فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
+34
stalker
Milassyui
aghaghi
S@M
arman
alimontaz
Heidii
Mihakralj
volant
slevin(HAMID
keyvanmoeini
abnbat
SMAM
jasonbourne
پل کوچولو
ASDALIREZA105
erfan
ramin
edo
Clover
Heidi
sahra_7
Negin 2
Indiana Jones
mehrnaz_sadeghi86
Ishpateka
fazel1994
afsoon520
ahmad1300mo
Emiliano
kazvash
faridonline
babak
59
38 مشترك
صفحه 31 از 40
صفحه 31 از 40 • 1 ... 17 ... 30, 31, 32 ... 35 ... 40
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
فیلم سینمایی هست با نام "سیم خاردار"، که در سال ۱۳۶۰،
با بازی حسین عرفانی، ثریا حکمت، شهاب عسگری و چند بازیگر دیگر،
بکارگردانی مهدی معدنیان ساخته، و در سینماهای ایران اکران گردیده.
داستان آن مربوط به وقایع ۳۰ یا ۳۰ در دوره ی نزدیک به ۵۷ میباشد،
که البته از ساختار و سوژه ی گیرایی برخوردار نیست. اما نکته ای که در این فیلم،
بسیار توجه من را بخود جلب کرد، یک سکانس کوتاه چند ثانیه ای هست،
که در داخل ماشین پیکان دولوکس فیلمبرداری شده و راننده ی آن،
به نوار سخنرانی در ماشین گوش میدهد. در اینجا چند پلان کوتاه هست،
که با نمای کلوز آپ، قسمت پایین داشبورد که بخاری و رادیو ضبط اتومبیل قرار داشته،
نشان داده میشود. ... اپتدا میخواستم تا این سکانس کوتاه اما بسیار نوستالژیک را، جدا سازی،
و مستقیم در فروم رویایی قرار دهم، تا خاطرات همه ی ما، از آهنگ گوش کردن در پیکان وطنی،
زنده گردد. ... اما بخاطر اهمیت موضوع و ارزش نوستالژیکی که این کادرهای کوتاه داشتند،
سعی کردم تا با هر ترفندی که میشد، با استفاده از پلانهای آن سکانس در حالت اسلوموشن،
و اضافه کردن چند تصویر که بی ربط هم به موضوع نیستند، یک کلیپ کوتاه درست کنم.
نتیجه کار، که امیدوارم آماتور بودن ساختار آنرا به بزرگی خودتان ببخشید،
کلیپ کوچکی با زمان چهار دقیقه و چهل ثانیه شد، که البته قسمتهایی از آهنگهای زمان ما،
یعنی بخشی از نوارهایی که در دهه ی شصت از آنور آب می آمدند و گاهن در ماشین هم،
بصورت نچندان آشکاری گوش داده میشدند، آذین بخش این کلیپ کوتاه گردید. ...
هدف اصلی، زنده کردن لحظه های خوش گذشته هست. امیدوارم که ساختار مبتدی کار را،
به بزرگی خودتان ببخشید. با سپاس. ...
صدای جادویی خواننده ای بی همتا، و آهنگهای امید بخش آنروزها ....
براستی که تمام خوانندگان خوش صدای ایران زمین،
زاده ی دیار اصفهان هستند ....
گوش کردن نوار کاست، در رادیو ضبط ماشین پیکان دولوکس - دهه ی شصت ...:
http://s5.picofile.com/file/8120074134/Navar_Dar_Peykan_Dahe_60.rar.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
Emiliano نوشته است:
1. بله. با نوشته های شما درباره ی "هوشمند عقیلی" و "ناصر طهماسب" عزیز کاملاً همسو و موافقم.
فقط یه چیزی: تیتراژ "در برابر باد" رو زنده یاد "عطا کاملی" می گه، گوینده ی تیتراژ و اسامی "اسکیپی".
2. درسته، "59" عزیز. می خواستم همین نکته رو هم بگم که این دیباچه ی زیبا رو تو یه کلیپ دیگه از شما دیده بودم؛ که، یادم رفت.
بله، لطفاً اگه زحمتی نیست، جداگونه ی اون رو هم، که می فرمایید 13 ثانیه س، بذارید. ممنون می شم.
کار بسیار نیکویی کردید که "امضا"یی برای خودتون و انجمن گذاشتید.
3.
راس می گی. 18 سالگی شجاعت و افتخار نداره؛ اما، واقعاً قبلش هیچ میلی به این پدیده در من وجود نداشت. نه این که بخوام به سن قانونی برسم؛ وگرنه، خیلی کارها رو آدم می تونه از سنین خیلی کمتر هم انجام بده!
4. خاطره ی دوست ترکتون خیلی جالب بود.
بله. ترک ها چای نوش قهاری ان. تو ایران خودمون هم ترک ها و همچنین ترکمن ها. من یه دوست ترکمن داشتم؛ به نام، "یعقوب"؛ که متأسفانه، خیلی جوون و یه سال بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه، از بینمون رفت. اون هم عشق چای بود و می گفت تو گنبد اکثراً چای رو با کاسه می خورن.
کلاً ترک ها خیلی "اهل دل"ن!
5. برای این که چند پست آخرم خیلی حرفی شده و دست خالی نباشم، با چند عکس توپ اومدم خدمتتون؛ که، خودم باهاشون خیلی حال می کنم. شما رو نمی دونم:
5.1. این چند سالیه منسوخ شده؛ اما، خاطرات زیادی باهاش داریم، نه؟
5.2. این عکس رو فقط 5 دقیقه بهش نیگا کنید. اشکتون در می یاد:
.
.
.
پیشگفتار:
(با کسب اجازه، مطالب یکجا تقدیم میگردد)
امیر جان با درود.
- خیلی ممنونم برای یاد آوری صدای استاد عطا کاملی، ...
از قلم انداخته بودم، سپاسگزارم. ... یادشان گرامیست این استاد بیهمتا.
- همه از دیدگان مهر شما و یاران فروم رویایی هست. ... کمتر از اونم که امضایی اینجا،
نزد شما بزرگان انجمن داشته باشم، ... در اصل، انجام وظیفه بوده. ... خدمت شما ...:
http://s5.picofile.com/file/8120393600/ForumTitel_By_Emiliano_.rar.html
- یادی که از دوستتون داشتید، غم انگیز بود. ... اما برای برخی از مسایل دنیا، جوابی نیست.
- بله، اشاره ی بسیار خوبی داشتید. کلن اقوام ترک زبان و آذری زبان، بسیار اهل دل هستند.
واژه ی رومانتیزم رو میشناسن. ... هر چند که در برخی زمینه ها، تفاوت دیدگاه هست.
- عکسها بسیار بسیار نوستالژیک بودند، واقعن ممنون هستم.
"مگس کش" عالی بود و "نوارها" هم، که دیگر گویای کامل یادمانه ها هستند.
من امیر جان راستش، اسم این پلانشت ها (تابلت؟) رو،
به روسی گذاشتم "موخابیکا ("ب" با ضمه). - "Mookhaboyka" - "Мухабойка"
... معنیش به فارسی، یعنی "مگس کش"!. (خنده) ...
- دعوت مینمایم که در ادامه ی پست نیز همراه باشید.
تشریف بیاورید، ... صاب تشیف باشید (لبخند).
.
.
.
چند ماه پیش درباره ی موتورهای پلاستیکی و ماشینهای پدالی،
شور و شوق بازی، و سواری با آنها در دوران کودکی، بطور کامل در فروم گفتگو کرده بودیم.
مدتها بود که قصد داشتم تا یک ویدیوی ترکیبی کوتاه، بیاد ماشین سواریهای کودکی،
تهیه و تقدیم فروم رویایی گردد. ... سرانجام یک کلیپ کوچک تصویری، با زمان چهار دقیقه و پنجاه ثانیه،
انجام و در پیش روی میباشد. ... یادآور میگردد که در ساختار آن، هیچکدام از عکس ماشینهایی که داشتیم،
استفاده نشده، و فضای این کلیپ، مستقل و تازه میباشد. ... امیدوارم که مورد پسند یاران ارجمند قرار گیرد.
کلیپ تصویری، بیاد ماشینهای پدالی در دوران کودکی - آهنگ ساخته ی "ژان میشل ژار" (اکسیژن) ...:
http://s5.picofile.com/file/8120396884/Mashine_Pedali_BeYade_Kudaki_.rar.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:Emiliano نوشته است:
1. بله. با نوشته های شما درباره ی "هوشمند عقیلی" و "ناصر طهماسب" عزیز کاملاً همسو و موافقم.
فقط یه چیزی: تیتراژ "در برابر باد" رو زنده یاد "عطا کاملی" می گه، گوینده ی تیتراژ و اسامی "اسکیپی".
2. درسته، "59" عزیز. می خواستم همین نکته رو هم بگم که این دیباچه ی زیبا رو تو یه کلیپ دیگه از شما دیده بودم؛ که، یادم رفت.
بله، لطفاً اگه زحمتی نیست، جداگونه ی اون رو هم، که می فرمایید 13 ثانیه س، بذارید. ممنون می شم.
کار بسیار نیکویی کردید که "امضا"یی برای خودتون و انجمن گذاشتید.
3.
راس می گی. 18 سالگی شجاعت و افتخار نداره؛ اما، واقعاً قبلش هیچ میلی به این پدیده در من وجود نداشت. نه این که بخوام به سن قانونی برسم؛ وگرنه، خیلی کارها رو آدم می تونه از سنین خیلی کمتر هم انجام بده!
4. خاطره ی دوست ترکتون خیلی جالب بود.
بله. ترک ها چای نوش قهاری ان. تو ایران خودمون هم ترک ها و همچنین ترکمن ها. من یه دوست ترکمن داشتم؛ به نام، "یعقوب"؛ که متأسفانه، خیلی جوون و یه سال بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه، از بینمون رفت. اون هم عشق چای بود و می گفت تو گنبد اکثراً چای رو با کاسه می خورن.
کلاً ترک ها خیلی "اهل دل"ن!
5. برای این که چند پست آخرم خیلی حرفی شده و دست خالی نباشم، با چند عکس توپ اومدم خدمتتون؛ که، خودم باهاشون خیلی حال می کنم. شما رو نمی دونم:
5.1. این چند سالیه منسوخ شده؛ اما، خاطرات زیادی باهاش داریم، نه؟
5.2. این عکس رو فقط 5 دقیقه بهش نیگا کنید. اشکتون در می یاد:
.
.
.
پیشگفتار:
(با کسب اجازه، مطالب یکجا تقدیم میگردد)
امیر جان با درود.
- خیلی ممنونم برای یاد آوری صدای استاد عطا کاملی، ...
از قلم انداخته بودم، سپاسگزارم. ... یادشان گرامیست این استاد بیهمتا.
- همه از دیدگان مهر شما و یاران فروم رویایی هست. ... کمتر از اونم که امضایی اینجا،
نزد شما بزرگان انجمن داشته باشم، ... در اصل، انجام وظیفه بوده. ... خدمت شما ...:
http://s5.picofile.com/file/8120393600/ForumTitel_By_Emiliano_.rar.html
- یادی که از دوستتون داشتید، غم انگیز بود. ... اما برای برخی از مسایل دنیا، جوابی نیست.
- بله، اشاره ی بسیار خوبی داشتید. کلن اقوام ترک زبان و آذری زبان، بسیار اهل دل هستند.
واژه ی رومانتیزم رو میشناسن. ... هر چند که در برخی زمینه ها، تفاوت دیدگاه هست.
- عکسها بسیار بسیار نوستالژیک بودند، واقعن ممنون هستم.
"مگس کش" عالی بود و "نوارها" هم، که دیگر گویای کامل یادمانه ها هستند.
من امیر جان راستش، اسم این پلانشت ها (تابلت؟) رو،
به روسی گذاشتم "موخابیکا ("ب" با ضمه). - "Mookhaboyka" - "Мухабойка"
... معنیش به فارسی، یعنی "مگس کش"!. (خنده) ...
- دعوت مینمایم که در ادامه ی پست نیز همراه باشید.
تشریف بیاورید، ... صاب تشیف باشید (لبخند).
.
.
.
چند ماه پیش درباره ی موتورهای پلاستیکی و ماشینهای پدالی،
شور و شوق بازی، و سواری با آنها در دوران کودکی، بطور کامل در فروم گفتگو کرده بودیم.
مدتها بود که قصد داشتم تا یک ویدیوی ترکیبی کوتاه، بیاد ماشین سواریهای کودکی،
تهیه و تقدیم فروم رویایی گردد. ... سرانجام یک کلیپ کوچک تصویری، با زمان چهار دقیقه و پنجاه ثانیه،
انجام و در پیش روی میباشد. ... یادآور میگردد که در ساختار آن، هیچکدام از عکس ماشینهایی که داشتیم،
استفاده نشده، و فضای این کلیپ، مستقل و تازه میباشد. ... امیدوارم که مورد پسند یاران ارجمند قرار گیرد.
کلیپ تصویری، بیاد ماشینهای پدالی در دوران کودکی - آهنگ ساخته ی "ژان میشل ژار" (اکسیژن) ...:
http://s5.picofile.com/file/8120396884/Mashine_Pedali_BeYade_Kudaki_.rar.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
1. سلام به همه. شرمنده که یکی، دو روزی فرصت نشد سر بزنم و پاسخ بدم.
2. "59" عزیز و گرامی زحمتی رو که خودشون کشیده ن، به نام بنده (by Emiliano) ثبت کرده ن؛ که، در اینجا باید عرض کنم بنده هم از این یادگاری ایشون تنها استفاده می کنم و ایشون لطف داشته و دارن.
متشکرم، دوست خوبم. اختیار دارید شما.
3. البته این "اهل دل"ی که بنده توی کوتیشن مارکس هم گذاشتم، معادل ادبی همون "شکمو"ی خودمون بودا! اهل شکم یعنی!
4. تعبیر شما از "تبلت" به "مگس کش" جالب بود. این وری ها، پیرزنا و پیرمردای فامیل اکثر ازش به عنوان "آجرپاره" یا "آشغال" یاد می کنن!
5. ممنونم از شما؛ بخاطر، عکس های زیبای ماشین های پدالی، یادآوری خاطره شون و بخصوص فایل ویدئویی. این فایل عالی بود و موسیقیش هم بدجور روش می نشست. شاید باورت نشه؛ اما، به جون خودم، من هفته ی پیش من کلی از کارهای "ژان میشل ژار" رو گوش می دادم و چندین بار هم همین موسیقی "اکسیژن 4"شو گوش دادم و لذت بردم و وقتی دیدم این تله پاتیه باز کار خودشو کرده، کلی حیرتزده شدم. هنوز تو شوکم!
6. ببخشید که دست خالی اومده م. سعی می کنم بار دیگه لااقل دست خالی نباشم. فعلاً.
7. اوه، راستی، داشت یادم می رفت: انگار از دوستان کس دیگه ای "نخواسته" جواب مسابقه ی بهترین معادل "The Family Man" رو بده؛ چون، مطمئنم همه دیده ن و چندین بار بحث شد.
عرض شود خدمت "59" عزیز که: می دونید که ترجمه ی عناوین یکی از سخت ترین کارهاست و معمولاً مترجما می ذارنش برای آخر کار؛ یعنی، وقتی کل کتاب رو ترجمه کردن، یا کل فیلمو دیدن.
"مرد خانواده"؛ همون طور که همه می دونیم، زیاد به دل نمی نشینه. سال 1383 تو انجمن "گفتمان" با دوستانی مثل شما مهربان و همدل، کلی بحث کردیم. یکی گفت "مرد متعهد"؛ اما، "متعهد" بارهای معنایی زیادی داره و اینجا نامی هم از خونواده به میون نیومده.
یکی "عیالوار" رو پیشنهاد کرد؛ اما، همه می دونیم که این واژه هم معنی علی حده ای داره.
سایر پیشنهادها خیلی یادم نیست و همه شون لایتچسبک و بعضاً بی ربط بودن.
دوست عزیز و مترجم آلمانی و روسی ام، "59"، در همین انجمن "خانواده دوست" یا "اهل خانواده" رو پیشنهاد دادن؛ که، دومی بدک نیست و نسبت به اولی از نظر زیباشناختی و آوایی خوش آواتره؛ اما، از همه ی این بحثا بگذریم، اون سال پیشنهاد بنده به دوستان این بود:
"مرد زندگی."
کافیه کمی به صحبت های دور و برمون گوش بدیم: "فلانی مرد زندگیه/ زن زندگیه."
و تعریف از خودم نیست؛ اما، همه ی بچه های انجمن بالاتفاق این معادل رو قبول کردن و دوس داشتن.
این هم خاطره ی کوچیکی از بنده.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
امیر جان گرامی با درود.
- خواهش میکنم، لطف دارید. اگر کار کوچکی بشخصه انجام میدم،
جواب انرژی مثبتی هست که از سوی شما و یاران ارجمند، در فروم رویایی دریافت میشه.
پس نام شما، ارزش فایل دیباچه ی تصویری فروم رو، بالاتر میبره. ... سپاسگزارم.
- آقا دیدید؟، باز جریان سیال ذهن پیش اومد (خنده)، "اهل دل" رو میگم .... عجبا ....
اما مورد رمانتیک بودن هم در جای خودش درست هست. ... / اهل دل = رمانتیک = اهل شکم.
چه داستانها که ما اینجا نداریم ....
- دیگه وقتی بزرگان فامیل ما، مسافرت بروند به اتاق مهمانخانه، و درب آنجا را قفل کرده و پهن شوند،
آنوقت پلانشته مگس کش نشان را، آجر پاره نیز مینامند. ... حال شما پیدا کنید ....
* آدم برود به مغازه ی کامپیوتر فروشی و بگوید: "لطفن یه دونه از اون آشغالا بدید"! (خنده).
- بسیار خرسندم که عکسها و بویژه کلیپ تصویری، مورد پسند قرار گرفتن.
اندازه ی فایل کمی زیاد شد، اما نمیخواستم تا با کیفیت پایین یا متوسط خروجی بگیرم.
برخی از خاطرهها تک هستند، پس باید فایلشان هم با جنس ممتاز تصویری باشد.
از دیدگان مهر شما ممنونم و بسیار هم خوشحال، که مورد پسند واقع شده.
تلپاتی هم که دیگر اینجا، روح روان در فروم رویایی هست. ...
- آفرین به شما، .... بسیار عالی بود. از برگردان واژگانی شما لذت بردم.
... "مرد زندگی"، بهترین گزینه هست. ... آفرین. ...
سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
خوشم نمیآید ...
پیشگفتار:
مطلب زیر، یک پست آزاد در فروم رویایی میباشد، که سرانجام اجازه ی نوشتن،
و انتشار آنرا بخود میدهم. ... در نگاه نخست، امکان ایجاد این شبهه میباشد،
که نگارنده ی آن، چون خودش هیچ نبوده و هیچ هم نشده، در این رج ها،
دست به عقده گشایی زده، و آب بر آتش حرصش میریزد. ....
بهر حال هر یک از ما، دیدگاه و نقطه نظرهای خود را دارا میباشد،
و از آنجا که از دوران کودکی، دوستدار حرفه ای در زمینه های فیلم،
سینما، موسیقی، و کلن هنر، فرهنگ و ادبیات بودیم و هستیم،
اجازه ی بیان دیدگاه خویش را داریم. ...
.
.
.
- گاهن پیش میآید که در میان بازبینی برخی فایلهای آرشیوی،
به سریال "خانه ی سبز - ۱۳۷۵" برخورد میکنم. این سریال گرچه در زمان خودش،
بسیار محبوب شده بود و من نیز، یکی از تماشاگران پر و پا قرص آن بودم،
اما اکنون که بصورت گذرا آنرا می بینم، بسیار حالت شعار گونه و اغراق آمیزی دارد.
* برایم جای پرسش بوده همیشه، که این جوانکی که نامش را هم خوشبختانه فراموش کرده ام،
چگونه به تلویزیون راه پیدا کرد و در آن سریال، نقش فرید را بازی کرد و همچنان هم، در سینما و تلویزیون هست.
اتفاقن چند ماه پیش در "یادگاری"، پشت صحنه ای از خانه ی سبز نشان داده شد که این پسر،
به لوس بازیهای بسیار شدیدی میپرداخت و جز ایجاد حسی ناخوشایند در من تماشاگر، چیزی بهمراه نداشت.
در همان سریال بود که بازیگر دیگری را نشان دادند که از او هم هیچگاه خوشم نمیآید،
یعنی کسی که نقش جانباز را در خانه ی سبز و همچنین فیلم سینمایی آژانس شیشه ای را داشت.
اکنون هم مثلن جزو بازیگران سطح بالای سینما هست و در مراسم های گوناگون، کلاهی شاپو بر سر دارد.
سریال خانه ی سبز، خوب نبود. اما قبل از آن، "همسران - ۱۳۷۳" بسیار خوب کار شده بود،
و شخصیت مستقلی از دیدگاه ساختار و محتوا داشت. ... "همسران" را، هنوز هم میتوان تماشا کرد و لذت برد.
* برایم جای پرسش بوده همیشه، که اگر این دختر خانمی که نامش را خوشبختانه فراموش کرده ام،
مادرش خانم رخشان بنی اعتماد، و پدرش تهیه کننده سینما و گزارشگر فوتبال؟ نبود،
آیا بازهم میتوانست به سینمای ایران راه پیدا کند یا نه!؟. ... از دید کوچک من،
اگر والدین ایشان، کاره ای نبودند، این دختر خانم، نهایتن میتوانست به سالن سینما وارد شود،
فیلمی نگاه کند و همانند بقیه آنجا را ترک نماید، اما ورود به صنعت سینما را، در خواب هم نمیتوانست ببیند.
* برایم جای پرسش بوده همیشه، که اگر این کارگردان؟ و بازیگر؟ فیلمهای سطح روشنفکری نوی ایران؟،
پدر بزرگوارش - جناب آقای مرحوم نعمت حقیقی، و مادر گرامیش - سرکار خانم لیلی گلستان نبودند،
آیا بازهم میتوانست وارد صنعت سینمای ایران شود؟، و بازیگر و نویسنده و کارگردان از آب در بیاید؟.
* این مورد البته آنچنان حاد نیست، اما بازهم جای پرسش است برایم،
که اگر بازیگر نقش قطاب، دایی اش زنده یاد "مازیار پرتو" و پدربزرگش "شین پرتو" نبودند،
آیا بازهم میتوانست به درون سینما و تلویزیون ایران وارد شود یا نه؟. ... جواب خودم: "نه" میباشد.
* برایم جای پرسش بوده همیشه، که چرا برخی از انسانها، به برکت پدر و مادرشان،
از جهات مادی و معنوی، یکسری بسترهای اجتماعی، برایشان پاک و پاکیزه از قبل فراهم میباشد،
و خیلی از ایشان، بدون اینکه حتی لیاقتی داشته باشند، وارد گود شده و مورد حمایت نیز قرار میگیرند؟،
اما برخی دیگر، با وجود داشتن استعداد، یا دیده نمیشوند، و یا اگر هم با بدبختی و هزاران زحمت وارد شوند،
بواسطه ی نداشتن حامی و اسپانسر مورد نیاز، در آن زمینه زود فید میگردند و در اصل بیرونشان میکنند!.
- در انتها یاد آور میگردد، که موارد خوب و راستینی هم داریم که بگونه ی موروثی وارد هنر شده اند،
اما از آنجا که خودشان درونمایه ی قوی نیز داشتند، این "پارتی بازی انجام شده" برای ایشان،
جای هیچ پرسشی برای نگارنده نبوده و نیست. ... برای نمونه: "بیژن بنفشه خواه (پدرش - بازیگر)"،
"امین حیایی (دایی اش - سیروس الوند)"، ... "خانم مهسا شرافت (پدر و مادرش دوبلور)"،
خانم شقایق فراهانی (پدرش - بازیگر)، ... "خانم آشا محرابی (پدر گرامیشان - بازیگر)"، و ....
پایان درد و دل.
سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. "59" گرامی، ضمن تشکر از شما بابت دو پست اخیر، در مورد پست اولتون تنها می تونم تشکر کنم و مثل همیشه منتظر هدیه های ارزشمندتون می مونم.
همه می دونیم از روزی که افتخار دادید و وارد انجمن شدید، یکی از فعال ترین و مثبت ترین اعضا و بی اغراق نیست اگه بگیم پرکارترین عضو انجمن در این مدت بوده اید.
بیشترین فیلم ها و سریال های ارزشمند و نایاب رو آپلود کرده اید، خلاصه های بسیار زیبا و ارزشمندی از سریال های طولانی گذاشته اید، در یافتن بسیاری از نام های اشیا و اقلام خاطره انگیز کمک کردید و ....
به همه ی اینا نوشته ها و خاطرات ارزشمند و پراحساستون رو هم باید اضافه کرد.
ممنونم از شما و سایر دوستانی که دور و نزدیک به اینجا سر می زنن و گذشته ها و خاطرات شیرین و تلخ حین و بعد از جنگ رو فراموش نمی کنن.
2. اما، نوشته ی دومتون خیلی حرف برای گفتن داره.
اول این که چقدر از بعضی از چهره ها دل پُری دارید؛ که، حتا حاضر نیستید اسمی ازشون به میون بیارید.
باهاتون موافقم.
"رامبد جوان" و لوس بازی هاش همون موقع هم برام چندش آور بود.
حتا "خسرو شکیبایی" هم تو اون سریال لوس بازی می کرد و نقشش بهش نمی یومد. مقایسه کنید دو دست تو جیبای شلوار کردنای "شکیبایی" و "عاطفههههه" گفتنای زی زی گونه شو با "حمید هامون" سال 1368!
یه چیزی تو مایه های مقایسه ی سالاد الویه و گوشت کوبیده س!
کاملاً موافقم که "همسران" ده سر و گردن از "خانه ی سبز" بالاتر بود و اگه هم لوس بود، به سمت شعارزدگی نمی رفت.
اصلاً "خانه ی سبز" دنباله و قسمت دوم "همسران" بود و همه می دونیم که دنباله ها ....
"خانه ی سبز" رو موسیقی شو عشق بود؛ بخصوص، از لحظه ای که تمش ایرونی می شد و کمونچه و بعدش نی می یومد تو کار و اون شور و سوزی که درش بود.
(ثانیه ی 82 به بعد فایل صوتی ذیل.)
http://s5.picofile.com/file/8120793642/Khaneye_Sabz_1_.rar.html
3. از میون افرادی که ازشون بدتون می یومد، از "حبیب رضایی" و "باران کوثری" خیلی بدم نمی یاد.
به جز فیلم کپی شده ی "آژانس شیشه ای"؛ که، هم کپی بود، هم شعاری و گاه کاریکاتورگونه، سایر بازی های زوج "رضایی" و "پرستویی" بد نبوده؛ بخصوص، "شوخی" رو خیلی خیلی دوس دارم و هر وقت تی وی بده، می شینم پای دوباره دیدنش.
"باران کوثری" رو هم "خون بازی"شو دوس دارم. نمی دونم دیدید یا نه؛ اما، سایر کاراش چنگی به دل نمی زنه.
سایر لایتچسبک های این فهرست همسر و دو دختر مافیای سینمای ایران، "محمد رضا شریفی نیا" می باشن. همسرش اصلاً به دل نمی شینه و حتا تو 150 سالگی دوس داره نقش دخترا رو بازی کنه! چند سال پیش یه فیلم به نام "راننده ی تاکسی" یا همچین نامی دیدم که داشت حالم بد می شد!
دختراش هم تا وختی کوچیک بودن، به سبب پدر و مادرشون تو چند فیلم کودک بازی کردن؛ اما، نمی بایست ادامه می دادن.
"پندار اکبری"!
نمی دونم چطور به خودش اجازه داده بره جلوی دوربین!
"بیتا سحرخیز".
"المیرا عبدی"؛ که، نه چهره داره و نه بازیگره و چند ماه پیش تو یه دی وی دی فیلم های 6 تا 1000 تومن، ازش "جابجا" رو دیدم؛ که، ای کاش 90 دقیقه از عمرمو صرف دیدنش نمی کردم.
درست روز 29 اسفند بود و از بی فیلمی نشستیم، دیدیمش!
و حتا "لیلا حاتمی": با این که خیلی طرفدار داره و اسم در کرده؛ اما، در کل هیییییییچ کار شاخصی ازش به یاد ندارم. تنها نقشش که بدک نبود، "بی پولی" بود؛ که، اون هم فقط و فقط به واسطه ی فیلمنامه ی بی نظیر و محکمش بود و هر کی دیگه هم بود، باز هم این نقش براش خوب درمی یومد.
و ....
4. و بند آخر رو هم؛ که، استثنائات رو لیست کردید، خیلی عالی بود و اگه این موارد رو نمی گفتید، مطمئناً خیلی شاکی می شدم! اما مگه می شه این مسائل از دید شما بیرون بره؟
این لیست شاید حتا کمتر از لیست "بدان" باشه و این یعنی فاجعه!
به این فهرست می تونم اینا رو هم بنده اضافه کنم؛ که، خیلی دوسشون دارم:
همشیره ی "شقایق فراهانی"، "مهسا عرفانی" (نمی دونم منظورتون از "مهسا شرافت" ایشون بوده یا نه، زنده یاد "سعید شرافت" هم همسری دوبلور داشته ن و دختری به همین نام؟) و ....
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
سلام بر همه
-ضمن موافقت ضمنی(!) با شما امیل و 59 عزیز، این رو هم خاطر نشان بکنم که اصولاً اوضاع طوریه که به خاطر پول هر کی هر چی داره میریزه رو دایره بلکه یکیش بگیره. که حالا یا میشه یا نه. از جمله اینکه منم از رامبد جوان چندان خوشم نمیاد. یادمه دوست عمو کوچیکم بود و هزار سال پیش با هم میرفتن باشگاه. اون موقع هم عموم می گفت این انقدر از خوش ادا در میاره و خل بازی میکنه که نگو. میخواد بره تلویزیون (که بعدشم بالاخره رفت!) اما به نظر من در حد کارگردانی و اینجور چیزها خوبه: مثلاً من خودم سریال مسافرانش رو خیلی دوست داشتم و نمیدونم اون مجموعه امسال عیدش رو با عنوان حیات خانه ما دیدید یا نه که به نظر من کار با ارزشی بود. البته همسرش دربازیگری از خودش بهتره و بخصوص توی مسافران وحشی بازیهاش رو در کنار شقایق دهقان خیلی دوست داشتم اما خودش واقعاً بهتره بازیگری رو بیخیال شه (کلاً بهترین بازیش به نظر من بازی در کت جادویی بود که اونم شاید حضور بهزاد فراهانی یه خورده روش اثر کرد ولی خب بازم آتنه فقیه نصیری بازی قهوه ای رنگ خودش رو داشت)
-لیلا حاتمی البته حسنش اینه که دماغش رو نتراشیده وگرنه از 15 سالگیش در دلشدگان تا 40 سالگیش یعنی حالا بازیش تکون نخورده! اون کلاً به نظر من بازی نمیکنه و خودشه. خودش همینطوری یخه ولی بهتر از اون هدیه تهرانیه که ادای یخ بودن رو درمیاره و من هنوز نمی دونم چرا خیلی از آقایون کشته مرده اش هستن... باز حداقل لیلا خوش تیپ و خوش تراشه
-باران کوثری نقش بچه پرروها رو عالی بازی می کنه
-متاسفانه از همشیره شقایق هیچ وقت خوشم نیومده. کلاً هیچ وقت نفهمیدم جنسیت واقعیش چیه، ولی اگه در نقش تارزان بازی کنه شاید ببینمش...
-ولی کسی رو که با دیدنش کهیر میزنم نیوشا ضیغمیه که نمی دونم فلسفه آفرینشش چی بوده.... به نظرم به همون آرایشگریش ادامه بده و به خودش انواع ژله(!) ها رو تزریق کنه بهتر باشه... حالا که مامانش رو هم اضافه کرده! یادمه یه بنده خدایی می گفت وقتی میاد سر فیلم برداری تا نرن در ماشین رو براش باز کنن پیاده نمیشه. واقعاً چی به سر ما اومده؟؟؟؟(بهتر بگم: چی تو سر ما خورده؟)
-و در آخر هم بگم که با کمال تاسف انگار کلاً همه چیز این مملکت داغون شده: هنرمندانی که دیگه تکرار نمیشن، هنرهایی که دیگه تکرار نمیشن و آدمهایی که دیگه تکرار نمیشن. حس میکنم تو جنگلی زندگی میکردم که حالا داره فقط توش علف هرز درمیاد...
-ضمن موافقت ضمنی(!) با شما امیل و 59 عزیز، این رو هم خاطر نشان بکنم که اصولاً اوضاع طوریه که به خاطر پول هر کی هر چی داره میریزه رو دایره بلکه یکیش بگیره. که حالا یا میشه یا نه. از جمله اینکه منم از رامبد جوان چندان خوشم نمیاد. یادمه دوست عمو کوچیکم بود و هزار سال پیش با هم میرفتن باشگاه. اون موقع هم عموم می گفت این انقدر از خوش ادا در میاره و خل بازی میکنه که نگو. میخواد بره تلویزیون (که بعدشم بالاخره رفت!) اما به نظر من در حد کارگردانی و اینجور چیزها خوبه: مثلاً من خودم سریال مسافرانش رو خیلی دوست داشتم و نمیدونم اون مجموعه امسال عیدش رو با عنوان حیات خانه ما دیدید یا نه که به نظر من کار با ارزشی بود. البته همسرش دربازیگری از خودش بهتره و بخصوص توی مسافران وحشی بازیهاش رو در کنار شقایق دهقان خیلی دوست داشتم اما خودش واقعاً بهتره بازیگری رو بیخیال شه (کلاً بهترین بازیش به نظر من بازی در کت جادویی بود که اونم شاید حضور بهزاد فراهانی یه خورده روش اثر کرد ولی خب بازم آتنه فقیه نصیری بازی قهوه ای رنگ خودش رو داشت)
-لیلا حاتمی البته حسنش اینه که دماغش رو نتراشیده وگرنه از 15 سالگیش در دلشدگان تا 40 سالگیش یعنی حالا بازیش تکون نخورده! اون کلاً به نظر من بازی نمیکنه و خودشه. خودش همینطوری یخه ولی بهتر از اون هدیه تهرانیه که ادای یخ بودن رو درمیاره و من هنوز نمی دونم چرا خیلی از آقایون کشته مرده اش هستن... باز حداقل لیلا خوش تیپ و خوش تراشه
-باران کوثری نقش بچه پرروها رو عالی بازی می کنه
-متاسفانه از همشیره شقایق هیچ وقت خوشم نیومده. کلاً هیچ وقت نفهمیدم جنسیت واقعیش چیه، ولی اگه در نقش تارزان بازی کنه شاید ببینمش...
-ولی کسی رو که با دیدنش کهیر میزنم نیوشا ضیغمیه که نمی دونم فلسفه آفرینشش چی بوده.... به نظرم به همون آرایشگریش ادامه بده و به خودش انواع ژله(!) ها رو تزریق کنه بهتر باشه... حالا که مامانش رو هم اضافه کرده! یادمه یه بنده خدایی می گفت وقتی میاد سر فیلم برداری تا نرن در ماشین رو براش باز کنن پیاده نمیشه. واقعاً چی به سر ما اومده؟؟؟؟(بهتر بگم: چی تو سر ما خورده؟)
-و در آخر هم بگم که با کمال تاسف انگار کلاً همه چیز این مملکت داغون شده: هنرمندانی که دیگه تکرار نمیشن، هنرهایی که دیگه تکرار نمیشن و آدمهایی که دیگه تکرار نمیشن. حس میکنم تو جنگلی زندگی میکردم که حالا داره فقط توش علف هرز درمیاد...
S@M- تعداد پستها : 161
Join date : 2010-03-30
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
امیر جان با درود.
- بسیار ممنون هستم از دیدگان مهر شما. انجام وظیفه میکنم،
و کلن هر آنچه که در فروم رویایی داریم، محصول مشترکی هست از تمام اعضای گرامی.
شما نیز سمت گرداننده ی اصلی را دارید اینجا و خودتان، استاد "آرشیو سازی" و کارهای هنری هستید.
جای داره تا از "اسمم خان گرامی" نیز ممنون باشیم، برای زحمتی که همیشه کشیده اند.
اما یک گله ی خودمانی، و آن اینکه، برای برخی از اعضای خوب در اینجا،
مفهوم فروم رویایی شوربختانه کم رنگ شده و دیگر افتخار حضور نمیدهند.
اینرا بی پرده بگویم، که این انجمن، حسابش از تمام سایتهای دیگر و پایگاههای اینترنتی اجتماعی،
جدا بوده و هست. ... این یک حقیقت است که ما در اینجا، واژه ی لوس و تهی "لایک" را نداریم،
اما درونمایه ی این فروم رویایی، بسیار قوی میباشد. ... امید آنکه، مورد بی مهری قرار نگیرد.
- بسیار خرسندم که پست "خوشم نمیآید" مورد توجه و یکسان نگری شما قرار گرفت.
ممنونم برای موسیقی تیتراژ خانه ی سبز و توضیحات بسیار خوبی که بیان فرمودید. کاملن موافقم.
- راستش نخواستم نام زنده یاد خسرو شکیبایی را بیاورم. اما خوب شد که شما گفتید ... من نیز همدیدگاه هستم.
حیف شد که چنین بازیگر درونگرایی، در سریال خانه ی سبز و فیلمهای سستی که اتفاقن ساخته ی آقای کیمیایی هم بودند!،
در اواخر دوران حضورش در این جهان، بازی کرد. ... شما ببینید خسرو شکیبایی در "هامون"،
با خسرو شکیبایی در "سارا"، چقدر زمین تا آسمان فرق دارد!. ... اولی دوست داشتنی، و دومی نفرت انگیز است!.
این چیزی نیست جز قدرت بازیگری ایشان، که همانند دو روی یک سکه میتوانست عمل کند.
اما آن نقشهای نامفهوم در "حکم"، "رئیس" و ...، بسیار بد بودند. ... کارگردانش مزخرف ساخته.
قبلن سکانس بازی ایشان در "سالاد فصل - ۱۳۸۳" تقدیم شده بود. ... چقدر این نقش آفرینی را دوست دارم.
در ضمن، شما فیلم زیر با بازی خسرو شکیبایی را دیده اید؟. ... چرا محجور مانده این فیلم "شرقی - ۱۳۸۶" تابحال؟،
از عکسها، گریم و داستانش پیداست، که کار خوبی باید باشد. ... مشتاق تماشایش هستم:
http://www.sourehcinema.com/Title/Title.aspx?id=139212040005
(خسرو شکیبایی در حال دریافت سیمرغ بلورین برای نقش "هامون"، جشنواره ی فجر - سال ۱۳۶۸)
- فیلم "شوخی" را من هم آن سال (۱۳۷۸)، سه بار حتی در سینما تماشا کردم.
نظرم راجع به حبیب رضایی، بگمانم شخصی هست. ... بگفته ی شما که برخی زمانها بیادش میافتم و خنده ام میگیرد،
"این آقا چیزیشم نیست ها، اما من خوشم نمیآید ازش"، ... / (از خنده هاش، لجم میگیره راستش!).
جمله ی بالا در گیومه را، شما پارسال، در مورد "علیرضا جاوید نیا" گفته بودید! ... (خنده).
- فیلم "خون بازی"، آخرین کاری بود که من به احترام کارگردانش، یعنی خانم رخشان بنی اعتماد دیدم!.
و دیگر کارهای ایشان را نمیبینم. ... جز اینکه اعصاب خورد کند و وقت تلف کند، هیچ بهمراه نداشت.
خیلی شعار گونه بود. ... اون آقا، بطری پشت بطری سر میکشید، مینداخت از پنجره ی در حیاط!،
آنوقت از اینور داستان، همه در حال از راه بدر کردن این دختر بودند. ...
- راستش درباره ی دختر خانم های آقای شریفی نیا، هیچ دیدگاه خاصی ندارم.
اما همسر سابق ایشان، خانم حاجیان، این لحن حرف زدنشان، خیلی مزاحم گوش هست همیشه.
یک جوری سخت فارسی صحبت میکنند. ... ایشان بگمانم، یک ریشه ی قفقازی یا حتی روسی داشته باشند.
ببینید کسانی که اپتدای کار در یادگیری زبان روسی هستند، بویژه اگر ایرانی باشند،
کشیدگی آوایی و حالت تعارف گونه ای که در زبان فارسی هست را، در صحبت دیگر زبانهای خارجی هم دارند!.
اینجا هست که کار با "شل حرف زدن" لو میرود. ... زبان روسی اصلن خشن نیست، بسیار هم ظریف میباشد، اما،
فواصل بیان حرفها در واژه ها و سپس در جمله، بدون آن کشیدگیها و فاصله بندیهای ایرانی ماست.
اما کسانی که سالها کار میکنند و فونتیکشن را هم قوی یاد میگیرند، این مشکل را دیگر کمتر خواهند داشت.
حال تمام این داستان، در روی دوم و عکس ماجرا هم هست. ... یک گویشور روس زبان و یا حتی ارمنی تبار و یا اهل قفقاز،
وقتی فارسی را یاد بگیرد اما اگر خوب روی فونتیک کار نکرده باشد، آنوقت، انگار که فارسی حرف زدنش با عصبانیت همراه هست!،
در صورتی که او عادی صحبت میکند، اما فواصل آوایی و هجاها در فارسی، بگونه ی دیگری باید بیان شوند.
خانم حاجیان هم ایرانی هستند، اما یک نوع سختی در گویش خود دارند که منرا به یاد موارد بالا میاندازد همیشه.
- پندار اکبری و بیتا سحر خیز را نمیشناختم، اکنون که فرموید، نامشان را جستجو کردم،
و در جریان قرار گرفتم. ... سحر خیز، حتا کمی شباهت به خانم شیرین بینا و نگین صدق گویا دارد!.
- راستش چون اکبر عبدی را هنوز دوست دارم، این هست که من هم "جابجا" را دیدم ۲ ماه پیش.
هیچ نگوییم بهتر است. ... البته آقای عبدی یک حرفی زد راجع به این فرزندش در یکی از سخنرانیهایشان!،
که جای تعجب بود. یک چیزی در این مایه گفت که این فرزندش، هم دختر هست و هم پسر!، همه فن حریف است.
(اکنون در میان جستجوی عکس بازیگران! یاد شده، باز به این عکس قدیمی برخورد کردم - عالیست ....حرف ندارد)
- امیر جان زدید به هدف!. ... باور کنید اگر زنده یاد علی حاتمی را روزی در آن جهان ببینم، خواهم گفت که استاد،
شما هنرتان حرف نداشت، فیلمهایتان روی چشم ما و ابروی سینمای ایران هستند، بویژه "مادر ۱۳۶۸"،
اما، اما، ... این دختر خانم شما و داماد گرامیتان را هر وقت که می دیدم در آن دنیا!،
انگار که درب یخچال را باز میکردم، آنهم قسمت یخدونش را!. ...
- در ضمن پوزش من را بپذیرید، اما فیلمنامه ی" بی پولی - ۱۳۸۶"، یک جورهای خیلی زیادی،
کپی شده از فیلم امریکایی "Fun with Dick and Jane - 2005" هست،
که "جیم کری" با قدرت همیشگی اش در کمدی، آنرا بازی کرده.
- اینجاست که اهمیت فیلمسازان مولفی چون علی حاتمی، و آن داریوش مهرجویی،
که در ۶۰ و اوایل ۷۰ بود، روشن گشته و به پایداری میرسد، چرا که کپی کار نبودند،
بلکه دست به خلق آفرینه های بکر و شناسنامه دار هنری میزدند.
- بله، خواهش میکنم امیر جان. ... ما همیشه دو روی سکه را میگوییم،
تا سمت و سوی شناخت راستین و وفاداری، پاسداشت گردد.
خانم مهسا عرفانی، پدرشان در اصل، زنده یاد مدیر دوبلاژ توانا، سعید شرافت بودند.
در بسیاری از منابع دوبلاژ و سینما نیز، اسمشان با نام فامیلی اصلیشان همراه هست.
هفته ی پیش نیز در یک پست اشاره داشتم، که لطفن مصاحبه ی کانال "آموزش" با "استاد حسین عرفانی" را ببینید.
بسیار جامع هست. در یو.تیو.ب نسخه ی کاملش وجود دارد. ... آنجا هست که حسین عرفانی یگانه در طنین صدا،
عنوان میکند که دو فرزند دیگر هم دارد (یعنی اینها دیگر فرزندان خودش هستند)،
یکیشان پزشک و دیگری اگر درست بیاد داشته باهم، مهندس هست.
سلامت باشید امیر جان. ... به ادامه ی متن نیز تشریف بیاورید.
.
.
.
خانم سم با درود.
- با سپاس از شما برای تمام مواردی که مطرح ساختید.
- سال ۱۳۷۷ یا ۷۸ بود، که روزی در تاکسی، آقای تورج نصر را دیدم.
خیلی خوشحال شدم و چون هم مسیر هم بودیم، کمی با ایشان گفتگو کردم.
دل پری داشت و از بی معرفتیها و بی توجهیهای مالی که به ایشان در دوبلاژ شده بود، گلایه میکرد.
سپس گفت آقا، ما اینهمه سال در اتاق تاریک نشستیم و صدا بر روی فیلمها گذاشتیم.
آنوقت هیچ نداریم در زندگی. ... شما برو ببین این پسره رامبد ج. دفتر فیلمسازی زده در فلان جا،
آنوقت در آن کوچه و محلی که آن دفتر هست، چه میکنه برای خودش، چه بالا و پایینی میپره.
من البته راستش دیگه نپرسیدم که منظور آقای نصر چه بوده، اما همین لوس بازیهای این یخمک را میگفته.
- با تمام احترامی که برای دیدگاه های امیر گرامی قایل هستم، اما من هم نظر خود را سرانجام میگویم.
کاملن با صحبت شما در مورد خواهر شقایق فراهانی موافقم. من هم هیچوقت نفهمیدم که ....
* اما اینرا نیز میتوان اضافه کرد، که این تیپ ها، چه دختر چه پسر،
که از دید ظاهری در مرز قرار دارند، بویژه از جهت اندام،
در زمینه های تصویری بسیار مورد استفاده قرار میگیرند.
فائقه آتشین، مگر در سالهای ۴ -۵ دهه ی پیش،
حالت پسرانه نداشته؟، داشته، اما معروف بوده.
از دید من بعنوان یک مرد، این خانم بتازگی،
بخاطر پا گذاشتن به سن و چاق شدن،
تازه اندامش حالت زنانه پیدا کرده.
- در مورد دیگر نابازیگرانی که یک نمونه اش را فرمودید که سختش هست تا از ماشین پیاده شود،
همین را میتوان گفت که: "این نیز بگذرد...".
سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
S@M نوشته است:سلام بر همه
-ضمن موافقت ضمنی(!) با شما امیل و 59 عزیز، این رو هم خاطر نشان بکنم که اصولاً اوضاع طوریه که به خاطر پول هر کی هر چی داره میریزه رو دایره بلکه یکیش بگیره. که حالا یا میشه یا نه. از جمله اینکه منم از رامبد جوان چندان خوشم نمیاد. یادمه دوست عمو کوچیکم بود و هزار سال پیش با هم میرفتن باشگاه. اون موقع هم عموم می گفت این انقدر از خوش ادا در میاره و خل بازی میکنه که نگو. میخواد بره تلویزیون (که بعدشم بالاخره رفت!) اما به نظر من در حد کارگردانی و اینجور چیزها خوبه: مثلاً من خودم سریال مسافرانش رو خیلی دوست داشتم و نمیدونم اون مجموعه امسال عیدش رو با عنوان حیات خانه ما دیدید یا نه که به نظر من کار با ارزشی بود. البته همسرش دربازیگری از خودش بهتره و بخصوص توی مسافران وحشی بازیهاش رو در کنار شقایق دهقان خیلی دوست داشتم اما خودش واقعاً بهتره بازیگری رو بیخیال شه (کلاً بهترین بازیش به نظر من بازی در کت جادویی بود که اونم شاید حضور بهزاد فراهانی یه خورده روش اثر کرد ولی خب بازم آتنه فقیه نصیری بازی قهوه ای رنگ خودش رو داشت)
-لیلا حاتمی البته حسنش اینه که دماغش رو نتراشیده وگرنه از 15 سالگیش در دلشدگان تا 40 سالگیش یعنی حالا بازیش تکون نخورده! اون کلاً به نظر من بازی نمیکنه و خودشه. خودش همینطوری یخه ولی بهتر از اون هدیه تهرانیه که ادای یخ بودن رو درمیاره و من هنوز نمی دونم چرا خیلی از آقایون کشته مرده اش هستن... باز حداقل لیلا خوش تیپ و خوش تراشه
-باران کوثری نقش بچه پرروها رو عالی بازی می کنه
-متاسفانه از همشیره شقایق هیچ وقت خوشم نیومده. کلاً هیچ وقت نفهمیدم جنسیت واقعیش چیه، ولی اگه در نقش تارزان بازی کنه شاید ببینمش...
-ولی کسی رو که با دیدنش کهیر میزنم نیوشا ضیغمیه که نمی دونم فلسفه آفرینشش چی بوده.... به نظرم به همون آرایشگریش ادامه بده و به خودش انواع ژله(!) ها رو تزریق کنه بهتر باشه... حالا که مامانش رو هم اضافه کرده! یادمه یه بنده خدایی می گفت وقتی میاد سر فیلم برداری تا نرن در ماشین رو براش باز کنن پیاده نمیشه. واقعاً چی به سر ما اومده؟؟؟؟(بهتر بگم: چی تو سر ما خورده؟)
-و در آخر هم بگم که با کمال تاسف انگار کلاً همه چیز این مملکت داغون شده: هنرمندانی که دیگه تکرار نمیشن، هنرهایی که دیگه تکرار نمیشن و آدمهایی که دیگه تکرار نمیشن. حس میکنم تو جنگلی زندگی میکردم که حالا داره فقط توش علف هرز درمیاد...
1. من سریال نوروزی "رامبد جوان" رو ندیدم؛ اما، "مسافران" اگه هم خوب بود، به سبب فیلمنامه ش بود و بازی های خوب "حسن معجونی" و "سحر دولتشاهی".
در کل تو "مسافران" می شد رد پای کارگردانی لوس و بی مزه ی "جوان" رو دید؛ بخصوص، رو میمیک صورت؛ بخصوص، رو سر بیچاره "سحر"؛ که، من هم عاشقشم و بخصوص بازی کوتاهشو تو "چارشنبه سوری" خیلی دوس دارم.
کلاً "رامبد جوان" می خواد ادای "جیم کری" 20 سال پیشو درآره؛ اما، عمراً اگه به گردش هم برسه.
"خلق را تقلیدشان ...."
2. "سحر" عزیز همسرش بود. دیگه نیس.
بهتر. "رامبد" لیاقتشو نداشت. من همیشه می گفتم این دختر حیف شده.
"رامبد جوان" ماه هاست با "نگار جواهریان" رو هم ریخته ن و همخونه ان.
3. این که "لیلا حاتمی" دماغشو نتراشیده حُسنه؟
مث این می مونه که بگیم فلانی رو دوس دارم؛ چون، تلنگش در نمی ره!
برای ما بازی مهمه.
تازه به قول خودتون، یخ بودنشو کجای دلمون بذاریم؟
تیپشو خیلی دوس دارم؛ اما، صورتش واقعاً نچسبه.
4. من از اول هم با "هدیه تهرانی" مخالف بودم و هستم.
دوباره تنها فیلم خوبش فیلمیه که بالاتر ازش اسم بردم و "سحر دولتشاهی" درش بازی می کرد.
وقتی جوون بود و صورتش صاف، بازیش به دلم نمی نشست؛ حالا که، تو هزار سالگی باز نقش جوونا رو بازی می کنه و نمی خواد باور کنه که هزار سالشه و با "بهرام رادان"؛ که، سن پسرشه، می خواد لاس بزنه، دوس دارم جف پا برم تو مانیتور!
5. شاید به این دلیل که خودش بچه پُررویه!
6. در مورد "گلشیفته" این خیلی دوس داشتن یا خیلی متنفر بودن رو از خیلی ها شنیده م و کسی نبوده که نسبت بهش بی تفاوت و معمولی باشه.
همه یا عاشقشن، یا ازش بدشون می یاد اسیدی!
درست مث "جومونگ"!
به نظر شما و "59" عزیز احترام می ذارم.
7. در مورد "نیوشا" هم نظری ندارم. فقط یه عروسکه. نام بازیگر براش حیفه.
59 نوشته است:
امیر جان با درود.
- بسیار ممنون هستم از دیدگان مهر شما. انجام وظیفه میکنم،
و کلن هر آنچه که در فروم رویایی داریم، محصول مشترکی هست از تمام اعضای گرامی.
شما نیز سمت گرداننده ی اصلی را دارید اینجا و خودتان، استاد "آرشیو سازی" و کارهای هنری هستید.
جای داره تا از "اسمم خان گرامی" نیز ممنون باشیم، برای زحمتی که همیشه کشیده اند.
اما یک گله ی خودمانی، و آن اینکه، برای برخی از اعضای خوب در اینجا،
مفهوم فروم رویایی شوربختانه کم رنگ شده و دیگر افتخار حضور نمیدهند.
اینرا بی پرده بگویم، که این انجمن، حسابش از تمام سایتهای دیگر و پایگاههای اینترنتی اجتماعی،
جدا بوده و هست. ... این یک حقیقت است که ما در اینجا، واژه ی لوس و تهی "لایک" را نداریم،
اما درونمایه ی این فروم رویایی، بسیار قوی میباشد. ... امید آنکه، مورد بی مهری قرار نگیرد.
- بسیار خرسندم که پست "خوشم نمیآید" مورد توجه و یکسان نگری شما قرار گرفت.
ممنونم برای موسیقی تیتراژ خانه ی سبز و توضیحات بسیار خوبی که بیان فرمودید. کاملن موافقم.
- راستش نخواستم نام زنده یاد خسرو شکیبایی را بیاورم. اما خوب شد که شما گفتید ... من نیز همدیدگاه هستم.
حیف شد که چنین بازیگر درونگرایی، در سریال خانه ی سبز و فیلمهای سستی که اتفاقن ساخته ی آقای کیمیایی هم بودند!،
در اواخر دوران حضورش در این جهان، بازی کرد. ... شما ببینید خسرو شکیبایی در "هامون"،
با خسرو شکیبایی در "سارا"، چقدر زمین تا آسمان فرق دارد!. ... اولی دوست داشتنی، و دومی نفرت انگیز است!.
این چیزی نیست جز قدرت بازیگری ایشان، که همانند دو روی یک سکه میتوانست عمل کند.
اما آن نقشهای نامفهوم در "حکم"، "رئیس" و ...، بسیار بد بودند. ... کارگردانش مزخرف ساخته.
قبلن سکانس بازی ایشان در "سالاد فصل - ۱۳۸۳" تقدیم شده بود. ... چقدر این نقش آفرینی را دوست دارم.
در ضمن، شما فیلم زیر با بازی خسرو شکیبایی را دیده اید؟. ... چرا محجور مانده این فیلم "شرقی - ۱۳۸۶" تابحال؟،
از عکسها، گریم و داستانش پیداست، که کار خوبی باید باشد. ... مشتاق تماشایش هستم:
http://www.sourehcinema.com/Title/Title.aspx?id=139212040005
(خسرو شکیبایی در حال دریافت سیمرغ بلورین برای نقش "هامون"، جشنواره ی فجر - سال ۱۳۶۸)
- فیلم "شوخی" را من هم آن سال (۱۳۷۸)، سه بار حتی در سینما تماشا کردم.
نظرم راجع به حبیب رضایی، بگمانم شخصی هست. ... بگفته ی شما که برخی زمانها بیادش میافتم و خنده ام میگیرد،
"این آقا چیزیشم نیست ها، اما من خوشم نمیآید ازش"، ... / (از خنده هاش، لجم میگیره راستش!).
جمله ی بالا در گیومه را، شما پارسال، در مورد "علیرضا جاوید نیا" گفته بودید! ... (خنده).
- فیلم "خون بازی"، آخرین کاری بود که من به احترام کارگردانش، یعنی خانم رخشان بنی اعتماد دیدم!.
و دیگر کارهای ایشان را نمیبینم. ... جز اینکه اعصاب خورد کند و وقت تلف کند، هیچ بهمراه نداشت.
خیلی شعار گونه بود. ... اون آقا، بطری پشت بطری سر میکشید، مینداخت از پنجره ی در حیاط!،
آنوقت از اینور داستان، همه در حال از راه بدر کردن این دختر بودند. ...
- راستش درباره ی دختر خانم های آقای شریفی نیا، هیچ دیدگاه خاصی ندارم.
اما همسر سابق ایشان، خانم حاجیان، این لحن حرف زدنشان، خیلی مزاحم گوش هست همیشه.
یک جوری سخت فارسی صحبت میکنند. ... ایشان بگمانم، یک ریشه ی قفقازی یا حتی روسی داشته باشند.
ببینید کسانی که اپتدای کار در یادگیری زبان روسی هستند، بویژه اگر ایرانی باشند،
کشیدگی آوایی و حالت تعارف گونه ای که در زبان فارسی هست را، در صحبت دیگر زبانهای خارجی هم دارند!.
اینجا هست که کار با "شل حرف زدن" لو میرود. ... زبان روسی اصلن خشن نیست، بسیار هم ظریف میباشد، اما،
فواصل بیان حرفها در واژه ها و سپس در جمله، بدون آن کشیدگیها و فاصله بندیهای ایرانی ماست.
اما کسانی که سالها کار میکنند و فونتیکشن را هم قوی یاد میگیرند، این مشکل را دیگر کمتر خواهند داشت.
حال تمام این داستان، در روی دوم و عکس ماجرا هم هست. ... یک گویشور روس زبان و یا حتی ارمنی تبار و یا اهل قفقاز،
وقتی فارسی را یاد بگیرد اما اگر خوب روی فونتیک کار نکرده باشد، آنوقت، انگار که فارسی حرف زدنش با عصبانیت همراه هست!،
در صورتی که او عادی صحبت میکند، اما فواصل آوایی و هجاها در فارسی، بگونه ی دیگری باید بیان شوند.
خانم حاجیان هم ایرانی هستند، اما یک نوع سختی در گویش خود دارند که منرا به یاد موارد بالا میاندازد همیشه.
- پندار اکبری و بیتا سحر خیز را نمیشناختم، اکنون که فرموید، نامشان را جستجو کردم،
و در جریان قرار گرفتم. ... سحر خیز، حتا کمی شباهت به خانم شیرین بینا و نگین صدق گویا دارد!.
- راستش چون اکبر عبدی را هنوز دوست دارم، این هست که من هم "جابجا" را دیدم ۲ ماه پیش.
هیچ نگوییم بهتر است. ... البته آقای عبدی یک حرفی زد راجع به این فرزندش در یکی از سخنرانیهایشان!،
که جای تعجب بود. یک چیزی در این مایه گفت که این فرزندش، هم دختر هست و هم پسر!، همه فن حریف است.
(اکنون در میان جستجوی عکس بازیگران! یاد شده، باز به این عکس قدیمی برخورد کردم - عالیست ....حرف ندارد)
- امیر جان زدید به هدف!. ... باور کنید اگر زنده یاد علی حاتمی را روزی در آن جهان ببینم، خواهم گفت که استاد،
شما هنرتان حرف نداشت، فیلمهایتان روی چشم ما و ابروی سینمای ایران هستند، بویژه "مادر ۱۳۶۸"،
اما، اما، ... این دختر خانم شما و داماد گرامیتان را هر وقت که می دیدم در آن دنیا!،
انگار که درب یخچال را باز میکردم، آنهم قسمت یخدونش را!. ...
- در ضمن پوزش من را بپذیرید، اما فیلمنامه ی" بی پولی - ۱۳۸۶"، یک جورهای خیلی زیادی،
کپی شده از فیلم امریکایی "Fun with Dick and Jane - 2005" هست،
که "جیم کری" با قدرت همیشگی اش در کمدی، آنرا بازی کرده.
- اینجاست که اهمیت فیلمسازان مولفی چون علی حاتمی، و آن داریوش مهرجویی،
که در ۶۰ و اوایل ۷۰ بود، روشن گشته و به پایداری میرسد، چرا که کپی کار نبودند،
بلکه دست به خلق آفرینه های بکر و شناسنامه دار هنری میزدند.
- بله، خواهش میکنم امیر جان. ... ما همیشه دو روی سکه را میگوییم،
تا سمت و سوی شناخت راستین و وفاداری، پاسداشت گردد.
خانم مهسا عرفانی، پدرشان در اصل، زنده یاد مدیر دوبلاژ توانا، سعید شرافت بودند.
در بسیاری از منابع دوبلاژ و سینما نیز، اسمشان با نام فامیلی اصلیشان همراه هست.
هفته ی پیش نیز در یک پست اشاره داشتم، که لطفن مصاحبه ی کانال "آموزش" با "استاد حسین عرفانی" را ببینید.
بسیار جامع هست. در یو.تیو.ب نسخه ی کاملش وجود دارد. ... آنجا هست که حسین عرفانی یگانه در طنین صدا،
عنوان میکند که دو فرزند دیگر هم دارد (یعنی اینها دیگر فرزندان خودش هستند)،
یکیشان پزشک و دیگری اگر درست بیاد داشته باهم، مهندس هست.
سلامت باشید امیر جان. ... به ادامه ی متن نیز تشریف بیاورید.
.
.
.
خانم سم با درود.
- با سپاس از شما برای تمام مواردی که مطرح ساختید.
- سال ۱۳۷۷ یا ۷۸ بود، که روزی در تاکسی، آقای تورج نصر را دیدم.
خیلی خوشحال شدم و چون هم مسیر هم بودیم، کمی با ایشان گفتگو کردم.
دل پری داشت و از بی معرفتیها و بی توجهیهای مالی که به ایشان در دوبلاژ شده بود، گلایه میکرد.
سپس گفت آقا، ما اینهمه سال در اتاق تاریک نشستیم و صدا بر روی فیلمها گذاشتیم.
آنوقت هیچ نداریم در زندگی. ... شما برو ببین این پسره رامبد ج. دفتر فیلمسازی زده در فلان جا،
آنوقت در آن کوچه و محلی که آن دفتر هست، چه میکنه برای خودش، چه بالا و پایینی میپره.
من البته راستش دیگه نپرسیدم که منظور آقای نصر چه بوده، اما همین لوس بازیهای این یخمک را میگفته.
- با تمام احترامی که برای دیدگاه های امیر گرامی قایل هستم، اما من هم نظر خود را سرانجام میگویم.
کاملن با صحبت شما در مورد خواهر شقایق فراهانی موافقم. من هم هیچوقت نفهمیدم که ....
* اما اینرا نیز میتوان اضافه کرد، که این تیپ ها، چه دختر چه پسر،
که از دید ظاهری در مرز قرار دارند، بویژه از جهت اندام،
در زمینه های تصویری بسیار مورد استفاده قرار میگیرند.
فائقه آتشین، مگر در سالهای ۴ -۵ دهه ی پیش،
حالت پسرانه نداشته؟، داشته، اما معروف بوده.
از دید من بعنوان یک مرد، این خانم بتازگی،
بخاطر پا گذاشتن به سن و چاق شدن،
تازه اندامش حالت زنانه پیدا کرده.
- در مورد دیگر نابازیگرانی که یک نمونه اش را فرمودید که سختش هست تا از ماشین پیاده شود،
همین را میتوان گفت که: "این نیز بگذرد...".
سلامت باشید.
8. بله. حق با شماست.
تعدادی از دوستان کم لطفی می کنن و تأخیرها و دورشدناشون بیش از حد شده. این امر، جز ناامید کردن دوستان دیگه و از بین رفتن انجمن، سود دیگه ای نداره، متأسفانه.
امیدوارم دوباره دوستان جمع شن و حداقل با ماهی یکی، دو تا پست، نشون بدن که هستن.
9. حالا باز "سارا" بدک نبود، "پری" رو بگو! "نفرت انگیز" در حد چندش آور!
10. "حکم" و "رییس" که خودزنی تموم ایشون بود.
از اون بدتر اون فیلم بسیار مزخرفی بود؛ که، با "شهاب حسینی" و "بیتا بادران" بازی کرد و به قدری از چهره و بازی این دختره بدم اومده بود؛ که، نگو!
بازی "شکیبایی" در اون فیلم هم به شدت کپی ای از بازی های سال های اخیر "آمیتا باچان" بود! اسم فیلم نه یادم می یاد، نه برام مهمه؛ اما، احتمالاً دیدیدش.
"دست های خالی" هم خودزنی دیگه ی ایشون در آخر عمری بود. دوباره بازی ای شبیه به بالایی و برای بار صدباره "مریلا زارعی" هم مث "هدیه تهرانی" فکر کرده بود می تونه تو هزار سالگی نقش دختر 16 ساله رو بازی کنه!
واقعاً این خانومایی که نمی خوان قبول کنن دوره شون سر اومده، چی با خودشون فک می کنن؟
تعدادشون هم که زیاد و رو به افزایشه! "نیکی کریمی" سردسته ی همه ی این عزیزانه!
11. "سالاد فصل" عالی بود.
بازی "مهناز افشار" تو این فیلم هم عالی بود و از اون به بعد زندگی و بازیگری این خانوم دگرگون شد.
12. بنده "شرقی" رو ندیده م و به گمونم چند سال پیش؛ که، یه کتاب از "غلام حیدری" (اگه اشتباه نکنم) می خوندم در مورد بازیگران، این فیلم به همراه "لژیونر" به نمایش عمومی درنیومده ن.
13.
آره. "علیرضا جاویدنیا" یادم اومد. می دونی بیشتر چیش رو مخمه؟
اون ابروهاش؛ که، مث این کاریکاتورها همیشه بالای موهاشه!
14. خود "خون بازی" و فیلمنامه ی کشدار و به قول شما غیر واقعی شو اصلاً دوس نداشتم و یه بار هم بیشتر ندیدمش؛ اما، بازی "باران" به نظرم بد نیومد اونجا.
15. می دونی "59"، من باید اعتراف کنم که از همممممممممه ی خانومایی که پلکای افتاده دارن، بدم می یاد؛ می خواد، آلمانی باشه یا ایرونی یا روسی و ....
حالا اگه پلک افتاده ی چش رنگی باشه؛ که، بسیار بسیار مردوده!
خانوم "حاجیان"، زنده یاد "مارگارت تاچر" و .... اینا از همون جوونی هم به دل نمی نشستن.
اما، در مورد حرف زدنش هم که کاملاً درست و بجا اشاره کردید و اون هم مزید بر علت شده.
16. این عکس "اکبر عبدی" یادآور دوران اوج ایشون و دوران خوش ما بیننده ها بود. متشکرم.
17. چرا پوزش؟
خیلی هم ممنون که از "بی پولی" اطلاعات بسیار خوبی به بنده دادی و مطلعم کردی که این هم کپی بوده په!
نمی دونم چرا باید 99 درصد کارای خوب کپی باشن؟
"چرا، چرا، ای چراااااااا؟"
18. دقیقاً.
اما، باز یه اعتراف دیگه هم بکنم و اون هم این که خیلی از لحن شاعرگونه و بعضاً افراطی و مربوط به 700 سال گذشته ی زنده یاد "حاتمی" تو بعضی از کاراش هم خوشم نمی یاد.
گاهی دیگه شورشو درآورده بود و همه شاعر می شدن! کله پز و نمکی و آبدارچی و سورتمه چی و عمله ی بنا هم جملات قلمبه و سلمبه ای می گفتن؛ که، می بایست رمزگشایی می کردی!
اما، بعضی کاراشو جداً دوس دارم؛ مث، "دلشدگان" یا "سوته دلان"شو.
19. من همیشه فکر می کردم پدر "مهسا عرفانی" "حسین عرفانی"ه؛ اما، شما می گید زنده یاد "شرافت".
جالبه! پس چرا به این فامیلن این خانوم؟
20. متأسفانه چند روزیه آنتی ویروس جدید رو سیستمم نصب کرده م و وی پ ی ئ نمو به عنوان مل ور می شناسه و عمل نمی کنه.
ممنونم از شما.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
امیل جان اصلاً کلاً به جوابای دیگه ات کار ندارم چون برق سه فاز از کله ام پریده!!! واقعاً نگار جواهریان انقدر مخش خرابه؟؟؟؟ (سعی کردم مودبانه بشه ولی خودت عمق فاجعه رو بفهم!) اگر اینطور باشه که واقعاً حیف! هرچند که منم همیشه سحر رو از سر این یارو زیاد میدونستم چون دولتشاهی ها از خانواده های اصیل و درست حسابی هستن و نمی فهمیدم واقعاً این چی تو سرش خورده که زن این شده. حالا مطمئنی؟؟؟
بعدم منظورم این نبود که لیلا رو به خاطر یخیش دوست داشته باشیم، بلکه منظورم اینه که حداقل ننر بودنش ذاتیه. هدیه تهرانی که حتی ننریش هم مال خودش نیست!!!
بعدم منظورم این نبود که لیلا رو به خاطر یخیش دوست داشته باشیم، بلکه منظورم اینه که حداقل ننر بودنش ذاتیه. هدیه تهرانی که حتی ننریش هم مال خودش نیست!!!
S@M- تعداد پستها : 161
Join date : 2010-03-30
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
Emiliano نوشته است:
1. من سریال نوروزی "رامبد جوان" رو ندیدم؛ اما، "مسافران" اگه هم خوب بود، به سبب فیلمنامه ش بود و بازی های خوب "حسن معجونی" و "سحر دولتشاهی".
در کل تو "مسافران" می شد رد پای کارگردانی لوس و بی مزه ی "جوان" رو دید؛ بخصوص، رو میمیک صورت؛ بخصوص، رو سر بیچاره "سحر"؛ که، من هم عاشقشم و بخصوص بازی کوتاهشو تو "چارشنبه سوری" خیلی دوس دارم.
کلاً "رامبد جوان" می خواد ادای "جیم کری" 20 سال پیشو درآره؛ اما، عمراً اگه به گردش هم برسه.
"خلق را تقلیدشان ...."
2. "سحر" عزیز همسرش بود. دیگه نیس.
بهتر. "رامبد" لیاقتشو نداشت. من همیشه می گفتم این دختر حیف شده.
"رامبد جوان" ماه هاست با "نگار جواهریان" رو هم ریخته ن و همخونه ان.
3. این که "لیلا حاتمی" دماغشو نتراشیده حُسنه؟
مث این می مونه که بگیم فلانی رو دوس دارم؛ چون، تلنگش در نمی ره!
برای ما بازی مهمه.
تازه به قول خودتون، یخ بودنشو کجای دلمون بذاریم؟
تیپشو خیلی دوس دارم؛ اما، صورتش واقعاً نچسبه.
4. من از اول هم با "هدیه تهرانی" مخالف بودم و هستم.
دوباره تنها فیلم خوبش فیلمیه که بالاتر ازش اسم بردم و "سحر دولتشاهی" درش بازی می کرد.
وقتی جوون بود و صورتش صاف، بازیش به دلم نمی نشست؛ حالا که، تو هزار سالگی باز نقش جوونا رو بازی می کنه و نمی خواد باور کنه که هزار سالشه و با "بهرام رادان"؛ که، سن پسرشه، می خواد لاس بزنه، دوس دارم جف پا برم تو مانیتور!
5. شاید به این دلیل که خودش بچه پُررویه!
6. در مورد "گلشیفته" این خیلی دوس داشتن یا خیلی متنفر بودن رو از خیلی ها شنیده م و کسی نبوده که نسبت بهش بی تفاوت و معمولی باشه.
همه یا عاشقشن، یا ازش بدشون می یاد اسیدی!
درست مث "جومونگ"!
به نظر شما و "59" عزیز احترام می ذارم.
7. در مورد "نیوشا" هم نظری ندارم. فقط یه عروسکه. نام بازیگر براش حیفه.
8. بله. حق با شماست.
تعدادی از دوستان کم لطفی می کنن و تأخیرها و دورشدناشون بیش از حد شده. این امر، جز ناامید کردن دوستان دیگه و از بین رفتن انجمن، سود دیگه ای نداره، متأسفانه.
امیدوارم دوباره دوستان جمع شن و حداقل با ماهی یکی، دو تا پست، نشون بدن که هستن.
9. حالا باز "سارا" بدک نبود، "پری" رو بگو! "نفرت انگیز" در حد چندش آور!
10. "حکم" و "رییس" که خودزنی تموم ایشون بود.
از اون بدتر اون فیلم بسیار مزخرفی بود؛ که، با "شهاب حسینی" و "بیتا بادران" بازی کرد و به قدری از چهره و بازی این دختره بدم اومده بود؛ که، نگو!
بازی "شکیبایی" در اون فیلم هم به شدت کپی ای از بازی های سال های اخیر "آمیتا باچان" بود! اسم فیلم نه یادم می یاد، نه برام مهمه؛ اما، احتمالاً دیدیدش.
"دست های خالی" هم خودزنی دیگه ی ایشون در آخر عمری بود. دوباره بازی ای شبیه به بالایی و برای بار صدباره "مریلا زارعی" هم مث "هدیه تهرانی" فکر کرده بود می تونه تو هزار سالگی نقش دختر 16 ساله رو بازی کنه!
واقعاً این خانومایی که نمی خوان قبول کنن دوره شون سر اومده، چی با خودشون فک می کنن؟
تعدادشون هم که زیاد و رو به افزایشه! "نیکی کریمی" سردسته ی همه ی این عزیزانه!
11. "سالاد فصل" عالی بود.
بازی "مهناز افشار" تو این فیلم هم عالی بود و از اون به بعد زندگی و بازیگری این خانوم دگرگون شد.
12. بنده "شرقی" رو ندیده م و به گمونم چند سال پیش؛ که، یه کتاب از "غلام حیدری" (اگه اشتباه نکنم) می خوندم در مورد بازیگران، این فیلم به همراه "لژیونر" به نمایش عمومی درنیومده ن.
13.
آره. "علیرضا جاویدنیا" یادم اومد. می دونی بیشتر چیش رو مخمه؟
اون ابروهاش؛ که، مث این کاریکاتورها همیشه بالای موهاشه!
14. خود "خون بازی" و فیلمنامه ی کشدار و به قول شما غیر واقعی شو اصلاً دوس نداشتم و یه بار هم بیشتر ندیدمش؛ اما، بازی "باران" به نظرم بد نیومد اونجا.
15. می دونی "59"، من باید اعتراف کنم که از همممممممممه ی خانومایی که پلکای افتاده دارن، بدم می یاد؛ می خواد، آلمانی باشه یا ایرونی یا روسی و ....
حالا اگه پلک افتاده ی چش رنگی باشه؛ که، بسیار بسیار مردوده!
خانوم "حاجیان"، زنده یاد "مارگارت تاچر" و .... اینا از همون جوونی هم به دل نمی نشستن.
اما، در مورد حرف زدنش هم که کاملاً درست و بجا اشاره کردید و اون هم مزید بر علت شده.
16. این عکس "اکبر عبدی" یادآور دوران اوج ایشون و دوران خوش ما بیننده ها بود. متشکرم.
17. چرا پوزش؟
خیلی هم ممنون که از "بی پولی" اطلاعات بسیار خوبی به بنده دادی و مطلعم کردی که این هم کپی بوده په!
نمی دونم چرا باید 99 درصد کارای خوب کپی باشن؟
"چرا، چرا، ای چراااااااا؟"
18. دقیقاً.
اما، باز یه اعتراف دیگه هم بکنم و اون هم این که خیلی از لحن شاعرگونه و بعضاً افراطی و مربوط به 700 سال گذشته ی زنده یاد "حاتمی" تو بعضی از کاراش هم خوشم نمی یاد.
گاهی دیگه شورشو درآورده بود و همه شاعر می شدن! کله پز و نمکی و آبدارچی و سورتمه چی و عمله ی بنا هم جملات قلمبه و سلمبه ای می گفتن؛ که، می بایست رمزگشایی می کردی!
اما، بعضی کاراشو جداً دوس دارم؛ مث، "دلشدگان" یا "سوته دلان"شو.
19. من همیشه فکر می کردم پدر "مهسا عرفانی" "حسین عرفانی"ه؛ اما، شما می گید زنده یاد "شرافت".
جالبه! پس چرا به این فامیلن این خانوم؟
20. متأسفانه چند روزیه آنتی ویروس جدید رو سیستمم نصب کرده م و وی پ ی ئ نمو به عنوان مل ور می شناسه و عمل نمی کنه.
ممنونم از شما.
امیر جان،
- راستش من کمی از "مسافران" رو مدتها پیش دیدم.
هیچ جور نتونستم حتا با اینکه حمید لولایی هم بود، تماشایش کنم.
- بیشتر فیلمهای هدیه تهرانی را، و شاید بگمانی، همه شان را دیده ام.
باور پذیر بوده بازی هایش، اما نمیدانم که چرا در ذهنم باقی نمیماند.
- امیر جان، مونیتور قیمتش کم نیست، (خنده)، این هست که آرامش و شکیبایی خود را پاسداشت نمایید. با سپاس.
(روابط عمومی فروم)
- فروم هم به برکت شما و یاران حاضر، عمرش جاودان باد. ... بنده هم آبدارچی هستم. چای میل دارید؟ (لبخند)
- بله این "پری - ۱۳۷۳"، سرآغاز جفنگ بافیهای آقای مهرجویی شد. ...
حالا یک مورد رو من سرانجام بگم خدمت شما و فروم. ...
در سالهای دهه ی هفتاد، هر هفته، نشریه ی "سینما" را میخریدم و چندین بار در طول هفته میخواندم.
در سال ۱۳۷۷، در خبرها آمده بود، که فیلم "دختر دایی گمشده" یکی از اپیزودهای "داستانهای جزیره" میباشد،
و داریوش مهرجویی آنرا بتازگی در کیش ساخته و .... / شما باور نمیکنید که من چه لذتی میبردم،
از خواندن این خبر و چه خیالبافیهایی داشتم درباره ی ساختار این فیلم که بیا و ببین استاد چه کرده!.
سالها گذاشت. دقیق تر بگویم، ۱۴ سال گذشت و من در حسرت تماشای این اپیزود بودم.
چرا که ۲ اپیزود دیگر را دیده بودم، اما این یکی باقی مانده بود تا اینکه ....
۲ سال پیش، در یو.تیو.ب، این اپیزود سرانجام قرار گرفت. ... من با شوق فراوان آنرا تماشا کردم.
اما انگار که یک سطل آب سرد روی سرم ریخته شد. ... افتضاح بود. ... از آن هم حتی بدتر.
- درباره ی آن خودزنیها کاملن همدیدگاه هستم با شما.
آن فیلم دیگر هم، نامش "دلشکسته" هست، که نمیدونم چرا؟؟؟،
در گریم، زنده یاد شکیبایی رو هم قیافه با اون بازیگر هندی کردند؟؟؟.
(ماجرای سر و دیوار).
یعنی بازیگرها، آنهم این نامهای مشهور که صاحب سبک هستند،
خودشان به شخصیت هنریشان بر نمیخورد؟، که شبیه یکی دیگه شوند؟!.
- پس این فیلم "شرقی - ۱۳۸۶" به نمایش عمومی در نیامده، عجب. کار خوبی باید باشد ظاهرن.
ممنونم از توضیحات شما امیر جان.
- چه خوب که فیلمها دوبله میشدند در دهه ی شصت و قبل آن،
و گرنه از وقتی صدای اصلی اینها را شنیدیم، دیگر هیچ جور تصویرشان را نیز نتوانستیم ببینیم.
برخی بازیگران مرد هم از دید جنس صدا بد هستند. ... استاد مشایخی آیا خوب هست صدایشان؟.
با آنکه باز تاکید میکنم، نوع چهره و میمیک صورت استاد مشایخی در یک دوره ی ویژه،
که برابر با دهه ی شصت خورشیدی میگردد، بسیار تک و بی همتا بود. جایگزین نداشت!.
از اینرو، لقب استادی برازنده ی ایشان هست. ... اکنون اگر صحبت ساخت سریالی چون هزاردستان،
و یا فیلمهای تاریخی و اصیل ایران همچون کمالالملک شود (نه این تازی نمایشها که الکی میسازند)،
چه کسی را داریم که صورت جا افتاده و خوش چهره داشته باشد؟ - جواب: هیچکس.
اما جمشید مشایخی، در سالهای شصت، این چهره را داشت. آن اخم و لبخند هنایشگذار را داشت.
- خواهش میکنم، از شما نیز ممنونم. عکس اکبر عبدی حرف ندارد.
راستش گویا زمانی که این خانم جوان دوبلور، نزد مادرشان مهمان بودند،
جدایی میان پدر اصلی و مادرشان صورت میگیرد، و سپس وقتی بدنیا میآیند،
دیگر فرزند خانواده ی عرفانی بشمار میآیند.
- امیر جان بهتر میدونید که علی حاتمی، رگ و خون قاجار رو داشته.
از اینرو، با تعصب و وسواس نسبت به اون دوران نگاه میکرده در فیلمسازی.
برای همین هست که شاه ها رو، شاعر مسلک و باقی موارد رو هم،
همانگونه که فرموید، با کمی اغراق نشان میداده، اما، اگر به من بگویند،
که یک فیلم ایرانی صرفه نظر از سبک و ژانر انتخاب کن، بی شک،
"مادر - ۱۳۶۸" را بر میگزینم. ... در ضمن فیلم های:
"مادر"، "هامون"، "سفر جادویی" و "شام آخر" را، به روسی ترجمه کرده ام،
و در زمان دانشجویی، "مادر" را در یک جمع کوچک استادها و دانشجویان،
در دانشگاه نشان دادم. ... بسیار مورد توجه غیر ایرانیها قرار گرفت.
- امیر جان، لطفا گزینه ی شماره ۲۰ را ترجمه کنید، چون واقعن هیچ متوجه نشدم.
(لبخند)، جدی میگویم. ... آنتی ویروس را فهمیدم، اما "وی پ ی"، "مل ور" ...
آی وانت سی یور ترجمه، در فروم فانتاستیک. ... (لبخند).
سلامت باشید.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الثلاثاء مايو 06, 2014 2:25 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است. (السبب : ------)
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
سلام.منظورشان نرم افزار گریز از صفحه پیوندهاست!!! که آنتی ویروس به عنوان بد افزار میشناسدش...59 نوشته است:
- امیر جان بهتر میدونید که علی حاتمی، رگ و خون قاجار رو داشته.
از اینرو، با تعصب و وسواس نسبت به اون دوران نگاه میکرده در فیلمسازی.
برای همین هست که شاه ها رو، شاعر مسلک و باقی موارد رو هم،
همانگونه که فرموید، با کمی اغراق نشان میداده، اما، اگر به من بگویند،
که یک فیلم ایرانی صرفه نظر از سبک و ژانر انتخاب کن، بی شک،
"مادر - ۱۳۶۸" را بر میگزینم. ... در ضمن فیلم های:
"مادر"، "هامون"، "سفر جادویی" و "شام آخر" را، به روسی ترجمه کرده ام،
و در زمان دانشجویی، "مادر" را در یک جمع کوچک استادها و دانشجویان،
در دانشگاه نشان دادم. ... بسیار مورد توجه غیر ایرانیها قرار گرفت.
- امیر جان، لطفا گزینه ی شماره ۲۰ را ترجمه کنید، چون واقعن هیچ متوجه نشدم.
(لبخند)، جدی میگویم. ... آنتی ویروس را فهمیدم، اما "وی پ ی"، "مل ور" ...
آی وانت سی یور ترجمه، در فروم فانتاستیک. ... (لبخند).
سلامت باشید.
[/b][/color][/size]
در ضمن در مورد صحبتتان درباره علی حاتمی موافق نیستم...علی حاتمی شاعر سینمای ایران بود و تعجب ندارد که همه کاراکترهایش هم شعر بگویند و اتفاقا این جملات زیبا و ادبی کارهایش را زیبا کرده و دیالوگهایی ماندگار مانند نثر مسجع... گرچه در روزگار قدیم واقعا مردم همه اینطور با ادبیات خاص و زیبا صحبت می کردند...حتی سیاستمداران آن روزها ادبیات فاخری داشتند و امروز نه مردم و نه هنرمندان و نه سیاستمداران یک جمله درست نمی توانند بیان کنند...جای فعل و فاعل و مفعول و...همه در جمله نابجاست و پر از واژه های بیگانه
من که با "هزار دستان" حاتمی زندگی می کنم...شاید کل سریال را حداقل 20 بار از اول تا آخر و برخی سکانسها را تا 100 بار دیده ام و خسته نشدم...و دیوانه وار به دنبال نسخه اصلی و حذفیات چند ساعتی آن هستم...یعنی اصل ماجراها که حذف شدند...
موفق باشید
slevin(HAMID- تعداد پستها : 129
Join date : 2010-08-11
Age : 41
آدرس پستي : تهران
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
slevin(HAMID نوشته است:
سلام.منظورشان نرم افزار گریز از صفحه پیوندهاست!!! که آنتی ویروس به عنوان بد افزار میشناسدش...
در ضمن در مورد صحبتتان درباره علی حاتمی موافق نیستم...علی حاتمی شاعر سینمای ایران بود و تعجب ندارد که همه کاراکترهایش هم شعر بگویند و اتفاقا این جملات زیبا و ادبی کارهایش را زیبا کرده و دیالوگهایی ماندگار مانند نثر مسجع... گرچه در روزگار قدیم واقعا مردم همه اینطور با ادبیات خاص و زیبا صحبت می کردند...حتی سیاستمداران آن روزها ادبیات فاخری داشتند و امروز نه مردم و نه هنرمندان و نه سیاستمداران یک جمله درست نمی توانند بیان کنند...جای فعل و فاعل و مفعول و...همه در جمله نابجاست و پر از واژه های بیگانه
من که با "هزار دستان" حاتمی زندگی می کنم...شاید کل سریال را حداقل 20 بار از اول تا آخر و برخی سکانسها را تا 100 بار دیده ام و خسته نشدم...و دیوانه وار به دنبال نسخه اصلی و حذفیات چند ساعتی آن هستم...یعنی اصل ماجراها که حذف شدند...
موفق باشید
با سپاس برای توضیحات در مورد بخش نرم افزاری کامپیوتر.
ممنون هستم از توجه شما. ... راستش من هم کاملن موافق سبک شعر گونه،
و ادبیات زیبایی که استاد علی حاتمی در نگارش فیلمنامه هاشان داشتند هستم.
هیچ انتقادی به سبک فیلمهای استاد حاتمی نداشتم!، در تمام این سالها، در فروم هم،
مراتب ارادت خود را، همیشه نسبت به شیوه ی نوشتاری و فیلمسازی ایشان، بارها بیان داشته ام.
زمانی که فیلم "مادر" را ترجمه میکردم، بسیار لذت بخش بود، چرا که زبان مبدا،
یعنی فارسی، به شیوایی تمام نگارش شده بود. البته بسیار هم در هنگام اینکار، آموختم،
چرا که درونمایه ی متن های علی حاتمی، قوی و پر از استعاره های ناب هست. پس به زبان مقصد هم،
میبایست امانتدارانه و بدون کاستی برگردان شود. ... اما این نکته ای هم که اشاره داشتم، واقعیت دارد.
یعنی علی حاتمی گرانقدر، از نوادگان قاجار بوده، و خب طبیعی هست که نسبت به آن دوران تاریخی،
با حساسیت و علاقه ی ویژه ای نگاه میکرده. / البته برای نمونه، صدای ضبط شده ی مظفر الدین شاه،
بر روی صفحه ی سنگی هست، و چند سال پیش در اینترنت، نسخه ی فایل صوتی و رونویسی شده ی آن،
به اشتراک گذاشته شد. شمرده و متین صبحت میکرده، اما اینکه جمله های این شاه ها، شعر گونه بوده باشد،
من شک دارم، و اینجای کار، البته با هنر و حساسیت ویژه ی علی حاتمی به آن دوران تاریخی،
در فیلمهایش به سبک شعر گونه نوشته شده، و ما ناصرالدین شاه را در "کمالالملک" و یا "سلطان صاحبقران"،
انسانی شاعر پیشه میبینیم!. اما در اصل از دید من، این یک جای کار استثنا، اینگونه نبوده.
من بشخصه، ۱۰۰ درصد موافق گویش و ادبیات فیلمهایش هستم، چون سخن از فیلم است.
سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
S@M نوشته است:امیل جان اصلاً کلاً به جوابای دیگه ات کار ندارم چون برق سه فاز از کله ام پریده!!! واقعاً نگار جواهریان انقدر مخش خرابه؟؟؟؟ (سعی کردم مودبانه بشه ولی خودت عمق فاجعه رو بفهم!) اگر اینطور باشه که واقعاً حیف! هرچند که منم همیشه سحر رو از سر این یارو زیاد میدونستم چون دولتشاهی ها از خانواده های اصیل و درست حسابی هستن و نمی فهمیدم واقعاً این چی تو سرش خورده که زن این شده. حالا مطمئنی؟؟؟
بعدم منظورم این نبود که لیلا رو به خاطر یخیش دوست داشته باشیم، بلکه منظورم اینه که حداقل ننر بودنش ذاتیه. هدیه تهرانی که حتی ننریش هم مال خودش نیست!!!
1. آره "سم" عزیز.
متأسفانه و در کمال تأسف و تأثر حقیقت داره و با کمی جستجو تو موتورها می تونی به این حقیقت تلخ برسی.
کافیه مثلاً تو گوگل بزنی:
"رامبد" تا جزو اولین پیشنهادها بیاد!
2. هر دو حیف شدن؛ هم، "سحر" عزیز و هم "نگار"؛ که، تیپ اندامش بی نظیره.
3. کلاً خیلی نمی چسبن؛ چه، "لیلا" و چه "هدیه".
ممنون.
4. آواتار جدیدتو؛ که، "فلونه" داره رو شنای ساحل خوابش می بره خیلی دوس دارم. به آدم آرامش می ده.
59 نوشته است:Emiliano نوشته است:
1. من سریال نوروزی "رامبد جوان" رو ندیدم؛ اما، "مسافران" اگه هم خوب بود، به سبب فیلمنامه ش بود و بازی های خوب "حسن معجونی" و "سحر دولتشاهی".
در کل تو "مسافران" می شد رد پای کارگردانی لوس و بی مزه ی "جوان" رو دید؛ بخصوص، رو میمیک صورت؛ بخصوص، رو سر بیچاره "سحر"؛ که، من هم عاشقشم و بخصوص بازی کوتاهشو تو "چارشنبه سوری" خیلی دوس دارم.
کلاً "رامبد جوان" می خواد ادای "جیم کری" 20 سال پیشو درآره؛ اما، عمراً اگه به گردش هم برسه.
"خلق را تقلیدشان ...."
2. "سحر" عزیز همسرش بود. دیگه نیس.
بهتر. "رامبد" لیاقتشو نداشت. من همیشه می گفتم این دختر حیف شده.
"رامبد جوان" ماه هاست با "نگار جواهریان" رو هم ریخته ن و همخونه ان.
3. این که "لیلا حاتمی" دماغشو نتراشیده حُسنه؟
مث این می مونه که بگیم فلانی رو دوس دارم؛ چون، تلنگش در نمی ره!
برای ما بازی مهمه.
تازه به قول خودتون، یخ بودنشو کجای دلمون بذاریم؟
تیپشو خیلی دوس دارم؛ اما، صورتش واقعاً نچسبه.
4. من از اول هم با "هدیه تهرانی" مخالف بودم و هستم.
دوباره تنها فیلم خوبش فیلمیه که بالاتر ازش اسم بردم و "سحر دولتشاهی" درش بازی می کرد.
وقتی جوون بود و صورتش صاف، بازیش به دلم نمی نشست؛ حالا که، تو هزار سالگی باز نقش جوونا رو بازی می کنه و نمی خواد باور کنه که هزار سالشه و با "بهرام رادان"؛ که، سن پسرشه، می خواد لاس بزنه، دوس دارم جف پا برم تو مانیتور!
5. شاید به این دلیل که خودش بچه پُررویه!
6. در مورد "گلشیفته" این خیلی دوس داشتن یا خیلی متنفر بودن رو از خیلی ها شنیده م و کسی نبوده که نسبت بهش بی تفاوت و معمولی باشه.
همه یا عاشقشن، یا ازش بدشون می یاد اسیدی!
درست مث "جومونگ"!
به نظر شما و "59" عزیز احترام می ذارم.
7. در مورد "نیوشا" هم نظری ندارم. فقط یه عروسکه. نام بازیگر براش حیفه.
8. بله. حق با شماست.
تعدادی از دوستان کم لطفی می کنن و تأخیرها و دورشدناشون بیش از حد شده. این امر، جز ناامید کردن دوستان دیگه و از بین رفتن انجمن، سود دیگه ای نداره، متأسفانه.
امیدوارم دوباره دوستان جمع شن و حداقل با ماهی یکی، دو تا پست، نشون بدن که هستن.
9. حالا باز "سارا" بدک نبود، "پری" رو بگو! "نفرت انگیز" در حد چندش آور!
10. "حکم" و "رییس" که خودزنی تموم ایشون بود.
از اون بدتر اون فیلم بسیار مزخرفی بود؛ که، با "شهاب حسینی" و "بیتا بادران" بازی کرد و به قدری از چهره و بازی این دختره بدم اومده بود؛ که، نگو!
بازی "شکیبایی" در اون فیلم هم به شدت کپی ای از بازی های سال های اخیر "آمیتا باچان" بود! اسم فیلم نه یادم می یاد، نه برام مهمه؛ اما، احتمالاً دیدیدش.
"دست های خالی" هم خودزنی دیگه ی ایشون در آخر عمری بود. دوباره بازی ای شبیه به بالایی و برای بار صدباره "مریلا زارعی" هم مث "هدیه تهرانی" فکر کرده بود می تونه تو هزار سالگی نقش دختر 16 ساله رو بازی کنه!
واقعاً این خانومایی که نمی خوان قبول کنن دوره شون سر اومده، چی با خودشون فک می کنن؟
تعدادشون هم که زیاد و رو به افزایشه! "نیکی کریمی" سردسته ی همه ی این عزیزانه!
11. "سالاد فصل" عالی بود.
بازی "مهناز افشار" تو این فیلم هم عالی بود و از اون به بعد زندگی و بازیگری این خانوم دگرگون شد.
12. بنده "شرقی" رو ندیده م و به گمونم چند سال پیش؛ که، یه کتاب از "غلام حیدری" (اگه اشتباه نکنم) می خوندم در مورد بازیگران، این فیلم به همراه "لژیونر" به نمایش عمومی درنیومده ن.
13.
آره. "علیرضا جاویدنیا" یادم اومد. می دونی بیشتر چیش رو مخمه؟
اون ابروهاش؛ که، مث این کاریکاتورها همیشه بالای موهاشه!
14. خود "خون بازی" و فیلمنامه ی کشدار و به قول شما غیر واقعی شو اصلاً دوس نداشتم و یه بار هم بیشتر ندیدمش؛ اما، بازی "باران" به نظرم بد نیومد اونجا.
15. می دونی "59"، من باید اعتراف کنم که از همممممممممه ی خانومایی که پلکای افتاده دارن، بدم می یاد؛ می خواد، آلمانی باشه یا ایرونی یا روسی و ....
حالا اگه پلک افتاده ی چش رنگی باشه؛ که، بسیار بسیار مردوده!
خانوم "حاجیان"، زنده یاد "مارگارت تاچر" و .... اینا از همون جوونی هم به دل نمی نشستن.
اما، در مورد حرف زدنش هم که کاملاً درست و بجا اشاره کردید و اون هم مزید بر علت شده.
16. این عکس "اکبر عبدی" یادآور دوران اوج ایشون و دوران خوش ما بیننده ها بود. متشکرم.
17. چرا پوزش؟
خیلی هم ممنون که از "بی پولی" اطلاعات بسیار خوبی به بنده دادی و مطلعم کردی که این هم کپی بوده په!
نمی دونم چرا باید 99 درصد کارای خوب کپی باشن؟
"چرا، چرا، ای چراااااااا؟"
18. دقیقاً.
اما، باز یه اعتراف دیگه هم بکنم و اون هم این که خیلی از لحن شاعرگونه و بعضاً افراطی و مربوط به 700 سال گذشته ی زنده یاد "حاتمی" تو بعضی از کاراش هم خوشم نمی یاد.
گاهی دیگه شورشو درآورده بود و همه شاعر می شدن! کله پز و نمکی و آبدارچی و سورتمه چی و عمله ی بنا هم جملات قلمبه و سلمبه ای می گفتن؛ که، می بایست رمزگشایی می کردی!
اما، بعضی کاراشو جداً دوس دارم؛ مث، "دلشدگان" یا "سوته دلان"شو.
19. من همیشه فکر می کردم پدر "مهسا عرفانی" "حسین عرفانی"ه؛ اما، شما می گید زنده یاد "شرافت".
جالبه! پس چرا به این فامیلن این خانوم؟
20. متأسفانه چند روزیه آنتی ویروس جدید رو سیستمم نصب کرده م و وی پ ی ئ نمو به عنوان مل ور می شناسه و عمل نمی کنه.
ممنونم از شما.
امیر جان،
- راستش من کمی از "مسافران" رو مدتها پیش دیدم.
هیچ جور نتونستم حتا با اینکه حمید لولایی هم بود، تماشایش کنم.
راستی یکی از این "قاسم خانی" ها، همسرش هم بازیگر است و در این کارها ۲۶ ساعت بازیگری؟ میکند.
من هر وقت ایشون رو می بینم و بویژه میشنوم!، میخواهم سرم را به دیوار بکوبم.
ببخشید ها، اما اینها، آفت فیلم و سینما شدند. با عرض پوزش.
- عجب!. یک برنامه بود به نام "گپ"، که این یخمک با همسرش مجری آن بودند.
نمیدانستم که اکنون دیگر جدا شدند!. / ... از نگار جواهریان هم، تصویر دیگری در ذهن داشتم!.
- بیشتر فیلمهای هدیه تهرانی را، و شاید بگمانی، همه شان را دیده ام.
باور پذیر بوده بازی هایش، حتی آن حس یخچال گونه ای که داشت.
اما نمیدانم که چرا در ذهنم باقی نمیماند. ... یکبار هم در یک کافی شاپ،
در سال ۱۳۷۹ دیدمش. ... خیلی نگاه کرد تا سلام کنم، اما هیچ نگفتم.
نمیدانم چرا. ... اتفاقن صاحب کافی شاپ، "حسین آقا - برادر محمد صالح علا" بود.
اسمش هست "کافه تاتر". سمت میدان ونک در تهران. آدرسها را کمی فراموش کردم.
"تهرانی"، تعداد زیادی کتاب را با نخ بسته بود و در دست داشت. ... بعدش هم دید که کسی احوال نمیپرسد،
این بود که گفت "حسین آقا، به ممد جان سلام برسون" و بعدش رفت. کمی هم دلم سوخت. اما صحبتی باهاش نکردم.
منم آنزمان جوان بودم، تیپ و قیافه ای داشتم، مثل حالا نبود که زشت و بدشکل شده باشم.
اینبود که گول نخوردم، ... خدا کمک کرد. ... (خنده) . ( خنده هم نداشت، جدی بود).
- امیر جان، مونیتور قیمتش کم نیست، (خنده)، این هست که آرامش و شکیبایی خود را پاسداشت نمایید. با سپاس.
(روابط عمومی فروم)
- فروم هم به برکت شما و یاران حاضر، عمرش جاودان باد. ... بنده هم آبدارچی هستم. چای میل دارید؟ (لبخند)
- بله این "پری - ۱۳۷۳"، سرآغاز جفنگ بافیهای آقای مهرجویی شد. ...
حالا یک مورد رو من سرانجام بگم خدمت شما و فروم. ...
در سالهای دهه ی هفتاد، هر هفته، نشریه ی "سینما" را میخریدم و چندین بار در طول هفته میخواندم.
در سال ۱۳۷۷، در خبرها آمده بود، که فیلم "دختر دایی گمشده" یکی از اپیزودهای "داستانهای جزیره" میباشد،
و داریوش مهرجویی آنرا بتازگی در کیش ساخته و .... / شما باور نمیکنید که من چه لذتی میبردم،
از خواندن این خبر و چه خیالبافیهایی داشتم درباره ی ساختار این فیلم که بیا و ببین استاد چه کرده!.
سالها گذاشت. دقیق تر بگویم، ۱۴ سال گذشت و من در حسرت تماشای این اپیزود بودم.
چرا که ۲ اپیزود دیگر را دیده بودم، اما این یکی باقی مانده بود تا اینکه ....
۲ سال پیش، در یو.تیو.ب، این اپیزود سرانجام قرار گرفت. ... من با شوق فراوان آنرا تماشا کردم.
اما انگار که یک سطل آب سرد روی سرم ریخته شد. ... افتضاح بود. ... از آن هم حتی بدتر.
- درباره ی آن خودزنیها کاملن همدیدگاه هستم با شما.
آن فیلم دیگر هم، نامش "دلشکسته" هست، که نمیدونم چرا؟؟؟،
در گریم، زنده یاد شکیبایی رو هم قیافه با اون بازیگر هندی کردند؟؟؟.
(ماجرای سر و دیوار).
یعنی بازیگرها، آنهم این نامهای مشهور که صاحب سبک هستند،
خودشان به شخصیت هنریشان بر نمیخورد؟، که شبیه یکی دیگه شوند؟!.
- نیکی کریمی، در اصل مجسمه بوده و هست.
- پس این فیلم "شرقی - ۱۳۸۶" به نمایش عمومی در نیامده، عجب. کار خوبی باید باشد ظاهرن.
ممنونم از توضیحات شما امیر جان.
- گفتید "ابرو"، باز یاد تشریح شما از آقای فروتن میافتم (خنده).
ابروهایی که از پیشونی میزنه بالاتر! .... عجب .... (خنده).
- لطفا به لحن و سبک زجر آور گویشی، که خانم حاجیان دارند،
خانم هما روستا را نیز اضافه کنید. .... !!!
چه خوب که فیلمها دوبله میشدند در دهه ی شصت و قبل آن،
و گرنه از وقتی صدای اصلی اینها را شنیدیم، دیگر هیچ جور تصویرشان را نیز نتوانستیم ببینیم.
برخی بازیگران مرد هم از دید جنس صدا بد هستند. ... استاد مشایخی آیا خوب هست صدایشان؟.
با آنکه باز تاکید میکنم، نوع چهره و میمیک صورت استاد مشایخی در یک دوره ی ویژه،
که برابر با دهه ی شصت خورشیدی میگردد، بسیار تک و بی همتا بود. جایگزین نداشت!.
از اینرو، لقب استادی برازنده ی ایشان هست. ... اکنون اگر صحبت ساخت سریالی چون هزاردستان،
و یا فیلمهای تاریخی و اصیل ایران همچون کمالالملک شود (نه این تازی نمایشها که الکی میسازند)،
چه کسی را داریم که صورت جا افتاده و خوش چهره داشته باشد؟ - جواب: هیچکس.
اما جمشید مشایخی، در سالهای شصت، این چهره را داشت. آن اخم و لبخند هنایشگذار را داشت.
- خواهش میکنم، از شما نیز ممنونم. عکس اکبر عبدی حرف ندارد.
راستش گویا زمانی که این خانم جوان دوبلور، نزد مادرشان مهمان بودند،
جدایی میان پدر اصلی و مادرشان صورت میگیرد، و سپس وقتی بدنیا میآیند،
دیگر فرزند خانواده ی عرفانی بشمار میآیند.
- امیر جان بهتر میدونید که علی حاتمی، رگ و خون قاجار رو داشته.
از اینرو، با تعصب و وسواس نسبت به اون دوران نگاه میکرده در فیلمسازی.
برای همین هست که شاه ها رو، شاعر مسلک و باقی موارد رو هم،
همانگونه که فرموید، با کمی اغراق نشان میداده، اما، اگر به من بگویند،
که یک فیلم ایرانی صرفه نظر از سبک و ژانر انتخاب کن، بی شک،
"مادر - ۱۳۶۸" را بر میگزینم. ... در ضمن فیلم های:
"مادر"، "هامون"، "سفر جادویی" و "شام آخر" را، به روسی ترجمه کرده ام،
و در زمان دانشجویی، "مادر" را در یک جمع کوچک استادها و دانشجویان،
در دانشگاه نشان دادم. ... بسیار مورد توجه غیر ایرانیها قرار گرفت.
- امیر جان، لطفا گزینه ی شماره ۲۰ را ترجمه کنید، چون واقعن هیچ متوجه نشدم.
(لبخند)، جدی میگویم. ... آنتی ویروس را فهمیدم، اما "وی پ ی"، "مل ور" ...
آی وانت سی یور ترجمه، در فروم فانتاستیک. ... (لبخند).
سلامت باشید.
5. درسته. من هم "حمید لولایی" رو دوس دارم و بیشتر "مسافران" رو بخاطر اون می دیدم.
البته، یه تیکه هایی از "مسافران" خوب بود گاهی، یا مثلاً قسمت بوروکراسی و کاغذبازی اداریش بی نظیر بود؛ اما، لوس بازی هم داشت.
6. بله. باز "پیمان" بدک نیست؛ اما، نوشته های "محراب" ("مهراب") 99.9999 درصدشون از خنکی و بی مزگی، خشکت می کنن.
تازه باید حتماً تو کارهاشون خانوم هاشون هم باشن. یکی شون که 400 کیلو وزن داره و اون یکی هم اخیراً تو مصاحبه ای گفته "چهره های طنز تکراری شده ن" و یکی نیس بگه خودت چی؟
"پیمان قاسمخانی" یه خبطی کرد فیلمنامه ی "مارمولک" رو نوشت؛ از اون به بعد، شد برند! اما، هیچ کار دیگه ش به جز اون فیلمنامه؛ و از حق نگذریم، یکی، دو قسمت از "شب های برره"ش دیگه اون موفقیت رو نداشت و فقط پول نامشو می خوره.
در مورد اون یکی برادرش هم که بالاتر نظرمو نوشتم.
7. راستی، "59"، "مارمولک" یه جورایی کپی از "سیستر اکت" ("خواهر اکت") با بازی "ووپی گلد برگ" نیست؟
راستی، من همیشه وختی بازی "ووپی گلدبرگ" رو می بینم، یاد بازی های "گوهر خیراندیش" خودمون می افتم.
8. ینی واقعاً این قدر هنرمندها بدبختن که گدای یه سلام باشن؟
براش واقعاً متأسفم.
یکی نیس بهشون بگه اگه بیننده ای نبود، تو هیچ جایگاهی نداشتی.
کار خوبی کردی که حالشو گرفتی! لایک به این حرکتت.
9. "جانا سخن از زبان ما می گویی"!
""پری" سرآغاز جفنگ بازی های "مهرجویی"" رو عالی عالی اومدی. ممنون.
10. دقیقاً من هم همون تیتر خبری "دختردایی گمشده" رو خوندم و یادمه تا مدت ها اسمش تو مخم رژه می رفت و همه ش آهنگ معروف و بسیار زیبا و احساسی "شهرام آذر" می یومد تو مخم و اینو با اون تداعی می کردم و الآن هم هم!
من همون سال یا یه سال بعدش این فیلم (اپیسود) رو دیدم و دقیقاً مث شما شدم. گفتم خوب ینی چی؟
نمی دونستم که "استاد" دارن رو به قهقرا و خودزنی می رن.
نمی دونستم که تازه باز اون ها خوبن، فیلم های اخیرشون با فیلمنامه های همسر جوونشون که دیگه قراره آخرش باشه!
بگذریم.
"داریوش مهرجویی" رو هم همون زمان از دست دادیم که دادیم.
11. درسته: "دلشکسته".
باز خوبه که اون دختره ی صورت اسبی دیگه سینما رو ادامه نداد؛ وگرنه، شاید تو اخبار می خوندی مثلاً "سینما سیمرغ" یا "هویزه"ی مشهد مث "رکس" دچار حریق شده!
12. "مسعود فروتن" یه جور قضیه ی ابرو داره، "جاویدنیا" یه جور!
"این کجا و آن کجا؟"
13. شما هم لطفاً به "حاجیان" و "روستا" دو تا از آقایون رو اضافه کنید:
"داوود رشیدی" و "محمدرضا داوودنژاد"!
14. بنده هم از توضیحات عالی شما درباره ی "مهسا عرفانی" عزیز ممنونم.
صدای ایشون رو بی نهایت دوس دارم؛ بخصوص، روی اون دختر خوشگل و بلوند فیلم "چارلی و کارخانه ی شکلات سازی".
اصن تو همون فیلم بود که با اسم ایشون آشنا شدم.
15. آره.
"مادر" رو هم باید به اون دو نام بالا اضافه می کردم و این فیلم رو هم خیلی دوس دارم؛ اما، از وختی "یادگاری"های گذشته رو می دیدم، با دیدن سکانس هایی از اون در این روزهای اخیر از شبکه های مختلف هم بدنم داره کهیر می زنه!
ای "فروتن" و "شاه محمدی"، می بینید چه به سر جوونای این مملکت آوردید؟
16. در مورد "علی حاتمی" خبر داشتم؛ اما، همون طور که گفتم، گاهی کارها و دیالوگ هاش بی نهایت اغراقی و معماگونه می شه.
اصولاً مردها رک صحبت می کنن و نمی پیچونن؛ اما، بعضی از دیالوگ ها و مونولوگ های این زنده یاد رو باید "ترجمه" کنی تا بگیری چی می گه و این باعث آزارم می شه.
17. بسیار کار خوبی کردید که از هنر ترجمه و زبانشناسی تون در راستای مثبت استفاده کردید و حتماً کلی حال کردید وقتی دانشجوهای روسی از این فیلم و کارتون تعریف کرده ن.
دست مریزاد.
خوب، حالا حقشه کلید آبدارخونه رو بگیرم و برم چایی بیارم.
18. اومدم "ترجمه" کنم، دیدم "حمید" عزیز زحمت کشیده، این کارو کرده.
درسته: VPNمو آنتی ویروس جدید به عنوان بدافزار می شناسه و فعلاً نمی تونم از "اف بی" و "شما تیوب" استفاده کنم.
slevin(HAMID نوشته است:سلام.منظورشان نرم افزار گریز از صفحه پیوندهاست!!! که آنتی ویروس به عنوان بد افزار میشناسدش...59 نوشته است:
- امیر جان بهتر میدونید که علی حاتمی، رگ و خون قاجار رو داشته.
از اینرو، با تعصب و وسواس نسبت به اون دوران نگاه میکرده در فیلمسازی.
برای همین هست که شاه ها رو، شاعر مسلک و باقی موارد رو هم،
همانگونه که فرموید، با کمی اغراق نشان میداده، اما، اگر به من بگویند،
که یک فیلم ایرانی صرفه نظر از سبک و ژانر انتخاب کن، بی شک،
"مادر - ۱۳۶۸" را بر میگزینم. ... در ضمن فیلم های:
"مادر"، "هامون"، "سفر جادویی" و "شام آخر" را، به روسی ترجمه کرده ام،
و در زمان دانشجویی، "مادر" را در یک جمع کوچک استادها و دانشجویان،
در دانشگاه نشان دادم. ... بسیار مورد توجه غیر ایرانیها قرار گرفت.
- امیر جان، لطفا گزینه ی شماره ۲۰ را ترجمه کنید، چون واقعن هیچ متوجه نشدم.
(لبخند)، جدی میگویم. ... آنتی ویروس را فهمیدم، اما "وی پ ی"، "مل ور" ...
آی وانت سی یور ترجمه، در فروم فانتاستیک. ... (لبخند).
سلامت باشید.
[/b][/color][/size]
در ضمن در مورد صحبتتان درباره علی حاتمی موافق نیستم...علی حاتمی شاعر سینمای ایران بود و تعجب ندارد که همه کاراکترهایش هم شعر بگویند و اتفاقا این جملات زیبا و ادبی کارهایش را زیبا کرده و دیالوگهایی ماندگار مانند نثر مسجع... گرچه در روزگار قدیم واقعا مردم همه اینطور با ادبیات خاص و زیبا صحبت می کردند...حتی سیاستمداران آن روزها ادبیات فاخری داشتند و امروز نه مردم و نه هنرمندان و نه سیاستمداران یک جمله درست نمی توانند بیان کنند...جای فعل و فاعل و مفعول و...همه در جمله نابجاست و پر از واژه های بیگانه
من که با "هزار دستان" حاتمی زندگی می کنم...شاید کل سریال را حداقل 20 بار از اول تا آخر و برخی سکانسها را تا 100 بار دیده ام و خسته نشدم...و دیوانه وار به دنبال نسخه اصلی و حذفیات چند ساعتی آن هستم...یعنی اصل ماجراها که حذف شدند...
موفق باشید
19. اما، من فکر نمی کنم همون زمان هم ملت این مدلی حرف زده باشن.
حتا زمان "محمد حافظ" و "مصلح سعدی" و حتا "قاسم فردوسی" هم ملت این مدلی حرف نمی زده ن.
البته، نه بنده اون زمان بوده م و نه شما؛ اما، می شه حدس زد که اون نثرهای خاص و مسجع فقط خاص شاعرا و ادبا بوده و گمون نمی کنم عوام این مدلی حرف زده باشن تو کوچه و برزن و هنگام کباب و دوغ خوردن (عشق "علی حاتمی"!)
حالا دوره ی 100 سال پیش رو که مطمئنم این جوری نبوده؛ چون، از خیلی از پیرهای فامیل پرس و جو کرده بودم.
20. و همیشه هم این فیلم های تاریخی و مدل صحبت کردنشون رو مسخره کرده م که کتابی و ادبی حرف می زنن:
- "عبدالله نمین ثقفی، بگو جای حسَین کجاست؟"
- "برویم ببینم در آنجا چه خبر است"!
کی می گه چون فیلم تاریخیه، اینا باید این مدلی حرف بزنن؟
21. من بعضی سکانس های "هزاردستان" رو دوس دارم؛ اما، موش و گربه بازی های کشدار "داوود رشیدی" ("شش انگشتی"؟) و "رضا خوشنویس" رو هیچ وقت نتونسته م تحمل کنم.
[/b]
59 نوشته است:slevin(HAMID نوشته است:
سلام.منظورشان نرم افزار گریز از صفحه پیوندهاست!!! که آنتی ویروس به عنوان بد افزار میشناسدش...
در ضمن در مورد صحبتتان درباره علی حاتمی موافق نیستم...علی حاتمی شاعر سینمای ایران بود و تعجب ندارد که همه کاراکترهایش هم شعر بگویند و اتفاقا این جملات زیبا و ادبی کارهایش را زیبا کرده و دیالوگهایی ماندگار مانند نثر مسجع... گرچه در روزگار قدیم واقعا مردم همه اینطور با ادبیات خاص و زیبا صحبت می کردند...حتی سیاستمداران آن روزها ادبیات فاخری داشتند و امروز نه مردم و نه هنرمندان و نه سیاستمداران یک جمله درست نمی توانند بیان کنند...جای فعل و فاعل و مفعول و...همه در جمله نابجاست و پر از واژه های بیگانه
من که با "هزار دستان" حاتمی زندگی می کنم...شاید کل سریال را حداقل 20 بار از اول تا آخر و برخی سکانسها را تا 100 بار دیده ام و خسته نشدم...و دیوانه وار به دنبال نسخه اصلی و حذفیات چند ساعتی آن هستم...یعنی اصل ماجراها که حذف شدند...
موفق باشید
با سپاس برای توضیحات در مورد بخش نرم افزاری کامپیوتر.
ممنون هستم از توجه شما. ... راستش من هم کاملن موافق سبک شعر گونه،
و ادبیات زیبایی که استاد علی حاتمی در نگارش فیلمنامه هاشان داشتند هستم.
هیچ انتقادی به سبک فیلمهای استاد حاتمی نداشتم!، در تمام این سالها، در فروم هم،
مراتب ارادت خود را، همیشه نسبت به شیوه ی نوشتاری و فیلمسازی ایشان، بارها بیان داشته ام.
زمانی که فیلم "مادر" را ترجمه میکردم، بسیار لذت بخش بود، چرا که زبان مبدا،
یعنی فارسی، به شیوایی تمام نگارش شده بود. البته بسیار هم در هنگام اینکار، آموختم،
چرا که درونمایه ی متن های علی حاتمی، قوی و پر از استعاره های ناب هست. پس به زبان مقصد هم،
میبایست امانتدارانه و بدون کاستی برگردان شود. ... اما این نکته ای هم که اشاره داشتم، واقعیت دارد.
یعنی علی حاتمی گرانقدر، از نوادگان قاجار بوده، و خب طبیعی هست که نسبت به آن دوران تاریخی،
با حساسیت و علاقه ی ویژه ای نگاه میکرده. / البته برای نمونه، صدای ضبط شده ی مظفر الدین شاه،
بر روی صفحه ی سنگی هست، و چند سال پیش در اینترنت، نسخه ی فایل صوتی و رونویسی شده ی آن،
به اشتراک گذاشته شد. شمرده و متین صبحت میکرده، اما اینکه جمله های این شاه ها، شعر گونه بوده باشد،
من شک دارم، و اینجای کار، البته با هنر و حساسیت ویژه ی علی حاتمی به آن دوران تاریخی،
در فیلمهایش به سبک شعر گونه نوشته شده، و ما ناصرالدین شاه را در "کمالالملک" و یا "سلطان صاحبقران"،
انسانی شاعر پیشه میبینیم!. اما در اصل از دید من، این یک جای کار استثنا، اینگونه نبوده.
من بشخصه، ۱۰۰ درصد موافق گویش و ادبیات فیلمهایش هستم، چون سخن از فیلم است.
سلامت باشید.
22. فکر می کنم "حمید" عزیز روی صحبتشون با بنده بوده، "59" عزیز، نه شما.
23. اما، من با این استعاره بازی های شدید و شور و شاعرانه پیشگی های این مدلی همچنان مخالفم. شرمنده.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
امیر جان با درود.
- من راستش با قرار دادن آواتارهایی که پویانمایی باشن و حرکت داشته باشن (گیفت)،
در فروم و انجمن مخالفم، چرا که حواس کاربران و اعضا رو، در هنگام خواندن مطالب پرت میکنن.
این مورد رو قبلن هم خدمت خانم هایدی گفته بودم. ... اما، بسیار بسیار از این آوتار تازه ی خانم سم،
خوشم آمد و کاملن با شما همدیدگاه هستم. ... چقدر این صحنه ی خوابیدن "فلونه" آرامش بخش هست.
از زمانی که خانم سم این آوتار رو قرار دادن، بعضی وقتها، فقط نگاه میکنم به آن، و آرامش میگیرم.
چون آواتار قبلی خوب نبود. اما این، ممتاز و درجه یک هست. از ایشان سپسگزاریم و همچنین از شما،
که این مورد رو گفتید، و من هم سرانجام، مراتب خشنودی خود را عرض کردم. عالیست این آواتار.
- ممنون هستم برای تمام مواردی که مطرح ساختید.
- در ضمن، موافقم (لبخند)، مقایسه ی "ووپی گلدبرگ" با خانم خیر اندیش. بسی جالب بود.
- راستش، فیلم "سیستر اکت" رو ندیدم. اما شک نکنید، که تمام کارهای خوب سینمای ما!،
اگر ساخته ی علی حاتمی نباشد، آنوقت امکان کپی یا اقتباس حتمن وجود دارد!.
- آقای فریدون جیرانی، یک برنامه ی تازه ساخته، با نام ۳۵ ... در این قسمت اولش،
مصاحبه و گفتگو هست با: مهدی فخیم زاده، داریوش مهرجویی، رضا عطاران و مسعود کیمیایی.
آقای مهرجویی، که اصلن سر در نیاوردم چه گفت!، اینقدر هم خودشو جلوی دوربین خاروند!،
که من همچنان احساس میکنم، دور و بر خودم، پر از مورچه هست. حساسیت پوستی گرفتم!.
در زمان صحبت با آقای کیمیایی هم، سکانسی از فیلم "متروپل - ۱۳۹۲" را نشان دادند!.
بقدری بازی این دو پسر، پولاد کیمیایی و فروتن، مصنوعی بود، که اندازه نداشت.
اما، طراحی صحنه و نورپردازیش خوب بود. ... یعنی همان کپی از فیلمهای کلاسیک هالیوودی!.
- من همون خانم دهقان رو منظورم بود، که اصلن کی ایشون رو راه داده به تلویزیون؟.
اما، یاد خوش فیلم "عاشقانه - ۱۳۷۴"، سبب شده که از پیمان قاسم خانی و همسرش،
هنوز خاطره ی بازی موفق یک زوج رو در ذهن داشته باشم. ... بازی خسرو خان شکیبایی هم که عالی بود.
یادش بخیر. ... این فیلم هم برایش صف های طولانی ایجاد میشد در جلوی سینماها. ... ۲ بار تماشا کردم در سینما.
آقای داوود نژاد،! ... "جایزه"، "نیاز"، "عاشقانه"، .... کجا رفت آن سینما؟.
- سینمای آقای مهرجویی، آگاهانه به این حال و روز افتاد!. ... او هم بمانند داوود نژاد،
تماشاگر و مخاطب را، خیلی پایین تر از خودش میداند. ... ریشخند میکنند این دو، مخاطبشان را.
- خیلی زیاد از آن دختر بازیگر در "دلشکسته" حرصم گرفت، بویژه از حرکاتی که به دستهاش میداد!.
- این طنز "حریق" رو عالی گفتید. ... طنز زیر پوستی (زیر خطی) ی، قشنگی بود. ... سپاسگزارم.
- آقای جاوید نیا، هنرمند هست. ... خیلی هم روحیه ی مثبت و شادی داره. چشمهاش همیشه میخنده.
- خواهش میکنم. من هم این مورد خانم "شرافت - عرفانی" رو، در منابع دوبله خونده بودم خودم.
و یکجورهایی نقل قول کردم خدمت شما و فروم رویایی. ... صدای ایشون، در تبلیغات هم خوب هست.
سالها پیش، یک فایل صوتی شنیدم که در یک آگهی بازرگانی صحبت کرده بود و کار موفقی بود.
- سپاسگزارم، درس پس دادم خدمت شما. ... "مادر" بسیار فیلم قوی هست و هر ۷ هنر، در آن وجود دارد.
از اینرو، شایسته ی نمایش در دنیا، بعنوان نماینده ی فیلمهای ایرانی در سبک کلاسیک میباشد.
حال یک پرسش. ... خدمت شما بگم که، نزدیک به ۱۱ سال پیش، هفته ی فرهنگی ایران در شهر "کی یف" بود.
در طول یک هفته، در ساختمان فرهنگی با نام "کاخ اکراین" در همان پایتخت، فیلمهای ایرانی را با زیرنویس روسی،
که همگی از سوی سفارت ایران برنامه ریزی شده بود، نشان میدادند، تا مخاطب غیر ایرانی با این نمونه های انتخابی!!!،
با فرهنگ ایران آشنا شود. ... ۲ فیلم ایرانی، در سالن سینمای آن مجموعه نمایش داده شد. حدس بزنید چه فیلمهایی بوده!
راهنمایی: این ۲ فیلم گلچین شده!!!، محصول دهه ی شصت ایران هستند.
- چای را که من خدمت شما و یاران ارجمند فروم رویایی میآورم. افتخار دارم.
- ممنون هستم برای توضیحاتی که فرمودید در مورد کامپیوتر.
این آنتی ویروس، پس پسر بدی شده که بقیه را هم بد میبیند (لبخند).
امیدوارم که این مورد، هر چه زودتر برطرف شود امیر جان.
- بله، صدای آقای رشیدی هم سینمایی نیست، اما، صدایش با مخاطب، ارتباط برقرار میکنه،
اما صدای استاد مشایخی، این ارتباط را حتا برقرار نکرده هیچ وقت!.
چه صلابتی داشت صدای زنده یاد استاد ایرج ناظریان، بر روی کاراکترهای داوود رشیدی!،
چه در "کندو" و چه در "هزاردستان". ... / در "پدر بزرگ - ۱۳۶۴" هم، صدای این گوینده ی بی همتا،
بر روی نقشی هست که جمشید مشایخی آنرا ایفا میکند. ... آقای "مجید قاری زاده"، فیلمهای خوبی ساخته.
- داوود نژاد بازیگر، که فقط داد میزنه، (خنده). خیلی هم شکسته شده. .... با باز مدرسم دیر شد، ... ؟
- سپاسگزارم از توجه شما و تمام نکاتی که بیان میدارید، بخوبی و بروشنی، همانند همیشه.
منتظر جواب آن پرسش هستم (لبخند). ... سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:
امیر جان با درود.
- من راستش با قرار دادن آواتارهایی که پویانمایی باشن و حرکت داشته باشن (گیفت)،
در فروم و انجمن مخالفم، چرا که حواس کاربران و اعضا رو، در هنگام خواندن مطالب پرت میکنن.
این مورد رو قبلن هم خدمت خانم هایدی گفته بودم. ... اما، بسیار بسیار از این آوتار تازه ی خانم سم،
خوشم آمد و کاملن با شما همدیدگاه هستم. ... چقدر این صحنه ی خوابیدن "فلونه" آرامش بخش هست.
از زمانی که خانم سم این آوتار رو قرار دادن، بعضی وقتها، فقط نگاه میکنم به آن، و آرامش میگیرم.
چون آواتار قبلی خوب نبود. اما این، ممتاز و درجه یک هست. از ایشان سپسگزاریم و همچنین از شما،
که این مورد رو گفتید، و من هم سرانجام، مراتب خشنودی خود را عرض کردم. عالیست این آواتار.
- ممنون هستم برای تمام مواردی که مطرح ساختید.
- در ضمن، موافقم (لبخند)، مقایسه ی "ووپی گلدبرگ" با خانم خیر اندیش. بسی جالب بود.
- راستش، فیلم "سیستر اکت" رو ندیدم. اما شک نکنید، که تمام کارهای خوب سینمای ما!،
اگر ساخته ی علی حاتمی نباشد، آنوقت امکان کپی یا اقتباس حتمن وجود دارد!.
- آقای فریدون جیرانی، یک برنامه ی تازه ساخته، با نام ۳۵ ... در این قسمت اولش،
مصاحبه و گفتگو هست با: مهدی فخیم زاده، داریوش مهرجویی، رضا عطاران و مسعود کیمیایی.
آقای مهرجویی، که اصلن سر در نیاوردم چه گفت!، اینقدر هم خودشو جلوی دوربین خاروند!،
که من همچنان احساس میکنم، دور و بر خودم، پر از مورچه هست. حساسیت پوستی گرفتم!.
در زمان صحبت با آقای کیمیایی هم، سکانسی از فیلم "متروپل - ۱۳۹۲" را نشان دادند!.
بقدری بازی این دو پسر، پولاد کیمیایی و فروتن، مصنوعی بود، که اندازه نداشت.
اما، طراحی صحنه و نورپردازیش خوب بود. ... یعنی همان کپی از فیلمهای کلاسیک هالیوودی!.
- من همون خانم دهقان رو منظورم بود، که اصلن کی ایشون رو راه داده به تلویزیون؟.
اما، یاد خوش فیلم "عاشقانه - ۱۳۷۴"، سبب شده که از پیمان قاسم خانی و همسرش،
هنوز خاطره ی بازی موفق یک زوج رو در ذهن داشته باشم. ... بازی خسرو خان شکیبایی هم که عالی بود.
یادش بخیر. ... این فیلم هم برایش صف های طولانی ایجاد میشد در جلوی سینماها. ... ۲ بار تماشا کردم در سینما.
آقای داوود نژاد،! ... "جایزه"، "نیاز"، "عاشقانه"، .... کجا رفت آن سینما؟.
- سینمای آقای مهرجویی، آگاهانه به این حال و روز افتاد!. ... او هم بمانند داوود نژاد،
تماشاگر و مخاطب را، خیلی پایین تر از خودش میداند. ... ریشخند میکنند این دو، مخاطبشان را.
- خیلی زیاد از آن دختر بازیگر در "دلشکسته" حرصم گرفت، بویژه از حرکاتی که به دستهاش میداد!.
- این طنز "حریق" رو عالی گفتید. ... طنز زیر پوستی (زیر خطی) ی، قشنگی بود. ... سپاسگزارم.
- آقای جاوید نیا، هنرمند هست. ... خیلی هم روحیه ی مثبت و شادی داره. چشمهاش همیشه میخنده.
- خواهش میکنم. من هم این مورد خانم "شرافت - عرفانی" رو، در منابع دوبله خونده بودم خودم.
و یکجورهایی نقل قول کردم خدمت شما و فروم رویایی. ... صدای ایشون، در تبلیغات هم خوب هست.
سالها پیش، یک فایل صوتی شنیدم که در یک آگهی بازرگانی صحبت کرده بود و کار موفقی بود.
- سپاسگزارم، درس پس دادم خدمت شما. ... "مادر" بسیار فیلم قوی هست و هر ۷ هنر، در آن وجود دارد.
از اینرو، شایسته ی نمایش در دنیا، بعنوان نماینده ی فیلمهای ایرانی در سبک کلاسیک میباشد.
حال یک پرسش. ... خدمت شما بگم که، نزدیک به ۱۱ سال پیش، هفته ی فرهنگی ایران در شهر "کی یف" بود.
در طول یک هفته، در ساختمان فرهنگی با نام "کاخ اکراین" در همان پایتخت، فیلمهای ایرانی را با زیرنویس روسی،
که همگی از سوی سفارت ایران برنامه ریزی شده بود، نشان میدادند، تا مخاطب غیر ایرانی با این نمونه های انتخابی!!!،
با فرهنگ ایران آشنا شود. ... ۲ فیلم ایرانی، در سالن سینمای آن مجموعه نمایش داده شد. حدس بزنید چه فیلمهایی بوده!
راهنمایی: این ۲ فیلم گلچین شده!!!، محصول دهه ی شصت ایران هستند.
- چای را که من خدمت شما و یاران ارجمند فروم رویایی میآورم. افتخار دارم.
- ممنون هستم برای توضیحاتی که فرمودید در مورد کامپیوتر.
این آنتی ویروس، پس پسر بدی شده که بقیه را هم بد میبیند (لبخند).
امیدوارم که این مورد، هر چه زودتر برطرف شود امیر جان.
- بله، صدای آقای رشیدی هم سینمایی نیست، اما، صدایش با مخاطب، ارتباط برقرار میکنه،
اما صدای استاد مشایخی، این ارتباط را حتا برقرار نکرده هیچ وقت!.
چه صلابتی داشت صدای زنده یاد استاد ایرج ناظریان، بر روی کاراکترهای داوود رشیدی!،
چه در "کندو" و چه در "هزاردستان". ... / در "پدر بزرگ - ۱۳۶۴" هم، صدای این گوینده ی بی همتا،
بر روی نقشی هست که جمشید مشایخی آنرا ایفا میکند. ... آقای "مجید قاری زاده"، فیلمهای خوبی ساخته.
- داوود نژاد بازیگر، که فقط داد میزنه، (خنده). خیلی هم شکسته شده. .... با باز مدرسم دیر شد، ... ؟
- سپاسگزارم از توجه شما و تمام نکاتی که بیان میدارید، بخوبی و بروشنی، همانند همیشه.
منتظر جواب آن پرسش هستم (لبخند). ... سلامت باشید.
1. "59" گرامی خوشحالم که در مورد آواتار جدید خانوم "سم" با هم هم عقیده ایم و البته با صاحب اون.
2. من این برنامه ی جدید "فریدون جیرانی" رو ندیده م؛ و البته، رغبتی هم به دیدنش ندارم.
علتش رو هم باید خوب بدونید: سینمایی نداریم؛ که، بخواییم در موردش حرفی بزنیم و از حواشیش بگیم.
اما، یه سؤال: این برنامه تلویزیونیه یا مث خیلی از کارهای این سالا از شبکه ی خونگی سردرآورده؟
راستی، کاش به جناب "مهرجویی" می گفتید بست آخر نمی بایست می کشیده!
3. "بهاره رهنما" فقط وقتی در اوج بود که لاغر و قلمی بود، نه این موجود وحشتناک الآن.
4. و باز خوشحالم که با هم در مورد اون دخترک هم عقدیه ایم.
5. به احتمال زیاد باید کارهای ترجمه شده ی شده می بودن؛ یعنی، "مادر" و "هامون"؛ چون، هم از ساختار و بازی های قوی برخوردارن و هم ترجمه ی شما بوده ن.
6. "داوودنژاد" کاش داد بزنه، اون هم همیشه به مشکل "بست آخر" دچاره!
ضمناً این "با باز مدرسم دیر شد"تون رو نگرفتم یعنی چی.
7. و ایضاً سؤال آخرتون رو!
می شه دقیقاً بفرمایید منتظر جواب کدوم پرسشید.
8. و این هم هجویه ای از مدل بی مزه ی صحبت کردنای فیلم ها و سریال های تاریخی؛ بخصوص، "سفیر" و نمایشنامه های رادیویی؛ که، حدود 8 سال پیش از یکی از دوستان به من رسید و کمتر پخش شده:
با به حس رفتن طرف از ابتدا تا به انتهای نمایش خیلی حال می کنم.
برای تنوع دادن به بحث ها بد نیست:
http://s5.picofile.com/file/8121032918/Koufeh.mp3.html
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
پیشگفتار ۱:
امیر جان با درود. خواهش میکنم، من نیز از شما ممنون هستم.
- با فرمایش شما کاملن هم دیدگاه هستم، اما از آنجا که روح تشنه را،
یک جوری باید بالاخره سیراب کرد، این بود که من همین اولین شماره ی ۳۵ را،
نگاه کردم، و در همین اندازه هم، لطف زیادی بود!. دیگر هم سراغش نخواهم رفت.
اینطور که در توضیحش نوشته اند، یک مجله ی تصویری هست که آقای جیرانی، آنرا تهیه میکند،
و هر شماره اش، یعنی هر دی وی دی، بصورت ماهانه پخش میشود در شبکه ی خانگی.
البته سه "پیش شماره" دارد که قسمتی که من دیدم، یکی از آنها بوده.
درست هست که من بخاطر دلیل موجه فاصله، برای تماشای این فایلها هزینه ای نمیکنم،
اما اگر میبودم، همانند قبلها، حتما آنها را میخریدم.
پس بنابر این، همگی حق داریم که انتقاد داشته باشیم.
(خلاصه: دوران ورق زدن مجلهها به سر آمده حالا دیگر می توانید کنترل به دست بگیرید و مجله مورد علاقه خود را تماشا کنید.
مجله سینمایی سی و پنج کاریست از فریدون جیرانی و تیم تولید برنامه موفق "هفت" که تجربه ای متفاوت در برنامههای،
سینمایی تلویزیون به حساب می آمد. این مجله ۳ پیش شماره خواهد داشت و پس از آن به طور مرتب به صورت ماهیانه،
در شبکه خانگی توزیع خواهد شد. ... - توضیحی هست که گویا در جلد دی وی دی آن نوشته اند - )
- خنده ... عجب. ... چی بگم. ... راستش ایشون (مورد اول،) جزو دودکشها نیست!. حالا نمیدونم دیگه. (خنده)
- سپاسگزارم برای تمام نکاتی که مطرح ساختید و موافق هستم. ... راستش منظورم این بود که از دید شما،
سفارت ایران، کدام فیلمها را میتوانسته ۱۱ سال پیش، در هفته ی فرهنگی در "اکراین" نشان دهد؟.
در ادامه ی متن، به جواب مستقیم و بررسی آن خواهم پرداخت. از توجه شما نیز سپاسگزارم.
- خواهش میکنم لطف دارید. خودتان در زمینه ی زبانشناسی و ترجمه هم، کاردان و صاحبنظر هستید.
راستش، زبان روسی، بسیار حتا در محاوره و گفتار روزمره هم، با سیستم استعاره موافق هست.
و نمونههای خود را دارا میباشد. ... من خیلی از این مورد لذت میبرم، چرا که سبک فکری خودم،
همسو هست با گفتار و نوشتاری، که بصورت مجازی بیان شده باشد و مفهوم را غیر مستقیم برساند.
از اینرو، در ترجمه ی فیلم ها، بویژه فیلم پر استعاره و کنایه داری چون "مادر"، تنها نیاز بود،
تا موارد هم ارز و معادل درست استعارهها و کنایههای ادبی فارسی، در زبان مقصد یعنی روسی هم قرار گیرند.
یعنی مترجمی که من بودم، میبایست تنها آن موارد را در روسی بداند که چیست، و دیگر کار انجام و پیش میرفت.
متن "مادر" خیلی خوشنوشت هست. در هنگام برگردان به روسی، بسیار لذت بردم و بسیار هم آموختم.
تمام اعضای جمله، و ساختار ادبی و گراماتیکی، درست و شفاف هستند در قلمنوشت استاد علی حاتمی.
اما بجایش، "هامون"، مترجم را بیچاره میکند، چون یک سرگردانی و آشفتگی در زبان گفتاری فیلم هست.
هیچ چیز پیچیده ای نمیگوید ها، اما آشفته هست. سرسام میدهد به آدم. ... البته من دیدگاهم این بود.
درست همانند خارشک های کارگردانش که انگار نه انگار دوربینی آنجا هست!. کند ایشون پوست ساعد دستهاش رو.
.
.
.
پیشگفتار ۲:
میگویند: "خود گویی و خود خندی، عجب مرد هنرمندی!". ...
دیشب پرسشی را بخاطر اهمیت موضوعی که اکنون آنرا مطرح خواهم کرد،
در فروم خدمت امیر گرامی بیان داشتم. ... اما از آنجا که بیاد نکات دیگری هم افتادم،
این هست که آن مورد، بهمراه دیگر مطالب، یکجا در پست زیر، تقدیم میگردند. ...
هفت ماهه بودن من را، به بزرگی خودتان ببخشید. ...
--------------------------------------------------------------
سخن نخست:
آن دو فیلم که ۱۱ سال پیش، در هفته ی فرهنگی ایران و اکراین نشان دادند،
به شرح زیر میباشند. ... البته پوزش میخواهم، چرا که گفته بودم هر دو فیلم،
محصول دهه ی شصت هستند، اما یکی شان، تولید ۱۳۷۰ هست.
بهر حال، در اصل ماجرا فرقی را ایجاد نمینماید. ...
- (فیلم اول: "کشتی آنجلیکا - ۱۳۶۷"):
این فیلم، ساختار خوبی دارد. همچنین موسیقی اش، به زیبایی هرچه تمام،
توسط بابک بیات نوشته و تنظیم گردیده، اما، در چنین هفته های فرهنگی میان دو کشور،
وقتی که مخاطب خارجی در پیش روی است، از دید من، باید سیستم شناسایی فرهنگ،
رنگ و بویی ملی داشته باشد، نه اینکه سمت و سوی آن، تاریخی - آیینی، و قومی - قبیله ای شود.
فیلم یاد شده، در جنوبی ترین نقطه ی ایران ساخته شده، و یک ماجرای قدیمی را،
آنهم در میان یکی از اقوام ایرانی مطرح میکند. مخاطب خارجی ما،
بر سر کلاس تاریخ و یا آیین شناسی که ننشسته. ... از آن بدتر،
ایران همیشه در طی سه دهه ی گذشته، هدف بمباران تبلیغاتی بوده.
آنوقت افراد بظاهر روشنفکری چون کیارستمی که در اصل خائن هستند، ایران را،
بقدر کافی به اندازه ی یک روستا، و دفترچه ی پاره ی مشق یک بچه، پایین آورده اند.
برای همین، خیلیها در خارج از مرزها، فکر میکند که در ایران، شتر وسیله ی نقلیه است.
رایزنان فرهنگی سفارت ها، مسئولیتشان شناساندن درست فرهنگ، و ساختار اجتماعی سرزمینشان،
به دیگر کشورها میباشد. اما تمام دغدغههای ایشان، مسایل دیگریست که به نفع شبهه صحرا تمام میشود.
- (فیلم دوم: "گلها و گلولهها - ۱۳۷۰"):
اولین پلان این فیلم، با نشان دادن آغل و طویله، در پس زمینه ی یک بیابان آغاز میگردد،
که در دورترین منطقه ی مرز غرب ایران قرار دارد، و یک گاو، در حال ماما کردن است.
داستانش هم باز، درباره ی دعواهای قومی و قبیله ای در میان دو طایفه و روستا هست.
من نمیگویم روستا بد است، هیچ بی احترامی هم، به روستا نشینان گرامی،
و یا به مردم غیوری که از مرزها دفاع میکنند ندارم، و درود هم خدمتشان میفرستیم.
اما نمایش چنین فیلمهایی، وقتی مخاطب خارجی، در رابطه با آشنایی عمومی با کشوری دیگر،
یک مورد صفر کیلومتر بشمار میآید، کار نفهمانه و بی خردانه ای هست.
در پاریس، لندن، لس آنجلس، و بسیاری دیگر از شهرها و کشورهای درجه یک جهان،
گدا، بی خانمان، بدبختی و مشکلات اجتماعی هست. ... من منکر این نیستم که آنها،
جهان اول هستند و سطح اجتماعی و ساختار مدنیشان، خیلی از ما بهتر و بالاتر است،
اما آنها هم مشکلات و بدبختی دارند که ما نمیدانیم، چرا؟. چون تا صحبت از پاریس میشود،
بواسطه ی تبلیغات قوی خود آنها، بیاد برج ایفل، کافه های خیابانی و فضای رومانتیکش می افتیم.
شکی نیست که آن کشورها، انگار که در یک بعد زمانی، و فراسوی دیگری زندگی میکنند،
اما تنها روی خوش سکه هایشان را، همیشه به ما نشان داده اند. ... عکس این داستان،
در مورد ایران بوده و هست، بویژه در سه دهه ی گذشته.
.
.
.
سخن دوم:
- امیر جان، چون من دیر به تکاپوی مغزی افتادم!، و از این بابت نیز از شما پوزش میخواهم،
این هست که سرانجام، فایل کامل مصاحبه ی کانال "آموزش" با "حسین عرفانی گرانقدر"،
در فروم تقدیم میگردد، تا بواسطه ی مشکل موقتی که در دسترسی به سایت منبع آن برایتان پیش آمده،
تماشای این گفتگوی ارزشمند، به تعویق نیفتد. ... از سایر یاران ارجمند هم دعوت مینمایم،
تا به تماشای این مصاحبه، نشینند. ... نسخه ی زیر، با اندازه و کیفیت مناسب تصویری، برای فروم آماده شده.
- توضیح و یادواره ای نوستالژیک در مورد این مصاحبه ی ارزشمند این میباشد،
که جناب عرفانی گرانمایه، به بیان خاطره ای بسیار شنیدنی، از دوبله ی فیلمهای "دی دی" مپردازند.
ایشان از شخصی به نیکی یاد میکنند، که در آن سالهای پایانی دهه ی شصت، و اپتدای هفتاد،
رئیس اداری و مالی، در واحد دوبلاژ صدا و سیما بودند، و اکنون نیز نمیدانند که این مدیر لایق، کجاست،
و برایشان آرزوی سلامتی و موفقیت دارند. ... / خدمت شما بگویم، که فرد یاد شده، یکی از بستگان دور ما،
از جانب مادربزرگم بودند. ایشان چند سال پیش، با اینکه سنی هم نداشتند، اما بخاطر سکته ی ناگهانی، فوت شدند.
نام فامیلیشان، آقای "خوشنویس" بود. ... در سالهای میانی و انتهایی دهه ی هفتاد، گاهن در مجالس ختم و ترحیم،
که مردم ایران ما، ناگهان خیلی با یکدیگر مهربان میشوند، ایشان را از نزدیک دیده بودم. بسیار هم شوخ،
و خوش برخورد بودند. وقتی هم که از علاقه ی من به دوبلاژ اطلاع پیدا کردند، از دوران مدیریت خودشان،
در واحد دوبلاژ صدا و سیما، خاطرهها تعریف میکردند. یادشان گرامی. خاطره ی حسین عرفانی گرانقدر از ایشان،
بسیار هنایشگزار میباشد. ای کاش که دیگر مدیران صدا و سیما هم، اینگونه و آگاهانه عمل کنند.
* فایل کامل مصاحبه ی تصویری یک ساعته در کانال "آموزش"، با دوبلور توانا - جناب آقای "حسین عرفانی"...:
http://s5.picofile.com/file/8121034126/Hosein_Erfani_Mosahebe_Kanale_Amuzesh_1392_.rar.html
(- با سپاس فراوان از "RxIran Cast"، که فایل بالا را ادیت، و در یو.تیو.ب، به اشتراک قرار داده بودند)
(- راستی صدا و سیما، این مجریها را از کجا میآورد؟. جریان چه هست؟ - نه صدایی، نه سیمایی، ماست بندی بازکرده اند؟)
(- خنده های حسین عرفانی، طنین خیره کننده ای دارد. ... چنین صداهایی، دیگر تکرار نمیشوند).
.
.
.
- زنده یاد خوشنویس، یک برادر بزرگتر از خودش هم داشت، که اینها جدای از عنوان "فامیل دور"،
با پدرم در جوانی دوست هم بودند. ... این دو برادر گرامی، در سالهای دهه ی شصت و اوایل هفتاد،
هر دوشان در بخشهای اداری صدا و سیما، مسئولیت اجرایی داشتند. از اینرو بود که در سال ۱۳۶۳ یا ۶۴،
چند کارت دعوت به پدرم داده بودند، و ما در یک روز جمعه از فصل بهار، به باشگاه هنرمندان صدا و سیما،
که واقع در خیابان ملاصدرا در تهران بود، رفتیم. ... اکنون را نمیدانم، اما در آن سالها،
در خیابان ملاصدرا، یک جایی بود که دیوار سنگی داشت و از سطح خیابان، چندین متر بالاتر بود.
آنوقت بر روی این فضای سبز که چمن هایش از سمت خیابان پیدا بود، باشگاه صدا و سیما قرار داشت.
در آن عصر آدینه ی خوش آب و هوای بهاری، ما با نشان دادن سه کارت ورودی، بداخل آن مجموعه وارد شدیم.
برخی از بازیگران و مجریان صدا و سیما، همراه با خانوادهایشان، بدور میزهای مجلسی، همانند میهمانی، نشسته بودند.
در آن فضای آزاد و دل انگیز باشگاه، گارسونها با میوه، چای، و شربت و شیرینی، از میهمانان پذیرایی میکردند.
خوب بیاد دارم که گوینده ی اخبار شامگاهی - جناب آقای "بابان"، بهمراه خانواده شان، چند میز آنطرف تر از ما نشسته بودند.
پس از پذیرایی و با نزدیک شدن زمان به غروب آفتاب، اعلام کردند که پخش فیلم سینمایی، بزودی آغاز میگردد.
برای تماشای فیلم که از آپارات ۱۶ میلیمتری پخش میشد، تنها لازم بود تا صندلی خود را کمی برگردانیم،
و به سمت پرده ی سپید رنگ بزرگی که در آن سوی میزها کار گذاشته شده بود، نشستن خود را تنظیم نماییم.
بیاد ندارم چه فیلمی را آنشب پخش کردند، که آیا ایرانی بود و یا خارجی. ... باری، پس از نمایش فیلم،
از مهمانان دعوت شد، تا برای صرف شام، بداخل ساختمان مجموعه ی باشگاه وارد شوند.
خنکی و ملس بودن هوای بهار، همراه با حس و حال تیره اما رنگینی از گرگ و میش پس از غروب آفتاب،
احساس خوشایندی را ایجاد میکرد، بویژه که نام دوست داشتنی "صدا و سیما" و جمع مجریان و بازیگرانش،
آذین بخش آن شب بیادماندنی، در بهاری از شصت بود.
.
.
.
پی نوشت:
در جستجوی گوگل، پس از نگارش متن، یافت شد.
قسمت دیدگاه کاربران در لینک زیر:
http://www.talarweb.net/home/1391/09/تالارپذیرایی-ملاصدرا/
http://bartarinha.com/ad/14582/تالار-و-رستوران-ملاصدرا
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الخميس فبراير 19, 2015 6:58 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
می بینم که آواتار نازنین من طرفدار پیدا کرده.... البته من قبلیه رو بیشتر دوست داشتم چون شبیه بچگیهای خودم بود، ولی خب دیدم اینجا نامحرم رفت و آمد می کنه خوبیت نداره
بعدم امیل جان بهاره رهنما اعلام کرده که می خواد امسال 20 کیلو کم کنه. ولی فکر نکنم 20 کیلو به جاییش بر بخوره... بعدم که با این وزن و تو این سن فکر کنم لاغر نکنه بهتر باشه چون دیگه سخت فرم بگیره. فکر کنم باید به پاش بسوزیم و بسازیم.... (البته من که اصلاً دوستش ندارم)
بعدم امیل جان بهاره رهنما اعلام کرده که می خواد امسال 20 کیلو کم کنه. ولی فکر نکنم 20 کیلو به جاییش بر بخوره... بعدم که با این وزن و تو این سن فکر کنم لاغر نکنه بهتر باشه چون دیگه سخت فرم بگیره. فکر کنم باید به پاش بسوزیم و بسازیم.... (البته من که اصلاً دوستش ندارم)
S@M- تعداد پستها : 161
Join date : 2010-03-30
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. داداش "59" عزیز، من امروز رفتم کلوپ سر چهارراه، دی وی دی سفارش بدم بزنه و خوب، علتش هم این بود که "شوخی کردم" 7 و 8 اومده بود. اونا رو به همراه "به خاطر پونه" زدم و جا داشت برای یه کار دیگه؛ که، دیدم همین "35" هم اومده؛ اما، با توجه به بحثی که دیشب از شما تو انجمن خوندم، سمتش نرفتم و ترجیح دادم "تنهای تنهای تنها" رو واسه م بزنه.
لازم به ذکره که هنوز هیچ یک از موارد بالا رو ندیده م و باید فرصتش بشه.
به هر حال، بنده که از دیدنش گذشتم و تمایلی هم ندارم؛ مگه این که، شما تأییدش کنید؛ که، با توجه به نوشته ی اخیرتون، گمون نمی کنم.
2. خوب، پس فیلم های "مادر" و "هامون" "تأیید" نشده ن و دومی رو می گیم، اشکالی نداره و شاید "مورد" داشته؛ اما، اولی که خوب بوده!
3. یکی از بهترین ترجمه ها، ترجمه ایه که بخاطر دل و عشق باشه و نه برای نان و نام. پیداست که شما فیلم هایی رو که نام بردید، با عشق برگردوندید و همین به دنیا می ارزه. اگه به زبون روسی آشنایی داشتم، حتماً اون ترجمه ها رو از شما درخواست می کردم.
4. "کشتی آنجلیکا" هم فیلم خوبیه؛ اما، با "گل ها و گلوله ها" به عنوان نماینده ای از ایران اصلاً موافق نیستم. شما توضیحات کافی و وافی رو داده اید و متأسفانه اینا ینی اصلاً حالیشون نیست که نباید ایران رو کثیف و بدبخت و زشت نشون بدن؟ کاری که خوراک "عباس کیارستمی" چشم قشنگ و "بهمن قبادی" و چند نفر دیگه ست! آخه جشنواره رفتن رو به این مدلی فیلم درست کردن می دونن! در حالی که می شه هم فیلم باکلاس و جدید و شیکی ساخت و هم اسکار گرفت؛ کاری که، "فرهادی" عزیز کرد. در هیچ یک از فیلمای این فرد، بر خلاف دو نام اولی روستاهایی با پهن گاو، چادر به کمر بستنای زشت، "ممّدرضا"گفتنای زشت تر، لهجه های افتضاح، دندون های زرد یا شلوارای پاره دیده نمی شه!
5. "59" عزیز، بابت آپلود فایل مصاحبه ی "حسین عرفانی" عزیز، ازت ممنونم. خیلی لطف کردی و الآن که دارم اینا رو می تایپم، اون هم داره دانلود می شه؛ اما، باور کن، من اصلاً ازت چنین انتظاری نداشتم و اگه نوشتم فعلاً به "یوت..." دسترسی ندارم، منظورم به زحمت انداختن شما نبود.
باور کن، اگه می خواستم رک می گفتم و باعث زحمت می شدم و اهل کنایه و پوشیده گویی نیستم؛ با این حال، حالا که زحمت کشیدید، حتماً می گیرمش و دست گلت هم درد نکنه؛ اما، از این به بعد، خودتو اذیت نکن.
6. ینی من عاشق کارها و شخصیت "دی دی" و طنز عالی شم و جزو معدود کارا و کاراکترای آلمانیه؛ که، کاملاً قبولش دارم.
حالا این که "حسین عرفانی" هم دوبلورش بود، بماند و حلاوت کار رو 100 برابر کرده این مرد. زنده باشه. خیلی دوس داشتنیه، هم خودش و هم خانوم محترمشون، "شهلا ناظریان"؛ که، عاشق صدای آرومشم؛ بخصوص، کاراکتر "آنا"ی "خانواده ی دکتر ارنست".
7. برای فامیل عزیز شما، جناب "خوشنویس"، متأسفم و مسلماً اگه هم ایشون اشاره نمی کردن، از مصاحبه های افراد می شه تا حد زیادی به شخصیت اون ها پی برد؛ البته، این فایل هنوز در حال دانلوده و بنده فعلاً ندیدمش؛ اما، مصاحبه های کوتاه ایشون رو یادمه. پیش تر ها تلویزیون با 2، 3 شبکه بهتر عمل می کردا تا الآن با 20، 21 شبکه؛ که، همه توخالی شده ن!
8. از خوندن خاطره ی رستوران شما لذت بردم و دلم هوای یه ماهیچه یا شیشلیگ کرد!
.....................................................
9. "سم" عزیز، چیز خوب، نیاز به تعریف داره و خوشبختانه بچه های اینجا هم رک حرفشونو می زنن و تعارف نداریم با هم. بله، این آواتار خیلی دوس داشتنیه.
10. اینجانب با کسر مقداری وزن الآن 74 کیلو شده م و دارم پرواز می کنم! اون اوایل؛ که، 10 کیلو کم کرده بودم، وختی یکی می دیدتم و متوجه نمی شد، با خودم می گفتم آخه چرا؟ اما، الآن متوجه می شم من مث دیکشنری ای بوده م که ازش 10 صفحه پاره می کنن. مطمئناً به جاییش برنمی خوره و کسی متوجه نمی شه؛ اما، اگه یک سومش بره، همه متوجه می شن! الآن هر کی منو می بینه، محاله به روم نیاره و البته، دیگه هم اضافه نخواهم کرد؛ چون، تازه دارم می فهمم زندگی ینی چی.
11. این "بهاره" خانوم هم اگه بخواد 20 کیلو کم کنه، تازه اگه بتونه، می شه همون فرهنگ لغته! فکر کنم حداقل باید 120 کیلو کم کنه تا بشه نرمال. راستش موقعی هم که جوون و باربی بود، من خیلی ازش خوشم نمی یومد. کلاً با چش سبزا مشکل دارم؛ اما، عوضش تو چشای رنگی، عاشق چشای خاکستری (یا به قول بعضیا آبی) ام؛ و باز البته، هیچ چشم رنگی ای به گرد چشم مشکی و میشی زیبا نمی رسه به نظر من.
شاید علت بدم اومدن از "آزیتا حاجیان" و "نیکی کریمی" یکیش همین باشه.
12. چقدر حرف زدم!
13. پی اس: "59" عزیز، همین الآن مصاحبه ی "حسین عرفانی" عزیز تموم شد و دیدم مجریش "منصور ضابطیان"ه؛ که، نمی دونم چرا اینجا این قدر بد اجرا کرده؛ اما، در کل، شخصیت دوست داشتنی و باسوادیه و به شخصه خیلی دوسش دارم و برنامه ی "نقره" هم کار ایشون بود.
یادمه چن سال پیش مستندی ازش دیدم به نام "دماغ به سبک ایرانی"؛ که، این با جراحی بینی مخالف بود. به گمونم بخاطر رودروایسی بخاطر اون مستند، تو این سال ها بینی شو به دست تیغ نداده؛ اما، من به اینا کار ندارم، همیشه جزو خلاقای صدا و سیما بوده.
خود همین برنامه ی "رادیو هفت" رو هم؛ که، جنابعالی این مصاحبه رو ازش گرفتید، خیلی دوس دارم و گاهی با صدای این برنامه به خواب می رم؛ چون، واقعاً آرام بخشه و بهترین برنامه برای قبل از خوابه.
باز هم از شما بخاطر این ویدئو متشکرم. حدود 10 دقیقه ای شو تا به این لحظه دیدم.
لازم به ذکره که هنوز هیچ یک از موارد بالا رو ندیده م و باید فرصتش بشه.
به هر حال، بنده که از دیدنش گذشتم و تمایلی هم ندارم؛ مگه این که، شما تأییدش کنید؛ که، با توجه به نوشته ی اخیرتون، گمون نمی کنم.
2. خوب، پس فیلم های "مادر" و "هامون" "تأیید" نشده ن و دومی رو می گیم، اشکالی نداره و شاید "مورد" داشته؛ اما، اولی که خوب بوده!
3. یکی از بهترین ترجمه ها، ترجمه ایه که بخاطر دل و عشق باشه و نه برای نان و نام. پیداست که شما فیلم هایی رو که نام بردید، با عشق برگردوندید و همین به دنیا می ارزه. اگه به زبون روسی آشنایی داشتم، حتماً اون ترجمه ها رو از شما درخواست می کردم.
4. "کشتی آنجلیکا" هم فیلم خوبیه؛ اما، با "گل ها و گلوله ها" به عنوان نماینده ای از ایران اصلاً موافق نیستم. شما توضیحات کافی و وافی رو داده اید و متأسفانه اینا ینی اصلاً حالیشون نیست که نباید ایران رو کثیف و بدبخت و زشت نشون بدن؟ کاری که خوراک "عباس کیارستمی" چشم قشنگ و "بهمن قبادی" و چند نفر دیگه ست! آخه جشنواره رفتن رو به این مدلی فیلم درست کردن می دونن! در حالی که می شه هم فیلم باکلاس و جدید و شیکی ساخت و هم اسکار گرفت؛ کاری که، "فرهادی" عزیز کرد. در هیچ یک از فیلمای این فرد، بر خلاف دو نام اولی روستاهایی با پهن گاو، چادر به کمر بستنای زشت، "ممّدرضا"گفتنای زشت تر، لهجه های افتضاح، دندون های زرد یا شلوارای پاره دیده نمی شه!
5. "59" عزیز، بابت آپلود فایل مصاحبه ی "حسین عرفانی" عزیز، ازت ممنونم. خیلی لطف کردی و الآن که دارم اینا رو می تایپم، اون هم داره دانلود می شه؛ اما، باور کن، من اصلاً ازت چنین انتظاری نداشتم و اگه نوشتم فعلاً به "یوت..." دسترسی ندارم، منظورم به زحمت انداختن شما نبود.
باور کن، اگه می خواستم رک می گفتم و باعث زحمت می شدم و اهل کنایه و پوشیده گویی نیستم؛ با این حال، حالا که زحمت کشیدید، حتماً می گیرمش و دست گلت هم درد نکنه؛ اما، از این به بعد، خودتو اذیت نکن.
6. ینی من عاشق کارها و شخصیت "دی دی" و طنز عالی شم و جزو معدود کارا و کاراکترای آلمانیه؛ که، کاملاً قبولش دارم.
حالا این که "حسین عرفانی" هم دوبلورش بود، بماند و حلاوت کار رو 100 برابر کرده این مرد. زنده باشه. خیلی دوس داشتنیه، هم خودش و هم خانوم محترمشون، "شهلا ناظریان"؛ که، عاشق صدای آرومشم؛ بخصوص، کاراکتر "آنا"ی "خانواده ی دکتر ارنست".
7. برای فامیل عزیز شما، جناب "خوشنویس"، متأسفم و مسلماً اگه هم ایشون اشاره نمی کردن، از مصاحبه های افراد می شه تا حد زیادی به شخصیت اون ها پی برد؛ البته، این فایل هنوز در حال دانلوده و بنده فعلاً ندیدمش؛ اما، مصاحبه های کوتاه ایشون رو یادمه. پیش تر ها تلویزیون با 2، 3 شبکه بهتر عمل می کردا تا الآن با 20، 21 شبکه؛ که، همه توخالی شده ن!
8. از خوندن خاطره ی رستوران شما لذت بردم و دلم هوای یه ماهیچه یا شیشلیگ کرد!
.....................................................
9. "سم" عزیز، چیز خوب، نیاز به تعریف داره و خوشبختانه بچه های اینجا هم رک حرفشونو می زنن و تعارف نداریم با هم. بله، این آواتار خیلی دوس داشتنیه.
10. اینجانب با کسر مقداری وزن الآن 74 کیلو شده م و دارم پرواز می کنم! اون اوایل؛ که، 10 کیلو کم کرده بودم، وختی یکی می دیدتم و متوجه نمی شد، با خودم می گفتم آخه چرا؟ اما، الآن متوجه می شم من مث دیکشنری ای بوده م که ازش 10 صفحه پاره می کنن. مطمئناً به جاییش برنمی خوره و کسی متوجه نمی شه؛ اما، اگه یک سومش بره، همه متوجه می شن! الآن هر کی منو می بینه، محاله به روم نیاره و البته، دیگه هم اضافه نخواهم کرد؛ چون، تازه دارم می فهمم زندگی ینی چی.
11. این "بهاره" خانوم هم اگه بخواد 20 کیلو کم کنه، تازه اگه بتونه، می شه همون فرهنگ لغته! فکر کنم حداقل باید 120 کیلو کم کنه تا بشه نرمال. راستش موقعی هم که جوون و باربی بود، من خیلی ازش خوشم نمی یومد. کلاً با چش سبزا مشکل دارم؛ اما، عوضش تو چشای رنگی، عاشق چشای خاکستری (یا به قول بعضیا آبی) ام؛ و باز البته، هیچ چشم رنگی ای به گرد چشم مشکی و میشی زیبا نمی رسه به نظر من.
شاید علت بدم اومدن از "آزیتا حاجیان" و "نیکی کریمی" یکیش همین باشه.
12. چقدر حرف زدم!
13. پی اس: "59" عزیز، همین الآن مصاحبه ی "حسین عرفانی" عزیز تموم شد و دیدم مجریش "منصور ضابطیان"ه؛ که، نمی دونم چرا اینجا این قدر بد اجرا کرده؛ اما، در کل، شخصیت دوست داشتنی و باسوادیه و به شخصه خیلی دوسش دارم و برنامه ی "نقره" هم کار ایشون بود.
یادمه چن سال پیش مستندی ازش دیدم به نام "دماغ به سبک ایرانی"؛ که، این با جراحی بینی مخالف بود. به گمونم بخاطر رودروایسی بخاطر اون مستند، تو این سال ها بینی شو به دست تیغ نداده؛ اما، من به اینا کار ندارم، همیشه جزو خلاقای صدا و سیما بوده.
خود همین برنامه ی "رادیو هفت" رو هم؛ که، جنابعالی این مصاحبه رو ازش گرفتید، خیلی دوس دارم و گاهی با صدای این برنامه به خواب می رم؛ چون، واقعاً آرام بخشه و بهترین برنامه برای قبل از خوابه.
باز هم از شما بخاطر این ویدئو متشکرم. حدود 10 دقیقه ای شو تا به این لحظه دیدم.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
امیر جان با درود.
- خدمت شما بگم که، "بخاطر پونه" رو، ماه پیش دیدم. نکات خوبی درش هست.
اما کلن، از بس که فیلم خوب نداریم، آنوقت یک فیلمی که کمی مناسب تر هست می یاد،
نظر ما بهش جلب میشه. ... در کل، ارزش ۱ بار دیدن رو داره.
از دیدگاه روابط میان زن و شوهر، نکتههای قابل قبولی درش هست.
- امیر جان، امکانش هست که نظر خودتون رو درباره ی سبک بازیگری "فرهاد اصلانی" بفرمایید؟.
منظورم در این فیلم نیست فقط، بلکه از نظر کلی روی صحبتم هست. ... سپاسگزارم.
- "شوخی کردم" رو هم، که در جریان هستید دیدگاه من رو،
اما بسیار خوشحال هستم که شما میبینید، و باهاش ارتباط برقرار میکنید.
ما، اگر در جاهایی باهم اختلاف دیدگاه داریم، اما از اینکه یکی از ما و یا یاران فروم،
با کاری ارتباط برقرار میکنه و خوشش میاد، همگی لذت میبریم، و این روند رو پشتیبانی میکنیم.
- راستش در پست قبلی تون هم، مورد شماره ۵ رو متوجه نشدم که فرموده بودید:
"به احتمال زیاد باید کارهای ترجمه شده ی شده می بودن؛ یعنی، "مادر" و "هامون"؛
چون، هم از ساختار و بازیهای قوی برخوردارن و هم ترجمه ی شما بوده ن".
- در همین رابطه، در متن اخیرتون هم، شماره ی ۲ رو متوجه نشدم.
شرمندم، اشکال از خنگ بودنه منه (خنده). خواهشمندم دوباره بیان بفرمایید،
تا جوابگو باشم در خدمت شما. ...
- شما خودتون کاردان و مترجم هستید، لطف دارید. ...
ترجمهها هم قابل شما و همراهان ارجمند رو ندارن. ... بله، همش کار احساس و دل بوده و هست.
درسته که از روند ترجمه ی "هامون" گلایه کردم، اما خود فیلمش عالی هست، شکی نداریم.
شما خودتون هم قبول دارید، که سینمای آنزمان مهرجویی که هنوز خوب و محترم بود،
کلن "پر حرفی" درش زیاد بوده، و دیالوگ ها خیلی "درهم برهم" بودن، قشنگیش هم شاید به همین بوده.
- البته، "مهمان مامان - ۱۳۸۳" هم عالی بود و دراینباره، قبلن گفتگو و دیالوگ کافی رو باهم داشتیم.
اما پس از اون تا بحال، دیگه ۱۰ سالی هست آقای مهرجویی، کرسی شعر به خورد مخاطب میدهد.
- شوربختانه، سبک شناسایی ایران به جهان، همیشه ضعیف بوده و کاریش هم نمیشه کرد.
"قبادی" هم یکی دیگر از خائنین به زادگاه هست. ... با نوشته هاتون همدیدگاه هستم.
- خواهش میکنم. کاری نکردم. انجام وظیفه بوده. زحمتی هم نبوده و نیست.
اینجا سرا و محفل هنری، ادبی، نوستالژی و هر آنچه که به روح و روان مربوط باشه هست.
البته، بدون دود، دودکش، و سایر لوازمی که برخی (بخوانید بسیاری) به اشتباه استفاده میکنن در این زمینه (خنده).
- بسیار خرسندم که فایل مصاحبه با جناب عرفانی رو دریافت کردید و تاکنون دیگه حتمن کامل تماشا فرمودید.
"دی دی ها" که قبلن نیز دربارشون پست مفصلی تقدیم شده بود، عالی هستن. دوبله اش هم که دیگه حرف ندارد. ...
- ممنون هستم از توضیحاتی که در مورد آقای مجری دادید. قصد بی احترامی به ایشون رو نداشتم،
اما شاید در جلوی دوربین نباید قرار بگیرن. مفهوم دوربین و میکروفن رادیو و تلویزیون، صدای مناسب لازم داره.
یک شخص میتونه در پشت دوربین، برنامه ساز خوبی باشه، اما کار اجرا رو باید به "صداپیشه ها" سپرد.
.
.
.
* بله، یاد آقای خوشنویس هم گرامیست. ... از آن خاطره ی حسین عرفانی خوشصدا و بیهمتا،
کاملن میشه فهمید که مرحوم "احمد خوشنویس"، چه مدیر لایقی برای واحد دوبلاژ تلویزیون بودند.
من اصلن آدم فامیل باز و فامیل دوستی نیستم. ... اسم فامیل رو گذاشتم: "دوستی اجباری".
منظورم این هست، که اگر یاد و تعریف کردم از مرحوم خوشنویس، بواسطه ی مدرک مستندی بود،
که جناب عرفانی بعنوان خاطره ی خوش از ایشان تعریف کردند. و نه اینکه چون فامیل مادربزرگ من بودند.
مورد هنایشگزاری رو، حسین عرفانی بزرگوار، از مرحوم خوشنویس تعریف کردند.
http://beheshtezahra.tehran.ir/Default.aspx?tabid=92&ctl=SearchDetails&mid=653&srid=412883
* عکس مرحوم احمد خوشنویس، مدیر اسبق واحد دوبلاژ تلویزیون ایران،
برگرفته از مراسم شب هفت مادربزرگ من هست، که در اردیبهشت یا خرداد ۱۳۷۸،
در منزل مرحوم پدربزرگم در محله ی قلهک تهران برگزار شده بود. ... یاد تمام رفتگان گرامی.
ایشان در اصل، پسر دایی مادربزرگ من بودند، (مادر پدرم).
پدربزرگ مادربزرگ من (یعنی پدربزرگ همین مرحوم احمد)، فامیلیشان "خوشنویس" بوده،
و در زمان زندگی یعنی در قرن گذشته، واقعا خطاط بودند. گاهی زمانها فکر میکنم،
که این هنر خوشنویسی پدربزرگ مادربزرگ من، که کتابهای خطیشان در موزه هم هست،
گویا در بین تمام تیر و طایفه، به اندازه ی خیلی کمی، تنها به من کوچک رسیده. ...
- یاد تمام رفتگان، بویژه مرحوم شدگان وابسته به یاران ارجمند فروم را، گرامی میداریم.
* زنده یاد خوشنویس، در یکی از همان مراسم ها برایم تعریف کردند،
که در اوایل سال ۱۳۷۲، یعنی زمانی که هنوز مدیر واحد دوبلاژ تلویزیون بودند،
روزی بهمراه جمعی از دوبلورها، به دیدن "پرویز نارنجیها" که در بستر بیماری بوده، میروند.
ایشان میگفت که پرسان پرسان، رفتیم به سمت پایین شهر تهران، محله ای که جایی قدیمی،
و تهیدست نشین بود. سپس خانه ی هنرمند فقید - پرویز نارنجیها را سرانجام پیدا کردیم.
وقتی وارد منزل ایشان شدیم، خیلی بیشتر جا خوردیم، چرا که خانه ای بود بسیار کوچک،
و ناراحت کننده تر اینکه، زنده یاد نارنجی ها، در اواخر زندگی، بخاطر بیماری،
دیگر صدا و قدرت تکلم خود را از دست داده بودند. آنوقت به این همکاران میهمان،
با اشکی که در چشمان داشتند فقط نگاه میکردند و از آن صدای هنایشگزار،
تنها سکوتی غم انگیز باقی مانده بود ... زنده یاد پرویز نارنجی ها،
جدای از اینکه، دوبلوری ممتاز بودند، دبیر جغرافیا نیز بودند.
* فوتبالیست هایی هستند که کلمه ی لات و اوباش، برای نامیدنشان، کم است!.
چه پولهای کلانی میگیرند برای شوت زدن!. ... آنوقت بسیاری از فرهیختگان ادبی و هنری ایران،
باید در تنگدستی زندگی کنند، و حتا پول ندشته باشند تا هزینه های درمانشان انجام شود.
مرحوم استاد حسین معمارزاده، وقتی مشکل قلبی پیدا میکنند و به بیمارستان مراجعه میکنند،
بخاطر نداشتن هزینه ی بالای درمان، تصمیم میگیرند که به خانه برگردند!.
اما دکتر بزرگواری که آنجا بودند، صدای ایشان را میشناسد!، و بطور رایگان،
ایشان را میپذیرد. ... بماند که استاد معمارزاده، پس از مدت کمی، وجدانشان اجازه نمیدهد،
آنجا را رها میکنند و سپس فوت میگردند. ... درد و دل بسیار است. ....
.
.
.
- در سالهای جاری، اوضاع واحد دوبلاژ تلویزیون جالب نیست!، چرا که استاد بزرگی چون جلال مقامی،
دارنده ی آن صدای پاک و زلال، اکنون دیگه بخاطر اینکه بشدت رنجیده شدن از واحد دوبلاژ تلویزیون،
با آنها همکاری ندارن و آن واحد دوبلاژ که سالیان سال منزل هنری ایشان بشمار میآمده،
در اصل ایشون رو کنار گذاشته!، و این استاد ارجمند، نهایتن اکنون در بخش خصوصی،
و همچنین رادیوی کرج، مشغول هستن./ درسته که صدای استاد مقامی، دیگه از دست رفته،
اما تجربه ی مدیر دوبلاژی ایشان، و یا صحبت بجای نقش هایی که به صدای کنونی شون هم بخوره،
که از بین نرفته؟. ... / * برای واحد دوبلاژ تلویزیون، واقعن متاسفم!. ...
- همه از دیدگان مهر شما هست. ...
بسیار خرسندم که خاطرات همیشه مورد پسند واقع میشن.
درس جواب میدم خدمت شما و فروم رویایی.
- در مورد "۳۵" هم، ممنونم از لطف شما. خودتان صاحب اختیار هستید. ...
اما این پیش شماره ی اولی که من دیدم، چیز ویژه ای نداشت، "بی بار" بود.
و تنها اون خارشکها در ذهن من باقی مانده و بس!. ...
- باز میخوام خودم رو سانسور کنم، اما ای خدا، ... آخه آدم چی بگه.
من قبلن هم، مراتب خشنودی خودم رو از تماشای سریالهای رضا عطاران،
یعنی "ترش و شیرین" و "خانه به دوش"، بارها در فروم اعلام کرده بودم.
اکنون هم باز میگم که آن دو کار، از دید من، خوب، سرگرم کننده و خنده دار بودن.
اما برای نمونه، با "متهم گریخت" و تقریبن "بزنگاه"، هیچ ارتباطی برقرار نکردم.
حال صحبت جای دیگریست. ... همان دو سریالی که اول نام بردم، ما را بس، جایش هم روی چشم.
شکی نیست که عطاران، خوب کار کرده بوده، و با اینکه بی تربیتیهایی را هم در کارهایش میگنجانده!،
اما صرفه نظر از آنها، دستش درد نکند. ارزشش هم در جای خود باقیست برای همیشه.
اما!، ... من واقعن بدحال میشم از این چرخشهای روشنفکرانه که برخی چون او،
ناگهان بخود میدهند!. ... تا دیروز، میگفت که یک دستشویی بدهید، طنز میسازم!.
حالا، دیگه وارد سبک فرش قرمز، پاریس، جشنواره های پفکی و فیلمهای نامفهوم شده!.
این چرخش و دمر شدن ناگهانی در کار حرفه ای، خوشایند نیست!. ... من نمیگم که کسی نباید پیشرفت کنه،
اتفاقن با بالا رفتن انسانها در حرفه و کارشون کاملن موافقم، اما اینکه، یگهو از دم در دستشویی،
کار را بکشانند به فرش قرمز، روشنفکر بازی، پاریس بازی و از این یخمک سازی ها،
اصلن موافق نیستم. ... نمیدونم، شاید من اشتباه میکنم. بهر حال، همه چیز نسبی ست.
- اینها را گفتم، چون در این پیش شماره ی اول از "۳۵"،
آقای عطاران دیگه با جوزدگی صحبت میکردن. ...
ما که یادمونه سبک کاری ایشون رو، که بخش اصلیش،
واگیر و مرض به سیستم طنز ایران رسوند!.
زمان و سالی هنوز نگذشته که!. ...
جلوی قاضی و ملق بازی؟. ...
سلامت باشید.
-------------------------------------
پی نوشت:
امیر جان، راستش کباب شیشلیک و خوراک ماهیچه امشب تموم کردیم.
اما، یک پرس برگ ممتاز، تقدیم شما و فروم رویایی، ... نوش جان ...:
"احمد مندوب هاشمی"، "نسیم اکبری مبارکه"، "محمد شیری"، "کامران فیوضات"، "ناصر لقایی"، "عباس محبوب"
سلام به دوستان گرامی
من چند روزی سفر بودم و وقتی برگشتم دیدم خواهرم یک قسمت از "سیمای اقتصاد ما" رو از شبکه نسیم ضبط کرده.
دیدن تعدادی از چهره های آشنای قدیمی مثل همیشه خاطره انگیز بود و خاطره ی خیلی ازین بازیگرهای فراموش شده رو دوباره زنده کرد.
مرحوم احمد مندوب هاشمی
نسیم اکبری مبارکه (نمی دونم ایشون نسبتی با کریم اکبری مبارکه داره یا نه ولی بازی شون رو غیر از "ماجراهای خانه ما" و "سیمای اقتصاد ما" تو سریال "گل پامچال" هم دیده بودیم.)
محمد شیری (سرو وضع و قیافه اش من رو یاد قاطبه ی مجموعه ی "ایتالیا ایتالیا" میندازه)
کامران فیوضات با اون حرکات اغراق شده ی فک و دهان:
ناصر لقایی:
عباس محبوب- چهره ی تیپیکال سریال های نوستالژیک دهه شصتی:
از اونجاییکه شبکه نسیم یک نسخه ی بدون آرم و زیرنویس از همه ی این قسمت های پخش شده را روی سایتش قرار میده، نسخه ی ضبط شده خودم رو که برای آپلود کردن ناچارم تبدیل به "اف ال وی" کنم اینجا قرار نمیدم.
*
اما مدتی قبل قول داده بودم تصاویری از اون عروسک قدیمی برادرم رو که پلاستیک خیلی سفت و محکمش به درد دفاع شخصی و دعواهای خیابونی می خورد برای دوستان به اشتراک بگذارم. دیروز بلاخره بعد از مدتها برادرم رو دیدم و یک عکس از عروسکش گرفتم. ولی راستش خیلی پیش خودم مردد بودم که اون رو در معرض تماشای بقیه بگذارم یا نه. در هرصورت چون قول داده بودم بعد از اینکه کلی با خودم کنجار رفتم تصمیم گرفتم زیر قولم نزنم. ولی چون صورت عروسک طبق عادت همه ی بچه ها، حسابی با خودکار نقاشی شده بود و چشمهاش هم کج و کوله از حدقه دراومده بود، تصمیم گرفتم کل عروسک رو با رنگ تبدیل به کاکا سیاه کنم و به جای چشمهاش هم دوتا اسفنج گرد و سفید نقاشی شده بذارم. در هرصورت با عذرخواهی بسیار از دوستان و صرفا به رسم وفای عهد، این دوتا عکس از عروسک رو قبل و بعد از سیاه کاری، تقدیم می کنم:
*
یک عروسک دیگه بود که قسمت پشتش نوار می خورد و با فشار دادن دگمه ای روی شکمش، صدای کودکانه ای شروع به خواندن یک ترانه ی خارجی می کرد.
منزل مادرم تعدادی دوربین خیلی قدیمی بود که شاید دیدنشون براتون خاطره انگیز باشه. (همینجا یادی کنیم از زنده یاد کداک که چقدر تلاش کرد شیوه ی قدیمی عکاسی رو پابرجا نگه داره و درنهایت در برابر جریان دیجیتال، کوتاه آمد و کنار کشید.)
من چند روزی سفر بودم و وقتی برگشتم دیدم خواهرم یک قسمت از "سیمای اقتصاد ما" رو از شبکه نسیم ضبط کرده.
دیدن تعدادی از چهره های آشنای قدیمی مثل همیشه خاطره انگیز بود و خاطره ی خیلی ازین بازیگرهای فراموش شده رو دوباره زنده کرد.
مرحوم احمد مندوب هاشمی
نسیم اکبری مبارکه (نمی دونم ایشون نسبتی با کریم اکبری مبارکه داره یا نه ولی بازی شون رو غیر از "ماجراهای خانه ما" و "سیمای اقتصاد ما" تو سریال "گل پامچال" هم دیده بودیم.)
محمد شیری (سرو وضع و قیافه اش من رو یاد قاطبه ی مجموعه ی "ایتالیا ایتالیا" میندازه)
کامران فیوضات با اون حرکات اغراق شده ی فک و دهان:
ناصر لقایی:
عباس محبوب- چهره ی تیپیکال سریال های نوستالژیک دهه شصتی:
از اونجاییکه شبکه نسیم یک نسخه ی بدون آرم و زیرنویس از همه ی این قسمت های پخش شده را روی سایتش قرار میده، نسخه ی ضبط شده خودم رو که برای آپلود کردن ناچارم تبدیل به "اف ال وی" کنم اینجا قرار نمیدم.
*
اما مدتی قبل قول داده بودم تصاویری از اون عروسک قدیمی برادرم رو که پلاستیک خیلی سفت و محکمش به درد دفاع شخصی و دعواهای خیابونی می خورد برای دوستان به اشتراک بگذارم. دیروز بلاخره بعد از مدتها برادرم رو دیدم و یک عکس از عروسکش گرفتم. ولی راستش خیلی پیش خودم مردد بودم که اون رو در معرض تماشای بقیه بگذارم یا نه. در هرصورت چون قول داده بودم بعد از اینکه کلی با خودم کنجار رفتم تصمیم گرفتم زیر قولم نزنم. ولی چون صورت عروسک طبق عادت همه ی بچه ها، حسابی با خودکار نقاشی شده بود و چشمهاش هم کج و کوله از حدقه دراومده بود، تصمیم گرفتم کل عروسک رو با رنگ تبدیل به کاکا سیاه کنم و به جای چشمهاش هم دوتا اسفنج گرد و سفید نقاشی شده بذارم. در هرصورت با عذرخواهی بسیار از دوستان و صرفا به رسم وفای عهد، این دوتا عکس از عروسک رو قبل و بعد از سیاه کاری، تقدیم می کنم:
*
یک عروسک دیگه بود که قسمت پشتش نوار می خورد و با فشار دادن دگمه ای روی شکمش، صدای کودکانه ای شروع به خواندن یک ترانه ی خارجی می کرد.
منزل مادرم تعدادی دوربین خیلی قدیمی بود که شاید دیدنشون براتون خاطره انگیز باشه. (همینجا یادی کنیم از زنده یاد کداک که چقدر تلاش کرد شیوه ی قدیمی عکاسی رو پابرجا نگه داره و درنهایت در برابر جریان دیجیتال، کوتاه آمد و کنار کشید.)
Heidii- تعداد پستها : 102
Join date : 2013-02-02
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الخميس فبراير 19, 2015 6:55 pm ، و در مجموع 2 بار ويرايش شده است.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. "59" عزیز، متشکرم که فیلم و داستان "بخاطر پونه" رو لو ندادید و توقعی جز این هم از شما نمی رفت.
2. عرض شود خدمتتون که بنده نه تنها الآن؛ که، هر وقت چیزی می نویسم، همه از روی سلیقه ی شخصیه و هیچ جنبه ی رسمی و علمی نداره.
اما، چون امر کرده بودید از بازیگری "فرهاد اصلانی" بگم، اطاعت امر می کنم؛ اما، باز هم عرض می کنم که این مطالب فقط شخصیه و حتماً حتماً این افرادی که ازشون می نویسیم جنبه های خوب و عالی ای در زندگی و کارشون دارن؛ که، گاهی به دلایلی نادیده گرفته می شن.
3. "59" عزیز، به نظر بنده "فرهاد اصلانی" تو سال های اخیر به مرور خودشو پیدا کرده و بهتر از "فرهاد اصلانی" مثلاً 20 سال پیش بازی می کنه.
یادمه همون 20، 25 سال پیش شبکه ی 2 مستندی درست کرده بود که "داوود رشیدی"، صرفاً با این جهت که با زبون فرانسوی آشنایی داشت، به همراه دستیارش قصد داشتن مستندی درست کنن از زندگی و خاطرات خلبان هواپیمایی که بهمن 1357 زنده یاد "روح الله خمینی" رو از فرانسه (نوفل لوشاتو) به ایران آورده بود.
دستیار "رشیدی" تو اون مستند همین آقای "اصلانی" بود؛ که، جوون تر، لاغرتر و خام تر بود و اصلاً بازی بازیگر - مستندپیشه بودنش رو دوس نداشتم. هیچ وقت سرشو نمی شست و همیشه از کثیفی، موهاش به هم چسبیده بود، فرانسوی بد صحبت می کرد و خلاصه، جزو اولین تصاویر و خاطرات بدی بود که ازش تو ذهن من گذاشت.
اما، سال ها گذشت و کم کم دیدم بازیش بهتر و بهترتر شد. چند سال پیش فیلم "زندگی خصوصی" رو خیلی خوب بازی کرد، به نظر بنده و باهاش حال کردم و برای همین؛ و دروغ نگم، بیشتر بخاطر "ترلان پروانه" "بخاطر پونه" رو هم گرفتم ببینم.
4. بله. دیدگاه شما رو در مورد "شوخی کردم" بسیار خوب به خاطر دارم و بنده هم به دیدگاه شما و افرادی چون شما احترام می ذارم و این موضوع رو سلیقه ای می دونم. اعتراض به این موضوع درست مث این می مونه که به یکی بگیم چرا سیب رو از موز بیشتر دوس داره.
5. مورد 5 حدس های بنده بود از دو فیلمی که توی روسیه به روس ها با زیرنویس نشون داده بودن؛ که، شما روشنگری کردید که اون دو تا فیلم حدس بنده نبوده ن.
6. اختیار دارید. شاید بنده بد نوشته م. اینجا منظورم این بود که پس حدس های بنده؛ یعنی، "هامون" و "مادر" اشتباه بودن و در ادامه ی مورد بالایی بود.
آخه شما فرمودید نام دو فیلم رو نمی گید تا ما حدس بزنیم و بنده "مادر" و "هامون" رو حدس زدم؛ که، شما نوشتید اشتباه بوده ن و درستش "کشتی آنجلیکا" و "گل ها و گلوله ها" بوده ن.
7. درسته. "هامون" که پدیده بود. من "اجاره نشین ها"ی "مهرجویی" رو هم خیلی دوس دارم و "مهمان مامان" هم که خوراک منه و اون هم از اون دسته فیلماست که بعیده تلویزیون بده و نبینمش.
کلاً داستان های "هوشنگ مرادی کرمانی" و قلم این مرد معجزه می کنه. دمش گرم. من شاید تا به امروز 100 بار 5 کتاب "قصه های مجید"شو خونده م؛ اما، باز هم هر بار می خونم، کلی می خندم و لذت می برم.
با این که حتا سریالشو هم همه مون دیدیم؛ اما، کتابش لطف دیگه ای داره؛ چه، تابستون های 63 تا 68ی که "کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان" می رفتم و هنوز خبری از سریالش و "مهدی باقربیگی" عزیز نبود و چه امروز، بعد از این همه سال و تغییر تو سبک زندگی ها و ساخته شدن ذهنیتی از "مجید" قصه ها تو ذهن بچه های دیروز.
8. "59" عزیز، در پیام خصوصی خدمتتون عرض کردم که عصر پنجشنبه سفر کوچیکی پیش رو داشتم و تا امروز دیگه فرصت نشد به جز 10 دقیقه ی اول مصاحبه، بقیه شو ببینم؛ اما، حتماً در اولین فرصت این کارو خواهم کرد و طبعاً لذت می برم ازش.
باز هم متشکرم از شما.
بله. "دی دی"ها عالی ان و من همیشه یکی از آرزوهام (یاد "فامیل دور" افتادم!) این بوده که 4، 5 تا فیلم ایشون رو که دیدیم، نسخه های اریجینالشونو با زیرنویس گیر بیارم تا بیشتر لذت ببرم.
کلاً به چیزای اریجینال علاقه ی زیادی دارم!
9. کاملاً درسته و فکر می کنم "منصور ضابطیان" بیشتر تو رادیو بوده ن تا تلویزیون و کلاً ساختار "رادیو 7" هم به عمد رادیوییه و فقط برای اینه که چشاتو ببندی و گوش بدی بهش.
10. بنده باز هم یاد زنده یادان "خوشنویس" و مادربزرگ محترم شما رو گرامی می دارم و امیدوارم هر چی خاک اون هاست، شادی شما باشه.
در مورد ژنتیکی بودن هنرها ذره ای شک نکنید و شاهدید که حتا صدا هم ارثیه و درست شبیه چشم و بینی و دهن و ...، بسیاری از خواننده ها، صداهاشون کپی پدر یا مادرشون می شه.
در مورد فامیل گذاری هم در جریان هستید که در گذشته بیشترین فامیل ها رو از روی ملیت و زادگاه و شغل انتخاب می کردن و حتا اگه هم اشاره نمی کردید، مشخص بود که این زنده یاد جد اندر جد فرهیخته، باسواد، آشنا با کتاب و کتابت، خوشنویس و خطاط بوده ن.
11. برای زنده یادان "نارنجیها" و بخصوص "معمارزاده" خیلی متأسف شدم. واقعاً با خوندن خاطره ی "حسین معمارزاده" با اون طنین بی نظیر صداشون، دلم گرفت.
متأسفانه هر کی برای دل کرده، از نام و نان دور افتاده و باز متأسفانه تر این که این افراد، در صورت محو شدن فیزیکی (خونه نشینی، کهولت و مرگ) زودتر هم از یادها محو و فید می شن و این بدترین جنبه ی قضیه ست.
12. من هم "رضا عطاران" رو خیلی دوس دارم و به قول شما که در مورد "روزهای بد بدر" می نوشتید "یک دقیقه هم پِرتی ندارد" به نظر من تنها سریالی که توی عمرم دیدم و حتا یک دقیقه هم پرتی نداشت، همین "بزنگاه"ی بود؛ که، ظاهراً خیلی شما رو راضی نکرده؛ اما، من عاشقشم.
"رضا عطاران" و کلاً هر کسی که برند می شه، به نظر من باید هر روز از روز قبل بهتر و بالاتر بره، نه این که افت کنه، تا جایی که دیگه کارای خوبش هم بره زیر سؤال. پیش تر در مورد "پیمان قاسم خانی" هم عرض کردم، دیگه اون "قاسمخانی" "شب های برره" و "مارمولک" نیست و این خیلی جای تأسف داره.
"عطاران" هم تا 10 سال پیش تو اوج بود؛ اما، با دیدن "نیش و زنبور"ش و از اون به بعد، دیگه کار خوبی ازش ندیدم.
البته "ورود آقایون ممنوع"ش یه استثنا بود و دوباره شد همون "عطاران" محبوب همه و بنده. و "بی خود و بی جهت"ش رو هم دوس دارم، با تموم طنز و جدیتش. کلاً با "کاهانی" و کاراش خیلی حال می کنم.
اما، دیگه فیلم شاخصی ازش تو این سال ها به ذهنم خطور نمی کنه.
حتا، با "خوابم می یاد" اپسیلونی ارتباط برقرار نکردم، نه با "عطاران"، نه با "مریلا زارعی"؛ که، دوباره هوس کرده بود تو 60 سالگی نقش 16ها رو بازی کنه!
همیشه می گم ای کاش بازیگرا گاهی اسم خودشونو کمی سرچ کنن و ببینن ملت نظرشون در موردشون چیه.
13. به به! عجب برگ توپ و خوشمزه ای. دست شما درد نکنه.
..................................
14. از "هایدی" خانوم عزیز هم همین جا تشکر می کنم بابت نوشته ی خوبشون درباره ی انجمن و همچنین "الیور توییست". عالی بود.
15. اما، بعد از اون باید یه خسته نباشید و دست مریزاد دیگه عرض کنم بابت عکس های بی نظیر "سیمای اقتصاد ما"یی که گذاشتید.
حتا عکس هاش هم آدم رو حالی به حالی می کنه؛ چه برسه به این که، آدم ویدئویی ازش گیر بیاره.
من کمی جستجو کردم و به سایت "شبکه ی نسیم" هم سر زدم؛ اما، خبری نبود و باید منتظر بمونیم شاید کسی از دوستان اونو کپچر کرده باشه و بذاره.
16. یادمه "محمد شیری" بیشتر لهجه ی کرمونی داشت و "توجه کردی؟"هاش یه مدتی شده بود تکیه کلام همه ی ما.
17. از این "کامران فیوضات" و شبیه بودن همه ی نقش هاش به هم خیلی خوشم نمی یومد؛ اما، بقیه ی بازیگرای "سیمای اقتصاد ما" هر کدوم برای خودشون استادی بودن.
پیش تر دوست عزیزمون، "59"، کارنامه ی مبسوطی از "کامران علی فیوضات" (حتا اسم کوچیکش هم طنز و اغراق آمیزه!) گذاشته بودن.
18. "عباس محبوب" خیلی باحاله. تو این سال ها هم خیلی تکون نخورده و خوب مونده.
19. اگه "شبکه ی نسیم" نسخه ی خودشو روی سایت نذاشت، ما می تونیم یه سر در خونه ی شما مزاحم شیم، یه نسخه از شما بگیریم؟ فقط یه وقتی باشه که خواب نباشید، یا مشغول استراحت نباشید!
20. از این که از عروسکا و دوربین ها عکس های زیبا و باکیفیتی گذاشتید و در مورد اون ها به طور مفصل نوشتید، از شما، دوست خوبم، خیلی ممنونم.
یه عروسک شبیه به عروسک دومی داشتم؛ که، داییم از چابهار برام آورده بود و اسمشو واسه م گذاشته بود "کاکا سیاه" و منم همیشه به این اسم صداش می کردم. مسلماً تنها عروسک توی عمرم بود و البته پسر هم بود.
21. "پولاروید" هم برند بی نظیری بود که تو اون سال ها، یه لابراتوار رو آورد تو خونه های مردم. یادمه همیشه برام عجیب بود که چطور ممکنه عکسی بگیریم که 10 دقیقه بعدش بدون نیاز به هیچ کاری، ظاهر شه و بتونیم بچسبونیمش تو آلبوم.
ظاهراً لابراتوارهای عکاسی دیده بودن دارن ورشکست می شن و "پولاروید" دیگه به ساخت دوربین های جادوییش ادامه نداد.
..................................
22. "59" گرامی، از این که از "سی پنج" فایل کات کردید و گذاشتید، از شما ممنونم.
با یک بار دیدن (با دور تند البته!) پاکش کردم و حتا همون یک بار دیدنش هم عذاب آور بود.
واقعاً توهینی بود به بیننده. برنامه ش اصلاً جذابیتی نداشت و خوشحالم که به موقع راهنماییم کردید.
23. در مورد "مهرجویی" با شما هم عقیده م؛ فقط با این تفاوت که، شما "درخت گلابی" و "میکس" رو متوسط می دونید و بنده ضعیف و در حد افتضاح.
در مورد دومی سلیقه ایه؛ اما، نمی دونم "درخت گلابی" چی داشته که شما رو طالب خودش کرده. حتا بازی "گلشیفته" هم باعث نمی شه من از این فیلم خوشم بیاد.
همه ش حرف های صد تا یه غاز مشتی پیرمرد با یه درخت پیرتر از خودشون و تفکرات کهنه شون و مونولوگ های کپی شده ای؛ که، خواسته فیلمشو شبیه به "هامون" کنه و گند زده بهش.
کلاً دیدن همون یه بار فیلم هم برام عذاب آور بود؛ چه برسه به این که، ازش یادی بکنم.
24. در مورد تأثیر عوامل؛ و بخصوص، فیلمبردار توی کارها کاملاً حق با شماست و بسیار موافقم.
در مورد تأثیر نویسنده هم که همه مون به این موضوع واقفیم و بالاتر از "مرادی کرمانی" کلی نوشتم.
درسته: "مهرجویی" باید بدونه که بدون این عوامل و بسیاری از پشت صحنه ای هایی؛ که، شاید تا آخر عمرشون هرگز دیده و شناخته هم نشن، هیچه.
راستی، قبلاً گفتم، من از "گاو" هم بسیار متنفرم و به شدت از فیلم و فیلمنامه ش بدم می یاد و تا حالا تلویزیون 100 بار دادتش، هر بار خواسته م ببینم، نتونسته م بیشتر از 5 دقیقه تحملش کنم!
25. در مورد اون سؤال ناشیانه ی ایشون چه عرض کنم! متأسفانه خیلی ها نخواسته ن خودشونو به روز کنن و می شناسم خیلی از افرادی رو که هنوز می ترسن پای کامپیوتر بشینن و با افتخار هم از این موضوع یاد می کنن!!!
در صورتی که هر روز که می گذره، هزار بار موقعیت پیش می یاد که آبروشون می ره و خوار می شن؛ اما، حاضر نیستن به خودشون کمی جسارت و تغییر بدن و نمی دونن که یادگیری، پدیده ای مادام العمره، نه منحصر به مدرسه و دانشگاه.
بابای یکی از دوستانم پزشک بازنشسته ست و توی 80 سالگی از این خواسته بود بهش اکسل یاد بده. حتا بهش حق الزحمه هم می داد. به قدری از این حرکتش خوشم اومده بود که نگو. می بینی فرق آدم درست و حسابی و تحصیلکرده رو با آدمای دیگه؟
26. در مورد خاطره ی آخرتون نظری ندارم و فقط لبخندی زدم. بامزه بود.
27. فکر کنم شما باید از اون قرص ها دو تا بخوری؛ چون، بنده دو برابر نوشتم!
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
سلام عرض احترام خدمت تمام بزرگواران انجمن مدت هاست دنبال اهنگ هاي استفاده شده فيلم ايراني مشت ميگردم اسم اهنگ و اهنگساز اين اثر را نميدانم صدرصد اهنگ خارجي است دوستان اگر لطف كنن اين اهنگ شناسايي كنند خيلي ممنون وسپاسگذار ميشوم
Milassyui- تعداد پستها : 49
Join date : 2014-04-25
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
پیشگفتار:
"Milassyui" گرامی، با درود. به انجمن خوش آمدید.
سکوت اعضای ارجمند در مورد سوالات و مواردی که مطرح میشوند،
دلیل بر بی توجهی و یا خوانده نشدن آن پرسش از سوی آنها نیست!،
بلکه در حال حاضر، پاسخی بر مورد مطرح شده، وجود ندارد.
تمام پست ها، از همان بار اولی که قرار میگیرند، توسط همه خوانده میشوند!.
از سوی دیگر، تجربه ثابت کرده، که با گذر زمان، به پاسخ بسیاری از پرسش ها،
در فروم رویایی رسیده ایم. ... در ضمن، ای کاش که بخشی از آهنگ انتخابی خارجی،
که زنده یاد روبیک منصوری، بر روی فیلم "مشت - ۱۳۶۳" قرار داده بودند را،
در فروم ارایه میکردید. ... چون متخصص موسیقی شناس خوبی اینجا هست.
سلامت باشید.
-------------------------------------------------------
امیر جان با درود.
- در اپتدا، ممنون هستم برای معرفی سایت "آپلود یار".
سایتهای خارجی خوب زیاد هستن برای بارگذاری عکس و فایل،
اما فضای فروم ما، ایرانی و ملی هست صد درصد، برای همین انسان دلش میخواهد،
تا عکس ها، کارهای تصویری و فایلها رو، در یک فراسوی وطنی قرار بده و سپس تقدیم فروم گردند.
فقط اینها مگه ایرانی نیستن، پس چرا کلیپ اجنبی گذاشتن؟ ... (از لطف شما ممنون هستم).
- خیلی ممنون هستم از بیان دیدگاه خوبتون در مورد فرهاد اصلانی. ... چه یاد خوبی هم داشتین،
من اون مینی سریال؟ مستند گونه رو با بازی رشیدی و اصلانی بیاد آوردم. ... موافقم با دیدگاه شما در مورد ایشون.
اما، بد نیست که در حین بازیگری، کمی بیشتر در نقش فرو بره. ... الان هم که خیلی چاق شده،
فقط از اینور کادر، قل میخوره میره اونور کادر. ... با اینحال، میمیک صورت خوبی داره.
در همون کاری کپی شده ی "زندگی خصوصی"، لبخندهای نیش داری رو با چشماش انجام میده.
کلن فرم لبخند و نگاهش، شده براش کارت ویزیت. در بیشتر فیلمها، اون رو اجرا میکنه.
اما، جزو بازیگران درونگرا هست. ... فرامرز صدیقی رو بیاد دارید. ایشون هم بازیگر درونگرایی بود.
در ضمن، من یک مطلبی نوشتم چندی پیش در مورد نکات مطرح شده ی خانوادگی، در "به خاطر پونه".
هر زمان که فرصت کردید و اون رو تماشا فرمودید، اگر صلاح دونستید، بفرماید تا در فروم، نوشته رو تقدیم کنم.
از لطف شما ممنونم.
- راستش دو فیلم "کشتی آنجلیکا" و "گلها گلوله ها" که با زیر نویس روسی، ۱۱ سال پیش آماده و اکران شده شده بود،
همه از طرف سفارت ایران در اوکراین انجام شده بود (به من ربطی نداشت). .... اما، فیلم مادر و سایر فیلمهایی که نام بردم رو،
من برای اولین بار ترجمه کردم، و همانطور که خودتون هم اشاره داشتید، کار دل بوده، و برای نمایش فیلم مادر در دانشگاه اینجا،
من خودم، تمام دیالوگها رو همزمان میگفتم به روسی، یعنی از روی نسخه ی ترجمم که انجام داده بودم.
کار سختی هم بود خود این. چون بلد نبودم "زیر نویس" بر روی فیلم بگذارم. زیر نویس گذاری مشگل هست.
- بله، خواندن کتابهای داستانهای مجید، لطف خودش رو داره. همان دوران راهنمایی بودم،
که کتاب هاش رو نیز خواندم. ... در باره این مجموعه ی داستان، چند ماه پیش، در بخش برنامههای کودک،
یک پست تقدیم شده بود از تاریخچه ی داستانهای مجید که حتما قبل از آن نیز در جریان مطالبش بوده اید:
آشنائی من با این داستانها، به برکت سریالش بود، و تا قبل از سریال، اونها رو نمیشناختم.
ساخت و پخش سریالش، سبب شهرت خیلی فراگیرتری برای مرادی کرمانی و این داستانهای زیبا، گردید.
مصاحبههای تلویزیونی که با او و پور احمد انجام میشد در اپتدا ی هفتاد و .... آنها را به شایستگیشان در شهرت رساند.
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t22p540-topic
- من اوریجیناهای دی دیها رو دی دم (خنده). ... در لامپ تصویر، نام آلمانی دیتر هالروردن رو،
که خودتون سالها پیش!، اولین بار در انجمنی مطرح فرموده بودید، جستجو کنید و تمام این ۴-۵ فیلمش که ما با دوبله دیدیم،
در آن سایت کامل هست. ... البته بگمانم تا کنون دیگه این رو انجام دادید. ببخشید که گفتم. ...
- ممنونم از دیدگان مهر شما. روح پدر گرامی شما و رفتگان یاران ارجمند، در آرامش باشد و هست.
بله، نام فامیلی به شغل و شهرت نیز ارتباط داشته. ... یاد آوری خوبی داشتید.
- چه صدای ماندگاری داشت حسین معمار زده. ... صدایش زنده است و خواهد بود.
- موافق هستم با شما در مورد کارهای بازیگران. ... اما عطاران، خیلی دوست داره تا سبکشو یک شبه عوض کنه!.
"متهم گریخت" رو، ۲ قسمتش رو هم حتا نتونستم ببینم، چون بی مزه بود راستش از دید من.
"بزنگاه" رو کامل دیدم. اما، "ترش و شیرین" و "خانه بدوش" واقعن برام لذت بخش و خنده دار بوده و هست!.
- ممنونم از لطف شما در مورد آن پستی که کامران فیوضات و تصویر سازیها دیگر هم بودند.
اتفاقاً ۳ سال پیش، بهتر بیاد دارید که از اولیور تویست (همان سریالی که ما میدیدیم)،
یک خلاصه ی کامل ویدیویی تهیه کرده بودم و فایلش تقدیم فروم رویایی شده بود.
هر زمان که سراغ هارد قبلیم برم، تمام آن خلاصههای تصویری را، دوباره در فروم قرار میدهم.
"آرتو سی کلارک" هم بود. ...
- خب دیگه، درود بر شما، پس ببینید که من مطلب انتقادی در مورد مهرجویی رو،
تازه با کلی آوانس و خوش بینی نوشتم!. ... در درخت گلابی، تنها و تنها، همون سکانس ظهر تابستان،
که نقش اول فیلم، بچگیهاش رو بیاد مییاره، که خوابیدن بعد از ظهر، پنکه و ...، اون ۱ سکانس رو واقعا خوشم اومد.
نوستالژیک و با احساس بود. ... حالا من با اغراق گفتم: "نیمی از درخت گلابی"، در صورتی باید میگفتم،
۵ درصد از درخت گلابی. ... / درباره ی میکس هم، شوخیهای بامزهای داره از دید من،
و دیگه اینکه، شاید چون خودم در آن ساختمان کار میکردم روزی، این هست که بهش توجه دارم.
اما زبان طنز بکار رفته در فیلمش رو دوست دارم. / فایل "۳۵" رو هم ممنونم که دیدید،
۱ بار لازم بود، چرا که آن مورد پرسش ناشیانه درش رو شد!. ... "گاو"، تحمیق بیننده هست.
دلیل پخش زیاد و حمایتش هم، موردی هست که خودتون بهتر میدونید. ...
- راستش از دید من، نا آگاهی ی آقای مهرجویی، به آپدیت بودن یا نبودن ایشون بر نمیگرده،
بلکه در کل، به ندانستن اصول سینمایی بر میگرده!. ... زمانی که عوامل خوب کنارش بودن،
۴ تا از فیلمهاش خوب شد و ماندگار، اما در غیر اینصورت، کارهاش بد بودن و هستن.
من دیگه، نام ایشون رو، بعنوان یک سینماگر و فیلمساز، از ذهن خودم پاک کردم!.
- در نیمههای شصت، برنامه بود که مجری آن آقای دکتر اکبر عالمی بودند. خوب بیاد دارم که ایشان،
قسمتهایی از فیلم "جنگ ستارگان-۱۹۷۷" را نشان دادند، این برنامه در سال ۱۳۶۶، یا اوایل ۶۷ پخش میشد،
جنگ هنوز تمام نشده بود، یعنی به حساب آنروز، فیلم امریکایی یاد شده، مربوط به ۱۰ سال قبلتر از تاریخ ضبط
و پخش برنامه ی تلویزیون ایران ما بود ... سپس آقای دکتر عالمی گفتند که در این فیلم، با تکنیک پرده ی سبز و ...،
اولین بار بوده، که یک هنرپیشه، دو بار کنار خودش نشان داده شده است. سپس با کمک همین جادوی تصویری،
خود ایشان در کنار خودش قرار گرفت در کادر تلویزیون!. دیدن این ترفند سینمایی، در سالهای پایانی شصت،
یک معجزه بود و فکر مخاطب، آنهم مخاطبی که ما بودیم، با شگفتی مواجه میگردید.
انگار که کشف بزرگی را نشان میدادند و از رمز و رازش پرده بر میداشتند.
- (خنده)، اختیار دارید. ... خواندن مطالب و گفتگوهای ایجاد شده، همیشه بسیار لذت بخش است.
سلامت باشید.
صفحه 31 از 40 • 1 ... 17 ... 30, 31, 32 ... 35 ... 40
مواضيع مماثلة
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
صفحه 31 از 40
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد