به کوچه ای باریک شده باشد. ...
.
.
.
پی نوشت:
حال که سخن از پشت صحنه ی برنامههای آن دوران بمیان آمد،
عکس زیر نیز، پشت صحنه ی "علی کوچولو" میباشد، ...
در کنار سرکار خانم کابلی (همسر جناب آقای هادی مرزبان)،
اگر اشتباه نکنم، هنرمند گرامی - امیرحسین قهرایی ایستاده اند،
که در آغاز فعالیت شبکه ی ۵ یا تهران، در سالهای ۷۴ - ۷۵، اولین بار بود،
که برنامههای "دوربین مخفی" را ساختند و برای تلویزون بارمغان آوردند.
به شخصه نیز در سالهای جاری، از هنرنمایی ایشان در نقش جناب فریدون جیرانی،
که در فصل اول "خنده بازار" ایفای نقش آنرا داشتند، بسیار لذت بردم.
- کارگردان "علی کوچولو،" خود جناب آقای "امیرحسین قهرایی" بودند!.
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:
امیر جان با درود. ... خواهش میکنم، همه از لطف شما هست،
- هیچ تحمیلی نبوده و نیست. تبادل افکار و دیدگاه داریم اینجا، و بسیار هم لذت بخش هست.
خوبی اش به همین هست، که دیدگاههای مختلفی، که ما در مقدار بسیار کمی از زمینهها داریم،
همگی در سایه ی احترام، و ارزش گذاری متقابل هستند.
- پیشنهادم این هست که در فرصتی دیگر، (حتی پس از روزهای دید و بازدید نوروزی)،
سریال "روزهای بد، بدر" را حتما ببینید. ... قسمت دیشبی اش، حتی از دو قسمت اول،
بهتر و جذابتر بود. ... من بسیار خشنود هستم از زبان طنز بکار رفته در آن،
و همچنین فضا سازی و این مهم، که تمام بازیگران، به برکت فیلمنوشت خوب،
حرف برای گفتن دارند و "زبان طنز تصویری" هم در این سریال وجود دارد.
- در بهار سال ۱۳۷۳، که کلاه قرمزی دوست داشتنی را اولین بار بر صفحه ی تلویزیون میدیدیم،
بر خلاف اکنون که شما نیز اشاره داشتید، زبان طنز آن، "تصویری" هم بود،
حرکتهای فیزیکی که کلاه قرمزی داشت، همانند اکنون، ثابت نبود!، بلکه خنده آور بود. ...
- سپاسگزارم برای تمام نکاتی که مطرح ساختید، و بویژه عکس خاطره انگیز رنگی
و نوستالژیک از پشت صحنه ی "مدرسه موش ها".
.
.
.
- عکسهای سینما آزادی، کوهی از خاطرهها را برای من، شما و دیگران دارند. ...
درست ۸ روز قبل از این آتش سوزی، بنا به دلیل همیشگی و خسته شدن از مدرسه،
پس از نواخته شدن زنگ آخر کلاس دبیرستان، به این سینما رفتم. ...
پنجشنبه بود و فیلم "تعطیلات تابستانی - ۱۳۷۴" که در عکسها هم،
پلاکات نقاشی شده ی آن هست، بر روی اکران بود. همانگونه که در جریان هستید، آنزمان ها،
"مهرداد نظری" بواسطه ی "خانم شیردست" مشهور شده بود، و در این فیلم نیز بازی داشت.
بر روی پلاکات سر درب سینما هم، عکسش کشیده شده و تا اندازه ای قابل تشخیص میباشد.
من آنروز، با آنکه سینما شلوغ نبود و براحتی میشد بلیت تهیه کرد، اما در پیاده رو کمی قدم زدم،
سانس هم تا ۱۰-۱۵ دقیقه ی دیگر شروع میشد، اما خود ساختمان و نمای بیرونی این سینمای فقید،
آنروز یک حس و حال دیگری داشت، ... انگار که یک حالت غمی در وجودش پنهان بود.
من حتی چند دقیقه ای ایستادم در جلوی "تریا رستوران" و از پایین، به لوگوی پر ابهت نام سینما،
نگاه انداختم، ... اما هیچ جور دلم نخواست که داخل بروم و این فیلم را ببینم. ...
درست یک هفته و یک روز پس از آن، یعنی در روز جمعه - ۲۹ فروردین ۱۳۷۶،
ما منزل عموی مرحومم، ناهار مهمان بودیم. پسرعموی بزرگم که صبحش به کوه رفته بود،
نزدیکیهای عصر بود که بازگشت و اولین چیزی که تعریف کرد، خبر آتش سوزی سینما آزادی بود.
من خیلی ناراحت شدم و احساس اندوهی که هفته ی پیشش در کنار این سینما داشتم، باز برایم تازه شد.
فردای آنروز که شنبه بود، پس از پایان زنگ آخر دبیرستان که در سال چهارم و پایانی آن درس میخواندم،
خود را به چهار راه عباس آباد و محل این ساختمان رساندم. ... بوی دود و فضایی همچون مه سیاه،
در کنار این سینما هنوز احساس میشد. ... "سینما آزادی" که خواهرش "شهر قصه" نیز در کنارش قرار داشت،
همچون پهلوانی بود که با نامردی و خنجری از پشت، از پای درآمده بود، اما هنوز هم وقار گذشته اش را داشت،
و همچنان نیز برای خیلی ها، همانند آلبومی کامل، از خاطرات روزهای رفته به ژرفای زمان میباشد. ...
فرق نمای بیرونی این سینما بین آنچه که بود و آنگونه که اکنون پس از بازسازی ساخته و میباشد،
درست همانند بزرگراهیست، که تبدیل به کوچه ای باریک شده باشد. ...
.
.
.
پی نوشت:
حال که سخن از پشت صحنه ی برنامههای آن دوران بمیان آمد،
عکس زیر نیز، پشت صحنه ی "علی کوچولو" میباشد، ...
در کنار سرکار خانم کابلی (همسر جناب آقای هادی مرزبان)،
اگر اشتباه نکنم، هنرمند گرامی - امیرحسین قهرایی ایستاده اند،
که در آغاز فعالیت شبکه ی ۵ یا تهران، در سالهای ۷۴ - ۷۵، اولین بار بود،
که برنامههای "دوربین مخفی" را ساختند و برای تلویزون بارمغان آوردند.
به شخصه نیز در سالهای جاری، از هنرنمایی ایشان در نقش جناب فریدون جیرانی،
که در فصل اول "خنده بازار" ایفای نقش آنرا داشتند، بسیار لذت بردم.
- کارگردان "علی کوچولو،" خود جناب آقای "امیرحسین قهرایی" بودند!.
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
1. "59" گرامی، بسیار ممنونم از توضیحات خوبتون درباره ی فیلم "تعطیلات تابستانی" و بسیار لذت بردم از خاطراتی که نوشتید و البته، غصه م هم گرفت.
2. خوشبختانه چند ساعت پیش قسمت سوم "روزهای بد، بدر" رو دیدم و بخصوص با تیکه ی اولش؛ یعنی، امضا کردن کاغذ توسط "برق نورد" و تیکه هایی که خودش و "بنفشه خواه" می نداختن، خیلی حال کردم؛ گرچه، این تیکه ها بنده رو به شدت یاد ترانه ی "تقصیر من بود" "کیوسک" ("آرش سبحانی") هم می نداخت.
3. درسته. "کلاه قرمزی" سال های دور و دهه ی 70 به شدت تلوزیونی بود؛ بخصوص، این که هی می رفت تو صورت "آقای مرجی" و اون هم هر از گاهی آب دهن اینو پاک می کرد. مطمئنم این قدر به این بیچاره ها بابت "بدآموزی" گیر داده ن؛ که، مجبور شده ن به طنز رادیویی روی بیارن.
الآن که دارم این مطالب رو می تایپم، "شهاب حسینی" رو به عنوان مهمون برنامه آورده ن تا کمی جنبه های تصویری برنامه بالا بره؛ اما، حتا "شهاب حسینی" و "مهناز افشار" و "باران کوثری" و "نگار جواهریان" و "ابراهیم حاتمی کیا" و "علیرضا خمسه" و "منوچهر آذری" و ... هم نمی تونن جبران این نقیصه رو بکنن و به نظر من هر وقت هم مهمون می یاد، کمی از جنبه های طنز "کلاه قرمزی" کم هم می شه و خیلی مهمون ها رو دوس ندارم. (البته، بازی بی نظیر "پانته آ بهرام" در یکی از سال های گذشته، استثنا بود و از عروسکا هم بهتر کار کرد، این خانوم.)
4. به احتمال زیاد اون آقا تو عکس "علی کوچولو" باید خود آقای "امیر حسین قهرایی" باشه و خیلی شبیهشونه؛ اما، در مورد این که نوشته بودید "قهرایی" نقش "جیرانی" "خنده بازار" رو بازی کرده، باید خدمتتون عرض کنم که نه، این طور نیست. اون بازیگر هنرمند؛ که، "فریدون جیرانی" و "باب راس" و "محمود شهریاری" و چند کاراکتر طنز دیگه رو به شدت زیبا بازی کرد، "محمد رضا خسروی" بود.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
امیر جان خواهش میکنم، لطف دارید،
بسیار خرسندم که خاطرات مورد توجه قرار میگیرند.
- بسیار سریال خوبیست "روزهای بد، بدر"،
فکر و خلاقیت بخرج داده اند برای ثانیه به ثانیه اش.
در میان سایر مجموعههای ساخته شده توسط "سعید آقاخانی"،
حتی از "دزد و پلیس ۱۳۹۱" نیز بهتر است.
- بله، من هم کماکان دیده بودم مهمانان برنامه در "کلاه قرمزی" را،
اما آنچه که ۲۰ سال پیش بود، دنیای دیگری داشت. امسال هم، یعنی همین چند روز پیش،
وقتی قسمت اول مجموعه ی تازه ی آنرا بصورت گذرا دیدم، کمی ناراحت شدم،
چرا که مساله ی پا به سن گذاشتن، در چهره ی ایرج طهماسب پدیدار شده
و حتی نسبت به چند ماه پیش، چهره اش فرق کرده است. ...
- بسیار ممنونم برای روشنگری که داشتید در مورد بازیگر "خنده بازار". ...
تا به امروز به اشتباه گمان میکردم که امیر حسن قهرایی باشد. حرکت سیال ذهن، کار دست ما میدهد.
هم ایشان جناب "محمد رضا خسروی" هنرمند هستند، و هم یک جوانی هست که نامشان را نمیدانم،
اما در همان فصل اول "خنده بازار"، بجای عادل فردوسی پور، علی دایی و ... نقش آفرینی حرفه ای داشتند.
حتی بجای مهران مدیری هم بازی کرد!، و در زمینه ی تقلید صدای شخصیتهای یاد شده هم،
بسیار موفق و هنرمندانه کار کرده است.
.
.
.
- امروز و در این چند ساعت، در میان عکسها،
به زنده یاد "فیروز بهجت محمدی (۱۳۱۵ - ۱۳۷۸)" برخورد کردم.
هیچگاه بازی خوب و روانش در "بوی کافور، عطر یاس - ۱۳۷۸"،
که قبل از از دنیا رفتنش (۲۲ دیماه ۱۳۷۸)، آنرا ایفا کرده بود، از یاد نمیرود،
... "طغای در سربداران" و سایر نقشهایش هم که دیگر جای خود را داشتند.
در ۴ سال پایانی زندگی، همسر خانم آزیتا لاچینی بودند.
.. فروم رویایی، یاد ایشان را گرامی میدارد. ...
http://www.sourehcinema.com/People/People.aspx?Id=138112240217/
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
سریال زیبای "روزهای بد، بدر"، سطح طنز را در تلویزیون بالاتر آورده است.
تا بدینجای کار، که یک سوم آن پخش شده، هر قسمتش، خنده دار تر،
و جذابتر از قسمت پیشین خود بود است. واقعا جای شادباش و سپاسگزاری،
خدمت گروه سازنده ی آن دارد. ... و بسیار بسیار خشنود هستم که سرانجام،
صحبت سرویس بهداشتی، و شوخیهایی که بر مبنای موارد بی تربیتی بود،
و توسط رضا عطاران در سریالها پایه گذاری و به بدنه ی تلویزیون همچو واگیری نفوذ کرده بود،
در این سریال تکرار نمیشود، و "سعید آقا خانی" همراه با "برزو نیک نژاد - فیلمنامه نویس"،
نشان دادند که میتوان در سایه ی ادب و فرهنگ، لحظههای بسیار کمدی و خنده داری را آفرید.
در قسمتی که امشب پخش شد (قسمت ۴)، ماجرای بزرگ بودن کفش پسر کوچک خانواده،
و سپس برخورد آن به سر سرایدار جدید، بسیار نوآورانه و خنده دار بود، ... همچنین،
سوژه ی انگشتر و کلن تمام لحظههای این سریال، خوشایند و فکاهی میباشد.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
پیشگفتار:
- امیر جان سپاسگزارم از توضیحات شما و ترجمه های خوبی که زحمت انجام کشیده بودید.
در جریان مورد آقای سامان نبودم. اتفاقن چندی پیش یک سریال هم بازی کرده بود،
عکسش رو در اخبار سینما و تلویزیون دیده بودم.
- کلن "تلویزیون"، با کسی شوخی ندارد و اگر بخواهم رک تر بگویم،
"با کسی تعارف ندارد". ... چه بسا بودند کسانی که ۲۴ ساعته،
در آن به اجرای برنامه میپرداختند، اما زمانی رسید که یا خودشان خطایی کردند،
و یا بنا به هر دلیل منطقی و غیر منطقی، بدون آنکه به سوابق ایشان نگاهی شود،
بصورت رادیکالی کنار گذاشته شدند. ... بهتر بیاد دارید که در نیمه ی دهه هفتاد،
ماجرای شهریاری و آقای آتش افروز را، که بجا و یا نابجا، از گردانه بکنار گذاشته شدند،
آنهم برای مدتی طولانی، و این در حالی بود که در اوج شهرت بودند!. ... و یا آن آقای حسینی،
که در شبانه روز، ۲۵ ساعت در کانال ۵ بود، راستش صدایش هم اصلن مناسب گویندگی و مجریگری نبود.
همان دوران هم با خود میگفتم که چگونه ایشان دوربین را بشکل نان استاپ قبضه کرده است؟
البته "جناب جواد آتش افروز" - مجری مسلط "سلام صبح بخیر" و جنگ شبانه ی "بعد از خبر"،
یکی از خوش صداترین گویندگان رادیو بودند و همچنان نیز میباشند، و حسابشان با دو نفر دیگری،
که اکنون نامشان برده شد، کاملن فرق داشته و دارد. با آرزوی موفقیت برای آقای آتش افروز،
و تمام هنرمندانی، که درست و بجا در جایگاه خود قرار دارند و این هنرشان هست،
که سبب ماندگاریشان میشود.
-----------------------------------------
خواستگاری - ۱۳۶۸
نویسنده و کارگردان: مهدی فخیم زاده
مدیر فیلمبرداری: علی اکبر مزینانی
موسیقی: استاد کامبیز روشن روان
سرپرست گویندگان: ثریا قاسمی
عکس: علی صادقی
بازیگران: زنده یاد هادی اسلامی، ثریا قاسمی، اسماعیل محرابی، ثریا حکمت، مصطفی طاری،
زنده یاد عباس ناظری نیک، ناصر گیتی جاه، علی برجسته، زنده یاد عیسی صفایی و ....
تدوین: کامران قدکچیان
ساخت آنونس: زنده یاد ساموئل خاچیکیان
خوشنویسی: پرویز صبری
ژانر: کمدی - خانوادگی
سال ساخت: ۱۳۶۸
.
.
.
تاکنون و در گذر این سالها، دو بار قصد داشتم تا این فیلم ماندگار، در فروم رویایی تقدیم گردد.
اما بنا به دلایلی ناروشن، هر بار فایل آن با مشکل برای خروجی گرفتن مواجه میشد.
امروز که بار سوم هست، تیر ما به هدف مینشیند و نشانه گیریمان، خوب از آب در میآید.
این فیلم، یکی از خاطره انگیزترین محصولات سینمایی دهه ی شصت، در سبک طنز و خانوادگی میباشد،
و در زمان خود یعنی سال ۱۳۶۸، در میان دیگر فیلمهای باشکوه آن سال که چند ماه پیش نام آنها برده شد،
به فروش بسیار بالایی نیز، در گیشه دست پیدا میکند. ... مهدی فخیم زاده، برای سینما زحمت کشیده است.
در مصاحبههایش هم این مهم را بارها یادآوری کرده، که با تلاش خود از پلههای پیشرفت، یکی یکی بالا آمده.
فقط ای کاش که در یک یا دو سبک فیلمسازی باقی میماند و اصلن روی به سریال سازی نمیآورد!.
از سوی دیگر، علاقه ی ایشان به سبک جنایی را نیز نمیتوان انکار کرد، اما وقتی کارگردانی چون او،
چنین فیلم درخشانی را در ژانر کمدی و خانوادگی میسازد، چرا دیگر آنرا ادامه ندهد؟.
به هر حال، ایشان جایگاه ممتازشان را در همان دهه ی شصت، در سینمای ایران بدست آوردند.
نگارنده بسیار کوچکتر از آنست که سخنی درباره ی شیوه ی کاری چنین سینماگران بزرگی بگوید،
اما دیگر ثابت شده، که پرده ی نقره ای، و جعبه ی جادویی، دو مفهوم کاملن متفاوت از یکدیگر هستند.
تا جایی که برای نمونه، بانو مرضیه برومند و یا جناب داریوش مودبیان، در تلویزیون بسیار موفق بودند،
اما فرمت ۳۵ میلیمتری سینما، هیچگاه درخششی از جنس آفرینههای تلویزیونی آنها را، در خود ثبت نکرد.
فیلم کامل "خواستگاری - ۱۳۶۸" در یک فایل فشرده (اندازه و کیفیت تصویر مناسب):
http://s5.picofile.com/file/8117945768/Khastegari_1368.rar.html
همان فیلم با کیفیت اصلی پخش (با سپاس از کانال محترم "نمایش"):
http://elmond.persiangig.com/Khastegari-1368.mpeg
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
- امیر جان سپاسگزارم از لطف شما، ...
چه کیفتهای خوبی هم دارند هر سه پوستر.
اولین بار هست که پوستر اپتدایی رو، بصورت رنگی میبینم.
بسیار ممنون هستم. سلامت باشید.
- سالی که نکوست از بهارش پیداست ...
فیلمی که زیباست، از پوسترش پیداست ...
روزی روزگاری، چنین گوهرهایی در سینمای ایران ساخته میشدند ...
یاد باد آنروزگارن یاد باد ...
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
آقای شانس - ۱۳۷۳
کارگردان: رحمان رضایی (سازنده ی فیلم نوستالژیک "غریبه - ۱۳۶۶")
نویسنده: رضا بابک (با همکاری: عسگر قدس و رحمان رضایی)
مدیر فیلمبرداری: محمد قاضی
موسیقی: مهرداد جنابی
سرپرست گویندگان: سعيد مظفری
عکس: حسن معتمدی
بازیگران: اکبر عبدی، جواد گلپایگانی، حسین محب اهری،
زنده یادان: "رضا کرم رضایی، پروین سلیمانی، سروش خلیلی" و ....
تدوین: رحمان رضایی
ژانر: کمدی
سال ساخت: ۱۳۷۳
.
.
.
- این فیلم در زمان خود، جزو کارهای متوسط بشمار میآمد،
و حتی حضور اکبر عبدی در آندوران، در این فیلم جای پرسش بود.
اما اکنون پس از ۲۰ سال که دوباره این فیلم را میبینیم، یک سرو گردن،
از بسیاری کارهای سینمای امروز بالاتر است، و از آن مهمتر، جناب اکبر عبدی است،
که ای کاش همینگونه باقی میماند و روی به جوک و لطیفه تعریف کردن در فیلمها نمیآورد.
... سینمای دهه ی شصت و نیمه ی اپتدایی هفتاد، هدفدار بود، میدانست که برای چه ساخته،
و اکران میگردد. اما بسیاری از فیلمهای امروزی، بسان "آزمون و خطا" میباشند، حتی کارهای،
فیلمسازان مشهور آندوران نیز در طی ۱۰ سال گذشته، به این بلا دچار شده اند.
مورد دیگر هم اینکه، (اگر نگویم بدهکار میشوم به فروم رویایی). ...
- ۴ قسمت اول سریال "روزهای بد، بدر"، از ساختار بسیار خوب هنری و سطح طنز بالایی برخوردار بود،
و در سایه ی ادب و پاکیزگی، بکار خود ادامه میداد، ... اما من واقعا گیج هستم!، که ماجرا چیست؟!.
چرا که در دو قسمت ۵ و ۶، باز همان بساط سرویس بهداشتی و حرفهایی که همه تراوشات مغزی،
از رضا عطاران هست، در این سریال شروع شده!. از دیدگاه ساختار هنری و نماهای دوربین هم،
کاملن چارچوب سریال، با ۴ قسمت اولش فرق کرده و داستان به جذابیت آن قسمتها پرورانده نمیشود.
این سریال بسیار عالی و ممتاز کار خود را شروع کرد. ... امیدوارم که این بساط نخ نما شده،
و مرضی که رضا عطاران به تلویزیون ایران تزریق کرد، از جان این سریال بیرون رود و به حالت اول خود باز گردد.
اصلا بی خود و بیجهت، در دو قسمت ۵ و ۶، جا و بیجا حرف از سرویس بهداشتی "بزور" در فیلمنامه گنجانده شده!،
انگار که یک آیین نامه و یا حتی هشدارنامه به گروه سازنده فرستاده اند که آقا!، دارید کم کاری میکنید ها!،
۴ قسمت را بدون این صحبتها ساختید، دیگر بس است، برگردید به همان روال خجالت آوری که ۷ سال است!،
گریبان تلویزیون، سینما، و حتی جشنهای کمدی را در ایران گرفته است، که حتی شومنهای استند آپ کمدی هم،
راه و بیراه در میان جوکها و شوخیهایشان در مراسم، از چنین سیستم و حرفهایی استفاده میکنند.
به این میگویند: "فقر فرهنگی". ... در جایی که در فیلمها نتوان مهرورزی بین دختر و پسر،
و یا از آن بهتر، زن و شوهر را نشان داد تا بشود الگو و نمونه برای جامعه، آنوقت کار بدینجا میرسد!،
که در طی ۷ سال گذشته، تا اسم طنز و کمدی بمیان میآید، باید صحبت از سرویس بهداشتی،
و هر آنچه که به آنجا ربط دارد شود، و پرسوناژها در فیلمهایی که سبک طنز دارند،
حتمن باید از نیازشان به رفتن به آنجا بگویند!. من مخالف آن نیستم که اگر چیزی در جایی لازم شود،
میتواند گفته شود، بویژه دیدگاه شخصی ام، با هر گونه شوخی در وادی کمدی همسان است،
اما نه اینکه یک مورد اپیدمی شود و از صبح تا شب، همه جا آنرا همچو قانون انجام دهند.
مجموعه فیلمهای آمریکایی "Scary Movie"، در خود انواع و اقسام شوخیها را دارند،
اما بیزار کننده نیستند، چرا که هر چیز در جای خودش و فقط برای یکبار گفته میشود.
بهرحال امیدوارم که "روزهای بد، بدر"، به راه اول خود بازگردد. انگار که ۴ قسمت اول را،
سعید آقاخانی با نوآوری ساخت، سپس رفت مرخصی، و رضا عطاران جایگزینش شد!،
رضا عطارانی که بگفته ی خودش، اگر یک دستشویی به او بدهند، میتواند طنز بسازد،
و بتازگیها هم، که اعلام آمادگی برای انجام کارهای دیگر کرده. ...
.
.
.
فیلم کامل "آقای شانس - ۱۳۷۳" در یک فایل فشرده (اندازه و کیفیت تصویر مناسب):
http://s5.picofile.com/file/8118087176/Aghaye_Shans_1373.rar.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
بدلکاران - ۱۳۷۶
کارگردان: مهدی صباغ زاده (سازنده ی فیلم نوستالژیک "گمشده - ۱۳۶۴")
نویسنده: سیدرحیم حسینی
مدیر فیلمبرداری: فرج اله حیدری
موسیقی: استاد ناصر چشم آذر
سرپرست گویندگان: ابوالحسن تهامی
تهیه کننده: زنده یاد ستار هریس (فیروز)
بازیگران: اکبر عبدی، افسانه بایگان، زنده یاد ستار هریس (فیروز)،
زنده یادان: "عباس شباویز، فرهاد خان محمدی"، حسن رضایی و ....
تدوین: مهدی صباغ زاده
ژانر: کمدی - اجتماعی
سال ساخت: ۱۳۷۶
.
.
.
- باور بفرمائید که میترسم!، میترسم بنویسیم، که طنز در "روزهای بد، بدر"،
در دو قسمتی که گذشت (۷ و ۸)، همانند ۴ قسمت اول، بحالت خوب خود برگشته،
و از بی ادبیهایی که در قسمتهای ۵ و ۶ ناگهان بجانش افتاد نیز (بجانش انداختند!)،
خوشبختانه خبری نیست. امیدوارم که این روال تا آخر سریال، که گویا در ۱۵ قسمت،
برای پخش زمان بندی شده، ادامه داشته باشد. ... با سپاس از گروه سازنده اش.
.
.
.
فیلم کامل "بدلکاران - ۱۳۷۶" در یک فایل فشرده (اندازه و کیفیت تصویر مناسب):
http://s5.picofile.com/file/8118210676/Badalkaran_1376.rar.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
کپی برداری و سرقت پوستر کم بوده،
آنوقت نام فیلمشان را هم کشرفته اند!.
واقعن چه صلابت و شکوهی در پوستر اصلی هست،
آنوقت در این کپی ایرانی، بازیگر انگار دارد با دستمال،
شیشه پاک میکند. ... اینها که اسم و رسم دارند،
و ۱۰۰۰ سال است فیلم میسازند، خجالت نمیکشند از این کارها؟
http://www.persianv.com/preview/247795.php
.
.
.
* یادآور میگردد که فیلم سینمایی "CHE"، ساخته ی سال ۲۰۰۸،
و محصولی مشترکی از فرانسه، آمریکا و اسپانیا میباشد،
که در دو قسمت تهیه شده است. ... بازی درخشان "Benicio Del Toro"
در نقش چگوارا، بسیار تحسین برانگیز و باورپذیر برای مخاطب هست.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:
کپی برداری و سرقت پوستر کم بوده،
آنوقت نام فیلمشان را هم کشرفته اند!.
واقعن چه صلابت و شکوهی در پوستر اصلی هست،
آنوقت در این کپی ایرانی، بازیگر انگار دارد با دستمال،
شیشه پاک میکند. ... اینها که اسم و رسم دارند،
و ۱۰۰۰ سال است فیلم میسازند، خجالت نمیکشند از این کارها؟
http://www.persianv.com/preview/247795.php
.
.
.
* یادآور میگردد که فیلم سینمایی "CHE"، ساخته ی سال ۲۰۰۸،
و محصولی مشترکی از فرانسه، آمریکا و اسپانیا میباشد،
که در دو قسمت تهیه شده است. ... بازی درخشان "Benicio Del Toro"
در نقش چگوارا، بسیار تحسین برانگیز و باورپذیر برای مخاطب هست.
1. سلام "59" عزیز.
2. مطمئن باشید این بار کپی برداری و نامگذاری درست به عمد و با علم به این که همه می دونن، انجام شده؛ اما، به چه هدفی؟ این که این "چ" بی مزه جایگزین اون "چه"ی جهانی و معروف شه! این بار تقابل، از نوع فرهنگی بوده و کپی برداری به نظر بنده، عمدی درش نهفته بوده.
3. بابت پوسترهای "خواستگاری" خواستم عرض کنم قابل تو، دوست عزیزم، رو نداشت. خوشحالم که مقبول افتاد.
4. این روزها تلویزیون هیچی نداره. "کرکره" بدک نیست؛ حیف که، خیلی کوتاهه. دوباره به این نتیجه رسیده ن که باید طنز آیتمی کار کنن.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
Emiliano نوشته است:
1. سلام "59" عزیز.
2. مطمئن باشید این بار کپی برداری و نامگذاری درست به عمد و با علم به این که همه می دونن، انجام شده؛ اما، به چه هدفی؟ این که این "چ" بی مزه جایگزین اون "چه"ی جهانی و معروف شه! این بار تقابل، از نوع فرهنگی بوده و کپی برداری به نظر بنده، عمدی درش نهفته بوده.
3. بابت پوسترهای "خواستگاری" خواستم عرض کنم قابل تو، دوست عزیزم، رو نداشت. خوشحالم که مقبول افتاد.
4. این روزها تلویزیون هیچی نداره. "کرکره" بدک نیست؛ حیف که، خیلی کوتاهه. دوباره به این نتیجه رسیده ن که باید طنز آیتمی کار کنن.
- امیر جان با درود. بسیار ممنونم از نکته ی ظریفی که بیان داشتید.
به اینجای قضیه اصلا فکر نکرده بودم. دیدگاه شما بجا و درست هست.
راستش من خیلی حرف دارم. اما نمیشود گفت. صحبت بر سر مسایلی هست،
که برای نمونه، وبا در نظر گرفتن سبک فکری و واژگانی*، که شرق خیلی آنها را دوست دارد!،
هر شخصی، "مبارزه*" و "جنگ*" را اپتدا باید در زندگانی شخصی خود داشته باشد، آنوقت اگر،
همه چیز درست و خوب شد، میتواند به کمک غریبهها نیز بشتابد. اینکه من همسر و فرزندانم را رها کنم،
و یا آنها را با خود به محرومترین نقاط، راه رضای هدف و آرمانی جوگیرانه ببرم، منطقی بنظر نمیرسد.
به هر حال، ۷ سال پس از آن اتفاق، همچنان جنگ ادامه داشت و تمام تلاشها بی نتیجه ماند.
شاید برخی از قهرمان پروری ها، ریشه در پوشال دارد.
- راستش مجموعه ی "کرکره" رو هنوز ندیدم.
ممنونم برای معرفی آن. سلامت باشید امیر جان.
------------------------------
پی نوشت:
امیر جان، ضمن سپاس دوباره از شما، برای معرفی "کرکره".
اکنون چند آیتم از قسمت دیشبی اش را دیدم.
سوژههایش نو و جالب هستند. بار فکاهی خوبی دارد.
یک جور هایی، (البته با چند درجه اختلاف)،
یاد ساعت خوش در ۲۲ سال پیش افتادم.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
مدتها بود که بیاد برنامه ای میافتادم که در نیمه ی اول دهه ی شصت، شبها بصورت هفتگی،
از کانال دو ی آنزمان پخش میشد. چهره ی مجری گرامی این برنامه را خوب و شفاف بیاد داشتم،
و نام فامیلی یشان نیز آقای منصوری بود. اما چون هیچ عکسی از ایشان نمیتوانستم پیدا کنم،
صحبت در اینباره، به تعویق افتاده بود. اما امروز بطور کاملن اتفاقی، به ویدیویی برخورد کردم،
که مربوط هست به برنامه ای تلویزیونی از سال ۱۳۵۸، با نام "حقوق زنان"، که گویا دو سال پیش،
کانال محترم ۵، آنرا باز پخش کرده است و آقای منصوری، مجری آن بودند. تصویر ایشان نیز از آنجا میباشد.
برنامه ی مورد صحبت که ایشان مجری آن بودند، در سالهای ۶۴ یا ۶۵ پخش میشد، و مربوط به معرفی تولیدات تلویزیون بود،
و آقای منصوری، همانند برنامه ی "شما و سیما" که از میانه ی دهه ی هفتاد با اجرای دکتر قراگزلو پخش آن شروع شد،
در اتاق فرمان کانال دو میایستادند و فضای اطرافشان، تلویزیونها و مونیتورهای زیادی بود که در پخش شبکه وجود داشت،
و آنگاه ایشان به معرفی برنامه های در دست ساخت و دیگر کارهایی که در حال پخش در دو کانال آنزمان بودند، میپرداختند.
در این بین، گاهن کمی نیز درباره ی ساختار فنی تلویزیون و فرستنده ی آن، و چگونگی کار رسانه ی دیداری، توضیح میدادند.
برای من بشخصه جالب بود که سرانجام توانستم درباره ی این برنامه ی نوستالژیک و مجری خوبش در فروم رویایی بنویسم.
امیدوارم که یاران ارجمند در صورت بیاد داشتن این برنامه، توضیحات تکمیلی و خاطرات احتمالی خویش را بیان بفرمایند.
در پرانتز بگویم، که نام کانال دو، و بویژه بخش صبحگاهی پخش برنامه هایش، که تا کمی پس از ظهر نیز ادامه مییافت،
جزو خاطرات نوستالژیک و پرهنایش، در ذهن کودکیهای من میباشد و بسیار آرزومندم، که حتی قسمتی کوتاه و چند دقیقه ای،
از بخش اعلام برنامههای کانال دو در آن زمان و یا برنامه ای که نام برده شد را، سرانجام پس از دو دهه و نیم، ببینم. ...
- اگر تصویر مجری یاد شده برای شما نیز آشنا هست، میتوانید بخش کوتاهی از اجرای ایشان،
در برنامه ی سال ۱۳۵۸ را از لینک زیر دریافت نمایید، تا صدا و تصویرشان بهتر یادآوری گردد:
http://s5.picofile.com/file/8118291900/Aghaye_Mansuri_Kanale_Do_1358_.rar.html
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:Emiliano نوشته است:
1. سلام "59" عزیز.
2. مطمئن باشید این بار کپی برداری و نامگذاری درست به عمد و با علم به این که همه می دونن، انجام شده؛ اما، به چه هدفی؟ این که این "چ" بی مزه جایگزین اون "چه"ی جهانی و معروف شه! این بار تقابل، از نوع فرهنگی بوده و کپی برداری به نظر بنده، عمدی درش نهفته بوده.
3. بابت پوسترهای "خواستگاری" خواستم عرض کنم قابل تو، دوست عزیزم، رو نداشت. خوشحالم که مقبول افتاد.
4. این روزها تلویزیون هیچی نداره. "کرکره" بدک نیست؛ حیف که، خیلی کوتاهه. دوباره به این نتیجه رسیده ن که باید طنز آیتمی کار کنن.
- امیر جان با درود. بسیار ممنونم از نکته ی ظریفی که بیان داشتید.
به اینجای قضیه اصلا فکر نکرده بودم. دیدگاه شما بجا و درست هست.
راستش من خیلی حرف دارم. اما نمیشود گفت. صحبت بر سر مسایلی هست،
که برای نمونه، وبا در نظر گرفتن سبک فکری و واژگانی*، که شرق خیلی آنها را دوست دارد!،
هر شخصی، "مبارزه*" و "جنگ*" را اپتدا باید در زندگانی شخصی خود داشته باشد، آنوقت اگر،
همه چیز درست و خوب شد، میتواند به کمک غریبهها نیز بشتابد. اینکه من همسر و فرزندانم را رها کنم،
و یا آنها را با خود به محرومترین نقاط، راه رضای هدف و آرمانی جوگیرانه ببرم، منطقی بنظر نمیرسد.
به هر حال، ۷ سال پس از آن اتفاق، همچنان جنگ ادامه داشت و تمام تلاشها بی نتیجه ماند.
شاید برخی از قهرمان پروری ها، ریشه در پوشال دارد.
- راستش مجموعه ی "کرکره" رو هنوز ندیدم.
ممنونم برای معرفی آن. سلامت باشید امیر جان.
------------------------------
پی نوشت:
امیر جان، ضمن سپاس دوباره از شما، برای معرفی "کرکره".
اکنون چند آیتم از قسمت دیشبی اش را دیدم.
سوژههایش نو و جالب هستند. بار فکاهی خوبی دارد.
یک جور هایی، (البته با چند درجه اختلاف)،
یاد ساعت خوش در ۲۲ سال پیش افتادم.
59 نوشته است:
مدتها بود که بیاد برنامه ای میافتادم که در نیمه ی اول دهه ی شصت، شبها بصورت هفتگی،
از کانال دو ی آنزمان پخش میشد. چهره ی مجری گرامی این برنامه را خوب و شفاف بیاد داشتم،
و نام فامیلی یشان نیز آقای منصوری بود. اما چون هیچ عکسی از ایشان نمیتوانستم پیدا کنم،
صحبت در اینباره، به تعویق افتاده بود. اما امروز بطور کاملن اتفاقی، به ویدیویی برخورد کردم،
که مربوط هست به برنامه ای تلویزیونی از سال ۱۳۵۸، با نام "حقوق زنان"، که گویا دو سال پیش،
کانال محترم ۵، آنرا باز پخش کرده است و آقای منصوری، مجری آن بودند. تصویر ایشان نیز از آنجا میباشد.
برنامه ی مورد صحبت که ایشان مجری آن بودند، در سالهای ۶۴ یا ۶۵ پخش میشد، و مربوط به معرفی تولیدات تلویزیون بود،
و آقای منصوری، همانند برنامه ی "شما و سیما" که از میانه ی دهه ی هفتاد با اجرای دکتر قراگزلو پخش آن شروع شد،
در اتاق فرمان کانال دو میایستادند و فضای اطرافشان، تلویزیونها و مونیتورهای زیادی بود که در پخش شبکه وجود داشت،
و آنگاه ایشان به معرفی برنامه های در دست ساخت و دیگر کارهایی که در حال پخش در دو کانال آنزمان بودند، میپرداختند.
در این بین، گاهن کمی نیز درباره ی ساختار فنی تلویزیون و فرستنده ی آن، و چگونگی کار رسانه ی دیداری، توضیح میدادند.
برای من بشخصه جالب بود که سرانجام توانستم درباره ی این برنامه ی نوستالژیک و مجری خوبش در فروم رویایی بنویسم.
امیدوارم که یاران ارجمند در صورت بیاد داشتن این برنامه، توضیحات تکمیلی و خاطرات احتمالی خویش را بیان بفرمایند.
در پرانتز بگویم، که نام کانال دو، و بویژه بخش صبحگاهی پخش برنامه هایش، که تا کمی پس از ظهر نیز ادامه مییافت،
جزو خاطرات نوستالژیک و پرهنایش، در ذهن کودکیهای من میباشد و بسیار آرزومندم، که حتی قسمتی کوتاه و چند دقیقه ای،
از بخش اعلام برنامههای کانال دو در آن زمان و یا برنامه ای که نام برده شد را، سرانجام پس از دو دهه و نیم، ببینم. ...
- اگر تصویر مجری یاد شده برای شما نیز آشنا هست، میتوانید بخش کوتاهی از اجرای ایشان،
در برنامه ی سال ۱۳۵۸ را از لینک زیر دریافت نمایید، تا صدا و تصویرشان بهتر یادآوری گردد:
http://s5.picofile.com/file/8118291900/Aghaye_Mansuri_Kanale_Do_1358_.rar.html
1. سلام "59" گرامی.
خواهش می کنم. بله. چند سالی می شه که این طور تقابلات بعضاً بیجا و بی مزه داره انجام می شه. جایی دیدم که "رستم" رو دقیقاً به سبک کارتون "هرکول" کشیده بودن و با این کار می خواستن ذهنیت بچه ها رو خدشه دار و اینو جایگزین اون کنن! از این موارد زیاده.
در حالی که بنده هم در مورد "چ" ایرونی دقیقاً نظر شما رو دارم. ضمن این که اینا وختی یکیو خیلی بالا می برن، شک می کنم! اونایی که بالا و والان، گمنام هایی ان که بی هیچ چشمداشتی از وطنشون دفاع کردن. خونواده هایی رو می شناسم که حتا راضی نشده ن از امتیازات خاص این افراد استفاده کنن. بگذریم. به قول شما حرف زیاده؛ اما، ....
2. "پوشال پروری" رو عالی اومدید. بهترین عبارتی بود که می شد شنید.
3. بله. دقیقاً "کرکره" به دلیل همین شباهت بیش از حدش به "ساعت خوش" به دل من نشست؛ حتا، بعضی شخصیت ها و بازیگراش دوس دارن شبیه "رادش" و امثال اون باشن!
اما، رپ خونی شون، گوسفندا و گریم و لباس عالی شون و بعضی آیتم های دیگه شون، بی نظیره، نه؟
بیشتر بار طنز هم به عهده ی "محمد بَحرانی" عزیزه. همون کچله؛ که، توی سری "کلاه قرمزی" هم روی کاراکتر مسخره ی "ببعی" و کاراکتر بسیار بی نظیر "آقای همساده" صحبت می کنه.
4. تو چه چیزایی یادته، پسر! کفففففف کردم!
من این آقا رو یادمه؛ چون، شبیه به زنده یاد "آمریش پوری"، بازیگر همیشه منفی سینمای بالیوود، بود.
جوونی هاش هم همین جوری بود و خیلی فرق نکرده.
من حتا فامیلش هم یادم نبود و بسیار ممنونم از تو، دوست عزیز، بابت عکس و فایل ویدئویی ایشون.
متأسفانه چیز زیادی از وی یادم نمی یاد و توضیحات شما خیلی کامل بود. شاید سایر دوستان، چیزهایی یادشون باشه. منتظر خانم "هایدی" و "نگین" و آقایون "افشین" و "بابک" و دوستان دیگه ی انجمن می مونیم. (این اسامی ای که نام بردم، به این دلیل بود که بی مداهنه، حافظه ی تصویری عالی ای دارن و بهشون اعتماد دارم.)
......................................
5. "59"، یادته چند سال پیش که زحمت کشیدی و یه فایل یه ساعته از "آرایشگاه زیبا" برای ما تدوین و آپلود کردی و بنده همچنان به عنوان یکی از بهترین یادگاری ها از شما، دارمش، نوشتم وقتی به بازیگرا نگاه می کنم، می بینم نصفشون دیگه در میون ما نیستن؟
متأسفانه امروز باخبر شدم "حمید مهرآرا" هم از میون ما رفته. یادش گرامی:
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
Emiliano نوشته است:
1. سلام "59" گرامی.
خواهش می کنم. بله. چند سالی می شه که این طور تقابلات بعضاً بیجا و بی مزه داره انجام می شه. جایی دیدم که "رستم" رو دقیقاً به سبک کارتون "هرکول" کشیده بودن و با این کار می خواستن ذهنیت بچه ها رو خدشه دار و اینو جایگزین اون کنن! از این موارد زیاده.
در حالی که بنده هم در مورد "چ" ایرونی دقیقاً نظر شما رو دارم. ضمن این که اینا وختی یکیو خیلی بالا می برن، شک می کنم! اونایی که بالا و والان، گمنام هایی ان که بی هیچ چشمداشتی از وطنشون دفاع کردن. خونواده هایی رو می شناسم که حتا راضی نشده ن از امتیازات خاص این افراد استفاده کنن. بگذریم. به قول شما حرف زیاده؛ اما، ....
2. "پوشال پروری" رو عالی اومدید. بهترین عبارتی بود که می شد شنید.
3. بله. دقیقاً "کرکره" به دلیل همین شباهت بیش از حدش به "ساعت خوش" به دل من نشست؛ حتا، بعضی شخصیت ها و بازیگراش دوس دارن شبیه "رادش" و امثال اون باشن!
اما، رپ خونی شون، گوسفندا و گریم و لباس عالی شون و بعضی آیتم های دیگه شون، بی نظیره، نه؟
بیشتر بار طنز هم به عهده ی "محمد بَحرانی" عزیزه. همون کچله؛ که، توی سری "کلاه قرمزی" هم روی کاراکتر مسخره ی "ببعی" و کاراکتر بسیار بی نظیر "آقای همساده" صحبت می کنه.
4. تو چه چیزایی یادته، پسر! کفففففف کردم!
من این آقا رو یادمه؛ چون، شبیه به زنده یاد "آمریش پوری"، بازیگر همیشه منفی سینمای بالیوود، بود.
جوونی هاش هم همین جوری بود و خیلی فرق نکرده.
من حتا فامیلش هم یادم نبود و بسیار ممنونم از تو، دوست عزیز، بابت عکس و فایل ویدئویی ایشون.
متأسفانه چیز زیادی از وی یادم نمی یاد و توضیحات شما خیلی کامل بود. شاید سایر دوستان، چیزهایی یادشون باشه. منتظر خانم "هایدی" و "نگین" و آقایون "افشین" و "بابک" و دوستان دیگه ی انجمن می مونیم. (این اسامی ای که نام بردم، به این دلیل بود که بی مداهنه، حافظه ی تصویری عالی ای دارن و بهشون اعتماد دارم.)
......................................
5. "59"، یادته چند سال پیش که زحمت کشیدی و یه فایل یه ساعته از "آرایشگاه زیبا" برای ما تدوین و آپلود کردی و بنده همچنان به عنوان یکی از بهترین یادگاری ها از شما، دارمش، نوشتم وقتی به بازیگرا نگاه می کنم، می بینم نصفشون دیگه در میون ما نیستن؟
متأسفانه امروز باخبر شدم "حمید مهرآرا" هم از میون ما رفته. یادش گرامی:
امیر جان با درود. بسیار ممنونم برای تمام نکاتی که مطرح ساختید و همچنین دیدگاه مهر شما.
- کاملن موافقم. خیلیها گمنام بودند و هستند همچنان هم. جانفشانی اصلی رو اونها داشتند.
- راستش من "کرکره" ی پریروز رو که دیدم، از ۴ آیتمش خیلی خوشم اومد و بیاد "ساعت خوش" افتادم:
۱- عابر بانک و گداها، ۲- جوانی که در سی سی یو بود، گمان کنم روحش بود و بخیال خود لباس فروشی میکرد،
بعد متوجه شد که اینجا مغازه اش نیست و خودش رو دید که روی تخت بود!. بسیار طنز عالی و متفکرنه ای بود!،
۳- ماجرای مهمانهایی که خیلی خونگرم و صمیمی بودند (خنده)، ۴- ماجرای فنر در سینما (خنده).
راستش همان جوانی که در سی سی یو بود، انگار که از نسل ساعت خوشیها هست، اما با اختلاف زمانی ۲۰ سال!،
منظورم بخاطر سبک بازی متفاوتی که داره. ... چون واقعن ساعت خوشی ها، همانگونه که قبلن هم گفته بودیم بارها،
انقلابی در وادی کمدی در تلویزیون پدید آوردن، و همچنان هم که کارهاشون رو نگاه میکنیم، نو و مبتکرانه جلوه دارن.
کلن هنر شایسته در تمام زمینه هایش، آن هنریست، که تاریخ مصرف نداشته باشد، و بارها بتوان مخاطب آن قرار گرفت.
- بسیار خرسندم که آقای منصوری را بیاد داشتید. قابل شما رو هم نداشت عکس و فایل ویدیویی. ... مدتها در ذهنم بود.
- بسیار خوب که یادی داشتید از زنده یاد "حمید مهر آرا". روحشان شاد. خیلی هم در طی دهه ی جاری، سختی کشیده بودن.
راحت شدن دیگه، ... چه میشه گفت. ... بسیار خرسندم که فایل تصویری خلاصه ی آرایشگاه زیبا، هم آنزمان و هم اکنون،
مورد پسند شما قرار گرفت و یادی داشتید از آن. ... بلکه، دیگه زمان میگذره و خیلیها رخت سفر رو بستند ....
سلامت باشید امیر جان. بازهم سپاسگزار دیدگان مهر شما و موارد خوبی که مینوسید، هستم. با احترام.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
دزد و نویسنده - ۱۳۶۴
بینندگان گرامی، همانگونه که در جریان هستید، برنامه ی "یادگاری" همچنان زنده هست،
جان دارد و جان شیرین خوش است. ... تهیه کنندگان این برنامه، در این روزهای نوروزی،
میروند و از آرشیو صدا و سیما، یک مواردی را پیدا میکنند که برای نوروز ۵۸ و آنزمانها هست.
هیچکس هم این برنامه ها و مجریهای موقتی که آن روزها بودند را یادش نیست و بار نوستالژیک ندارند!.
اما در نشان دادن مجریهای معروف آنزمان، همانند جناب آقای پاکدل و یا آن مجری ارزشمند کانال دو،
کوتاهی میکنند و همانگونه که سرکار خانم هایدی فرمودند، جواب آقای فروتن اینست که شبکه ها همکاری نمیکنند!.
باری، بهر حال ما حرص و جوش میخوریم، این برنامه هم زمان را میسوزاند با متنهای نامفهوم و ویدیوهای تکراری،
و دیگر چه میتوان گفت. ... اما بنا به همان داستان مشهور جهانی، یعنی اتوبوس جهانگردی و مورچه خوار آبی پوش،
در برنامه ی دیشب یادگاری، سکانسی از فیلم بسیار خاطره انگیز "دزد و نویسنده - ۱۳۶۴" سرانجام نشان داده شد.
بازهم جای سپاسش باقیست. ... امیدوارم که کانال محترم نمایش و یا دیگر شبکه های گرامی تلویزیون،
نسخه ی کامل این فیلم نوستالژیک را پخش نمایند. ... آخرین بار، نیمه های دهه ی هفتاد بود،
که در یک پنجشنبه شب، کانال دو آنرا نشان داد. فیلم بسیار خوبی هست از دوران زرین شصت.
نور آفتابی که در این فیلم بتصویر کشیده شده، یادگار درخشانیست از تابستانهای کودکی ....
سکانسی از فیلم سینمایی "دزد و نویسنده - ۱۳۶۴" / (کارگردان: کاظم معصومی) :
(کیفیت تصویر: ممتاز - ۳۵ م. م. سینمایی) ... (با گرامیداشت مقام هنری زنده یاد خسرو شکیبایی ...)
http://s5.picofile.com/file/8118388434/Dozdo_Nevisande_1_Sekans_1364_.rar.html
.
.
.
پی نوشت:
با یک جستجو متوجه شدم،
که نسخه ی کامل فیلم خاطره انگیز "دزد و نویسنده"،
در ۵ فایل، در سایت آپارات برای تماشا موجود میباشد:
(با سپاس از "فیلم فیلم سینما"، که آنرا قرار داده است)
آن ۵ پارت، در کنار هم قرار گرفت و خروجی گرفته شد،
و در لینک زیر، فیلم کامل برای بارگیری قابل دریافت میباشد.
فایل نهایی، از همان ۱۰۰ مگابایتیهای خودمان شد،
چرا که کیفیت فایلهای اصلی فیلم در آپارات، متوسط هستند.
فیلم کامل "دزد و نویسنده - ۱۳۶۴" در یک فایل فشرده - (کیفیت تصویر: متوسط) :
http://s5.picofile.com/file/8118388742/Dozdo_Nevisande_1364.rar.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
فیلم "هتل کارتن"، محصول سال ۱۳۷۵ هست که بکلی آنرا از یاد برده بودم.
اما با دیدن دوباره اش در بازپخشی که بتازگی کانال محترم "آی فیلم" داشت،
خاطره ی تماشای سکانس به سکانس این فیلم برایم زنده شد،
و بیاد آوردم که در زمان اکران آن، که سال دوم و یا سوم دبیرستان بودم،
۲ بار این فیلم را در سینما تماشا کردم. ...
- آقای سیروس الوند، یکی از کارگردانان صاحب نام سینما هستند،
که فیلمهایشان در قبل از ۵۷ (بویژه "فریاد زیر آب - ۱۳۵۶")،
و همچنین کارهای دهه ی شصتی تا نیمه ی هفتادی ایشان،
از ساختار خوب و اصولی در زمینه ی سینما برخوردار میباشند،
و به بیان دیگر، نگاه سینمایی و میزانسنی که درخور پرده ی نقره ای هست،
در ساختههای ایشان بشکل استاندارد و قابل قبولی وجود داشته و رعایت شده اند.
تماشای دوباره ی فیلم "هتل کارتن - ۱۳۷۵"، برایم بسیار شیرین و حتی نوستالژیک بود.
هیچ گمان نمیکردم که بسیاری از دیالوگهای این فیلم را در ذهن بصورت ثبت شده داشته باشم.
- ... برای نمونه، صحبتهای بازیگر خوب، خوش صدا و گزیده کار -
"فرخ نعمتی" (همسرشان سهیلا رضوی نیز در این فیلم بازی دارند)، با خانم بیتا فرهی:
- و یا سکانسی که در آن، احمد نجفی با "امین حیایی جوان" گفتگویی طنز آمیز نیز حتی داشتند:
- همچنین بازی خوب و باورپذیر "سیروس ابراهیم زاده"، که با آنکه هیچگاه هنرپیشه ی نقش اول نبوده است،
اما در ایفای نقشهای تکمیلی اش، استادانه عمل میکند و مخاطب او را با صدا و تصویرش خوب میشناسد:
- این فیلم البته کمی تا قسمتی، سفارشی نیز بنظر میرسد، چرا که پیامهایی تبلیغاتی برای کشور را،
در خود جای داده و بویژه فینال شعار گونه ی آن، روی سخن با کسانی را دارد که ۱۵-۱۶ سال قبل از آن،
از وطن مهاجرت کرده اند و حال با پیام موجود در فیلم، با روی خوش به آنها گفته میشود که بازگردید.
با اینحال، سکانس ورزشگاه و جایی که مربی سابق والیبال یعنی احمد نجفی، پس از سالها توپ بدست میشود،
و این بار حتی همراه با جانبازان جنگ به بازی نشسته میپردازد، فضای مهربانانه ای را پدید میآورد:
- یکی دیگر از این سکانسهای زیبا و دلنشین، مربوط هست به رو در رو شدن همسر سابق زن،
با همکار و خوستگار فعلی او، که جناب آقای همکار، اتومبیل خود را برادرانه و دلسوزانه،
در اختیار همسر سابق کارمندش قرار میدهد، و با اینکار، خودش را از بگونه ای منطقی و بزرگوارنه،
از فکر ازدواج با آن خانم، برای همیشه رها میسازد. ... همچنین، دیالوگی که میان آندو ایجاد میشود،
بسیار هنایش گذار و خوشایند میباشد: ... (این سکانس یکی از جاهاییست که سینما، بشکل غیر مستقیم،
همانند آموزگار عمل میکند - جای چنین آموزه هایی، در سینمای یک دهه ی گذشته تاکنون ایران، بسیار خالیست)
۱: "هما از شما تعریف میکرد، ..."
۲: "بعنوانه؟، ..."
۱: "یک همکار، ..."
۲: "اتفاقن ذکر خیر شما هم با ایشون بود، ..."
۱: "بعنوانه؟، ..."
۲: "یک همسر، ..."
.
.
.
- ... و اما از دید نگارنده، این فیلم آخرین ساخته ی خوب از سیروس الوند میباشد.
اصولن در کار هنری برای هر هنرمند، ۲ مفهوم وجود دارد که میتواند زمانی پدیدار شود.
اولی "نقطه ی اوج" است، یعنی همان جایی که هنرمند سرانجام بواسطه ی کارش، به بلندای شهرت میرسد.
مورد دوم، "مرز" است. این مرز در واقع جاییست، که دوران هنری شخص هنرمند، به دو بخش تقسیم میگردد،
و دوران آنسوی "مرز"، میشود نقطه ی مقابل "اوج". ... از دید من، فیلم "هتل کارتن" همراه با "چهره - ۱۳۷۴"،
که یکی دیگر از فیلمهای خوب آقای الوند هست، با یکدیگر، مرز هنری و حرفه ای ایشان را تشکیل میدهند،
چرا که پس از آنها، با یک سینمای تقریبن آشفته از سوی این کارگردان خوب سینما مواجه هستیم.
انگار که شخصی خوابید، صبح از خواب بیدار شد، و دیگر یادش رفت که قبلها چه کارهایی داشته،
چه ساختاری را در فیلمسازی اش رعایت میکرده، و نتیجه اش میشود، ۲ فیلم بعدی ایشان تا ۱۳۸۰،
که دوباره با فیلم خوش ساخت "مزاحم" به صحنه باز میگردد، اما پس از این و در طی یک دهه،
۵ فیلم دیگر او، باز با آشفتگی در محتوا و ساختار دچار هستند. ... بهر حال، جناب آقای الوند،
اگر حتی دیگر فیلمسازی را ادامه ندهند، کارنامه ی پرباری را در سینمایی ایران دارا میباشند،
و یکی از مهمترین شاخصه ی فیلمهایشان، سرگرم کننده بودن و ساختار خوب دراماتیک آنهاست.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
دیشب یا دقیق تر بگویم چند ساعت پیش، آخرین قسمت سریال زیبای "روزهای بد، بدر" بنمایش درآمد،
و این سریال، با پخش قسمت سیزدهم، بکار کار خود پایان داد. ... البته چندی پیش در مصاحبه ای،
که با "برزو نیک نژاد - نویسنده این مجموعه" انجام شده بود، تعداد قسمتهای آن ۱۵ شماره اعلام شده بود.
از سویی دیگر، در همان گفتگو مطرح گردیده بود، که بخاطر همسان شدن قسمتهای پایانی سریال با مناسبت مذهبی،
نویسنده سعی بر آن خواهد داشت تا بار طنز سریال، بگونه ای نوشته و شاخ و برگ داده شود، که برق تیغ سانسور،
به آن نیشخند نزد. ... با اینحال و صرفه نظر از نکته ای که در قسمت های ۵ و ۶ گریبان آنرا گرفت و درباره اش،
روشن و کامل به انتقاد در فروم رویایی پرداختم، این سریال از دید نگارنده، در مجموع، بسیار خوب و قوی کار شد،
و بشخصه از تماشای تمام قسمتهای آن، خشنود میباشم. البته پردازش داستان و هنایش پذیری آن بر مخاطب،
در جاهای کمی از کار، ضرباهنگ یکسانی را دارا نبود، اما در نگاه کلی، لحظههای شادی آفرین و بامزه ی بسیاری را،
برای تماشاگر ایجاد و بهمراه داشت. ... شاید بی جهت نباشد که حتی برای دومین بار، مقایسه ای داشته باشم،
میان "روزهای بد، بدر" و سریال نوستالژیک "ازدواج پر ماجرا - ۱۳۶۸"، که هر دوی آنها یادگاری گشتند،
از دو نوروز و آغاز فصل نو، با فاصله ای ۲۵ سال، ... خاطراتی از روزهای بهاری، که در یاد انسان جاودان میگردند.
مراتب سپاس خود را، خدمت گروه سازنده ی سریال "روزهای بد، بدر"، بیان میدارم. با آرزوی سالی خوش برای همگی.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
همراهان گرامی، راستش مدتهاست که به دنبال نام یک سریال تلویزیونی هستم،
که در نیمه ی دهه ی هفتاد، از شبکه تازه تاسیس آنزمان یعنی کانال ۵ پخش میشد.
تنها بازیگری که از آن بیاد دارم، جواد هاشمی هست، که اولین و شاید آخرین بار بود،
که بدون ریش در این مجموعه به ایفای نقش میپرداخت، و اولین نقش غیر جبهه ای ایشان بود.
ماجرا در مورد یک خانواده بود، که ایشان نقش همسر را ایفا میکرد. آنها بصورت خانوادگی،
اقدام به تاسیس یک مغازه، برای فروش محصولات نان فانتزی کرده بودند، و خودشان فروشنده هم بودند.
اما اصل داستان، در مورد نامزد سابق و یا شخصی بود، که همسر جواد هاشمی در سریال،
پس از سالها او را دیده بود، و حال با اینکه خود دارای خانواده و فرزند بود،
این دیدار ناگهانی با شخصی که ما او را نمیدیدیم!، برایش یاد آور دوران قبل از ازدواج بود.
یعنی با آن فرد، داستان رمانتیک و دلدادگی داشته در زمان مجردی اش، و قصد ازدواج داشتند،
اما بنا به دلیلی که بخاطر ندارم، کارشان به جدایی میکشد. ... زن داستان، در همین زمینه،
موضوع را با شوهرش مطرح کرد و اون نیز با برخوردی منطقی، همانند یک دوست،
سعی به درک حالات درونی و احساس همسر خویش را داشت. البته به هیچ عنوان،
مساله ی خیانت در کار نبود، بلکه سوژه ی این سریال که در زمان خود،
یک نوآوری بزرگ نیز در تلویزیون ایران بشمار میآمد، به بررسی روابط مناسب،
میان زن و شوهر میپرداخت. ... / ... در صفحه ی آقای جواد هاشمی،
در سایت ویکی پدیا و دیگر منابع فیلم، هر چه گشتم، نتوانستم نام این سریال را پیدا کنم.
ساختار بسیار خوبی داشت، و زمان پخش نیز، غروبهای جمعه، در نیمه ی دهه ی هفتاد بود.
امیدوارم که همراهان ارجمند فرم رویایی، در صورت بیاد داشتن این سریال،
نکات تکمیلی و شفاف سازی بیشتر را، در مورد این سریال داشته باشند.
با احترام.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. امروز بعد از مدت ها به سایت بی نظیر "شبکه ی نسیم" سر زدم.
جداً دم سازندگان این سایت گرم. خیلی عالیه.
2. "نسیم یادها"؛ یعنی، این 4 صفحه رو (فعلاً) از دست ندید:
http://tvnasim.ir/memorials
3. این هم پیشنهادهای بنده برای دانلود. از دستشون ندید؛ چون، هیچ معلوم نیست این سایت تا کی زنده باشه:
3.1. "تمنای وصال" با صدای "عبدالحسین مختاباد": (عااااالی!)
http://tvnasim.ir/memorials/-/asset_publisher/JTcr0Rpg1fLA/content/%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-68?redirect=http%3A%2F%2Ftvnasim.ir%2Fmemorials%3Fp_p_id%3D101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA%26p_p_lifecycle%3D0%26p_p_state%3Dnormal%26p_p_mode%3Dview%26p_p_col_id%3Dcolumn-2%26p_p_col_count%3D1
3.2. اگه اشتباه نکنم "پرواز 57" با اجرای "بهناز جعفری" و "اردشیر منظم". انگار همین دیروز بودا!
تو آیتم های نمایشی "مهدی سلطانی سروستانی" رو هم می بینید؛ که، جوونه. همون "جیمیل" یا "ارسلان". با این تیپ جوون تو "فکر پلید" هم بازی می کرد.
http://tvnasim.ir/memorials/-/asset_publisher/JTcr0Rpg1fLA/content/%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-67?redirect=http%3A%2F%2Ftvnasim.ir%2Fmemorials%3Fp_p_id%3D101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA%26p_p_lifecycle%3D0%26p_p_state%3Dnormal%26p_p_mode%3Dview%26p_p_col_id%3Dcolumn-2%26p_p_col_count%3D1
3.3. قسمتی از "در خانه"؛ که، خیلی عالیه:
http://tvnasim.ir/memorials/-/asset_publisher/JTcr0Rpg1fLA/content/%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-63?redirect=http%3A%2F%2Ftvnasim.ir%2Fmemorials%3Fp_p_id%3D101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA%26p_p_lifecycle%3D0%26p_p_state%3Dnormal%26p_p_mode%3Dview%26p_p_col_id%3Dcolumn-2%26p_p_col_count%3D1
3.4. قسمتی بامزه از "هوشیار و بیدار":
http://tvnasim.ir/memorials/-/asset_publisher/JTcr0Rpg1fLA/content/%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-52?redirect=http%3A%2F%2Ftvnasim.ir%2Fmemorials%3Fp_p_id%3D101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA%26p_p_lifecycle%3D0%26p_p_state%3Dnormal%26p_p_mode%3Dview%26p_p_col_id%3Dcolumn-2%26p_p_col_count%3D1
3.5. "آیینه ی عبرت" ("آ تقی و علی"):
http://tvnasim.ir/memorials/-/asset_publisher/JTcr0Rpg1fLA/content/%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-43?redirect=http%3A%2F%2Ftvnasim.ir%2Fmemorials%3Fp_p_id%3D101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA%26p_p_lifecycle%3D0%26p_p_state%3Dnormal%26p_p_mode%3Dview%26p_p_col_id%3Dcolumn-2%26p_p_col_count%3D1%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_advancedSearch%3Dfalse%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_keywords%3D%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_delta%3D20%26p_r_p_564233524_resetCur%3Dfalse%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_cur%3D2%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_andOperator%3Dtrue
3.6. "جدی نگیرید" (شاید هم "جمعه بازار"؟/ دوستان لطفاً روشن نمایی کنن.) و آیتم های "سقه سیاه" و آیتم رو مخ "کاکاشی و داداشی" با طنز به شدت رادیوییش:
http://tvnasim.ir/memorials/-/asset_publisher/JTcr0Rpg1fLA/content/%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-38?redirect=http%3A%2F%2Ftvnasim.ir%2Fmemorials%3Fp_p_id%3D101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA%26p_p_lifecycle%3D0%26p_p_state%3Dnormal%26p_p_mode%3Dview%26p_p_col_id%3Dcolumn-2%26p_p_col_count%3D1%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_advancedSearch%3Dfalse%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_keywords%3D%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_delta%3D20%26p_r_p_564233524_resetCur%3Dfalse%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_cur%3D2%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_andOperator%3Dtrue
3.7. این مسابقه با اجرای "علیرضا خمسه" هم خیلی داره اذیتم می کنه؛ چون، اسمش یادم نمی یات:
http://tvnasim.ir/memorials/-/asset_publisher/JTcr0Rpg1fLA/content/%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-33?redirect=http%3A%2F%2Ftvnasim.ir%2Fmemorials%3Fp_p_id%3D101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA%26p_p_lifecycle%3D0%26p_p_state%3Dnormal%26p_p_mode%3Dview%26p_p_col_id%3Dcolumn-2%26p_p_col_count%3D1%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_advancedSearch%3Dfalse%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_keywords%3D%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_delta%3D20%26p_r_p_564233524_resetCur%3Dfalse%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_cur%3D2%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_andOperator%3Dtrue
4. این خبر هم ربطی به بالایی ها نداره؛ فقط، محض اطلاع رسونی:
"میکی رونی"، پیرمرد دوست داشتنی "اسب سیاه"؛ که، بیش از 80 سال فیلم بازی کرد هم، از بین ما رفت:
http://www.afkarnews.ir/vdcamenew49nuw1.k5k4.html
جداً دم سازندگان این سایت گرم. خیلی عالیه.
2. "نسیم یادها"؛ یعنی، این 4 صفحه رو (فعلاً) از دست ندید:
http://tvnasim.ir/memorials
3. این هم پیشنهادهای بنده برای دانلود. از دستشون ندید؛ چون، هیچ معلوم نیست این سایت تا کی زنده باشه:
3.1. "تمنای وصال" با صدای "عبدالحسین مختاباد": (عااااالی!)
http://tvnasim.ir/memorials/-/asset_publisher/JTcr0Rpg1fLA/content/%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-68?redirect=http%3A%2F%2Ftvnasim.ir%2Fmemorials%3Fp_p_id%3D101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA%26p_p_lifecycle%3D0%26p_p_state%3Dnormal%26p_p_mode%3Dview%26p_p_col_id%3Dcolumn-2%26p_p_col_count%3D1
3.2. اگه اشتباه نکنم "پرواز 57" با اجرای "بهناز جعفری" و "اردشیر منظم". انگار همین دیروز بودا!
تو آیتم های نمایشی "مهدی سلطانی سروستانی" رو هم می بینید؛ که، جوونه. همون "جیمیل" یا "ارسلان". با این تیپ جوون تو "فکر پلید" هم بازی می کرد.
http://tvnasim.ir/memorials/-/asset_publisher/JTcr0Rpg1fLA/content/%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-67?redirect=http%3A%2F%2Ftvnasim.ir%2Fmemorials%3Fp_p_id%3D101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA%26p_p_lifecycle%3D0%26p_p_state%3Dnormal%26p_p_mode%3Dview%26p_p_col_id%3Dcolumn-2%26p_p_col_count%3D1
3.3. قسمتی از "در خانه"؛ که، خیلی عالیه:
http://tvnasim.ir/memorials/-/asset_publisher/JTcr0Rpg1fLA/content/%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-63?redirect=http%3A%2F%2Ftvnasim.ir%2Fmemorials%3Fp_p_id%3D101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA%26p_p_lifecycle%3D0%26p_p_state%3Dnormal%26p_p_mode%3Dview%26p_p_col_id%3Dcolumn-2%26p_p_col_count%3D1
3.4. قسمتی بامزه از "هوشیار و بیدار":
http://tvnasim.ir/memorials/-/asset_publisher/JTcr0Rpg1fLA/content/%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-52?redirect=http%3A%2F%2Ftvnasim.ir%2Fmemorials%3Fp_p_id%3D101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA%26p_p_lifecycle%3D0%26p_p_state%3Dnormal%26p_p_mode%3Dview%26p_p_col_id%3Dcolumn-2%26p_p_col_count%3D1
3.5. "آیینه ی عبرت" ("آ تقی و علی"):
http://tvnasim.ir/memorials/-/asset_publisher/JTcr0Rpg1fLA/content/%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-43?redirect=http%3A%2F%2Ftvnasim.ir%2Fmemorials%3Fp_p_id%3D101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA%26p_p_lifecycle%3D0%26p_p_state%3Dnormal%26p_p_mode%3Dview%26p_p_col_id%3Dcolumn-2%26p_p_col_count%3D1%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_advancedSearch%3Dfalse%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_keywords%3D%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_delta%3D20%26p_r_p_564233524_resetCur%3Dfalse%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_cur%3D2%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_andOperator%3Dtrue
3.6. "جدی نگیرید" (شاید هم "جمعه بازار"؟/ دوستان لطفاً روشن نمایی کنن.) و آیتم های "سقه سیاه" و آیتم رو مخ "کاکاشی و داداشی" با طنز به شدت رادیوییش:
http://tvnasim.ir/memorials/-/asset_publisher/JTcr0Rpg1fLA/content/%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-38?redirect=http%3A%2F%2Ftvnasim.ir%2Fmemorials%3Fp_p_id%3D101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA%26p_p_lifecycle%3D0%26p_p_state%3Dnormal%26p_p_mode%3Dview%26p_p_col_id%3Dcolumn-2%26p_p_col_count%3D1%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_advancedSearch%3Dfalse%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_keywords%3D%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_delta%3D20%26p_r_p_564233524_resetCur%3Dfalse%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_cur%3D2%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_andOperator%3Dtrue
3.7. این مسابقه با اجرای "علیرضا خمسه" هم خیلی داره اذیتم می کنه؛ چون، اسمش یادم نمی یات:
http://tvnasim.ir/memorials/-/asset_publisher/JTcr0Rpg1fLA/content/%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-33?redirect=http%3A%2F%2Ftvnasim.ir%2Fmemorials%3Fp_p_id%3D101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA%26p_p_lifecycle%3D0%26p_p_state%3Dnormal%26p_p_mode%3Dview%26p_p_col_id%3Dcolumn-2%26p_p_col_count%3D1%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_advancedSearch%3Dfalse%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_keywords%3D%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_delta%3D20%26p_r_p_564233524_resetCur%3Dfalse%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_cur%3D2%26_101_INSTANCE_JTcr0Rpg1fLA_andOperator%3Dtrue
4. این خبر هم ربطی به بالایی ها نداره؛ فقط، محض اطلاع رسونی:
"میکی رونی"، پیرمرد دوست داشتنی "اسب سیاه"؛ که، بیش از 80 سال فیلم بازی کرد هم، از بین ما رفت:
http://www.afkarnews.ir/vdcamenew49nuw1.k5k4.html
اين مطلب آخرين بار توسط Emiliano در الخميس أبريل 10, 2014 4:15 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
سلام به دوستان عزیز
- من هم خیلی ناراحت شدم به خاطر رفتن میکی رونی. یکی از ناراحتی های من اینه که کم کم می بینم بیشتر چهره ها و صداها و آدمهایی که از گذشته می شناختیم و باهاشون زندگی می کردیم دارن دونه دونه از جمع بقیه کم میشن و می میرن. می دونم دیر یا زود روزی میرسه که بیشتر آدمهای آشنای زندگی مون رو تو لیست رفته ها می بینیم. اون روز حتما باورم میشه که دیگه پیر شده ام.
پدربزرگم یه دور تسبیح دوست و رفیق داشت که هر روز صبح میومدن می نشستن توی مغازه اش و دور هم سبزی و لوبیاسبز و باقالی های زن هاشون رو پاک می کردن و گپ می زدن. همه ی اون آدمها تک تک از دنیا رفتن و روزی رسید که پدر بزرگم مونده بود با یک مغازه ی خالی. کم کم یکی از سرگرمی های سالیانه اش این شده بود که سالی چند بار برود مجلس ختم و ترحیم دوستهایش یا سر خاکشون. تا اینکه یه روز خودش هم به جمع اونها ملحق شد و والسلام... چند وقت پیش مادربزرگم نشسته بود حساب می کرد که از همه ی دوست و رفقایی که تو همه ی این سالها داشته و همه بازیگرهایی که از قدیم می شناخته و فیلمهاشون رو تماشا می کرده، تقریبا همه شون مرده ن. احساس کردم پیری غیر از چین و چروک ها و موی سفید و آلزایمر، یک همچین چیزی باید باشه. وقتی نگاه میندازی و می بینی همه ی اون بازیگرها و صداهای آشنا و بقیه چیزها رو باید توی قبرستان پیدا کرد...
ببخشید این چند خط یکم غم انگیز شد.
ممنونم از شما امیلیانو به خاطر همه جزییات ریز و درشتی که به دقت خوندین و جواب های دقیق نوشتین.
عروسک "آتقی" خیلی بامزه بود. هرچند که هیچ وقت ندیده بودم. اگه فرصت شد تا چند روز دیگه یه عکس از اون یکی عروسک پسره که مال برادرم بود میندازم و اینجا میذارم.
در مورد خاطره جاسوئیچی اسکلتی فعلا دارم با خودم کلنجار میرم. هرموقع خود درگیریم تموم شد حتما ماجراش رو تعریف می کنم!
جالبه که تیله هاتون رو می شستین. منم یه بار یه عروسک بخت برگشته رو بردم حموم و شستم. بعد نشستم فکر کردم حالا که تمیز شده بهتره یکمی هم موهاش رو صفا بدم و کوتاه کنم که تابستون کمتر اذیت بشه. (واقعا توی اون سن و سال خیال می کردم اگه موهاش رو کوتاه کنم تا پاییز دوباره درمیان!) با یک قیچی موهای عروسک را تا مرز کچلی کوتاه کردم و ماه ها هرچی منتظر موندم مویی روی سرش سبز نشد! (آی کیوم یکم پایین بود )
چنتا خاطره ی دیگه هم در مورد اسباب بازی ها هست که اگه حال و حوصله ی خوندنش رو داشتین به مرور اینجا می نویسم.
در مورد هادی و هدی، من هم شش هفت ماه پیش دو قسمتش را از شبکه تماشا ضبط کرده بودم ولی صدای پدرشون یادم نیست مال کی بود. اگه احتمالا صدای زنده یاد آژیر باشن حتما یک تکه ازش جدا می کنم اینجا قرار می دهم.
حالا که صحبت از دوبلورها شد این را هم اضافه می کنم:
راستش من تا قبل از خوندن نوشته جناب 59 نمی دونستم ایرج طهماسب و ناصر طهماسب برادر هستن! خبر جالبی بود. یکی دو روز بعدش دیدم یکی از شبکه ها داشت مستندی در مورد وودی آلن پخش می کرد و تمام مدت ِ حرف زدن وودی آلن، جناب ناصر طهماسب به جایش حرف می زد. خیلی برایم عجیب بود که کسی متوجه نشده این چهره و کاراکتر با اون صدا چقدر ناهماهنگ و نامتناسب است! حتی یکم تعجب کردم که چرا خود جناب طهماسب حاضر شدن روی این آدم صحبت کنن!... تنها صدایی که کاملا روی چهره و کاراکتر وودی آلن می نشست همون صدای آشنا و دوست داشتنی مرحوم افضلی بود که همه مون می دونیم و فکر نمی کنم بعد از ایشون کسی بتونه وودی آلن رو به اون خوبی دوبله کنه... اگه بخواهم راستش را بگویم، با همه ی احترامی که برای ناصر طهماسب قائل هستم، هیچ وقت از صدای ایشون خوشم نمیومد. صدای ایشون روی بعضی از موقعیت ها و بازیگرها مثل جک نیکلسون کاملا مناسب و متناسب است ولی غیر ازین، نمی دونم چرا هیچ جوره نمی تونم این صدا رو تحمل کنم. یکم عجیبه. شاید هم ریشه اش برگرده به سریال "جنایت و مکافات" که سالها پیش در بچگی دیده بودم و فضای سرد و خاکستری و خوف انگیز داستان و خاطره ی کشتن پیرزن که همیشه جلوی چشمم است و صدای ناصر طهماسب که روی "راسکلنیکف" حرف می زد.
در مورد موسیقی "ماجراهای خانه ما"، از همون سالهای قدیم که این مجموعه را دیده بودم موسیقی متنش توی ذهنم بود و تو همه ی این سالها بدون اینکه یادم باشد گاهی توی ذهنم تکرار می شد. شاید برای شما هم آشنا باشد این موسیقی:
http://s5.picofile.com/file/8119311318/Khaneye_Ma_Theme.mp3.html
اگه یادتون باشه قبلا در مورد مجموعه ای نوشته بودم که تو ماه رمضون پخش می شد و مادر جدی و عبوسی که شوهرش را شادزی صدا می زد. (پروین ابراهیمی که همون سالها فوت کرد.) مجتبی یاسینی کارگردان اون سریال، ماجراهای خانه ی ما و آقای ساعتچی را هم کارگردانی کرده. راستی تصویری که جناب امیلیانو از پسربچه بازیگر "خانه محله مدرسه" گذاشته بودن (سینا) یادآور یک سریال ماه رمضونی دیگه بود که این پسره با الیزا جوهری، نقش مادر و پسر را بازی می کردن. فکر می کنم این مجموعه با موردی که جناب 59 نوشته بودن فرق می کرد چون تا جاییکه یادمه پدری در کار نبود و پسره یتیم بود. اون سریال هم مثل آقای ساعتچی و شادزی تو ماه رمضون از برنامه کودک شبکه یک پخش می شد.
ممنونم از شما جناب 59- به خاطر همه توضیحات دقیق و درستی که از مزه ها و خوراکی ها نوشتین.
- من هم خیلی ناراحت شدم به خاطر رفتن میکی رونی. یکی از ناراحتی های من اینه که کم کم می بینم بیشتر چهره ها و صداها و آدمهایی که از گذشته می شناختیم و باهاشون زندگی می کردیم دارن دونه دونه از جمع بقیه کم میشن و می میرن. می دونم دیر یا زود روزی میرسه که بیشتر آدمهای آشنای زندگی مون رو تو لیست رفته ها می بینیم. اون روز حتما باورم میشه که دیگه پیر شده ام.
پدربزرگم یه دور تسبیح دوست و رفیق داشت که هر روز صبح میومدن می نشستن توی مغازه اش و دور هم سبزی و لوبیاسبز و باقالی های زن هاشون رو پاک می کردن و گپ می زدن. همه ی اون آدمها تک تک از دنیا رفتن و روزی رسید که پدر بزرگم مونده بود با یک مغازه ی خالی. کم کم یکی از سرگرمی های سالیانه اش این شده بود که سالی چند بار برود مجلس ختم و ترحیم دوستهایش یا سر خاکشون. تا اینکه یه روز خودش هم به جمع اونها ملحق شد و والسلام... چند وقت پیش مادربزرگم نشسته بود حساب می کرد که از همه ی دوست و رفقایی که تو همه ی این سالها داشته و همه بازیگرهایی که از قدیم می شناخته و فیلمهاشون رو تماشا می کرده، تقریبا همه شون مرده ن. احساس کردم پیری غیر از چین و چروک ها و موی سفید و آلزایمر، یک همچین چیزی باید باشه. وقتی نگاه میندازی و می بینی همه ی اون بازیگرها و صداهای آشنا و بقیه چیزها رو باید توی قبرستان پیدا کرد...
ببخشید این چند خط یکم غم انگیز شد.
ممنونم از شما امیلیانو به خاطر همه جزییات ریز و درشتی که به دقت خوندین و جواب های دقیق نوشتین.
عروسک "آتقی" خیلی بامزه بود. هرچند که هیچ وقت ندیده بودم. اگه فرصت شد تا چند روز دیگه یه عکس از اون یکی عروسک پسره که مال برادرم بود میندازم و اینجا میذارم.
در مورد خاطره جاسوئیچی اسکلتی فعلا دارم با خودم کلنجار میرم. هرموقع خود درگیریم تموم شد حتما ماجراش رو تعریف می کنم!
جالبه که تیله هاتون رو می شستین. منم یه بار یه عروسک بخت برگشته رو بردم حموم و شستم. بعد نشستم فکر کردم حالا که تمیز شده بهتره یکمی هم موهاش رو صفا بدم و کوتاه کنم که تابستون کمتر اذیت بشه. (واقعا توی اون سن و سال خیال می کردم اگه موهاش رو کوتاه کنم تا پاییز دوباره درمیان!) با یک قیچی موهای عروسک را تا مرز کچلی کوتاه کردم و ماه ها هرچی منتظر موندم مویی روی سرش سبز نشد! (آی کیوم یکم پایین بود )
چنتا خاطره ی دیگه هم در مورد اسباب بازی ها هست که اگه حال و حوصله ی خوندنش رو داشتین به مرور اینجا می نویسم.
در مورد هادی و هدی، من هم شش هفت ماه پیش دو قسمتش را از شبکه تماشا ضبط کرده بودم ولی صدای پدرشون یادم نیست مال کی بود. اگه احتمالا صدای زنده یاد آژیر باشن حتما یک تکه ازش جدا می کنم اینجا قرار می دهم.
حالا که صحبت از دوبلورها شد این را هم اضافه می کنم:
راستش من تا قبل از خوندن نوشته جناب 59 نمی دونستم ایرج طهماسب و ناصر طهماسب برادر هستن! خبر جالبی بود. یکی دو روز بعدش دیدم یکی از شبکه ها داشت مستندی در مورد وودی آلن پخش می کرد و تمام مدت ِ حرف زدن وودی آلن، جناب ناصر طهماسب به جایش حرف می زد. خیلی برایم عجیب بود که کسی متوجه نشده این چهره و کاراکتر با اون صدا چقدر ناهماهنگ و نامتناسب است! حتی یکم تعجب کردم که چرا خود جناب طهماسب حاضر شدن روی این آدم صحبت کنن!... تنها صدایی که کاملا روی چهره و کاراکتر وودی آلن می نشست همون صدای آشنا و دوست داشتنی مرحوم افضلی بود که همه مون می دونیم و فکر نمی کنم بعد از ایشون کسی بتونه وودی آلن رو به اون خوبی دوبله کنه... اگه بخواهم راستش را بگویم، با همه ی احترامی که برای ناصر طهماسب قائل هستم، هیچ وقت از صدای ایشون خوشم نمیومد. صدای ایشون روی بعضی از موقعیت ها و بازیگرها مثل جک نیکلسون کاملا مناسب و متناسب است ولی غیر ازین، نمی دونم چرا هیچ جوره نمی تونم این صدا رو تحمل کنم. یکم عجیبه. شاید هم ریشه اش برگرده به سریال "جنایت و مکافات" که سالها پیش در بچگی دیده بودم و فضای سرد و خاکستری و خوف انگیز داستان و خاطره ی کشتن پیرزن که همیشه جلوی چشمم است و صدای ناصر طهماسب که روی "راسکلنیکف" حرف می زد.
در مورد موسیقی "ماجراهای خانه ما"، از همون سالهای قدیم که این مجموعه را دیده بودم موسیقی متنش توی ذهنم بود و تو همه ی این سالها بدون اینکه یادم باشد گاهی توی ذهنم تکرار می شد. شاید برای شما هم آشنا باشد این موسیقی:
http://s5.picofile.com/file/8119311318/Khaneye_Ma_Theme.mp3.html
اگه یادتون باشه قبلا در مورد مجموعه ای نوشته بودم که تو ماه رمضون پخش می شد و مادر جدی و عبوسی که شوهرش را شادزی صدا می زد. (پروین ابراهیمی که همون سالها فوت کرد.) مجتبی یاسینی کارگردان اون سریال، ماجراهای خانه ی ما و آقای ساعتچی را هم کارگردانی کرده. راستی تصویری که جناب امیلیانو از پسربچه بازیگر "خانه محله مدرسه" گذاشته بودن (سینا) یادآور یک سریال ماه رمضونی دیگه بود که این پسره با الیزا جوهری، نقش مادر و پسر را بازی می کردن. فکر می کنم این مجموعه با موردی که جناب 59 نوشته بودن فرق می کرد چون تا جاییکه یادمه پدری در کار نبود و پسره یتیم بود. اون سریال هم مثل آقای ساعتچی و شادزی تو ماه رمضون از برنامه کودک شبکه یک پخش می شد.
ممنونم از شما جناب 59- به خاطر همه توضیحات دقیق و درستی که از مزه ها و خوراکی ها نوشتین.
Heidii- تعداد پستها : 102
Join date : 2013-02-02
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. درسته "هایدی" جان. من هم؛ همون طور که پیشتر گفتم، با دیدن بعضی کارای قدیمی؛ بخصوص، "آرایشگاه زیبا"، خیلی غصه خوردم که خیلی از هنرمندای خوب رو از دست دادیم.
"مدرسه ی مادربزرگ ها" هم یه نمونه ی دیگه بود.
2. گاهی لازمه که غم انگیز هم بنویسیم.
دست شما درد نکنه.
3. خیلی دوس دارم از عروسک برادرتون عکس ببینم. منتظر می مونیم.
4. راس می گی؟ موضوع موهای عروسکتو می گم.
چند سالت بود؟ حتماً خیلی چوکولو بودی، دیگه. عیبی نداره.
5. حتماً از خاطره های اسباب بازی ها برامون بنویس. خوندن این خاطره ها هیچ لطفی کمتر از دیدن عکسا نداره.
6. واقعاً؟
مطمئنید شما و "59" که "ناصر" و "ایرج" برادرن؟
من هم واقعاً نمی دونستم و حتا نمی تونم الآنم تصور کنم!
"59" مطمئنی؟
7. یکی از بهترین کارای "ناصر طهماسب" عزیز روی فیلم ها، نریشن کارای "هارولد لوید" بود.
کسی هست از اون کاراش؛ بخصوص، اونی که به ساعت شهر آویزون می شه، فایل یا لینکی داشته باشه؟ ممنون می شم.
8. عالی بود این تم "ماجراهای خانه ی ما". تم اصلیش، ملودی ترانه ی "حمومک مورچه داره" بود.
اگه فایل تصویری شو هم دارید، از ما دریغ نکنید، لطفاً.
9. ممنونم از شما؛ بابت، مواردی که از "لیست سیاه" نوشتید. یه سؤال دیگه تونو هم به لیست اضافه کردم.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
"ژاله کاظمی"، "جلال مقامی"، "منوچهر والی زاده"
تو این زمونه ی کوتاه و گذرا که هرکسی از خودش ردپایی به جا میذاره و میره، بعضی آدم ها از خودشون "صدا" به جا میذارن. در واقع خدا به بعضی ها هدیه ای از جنس "صدا" میده تا برای بقیه خاطره ساز بشن و برای خودشون موندگار.
از دوازده فروردین و سالروز فوت "ژاله کاظمی"، دنبال فرصتی میگشتم تا کمی در مورد این صداهای موندنی و شنیدنی بنویسم. پراکنده صحبت هایی شد در مورد تعدادی از این صداهای آشنا. از مرحوم آژیر با اون صدای خاطره ساز و دوست داشتنی اش روی تنسی تاکسیدو و شیلای سندباد و زهره و زهرا و پدر هادی و هدی بارها گفتیم و نوشتیم.
از "منوچهر والی زاده" ی عزیز کمتر گفتیم که به لطف خدا در هفتاد و چند سالگی، همان قد و قامت و صدای جوان و سرزنده را حفظ کرده اند و تا وقتی که حافظه مان زنده است، صدای ایشون رو با کابوی سرخوش کودکی مان "لوک خوش شانس" به یاد می آوریم. (صدای منوچهر والی زاده به تام هنکس هم خیلی میخوره)
از جلال مقامی عزیز کمتر گفتیم که این روزها، کمتر به سراغش می روند و حیف آن صدای جذاب و متین و آرامش بخش "دکتر کمبل" و "گنزو" و "رابین ویلیامز" که اینقدر زود، گرد پیری رویش نشست. (بی انصافی نکنیم، منوچهر والی زاده و جلال مقامی هردوتایشان هفتاد و سه چهار سال سن دارند و اگر صدای منوچهر والی زاده - به لطف خدا- هنوز هم به شکل اعجاب انگیزی تروتازه و جوان مانده، نباید از جلال مقامی انتظار داشته باشیم که ردپایی از گذر عمر روی صدایش دیده نشود.) هرچند حتما هنوز هم موقعیت هایی پیدا می شود که صدای دوست داشتنی این دوبلور قدیمی و آشنا رویش بنشیند و گوش نواز باشد و به این زودی خاموش نشود.
ژاله کاظمی اما، سیما و صدایش همزمان بی نظیر بود. چهره اش یادآور تیپ و چهره ی زن های امریکایی دهه هفتاد میلادی بود و صدایش، به همان جذابیت و خیلی بیشتر. عمه ی بتسابه کاظمی، مجری نوجوان برنامه "بچه ها تئاتر" (1359) بود و بعد از انقلاب، به ایران برگشت و به جای "شهلا میربختیار" در "پاییز صحرا" صحبت کرد. (این شایعاتی هم که میگن با فلان خانم جریان سبز88 نسبت فامیلی داره کلا بی اساس و شایعه است.)
با نام اصلی زهرا کاظمی آزاد در 13 فروردین سال 1322 در تهران متولد شد. پدر و مادرش (نساء و عباس) زمانی که ژاله نه ساله بود از هم جدا شدند و ژاله در ده سالگی به آبادان رفت. او باید در کنار برادر بزرگش (کشواد) که کارمند شرکت نفت بود زندگی می کرد. ژاله کلاس چهارم ابتدایی تا نهم متوسطه را در آبادان گذرانید. و فقط تابستانها در تعطیلات مدارس به تهران می آمد. ژاله در «بریم» و «باوارده»، محله های مسکونی شرکت نفت، زندگی آزاد و رها و در عین حال عمیقا ًسالمی را تجربه کرد: دوچرخه سواری، کاپیتانی تیم های ورزشی، شنا و... این فعالیتها، که در اواخر اقامت اش در آبادان به همکاری او با رادیو آبادان هم منجر شد سهم عمده ای در پرورش او به عنوان زنی مستقل و صریح اللهجه داشتند. « وقتی پس ازچند سال اقامت درآبادان به تهران برگشتم حس می کردم وارد روستا شده ام. به نظرم پایتخت در برابر شهری که نوجوانی ام را در آن سپری کرده بودم به دهی می مانست».
«به نظرم آسمان و زمین جنوب ایران یک خاصیت استثنایی دارد؛ خاصیتی غیر قابل توضیح؛ یک نیروی جادویی که زمانه ما، درکش نخواهد کرد و شاید اگر آیندگان از موهبت اندیشمندی والایی برخوردار باشند بتوانند رمز و رازش را کشف کنند و برای هزاره ها- و نه قرون بعد- به میراث بگذارند. دست کم –این را تاریخ ثابت کرده -از زمان قرارداد نفت ویلیام ناکس دارسی تا پایان جنگ عراق با ایران هر کسی پایش به جنوب ایران رسید و توانست آسمان و زمین آنجا را «ببیند» به دریافتی رسید که هیچ فیلسوفی خوابش را هم نتوانسته ببیند. خواه شاعر، خواه نویسنده، خواه سیاستمدار، خواه جنگجو و خواه...
او هرگز فریب زرق و برق و تجمل اطراف اش را نخورد و به هیچ چیزغیرمعنوی دل خوش نکرد. امیرعباس هویدا نخست وزیر وقت، تنها با او مصاحبه می کرد و همینطور فرح پهلوی. جزو آن تعداد آدمهای بخصوصی بود که روز تولدش از دفتر نخست وزیر کوهی ارکیده برایش ارسال می کردند و کارت تبریکی که شخص هویدا امضایش کرده بود «تاریخ تولدم را از مدیرعامل وقت تلویزیون پرسیده بود». و نیز یکی از پانصد نفری بود که شب عید از دفتر نخست وزیری خاویار و شکلات فرانسوی برایش می آمد و باز با امضای شخص نخست وزیر.
با این همه هیچ یک از اینها نتوانست تلخی و تنهایی را از وجود این زن بگیرد. چیزی که تا آخرین لحظه زندگی هم با او بود. نه! ژاله هیچ وقت رایحه «خوشبختی» را استشمام نکرد. پیش ازانقلاب برای ادامه تحصیلات به امریکا رفت و حدود یک دهه آنجا ماند. فوق لیسانس تعلیم و تربیت را گرفت و هرگز پیشنهاد همکاری با هیچ رادیوی خارج از ایران را نپذیرفت. مدتی در یک موزه به عنوان راهنما کارمی کرد.
«رفته بودم شهسوار، گفتند در روستایی پیرزنی هست که به کف دست آدم ها نگاه می کند و از احوالات آنها خبر می دهد. خواستنم مرا ببیند. به من نگاه کرد. گفت در زندگی دو مرتبه برای تو سحرکرده اند. خواستم برایم کاری بکند اما گفت از عهده او برنمی آید. و باید شخص دیگری را پیداکنم... تو اصلاً به اینجور چیزها اعتقاد داری؟»
ژاله کاظمی- گفتگو با نگارنده بهار 1381
«این اواخر متوجه می شدم در پارکینگ خانه چیزهای مشکوکی انداخته اند.[...] چیزهایی که طبیعتاً جایشان آنجا نبود و معلوم نبود چه کسی خواسته آنها را در پارکینگ خانه ای که من در آن سکونت داشتم بیاندازد. حس می کردم، با سابقه ای که در ذهن داشتم، که این چیزها باید به سحر مربوط باشد.»
گفتگوی ژاله کاظمی بانگارنده بهار 1381
زندگی ژاله کاظمی سراسر رمز و راز بود. شخصاً پس از مرگ او پی به رازهای فراوانی از زندگی او بردم. اما در برابر آنها لب فرو بسته ام. چون فکر می کنم باید در زمان و شکل بهتری به آنها پرداخته شود.
«یادت باشد هر وقت خواستی درباره ژاله کاظمی چیزی بنویسی درباره سه هنری که او ادعا می کرد در وجودش هستند (دوبله، نقاشی، مجری گری) چیزی ننویسی. هنر بزرگ او را نمایان کن. هنری که در کمال شگفتی اتفاقاً همیشه از هر اشاره ای به آن طفره می رفت. بی پرده بگویم. ژاله کاظمی یک دوبلور درجه اول، یک مجری بی نظیر، و یک نقاش خوب بود. درست یا غلط همیشه به این سه هنر مباهات می کرد. در حالی که هنر اصلی او، والاترین و بزرگترین موهبتی که خدا به او داد چیز دیگری بود: زندگی اش.»
http://www.cinscreen.com
ژاله کاظمی سرانجام در 12 فروردین 1383 در 61 سالگی به دلیل ابتلا به سرطان در واشنگتن از دنیا رفت و در لس آنجلس به خاک سپرده شد.
یک نمونه دوبله و اجرای او را از اینجا بشنوید و ببینید:
http://s5.picofile.com/file/8119872468/Jale_Kazemi_2.mp3.html
http://s5.picofile.com/file/8119872442/Jale_Kazemi.flv.html
*
به مناسبت درگذشت ژاله کاظمی دو مراسم بزرگداشت توسط انجمن گويندگان و گفتار فيلم ايران و خانه هنرمندان روزهای چهارشنبه26 و پنجشنبه 27 فروردين در فرهنگسرای انديشه و خانه هنرمندان برگزارشد.
در اين مراسم بسياری از پيشکسوتان دوبله از جمله ژاله علو، فهميه راستگار، چنگيز جليلوند، ابوالحسن تهامی، منوچهر والیزاده، اسفنديار مهرتاش، جلال مقامی، خسرو خسروشاهی، شهلا ناظريان حضور داشتند.
در اين مراسم احمد رسول زاده ضمن بيان خاطراتی از ژاله کاظمی هنر او را در تنوع کاريش دانست و گفت به دليل ويژگی های صدای کاظمی طيف وسيعی از هنرپيشه های بزرگ دنيا با صدای او درخشيدند.
کارگردان مراسم خانه هنرمندان جمشيد گرگين برادر شوهر سابق ژاله کاظمی بود. او در آغاز برنامه هدف از اين گردهمايی را نکو داشت يکی از ماهرترين، خوش صدا ترين و خوش سيماترين هنرمندان تاريخ دوبله ايران عنوان کرد.
در اين مراسم علاوه بر دوبلورها جمعی از قديمی ترين هنرمندان ايران از جمله حميد قنبری، پوری بنايی، عزت الله انتظامی، محمد سرير و انوشيروان روحانی حضور داشتند و پس از بيست و چند سال انوشيروان روحانی به روی صحنه رفت و قطعه ای را که سال ها پيش در يکی از برنامه های تلويزيونی ژاله کاظمی نواخته بود به ياد او نواخت.
*
خانم بدری نوراللهی، دوبلور و بازیگر قدیمی. صدای او را در فیلم "مادر" روی "رقیه چهره آزاد" شنیده بودیم. معمولا صدای جادوگرها و عجوزه های پیر را به خوبی تیپ سازی می کرد. به جای مادربزرگ حنا دختری در مزرعه هم حرف زده بود. بدری نوراللهی را در سری دوم مجموعه قدیمی آینه دیده بودیم:
https://www.youtube.com/watch?v=6cc0ugR8ECg
از دوازده فروردین و سالروز فوت "ژاله کاظمی"، دنبال فرصتی میگشتم تا کمی در مورد این صداهای موندنی و شنیدنی بنویسم. پراکنده صحبت هایی شد در مورد تعدادی از این صداهای آشنا. از مرحوم آژیر با اون صدای خاطره ساز و دوست داشتنی اش روی تنسی تاکسیدو و شیلای سندباد و زهره و زهرا و پدر هادی و هدی بارها گفتیم و نوشتیم.
از "منوچهر والی زاده" ی عزیز کمتر گفتیم که به لطف خدا در هفتاد و چند سالگی، همان قد و قامت و صدای جوان و سرزنده را حفظ کرده اند و تا وقتی که حافظه مان زنده است، صدای ایشون رو با کابوی سرخوش کودکی مان "لوک خوش شانس" به یاد می آوریم. (صدای منوچهر والی زاده به تام هنکس هم خیلی میخوره)
از جلال مقامی عزیز کمتر گفتیم که این روزها، کمتر به سراغش می روند و حیف آن صدای جذاب و متین و آرامش بخش "دکتر کمبل" و "گنزو" و "رابین ویلیامز" که اینقدر زود، گرد پیری رویش نشست. (بی انصافی نکنیم، منوچهر والی زاده و جلال مقامی هردوتایشان هفتاد و سه چهار سال سن دارند و اگر صدای منوچهر والی زاده - به لطف خدا- هنوز هم به شکل اعجاب انگیزی تروتازه و جوان مانده، نباید از جلال مقامی انتظار داشته باشیم که ردپایی از گذر عمر روی صدایش دیده نشود.) هرچند حتما هنوز هم موقعیت هایی پیدا می شود که صدای دوست داشتنی این دوبلور قدیمی و آشنا رویش بنشیند و گوش نواز باشد و به این زودی خاموش نشود.
ژاله کاظمی اما، سیما و صدایش همزمان بی نظیر بود. چهره اش یادآور تیپ و چهره ی زن های امریکایی دهه هفتاد میلادی بود و صدایش، به همان جذابیت و خیلی بیشتر. عمه ی بتسابه کاظمی، مجری نوجوان برنامه "بچه ها تئاتر" (1359) بود و بعد از انقلاب، به ایران برگشت و به جای "شهلا میربختیار" در "پاییز صحرا" صحبت کرد. (این شایعاتی هم که میگن با فلان خانم جریان سبز88 نسبت فامیلی داره کلا بی اساس و شایعه است.)
با نام اصلی زهرا کاظمی آزاد در 13 فروردین سال 1322 در تهران متولد شد. پدر و مادرش (نساء و عباس) زمانی که ژاله نه ساله بود از هم جدا شدند و ژاله در ده سالگی به آبادان رفت. او باید در کنار برادر بزرگش (کشواد) که کارمند شرکت نفت بود زندگی می کرد. ژاله کلاس چهارم ابتدایی تا نهم متوسطه را در آبادان گذرانید. و فقط تابستانها در تعطیلات مدارس به تهران می آمد. ژاله در «بریم» و «باوارده»، محله های مسکونی شرکت نفت، زندگی آزاد و رها و در عین حال عمیقا ًسالمی را تجربه کرد: دوچرخه سواری، کاپیتانی تیم های ورزشی، شنا و... این فعالیتها، که در اواخر اقامت اش در آبادان به همکاری او با رادیو آبادان هم منجر شد سهم عمده ای در پرورش او به عنوان زنی مستقل و صریح اللهجه داشتند. « وقتی پس ازچند سال اقامت درآبادان به تهران برگشتم حس می کردم وارد روستا شده ام. به نظرم پایتخت در برابر شهری که نوجوانی ام را در آن سپری کرده بودم به دهی می مانست».
«به نظرم آسمان و زمین جنوب ایران یک خاصیت استثنایی دارد؛ خاصیتی غیر قابل توضیح؛ یک نیروی جادویی که زمانه ما، درکش نخواهد کرد و شاید اگر آیندگان از موهبت اندیشمندی والایی برخوردار باشند بتوانند رمز و رازش را کشف کنند و برای هزاره ها- و نه قرون بعد- به میراث بگذارند. دست کم –این را تاریخ ثابت کرده -از زمان قرارداد نفت ویلیام ناکس دارسی تا پایان جنگ عراق با ایران هر کسی پایش به جنوب ایران رسید و توانست آسمان و زمین آنجا را «ببیند» به دریافتی رسید که هیچ فیلسوفی خوابش را هم نتوانسته ببیند. خواه شاعر، خواه نویسنده، خواه سیاستمدار، خواه جنگجو و خواه...
او هرگز فریب زرق و برق و تجمل اطراف اش را نخورد و به هیچ چیزغیرمعنوی دل خوش نکرد. امیرعباس هویدا نخست وزیر وقت، تنها با او مصاحبه می کرد و همینطور فرح پهلوی. جزو آن تعداد آدمهای بخصوصی بود که روز تولدش از دفتر نخست وزیر کوهی ارکیده برایش ارسال می کردند و کارت تبریکی که شخص هویدا امضایش کرده بود «تاریخ تولدم را از مدیرعامل وقت تلویزیون پرسیده بود». و نیز یکی از پانصد نفری بود که شب عید از دفتر نخست وزیری خاویار و شکلات فرانسوی برایش می آمد و باز با امضای شخص نخست وزیر.
با این همه هیچ یک از اینها نتوانست تلخی و تنهایی را از وجود این زن بگیرد. چیزی که تا آخرین لحظه زندگی هم با او بود. نه! ژاله هیچ وقت رایحه «خوشبختی» را استشمام نکرد. پیش ازانقلاب برای ادامه تحصیلات به امریکا رفت و حدود یک دهه آنجا ماند. فوق لیسانس تعلیم و تربیت را گرفت و هرگز پیشنهاد همکاری با هیچ رادیوی خارج از ایران را نپذیرفت. مدتی در یک موزه به عنوان راهنما کارمی کرد.
«رفته بودم شهسوار، گفتند در روستایی پیرزنی هست که به کف دست آدم ها نگاه می کند و از احوالات آنها خبر می دهد. خواستنم مرا ببیند. به من نگاه کرد. گفت در زندگی دو مرتبه برای تو سحرکرده اند. خواستم برایم کاری بکند اما گفت از عهده او برنمی آید. و باید شخص دیگری را پیداکنم... تو اصلاً به اینجور چیزها اعتقاد داری؟»
ژاله کاظمی- گفتگو با نگارنده بهار 1381
«این اواخر متوجه می شدم در پارکینگ خانه چیزهای مشکوکی انداخته اند.[...] چیزهایی که طبیعتاً جایشان آنجا نبود و معلوم نبود چه کسی خواسته آنها را در پارکینگ خانه ای که من در آن سکونت داشتم بیاندازد. حس می کردم، با سابقه ای که در ذهن داشتم، که این چیزها باید به سحر مربوط باشد.»
گفتگوی ژاله کاظمی بانگارنده بهار 1381
زندگی ژاله کاظمی سراسر رمز و راز بود. شخصاً پس از مرگ او پی به رازهای فراوانی از زندگی او بردم. اما در برابر آنها لب فرو بسته ام. چون فکر می کنم باید در زمان و شکل بهتری به آنها پرداخته شود.
«یادت باشد هر وقت خواستی درباره ژاله کاظمی چیزی بنویسی درباره سه هنری که او ادعا می کرد در وجودش هستند (دوبله، نقاشی، مجری گری) چیزی ننویسی. هنر بزرگ او را نمایان کن. هنری که در کمال شگفتی اتفاقاً همیشه از هر اشاره ای به آن طفره می رفت. بی پرده بگویم. ژاله کاظمی یک دوبلور درجه اول، یک مجری بی نظیر، و یک نقاش خوب بود. درست یا غلط همیشه به این سه هنر مباهات می کرد. در حالی که هنر اصلی او، والاترین و بزرگترین موهبتی که خدا به او داد چیز دیگری بود: زندگی اش.»
http://www.cinscreen.com
ژاله کاظمی سرانجام در 12 فروردین 1383 در 61 سالگی به دلیل ابتلا به سرطان در واشنگتن از دنیا رفت و در لس آنجلس به خاک سپرده شد.
یک نمونه دوبله و اجرای او را از اینجا بشنوید و ببینید:
http://s5.picofile.com/file/8119872468/Jale_Kazemi_2.mp3.html
http://s5.picofile.com/file/8119872442/Jale_Kazemi.flv.html
*
به مناسبت درگذشت ژاله کاظمی دو مراسم بزرگداشت توسط انجمن گويندگان و گفتار فيلم ايران و خانه هنرمندان روزهای چهارشنبه26 و پنجشنبه 27 فروردين در فرهنگسرای انديشه و خانه هنرمندان برگزارشد.
در اين مراسم بسياری از پيشکسوتان دوبله از جمله ژاله علو، فهميه راستگار، چنگيز جليلوند، ابوالحسن تهامی، منوچهر والیزاده، اسفنديار مهرتاش، جلال مقامی، خسرو خسروشاهی، شهلا ناظريان حضور داشتند.
در اين مراسم احمد رسول زاده ضمن بيان خاطراتی از ژاله کاظمی هنر او را در تنوع کاريش دانست و گفت به دليل ويژگی های صدای کاظمی طيف وسيعی از هنرپيشه های بزرگ دنيا با صدای او درخشيدند.
کارگردان مراسم خانه هنرمندان جمشيد گرگين برادر شوهر سابق ژاله کاظمی بود. او در آغاز برنامه هدف از اين گردهمايی را نکو داشت يکی از ماهرترين، خوش صدا ترين و خوش سيماترين هنرمندان تاريخ دوبله ايران عنوان کرد.
در اين مراسم علاوه بر دوبلورها جمعی از قديمی ترين هنرمندان ايران از جمله حميد قنبری، پوری بنايی، عزت الله انتظامی، محمد سرير و انوشيروان روحانی حضور داشتند و پس از بيست و چند سال انوشيروان روحانی به روی صحنه رفت و قطعه ای را که سال ها پيش در يکی از برنامه های تلويزيونی ژاله کاظمی نواخته بود به ياد او نواخت.
*
خانم بدری نوراللهی، دوبلور و بازیگر قدیمی. صدای او را در فیلم "مادر" روی "رقیه چهره آزاد" شنیده بودیم. معمولا صدای جادوگرها و عجوزه های پیر را به خوبی تیپ سازی می کرد. به جای مادربزرگ حنا دختری در مزرعه هم حرف زده بود. بدری نوراللهی را در سری دوم مجموعه قدیمی آینه دیده بودیم:
https://www.youtube.com/watch?v=6cc0ugR8ECg
Heidii- تعداد پستها : 102
Join date : 2013-02-02
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
جناب آقای علیرضا داوود نژاد کارگردان، میدونید قربان (چقدر دوست داشتم میگفتم: "میدونید استاد")،
زمانی که یک هنرمند، در هر رشته ی اون که باشه، مخاطب رو ساده و پایین تر از خودش فرض کنه،
اونوقت فیلم (یعنی "کلاس هنرپیشگی - ۱۳۹۰")، میشه چنین چیزی که در پیش رو داریم!.
شاید اگر این "کاست ویدیویی شما" در قالب یک گزارش یا فیلم کوتاه تلویزیونی، برای یکی از شبکهها کار میشد،
جای صحبت و انتقاد آنچنانی نبود، اما شما میآیید و با استفاده از فامیلها و آشنایانتون، که به اونها هم اشاره میکنید،
و از علاقه ی خود نیز در این زمینه در اپتدای این ویدیو میگید، یک فیلم میسازید که نام "سینمایی" بر روی اون هست!.
این یعنی نفهم فرض کردن تماشاگر. چون تماشاگر اگر آشنایی آنچنانی نداشته باشه، و به بیان دیگر، "فیلم بین آماتور" باشه،
نهایتن میگه: "... وای دیدید این فیلم رو؟. چه جالب بود!، سینما شده مثل قبل از انقلاب!، بازیگرای فیلم براحتی موقع دعوا،
باهم برخورد فیزیکی داشتن، ... دوباره آزادی اومده تو سینما!، دم کارگردانش گرم که این فیلم رو ساخت". ...
این یعنی اینکه، میشه هر چیزی رو بخورد مخاطب داد. من خیلی دوست دارم تا فیلم "جایزه" رو که شما،
در سال ۱۳۶۱ ساختید، دوباره ببینم. چون آخرین بار، در سال ۱۳۷۶ بود که این فیلم نوستالژیک و خوش ساخت رو،
از ویدیو کلوپ گرفتم و چندین بار تماشا کردم. ... همچنین فیلم "نیاز - ۱۳۷۰" هم بسیار خوب کار شده.
البته از حق بدور خواهد بود، اگر از ۱ یا ۲ سکانس فیلم قبلیتان یعنی "مرهم - ۱۳۸۹" تعریف نکنم.
اما در مجموع، شما مخاطب رو خیلی ساده فرض کردین که در واقعیت نباید اینگونه میبود!.
http://www.sourehcinema.com/Title/Title.aspx?id=138109191203
صفحه 30 از 40 • 1 ... 16 ... 29, 30, 31 ... 35 ... 40
مواضيع مماثلة
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
صفحه 30 از 40
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد