کودکی و نوجوانی


انضم إلى المنتدى ، فالأمر سريع وسهل

کودکی و نوجوانی
کودکی و نوجوانی
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

+56
sorena0831
raymand
arash_60
reza2009
Indiana Jones
amirpuyol
ramin
saeidehes
majid_barca
new guest
heidiiii
suny
Behzad_T
alan45
heidiii
elena 20
arman
Heidii
Clover
Mihakralj
وهاب
omidsilver7
amirarsalanroomi
Heidi
Davood
mahmood
farhad666
kazvash
مژي
fazel1994
علی موسویان
blue2012
aghaghi
نجمه
tisto
سوگل خانمی
venous_m
arsenal.fc.g
sooratak
manaa
kave
Ishpateka
Esi-72
erfan
S@M
Shervin
alirad
slevin(HAMID
ariangirl
59
babak
Negin 2
mahmood666
sahra_7
stalker
SMAM
60 مشترك

صفحه 28 از 42 الصفحة السابقة  1 ... 15 ... 27, 28, 29 ... 35 ... 42  الصفحة التالية

اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف Heidi الثلاثاء أكتوبر 29, 2013 4:58 pm

Emiliano نوشته است:
1. "هایدی" جان، من از "حرف تو حرف" هیچی یادم نمی یاد.
کیا بازی می کردن درش؟
2. در مورد بازی رو مخ پدر "نیما" تو "ساختمان پزشکان" دقیقاً موافقم. خییییلی بد بود. افتضاح.

3. وای، اون تیکه که آخرش بود:
"می زنی؟"

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 I2i7l4px731k7q3avm4_thumb

4. "شقایق دهقان" هم بهترین نقش زندگی هنری شو تو این سریال بازی کرد. تو بقیه ی کاراش همیشه یه جوره.
5. چه جالب! در مورد دهه ی 70 مث خودمی. من هم به دلیل دانشجویی از کارتون و تلویزیون کلاً خیلی دور شدم.

بازیگرهای حرف تو حرف اینا بودن: ارژنگ امیرفضلی، مهران غفوریان، جواد رضویان، بیژن بنفشه خواه
یعنی غیر از جواد رضویان بقیه شون همون هژیرها بودن.
یه سری آیتم های مختلف داشت. مثلا تو یکی از قسمت هاش ارژنگ امیرفضلی نقش سوپرمن رو بازی می کرد. اسمشو گذاشته بودن "هوخشتره" و جمله ی به یاد موندنیش اونه که جواد رضویان می گفت: او کسی نیست جز هوخشتره! اینجا رو ببینید:
http://s2.picofile.com/file/7986541933/%D8%AD%D8%B1%D9%81_%D8%AA%D9%88_%D8%AD%D8%B1%D9%81.flv.html
یه آیتم دیگه هم داشت که اینا زندانی بودن و مهران غفوریان نقش زندانبان رو بازی می کرد و ارژنگ امیرفضلی صداش می زد "زنباندان"
مدل حرف زدن زندانبانه دقیقا شبیه اون یارویی بود که عموی هژیرها رو دزدیده بود و پشت تلفن تهدیدشون می کرد و پول می خواست
یه قسمت هم داشت که داشتن از این زندانیا بیگاری می کشیدن. یه سنگ خیلی گنده اندازه اتاق گذاشته بودن جلوشون اینا مجبور بودن با پتک خردش کنن.
یکی از قسمتهای خیلی خنده دارش موقعی بود که مادر ارژنگ امیرفضلی از بیرون زندان براش کیک فرستاده بود و مثلا یه سری وسیله های فرار رو توش جاسازی کرده بود. اولین چیزی که ارژنگ از توش درآورد یه سوهان یا اره آهن بر بود. بعد تصویر تاریک می شد و دو ساعت بعد رو نشون میداد که هنوز داشت از توی کیکه وسیله می کشید بیرون و دوروبرش پر از چیزهای جورواجور شده بود مثل یه فرقون!
زندانبانه هم اظهارنظر می کرد: واقعا مادرت خیلی خوب تونسته اینا رو تو کیک جاسازی کنه مخصوصا اون فرقونه!
می تونم بگم از نظر پرت و پلا گویی خیلی فرقی با هژیرها نداشت!
یکی از ایده های حرف تو حرف این بود که طول کل برنامه زیرنویس چرت و پرت داشت مثلا: آیا می دانید هرچه از تابستان می گذرد هوا گرمتر می شود؟... یا "بچه برو آشغالا رو بذار دم در"
گاهی فکر می کنم ارژنگ امیرفضلی خیلی حیف شد. خیلی خوب بود و واقعا مستعد. می تونست خیلی جلوتر و موفق تر از چیزی باشه که الان هست. نمی دونم خودشو جدی نگرفت یا جدی نگرفتنش یا ...


Heidi
Heidi

تعداد پستها : 129
Join date : 2012-02-16

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف Heidi الأربعاء أكتوبر 30, 2013 7:52 am

دوستان خوبم
شبکه آموزش مدتیه ظهرها ساعت 14:00 محموعه وروجک و اوستا ادر رو پخش می کنه
این کار رو هقت ماه پیش هم انجام دادن و بیست و چند قسمت از این کارتون زیبا طی تعطیلات نوروز از این شبکه نمایش داده شد
برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Icx0kyr1fljj3tp1bfpe
برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 J9dniokodpp3da7tnec


اين مطلب آخرين بار توسط Heidi در الخميس أكتوبر 31, 2013 2:36 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
Heidi
Heidi

تعداد پستها : 129
Join date : 2012-02-16

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف Emiliano الأربعاء أكتوبر 30, 2013 5:49 pm



1. من با خوندن این سطور همه ش یاد اون جُنگی می افتم که "مهران غفوریان" و "بیژن بنفشه خواه" رو به دوربین بازی می کردن و جزو اولین مجری - بازیگرهای تی وی بودن.
اسمش یادم نیس؛ اما، یاد اون می افتم.
اسم اون چی بود؟

که همه ش "مهران غفوریان" می گفت "هیمالایا" و اون یکی همه ش از این سوتی می گرفت.

2. من از "استاد نجار و وروجک" همون زمان هم به شدت بدم می یومد.
"استاد نجار" خیلی زنونه بود و به مردها شبیه نبود. همه ش حرف می زد، نمی ذاشت کلام اون یکی تموم شه، بعد حرف بزنه و کلاً اخلاق خانومانه داشت و من از موضوع این به شدت رنج می بردم.


Emiliano

تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف Heidi الخميس أكتوبر 31, 2013 2:54 pm

Emiliano نوشته است:

1. من با خوندن این سطور همه ش یاد اون جُنگی می افتم که "مهران غفوریان" و "بیژن بنفشه خواه" رو به دوربین بازی می کردن و جزو اولین مجری - بازیگرهای تی وی بودن.
اسمش یادم نیس؛ اما، یاد اون می افتم.
اسم اون چی بود؟

که همه ش "مهران غفوریان" می گفت "هیمالایا" و اون یکی همه ش از این سوتی می گرفت.

2. من از "استاد نجار و وروجک" همون زمان هم به شدت بدم می یومد.
"استاد نجار" خیلی زنونه بود و به مردها شبیه نبود. همه ش حرف می زد، نمی ذاشت کلام اون یکی تموم شه، بعد حرف بزنه و کلاً اخلاق خانومانه داشت و من از موضوع این به شدت رنج می بردم.


جالبه دقت نکرده بودم اوستا ادر زیاد حرف می زنه! اون قسمتی که نجار مریض شده بود و خواهرش اومده بود براش فرنی شکلاتی بپزه و وروجک اذیت می کرد. اینقدر ادر فرنی رو خوشمزه می خورد که هوس کردم! بعد از کارتون، کارهایی که خواهرش برای درست کردن فرنی کرده بود یادداشت کردم بدم مادرم همونو تهیه کنه. مادرم هیچ وقت اون دستوری که نوشته بودم انجام نداد چون عقیده داشت تو فرنی تخم مرغ نمی ریزن. خودمم اجازه نداشتم تو آشپزخونه مشغول شم. اون یادداشتو نگه داشتم بزرگ شدم خودم درست کنم. یه بار وقتی بزرگ شدم (!) به همون روش که تو بچگی نوشته بودم فرنی رو درست کردم ولی چیز خوبی از آب درنیومد. هنوز هم وقتی فرنی خوردن ادر رو می بینم هوس فرنی شکلاتی می کنم. البته بعدها دسر خوشمزه ای پیدا کردم به اسم سوتلاچ که تخم مرغ هم داشت (ببخشید ربطی نداشت!)
آقا امیلیانو اسم اون برنامه که نوشتین "فصل دوم" بود. البته خودم یادم نیست از کسی پرسیدم.

Heidi
Heidi

تعداد پستها : 129
Join date : 2012-02-16

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف Emiliano الخميس أكتوبر 31, 2013 4:24 pm

Heidi نوشته است:
Emiliano نوشته است:

1. من با خوندن این سطور همه ش یاد اون جُنگی می افتم که "مهران غفوریان" و "بیژن بنفشه خواه" رو به دوربین بازی می کردن و جزو اولین مجری - بازیگرهای تی وی بودن.
اسمش یادم نیس؛ اما، یاد اون می افتم.
اسم اون چی بود؟

که همه ش "مهران غفوریان" می گفت "هیمالایا" و اون یکی همه ش از این سوتی می گرفت.

2. من از "استاد نجار و وروجک" همون زمان هم به شدت بدم می یومد.
"استاد نجار" خیلی زنونه بود و به مردها شبیه نبود. همه ش حرف می زد، نمی ذاشت کلام اون یکی تموم شه، بعد حرف بزنه و کلاً اخلاق خانومانه داشت و من از موضوع این به شدت رنج می بردم.



جالبه دقت نکرده بودم اوستا ادر زیاد حرف می زنه! اون قسمتی که نجار مریض شده بود و خواهرش اومده بود براش فرنی شکلاتی بپزه و وروجک اذیت می کرد. اینقدر ادر فرنی رو خوشمزه می خورد که هوس کردم! بعد از کارتون، کارهایی که خواهرش برای درست کردن فرنی کرده بود یادداشت کردم بدم مادرم همونو تهیه کنه. مادرم هیچ وقت اون دستوری که نوشته بودم انجام نداد چون عقیده داشت تو فرنی تخم مرغ نمی ریزن. خودمم اجازه نداشتم تو آشپزخونه مشغول شم. اون یادداشتو نگه داشتم بزرگ شدم خودم درست کنم. یه بار وقتی بزرگ شدم (!) به همون روش که تو بچگی نوشته بودم فرنی رو درست کردم ولی چیز خوبی از آب درنیومد. هنوز هم وقتی فرنی خوردن ادر رو می بینم هوس فرنی شکلاتی می کنم. البته بعدها دسر خوشمزه ای پیدا کردم به اسم سوتلاچ که تخم مرغ هم داشت (ببخشید ربطی نداشت!)
آقا امیلیانو اسم اون برنامه که نوشتین "فصل دوم" بود. البته خودم یادم نیست از کسی پرسیدم.


1. ممنون از یادآوری نام "فصل دوم".
2. باز حالا که صحبت سریالای طنز رو بورسه، کسی از "شبکه ی سه و نیم" آیتم سریال آبگوشتی شو نداره؟
خیلی توپ بود و فحش تموم عیاری بود به سریالای آبگوشتی؛ بخصوص، کارای ظهر شبکه ی یکی دهه ی 70.
تیکه ی معروفش این بود که زنه (اگه اشتب نکنم، "بهنوش بختیاری") هی می گفت: "چایی تو بخور!"
مرده هم انگشت به دهن می شد و می گفت: "عجب!"

و بعد تیتراژ پایانی می یومد، چرت و پرت تموم؛ که، از بقال سر کوچه هم تشکر کرده بود!
خواننده هم با صدای مسخره ای یه nonesense verse می خوند:

"چی می شد دلای ما/ با هم دیگه چه خوب باشه!
...
فیل اومد آب بخوره/ افتاد و دندونش شکست!"

من دنبال این آیتمشم. کسی نداره؟

..........................

3. آی "هایدی" ناقلا، از وختی اومدی، این تاپیک؛ که، بایستی مال کارتون ها باشه، نصفش شده مال سریالا و فیلما!
بهتره این بحثا رو تو تاپیک بغلی ادامه بدیم، باشه؟
مخلصیم.

Emiliano

تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف Heidi الجمعة نوفمبر 01, 2013 7:09 pm

سلام دوستان عزیز
امروز صحنه هایی از سه تا فیلم دهه شصتی یادم افتاد که فکر می کنم توی لیستتون از قلم افتاده باشن. اگرم قبلا کشف شدن خوشحال می شوم اسمشون رو بدونم.
یک فیلم داستانی بود در مورد پسری که تازه روزه گرفته بود. بین روز مدام وسوسه می شد روزه شو بخوره. چشمش به بچه های کوچکی می افتاد که دستشون خوراکی بود یا هوس می کرد برود کمی آب بنوشد. بعد نشون میداد نشسته توی پارک رو چمن ها تکیه داده به یه درخت و با وسوسه و هوس زیاد به گزی که با دوتا دستش گرفته بود جلوی صورتش نگاه می کرد و آب دهانش رو قورت می داد. بلاخره نتونست به وسوسه ش غلبه کنه و گز رو خورد. شب نشون می داد پدرش نشسته بود توی حیاط کنار حوض، قرآن و دعا می خواند و رادیو روشن بود "این دهان بستی دهانی باز شد..." زمزمه می کرد و مادرش در حال آماده کردن افطاری بود. ولی پسرک با ناراحتی و عذاب وجدان توی اتاق کز کرده بود و خجالت می کشید افطار کند.
پدرش آقای بازیگری بود که جلوی سرش مو نداشت، صورتش تخت بود و چشمهایش شبیه قوچانی ها. صدای مردانه ای داشت و همون دوره تو فیلم های دیگری هم می دیدیمش. معمولا هم نقش های مثبت و معنوی بهش می دادن
یک فیلم داستانی دیگر هم بود در مورد پسری که همیشه مشق هایش را میذاشت صبح زود دقیقه آخر که باید می رفت مدرسه، با لباس مدرسه کنار سفره صبحانه می نوشت. یه بار سر ِ مشق نوشتن خوابش برد و ناظمشون رو دید تو لباس شیخ های قدیمی که کپه ای کاغذ جلویش خالی می کنه و میگه اینها کاغذهایی هست که هرکدوم بوی غذایی رو می ده مثل آبگوشت یا نون پنیر (چون پسره همیشه کنار سفره مشق می نوشت) اون خواب جزییات دیگری هم داشت ولی در نهایت وقتی از خواب بیدار شد عبرت گرفت و دیگه تکالیفش رو برای لحظه ی آخر نمیذاشت
فیلم دیگری از دهه شصتی ها بود در مورد پسری که همیشه تا دقیقه آخری که فرصت داشت می خوابید و به هیچ شکلی نمی تونست صبح زود خودش رو از رختخواب جدا کنه و راهی مدرسه بشود. از مادرش هم کاری ساخته نبود و هرچقدر صدایش می کرد نمی تونست بیدارش کنه (اگه یادتون باشه همیشه پنج دقیقه بیشتر خوابیدن برای محصل ها غنیمت بود و چه مکافاتی داشتن مادرها برای بیدار کردن بچه ها!) خلاصه هر روز لحظه ی آخر با استرس از جا می پرید و دنبال وسایلش اینور اونور خونه رو زیر و رو می کرد و با عجله راهی مدرسه می شد (کلیشه ی پیدا کردن جوراب توی یخچال هم یکی از اون تم های تکراری دهه شصتی بود!) بلاخره تصمیم گرفت راه حلی برای مشکل سخت بیدار شدنش پیدا کند و یک ساعت زنگدار بالای سرش گذاشت تا صبح زود بیدارش کنه. اما از ساعت بخت برگشته هم کار چندانی برنمیومد و هرچقدر توی سر خودش می زد نمی تونست خواب کلفت پسر رو پاره کنه! (صحنه هایی که از فیلم یادمه همین صدا زدن های مادره است و نشون دادن عقربه های ساعت دیواری که به ساعت هشت صبح نزدیک و نزدیک تر می شدن و تصاویری از پسر که شتابزده دنبال جوراب و وسایلش می گشت و یک صحنه بیرونی که پسر بین جماعتی ایستاده بود و زنجیر پاره کردن مردی رو وسط حلقه ی مردم، تماشا می کرد)
هنوز هم وقتی گاهی فکر می کنم از خودم می پرسم واقعا چه دلیلی داشت که بچه های سالهای اول ابتدایی رو با اون سن و سال کم مجبور می کردن صبح به اون زودی از خواب بیدار بشن و سر کلاس برن؟
برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 940myp3lfln22ij5f9

Heidi
Heidi

تعداد پستها : 129
Join date : 2012-02-16

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف Emiliano السبت نوفمبر 02, 2013 3:54 am

1. "هایدی" جان، ممنون از شما.
2. تموم سه سؤال شما رو من یادمه.
قبلاً هم گفته م، باز هم می گم: وجه مشترک همه ی این فیلما یکی این بود که خونواده ای ساده و پدری کم درآمد و کچل و کارمند داشتن! و دیگه این که به همون دلیل اول، اینا چای شیرین هاشونو به جای این که با شکر بخورن، با خاک قند می خوردن!!!

3. هر سه سؤالتون رو می ذارم تو لیست سیاه.
موقع تنظیم سؤالا، متوجه شدم که دومین سؤالتون رو قبلاً دوستان مطرح کرده بودن و همون رو به روز کردم.

Emiliano

تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف Heidi السبت نوفمبر 02, 2013 7:07 am

Emiliano نوشته است:1. "هایدی" جان، ممنون از شما.
2. تموم سه سؤال شما رو من یادمه.
قبلاً هم گفته م، باز هم می گم: وجه مشترک همه ی این فیلما یکی این بود که خونواده ای ساده و پدری کم درآمد و کچل و کارمند داشتن! و دیگه این که به همون دلیل اول، اینا چای شیرین هاشونو به جای این که با شکر بخورن، با خاک قند می خوردن!!!

3. هر سه سؤالتون رو می ذارم تو لیست سیاه.
موقع تنظیم سؤالا، متوجه شدم که دومین سؤالتون رو قبلاً دوستان مطرح کرده بودن و همون رو به روز کردم.
ممنونم جناب امیلیانو- خوشحالم که یادتون بود
خاک قند جالب بود!
اون فیلمه که راجبه مشق شب بود بازیگرش پسر بود. شاید محاکمه سارا اونی باشه که دختر جهانگیر سلطانی بازی می کرد (سارا سلطانی) اونم درس نمی خوند و مدام باباشو مدرسه می خواستن. بعد خوابی دید و متحول شد! (توی خواب نشون می داد داخل یه سری بشقاب ها چیزی مثل حلوا بود و نمره های دختره رو روی اون نوشته بودن) به احتمال زیاد این رو توی لیستتون دارین
راستی چرا چشم های بابای اون یکی رو "زشت" کردی؟ دندانها 
از یه فیلم دیگه هم فقط یکی دو تا تک صحنه یادمه. اونم موضوعش همین درس و بچه و مدرسه بود. مادر پسره کتایون ریاحی بود که اون موقع قیافه ش خیلی با الان فرق می کرد و بینی بزرگ و کشیده ای داشت. یادمه نشسته بود سر تشت و لباس می شست و از دست بچه هه حرص می خورد. ناظم مدرسه هم جهانگیر الماسی بود. خونه شون یه سری راه پله و نرده آهنی داشت و مادره رو از نمای بالای پله ها از لای نرده آهنی ها نشون می داد نشسته بود اون پایین رخت چرک ها رو چنگ می زد

Heidi
Heidi

تعداد پستها : 129
Join date : 2012-02-16

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف Emiliano الأحد نوفمبر 03, 2013 10:00 am

Heidi نوشته است:
Emiliano نوشته است:1. "هایدی" جان، ممنون از شما.
2. تموم سه سؤال شما رو من یادمه.
قبلاً هم گفته م، باز هم می گم: وجه مشترک همه ی این فیلما یکی این بود که خونواده ای ساده و پدری کم درآمد و کچل و کارمند داشتن! و دیگه این که به همون دلیل اول، اینا چای شیرین هاشونو به جای این که با شکر بخورن، با خاک قند می خوردن!!!

3. هر سه سؤالتون رو می ذارم تو لیست سیاه.
موقع تنظیم سؤالا، متوجه شدم که دومین سؤالتون رو قبلاً دوستان مطرح کرده بودن و همون رو به روز کردم.

ممنونم جناب امیلیانو- خوشحالم که یادتون بود
خاک قند جالب بود!
اون فیلمه که راجبه مشق شب بود بازیگرش پسر بود. شاید محاکمه سارا اونی باشه که دختر جهانگیر سلطانی بازی می کرد (سارا سلطانی) اونم درس نمی خوند و مدام باباشو مدرسه می خواستن. بعد خوابی دید و متحول شد! (توی خواب نشون می داد داخل یه سری بشقاب ها چیزی مثل حلوا بود و نمره های دختره رو روی اون نوشته بودن) به احتمال زیاد این رو توی لیستتون دارین
راستی چرا چشم های بابای اون یکی رو "زشت" کردی؟ دندانها 
از یه فیلم دیگه هم فقط یکی دو تا تک صحنه یادمه. اونم موضوعش همین درس و بچه و مدرسه بود. مادر پسره کتایون ریاحی بود که اون موقع قیافه ش خیلی با الان فرق می کرد و بینی بزرگ و کشیده ای داشت. یادمه نشسته بود سر تشت و لباس می شست و از دست بچه هه حرص می خورد. ناظم مدرسه هم جهانگیر الماسی بود. خونه شون یه سری راه پله و نرده آهنی داشت و مادره رو از نمای بالای پله ها از لای نرده آهنی ها نشون می داد نشسته بود اون پایین رخت چرک ها رو چنگ می زد





1. آهان. پس اینا دو تا کار جدان، یکی برای دختر و یکی برای پسر. به زودی درستش می کنم. ممنون از شما.
2. راستش اول متوجه نشدم منظورتون از چشمای "قوچانی" چیه؟
چون مشهد چسبیده به قوچان و نیشابور و تربت و ... و مشکلی تو چشای این بیچاره ها ندیدم و "زشت" رو فقط حدسی نوشتم!
3. گذشته از اون، ما سعی کردیم اینجا همه ی خط قرمزهای کشور رو رعایت کنیم و به اساسنامه ای که تیک می ذاریم (و در واقع امضا می کنیم) پایبند باشیم.
شاید برای اینه که هنوز این انجمن روپاست و مث خیلی جاها دود یا مسدود نشده.
برای همین سعی می کنیم به هموطنامون توهین نشه. سعی می کنیم؛ اما، اگه گاهی از دست هم درمی ره، باید ببخشن، دیگه.


Emiliano

تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف Heidi الأحد نوفمبر 03, 2013 10:56 am

Emiliano نوشته است:
Heidi نوشته است:
Emiliano نوشته است:1. "هایدی" جان، ممنون از شما.
2. تموم سه سؤال شما رو من یادمه.
قبلاً هم گفته م، باز هم می گم: وجه مشترک همه ی این فیلما یکی این بود که خونواده ای ساده و پدری کم درآمد و کچل و کارمند داشتن! و دیگه این که به همون دلیل اول، اینا چای شیرین هاشونو به جای این که با شکر بخورن، با خاک قند می خوردن!!!

3. هر سه سؤالتون رو می ذارم تو لیست سیاه.
موقع تنظیم سؤالا، متوجه شدم که دومین سؤالتون رو قبلاً دوستان مطرح کرده بودن و همون رو به روز کردم.

ممنونم جناب امیلیانو- خوشحالم که یادتون بود
خاک قند جالب بود!
اون فیلمه که راجبه مشق شب بود بازیگرش پسر بود. شاید محاکمه سارا اونی باشه که دختر جهانگیر سلطانی بازی می کرد (سارا سلطانی) اونم درس نمی خوند و مدام باباشو مدرسه می خواستن. بعد خوابی دید و متحول شد! (توی خواب نشون می داد داخل یه سری بشقاب ها چیزی مثل حلوا بود و نمره های دختره رو روی اون نوشته بودن) به احتمال زیاد این رو توی لیستتون دارین
راستی چرا چشم های بابای اون یکی رو "زشت" کردی؟ دندانها 
از یه فیلم دیگه هم فقط یکی دو تا تک صحنه یادمه. اونم موضوعش همین درس و بچه و مدرسه بود. مادر پسره کتایون ریاحی بود که اون موقع قیافه ش خیلی با الان فرق می کرد و بینی بزرگ و کشیده ای داشت. یادمه نشسته بود سر تشت و لباس می شست و از دست بچه هه حرص می خورد. ناظم مدرسه هم جهانگیر الماسی بود. خونه شون یه سری راه پله و نرده آهنی داشت و مادره رو از نمای بالای پله ها از لای نرده آهنی ها نشون می داد نشسته بود اون پایین رخت چرک ها رو چنگ می زد




1. آهان. پس اینا دو تا کار جدان، یکی برای دختر و یکی برای پسر. به زودی درستش می کنم. ممنون از شما.
2. راستش اول متوجه نشدم منظورتون از چشمای "قوچانی" چیه؟
چون مشهد چسبیده به قوچان و نیشابور و تربت و ... و مشکلی تو چشای این بیچاره ها ندیدم و "زشت" رو فقط حدسی نوشتم!
3. گذشته از اون، ما سعی کردیم اینجا همه ی خط قرمزهای کشور رو رعایت کنیم و به اساسنامه ای که تیک می ذاریم (و در واقع امضا می کنیم) پایبند باشیم.
شاید برای اینه که هنوز این انجمن روپاست و مث خیلی جاها دود یا مسدود نشده.
برای همین سعی می کنیم به هموطنامون توهین نشه. سعی می کنیم؛ اما، اگه گاهی از دست هم درمی ره، باید ببخشن، دیگه.

ممنونم جناب امیلیانو. راستش من فقط نوشتم چشمهای اون بنده خدا شبیه "قوچانی" ها بود! شما ترجمه ش کردین معادل "زشت"! من ننوشتم مشکلی تو چشمهای ایشون یا هموطن های قوچانی مون هست فقط اشاره کردم به مدل چشمای اون بنده خدا چون مشخصه چهره شون همون چشمهای کشیده بود و اتفاقا اصلا به نظر من زشت نبود! شما هم می تونستین به جای "زشت" بنویسین چشمهای "کشیده" چون بیشتر هموطن های قوچانی مون چشم های کشیده ای دارن. کشیده بودن چشم ها که زشت نیست. هست؟
به هرحال ممنونم که اینقدر مراقبت و دقت دارین از اینکه حرمت ها و حریم ها حفظ بشه و به کسی توهین نشه.
این خیلی هم خوبه.
راستش خیلی دوست دارم اسم اون آقای بازیگر رو هم بدونم. فکر می کنم اینجا فقط شما اون فیلم و بازیگراش یادتون افتاد. اگه یه موقع اتفاقی اسم اون آقا را پیدا کردین اینجا هم اطلاع رسانی کنین. ممنونم.
یه وقت دیدین اصالت اون بنده خدا هم مال همون نواحی شرق ایران و قوچان دراومد. چون چهره شون به نظر من خیلی شبیه مردم اون مناطق بود. به نظر من نه تنها زشت نبود بلکه (همونطور که نوشتم) تا حدی هم حالت معنوی داشت و بیشتر نقش های مثبت و معنوی بهشون میدادن
Heidi
Heidi

تعداد پستها : 129
Join date : 2012-02-16

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف Emiliano الإثنين نوفمبر 04, 2013 3:15 pm

1. سلام.
2. دوستان، این سه کار چینی یادتونه؟
مطمئنم اگه دهه ی شصتی باشید، دیدیدشون.
کسی اسم فارسی یا ترجیحاً اسم اریجینالشون یادشه؟


برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Rc4sjnzb6lyav6psexqd_thumb

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 T40qmywdw2hjnt70gzvy_thumb

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Bxvqmtcx4rxaawwl82f_thumb


Emiliano

تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف Emiliano الجمعة نوفمبر 15, 2013 4:17 am



1. شبکه ی "پویا" چند روزیه که به طور نامنظم و در هر ساعتی که دلش بخواد "بهترین داستان های دنیا (I)" رو داره می ده.
مجموعه ای بی نظیر و خاطره انگیز با دوبله ای عالی از دهه ی 60؛ که، غیر ممکنه تو ذهن بچه های این دهه نباشه.
محصولی از شرکت "داکس" ژاپن؛ که، پیش تر، دوست عزیزم، "آیدین"، در وبلاگ خودش اون رو کشف کرده بود:

http://toonapedia.persianblog.ir/post/48


2. خبر خوب اینیه که بالا عرض کردم و خبر بد اینه که "پویا" هر وخ حال کنه یه قسمت از این مجموعه رو می ده؛ یعنی، وقتی من داشتم کنداکتور برنامه ها رو می دیدم:

http://www.pooyatv.ir/%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7/

دیدم یه قسمت رو ساعت 14 داده، یکیو 16، یکیو 17، یکیو مث چند دقیقه ی پیش ساعت 9:30 صبح!!!!
امروز ساعت 19:45 هم قراره یه قسمت دیگه بده!

3. بگذریم. همین که مسؤولین متوجه شده ن باید کارای جدید بکنن، برای ما غنیمته.
4. اما، بیاییم ببینیم تا حالا چه قسمتایی از "بهترین داستان های دنیا (I)" پخش شده و اونا کدومان:
طبق جدول "تلوبیون"؛ یعنی، این:

http://telewebion.com/fa/program/info/36789/%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7

به ترتیب این قسمتا پخش شده:
(با تشکر فراوون از دوست عزیزم، "59"؛ بخاطر معرفی این سایت بالا).

4.1. "گالیله": زندگی "گالیله"؛ که، خیلی دوس دارم ببینمش و متأسفانه "تلوبیون" هم برای دانلود نذاشته تش.
از دوستان؛ بخصوص، "اسمم"، کسی اینو ضبط کرده، بذاره؟

4.2. "دوستی و راستی": "ملس" و دوستش به شهری می رسن و "ملس" تو کار حاکم فضولی می کنه و زبون سرخش سر سبزه شو به فا...؛ ببخشید، به باد می ده و دوستش با اون صدای "مورچه خوار"ش می گه بذارید بره لباس عروسی آبجی شو بده، بیاد و "ضامن ملس" می شه یارو!

4.3. "سرگذشت رمی": اینو حتماً ببینید. موسیقی "بینوایان" ("کوزت") رو به کرات می تونید درش بشنوید.

4.4. "نگی و قورباغه": قورباغه ای که ماره رو قلقلک می داد و می رفت تو دهنش و می ترکوندش.

4.5. "مادربزرگ و خرس سفید": پیرزنی که یه بچه خرس قطبی رو بزرگ می کرد و "عاقبت خرس زاده خرس می شد؛ گرچه، با پیرزن بزرگ می شد"!

4.6. "پرستوی مهربان": شما بخونیدش "شاهزاده ی خوشبخت"! پرستویی که می دونست الماسا رو کجا ببره، ناقلا!

4.7. "قصه های شهر خوبی": ورژن دیگه ای از "بچه های مدرسه ی والت" و "انریکو".

4.8. "در جستجوی کار": فی الواقع در جستجوی پول و نه کار. قضیه ی همون دو تا بچه دزدی که بچه ای سرتق رو می دزدیدن و به شکر خوردن می افتادن. آخرش هم یه پولی می دادن که اینو از اینا بگیرن؛ که، این تیکه ی پول دادن رو تو ایران حذف کرده بودن.

4.9. "شیر و چوپان": اینو دیروز بعد از سال ها دیدم و روایت "نوشابه امیری" عزیز، خیلی خیلی زیبا بود و کلی حال کردم.
دهقانی که نمی خواست گلادیاتور شه و شیری که نجاتش داده بود، اینو نجات می داد و آخرش هم کلی لایک می گرفت!

4.10. "ویلیام تل": پدری که سیبی رو رو سر بچه ش با تیر می زد.

4.11. "جزیره ی گنج": که داستانش به اندازه ی کافی معروف هست.


5. امروز ساعت 19:45 هم قراره "هانسل و گرتل" رو بدن.
6. ممنون از "شبکه ی پویا"؛ بخاطر، یادآوری این همه خاطرات زیبا.
دست همگی شون درد نکنه؛ اما، کاش تایم برنامه شون رو منظم کنن. ضمناً این که روزی چند قسمت هم می دن، ایده ی عالی ایه.





Emiliano

تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف S@M الجمعة نوفمبر 15, 2013 12:15 pm

چقدر عالی!Shocked میدونی امیل جان، اتفاقاً من اخیراً خیلی به یاد این کارتون "در جستجوی کار" بودم و می خواستم اینجا از شما بپرسم که اسمش چی بود (شایدم قبلاً گفته بودین ولی من با عرض شرمندگی اینجا رو خیلی وقته نخوندم و کلاً هم تنبلیم میاد بخونمش. فقط خیلی سریع اسکن می کنم)
کاش یه چیز دیگه خواسته بودم! Smile 

ممنون از شما و 59 عزیزرز
یه سوال هم داشتم: آیا شما تا حالا امتحان کردین که اگر برنامه ای درخواست بدیم پخش می کنن یا نه؟ مثلاٌ درخانه و...؟


یه چیز دیگه هم بدجوری فکر منو مشغول کرده... معمولاً توی عیدها یه فیلمی توی برنامه کودک پخش میکردن که خارجی بود و بی کلام بود تا جاییکه یادمه: ماجراش اینطوری بود که دو تا آدم کوچولو بودن (یعنی کوچولوشو کرده بودن با حقه های سینمایی) که یکیشون لاغر بود که من خیلی قیافه اش یادم نیست، و یکیشون چاق بود که شبیه زنبور بود (پشت شلوارش رو دایره دایره کرده بودن) و بال هم داشت به نظرم...با گریم های خیلی غلیظ شبیه دلقکها مثلاً. اینا جاهای مختلف (مثلاً توی ساعت) میرفتن و همه چی براشون عجیب و بزرگ بود... خیلی مبهم یادمه شرمنده... کسی میتونه کمک کنه؟
S@M
S@M

تعداد پستها : 161
Join date : 2010-03-30

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف Emiliano الجمعة نوفمبر 15, 2013 1:57 pm

S@M نوشته است:
چقدر عالی!Shocked میدونی امیل جان، اتفاقاً من اخیراً خیلی به یاد این کارتون "در جستجوی کار" بودم و می خواستم اینجا از شما بپرسم که اسمش چی بود (شایدم قبلاً گفته بودین ولی من با عرض شرمندگی اینجا رو خیلی وقته نخوندم و کلاً هم تنبلیم میاد بخونمش. فقط خیلی سریع اسکن می کنم)
کاش یه چیز دیگه خواسته بودم! Smile 

ممنون از شما و 59 عزیزرز
یه سوال هم داشتم: آیا شما تا حالا امتحان کردین که اگر برنامه ای درخواست بدیم پخش می کنن یا نه؟ مثلاٌ درخانه و...؟


یه چیز دیگه هم بدجوری فکر منو مشغول کرده... معمولاً توی عیدها یه فیلمی توی برنامه کودک پخش میکردن که خارجی بود و بی کلام بود تا جاییکه یادمه: ماجراش اینطوری بود که دو تا آدم کوچولو بودن (یعنی کوچولوشو کرده بودن با حقه های سینمایی) که یکیشون لاغر بود که من خیلی قیافه اش یادم نیست، و یکیشون چاق بود که شبیه زنبور بود (پشت شلوارش رو دایره دایره کرده بودن) و بال هم داشت به نظرم...با گریم های خیلی غلیظ شبیه دلقکها مثلاً. اینا جاهای مختلف (مثلاً توی ساعت) میرفتن و همه چی براشون عجیب و بزرگ بود... خیلی مبهم یادمه شرمنده... کسی میتونه کمک کنه؟

1. خواهش می کنم.
قابلی نداشت.
2. به شخصه برای "بچه های دیروز" خیلی امتحان کردم؛ اما، نامردا حتا زیرنویسم نمی کردن!

3. سؤال شما سال هاست تو "لیست سیاه" ما جا خوش کرده و خیلی دوس دارم پیدا شه:

38. فیلم کوتاه آلمانی، تک قسمتی، سیاه و سفید، موزیکال و بی کلامی درباره ی سه حشره ی کوچولو؛ که شبیه به دلقکا بودن. یکی شون زن بود و کفشدوزک چاقی بود. دو تاشون مردای لاغری بودن و پشه و جیرجیرک بودن. اون ها توی ساعت و لیوان و اشیای دیگه می رفتن و اون اشیا هم خیلی بزرگ بودن؛ مثلاً، قاشق یا قرص آسپیرین برای اون ها قد درخت و سنگ آسیاب بود! گاهی هم به دوربین هم نگاه می کردن. سکانس آخرش هم انگار شخصیت ها انیمیشن شدن (؟). دهه ی 60. (سؤال من، "فروغ" و "رامین".)


Emiliano

تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف S@M الجمعة نوفمبر 15, 2013 2:40 pm

ای وای! حدس میزدم تکراری باشه ها... اوکی، اونوقت شما مطمئنید آلمانیه حتماً؟
S@M
S@M

تعداد پستها : 161
Join date : 2010-03-30

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف Emiliano الجمعة نوفمبر 15, 2013 3:55 pm

S@M نوشته است:ای وای! حدس میزدم تکراری باشه ها... اوکی، اونوقت شما مطمئنید آلمانیه حتماً؟

1. "ای وای" نداره.
خیلی هم خوبه که این سؤالا مطرح می شه؛ ولو، تکراری؛ چون، بارها از دل همین سؤالا به نتایج خوبی رسیدیم.

2. آلمانی بودنشو؛ اگه اشتباه نکنم، دوستمون، "رامین"، گفت و اضافه کردم. من و "فروغ" سایر اطلاعاتو گفته بودیم.
مسلماً اطلاعات شما هم به سؤال اضافه می شه.

Emiliano

تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف S@M السبت نوفمبر 16, 2013 5:27 am

اون آخرش رو که گفتین کارتونی میشدن... انگار وارد کتاب (یا دوربین؟) میشدن و بعدش کارتونی میشدن نه؟
بعد یه سوال دیگه اسم اصلی کارتون پرستو یا این کارتونهای دیگه توی فهرست شبکه پویا رو میدونین؟
S@M
S@M

تعداد پستها : 161
Join date : 2010-03-30

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف Emiliano السبت نوفمبر 16, 2013 7:47 am

S@M نوشته است:اون آخرش رو که گفتین کارتونی میشدن... انگار وارد کتاب (یا دوربین؟) میشدن و بعدش کارتونی میشدن نه؟
بعد یه سوال دیگه اسم اصلی کارتون پرستو یا این کارتونهای دیگه توی فهرست شبکه پویا رو میدونین؟




1. نه دیگه خانوم "سم"، معلوم شد به قول خودتون جوابا رو سرسری می خونید؛ وگرنه، این سؤالتون رو هم دو بار جواب داده م:

1.1. یکی این که نوشتم "پرستوی مهربان"؛ ولی، شما بخونید "شاهزاده ی خوشبخت"؛ که، می شه The Happy Prince، نوشته ای معروف از "اسکار وایلد".
1.2. و دیگه این که لینک "آیدین" رو دادم؛ که، به قول خودش "دایرة المعارف"ی از کارتون هاست:



http://toonapedia.persianblog.ir/post/48


2. اصن به لینک بالا سر زدید؟
اگه می زدید، مشخص می شد که "پرستوی مهربان" همون 幸福の王子ه.


3. ضمناً "آیدین" از 90 درصد این اپیسودها عکس گذاشته و اگه عکس ها یک در میون دیده می شه، با وی پی ئن کار کنید تا 90 درصدشون رو ببینید.


4. در مورد کارتونی شدن اون سؤال بالایی هم، اظهار نظر دوستان بود و بنده نظری ندارم و یادم نیست. نمی تونم بگم چجوری بود، راستیتش
.

Emiliano

تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف S@M السبت نوفمبر 16, 2013 10:32 am

1- ای بابا امیل جان این لب گوری چه انتظاراتی از آدم داری... من چجوری حال داشته باشم این همه رو بخونم؟؟؟ افسرده 

2- چرا از اول نمیگید خب؟؟؟ الان من کاملاً فهمیدم دیگه... اصلاً فارسی در مقابل ژاپنی خیلی زبون گنگیه... دندانها
ولی از شوخی گذاشته امیل عزیز منم به همین happy prince  رسیدم ولی واقعش در یوتیوب ورژنهای دیگه بود نه اینی که واسه ما نشون میدادن. من همونو میخواستم

3- اصلاً با این قسمت کاری ندارم!!!برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 233891
4- منم یادمه کارتونی میشدن. حالا از چندتا آدم آلمانی بلد هم سوال می کنم و یکی دو تا بزرگتر که شاید یادشون باشه. امروز مریض بودم نرفتم سر کار ایشالله فردا
S@M
S@M

تعداد پستها : 161
Join date : 2010-03-30

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty پیرمرد و گنجشک

پست من طرف Heidi الإثنين نوفمبر 18, 2013 1:56 am

از شبکه ی پویا ممنونیم که آخر عمری ما رو آرزو به دل نگذاشت و بلاخره ماجرای پیرمرد مهربان و جیک جیکو و ظرف نشاسته ها و پیرزن طماع و دوتا صندوقچه ها رو نشونمون داد.
این عروسکی قدیمی و خاطره انگیز به زودی تو سایت تلوبیون قرار میگیره و اگه نتونستین از تلویزیون تماشا کنین میتونین از اینجا دانلودش کنین:

http://www.telewebion.com/fa/episode/info/1098741/%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7/%D9%BE%DB%8C%D8%B1-%D9%85%D8%B1%D8%AF-%D9%88-%DA%AF%D9%86%D8%AC%D8%B4%DA%A9
برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 4kmrpgf5epyijuiu9bvf
Heidi
Heidi

تعداد پستها : 129
Join date : 2012-02-16

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف Emiliano الإثنين نوفمبر 18, 2013 10:50 am

Heidi نوشته است:
از شبکه ی پویا ممنونیم که آخر عمری ما رو آرزو به دل نگذاشت و بلاخره ماجرای پیرمرد مهربان و جیک جیکو و ظرف نشاسته ها و پیرزن طماع و دوتا صندوقچه ها رو نشونمون داد.
این عروسکی قدیمی و خاطره انگیز به زودی تو سایت تلوبیون قرار میگیره و اگه نتونستین از تلویزیون تماشا کنین میتونین از اینجا دانلودش کنین:

http://www.telewebion.com/fa/episode/info/1098741/%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7/%D9%BE%DB%8C%D8%B1-%D9%85%D8%B1%D8%AF-%D9%88-%DA%AF%D9%86%D8%AC%D8%B4%DA%A9


1. خیلی خوبه که "پویا" داره از "بهترین داستان های دنیا (Ii)" هم می ده. بنده سال ها پیش این ارمغان رو از مجلات "سروش" برای دوستان گذاشته بودم:

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 7oip720ykkzomscz65so_thumb

2. یادمه کارای دیگه ای هم تو این مجموعه بود:
"مورچه و ملخ"، پسری که با یه پر کاه که زنبور بهش می چسبید به همه چی می رسید، میمونی که کیک برنج درست می کرد، "چه خوشمزه!" و ...

حتا من همیشه فکر می کنم آیتم شماره ی 32 "لیست سیاه" هم جزو این مجموعه ست؛ اما، تا مطمئن نشده م، نمی تونم قطعی نظر بدم:

32. "گمبه" (؟): در شرق دور، شکارچی مرغابی ای به نام "گمبه" بود که هر روز فقط یه مرغابی شکار می کرد و با زنش می خوردن. روزی یکی ازش پرسید چرا مرغابی بیشتری شکار نمی کنه تا اونا رو بفروشه. گمبه هم طمعکار شد و با دوتا مرغابی ادامه داد و بعد سه تا؛ ولی، ارضا نمی شد. تااین که یه شب رفت به گردن تموم مرغابی های خوابیده طناب بست و سر تموم طنابا تو دستش بود. صبح که شد، مرغابی ها همه با هم پرواز کردن و گمبه رو با خودشون به آسمون بردن. بچه های دِه هم روی زمین دنبال گمبه و مرغابی ها می کردن و همه ش می خوندن: "گمبه تو آسمونه، گمبه تو آسمونه!" آخر سر هم گمبه به ساختمون بلندی تو ژاپن رسید، طنابا رو ول کرد و نجات یافت. دهه ی 60. (سؤال "بهرام" و "حمید".)


3. اما، انگار "پویا" از "بهترین داستان های دنیا (I)" داره یادش می ره و شاید هم بی خیالش شده؛ در حالی که، هنوز کلی کار زیبا از اون مونده و ما منتظریم!
امیدوارم این طور نباشه؛ چون، من متوجه شدم حتا بچه های امروزی هم از اون کارتون ها بیشتر خوششون می یاد تا کارتون های امروزی. کارتون هایی که درشون ایثار، دوستی، صفا و وفای به عهد به خوبی به تصویر کشیده شده.

Emiliano

تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف Heidii الثلاثاء نوفمبر 19, 2013 7:28 am

Emiliano نوشته است:
Emiliano نوشته است:1. خیلی خوبه که "پویا" داره از "بهترین داستان های دنیا (Ii)" هم می ده. بنده سال ها پیش این ارمغان رو از مجلات "سروش" برای دوستان گذاشته بودم:

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 7oip720ykkzomscz65so_thumb

2. یادمه کارای دیگه ای هم تو این مجموعه بود:
"مورچه و ملخ"، پسری که با یه پر کاه که زنبور بهش می چسبید به همه چی می رسید، میمونی که کیک برنج درست می کرد، "چه خوشمزه!" و ...
...
32. "گمبه" (؟): در شرق دور، شکارچی مرغابی ای به نام "گمبه" بود که هر روز فقط یه مرغابی شکار می کرد و با زنش می خوردن. روزی یکی ازش پرسید چرا مرغابی بیشتری شکار نمی کنه تا اونا رو بفروشه. گمبه هم طمعکار شد و با دوتا مرغابی ادامه داد و بعد سه تا؛ ولی، ارضا نمی شد. تااین که یه شب رفت به گردن تموم مرغابی های خوابیده طناب بست و سر تموم طنابا تو دستش بود. صبح که شد، مرغابی ها همه با هم پرواز کردن و گمبه رو با خودشون به آسمون بردن. بچه های دِه هم روی زمین دنبال گمبه و مرغابی ها می کردن و همه ش می خوندن: "گمبه تو آسمونه، گمبه تو آسمونه!" آخر سر هم گمبه به ساختمون بلندی تو ژاپن رسید، طنابا رو ول کرد و نجات یافت. دهه ی 60. (سؤال "بهرام" و "حمید".)
...

3. اما، انگار "پویا" از "بهترین داستان های دنیا (I)" داره یادش می ره و شاید هم بی خیالش شده؛ در حالی که، هنوز کلی کار زیبا از اون مونده و ما منتظریم!
امیدوارم این طور نباشه؛ چون، من متوجه شدم حتا بچه های امروزی هم از اون کارتون ها بیشتر خوششون می یاد تا کارتون های امروزی. کارتون هایی که درشون ایثار، دوستی، صفا و وفای به عهد به خوبی به تصویر کشیده شده.

مورچه و ملخ از پویا پخش شد که حتما دیدین.
پسره و پرکاه و زنبور هم این یکی بود که احتمالا دیدین:
برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 6kuefgd639c9xco2lo
گمبه جزو یه مجموعه جدا بود به اسم تئاتر عروسکی که پارسال شبکه پویا بعضی از قسمت هاشو نمایش داد (با عنوان: قصه ها و افسانه ها) مثل ملوان و نهنگ سفید (موبی دیک) پست چی ای که با نامه هاش حرف می زد. عروسکی توشیشان. پیرزن پیرمرده و موشه و...
اینجا تعدادی از اپیزودهای اون مجموعه به زبان اسپانیایی هست. شاید گمبه هم بینشون باشه یا نباشه. نمی دونم. فقط مطمئنم جزو مجموعه عروسکی پیرمرد و گنجشک/ پسره و پرکاه نبود.
https://www.youtube.com/user/osiuros/videos?sort=dd&shelf_id=4&view=0
یکی از قسمت های زیبای این مجموعه، داستانش این بود: تو یه دهکده رسم بود هر پیرزن و پیرمردی که شصت سالگی رو رد می کرد می بردن یه جای دور بالای کوه رها می کردن چون عقیده داشتن دیگه بیشتر از این به درد نمی خورن و سربار هستن... درس اخلاقی این داستان، احترام به سالمندها بود.
ژاپنی ها که اهتمام خاصی به افسانه ها و داستانهای کهن و قومی و ملیتی دارن همواره در حال تولید مجموعه های کارتونی و عروسکی متنوع و زیبا بودن و هستن که محورش، همین قصه ها و داستانهای قدیمی و پندآموزه. اخیرا هم دوباره برداشتن کلی از همین داستانهای بومی ژاپنی رو به صورت یه مجموعه کارتونی ساده و زیبا درآوردن که از نظر سبک کارتونی و سادگی و بامزه بودن شبیه همون کارهای دوبعدیه که بچگی می دیدیم:
http://www.crunchyroll.com/folktales-from-japan
اما از اون یکی مجموعه که خوشبختانه پویا تعدادی از قسمت هاشو پخش کرد، خیلی دوست دارم "شاهزاده و گدا" رو دوباره ببینم و اون قسمتش رو که تو بچگی خیلی به نظرم ترسناک بود و از اون موقع تو خاطرم مونده:
ادوارد که خودش را شکل تام درآورده بود شب از بی سرپناهی به صومعه مانندی پناه می بره و مرد لاغری با قیافه ی استخوانی بهش پناه میده که ردای بلند و سیاهش شبیه راهب هاست ولی نیمه های شب تام با صدایی از خواب می پرده و متوجه میشه مرد داره پنهانی تو تاریکی چاقویی تیز می کنه و قصد جانش را کرده.
چهره ی موذی مرد که گوشه ای در حال تیز کردن چاقو بود و زیرلب لبخندی از بدجنسی می زد خیلی به نظرم ترسناک بود
برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 L3sc8oev996avk9lr3
Heidii
Heidii

تعداد پستها : 102
Join date : 2013-02-02

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف Emiliano الثلاثاء نوفمبر 19, 2013 10:12 am


1. بله "هایدی" جان.
این عکس رو سال ها پیش "بهرام" خان برامون گذاشت.

2. این هم میمونی که کیک می پخت، که، این رو هم؛ اگه اشتب نکنم، "امیر 56" عزیز گذاشت:

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Uwi85fjc0cf2vmjex074_thumb

3. در مورد توضیحات کافی و جامعتون در مورد "گمبه" خیلی ممنون. کاش می دادش.
چرا شبکه ی "پویا" این قدر بد بعضی کارها رو می ده.
همون "قصه ها و افسانه ها" هم خیلی عالی بود؛ که، اونو هم نصفه و نیمه داد، رفت پی کارش!

4. به نظر می رسه دیگه هم نمی خواد "بهترین داستان های دنیا (I)" و (II) رو بده.
خیلی حیف می شه.


5. لینک "یو تیوب"ی که زحمتشو کشیده بودید، امروز برای من باز نشد. امیدوارم بتونم بعداً ببینمش.
اون قسمتی که توصیفش کردید، اسمش بود "سالخوردگان محترمند". این هم چند عکس ناشیانه؛ که، یه زمانی با "نوکیا N73" گازوییلیم گرفتم ازش:

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Ru3lmqcpxgx3ky4h52v_thumb


6. آره. من هم "شاهزاده و گدا" رو خیلی خیلی دوس داشتم.
امیدوارم "پویا" به ادامه ی "بهترین داستان های دنیا (I)" و این اپیسود هم فکر کنه.
اون تیکه ای هم که شما توصیف کردی، عالی بود. یادمه. من هم ترسیده بودم، راستش.




Emiliano

تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty سلام

پست من طرف Negin 2 الثلاثاء نوفمبر 19, 2013 1:18 pm

سلامی چو بوی خوش آشنایی خدمت دوستان قدیمی
امیر خان ، جناب افشین، بابک و 59 عزیز و زحمتکش ، خانمها هایدی و کلور عزیز ! سلام مرا پذیرا باشید و صحرای محبت و آریان گرل نازنین و استالکر که امیدوارم به زودی به خانه خودشان سری بزنند.

مدتی نبودم و خواستم از هر چه که مرا به نوستالژی و گذشته وصل می کند یا این حس نوستالژیک رو تشدید میکند ، دور باشم تا این روح زخم خورده را بیش از این آزار ندهم و آرامش زمان حال را داشته باشم.حالا با فراغ بال و با حس رهایی در این فروم پرسه می زنم این روزها تمامی دل نوشته ها، گفتگوها و روشنگری هایتان را با چشم جان می خواندم و لذت می بردم.لذت بردنی بدون اینکه لازم باشد، مرا به گذشته های مه آلود وصل کند، بدون گذشته پرستی و ستودن آن بلکه تنها با بودن در اینجا برای استفاده از فانوس حضور دوستان و روشن کردن برخی پستوهای مشترک ما که از کودکی در رگ بودنمان جاری بوده و هست.


جناب امیلیانو: آهنگ خاطره انگیز تقویم تاریخ ، کلیپ آموزش الفبا ،عکسهای هادی و هدی،عکس پیانوهای قدیمی در تاپیک همشاگردی سلام بسیار به دلم نشست.برای لایتهای ترکی Cengiz Coskuner سپاس فراوان دارم.هرگز فکر نمیکردم دوباره این آهنگها رو بشنوم یادمه اون وقتها توی شهربازیها و پارکها زیاد پخش میشد و حس خوبی به مردمی میداد که مثل روزهای سیزده به در میومدن توی فضای آزاد و پارکها می نشستند و تا دیر وقت صفا میکردند .


جناب 59: کلیپ تصویری از اجراهای خاطره انگیز رضا صفدری، تمام مرا تا لمس واقعی آن روزها برد و غم از دست دادن زود هنگام آن عزیز را دوباره در من زنده کرد .نوشته شما پیرامون شهربازی و عکسهای سینما 2000 بسیار یادآوری بجایی بود .یادم میاد اولین بار در سال 1371 به اتفاق خانواده به این شهربازی رفتیم و آنجا اولین بار بود که ساندویچ با نان باگت بلند خوردیم و حضور در سینما 2000 باعث سرگیجه من و مادرم شد.بابت بارگذاری فیلمهای آنسوی مه و پدر بزرگ و از همه مهمتر کلیپ باجناقها کمال تشکر رادارم که دیدنشان از آرزوهای من بود که با زحمت شما محقق شد.
یادآوری فیلمهای آدریان لین به نام پیشنهاد بیشرمانه و بیوفا مرا غرق شادی کرد.دو فیلمی که بارها و بارها دیده ام و می بینمشان و با وجودیکه دیالوگها را از حفظ شده ام، باز هم دیدن مجدد آنها برایم پر از شور و احساس است  و موسیقی ای که در طول هر دو فیلم روی احساس بیننده اثر شگرفی دارد و بهترین انتخاب موسیقی است.من به شخصه دیدن این فیلم را به کلیه متاهلین پیشنهاد کرده ام و میکنم.


خانم شرلی عزیز(هایدی) بابت مطالب یونیک و روشنگری هایتان باید فروم به خود ببالد .از جاییکه دیدم دنبال عکس سطل آشغالها با عکس بچه های برهنه بودید یادآوری میکنم در تاپیک همشاگردی سلام بخشهایی به نام  تصویر زندگی در دهه 60 در پانزده بخش ارائه شده که می توانید کلکسیونی از عکس وسایل دهه شصت را در آن بیابید بخش سوم تصویر زندگی در دهه 60 در صفحه 13 همشاگردی سلام قرار دارد متاسفانه عکسهای بخشهای قبلی و نیز بخش با مدرسه، در مدرسه به دلیل اشکال در سرور آپلود، قابل نمایش نمی باشند.


خوب از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است .
به دوستان عزیز یادآور میشوم که بسیاری از کارتونها را می توانید از سایت راسخون دانلود کنید
http://www.rasekhoon.net/media/2861/

جناب امیر خان به جای حرص خوردن پای تلویزیون وطنی، میتوانید کارتون خاطره انگیز ووک را به راحتی و بصورت کامل دانلود کنید.
http://www.rasekhoon.net/media/3683/


آپلود مجدد کارتونهای زیر برای خانم هایدی که درخواست فرموده بودند و باقی دوستان جدید الورود

کارتون پسر با مرغابی
20944728692723108925.jpg

http://s1.picofile.com/file/8100593726/morghabi.wmv.html

وقتی بابا کوچک بود (1)
http://s1.picofile.com/file/8100595550/vaghti_baba_koochak_bood_1_.wmv.html

وقتی بابا کوچک بود (2)
http://s4.picofile.com/file/8100595942/vaghti_baba_koochak_bood2.mpg.html

کلیپ سلامتی با آقای دکتر و آقای طهماسب
http://s1.picofile.com/file/8100978684/salamati_ba_Dr_va_tahmasb.wmv.html

چند کار جدید در اینجا ارائه می دهم .اگر خاطرتان باشد میان برنامه های تلویزیون، کلیپی از گیاهان پخش میشد که رشد آنها را با سرعت زیاد نشان میداد که به شخصه از دیدن این کلیپها لذت میبردم .چندی پیش در ماهواره چنین کلیپی را دیدم و از جایی که به یاد ندارم در فروم کسی از این مورد یادآوری کرده باشد، آن را با شما به اشتراک می گذارم.

کلیپ رشد گیاهان
http://s1.picofile.com/file/8100594242/roshde_giah.wmv.html

با یادآوری آهنگ زیبای خولیو ، دو آهنگ زیبا و روح نواز از خولیو را به تک تک شما عزیزان و همراهان تقدیم می کنم .آهنگهایی که همراه همیشگی خلوت شبانه من هستند

33 Anos
http://s4.picofile.com/file/7866813331/julio_iglesias_33_Anos.mp3.html

Vete ya
http://s4.picofile.com/file/7866837525/julio_iglesias_Vete_Ya.mp3.html


صحبت خانم هایدی و 59 عزیز پیرامون مسائل متافیزیک و تاثیر انرژی و افکار ما روی سرنوشت خود ما و خانواده ما ، برای من ارزشمنده.راستش خودم عمیقا به چنین مسائلی اعتقاد دارم و میدونم در همنسل های ما تعداد زیادی نیستند که به این انرژی ها  باور داشته باشند.خود من با توجه به روح پرسشگرم ، همیشه بعد از اتفاقات خوب یا بد برای هر کسی و بخصوص برای خودم و خانواده ام، فوری و بی درنگ فلاش بک میزنم که این اتفاق که مطمئنا اتفاق نبوده، نتیجه کدام کار خوب یا بر عکس ، رفتار نادرست بوده و همین باعث شده با ندای وجدانم و دادگاه درونی ام گفتگوهای طولانی داشته باشم.

در این خصوص تجارب بسیار زیادی دارم که از حوصله دوستان خارجه و شاید مطلب مورد بحث برای همه دوستان جاذبه چندانی نداشته باشه ولی راستش عمق بحث باعث شد چند پاراگراف به آن اختصاص بدم.
راستش من معتقدم هر کسی با پیامی در زندگی ما وارد می شود و این ما هستیم که باید هوشیار باشیم و به اصطلاح خودم ، شاخکهامون همیشه فعال باشه تا کشف کنیم هدف کائنات از این کار چه بوده .گاهی ما سوالاتی راجع به زندگی شخصی خودمون، برامون پیش میاد مثلا اینکه چرا از فلان دوست یا فلان یار دور شدم یا چرا مثل من ، پدرم را در نوجوانی از دست دادم یا چرا این رشته تحصیلی رو انتخاب کردم ولی من متوجه شدم دقیقا یک دهه یا بیشتر طول میکشه که ما جواب برخی سوالات رو درک کنیم و با عمق دریچه های قلبمون بپذیریمش.اینکه 10 سال قبل با از دست دادن چیزی به خودمون میگیم چرا اینطور شد؟چرا این بلا باید سر من بیاد؟ برای من دقیقا 10 سال طول کشید تا جواب خیلی از سوالاتم رو در حوزه های مختلف زندگی خصوصی ام بفهمم و نه تنها با پستوهای ذهنم، بلکه مهمتر از ان با عمق دریچه های قلبم تقدیر و تغییر بوجود آمده رو برای خودم خوشایند تشخیص بدم و به خدای خودم بگم : خدایا برای نداده ات، شکر.

مثالی رو در این زمینه خدمت دوستان عرض میکنم :
حدود سال 74 ناچار به تغییر منزلی شدیم که من به هیچ عنوان ، علاقه ای به سکونت در ان نداشتم و به رفتن به آن منزل رضایت نمیدادم بالاخره بعد از صلاحدید همه افراد خانواده ، قرار شد موقتا به مدت یکسال به انجا نقل مکان کنیم .از طرفی صاحب خانه مرد بسیار شریف و صمیمی ای بود و از جایی که مادرم دبیر سابق خواهر ایشان بود و نیز خانواده ایشان همشهری آبادانی ما بودند، بینمان الفت و مهری پدید آمد .بالاخره یکسال به پایان رسید و ما به منزل دیگری نقل مکان کردیم .سالها گذشت تا اینکه من در سال 77 در دانشگاه چمران اهواز پذیرفته شدم و متاسفانه هیچ شناختی روی شهر نداشتم از طرفی  ثبت نام یک هفته به تعویق افتاده بود.از قضا ایشان پس از شنیدن قبولی من ، خود را به ما رساندند و گفتند حدود یکسال است که ساکن اهواز شده اند.چنین شد که در طول چهار سال دانشجویی من، ایشان و خانواده گرمشان مامن اینجانب بودند و من تا سالها با خودم در فکر بودم که اگر مانع نقل مکان به آن منزل میشدم ، در سالهای دانشجویی چنین موهبتی نصیبم نمیشد.


در مورد ترس و از اینکه ما در کودکی از چه میترسیدیم ، باید بگم برام خیلی جالب بود که من هم دقیقا از آن آقای بازیگری که عکسش رو گذاشتید و همچنین تیتراژ سریال سربداران بخاطر نگاتیو بودنش میترسیدم.اما بیشتر از اونها از اون قسمت سریال مثل آباد میترسیدم که پسر در صحنه آخر زبان مادرش رو از حلقومش بیرون کشید و شاید باور نکنید که در این سن ، هر وقت زبان کسی رو میبینم اون صحنه با آهنگ کوبنده اش در ذهنم تداعی می شود.همچنین بسیار از فیلمی که آدمها وارد کابین تلفن می شدند و بعد در آن گیر می کردند و به جاهای نامعلومی برده میشدند ، میترسیدم و خوشحالم از اینکه باجه های تلفن امروزی نه در دارند نه مشتری.


در مورد پدیده مرگ صحبت شد که متاسفانه در این یکسال اخیر به شدت روی این قضیه زوم کردم و متوجه شدم که عدم هضم این قضیه متاسفانه تا حدی به نقش رسانه ای در زمان کودکی ما بر میگردد.روانپزشکها میگن هر خاطره ای در کودکی، مثل نقشی بر سنگ است.من خیلی جستجو کردم و به نتایج ترسناکی رسیدم که صدا و سیما چقدر بیرحمانه روح پاک و معصوم ما را دست خوش چنین لطمات جبران ناپذیری کرد و اثراتش رو تقریبا ما در دهه چهارم زندگی خودمون داریم لمس می کنیم.
مثالهایی دارم که مطمئنم شما با عمق جانتان با آنها آشنا هستید و  یادآوری انها، حق مطلب را به روشنی ادا میکند.

1-در تاریک ترین لحظات شب و در سکوتی وهم ناک، جعبه جادویی داشت غرق شدن کشتی تایتانیک (فیلم سیاه و سفید اصلی)  را  نشان میداد و باور اینکه این فیلم ، بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده تا هفته ها و ماهها مرا در غم تلخ و گزنده ای نسبت به مرگ فرو میبرد.

2- تا سال 67 با توجه به سفرهای پروازی متعدد پدرم برای مراجعت به محل کار ، حس خوبی به هلیکوپتر و هواپیما داشتم اما بعد از سقوط هواپیمای ایرباس سال 67 و تکرر پخش صحنه های تکه های اجساد و لباسها روی خلیج فارس، تکه های اسباب بازی بچه ها  و گل هایی که با هلیکوپتر روی خلیج فارس ریخته میشد ، در ذهن کوچک من رابطه ای بین سقوط هواپیما و مرگ ایجاد شد و هنوز که زنی 34 ساله و مادر یک فرزند هستم و از اعتماد به نفس خوبی برخوردارم و از خیلی مواردی که اکثر خانمها از آن ترس و واهمه دارم، نمی ترسم با این وجود، موقع سوار شدن به هواپیما و تا لحظه فرود به کودکی می مانم که در تاریکی شب ، دست مادرش را در شلوغی خیابان گم کرده و رها و بیقرار دچار نا امنی شده .

3-هنوز دلم برای آن روزهای خودم میسوزد که چه معصومانه صحنه های ترور دلخراش آقایان رجایی و باهنر را میدیدم و زار زار چنان میگریستم که گویی پدرم در میان آنان بوده است .

4-هنوز هم خوب به یاد دارم که مرگ آقای مطهری چقدر در تلویزیون و برنامه کودک بخصوص در هفته گرامیداشت معلم پخش میشد و کوچه ای تاریک نشان داده میشد که مردی صدا میزد: آقای مطهری و او سر بر میگرداند و صدای گلوله و استادی که نقش زمین میشد و منی که سردرگم در دنیای کودکی خودم، با این وهم مرگ دست و پنجه نرم میکردم  تا در میانسالی این پشتوانه های زیان بار روحی-روانی دست به گریبانم شوند و کابوسهایشان مرا رها نکند.

اینها تنها گوشه ای کوچک از خیانتی بود که صدا و سیما به نسل ما کرد و چنین است که تقریبا همه بچه های دهه شصت دچار ژرف اندیشی، رگه هایی از افسردگی و حس دلمردگی هستند .
شاید درونمایه نیاز برخی دوستان به اتاق آسایشگاه در فروم و اشاره به پیری زودهنگام که در فروم زیاد با آن برخورد کردم نیز به همین چالشهای کودکی باز گردد.

هفته ای سرشار از لطافت باران برایتان آرزومندم
ارادتمند: نگین
Negin 2
Negin 2

تعداد پستها : 244
Join date : 2011-01-02

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون - صفحة 28 Empty رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون

پست من طرف 59 الثلاثاء نوفمبر 19, 2013 5:00 pm

Negin 2 نوشته است:

سلامی چو بوی خوش آشنایی خدمت دوستان قدیمی
امیر خان ، جناب افشین، بابک و 59 عزیز و زحمتکش ، خانمها هایدی و کلور عزیز ! سلام مرا پذیرا باشید و صحرای محبت و آریان گرل نازنین و استالکر که امیدوارم به زودی به خانه خودشان سری بزنند.

مدتی نبودم و خواستم از هر چه که مرا به نوستالژی و گذشته وصل می کند یا این حس نوستالژیک رو تشدید میکند ، دور باشم تا این روح زخم خورده را بیش از این آزار ندهم و آرامش زمان حال را داشته باشم.حالا با فراغ بال و با حس رهایی در این فروم پرسه می زنم این روزها تمامی دل نوشته ها، گفتگوها و روشنگری هایتان را با چشم جان می خواندم و لذت می بردم.لذت بردنی بدون اینکه لازم باشد، مرا به گذشته های مه آلود وصل کند، بدون گذشته پرستی و ستودن آن بلکه تنها با بودن در اینجا برای استفاده از فانوس حضور دوستان و روشن کردن برخی پستوهای مشترک ما که از کودکی در رگ بودنمان جاری بوده و هست.


جناب امیلیانو: آهنگ خاطره انگیز تقویم تاریخ ، کلیپ آموزش الفبا ،عکسهای هادی و هدی،عکس پیانوهای قدیمی در تاپیک همشاگردی سلام بسیار به دلم نشست.برای لایتهای ترکی Cengiz Coskuner سپاس فراوان دارم.هرگز فکر نمیکردم دوباره این آهنگها رو بشنوم یادمه اون وقتها توی شهربازیها و پارکها زیاد پخش میشد و حس خوبی به مردمی میداد که مثل روزهای سیزده به در میومدن توی فضای آزاد و پارکها می نشستند و تا دیر وقت صفا میکردند .


جناب 59: کلیپ تصویری از اجراهای خاطره انگیز رضا صفدری، تمام مرا تا لمس واقعی آن روزها برد و غم از دست دادن زود هنگام آن عزیز را دوباره در من زنده کرد .نوشته شما پیرامون شهربازی و عکسهای سینما 2000 بسیار یادآوری بجایی بود .یادم میاد اولین بار در سال 1371 به اتفاق خانواده به این شهربازی رفتیم و آنجا اولین بار بود که ساندویچ با نان باگت بلند خوردیم و حضور در سینما 2000 باعث سرگیجه من و مادرم شد.بابت بارگذاری فیلمهای آنسوی مه و پدر بزرگ و از همه مهمتر کلیپ باجناقها کمال تشکر رادارم که دیدنشان از آرزوهای من بود که با زحمت شما محقق شد.
یادآوری فیلمهای آدریان لین به نام پیشنهاد بیشرمانه و بیوفا مرا غرق شادی کرد.دو فیلمی که بارها و بارها دیده ام و می بینمشان و با وجودیکه دیالوگها را از حفظ شده ام، باز هم دیدن مجدد آنها برایم پر از شور و احساس است  و موسیقی ای که در طول هر دو فیلم روی احساس بیننده اثر شگرفی دارد و بهترین انتخاب موسیقی است.من به شخصه دیدن این فیلم را به کلیه متاهلین پیشنهاد کرده ام و میکنم.


خانم شرلی عزیز(هایدی) بابت مطالب یونیک و روشنگری هایتان باید فروم به خود ببالد .از جاییکه دیدم دنبال عکس سطل آشغالها با عکس بچه های برهنه بودید یادآوری میکنم در تاپیک همشاگردی سلام بخشهایی به نام  تصویر زندگی در دهه 60 در پانزده بخش ارائه شده که می توانید کلکسیونی از عکس وسایل دهه شصت را در آن بیابید بخش سوم تصویر زندگی در دهه 60 در صفحه 13 همشاگردی سلام قرار دارد متاسفانه عکسهای بخشهای قبلی و نیز بخش با مدرسه، در مدرسه به دلیل اشکال در سرور آپلود، قابل نمایش نمی باشند.


خوب از هر چه بگذریم سخن دوست خوشتر است .
به دوستان عزیز یادآور میشوم که بسیاری از کارتونها را می توانید از سایت راسخون دانلود کنید
http://www.rasekhoon.net/media/2861/

جناب امیر خان به جای حرص خوردن پای تلویزیون وطنی، میتوانید کارتون خاطره انگیز ووک را به راحتی و بصورت کامل دانلود کنید.
http://www.rasekhoon.net/media/3683/


آپلود مجدد کارتونهای زیر برای خانم هایدی که درخواست فرموده بودند و باقی دوستان جدید الورود

کارتون پسر با مرغابی
20944728692723108925.jpg

http://s1.picofile.com/file/8100593726/morghabi.wmv.html

وقتی بابا کوچک بود (1)
http://s1.picofile.com/file/8100595550/vaghti_baba_koochak_bood_1_.wmv.html

وقتی بابا کوچک بود (2)
http://s4.picofile.com/file/8100595942/vaghti_baba_koochak_bood2.mpg.html

کلیپ سلامتی با آقای دکتر و آقای طهماسب
http://s1.picofile.com/file/8100978684/salamati_ba_Dr_va_tahmasb.wmv.html

چند کار جدید در اینجا ارائه می دهم .اگر خاطرتان باشد میان برنامه های تلویزیون، کلیپی از گیاهان پخش میشد که رشد آنها را با سرعت زیاد نشان میداد که به شخصه از دیدن این کلیپها لذت میبردم .چندی پیش در ماهواره چنین کلیپی را دیدم و از جایی که به یاد ندارم در فروم کسی از این مورد یادآوری کرده باشد، آن را با شما به اشتراک می گذارم.

کلیپ رشد گیاهان
http://s1.picofile.com/file/8100594242/roshde_giah.wmv.html

با یادآوری آهنگ زیبای خولیو ، دو آهنگ زیبا و روح نواز از خولیو را به تک تک شما عزیزان و همراهان تقدیم می کنم .آهنگهایی که همراه همیشگی خلوت شبانه من هستند

33 Anos
http://s4.picofile.com/file/7866813331/julio_iglesias_33_Anos.mp3.html

Vete ya
http://s4.picofile.com/file/7866837525/julio_iglesias_Vete_Ya.mp3.html


صحبت خانم هایدی و 59 عزیز پیرامون مسائل متافیزیک و تاثیر انرژی و افکار ما روی سرنوشت خود ما و خانواده ما ، برای من ارزشمنده.راستش خودم عمیقا به چنین مسائلی اعتقاد دارم و میدونم در همنسل های ما تعداد زیادی نیستند که به این انرژی ها  باور داشته باشند.خود من با توجه به روح پرسشگرم ، همیشه بعد از اتفاقات خوب یا بد برای هر کسی و بخصوص برای خودم و خانواده ام، فوری و بی درنگ فلاش بک میزنم که این اتفاق که مطمئنا اتفاق نبوده، نتیجه کدام کار خوب یا بر عکس ، رفتار نادرست بوده و همین باعث شده با ندای وجدانم و دادگاه درونی ام گفتگوهای طولانی داشته باشم.

در این خصوص تجارب بسیار زیادی دارم که از حوصله دوستان خارجه و شاید مطلب مورد بحث برای همه دوستان جاذبه چندانی نداشته باشه ولی راستش عمق بحث باعث شد چند پاراگراف به آن اختصاص بدم.
راستش من معتقدم هر کسی با پیامی در زندگی ما وارد می شود و این ما هستیم که باید هوشیار باشیم و به اصطلاح خودم ، شاخکهامون همیشه فعال باشه تا کشف کنیم هدف کائنات از این کار چه بوده .گاهی ما سوالاتی راجع به زندگی شخصی خودمون، برامون پیش میاد مثلا اینکه چرا از فلان دوست یا فلان یار دور شدم یا چرا مثل من ، پدرم را در نوجوانی از دست دادم یا چرا این رشته تحصیلی رو انتخاب کردم ولی من متوجه شدم دقیقا یک دهه یا بیشتر طول میکشه که ما جواب برخی سوالات رو درک کنیم و با عمق دریچه های قلبمون بپذیریمش.اینکه 10 سال قبل با از دست دادن چیزی به خودمون میگیم چرا اینطور شد؟چرا این بلا باید سر من بیاد؟ برای من دقیقا 10 سال طول کشید تا جواب خیلی از سوالاتم رو در حوزه های مختلف زندگی خصوصی ام بفهمم و نه تنها با پستوهای ذهنم، بلکه مهمتر از ان با عمق دریچه های قلبم تقدیر و تغییر بوجود آمده رو برای خودم خوشایند تشخیص بدم و به خدای خودم بگم : خدایا برای نداده ات، شکر.

مثالی رو در این زمینه خدمت دوستان عرض میکنم :
حدود سال 74 ناچار به تغییر منزلی شدیم که من به هیچ عنوان ، علاقه ای به سکونت در ان نداشتم و به رفتن به آن منزل رضایت نمیدادم بالاخره بعد از صلاحدید همه افراد خانواده ، قرار شد موقتا به مدت یکسال به انجا نقل مکان کنیم .از طرفی صاحب خانه مرد بسیار شریف و صمیمی ای بود و از جایی که مادرم دبیر سابق خواهر ایشان بود و نیز خانواده ایشان همشهری آبادانی ما بودند، بینمان الفت و مهری پدید آمد .بالاخره یکسال به پایان رسید و ما به منزل دیگری نقل مکان کردیم .سالها گذشت تا اینکه من در سال 77 در دانشگاه چمران اهواز پذیرفته شدم و متاسفانه هیچ شناختی روی شهر نداشتم از طرفی  ثبت نام یک هفته به تعویق افتاده بود.از قضا ایشان پس از شنیدن قبولی من ، خود را به ما رساندند و گفتند حدود یکسال است که ساکن اهواز شده اند.چنین شد که در طول چهار سال دانشجویی من، ایشان و خانواده گرمشان مامن اینجانب بودند و من تا سالها با خودم در فکر بودم که اگر مانع نقل مکان به آن منزل میشدم ، در سالهای دانشجویی چنین موهبتی نصیبم نمیشد.


در مورد ترس و از اینکه ما در کودکی از چه میترسیدیم ، باید بگم برام خیلی جالب بود که من هم دقیقا از آن آقای بازیگری که عکسش رو گذاشتید و همچنین تیتراژ سریال سربداران بخاطر نگاتیو بودنش میترسیدم.اما بیشتر از اونها از اون قسمت سریال مثل آباد میترسیدم که پسر در صحنه آخر زبان مادرش رو از حلقومش بیرون کشید و شاید باور نکنید که در این سن ، هر وقت زبان کسی رو میبینم اون صحنه با آهنگ کوبنده اش در ذهنم تداعی می شود.همچنین بسیار از فیلمی که آدمها وارد کابین تلفن می شدند و بعد در آن گیر می کردند و به جاهای نامعلومی برده میشدند ، میترسیدم و خوشحالم از اینکه باجه های تلفن امروزی نه در دارند نه مشتری.


در مورد پدیده مرگ صحبت شد که متاسفانه در این یکسال اخیر به شدت روی این قضیه زوم کردم و متوجه شدم که عدم هضم این قضیه متاسفانه تا حدی به نقش رسانه ای در زمان کودکی ما بر میگردد.روانپزشکها میگن هر خاطره ای در کودکی، مثل نقشی بر سنگ است.من خیلی جستجو کردم و به نتایج ترسناکی رسیدم که صدا و سیما چقدر بیرحمانه روح پاک و معصوم ما را دست خوش چنین لطمات جبران ناپذیری کرد و اثراتش رو تقریبا ما در دهه چهارم زندگی خودمون داریم لمس می کنیم.
مثالهایی دارم که مطمئنم شما با عمق جانتان با آنها آشنا هستید و  یادآوری انها، حق مطلب را به روشنی ادا میکند.

1-در تاریک ترین لحظات شب و در سکوتی وهم ناک، جعبه جادویی داشت غرق شدن کشتی تایتانیک (فیلم سیاه و سفید اصلی)  را  نشان میداد و باور اینکه این فیلم ، بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده تا هفته ها و ماهها مرا در غم تلخ و گزنده ای نسبت به مرگ فرو میبرد.

2- تا سال 67 با توجه به سفرهای پروازی متعدد پدرم برای مراجعت به محل کار ، حس خوبی به هلیکوپتر و هواپیما داشتم اما بعد از سقوط هواپیمای ایرباس سال 67 و تکرر پخش صحنه های تکه های اجساد و لباسها روی خلیج فارس، تکه های اسباب بازی بچه ها  و گل هایی که با هلیکوپتر روی خلیج فارس ریخته میشد ، در ذهن کوچک من رابطه ای بین سقوط هواپیما و مرگ ایجاد شد و هنوز که زنی 34 ساله و مادر یک فرزند هستم و از اعتماد به نفس خوبی برخوردارم و از خیلی مواردی که اکثر خانمها از آن ترس و واهمه دارم، نمی ترسم با این وجود، موقع سوار شدن به هواپیما و تا لحظه فرود به کودکی می مانم که در تاریکی شب ، دست مادرش را در شلوغی خیابان گم کرده و رها و بیقرار دچار نا امنی شده .

3-هنوز دلم برای آن روزهای خودم میسوزد که چه معصومانه صحنه های ترور دلخراش آقایان رجایی و باهنر را میدیدم و زار زار چنان میگریستم که گویی پدرم در میان آنان بوده است .

4-هنوز هم خوب به یاد دارم که مرگ آقای مطهری چقدر در تلویزیون و برنامه کودک بخصوص در هفته گرامیداشت معلم پخش میشد و کوچه ای تاریک نشان داده میشد که مردی صدا میزد: آقای مطهری و او سر بر میگرداند و صدای گلوله و استادی که نقش زمین میشد و منی که سردرگم در دنیای کودکی خودم، با این وهم مرگ دست و پنجه نرم میکردم  تا در میانسالی این پشتوانه های زیان بار روحی-روانی دست به گریبانم شوند و کابوسهایشان مرا رها نکند.

اینها تنها گوشه ای کوچک از خیانتی بود که صدا و سیما به نسل ما کرد و چنین است که تقریبا همه بچه های دهه شصت دچار ژرف اندیشی، رگه هایی از افسردگی و حس دلمردگی هستند .
شاید درونمایه نیاز برخی دوستان به اتاق آسایشگاه در فروم و اشاره به پیری زودهنگام که در فروم زیاد با آن برخورد کردم نیز به همین چالشهای کودکی باز گردد.

هفته ای سرشار از لطافت باران برایتان آرزومندم
ارادتمند: نگین


سرکار خانم نگین، با درود فراوان خدمت شما همکار گرامی.
فروم رویایی بسیار بسیار خرسند هست از تشریف فرمایی دوباره ی شما.
تمام نوشته ی شما، سراسر از احساس پاک و راستین میباشد،
... هر آنچه از دل‌ بر آید لاجرم بر دلم نیز نشیند.
از لطف و دقت توجه شما و همچنین فایلهای خاطره انگیز صوتی و تصویری که قرار دادید،
سپاسگزار هستم و همچنین برای تمام نکاتی که مطرح ساختید.
به همراه خانواده ی گرامیتان، سلامت باشید.


59
59

تعداد پستها : 1476
Join date : 2011-02-09
Age : 44
آدرس پستي : vj26081980@gmail.com

http://www.aparat.com/PanjaH_o_NoH

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

صفحه 28 از 42 الصفحة السابقة  1 ... 15 ... 27, 28, 29 ... 35 ... 42  الصفحة التالية

بازگشت به بالاي صفحه

- مواضيع مماثلة

 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد