فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
+34
stalker
Milassyui
aghaghi
S@M
arman
alimontaz
Heidii
Mihakralj
volant
slevin(HAMID
keyvanmoeini
abnbat
SMAM
jasonbourne
پل کوچولو
ASDALIREZA105
erfan
ramin
edo
Clover
Heidi
sahra_7
Negin 2
Indiana Jones
mehrnaz_sadeghi86
Ishpateka
fazel1994
afsoon520
ahmad1300mo
Emiliano
kazvash
faridonline
babak
59
38 مشترك
صفحه 9 از 40
صفحه 9 از 40 • 1 ... 6 ... 8, 9, 10 ... 24 ... 40
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
دنی شیطونه - ١٩٩٣
"دنیس" پسربچه ی پنج ساله ایست که با شیطنت ها و بازیگوشی های خود،
آرامش را از اطرافیان ربوده است، بویژه از همسایه ی آرام خود آقای "ویلسون"،
که یکی از دوستداران پرورش گل و گیاه نیز میباشد. پدر و مادر دنیس که باید برای مدتی
به سفر و ماموریتهای کاری بروند، او را بناچار نزد همسایه و همسرش گذاشته و از شهر میروند.
از سویی دیگر در شهر کوچکی که آنها زندگی میکنند اعلام میشود که،
یک ولگرد سابقه دار و ژنده پوش به آنجا آمده و دست به دزدی از شهروندان میزند.
دنیس که در این مدت با خراب کاریهایش دیگر آقای ویلسون را خسته کرده،
اینبار مظنون به برداشتن جواهرات خانوادگی او میگردد و بدینسان رنجیده خاطر گشته
و تصمیم میگرد تا برود به هر کجا که چشمش افتاد که ناخواسته به چنگال آن دزد نابکار میافتد.
سرانجام دنیس با شیطنت هایش، دزد نگون بخت را از پای درمیاورد و او را تحویل پلیس میدهد
و همچنین سبب میگردد تا پولها و جواهراتی که دزدیده شده بود نیز به مردم شهرش بازگردد.
----------------------
فیلم سینمایی "دنی شیطونه" با نام اوریجینال "Dennis the Menace" - محصول کشور آمریکا،
در سال ١٩٩٣ بکارگردانی "نیک کاسل" در ژانر کمدی ویژه ی کودکان ساخته شده است.
در ایران تا آنجا که من بیاد دارم هیچگاه در تلویزیون پخش نشد ولی نسخه ی ویدیویی آن
با زبان اصلی توسط "فیلمی ها!" با نام "دنی شیطونه"، در نیمه ی دهه ی هفتاد خورشیدی،
پخش شده بود و دست بدست میگشت. این فیلم محصول دوره ی موفقی از سینمای هالیوود میباشد
که در آن فیلمهای گوناگونی در ژانر "فانتزی - کودکان" توسط کارگردانان مختلف ساخته میشدند
و رضایت مخاطبان در همه ی گروه های سنی را از هر جهت تامین میساختند.
.
.
.
برای انتخاب بازیگر نقش "دنیس"، از نزدیک بر ٢٠ هزار پسر بچه تست گرفته میشود،
و زمانی که نامزدهای ایفای این نقش به ١٠ نفر میرسند، آنها در جلساتی مشترک،
همراه با بازیگر نقش ویلسون (همسایه) : "والتر ماتااو - (٢٠٠٠-١٩٢٠)"،
برای تست نهایی شرکت میکنند و با توجه به دیدگاه و مشورت های او به کارگردان،
سرانجام از میان آنها، "میسون گمبل" که در آن زمان ٧ سال داشت،
برای ایفای نقش "دنیس پنج ساله" انتخاب میگردد.
----------------------
دوستان گرامی را دعوت به دیدن گزیده ای از فیلم "دنی شیطونه"
در یک فایل تصویری ١٦ دقیقه ای مینمایم که شاید برای شما هم خاطره انگیز باشد.
گزیده ی فیلم " دنی شیطونه (Dennis the Menace) - ١٩٩٣ ":
http://elmond.persiangig.com/Dany%20Sheytune-1993.rar
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. "59" عزیز، در مورد اعصاب خورد بودن همگی از این کارهای صدا و سیما قبلاً هم بحث شده و مطمئنم شما خاطرتون بوده؛ اما، این نوشته های شما همه ی اونا رو تکمیل کرد. اگه خاطرت باشه، بنده "ماجراهای سندباد" و "پرتقال کوکی"و مثال زدم. بعد از دیدن "سربداران" اعصابم خورد شد و حالا هم به قول شما از "پاییز صحرا".
2. دقیقاً در مورد انیمیشن سازی هم به نظر من یه همچین برنامه ای برقراره. خودشون رو می کشن که با سنگین ترین نرم افزارا انیمیشنی تولید کنن؛ که، حتا برای مثال برای موهای کاراکتر نرم افزار ساخته شه؛ اما، هنوز هم تام و جری دوبعدی و ساده؛ اما، با فیلمنامه و پرداخت قوی حرف اولو می زنه.
هنوز هم دیدن 10 دقیقه ی "پسر شجاع" رو همه ی نسل ما به صد تا "عصر یخبندان" با اون دوبله های درپیتی ترجیح می دیم.
ببخشید که درد و دل های تکراری نوشتم و چیزی برای عرضه نداشتم.
3. ضمناً هم از شما، هم از "افشین" عزیز و هم از "اسمم" خان؛ که، مدتیه عجیب کم کار شده، بابت اون فایل "دکتر مسعود اوحدی" و خانوم "نوشابه امیری" بی نهایت ممنونم. من تا به حال مصاحبه ی خانوم امیری رو ندیده بودم و صدای واقعی و اطلاعات بالای ایشون رو نشنیده بودم و خیلی خیلی لذت بردم. از همه تون متشکرم، دوستای عزیزم.
2. دقیقاً در مورد انیمیشن سازی هم به نظر من یه همچین برنامه ای برقراره. خودشون رو می کشن که با سنگین ترین نرم افزارا انیمیشنی تولید کنن؛ که، حتا برای مثال برای موهای کاراکتر نرم افزار ساخته شه؛ اما، هنوز هم تام و جری دوبعدی و ساده؛ اما، با فیلمنامه و پرداخت قوی حرف اولو می زنه.
هنوز هم دیدن 10 دقیقه ی "پسر شجاع" رو همه ی نسل ما به صد تا "عصر یخبندان" با اون دوبله های درپیتی ترجیح می دیم.
ببخشید که درد و دل های تکراری نوشتم و چیزی برای عرضه نداشتم.
3. ضمناً هم از شما، هم از "افشین" عزیز و هم از "اسمم" خان؛ که، مدتیه عجیب کم کار شده، بابت اون فایل "دکتر مسعود اوحدی" و خانوم "نوشابه امیری" بی نهایت ممنونم. من تا به حال مصاحبه ی خانوم امیری رو ندیده بودم و صدای واقعی و اطلاعات بالای ایشون رو نشنیده بودم و خیلی خیلی لذت بردم. از همه تون متشکرم، دوستای عزیزم.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
؟!
نمیدونم واسه پرسیدن این سوال تاپیک رو درست انتخاب کردم یا نه .
برنامه ای که فکر کنم حدود سالهای 1365 تا 1370 شبها پخش میشد . یه آقای رو چهار پایه مینشست و روی بوم نقاشی یه داستانی رو مرحله به مرحله نقاشی میکردو یه نفر هم راوی داستان بود . مهمترین و خاطره انگیزترین نکته اش موزیک سنتی ای بود که همراه نقاشی کشیدن پخش میشد. یه برنامه مشابه این رو توی دهه فجر برنامه کودک پخش میکرد ولی این شبها پخش میشد . اگه موزیکش یا قسمتی از ویدئوش رو کسی داره واقعا ازش ممنون میشم یا حتی اسمش رو.
keyvanmoeini- تعداد پستها : 3
Join date : 2013-06-09
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
keyvanmoeini نوشته است:
نمیدونم واسه پرسیدن این سوال تاپیک رو درست انتخاب کردم یا نه .
برنامه ای که فکر کنم حدود سالهای 1365 تا 1370 شبها پخش میشد . یه آقای رو چهار پایه مینشست و روی بوم نقاشی یه داستانی رو مرحله به مرحله نقاشی میکردو یه نفر هم راوی داستان بود . مهمترین و خاطره انگیزترین نکته اش موزیک سنتی ای بود که همراه نقاشی کشیدن پخش میشد. یه برنامه مشابه این رو توی دهه فجر برنامه کودک پخش میکرد ولی این شبها پخش میشد . اگه موزیکش یا قسمتی از ویدئوش رو کسی داره واقعا ازش ممنون میشم یا حتی اسمش رو.
با سلام
مرد کاریکاتوریست بهمن عبدی بود که وبسایتشون رو در زیر ملاحظه می کنید.
و موسیقی هم از ساخته های هنرمند ایرانی الاصل مقیم فرانسه آقای امین الله حسین بود.
ارادتمند
افشین
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
جناب افشین ، واقعا از شما سپاسگزارم
هر جی گشتم مطلبی برای این برنامه پیدا نکردم. کسی آرشیوی حتی خیلی کوتاه ازش نداره ؟
keyvanmoeini- تعداد پستها : 3
Join date : 2013-06-09
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
سلام و تشکر ویژه از همه دوستان که چراغ این فروم ارزشمند رو روشن نگه داشتند
تشکر از 59 عزیز.فیلم دی دی واقعا برای نسل ما نوستالژیکه.در نبود فیلمهای رنگارنگ هالیوودی نمایش چند گانه دی دی واقعا دلخوشی ما بود.مخصوصا دی دی و ارثیه فامیلی که ساعت 9 شب نشون داد.دی دی که رستوران داشت هم جالب بود.و این دی دی میتازد که عالی بود.
راستی دوستان سریال کمیسر ملدوان رو یادشونه؟چیزی ازش دارن؟
slevin(HAMID- تعداد پستها : 129
Join date : 2010-08-11
Age : 41
آدرس پستي : تهران
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
[rtl] فيلم هاي كميسر مولدوان از ساخته هاي سرژيو نيكولاييسكو كارگردان و بازيگر مي باشد .كه عمده شهرت خودش را مديون همين سري از فيلم هاست
با مشاهده كارنامه فيلم سازي ايشان ديده مي شود كه دقيقا پنجاه فيلم ساخته و در اكثر آنها به عنوان بازيگر هم حضور داشته است . در ايران تنها پنج فيلم از اين آثار نمايش داده شده است كه از ژانر گانگستري و جنگي بوده اند و البته من چون بسياري از فيلم هاي ديگرش را هم ديده ام مي توانم با قاطعيت بگويم كه فيلم هاي جذاب از نظر تماشاگر ايراني عمدتا همين فيلم هاي نمايش داده شده بوده و مابقي اكثرا فيلم هاي كسالت بار و كمتر مهيجي بوده است كه حتي با گريم و چهره متفاوت حضور داشته و فيلم هاي تاريخي و كمدي و نظير آن بوده است و چيز زيادي را از دست نداده ايم .در سال 1972 فيلم (با دست هاي تميز) را با حضور خودش كارگرداني كرد كه در اين فيلم با عنوان كميسر ميكلووان شناخته ميشد و به اتفاق يك كارآگاه ديگر به مبارزه با جنايتكاران مي پرداختند و در انتهاي اين فيلم او كشته مي شود .اين فيلم در سال 1368 در سينماها به نمايش در آمد . در سال 1973 قسمت دوم اين فيلم با عنوان آخرين گلوله ساخته شد كه در آن همكارش انتقام كشته شدن او را از جنايتكاران مي گيرد و خود نيكولاسكو چون در فيلم قبلي كشته شده بود در اين فيلم نقشي نداشت و فقط خيلي كوتاه در چند فلاش بك ديده ميشد . اين فيلم شايد به همين دليل در ايران نمايش داده نشد .
در سال 1975 فيلم معروف خود با عنوان كميسر متهم مي كند را با شخصيت كميسر مولدووان ساخت كه بسيار مورد استقبال قرار گرفت و در ايران هم در اوايل دهه شصت بارها در تلويزيون نمايش داده شد. در انتهاي اين فيلم كميسر مولدووان يك تنه در مصاف با دريايي از دشمنان قرار ميگيرد و گلوله باران مي شود و ميميرد. پنج سال بعد يعني در سال 1980 قسمت دوم اين فيلم با عنوان انتقام ساخته شد كه در ايران هم در سال 1365 در سينماها نمايش داده شد. در اين فيلم كاشف به عمل مي آيد كه صد ها گلوله اي كه در انتهاي فيلم اول به سوي او شليك شده بود همگي خطا رفته و فقط دو سه گلوله به جاهاي نه چندان مهم خورده كه كميسر با كمي استراحت مجددا همان كميسر زبل و دست به هفت تير ميشود تا در اين فيلم از خجالت بدخواهانش درآيد .در پايان اين فيلم پسر مولدوان در يك اتوبوس متصل به بمب زنداني ميشود و تلاش وي براي نجات او ناكام مي ماند . همچنين بعضي از دشمنان او همچنان زنده ميمانند و مرگ بعضي ديگر هم تنها در گفتگوها مشخص مي شود و پايان قاطعي را شاهد نيستيم تا راه براي ساختن قسمت سوم بسته نباشد . با اين همه قسمت سومي براي اين داستان هرگز ساخته نشد . در سال 1368 كه فيلم با دست هاي تميز در سينماها ي ايران نمايش داده شد چون در نمايش فيلم انتقام سينما ها به فروش خوبي مواجه شده بودند در تبليغات سردر سينماها به دروغ اين فيلم را قسمت دوم انتقام قلمداد كردند تا در آن روزگار كه خبري از اينترنت و ماهواره و ... نبود تماشاگر بيچاره را اغفال كنند و پولي به جيب بزنند ولي اين فيلم چون نسبتا ضعيف و كهنه بود و ربطي هم به فيلم هاي قبلي نداشت چندان مورد استقبال قرار نگرفت . فيلم بعدي با شخصيت مولدووان در سال 1981 تحت عنوان دوئل ساخته شد و در تلويزيون ايران هم در سال 61 نشان داده شده كه در اين فيلم مستقل كميسر با يك باند تبهكار كه بانك ميزدند مبارزه ميكرد . آخرين فيلم نمايش داده شده از او در ايران يك فيلم جنگي خسته كننده با نام آخرين يورش محصول 1985 است كه در سال 1368 در ايران نمايش داده شد كه در نقشي غير از مولدووان ظاهر ميشد و با عدم اقبال تماشاگران به اين دو فيلم اخير ديگر هيچ فيلمي از او در ايران دوبله نشد .پس از يك وقفه طولاني در سال 2008 نيكولاييسكو در سر پيري مجددا يك قسمت ديگر با عنوان Supravietuitorul ساخت. در اين فيلم مولدووان كه بسيار پير شده پس از سالها از زندان آزاد ميشود تا انتقامش را از كسي كه با توطئه چيني او را در جواني به زندان انداخته بگيرد و نقش جواني او را يك هنرپيشه ديگر ايفا ميكند و براي ما كه هميشه در اين سالها فيلم هاي جواني او را ديده ايم باعث ايجاد يك حالت خلا و تناقض توصيف ناپذير خواهد شد . اين فيلم كه هفتاد درصدش در يك كاباره ميگذرد و سرشار از صحنه هاي رقص و آواز است در ايران نمايش داده نشد زيرا پس از سانسور شايد ده دقيقه از فيلم باقي بماند...! سرژيو نيكولاييسكو كه در دهه نود به عالم سياست هم وارد شده و سناتور هم شده بود چندي پيش در سال 2013 در سن 83 سالگي درگذشت.
[/rtl]
با مشاهده كارنامه فيلم سازي ايشان ديده مي شود كه دقيقا پنجاه فيلم ساخته و در اكثر آنها به عنوان بازيگر هم حضور داشته است . در ايران تنها پنج فيلم از اين آثار نمايش داده شده است كه از ژانر گانگستري و جنگي بوده اند و البته من چون بسياري از فيلم هاي ديگرش را هم ديده ام مي توانم با قاطعيت بگويم كه فيلم هاي جذاب از نظر تماشاگر ايراني عمدتا همين فيلم هاي نمايش داده شده بوده و مابقي اكثرا فيلم هاي كسالت بار و كمتر مهيجي بوده است كه حتي با گريم و چهره متفاوت حضور داشته و فيلم هاي تاريخي و كمدي و نظير آن بوده است و چيز زيادي را از دست نداده ايم .در سال 1972 فيلم (با دست هاي تميز) را با حضور خودش كارگرداني كرد كه در اين فيلم با عنوان كميسر ميكلووان شناخته ميشد و به اتفاق يك كارآگاه ديگر به مبارزه با جنايتكاران مي پرداختند و در انتهاي اين فيلم او كشته مي شود .اين فيلم در سال 1368 در سينماها به نمايش در آمد . در سال 1973 قسمت دوم اين فيلم با عنوان آخرين گلوله ساخته شد كه در آن همكارش انتقام كشته شدن او را از جنايتكاران مي گيرد و خود نيكولاسكو چون در فيلم قبلي كشته شده بود در اين فيلم نقشي نداشت و فقط خيلي كوتاه در چند فلاش بك ديده ميشد . اين فيلم شايد به همين دليل در ايران نمايش داده نشد .
در سال 1975 فيلم معروف خود با عنوان كميسر متهم مي كند را با شخصيت كميسر مولدووان ساخت كه بسيار مورد استقبال قرار گرفت و در ايران هم در اوايل دهه شصت بارها در تلويزيون نمايش داده شد. در انتهاي اين فيلم كميسر مولدووان يك تنه در مصاف با دريايي از دشمنان قرار ميگيرد و گلوله باران مي شود و ميميرد. پنج سال بعد يعني در سال 1980 قسمت دوم اين فيلم با عنوان انتقام ساخته شد كه در ايران هم در سال 1365 در سينماها نمايش داده شد. در اين فيلم كاشف به عمل مي آيد كه صد ها گلوله اي كه در انتهاي فيلم اول به سوي او شليك شده بود همگي خطا رفته و فقط دو سه گلوله به جاهاي نه چندان مهم خورده كه كميسر با كمي استراحت مجددا همان كميسر زبل و دست به هفت تير ميشود تا در اين فيلم از خجالت بدخواهانش درآيد .در پايان اين فيلم پسر مولدوان در يك اتوبوس متصل به بمب زنداني ميشود و تلاش وي براي نجات او ناكام مي ماند . همچنين بعضي از دشمنان او همچنان زنده ميمانند و مرگ بعضي ديگر هم تنها در گفتگوها مشخص مي شود و پايان قاطعي را شاهد نيستيم تا راه براي ساختن قسمت سوم بسته نباشد . با اين همه قسمت سومي براي اين داستان هرگز ساخته نشد . در سال 1368 كه فيلم با دست هاي تميز در سينماها ي ايران نمايش داده شد چون در نمايش فيلم انتقام سينما ها به فروش خوبي مواجه شده بودند در تبليغات سردر سينماها به دروغ اين فيلم را قسمت دوم انتقام قلمداد كردند تا در آن روزگار كه خبري از اينترنت و ماهواره و ... نبود تماشاگر بيچاره را اغفال كنند و پولي به جيب بزنند ولي اين فيلم چون نسبتا ضعيف و كهنه بود و ربطي هم به فيلم هاي قبلي نداشت چندان مورد استقبال قرار نگرفت . فيلم بعدي با شخصيت مولدووان در سال 1981 تحت عنوان دوئل ساخته شد و در تلويزيون ايران هم در سال 61 نشان داده شده كه در اين فيلم مستقل كميسر با يك باند تبهكار كه بانك ميزدند مبارزه ميكرد . آخرين فيلم نمايش داده شده از او در ايران يك فيلم جنگي خسته كننده با نام آخرين يورش محصول 1985 است كه در سال 1368 در ايران نمايش داده شد كه در نقشي غير از مولدووان ظاهر ميشد و با عدم اقبال تماشاگران به اين دو فيلم اخير ديگر هيچ فيلمي از او در ايران دوبله نشد .پس از يك وقفه طولاني در سال 2008 نيكولاييسكو در سر پيري مجددا يك قسمت ديگر با عنوان Supravietuitorul ساخت. در اين فيلم مولدووان كه بسيار پير شده پس از سالها از زندان آزاد ميشود تا انتقامش را از كسي كه با توطئه چيني او را در جواني به زندان انداخته بگيرد و نقش جواني او را يك هنرپيشه ديگر ايفا ميكند و براي ما كه هميشه در اين سالها فيلم هاي جواني او را ديده ايم باعث ايجاد يك حالت خلا و تناقض توصيف ناپذير خواهد شد . اين فيلم كه هفتاد درصدش در يك كاباره ميگذرد و سرشار از صحنه هاي رقص و آواز است در ايران نمايش داده نشد زيرا پس از سانسور شايد ده دقيقه از فيلم باقي بماند...! سرژيو نيكولاييسكو كه در دهه نود به عالم سياست هم وارد شده و سناتور هم شده بود چندي پيش در سال 2013 در سن 83 سالگي درگذشت.
[/rtl]
ASDALIREZA105- تعداد پستها : 9
Join date : 2013-02-27
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
Emiliano نوشته است:1. "59" عزیز، در مورد اعصاب خورد بودن همگی از این کارهای صدا و سیما قبلاً هم بحث شده و مطمئنم شما خاطرتون بوده؛ اما، این نوشته های شما همه ی اونا رو تکمیل کرد. اگه خاطرت باشه، بنده "ماجراهای سندباد" و "پرتقال کوکی"و مثال زدم. بعد از دیدن "سربداران" اعصابم خورد شد و حالا هم به قول شما از "پاییز صحرا".
بله امیر جان، من همیشه در راستای گفتگوهای انجام شده ی شما و دیگر دوستان،
نکتههای کوچکی رو میافزایم و در اصل، از دیدگاه شما و دیگر یاران این فروم رویایی، درس میگیرم.
در مورد سریال "پاییز صحرا- ۱۳۶۴"، با آنکه باز هم تاکید میکنم بر تلاش بسیاری که برای
تجدید کیفیت دیداری آن انجام شده، اما شوربختانه این ویرایش رنگ، بیش از اندازه انجام شده،
درست همانند آنکه برای یک عکس، بجای یک بار، ۳ تا ۴ بار روتوش انجام بشه که در نتیجه،
ماهیت طبیعی عکس، جای خود رو به تصویرهای کارتونی همانند نسل تازه ی انیمیشنهای والت دیسنی
در دهه ی ۹۰ میلادی میدهد و چهره، بافت و خطهای خود را از دست داده و از حالت سه بعدی، به دو بعد تبدیل میگردد!.
سلامت باشی.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در السبت يونيو 22, 2013 5:17 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
slevin(HAMID نوشته است:سلام و تشکر ویژه از همه دوستان که چراغ این فروم ارزشمند رو روشن نگه داشتندتشکر از 59 عزیز.فیلم دی دی واقعا برای نسل ما نوستالژیکه.در نبود فیلمهای رنگارنگ هالیوودی نمایش چند گانه دی دی واقعا دلخوشی ما بود.
مخصوصا دی دی و ارثیه فامیلی که ساعت 9 شب نشون داد.دی دی که رستوران داشت هم جالب بود.و این دی دی میتازد که عالی بود.
حمید جان سپاسگزارم از لطف شما،
انجام وظیفه میکنم در این فروم رویایی و درس جواب میدم.
در ضمن، توسط یک انسان خوش ذوق، تمامی ۵ فیلم "دی دی"،
با دوبله فارسی آن و همان نسخهای که در اپتدای دهه ی هفتاد از کانال یک پخش میشد،
در آدرس مستقیم زیر، از فیلمهای ویدیویی ظبط شده از تلویزیون، تبدیل و قرار داده شده
که در همینجا سپاس خود را خدمت ایشان بیان میدارم.
http://s4.picofile.com/file/7814031505/678.rar.html
سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
پیشگفتار:
این فیلم خاطره انگیز و خوش ساخت، چند ماه پیش
توسط امیر جان ضبط و با تلاش ایشان در فروم رویایی قرار گرفت.
این نسخه ی آن نیز که توسط شبکه ی "آی فیلم" برای بار دوم پخش گردید،
اینبار با کیفیت بهتر، باز هم از سوی امیر گرامی تقدیم دوستان میگردد.
----------------------------------------
مردی كه زياد می دانست - ۱۳۶۳
کارگردان: یداله صمدی
فیلمنامه نویس: جمال امید، حسن هدایت
مدیر فیلمبرداری: مرتضی رستگار
موسیقی، تدوین و ساخت آنونس: حسین زندباف
سرپرست گویندگان: ناصر طهماسب
بازیگران: عنایت اله شفیعی، شیرین گلکار، مرتضی احمدی، جعفر والی،
محمد برسوزیان، اصغر زمانی، کیومرث ملک مطیعی، ملیحه نصیری، منوچهر حامدی
سال ساخت: ۱۳۶۳ / تاريخ اكران: اسفند ۱۳۶۳
محصول: گروه فیلمسازی تعاونی همراه
لوح زرین بهترین کارگردانی از سومین جشنواره فیلم فجر ۱۳۶۳
.
.
.
کادرهای خاطره سازی از شکل زندگی در دهه ی شصت،
که در این فیلم بیادگار مانده اند:
فیلم کامل "مردی كه زياد می دانست - ۱۳۶۳" در یک فایل فشرده:
http://www.4shared.com/rar/wovWnsoT/Mardi_Ke_Ziyad_Midanest-1363.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
سینما ۲۰۰۰
شهربازی واژه ایست برای شناساندن تعدادی از دستگاههای ویژه ی سواری،
و شکل های دیگری از سرگرمی های خودکار، که در جایگاه یاد شده کارگزاری گردیده اند
و مورد استفاده ی عموم مردم قرار میگیرند. در بسیاری موارد، یک پارک میتواند
با هدف سرگرم نمودن مردم و گروهای مختلف سنی، بشکلی ویژه طراحی و ساخته شود
و نام "پارک تفریحی" را در نزد همگان بخود واگذار نماید.
در بسیاری از شهرهای ایران نیز همانند سایر نقاط دیگر دنیا، شهرهای بازی
و پارک های تفریحی، تابستانها پذیرای همشهریان و مهمانان آمده از دیگر شهرها هستند
که اگر بشکل میانه بگوییم، سال ساخت برخی از آنها، به اپتدای دهه ی پنجاه برمیگردد.
برای نمونه، شهربازی واقع در بوستان یا پارک ملت شهر مشهد که در سال ۱۳۵۱
ساخته شده و چرخ و فلک آن با قطر ۸۰ متر، بزرگترین چرخ و فلک خاورمیانه
و سومین چرخ و فلک مرتفع در دنیا پس از چرخ و فلک توکیو و لندن میباشد.
شهربازی تهران نیز که در انتهای خیابان سئول و بزرگراه چمران قرار داشت،
سالیان شادی آفرین بسیاری را بخود دیده بود و روزگاری، یکی از بهترین
مراکز تفریحی در شهر تهران بشمار میامد. این شهربازی در سال ۱۳۸۵،
در طی گفتگوهای انجام شده بین شهرداری تهران و بنیاد شهید تعطیل شد
و تصمیم به تخریب آن گرفته شد.
تا قبل از آن، اولين لونا پارک تهران در سال ۱۳۴۰، با نام شهربازی "فان فان"،
در نزدیکی ميدان ونک ساخته شده بود كه بقايایش، هنوز در آن ميدان ديده ميشود.
چند سال بعد یعنی در میانه ی دهه ی چهل خورشیدی، يكي از سرمايه داران تهرانی
به نام رحيم علي خرم كه دستي در ساخت و ساز و پرورش مرغ و گوسفند داشت
به فكر افتاد تا بزرگترین لوناپارک ايران را در تهران بسازد. زميني در حدود هفتاد هكتار
در غرب تهران در نزدیکی جاده كرج برای اين كار در نظر گرفته شد و سرانجام،
پس از گذشت پنج - شش سال یعنی در اوايل دهه ی پنجاه خورشیدی،
اين مکان به بهره برداری رسيد و با نام پارک خرم "پارک ارم کنونی" گشایش یافت.
پی نوشت: پاراگراف آخر، برگرفته از مقاله ی "شهربازی از طهران تا تهران" میباشد
که توسط آقای " ايرج باباحاجی " نگاشته و در روزنامه ی " تهران امروز" بچاپ رسیده بود.
-------------------------------
یکی از بهترین لحظه های زندگی برای ما بچه ها در تابستانهای کودکی و نوجوانی،
گردش و تفریح در شهر بازی بود. نبودن امکانات دیجیتالی و ماهواره ای همچون کامپیوتر،
اینترنت، بازیهای رایانه ای و هچنین اندک بودن زمان پخش برنامه های کودک
و هر آنچه که امروز سبب میگردد تا بچه ها و بزرگسالان در ساعتهای آزاد،
خود را به هر بهانه پشت میز و یا جلوی تلویزیونها با میخ به زمین وصل کنند
و بشکلی بی تکاپو و خالی از حرکت تنها به یک صفحه خیره گردند،
در آن سالها پدید آورنده ی گذران زمان در فضاهایی بجز خانه و چهار دیواری بود.
پنجشنبه های زیادی را بیاد دارم که در سالهای پایانی دهه ی شصت
و دو - سه سال اپتدایی دهه ی هفتاد، همراه با پسر خاله ام و پدرهایمان،
به شهر بازی میرفتیم. بخاطر گرمی هوا و نبود فروش آبهای معدنی
و نوشیدنی های مختلف امروزی، همانند بسیاری از مردم با ابتکاری ساده و خانگی،
مقداری پخ در قمقمه های پلاستیکی بهمراه آبلیمو، کمی شکر و آب فراوان میریختیم
و بدینسان، مجهز و بدون ترس از تشنگی، به شهربازی میرفتیم و ساعتهای زیادی را
در صف های طولانی بامید رسیدن نوبت به ما و حس کردن هیجانی زودگذر،
می ایستادیم و آن انتظار را با شادی بجان میخریدیم.
در میان دستگاه ها و ماشینهای مختلف شهربازی، یک سالن بزرگ سرپوشیده،
بشکل نیمکره ای از جنس برزنت و یا چادری ضخیم قرار داشت که به رنگ سپید بود
و بر روی تابلوی آن، با دبیره ای درشت، واژه ی "سینما ۲۰۰۰" نوشته شد بود
و از اینرو بود که همیشه، صفی طولانی از مردم علاقمند در جلوی آن ایجاد میشد.
یکی از آن پنجشنبه ها بود که ما پس از گذر یک ساعت و اندی ایستادن در صف،
سرانجام بداخل این حباب غول پیکر راه پیدا کردیم. داخل این نیمکره ی بزرگ
که همانند سپهر پیمایی نشسته بر زمین جلوه مینمود، بر خلاف سالن معمولی سینما،
خالی از هر گونه صندلی و جایی برای نشستن بود و جایگاه ویژه ای نیز
برای پرده ی نمایش در نظر گرفته نشده بود.
مردم که ما هم جزیی از ایشان بودیم، همانند مور و ملخ در کنار هم ایستاده بودند
و به دیواره ی داخلی آنجا که همانند بیرونش سپید رنگ بود نگاه میکردند.
پس از گذشت چند ثانیه و پر شدن کامل سالن، در اپتدا آهنگی بلند بگوش رسید
و سپس فیلمی با کیفیتی قدیمی تر از آنچه که آنروزها در سینماها می دیدیم،
همانند جنس تصویری که دستگاه آپارات ۸ میلیمتری خانگی بر دیوار یا پرده دارد،
بر روی نیم بیشتری از تمام فضای ۳۶۰ درجه و سپید رنگ اطرافمان پخش شد.
فیلم نشان دهنده ی کادرهایی بود از اسکی بازی در کوه های پوشیده از برف،
پیست موتور سواری، قطار هوایی در شهربازی های پیشرفته و ... که تمامی آنها،
از نقطه ی نگاه آن شخصی فیلمبرداری شده بودند که خود سوار بر آن وسیله بود.
در اپتدا بخاطر نزدیک بودن سوژه های فیلم به چشم تماشاگران که ایستاده بودند
و بویژه ما بچه ها که بخاطر کوتاهی قد مجبور بودیم سرمان را کامل بالا نگه داریم،
این سینما که در آنروز نام ۱۰ سال پسین و آینده را همراه خود داشت،
کمی سرگیجه آور به نظر میرسید اما نکته ی مهم در این بود که کادرهای نزدیک،
و نقطه ی دید گستر ده ای که برای تماشاچی بوجود میامد، سبب میگشت تا او
خود را بجای قهرمان فیلمهای کوتاه ورزشی و تفریحی گوناگون ببیند و احساس کند
و با پروازی ناآشکار، بودن در دنیایی دیگر را تجربه نماید. درست همانند ما،
که هم اکنون به گذشته ها سرک میکشیم و چهره ی از یاد رفته شان را باز مینگریم.
-------------------------------
در تصویر سازی زیر،
از سه عکس مربوط به "شهربازی تهران" استفاده شده
که در این لینکها آدرس آنها قرار دارد:
http://www.panoramio.com/photo/8650867
http://www.trekearth.com/gallery/Middle_East/Iran/East/Tehran/Tehran/photo1341125.htm
http://www.dariushkabir.com/photoblog/2007/05/post_74.html
با سپاس فراوان از هنرمندانی که عکسهای خاطره انگیز را ثبت
و به اشتراک قرار دادند.
اگر شما هم با سینما ۲۰۰۰ و حال و هوایش خاطره دارید،
دعوت به تماشای فایل تصویری زیر میگردید که تنها کمی بیش از ۲ دقیقه
زمان دارد و با آنکه بتازگی ساخته شده است، اما بخاطر شیوه ی فیلمبرداری
و فضای ساختاری اش، همان تکه فیلمهای ۸ یا ۱۶ میلیمتری پخش شده
در سینما ۲۰۰۰ را یاد آور میگردد.
کیفیت تصویر آن با سیستم برتر " اچ دی" در پهنای کادر ۱۴۴۰ پردازش شده
و با فرمت " ام پی ۴ " و اندازه ای نزدیک به ۶۰ مگابایت خروجی گرفته شده است،
از اینرو با شفاف ترین تصویر ممکن، در کامپیوتر و همچنین دستگاه های دی وی دی،
قابل دیدن میباشد. تقدیم به شما گرامیان:
فایل تصویری " سینما ۲۰۰۰ "
http://elmond.persiangig.com/Sinama%202000.rar
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الجمعة يونيو 28, 2013 10:39 am ، و در مجموع 3 بار ويرايش شده است. (السبب : ویرایش تایپی)
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. شخصیت "پاگنده" رو با بازی "بود اسپنسر" که یادتونه؟
2. امروز یه کلیپ کوچولو از "پاگنده به آفریقا می رود" براتون تهیه کرده م؛ که، به شخصه باهاش کلی خاطره دارم و اولین بار خیلی خندیدم بهش.
یادمه با خواهرزاده م؛ که، متأسفانه دیگه در میون ما نیست، می دیدیمش و اون می گفت می بینی "پاگنده" هیچی نمی گه؛ اما، تو دوبله "مدقالچی" هر چی دلش خواسته، گفته!
اصلاً کیف دوبله های طنز اون موقع به همین بداهه گویی ها و چرت و پرتایی بود؛ که، پَرت می کردن، نه؟
(امیدوارم "اسمم" از این حرفم ناراحت نشه و باز نگه این چه حرفی بود، زدی. دی دو نقطه!)
چرا ما "شیپورچی" رو دوس داریم؟ چون هر چی دلش می خواست می گفت! اما بجا و نه بی مزه بازی و افراط می کرد و نه مثلاً شمالی و ترکی و لُری و آبودانی صحبت می کرد.
(قابل توجه "انجمن مثلاً گویندگان"!)
3. این هم کلیپی که بحثشو کردم:
http://s3.picofile.com/file/7819350963/Bigfoot.rar.html
4. دیالوگ عشق من:
"چه بزن بزن خوشگلی می کنه طرف و چه خوشگل می خورم بنده ی بی طرف!"
5. خوشحالم که باز هم می تونم از اینجا؛ بخاطر، عکس های بی نظیر "سینما 2000" و همچنین عکس هایی از "مردی که زیاد می دانست" (که به حق خوراک تاپیک "همشاگردی سلام"ن) از دوست عزیزمون، "59"، تشکر کنم.
باز هم عرض می کنم ممکنه مدتی در خدمتتون نباشم؛ اما، در اولین فرصت می رسم.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
امیر جان باز هم سپاسگزارم از لطف شما
و همچنین کلیپ خاطره انگیز از فیلم "پاگنده به آفریقا میرود"
و نکات درخور توجهی که مطرح کردید. دیگه نیازی به توضیح چند صد باره نیست که
من هم درست قبل از اینکه پست بالا رو قرار بدید، در زمینهای نوشته بودم
که کاملا در راستای نوشته شما هست و در پست زیر قرار خواهد گرفت.
سلامت باشید شما و دوستان گرامی.
---------------------------------
ستارگان شصت
در سینمای شصت که آفرینه هایش با چهار چوبهایی کاملن متفاوت
و بمراتب بسته تر از دو دهه ی قبلتر از آن، ساخته و پخش میگردیدند،
در موارد بسیاری، پرداختن به دانش و هنر "زیبایی شناسی"، رنگ جدی تری را،
نسبت به گذشته ی خود و حتی آینده ای که اکنون باشد، در ساختار فیلمها پدیدار میساخت
و مبانی این هنر، بالا رفتن ارزشهای نهفته در سینما و فیلمسازی را بارمغان میاوردند.
ورود و یا بکارگیری حرفه ای تر از چهره های مناسب در سینمای پس از پنجاه و هفت ایران که شاید،
شیوه ی بازیگریشان از پیچیدگی های آنچنانی و مرسومی که همیشه در میان بازیگران و بویژه اهالی تئاتر
از آن گفته میشود و از دیدگاه آنها مورد ارزیابی قرار میگیرد برخوردار نبود، اما به برکت ساختار مادرزادی چهره
و همچنین دانستن و چگونگی بکارگیری "زبان نگاه" در هنگام ایفای نقش، سبب رشد و گسترش اندیشگاه هنر هفتم را،
پدید آورد و تا کمی پس از دهه ی شصت نیز، استقامت خود را برای "بودن" بر اساس "زیبایی شناسی" یادسپاری نمود.
برای نمونه، در میان آقایان میتوان به: "مجید مظفری"، - "امین تارخ" و "علیرضا شجاع نوری" که بگمان من،
شیرین سخن شهرشان و غزل سرای بی همتای ایران و جهان - "حافظ" نیز، سیمایی شبیه به آمیخته ای از
چهره ی ایندو را باهم داشته است، و همچنین در میان بانوان به: "فریماه فرجامی"، "اکرم محمدی"
و ... اشاره داشت که برخلاف ستارگان در پس از دهه ی شصت و بویژه از آغاز هشتاد تاکنون،
جوانانی بودند که بر روی صورتهایشان، برق چاقوی جراحی و دیگر عملیات زیبایی! نیفتاده بود
و بگونه ای تبارمند، "نمایندگان خوش چهرگی" در سینما و تلویزیون در آن سالها گشتند.
بماند که ستارگان دو دهه ی اخیر سینما و تلویزیون ایران در بهترین حالت هم،
به گرد پای آنها در بازی و چهره نمیرسند و نخواهند رسید.
انگار که در سالهای دهه ی شصت،
نسیمی وزید و پس از زمانی،
برای همیشه بازایستاد.
......
----------------------------------------
آن سوی مه - ۱۳۶۴
.
.
.
فیلمنامه نویس: محمد بهشتی
http://fa.wikipedia.org/wiki/سید_محمد_بهشتی_شیرازی
http://www.sourehcinema.com/People/People.aspx?Id=138112240443
دوستان حتمن بهتر از من بیاد دارند که با اجرای ایشان،
یک برنامه ی تلویزیونی درباره ی تئاتر و سینما،
در نیمه ی نخست از دهه ی شصت، پنجشنبه شبها از کانال دو پخش میشد.
دکور برنامه هم، همانند روال ساده اما دلنشین آن سالها،
در فضایی با نورپردازی ملایم و پس زمینه ای تاریک کار شده بود
که مجری برنامه و اگر اشتباه نکنم مهمانی که به آنجا دعوت میشد،
در زیر نور پروژکتورها که تنها به ایشان و مبلمان صحنه نور بیشتری میافکند،
گفتگویی آرام و بدور از جنجال را، در زمینه ی اخبار هنرهای نمایشی برای بیننده بهمراه داشتند.
.
.
.
کارگردان: منوچهر عسگری نسب
مدیر فیلمبرداری: تورج منصوری
موسیقی: فریدون ناصری
سرپرست گویندگان: فریدون نصرتی
بازیگران: علیرضا شجاع نوری، ایرج طهماسب، سارا نجفی،
مهتاج نجومی، شيده رحمانی، محمدعلی نجفی، محمدتقی شريفی نوری، تورج مهرزادیان
سال ساخت: ۱۳۶۴ / تاريخ اكران: ۱۱ مهرماه ۱۳۶۶
محصول: گروه فیلمسازی تعاونی همراه
برنده لوح زرین بهترین نمونه فیلم (صمد تواضعی) - ششمین دوره ی جشنواره فیلم فجر
.
.
.
فیلم کامل "آن سوی مه - ۱۳۶۴" در یک فایل فشرده:
http://www.4shared.com/rar/v-u06jWN/AnSouye_Meh-1364.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
سلام دوستان
من چند ساله که دنبال فیلم همه چیز در پایان است می گردم/
داستان یه مردی که تمام افرادی رو که باهاشون مشکل داشت سر میز شام بعد از اینکه سم خوردند کشت و بعد از روشون یه اثر هنری رو خلق کرد
کسی میدونه چطور میتونم نسخه دوبله شده این فیلم رو تهیه کنم؟
من چند ساله که دنبال فیلم همه چیز در پایان است می گردم/
داستان یه مردی که تمام افرادی رو که باهاشون مشکل داشت سر میز شام بعد از اینکه سم خوردند کشت و بعد از روشون یه اثر هنری رو خلق کرد
کسی میدونه چطور میتونم نسخه دوبله شده این فیلم رو تهیه کنم؟
volant- تعداد پستها : 2
Join date : 2013-07-18
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
بعضي سايت هاي فروش فيلم هاي دوبله فيلم همه چيز در پايان است رو دارند و يك سايتي هست كه من آدرس و ليست فيلمهاش رو دارم كه اين فيلم رو به قيمت ده هزار تومن و با كيفيت منوسط براي فروش گذاشته و من چون نمي دونم نوشتن اسم اون سايت توي انجمن مناسب هست يا نه عنوان سايت رو ننوشتم ولي ميتونم از طريق ايميل كاملتر راهنمايي كنم
ASDALIREZA105- تعداد پستها : 9
Join date : 2013-02-27
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
خیلی ممنون از نظرتون. لطفا آدرس اینترنتی یا تلفنی چندتا جا رو بدید که بتونم پیداش کنم این فیلم رو. ادرس ایمیلم رو میتونم تو پیغام خصوصی بهتون بدم اینجا. لطفا چک کنید اینباکستون روASDALIREZA105 نوشته است:بعضي سايت هاي فروش فيلم هاي دوبله فيلم همه چيز در پايان است رو دارند و يك سايتي هست كه من آدرس و ليست فيلمهاش رو دارم كه اين فيلم رو به قيمت ده هزار تومن و با كيفيت منوسط براي فروش گذاشته و من چون نمي دونم نوشتن اسم اون سايت توي انجمن مناسب هست يا نه عنوان سايت رو ننوشتم ولي ميتونم از طريق ايميل كاملتر راهنمايي كنم
volant- تعداد پستها : 2
Join date : 2013-07-18
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:
پیشگفتار:
این فیلم خاطره انگیز و خوش ساخت، چند ماه پیش
توسط امیر جان ضبط و با تلاش ایشان در فروم رویایی قرار گرفت.
این نسخه ی آن نیز که توسط شبکه ی "آی فیلم" برای بار دوم پخش گردید،
اینبار با کیفیت بهتر، باز هم از سوی امیر گرامی تقدیم دوستان میگردد.
----------------------------------------
مردی كه زياد می دانست - ۱۳۶۳
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.[/b][/color][/size]
1. سلام بچه ها.
2. باز هم که اینجا ساکته!
3. دوست عزیزم، آقای "59"، نسبت به بنده لطف داشته ن و فیلمی رو که برای بار اخیر خودشون زحمت کپچر و آپلودشونو کشیده ن، به نام بنده اینجا گذاشته ن؛ اما، همه ش زحمت خودشونه.
تازه من شرمنده ی ایشون و سایر بچه ها هم بودم؛ که، سری پیش هر کاری می کردم "مردی که زیاد می دانست" رو درست و حسابی تبدیل کنم، باز از وسطاش صدا و تصویرش پس و پیش می شد.
بنده نسخه ی "59" عزیز رو دانلود نکرده م؛ اما، با توجه به دقت و ظرافتی؛ که، از ایشون سراغ دارم، مطمئنم این مشکل رو هم مرتفع کرده ن.
ممنون از ایشون.
4. همچنین باز هم از "59" عزیز ممنونم؛ بخاطر، مقاله ی "سینما 2000" و فایلی؛ که، زحمتشو کشیده بودن. واقعاً یادآور همون نوع فیلم ها بود و مطمئناً اگه همچین فیلمی رو تو "سینما 2000" و سرپا ببینیم، باز همون جور کج و راست می شیم. یادمه تو "پارک ملت مشهد" همیشه یه فیلم بود؛ که، آخرش به تصادف ختم می شد؛ یعنی، وسیله ای که ما سوارش بودیم (اگه اشتباه نکنم اسکیت) به سرعت می رفت به سمت یه کامیون و جیغ بود که هوا می رفت! و همین لحظه فیلم تموم می شد. من این فیلمشو سه مرتبه ی مختلف رفتم و هر بار باز همون لذت رو داشت.
گرچه، این روزها "سینما 3000" یا همون "سینمای 5 بعدی" هم اومده و می شینیم رو صندلی و همون حس رو داریم؛ اما، اون نیمکُره های بدون نیاز به عینک، یه چیز دیگه بود. یادش واقعاً بخیر و باز هم ممنونم از تو دوست خوبم؛ بخاطر، این یادآوری ناب و بی نظیر.
............................
5. و باز برای این که این سری دست خالی نباشم، سکانس های پایانی فیلم خاطره انگیز "قانون" (Shakti) رو واسه تون آوردم؛ که، امیدوارم خوشتون بیاد:
http://s4.picofile.com/file/7859212682/Shakti.flv.html
6. ینی من عاشق این بدمن فیلم، زنده یاد "آمریش پوری"، هستم. خیلی باحال بود.
7. موسیقی و ترانه ی آخر فیلم رو باز هم حذف کرده ن! انگار تو هر بار نسخه ی جدید، یه چیزی رو حذف نکنن، می میرن!
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
Emiliano نوشته است:
4. همچنین باز هم از "59" عزیز ممنونم؛ بخاطر، مقاله ی "سینما 2000" و فایلی؛ که، زحمتشو کشیده بودن. واقعاً یادآور همون نوع فیلم ها بود و مطمئناً اگه همچین فیلمی رو تو "سینما 2000" و سرپا ببینیم، باز همون جور کج و راست می شیم. یادمه تو "پارک ملت مشهد" همیشه یه فیلم بود؛ که، آخرش به تصادف ختم می شد؛ یعنی، وسیله ای که ما سوارش بودیم (اگه اشتباه نکنم اسکیت) به سرعت می رفت به سمت یه کامیون و جیغ بود که هوا می رفت! و همین لحظه فیلم تموم می شد. من این فیلمشو سه مرتبه ی مختلف رفتم و هر بار باز همون لذت رو داشت.
گرچه، این روزها "سینما 3000" یا همون "سینمای 5 بعدی" هم اومده و می شینیم رو صندلی و همون حس رو داریم؛ اما، اون نیمکُره های بدون نیاز به عینک،
یه چیز دیگه بود.یادش واقعاً بخیر و باز هم ممنونم از تو دوست خوبم؛ بخاطر، این یادآوری ناب و بی نظیر
امیر جان، انجام وظیفه میکنم.
چه یادآوری جالبی داشتی، کاملن باید دارم اون فیلم سینما ۲۰۰۰ رو،
که " آخرش به تصادف خطم میشد"، "کامیون"، "جیغ" و ....
درباره ی سینمای ۵ بعدی هم خاطره ی جالبی بگم خدمت شما و دوستان،
راستش کلن ۲ بار من این سینما رو دیدم و دیگر هم علاقهای به دیدنش ندارم.
بار اول، بدون اینکه حواسم باشه،
رفتم نشستم در صندلی و تنها چند ثانیه به شروع فیلم که مانده بود،
تازه با دیدن بقیه، یادم افتاد که همانند آنها،
باید از آن جعبه ای که نزدیک به درب ورود به سال نمایش هست،
یک عینک بردارم!!!.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
راز بی خوابی که بقا ندارد
بیخوابی یکی از اختلالات خواب است که در روانشناسی خواب مورد مطالعه و بررسی قرار میگیرد.
ناتوانی در به خواب رفتن و یا ناتوانی در خواب ماندن در مدت طولانی یا خواب عمیق را کم خوابی میگویند.
کمخوابی درواقع خود بیماری به حساب نمیآید بلکه جزء علایم بیماری محسوب میشود. کمخوابی معمولاً ناشی از
اضطراب و تنش هیجانی است. از دیگر علل کم خوابی، میتوان احساس عدم امنیت، ترس از تنهایی، افسردگی
و مصرف کافئین را نام برد. کمخوابی در بین زنان ۱٫۴ برابر مردان رایج است. مصرف داروهای ضدافسردگی
و قرصهای خواب آور نیز میتواند برای درمان موقت این بیماری مفید باشد اما بهترین راه برای درمان آن،
تحریک دستگاه عصبی مرکزی است. (از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد)
.
.
.
تمامی ما در یک دوره ی کوتاه و یا شاید در بخش ویژه ای از زندگی خود، میتوانیم با بی خوابی مواجه شویم،
با مساله ای که شاید بهتر باشد آنرا با نام "یک پدیده" بشناسیم و درباره اش گفتگو کنیم. در دنیا و زندگی امروزی،
بی خوابی چندان هم شگفت انگیز و ژرفناک بنظر نمیرسد چرا که گسترش دانش و تکنولوژی
و وجود رسانه های مختلف دیداری و شنیداری بکمک انسان میاید و بی آنکه فخری به او بفروشد،
در ساعت پسین و در دل پر رمز و راز شب، همدم بی خوابی و تنهایی اش میگردد. روشن کردن دوباره ی تلویزیون
که به صدها کانال گوناگون به زبانهای مادری و خارجی وصل است و یا ورود به شبکه ی جهانی نت،
همه و همه دیگر آن حس بی قرار و ناشکیب بوجود آمده از بی خوابی را نه تنها که بهبود میبخشند،
بلکه جانی تازه را نیز برایش با مدیریت ناخودآگاهشان، در آرامشی که از ژرفای سیاه شب فراهم میاید به ارمغان میاورند
و انگار که میگویند: "باز هم بیا، . . . بیا که در دل شب، . . . گفته ها بسیار است".
در سالهای دور یعنی در همان آشیانه ی کودکی ها و نوجوانی هایمان که دهه ی شصت باشد،
بدلیل نبود امکانات امروزی، انسان بی خواب و یا بدخواب شده، راه چندانی برای فرار از بی خوابی اش نداشت.
برنامه های دو کانال تلویزیون تا نزدیکی های نیمه شب پخش میشدند و سپس انگار که درب های صدا و سیما را قفل میکردند،
کرکره ها را به پایین میکشیدند و میرفتند تا صبح فردا نزدیک به نیمروز، که "کانال دو" با برنامه ی کودک اش،
رنگی تازه به شیشه ی خاکستری تلویزیون میبخشید، شیشه ای که در بیشتر زمانها همانند آیینه ای مات و کدر،
افراد خانواده را هنگامی که از جلویش رد میشدند به خودشان نشان میداد. یکی از آخرین برنامه هایی که شبهای دهه ی شصت،
از کانال یک یا دو پخش میشد، مستندی بود با نام "راز بقا" که همانند یک سریال بلند و بی سر و ته،
دنیای جانداران و محیط زندگی حیوانات را نشان میداد. یکی از ویژه گی های برتر این مجموعه ی مستند،
شیوه ی گفتار و نوع بیان گوینده اش "استاد هوشنگ لطیف پور" بود که بر جذابیت کار و علاقمند ساختن مخاطب،
به تماشای آن در نزدیکی های نیمه شب میافزود تا جایی که مجموعه ی مستند "راز بقا"،
به زبانزدی برای بی خوابان و شب زنده داران در دهه ی شصت تبدیل شده بود.
اما اگر کسی دسترسی به دستگاه جادویی پخش فیلمهای ویدیویی را داشت، میتوانست اندکی از حوصله ی سر رفته اش را
با دیدن یک یا دو فیلم بر سر جای خود برگرداند، فیلمهایی که اگر ایرانی بودند، تولید یک یا دو دهه ی قبل از آن بودند
و اگر خارجی، محصول همان سالهای هشتاد میلادی و یا شصت خورشیدی و جزوی از سینمای روز بشمار میامدند.
خوب بیاد دارم که در چند سال پایانی دهه ی شصت و دوران پس از جنگ، در محله ای که تازه آنزمان،
به آنجا اسباب کشی کرده بودیم، دو همسایه داشتیم که در آنسوی کوچه و روبروی خانه ی ما زندگی میکردند.
بخاطر دوستی خانوادگی که با هم داشتند، پنجشنبه ها به باغچه ای که یکی از ایشان در خارج شهر داشت میرفتند
و آخر هفته را آنجا میگذراندند. پنجشنبه ها نزدیک به عصر که میشد، مردان دو خانواده اپتدا به کوچه میامدند
و مشغول به بررسی ماشینهایشان از جهت روغن و بنزین میشدند و در این میان، منی که سوار بر دوچرخه بودم
و با آنها همانند پدرم سلام و احوال پرسی میکردم، میشنیدم که یکی از آنها به دیگری میگفت: "شما میارین یا ما؟".
پس از گفتگویی که میان آنها انجام میشد و بیشتر به پچ پچ نزدیک بود، یکی از مردها بداخل خانه میرفت و سپس
با همسرش و دو دخترشان که همسن من بودند به بیرون میامدند. خانم همسایه بر روی دو دستانش،
جعبه ای را با دقت گرفته بود که پیدا بود قبل از آن، در درون پارچه ای پیچیده و با همراهی شوهرش
که همانند بادیگاردی وظیفه شناس بنظر میرسید، آن جعبه را بداخل ماشین میبردند. سپس مرد همسایه
به نزد همسایه دیگر که او هم همراه با همسر و فرزندش مشغول آوردن وسایل بداخل ماشینشان بود میرفت
و سوال دیگری میپرسید که جواب این پرسش اینبار با اطمینان بیشتری به او داده میشد: " نه، لازم نیست، ...
اونجا هست،... دو - سه تا هندی، چند تایی هم از "بهروز"،... برای فردا ظهر بچه ها هم،
"والت دیسنی" تو کیف خانومم گذاشتم،... خب اگه همه آماده هستین بریم که شب جمعه هست و راه ها شلوغ ".
شامگاهی زمستانی در نیمه ی دهه ی شصت:
.
.
.
پی نوشت: نقش رادیو و برنامههای دلبرانه ی شبانه اش در سالهای دهه ی شصت،
به هیچ عنوان در نوشته ی بالا نادیده گرفته نشده، بلکه این خود حکایتی طولانی و جذاب است
که قلم توانای بزرگان این فروم رویایی، بویژه گرامیان "افشین خان" و "امیر جان" را
باز هم برای بازگویی بیشتر، خواستار است.
---------------------------------
نظر دوستان گرامی را به دیدن بخش کوتاهی از مستند "راز بقا" جلب مینمایم
که دیدن آن همراه با شنیدن صدای استاد هوشنگ لطیف پور، پس از گذری نزدیک به سه دهه،
در فکر یادمانه سرشت مان، خاطره انگیز و حتی کنجکاوانه جلوه خواهد داشت. لازم به گفتن میباشد که،
قسمت کوتاه "راز بقا"، برگرفته از سری نخست "صداهای ماندگار" میباشد که در میانه ی دهه ی هفتاد،
ضبط و پخش گردیدند. در صورت امکان و فراهم آمدن زمان، گلچینی از "صداهای ماندگار" نیز،
بخاطر مصاحبه های ارزشمندش با گویندگان راستین دوبلاژ ایران که بسیاری شان دیگر در میان نیستند،
تقدیم خواهد شد که البته اکنون نمیتوانم زمان دقیقی برای ارایه فایل آن خدمت دوستان بگویم.
قسمت کوتاهی از مستند "راز بقا" - پخش شده در دهه ی شصت خورشیدی
http://s4.picofile.com/file/7861911505/Raaze_Bagha.rar.html
و یا از لینک زیر (در صورت کم بودن سرعت سایت پیکو فایل):
http://elmond.persiangig.com/Raaze%20Bagha.rar
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
59 نوشته است:
پی نوشت: نقش رادیو و برنامههای دلبرانه ی شبانه اش در سالهای دهه ی شصت،
به هیچ عنوان در نوشته ی بالا نادیده گرفته نشده، بلکه این خود حکایتی طولانی و جذاب است
که قلم توانای بزرگان این فروم رویایی، بویژه گرامیان "افشین خان" و "امیر جان" را
باز هم برای بازگویی بیشتر، خواستار است.
---------------------------------
[/b][/color][/size]
با سلام
پنجاه و نه عزیز کاری کرد که یاد گذشته ها بیافتم و برای چندمین بار در مورد برنامه رادیویی که پس از قصه شب و حوالی ساعت یازده شب از رادیو سراسری پخش میشد چند خطی بنویسم. شروع این برنامه قطعه ای از موسیقی متن فیلم محمد رسول الله بود که من خیلی آن را دوست داشتم. سپس آیه ای از قرآن پخش میشد که بدین مضمون بود:
وَاللَّهُ یَدْعُوا اِلى دارِ السَّلامِ وَیَهْدى مَنْ یَشاءُ اِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ.
بدین معنا که:
و خداست که مردم را به سراى سلامت فرا مى خواند. خدا هر که را بخواهد و شایسته اش بنگرد با ارزانى داشتن توفیقِ انجام کارهاى شایسته و آسان ساختن کار و در پرتو لطف و مهر خود به ایمان و پروا راه مى نماید.
بشنوید:
http://s4.picofile.com/file/7865254408/ba_rahrovan_e_khalvat_e_ons.mp3.html
و سپس مجری خوش صدا و با سابقه ی رادیویی این شعر را از عمان سامانی می خواند که:
کیست این پنهان مرا در جان و تن
کز زبان من همی گوید سخن
این که گوید از لب من راز کیست؟
بنگرید این صاحب آواز کیست؟
و بعد تیتراژ برنامه گفته میشد که :
با رهروان خلوت انس
دوستان ، هنوز در حال مزه مزه کردن برنامه ای چنین فرهنگی هستم و از یادآوری آن لذت می برم. بارها قلبم از شنیدن این تیتراژ به تپش افتاد. با وجودیکه شخص آنچنان مذهبی ای نیستم (به معنای عام آن) اما حس نزدیکی به خدا در آن ساعات انتهایی شب بسیار شیرین و گوارا بود. رادیو کلاً رسانه ای بسیار قوی است. متآسفانه فراگیری ماهواره و تلویزیون باعث شده از چشیدن این شیرینی بدور مانیم. من اعتقاد دارم هنوز در این رسانه برنامه های قابل اعتنای فرهنگی بسیارند.
ارادتمند
افشین
صدای کلاغ های تهرون در زمستان های برفی
سلام مجدد
زمستان های برفی تهران در آن سالهای قدیمی را هنوز بیاد دارم. سکوتی که حین بارش برف بوجود می آمد و اینکه پس از آن همه جا یکدست سفیدپوش شده بود و کلاغ ها در سکوت و سکون زمستان برفی آواز می خواندند و این سکوت را به سخره می گرفتند. چندی پیش فیلم بانو اثر داریوش مهرجویی را تماشا میکردم. نمیدانم لوکیشن فیلمبرداری کجا بوده اما حدس میزنم حوالی الهیه و تجریش بوده باشد. محله هایی که از آنها خاطره دارم. دلم برای این فضاها تنگ شده بود و دیدم آقای مهرجویی بخوبی آن را تصویر کرده و صدای این محیط را ثبت و ضبط نموده. چند اسلاید از فیلم را چیده ام که شما هم در این خاطرات من سهیم شوید. حیف که دیگر این خانه ها و باغهای بزرگ و کوچه های خلوت ولی امنشان وجود خارجی ندارند و فقط و فقط شلوغی هست و ترافیک و ماشین و آپارتمان های سر به فلک کشیده. تماشا کنید:
ارادتمند
افشینزمستان های برفی تهران در آن سالهای قدیمی را هنوز بیاد دارم. سکوتی که حین بارش برف بوجود می آمد و اینکه پس از آن همه جا یکدست سفیدپوش شده بود و کلاغ ها در سکوت و سکون زمستان برفی آواز می خواندند و این سکوت را به سخره می گرفتند. چندی پیش فیلم بانو اثر داریوش مهرجویی را تماشا میکردم. نمیدانم لوکیشن فیلمبرداری کجا بوده اما حدس میزنم حوالی الهیه و تجریش بوده باشد. محله هایی که از آنها خاطره دارم. دلم برای این فضاها تنگ شده بود و دیدم آقای مهرجویی بخوبی آن را تصویر کرده و صدای این محیط را ثبت و ضبط نموده. چند اسلاید از فیلم را چیده ام که شما هم در این خاطرات من سهیم شوید. حیف که دیگر این خانه ها و باغهای بزرگ و کوچه های خلوت ولی امنشان وجود خارجی ندارند و فقط و فقط شلوغی هست و ترافیک و ماشین و آپارتمان های سر به فلک کشیده. تماشا کنید:
ارادتمند
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
خدمت افشین خان گرامی:
دلشاد شدیم با این دو پست آخر شما.
بویژه با "صدای کلاغ های تهرون در زمستان های برفی"
و آن توصیف بسیار یادمانه سرشتی که نوشتید و با خواندنش،
جان به پرواز روزهای رفته در میاید.
براستی، هر آنچه از دل براید، بر دل هم مینشیند.
کادرهای فیلم هم، بجا و خاطره انگیز انتخاب شدند.
البته از شما، انتظاری جز این نبوده و نیست.
سلامت باشی.
---------------------------------
غریبه - ۱۳۶۶
کارگردان: رحمان رضایی
فیلمنامه نویس: نعمت شاه قدمی، رحمان رضایی
مدیر فیلمبرداری: رضا بانكی
موسیقی: ناصر چشم آذر
سرپرست گويندگان: جلال مقامی
بازیگران: مهدی هاشمی، اکبر عبدی، محبوبه بیات،
رضا رویگری، کتایون ریاحی، حسین شهاب،
زنده یادان حسین کسبیان و سروش خلیلی
سال ساخت: ۱۳۶۶
یادداشت: این فیلم نیز بارها در دهه شصت، پنجشنبه شبها در ساعت ٩،
از کانال دو پخش میشد. ساختار خوب و استوارش، به برکت کارگردانی مناسب
و بازیهای ملموس بازیگران هنرمند سینمای ایران،
هنوز هم از پس سالیان دراز، آنرا همانند زمان ساخت و اکران،
تازه و جذاب برای تماشا نگاه داشته است.
براستی کجا رفت سینمای ماهرانه ی شصت؟.
فیلم کامل "غریبه - ۱۳۶۶" در یک فایل فشرده:
http://www.4shared.com/rar/gC0-toNS/Gharibeh-1366.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
کاظم هژیر آزاد
کاظم هژیر آزاد در سال ۱۳۲۹ در تهران به دنیا آمد. او در سال آخر دبیرستان،
یعنی تابستان سال ۱۳۴۸ برای فرا گرفتن هنر بازیگری، به هنرکده آزاد هنرپیشگی " آناهیتا " رفت
و شیوه استانیسلافسکی را زیر نظر استاد مصطفی اسکویی آموزش دید و در چندین نمایش صحنه ای
و تلویزیونی با گروه آناهیتا بازی کرد. برای اولين بار تصويرش از تلويزيون ملی ايران
در نوروز ۱۳۵۱ پخش شد. پس از خدمت سربازی، ۲۳ سال كارمند وزارت راه در قسمت فنی شد،
اما چون نمی توانست از بازيگری دست بكشد، بازی در تئاتر، تلويزيون و سينما را
در برنامه ی اصلی زندگی اش قرار داد و با گروه های مختلف همکاری کرد
که این همکاریها هنوز ادامه دارد. بقلم هژیر آزاد، یک نمایش تک پرده ای به نام " سوسنگرد"،
و نیز یک نمایش دیگر، در مورد پشت صحنه تئاتر، و یک مجموعه داستان به نام " کیف"
به چاپ رسیده است. از او همچنین در مورد نقد تئاتر و مسائل مربوط به صنف تئاتر،
نوشتههایی، در روزنامه های فرهنگی و سینمایی به انتشار رسیده است.
وی هم اکنون، عضو هیئت مدیره انجمن بازیگران و همچنین عضو هیات مدیره خانه تئاتر میباشد.
(از "ویکیپدیا" و "سوره سینما" با کمی ویرایش)
----------------------------
در دنیای پر هیاهوی بازیگری هستند هنرپیشگانی که هیچگاه،
عکسشان بر روی مجله های گلاسه چاپ و نامشان در نشریه های زرد نوشته نمیشود
اما با اینحال در کار و حرفه ی خود که همان عرصه ی نمایش باشد،
آرام و پیوسته و با شیوه ای دانش گونه و البته سرشت وار به تکاپو ادامه میدهند.
کاظم هژیر آزاد یکی از هنرمندانیست که ویژه گیهای یاد شده را داراست و در کنار هنر نمایش،
با ادبیات و دنیای نویسندگی نیز، پیمانی دیرین دارد. با آرزوی کامیابی های بیشتر برای ایشان.
سه عکس دهه ی شصتی و خاطره انگیز زیر،
برگرفته از سایت رسمی ایشان میباشد که تقدیم میگردند:
www.kazemhajirazad.net
.
.
.
"حلبچه ( شاید وقتی دیگر )" - انتهای دهه ی شصت
براساس بمباران شیمیایی حلبچه توسط صدام حسین.
در نقش خبرنگار خارجی / کارگردان :رضا سماواتی.
.
.
.
سریال " آلبوم خانوادگی - ١٣٦٩ "
کارگردان: محمد رحمانیان.
.
.
.
سریال " آینه (اپیزود: تبل توخالی) - ١٣٧٠ "
بهمراه هنرمند گرامی "اسماعیل محرابی" / کارگردان: فریدون فرهودی.
.
.
.
----------------------------
فیلم سینمایی قافله، از ساخته های کارگردان سبک حادثه ای سینمای ایران "مجید جوانمرد"،
با بازی "جمشید هاشم پور"، "کتایون ریاحی" و "کاظم هژیر آزاد (در نقش آروس)"،
برای این نوبت در نظر گرفته شده است که محصول ۱۳۷۱ میباشد. تقدیم به دوستان گرامی.
فیلم سینمایی "قافله -۱۳۷۱" در یک فایل فشرده:
http://www.4shared.com/rar/XrAowoqV/Ghafele-1371.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
1. سلام.
2. نوروز سال 86 شبکه ی یک در اقدامی جالب برنامه ای پخش می کرد به نام "بهارستان"؛ که، حالا جزئی از خاطره هامون شده.
3. این هم بخشی از این برنامه با اجرای هنرمند محبوب من:
http://s3.picofile.com/file/7889594301/Baharestan.rar.html
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
ساعتی خوش در سینما
در بهمن ماه ۱۳۷۲، طنز تلویزیونی ایران با دگرگونی قابل توجهی مواجه گشت.
گروهی از جوانان تازه نفس و خوش استعداد به سرپرستی مهران مدیری،
مجموعه ی نوگرایانه و قابل توجهی با نام "پرواز ۵۷" را برای شبکه سه کار کردند که تا قبل از آن،
هیچ نمونه ی دیگر و مشابهی از دیدگاه سبک هنر فکاهی و شیوه ی عرضه ی آن به مخاطب تلویزیون،
ساخته نشده بود. کمی بیش از یک ماه بعد، یعنی در نوروز ۱۳۷۳ بود که همین گروه هنری،
رکورد قبلی خود را با مجموعه ی تکرار نشدنی "ساعت خوش" شکست و اینبار بگونهای با شهامت تر،
موج نوی طنز را در تلویزیون ایران بخروش درآورد. شوخی با هنرمندان باسابقه و برنامه های
اسم و رسم دار تلویزیون، ساخت آیتمهای کوتاه ژرف نگر و ارزشمند فکاهی و همچنین
استفاده از موسیقی پر نشاط و نشان دادن خوانندگان مطرح پاپ آنزمان همچون "مهدی سپهر" و "عباس بهادری"
در حالی که با هدفونی بر گوش، ترانههایشان را در استودیوی ضبط صدا میخواندند و ...،
همه از نکات ریز و هنایش گری بود، که نبض چشم و گوش مخاطب را در دست میگرفت
و خیال او را با خود همراه میساخت.
بهار ۱۳۷۳ و آغاز دوباره ی زندگی تحصیلی و کاری پس از تعطیلات نوروزی در مدارس و اجتماع آنروزگار،
برابر شده بود با تکرار شوخیها و تکه کلامهای "ساعت خوشی"، که شاگرد و ناظم،
فروشنده و خریدار و همه ی طبقههای اجتماعی را، در پوشش فکری خود قرار داده بود و تا یک سال پس از آن نیز،
با سری جدید آن مجموعه که "سال خوش" نام داشت، ادامه پیدا کرد. بازیگران ساعت خوش،
در طی ۲-۳ سال فعالیت هنریشان، بگونهای رعد آسا، به سکوی شهرت پرتاب شدند.
هفته نامههای مختلف سینمایی و تلویزیونی، یکی پس از دیگری با چاپ عکسهای ایشان
و نمونه ی دستخط و امضا هایشان، به تیراژهای بالا و باور نکردنی دست پیدا میکردند و ....
.
.
.
ارژنگ امیر فضلی، یکی از نویسندگان و بازیگران خوش استعداد "ساعت خوش" از آن دوران جادویی چنین میگوید:
"سر «ساعت خوش»، حجم واکنش های مردم، خصوصا از طرف جوان ها، آن قدر زیاد شده بود
که واقعا یک جاهایی از دستشان فرار می کردم. یعنی می توانم بگویم ۳۰ درصدش لذت بود، ۷۰ درصد خستگی.
احساس نمی کردم زندگی خصوصی دارم؛ چون یادم است سه بار شماره تلفن خانه مان را عوض کردیم،
من خجالت می کشیدم از خانه... از مادرم. این فشار و این حجم واکنش هم اذیت می کرد.
وقتی می رفتم توی خیابان هم، انگار باز سر کار بودم. بیرون هرجا می رفتیم آن مکان به هم می ریخت
و شلوغ پلوغ می شد؛ مکان های عمومی همان موقع از ما گرفته شد!.
ضبط «ساعت خوش» درست یک سال طول کشید. برنامه قسمتی نبود؛ ما همین طور پشت سر هم،
نمایش کوتاه ضبط می کردیم؛ طوری که فکر می کنم حول و حوش ۱۵۰۰ دقیقه اش هنوز پخش نشده.
کار را که تعطیل کردند، حدود یک ماه پخش اش ادامه پیدا کرد و بقیه اش را پخش نکردند.
یکدفعه گفتند بس است، نسازید و نساختند و جمعش کردند. به ما فقط گفتند تمام شد؛ «خدا حافظ شما، خدا حافظ شما».
«ساعت خوش» که تمام شد، بچه ها پراکنده شدند و هرکس رفت سمت و سوی کار خودش.
اینکه ساعت خوش، به عنوان یک گروه نتوانست تداوم پیدا کند چند دلیل داشت؛ یکی از دلایلش این بود که
مدیریت خوبی بالای سر این گروه نبود و اینکه بچه ها را از نظر مالی خوب ساپورت نمی کردند.
آن موقع بچه ها می خواستند تشکیل خانواده بدهند و بعد می دیدند این شهرتی که اینها دارند،
هرکسی هر جای دنیا اگر می داشت، وضع مالی اش باید خوب بود و پیش خودشان حساب می کردند
ما این قدر شهرت داریم ولی از نظر مالی ساپورت نمی شویم!.
در اوج شهرت مجبور شدم بروم در یک شرکت، با حقوق ماهی ۲۰ هزار تومان بازاریاب تبلیغاتی بشوم.
زن هم گرفته بودم و واقعا ۲۰ هزار تومان به هیچ جا نمی رسید. حالا با آن چهره شناخته شده،
باید می رفتم کارخانه. آن مجله ای که من در آن کار می کردم، یک مجله معماری بود.
می رفتم برایشان آگهی می گرفتم. خب، خود این برایم خیلی سخت بود. هرجا می رفتم، نگاهم می کردند و می خندیدند.
بعضی ها می خواستند سر صحبت را باز کنند، بعضی ها چرت و پرت می گفتند، بعضی ها آگهی نمی دادند،
بعضی ها اذیت می کردند. مثلا باید به یک کارخانه سیمان می رفتم و می گفتم: «آقا، بیا! آگهی بده تو رو خدا» و ...."
.
.
.
دو سالی از ساخت و پخش "ساعت و سال خوش" میگذشت که "داوود موثقی" با دعوت از بازیگران آن،
فیلم پر سرو صدای "کلید ازدواج" را ساخت و آنرا روانه ی تابش از دستگاه آپارات بر روی پرده ی نقرهای کرد.
پس از "طعم گیلاس"، این دومین فیلمی بود که برای دیدنش در سال تحصیلی ۱۳۷۶،
از نیامدن دبیر مربوطه به سر کلاس استفاده کردم و از دبیرستان به سینما گریختم!.
دیدن دوباره ی بازیگران ساعت خوش اینبار بر روی پرده ی عریض،
با آنکه در فکر حضور و غیاب ناظم بودم و کمی هم دلشوره داشتم،
آنچنان برایم جذاب بود که در سالن نیمه تاریک و پر جمعیت سینما،
جز فیلم و شوق تنهاییام هیچ نمیدیدم و آسوده در دنیای خیال، پرسهای نوجوانانه میزدم.
---------------------------------
فیلم کامل "کلید ازدواج - ۱۳۷۶" در یک فایل فشرده:
http://www.4shared.com/rar/PYeet_O-/Kelide_Ezdevaj-1376.html
.
.
.
جاودان باد یاد خاطرات کودکی و نوجوانی.
شاد و سلامت باشید.
صفحه 9 از 40 • 1 ... 6 ... 8, 9, 10 ... 24 ... 40
مواضيع مماثلة
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» آرشیو,کلکسیون و مجموعه ای ازکارتونها , فیلمها , سریالها , مستند وبرنامه های مختلف پخش شده ازتلویزیون
» کتابها , داستانها , نوار قصه ها و مجلات دوران کودکی(مصور - کاست و ...)
صفحه 9 از 40
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد