فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
+34
stalker
Milassyui
aghaghi
S@M
arman
alimontaz
Heidii
Mihakralj
volant
slevin(HAMID
keyvanmoeini
abnbat
SMAM
jasonbourne
پل کوچولو
ASDALIREZA105
erfan
ramin
edo
Clover
Heidi
sahra_7
Negin 2
Indiana Jones
mehrnaz_sadeghi86
Ishpateka
fazel1994
afsoon520
ahmad1300mo
Emiliano
kazvash
faridonline
babak
59
38 مشترك
صفحه 9 از 40
صفحه 9 از 40 • 1 ... 6 ... 8, 9, 10 ... 24 ... 40
صدای کلاغ های تهرون در زمستان های برفی
سلام مجدد
زمستان های برفی تهران در آن سالهای قدیمی را هنوز بیاد دارم. سکوتی که حین بارش برف بوجود می آمد و اینکه پس از آن همه جا یکدست سفیدپوش شده بود و کلاغ ها در سکوت و سکون زمستان برفی آواز می خواندند و این سکوت را به سخره می گرفتند. چندی پیش فیلم بانو اثر داریوش مهرجویی را تماشا میکردم. نمیدانم لوکیشن فیلمبرداری کجا بوده اما حدس میزنم حوالی الهیه و تجریش بوده باشد. محله هایی که از آنها خاطره دارم. دلم برای این فضاها تنگ شده بود و دیدم آقای مهرجویی بخوبی آن را تصویر کرده و صدای این محیط را ثبت و ضبط نموده. چند اسلاید از فیلم را چیده ام که شما هم در این خاطرات من سهیم شوید. حیف که دیگر این خانه ها و باغهای بزرگ و کوچه های خلوت ولی امنشان وجود خارجی ندارند و فقط و فقط شلوغی هست و ترافیک و ماشین و آپارتمان های سر به فلک کشیده. تماشا کنید:
ارادتمند
افشینزمستان های برفی تهران در آن سالهای قدیمی را هنوز بیاد دارم. سکوتی که حین بارش برف بوجود می آمد و اینکه پس از آن همه جا یکدست سفیدپوش شده بود و کلاغ ها در سکوت و سکون زمستان برفی آواز می خواندند و این سکوت را به سخره می گرفتند. چندی پیش فیلم بانو اثر داریوش مهرجویی را تماشا میکردم. نمیدانم لوکیشن فیلمبرداری کجا بوده اما حدس میزنم حوالی الهیه و تجریش بوده باشد. محله هایی که از آنها خاطره دارم. دلم برای این فضاها تنگ شده بود و دیدم آقای مهرجویی بخوبی آن را تصویر کرده و صدای این محیط را ثبت و ضبط نموده. چند اسلاید از فیلم را چیده ام که شما هم در این خاطرات من سهیم شوید. حیف که دیگر این خانه ها و باغهای بزرگ و کوچه های خلوت ولی امنشان وجود خارجی ندارند و فقط و فقط شلوغی هست و ترافیک و ماشین و آپارتمان های سر به فلک کشیده. تماشا کنید:
ارادتمند
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
خدمت افشین خان گرامی:
دلشاد شدیم با این دو پست آخر شما.
بویژه با "صدای کلاغ های تهرون در زمستان های برفی"
و آن توصیف بسیار یادمانه سرشتی که نوشتید و با خواندنش،
جان به پرواز روزهای رفته در میاید.
براستی، هر آنچه از دل براید، بر دل هم مینشیند.
کادرهای فیلم هم، بجا و خاطره انگیز انتخاب شدند.
البته از شما، انتظاری جز این نبوده و نیست.
سلامت باشی.
---------------------------------
غریبه - ۱۳۶۶
کارگردان: رحمان رضایی
فیلمنامه نویس: نعمت شاه قدمی، رحمان رضایی
مدیر فیلمبرداری: رضا بانكی
موسیقی: ناصر چشم آذر
سرپرست گويندگان: جلال مقامی
بازیگران: مهدی هاشمی، اکبر عبدی، محبوبه بیات،
رضا رویگری، کتایون ریاحی، حسین شهاب،
زنده یادان حسین کسبیان و سروش خلیلی
سال ساخت: ۱۳۶۶
یادداشت: این فیلم نیز بارها در دهه شصت، پنجشنبه شبها در ساعت ٩،
از کانال دو پخش میشد. ساختار خوب و استوارش، به برکت کارگردانی مناسب
و بازیهای ملموس بازیگران هنرمند سینمای ایران،
هنوز هم از پس سالیان دراز، آنرا همانند زمان ساخت و اکران،
تازه و جذاب برای تماشا نگاه داشته است.
براستی کجا رفت سینمای ماهرانه ی شصت؟.
فیلم کامل "غریبه - ۱۳۶۶" در یک فایل فشرده:
http://www.4shared.com/rar/gC0-toNS/Gharibeh-1366.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
کاظم هژیر آزاد
کاظم هژیر آزاد در سال ۱۳۲۹ در تهران به دنیا آمد. او در سال آخر دبیرستان،
یعنی تابستان سال ۱۳۴۸ برای فرا گرفتن هنر بازیگری، به هنرکده آزاد هنرپیشگی " آناهیتا " رفت
و شیوه استانیسلافسکی را زیر نظر استاد مصطفی اسکویی آموزش دید و در چندین نمایش صحنه ای
و تلویزیونی با گروه آناهیتا بازی کرد. برای اولين بار تصويرش از تلويزيون ملی ايران
در نوروز ۱۳۵۱ پخش شد. پس از خدمت سربازی، ۲۳ سال كارمند وزارت راه در قسمت فنی شد،
اما چون نمی توانست از بازيگری دست بكشد، بازی در تئاتر، تلويزيون و سينما را
در برنامه ی اصلی زندگی اش قرار داد و با گروه های مختلف همکاری کرد
که این همکاریها هنوز ادامه دارد. بقلم هژیر آزاد، یک نمایش تک پرده ای به نام " سوسنگرد"،
و نیز یک نمایش دیگر، در مورد پشت صحنه تئاتر، و یک مجموعه داستان به نام " کیف"
به چاپ رسیده است. از او همچنین در مورد نقد تئاتر و مسائل مربوط به صنف تئاتر،
نوشتههایی، در روزنامه های فرهنگی و سینمایی به انتشار رسیده است.
وی هم اکنون، عضو هیئت مدیره انجمن بازیگران و همچنین عضو هیات مدیره خانه تئاتر میباشد.
(از "ویکیپدیا" و "سوره سینما" با کمی ویرایش)
----------------------------
در دنیای پر هیاهوی بازیگری هستند هنرپیشگانی که هیچگاه،
عکسشان بر روی مجله های گلاسه چاپ و نامشان در نشریه های زرد نوشته نمیشود
اما با اینحال در کار و حرفه ی خود که همان عرصه ی نمایش باشد،
آرام و پیوسته و با شیوه ای دانش گونه و البته سرشت وار به تکاپو ادامه میدهند.
کاظم هژیر آزاد یکی از هنرمندانیست که ویژه گیهای یاد شده را داراست و در کنار هنر نمایش،
با ادبیات و دنیای نویسندگی نیز، پیمانی دیرین دارد. با آرزوی کامیابی های بیشتر برای ایشان.
سه عکس دهه ی شصتی و خاطره انگیز زیر،
برگرفته از سایت رسمی ایشان میباشد که تقدیم میگردند:
www.kazemhajirazad.net
.
.
.
"حلبچه ( شاید وقتی دیگر )" - انتهای دهه ی شصت
براساس بمباران شیمیایی حلبچه توسط صدام حسین.
در نقش خبرنگار خارجی / کارگردان :رضا سماواتی.
.
.
.
سریال " آلبوم خانوادگی - ١٣٦٩ "
کارگردان: محمد رحمانیان.
.
.
.
سریال " آینه (اپیزود: تبل توخالی) - ١٣٧٠ "
بهمراه هنرمند گرامی "اسماعیل محرابی" / کارگردان: فریدون فرهودی.
.
.
.
----------------------------
فیلم سینمایی قافله، از ساخته های کارگردان سبک حادثه ای سینمای ایران "مجید جوانمرد"،
با بازی "جمشید هاشم پور"، "کتایون ریاحی" و "کاظم هژیر آزاد (در نقش آروس)"،
برای این نوبت در نظر گرفته شده است که محصول ۱۳۷۱ میباشد. تقدیم به دوستان گرامی.
فیلم سینمایی "قافله -۱۳۷۱" در یک فایل فشرده:
http://www.4shared.com/rar/XrAowoqV/Ghafele-1371.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. سلام.
2. نوروز سال 86 شبکه ی یک در اقدامی جالب برنامه ای پخش می کرد به نام "بهارستان"؛ که، حالا جزئی از خاطره هامون شده.
3. این هم بخشی از این برنامه با اجرای هنرمند محبوب من:
http://s3.picofile.com/file/7889594301/Baharestan.rar.html
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
ساعتی خوش در سینما
در بهمن ماه ۱۳۷۲، طنز تلویزیونی ایران با دگرگونی قابل توجهی مواجه گشت.
گروهی از جوانان تازه نفس و خوش استعداد به سرپرستی مهران مدیری،
مجموعه ی نوگرایانه و قابل توجهی با نام "پرواز ۵۷" را برای شبکه سه کار کردند که تا قبل از آن،
هیچ نمونه ی دیگر و مشابهی از دیدگاه سبک هنر فکاهی و شیوه ی عرضه ی آن به مخاطب تلویزیون،
ساخته نشده بود. کمی بیش از یک ماه بعد، یعنی در نوروز ۱۳۷۳ بود که همین گروه هنری،
رکورد قبلی خود را با مجموعه ی تکرار نشدنی "ساعت خوش" شکست و اینبار بگونهای با شهامت تر،
موج نوی طنز را در تلویزیون ایران بخروش درآورد. شوخی با هنرمندان باسابقه و برنامه های
اسم و رسم دار تلویزیون، ساخت آیتمهای کوتاه ژرف نگر و ارزشمند فکاهی و همچنین
استفاده از موسیقی پر نشاط و نشان دادن خوانندگان مطرح پاپ آنزمان همچون "مهدی سپهر" و "عباس بهادری"
در حالی که با هدفونی بر گوش، ترانههایشان را در استودیوی ضبط صدا میخواندند و ...،
همه از نکات ریز و هنایش گری بود، که نبض چشم و گوش مخاطب را در دست میگرفت
و خیال او را با خود همراه میساخت.
بهار ۱۳۷۳ و آغاز دوباره ی زندگی تحصیلی و کاری پس از تعطیلات نوروزی در مدارس و اجتماع آنروزگار،
برابر شده بود با تکرار شوخیها و تکه کلامهای "ساعت خوشی"، که شاگرد و ناظم،
فروشنده و خریدار و همه ی طبقههای اجتماعی را، در پوشش فکری خود قرار داده بود و تا یک سال پس از آن نیز،
با سری جدید آن مجموعه که "سال خوش" نام داشت، ادامه پیدا کرد. بازیگران ساعت خوش،
در طی ۲-۳ سال فعالیت هنریشان، بگونهای رعد آسا، به سکوی شهرت پرتاب شدند.
هفته نامههای مختلف سینمایی و تلویزیونی، یکی پس از دیگری با چاپ عکسهای ایشان
و نمونه ی دستخط و امضا هایشان، به تیراژهای بالا و باور نکردنی دست پیدا میکردند و ....
.
.
.
ارژنگ امیر فضلی، یکی از نویسندگان و بازیگران خوش استعداد "ساعت خوش" از آن دوران جادویی چنین میگوید:
"سر «ساعت خوش»، حجم واکنش های مردم، خصوصا از طرف جوان ها، آن قدر زیاد شده بود
که واقعا یک جاهایی از دستشان فرار می کردم. یعنی می توانم بگویم ۳۰ درصدش لذت بود، ۷۰ درصد خستگی.
احساس نمی کردم زندگی خصوصی دارم؛ چون یادم است سه بار شماره تلفن خانه مان را عوض کردیم،
من خجالت می کشیدم از خانه... از مادرم. این فشار و این حجم واکنش هم اذیت می کرد.
وقتی می رفتم توی خیابان هم، انگار باز سر کار بودم. بیرون هرجا می رفتیم آن مکان به هم می ریخت
و شلوغ پلوغ می شد؛ مکان های عمومی همان موقع از ما گرفته شد!.
ضبط «ساعت خوش» درست یک سال طول کشید. برنامه قسمتی نبود؛ ما همین طور پشت سر هم،
نمایش کوتاه ضبط می کردیم؛ طوری که فکر می کنم حول و حوش ۱۵۰۰ دقیقه اش هنوز پخش نشده.
کار را که تعطیل کردند، حدود یک ماه پخش اش ادامه پیدا کرد و بقیه اش را پخش نکردند.
یکدفعه گفتند بس است، نسازید و نساختند و جمعش کردند. به ما فقط گفتند تمام شد؛ «خدا حافظ شما، خدا حافظ شما».
«ساعت خوش» که تمام شد، بچه ها پراکنده شدند و هرکس رفت سمت و سوی کار خودش.
اینکه ساعت خوش، به عنوان یک گروه نتوانست تداوم پیدا کند چند دلیل داشت؛ یکی از دلایلش این بود که
مدیریت خوبی بالای سر این گروه نبود و اینکه بچه ها را از نظر مالی خوب ساپورت نمی کردند.
آن موقع بچه ها می خواستند تشکیل خانواده بدهند و بعد می دیدند این شهرتی که اینها دارند،
هرکسی هر جای دنیا اگر می داشت، وضع مالی اش باید خوب بود و پیش خودشان حساب می کردند
ما این قدر شهرت داریم ولی از نظر مالی ساپورت نمی شویم!.
در اوج شهرت مجبور شدم بروم در یک شرکت، با حقوق ماهی ۲۰ هزار تومان بازاریاب تبلیغاتی بشوم.
زن هم گرفته بودم و واقعا ۲۰ هزار تومان به هیچ جا نمی رسید. حالا با آن چهره شناخته شده،
باید می رفتم کارخانه. آن مجله ای که من در آن کار می کردم، یک مجله معماری بود.
می رفتم برایشان آگهی می گرفتم. خب، خود این برایم خیلی سخت بود. هرجا می رفتم، نگاهم می کردند و می خندیدند.
بعضی ها می خواستند سر صحبت را باز کنند، بعضی ها چرت و پرت می گفتند، بعضی ها آگهی نمی دادند،
بعضی ها اذیت می کردند. مثلا باید به یک کارخانه سیمان می رفتم و می گفتم: «آقا، بیا! آگهی بده تو رو خدا» و ...."
.
.
.
دو سالی از ساخت و پخش "ساعت و سال خوش" میگذشت که "داوود موثقی" با دعوت از بازیگران آن،
فیلم پر سرو صدای "کلید ازدواج" را ساخت و آنرا روانه ی تابش از دستگاه آپارات بر روی پرده ی نقرهای کرد.
پس از "طعم گیلاس"، این دومین فیلمی بود که برای دیدنش در سال تحصیلی ۱۳۷۶،
از نیامدن دبیر مربوطه به سر کلاس استفاده کردم و از دبیرستان به سینما گریختم!.
دیدن دوباره ی بازیگران ساعت خوش اینبار بر روی پرده ی عریض،
با آنکه در فکر حضور و غیاب ناظم بودم و کمی هم دلشوره داشتم،
آنچنان برایم جذاب بود که در سالن نیمه تاریک و پر جمعیت سینما،
جز فیلم و شوق تنهاییام هیچ نمیدیدم و آسوده در دنیای خیال، پرسهای نوجوانانه میزدم.
---------------------------------
فیلم کامل "کلید ازدواج - ۱۳۷۶" در یک فایل فشرده:
http://www.4shared.com/rar/PYeet_O-/Kelide_Ezdevaj-1376.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
با یاد و احترام
به شخصیت انسانی و هنری
زنده یاد "هادی اسلامی"،
(۱۳۱۸ -
پنجشنبه، هفتم مرداد ماه ۱۳۷۲)
.......
افتخارت:
- دکترای تئاتر
- برنده لوح زرین بهترین بازیگر نقش اول مرد (اتوبوس) - دوره ۴ جشنواره فیلم فجر - ۱۳۶۴
- کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد (سرب) - دوره ۷ جشنواره فیلم فجر - ۱۳۶۷
- کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (طعمه) - دوره ۱۱ جشنواره فیلم فجر - ۱۳۷۱
---------------------------------
مقاومت - ۱۳۶۵
کارگردان: احمد نيك آذر
فیلمنامه نویسان: عبداله باکیده، مجتبی متولی، حمید صفائی
مدیر فیلمبرداری: فریدون ری پور
موسیقی: موید محسنی
سرپرست گويندگان: زنده یاد سعید شرافت
بازیگران: زنده یاد هادی اسلامی، ایرج طهماسب،
محمود جعفری، احمد عباسقلی، محمد امین و ...
سال ساخت: ۱۳۶۵
فیلم کامل "مقاومت - ۱۳۶۵" در یک فایل فشرده:
http://www.4shared.com/rar/CU3nZJue/Moghavemat-1365.html
.
.
.
**************************************************
کلاه قرمزی (بدون شرح)
.
.
.
دریافت نقاشی بالا، با کیفیت اصلی در لینک زیر:
http://s1.picofile.com/file/7893361284/Kolah_Ghermezi_1372_.rar.html
.
.
.
**************************************************
ونگلیس
اوانگلوس اودیسئاس پاپاتاناسیو ^ (وَنگِلیس مشهور به ونجلیس در ایران)،
زادهٔ ۲۹ مارس ۱۹۴۳ میلادی، ولوس، یونان -
آهنگساز و نوازندهٔ سبک الکترونیک، امبینت، نیو اِیج، پراگرسیو، جَز و پاپ راک است.
http://fa.wikipedia.org/wiki/ونگلیس
.
.
.
- ونجلیس خود را مانند تونلی میداند، که "آشوب صداها" پس از عبور از او، تبدیل به موسیقی میشود!.
- از دیدگاه نگارنده، "ونجلیس" آهنگسازی یونانی یا جهانی نیست، بلکه کهکشانیست!.
- موسیقی بی همتای قبل از "اخبار سراسری، (دختر کوچک دریا - La Petite Fille de la mer)"
و برنامههای "آموزش شیمی"، "گزارش هفتگی" و ... در تلویزیون دهه ی شصت ایران،
همگی از آفرینههای دلبرانه و جاودان این هنرمند بزرگ و راستین میباشند.
.
.
.
دیدگاه پر مهر یاران گرامی را، به دیدن و شنیدن چند کلیپ تصویری،
و همچنین یک مجموعه ی صوتی کم نظیر (نزدیک بر سه ساعت)،
از آفرینههای خنیاگرانه ی ونجلیس، با اندازه ی فایلهای مناسب جلب مینمایم،
که در دو کلیپ اول، خود او نیز حضوری بیادماندنی دارد.
توضیح: تمامی فایلهای فشرده، در دو سرور بارگذاری گردیده اند.
کلیپهای تصویری:
۱-
http://s1.picofile.com/file/7893305585/01_Vangelis_Chariots_of_Fire.rar.html
و یا:
http://elmond.persiangig.com/01-%20Vangelis%20-%20Chariots%20of%20Fire.rar
۲-
http://s4.picofile.com/file/7893306234/02_Vangelis_conquest_of_paradise.rar.html
و یا:
http://elmond.persiangig.com/02-%20Vangelis%20-%20conquest%20of%20paradise.rar
۳-
http://s2.picofile.com/file/7893307953/03_Vangelis_La_petite_fille_de_la_mer.rar.html
و یا:
http://elmond.persiangig.com/03-%20Vangelis%20-%20La%20petite%20fille%20de%20la%20mer.rar
مجموعه ی صوتی در یک فایل فشرده - سه ساعت موسیقی:
(قلب هنر دلربای ونجلیس، از دقیقه ی " ۹۱:۵۵ " تا " ۹۸:۳۵ "،
براستی که جان را بپرواز درمیاورد!).
http://s2.picofile.com/file/7893335157/Vangelis_Muzik_Soti_.rar.html
و یا:
http://elmond.persiangig.com/Vangelis%20-%20Muzik%20(Soti).rar
.
.
.
چنین هنرمندانی،
فرستادگانی از آسمان
بر زمین خاکی هستند.
**************************************************
پدر بزرگ - ۱۳۶۴
کارگردان و فیلمنامه نویس: مجید قاری زاده
مدیر فیلمبرداری: حسین جعفریان
موسیقی: استاد کامبیز روشن روان
سرپرست گويندگان: استاد ایرج رضایی
بازیگران: جمشید مشایخی، جهانگیر الماسی، زنده یاد حسین کسبیان،
آهو خردمند، رضا بنفشه خواه، بهزاد رحیم خانی، رامتین ودادیان.
سال ساخت: ۱۳۶۴
محصول: شرکت سیمایی پیکر
لوح زرین بهترین فیلم و فیلم نامه از چهارمین جشنواره فیلم فجر ۱۳۶۴
یکی دیگر از چهره های آرام و عاشق پیشه ی سینمای فقید شصت:
و با یاد و احترام به با صلابت ترین صدای گوینده و دوبلور مرد ایران زمین - زنده یاد "ایرج ناظریان"
۱۳۱۴ - تهران،
شهریور ۱۳۷۰ - سوئد
http://fa.wikipedia.org/wiki/ایرج_ناظریان
.......
فیلم کامل "پدر بزرگ - ۱۳۶۴" در یک فایل فشرده:
http://www.4shared.com/rar/QFS3pXjB/PedarBozorg-1364.html
.
.
.
**************************************************
.
.
.
یادمانههای کودکی
(سخن آخر)
شاید برای شما هم پیش آمده باشد، که با شنیدن یک قطعه ی موسیقی،
خنیاگرانه از خویش و درون بپاخیزید و با بالهای سپید خاطرات،
به سرزمین یادمانهها پر بگشایید.
موسیقی بکار رفته در کلیپ زیر، از آفرینههای ساخته و نواخته شده،
توسط هنرمند پر شور و با احساس رومانیایی "استفان نیکولای" میباشد،
که بر روی عکسهایی از کودکی قرار گرفته اند، کادرهایی از تابستان ۱۳۶۱،
تا آغاز زمستان ۱۳۶۶، که هوای سردش با بارش موشکهای عراق و سپس تعطیلی اجباری چند ماهه ی مدارس،
سایه ای از جنس "هراسی سیاه" و "آشوبی هولناک"، بر سر شهرهای ایران گسترانیده بود.
همچنین چند عکس انتهایی کلیپ، کادرهایی میباشند از تهران در دهه ی شصت،
که همگی بر گرفته از اینترنت هستند، اما نام هنرمندان عکاس آنها را نمیدانم،
و بدین ترتیب از ایشان کمال سپاسگزاری را دارم.
فتوکلیپ "یادمانههای کودکی" - موسیقی "استفان نیکولای":
http://s2.picofile.com/file/7892310856/Yadmane_Haye_Koudaki_05_61_09_66_.rar.html
و یا:
http://elmond.persiangig.com/Yadmane%20Haye%20Koudaki%20-%20(05.61-09.66).rar
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الأربعاء سبتمبر 11, 2013 8:31 pm ، و در مجموع 5 بار ويرايش شده است. (السبب : ویرایش یک مورد اشتباه تایپی)
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. "59" عزیز، بخاطر نوشته ی بالایی ازت متشکرم.
2. صحبت از Vangelis شد، حتماً به یاد دارید که ما دهه ی شصتی ها بیشترین یادمانه های کودکی هامونو بی اغراق با ایشون داریم؛ من جمله:
2.1. عروسکی "شتر خوش باور" موسیقی Apocalypse Des Animaux Generique ایشون رو روش داشت.
2.2. هنوز که هنوزه La Petite Fille De La Mer یادآور ثانیه های پیشین قبل از خبره.
2.3. موسیقی وهم انگیز و بی نظیر Alphaش رو می شد آخر نوار قصه ها شنید.
2.4. موسیقی Operaش رو می شد به کرات از برنامه های مختلف سیاسی و اجتماعی شنید.
2.5. همچنین موسیقی Titlesش؛ که، همیشه فک می کنم بیس کارای "یانی"ه و همیشه "یانی" رو دنباله روی ایشون می دونم، یه جورایی. Titles سال 1981 ساخته شده.
2.6. Song Of Whiteش؛ که، به شرق دور می زنه و نشون از توانایی ایشون تو ساختن کارای شرقیه.
2.7. Elsewhere هم خیلی آشناست.
2.8. اما کسی نیست که Blade Runnerشو بشنوه و یاد کارای سیاسی و "گزارش هفتگی" جمعه ها بعدازظهر نیفته.
2.9. من با To The Unknown Manش هم خیلی خیلی حال می کنم و تم نازی داره.
2.10. Dial Outش معمولاً رو مستندای علمی و موقعی که خط تولید کارخونه ها رو می دادن، پخش می شد.
2.11. اما Spiral خیلی خیلی معروفه و بیشتر تیتراژ مسابقات بود. یادتونه؟
2.12. Dervishش که نگو! بی نظیر! کاملاً فضایی و نو. هنوز که هنوزه با شنیدنش به سازنده ش حسرت (بخونید غبطه!) می خورم!
2.13. Abraham's Themeش رو می شد رو کارای ماورایی شنید.
2.14. Conquest Of Paradiseش؛ که، به زیبایی ویدئوی اونو زحمت کشیدید، روزای انتخابات و سیاسی مد می شه؛ اما، در اصل کلاسش خیلی بالاتر از این حرفاست.
2.15. Pulstarش هم که کسی نیست که بشنوه و خوشش نیاد. این هم معمولاً رو برنامه های سیاسی شنیده می شد.
وای که Vangelis چقدر کار مهم و معروف داره و چقدر ذهنامون پره از کارای ایشون. امیدوارم باز هم کارای دیگه و جدیدتری ازشون بشنویم.
از شما، دوست عزیزم، هم خیلی خیلی ممنونم؛ بخاطر، یادآوری ایشون و سایر نوشته های زیباتون.
3. اوه، راستی، "روان اتکینسون" ("مستر بین") تو افتتاحیه ی المپیک 2012 لندن، "فتح آتش" رو که شما ویدئوشو آپلود کردید، مسخره کرده بود و انصافاً بامزه هم بود.
اینجا می تونید ویدئوشو دانلود کنید و برای چند دییقه ای بخندید:
http://funcloub.persianblog.ir/post/266
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
کبریت باخطر!
(تقدیم به آنانی که زود رفتند)
با دستان پسرکی که چهار ماهی از هفت سالگی اش میگذشت، دکمه ی درب های ماشین را
با وسواس همیشگی خود چند باری فشار دادم و پس از آنکه از بسته بودن کاملشان مطمئن شدم،
به سمت پیاده رو دویدم. با آنکه از همان سنین کم از دوا و درمان خاطرات خوشی نداشتم،
اما مطب این آقای دکتر، برایم ترسناک و ناخوشایند نبود شاید برای اینکه، هم عموی بزرگم بود و هم،
در زیر زمین آن کارگاه شیرینی پزی قرار داشت که همیشه از بیرون، بوی خوشمزه ی محصولاتش،
اشتهای هر رهگذری را به وسوسه می انداخت. آنروز عصر هم فضای کوچه را، بوی خوش شیرینی خاتون پنجره
پر کرده بود. با شتاب خود را به درب مطب رساندم و با نیم نگاهی به پدر، فهماندم که ای کاش
برای یک بار هم که میشد، بجای بالا رفتن از این پله ها که بوی سرنگ و تزریقات میدهند،
به پایین میرفتیم و از نزدیک شیوه ی درست کردن شیرینی ها را می دیدیم!.
.
.
.
نزدیک به نیم ساعتی میشد که پیش دکتر بودیم. عمو جان که دیگر تمام کارهای تکراری و لیست وار گذشته
همانند دیدن گلو، بررسی لوزه ها، گوش دادن به صدای نفس کشیدن با آن گوشی خونسرد و بی روح پزشکی
که برخورد هرباره اش به پشت و کتف ها، همانند فرو رفتن سوزن آمپول به بدن، سرد و ناخوشایند بود را
به پایان رسانده بود، بر خلاف چند ماه گذشته، اینبار خوشنود تر از حال سلامت من، مشغول نوشتن بود.
نسخه را که تمام کرد، با مهربانی جعبه ی شیرینی کشمشی تازه ای که در جلویش قرار داشت را بلند کرد
و با لبخندی به سمت من گرفت. تا پدر آمد بگوید که: "اما او که گلو درد دارد!"، با برهم زدن پلک هایش،
انگار که گفت اشکالی ندارد. با خیالی آسوده یکی از آنها را برداشتم و همینکه چشمانم به کشمش های کم رویی
که با حالتی همیشگی، خود را در شیرینی پف کرده پنهان ساخته بودند افتاد، باز آن کارگاه و بویش به یادم آمد
که انگار سالهای سال در زیر زمین آنجا نشسته بود و سفارشهای قنادی و مشتری هایش را میزبان میگشت.
.
.
.
غروب شده بود و ما دیگر نزدیک به خانه بودیم. از مسجد محله ی نیروی هوایی، صدای مراسم اعزام رزمندگان
بگوش میرسید که قرار بود در سپیده دم فردایش به سمت جبهه های غرب کشور حرکت کنند. کمی آنطرف تر
و نزدیک به کوچه ی ما، مدت کوتاهی بود که چادری کوچک و برزنتی زده شده بود که فروشنده ی آن،
آقای چاقی بود با صورتی پوشیده از ریش انبوه که دفتر و نوشت افزار میفروخت. هر بار که از او خرید میکردی،
در هنگام گرفتن پول، صلواتی میفرستاد و در زمان دادن مابقی، میگفت که اینها همه برای کمک به جبهه هاست.
پنهان نباشد که چند روز قبلش، دفترچه یادداشت کوچکی برای "کلمه ها و ترکیب های تازه" خریده بودم
که جلدی چرمی داشت و با شنیدن این جمله ی او، به ناخودآگاه در هنگام گرفتن مابقی پولم همانند او تکرار کردم:
"برای کمک به جبهه ها". آنجا بود که "آقای لوازم و التحریری" صلوات بلند دیگری فرستاد و با چشمانی که هنوز
به من نگاه میکردند، مابقی پول را که چند تومانی میشد بر سر جایش قرار داد و آرام بر روی صندلی اش نشست.
.
.
.
ماشین پدر به داخل کوچه پیچید و لحظه ای نگذشته بود که در جلوی ساختمان محل زندگیمان
که آپارتمانی پنج طبقه بود ایستادیم. از ماشین پیاده شدم و همانند دربانی وظیفه شناس، برای باز کردن درب پارکینگ
به جلو رفتم. راستش بخواهید این رنوی نارنجی رنگ را خیلی دوست داشتم. از پدر شنیده بودم که آنرا
همزمان با بدنیا آمدن من خریده بود و اتفاقن در حقیقت همانند آن داستان همیشگی و بامزه، این ماشین تا قبل از آن
برای خانم دکتری بوده که تنها برای رفت و برگشت به مطبش سوار بر آن میشده و سرانجام پس از آنکه برای همیشه
تصمیم به رفتن از ایران میگیرد، آنرا میفروشد و بخت سوار شدن بر این چهار چرخ نیک گوهر و آرام، به ما میافتد.
پدر دربهای ماشین را قفل کرد و به سمت من که بخاطر نرسیدن قد، مشغول کلنجار رفتن با قفل بالایی درب بودم آمد.
با کمک او درب را بستیم و به پیاده روی جلوی پارکینگ آمدیم. در این لحظه، پشت من به درب آهنی پارکینگ
با شیشه های مات و راه راه اش بود و در جلوی چشمانم، درختان برهنه ی کوچه در پیاده روی مقابل قرار داشتند.
پدر هم درست کنار من ایستاده بود و با عادت همیشگی اش، کلیدهایی را که در دستش داشت تکان میداد.
چند ثانیه ای هر دویمان در تنهایی ی نفسهای آغازین شامگاه کوچه، بی هیچ حرکت و حرف و سخنی،
ایستاده بودیم و تنها صدای جیرینگ جیرینگ کلیدها، بسان اعلام وضعیت خطر به گوش میرسید،
انگار که دریافت مینوی و احساس درونی، خبری را همچو پیکی راستین، برایمان آورنده بود!.
.
.
.
درست یک ماه قبل از آن یعنی در آذر ماه سال ۱۳۶۶، در چنین ساعتی بود که در خانه جلوی تلویزیون نشسته بودم.
پدر هنوز نیامده بود و مادر در حمام مشغول شستن لباسها بود. با آنکه مشقهای مدرسه را که تازه در کلاس دوم آن
درس میخواندم هنوز کامل انجام نداده بودم، آسوده و خوش خیال، مشغول دیدن برنامه ی کودک، از "کانال دو" بودم.
مجید قناد بهمراه قلقلی "شهرام لاسمی" و بچه های قد و نیم قدی که در استودیو بودند، لحظه های شاد و بامزه ای را
با برنامه ی "بازی، شادی، تماشا" فراهم میاوردند که ناگهان صدای نچندان بلند اما ترسناکی بگوش رسید،
انگار که یک وزنه یا چیز بسیار سنگینی همانند آن، از بلندی بر روی زمینی فلزی افتاد و از برخوردش،
غرشی سهمگین پدید آمد. تپش قلبم بناگاه بالا رفت اما همچنان چشم به تلویزیون دوخته بودم و به زبانزد همگان،
به روی خود نمی آوردم که صدای هراسناک دیگری از همان جنس به گوش رسید. اینجا بود که حس تنهایی در اتاق
و ترس نشستن در آن به سراغم آمد. بی درنگ برخواستم و آرام به سوی راهرو که تاریک بود رفتم.
درب حمام نیمه باز بود و کمی از نور آن، انتهای راهرو را روشن کرده بود. با قدمهایی آهسته و کمی لرزان،
در مسیر راهرو که برای پسر هفت - هشت ساله ای همانند من، بسان دالانی ژرف با دیوارهایی بلند بود پیش رفتم
و با باز کردن کامل درب حمام، وارد آنجا شدم. مادر با کمک ماشین دستی و نچندان ساکت لباسشویی،
با چادری بسته بکمر، مشغول شستن لباسها بود. مرا که دید سرش را بالا آورد و بی مقدمه از انجام درسهایم پرسید.
بدون آنکه جوابی بدهم پرسیدم که آیا در این چند دقیقه ی پیش، ماشین لباسشویی بر زمین افتاده؟،
جواب داد نه و تا که آمد سوال خود را تکرار کند، بی آنکه دلیل صداهای شنیده شده را فهمیده باشم،
به اتاق برگشتم و به ادامه ی دیدن برنامه ی کودک که دیگر رو به پایان بود مشغول شدم.
.
.
.
پدر همچنان به سمت چپ من که اپتدای کوچه بود نگاه میکرد و زمان، بی تفاوت و سرگردان به جلو میرفت که ناگهان
از لابلای درختان روبرو، چیزی نازک و نورانی همانند یک دانه ی کبریت را دیدم که در هوا حرکت میکرد.
دنباله ی درخشان و نوک گداخته ای که داشت، آنرا شبیه به شهاب های آسمانی کرده بود که نگاره هایشان را
در کتاب و مجله های علمی دیده بودم. ناخودآگاه با دست راستم، جیب پایین و کناری کت قهوه ای رنگ پدر را گرفتم
و با تکرار جمله ی "بابا...بابا...اونجا رو!"، آنرا به پایین کشیدم. پدر رویش را به سمت مقابل من برگرداند
و با چهره ای که نمی خواست به روی خودش بیاورد، آن را در آسمان بی خورشید و سرمه ای رنگ شامگاه دید.
کبریت پرنده کمی بیشتر به جلو و سمت راست ما در هوا حرکت کرد و اندکی بعد، به سوی پایین چرخید.
احساس کردم که مایعی تلخ مزه از بزاق دهانم ترشح کرد و در قسمت گلو، همچون فوران کوچک و تیز آمپولی،
که از سرنگ به بیرون میپرد ریخت و تمام راه گلو را خشک کرد. تا بخود آمدم تا آب دهان را قورت بدهم
و از آن حالت ناخوشایند راحت شوم، صدای سهمگینی همانند آنچه که در ماه گذشته شنیده بودم،
اما اینبار بسیار شفاف تر و بلند تر، از محل برخورد جسم پرنده به زمین بگوش رسید که از تندی پژواکش،
خود را به پدر نزدیک کردم، با دو دست کمرش را گرفتم و انگار که به او پناه آوردم.
.
.
.
نزدیک به ۷ ماه پس از آن و با فروکش کردن آتش جنگ میان ایران و عراق، وقتی که در تابستان سال ۱۳۶۷
پس از تعطیلی اجباری و چند ماهه ی مدارس، برای امتحانات ثلث دوم و سوم که یکجا با هم گرفته میشدند
به دبستان رفتم، بر روی یکی از نیمکت های کلاس، چند شاخه ی گل و یک قاب عکس در کنار هم قرار داشتند.
عکس یکی از بچه ها بود که در آن شامگاه زمستانی و ناهمگون، تنها نشسته در خانه به انتظار آمدن پدر و مادرش،
بر اثر برخورد کبریت باخطری از آسمان که نامش موشک ۹ متری بود و من نظاره گر حمله اش به زمین،
از تن رها شده بود و به دیار نادیده ها پر گشوده بود. (تقدیم به آنانی که زود رفتند ....)
-----------------------------
با سپاس فراوان از بزرگان و یاران گرامی: "افشین خان" و "امیر جان".
.
.
.
http://indianajones2.blogfa.com/post-52.aspx
.
.
.
فیلم کامل (با اندازه ی فایل کم و کیفیت معمولی):
http://elmond.persiangig.com/Tales%20Of%20The%20Unexpected%20-%20The%20Way%20Up%20To%20Heaven%20-%20(LOW)%20-%20(19.05.1979).rar
و یا، همان فیلم (با کیفیت اصلی):
http://www.4shared.com/video/in0R8GqF/Tales_Of_The_Unexpected_-_The_.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الإثنين سبتمبر 09, 2013 4:40 pm ، و در مجموع 2 بار ويرايش شده است.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. "59" عزیز، از دیدن دوباره ت خیلی خیلی خوشحال شدم.
2. و باز هم با اون قلم جادوییت، من یکیو واقعاً تحت تأثیر قرار دادی.
با نوشته ی بالات، خیلی دلم گرفت. رفتم به سال های گذشته؛ سال هایی که، همه مون به خاطر سهل انگاری های غلط، قربونی جنگ شدیم.
جنگ! آره، جنگ. هیچ هم اسم دیگه ای رو قبول ندارم.
هشت سال وحشتناک؛ که، فقط بچه های جنوب معنی "وحشتناک" رو می فهمن. تا حد زیادی بچه های تهران؛ مثل، شما و بچه های مرکز کشور.
این خاطرات، هرگز از یاد ما نمی ره؛ بخصوص، اگه از "قلم" شما باشه.
3. بابت فیلم آخر هم ازت متشکرم و این که بنده رو قابل دونستی. امیدوارم بتونم بیشتر در خدمت تو و سایر بچه ها باشم.
2. و باز هم با اون قلم جادوییت، من یکیو واقعاً تحت تأثیر قرار دادی.
با نوشته ی بالات، خیلی دلم گرفت. رفتم به سال های گذشته؛ سال هایی که، همه مون به خاطر سهل انگاری های غلط، قربونی جنگ شدیم.
جنگ! آره، جنگ. هیچ هم اسم دیگه ای رو قبول ندارم.
هشت سال وحشتناک؛ که، فقط بچه های جنوب معنی "وحشتناک" رو می فهمن. تا حد زیادی بچه های تهران؛ مثل، شما و بچه های مرکز کشور.
این خاطرات، هرگز از یاد ما نمی ره؛ بخصوص، اگه از "قلم" شما باشه.
3. بابت فیلم آخر هم ازت متشکرم و این که بنده رو قابل دونستی. امیدوارم بتونم بیشتر در خدمت تو و سایر بچه ها باشم.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
در اپتدا توضیحی کوچک خدمت یاران گرامی:
بخاطر نگارش با فارسی نویسهای مختلف،
گاهن اشتباههای تایپی موجود هست در متنهای من کوچک.
برای نمونه در پست بالا، واژه ی "قلبم"، به اشتباه "قبلم" نوشته شده بود،
که اکنون ویرایش گردید و پوزش میخواهم.
امیر گرامی، گوشزد بسیار بجایی داشتند مبنی بر اینکه،
برنامه ی "بازی، شادی، تماشا"،
از "کانال دو" پخش میشد و نه از کانال یک که نوشته بودم،
این مورد هم به برکت توضیح خوب امیر جان،
در پست بالا اصلاح گردید و سپاسگزارم از ایشان.
(نکند که دیگر پیر میشویم دوستان؟)
خدمت امیر جان بگم، که سپاس فراوان دارم برای دیدگاه مهر شما،
و بسیار خرسندم که مطلب اخیر، مورد توجه قرار گرفته.
فایلهای تصویری که در تاریخ "اول شهریور ماه"،
در بخش "برنامههای کودک" قرار دادید، بینظیر و یادمانه سرشت "با درجه ی ممتاز" بودند!.
بویژه فایل سگهای خاطره انگیز "کرم و قهوه ای"، پرتاب بی چون و چرایی بود،
به بخش صبحگاهی برنامه ی کودک کانال دو، در سالهای ۱۳۶۵ و ۱۳۶۶.
یگانگی اندیشهها چیزی جز این نیست، که حدود سه سال پیش،
افشین خان، پست یاد شده در مطلب بالا "باورت میشه؟" رو نوشت،
که واقعا "انقلاب نوستالژیک" بود در اینترنت،
سپس امیر جان، با انتشار فایل "کرم و قهوه ای"،
و من کوچک، با نوشتن "کبریت باخطر!".
تمام این سه مورد که گفته شد، همگی مربوط به یک دوره ی ویژه و تکرار نشدنی از جهت زمان،
برای ما کودکان و نوجوانان "شصتی" هستند، یعنی: " نیمه ی دهه ی شصت (سالهای ۶۵ و ۶۶) "،
که روزها و شبهایش، بخاطر شدت گرفتن جنگ، در یاد ما جاودان خواهند بود.
.
.
.
خوب در خاطر دارم، که در همان دو سال آخر جنگ که اکنون گفته شد،
یک موج رادیویی اعلام کرده بودند، که شبها با تنظیم دستگاه رادیو بر روی آن،
هیچ صدا یا برنامه ای پخش نمیشد، اما در صورت حمله ی هوایی،
صدای آژیر خطر، بی هیچ درنگی، در نیمه ی سیاه شب، از این موج پخش میگردید!.
شبها قبل از خواب، پدر دستگاه رادیو ضبط تک کاسته ی توشیبا را،
روی این موج قرار میدادند و میخوابیدیم. نصفههای شب که فرا میرسید،
طبق عادت بیدار میشدم و در تاریکی اتاق، دو چشم کوچک و قرمزی را میدیدم
که در کنارم نشسته اند و به من زل میزنند!. چشمهای قرمز رنگ،
هم جذاب بودند و هم دلهره ی آنرا میدادند، که هر لحظه ممکن است تا صاحبشان بیدار شود،
و صدای گوشخراش آژیر قرمز، در دل آرام شب، بی مقدمه و سنگدلانه پخش گردد!.
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. سلام.
2. عکس هایی از سریال های خارجی:
"کارآگاه کاستر"، "دریک"، "همیشه سبز"، "آرزوهای بزرگ"، "کارآگاه و رکس"، "بینوایان"، "خانم مارپل"، "مدیر کل" (سریال سوری (؟)ای؛ که، لطفاً هر کی اسم اریجینالشو می دونه، به مام بگه.)، "شمال 60"، "ارتش سری" (نمی دونم چرا هیچ وقت با این سریال ارتباط برقرار نکردم)، "اسب سیاه" (در عوض عاشق این سریال بودم!)، "دختر مهاراجه"، "هلن کلر" و "شمشیر تیپو سلطان":
منبع تعدادی از کارای بالا: بلاگ "بچه های دیروز، بچه های پریروز" و "انجمن کلاسیک".
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
.
.
.
با پوزش فراوان خدمت فروم رویایی و تمامی یاران همراه.
پرسشی دارم: "ببخشید، این چی بود؟، ... همین رو منظورم هست دیگه!،
آیا یک سری جفنگیات؟، یا نه، ... بی نزاکتی و دور ریختن وقت تماشاگر؟".
استاد گرانقدر داریوش مهرجویی!، پس از اثر درخشان "مهمان مامان - ۱۳۸۲"
و یا حتی سنتوری که خودتان خیلی دوستش دارید و به احترام شما، ما نیز هم!،
این چندمین کج دهانی به مخاطب و ساده فرض کردن عاشقان سبک فیلمسازی شما میشود؟.
واقعن، "چه بده که رفتید اما دیگه برنگشتید!".
.
.
.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:
.
.
.
با پوزش فراوان خدمت فروم رویایی و تمامی یاران همراه.
پرسشی دارم: "ببخشید، این چی بود؟، ... همین رو منظورم هست دیگه!،
آیا یک سری جفنگیات؟، یا نه، ... بی نزاکتی و دور ریختن وقت تماشاگر؟".
استاد گرانقدر داریوش مهرجویی!، پس از اثر درخشان "مهمان مامان - ۱۳۸۲"
و یا حتی سنتوری که خودتان خیلی دوستش دارید و به احترام شما، ما نیز هم!،
این چندمین کج دهانی به مخاطب و ساده فرض کردن عاشقان سبک فیلمسازی شما میشود؟.
واقعن، "چه بده که رفتید اما دیگه برنگشتید!".
.
.
.
1. "59" عزیز، من دیگه واقعاً به این نتیجه رسیده م که سینمای ایران دیگه تموم شده.
2. چند هفته پیش "گذشته"ی "اصغر فرهادی" رو دیدم و بالکل ازش ناامید شدم. می دونم که شما زیاد از ایشون خوشتون نمی یاد؛ اما، اگه این فیلمشو ببینی که دیگه هیچ!
3. "داریوش مهرجویی" به قول شما اون جور.
"مانی حقیقی" و "یک پذیرایی ساده"شو این قدر بالا برده بودن که گفتم دی وی دی شو بگیرم و ببینم.
حالم بد شد. فکر کردم به شعورم توهین شده. به خودم گفتم حیف اون دقایقی که پای این فیلم و "گذشته" و "نارنجی پوش" گذاشتم.
مشکل همه می دونیم از کجاست. از ضعف فیلمنامه؛ اما، اگه هم عمدی در کار هست برای ریشه کن کردن سینما، باید بگم خیلی موفق بوده ن؛ چون، فکر می کنم همه کم کم دارن به این نتیجه می رسن که دیگه سینما که نرن، هیچ، دی وی دی هم نگیرن.
"شبکه ی خانگی" هم که بدتر!
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
Emiliano نوشته است:
1. "59" عزیز، من دیگه واقعاً به این نتیجه رسیده م که سینمای ایران دیگه تموم شده.
2. چند هفته پیش "گذشته"ی "اصغر فرهادی" رو دیدم و بالکل ازش ناامید شدم. می دونم که شما زیاد از ایشون خوشتون نمی یاد؛ اما، اگه این فیلمشو ببینی که دیگه هیچ!
3. "داریوش مهرجویی" به قول شما اون جور.
"مانی حقیقی" و "یک پذیرایی ساده"شو این قدر بالا برده بودن که گفتم دی وی دی شو بگیرم و ببینم.
حالم بد شد. فکر کردم به شعورم توهین شده. به خودم گفتم حیف اون دقایقی که پای این فیلم و "گذشته" و "نارنجی پوش" گذاشتم.
مشکل همه می دونیم از کجاست. از ضعف فیلمنامه؛ اما، اگه هم عمدی در کار هست برای ریشه کن کردن سینما، باید بگم خیلی موفق بوده ن؛ چون، فکر می کنم همه کم کم دارن به این نتیجه می رسن که دیگه سینما که نرن، هیچ، دی وی دی هم نگیرن.
"شبکه ی خانگی" هم که بدتر!
امیر جان باور بفرمایید که "از حد و و اندازه دیگر گذشته!".
هر چه بگوییم باز هم کم است. اینها اصلن یک "باند" شده اند که همانند آفتی کشنده،
بجان سینمای نگون بخت ایران افتادند. همان کارگردان "پذیرایی پیچیده"
و بازیگرانی که بکار میگیرد، نه بازی بلد هستند و نه فیلمسازی،
آنوقت اینهمه به به و چه چه، همیشه بدنبالشان هست و جامعه ی روشنفکر نمای هنری هم،
اینها را بالا میبرد و خودشان به خودشان "کیف و حال هنری و فلسفی" میدهند.
خب، اینها به کنار، نسل تازه هستند و میگوییم که دلیلشان موجه!، ما ایشان را نمیفهمیم و ...
اما استاد مهرجویی دیگر چرا؟!. "چه خوبه که برگشتی"، از "آسمان محبوب" و "نارنجی پوش" و ...
بمراتب پایین تر بود (واژه ی افتضاح را باید بکار برد).
ادبیات روس که کمونیستها نزدیک به هشت دهه و همچنین تاکنون بالا بردندش،
و بواسطه ی تبلیغات قویشان، در دنیا هنوز اسم و رسمی پوشالی دارد، در اصل هیچ است.
من اینرا آگاهانه میگویم. تنها "الکساندر پوشکین" را میتوان نویسنده و شاعری "قدرتمند و با احساس" دانست،
که خب او هم در اصل، ریشهای غیر روس داشته و دورگه محسوب میشود. چهره اش هم گواه این حقیقت هست.
آثار داستانی نوشته شده توسط پوشکین، (منظورم خواندن آنها در زبان روسی و اصلی است)،
یادآور آن قلم روان و شیوایست که "صادق هدایت" داشت.
از دید من، یگانه نویسنده ی درخشان روس زبان، پوشکین است و بس.
"لف تالستوی - Лев Толстой " ... (حرف "ل" با کسره خوانده شود - "لف" در زبان روسی به معنای "شیر (جاندار) " است،
و در زبان فارسی، نام مردانه ی "اسد" که البته عربی هست، معادل آن میباشد)، (در فارسی "لئو تولستوی" مینویسند)،
در اصل، تاریخ و روحیه ی نظامی را در بیشتر نوشته هایش، حتی آنهایی که درام هستند روایت میکند،
و اصلن هم گمان نکنید که همانند "فردوسی بزرگ"، با زبان حماسی آنرا میگویند، نه.
تاریخ جنگهای روس با ترکها و فرانسویها را مینویسد و بس، آنوقت اینقدر بزرگش کرده اند با "جنگ و توده ها".
(این کتاب و فیلمی هم که با همین نام، در سال ۱۹۶۵ در شوروی ساخته شده، به تمامی زبانها از جمله زبان فارسی،
با نام "جنگ و صلح" برگردان گردیده، که در ریشه، اشتباهی واژه شناسانه میباشد. واژه ی "Мир (میر)"،
در حال حاضر در زبان روسی دو معنی دارد: "۱-جهان، دنیا" و "۲-صلح و آشتی". اما در ۱۰۰ سال پیش به آنور،
یعنی زمانی که خود نویسنده ی آن زندگی میکرده، معنای سومی نیز بوده است: "۳-تودههای مردم، آحاد مردم").
حال هدف من از زیاده گویی این بود، که یک داستانی توسط "نیکلای گوگول" در نزدیک بر دو قرن پیش نوشته میشود،
در زمان حاضر، خانم "گلی ترقی" بر مبنای آن! طرح اولیه داستانی دیگر را مینویسند،
سپس دو نفر دیگر، بر اساس آن چیز که خود بر مبنای چیز دیگر نوشته شده، فیلمنامه مینویسند!،
و دست آخر هم، من و مایی که سالهای کودکی و نوجوانی و جوانی را در راه علاقه به هنر،
بویژه هنر هفتم!، گذراندیم و خیالها در سر پروراندیم، دستامد آنها یعنی فیلم ساخته شده را میبینیم، ناراحت میشویم،
احساس پوچی بهمان دست میدهد و خود نیز در فروم رویایی درباره ی این "مبنا در مبنا ها"،
قلم میسوزانیم. حال شما پیدا کنید ....!
در ضمن، در خبرها آمده که استاد مهرجویی، این روزها در تدارک ساخت فیلم جدیدشان هستند،
نام فیلم "اشباح" میباشد. خواستم فقط یادآوری کنم، که در سال ۱۳۶۰، فیلمی با همین نام
توسط کارگردان فقید سینمای درخشان دهههای ۵۰ و ۶۰ خورشیدی در ایران،
زنده یاد "رضا میرلوحی"، با بازیگری خوب "دکتر ناصر آقایی" و "مهدی فخیم زاده" ساخته شده است
و دهههای فجر در دهه ی هفتاد نیز، بارها از تلویزیون پخش میشد و خاطره ی خوشش در یادهایمان هست.
http://www.cinemakade.ir/داریوش-مهرجویی.html/
http://www.sourehcinema.com/Title/Title.aspx?id=138109191180
من رو ببخشید برای زیاده گویی.
سلامت باشید.
-------------------------------
پی نوشت:
"یوهان گوته"، که ادبیات آلمان به برکت او در جهان شناخه شده هست،
شعرهای خود را به هنایش و دگرگونی که از خواندن غزلهای حافظ در او پدیدار میگردد، نوشته است.
"حافظ بزرگ"، یک کهکشان شور و شناخت و خداشناسیت.
روشنی و بسودنی بودن قلم صادق هدایت را هیچکس ندارد.
بجای پرسه زدن در نوشتههای بی ارزش،
بسیار بیشتر میبایست ارزش آفرینههای نوشتاری کهن و امروزین ایران را دانست.
زنده یاد استاد علی حاتمی، فیلمسازی یگانه در شناخت و انجام این زمینه بود.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. "59" عزیز، خیلی خیلی متشکرم از روشنگری هاتون و بنده اتفاقاً خیلی لذت بردم از خوندن مطالب بالا و بیشتر با ادبیات روس آشنا شدم.
ممنون از شما.
2. درسته. ما از "مهرجویی" انتظار نداشتیم. بنده "چه خوبه که برگشتی"و ندیده م و دوست هم ندارم ببینم. با این فرمایش شما رو تصمیمم جدی تر هم شدم.
کجا رفت اون "مهرجویی" "اجاره نشین ها" و "مهمان مامان" و "هامون"؛ که، هر چقدر این فیلماشو نگاه می کنی باز خسته نمی شی و دوس داری یه بار دیگه ببینی.
"مهمان مامان" به قلم بی نظیر "هوشنگ مرادی کرمانی" رو می دونی چی می شه؛ اما، هر بار، هر بار که تلویزیون می ده، باز می شینی می بینیش. چرا؟
به نظر من تو این وانسای بی قلمی، "هوشنگ مرادی کرمانی" باید بیشتر بنویسه. کسی که همه ی قصه هاش این ویژگی رو داره و "از دل می نویسه".
3. "باندبازی" هست، شک نکنید؛ اما، باور کنید نویسنده و سناریست هم نداریم.
یا مشتی بی مزه احساس خوشمزگی می کنن و مثلاً طنز درست می کنن؛ که، حال آدم از طنز هم بد می شه، یا یه عده از اون ور بوم می افتن و هر چرت و پرتی دوس دارن سر هم می کنن و اسمشو "فیلم هنری" می ذارن!
آقا، من یکی که دیگه از سینما بریده م و فکر نکنم حالا حالا حالاها دیگه فیلمی ببینم.
ممنون از شما.
2. درسته. ما از "مهرجویی" انتظار نداشتیم. بنده "چه خوبه که برگشتی"و ندیده م و دوست هم ندارم ببینم. با این فرمایش شما رو تصمیمم جدی تر هم شدم.
کجا رفت اون "مهرجویی" "اجاره نشین ها" و "مهمان مامان" و "هامون"؛ که، هر چقدر این فیلماشو نگاه می کنی باز خسته نمی شی و دوس داری یه بار دیگه ببینی.
"مهمان مامان" به قلم بی نظیر "هوشنگ مرادی کرمانی" رو می دونی چی می شه؛ اما، هر بار، هر بار که تلویزیون می ده، باز می شینی می بینیش. چرا؟
به نظر من تو این وانسای بی قلمی، "هوشنگ مرادی کرمانی" باید بیشتر بنویسه. کسی که همه ی قصه هاش این ویژگی رو داره و "از دل می نویسه".
3. "باندبازی" هست، شک نکنید؛ اما، باور کنید نویسنده و سناریست هم نداریم.
یا مشتی بی مزه احساس خوشمزگی می کنن و مثلاً طنز درست می کنن؛ که، حال آدم از طنز هم بد می شه، یا یه عده از اون ور بوم می افتن و هر چرت و پرتی دوس دارن سر هم می کنن و اسمشو "فیلم هنری" می ذارن!
آقا، من یکی که دیگه از سینما بریده م و فکر نکنم حالا حالا حالاها دیگه فیلمی ببینم.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
پیشگفتار:
خواهش میکنم امیر جان، لطف دارید.
بله کاملن با گفتههای شما موافق هستم.
از دیدگاه منطقی، هر هنرمند، نویسنده و ...
یک بهاری دارد که در آن، آفرینههایش شکوفا میگردند
و سپس دیر یا زود، بخاطر شرایط محیطی و طبیعی روزگار،
دیگر آن حس تازه و نوآوری که داشته، کمسو میگردد.
هر چه باشد، مهم آنست که به تکرار دچار نشود.
مخاطب را نباید ساده فرض کرد و این گمان را داشت،
که میتوان هر چیزی را بخوردش داد و او هم همانند همیشه،
طرفدار باشد و خشنود. استاد مهرجویی در حدود یک دهه ی سپری شده تاکنون،
اشتباه تاکتیکی و تکنیکی را همزمان انجام میدهند.
اگر آشفتگیهای کاراکتر "هامون" را با جان و دل پذیرفتیم،
اگر موی سپید و "زود پیر شدن فلسفی" ی برادر بزرگ در "پری" را
قبول کردیم و با او همزاد پنداری داشتیم، این دلیل نمیگردد،
که همان چشمههای شعبده بازی و فریبهای فرزانگی را،
در نارنجی پوش و چه خوبه که برگشتی، بی رنگ و بو شده و دست چندم گردیده،
با یک بازیگر دیگر، دوباره بخورد تماشاگر داد!، آنهم بازیگری،
که اگر حتی یک ثانیه در خواب ببیند، که توانایی زنده یاد خسرو شکیبایی
در هنر دراماتیک به او داده شده، باید کلاهش را هوا بیاندازد.
بماند، که هیچگاه با فیلم "گاو" نیز ارتباط برقرار نکردم
و با آنکه دومین ساخته ی داریوش مهرجویی میباشد و بر اساس داستان "عزداران بیل"
که بقلم "غلامحسین ساعدی" نوشته شده ساخته گردیده است،
اما هم داستان و هم فیلمش را، نوعی کوچک شمردن و انحراف ذهن مخاطب میدانم.
صادق هدایت و فروغ فرخزاد، نویسنده و شاعری بودند، که در ظرف زمان خود نمیگنجیدند،
زجر و سختی میکشیدند از روزگار و زندگی که بسیاری از مردم در آن،
با روزمره گیها و چهار عمل اصلی و حیوانی اش:
"خور و خواب و خشم و شهوت" دلخوش و سرگرم میباشند.
و مکتب فکری "نیهیلیسم"، دقیقن بسراغ همینهایی میاید که اهل اندیشه و فکر هستند.
"فروغ" را نمیدانم، اما "هدایت" وقتی با آن احساس ژرف و قلم زرین،
از روی آشفتگیهای پی در پی و درونی، سرانجام خود را با "گاز" رها میکند،
انگار که سطر آخر داستانش را،
با جوهری که به رنگ پوچی رسیده مینویسد،
دل میکند، و زار و خسته میرود.
از فردایمان، کنون "هیچ" خبری نیست،
اما جوری باید زیست و پیوسته حرکت داشت،
که در ایستگاه آخر، به "هیچ" نرسیم.
سلامت باشید.
--------------------------
تعقيب سايه ها - ۱۳۶۹
کارگردان: علی شاه حاتمی
نویسنده: رضا متقیان
مدیر فیلمبرداری: محمد درمنش
موسیقی: فریبرز لاچینی
سرپرست گويندگان: استاد جلال مقامی
بازیگران: جعفر دهقان، سید جواد هاشمی، حسن عباسی،
غلامرضا علی اکبری، حافظ محمدی، حسین حسین خانی، رضا توکلی و ....
ساخت آنونس: ایرج گل افشان
سال ساخت: ۱۳۶۹
محصول: سازمان توسعه سينمايی سوره
دوستان گرامی، از سایت "سینما -تئاتر" دیدن فرمایید.
بانک اطلاعاتی فیلمها و رویدادهای سینمایی ایران میباشد.
با سپاس از سازندگان و دست اندرکاران آن.
http://www.cinema-theatre.com/performanceRoot_3/فیلمهای-سینمای-ایران/
فیلم کامل "تعقيب سايه ها - ۱۳۶۹" در یک فایل فشرده:
http://www.4shared.com/rar/IjpsdN_2/Taghibe_Sayeha-1369.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
در محاصره - ۱۳۶۰
کارگردان: اکبر صادقی
نویسندگان: علیرضا داوودنژاد، غلامرضا گمرکی، اکبر صادقی
مدیر فیلمبرداری: جمشید الوندی
موسیقی: استاد مجید انتظامی
سرپرست گويندگان: احمد رسول زاده
بازیگران: اسماعیل محرابی، احمد رسول زاده، سعید نیوندی،
تاجی مجد زاده، رضا رخک، غفار احمدی، ایرج ریسه ای و ....
سال ساخت: ۱۳۶۰
دوستان گرامی،
امیدواریم که شبکههای محترم "نمایش" و "آی فیلم"،
دو فیلم دیگر از کارگردان خوب و خاطره ساز دهه ی شصت "اکبر صادقی " را،
در برنامه ی پخش خود قرار دهند -
فیلمهای: "بالاش - ۱۳۶۲ " و از آن مهمتر "دبیرستان - ۱۳۶۵ ".
بازی "صادق هاتفی " در نقش صاحب نوار فروشی که جوانان را گمراه میکرد!،
و همچنین سکانس پرت شدنش در قطار از بالای پل ورسک به پایین،
در یاد نوستالژیکمان بیادگار مانده است. اگر اشتباه نکنم،
"ناصر طهماسب" بجای ایشان صحبت میکردند. صدای گیرای استاد طهماسب
با برق چشمان صادق هاتفی و بویژه نقش منفی که ایفا میکرد، همخوانی بیاد ماندنی بوجود آوردند.
فیلم کامل "در محاصره - ۱۳۶۰" در یک فایل فشرده:
http://www.4shared.com/rar/Xzqbb2wM/Dar_Mohasreh-1360.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. سلام به همه ی دوستان؛ بخصوص، یار قدیمی ام، "59".
2. صحبت از "آی فیلم" کردید، حواس همه ی بچه ها باشه "آی فیلم" از فردا شب، دوشنبه، 25 شهریور، ساعت 22:30 "گرگ ها" رو می ده.
قرار بود از امشب پخش شه؛ که، انگار یه روز اون ورتر شده.
3. و یه مژدگانی دیگه:
"تماشا" (شبکه ی 10) هم از امشب، یک شنبه، 24 شهریور، رأس ساعت 23 می خواد "آیینه" رو بده.
نگید نگفتید!
4. "59" عزیز، در مورد فیلم "گاو" باهاتون کاملاً هم عقیده ام و حتا یه ربعشم نتونسته م تحمل کنم هیش وقت.
5. در عوض دیروز برای بیسیتمن بار (شایدم بیشتر) "تاراج" رو دیدم. تنها فیلم "ایرج قادری"؛ که، قبولش دارم و هیچ گاه از دیدنش سیر نمی شم.
6. آقا، پوستر "بالاش"؛ که، بالاتر زحمتشو کشیدی، خیلی خیلی فاز داد و تا به حال ندیده بودم.
باز هم از اینا داری، رو کن، داداش.
اگه خاطرت باشه، سه سال پیش یه عالم پوستر گذاشتم اینجا.
به زودی باز با یه سری دیگه می یام و مطمئنم خیلی خوشت می یاد ازشون. یه عالم باکیفیت گیر آورده م؛ که، تقدیمش می کنم به شما و سایر دوستای خوب اینجا.
2. صحبت از "آی فیلم" کردید، حواس همه ی بچه ها باشه "آی فیلم" از فردا شب، دوشنبه، 25 شهریور، ساعت 22:30 "گرگ ها" رو می ده.
قرار بود از امشب پخش شه؛ که، انگار یه روز اون ورتر شده.
3. و یه مژدگانی دیگه:
"تماشا" (شبکه ی 10) هم از امشب، یک شنبه، 24 شهریور، رأس ساعت 23 می خواد "آیینه" رو بده.
نگید نگفتید!
4. "59" عزیز، در مورد فیلم "گاو" باهاتون کاملاً هم عقیده ام و حتا یه ربعشم نتونسته م تحمل کنم هیش وقت.
5. در عوض دیروز برای بیسیتمن بار (شایدم بیشتر) "تاراج" رو دیدم. تنها فیلم "ایرج قادری"؛ که، قبولش دارم و هیچ گاه از دیدنش سیر نمی شم.
6. آقا، پوستر "بالاش"؛ که، بالاتر زحمتشو کشیدی، خیلی خیلی فاز داد و تا به حال ندیده بودم.
باز هم از اینا داری، رو کن، داداش.
اگه خاطرت باشه، سه سال پیش یه عالم پوستر گذاشتم اینجا.
به زودی باز با یه سری دیگه می یام و مطمئنم خیلی خوشت می یاد ازشون. یه عالم باکیفیت گیر آورده م؛ که، تقدیمش می کنم به شما و سایر دوستای خوب اینجا.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
سلام و درود از بنده هست امیر جان خدمت شما و یاران فروم رویایی.
سپاسگزارم برای اطلاع رسانی در مورد پخش "آیینه".
امیدوارم که تمام قسمتها را نشان بدهند، بویژه آن قسمتها، که "زندگی شیرین میشد!".
"تاراج - ۱۳۶۳" فیلم بسیار خوش ساختی هست، کاملن همدیدگاه هستم با شما.
"دادا - ۱۳۶۱" هم پس از آن، فیلم خوبیست از زنده یاد قادری.
بله امیر جان، مجموعه ی خاطره انگیز پوسترهای "شصت" که قرار میدادید رو،
بیاد داریم و بسیار هم مشتاق دیدن سری دیگر آنها هستیم. لطف دارید.
راستش، این پوستر "بالاش - ۱۳۶۲"، گویا بتازگی در صفحه ی این فیلم در سایت "سوره سینما"،
اضافه گردیده بود که خودم هم امروز دیدم و تقدیم گردید.
فیلم "دبیرستان - ۱۳۶۵" رو، ۵-۶ ماه پیش در یک تیزر شبکه ی آی فیلم که مربوط به تبلیغ فیلمهایش بود،
یک تک کادر ازش نشان دادند (یک پلان از سکانس کلاس درس که "بیژن امکانیان" در حال گفتگو با شاگردانش بود).
بگمان زیاد، در "جعبه ی خوراکیهایشان" برایمان کنار گذشته اند تا پخش کنند روزی، البته اگر بچههای خوبی باشیم!.
در ضمن، هنوز هم با شکیبایی امیدواریم، تا سرانجام پس از سالها،
آن تله تاترهای خاطره انگیز "شصتی" که بکارگردانی "داریوش مودبیان" بودند، دوباره پخش شود:
۱- "با جناقها - ۱۳۶۶"،
۲- "اسمش را نمیدانم، اما ماجرای پهلوانی بود با بازی درخشان محمد مطیع،
که نزد شخصی میرفت تا خالکوبی اش را پاک کند و ..."،
۳- "سوزنبانان - ۱۳۶۳" و ....
امیر جان، امکانش هست تا آن چند دقیقه از "سوزنبانان"،
که قبلن از برنامه ی نقره ضبط کرده بودید،
دوباره با کیفیت تصویر بهتری در فروم قرار دهید؟.
سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. بله. من هم امیدوارم؛ البته، "شبکه ی تماشا" نشون داده تو پخش سریال ها کامل تر کار می کنه. اگه خاطرتون باشه، سال گذشته "آی فیلم" هم "آیینه" رو داد؛ اما، نیمه کاره!59 نوشته است:
سلام و درود از بنده هست امیر جان خدمت شما و یاران فروم رویایی.
سپاسگزارم برای اطلاع رسانی در مورد پخش "آیینه".
امیدوارم که تمام قسمتها را نشان بدهند، بویژه آن قسمتها، که "زندگی شیرین میشد!".
"تاراج - ۱۳۶۳" فیلم بسیار خوش ساختی هست، کاملن همدیدگاه هستم با شما.
"دادا - ۱۳۶۱" هم پس از آن، فیلم خوبیست از زنده یاد قادری.
بله امیر جان، مجموعه ی خاطره انگیز پوسترهای "شصت" که قرار میدادید رو،
بیاد داریم و بسیار هم مشتاق دیدن سری دیگر آنها هستیم. لطف دارید.
راستش، این پوستر "بالاش - ۱۳۶۲"، گویا بتازگی در صفحه ی این فیلم در سایت "سوره سینما"،
اضافه گردیده بود که خودم هم امروز دیدم و تقدیم گردید.
فیلم "دبیرستان - ۱۳۶۵" رو، ۵-۶ ماه پیش در یک تیزر شبکه ی آی فیلم که مربوط به تبلیغ فیلمهایش بود،
یک تک کادر ازش نشان دادند (یک پلان از سکانس کلاس درس که "بیژن امکانیان" در حال گفتگو با شاگردانش بود).
بگمان زیاد، در "جعبه ی خوراکیهایشان" برایمان کنار گذشته اند تا پخش کنند روزی، البته اگر بچههای خوبی باشیم!.
در ضمن، هنوز هم با شکیبایی امیدواریم، تا سرانجام پس از سالها،
آن تله تاترهای خاطره انگیز "شصتی" که بکارگردانی "داریوش مودبیان" بودند، دوباره پخش شود:
۱- "با جناقها - ۱۳۶۶"،
۲- "اسمش را نمیدانم، اما ماجرای پهلوانی بود با بازی درخشان محمد مطیع،
که نزد شخصی میرفت تا خالکوبی اش را پاک کند و ..."،
۳- "سوزنبانان - ۱۳۶۳" و ....
امیر جان، امکانش هست تا آن چند دقیقه از "سوزنبانان"،
که قبلن از برنامه ی نقره ضبط کرده بودید،
دوباره با کیفیت تصویر بهتری در فروم قرار دهید؟.
سلامت باشید.
اما، "تماشا" کارش درست تره.
ضمن این که موقع ضبط کردن هم زبونش فارسیه و گاهی عربی نمی شه، حال آدم گرفته شه!
2. بنده از "دادا" بخاطر نوع حرف زدنشون و اون شدت و حدتی که تو لهجه ی من درآوردی شون کاراکترا به کار می بردن، خوشم نیومد. ضمن این که به فیلمفارسی ها هم خیلی نزدیکه.
3. چه جالب! پوستر فیلم "بالاش" و پخش "دبیرستان" رو عرض می کنم.
از شما هم؛ بخاطر، سرعت تو اطلاع رسونی پوستر، متشکرم.
4. بنده هم بی صبرانه منتظر "باجناق ها" هستم.
کاش لااقل "یادگاری" یه چند دقیقه ایش رو هم پخش کنه.
عاشق اون تیکه ش بودم که "اکبر عبدی" می یومد پیش زنش و ازش می خواست جاهازشو بده، این بفروشه تا خرج مهمونا در آد:
"مجمه مسی! مس، مس!"
5. این هم تنها تیکه ای از "سوزنبانان" تقدیم به شما، دوست عزیزم:
http://www.uploadbaz.com/7fnhdkjx2z0b
6. یه تئاتر دیگه هم بود که یه تیکه ش "حمید جبلی" تصادف می کرد و تو کلانتری، با شعر پلاک ماشینی رو که بهش زده بود و در رفته بودو، می داد. یادته؟
"آه، گوش، گوش، آه، طبل، طبل، آه، چوب، چوب، آه، گردن قو!"
که انکدینگ اون می شد:
77552
هفت شبیه گوش بود، چوب و طبل شبیه به 5 لاتین و گردن قو، شبیه 2 لاتین!
یادمه موقع کدنگاری، "اکبر عبدی" (و به گمونم "فردوس کاویانی" ؟) هم بودن.
7. یه قسمت دیگه ش "بلبشو" نام داشت؛ که، یادمه برای فهمیدن معنیش به "فرهنگ عمید" روی تاقچه ی خونه مون مراجعه کردم و کلی ذوق کردم که معنی شو فهمیدم!
فکر می کنم "منبع موثق" هم از همین سری بود؛ که، اونو با کیفیت بهتر دارم و اگه خواستید، بگید، دوباره و کامل تر بذارمش؛ اما، از سوزنبانان، همین 4، 5 دقیقه رو با همین کیفیت داشتم؛ که، تقدیم گردید.
....................
8. پی اس:
با اندکی جستجو متوجه شدم اسم اون مجموعه ی به یادموندنی و زیبای آقای "داریوش مؤدبیان" بوده "طنزآوران جهان" و این هم عکسی از اون؛ که، برای خودم خیلی آس بود و خیلی کیفور شدم از دیدنش:
منبع:
http://khabaronline.ir/detail/203783/culture/4236
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. سلام دوستان.
2. همون طور که قبلاً هم قولشو داده بودم، با پوسترهای سینمای بعد از انقلاب در خدمتتون هستم.
3. خودم به شخصه از پوسترهای دهه ی 60؛ که، هم کار دست بودن و هم رنگ و بوی پوسترهای قدیمی رو داشتن، خوشم می یاد. با نوع نقاشی هاشون، با رنگامیزی هاشون و بخصوص با نوع خاص فونتشون خیلی حال می کنم.
الآن که اینا رو می خونید، مسلماً می تونید حدس بزنید چه نوع پوسترهایی رو می گم.
4. تعدادی از این پوسترها شاید قبلاً هم گذاشته شده باشه و تکراری باشه؛ اما، سعی کرده م از تکراری ها کم کنم و جدیدترا رو بذارم.
منبع تعدادی از اون ها نرم افزار "سینمای ایران" ("هنر هفتم")، محصول 1378ه؛ که، بیشتر روی سینمای بعد از انقلاب کار کرده و فکر می کنم نسخه ی آفلاین سایت "سوره ی سینما" تا اون ساله.
5. در انتخاب پوسترها سعی کرده م بهترین هاشونو و تا حد امکان بدون واترمارک انتخاب کنم و اگه جاهایی واترمارکی داریم، تنها دستاویزم بوده.
6. انتخاب پوسترها؛ بخصوص، پوسترهای فیلم های دهه ی 80 و 90 به منزله ی قبول داشتن اون فیلما نیست و بسیارند فیلم هایی که به هیچ وجه ارزش دیدن نداشته ن؛ اما، چون پوسترشون زیبا بوده، جمعشون کرده م.
7. سری اول:
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
[b]من پوستر هاي قديمي توپي دارم ولي سر در نياوردم چطور بايد قرار داد به خصوص كه همه چيز اين سايت عربيه. اگه يك نفر راهنمايي كنه ممنون ميشم
ASDALIREZA105- تعداد پستها : 9
Join date : 2013-02-27
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
[b]ASDALIREZA105 نوشته است:من پوستر هاي قديمي توپي دارم ولي سر در نياوردم چطور بايد قرار داد به خصوص كه همه چيز اين سايت عربيه. اگه يك نفر راهنمايي كنه ممنون ميشم
راهنمایی:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t21-topic
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
من پوستر هاي قديمي توپي دارم ولي سر در نياوردم چطور بايد قرار داد چون همه چيز اين سايت عربيه. اگه يك نفر راهنمايي كنه ممنون ميشم
ASDALIREZA105- تعداد پستها : 9
Join date : 2013-02-27
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
ممنون از راهنمايي عاليتون
ASDALIREZA105- تعداد پستها : 9
Join date : 2013-02-27
صفحه 9 از 40 • 1 ... 6 ... 8, 9, 10 ... 24 ... 40
مواضيع مماثلة
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
صفحه 9 از 40
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد