فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
+34
stalker
Milassyui
aghaghi
S@M
arman
alimontaz
Heidii
Mihakralj
volant
slevin(HAMID
keyvanmoeini
abnbat
SMAM
jasonbourne
پل کوچولو
ASDALIREZA105
erfan
ramin
edo
Clover
Heidi
sahra_7
Negin 2
Indiana Jones
mehrnaz_sadeghi86
Ishpateka
fazel1994
afsoon520
ahmad1300mo
Emiliano
kazvash
faridonline
babak
59
38 مشترك
صفحه 20 از 40
صفحه 20 از 40 • 1 ... 11 ... 19, 20, 21 ... 30 ... 40
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
Emiliano نوشته است:
4. فایل شماره ی 3 "صبح جمعه با شما" رو هم همین الآن گرفتم. خیلی خاطره انگیز بود. دستتون درد نکنه.
از ثانیه ی 46 به بعد، صدای زنده یاد "کنعان کیانی" شنیده می شه و بعدش هم موسیقی خاطره انگیزناک آلودی؛ که، آدمو یاد بخش دیگه ای از همین برنامه می ندازه به نام "لطیفه های ریزه میزه"؛ که، قبلاً "افشین" جان ازش فایل گذاشته بود.
5. راستی، "افشین"، نمی دونم این ها رو می خونی یا نه؛ اما، 95 درصد مطمئنم می خونی؛ چون، خیلی جاها اومدی و جواب دادی.
اگه آره، شما از اون برنامه ای که دهه ی فجر می داد و "افسانه ی سلطان و شبان" به روز شده بود که "سلطان" از جاهای تاریخی دیدن می کرد و به "پهلوی ها" می رسید، فایل گذاشتی یا نه؟
اسمش چی بود؟ "گلبانگ پیروزی"؛ اگه اشتباه نکنم (؟)
اگه فایلشو داری، یه بار دیگه می ذاریش، لطفاً؟
امیرجان سلام
بله دیگه من همیشه میام و پستهارو چک میکنم. فقط این چند وقته شماها انگار دوپینگ کردین هی دارین پست میذارین و تند میرین جلو و پیرمردهایی مثه من جا می مونن. ماشالا یکهو این اتفاقی که بهش میگن طوفان اندیشه و تفکر اینجا رخ داد و کلی سئوالهای بی پاسخ هم جواب براشون پیدا شد. خیلی عالی بود! اینکه گفتی هم پایین برای تو و بقیه میذارم که البته فکر کنم پسورد هم داشت و پسورد هم همون اسمم هست به زبون انگلیسی و منعکس شده در آیینه یک چیزی هم اضافه کنم که اگر خاطرتون باشه اولین بار من این آواز عمله دسته دسته را توی فاروم فعلی یا قبلی گذاشتم. من همون زمان از برنامه اقتصادی ضبط کرده بودم که تکرارش رو هم همون هفته از برنامه جنگ هفته پخش کرده بودن. خلاصه این هم از این. خیلی مشتاق هم هستم اگر گفتگویی با آقای رضا معینی (مثل همونی که با خانم بهروان شده بود) باشه برای من و بقیه در اختیار گذاشته بشه. خودم که نتوانستم به سایتی که این مصاحبه ها درش هست دسترسی پیدا کنم.
ارادتمند همه افشین
http://www.4shared.com/file/145848518/d880e2d4/Sobh-e_Jomeh_Ba_Shoma__1366-1367_-Special_Comedy_Play.html
password:afshinihsfa
بله دیگه من همیشه میام و پستهارو چک میکنم. فقط این چند وقته شماها انگار دوپینگ کردین هی دارین پست میذارین و تند میرین جلو و پیرمردهایی مثه من جا می مونن. ماشالا یکهو این اتفاقی که بهش میگن طوفان اندیشه و تفکر اینجا رخ داد و کلی سئوالهای بی پاسخ هم جواب براشون پیدا شد. خیلی عالی بود! اینکه گفتی هم پایین برای تو و بقیه میذارم که البته فکر کنم پسورد هم داشت و پسورد هم همون اسمم هست به زبون انگلیسی و منعکس شده در آیینه یک چیزی هم اضافه کنم که اگر خاطرتون باشه اولین بار من این آواز عمله دسته دسته را توی فاروم فعلی یا قبلی گذاشتم. من همون زمان از برنامه اقتصادی ضبط کرده بودم که تکرارش رو هم همون هفته از برنامه جنگ هفته پخش کرده بودن. خلاصه این هم از این. خیلی مشتاق هم هستم اگر گفتگویی با آقای رضا معینی (مثل همونی که با خانم بهروان شده بود) باشه برای من و بقیه در اختیار گذاشته بشه. خودم که نتوانستم به سایتی که این مصاحبه ها درش هست دسترسی پیدا کنم.
ارادتمند همه افشین
http://www.4shared.com/file/145848518/d880e2d4/Sobh-e_Jomeh_Ba_Shoma__1366-1367_-Special_Comedy_Play.html
password:afshinihsfa
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
Indiana Jones نوشته است:Emiliano نوشته است:
4. فایل شماره ی 3 "صبح جمعه با شما" رو هم همین الآن گرفتم. خیلی خاطره انگیز بود. دستتون درد نکنه.
از ثانیه ی 46 به بعد، صدای زنده یاد "کنعان کیانی" شنیده می شه و بعدش هم موسیقی خاطره انگیزناک آلودی؛ که، آدمو یاد بخش دیگه ای از همین برنامه می ندازه به نام "لطیفه های ریزه میزه"؛ که، قبلاً "افشین" جان ازش فایل گذاشته بود.
5. راستی، "افشین"، نمی دونم این ها رو می خونی یا نه؛ اما، 95 درصد مطمئنم می خونی؛ چون، خیلی جاها اومدی و جواب دادی.
اگه آره، شما از اون برنامه ای که دهه ی فجر می داد و "افسانه ی سلطان و شبان" به روز شده بود که "سلطان" از جاهای تاریخی دیدن می کرد و به "پهلوی ها" می رسید، فایل گذاشتی یا نه؟
اسمش چی بود؟ "گلبانگ پیروزی"؛ اگه اشتباه نکنم (؟)
اگه فایلشو داری، یه بار دیگه می ذاریش، لطفاً؟امیرجان سلام
بله دیگه من همیشه میام و پستهارو چک میکنم. فقط این چند وقته شماها انگار دوپینگ کردین هی دارین پست میذارین و تند میرین جلو و پیرمردهایی مثه من جا می مونن. ماشالا یکهو این اتفاقی که بهش میگن طوفان اندیشه و تفکر اینجا رخ داد و کلی سئوالهای بی پاسخ هم جواب براشون پیدا شد. خیلی عالی بود! اینکه گفتی هم پایین برای تو و بقیه میذارم که البته فکر کنم پسورد هم داشت و پسورد هم همون اسمم هست به زبون انگلیسی و منعکس شده در آیینه یک چیزی هم اضافه کنم که اگر خاطرتون باشه اولین بار من این آواز عمله دسته دسته را توی فاروم فعلی یا قبلی گذاشتم. من همون زمان از برنامه اقتصادی ضبط کرده بودم که تکرارش رو هم همون هفته از برنامه جنگ هفته پخش کرده بودن. خلاصه این هم از این. خیلی مشتاق هم هستم اگر گفتگویی با آقای رضا معینی (مثل همونی که با خانم بهروان شده بود) باشه برای من و بقیه در اختیار گذاشته بشه. خودم که نتوانستم به سایتی که این مصاحبه ها درش هست دسترسی پیدا کنم.
ارادتمند همه افشین
http://www.4shared.com/file/145848518/d880e2d4/Sobh-e_Jomeh_Ba_Shoma__1366-1367_-Special_Comedy_Play.html
password:afshinihsfa
1. بی نهایت ممنونم داداش "افشین"؛ بخاطر، سرعت عملت در پاسخگویی و فایلی که قرار دادی.
2. با کمی جستجو در وبلاگ شما؛ که، بالحق به نوعی دایرة المعارف موسیقی و کلیپ تبدیل شده، تونستم به صفحه ی مورد نظرم برسم؛ البته، با یادآوری شما.
یعنی اینجا:
http://indianajones2.blogfa.com/8808.aspx
3. دارم تموم فایل ها رو می گیرم. اینا رو قبلاً دیده بودم؛ اما، با اینترنت زغالی نمی تونستم کاری کنم و گذاشتم برای بعد؛ که، یادم رفت؛ اما، امشب به لطف شما، دارم این گنجینه ی گرانبها رو دانلود می کنم.
بخصوص، دل تو دلم نیست "گلبانگ پیروزی" رو زودتر دانلود کنم، بشنوم.
خیلی با خودش و شعراش خاطره دارم و یاد برف های سخت مشهد و چای و خرمایی می افتم؛ که، با تعطیلی مدارس می زدیم به بدن.
دستت درد نکنه، دوست عزیزم.
4. روزی که "عمله دسته دسته" رو به قول خودم پیدا کردم، اومدم بذارم تو آرشیوم، دیدم دو تا فایلشو دارم!
هر چی فکر کردم یادم نیومد از کجا؛ اما، راستش حدس زدم کار شما باشه؛ چون، این کارای ناب از شما برمی یاد.
شرمنده دیگه. به جون خودم، دیگه مطمئن دارم می شم پا به سن می ذاریم.
5. پست اسکریپت:
همین الآن دانلود "گلبانگ پیروزی" تموم شد. یه مثلاً خارجی هم داره یکی از نمایشاش و طبق معمول همه ی کلیشه ها، این وقتی می خواد فارسی صحبت کنه، باید عین سفیر انگلیس "امیرکبیر" صحبت کنه؛ ینی، انگار سیب زمینی داغ تو دهنشه!
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
امیر جان، من قبل از اینکه کلید اتاقم را بدهید، اعتراف میکنم (لبخند)،
که آن جمله ی شما را بگونهای پرسشی خوانده بودم اپتدا! (خودم سر خودی، علامت سوال اضافه کردم در ذهن)،
برای همین فکر کردم که "ترش و شیرین" را ندیده اید و میپرسید که: شفیعی جم، جدی؟ بازی کرده در آنجا؟،
و تماشایش را توصیه کردم!. پوزش میخواهم اکنون. پیری است دیگر امیر خان چه کنیم.
من سر بسته بگویم که با دیدگاه شما و خانم هایدی در مورد استاد مشایخی کاملن موافقم!،
سکوت کرده بودم تا به امروز، اما ... خودشان در مصاحبهای از زبان علی حاتمی فقید گفته بودند،
(ببینید چه شخصیت شناسی داشته زنده یاد حاتمی!)، که آقای مشایخی دو شخصیت دارند در زندگی واقعی!،
برای همین نقش "خوشنویس" را در "هزار دستان" به او داده است، یعنی:
۱- "خوشنویس" که هنرمند و خطاط است ...
۲- "خوشنویس"، که اهل تفنگ بدست گرفتن نیز هست ...
در ادامه اضافه میکنم، که چهره و تیپ ویژه ی جمشید مشایخی در دهه ی شصت را،
هیچ بازیگر دیگری نداشت. جا افتادگی صورت او در آنزمان، به ساخت "کمال الملک - ۱۳۶۲"
و برخی فیلمهای دیگر، کمک شایانی نمود.
(در سینمای کنونی ایران، یک مرد خوشتیپ، یا یک زن زیبا معرفی کنید!، نداریم دیگر.)
.
.
.
خانم هایدی، ممنون هستم برای یادی که درباره ی تورج نصر و بهزاد رحیم خانی داشتید و همچنین،
معنی "یامی" به فارسی که نمیدانستم آنرا تا به امروز و برای فایل صوتی شماره ۲ از "صبح جمعه ...".
به احتمال زیاد تا کنون ملاحظه فرمودید این ۲ مورد را، اما یادآوری مینمایم:
(یادی از برنامه ی "گوناگون" - نمونه صدای استاد احمد دالکی)
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t17p360-topic
("سلام صبح بخیر" که بدرستی اشاره داشتید - لطفا مطلب ادامه در آن پست را نیز ببیند،
و اگر همانند من خاطرهای در این مورد دارید، بیان بفرمائید)
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t17p240-topic
نام آقای محبی را من از عباس به اصغر تغییر داده بودم. ممنونم برای شفاف سازی.(اداره ی ثبت احوال فروم)
ممنونم برای فایلهای تصویری خاطره انگیز و توجه دقیق شما. هر دو فایل "بعد از خبر" یکسان هستند،
فقط فایل دومی خروجی با کیفیت اصلی بود که چندی پیش قرار دادم و مواردی که بخوبی مطرح ساختید آنجا نبود.
امیر جان بدرستی اشاره داشتند به نام "داوود خان منفرد". در بهار ۱۳۷۹، شب هفت مشترکی،
برای محمد علی فردین و نعمت اله گرجی، در خانه ی هنرمندان واقع در تهران شعبه ی منطقه ی پاسداران،
گرفته بودند که خیلیها آمده بودند و خیابان را بسته بودند. جناب منفرد را من آنجا دیدم و زمین تا آسمان از جهت چهره،
با این پرسوناژ بامزه، هنرمندانه و حرفهای که تازه آنزمان شروع کرده بود در شبکه ی تهران فرق داشت.
اتفاقن چندی پیش میخواستم بنویسم درباره اش که چه خوب شما مطرح ساختید. هنرپیشه هایی که میتوانستند!،
نان خوش چهرگی و خوش تیپیشان را بخورند، اما اینکار را نکردند! و بجایش، کاراکتر متفاوت ایجاد میکنند
بی آنکه ترسی داشته باشند از پیر یا زشت نشان داده شدن بخاطر پرسوناژشان.
اینکار جرات و درک هنری میخواهد. ... داوود منفرد، یکی از آنهاست.
.
.
.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الثلاثاء نوفمبر 26, 2013 6:06 pm ، و در مجموع 2 بار ويرايش شده است.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
ممنونم جناب امیلیانو به خاطر شفاف سازی و توضیحات شما در مورد مردهای کوچک و اسامی بازیگرها.
متاسفانه با دیدن تصویر بچگی اسدالله یکتا می شود شباهت هایی دید و از اونجاییکه امیرمحمد متقیان الان هجده سالشه، بعید نیست که...
امیدوارم اینطور نباشد. همونطور که شما هم به درستی اشاره کردین، به این افراد هم ناخواسته و بی بروبرگرد فقط نقش هایی می رسه که شاید بعضی هاشون در شان خودشون نبینن. در راستای همون مثال هایی که تو مطلب قبلی نوشتم، مثل نعمت الله گرجی و محمود بصیری و جواد هاشمی و جمشید مشایخی که ویژگیهای ظاهریشون فقط با نقش های مشخصی جور در میاد. افراد کوچک هم یا تن به نقش های دست چندم میدن یا مثل بعضی ها، لباس های عروسک تنشون می کنن و تو نمایش های خاله ها و عموها، باعث سرگرمی بچه ها میشن.
اسدالله یکتا هم بنده خدا تا چندسال پیش تو میدان هفت تیر، سیگار فروشی و دست فروشی می کرد و خیلی از اهالی و کسبه و عابرها می شناختند ایشون رو.
ممنونم از توضیحات جناب 59 و امیلیانو در مورد داود منفرد. اتفاقا چند روز پیش اتفاقی زدم شبکه پویا، دیدم ایشون داره به جای مجری های لوس و بی مزه ی قبلی برنامه "نقاشی نقاشی"، روی نقاشی ها حرف می زنه و تیکه های بانمک و خنده داری می پرونه. مجری های قبلی طوری تلاش می کردن با ادا و اطوار و قربان صدقه رفتن بیش از حد نقاشی ها،برنامه رو برای بچه ها هرچه جذاب تر کننن که نتیجه کارشون برعکس باعث دلزدگی می شد. ولی تیکه پرونی های مختصر و بامزه ی منفرد با همون ادا اطوار پیرمردیش باعث شد کانال رو عوض نکنم و چند لحظه ای ادامه برنامه رو ببینم. مشخصه که آدم خلاقیه.
http://s1.picofile.com/file/8101681800/%D9%86%D9%82%D8%A7%D8%B4%DB%8C_%D9%86%D9%82%D8%A7%D8%B4%DB%8C_%D8%AF%D8%A7%D9%88%D8%AF_%D9%85%D9%86%D9%81%D8%B1%D8%AF.flv.html
در مورد ریش سیاه منفرد که نوشتم، منظورم قدیمها بود که یک بار با چهره اصلیش تو یه برنامه ای اومد و قیافه اش خیلی جوون بود. الان حتما سنی ازش گذشته و دیگه شکل اون موقع نیست.
،ممنونم جناب 59- به خاطر یادآوری برنامه سلام صبح به خیر و گوناگون. فایل صوتی سلام صبح به خیر رو حتما در اولین فرصت دانلود می کنم و خیلی دوست دارم بشنوم. در مورد تئاترهای زنده ی گروه صبح جمعه با شما راستش خاطره ای ندارم فقط یادمه همون برنامه های زنده ای که توی استودیو ضبط می شد و همزمان صبح های جمعه از رادیو پخش می شد، تعدادی بیننده داخل استودیو داشت که روبروی بازیگرها می نشستند و اجراها رو به صورت زنده می دیدن و می خندیدن. حضار داخل استودیو همین مردم معمولی بودن و یادم هست یک بار یکی از دوستان مادرم به همراه همسر و بچه هایش سر اجرای یکی از برنامه های زنده ی داخل استودیو رفته بودن و بین بیننده ها حضور داشتن.
اما قبلا مطلب کوتاهی در مورد برنامه ی "سراب" نوشته بودید که بد نیست من هم خاطره خودم رو اضافه کنم.
مشخصه ی برنامه ی "سراب" از نظر من این بود که خیلی مسایل رو رک و بدون سانسور مطرح می کرد. در ادامه ی خاطره جالب شما در مورد اون مرد و همسر امریکاییش، یادمه یک بار گزارشگر برنامه طبق معمول رفته بود فرودگاه مهرآباد و میکروفونش رو جلوی یکی از هموطن هایی گرفته بود که عازم خارج بود. موقع مصاحبه طبق معمول همه ی مصاحبه ها، تعداد زیادی از مردم پشت سر مصاحبه شونده ازدحام کرده بودن و تلاش می کردن هرطور شده توی دوربین دیده بشن! گزارشگر از انگیزه ی مرد برای مهاجرت پرسید. او هم اشاره ای به انبوه آدمهایی که پشت سرش جمع شده بودن کرد و گفت: "برای این میرم که اگه اونجا کسی باهام مصاحبه کرد مثل اینجا این همه آدم پشت سرم جمع نشن!"
بعد گزارشگر سراغ مردی رفت که دختر کوچکی همراهش بود. قیافه ی مرد، کاملا سبزه و مومشکی و ایرانی، و چهره ی بچه، بور و سفید و کک مکی با موهای وزوزی و طلایی بود و پدرش توضیح داد دورگه است. گزارشگر فقط یک جمله از بچه پرسید: "تو اهل کجایی؟" و او گفت: "امریکا" مشخص بود که نژاد مادرش کلا از هرنظر غالب شده بود.
*
بدون شرح:
متاسفانه با دیدن تصویر بچگی اسدالله یکتا می شود شباهت هایی دید و از اونجاییکه امیرمحمد متقیان الان هجده سالشه، بعید نیست که...
امیدوارم اینطور نباشد. همونطور که شما هم به درستی اشاره کردین، به این افراد هم ناخواسته و بی بروبرگرد فقط نقش هایی می رسه که شاید بعضی هاشون در شان خودشون نبینن. در راستای همون مثال هایی که تو مطلب قبلی نوشتم، مثل نعمت الله گرجی و محمود بصیری و جواد هاشمی و جمشید مشایخی که ویژگیهای ظاهریشون فقط با نقش های مشخصی جور در میاد. افراد کوچک هم یا تن به نقش های دست چندم میدن یا مثل بعضی ها، لباس های عروسک تنشون می کنن و تو نمایش های خاله ها و عموها، باعث سرگرمی بچه ها میشن.
اسدالله یکتا هم بنده خدا تا چندسال پیش تو میدان هفت تیر، سیگار فروشی و دست فروشی می کرد و خیلی از اهالی و کسبه و عابرها می شناختند ایشون رو.
ممنونم از توضیحات جناب 59 و امیلیانو در مورد داود منفرد. اتفاقا چند روز پیش اتفاقی زدم شبکه پویا، دیدم ایشون داره به جای مجری های لوس و بی مزه ی قبلی برنامه "نقاشی نقاشی"، روی نقاشی ها حرف می زنه و تیکه های بانمک و خنده داری می پرونه. مجری های قبلی طوری تلاش می کردن با ادا و اطوار و قربان صدقه رفتن بیش از حد نقاشی ها،برنامه رو برای بچه ها هرچه جذاب تر کننن که نتیجه کارشون برعکس باعث دلزدگی می شد. ولی تیکه پرونی های مختصر و بامزه ی منفرد با همون ادا اطوار پیرمردیش باعث شد کانال رو عوض نکنم و چند لحظه ای ادامه برنامه رو ببینم. مشخصه که آدم خلاقیه.
http://s1.picofile.com/file/8101681800/%D9%86%D9%82%D8%A7%D8%B4%DB%8C_%D9%86%D9%82%D8%A7%D8%B4%DB%8C_%D8%AF%D8%A7%D9%88%D8%AF_%D9%85%D9%86%D9%81%D8%B1%D8%AF.flv.html
در مورد ریش سیاه منفرد که نوشتم، منظورم قدیمها بود که یک بار با چهره اصلیش تو یه برنامه ای اومد و قیافه اش خیلی جوون بود. الان حتما سنی ازش گذشته و دیگه شکل اون موقع نیست.
،ممنونم جناب 59- به خاطر یادآوری برنامه سلام صبح به خیر و گوناگون. فایل صوتی سلام صبح به خیر رو حتما در اولین فرصت دانلود می کنم و خیلی دوست دارم بشنوم. در مورد تئاترهای زنده ی گروه صبح جمعه با شما راستش خاطره ای ندارم فقط یادمه همون برنامه های زنده ای که توی استودیو ضبط می شد و همزمان صبح های جمعه از رادیو پخش می شد، تعدادی بیننده داخل استودیو داشت که روبروی بازیگرها می نشستند و اجراها رو به صورت زنده می دیدن و می خندیدن. حضار داخل استودیو همین مردم معمولی بودن و یادم هست یک بار یکی از دوستان مادرم به همراه همسر و بچه هایش سر اجرای یکی از برنامه های زنده ی داخل استودیو رفته بودن و بین بیننده ها حضور داشتن.
اما قبلا مطلب کوتاهی در مورد برنامه ی "سراب" نوشته بودید که بد نیست من هم خاطره خودم رو اضافه کنم.
مشخصه ی برنامه ی "سراب" از نظر من این بود که خیلی مسایل رو رک و بدون سانسور مطرح می کرد. در ادامه ی خاطره جالب شما در مورد اون مرد و همسر امریکاییش، یادمه یک بار گزارشگر برنامه طبق معمول رفته بود فرودگاه مهرآباد و میکروفونش رو جلوی یکی از هموطن هایی گرفته بود که عازم خارج بود. موقع مصاحبه طبق معمول همه ی مصاحبه ها، تعداد زیادی از مردم پشت سر مصاحبه شونده ازدحام کرده بودن و تلاش می کردن هرطور شده توی دوربین دیده بشن! گزارشگر از انگیزه ی مرد برای مهاجرت پرسید. او هم اشاره ای به انبوه آدمهایی که پشت سرش جمع شده بودن کرد و گفت: "برای این میرم که اگه اونجا کسی باهام مصاحبه کرد مثل اینجا این همه آدم پشت سرم جمع نشن!"
بعد گزارشگر سراغ مردی رفت که دختر کوچکی همراهش بود. قیافه ی مرد، کاملا سبزه و مومشکی و ایرانی، و چهره ی بچه، بور و سفید و کک مکی با موهای وزوزی و طلایی بود و پدرش توضیح داد دورگه است. گزارشگر فقط یک جمله از بچه پرسید: "تو اهل کجایی؟" و او گفت: "امریکا" مشخص بود که نژاد مادرش کلا از هرنظر غالب شده بود.
*
بدون شرح:
Heidii- تعداد پستها : 102
Join date : 2013-02-02
جمشید مشایخی
دیروز ذکر خیری شد از جمشید مشایخی و به اتفاق دوستان، خطوطی در موردشون نوشتیم. امروز متوجه شدم ظاهرا تولد ایشون است. یک برنامه صبحگاهی به مناسبت تولد، ایشون رو دعوت کرده بود، قبل از هفت صبح. قسمت کوتاهی از صحبت هاشون رو اینجا قرار می دهم در مورد "تربیت" و تاکید روی این جمله که "به زور نمی شه کسی رو تربیت کرد"
http://s1.picofile.com/file/8101693092/%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF_%D9%85%D8%B4%D8%A7%DB%8C%D8%AE%DB%8C.flv.html
Heidii- تعداد پستها : 102
Join date : 2013-02-02
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
خانم هایدی بسیار ممنون هستم برای خواندن مطالب قدیمی تر و تکمیل آنها،
که در زمینه ی "سراب" به نکات خوبی نیز اشاره داشتید. من آنروی سکه،
که مصاحبه با مهاجران "به خارج از ایران" بود را کامل فراموش کرده بودم
و بازگویی که از آنها داشتید، بسیار شنیدنی بود، همچنین ضبط برنامه ی "صبح جمعه ...".
فایل هنرنمایی داوود منفرد چقدر گیرا و بامزه است... پاک رفتم به دوران کودکی...
برای من خاطره ی نقاشی نشان دادنهای قبل از برنامه ی کودک زنده شد. اما این نسخه ی امروزی
با اجرای شاد جناب منفرد، خیلی روحیه بخش هست. فروم رویایی از ایشان سپاسگزار است.
برای فایل تصویری از استاد مشایخی هم ممنون هستم. زاد روز ایشان را شاد باش میگوییم.
.
.
.
و اما مدتها بود که میخواستم به موضوع خوشمزه ی "غذا خوردن" در فیلمهای شصتی بپردازم.
قصد داشتم تا مجموعهای از سکانسهایی را که در آنها، رستوران یا میز و سفره ی غذا نشان داده شده بود را
جمع آوری و در یک فایل تصویری قرار دهم. نمونههای زیادی داریم در فیلمهای آندوران در این زمینه ی جذاب.
در حال حاضر، دو سکانس کوتاه و جالب از فیلم نوستالژیک "خبرچین - ۱۳۶۶" تقدیم میگردد که دیدنش،
هم خاطره را بر میانگیزد و هم اشتها را. (چه دوبلهای داشتیم آنزمان...)
دو سکانس خاطره انگیز از فیلم نوستالژیک "خبرچین -۱۳۶۶" در یک فایل فشرده:
http://elmond.persiangig.com/2%20Sekans%20Az%20(Khabar%20Chin)%20-%20(1366).wmv/download
قبلن نیز گفته بودیم که صدای اصلی "کاظم افرند نیا"، شباهت زیادی به جناب حسین عرفانی
که دوبلور ایشان بودند دارد. یک روز در اوایل دهه ی هفتاد بود که آقای افرند نیا را،
در راه بازگشت از مدرسه در محله ی ضرابخانه ی تهران دیدم. طبق روال همیشگی، جلو رفتم
و سر صحبت را باز کردم. برخوردشان بسیار فروتنانه و مودبانه بود، درست نقطه ی مقابل ساواکیهایی که،
نقششان را بخوبی ایفا میکردند. در همان دوران بود که در یک نشریه، خوانده بودم که ایشان هنرمند نقاش نیز هستند،
اینرا بهشان گفتم و خیلی خوشحال شدند که من، - موجود نیمه کودک نیمه نوجوان -، گفتگوی روزنامهای ایشان را خواندهام
و آنگونه که خودشان در صحبت اشاره کردند، همان حوالی نیز منزلشان بود. رضا بنفشه خواه و مجید مظفری نیز تقریبن
در همان محله، خیابان "شهید عراقی" زندگی میکردند. (از اطلاعات رده خارج و فاش شده ی "واف" ... وزارت امنیت فروم)
پی نوشت:
فرومیانی که، فایلهای قرار گرفته شده در انجمن را بارگیری نمیکنند،
توسط تیم کارکشته ی بازرسان "واف" شناسایی، و به اشد مجازات محکوم میگردند.
این مجازات میتواند شامل، بارگیری و یا بارگذاری سریالهای کیلومتری،
همچون "لاست" و یا "فرار از زندان" گردد.
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الأربعاء يناير 01, 2014 8:50 am ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:
خانم هایدی بسیار ممنون هستم برای خواندن مطالب قدیمی تر و تکمیل آنها،
که در زمینه ی "سراب" به نکات خوبی نیز اشاره داشتید. من آنروی سکه،
که مصاحبه با مهاجران "به خارج از ایران" بود را کامل فراموش کرده بودم
و بازگویی که از آنها داشتید، بسیار شنیدنی بود، همچنین ضبط برنامه ی "صبح جمعه ...".
فایل هنرنمایی داوود منفرد چقدر گیرا و بامزه است... پاک رفتم به دوران کودکی...
برای من خاطره ی نقاشی نشان دادنهای قبل از برنامه ی کودک زنده شد. اما این نسخه ی امروزی
با اجرای شاد جناب منفرد، خیلی روحیه بخش هست. فروم رویایی از ایشان سپاسگزار است.
برای فایل تصویری از استاد مشایخی هم ممنون هستم. زاد روز ایشان را شاد باش میگوییم.
.
.
.
و اما مدتها بود که میخواستم به موضوع خوشمزه ی "غذا خوردن" در فیلمهای شصتی بپردازم.
قصد داشتم تا مجموعهای از سکانسهایی را که در آنها، رستوران یا میز و سفره ی غذا نشان داده شده بود را
جمع آوری و در یک فایل تصویری قرار دهم. نمونههای زیادی داریم در فیلمهای آندوران در این زمینه ی جذاب.
در حال حاضر، دو سکانس کوتاه و جالب از فیلم نوستالژیک "خبرچین - ۱۳۶۶" تقدیم میگردد که دیدنش،
هم خاطره را بر میانگیزد و هم اشتها را. (چه دوبلهای داشتیم آنزمان...)
دو سکانس خاطره انگیز از فیلم نوستالژیک "خبرچین -۱۳۶۶" در یک فایل فشرده:
http://elmond.persiangig.com/2%20Sekans%20Az%20(Khabar%20Chin)%20-%20(1366).rar
قبلن نیز گفته بودیم که صدای اصلی "کاظم افرند نیا"، شباهت زیادی به جناب حسین عرفانی
که دوبلور ایشان بودند دارد. یک روز در اوایل دهه ی هفتاد بود که آقای افرند نیا را،
در راه بازگشت از مدرسه در محله ی ضرابخانه ی تهران دیدم. طبق روال همیشگی، جلو رفتم
و سر صحبت را باز کردم. برخوردشان بسیار فروتنانه و مودبانه بود، درست نقطه ی مقابل ساواکیهایی که،
نقششان را بخوبی ایفا میکردند. در همان دوران بود که در یک نشریه، خوانده بودم که ایشان هنرمند نقاش نیز هستند،
اینرا بهشان گفتم و خیلی خوشحال شدند که من، - موجود نیمه کودک نیمه نوجوان -، گفتگوی روزنامهای ایشان را خواندهام
و آنگونه که خودشان در صحبت اشاره کردند، همان حوالی نیز منزلشان بود. رضا بنفشه خواه و مجید مظفری نیز تقریبن
در همان محله، خیابان "شهید عراقی" زندگی میکردند. (از اطلاعات رده خارج و فاش شده ی "واف" ... وزارت امنیت فروم)
پی نوشت:
فرومیانی که، فایلهای قرار گرفته شده در انجمن را بارگیری نمیکنند،
توسط تیم کارکشته ی بازرسان "واف" شناسایی، و به اشد مجازات محکوم میگردند.
این مجازات میتواند شامل، بارگیری و یا بارگذاری سریالهای کیلومتری،
همچون "لاست" و یا "فرار از زندان" گردد.
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
1. بنده فکر کردم فایلی که دانلود می کنم، سکانس های غذا خوردن دهه ی شصتی هاست، "59" عزیز؛ اما، عجله کرده بودم.
این هم خوب بود؛ اما، بی صبرانه منتظر اون یکی فایلی که تو ذهن همیشه خلاقتون اومده، می مونم.
2. بعضی شخصیتا با قیافه و نقشاشون زمین تا آسمون فرق دارن.
"مهران غفوریان" رو مثلاً شنیده م خیلی جدی و یه کم هم قدّه.
این آقای "افرندنیا" رو ببینی، فکر می کنی شاید جواب سلامتو هم نده؛ اما، با این خاطره ی بامزه ای که ازشون نوشتی (و احتمالاً اون روز هم شانس شما روی خوششون بوده) نشون دادن آقای محترمی ان.
من هم تو چندین سفر به شمال یا کیش و ... هنرمندان زیادی رو از نزدیک دیده م؛ اما، خاکی ترینشون "داوود رشیدی" و "بهمن هاشمی" ("اکبر میرزا هاشمی") بوده ن؛ که، همه می دونیم به ترتیب بازیگر و دوبلورن.
3. من فکر می کنم این "واف" از "ساواک" یه چیزی اون ور تر و خفن تره، نه؟
4.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
Emiliano نوشته است:
1. بنده فکر کردم فایلی که دانلود می کنم، سکانس های غذا خوردن دهه ی شصتی هاست، "59" عزیز؛ اما، عجله کرده بودم.
این هم خوب بود؛ اما، بی صبرانه منتظر اون یکی فایلی که تو ذهن همیشه خلاقتون اومده، می مونم.
2. بعضی شخصیتا با قیافه و نقشاشون زمین تا آسمون فرق دارن.
"مهران غفوریان" رو مثلاً شنیده م خیلی جدی و یه کم هم قدّه.
این آقای "افرندنیا" رو ببینی، فکر می کنی شاید جواب سلامتو هم نده؛ اما، با این خاطره ی بامزه ای که ازشون نوشتی (و احتمالاً اون روز هم شانس شما روی خوششون بوده) نشون دادن آقای محترمی ان.
من هم تو چندین سفر به شمال یا کیش و ... هنرمندان زیادی رو از نزدیک دیده م؛ اما، خاکی ترینشون "داوود رشیدی" و "بهمن هاشمی" ("اکبر میرزا هاشمی") بوده ن؛ که، همه می دونیم به ترتیب بازیگر و دوبلورن.
3. من فکر می کنم این "واف" از "ساواک" یه چیزی اون ور تر و خفن تره، نه؟
4.
امیر جان لطف دارید همیشه. خلاقیت از آن شما و یاران فروم هست. راستش اگر فرصتی پیش بیاید
و فایل اصلی را هم تهیه کنم در زمینه ی "غذا خوری شصت"، به همین صورت خواهد بود.
اتفاقن در بخش اول این فایل نیز، موضوع غذا خوردن مطرح بود. خیلی برایم راستش جالب بوده همیشه،
این عجله و اشتهایی که در اولین سکانس قرار دارد. سیروس تسلیمی با این فیلم بسیار خوش درخشید،
اما نمیدانم چرا دیگر بازیگری را ادامه نداد و در دنیای پشت صحنه و تهیه کنندگی فعالیت میکند.
ممنونم از بازگویی ی دیداری که با هنرمندان داشتید. اتفاقن بعدها نیز شنیدم،
که کاظم افرند نیا، در اصل بسیار خوش اخلاق میباشد و روحیه ی هنرمندانه ای دارد،
درست همانگونه که آنروز دیده بودمش. "واف" داستانش طولانیست و بهتر است آشکار گفته نشود (لبخند).
برای پوسترهای سینمایی قدیمی نیز، سپاسگزارم امیر جان، همچنین از لطف شما.
.
.
.
مرخصی و یادی از چهره های نه چندان شناخته شده تلویزیون
این سِمَت ها و عناوین جدید فروم خیلی جالب است. غیر از آسایشگاه و رستوران و وزارت امنیت فروم (واف) پیشنهاد می کنم یک بخش هیئت مدیره و امور اداری فروم هم تعریف کنید تا کارهای اداری ارباب رجوع های فروم روی زمین نماند و امثال ما برای گرفتن یک مرخصی، مجبور نباشن مرتب این پله های فروم را بالا و پایین برن. با اجازه تون من برگه مرخصی ام رو اینجا روی میز جناب امیلیانو میگذارم، هرموقع فرصت کردید شما یا جناب 59 یک امضا زیرش مرقوم بفرمایید که چند وقتی برویم استراحت و مرخصی و دنبال امورات دیگر. هرموقع دوباره چنته مون پر شد خدمت دوستان می رسیم و سوغاتی های جدید رو دونه دونه تقدیم می کنیم.
با تشکر!
اما به عنوان حسن ختام این بخش از برنامه، این چند مورد رو تیتروار عرض می کنم:
جناب 59- ممنونم از خاطره نگاری شما در مورد کاظم افرندنیا. این قسمت کوتاه تقدیم به شما از یکی از برنامه های قدیمی تلویزیون با بازی ایشون و اکبر رحمتی- اوایل دهه هفتاد: (در تکمیل افشاگری های خوب شما، نام قاسم افشار (مجری) را هم به لیست چهره هایی که در محله شهید عراقی زندگی می کردند اضافه کنید)
http://s2.picofile.com/file/8101800400/%DA%A9%D8%A7%D8%B8%D9%85_%D8%A7%D9%81%D8%B1%D9%86%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7.flv.html
جناب امیلیانو- چقدر خوب است که فرصتی براتون پیش اومده تا بازیگرهای به این خوبی رو از نزدیک ببینید. خاطره من از دیدن بازیگرها، محدود است به ده ها بازیگر حاشیه ای و نه چندان شناخته شده که حتی اسمشان را هم نمی دانستم و فقط به چهره توی تلویزیون دیده بودم. مهران غفوریان را همان دوره ای که ساعت خوش پخش می شد بارها تو موسسه ای که کلاس می رفتم دیده بودم. اونجا یک دوره کلاس های تئاتر بود که مهتاب نصیرپور و شفیعی جم و تعدادی از بازیگرهای فعال همون دوره هم گاه و بی گاه رفت و آمد می کردند. مهران غفوریان رو تو یک روز سرد زمستانی دیدم که یک کلاه بافتنی گنده سرش گذاشته بود و آستین های کت بزرگش از دستهایش آویزان بود. سرش را پایین انداخته بود و پاهایش را کش کش روی برف ها می کشید و راه می رفت. خاطره های ریز و درشتی از تعداد زیادی بازیگر شناخته نشده دارم که همون دوره چهره هاشون رو توی تلویزیون می دیدیم و بعد از مدتی بی سروصدا فید می شدن. کسی اسمشان را نمی دانست و اگر جایی می دیدیم فقط به چهره می شناختیم. تعدادی از آن بازیگرها با اینکه خیلی وقته جلوی دوربین ظاهر نشدن اما پاتوق اصلی شان هنوز هم سالن های تئاتر است و اگر گاهی گذرتان به آنجاها بیفتد، تک و توک می توانید بین مردم پیدایشان کنید. مثلا بازیگر نقش بنگاهی افضلی، یکی از سابقه دارهای تئاتر است و به لحاظ شخصیتی، فوق العاده فروتن و متواضع و در عین حال باسواد و باتجریه. فرهاد تجویدی هم که قبلا جناب 59 اشاره کردن، معمولا پای ثابت این محافل است. حسن مهمانی، را قبلا توی تلویزیون بیشتر می دیدیم و الان احتمالا بیشتر توی تئاتر پیدایش می شود. (او را یک بار توی مسیر انقلاب-شهرآرا، دیدم. ایستاده در اتوبوس. با چهره ای گشاده و خندان)
و اگر بخواهیم به حافظه مان برگردیم، کلی از این خاطره ها سراغ داریم از چهره های آشنای تلویزیون که خیلی وقت ها به اسم نمی شناختیم و فقط می توانستیم در همین حد، نشانی بدهیم که: "فلان بازیگره بود که... تو فلان فیلمه... فلان نقش..."
هما خاکپاش را یک زمانی تو غرفه های صنایع دستی پارک لاله می دیدم که گل چینی و میوه ها و اشیای تزئینی خمیر چینی درست می کرد و می فروخت. یک بار یک سبد کوچک از میوه های چینی ازش خریدم و هدیه دادم به دوستی.
این بازیگر را هم یه دوره ای زیاد می دیدیم. صدایش آشنا بود و گاهی دوبله می کرد. مدل بازیگریش هم معمولا اینطوری بود که رو به دوربین می ایستاد و با حالتی متفکر (!) چشم دوخته به دوردست ها شمرده شمرده حرف می زد:
قسمت کوتاهی از بازی ایشون رو تو یک مجموعه قدیمی اوایل دهه هفتاد ببینید تا صدایش یادتون بیاید:
http://s2.picofile.com/file/8101800976/%D8%AF%D9%88%D8%A8%D9%84%D9%88%D8%B1_%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C%DA%AF%D8%B1.flv.html
ساحره متین، معروف ترین بازیش تو مدرسه مادربزرگ ها بود و چند کوچه آنورتر از خانه مان زندگی می کرد. درس خوانده دانشگاه بود و سواد داشت. سالهای خیلی پیری تو کوچه خیابان های اطراف می دیدمش که راه می رفت و با خودش حرف می زد. برادرم می گفت دچار فراموشی شده. یک گلفروشی در نزدیکی بود که ساعتها آنجا می ایستاد و برای جوانک شهرستانی که آنجا پادویی می کرد از خاطره های قدیمش می گفت که فلان تهیه کننده اینطور گفت و فلان کارگردان چنان کرد و ...
سرگذشت مهری مهرنیا از این هم غمناک تر بود. مادرم و چندنفر از همسایه ها دور هم جمع شدند و به دیدن پیرزنی از همسایه ها رفتند که مدتی بود در سرای سالمندان زندگی می کرد. جایی که پیرزن را فرستاده بودند به ظاهر منطقه مرفهی در شمال شهر بود و واردش که می شدی، فضای دلگیر و تاریک و کم امکاناتش توی ذوق می زد. مادرم می گفت در یکی از اتاق های کوچک آنجا، مهری مهرنیا را دیده بود. خیلی پیر و شکسته و فرتوت. او هم تنها چیزی که توی ذهنش مانده بود، خاطره های دور بازیگری اش در سینما و تلویزیون بود. می گفت از فرط افتادگی و بی کسی، وزارت ارشاد فرستاده بودش آنجا و دریغ از یک نفر که بهش سر بزند. چشم هایش تقریبا نمی دید و می گفت فقط صداهایتان را می شنوم. کسی هم پیدا نمی شد شماره چشمش را بردارد و یک عینک برایش بیاورد. مادرم قول داد برایش عینک ببرد. ولی قبل ازینکه دست به کار شود، روزی از تلویزیون شنیدیم که فوت کرده.
در این قطعه کوتاه تلویزیونی اوایل دهه هفتاد، یادی می کنیم از مرحوم مهری مهرنیا و مرحوم محسن یوسف بیک:
http://s4.picofile.com/file/8101800826/%D9%85%D9%87%D8%B1%DB%8C_%D9%85%D9%87%D8%B1%D9%86%DB%8C%D8%A7.flv.html
(مادرهای سینما و تلویزیون ما معمولا اصلی ترین کارشان تو فیلم ها و سریال ها این بود که یک چادر به کمرشان می بستند و تمام مدت، در تکاپوی راه انداختن بساط عقد و عروسی دوتا جوون دم بخت بودن!)
این بازیگر را هم معمولا تو تلویزیون اون دوره می دیدیم چهره شان را:
اما در پایان، و در ادامه ی ذکر خیر تورج نصر گرامی، این قسمت کوتاه را تقدیم دوستان می کنم- از یک مجموعه طنز دهه هفتادی:
http://s1.picofile.com/file/8101804268/%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%AC_%D9%86%D8%B5%D8%B1_%D9%85%D8%AC%D8%AF_.flv.html
سلامت و تندرست باشید
با تشکر!
اما به عنوان حسن ختام این بخش از برنامه، این چند مورد رو تیتروار عرض می کنم:
جناب 59- ممنونم از خاطره نگاری شما در مورد کاظم افرندنیا. این قسمت کوتاه تقدیم به شما از یکی از برنامه های قدیمی تلویزیون با بازی ایشون و اکبر رحمتی- اوایل دهه هفتاد: (در تکمیل افشاگری های خوب شما، نام قاسم افشار (مجری) را هم به لیست چهره هایی که در محله شهید عراقی زندگی می کردند اضافه کنید)
http://s2.picofile.com/file/8101800400/%DA%A9%D8%A7%D8%B8%D9%85_%D8%A7%D9%81%D8%B1%D9%86%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7.flv.html
جناب امیلیانو- چقدر خوب است که فرصتی براتون پیش اومده تا بازیگرهای به این خوبی رو از نزدیک ببینید. خاطره من از دیدن بازیگرها، محدود است به ده ها بازیگر حاشیه ای و نه چندان شناخته شده که حتی اسمشان را هم نمی دانستم و فقط به چهره توی تلویزیون دیده بودم. مهران غفوریان را همان دوره ای که ساعت خوش پخش می شد بارها تو موسسه ای که کلاس می رفتم دیده بودم. اونجا یک دوره کلاس های تئاتر بود که مهتاب نصیرپور و شفیعی جم و تعدادی از بازیگرهای فعال همون دوره هم گاه و بی گاه رفت و آمد می کردند. مهران غفوریان رو تو یک روز سرد زمستانی دیدم که یک کلاه بافتنی گنده سرش گذاشته بود و آستین های کت بزرگش از دستهایش آویزان بود. سرش را پایین انداخته بود و پاهایش را کش کش روی برف ها می کشید و راه می رفت. خاطره های ریز و درشتی از تعداد زیادی بازیگر شناخته نشده دارم که همون دوره چهره هاشون رو توی تلویزیون می دیدیم و بعد از مدتی بی سروصدا فید می شدن. کسی اسمشان را نمی دانست و اگر جایی می دیدیم فقط به چهره می شناختیم. تعدادی از آن بازیگرها با اینکه خیلی وقته جلوی دوربین ظاهر نشدن اما پاتوق اصلی شان هنوز هم سالن های تئاتر است و اگر گاهی گذرتان به آنجاها بیفتد، تک و توک می توانید بین مردم پیدایشان کنید. مثلا بازیگر نقش بنگاهی افضلی، یکی از سابقه دارهای تئاتر است و به لحاظ شخصیتی، فوق العاده فروتن و متواضع و در عین حال باسواد و باتجریه. فرهاد تجویدی هم که قبلا جناب 59 اشاره کردن، معمولا پای ثابت این محافل است. حسن مهمانی، را قبلا توی تلویزیون بیشتر می دیدیم و الان احتمالا بیشتر توی تئاتر پیدایش می شود. (او را یک بار توی مسیر انقلاب-شهرآرا، دیدم. ایستاده در اتوبوس. با چهره ای گشاده و خندان)
و اگر بخواهیم به حافظه مان برگردیم، کلی از این خاطره ها سراغ داریم از چهره های آشنای تلویزیون که خیلی وقت ها به اسم نمی شناختیم و فقط می توانستیم در همین حد، نشانی بدهیم که: "فلان بازیگره بود که... تو فلان فیلمه... فلان نقش..."
هما خاکپاش را یک زمانی تو غرفه های صنایع دستی پارک لاله می دیدم که گل چینی و میوه ها و اشیای تزئینی خمیر چینی درست می کرد و می فروخت. یک بار یک سبد کوچک از میوه های چینی ازش خریدم و هدیه دادم به دوستی.
این بازیگر را هم یه دوره ای زیاد می دیدیم. صدایش آشنا بود و گاهی دوبله می کرد. مدل بازیگریش هم معمولا اینطوری بود که رو به دوربین می ایستاد و با حالتی متفکر (!) چشم دوخته به دوردست ها شمرده شمرده حرف می زد:
قسمت کوتاهی از بازی ایشون رو تو یک مجموعه قدیمی اوایل دهه هفتاد ببینید تا صدایش یادتون بیاید:
http://s2.picofile.com/file/8101800976/%D8%AF%D9%88%D8%A8%D9%84%D9%88%D8%B1_%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C%DA%AF%D8%B1.flv.html
ساحره متین، معروف ترین بازیش تو مدرسه مادربزرگ ها بود و چند کوچه آنورتر از خانه مان زندگی می کرد. درس خوانده دانشگاه بود و سواد داشت. سالهای خیلی پیری تو کوچه خیابان های اطراف می دیدمش که راه می رفت و با خودش حرف می زد. برادرم می گفت دچار فراموشی شده. یک گلفروشی در نزدیکی بود که ساعتها آنجا می ایستاد و برای جوانک شهرستانی که آنجا پادویی می کرد از خاطره های قدیمش می گفت که فلان تهیه کننده اینطور گفت و فلان کارگردان چنان کرد و ...
سرگذشت مهری مهرنیا از این هم غمناک تر بود. مادرم و چندنفر از همسایه ها دور هم جمع شدند و به دیدن پیرزنی از همسایه ها رفتند که مدتی بود در سرای سالمندان زندگی می کرد. جایی که پیرزن را فرستاده بودند به ظاهر منطقه مرفهی در شمال شهر بود و واردش که می شدی، فضای دلگیر و تاریک و کم امکاناتش توی ذوق می زد. مادرم می گفت در یکی از اتاق های کوچک آنجا، مهری مهرنیا را دیده بود. خیلی پیر و شکسته و فرتوت. او هم تنها چیزی که توی ذهنش مانده بود، خاطره های دور بازیگری اش در سینما و تلویزیون بود. می گفت از فرط افتادگی و بی کسی، وزارت ارشاد فرستاده بودش آنجا و دریغ از یک نفر که بهش سر بزند. چشم هایش تقریبا نمی دید و می گفت فقط صداهایتان را می شنوم. کسی هم پیدا نمی شد شماره چشمش را بردارد و یک عینک برایش بیاورد. مادرم قول داد برایش عینک ببرد. ولی قبل ازینکه دست به کار شود، روزی از تلویزیون شنیدیم که فوت کرده.
در این قطعه کوتاه تلویزیونی اوایل دهه هفتاد، یادی می کنیم از مرحوم مهری مهرنیا و مرحوم محسن یوسف بیک:
http://s4.picofile.com/file/8101800826/%D9%85%D9%87%D8%B1%DB%8C_%D9%85%D9%87%D8%B1%D9%86%DB%8C%D8%A7.flv.html
(مادرهای سینما و تلویزیون ما معمولا اصلی ترین کارشان تو فیلم ها و سریال ها این بود که یک چادر به کمرشان می بستند و تمام مدت، در تکاپوی راه انداختن بساط عقد و عروسی دوتا جوون دم بخت بودن!)
این بازیگر را هم معمولا تو تلویزیون اون دوره می دیدیم چهره شان را:
اما در پایان، و در ادامه ی ذکر خیر تورج نصر گرامی، این قسمت کوتاه را تقدیم دوستان می کنم- از یک مجموعه طنز دهه هفتادی:
http://s1.picofile.com/file/8101804268/%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%AC_%D9%86%D8%B5%D8%B1_%D9%85%D8%AC%D8%AF_.flv.html
سلامت و تندرست باشید
Heidii- تعداد پستها : 102
Join date : 2013-02-02
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. اختیار داری، خانوم "هایدی". شما خودتون صاحب اینجا شدید.Heidii نوشته است:
این سِمَت ها و عناوین جدید فروم خیلی جالب است. غیر از آسایشگاه و رستوران و وزارت امنیت فروم (واف) پیشنهاد می کنم یک بخش هیئت مدیره و امور اداری فروم هم تعریف کنید تا کارهای اداری ارباب رجوع های فروم روی زمین نماند و امثال ما برای گرفتن یک مرخصی، مجبور نباشن مرتب این پله های فروم را بالا و پایین برن. با اجازه تون من برگه مرخصی ام رو اینجا روی میز جناب امیلیانو میگذارم، هرموقع فرصت کردید شما یا جناب 59 یک امضا زیرش مرقوم بفرمایید که چند وقتی برویم استراحت و مرخصی و دنبال امورات دیگر. هرموقع دوباره چنته مون پر شد خدمت دوستان می رسیم و سوغاتی های جدید رو دونه دونه تقدیم می کنیم.
با تشکر!
2. من همیشه گفته م هر وخ خسته شدیم، بریم؛ اما، به شرطی که باز برگردیم.
خیلی از ما در برهه های زمانی مختلف این کارو کردیم. الآن چند ماهیه که "شروین" و "افشین" کم پیدا شده ن؛ اما، در جریانم که سر می زنن به اینجا و بارها در حق حقیر لطف داشته ن.
خود من یا "59" گرامی، بارها رفتیم؛ اما، برگشتیم. "نگین" و "سم" و "ارین گرل" و خلاصه همه مون دچار این دردیم؛ اما، اینجا و بچه ها رو فراموش نمی کنیم.
اگه قول می دی دست پر و با ساک پر از سوغاتی بیای و اول هم سوغاتی های منو بدی، من یکی قول می دم همین جا منتظرتون بمونم.
3. خاطرات شما از هنرمندان که خیلی بیشتر از بنده بوده.
شما مرکزید و اینا رو بیشتر می بینید. مشهد که از این خبرا نیست! اگه بریم این ور و اون ور، شاید این ها رو ببینیم و به شخصه خیلی هم حال نمی کنم برم جلو و معذبشون کنم؛ اما، بعضی چهره ها خیلی دوس داشتنی و خودمونی ان.
4. "هما خاکپاش" رو خیلی دوس دارم. از اون چهره هاییه که خوب مونده!
5. اون دوبلوره الآن هر چی می کنم، اسمش یادم نمی یاد؛ اما، مطمئنم تو "ایران دابینگ" اسمش رو دیده م:
http://www.iran-dubbing.com/
6. مادرهای سینما تا موقعی جوون و زیبا بودن، تو اوج بودن و بعدش مث زباله شدن. عکس های جوونی "مهری مهرنیا" و "ژاله علو" و "ملکه رنجبر" و "شهلا ریاحی" و ... تو وب هست.
مثال:
7. در پایان، باز هم از شما بخاطر فایل های ویدئویی ممنونم. دارم دانلودشون می کنم، راستش و هنوز ندیده م.
8. به امید دیدار. منتظرتون هستیما.
................................
9. "59" گرامی، انجام وظیفه می کنم و در برابر زحمات ارزشمندی که شما و دوستان می کشید، کمترین سهم از آن بنده س.
................................
10.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
خانم هایدی، سپاسگزارم از لطف شما. بله، این فروم رویایی، یک "صدا و سیما" هست در نوع خودش،
پس به تمام قسمتها نیز احتیاج دارد. امیدواریم که شما و همسر گرامیتان در کارها و مشغلههای زندگی نیز،
سلامت و موفق باشید، همانگونه که در این محفل صمیمی هستید. و اما، بسیار ممنون هستم،
برای تمام فایلهای تصویری که لطف فرمودید، سپاسگزارم. نام جناب بهرام (قاسم) افشار نیز،
به لیست ساکنان آن خیابان در پروندههای "واف" اضافه شد. یاد بجایی داشتید از "حسن مهمانی"،
"هما خاک پاش"، "مهری مهر نیا" و دیگران. بله، آقای "حمید منوچهری" در اصل دوبلور هستند،
گهگاهی نیز بازی میکردند. بهتر بیاد دارید، که بر روی کارتون "زهره و زهرا"، اپتدا زنده یاد "مهدی آژیر" نریشن میگفت،
که شوربختانه وقتی در موشک باران تهران از دنیا رفت (بابک گرامی این را اطلاع رسانی کرده بودند)،
حمید منوچهری جایگزین او شد. اما این کارتون با صدای همین جناب منوچهری در ذهن ما هست،
چون مهدی آژیر، در قسمتهای اپتدایی آن، مجال برای صدا پیشگی یافته بود. (خانم نگین،
قبلن فایلی از زهره و زهرا به اشتراک فروم قرار دادند، که با گویندگی مهدی آژیر بود).
بازیگر قدیمی رادیو و تلویزیون، که در انتها عکسشان را قرار دادید، "مهدی کاشانیان" هستند:
(مهدی کاشانیان)
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t17p540-topic
.
.
.
امیر جان، سلام و درود دارم خدمت شما و سپاس همیشگی. خواهش میکنم.
چه فیلم درخشانی هست "بیتا - ۱۳۵۱". من راستش از سینمای قبل از ۵۷،
یکی این فیلم را میپسندم، برخی از فیلمهای "بهروز. و."، ...
همچنین "سرایدار - ۱۳۵۵" که شاید، بهترین فیلم با مضمون اجتماعی
و فلسفه ی واقع گریانه ی زندگی هست در سینمای قدیم،
و همچنین "در امتداد شب - ۱۳۵۶"، "بلوچ - ۱۳۵۱"
و شاید دو - سه مورد دیگر، که اکنون حضور ذهن ندارم.
سلامت باشید.
---------------------------------------
یاران گرامی، چند روز پیش گفتگوی نوستالژیکی ایجاد شد در مورد ماشینهای پدالی
در دوران کودکی. چند عکس تقدیم میشود که مربوط به دهههای ۷۰ و ۸۰ میلادی هستند،
و نوستالژی دوران کودکی روس زبانان میباشند که برای ما نیز خاطره ای مشترک هستند:
.
.
.
سرانجام پس از نود و بوقی!، ۳۰ نانیه ی قابل توجه که غذای روح یادمانه سرشتمان هست،
از برنامه ی! یادگاری پخش شد. باز جای شکرش باقیست که همین نیم دقیقه را پخش کردند.
این برنامه، در کنار جعبه میوه ی فیلمهای تکراری خود، حتی دست به دامن "طبیعت بیجان - ۱۳۵۴"
و "یک حبه قند - ۱۳۸۹" نیز شده است!. من واقعا نمیدانم چه راز و رمزی در کار است،
که تمام این برنامههای نوستالژی در این چند سال، وقتی بیاد "مثل آباد" میافتند،
همه شان یک صدا، تنها سکانسی از قسمت "الم الم (رضا ژیان خیاط بود)" را نشان میدهند!.
تیتراژ "اخبار ورزشی" در دهه ی فقید شصت - پخش از "یادگاری":
http://s4.picofile.com/file/8101836268/Titraje_Akhbare_Varzeshi_Dahe_60.rar.html
پی نوشت:
یاران گرامی، آن مجری اخبار ورزشی کانال دو (؟)
در دهه ی شصت را بیاد دارید که شبیه به برزیلیها بود (برنزه بود)،
و تا اوایل هفتاد نیز در بخش خبری اجرا داشت؟
جالب اینجاست که ایشان را هم در همان دوران،
یکروز وقتی پشت فرمان ماشین بود در همان محله ی ضرابخانه تهران دیدم.
کلن دیگرانی هم در آن محله بودند یا گذر میکردند و من میدیدمشان، همچون "مهدی فخیم زاده"،
"هرمز هدایت و همسرشان خانم پورمختار" که در یک کوچه همسایه بودیم،
"اصغر سمسازاده" که بالاتر یعنی سمت قلهک خانه اش بود و ....
گمان کنم که آنها نیز من کوچک "۵۹" را دیده اند و به همان نسبت هم اکنون در فرومهای دیگر،
درباره ی این اتفاق و توفیق تاریخی!، متقابلن مینویسند و یاد میکنند (لبخند).
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
ممنونم از شما، جناب 59 و امیلیانو
من تصور می کنم با اینکه هرکدام از اعضای این فروم ممکن است برای مدتی مرخصی بروند و نباشند، اما همیشه یک نفر باید باشد که چراغ اینجا را روشن نگه دارد. حتی در همین حد که هفته ای یک بار سری بزند، بخش های مختلف مثل رستوران و آسایشگاه و وزارت امنیت و بایگانی را وارسی کند، جلوی در را آب بپاشد و لامپی اگر سوخته عوض کند... مخصوصا بخش آرشیو و بایگانی اینجا که ده بار بیشتر از آرشیو صدا و سیما نیاز به مراقبت دارد، مبادا کسی دستبرد بزند...
ممنونم از شما جناب 59 به خاطر تصاویر خاطره ساز ماشین های پدالی که هیچ وقت نداشتم و یادآوری اسم آقای حمید منوچهری و و مهدی کاشانیان
این تصویر را از نوشته خودتان اینجا می گذارم که هردونفر در عکس حضور دارند:
فایل صوتی مصاحبه با مهدی کاشانیان بسیار جالب بود. همینطور تیتراژ اخبار ورزشی.
من از مجری های قدیمی اخبار ورزشی این آقا یادم هست که می دانید، مدتی نماینده مجلس بودند (علیرضا دهقان)
این فرد را هم بارها تو غذاخوری محل کارم می دیدم که لباس های خیلی جیغ و شاد با رنگ های قرمز و بنفش و سرخابی می پوشید (محمود معصومی)
یک نکته در مورد غالب مجری هایی که معمولا می دیدم این بود که جثه و قد و چهره شان واقعی شان معمولا چندبار ریزنقش تر و کوتاه تر از چیزی بود که توی قاب تلویزیون می دیدیم یا تصور می کردیم. نمی دانم چرا ولی قاب تصویر دوربین در تلویزیون قابلیتی دارد که آدمها را معمولا درشت تر از چیزی که واقعا هستند نشان می دهد. ده ها مثال توی ذهنم هست از مجری های مختلف کودک و خبر و حتی بازیگرها که وقتی ابعاد واقعی شان را بیرون دیدم نسبتا تعجب کردم.
خانم رضایی (مجری کودک) را اولین بار بیست سال پیش تو جشن انتخاب کتاب سال سروش نوجوان دیدم و بسیار ریزنقش تر از چیزی بودند که تصور می کردم. خیلی ظریف و جمع و جور. از خانم خامنه ای هم همیشه تصور یک خانم قدبلند و چهارشانه داشتم که وقتی سال گذشته و سال قبلترش تو جشنواره دیدم ایشان را، تصویر ذهنیم تغییر کرد. البته خیلی قدکوتاه و ریز نبودند ولی چهره و قدشان هم به آن درشتی که توی قاب تلویزیون به نظرم می رسید نبود. رضاحسین زاده هم از مجری های قدیمی خبر سراسری هستن که تصویرشون قدبلند و چهارشانه به نظر می رسد ولی در واقع چنین نیست. خانم رنا ابراهیم، مجری سابق سبکه آی فیلم هم از نزدیک خیلی ریزنقش و جمع و جورتر از تصویرشان جلوی دوربین هستن و اگر کفش های پاشنه بلند را هم حذف کنیم قدشان چندسانتی پایین تر می آید. مجید قناد را یک بار روی پل گیشا دیدم که به سرعت می دوید. مسافت زیادی دنبالش دویدم و وسط خیابان توانستم فقط چند کلمه به خاطر کارهای خوبی که در کودکی ازش دیده بودم تشکر کنم. خیلی خوشحال شد. از نزدیک و بدون گریم، چهره شان شکسته تر از چیزی به نظرم رسید که جلوی دوربین می دیدم و گذر زمان را می شد در چهره اش دید. البته موضوع قد و جثه و چهره ی افراد اهمیتی ندارد. فقط از این نظر که هرکدام از ما ممکن است تصویری ذهنی از چهره های آشنای تلویزیونمان داشته باشیم این چندخط را نوشتم.
تنها استثنای این موضوع، خانم شیده معاونی مجری قدیمی برنامه کودک بود. ماشالله همونطور قدبلند که جلوی دوربین به نظر می رسید...
امیدوارم همه شان تندرست و سلامت باشند.
...
ممنونم به خاطر اطلاع رسانی در مورد منطقه ی سکونت آزاده پورمختار و هرمز هدایت. راستش همون موقع که نوشتید همسایه پدربزرگتان بودند خواستم بپرسم کدوم محله و رویم نشد!
...
دوستان گرامی. پروفایل قبلی من در این فروم (هایدی) به دلیل نامعلومی غیرقابل ورود شده و پس وردش عمل نمی کند. پس ورد ای میل مرتبط با آن را هم خیلی وقت است فراموش کرده ام. این پروفایلی دوم هایدی را یکی دوهفته ای هست استفاده می کنم و با آن یکی فرق می کند. البته اهمیتی ندارد فقط خواستم یادآوری کنم که هردوتا پروفایل هایدی مال یک نفر است نه دو نفر جدا.
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/u1389
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/u2104
من تصور می کنم با اینکه هرکدام از اعضای این فروم ممکن است برای مدتی مرخصی بروند و نباشند، اما همیشه یک نفر باید باشد که چراغ اینجا را روشن نگه دارد. حتی در همین حد که هفته ای یک بار سری بزند، بخش های مختلف مثل رستوران و آسایشگاه و وزارت امنیت و بایگانی را وارسی کند، جلوی در را آب بپاشد و لامپی اگر سوخته عوض کند... مخصوصا بخش آرشیو و بایگانی اینجا که ده بار بیشتر از آرشیو صدا و سیما نیاز به مراقبت دارد، مبادا کسی دستبرد بزند...
ممنونم از شما جناب 59 به خاطر تصاویر خاطره ساز ماشین های پدالی که هیچ وقت نداشتم و یادآوری اسم آقای حمید منوچهری و و مهدی کاشانیان
این تصویر را از نوشته خودتان اینجا می گذارم که هردونفر در عکس حضور دارند:
فایل صوتی مصاحبه با مهدی کاشانیان بسیار جالب بود. همینطور تیتراژ اخبار ورزشی.
من از مجری های قدیمی اخبار ورزشی این آقا یادم هست که می دانید، مدتی نماینده مجلس بودند (علیرضا دهقان)
این فرد را هم بارها تو غذاخوری محل کارم می دیدم که لباس های خیلی جیغ و شاد با رنگ های قرمز و بنفش و سرخابی می پوشید (محمود معصومی)
یک نکته در مورد غالب مجری هایی که معمولا می دیدم این بود که جثه و قد و چهره شان واقعی شان معمولا چندبار ریزنقش تر و کوتاه تر از چیزی بود که توی قاب تلویزیون می دیدیم یا تصور می کردیم. نمی دانم چرا ولی قاب تصویر دوربین در تلویزیون قابلیتی دارد که آدمها را معمولا درشت تر از چیزی که واقعا هستند نشان می دهد. ده ها مثال توی ذهنم هست از مجری های مختلف کودک و خبر و حتی بازیگرها که وقتی ابعاد واقعی شان را بیرون دیدم نسبتا تعجب کردم.
خانم رضایی (مجری کودک) را اولین بار بیست سال پیش تو جشن انتخاب کتاب سال سروش نوجوان دیدم و بسیار ریزنقش تر از چیزی بودند که تصور می کردم. خیلی ظریف و جمع و جور. از خانم خامنه ای هم همیشه تصور یک خانم قدبلند و چهارشانه داشتم که وقتی سال گذشته و سال قبلترش تو جشنواره دیدم ایشان را، تصویر ذهنیم تغییر کرد. البته خیلی قدکوتاه و ریز نبودند ولی چهره و قدشان هم به آن درشتی که توی قاب تلویزیون به نظرم می رسید نبود. رضاحسین زاده هم از مجری های قدیمی خبر سراسری هستن که تصویرشون قدبلند و چهارشانه به نظر می رسد ولی در واقع چنین نیست. خانم رنا ابراهیم، مجری سابق سبکه آی فیلم هم از نزدیک خیلی ریزنقش و جمع و جورتر از تصویرشان جلوی دوربین هستن و اگر کفش های پاشنه بلند را هم حذف کنیم قدشان چندسانتی پایین تر می آید. مجید قناد را یک بار روی پل گیشا دیدم که به سرعت می دوید. مسافت زیادی دنبالش دویدم و وسط خیابان توانستم فقط چند کلمه به خاطر کارهای خوبی که در کودکی ازش دیده بودم تشکر کنم. خیلی خوشحال شد. از نزدیک و بدون گریم، چهره شان شکسته تر از چیزی به نظرم رسید که جلوی دوربین می دیدم و گذر زمان را می شد در چهره اش دید. البته موضوع قد و جثه و چهره ی افراد اهمیتی ندارد. فقط از این نظر که هرکدام از ما ممکن است تصویری ذهنی از چهره های آشنای تلویزیونمان داشته باشیم این چندخط را نوشتم.
تنها استثنای این موضوع، خانم شیده معاونی مجری قدیمی برنامه کودک بود. ماشالله همونطور قدبلند که جلوی دوربین به نظر می رسید...
امیدوارم همه شان تندرست و سلامت باشند.
...
ممنونم به خاطر اطلاع رسانی در مورد منطقه ی سکونت آزاده پورمختار و هرمز هدایت. راستش همون موقع که نوشتید همسایه پدربزرگتان بودند خواستم بپرسم کدوم محله و رویم نشد!
...
دوستان گرامی. پروفایل قبلی من در این فروم (هایدی) به دلیل نامعلومی غیرقابل ورود شده و پس وردش عمل نمی کند. پس ورد ای میل مرتبط با آن را هم خیلی وقت است فراموش کرده ام. این پروفایلی دوم هایدی را یکی دوهفته ای هست استفاده می کنم و با آن یکی فرق می کند. البته اهمیتی ندارد فقط خواستم یادآوری کنم که هردوتا پروفایل هایدی مال یک نفر است نه دو نفر جدا.
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/u1389
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/u2104
Heidii- تعداد پستها : 102
Join date : 2013-02-02
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
خواهش میکنم خانم هایدی. درست میفرمایید، ...
خرسند هستم که عکس ماشینها و موارد مطرح شده مورد توجه قرار گرفته اند.
آن جناب مجری اخبار ورزشی که پرسش من هست، در همان دهه ی شصت و نهایتن تا نیمه ی هفتاد،
در کانال دو بودند. اتفاقن بسیار هم حرفهای اخبار ورزشی را اجرا میکردند و تن صدا و چهرشان ویژه ی این کار بود.
من هر وقت ایشان را میدیدم در تلویزیون، بخاطر برنزه بودن و سبک صورتشان، گمان میکردم که همین الان
از پیست اسکی دیزین برگشته اند!. مجری دومی که عکسشان را قرار دادید را، اتفاقن من نیز در انتهای دهه ی هفتاد،
روزی در خیابان انقلاب دیدمشان، اپتدای کارشان بود آنزمان. یک عینک جانانه ی آفتابی زده بودند که شناخته نشوند.
در نت، عکسی هست از ایشان که من نخواستم شیطنت کنم و اینجا قرار بدهم، عکس اجرای خبر هست،
اما لباسشان واقعن همانگونه که فرمودید، فیلم "جیغ" را در جیب کوچک خودش میگذارد و حالتی کمدی نیز دارد.
البته صدا و اجرایشان خوب و حرفه ای میباشد. (آن عکس ظاهرن، خوشبختانه پاک شده است از نت).
به نکته ی بسیار جالبی اشاره فرمودید. دلیلش را بهتر میدانید شما و دیگر همکاران که همان،
لنز دوربین فیلمبرداری که ویژه ی کادرهای مدیوم شات و کلوز آپ هست میباشد و مورد فیلمبرداری شده را،
حجیم تر و بزرگتر از دیدگاه چشم واقعی ما انسانها نشان میدهد. در ضمن آقای هدایت و همسرشان،
در کوچه ای بودند و شاید باشند هنوز، که ۱۳ سال منزل پدری من آنجا بود. در یکی از نگارستانها در خیابان پاسداران،
که اپتدایش قنادی گلایل بود، که امسال دیدم آن قنادی قدیمی و نوستالژیک نیز، به خاطرات پیوسته... لباس فروشی شده بود،
آنهم مدل لباس هایی از فیلمهای جیمز باند....
زنده یاد رضا صفدری، همسایه ی روبرویی پدربزرگم بودند آنزمان در خیابان زمرد، ....
آن خانه ها، همه جایشان را دیگر به ساختمانهای بلند داده اند. رضا صفدری،
شاید آخرین فرد بود در خانواده اش که رفت ... تا قبل از او، همه شان فوت شده بودند....
--------------------------
پی نوشت ۱:
"ناصر خویشتن دار" که سالهاست در دوبله فعالیت میکنند،
در دوران پایانی شصت و اپتدای هفتاد، در یکی از دو کانال،
گوینده ی بخش عصرگاهی "اخبار شهرستانها" بودند.
پی نوشت ۲:
"مهران دوستی" را، اگر اسمش را ندانیم،
اگر چهره اش را نشناسیم، اما صدای بی نظیرش را،
از سالهای شصت تا کنون، در رادیو شنیده ایم.
صدای او، بی شک یک پدیده است.
(کلیپ کوتاه با صدای مهران دوستی)
http://www.mehrandousti.ir/new/?p=176
.
.
.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
فیلم لنگرگاه - ۱۳۶۷
نویسنده و کارگردان: کیومرث پوراحمد
مدیر فیلمبرداری: فرهاد صبا
موسیقی: ناصر چشم آذر
بازیگران: جهانگیر الماسی، علیرضا خمسه، محمد برسوزیان،
مهوش افشارپناه، زنده یاد اسماعیل داورفر، فرهاد حمیدی و ....
ژانر: اجتماعی
سال ساخت: ۱۳۶۷
فیلم کامل "لنگرگاه - ۱۳۶۷" در یک فایل فشرده:
http://elmond.persiangig.com/Langargah-1367.rar
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الأحد ديسمبر 01, 2013 11:13 am ، و در مجموع 2 بار ويرايش شده است.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
پیشگفتار:
سپاس ویژه داریم خدمت کانال دو، که فیلمهای شصتی و اوایل هفتادی را،
با کیفیت تصویری خاطره انگیز آنها، یعنی بدون خراب کردن کیفیت نوستالژی هایمان، پخش مینماید.
--------------------------------------------
فیلم جنگ نفتکشها - ۱۳۷۲
نویسنده و کارگردان: محمد بزرگ نیا
مدیر فیلمبرداری: تورج منصوری، حسن قلی زاده
موسیقی: زنده یاد استاد بابک بیات
سرپرست گویندگان: استاد خسرو خسروشاهی
بازیگران: مجید مظفری، عزت اله انتظامی، جمشید جهان زاده، فاطمه گودرزی،
زنده یاد فیروز بهجت محمدی، ژاله علو، حسن دادشکر، صادق هاتفی و ....
ساخت آنونس: ایرج گل افشان
ژانر: جنگی
سال ساخت: ۱۳۷۲
بازیهای خوب از هنرپیشگانی که سرشان به تنشان میارزید ...
ساختار استوار سینمایی که نام هفتمین هنر برازنده اش بود ...
دوبله ی دقیق و منسجم، با صداهایی که استاد این حرفه بودند ...
یاد باد آن سینما، یاد باد ...
فیلم کامل "جنگ نفتکشها - ۱۳۷۲" در یک فایل فشرده:
http://elmond.persiangig.com/Jange%20NaftKesh.Ha-1372.rar
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
------------------------------
پی نوشت:
امیر جان، چه خوب که نوشتید این اتفاق تاریخی را در بخش "آموزش ...".
من هم امروز وقتی فایلهای شما را میگرفتم، با تغییر سرعت مواجه شدم،
اول فکر کردم که خیال پردازی همیشگیام است و توجهی نکردم. اما اکنون متوجه اصل ماجرا شدم.
... "دست پیکو فایل درد نکند" و خوشحال باشد، که ما ایرانی هستیم و میتوانیم این جمله ی دلسوزانه
و محترمانه را به آدرس ایشان بگوییم، چرا که اگر زبان دیگری داشتیم، بخاطر نبود چنین زبانزدی،
در گفتنش، ناتوان می شدیم و به همان نسبت، پیکو ی گرامی نیز، بی بهره میماند از شنیدنش!.
.
.
.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
پیشگفتار:
امیر جان بسیار ممنون هستم از دیدگاه مهر شما و اینکه،
انجام وظیفه ی کوچک من، سبب خرسندی میگردد.
از شما نیز برای به اشتراک قرار دادن پوسترها، همانند همیشه سپاسگزاریم.
-------------------------------------------------------
بهار در پاییز - ۱۳۶۶
کارگردان: مهدی فخیم زاده
نویسندگان: ایرج رضایی، مهدی فخیم زاده
مدیر فیلمبرداری: علی اکبر مزینانی
موسیقی: حسن زندباف
سرپرست گویندگان: استاد ایرج رضایی
بازیگران: زنده یاد هادی اسلامی، جعفر والی، مهدی فخیم زاده، پرویز پورحسینی،
مصطفی طاری، فردوس کاویانی، خسرو امیرصادقی، محبوبه بیات، ثریا حکمت، ....
پوراندخت مهیمن، شیرین گلکار، ملیحه نیکجومند، سامی تحصنی و ...
ساخت آنونس: کامران قدکچیان، مهدی رجاییان
ژانر: اجتماعی
سال ساخت: ۱۳۶۶
فیلم کامل "بهار در پاییز - ۱۳۶۶" در یک فایل:
http://elmond.persiangig.com/Barahr%20Dar%20Payiz-1366.mp4/download
پی نوشت:
یکی از ابتکارات تلویزیون در دهه ی شصت و اوایل هفتاد این بود که گاه و بیگاه،
اتاق فرمان کانال یک یا دو را نشان میداد و بگفته ای دیگر، بیننده را با اسرار
صدا و سیما آشنا میساخت. آنروزها، نه ماهواره ای بود که شبکههای خارجی را ببینیم،
و نه هنوز اینترنت اختراع! شده بود، هر چه داشتیم، از امواج فرستاده شده توسط دو کانال،
به آنتن پشت بام میرسید و سپس، رنگ خاکستری جعبه ی جادویی، با مداد رنگی برنامه ها،
آراسته میگردید و جانی تازه، به چشمان مخاطب بخشیده میشد.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الأحد يناير 05, 2014 3:42 pm ، و در مجموع 2 بار ويرايش شده است.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
ملودی و سرنوشت کاج ها
یاران گرامی، راستش را بخواهید، از زمانی که فیلم "برف روی کاج ها" و موسیقی خوبش را دیدم و شنیدم،
موسیقی بسیار دلنشینی از متن یکی از فیلمهای خوب و مشهور قدیمی روسی در ذهنم بازنوازی گشت.
.
.
.
http://en.wikipedia.org/wiki/Eldar_Ryazanov
"الدار ریازانف (Эльдар Рязанов)"، نامی آشنا و باسابقه در سینمای روس میباشد،
که در طی سالهای ۱۹۵۳ تا ۲۰۱۰ میلادی، تعداد ۴۰ فیلم را در مقام کارگردان و فیلمنامه نویس خلق کرده است.
ایشان زاده ی ۱۹۲۷ در شهر "سامارا - روسیه" هستند. آقای ریازانف، فیلمساز مؤلف و هنایش گذاریست،
که در ساخته هایش، با نگاه هنرمندانه ی خویش به زندگی اجتماعی و المانهای روزمره ی آن،
لحظههای خاطره انگیزی را برای مخاطب عام و خاص میآفریند و مجموعه ی فیلمهای او،
اکنون به نوستالژی مردم در کشورهای روسی زبان تبدیل گشته است. برای من به شخصه،
که افتخار آشنایی با سینمای ایشان را برای اولین بار نزدیک بر ۱۱ سال پیش داشتم، فیلم:
"یک ملودی فراموش شده برای فلوت - ۱۹۸۷(Забытая мелодия для флейты)"،
که از ساختههای ایشان میباشد، بهترین و هنایش گذارترین فیلم روسی در تاریخ سینمای درخشان شوروی بوده و هست.
http://en.wikipedia.org/wiki/Leonid_Filatov
http://en.wikipedia.org/wiki/Andrey_Petrov
به سکانسی از این فیلم (۱ فایل تصویری)، که نشانگر حالات روحی پرسوناژ نقش اول -
بازیگر افسانهای سینمای شوروی "لئانید فیلاتاو (۱۹۴۶-۲۰۰۳)"، در شرایط بین مرگ و زندگی
و قرار گرفتنش در جایی که محل عبور برای رفتن از زندگی هست و پدر و مادر مرحومش را میبیند،
همراه با موسیقی متن این فیلم (۲ فایل صوتی)، که ساخته ی آهنگساز بزرگ،
"آندره پترف (۱۹۳۰-۲۰۰۶)" میباشد، توجه نمائید.
دو موسیقی جادویی (پیکو فایل)، و یک سکانس برتر (پرشین گیگ)، از فیلم "یک ملودی فراموش شده برای فلوت - ۱۹۸۷":
(کارگردان: الدار ریازانف / آهنگساز: آندره پترف / بازیگر نقش اول: لئانید فیلاتاو)
http://s5.picofile.com/file/8102700776/Y_M_F_S_B_F_Muzik_1987.rar.html
(سکانس درخشانی که گفته شد، از دقیقه ی ۰۲:۳۶ در فایل تصویری زیر آغاز میگردد)
http://elmond.persiangig.com/Y.M.F.S.B.F.%20(Sekans)%20-%201987.wmv/download
و اما در ۳۱ دسامبر سال ۱۹۷۵، یعنی درست در شب سال نوی میلادی، فیلم تلویزیونی دو قسمتی،
با نام "ریشخند سرنوشت، یا، ساعت آب گرم!"، ساخته ی جناب ریازانف در تمام کانالهای شوروی آنزمان
برای اولین بار پخش گردید که با استقبال کم نظیر مخاطب مواجه شد و همچنان نیز هم در طی این سالها،
در شب سال نو پخش میگردد و بگونه ی روشنی، نمادی از سال نو برای مردم روس زبان گشته است.
این فیلم، داستان دکتر ساده دلیست، که بنا به رسمی که با دوستان و رفقای خود دارد،
در ۳۱ دسامبر یعنی در روز آخر سال، به گرمابه میروند (هماند استخر و سونا) و انگار که،
خود را پاکیزه و آماده برای سال نو میسازند. در آنجا دمی هم به خمر زده و طبق عادت خود،
زیاده روی میکنند. یکی از دوستان ایشان، قرار هست که با هواپیمای نیمه شب (یعنی زمانی که سال دیگر نو میشود)،
از مسکو به لنینگراد -"سنکت پتربورگ" فعلی - برود. جمع سه نفری دوستان به فرودگاه رفته،
تا او را بدرقه نمایند، اما از آنجا که هوشیار نبودند، قهرمان داستان را، که از زیاده روی در نوشیدن،
در حالتی بین خواب و بیداری قرار دارد را بجای مسافر اصلی، به هواپیما میفرستند و میروند.
قهرمان داستان، پس از فرود هواپیما، به شهر وارد میشود و به تاکسی آدرس خانه ی خود را میدهد.
راننده هم درست او را به همان مقصد میرساند، با این تفاوت که چنین خیابان و خانه ای با همین مشخصات،
بجای آنکه در مسکو باشد در شهر لنینگراد نیز هست!. با ورود او به خانه ی اشتباهی
که از ریشخند سرنوشت! دربش نیز بخاطر اسباب کشی صاحب آن که دختر جوانیست قفل نبوده،
اتفاقات تازه و جالبی آغاز میگردد....
http://en.wikipedia.org/wiki/Mikael_Tariverdiev
موسیقی این فیلم، ساخته ی آهنگساز مشهور ارمنی تبار میباشد که در زمان شوروی،
در روسیه اقامت داشته و آفرینههای درخشانی را، همانند آهنگسازی که در بالا نام برده شد،
برای موسیقی و هنر روسی خلق کرده است. زمانی که فیلم "برف روی کاج ها" و بویژه،
موسیقی سکانس آخرش را شنیدم، بیاد موسیقی این فیلم افتادم. گمان میکنم که آهنگساز خوب "کارن همایونفر"
که او هم ارمنی تبار میباشد، این موسیقی را شنیده و شاید گرته برداری از آن در ساخته ی خود داشته که البته
درست و بجا میباشد و هیچ انتقادی در این صورت، به هنر آهنگسازی ایشان نیست و بدین معنا نمیباشد،
که ساخته ی او کم ارزش میگردد، بلکه نشان از هوش موسیقایی اش دارد. به هر حال هر چه بوده،
این موسیقیها برای من آشنا آمد، و سبب گردید تا این پست سرانجام تقدیم گردد چرا که،
از زمان آغاز بکار در فروم رویایی، قصد داشتم تا یاران همراه را، با این کارگردان،
بازیگر نام برده شده و همچنین دو آهنگسازی که معرفی گردیدند، آشنا نمایم.
دو موسیقی خیال انگیز از متن فیلم "ریشخند سرنوشت ... - ۱۹۷۵":
(کارگردان: الدار ریازانف / آهنگساز: میکاییل تاریوردییف)
http://s5.picofile.com/file/8102700850/R_S_Y_S_A_G_Muzik_1975.rar.html
.
.
.
برای مدتی شاید در خدمت نباشم.
شاد و سلامت باشید.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الأربعاء يناير 01, 2014 8:17 am ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
صفحه 20 از 40 • 1 ... 11 ... 19, 20, 21 ... 30 ... 40
مواضيع مماثلة
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
صفحه 20 از 40
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد