فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
+34
stalker
Milassyui
aghaghi
S@M
arman
alimontaz
Heidii
Mihakralj
volant
slevin(HAMID
keyvanmoeini
abnbat
SMAM
jasonbourne
پل کوچولو
ASDALIREZA105
erfan
ramin
edo
Clover
Heidi
sahra_7
Negin 2
Indiana Jones
mehrnaz_sadeghi86
Ishpateka
fazel1994
afsoon520
ahmad1300mo
Emiliano
kazvash
faridonline
babak
59
38 مشترك
صفحه 24 از 40
صفحه 24 از 40 • 1 ... 13 ... 23, 24, 25 ... 32 ... 40
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. سلام.
2. به قول "هایدی" عزیز، "من باب تنوع و لبخند":
نمونه ای از دیالوگ های سریال های صدا و سیما در خانواده های مؤمن و شاد و نورانی:
پدر: پسرم کجا؟
پسر: با اجازه تون، با بچه های مسجد می ریم فوتبال آقا جون.
پدر: پیر شی پسرم. فقط فردا یادت باشه این ریسه ها رو با هم ببندیم جلوی در. آخه بهمن ماه نزدیکه.
پسر: چشم آقا جون.
پدر: ریسه های عروسی تو ببندیم. هاهاهاهاهاها. هی هی هی هی هی.
مادر (از توی آشپزخونه): پدر و پسر خوب با هم گل می گن و گل می شنون.
2. به قول "هایدی" عزیز، "من باب تنوع و لبخند":
نمونه ای از دیالوگ های سریال های صدا و سیما در خانواده های مؤمن و شاد و نورانی:
پدر: پسرم کجا؟
پسر: با اجازه تون، با بچه های مسجد می ریم فوتبال آقا جون.
پدر: پیر شی پسرم. فقط فردا یادت باشه این ریسه ها رو با هم ببندیم جلوی در. آخه بهمن ماه نزدیکه.
پسر: چشم آقا جون.
پدر: ریسه های عروسی تو ببندیم. هاهاهاهاهاها. هی هی هی هی هی.
مادر (از توی آشپزخونه): پدر و پسر خوب با هم گل می گن و گل می شنون.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
زنگ تفریح
شاید به نظرتون مسخره بیاد... این تنها وبلاگ مورد علاقه ی منه. هرچند سه چهار ساله چیز جدیدی نمی نویسه، هنوزهم چند وقت یکبار می روم و نوشته های قدیمیش رو می خونم.
http://sekayo.blogspot.com
*
محمود کنار حوضچه نشسته بود و بند کفش مردانه اش را می بست. عزیز قرآن می خواند و صدایش کل محله را پر کرده بود. زهرا یک نوار شاد در دست داشت و به طرف در حرکت می کرد. مادر برای اهل خانه چایی می ریخت. بچه ها در حیاط شادمانه بازی می کردند و خوب بود.
*
پسر بچه ای که تحت تاثیر کارتون قرار گرفته بود رو به دوستانش کرده و گفت:
" فرار کنید... بد جنس ها حمله کردند."
*
آخه تو كه نميدوني سيما جون... من هميشه آرزوم بود اين دختر را تو لباس عروسي ببينم.
*
نقش قارچ سمي انقدر تو كارتونها پر رنگ بود كه من فكر ميكردم بزرگ كه شدم حتماً گول يك قارچ خطرناك را ميخورم و فوت ميشم.
*
- ما موندیم برنج بکشیم یا خجالت؟
- دیگه بیا منو بخور مرد حسابی. میبینی غذا کمه بازم داری میکشی؟ که برنج بکشی یا خجالت، ها؟ وقتی مادرت را به عزات نشوندم میفهمی...
*
من شما را کیلی کوب شناخت...
تعجب نکنید. این خانم تازه از خارج اومدن...
*
پسر بچه لاغرتر از این حرفها بود که پیرمرد بتواند جلوی خود را بگیرد. به سرعت از لابلای جمعیت عبور کرد و در چشم بههمزدنی خود را روبروی پسر بچه یافت. گلویی صاف کرد و در حالی که نفسنفس میزد سوال مورد علاقهی خود را مطرح کرد: «میروی باشگاه تار عنکبوت؟»
*
تشابه کلمههای «کنسرو» و «کنسرت»...
به نظر من این یک امتحان بود برای ما که خیلیها شکست خورده ازش بیرون آمدند.
*
محمود از وقتی که ذرهبین خریده بود دیگر در مدرسه غیبت نمیکرد. هر روز یکی از همکلاسیهای نا آگاه را گیر میآورد و به بهانهی انجام دادن آزمایش، دست او را رو به آفتاب میگرفت. او نور را به وسیلهی ذرهبین به یک نقطه در پشت دست بچه میتاباند و منتظر میماند تا بسوزد.
*
یکی از دوستانم از وقتی که فهمیده بود من سگا خریده ام بیشتر به خانه امان می آمد. بعضی موقع ها می گفت: یک دور میدی منم بازی کنم؟ من هم قبول می کردم. یک مدت رفت و آمدش به خانه ی ما بیشتر شده بود. من تصمیم گرفتم به او کم محلی کنم که دیگر زیاد نیاید. این دفعه او برادر بزرگترش را هم با خود آورد. تا به آن موقع برادرش را ندیده بودم. این بار بحث بازی سگا را پیش نکشیدم و دستگاه را جلو نیاوردم. بعد از نیم ساعت که به سکوت بین من، او و برادرش گذشت، برادر بزرگتر رو به دوستم کرده و گفت: «بهش بگو اگر روشن نمی کنه تا بریم».
*
كتاب تاريخي: كتابي كه با تشريح پيروزي هاي انقلاب 57 پايان مي پذيرد.
*
از ديگر نظريه هاي معروف اين دانشمند ايراني مي توان به پيشنهاد خيره كننده ي وي مبني بر گذاشتن هفت به جاي كلاغ در نقاشي ها اشاره كرد.
*
اگه مي خواي بچتو درست تربيت كني نه كتاب روانشناسي بخون نه تربيتي نه هيچ چرند ديگه اي. ففط وقتي داره اسم فاميل بازي مي كنه برو برگرو ازش بگير اگه "اسم" رو نوشته بود مهران "فاميل" را نوشته بود مهراني تا مي خوره بزنش...
نگرانم از آينده يمان...
*
عامل توليد ويروس سرما خوردگي " بچه هاي مدرسه اي" گزارش شد... به جون خودم مي دونستم يك ريگي تو كفش ايناست.
*
وقتي سريال با صحنه ي شكستن تخم مرغ در ماهي تابه شروع شد، فهميدم كه عنوانش بايد "مجرد ها" باشه.
*
از ديگر مشكلات ما در ايران جك هاي پيك نوروزي مي باشد.
*
تعريف " پاورقي ": وقتي معلم بخواهد سوال را بسيار نكته اي مطرح كند از اطلاعات موجود در آن استفاده مي كند.
بازم برو بچه رو بفرست مدرسه...
*
فلان عمليات نزديك سي روز طول كشيد و بچه ها توانستند نزديك سه كيلومتر از خاك ايران رو برگردونند...
عمليات از دست دادن درياي مازندران يك روز بيشتر طول نكشيد...
ولي اين چيزي از ارزش كار بچه ها كم نميكنه.
.
.
.
.
بعد از درياهاي مازندران و خليج فارس مورد بعدي چي ميتونه باشه؟
احتمالاً رود كارون يا درياچه ي بختگان... يا حتي شايد كوه هاي مسجد سليمان.
*
لطمه ي روحي يعني اينكه بيايند اسم يخمك رو عوض كنن بگذارن نوشمك.
نوشتن گزارش اردو هم يكي از اين لطمه ها بود.
*
- من يك ماشين درب و داغون دارم كه الان يك ماهه تو پاركينگ داره خاك مي خوره.
- من هم يك سري طلا جواهرات دارم كه مي تونم بفروشمشون.
- براي اجاره خونه ي ماه اول هم مي تونيد رو من حساب كنيد.
- نمي دونم چطوري بايد ازتون تشكر كنم. راستش خودم هم يك پس انداز مختصري دارم ...
*
بچه چهار تا سوال مسخره رو كه حل كرد زير برگه تكليفش" پايان" هم مي نويسه.
*
طرفداراي عروس خانم يك كف مرتب ...
خب حالا طرفداراي آقا دوماد كف بزنن ...
طرفداراي آقا دوماد بيشترن ها... فاميل هاي عروس خانوم كجا رفتن؟ يك بار ديگه... آهان اين درسته...
( سوژه ها هستند... اگر به ديده ي انصاف بنگريد ... )
*
همه چيزايي كه تا حالا گفتم يك طرف، دومادهايي كه روز عقد گريه ميكنن يك طرف ديگه ...
*
- خانوم چي شد؟
- كيفم رو زدن. همين موتوريه بود…
- شما نگران نباشيد من ميرم دنبالش…
اگه نتونه بگيرتش كه ميره پي كارش ولي اگه كيفرو پيدا كنه، با هم ازدواج ميكنن، شرط هم بخواين مي بندم.
*
بفرماييد نظرتون در مورد روز درختكاري چيه؟
در روز درختكاري ما وظيفه داريم به عنوان يك ايراني مسلمان...
( بقيه اش مهم نيست)
*
بچه که بودم خیلی کنجکاو بودم. یه بار دیگه از پدربزرگ پرسیدم: پدربزرگ، همه ی آدم ها موقع به دنیا اومدن پاک و معصومند؟
پدربزرگ : آره پسرم. مثل پدرت که معصومیتش اونقدر زیاد بود که تا آخر عمرش هم از وجودش بیرون نرفت.
پرسیدم : پدر الان کجا هست؟
پدربزرگ نگاهی به آسمان کرد و گفت : پدرت به یه سفر خیلی خیلی دور رفته، پیش خود خود ستاره ها.
گفتم : پدر دیگه هیچ وقت پیشمون برنمیگرده؟
گفت : چرا پسرم، بد به دلت راه نده. پدرت هفته دیگه این موقع ها به زمین می رسه.
گوشه ای از خاطرات " پسر یک فضانورد "
*
يادمه بچه كه بودم يك شب از پدربزرگم پرسيدم : پدربزرگ چرا ستاره ها اين قدر از ما دورن ؟ پدربزرگ : پسرم به خاطر اينكه فاصله ي اونها از ما خيلي خيلي زياده. (مثل هميشه پدر بزرگ اون شب درس بزرگي به من داد و من به خواب عميقي فرو رفتم )
*
يك شبه ديگه باز از پدربزرگ پرسيدم : پدربزرگ بابا كجا رفته ؟
پدر بزرگ : پسرم پدرت به يه سفر خيلي خيلي دور رفته ، رفته پيش ستاره ها .
پرسيدم : پدر بزرگ چرا ستاره ها اين قدر از ما دورن ؟
پدربزرگ : نمي دونم.
(اطلاعات پدربزرگ يك مقداري ضعيف بوده)
*
استفاده ي بهينه از استفهام انكاري در برنامه ي كودك :
خب كوچولو هاي عزيز حالتون چطوره ؟خوب و سرحال هستين که انشاءالله؟ خب خدا رو شكر . برنامه ها چطوربودن ؟ از كارتون ها خوشتون اومد ؟خب الحمدالله...
*
گل گفتی آی گل گفتی**مثل یه بلبل گفتی
جواب عالی دادی**غنچه بودی شکفتی
برگرفته از رباعیات عمو قناد
*
قابل توجه کوچولوهای عزیز که تازه وارد دبستان میشوند.هنگام استفاده از مدرسه به توصیه های زیر دقت کنید:
١ سکوت را رعایت کرده و از توقف بی جا در راهروها خودداری نمایید
٢ استعمال دخانیات در محیط مدرسه ممنوع می باشد
٣ هنگام وقوع زلزله خود را به اولین پایگاه پلیس نشان دهید
٤ حتی المقدور از خوردن ساندویچ های کثیف بابای مدرسه خودداری کنید
۵ از خواندن شعر های تفرقه آمیزی نظیر :پسرا شیرن مثل شمشیرن**دخترا بادکنکن دست بزنی میترکن خودداری نمایید
در صورت مشاهده چنین رفتارهایی از همکلاسی های خود مراتب را سریعا به دفتر مدرسه گزارش دهید.
Heidii- تعداد پستها : 102
Join date : 2013-02-02
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
پیشگفتار:
سپاس ویژه داریم خدمت کانال دو، که فیلمهای شصتی و اوایل هفتادی را،
با کیفیت تصویری خاطره انگیز آنها، یعنی بدون خراب کردن کیفیت نوستالژی هایمان، پخش مینماید.
--------------------------------------------
زندان دوله تو - ۱۳۶۳
نویسنده و کارگردان: رحیم رحیمی پور
مدیر فیلمبرداری: رضا پاکزاد
موسیقی: استاد کامبیز روشن روان
سرپرست گویندگان: زنده یاد استاد ایرج ناظریان
بازیگران: عبدالرضا اکبری، زنده یاد فرهاد خان محمدی، علی امیدوار، امین خرم دل،
احمدرضا درویش، حسین صادقی میاب، یمین ایلخانی، احمد نصر، اصغر محبی و ....
تصحیح رنگ (اتالوناژ): کریم ابراهیم آبادی
ژانر: حادثه ای
سال ساخت: ۱۳۶۳
.
.
.
بجاست تا یادی داشته باشیم از زنده یاد "فرهاد خان محمدی":
فرهاد خان محمدی در سال ۱۳۳۲ در همدان متولد شد. تحصيلات را تا اخذ گواهينامه در همدان بود.
سپس در سال ۱۳۳۸ همراه خانواده به تهران آمد. مدتی مشغول كارهای فنی بود و چندين سال در ارتش،
بعنوان افسر ارشد كار كرد. بعد از آن درسال ۱۳۴۷ وارد عرصه سينما شد و با فراز و نشيب های زيادی،
در طول ۴۰ سال فعاليت هنری خود در اين عرصه فعال بود و در بیش از ۶۵ فیلم بلند سینمایی
و سریالهای تلویزیونی به ایفای نقش پرداخت. فرهاد خان محمدی در ۲۹ شهريور سال ۱۳۸۶،
در سن ۶۴ سالگی بر اثر ايست قلبی در بیمارستان رسول اکرم، دار فانی را وداع گفت.
روحش شاد و يادش گرامی. (برگرفته از سایت "سوره سینما" با ویرایش و تکمیل)
فیلم کامل "زندان دوله تو - ۱۳۶۳" در یک فایل:
http://elmond.persiangig.com/Zendane%20DoleTo-1363.FLV
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
یک روز گرم - ۱۳۶۳
کارگردان: علی عسگری
نویسنده: علی اصغر عسگریان
مدیر فیلمبرداری: فرخ مجیدی
انتخاب موزیک: رضا اردلان نسب
سرپرست گویندگان: زنده یاد استاد ایرج ناظریان
بازیگران: اکبر زنجانپور، چنگیز وثوقی، حسین شهاب، زنده یاد نعمت اله گرجی، زنده یاد محرم بسيم،
زنده یاد منوچهر حامدی، محسن قبادی، زری برومند، ایرج سرباز، رحمان مقدم، پریدخت اقبالپور و ....
ژانر: حادثه ای
سال ساخت: ۱۳۶۳
.
.
.
فیلم سینمایی "یک روز گرم" محصول سال ۱۳۶۳ میباشد که یادگار خوبیست،
از فضای شهری، اجتماعی و کلن حال و هوای سالهای آغازین در دهه ی شصت.
کادرهای بسیار خاطره انگیزی در این فیلم بر جای مانده اند که همیشه برایم جالب بوده و میباشند.
یاران ارجمند فروم رویایی را، دعوت به تماشای یک فایل تصویری در قالب اسلاید و موزیک مینمایم،
که با ۵۹ کادر از این فیلم و زمانی بیش از ۳ دقیقه انجام گرفته. موسیقی آن از دو بخش تشکیل میشود که بخش اول،
موسیقی بسیار زیبای فیلم روسی "ریشخند سرنوشت - ۱۹۷۵" میباشد ساخته ی زنده یاد "میکاییل تاریوردییف"
که چندی پیش در پست "ملودی و سرنوشت کاج ها" درباره ی آن صحبت شده بود، و همچنین بخش دوم موسیقی کلیپ،
برگرفته از خود فیلم "یک روز گرم" میباشد که موسیقی خارجی و انتخابی بوده است و امیدوارم در این زمینه،
میحا ی گرامی همانند همیشه روشنگری داشته باشند، چرا که آهنگ خوب و قوی هست از دهه ی ۷۰ میلادی.
همچنین از صدای متن بیکلام فیلم نیز کمی در کلیپ استفاده شده. کلن هدف، جمع آوری نماهای نوستالژیک،
از این فیلم خاطره انگیز و مهجور بوده است. امیدوارم که مورد توجه همراهان گرامی قرار گیرد.
اسلاید و موزیک از فیلم "یک روز گرم - ۱۳۶۳" در یک فایل تصویری فشرده:
http://s5.picofile.com/file/8109314576/FotoClip_Yek_Ruze_Garm_1363_.rar.html
.
.
.
همچنین خود فیلم "یک روز گرم - ۱۳۶۳" نیز برای بار دوم،
و البته اینبار با کیفیت اوریجینال بازپخش تلویزیونی آن، تقدیم میگردد:
http://elmond.persiangig.com/Yek%20Ruze%20Garm-1363.mp4
.
.
.
پی نوشت ۱:
(عکس برگرفته از سایت "www.nostalgiktv.com")
سپاس فراوان دارم خدمت مدیر گرامی سایت "نوستالژیک تی وی"،
برای آماده سازی و به اشتراک قرار دادن سریال بیاد ماندنی "گوهر کمال - ۱۳۷۷".
سالها بود که آرزوی تماشای این سریال خاطره انگیز و با محتوا را داشتم.
http://nostalgiktv.com/?p=1226
پی نوشت ۲:
نام بازیگر، "محسن قبادی فرد" میباشد که در دهه ی شصت،
فیلمها و سریالهای زیادی را با بازی و کاراکتر سازیهای ایشان میدیدیم.
http://www.sourehcinema.com/People/People.aspx?Id=138112270917
پی نوشت ۳:
خانم "پریدخت اقبالپور" نیز، از بازیگران پرکار و مشهور دهه ی شصت و نیمه اپتدایی هفتاد،
در سینما و تلویزیون ایران بودند و در زمینه ی سینما، ۴۳ فیلم بلند را در کارنامه ی خود داشتند.
ایشان در آخرین روز شهریور ماه سال ۱۳۸۶، در سن ۷۰ سالگی فوت شدند.
فروم رویایی، یاد این بانو و سایر رفتگان از جهان خاکی را، گرامی میدارد.
http://www.sourehcinema.com/People/People.aspx?Id=138112190379
http://www.ejoo.ir/fun/actor-alef/paridokht-eghbalpour
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
"یادگاری" از آن دسته برنامه هاییست، که بیننده براش جوش میزند و حرص میخورد.
شاید برای آن باشد که روح سرگردان خاطره بازها و اهالی سرزمین یادمانه ها، همیشه تشنه است.
از سویی دیگر، گزاره ی"صدا و سیما"، برای ما شصتی ها، هنوز هم اسرار آمیز و دوست داشتنیست.
یادتان هست که در روزهای نوروز و یا شب هایی که فردایش جشنی بود و به برکت تعطیلی ی عمومی،
از درس و مدرسه خبری نبود، گاهن جنگ و دعوا داشتیم در خانه که:
- " ... نه نمی یام، خودتون برید ..."
- " ... بچه بلند شو، لباستو عوض کن، عیده، باید بریم دیدن بزرگترها ..."
- " ... نمی یام، میخوام خونه بمونم، تلویزیون کارتون داره، فیلم داره، میخوان نشون بدن، نمی یام ..."
.
.
.
نسل قبل از ما، به تلویزیون وابسته نبود چرا که در دوران کودکی اش اصلن چنین چیزی وجود نداشت،
و سپس زمانی که نوجوان شد و آن جعبه ی اسرار آمیز به خانهها راه یافت، ساعت پخش برنامهها آنقدر کم بود،
که هیچکس را وابسته ی خود نمیساخت. اما با شروع دهه ی شصت و آغاز زندگی نسل ما،
هنایش پر رنگ تلویزیون و برنامه هایش، برای تمام گروههای سنی، دیگر روشن و آشکار شده بود.
در آن سالهای جنگ و آژیر خطر و موشک باران، پدران و مادران ما، درست همانند بچه هایشان میدانستند،
که "پسر شجاع" و پدرش که از زور کمبود نام شده بود "پدر پسر شجاع"، چه کسانی هستند.
ما نیز میدانستیم که "اوشین" کیست، میدانستیم که "ریوزو" با آن سیبیل بند قیطانی اش،
اول خواستگار او بوده، سپس شده شوهرش، و حال اوشین از دست او در عذاب است.
ما خواه ناخواه با مفهوم تلویزیون بزرگ شدیم، حتی مدل خودمان نیز همانند دستگاه تلویزیون وطنی پارس،
در گذر سالهای شصت و هفتاد تغییر کرد، ... کودک بودیم، سپس نوجوان شدیم،
قد کشیدیم و عوض شدیم، ... آن تلویزیون هم کنترل دار شد و لباس قهوه ای رنگش را،
با کت اسموکینگ سیاه عوض کرد و بروز شد ....
.
.
.
از سه هفته ی پیش، "یادگاری" موضوع غذا در دهه ی شصت و پنجاه! را، در دستور کار خویش قرار داده.
در کل سوژه ی خوش مزه ایست. ای کاش ما نیز در فروم رویایی، چنین فکر و ابتکاری بخرج میدادیم!.
اما هر چه باشد در این پنجشنبه ای که گذشت، نیمه ی دوم این برنامه،
یعنی درست از دقیقه ی ۲۶ تا ۵۰، حال و هوای دیگری داشت ....
انگار شده بود همان یادگاری دوست داشتنی، که همراه با آخرین نفسهای تابستان ۹۲،
ساخت و پخشش شروع شده بود و مژده ی یک برنامه ی نوستالژیک و پر و پیمان را بما میداد!.
اجرای جناب مسعود فروتن که البته همیشه برایشان احترام قایل هستم، در این پنجشنبه،
از حس و حال ویژه ای برخوردار بود. متنها هم بهتر شده بودند ...،
از دل بر آمده بودند و بر دل نیز نشستند .... همچنین سکانس های خاطره انگیز و هوشمندانه ای نیز،
در قلب یادگاری این هفته، قرار داده شده بود .... لحظه هایی ناب و غیر تکراری از "هزاردستان"،
"جعفر خان از فرنگ برگشته" و از همه مهمتر ... "پاتال و آرزوهای کوچک-۱۳۶۸"،
که همگی بدور آسه ی جذاب غذا و خوردنی ها میگشتند.
.
.
.
نظر همراهان گرامی را، به تماشای بخشهای یاد شده، در یک فایل تصویری ۷ دقیقه ای جلب مینمایم.
با سپاس از برنامه ی یادگاری، که اگر همیشه اینگونه خوب باشد، فروم رویایی دعا گویش است.
http://s5.picofile.com/file/8109653700/Yadegari_Patal_Hezardastan_JafarKhan_.rar.html
.
.
.
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
با سلام و درود به همه دوستان عزیز
یک فیلمی تلویزیون دهه شصت پخش کرده که خاطرات مبهمی ازش دارم . امیدوارم دوستان یادشون بیاد ویا کمک کنند اسمشو پیدا کنیم
فیلم در ژانر علمی تخیلی بود . فضانوردی از زمین به سیاره ای که موجودات کاملا شبیه انسان داشت سفر می کند . ( شک دارم شاید هم مسافر ساکن ماه بود و به زمین سفر کرده بود !! ) مسئولین زمین اونو بدلایلی دستگیر می کنند . صحنه ای از فیلم که قشنگ یادم است اون فضانورد که فرار کرده و از داخل تاکسی به سیاره بزرگی نگاه می کنه از راننده سوال می کنه اون سیاره اسمش چیه ؟
ببخشید فقط همین تو خاطرم هست .
یک فیلمی تلویزیون دهه شصت پخش کرده که خاطرات مبهمی ازش دارم . امیدوارم دوستان یادشون بیاد ویا کمک کنند اسمشو پیدا کنیم
فیلم در ژانر علمی تخیلی بود . فضانوردی از زمین به سیاره ای که موجودات کاملا شبیه انسان داشت سفر می کند . ( شک دارم شاید هم مسافر ساکن ماه بود و به زمین سفر کرده بود !! ) مسئولین زمین اونو بدلایلی دستگیر می کنند . صحنه ای از فیلم که قشنگ یادم است اون فضانورد که فرار کرده و از داخل تاکسی به سیاره بزرگی نگاه می کنه از راننده سوال می کنه اون سیاره اسمش چیه ؟
ببخشید فقط همین تو خاطرم هست .
arman- تعداد پستها : 31
Join date : 2011-06-10
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
دستمزد - ۱۳۶۸
نویسنده و کارگردان: مجید جوانمرد
مدیر فیلمبرداری: غلامرضا آزادی بروجنی
موسیقی: زنده یاد استاد بابک بیات
سرپرست گویندگان: استاد جلال مقامی
بازیگران: محمد صالح علا، زنده یاد مهدی فتحی، زنده یاد احمد هاشمی،
فرزانه کابلی، مریم معترف، زنده یاد محمود بهرامی، بهزاد فراهانی و ....
تدوین: زنده یاد روح اله امامی
ژانر: حادثه ای
سال ساخت: ۱۳۶۸
فیلم کامل "دستمزد - ۱۳۶۸" در یک فایل:
http://www.filesend.net/download.php?f=c80ccdf559687cbc672ca6057e9c69e6
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الجمعة يناير 24, 2014 12:50 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. سلام.
2. با کمال تأسف، "مازیار پرتو"، فیلمبردار چیره دست ایرانی، درگذشت:
http://www.tasnimnews.com/Home/Single/257758
2. با کمال تأسف، "مازیار پرتو"، فیلمبردار چیره دست ایرانی، درگذشت:
http://www.tasnimnews.com/Home/Single/257758
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
- امیر جان بسیار ممنون هستم برای عکس خاطره انگیز "تمیز باش، عزیز باش".
قبلن هم صحبت شده بود که این مجموعه ی نوستالژیک، اگر اشتباه نکنم،
ساخته ی برادر زاده ی استاد نصرت کریمی هست که داماد همسایه ی ما بودند،
و یا اینکه ایشان فیلمبردار آن کار بودند. در هر صورت در دهه ی هفتاد یادم هست که با خودشان،
صحبت شده بود در این زمینه. مجموعه ی صمیمی و آموزنده ای بود. صدای زنده یاد "مهدی آژیر" نیز،
همیشه یادآور نیمه ی اپتدایی از دهه ی شصت هست برای ما. ایشان و خیلی دیگر از هنرمندان آندوران،
نمرده اند، ... زنده اند همچنان، چرا که کارها و هنرشان، تا همیشه بی همتا خواهد بود و جایگزینی نخواهد داشت.
http://fa.wikipedia.org/wiki/مهدی_آژیر
- بسیار بسیار سپاسگزارم از برای عکسهای نوستالژیک و خوبی که از مداد نوکی غیر اتوماتیک گرفتید.
کاش نامتان را نیز مینوشتید امیر جان بر روی عکس ها، ... دست مریزاد، ... عالی بود. سپاسگزار مهر شما هستم.
همچنین خرسند هستم که یاد آوری مداد نوکی و آن سکه ی خاطره انگیز، مورد توجه قرار گرفته.
- ممنون هستم از لطف شما و همچنین دو موسیقی دیگر و زیبایی که از "مثل آباد-۱۳۶۰" زحمت کشیدید.
این سریال همانند آیینه، یک شاهکار است. ۲ سال و نیم پیش نیز، در پستی که برای این سریال،
و زنده یاد رضا ژیان داشتیم در فروم، سه قسمت از آن تقدیم شده بود. و اما در این باز پخشی که این روز ها،
کانال محترم "آی فیلم" داشت، در کل ظاهرن ۵ قسمت نشان دادند و پرونده ی مثل آباد را بستند!.
کمپانی سروش نیز اگر اشتباه نکنم، چند سال پیش همین قسمتها را گویا فقط منتشر کرده که ما نیز،
آنها را با اندازه ی مناسب به اشتراک قرار دادیم. نمیدانم که چه راز و رمزی در کار است!،
چرا که خوب بیاد دارم یک قسمتی بود با بازی خود رضا ژیان، که مربوط به زبانزد:
"تخم مرغ دزد، شتر دزد میشود" میگشت. کمی تا قسمتی هم ترسناک بود!.
اما نه سروش آنرا منتشر کرده، و نه آی فیلم در این بازپخش. نمیدانم ماجرا چیست!.
پی نوشت:
امیر جان خیلی خیلی ممنون هستم از لطف شما.
بله تلپاتی هست، چرا که من هم اکنون،
یعنی قبل از اینکه پیام لطف شما را بخوانم،
در این پست، آن "مرغ و شتر" را نوشتم!!،
حال پیام شما را اکنون خواندم، دیدم که شما هم به این موضوع اشاره داشتید!.
عجب داستانیست. لبخند. سلامت باشید.
.
.
.
اصولن بهتر بیاد دارید که سالهای شصت و اپتدای هفتاد، سریالها همه در ۱۳ قسمت ساخته میشدند،
تا پخش آنها، یک فصل یعنی سه ماه را پوشش دهد. حال با این فرض ما، ۵ قسمت از مثل آباد همه جا هست و پخش شده،
یک قسمت "مرغ و شتر" را هم بیاد داریم، که این روی هم میشود ۶ قسمت، اما شاید قسمتهای دیگری نیز آنزمان بوده!.
سریال "مثل آباد"
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t20p300-topic
.
.
.
فایل های تصویری زیر دربردارنده سه قسمت کامل با اندازه ی مناسب،
از سريال "مثل آباد-۱۳۶۰" می باشد، با یاد رضا ژیان ....
تقدیم به شما گرامیان:
ضرب المثل اول: " ناخوش، خر خورده " (در یک فایل)
http://s1.picofile.com/file/6687639834/01.wmv.html
ضرب المثل دوم: " تا مرا دم، ترا پسر یاد است ... دوستی من و تو بر باد است " (در یک فایل)
http://s1.picofile.com/file/6688004024/02.wmv.html
ضرب المثل سوم: " قربون بند کیفتم، تا پول داری رفیقتم " (در دو فایل)
http://s1.picofile.com/file/6687723338/03_01.wmv.html
http://s1.picofile.com/file/6687885310/03_02.wmv.html
.
.
.
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:
- امیر جان بسیار ممنون هستم برای عکس خاطره انگیز "تمیز باش، عزیز باش".
قبلن هم صحبت شده بود که این مجموعه ی نوستالژیک، اگر اشتباه نکنم،
ساخته ی برادر زاده ی استاد نصرت کریمی هست که داماد همسایه ی ما بودند،
و یا اینکه ایشان فیلمبردار آن کار بودند. در هر صورت در دهه ی هفتاد یادم هست که با خودشان،
صحبت شده بود در این زمینه. مجموعه ی صمیمی و آموزنده ای بود. صدای زنده یاد "مهدی آژیر" نیز،
همیشه یادآور نیمه ی اپتدایی از دهه ی شصت هست برای ما. ایشان و خیلی دیگر از هنرمندان آندوران،
نمرده اند، ... زنده اند همچنان، چرا که کارها و هنرشان، تا همیشه بی همتا خواهد بود و جایگزینی نخواهد داشت.
http://fa.wikipedia.org/wiki/مهدی_آژیر
- بسیار بسیار سپاسگزارم از برای عکسهای نوستالژیک و خوبی که از مداد نوکی غیر اتوماتیک گرفتید.
کاش نامتان را نیز مینوشتید امیر جان بر روی عکس ها، ... دست مریزاد، ... عالی بود. سپاسگزار مهر شما هستم.
همچنین خرسند هستم که یاد آوری مداد نوکی و آن سکه ی خاطره انگیز، مورد توجه قرار گرفته.
- ممنون هستم از لطف شما و همچنین دو موسیقی دیگر و زیبایی که از "مثل آباد-۱۳۶۰" زحمت کشیدید.
این سریال همانند آیینه، یک شاهکار است. ۲ سال و نیم پیش نیز، در پستی که برای این سریال،
و زنده یاد رضا ژیان داشتیم در فروم، سه قسمت از آن تقدیم شده بود. و اما در این باز پخشی که این روز ها،
کانال محترم "آی فیلم" داشت، در کل ظاهرن ۵ قسمت نشان دادند و پرونده ی مثل آباد را بستند!.
کمپانی سروش نیز اگر اشتباه نکنم، چند سال پیش همین قسمتها را گویا فقط منتشر کرده که ما نیز،
آنها را با اندازه ی مناسب به اشتراک قرار دادیم. نمیدانم که چه راز و رمزی در کار است!،
چرا که خوب بیاد دارم یک قسمتی بود با بازی خود رضا ژیان، که مربوط به زبانزد:
"تخم مرغ دزد، شتر دزد میشود" میگشت. کمی تا قسمتی هم ترسناک بود!.
اما نه سروش آنرا منتشر کرده، و نه آی فیلم در این بازپخش. نمیدانم ماجرا چیست!.
پی نوشت:
امیر جان خیلی خیلی ممنون هستم از لطف شما.
بله تلپاتی هست، چرا که من هم اکنون،
یعنی قبل از اینکه پیام لطف شما را بخوانم،
در این پست، آن "مرغ و شتر" را نوشتم!!،
حال پیام شما را اکنون خواندم، دیدم که شما هم به این موضوع اشاره داشتید!.
عجب داستانیست. لبخند. سلامت باشید.
.
.
.
اصولن بهتر بیاد دارید که سالهای شصت و اپتدای هفتاد، سریالها همه در ۱۳ قسمت ساخته میشدند،
تا پخش آنها، یک فصل یعنی سه ماه را پوشش دهد. حال با این فرض ما، ۵ قسمت از مثل آباد همه جا هست و پخش شده،
یک قسمت "مرغ و شتر" را هم بیاد داریم، که این روی هم میشود ۶ قسمت، اما شاید قسمتهای دیگری نیز آنزمان بوده!.
سریال "مثل آباد"
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t20p300-topic
.
.
.
فایل های تصویری زیر دربردارنده سه قسمت کامل با اندازه ی مناسب،
از سريال "مثل آباد-۱۳۶۰" می باشد، با یاد رضا ژیان ....
تقدیم به شما گرامیان:
ضرب المثل اول: " ناخوش، خر خورده " (در یک فایل)
http://s1.picofile.com/file/6687639834/01.wmv.html
ضرب المثل دوم: " تا مرا دم، ترا پسر یاد است ... دوستی من و تو بر باد است " (در یک فایل)
http://s1.picofile.com/file/6688004024/02.wmv.html
ضرب المثل سوم: " قربون بند کیفتم، تا پول داری رفیقتم " (در دو فایل)
http://s1.picofile.com/file/6687723338/03_01.wmv.html
http://s1.picofile.com/file/6687885310/03_02.wmv.html
.
.
.
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
1. "59" عزیز، ممنون از دقت و توجهتون.
2. عکس مدادها قابل تو، دوست عزیز، رو نداشت و هرگز به خودم اجازه نمی دم هدیه ای رو خراب کنم (با واترمارک و این جور جنگولک بازی ها!)
3. همون طور که توی پیام خصوصی هم خدمتتون عرض کردم، کاملاً حدس می زدم که قسمت آخرش ("تخم مرغ دزد شتردزد می شود") حذف شه و به نمایش درنیاد.
اگه یادتون باشه "رضا ژیان" دزدی می کرد و پای چوبه ی دار، درخواستش این بود که مادرشو ببوسه و موقع بوس فرانسوی!!!! زبون مادرشو می کند! بعدش می گفت تقصیر مادره بوده که اونو بد تربیت کرده. مادرش هم "مهین شهابی" بود. تو تیتراژش "ژیان" پای چوبه ی دار دیده می شه؛ اما، این قسمتش رف زیر تیغ!
4. اما، طبق تیراژها و تصاویر، انگار همین 6 قسمت بوده؛ یعنی، سه قسمتی که شما زحمت آپلودشون رو کشیدید + "علم علم، درد ورم، زری که نبود توی علم" هم بود + "عجب حکایتی داشتی کل علی" (یا یه اسمی به همین مضمون) + قسمتی که به نمایش مجدد درنیومد.
هرچی فکر می کنم قسمت دیگه ای به خاطرم نمی یاد و خوشحال می شم اگه شما یا دوستان می دونید و یادتونه، بگید، بنده هم در جریان باشم.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
Emiliano نوشته است:
1. "59" عزیز، ممنون از دقت و توجهتون.
2. عکس مدادها قابل تو، دوست عزیز، رو نداشت و هرگز به خودم اجازه نمی دم هدیه ای رو خراب کنم (با واترمارک و این جور جنگولک بازی ها!)
3. همون طور که توی پیام خصوصی هم خدمتتون عرض کردم، کاملاً حدس می زدم که قسمت آخرش ("تخم مرغ دزد شتردزد می شود") حذف شه و به نمایش درنیاد.
اگه یادتون باشه "رضا ژیان" دزدی می کرد و پای چوبه ی دار، درخواستش این بود که مادرشو ببوسه و موقع بوس فرانسوی!!!! زبون مادرشو می کند! بعدش می گفت تقصیر مادره بوده که اونو بد تربیت کرده. مادرش هم "مهین شهابی" بود. تو تیتراژش "ژیان" پای چوبه ی دار دیده می شه؛ اما، این قسمتش رف زیر تیغ!
4. اما، طبق تیراژها و تصاویر، انگار همین 6 قسمت بوده؛ یعنی، سه قسمتی که شما زحمت آپلودشون رو کشیدید + "علم علم، درد ورم، زری که نبود توی علم" هم بود + "عجب حکایتی داشتی کل علی" (یا یه اسمی به همین مضمون) + قسمتی که به نمایش مجدد درنیومد.
هرچی فکر می کنم قسمت دیگه ای به خاطرم نمی یاد و خوشحال می شم اگه شما یا دوستان می دونید و یادتونه، بگید، بنده هم در جریان باشم.
- بله، خواهش میکنم امیر جان. لطف دارید. باز هم ممنونم،
برای عکس خوب از مداد نوستالژیک که گرفتید، بزرگوار هستید.
- من این قسمت "تخم مرغ دزد، شتر دزد میشود" را نیز بروشنی بیاد دارم.
حال و هوای ترسناک تری حتی به نسبت بقیه ی داستان های مثل آباد داشت.
اما خیلی خوب شد که شما یادآوری داشتید. من یادم بود که آن دزد زبان میکند،
اما یادم رفته بود، که این زبان مادرش بوده است!، و اکنون شفاف بیاد آوردم،
با بازگویی داستان آن که داشتید .... خب میتوانستند با یک قیچی کاری ساده،
یکی - دو پلان را درآورده و خود قسمت را انتشار دهند در سروش و یا پخش کنند در آی فیلم!.
- راستش من هم بجز این ۶ قسمت، هیچ داستان دیگری در ذهنم نیست، شاید همینها بوده و بس.
رضا ژیان، وزنه ای بود در تلویزیون و تئاتر، اما در ۱۳۶۴ بناگاه رفت و بیش از یک دهه دور از ایران بود.
در پستی که دو صفحه ی پیش هم با نام "مهاجران" داشتیم، اشاره شد به این مساله ... یادش گرامیست.
http://s5.picofile.com/file/8110625550/E_H_Co_San_Mon_1372_.rar.html
(با کسب اجازه، این مطلب در همین بخش تقدیم میگردد)
- آلبوم بسیار زیبا و خاطره انگیز کنسرت سانتا مونیکا با صدای آقای حامدی.
تمامی ۱۶ آهنگ این کنسرت بصورت کامل (۱ ساعت و ۵۱ دقیقه)،
در یک فایل صوتی با کیفت مناسب و حجم ۲۶ مگابایت.
بی شک یکی از زیباترین لحظه های این کنسرت که شکوه بالایی دارد،
همخوانی حاضران سالن در آهنگ ۱۲ "غربت" هست (از ۰۱:۲۱:۴۸ به بعد ...)
که همبستگی ایرانیان با یکدیگر، در سالهای دهههای ۶۰ و ۷۰ را نشان میدهد.
در کنسرتهای امروزی، دیگر از این شور و حالها نیست ....
- البته ما هیچ ارتباط و علاقه ای به سریال شاخگوش و کارگردانش نداشته و نداریم،
چه آن زمانی که قطاب میفروخت، و چه حالا که سیرک باز کرده است.
چه نانی ست، نرخ روز خوری ....
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
پیشگفتار:
با درود خدمت یاران و همراهان فروم رویایی.
راستش را بخواهید، دیروز فیلمی را کمی تا قسمتی دیدم،
که محصول مشترک انگلستان، اتریش، فرانسه و برزیل بود،
و در سال ۲۰۱۲ ساخته و اکران گردیده بود. چند بازیگر مشهور هالیوودی،
و یک بازیگر معروف روسی نیز در آن بازی داشتند. اما نکته ای که از اپتدا،
نظر منرا بخود جلب کرد، نام فیلم بود که در دوبله ی روسی، "کالیداسکوپ عشق" گزارده شده بود.
من نمیدانستم که "کالیداسکوپ" به چه معنا هست. از سوی دیگر حدس میزدم که این واژه روسی نیست،
و همانند دیگر کلمات جهانی چون "کامپیوتر، اینترنت و ..."، از زبان انگلیسی وارد شده است.
باری بهر حال، با جستجویی ساده، به نتیجه ی جالبی رسیدم. (در ضمن، نام اصلی فیلم، "۳۶۰" میباشد)
.
.
.
زیبابین
از دوران کودکی وسایلی هستند، که ما گاهن در فیلمها میدیدیم و کمتر پیش می آمد،
تا خودمان از آنها استفاده کنیم، اما بخاطر همین دیدنشان در تلویزیون، برایمان آشنا هستند.
وسیله ی سرگرم کننده و گیرای "زیبا بین" یا "لوله ی شکل نما" یکی از آنهاست ....
همانگونه که حدس هم زده بودیم، نام اصلی آن به انگلیسی هست "Kaleidoscope"،
که در روسی با بیانی نزدیک به اصل این واژه گفته میشود: "Калейдоскоп" - "کالیداسکوپ".
اطلاعت کامل و روشن درباره ی چگونگی کار آنرا، در "ویکی پدیا" دنبال بفرمایید:
http://fa.wikipedia.org/wiki/زیبابین
.
.
.
کلیپ دو دقیقه ای کوتاه و آرام بخش، از زیبابین همراه با موسیقی:
http://s5.picofile.com/file/8110842992/ZibaBin_Muzik.rar.html
----------------------------------------------
شب بیست و نهم - ۱۳۶۸
با یادی از حمید رخشانی
نویسنده و کارگردان: زنده یاد حمید رخشانی
مدیر فیلمبرداری: کمال مطیعی
موسیقی: استاد مجید انتظامی
سرپرست گویندگان: استاد اکبر منانی
بازیگران: رضا رویگری، زنده یاد رضا رخشانی، حسین گیل،
مرجانه دلدارگلچین، ژیلا موسوی، زنده یاد حمیده خیرآبادی، حسین شهاب و ....
تدوین: زنده یاد ساموئل خاچیکیان
ژانر: ترسناک
سال ساخت: ۱۳۶۸
.
.
.
موسیقی دلهره آور و بی همتای "شب بیست و نهم-۱۳۶۸" - آفرینه ی استاد مجید انتظامی:
http://s5.picofile.com/file/8110843034/Shabe_29_om_Muzik_Ostad_M_Entezami.rar.html
.
.
.
.
.
.
فیلم کامل "شب بیست و نهم - ۱۳۶۸" در ۲ فایل فشرده ***(کیفیت سینمایی!!!)***:
توضیح: این نسخه، با کیفیت ترین فایل موجود در فضای حقیقی و مجازی، با جنس تصویر ۳۵ میلیمتری سینمایی، از این فیلم میباشد.
اما ۴ دقیقه از نسخه ی اصلی اش، که در اکران سینما و چند سال بعد در ویدیو کلوپها در دهه ی هفتاد بود، کمتر میباشد.
قیچی کاریهایش که توسط پخش تلویزیون انجام شده، مربوط به بخشهایی از سکانس عروسی اپتدای فیلم (رقص و آواز)،
و یکی- دو نیم پلان، از عشوه آمدنهای خواهر عاطفه میباشد. اما سکانسهای ترسناک آن، کامل و دست نخورده هستند.
در ضمن این فیلم که در ۲ فایل زیر با حجم ۵۰۰ مگابایت موجود هست، اولین پخش تلویزیونی آن، در ۲۴ سال گذشته بشمار میآید!.
به یاران همراه پیشنهاد مینمایم، تا حتمن آنرا دریافت نمایند.
(هر ۲ فایل را بارگیری نموده و سپس از حالت فشرده خارج سازید - پخش از کانال "نمایش")
************(کیفیت - اصل پرده ی سینما در آن روزگار)************
http://www.filesend.net/download.php?f=83eb3a83f4598641164e5234b821f082
http://www.filesend.net/download.php?f=59395da032b0c7c2444997c0635095a7
.
.
.
پی نوشت:
چند ساعت پیش، نسخه ی این فیلم را (فایلهای بالا) که یک ماه پیش از کانال نمایش پخش شده بود،
با کیفیت اصلی اش قرار دادیم، اما خودم آنرا ندیده بودم. در بازبینی که اکنون داشتم،
در کمال ناباوری دیدم، که صحنه های عروسی در اپتدای فیلم قیچی کاری شده اند!،
اتفاقا آن سکانس فیلم، بسیار بامزه هست .... به هر حال، اکنون نسخه ی اصلی این فیلم،
در لینک زیر نیز قرار گرفت که کیفیت تصویرش به نسبت فایل بالا، متوسط رو به پایین هست،
اما نسخه ی کامل هست. ۲ سال پیش نیز، همین نسخه ی کامل با اندازه ی ۱۰۰ مگابایت تقدیم شده بود.
http://www.filesend.net/download.php?f=f4079ee8cedece875ad22c912527e865
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الإثنين يناير 27, 2014 8:22 pm ، و در مجموع 19 بار ويرايش شده است.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. ممنونم "59" عزیز. هم بخاطر "شب بیست و نهم"؛ که، به قول شما به مانند "مثل آباد" تو ژانر وحشت بود. و هم بخاطر زیبابین ها و نام اصلی اون.
2. قبلش باید اعتراف کنم که من هم مثل همه ی بچه های دهه ی شصتی و قدیم، با دیدن بیشتر قسمت های "مثل آباد" در اون سال ها واقعاً می ترسیدم؛ بخصوص، از اون ماره، کابوس "رضا ژیان" خیاط ("اوستا") و قسمتی که "رضا ژیان" زبون مادرش رو کند. این سه قسمت؛ بخصوص، دومی باعث شده بود تا چند شب، خوابم نبره و اون شب ها انگار همین دیروز بود.
3. دیگه این که خیلی وقت بود دنبال نام "زیبابین" می گشتم و امروز به لطف تو، دوست خوبم، بهش رسیدم؛ اما، یه سری از عکس هایی که شما زحمتشو کشیده بودی، بیشتر به پاستیل شبیه بود تا زیبابینی که ما در دوره ی ابتدایی می ساختیم. یا بهتر بگم، معلما از ما می خواستن که بسازیم. اگه یادتون باشه، اون موقع سه تا آینه رو کنار هم می چسبوندیم و باهاش تصاویر رو می دیدیم و این می شد زیبابین ما.
و یه چیز دیگه هم یادم اومد: بعدها (اواخر دهه ی 60) یه سری خودکارهای بددست و زشت اومدن؛ که، سه وجه داشتن و شبیه به منشور اکثرشون آبی آسمانی (آبی کمرنگ) بود جلدشون. کیفیت خودکارا وحشتناک بد بود؛ اما، وختی مغزی خودکارا رو درمی آوردی، کیفیت پلاستیکشون خیلی شفاف بود و طوری که شبیه به سه آینه و زیبابین عمل می کردن.
کسی اون خودکارا رو یادشه؟ کسی ازشون عکس داره؟ ایرونی بودن یا چینی و آلمانی و ...؟ خیلی تو کف دیدن یه عکس ازشونم. دیگه هم تولید نشدن.
4. و باز چون صحبت خودکار شد، یه ری خودکارای نازک هم بودن؛ که، به گمونم آلمانی بودن و اولش خیلی ناز و نازک می نوشتن؛ اما، به مروز خیلی رنگ می دادن. جلدشون سفید و رنگ خودکار بود با خط های عمودی. بدین ترتیب که مثلاً اگه خودکار قرمز می نوشت، خط های سفید و قرمز داشت. کسی از اون ها هم عکس داره؟ یا اسمش یادشه؟
ممنون.
2. قبلش باید اعتراف کنم که من هم مثل همه ی بچه های دهه ی شصتی و قدیم، با دیدن بیشتر قسمت های "مثل آباد" در اون سال ها واقعاً می ترسیدم؛ بخصوص، از اون ماره، کابوس "رضا ژیان" خیاط ("اوستا") و قسمتی که "رضا ژیان" زبون مادرش رو کند. این سه قسمت؛ بخصوص، دومی باعث شده بود تا چند شب، خوابم نبره و اون شب ها انگار همین دیروز بود.
3. دیگه این که خیلی وقت بود دنبال نام "زیبابین" می گشتم و امروز به لطف تو، دوست خوبم، بهش رسیدم؛ اما، یه سری از عکس هایی که شما زحمتشو کشیده بودی، بیشتر به پاستیل شبیه بود تا زیبابینی که ما در دوره ی ابتدایی می ساختیم. یا بهتر بگم، معلما از ما می خواستن که بسازیم. اگه یادتون باشه، اون موقع سه تا آینه رو کنار هم می چسبوندیم و باهاش تصاویر رو می دیدیم و این می شد زیبابین ما.
و یه چیز دیگه هم یادم اومد: بعدها (اواخر دهه ی 60) یه سری خودکارهای بددست و زشت اومدن؛ که، سه وجه داشتن و شبیه به منشور اکثرشون آبی آسمانی (آبی کمرنگ) بود جلدشون. کیفیت خودکارا وحشتناک بد بود؛ اما، وختی مغزی خودکارا رو درمی آوردی، کیفیت پلاستیکشون خیلی شفاف بود و طوری که شبیه به سه آینه و زیبابین عمل می کردن.
کسی اون خودکارا رو یادشه؟ کسی ازشون عکس داره؟ ایرونی بودن یا چینی و آلمانی و ...؟ خیلی تو کف دیدن یه عکس ازشونم. دیگه هم تولید نشدن.
4. و باز چون صحبت خودکار شد، یه ری خودکارای نازک هم بودن؛ که، به گمونم آلمانی بودن و اولش خیلی ناز و نازک می نوشتن؛ اما، به مروز خیلی رنگ می دادن. جلدشون سفید و رنگ خودکار بود با خط های عمودی. بدین ترتیب که مثلاً اگه خودکار قرمز می نوشت، خط های سفید و قرمز داشت. کسی از اون ها هم عکس داره؟ یا اسمش یادشه؟
ممنون.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
- خواهش میکنم امیر جان، لطف دارید. موسیقی شب بیست و نهم هم، بسیار گیرا هست.
استاد مجید انتظامی در دهه ی ۶۰ خیلی بهتر از ۷۰ کار کردند. من راستش اصلن از این عربده کشیهایی که،
در موسیقی فیلمهای دهه ی هفتاد آقای حاتمی کیا، توسط استاد انتظامی نوشته میشدند، خوشم نمی آمد و نمی آید.
قصد جسارت و بی احترامی ندارم، ایشان جایگاهشان بسیار بالا هست. اما خب سلیقه ی مخاطب هم بر سر جای خودش است.
- من خودم درباره ی زیبابین، صفر کیلومتر هستم (لبخند)، چرا که دیروز نامش را یاد گرفتم.
بسیار هم خرسند هستم که مورد توجه شما قرار گرفته. راستش این محتویات زیبابین،
آنگونه که بنظر میرسد، همانند مواد روی پیتزا هستند!، چرا که میتوان با سلیقههای مختلف،
هر چه را که میخواهیم، با بیل به درون زیبابین بریزیم، کمی تکان دهیم آن استوانه را،
تا مواد خوب باهم مخلوط شوند، سپس آماده ی دیدن و استفاده کردن میگردد (لبخند).
راستی گفتید "پاستیل" و داغ دل مرا تازه کردید، چرا که بگمانم همگی،
از کودکی بسیار آنرا دوست داریم. در بقالی فروم، میفروشند؟
- یادآوریهای بسیار بجایی داشتید امیر جان از این دو مدل خودکار. بویژه مدل دوم که ۶ پهلو بود،
و بخوبی و روشنی هر چه تمام، آنرا بیاد دارم ... ظاهرش ۱۰۰ برابر کیفیتش بود. شما هم اشاره داشتید،
چرا که پس از چند بار نوشتن، جوهرش بیشتر از اندازه ی لازم بیرون میآمد و بگفته ی شما،
جوهر پس میداد. من راستش اکنون کمی گشتم، آن مدل خودمان پیدا نشد. باید نام مارکش را بدانیم.
اما چند مدل دیگر هست که تقریبن یادآور آن میباشد:
.
.
.
- بله، شب بیست و نهم، مثل آباد، حتی سکانسهایی از سلطان و شبان!، و ...،
یادگارهای خوبی هستند از سینمای ترسناک و دلهره آور.
ابوی جان در محله ی بروبیا هم خیلی ترسناک بود!....
راستی .... هیچی بگذریم ....
فقط خواستم بگویم، که امشب تنها شب سال است،
که اگر پس از ساعت ۱۲، کسی از پنجره بیرون را نگاه کند،
و سایه ی شاخههای درختان را، بر روی دیوار یا زمین ببیند ...
اصلا فراموش کنید ... شب خوش! ....
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:
- خواهش میکنم امیر جان، لطف دارید. موسیقی شب بیست و نهم هم، بسیار گیرا هست.
استاد مجید انتظامی در دهه ی ۶۰ خیلی بهتر از ۷۰ کار کردند. من راستش اصلن از این عربده کشیهایی که،
در موسیقی فیلمهای دهه ی هفتاد آقای حاتمی کیا، توسط استاد انتظامی نوشته میشدند، خوشم نمی آمد و نمی آید.
قصد جسارت و بی احترامی ندارم، ایشان جایگاهشان بسیار بالا هست. اما خب سلیقه ی مخاطب هم بر سر جای خودش است.
- من خودم درباره ی زیبابین، صفر کیلومتر هستم (لبخند)، چرا که دیروز نامش را یاد گرفتم.
بسیار هم خرسند هستم که مورد توجه شما قرار گرفته. راستش این محتویات زیبابین،
آنگونه که بنظر میرسد، همانند مواد روی پیتزا هستند!، چرا که میتوان با سلیقههای مختلف،
هر چه را که میخواهیم، با بیل به درون زیبابین بریزیم، کمی تکان دهیم آن استوانه را،
تا مواد خوب باهم مخلوط شوند، سپس آماده ی دیدن و استفاده کردن میگردد (لبخند).
راستی گفتید "پاستیل" و داغ دل مرا تازه کردید، چرا که بگمانم همگی،
از کودکی بسیار آنرا دوست داریم. در بقالی فروم، میفروشند؟
- یادآوریهای بسیار بجایی داشتید امیر جان از این دو مدل خودکار. بویژه مدل دوم که ۶ پهلو بود،
و بخوبی و روشنی هر چه تمام، آنرا بیاد دارم ... ظاهرش ۱۰۰ برابر کیفیتش بود. شما هم اشاره داشتید،
چرا که پس از چند بار نوشتن، جوهرش بیشتر از اندازه ی لازم بیرون میآمد و بگفته ی شما،
جوهر پس میداد. من راستش اکنون کمی گشتم، آن مدل خودمان پیدا نشد. باید نام مارکش را بدانیم.
اما چند مدل دیگر هست که تقریبن یادآور آن میباشد:
.
.
.
- بله، شب بیست و نهم، مثل آباد، حتی سکانسهایی از سلطان و شبان!، و ...،
یادگارهای خوبی هستند از سینمای ترسناک و دلهره آور.
ابوی جان در محله ی بروبیا هم خیلی ترسناک بود!....
راستی .... هیچی بگذریم ....
فقط خواستم بگویم، که امشب تنها شب سال است،
که اگر پس از ساعت ۱۲، کسی از پنجره بیرون را نگاه کند،
و سایه ی شاخههای درختان را، بر روی دیوار یا زمین ببیند ...
اصلا فراموش کنید ... شب خوش! ....
1. "59" عزیز، اولاً باز هم ممنونم از جنابعالی؛ بخاطر، فایل جدیدتر و طبعاً کامل تر "شب بیست و نهم".
بنده راستش به این دلیل که با این فیلم چندان خاطره ای نداشته م، نگرفتمش؛ اما، باز هم عرض می کنم مسلماً این گنج، برای خیلی ها بسیار باارزشه و اون رو خواهند گرفت. دستتون درد نکنه.
اما، در کمال پررویی یه خواسته ازتون دارم و اگه زحمتی نیست این رو لطف بفرمایید: و اون هم این که می شه صحنه های عروسی کات شده رو جداگونه بذارید، بدونیم چی بوده که باعث شده بره زیر تیغ؟ اگه هم میسر نیست، خودتونو اذیت نکنید. از شما به ما خیلی رسیده، "59" گرامی.
2. اما بنده بسیاری از کارهای استاد "مجید انتظامی" رو خیلی دوست دارم. این اسم رو بر خلاف اسم ابوی ایشون نمی تونم بدون "استاد" بگم؛ در حالی که، معتقدم پدر ایشون خیلی بیجا و الکی الکی بزرگ شد و نام "استاد" رو برشون گذاشتن. کوچک ترین اعتقادی به این همه بزرگ کردن ایشون ندارم.
3. درسته. زیبابین اونا انگار این جوریاس!
در مورد پاستیل، فکر نکنم کسی باشه که ازش بدش بیاد. خیلی چیز ملس و خوبیه و شیرینی و ترشی و سفتی و نرمی و همه چیزش "به هم در به است"! همه چی تمومه. یه چیزی تو مایه های ته دیگ زعفرونی!
4. احسن به شما بابت عکس خودکارهای دومی. درسته. این برند انگار از روی اون آلمانیه کپی کرده و خیلی شبیهشه؛ اما، اون یه چیز دیگه بود. این برند، ته خودکارش نسبتاً صاف و پَخه؛ اما، اون یکی، که دنبالشیم، گِرد و گنبدی بود. یادته؟
برندش اسمش یه چیزی تو مایه های "استدلر" بود؛ اما، این نبود.
و ای کاش از خودکارهای سه وجهی زیبابینی هم عکس یا نام پیدا می شد. خیلی دنبالشونم. سال هاست.
5. راستی، یه سؤال: شما فضولتاً با سرچ چه عبارتی به عکس این خودکارها رسیدید؟
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
امیر جان، در اپتدا بسیار سپاسگزارم برای اجرای دل انگیز شما از آهنگ "شب انتظار".
راستش مجموعه ی کارهای موسیقایی با اجرای شما را، در یک فولدر ویژه نگهداری میکنم،
و همیشه به آنها همانند یک آلبوم گوش فرا میدهم ... دست مریزاد، هنرتان جاودان باد!.
تقدیم به شما:
- درباره ی استاد مجید انتظامی، کاملن همدیدگاه هستم با شما. من فقط نظر کوچکم را،
درباره ی برخی ساختههای دهه ی هفتادی ایشان گفتم. کلن از همخوانی و یا سلوخوانی آوایی (یعنی بدون شعر)،
در موسیقیهای بیکلام خوشم نمیآید. چه مرد صدا در بیاورد و چه زن. در کل کاریست اضافی از دید کوچک من.
استاد مجید انتظامی، بیشمار آفرینه های باشکوه، در موسیقی فیلمهای دهه ی شصت دارند، سلامت باشند همیشه.
- پاستیل که خیلی خوشمزه هست، و بخوبی آنرا توصیف کردید ... من را زجر میدهید؟ (خنده)
باز امروز هم یادم رفت بخرم! ... حالا شما نمک به زخم من میپاشید با این شرح احوال پاستیلی؟ (خنده)
- خدمت شما بگم که، بله، خوب خوب یادم هست آن خودکارها را، انتهایشان کروی بود و ....
عکسهایی که تقدیم شد، کمی تا قسمتی نزدیک بودند به آنها و بجا گفتید که انگار کپی شده ی آن مدل اوریجینال هست.
همین مدلی که عکسش را بالاتر قرار دادم، خودم همیشه استفاده میکنم. در ضمن، شما با گفتن "استدلر"،
بگمانم زدید به هدف و مارک آن شش ضلعی ها، همین بوده است ... و دیگر اینکه، از استدلر، ببینید چه یافت شد:
(از این مدل خودکارهای استدلر، من در دوران دبیرستان استفاده میکردم، کیفیتشان هم بسیار عالی بود)
http://www.staedtler.com/en/
- اما در مورد آن سه ضلعی ها، اگر اشتباه نکنم، رنگ بدنه ی خودکار، نارنجی بود!، درسته؟،
و کلن چاقتر و بزرگتر از دیگر خودکارها بود کمی. لطفا ببینید این مدل زیر را، کمی تا قسمتی یادآور آن هست:
- خدمت شما بگم که، کلن هر چه را که لازم باشد، در بیشتر موارد به روسی مینویسم و بدنبالش میگردم،
و در قسمت عکسهای Google، همه ی واریانتها را نگاه میکنم و از داخلش آنچه که نزدیک بچشم هست را جدا میکنم.
تمام عکس های باکیفیتی را که میبینید، از همین راه پیدا میکنم، در هر موضوعی که باشد.
شما نیز زبان انگلیسی را میدانید و جستجویتان وقتی با آن زبان است، نتایج خوبی را شاهد هستیم.
مثلا همین در اپتدای صحبت خودکاری ما، که از دیروز آغاز شد، من نوشتم "шестигранная ручка" -
یعنی "خودکار شش ضلعی"، .... در ضمن، کلمه ی دوم که بعد از صفت قرار گرفته یعنی "Ручка"،
بجز "خودکار"، به معنی "دستگیره" نیز هست در زبان روسی: "ручка" - "روچکا"، ...
که با اضافه کردن صفت، مشخص میگردد که دستگیره ی درب هست، یا دستگیره ی پنجره، یا درب ماشین و ....
.
.
.
- خواهش میکنم، راستش همانگونه که گفتم، فایل "شب بیست و نهم"، یعنی همانی که همه جا هست،
و ما ۲ سال پیش نیز آنرا قرار دادیم با اندازه ی ۱۰۰ مگابایت، و همچنین فایل آخری در پست بالا،
نسخه ی کامل این فیلم هست که در میانه ی دهه ی هفتاد، یعنی با شروع بکار نمودن موسسه رسانههای تصویری،
فیلم VHS آن در ویدیو کلوپ ها بود و من آنزمان، شاید شما باورتان نشود، که هر هفته این فیلم را میگرفتم،
و پنجشنبه شب ها، با شوق فراوان نگاه میکردم. ... از سوی دیگر، موسسه ی "تصویر دنیا هنر" نیز،
در دهه ی گذشته،CD آنرا منتشر کرده که همانند فیلم ویدیو کلوپ ها، نسخه ی اصلی و کامل هست،
ما نیز آنرا قرار دادیم دو سال پیش در فروم، و همچنین دیروز هم، آخرین فایلی که قرار دادم، همان بود.
اما ماه گذشته، کانال محترم نمایش، این فیلم را برای اولین بار در ۲۴ سال گذشته، از تلویزیون پخش کرد!.
من فایل آنرا گرفته بودم، (همینی که دیروز در دو لینک فشرده با حجم ۵۰۰ مگابایت در فروم قرار گرفت)،
اما ندیده بودم دقیق، چرا که بخیالم گمان میکردم، تلویزیون هم آنرا کامل نشان داده. اما دیروز در کمال ناباوری دیدم،
که در این نسخه ی کانال "نمایش"، ۴-۵ دقیقه از فیلم، هرس و قیچی کاری شده است در حالی که،
در ویدیو کلوپها و سپس بر روی CD، این فیلم همیشه کامل بود. در ضمن، من این فیلم را در سینما ندیدم،
بلکه سبب آشنایی من با این فیلم خوش ساخت و قوی، ویدیو کلوپها در میانه ی دهه ی هفتاد بودند.
- خواهش میکنم امیر جان، انجام وظیفه هست، با کمال میل، سکانس کامل عروسی، تقدیم میگردد.
توضیح اینکه، از سکانس عروسی، کانال نمایش، نزدیک به ۲ دقیقه را حذف کرده، یعنی هر جا که ساز و آواز هست،
و همچنین این رقص بامزه را (خنده)، قیچی نموده است (این حذف ها، کاملن بی جا بوده!). از طرف دیگر،
آهنگ بزمی که برای اپتدای سکانس هست را، بجای شعر خواندن مطربها گذاشته و آنرا تکرار کرده تا صدایشان هم حتی شنیده نشود!.
از سوی دیگر، ۲ دقیقه هم در طول فیلم هرس کرده ... مثلن قسمتی که اسماعیل (رضا رویگری)،
با مادرش راجع به ازدواج مجدد صحبت میکند را کم کرده، چرا که او، صحبت از عقد موقت سه ماهه
و سپس تمدید آنرا بمیان میاورد. همچنین سکانس کوتاه بعدش را که در همین زمینه هست.(این حذف "نمایش"، کاملن درست و بجا بوده!).
(چقدر زشت است ازدواج مجدد و یا هر گونه عقد موقت یا رابطه ی آزاد، برای یک مردی که همسر دارد!)
و همچنین دو تک پلان، از عشوه آمدنهای خواهر عاطفه را حذف کرده است، یکی در اپتدای سکانس عروسی،
یعنی جایی که از بالای پشت بام نگاه میکند به داماد و "رویش را بر میگرداند"، ... و دیگری آنجا که فامیل اسماعیل،
عاطفه را خواستگاری میکند و خواهر عاطفه، عشوه ای ... میآید.
امیر جان، اگر این فیلم را ندیده اید، پیشنهاد میکنم که CD آنرا تهیه بفرمایید که هم کامل هست،
و هم کلن این فیلم، تمام رسم و رسومات ایرانی در دهههای ۴۰ و ۵۰ را، که مربوط به مجالس شادی و عروسی،
و همچنین عزاداری میشده، در خود همانند دانشنامه ای دارد و آنها را نشان میدهد. فیلمنامه اش هم همانند ساختارش قوی هست.
یاد حمید رخشانی را گرامی میداریم که نویسنده و کارگردان این فیلم، یعنی تنهاترین فیلم ترسناک تاریخ سینمای ایران بوده است.
سکانس عروسی در فیلم "شب بیست و نهم - ۱۳۶۷" / نویسنده و کارگردان: "زنده یاد حمید رخشانی":
(این فیلم در زمستان ۱۳۶۷ تولید شد، اما دو سال بعد، یعنی در ۱۳۶۹، اجازه ی اکران یافت!)
(در پخش تلویزونی این فیلم در کانال نمایش، از سکانس زیر، ۲ دقیقه قیچی شده است!)
http://s5.picofile.com/file/8110995076/Shabe_29_om_Sekanse_Arusi_1367_.rar.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. دوست عزیزم، "59"، نظر لطف شماست.
قابل شما رو نداشت.
2. نظرتون درباره ی سلوی روی موسیقی محترمه؛ اما، به نظر بنده اینجا هم سلو به مانند یه ساز عمل می کنه؛ درست شبیه به وقتی که، خواننده ای روی کاری می خونه و وکالش همین حالت رو داره.
فراموش نکنید که موسیقی "ترن" ایشون هم همین جوریه و شما می دونم که از اون کارش خوشتون می یاد. تبعیض قائل نشید، دیگه.
3. ینی هر روز مصرف می کنید؟
نه دیگه، واجب شد بنده به مدیریت آسایشگاه بگم که منو با شما هم اتاق کنن! این جوری بهتره! (خنده ی "بنجنسی"!)
4. ولی بنده در مورد نام برند "استدلر" خیلی مطمئن نیستم. اگه شما مطمئنید، امیدوارم با جستجوی بیشتر بهش برسیم.
در مورد نسل جدید "استدلر"ها؛ که، فرمودید در دبیرستان استفاده می کردید و ازشون عکس گذاشتید، کاملاً موافقم. کیفیت عالی ای داشتن و بسیار هم خوش دست بودن.
البته، هنوز هم هستن، با همون تیپ و کیفیت.
5. نه، نه. اون خودکارهای سه وجهی؛ همون طور که بالاتر هم اشاره کردم، اکثرشون آبی بودن؛ بخصوص، آبی آسمانی.
زردها و عکس ها یادم نمی یاد. نه. این ها هیچ شباهتی به اونایی که بنده مد نظرمه، ندارن. اینا اصلاً بدنه شون سه وجهی نیست.
اما، در مورد بزرگتر و چاق تر بودن از سایر خودکارها، درست اشاره کردید. عرض کردم خیلی هم بددست بودن و خیلی خوب تو انگشتای کوچیک ما جا نمی گرفتن و انگار برای آدم بزرگا بهتر بود. شاید هم نبود؛ چون، خیلی زود از دور خارج شدن.
6. خیلی ممنون که تجربیات جستجونو در اختیارم قرار دادید. بنده هم برای جستجوی خوکارهای نوع اول، به واژگانی مث old (قدیمی) و stripped (راه راه) و ball pen (خودکار) متوسل شدم؛ اما، تا به این لحظه جستجوهام فایده ای نداشته.
در مورد خودکارهای نوع دوم، لطف کنید "سه وجهی" رو هم به روسی سرچ کنید، ببینید چیزی عاید می شه یا نه.
7. چه جالب! هر هفته همون فیلم رو کرایه می کردید؟ من خودم اگه از فیلمی خوشم بیاد، نهایتاً سالی یه بار نیگاش می کنم و هرگز به دو بار در سال هم نمی رسه.
سلیقه س دیگه.
8. و باز هم ممنونم از شما؛ بخاطر، زحمتی که متحمل شدید و به درخواست بنده، از سکانس عروسی "شب بیست و نهم" فایل گذاشتید.
بله. دیدمش و می شد حدس زد که تنها دلیل حذفش، شباهت های بسیار نزدیک به فیلمفارسی ها بوده.
اما، در کل، این ها انگار بیماری ای به نام "حذف در هر بار پخش" دارن! حالا می خواد سریال باشه یا فیلم یا حتا کارتون!
انگار حذف نباشه، می میرن!
9. بنده این فیلم رو دیده م و ناگفته نماند خیلی هم ترسیده م؛ اما، همون طور که عرض کردم، باهاش خاطره ی نزدیکی نداشتم که بخوام نگهش دارم و آرشیوش کنم.
وگرنه، به قول شما فیلم قوی ایه و موسیقیش هم که ترس رو القا می کنه، بی نظیره. جا داره از شما بخاطر کات کردن یکی از بهترین تمای موسیقی این فیلم در چند پست بالاتر هم تشکر کنم. نداشتمش.
10. برای این که دست خالی نیومده باشم، یه عکس از پیام های بازرگانی اوایل دهه ی 70 دارم: "شکلات آیدین".
خیلی بی مزه بود؛ بخصوص، خنده های بچه ها؛ اما، الآن بعد از سال ها، دلم براش تنگ شده.
.........................................
11. همچنان منتظر حضور دوباره ی دوستان عزیز، "افشین"، "شروین"، "هایدی"، "استاکر" و سایر دوستان هستیم.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
arman نوشته است:با سلام و درود به همه دوستان عزیز
یک فیلمی تلویزیون دهه شصت پخش کرده که خاطرات مبهمی ازش دارم . امیدوارم دوستان یادشون بیاد ویا کمک کنند اسمشو پیدا کنیم
فیلم در ژانر علمی تخیلی بود . فضانوردی از زمین به سیاره ای که موجودات کاملا شبیه انسان داشت سفر می کند . ( شک دارم شاید هم مسافر ساکن ماه بود و به زمین سفر کرده بود !! ) مسئولین زمین اونو بدلایلی دستگیر می کنند . صحنه ای از فیلم که قشنگ یادم است اون فضانورد که فرار کرده و از داخل تاکسی به سیاره بزرگی نگاه می کنه از راننده سوال می کنه اون سیاره اسمش چیه ؟
ببخشید فقط همین تو خاطرم هست .
فيلم مورد نظر شما در انتهاي اسفند 63 با عنوان غريبه و تنها از كانال يك پخش شده و متاسفانه تكرار نشد و من هم در آرزوي ديدن مجدد اين فيلم هستم.
اين فيلم محصول1973 تلويزيون آمريكا است. خلاصه داستان ان به نقل از ماهنامه فيلم به اين شرح است:{فرمانده يك سفينه فضايي كه سفينه اش در فضا دچار سانحه اي مرموز شده ، در يك بيمارستان به هوش مي آيد . در آنجا در مييابد كه همقطارانش مرده اند و محيط بيمارستان به رغم ظاهر عادي و آرام ، خصوصيات عجيبي دارد. در فرار از بيمارستان در مييابد كه در سياره اي دور به نام "ترا" قرار دارد كه حكومت ديكتاتور مابانه اي مردم سياره را (كه خود و زندگي شان شباهت كامل و عجيبي با مردم زمين دارد) تحت انقياد گرفته است . يك دانشمند زن كه برادرش از مخالفان حكومت است و يك ناراضي به او كمك ميكنند كه بگريزد ولي هردو از پاي در مي آيند و فضا نورد هم به دنبال سرنوشت نامعلومي رهسپار مي شود}
در صحنه مورد نظر شما فضانورد كه هنوز فكر ميكند در زمين بسر مي برد داخل تاكسي متوجه ميشود كه دو ماه بزرگ در آسمان وجود دارد و پس از توضيح راننده در مييابد كه در سياره ديگري به سر مي برد .
لينك IMDB
http://www.imdb.com/title/tt0070742/?ref_=nm_flmg_act_124
لينك پوستر فيلم :
http://www.google.com/imgres?rlz=1C1GTPM_enIR542IR542&hl=en&biw=853&bih=619&tbm=isch&tbnid=gv_X_shHpmc6IM%3A&imgrefurl=http%3A%2F%2Fen.wikipedia.org%2Fwiki%2FThe_Stranger_(1973_film)&docid=qEWf10psLv1SAM&imgurl=http%3A%2F%2Fupload.wikimedia.org%2Fwikipedia%2Fen%2Fb%2Fb3%2FThe_Stranger_1973_VHS_Cover.jpg&w=273&h=500&ei=F-LoUtmRBsz0oAS-4IKADQ&zoom=1&ved=0CFQQhBwwAA&iact=rc&dur=976&page=1&start=0&ndsp=13
ASDALIREZA105- تعداد پستها : 9
Join date : 2013-02-27
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
ASDALIREZA105 نوشته است:arman نوشته است:با سلام و درود به همه دوستان عزیز
یک فیلمی تلویزیون دهه شصت پخش کرده که خاطرات مبهمی ازش دارم . امیدوارم دوستان یادشون بیاد ویا کمک کنند اسمشو پیدا کنیم
فیلم در ژانر علمی تخیلی بود . فضانوردی از زمین به سیاره ای که موجودات کاملا شبیه انسان داشت سفر می کند . ( شک دارم شاید هم مسافر ساکن ماه بود و به زمین سفر کرده بود !! ) مسئولین زمین اونو بدلایلی دستگیر می کنند . صحنه ای از فیلم که قشنگ یادم است اون فضانورد که فرار کرده و از داخل تاکسی به سیاره بزرگی نگاه می کنه از راننده سوال می کنه اون سیاره اسمش چیه ؟
ببخشید فقط همین تو خاطرم هست .
فيلم مورد نظر شما در انتهاي اسفند 63 با عنوان غريبه و تنها از كانال يك پخش شده و متاسفانه تكرار نشد و من هم در آرزوي ديدن مجدد اين فيلم هستم.
اين فيلم محصول1973 تلويزيون آمريكا است. خلاصه داستان ان به نقل از ماهنامه فيلم به اين شرح است:{فرمانده يك سفينه فضايي كه سفينه اش در فضا دچار سانحه اي مرموز شده ، در يك بيمارستان به هوش مي آيد . در آنجا در مييابد كه همقطارانش مرده اند و محيط بيمارستان به رغم ظاهر عادي و آرام ، خصوصيات عجيبي دارد. در فرار از بيمارستان در مييابد كه در سياره اي دور به نام "ترا" قرار دارد كه حكومت ديكتاتور مابانه اي مردم سياره را (كه خود و زندگي شان شباهت كامل و عجيبي با مردم زمين دارد) تحت انقياد گرفته است . يك دانشمند زن كه برادرش از مخالفان حكومت است و يك ناراضي به او كمك ميكنند كه بگريزد ولي هردو از پاي در مي آيند و فضا نورد هم به دنبال سرنوشت نامعلومي رهسپار مي شود}
در صحنه مورد نظر شما فضانورد كه هنوز فكر ميكند در زمين بسر مي برد داخل تاكسي متوجه ميشود كه دو ماه بزرگ در آسمان وجود دارد و پس از توضيح راننده در مييابد كه در سياره ديگري به سر مي برد .
لينك IMDB
http://www.imdb.com/title/tt0070742/?ref_=nm_flmg_act_124
لينك پوستر فيلم :
http://www.google.com/imgres?rlz=1C1GTPM_enIR542IR542&hl=en&biw=853&bih=619&tbm=isch&tbnid=gv_X_shHpmc6IM%3A&imgrefurl=http%3A%2F%2Fen.wikipedia.org%2Fwiki%2FThe_Stranger_(1973_film)&docid=qEWf10psLv1SAM&imgurl=http%3A%2F%2Fupload.wikimedia.org%2Fwikipedia%2Fen%2Fb%2Fb3%2FThe_Stranger_1973_VHS_Cover.jpg&w=273&h=500&ei=F-LoUtmRBsz0oAS-4IKADQ&zoom=1&ved=0CFQQhBwwAA&iact=rc&dur=976&page=1&start=0&ndsp=13
جنابASDALIREZA105، با درود خدمت شما و جناب آرمان. سپاسگزارم برای توضیحات خوب،
و شفاف سازی که درباره ی این فیلم داشتید. نسخه ی کامل آن در سایت ی.و.ت.و... موجود میباشد.
اگر هم لازم هست، بفرمائید تا با اندازه ی مناسب، در فروم رویایی قرار گیرد. سلامت باشید.
.
.
.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
- امیر جان با درود. عکس دکمه ی قابلمه ای بسیار خاطره انگیز بود. با این دکمهها بزرگ شدیم (لبخند).
من هم خیلی گشتم با زبان روسی برای آن اسباب بازی ها که فرمودید، اما راستش به نتیجه ای نرسیدم.
اما وقتی داشتم این نوع دکمه را نگاه میکردم، یک مورد دیگر به برکت صحبت شما پیدا شد، که برای خودم جالب بود.
در زبان روسی به این دکمههای قابلمه ای میگویند دکمه ی چفت و بست دار. از اینرو در زمان جستجو،
وارد چفت و بستهای صنعتی و ... نیز شدم، در این بین، "اتصالهای فلزی" نیز تصویرشان قرار داشت.
چیزهایی که درست همانند جاسوییچیهای دهه ی شصت هستند!. ما هم این مدل فلزی را داشتیم برای جاکلیدی،
و هم مدل پلاستیکی اش بود که همگی آنها از قلاب جای کمربند روی شلوار مردانه، آویزان میشدند.
حتما یادتان هست که چندی پیش، صحبت این جاکلیدیها شده بود، و اکنون ناخواسته، عکسشان هم پیدا شد:
- ممنون هستم برای لینک اجرای جدید آهنگ آقای حکایتی. بهرام دهقانیار، ملودیهای زیبایی را ساخته است.
راستش در این اجرا، از سازبندی و تنظیم آن خیلی خوشم آمد. اما وکال خوانی و کر آن، چنگی به دلم نزد.
بیست میلیون نفر!، در گروه کر آن هستند، اما صدایی در نمیآید. خیلی ممنون هستم که معرفی کردید،
چرا که هم خود آهنگ زیباست، و هم این تنظیم دلنشین بود.
- بله، موسیقی "ترن" شاهکار است. اما آنجا این آواخوانی، با سیلابهای کوتاه انجام میشود،
و داستانسرایی و شلوغ کاری ندارد. یعنی همانطور که گفتید، سلوی گروهی، به مانند یک ساز عمل میکند.
- راستش، "هر روز" به آن فکر میکنم (لبخند)، اما مصرفش سالی دو - سه بار بیشتر نیست.
اینقدر هزینهها بالا میرود که دیگر به خیلی چیزها تنها باید اندیشید تا اینکه از نزدیک دیدشان.
این پاستلهای خرسی، مارک اصلی و خوبش، آلمانی هست با نام "Haribo Goldbären" - "هاریبو خرس طلایی".
خود پاستل ژله ای هم به آلمانی میشود "Gummibärchen".
بر روی بسته ی پاستیل هاریبو، از زبان خرس طلایی برای برند و مارکشان نوشته شده:
"اوریجینال از سال ۱۹۲۲" ... همچنین در دو نوار نارنجی و قرمز رنگ، بعنوان شعار تبلیغاتی نوشته اند:
"هاریبو شاد کننده ی کودکان ... و همچنین بزرگسالان". / ... کیفیتش حرف ندارد، اما قیمتش .... (لبخند).
هیچ مارکی تابحال در هیچ جای دنیا نتوانسته که چنین پاستیلهای خوشمزه ای را همانند هاریبو تولید کند.
به هر حال، هاریبو ۹۲ سال است که سابقه ی تولید دارد و حتما فرمول ویژهای برای محصولاتش دارد!.
(دیدن این فایل کوتاه تصویری، به علاقمندان پاستیل هاریبو توصیه نمیگردد ... لبخند)
http://s5.picofile.com/file/8111050750/Haribo_Goldberen.rar.html
- امیر جان، من خودکار سه وجهی را هم گشتم همین دیروز و پریروز به زبان روسی،
اما مورد خاصی پیدا نشد. تنها چند عکس معمولی هست. خودکاری که فرمودید را متوجه شدم.
امیدوارم که به آن برسیم. اما آن خودکارهای نارنجی که گفته شد را هم، خیلی مشتاقم تا عکسش را ببینم.
کلا از بیک بزرگتر بود، درب بالایی اش سرمه ای رنگ بود و بدنه اش نارنجی. شکل ظاهری آن،
کمی تا قسمتی، شلوار سندباد را بیاد میآورد (خنده). عمرش هم طولانی بود، اصلا تمام نمیشد (خنده).
- خواهش میکنم. بسیار خرسندم که فایل سکانس عروسی و لینک موسیقی شب بیست و نهم،
مورد توجه شما قرار گرفت .... بله، من همیشه خیلی رفت و آمد داشتم به ویدیو کلوپ محل (لبخند).
- چه خوب که ما مدتهاست، بخش بیزینس فروم را راه اندازی کردیم. عکس این تیزر تبلیغاتی جالب بود.
و همانگونه که گفتید، این خاطرات هستند که مهم و ماندگار میشوند. ما آن سالها هیچ نداشتیم،
جز دو کانال تلویزیونی ... و به همان نسبت، تمام برنامههایش برایمان جذاب بود،
حتی آن برفک شبانه، که امید برنامههای فردایش بود .... سلامت باشید.
.
.
.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الأربعاء يناير 29, 2014 1:07 pm ، و در مجموع 3 بار ويرايش شده است.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:
- امیر جان با درود. عکس دکمه ی قابلمه ای بسیار خاطره انگیز بود. با این دکمهها بزرگ شدیم (لبخند).
من هم خیلی گشتم با زبان روسی برای آن اسباب بازی ها که فرمودید، اما راستش به نتیجه ای نرسیدم.
اما وقتی داشتم این نوع دکمه را نگاه میکردم، یک مورد دیگر به برکت صحبت شما پیدا شد، که برای خودم جالب بود.
در زبان روسی به این دکمههای قابلمه ای میگویند دکمه ی چفت و بست دار. از اینرو در زمان جستجو،
وارد چفت و بستهای صنعتی و ... نیز شدم، در این بین، "اتصالهای فلزی" نیز تصویرشان قرار داشت.
چیزهایی که درست همانند جاسوییچیهای دهه ی شصت هستند!. ما هم این مدل فلزی را داشتیم برای جاکلیدی،
و هم مدل پلاستیکی اش بود که همگی آنها، از روی شلوار مرادنه به قلاب جای کمربند آویزان میشدند.
حتما یادتان هست که چندی پیش، صحبت این جاکلیدیها شده بود، و اکنون ناخواسته، عکسشان هم پیدا شد:
- ممنون هستم برای لینک اجرای جدید آهنگ آقای حکایتی. بهرام دهقانیار، ملودیهای زیبایی را ساخته است.
راستش در این اجرا، از سازبندی و تنظیم آن خیلی خوشم آمد. اما وکال خوانی و کر آن، چنگی به دلم نزد.
بیست میلیون نفر!، در گروه کر آن هستند، اما صدایی در نمیآید. خیلی ممنون هستم که معرفی کردید،
چرا که هم خود آهنگ زیباست، و هم این تنظیم دلنشین بود.
- بله، موسیقی "ترن" شاهکار است. اما آنجا این آواخوانی، با سیلابهای کوتاه انجام میشود،
و داستانسرایی و شلوغ کاری ندارد. یعنی همانطور که گفتید، سلوی گروهی، به مانند یک ساز عمل میکند.
- راستش، "هر روز" به آن فکر میکنم (لبخند)، اما مصرفش سالی دو - سه بار بیشتر نیست.
اینقدر هزینهها بالا میرود که دیگر به خیلی چیزها تنها باید اندیشید تا اینکه از نزدیک دیدشان.
این پاستلهای خرسی، مارک اصلی و خوبش، آلمانی هست با نام "Haribo Goldbären" - "هاریبو خرس طلایی".
خود پاستل ژله ای هم به آلمانی میشود "Gummibärchen".
بر روی بسته ی پاستیل هاریبو، از زبان خرس طلایی برای برند و مارکشان نوشته شده:
"اوریجینال از سال ۱۹۲۲" ... همچنین در دو نوار نارنجی و قرمز رنگ، بعنوان شعار تبلیغاتی نوشته اند:
"هاریبو شاد کننده ی کودکان ... و همچنین بزرگسالان". / ... کیفیتش حرف ندارد، اما قیمتش .... (لبخند).
هیچ مارکی تابحال در هیچ جای دنیا نتوانسته که چنین پاستیلهای خوشمزه ای را همانند هاریبو تولید کند.
به هر حال، هاریبو ۹۲ سال است که سابقه ی تولید دارد و حتما فرمول ویژهای برای محصولاتش دارد!.
(دیدن این فایل کوتاه تصویری، به علاقمندان پاستیل هاریبو توصیه نمیگردد ... لبخند)
http://s5.picofile.com/file/8111050750/Haribo_Goldberen.rar.html
- امیر جان، من خودکار سه وجهی را هم گشتم همین دیروز و پریروز به زبان روسی،
اما مورد خاصی پیدا نشد. تنها چند عکس معمولی هست. خودکاری که فرمودید را متوجه شدم.
امیدوارم که به آن برسیم. اما آن خودکارهای نارنجی که گفته شد را هم، خیلی مشتاقم تا عکسش را ببینم.
کلا از بیک بزرگتر بود، درب بالایی اش سرمه ای رنگ بود و بدنه اش نارنجی. شکل ظاهری آن،
کمی تا قسمتی، شلوار سندباد را بیاد میآورد (خنده). عمرش هم طولانی بود، اصلا تمام نمیشد (خنده).
- خواهش میکنم. بسیار خرسندم که فایل سکانس عروسی و لینک موسیقی شب بیست و نهم،
مورد توجه شما قرار گرفت .... بله، من همیشه خیلی رفت و آمد داشتم به ویدیو کلوپ محل (لبخند).
- چه خوب که ما مدتهاست، بخش بیزینس فروم را راه اندازی کردیم. عکس این تیزر تبلیغاتی جالب بود.
و همانگونه که گفتید، این خاطرات هستند که مهم و ماندگار میشوند. ما آن سالها هیچ نداشتیم،
جز دو کانال تلویزونی ... و به همان نسبت، تمام برنامههایش برایمان جذاب بود،
حتی آن برفک شبانه، که امید برنامههای فردایش بود .... سلامت باشید.
.
.
.
1. دقیقاً همین طوره!
2. بله. اتفاقاً در مشهد هم به این دکمه ها "چِفتی" یا "جُفتی" می گن. "چفتی" بر وزن "امشی"؛ چون، به قول شما خوب چفت و بست می شن و "جفتی" بر وزن "مفتی"؛ شاید چون، دو تایی هستن!
اما، من می دونستم که این ها تو پایتخت باید یه اسم دیگه داشته باشن. از این رو از دوست عزیزی اسمشو پرسیدم و با کشف این مهم، به اون عکس ها رسیدم. انگلیسیش هم که می شه press stud.
3. وای، چه عکس های خوب و جالبی از جاکلیدی ها (جاسوییچی) گذاشتید. اینو نوشتم، داغ دلم تازه شد؛ چون، یاد "پدر مجرد" و "شوییچی" افتادم!
چقدر هم خز و خیل بودن اینا؛ بخصوص، پلاستیکی هاش آخر خز بود! یادمه دورنگ هم می زدن و هیچ کدوم از رنگ ها با هم هارمونی و کنتراست نداشت؛ شما که خودتون استادید، باید یادتون باشه.
اما، این حرف ها از ذوق من از دیدن عکس ها ذره ای کم نمی کنه، ها.
4. خواهش می کنم. خوشحالم که خوشتون اومد. آره. تنظیم زیبا و عالی ای داشت و خواننده ی دختره هم بدک نیست؛ اما، به قول شما گروه کرش الکیه.
5. هیچ وقت از شنیدن "ترن" خسته نمی شم و هر وقت می شنوم، دوس دارم بلند شم و ورزش کنم. پر از انرژی می کنه این اثر آدمو!
6. خیلی ممنون از این که اسم اریجینال و برند پاستیل های خرسی رو گذاشتید.
گفتم "پاستیل خرسی" یاد "شوخی کردم" (دی وی دی دوم) "مهران مدیری" افتادم.
راستش، تو نوشته های قبلی شما، برداشتم این بود که جنابعالی از این کار "مهران مدیری" هم خوشتون نیومده؛ اما، من بی نهایت باهاش ارتباط برقرار کردم و هر 10 دقیقه ای ازش نبود که از ته دل نخندم.
"مدیری" بعد از تجربه ی دو کار بسیار لوس و مبتذل و بی سر و ته به نام های "قهوه ی تلخ" و "ویلای من" و بعد از این که دید "خنده بازار" داره غوغا می کنه، به این نتیجه رسید که مث "ساعت خوش" و کارهای قدیمی ترش آیتمی کار کنه. به نظر من نتیجه، عالی از آب دراومده و این که خود "مدیری" هم تو بعضی آیتم ها هست رو، خیلی دوس دارم.
با آیتم "مهران غفوریان"؛ که، تو بنده، خیلی حال می کنم. "اخبار"ش عالیه. "آگهی های بازرگانی"ش ریشخند بزرگیه به آگهی ها. "نقد فیلم" دی وی دی 1شو دیدید؟ بی نظیره. ظرف ("آرش نوذری") آخرشه:
خلاسه، به نظر من "شوخی کردم" بعد از سال ها می تونه "مهران مدیری" رو دوباره به اوج برسونه. من که بی صبرانه منتظر ادامه ی کارهاشم و دوس ندارم این کارش حالا حالاها تموم شه.
خوبی کار کردن آیتمی اینه که شخصیت ها و داستان، تکراری و ملال آور نمی شه و دست نویسنده ها کاملاً بازه.
7. با این که بیماران قلبی رو از دیدن اون فایل ویدئویی منع کردید، بنده نافرمانی و به عنوان اولین نفر، فایل رو دانلود کردم.
این POV بودنش به آدم القا می کنه که الآنه یکیو بذاره تو دهنش، شیرین کام شه!
خلاصه، اگه امشب تو آسایشگاه کارم به آی سی یو و سی سی یو کشید، مقصر شمایید!
8. در مورد خودکارها، ممنونم. این "شلوار سندبادی" رو خوب اومدید!
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
امیر جان، من بیش از یک ساعت بود که پشت درب فروم، در سرما ایستاده بودم چرا که،
وقتی پست بالا را قرار دادم، دیدم که کلمه ی "مردانه (در بالای متن)" و "تلویزیونی (در انتهای متن)"،
درست در فارسی نویس تایپ نشدند، اما تا آمدم آنها را ویرایش و جایگزین کنم، دیگر سایت باز نشد که نشد!.
فقط هم فروم باز نمیشد ها، اینترنت سر جایش بود و هست خوشبختانه، ....خلاصه اکنون در این هوای منفی ۲۰،
یک ساعتی تلاش کردم تا سرانجام سایت رویایی ما باز شد. دلمان میگیرد اگر حتی یک ساعت به هر دلیلی،
انجمن رویایی در دسترس نباشد. این هست که اکنون خشنود هستم.
- من خودم خیلی ذوق کردم برای این جاکلیدی ها، ... خنده .... شویچی هم که دیگر دست نیافتنیست ....
- ممنون هستم برای تمامی نکاتی که مطرح ساختید امیر جان.
راستش من با تمام احترامی که برای دیدگاه شما قایل هستم و خوشحال هم هستم که به دل شما نشسته،
اما با این "شوخی کردم"، هیچ ارتباطی برقرار نکردم، سلیقه هست دیگر .... پس به احترام شما،
صحبتی راجع به آن نمیکنم. خیلی هم خرسند هستم که دیدن آن مورد توجه شما قرار گرفته.
کلن ما همگی چون فیلمباز حرفه ای هستیم، وقتی کسی از کاری خوشش میآید،
همه انگار خشنود میشوند. مهم این است که از تماشای آن لذت میبرید.
- خیلی هوس انگیز هست این ویدیوی پاستیل ها ... من خودم زجر کشیدم وقتی دیدم آنرا (خنده).
شلوار سندباد شاهد این عشق ما به پاستیل هاریبو هست ... خدا آلمانی را حفظ کند.
شما ببینید که این آلمان، چقدر نقش سازنده دارد در دنیا!. خودروهایش، وسایل الکترونیکی و صنعتی اش،
خوراکی هایش، یعنی همین پاستیل هاریبو و همچنین مارک غول پیکری چون "Kinder".
معنی "کیندر" را هم بهتر میدانید که میشود: "بچه ها". در ضمن "کیندر" هم پاستیل تولید میکند (عکس در پایین)،
اما کیفیتش خشک است و قابل مقایسه با هاریبو اصلا نیست!. "کیندر" در زمینه ی شکلات حرف اول را میزند.
پاستیل فقط "هاریبو" و شکلات فقط "کیندر". (بروم و درصد حاصل از تبلیغ کردنم را، از این کمپانیها بگیرم! ... لبخند)
.
.
.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. ای بابا، خیلی سخت نمی گرفتید تو این هوا!
2. نظر لطف شماست؛ اما، باز هم متعجبم که از "شوخی کردم" خوشتون نیومده. اون سال ها از "ساعت خوش" چی؟ خوشتون می یومد یا نه؟
3. آلمان در زمینه ی اتومبیل و پاستیل بی نظیره و تا حدی (به همراه ایتالیا، البت) لوازم خانگی؛ اما، تو شکلات به نظر من ترکیه حرف اولو می زنه؛ گرچه، شکلات های "کیندر" رو هم دوس داشتم؛ اما، شکلاتای ترکی + "کیت کت"؛ که، صد البته آلمانی نیست، یه چیز دیگه ن.
با این حال، ممنونم از شما بخاطر اطلاعات و عکسای جذابتون.
2. نظر لطف شماست؛ اما، باز هم متعجبم که از "شوخی کردم" خوشتون نیومده. اون سال ها از "ساعت خوش" چی؟ خوشتون می یومد یا نه؟
3. آلمان در زمینه ی اتومبیل و پاستیل بی نظیره و تا حدی (به همراه ایتالیا، البت) لوازم خانگی؛ اما، تو شکلات به نظر من ترکیه حرف اولو می زنه؛ گرچه، شکلات های "کیندر" رو هم دوس داشتم؛ اما، شکلاتای ترکی + "کیت کت"؛ که، صد البته آلمانی نیست، یه چیز دیگه ن.
با این حال، ممنونم از شما بخاطر اطلاعات و عکسای جذابتون.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
- بله امیر جان، ساعت خوش که جایش روی چشم بود و هست.
پنج ماه پیش، پستی همراه با خاطره تقدیم شد با نام "ساعتی خوش در سینما".
آنجا مراتب علاقه ی خود را نسبت به این مجموعه تکرار نشدنی،
و همچنین "آن مهران مدیری" و "گروه آنزمانش"، بیان داشتم بطور کامل:
(ساعتی خوش در سینما)
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t24p220-topic
اما با این "شوخی کردم"، هیچ ارتباطی برقرار نکردم. یعنی از دید کوچک من،
انگار پس از ۲۰ سال، مهران مدیری، از روی ساعت خوش خودش،
آمده و یک کپی درجه ی سه و حتی چهار ساخته. من رو ببخشید که دیدگاه کوچکم اینگونه هست.
.
.
.
نزدیک به سه سال پیش که افتخار عضویت رسمی در فروم رویایی را پیدا کردم،
یک پست در مورد سریال "اسکیپی" بهمراه کلیپ تصویری تقدیم شده بود،
اما یک نکته از قلم افتاده بود که اکنون یادآوری میگردد. کلن این سریال،
قیچی کاریهایش بسیار کم بود، چرا که موضوع آن پاک و پاکیزه بود.
یک پرسوناژی داشت که در دوبله ی فارسی ما، با نام "عمه خانم" نشان داده میشد.
بگمانم ایشان در اصل دوست پدر آن پسر بود. جالب اینجاست که در یکی از قسمتها،
این عمه خانم رفته بود در دریاچه ای که در پارک جنگلی قرار داشت، برای شنا و آبتنی ....
این سکانس کار، پر از هرس و چسب کاری نماهایش شده بود، بدین ترتیب که صدای عمه جان میآمد،
اما بجایش دائمن تخته سنگ و ابر و آسمان را نشان میدادند، البته یکی دو پلان از دستشان در رفته بود،
و عمه خانم در آب نشان داده میشد. امروز دیدم که کانال محترم "تماشا"، پخش این سریال را آغاز کرده،
و از غذای روزگار (خنده)، در پیش نمایش قبل از تیتراژ، عکس عمه خانم را اول از همه قرار داده!.
به هر حال، پدر آن آقا پسر که دوست اسکیپی بود، مجرد بود و عمه خانم بگمانم دوستش بود.
هیچ اشکالی هم نداشته، شاید این دوستی ایشان، بعدا به ازدواج کشیده شده، کسی چه میداند...(خنده).
(عمه ی دوست اسکیپی):
--------------------------
پی نوشت:
- اکنون در بازبینی اولین قسمت اسکیپی که امروز از "تماشا" پخش شده است،
در کمال تعجب دیدم که همان قسمت را نشان دادند که عمه خانم شنا میکرد و داشت غرق میشد!.
انگار پرتاب شدم به ۲۰ سال پیش .... همان کادرها، همان قیچی و چسب کاریها ...
.
.
.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الأربعاء يناير 29, 2014 6:02 pm ، و در مجموع 2 بار ويرايش شده است.
صفحه 24 از 40 • 1 ... 13 ... 23, 24, 25 ... 32 ... 40
مواضيع مماثلة
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
صفحه 24 از 40
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد