برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
+35
Negin 2
S@M
mehrave22
نیک خان
kave
Petsi
alirad
Persiana
Marcello
@p@d@n@
خاطره باز
Amir56
sahra_7
edo
saman
سلوا
khatereh
slevin(HAMID
tisto
نگين
آزاده
mld_msm
sooratak
Indiana Jones
omidsilver7
ariangirl
baron
reza023
Shervin
babak
siavash
siman1
Emiliano
SMAM
WARRIOR
39 مشترك
صفحه 27 از 40
صفحه 27 از 40 • 1 ... 15 ... 26, 27, 28 ... 33 ... 40
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
دوستان عزیز تا به حال فکر کرده اید که عروسکهایی که خاطرات ما را ساختند و همیشه در ذهنمان پر تحرک و فعال در حال بازی کردن هستند الان کجان و چه وضعیتی دارند؟
پس بیایید با هم مقاله زیر رو که گزارشی از آرشیو عروسکهاست با هم بخونیم.(به دلیل فیلتر شدن سایت، تمامی مقاله رو اینجا آوردم)
مقاله روزگار سپری شده عروسکهای سالخورده برگرفته ازسایت هموطن سلام مورخ 9/11/84
http://www.hamvatansalam.com/news53982.html
از ابتدا که تصمیم بر این شد از آرشیو عروسکی شبکه یک و دو گزارشی تهیه شود برایم کاری مثل کارهای دیگر نبود. گزارشی از کودکی همه ما بود. مروری بر خاطراتی بود که سالها در ذهنمان بود. ناباورانه تصور میکردم که با دیدن عروسکها همان لحظات دوباره تکرار میشوند. اما چه فایده! با ورود به آرشیو عروسکی نه تنها این لحظات زنده نشد، بلکه از بین رفت و فقط حسرتی از آن دوران ماند. دوستی که عکسهای آرشیو عروسکی و عروسکها را دید، گفت: «بیشتر شبیه به قبرستان است تا آرشیو عروسکها!»
لازم میدانیم تشکر کنیم از مدیر تولید شبکه دو، مسئول آرشیو عروسکی شبکه دو، عباس صفرزاده، و فروزان توحیدی، مسئول آرشیو عروسکی شبکه یک، که صبورانه به ما اجازه دادند که سراغ دنیای کودکیمان برویم، و نیز امیر آخوندی اصل که عکسهای مربوط به آرشیو عروسکی شبکه یک را از آرشیو خودش در اختیار ما گذاشت.
آرشیو عروسکی شبکه یک
سفر به دوران کودکی سخت شروع شد. باید از کلی آدم بزرگ مجوز ورود میگرفتیم. مگر نه این که دوران کودکی هرکس با تمام خوبیها و بدیهایش متعلق به خودش است؟ چرا باید به صد تا آدم بزرگ نامه نوشت تا آنها هم عینکهایشان را بزنند، نامه را بخوانند و پایش بنویسند، بلامانع است؟ و کلی هم دم در منتظر بمانیم تا این آدم بزرگها ما را آفیش کنند؟ «راستی که این آدم بزرگها خیلی عجیباند». کاشکی ـ مثل شازده کوچولو بعد از آمدنش به زمین ـ به گلم توجه بیشتری میکردم. اما در سیاره هفتم، یعنی آرشیو عروسکی تمام این خاطرات به هم ریخت.
و بنابراین سیاره هفتم آرشیو عروسکی بود که در پارکینگ استودیو ـ 11 سازمان است. شاید اگر حساسیت و دلسوزی فروزان توحیدی، مسئول آرشیو نبود، وضعیت آرشیو از این هم که هست بدتر میشد، باز هم خوب است که عروسکها مثل آدمهای زنده شناسنامه و عکس دارند، مثل شناسنامهای که ما داریم: نام، طراح عروسک، سازنده عروسک، تاریخ ساخت، تاریخ تولید، تکنیک عروسک، نام برنامه، صدای عروسک و نامه عروسک گردان، شاید تنها چیز دل گرم کننده آرشیو شبکه یک همین باشد.
به آرشیو که وارد شدم صدای شاد و شیطون آسمون و ریسمون به گوشم آمد: «سلام، سلام،ای بچهها ـ بزرگترا، کوچیکترا/ سلام به روی ماهتون ـ به گرمی نگاهتون ـ به سطل توی چاهتون...». یاد ایرج طهماسب افتادم که مجری این برنامه بود. نوآوریهایی در این برنامه بود که امروز هم دارد از آنها استفاده میشود یادتان هست وقتی شایعه شده بود که ایرج طهماسب در تصادفی کشته شده چقدر دلمان گرفت؟ یادتان هست بعد از مدتی که او را دوباره دیدیم چقدر خوشحال شدیم؟ ... از توحیدی سراغ این عروسکهای شیطون را میگیرم. او هم یک گوشه زمین را نشانم میدهد، چقدر کودکی ام رنگ باخته که این دو تا را به جا نمیآورم.
اسم آن برنامه چی بود؟ همان که شیر به شتر میگفت: شترجان. شتر با صدای بمش میگفت: «وای بر من...»؟ از شیر دانا و شتر جان و آن روباه هیچ خبری نبود. حتی امروز هم هیچکس دیگر اسم این سریال را یادش نمیآید.
نخودی را توی یک جعبه پیدا میکنیم. صورتش زخمی است دست و پاهاش هم به هیچ نخی وصل نیست و دیگر نمیتواند حرکت بکند.
در آن یکی قفسه، عروسکهای «گنجشکک اشیمشی» همهشان لب بوم ما نشستهاند، بدون این که نگاه کنن. اسم کامبیز صمیمی مفخم را میبینم؛همانی که سالها برای کودکان عروسک ساخت: «داداشش و باباش»، «آقای مبادا» و «ابر و باد و مه و خورشید» که عروسکهای این آخری همه با گونی کار شده بودند، حمید جبلی جای ننه کلاغه حرف میزد و هی قربان صدقه بچه کلاغه میرفت. کلاه قرمزی و پسرخاله ساکت و آرام به همدیگر تکیه زدهاند و نشستهاند.
میدانستید که کلاه قرمزی بازسازی یک عروسک قدیمی به اسم «مورچه» است؟ عروسکی که داشته خراب میشده و شانس میآورد یک نفر برایش روکش پارچه ای، یک دماغ قرمز و دو تا چشم چپ میگذارد و ا و هم دوباره زنده میشود و در دل بچهها جا میگیرد؟
کرم شبتاب را میبینیم که بدون هیچ نوری گوشهای آویزان شده. گلها طرف دیگرش هستند و سوزنبان هم آن بالا، کنار جغد دانا، حالا کرم شبتاب روزها و شبها میخوابد. به هر طرف که نگاه میکنم عروسک میبینم، عروسکهای جدید و قدیمی کنار هم نشستهاند و به جاهای دور خیره شدهاند، چقدر این جا تنگ و تاریک است، میگویند که کامبیز صمیمی مفخم ـ که روحش شاد ـ به سازمان پیشنهاد داده بود که دیوارهای سازمان را با یک متر فاصله از زمین ویترین بزنند و عروسکها را در این ویترین بگذارند تا یک نمایشگاه دائمی درست بشود، با این پیشنهاد موافقت نشد و الان دیوارهای سازمان بدون هیچ تزئینی (جز یکی ـ دو تا عکس) کاملا بیاستفاده است و آرشیو عروسکی شبکه یک هم در پارکینگ استودیو ـ 11. باور کنید داشتن آرشیوی که بخشی از خاطرات ماست، درخواست زیادی نیست. چراغها را خاموش میکنیم و بیرون میآییم. شاید کرم شبتاب دوباره بتابد.
آرشیو عروسکی شبکه دو
عکسهای زیادی جلوی رویم است. مادربزرگه، قوقولی خان، گل باقالی خانوم، کلاغه،هادی و هدی، چاق و لاغر، و عروسکی که نمیدانم مربوط به کدام کار است. نگاه همهشان خیره مانده. نمیدانم کدام عکس را انتخاب کنم و در موردش بنویسم که خاطرات کودکی شما را به هم نریزد.
خاطرات کودکی ما که با ورود به آرشیو عروسکی شبکه دو ـ که خودشان به آن «انبار صحنه» میگفتند ـ تمام شد و رفت و فقط حسرتش ماند. نمیشود باور کرد که این عروسکها با این گردنهای خمیده و لباسهای پاره همان عروسکهای شادی بودند که ما را با خودشان به سرزمین قصهها میبردند. پدر کجاست؟ توی آن قفسه، پشت یک عروسک دارد له میشود. مادر کجاست؟ همین جا، توی این قفسه، پهلوی لاکی جون... خانوادههادی و هدی این قدر از هم دور؟
مادربزرگه که هزار تا قصه داشت و با مخملش حسابی دم خور بود. حالا بدون مخمل ـ که اصلا معلوم نیست کجاست ـ چی کار میکند؟ دلش برای کی شور میزند؟ حالا از کی مواظبت میکند تا پتو از روی او کنار نرود و سرما نخورد؟...
گل باقالی خانم یک ور و قوقولی خان هم یک ور دیگر. آنها بدون بچههایشان، نوک طلا و نوک سیا چی کار میکنند؟... حالا «خونه مادربزرگه» هزار تا غصه داره! چقدر مادربزرگه مهربان پیر شده! دیگر کنار خونه مادربزرگه هیچ سبزهزاری نیست و دشتهاش بدون گلاند. حالا بدون مخمل او چه روزگاری دارد؟!
درون و بیرون اصلا وجود خارجی ندارند و در آرشیو عروسکی کسی آنها را نمیشناسد. «عروسکای خوبایم ـ از نخ و میخ و چوبایم». اما آنها نمیدانستند که یک روز در یک انبار پر از گرد و خاک رها میشوند.
نمیدانم وقتی عروسکگردانها و عروسکسازها عروسکهایی را که مدتها با آنها زندگی کرده بودند پاره و مچاله زیر عروسکهای دیگر ببینند، چه حالی پیدا میکنند و دلشان برای چی میسوزد. برای روزهایی که اسفنج سفت را با قیچی شکل دادند؟ یا برای روزهایی که از فرط سمباده زدن تمام دستها و گردنشان درد میگرفت؟ شاید هم برای روزهایی دلتنگ بشوند که با خوشحالی عروسکها را این ور و آن ور بازی میدادند و خوش بودند.
دلم برای لبخند و قهقهه مادربزرگه تنگ شده، الان دیگر نمیتواند بخندد چرا که فکش پاره شده. «آدمک کوچولو، باز دلم میخواهد خنده تو را بشنوم».
عروسکهای دور از هم و پراکنده را دوباره جمع میکنیم. چه باک اگر مخمل نیست، لباس مادربزرگه کثیف و پاره است وهاپوکومار دور از صاحبش به مرد دیگری تکیه کرده! پدر، مادر،هادی، هدی، مادربزرگ، آقبابا و بچههای همسایه را جمع میکنیم. همه را ردیف میکنیم، آنها را جلوی دوربین مینشانیم و ازشان عکس میگیریم تا لحظات خوش کودکی دوباره زنده بشنود.
«هیچ آدم بزرگی هرگز نخواهد فهمید که این مسئله چقدر اهمیت دارد».
غیر از نقل قول مقدمه، بقیه ملههای داخل گیومه از قصه «شازده کوچولو». نوشته آنتوان دوسنت اگزوپری، ترجمه محمد قاضی، گرفته شده است.
پس بیایید با هم مقاله زیر رو که گزارشی از آرشیو عروسکهاست با هم بخونیم.(به دلیل فیلتر شدن سایت، تمامی مقاله رو اینجا آوردم)
مقاله روزگار سپری شده عروسکهای سالخورده برگرفته ازسایت هموطن سلام مورخ 9/11/84
http://www.hamvatansalam.com/news53982.html
از ابتدا که تصمیم بر این شد از آرشیو عروسکی شبکه یک و دو گزارشی تهیه شود برایم کاری مثل کارهای دیگر نبود. گزارشی از کودکی همه ما بود. مروری بر خاطراتی بود که سالها در ذهنمان بود. ناباورانه تصور میکردم که با دیدن عروسکها همان لحظات دوباره تکرار میشوند. اما چه فایده! با ورود به آرشیو عروسکی نه تنها این لحظات زنده نشد، بلکه از بین رفت و فقط حسرتی از آن دوران ماند. دوستی که عکسهای آرشیو عروسکی و عروسکها را دید، گفت: «بیشتر شبیه به قبرستان است تا آرشیو عروسکها!»
لازم میدانیم تشکر کنیم از مدیر تولید شبکه دو، مسئول آرشیو عروسکی شبکه دو، عباس صفرزاده، و فروزان توحیدی، مسئول آرشیو عروسکی شبکه یک، که صبورانه به ما اجازه دادند که سراغ دنیای کودکیمان برویم، و نیز امیر آخوندی اصل که عکسهای مربوط به آرشیو عروسکی شبکه یک را از آرشیو خودش در اختیار ما گذاشت.
آرشیو عروسکی شبکه یک
سفر به دوران کودکی سخت شروع شد. باید از کلی آدم بزرگ مجوز ورود میگرفتیم. مگر نه این که دوران کودکی هرکس با تمام خوبیها و بدیهایش متعلق به خودش است؟ چرا باید به صد تا آدم بزرگ نامه نوشت تا آنها هم عینکهایشان را بزنند، نامه را بخوانند و پایش بنویسند، بلامانع است؟ و کلی هم دم در منتظر بمانیم تا این آدم بزرگها ما را آفیش کنند؟ «راستی که این آدم بزرگها خیلی عجیباند». کاشکی ـ مثل شازده کوچولو بعد از آمدنش به زمین ـ به گلم توجه بیشتری میکردم. اما در سیاره هفتم، یعنی آرشیو عروسکی تمام این خاطرات به هم ریخت.
و بنابراین سیاره هفتم آرشیو عروسکی بود که در پارکینگ استودیو ـ 11 سازمان است. شاید اگر حساسیت و دلسوزی فروزان توحیدی، مسئول آرشیو نبود، وضعیت آرشیو از این هم که هست بدتر میشد، باز هم خوب است که عروسکها مثل آدمهای زنده شناسنامه و عکس دارند، مثل شناسنامهای که ما داریم: نام، طراح عروسک، سازنده عروسک، تاریخ ساخت، تاریخ تولید، تکنیک عروسک، نام برنامه، صدای عروسک و نامه عروسک گردان، شاید تنها چیز دل گرم کننده آرشیو شبکه یک همین باشد.
به آرشیو که وارد شدم صدای شاد و شیطون آسمون و ریسمون به گوشم آمد: «سلام، سلام،ای بچهها ـ بزرگترا، کوچیکترا/ سلام به روی ماهتون ـ به گرمی نگاهتون ـ به سطل توی چاهتون...». یاد ایرج طهماسب افتادم که مجری این برنامه بود. نوآوریهایی در این برنامه بود که امروز هم دارد از آنها استفاده میشود یادتان هست وقتی شایعه شده بود که ایرج طهماسب در تصادفی کشته شده چقدر دلمان گرفت؟ یادتان هست بعد از مدتی که او را دوباره دیدیم چقدر خوشحال شدیم؟ ... از توحیدی سراغ این عروسکهای شیطون را میگیرم. او هم یک گوشه زمین را نشانم میدهد، چقدر کودکی ام رنگ باخته که این دو تا را به جا نمیآورم.
اسم آن برنامه چی بود؟ همان که شیر به شتر میگفت: شترجان. شتر با صدای بمش میگفت: «وای بر من...»؟ از شیر دانا و شتر جان و آن روباه هیچ خبری نبود. حتی امروز هم هیچکس دیگر اسم این سریال را یادش نمیآید.
نخودی را توی یک جعبه پیدا میکنیم. صورتش زخمی است دست و پاهاش هم به هیچ نخی وصل نیست و دیگر نمیتواند حرکت بکند.
در آن یکی قفسه، عروسکهای «گنجشکک اشیمشی» همهشان لب بوم ما نشستهاند، بدون این که نگاه کنن. اسم کامبیز صمیمی مفخم را میبینم؛همانی که سالها برای کودکان عروسک ساخت: «داداشش و باباش»، «آقای مبادا» و «ابر و باد و مه و خورشید» که عروسکهای این آخری همه با گونی کار شده بودند، حمید جبلی جای ننه کلاغه حرف میزد و هی قربان صدقه بچه کلاغه میرفت. کلاه قرمزی و پسرخاله ساکت و آرام به همدیگر تکیه زدهاند و نشستهاند.
میدانستید که کلاه قرمزی بازسازی یک عروسک قدیمی به اسم «مورچه» است؟ عروسکی که داشته خراب میشده و شانس میآورد یک نفر برایش روکش پارچه ای، یک دماغ قرمز و دو تا چشم چپ میگذارد و ا و هم دوباره زنده میشود و در دل بچهها جا میگیرد؟
کرم شبتاب را میبینیم که بدون هیچ نوری گوشهای آویزان شده. گلها طرف دیگرش هستند و سوزنبان هم آن بالا، کنار جغد دانا، حالا کرم شبتاب روزها و شبها میخوابد. به هر طرف که نگاه میکنم عروسک میبینم، عروسکهای جدید و قدیمی کنار هم نشستهاند و به جاهای دور خیره شدهاند، چقدر این جا تنگ و تاریک است، میگویند که کامبیز صمیمی مفخم ـ که روحش شاد ـ به سازمان پیشنهاد داده بود که دیوارهای سازمان را با یک متر فاصله از زمین ویترین بزنند و عروسکها را در این ویترین بگذارند تا یک نمایشگاه دائمی درست بشود، با این پیشنهاد موافقت نشد و الان دیوارهای سازمان بدون هیچ تزئینی (جز یکی ـ دو تا عکس) کاملا بیاستفاده است و آرشیو عروسکی شبکه یک هم در پارکینگ استودیو ـ 11. باور کنید داشتن آرشیوی که بخشی از خاطرات ماست، درخواست زیادی نیست. چراغها را خاموش میکنیم و بیرون میآییم. شاید کرم شبتاب دوباره بتابد.
آرشیو عروسکی شبکه دو
عکسهای زیادی جلوی رویم است. مادربزرگه، قوقولی خان، گل باقالی خانوم، کلاغه،هادی و هدی، چاق و لاغر، و عروسکی که نمیدانم مربوط به کدام کار است. نگاه همهشان خیره مانده. نمیدانم کدام عکس را انتخاب کنم و در موردش بنویسم که خاطرات کودکی شما را به هم نریزد.
خاطرات کودکی ما که با ورود به آرشیو عروسکی شبکه دو ـ که خودشان به آن «انبار صحنه» میگفتند ـ تمام شد و رفت و فقط حسرتش ماند. نمیشود باور کرد که این عروسکها با این گردنهای خمیده و لباسهای پاره همان عروسکهای شادی بودند که ما را با خودشان به سرزمین قصهها میبردند. پدر کجاست؟ توی آن قفسه، پشت یک عروسک دارد له میشود. مادر کجاست؟ همین جا، توی این قفسه، پهلوی لاکی جون... خانوادههادی و هدی این قدر از هم دور؟
مادربزرگه که هزار تا قصه داشت و با مخملش حسابی دم خور بود. حالا بدون مخمل ـ که اصلا معلوم نیست کجاست ـ چی کار میکند؟ دلش برای کی شور میزند؟ حالا از کی مواظبت میکند تا پتو از روی او کنار نرود و سرما نخورد؟...
گل باقالی خانم یک ور و قوقولی خان هم یک ور دیگر. آنها بدون بچههایشان، نوک طلا و نوک سیا چی کار میکنند؟... حالا «خونه مادربزرگه» هزار تا غصه داره! چقدر مادربزرگه مهربان پیر شده! دیگر کنار خونه مادربزرگه هیچ سبزهزاری نیست و دشتهاش بدون گلاند. حالا بدون مخمل او چه روزگاری دارد؟!
درون و بیرون اصلا وجود خارجی ندارند و در آرشیو عروسکی کسی آنها را نمیشناسد. «عروسکای خوبایم ـ از نخ و میخ و چوبایم». اما آنها نمیدانستند که یک روز در یک انبار پر از گرد و خاک رها میشوند.
نمیدانم وقتی عروسکگردانها و عروسکسازها عروسکهایی را که مدتها با آنها زندگی کرده بودند پاره و مچاله زیر عروسکهای دیگر ببینند، چه حالی پیدا میکنند و دلشان برای چی میسوزد. برای روزهایی که اسفنج سفت را با قیچی شکل دادند؟ یا برای روزهایی که از فرط سمباده زدن تمام دستها و گردنشان درد میگرفت؟ شاید هم برای روزهایی دلتنگ بشوند که با خوشحالی عروسکها را این ور و آن ور بازی میدادند و خوش بودند.
دلم برای لبخند و قهقهه مادربزرگه تنگ شده، الان دیگر نمیتواند بخندد چرا که فکش پاره شده. «آدمک کوچولو، باز دلم میخواهد خنده تو را بشنوم».
عروسکهای دور از هم و پراکنده را دوباره جمع میکنیم. چه باک اگر مخمل نیست، لباس مادربزرگه کثیف و پاره است وهاپوکومار دور از صاحبش به مرد دیگری تکیه کرده! پدر، مادر،هادی، هدی، مادربزرگ، آقبابا و بچههای همسایه را جمع میکنیم. همه را ردیف میکنیم، آنها را جلوی دوربین مینشانیم و ازشان عکس میگیریم تا لحظات خوش کودکی دوباره زنده بشنود.
«هیچ آدم بزرگی هرگز نخواهد فهمید که این مسئله چقدر اهمیت دارد».
غیر از نقل قول مقدمه، بقیه ملههای داخل گیومه از قصه «شازده کوچولو». نوشته آنتوان دوسنت اگزوپری، ترجمه محمد قاضی، گرفته شده است.
Negin 2- تعداد پستها : 244
Join date : 2011-01-02
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
Negin 2
خواهش میکنم.
در مورد این که نوشتید: " مطمئنم اولین چیزی که با شنیدن اسم لندن در ذهن همه ما دهه شصتی ها خطور میکنه الیور توییسته و آهنگ قدمهاش در کوچه های تاریک و مه آلود لندن."، کاملن با شما هم نظر هستم.
و سپاس برای " مقاله روزگار سپری شده عروسکهای سالخورده ".
---------------------------
و این هم کلیپ تصویری پشت صحنه ساخت سریال " الیور توئیست "،
بهمراه نماهایی از محل فیلمبرداری و ... که دیدنش خالی از لطف نیست،
تقدیم شما گرامیان.
http://www.mediafire.com/?whyqvylvzbvluw3
خواهش میکنم.
در مورد این که نوشتید: " مطمئنم اولین چیزی که با شنیدن اسم لندن در ذهن همه ما دهه شصتی ها خطور میکنه الیور توییسته و آهنگ قدمهاش در کوچه های تاریک و مه آلود لندن."، کاملن با شما هم نظر هستم.
و سپاس برای " مقاله روزگار سپری شده عروسکهای سالخورده ".
---------------------------
و این هم کلیپ تصویری پشت صحنه ساخت سریال " الیور توئیست "،
بهمراه نماهایی از محل فیلمبرداری و ... که دیدنش خالی از لطف نیست،
تقدیم شما گرامیان.
http://www.mediafire.com/?whyqvylvzbvluw3
چقدر دلم گرفت...
Negin 2 نوشته است:دوستان عزیز تا به حال فکر کرده اید که عروسکهایی که خاطرات ما را ساختند و همیشه در ذهنمان پر تحرک و فعال در حال بازی کردن هستند الان کجان و چه وضعیتی دارند؟
پس بیایید با هم مقاله زیر رو که گزارشی از آرشیو عروسکهاست با هم بخونیم.(به دلیل فیلتر شدن سایت، تمامی مقاله رو اینجا آوردم)
مقاله روزگار سپری شده عروسکهای سالخورده برگرفته ازسایت هموطن سلام مورخ 9/11/84
http://www.hamvatansalam.com/news53982.html
از ابتدا که تصمیم بر این شد از آرشیو عروسکی شبکه یک و دو گزارشی تهیه شود برایم کاری مثل کارهای دیگر نبود. گزارشی از کودکی همه ما بود. مروری بر خاطراتی بود که سالها در ذهنمان بود. ناباورانه تصور میکردم که با دیدن عروسکها همان لحظات دوباره تکرار میشوند. اما چه فایده! با ورود به آرشیو عروسکی نه تنها این لحظات زنده نشد، بلکه از بین رفت و فقط حسرتی از آن دوران ماند. دوستی که عکسهای آرشیو عروسکی و عروسکها را دید، گفت: «بیشتر شبیه به قبرستان است تا آرشیو عروسکها!»
لازم میدانیم تشکر کنیم از مدیر تولید شبکه دو، مسئول آرشیو عروسکی شبکه دو، عباس صفرزاده، و فروزان توحیدی، مسئول آرشیو عروسکی شبکه یک، که صبورانه به ما اجازه دادند که سراغ دنیای کودکیمان برویم، و نیز امیر آخوندی اصل که عکسهای مربوط به آرشیو عروسکی شبکه یک را از آرشیو خودش در اختیار ما گذاشت.
آرشیو عروسکی شبکه یک
سفر به دوران کودکی سخت شروع شد. باید از کلی آدم بزرگ مجوز ورود میگرفتیم. مگر نه این که دوران کودکی هرکس با تمام خوبیها و بدیهایش متعلق به خودش است؟ چرا باید به صد تا آدم بزرگ نامه نوشت تا آنها هم عینکهایشان را بزنند، نامه را بخوانند و پایش بنویسند، بلامانع است؟ و کلی هم دم در منتظر بمانیم تا این آدم بزرگها ما را آفیش کنند؟ «راستی که این آدم بزرگها خیلی عجیباند». کاشکی ـ مثل شازده کوچولو بعد از آمدنش به زمین ـ به گلم توجه بیشتری میکردم. اما در سیاره هفتم، یعنی آرشیو عروسکی تمام این خاطرات به هم ریخت.
و بنابراین سیاره هفتم آرشیو عروسکی بود که در پارکینگ استودیو ـ 11 سازمان است. شاید اگر حساسیت و دلسوزی فروزان توحیدی، مسئول آرشیو نبود، وضعیت آرشیو از این هم که هست بدتر میشد، باز هم خوب است که عروسکها مثل آدمهای زنده شناسنامه و عکس دارند، مثل شناسنامهای که ما داریم: نام، طراح عروسک، سازنده عروسک، تاریخ ساخت، تاریخ تولید، تکنیک عروسک، نام برنامه، صدای عروسک و نامه عروسک گردان، شاید تنها چیز دل گرم کننده آرشیو شبکه یک همین باشد.
به آرشیو که وارد شدم صدای شاد و شیطون آسمون و ریسمون به گوشم آمد: «سلام، سلام،ای بچهها ـ بزرگترا، کوچیکترا/ سلام به روی ماهتون ـ به گرمی نگاهتون ـ به سطل توی چاهتون...». یاد ایرج طهماسب افتادم که مجری این برنامه بود. نوآوریهایی در این برنامه بود که امروز هم دارد از آنها استفاده میشود یادتان هست وقتی شایعه شده بود که ایرج طهماسب در تصادفی کشته شده چقدر دلمان گرفت؟ یادتان هست بعد از مدتی که او را دوباره دیدیم چقدر خوشحال شدیم؟ ... از توحیدی سراغ این عروسکهای شیطون را میگیرم. او هم یک گوشه زمین را نشانم میدهد، چقدر کودکی ام رنگ باخته که این دو تا را به جا نمیآورم.
اسم آن برنامه چی بود؟ همان که شیر به شتر میگفت: شترجان. شتر با صدای بمش میگفت: «وای بر من...»؟ از شیر دانا و شتر جان و آن روباه هیچ خبری نبود. حتی امروز هم هیچکس دیگر اسم این سریال را یادش نمیآید.
نخودی را توی یک جعبه پیدا میکنیم. صورتش زخمی است دست و پاهاش هم به هیچ نخی وصل نیست و دیگر نمیتواند حرکت بکند.
در آن یکی قفسه، عروسکهای «گنجشکک اشیمشی» همهشان لب بوم ما نشستهاند، بدون این که نگاه کنن. اسم کامبیز صمیمی مفخم را میبینم؛همانی که سالها برای کودکان عروسک ساخت: «داداشش و باباش»، «آقای مبادا» و «ابر و باد و مه و خورشید» که عروسکهای این آخری همه با گونی کار شده بودند، حمید جبلی جای ننه کلاغه حرف میزد و هی قربان صدقه بچه کلاغه میرفت. کلاه قرمزی و پسرخاله ساکت و آرام به همدیگر تکیه زدهاند و نشستهاند.
میدانستید که کلاه قرمزی بازسازی یک عروسک قدیمی به اسم «مورچه» است؟ عروسکی که داشته خراب میشده و شانس میآورد یک نفر برایش روکش پارچه ای، یک دماغ قرمز و دو تا چشم چپ میگذارد و ا و هم دوباره زنده میشود و در دل بچهها جا میگیرد؟
کرم شبتاب را میبینیم که بدون هیچ نوری گوشهای آویزان شده. گلها طرف دیگرش هستند و سوزنبان هم آن بالا، کنار جغد دانا، حالا کرم شبتاب روزها و شبها میخوابد. به هر طرف که نگاه میکنم عروسک میبینم، عروسکهای جدید و قدیمی کنار هم نشستهاند و به جاهای دور خیره شدهاند، چقدر این جا تنگ و تاریک است، میگویند که کامبیز صمیمی مفخم ـ که روحش شاد ـ به سازمان پیشنهاد داده بود که دیوارهای سازمان را با یک متر فاصله از زمین ویترین بزنند و عروسکها را در این ویترین بگذارند تا یک نمایشگاه دائمی درست بشود، با این پیشنهاد موافقت نشد و الان دیوارهای سازمان بدون هیچ تزئینی (جز یکی ـ دو تا عکس) کاملا بیاستفاده است و آرشیو عروسکی شبکه یک هم در پارکینگ استودیو ـ 11. باور کنید داشتن آرشیوی که بخشی از خاطرات ماست، درخواست زیادی نیست. چراغها را خاموش میکنیم و بیرون میآییم. شاید کرم شبتاب دوباره بتابد.
آرشیو عروسکی شبکه دو
عکسهای زیادی جلوی رویم است. مادربزرگه، قوقولی خان، گل باقالی خانوم، کلاغه،هادی و هدی، چاق و لاغر، و عروسکی که نمیدانم مربوط به کدام کار است. نگاه همهشان خیره مانده. نمیدانم کدام عکس را انتخاب کنم و در موردش بنویسم که خاطرات کودکی شما را به هم نریزد.
خاطرات کودکی ما که با ورود به آرشیو عروسکی شبکه دو ـ که خودشان به آن «انبار صحنه» میگفتند ـ تمام شد و رفت و فقط حسرتش ماند. نمیشود باور کرد که این عروسکها با این گردنهای خمیده و لباسهای پاره همان عروسکهای شادی بودند که ما را با خودشان به سرزمین قصهها میبردند. پدر کجاست؟ توی آن قفسه، پشت یک عروسک دارد له میشود. مادر کجاست؟ همین جا، توی این قفسه، پهلوی لاکی جون... خانوادههادی و هدی این قدر از هم دور؟
مادربزرگه که هزار تا قصه داشت و با مخملش حسابی دم خور بود. حالا بدون مخمل ـ که اصلا معلوم نیست کجاست ـ چی کار میکند؟ دلش برای کی شور میزند؟ حالا از کی مواظبت میکند تا پتو از روی او کنار نرود و سرما نخورد؟...
گل باقالی خانم یک ور و قوقولی خان هم یک ور دیگر. آنها بدون بچههایشان، نوک طلا و نوک سیا چی کار میکنند؟... حالا «خونه مادربزرگه» هزار تا غصه داره! چقدر مادربزرگه مهربان پیر شده! دیگر کنار خونه مادربزرگه هیچ سبزهزاری نیست و دشتهاش بدون گلاند. حالا بدون مخمل او چه روزگاری دارد؟!
درون و بیرون اصلا وجود خارجی ندارند و در آرشیو عروسکی کسی آنها را نمیشناسد. «عروسکای خوبایم ـ از نخ و میخ و چوبایم». اما آنها نمیدانستند که یک روز در یک انبار پر از گرد و خاک رها میشوند.
نمیدانم وقتی عروسکگردانها و عروسکسازها عروسکهایی را که مدتها با آنها زندگی کرده بودند پاره و مچاله زیر عروسکهای دیگر ببینند، چه حالی پیدا میکنند و دلشان برای چی میسوزد. برای روزهایی که اسفنج سفت را با قیچی شکل دادند؟ یا برای روزهایی که از فرط سمباده زدن تمام دستها و گردنشان درد میگرفت؟ شاید هم برای روزهایی دلتنگ بشوند که با خوشحالی عروسکها را این ور و آن ور بازی میدادند و خوش بودند.
دلم برای لبخند و قهقهه مادربزرگه تنگ شده، الان دیگر نمیتواند بخندد چرا که فکش پاره شده. «آدمک کوچولو، باز دلم میخواهد خنده تو را بشنوم».
عروسکهای دور از هم و پراکنده را دوباره جمع میکنیم. چه باک اگر مخمل نیست، لباس مادربزرگه کثیف و پاره است وهاپوکومار دور از صاحبش به مرد دیگری تکیه کرده! پدر، مادر،هادی، هدی، مادربزرگ، آقبابا و بچههای همسایه را جمع میکنیم. همه را ردیف میکنیم، آنها را جلوی دوربین مینشانیم و ازشان عکس میگیریم تا لحظات خوش کودکی دوباره زنده بشنود.
«هیچ آدم بزرگی هرگز نخواهد فهمید که این مسئله چقدر اهمیت دارد».
غیر از نقل قول مقدمه، بقیه ملههای داخل گیومه از قصه «شازده کوچولو». نوشته آنتوان دوسنت اگزوپری، ترجمه محمد قاضی، گرفته شده است.
چقدر دلم گرفت. تا كي بايد حسرت داشتن مديراني معقول ، منطقي و دلسوز و با وجدان را براي صدا و سيما بخوريم؟ چقدر خندهدار است كه سالها پيش مدير صدا و سيما برادر خوشتيپ يكي از مسئوولين به نام بود (همه ميدانيد كه را ميگويم) و ما هي ميگفتيم يارو چيزي سرش نميشود و خوشا ياد روزهاي قبلي. حالا داريم حسرت همان روزها و همان برنامهها را ميخوريم. به راستي اين ره كه ما ميرويم به چه سوي است؟
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
ممنونننن از همتون . من بالخره از مسافرت برگشتم . کلی کار هست که باید دانلود کنم . کاش فرشرد فیل نمیشد. چرا اینکارو کردن واقعا ؟
نگین جان مقالت خیلی قشنگ بود . از صحرا و اسمم و 59 عزیز هم تشکر ویژه دارم
امشب بچه های دیروز و فردا آرشیو یادتون نره....
نگاه که میکنم میبینم کلمه "بالاخره " رو غلط نوشتم . پیش شما بچه های قدیمی نمیشه غلط املایی داشت. آخه از ما همیشه املا میگرفتن . ( برعکس بچه های امروز . )
نگین جان مقالت خیلی قشنگ بود . از صحرا و اسمم و 59 عزیز هم تشکر ویژه دارم
امشب بچه های دیروز و فردا آرشیو یادتون نره....
نگاه که میکنم میبینم کلمه "بالاخره " رو غلط نوشتم . پیش شما بچه های قدیمی نمیشه غلط املایی داشت. آخه از ما همیشه املا میگرفتن . ( برعکس بچه های امروز . )
ariangirl- تعداد پستها : 201
Join date : 2010-04-22
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
سایت زیر از عکس فروم کودکی نوجوانی به عنوان عکس سایتش استفاده کرده با این تفاوت که نام فروم کودکی و نوجوانی را از روی عکس پاک کرده من هرچه در سایت نگاه کردم ندیدم جایی اشاره به منبع آن کرده باشد از نظر اخلاقی این کار پسندیده ای نیست
http://bestdlll.mihanblog.com/post/category/12/page/4
http://bestdlll.mihanblog.com/post/category/12/page/4
Negin 2- تعداد پستها : 244
Join date : 2011-01-02
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
1. دهه ی فجر امسال هم تموم شد و خیلی از "لیست سیاه"مون کم نشد؛ البته، نباید خیلی بی انصاف باشیم و دیدن مجدد "خبرچین"، "عطر و گلاب بپاشید" و ... و شنیدن "کی بود، کی بود" خیلی حال داد و باز هم دستشون درد نکنه.
2. از الآن به فکر نوروز 90 هستم. تو خبرها خوندم که باز هم "ایرج طهماسب" و "حمید جبلی" می خوان "کلاه قرمزی" و "پسرخاله" رو احیا کنن. حتماً برنامه ی عالی ای می شه. اسم کار "کلاه قرمزی 4"ه و 16 قسمته. قسمت اولش هم قراره پنج شنبه، 27 اسفند 89، از شبکه ی کودک داده می شه.
3. امیدوارم نوروز امسال شبکه ی کودک ما، بچه های قدیمی تر، رو فراموش نکنه. "سوغات آرشیو" هم به خودش بیاد.
------------------------------------------
------------------------------------------
4. "سیاوش" جان، این بخشی از "سرود کریسمس"؛ که، آپلود کردی، بهترین بخششه. یادمه اولین بار که اینو دیدم، نه یا ده سالم بود و صحنه ای که "کریسمس آینده" "اسکروج" رو توی قبر می ندازه خیلی ترسیدم.
یادتونه همیشه شبکه ی یک، روز 10 دی (شب اول ژانویه) این کارتون رو می داد؟
59 نوشته است:سریال اسرار جهان
آرتور سی. کلارک
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
سِر آرتور چارلز کلارک ( ۱۶ دسامبر ۱۹۱۷، سامرست، انگلستان - ۱۹ مارس ۲۰۰۸، سریلانکا) معروف به آرتور سی. کلارک، نویسنده، مخترع و دانشمند بریتانیایی بود.
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/d/d1/Clarke_sm.jpg
رمان علمی-تخیلی بسیار معروف ۲۰۰۱: اودیسه فضایی اثر اوست. فیلمی با همین نام بر مبنای این کتاب توسط استنلی کوبریک ساخته شد و جایزه اسکار را برای او و آرتور سی کلارک به ارمغان آورد. او همچنین آخرین عضو بازمانده از گروهی بود که «بزرگان سه گانه علمی-تخیلی» نامیده میشد. دو عضو دیگر این مجموعه «رابرت هاینلین» و «آیزاک آسیموف» بودند.
وی دارنده ۷ مدرک دکترای افتخاری در رشتههای مختلف تجربی بود.
-------
و اما در ایران، شهرت و شناخت دانشمند فقید " آرتور سی. کلارک " بیشتر به واسطه پخش سریال "اسرار جهان" بود که اگر اشتباه نکنم در اواخر دهه شصت و یا به احتمال قوی تر در اوایل دهه هفتاد خورشیدی بصورت هفتگی از تلوزیون پخش میشد و در میان رده های مختلف سنی طرفدار بسیار داشت (بخاطر ندارم در کدام یک از ۲ یا ۳ کانال آن زمان پخش میشد).
سریال "اسرار جهان" یک سریال انگلیسی سیزده قسمتی بود که برای اولین بار در سبتامبر سال ۱۹۸۰ میلادی توسط شبکه " آی تی وی " برای پخش به روی آنتن رفت.
http://www.imdb.com/media/rm1249022976/tt0247885
این سریال که در هر قسمت به دنبال پدیده های غیر قابل توضیح در سراسر جهان میگشت توسط " آرتور سی. کلارک " اجرا میشد همراه با پخش سکانسهای کوتاهی از کشور "سریلانکا" که محل اقامت وی بود و بر جذابت کار میافزود.
" آرتور سی. کلارک " موضوعات مطرح شده علمی-اسرارآمیز را با تحقیقات از دیگر کارشناسان و دانش و بینش خود کندوکاو میکرد اما هیچ گاه نتیجه گیری و جواب صد درصدی برای موضوع مورد کنکاش ارایه نمیداد و همیشه جایی برای به فکر انداختن ذهن مخاطب باقی میگذاشت که البته این نشان از درایت علمی و استعداد نویسندگی او بود.
فایل زیر دربردارنده تیتراژ و چند قسمت انتخاب شده از سریال "اسرار جهان" میباشد که تقدیم به همه دوستان گرامی میگردد.
http://www.mediafire.com/download.php?kc7l96xcdtou56d
شاد و پیروز باشید.
5. ممنون، دوست عزیز؛ اما، شما می تونستید این فایل و مطلب رو تو بخش سریال ها بذارید. اینجا مختص کارتونه. بخش سریال ها اینه:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t20-topic
sahra_7 نوشته است:نگین2 نوشته است:وااااااااااااای بچه ها من خیلی هیجان زده ام چون سایت راسخون رو پیدا کردم که همه این کارتونها رو توش می تونید به راحتی دانلود کنید [color=red]جالب اینکه سری کامل هر کارتون قابل دانلود و رایگانه حتما به سایت زیر سری بزنید معتادش میشید:
ممنون نگین جان از معرفی. سایت خیلی خوبی بود59 نوشته است:سریال اسرار جهان
آرتور سی. کلارک
و اما در ایران، شهرت و شناخت دانشمند فقید " آرتور سی. کلارک " بیشتر به واسطه پخش سریال "اسرار جهان" بود که اگر اشتباه نکنم در اواخر دهه شصت و یا به احتمال قوی تر در اوایل دهه هفتاد خورشیدی بصورت هفتگی از تلوزیون پخش میشد و در میان رده های مختلف سنی طرفدار بسیار داشت (بخاطر ندارم در کدام یک از ۲ یا ۳ کانال آن زمان پخش میشد).
سریال "اسرار جهان" یک سریال انگلیسی سیزده قسمتی بود که برای اولین بار در سبتامبر سال ۱۹۸۰ میلادی توسط شبکه " آی تی وی " برای پخش به روی آنتن رفت.
فایل زیر دربردارنده تیتراژ و چند قسمت انتخاب شده از سریال "اسرار جهان" میباشد که تقدیم به همه دوستان گرامی میگردد.
http://www.mediafire.com/download.php?kc7l96xcdtou56d
شاد و پیروز باشید.
ممنون از فایل و توضیحات. جالب بود. یه کوچولو ازش یادم اومد
تا یادم نرفته اینم تیتراژ خاطره انگیز سریال خبر چین جهت تجدید خاطره اگه ندیدین.
عکساشم دوباره آپ کردم
http://www.mediafire.com/?1287zru6w57yrz5
6. عالی بود، "صحرا" جان. از تو هم ممنونم.
59 نوشته است:
الیور توئیست
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
الیور توئیست (به انگلیسی: Oliver Twist) نام دومین رمان مشهور چارلز دیکنز، نویسنده مشهور انگلیسی است که ابتدا در سالهای ۱۸۳۷ تا ۱۸۳۹ میلادی به صورت پاورقی در یک ماهنامه انگلیسی به نام Bentley's Miscellany منتشر میشد. رمان اجتماعی الیور توئیست برای اولین بار در سال ۱۸۳۸ میلادی به صورت کتاب در پادشاهی متحده منتشر شد.
شخصیتهای اصلی
الیور توئیست - یک پسر یتیم بسیار ساده که هنوز به اقتضای سنش با اجتماع بیرحم و زمانه آشنا نشده است.
فاگین - یک یهودی که بچههای یتیم خیابانی را به جیببری و دزدی وا میدارد.
بیل سایکس - یک دزد بیرحم و در نهایت قاتل نانسی.
چارلی بیتز - یکی از پسران یتیم باند فاگین.
نانسی - دوست دختر بیل سایکس. وی یک دختر یتیم بوده که توسط فاگین پرورش یافته و به دزدی وادار شده است. اما میخواهد زندگی پاک و دور از گناهی را شروع کند.
آقای براونلا - نجات دهنده الیور و یک مرد نیکوکار.
----------
شاید کمتر کسی پیدا شود که با رمان الیور توئیست و موضوع آن آشنایی نداشته باشد چرا که اگر کتاب آن را نخوانده باشد حداقل فیلم یا سریالی با این عنوان و سوژه دیده است.
بر اساس آماری که در فضای مجازی موجود هست، تا بحال ۲۴ اقتباس تصویری در قالب سریال تلوزیونی یا فیلم سینمایی از این رمان در دنیا صورت گرفته است.
برای ایرانیان و بخصوص ما دهه شصتی ها، سریال انگلیسی " الیور توئیست " به کارگردانی "گرت دیویس" که توسط کمپانی بی بی سی در سال ۱۹۸۵ ساخته شده است، بخاطر پخش چندین بارش در دهه شصت خورشیدی بسیار خاطره انگیز و آشنا میباشد.
https://2img.net/r/ihimizer/img164/3268/689010hvn6.jpg
دوبله بسیار قوی کار توسط گویندگان سرشناس ایران نیز جذابیت این سریال خوش ساخت را دو چندان می نمود.
جا دارد که به این بهانه یادی کنیم از هنرمند توانا، بازیگر، گوینده و دوبلور با احساس، زنده یاد عزت اله مقبلی (دوبلور نقش " فاگین ").
صدای جاودانی که هنوز پس از سالیان سال از یادمان نرفته و نخواهد رفت.
فایل تصویری زیر دربردارنده خلاصه ای از کل سریال میباشد که تقدیم شما گرامیان میگردد.
آن سکانسهایی از سریال انتخاب و در مونتاز بکار رفته اند که در ذهن اینجانب یاد آور سالهای کودکی و مفهوم تصویری کلمه " الیور توئیست " میباشند،
البته با امید به این مهم که سلیقه همه ما یکسان است و چیزی نیست جز: نوستالژی کودکی.
http://www.mediafire.com/?6ipp7445fcjfgsj
شاد و پیروز باشید.
7. "59" عزیز، من هنوز این فایل شما رو دانلود نکرده م؛ ولی، امیدوارم مربوط به ژانر کودک باشه.
Negin 2 نوشته است:دوستان عزیز تا به حال فکر کرده اید که عروسکهایی که خاطرات ما را ساختند و همیشه در ذهنمان پر تحرک و فعال در حال بازی کردن هستند الان کجان و چه وضعیتی دارند؟
پس بیایید با هم مقاله زیر رو که گزارشی از آرشیو عروسکهاست با هم بخونیم.(به دلیل فیلتر شدن سایت، تمامی مقاله رو اینجا آوردم)
مقاله روزگار سپری شده عروسکهای سالخورده برگرفته ازسایت هموطن سلام مورخ 9/11/84
http://www.hamvatansalam.com/news53982.html
از ابتدا که تصمیم بر این شد از آرشیو عروسکی شبکه یک و دو گزارشی تهیه شود برایم کاری مثل کارهای دیگر نبود. گزارشی از کودکی همه ما بود. مروری بر خاطراتی بود که سالها در ذهنمان بود. ناباورانه تصور میکردم که با دیدن عروسکها همان لحظات دوباره تکرار میشوند. اما چه فایده! با ورود به آرشیو عروسکی نه تنها این لحظات زنده نشد، بلکه از بین رفت و فقط حسرتی از آن دوران ماند. دوستی که عکسهای آرشیو عروسکی و عروسکها را دید، گفت: «بیشتر شبیه به قبرستان است تا آرشیو عروسکها!»
لازم میدانیم تشکر کنیم از مدیر تولید شبکه دو، مسئول آرشیو عروسکی شبکه دو، عباس صفرزاده، و فروزان توحیدی، مسئول آرشیو عروسکی شبکه یک، که صبورانه به ما اجازه دادند که سراغ دنیای کودکیمان برویم، و نیز امیر آخوندی اصل که عکسهای مربوط به آرشیو عروسکی شبکه یک را از آرشیو خودش در اختیار ما گذاشت.
آرشیو عروسکی شبکه یک
سفر به دوران کودکی سخت شروع شد. باید از کلی آدم بزرگ مجوز ورود میگرفتیم. مگر نه این که دوران کودکی هرکس با تمام خوبیها و بدیهایش متعلق به خودش است؟ چرا باید به صد تا آدم بزرگ نامه نوشت تا آنها هم عینکهایشان را بزنند، نامه را بخوانند و پایش بنویسند، بلامانع است؟ و کلی هم دم در منتظر بمانیم تا این آدم بزرگها ما را آفیش کنند؟ «راستی که این آدم بزرگها خیلی عجیباند». کاشکی ـ مثل شازده کوچولو بعد از آمدنش به زمین ـ به گلم توجه بیشتری میکردم. اما در سیاره هفتم، یعنی آرشیو عروسکی تمام این خاطرات به هم ریخت.
و بنابراین سیاره هفتم آرشیو عروسکی بود که در پارکینگ استودیو ـ 11 سازمان است. شاید اگر حساسیت و دلسوزی فروزان توحیدی، مسئول آرشیو نبود، وضعیت آرشیو از این هم که هست بدتر میشد، باز هم خوب است که عروسکها مثل آدمهای زنده شناسنامه و عکس دارند، مثل شناسنامهای که ما داریم: نام، طراح عروسک، سازنده عروسک، تاریخ ساخت، تاریخ تولید، تکنیک عروسک، نام برنامه، صدای عروسک و نامه عروسک گردان، شاید تنها چیز دل گرم کننده آرشیو شبکه یک همین باشد.
به آرشیو که وارد شدم صدای شاد و شیطون آسمون و ریسمون به گوشم آمد: «سلام، سلام،ای بچهها ـ بزرگترا، کوچیکترا/ سلام به روی ماهتون ـ به گرمی نگاهتون ـ به سطل توی چاهتون...». یاد ایرج طهماسب افتادم که مجری این برنامه بود. نوآوریهایی در این برنامه بود که امروز هم دارد از آنها استفاده میشود یادتان هست وقتی شایعه شده بود که ایرج طهماسب در تصادفی کشته شده چقدر دلمان گرفت؟ یادتان هست بعد از مدتی که او را دوباره دیدیم چقدر خوشحال شدیم؟ ... از توحیدی سراغ این عروسکهای شیطون را میگیرم. او هم یک گوشه زمین را نشانم میدهد، چقدر کودکی ام رنگ باخته که این دو تا را به جا نمیآورم.
اسم آن برنامه چی بود؟ همان که شیر به شتر میگفت: شترجان. شتر با صدای بمش میگفت: «وای بر من...»؟ از شیر دانا و شتر جان و آن روباه هیچ خبری نبود. حتی امروز هم هیچکس دیگر اسم این سریال را یادش نمیآید.
نخودی را توی یک جعبه پیدا میکنیم. صورتش زخمی است دست و پاهاش هم به هیچ نخی وصل نیست و دیگر نمیتواند حرکت بکند.
در آن یکی قفسه، عروسکهای «گنجشکک اشیمشی» همهشان لب بوم ما نشستهاند، بدون این که نگاه کنن. اسم کامبیز صمیمی مفخم را میبینم؛همانی که سالها برای کودکان عروسک ساخت: «داداشش و باباش»، «آقای مبادا» و «ابر و باد و مه و خورشید» که عروسکهای این آخری همه با گونی کار شده بودند، حمید جبلی جای ننه کلاغه حرف میزد و هی قربان صدقه بچه کلاغه میرفت. کلاه قرمزی و پسرخاله ساکت و آرام به همدیگر تکیه زدهاند و نشستهاند.
میدانستید که کلاه قرمزی بازسازی یک عروسک قدیمی به اسم «مورچه» است؟ عروسکی که داشته خراب میشده و شانس میآورد یک نفر برایش روکش پارچه ای، یک دماغ قرمز و دو تا چشم چپ میگذارد و ا و هم دوباره زنده میشود و در دل بچهها جا میگیرد؟
کرم شبتاب را میبینیم که بدون هیچ نوری گوشهای آویزان شده. گلها طرف دیگرش هستند و سوزنبان هم آن بالا، کنار جغد دانا، حالا کرم شبتاب روزها و شبها میخوابد. به هر طرف که نگاه میکنم عروسک میبینم، عروسکهای جدید و قدیمی کنار هم نشستهاند و به جاهای دور خیره شدهاند، چقدر این جا تنگ و تاریک است، میگویند که کامبیز صمیمی مفخم ـ که روحش شاد ـ به سازمان پیشنهاد داده بود که دیوارهای سازمان را با یک متر فاصله از زمین ویترین بزنند و عروسکها را در این ویترین بگذارند تا یک نمایشگاه دائمی درست بشود، با این پیشنهاد موافقت نشد و الان دیوارهای سازمان بدون هیچ تزئینی (جز یکی ـ دو تا عکس) کاملا بیاستفاده است و آرشیو عروسکی شبکه یک هم در پارکینگ استودیو ـ 11. باور کنید داشتن آرشیوی که بخشی از خاطرات ماست، درخواست زیادی نیست. چراغها را خاموش میکنیم و بیرون میآییم. شاید کرم شبتاب دوباره بتابد.
آرشیو عروسکی شبکه دو
عکسهای زیادی جلوی رویم است. مادربزرگه، قوقولی خان، گل باقالی خانوم، کلاغه،هادی و هدی، چاق و لاغر، و عروسکی که نمیدانم مربوط به کدام کار است. نگاه همهشان خیره مانده. نمیدانم کدام عکس را انتخاب کنم و در موردش بنویسم که خاطرات کودکی شما را به هم نریزد.
خاطرات کودکی ما که با ورود به آرشیو عروسکی شبکه دو ـ که خودشان به آن «انبار صحنه» میگفتند ـ تمام شد و رفت و فقط حسرتش ماند. نمیشود باور کرد که این عروسکها با این گردنهای خمیده و لباسهای پاره همان عروسکهای شادی بودند که ما را با خودشان به سرزمین قصهها میبردند. پدر کجاست؟ توی آن قفسه، پشت یک عروسک دارد له میشود. مادر کجاست؟ همین جا، توی این قفسه، پهلوی لاکی جون... خانوادههادی و هدی این قدر از هم دور؟
مادربزرگه که هزار تا قصه داشت و با مخملش حسابی دم خور بود. حالا بدون مخمل ـ که اصلا معلوم نیست کجاست ـ چی کار میکند؟ دلش برای کی شور میزند؟ حالا از کی مواظبت میکند تا پتو از روی او کنار نرود و سرما نخورد؟...
گل باقالی خانم یک ور و قوقولی خان هم یک ور دیگر. آنها بدون بچههایشان، نوک طلا و نوک سیا چی کار میکنند؟... حالا «خونه مادربزرگه» هزار تا غصه داره! چقدر مادربزرگه مهربان پیر شده! دیگر کنار خونه مادربزرگه هیچ سبزهزاری نیست و دشتهاش بدون گلاند. حالا بدون مخمل او چه روزگاری دارد؟!
درون و بیرون اصلا وجود خارجی ندارند و در آرشیو عروسکی کسی آنها را نمیشناسد. «عروسکای خوبایم ـ از نخ و میخ و چوبایم». اما آنها نمیدانستند که یک روز در یک انبار پر از گرد و خاک رها میشوند.
نمیدانم وقتی عروسکگردانها و عروسکسازها عروسکهایی را که مدتها با آنها زندگی کرده بودند پاره و مچاله زیر عروسکهای دیگر ببینند، چه حالی پیدا میکنند و دلشان برای چی میسوزد. برای روزهایی که اسفنج سفت را با قیچی شکل دادند؟ یا برای روزهایی که از فرط سمباده زدن تمام دستها و گردنشان درد میگرفت؟ شاید هم برای روزهایی دلتنگ بشوند که با خوشحالی عروسکها را این ور و آن ور بازی میدادند و خوش بودند.
دلم برای لبخند و قهقهه مادربزرگه تنگ شده، الان دیگر نمیتواند بخندد چرا که فکش پاره شده. «آدمک کوچولو، باز دلم میخواهد خنده تو را بشنوم».
عروسکهای دور از هم و پراکنده را دوباره جمع میکنیم. چه باک اگر مخمل نیست، لباس مادربزرگه کثیف و پاره است وهاپوکومار دور از صاحبش به مرد دیگری تکیه کرده! پدر، مادر،هادی، هدی، مادربزرگ، آقبابا و بچههای همسایه را جمع میکنیم. همه را ردیف میکنیم، آنها را جلوی دوربین مینشانیم و ازشان عکس میگیریم تا لحظات خوش کودکی دوباره زنده بشنود.
«هیچ آدم بزرگی هرگز نخواهد فهمید که این مسئله چقدر اهمیت دارد».
غیر از نقل قول مقدمه، بقیه ملههای داخل گیومه از قصه «شازده کوچولو». نوشته آنتوان دوسنت اگزوپری، ترجمه محمد قاضی، گرفته شده است.
8. "نگین" جان، برخلاف سایر دوستان که نسبت به این گزارش کلی به به و چه چه کردن، بنده حالم گرفته شد: به نظر می رسه این "شبه گزارش" هم مانند 95 درصد گزارش های گزارشگران، از تو ذهن نویسنده و در حالی که توی خونه ش، به آخرین ترانه های روز گوش می داده و تخمه می خورده، نوشته شده باشه.
اگه راس می گه لااقل یه عکس از این موارد بالایی می ذاشت؛ از اون، "شترجان" و بقیه.
تا کی باید خواننده ی این خالی بندی ها باشیم؟
Negin 2 نوشته است:وااااااااااااای بچه ها من خیلی هیجان زده ام چون سایت راسخون رو پیدا کردم که همه این کارتونها رو توش می تونید به راحتی دانلود کنید جالب اینکه سری کامل هر کارتون قابل دانلود و رایگانه حتما به سایت زیر سری بزنید معتادش میشید:
گربه سگ-پسر کوهستان-سندباد-استاد نجار و وروجک-بابالنگ دراز-دور دنیا در 80 روز-مگ مگ و دوستان-افسانه توشیشان-قصه های تا به تا-دختری به نام نل-بره ناقلا-خانواده دکتر ارنست-افسانه زورو-اوگی و سوسکها-دوقلوهای افسانه ای-خونه مادر بزرگه-بامزی-هاکلبری فین-گرگ بلا خرگوش ناقلا-رامکال-چوبین و ....انواع کارتونها
http://www.rasekhoon.net/Song/Show-54931.aspx
برای بچه های تازه وارد باید بگم این کارتونها رو می تونید از سایت تبیان دانلود کنید:
بازم مدرسه ام دیر شد-مارکوپولو-کلاه قرمزی-ماجراهای گالیور-دهکده حیوانات-تام و جری-پت و مت-مدرسه موشها-لوک خوش شانس-لولک و بولک و ....انواع کارتونها
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=77644&categoryID=2935
9. نگین جان، بنده قبلاً با "تبیان" و "راسخون" آشنا بودم و بارها لینک ها رو گذاشتم؛ اما، انگار بچه های این دو جا خیلی فعال بوده ن و این مدتی؛ که، بنده به این دو جا سر نزده م، خیلی کارهای جدید آپلود شده.
دم بچه هاشون گرم. کاری به عقایدشون ندارم؛ این کاراشون خیلی خوبه. یا در زمینه ی نرم افزارهای کرک شده، رایگان، توپ و به روز، این دو جا حرف اول رو می زنه.
10. نکته ای که در مورد این دو سایت شما و سایر دوستان بدونید و بیش از پیش ازشون خوشتون بیاد اینه:
هم "تبیان" و هم "راسخون" اینترانت هستند و نه اینترنت. اینترانت به شبکه های داخلی می گن. "تبیان" از سال 1380 در شهرهای بزرگ، از جمله مشهد، به اینترانت از نوع رایگان اتصال داره؛ یعنی چی؟ یعنی این که برای اتصال های دایال آپ، همان گونه که گفته شد، رایگان و بدون نیاز به کارت اینترنت یا اینترنت هوشمند و تنها با ورود یوزرنیم و پسورد
tebyannet و گرفتن شماره ی لازم (مثلاً، برای مشهد: 9712010) امکان پذیره! حال کردی!!!! سرعت دانلودش هم عالی و به بالاترین حد ممکنه و برای دانلود هیچ نیازی به نصب نرم افزارهای مدیریت دانلود نداری؛ یعنی، هم سرعت بالاست و هم اگه بینش یک درصد قطع شه، باز از همون نقطه می یاد! البته دقت کنید که هزینه ی تلفنی که به این شبکه متصل می شید روی قبض تلفنتون می یاد، اما، همون طور که گفتم، نیازی به خرید کارت اینترنت یا اتصال به شبکه ی هوشمند و متحمل شدن هزینه های اضافی نیست. ضمناً فعلاً این دو سایت برای شهرای بزرگ (معمولاً مراکز) فعاله و اگه تو شهرای کوچیک به این اینترانت ها کانکت شید، هزینه ی تلفن بین شهری براتون می یاد، که خیلی بیشتر از هزینه ی کارت اینترنته و اصلاً به نفعتون نیست.
ضمناً یوزر و پس بالا برای مشهد بود و با کمی سرچ کوچولو توی یکی از ده ها موتور جستجوی معروف، می تونید برای تهران، تبریز و سایر شهرها یوزر و پس این دو سایت رو پیدا کنید و به طریقی که عرض شد، کانکت شید.
اما، کاربرانی که اینترنت ای دی اس ال دارند، اگه حجم دانلود و آپلود دارید، می تونید دی اس التونو قطع کنید و از طریق فوق کانکت شید. مطمئن باشید سرعت آپ و دان اون قدری هست که پشیمون نشید.
موفق باشید.
Negin 2 نوشته است:سایت زیر از عکس فروم کودکی نوجوانی به عنوان عکس سایتش استفاده کرده با این تفاوت که نام فروم کودکی و نوجوانی را از روی عکس پاک کرده من هرچه در سایت نگاه کردم ندیدم جایی اشاره به منبع آن کرده باشد از نظر اخلاقی این کار پسندیده ای نیست
http://bestdlll.mihanblog.com/post/category/12/page/4
11. "جماعت، من دیگه حوصله ندارم/ به خوب امید و از بد گله ندارم". (زنده یاد "احمد شاملو".)
------------------------------------------
------------------------------------------
12. این ها هم جدیدن. از اولی؛ با این که، داخلی نیست، ازش عکسی تو وب ندیدم:
13. مرداب شاد
نام اریجینال: Grounding Marsh
http://www.irupload.ir/images/38044748628113162138.jpg
14. ماه من
15. سه بچه خرگوش
http://www.irupload.ir/images/38468331893000973381.jpg
16. من و پسر
نام اریجینال: Me And The Kid
[[/b]
اين مطلب آخرين بار توسط Emiliano در الأحد فبراير 20, 2011 12:24 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
منم کاملاً موافقم ، اون صحنۀ قبر و کریسمس آینده هنوز هم که هنوزه به نظرم یه جوری میاد ! یادمه اواخر دهۀ 60 یکبار در خونۀ یکی از فامیلهامون که برای چند ساعتی از امکانات تلوزیون رنگی هم بهره مند شده بودم برای اولین بار رنگیشو دیدم و بعد از اون هم دختر کبریت فروش ( عروسکی ) رو شبکه 1 در برنامه بعد از ظهرش پخش کرد . اگه اشتباه نکنم آخرین باری که این کارتون رو تلوزیون پخش کرد مربوط میشه به روزهای اول افتتاح شبکه 3 به مناسبت روز اول ژانویه که تقریباً ساعت 11 یا 12 ظهر پخش کرد ، البته من خودم هم تعجب کردم چون شبکه 3 برنامۀ کودک نداشت ، بعد از اون دیگه یادم نمیاد تی وی اینو نشون داده باشه و اگر هم پخش شده من ندیدم .Emiliano نوشته است:
"سیاوش" جان، این بخشی از "سرود کریسمس"؛ که، آپلود کردی، بهترین بخششه. یادمه اولین بار که اینو دیدم، نه یا ده سالم بود و صحنه ای که "کریسمس آینده" "اسکروج" رو توی قبر می ندازه خیلی ترسیدم.
یادتونه همیشه شبکه ی یک، روز 10 دی (شب اول ژانویه) این کارتون رو می داد؟
siavash- تعداد پستها : 196
Join date : 2009-09-22
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
کی بود کی بود که پرسید
رو لبهاتون چی دارین؟
شکوفه های فریاد
شعار جنگ و جهاد
شکوفه ها وا میشه روی لبهامون
پر از عطر شکوفه میشه دنیامون
کی بود کی بود که پرسید
تو چشماتون چی دارین؟
صد تا ستاره داریم
ابر بهاره داریم
با چشمامون شب رو چراغون می کنیم
دنیا رو ما ستاره بارون می کنیم
کی بود کی بود که پرسید
تو دلهاتون چی دارین؟
محبت خدارو
کینه دشمنا رو
دلهای ما آینه مهر خداست
سرود پیروزی رو لبهای ماست
کی بود کی بود که خندید؟
احوال ما رو پرسید
بیا که دوست مایی
هر کی و هر کجایی
امیر جان اینا از ته ذهنم سرک میکشه-تو بخون حفظم!- متاسفانه نوار و فایل صوتیش را ندارم
رو لبهاتون چی دارین؟
شکوفه های فریاد
شعار جنگ و جهاد
شکوفه ها وا میشه روی لبهامون
پر از عطر شکوفه میشه دنیامون
کی بود کی بود که پرسید
تو چشماتون چی دارین؟
صد تا ستاره داریم
ابر بهاره داریم
با چشمامون شب رو چراغون می کنیم
دنیا رو ما ستاره بارون می کنیم
کی بود کی بود که پرسید
تو دلهاتون چی دارین؟
محبت خدارو
کینه دشمنا رو
دلهای ما آینه مهر خداست
سرود پیروزی رو لبهای ماست
کی بود کی بود که خندید؟
احوال ما رو پرسید
بیا که دوست مایی
هر کی و هر کجایی
امیر جان اینا از ته ذهنم سرک میکشه-تو بخون حفظم!- متاسفانه نوار و فایل صوتیش را ندارم
babak- تعداد پستها : 318
Join date : 2009-09-11
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
babak نوشته است:کی بود کی بود که پرسید
رو لبهاتون چی دارین؟
شکوفه های فریاد
شعار جنگ و جهاد
شکوفه ها وا میشه روی لبهامون
پر از عطر شکوفه میشه دنیامون
کی بود کی بود که پرسید
تو چشماتون چی دارین؟
صد تا ستاره داریم
ابر بهاره داریم
با چشمامون شب رو چراغون می کنیم
دنیا رو ما ستاره بارون می کنیم
کی بود کی بود که پرسید
تو دلهاتون چی دارین؟
محبت خدارو
کینه دشمنا رو
دلهای ما آینه مهر خداست
سرود پیروزی رو لبهای ماست
کی بود کی بود که خندید؟
احوال ما رو پرسید
بیا که دوست مایی
هر کی و هر کجایی
امیر جان اینا از ته ذهنم سرک میکشه-تو بخون حفظم!- متاسفانه نوار و فایل صوتیش را ندارم
1. سلام "بابک" جان. من الآن تو سی انم و اینو ندارم. قبلاً "صحرا"ی عزیز زحمت کپچر و آپلودش رو توی 4Shared کشیده و سه، چار صفحه ی قبل هم موجوده؛ اما، با توجه به فیل شدن این سایت، احتمالاً شما دچار مشکل شدی.
2. سری بعد که بیام، حتماً می یارمش و جای دیگه ای می ذارم، دوست خوبم.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
59 نوشته است:
الیور توئیست
فایل تصویری زیر دربردارنده خلاصه ای از کل سریال میباشد که تقدیم شما گرامیان میگردد.
آن سکانسهایی از سریال انتخاب و در مونتاز بکار رفته اند که در ذهن اینجانب یاد آور سالهای کودکی و مفهوم تصویری کلمه " الیور توئیست " میباشند،
البته با امید به این مهم که سلیقه همه ما یکسان است و چیزی نیست جز: نوستالژی کودکی.
http://www.mediafire.com/?6ipp7445fcjfgsj
شاد و پیروز باشید.[/color]
سلام
ممنون از توضیحات. فیلمشم چه خلاصه کاملی بود مرسی
siavash نوشته است:سلام دوستان ... ابتدا باید تشکر کنم از دوستانی که در پستهاشون به من لطف داشتن و خوشحالم که فایلهای قبلی مورد پسندتون بوده ... برای امروز یک کلیپ از کارتون تام سایر رو حاضر کردم که فایل صوتی اون قبلاً توسط افشین عزیز آپلود شده بود و در ضمن سایز فایل نسبت به قبلیها یخورده زیادتر شده ... تقدیم به شما دوستان
کارتون تام سایر :
http://www.mediafire.com/?dyd4dmauisrrd3d
روز خوب و خوشی داشته باشید
عالی بود این تیکش! مرسی مرسی
Negin 2 نوشته است:دوستان عزیز تا به حال فکر کرده اید که عروسکهایی که خاطرات ما را ساختند و همیشه در ذهنمان پر تحرک و فعال در حال بازی کردن هستند الان کجان و چه وضعیتی دارند؟
پس بیایید با هم مقاله زیر رو که گزارشی از آرشیو عروسکهاست با هم بخونیم.(به دلیل فیلتر شدن سایت، تمامی مقاله رو اینجا آوردم).[/size][/color]
ممنون از مقاله. ولی کاشکی واقعا یه چند تا عکسم ازشون میذاشتن خب!
ariangirl نوشته است:ممنونننن از همتون . من بالخره از مسافرت برگشتم . کلی کار هست که باید دانلود کنم . کاش فرشرد فیل نمیشد. چرا اینکارو کردن واقعا ؟
نگین جان مقالت خیلی قشنگ بود . از صحرا و اسمم و 59 عزیز هم تشکر ویژه دارم
امشب بچه های دیروز و فردا آرشیو یادتون نره....
نگاه که میکنم میبینم کلمه "بالاخره " رو غلط نوشتم . پیش شما بچه های قدیمی نمیشه غلط املایی داشت. آخه از ما همیشه املا میگرفتن . ( برعکس بچه های امروز . )
به به سلام. خوش گذشت !
Emiliano نوشته است:
1. دهه ی فجر امسال هم تموم شد و خیلی از "لیست سیاه"مون کم نشد؛ البته، نباید خیلی بی انصاف باشیم و دیدن مجدد "خبرچین"، "عطر و گلاب بپاشید" و ... و شنیدن "کی بود، کی بود" خیلی حال داد و باز هم دستشون درد نکنه.
2. از الآن به فکر نوروز 90 هستم. تو خبرها خوندم که باز هم "ایرج طهماسب" و "حمید جبلی" می خوان "کلاه قرمزی" و "پسرخاله" رو احیا کنن. حتماً برنامه ی عالی ای می شه. اسم کار "کلاه قرمزی 4"ه و 16 قسمته. قسمت اولش هم قراره پنج شنبه، 27 اسفند 89، از شبکه ی کودک داده می شه.
3. امیدوارم نوروز امسال شبکه ی کودک ما، بچه های قدیمی تر، رو فراموش نکنه. "سوغات آرشیو" هم به خودش بیاد.
10. نکته ای که در مورد این دو سایت شما و سایر دوستان بدونید و بیش از پیش ازشون خوشتون بیاد اینه:
هم "تبیان" و هم "راسخون" اینترانت هستند و نه اینترنت. اینترانت به شبکه های داخلی می گن. "تبیان" از سال 1380 در شهرهای بزرگ، از جمله مشهد، به اینترانت از نوع رایگان اتصال داره؛ یعنی چی؟ یعنی این که برای اتصال های دایال آپ، همان گونه که گفته شد، رایگان و بدون نیاز به کارت اینترنت یا اینترنت هوشمند و تنها با ورود یوزرنیم و پسورد
tebyannet و گرفتن شماره ی لازم (مثلاً، برای مشهد: 9712010) امکان پذیره! حال کردی!!!! سرعت دانلودش هم عالی و به بالاترین حد ممکنه و برای دانلود هیچ نیازی به نصب نرم افزارهای مدیریت دانلود نداری؛ یعنی، هم سرعت بالاست و هم اگه بینش یک درصد قطع شه، باز از همون نقطه می یاد! البته دقت کنید که هزینه ی تلفنی که به این شبکه متصل می شید روی قبض تلفنتون می یاد، اما، همون طور که گفتم، نیازی به خرید کارت اینترنت یا اتصال به شبکه ی هوشمند و متحمل شدن هزینه های اضافی نیست. ضمناً فعلاً این دو سایت برای شهرای بزرگ (معمولاً مراکز) فعاله و اگه تو شهرای کوچیک به این اینترانت ها کانکت شید، هزینه ی تلفن بین شهری براتون می یاد، که خیلی بیشتر از هزینه ی کارت اینترنته و اصلاً به نفعتون نیست.
1. 2.حالا باز خوبه اینا پخش شد واقعا. منم امیدوارم برنامه های نوروز خوب باشه. باز بچه های دیروز! این سوغات آرشیو که همش تکراری شد هفته ی پیشم پخش نشد انگاری.
بچه های دیروز هم یه چند تا چیز نشون داد . یکی تیتراژ هاچ زنبور عسل بود. خاطره انگیز بود. یکی هم این برنامه ای که کوچیکیهای لیلی رشیدی و لیلا حاتمی با مرضیه برومند بود. اسمشو نمیدونم چیه ! خیلی هم یادم نبود که دیده باشم
10. ممنون از توضیحاتتون. خیلی جالب بود
babak نوشته است:کی بود کی بود که پرسید
رو لبهاتون چی دارین؟
شکوفه های فریاد
شعار جنگ و جهاد
شکوفه ها وا میشه روی لبهامون
پر از عطر شکوفه میشه دنیامون
حافظتون فوق العادست !
Emiliano نوشته است:babak نوشته است:کی بود کی بود که پرسید
رو لبهاتون چی دارین؟
شکوفه های فریاد
شعار جنگ و جهاد
شکوفه ها وا میشه روی لبهامون
پر از عطر شکوفه میشه دنیامون
[b]1. سلام "بابک" جان. من الآن تو سی انم و اینو ندارم. قبلاً "صحرا"ی عزیز زحمت کپچر و آپلودش رو توی 4Shared کشیده و سه، چار صفحه ی قبل هم موجوده؛ اما، با توجه به فیل شدن این سایت، احتمالاً شما دچار مشکل شدی.
2. سری بعد که بیام، حتماً می یارمش و جای دیگه ای می ذارم، دوست خوبم.
نه من زیاد با فوور شیر میونه ندارم اون فایل رو هم تو مدیا آپ کرده بودم. خب فکر کنم بابک خان اصلا اون پست رو نخوندنننن
راستی عید همگی مبارک. روز خوبی داشته باشین
sahra_7- تعداد پستها : 164
Join date : 2010-09-22
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
سریال انگلیسی "Smuggler - (قاچاقچی)" روایت ماجراجویی ها و مبارزات افسر سابق نیروی دریایی بریتانیا
"جک وینست" میباشد که در سال ۱۸۰۰ و یا بنا به گفته دیگری ۱۸۰۲ میلادی، همزمان با مراحل اولیه از جنگ های ناپلئون اتفاق میافتد.
جک وینست که برای مبارزه و مخالفت هایش با شرایط حاکم تبدیل به یک قاچاقچی (البته از دید و نگاه حکومت آن زمان) شده است انسانیست با اراده که مستقل زندگی میکند و در مبارزاتش از دو عنصر "عقل" و "شمشیر" بصورت یکسان بهره میبرد!.
"سارا مورتون" دختری که عشقش در قلب جک وینست جاریست، او را برای رسیدن به زندگی بهتر و ایجاد آزادی در زمانه یاری میکند.
سریال انگلیسی "Smuggler" محصول کمپانی "ن.تی.وی. غربی - انگلستان" میباشد که در سال ۱۹۸۱ ساخته و
از ۵ آوریل تا ۱۹ ژوئیه همان سال در ۱۳ قسمت ۳۰ دقیقه ای پخش گردیده است.
در ایران این سریال خاطره انگیز توسط "شبکه دو" صدا و سیما از سال ۱۳۶۵خورشیدی برای پخش به روی آنتن رفت.
گمان نگارنده این میباشد که ما "شصتی ها" نوبت اول پخش این سریال رو در تابستان ۱۳۶۵خورشیدی و در پخش صبحگاهی برنامه های کودک شبکه دو شاهد بودیم!.
فایل زیر در بردارنده یک قسمت کامل از سریال "Smuggler" میباشد, سریالی که در ایران
با نام قهرمان خوش چهره اش "جک وینست" دوبله و پخش گردید.
تقدیم به شما گرامیان.
http://www.mediafire.com/?z8x92tt226x2ck6
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
بابک جان حافظه عالی مستداممممم
همین بود دیگه شعرش.
صحرا جونم ممنونم.... ولی از دهه فجر هیچی ندیدم انگار چیزی هم از دست ندادم.... تیتراژ هاچ رو از دست دادم . این برنامه خانم برومند که" لیلا و لیلی " توش بودن رو پارسال پیرار سال که نقره دادش کپچرش کردم....
مال زمان من که نبود...
من هم خیلی دوست دارم عید نوروز لااقل یه چیزایی بذارن.... البته چشمم آب نمیخوره . یکی یه استاپ موشن بود به نام شکارچی بزرگ از انیمیشنهای بلوک شرق (بهش میخورد مال اونورا باشه) که یه شکارچی پیر بود که روز تولدش حیوونا به خونه اش اومدن و اون شروع به تعریف از شکارهاش کرد و سر شکارهایی که به دیوار زده بود هم حرف میزدن...
امیلیانو شکارچی بزرگ رو لطفا تو لیست سیاه بذار... سال 69 پخش شد.
---------
یه برنامه ای هم بود که به زور یادم میاد (بابک جان کمک ) برنامه ای که توش علی و مریم به باغ رفتن و مجری مجید قناد بود (فکر کنم) یه دایناسور سبز مهربون هم توش بود ... عید سال 67
همین بود دیگه شعرش.
صحرا جونم ممنونم.... ولی از دهه فجر هیچی ندیدم انگار چیزی هم از دست ندادم.... تیتراژ هاچ رو از دست دادم . این برنامه خانم برومند که" لیلا و لیلی " توش بودن رو پارسال پیرار سال که نقره دادش کپچرش کردم....
مال زمان من که نبود...
من هم خیلی دوست دارم عید نوروز لااقل یه چیزایی بذارن.... البته چشمم آب نمیخوره . یکی یه استاپ موشن بود به نام شکارچی بزرگ از انیمیشنهای بلوک شرق (بهش میخورد مال اونورا باشه) که یه شکارچی پیر بود که روز تولدش حیوونا به خونه اش اومدن و اون شروع به تعریف از شکارهاش کرد و سر شکارهایی که به دیوار زده بود هم حرف میزدن...
امیلیانو شکارچی بزرگ رو لطفا تو لیست سیاه بذار... سال 69 پخش شد.
---------
یه برنامه ای هم بود که به زور یادم میاد (بابک جان کمک ) برنامه ای که توش علی و مریم به باغ رفتن و مجری مجید قناد بود (فکر کنم) یه دایناسور سبز مهربون هم توش بود ... عید سال 67
ariangirl- تعداد پستها : 201
Join date : 2010-04-22
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
من یه پست زدم که فکر کنم ظاهر نشد نمیدونم چرا!
خواستم بابت لینک راسخون و تیتراژ خبر چین خیلی خیلی خیلی تشکر کنم.
اگه لطف کنید ساعت و تاریخ پخش خبر چین و بنر رو بگید بیشتر ممنون میشم.
خواستم بابت لینک راسخون و تیتراژ خبر چین خیلی خیلی خیلی تشکر کنم.
اگه لطف کنید ساعت و تاریخ پخش خبر چین و بنر رو بگید بیشتر ممنون میشم.
stalker- تعداد پستها : 256
Join date : 2011-01-07
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
59 عزیز عجب گنجینه ای دارین شما ممنون که اینجا فیلمها رو به اشتراک میذارید.اگه از بادبانهای برافراشته و جک هالبورن هم دارید ممنون میشیم اینجا بذارید.از اینکه حوصله به خرج میدید و به این خوبی فیلمها رو خلاصه می کنید هم ممنون.
Negin 2- تعداد پستها : 244
Join date : 2011-01-02
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
Negin 2 نوشته است:59 عزیز عجب گنجینه ای دارین شما ممنون که اینجا فیلمها رو به اشتراک میذارید.اگه از بادبانهای برافراشته و جک هالبورن هم دارید ممنون میشیم اینجا بذارید.از اینکه حوصله به خرج میدید و به این خوبی فیلمها رو خلاصه می کنید هم ممنون.
خواهش میکنم، نظر لطف شما هست.
پست مربوط به سریال "بادبانهای برافراشته" و خلاصه آن بزودی در فروم قرار میگیرد.
در مورد سریال "جک هالبورن" هم راستش قبلن "سیاوش" گرامی در این فروم تیتراژش رو با کیفیت خوب قرار داده بودند، فایل دیگری من اضافه میکنم که کیفت تصویری ندارد اما در آن کمی از نریشن قبل و بعد از تیتراژ با صدای خاطره انگیز زنده یاد حسین باغی قرار دارد.
http://www.mediafire.com/?3cwqkx36lvnd634
شاد و سلامت باشید.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
جک وینسنت رو خیلی دوست داشتم ....
در اینجا یه کمی راجع بهش صحبت شده ....
ariangirl- تعداد پستها : 201
Join date : 2010-04-22
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
البته این عکس بیشتر به جک هالبورن میخوره ....نمیدونم ...
ariangirl- تعداد پستها : 201
Join date : 2010-04-22
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
عمو فيتيله اي ها" از تلويزيون خداحافظي کردند
برنامه "فيتيله جمعه تعطيله" جمعه 29 بهمنماه و دوشنبه 2 اسفندماه در حالي با آرم زنده از شبکه دو پخش شد که عمو فيتيلهايها از اين برنامه خداحافظي کرده بودند و نمايشهاي قديمي روي آنتن رفت.
به گزارش خبرگزاري مهر، برنامه "فيتيله جمعه تعطيله" روزهاي جمعه 29 بهمنماه و و دوشنبه 2 اسفندماه با آرم زنده از شبکه دو پخش شد. اين در حالي بود که محمد مسلمي، حميد گلي و علي فروتن عمو فيتيلهايها از اين برنامه خداحافظي کرده بودند و نمايشهاي قديمي آنها روي آنتن رفت.
از قرار تهيهکننده برنامه بدون اهميت دادن به اين مسئله که فيتيلهايها از برنامه رفتهاند در يک رفتار غير حرفهاي، غير اخلاقي و غير هنري برنامه را روي آنتن برد و اين در حالي است که برنامه از نقطه آغاز تا پايان کارگرداني ميشود. اين برنامهها بارها روي مسئله آموزش تاکيد ميکند و مرتب به بچهها ميگويد نبايد دروغ بگويند، اما نکته جالب اين است که آدم بزرگها هر زمان که بخواهند ميتوانند به راحتي دروغ بگويند.
به دنبال اين ماجرا، خبرنگار مهر با محمد مسلمي، کارگردان و بازيگر "فيتيله جمعه تعطيله" تماس گرفت تا با او در اين باره گفتگويي داشته باشد، اما او ترجيح داد در اين باره يادداشتي براي خبرگزاري مهر بنويسد. يادداشت او را با عنوان "خداحافظي عموهاي فيتيلهاي" از شبکه دو را در پي ميخوانيد.
خداحافظي عموهاي فيتيلهاي از شبکه 2
شايد باورتان نشود که طعم کودکي تنها طعم خوشمزهاي است که تا آخر نميدانيم کي و کجا، هميشه در خاطرمان ميماند.
شايد براي همه انسانها دوران کودکي يک مرحله باشد و در چشم برهم زدني با تمام زيباييها و شيرينيهايش تمام شود و جز خاطراتي رنگارنگ در دفتر خاطرات عمر چيز ديگري به جا نماند. ولي ما کودکي را دوباره آغاز کرديم و ثابت کرديم که ميتوان در هر مرحله از عمر که زيبايي آن بکر و صادقانه است، زندگي کرد و منزل گزيد. کودک مانديم تا کودکان بمانند.
با يک تابلو و حماسه آمديم و حماسه آفريديم. جورها را جور کرديم و ناجورها را دور. در بازيهاي سخت زندگي پالام پولوم آورديم و خواستيم که برنده باشيم و بيست سال بهاي اين خواستن را داديم. تا شايد در عکاسخانه ذهنتان تصويري از تلاشها و گذران عمرمان که پر تلاش مي رفت نقش ببندد. تا جايي که ديگر تعطيلي معنا نداشته باشد. تا جايي که فتيلههاي فانوس شادي را براي هميشه روشن نگه داريم.از اينکه بوديم و توانستيم که توانستن را صرف کنيم. از اينکه با دستهايي خالي اما قلبهايي آکنده از عشق ميهمانتان شديم خوشحاليم. از شما گفتيم و با شما رفتيم. با شما خنديديم و گريه کرديم. در جشن ها و شادي ها در سوگها و غمها.
پيمان بسته بوديم که ثابت کنيم، کودکي هرگز تمام نميشود و بر سر اين پيمان مانديم. تا جايي که حتي عزيزاني را از دست داديم ولي بر سر قرار هر هفته خود حاضر شديم. بيمار شديم، تا جايي که حتي حرکت برايمان قدغن شد. ولي چه کسي است که باور نکند که عشق معجزه مي کند و جاني دوباره ميدهد.
آمديم تا صادقانه به کودکان بگوييم که راستگو باشيم، مثل پيامبري که رسالتش ترويج اخلاق بود.گفتيم مهربان باشيم مثل خدايي که هميشه مهربان است. گفتيم دانش بياموزيم، مثل پيامبري که گفت: آموختن را تا زمان مرگ ترک نکنيد.ياد گرفتيم و ياد داديم. در ابتداي راه سه تن بوديم و بعد از شروع سفر و اينک بيش از صد نفر. صد نفر همدل و هم پيمان، صد نفر که براي شما يکي شدند تا يک لحظه شادي را به دلهاي مهربانتان هديه کنند.
آمدن سخت بود ولي نه سخت تر از ماندن و شدن. ما مقاومت کرديم و ايستاديم تا ...
تا حقي از ما ضايع شد و در جهت احقاق حق خود تلاش کرديم. اتفاقي نيفتاد. چارهاي نبود جز ادامه. چرا که هدف براي ما مهمتر بود... ادامه داديم و ادامه داديم تا بارها و بارها حقوقمان ضايع شد. ما بستري را که در آن پرورش يافتيم و پرورش داديم را محق دانستيم و از شبکه 2 خواستيم تا قدمي بردارد اما بازهم هيچ اتفاقي در جهت احقاق حق از دست رفته برداشته نشد. درست اتفاقي که در شبکه جام جم افتاد دوباره تکرار شد.پس چاره اي نبود جز تن دادن به جبر و قانون طبيعت که هر شروعي را پاياني ست. علي رغم ميل باطني خداحافظي کرديم و جواب خداحافظي ما شد برنامه هاي پخش شده ي روز جمعه و دوشنبه .برنامههايي که براي لحظه لحظههاي آن برنامهريزي و کارگرداني شده بود با کار غير اخلاقي و غير هنري تهيه کننده برنامه و با عنوان برنامه زنده به روي آنتن رفت که اين تغيير ساختار نه مورد، رضايت و نه مورد تاييد ما بود.
تلخ است تلخ. اما ما پذيرفتهايم که تلخ هم يک مزه است. تلختر آن است که همه مسئولين قول حمايت مي دهند و در نهايت، نتيجه آن مي شود که تمام حقوق مادي و معنوي گروه ناديده گرفته مي شود. البته دور از انتظار نبود که با تغيير مجري اتفاقات اينچنيني هم در راه باشد.
حرفي نيست در پايان همانگونه که در آغاز بود فقط خدا هست و خدا. چرا که ما در اين چند سال نه وابسته به جايي بوديم و نه هستيم تنها حامي ما خداوندي است که خالق خنده و شادي است. خداوندي که اگر عنايتش شامل حال ما نميشد ما نبوديم. امروز هم خرسنديم که ما در اين راه پر فراز و نشيب تلاشمان را کرديم و به اين جا رسيديم. نتيجه هرچه که باشد ما خواست خداوند را مي خواهيم و از اينکه روزي سلاممان را به گرمي پاسخ گفتيد بر خود ميباليم و از اينکه امروز خداحافظي ما را ميپذيريد تا قيامت ممنون شما هستيم. دلتنگ لحظههاي با هم بودن مي شويم. خداحافظي سخت است ولي اميد به ديدن دوباره ي شما شوق زندگي و پايندگي مي دهد. پاينده، شاد و خندان باشيد.
برنامه "فيتيله جمعه تعطيله" جمعه 29 بهمنماه و دوشنبه 2 اسفندماه در حالي با آرم زنده از شبکه دو پخش شد که عمو فيتيلهايها از اين برنامه خداحافظي کرده بودند و نمايشهاي قديمي روي آنتن رفت.
به گزارش خبرگزاري مهر، برنامه "فيتيله جمعه تعطيله" روزهاي جمعه 29 بهمنماه و و دوشنبه 2 اسفندماه با آرم زنده از شبکه دو پخش شد. اين در حالي بود که محمد مسلمي، حميد گلي و علي فروتن عمو فيتيلهايها از اين برنامه خداحافظي کرده بودند و نمايشهاي قديمي آنها روي آنتن رفت.
از قرار تهيهکننده برنامه بدون اهميت دادن به اين مسئله که فيتيلهايها از برنامه رفتهاند در يک رفتار غير حرفهاي، غير اخلاقي و غير هنري برنامه را روي آنتن برد و اين در حالي است که برنامه از نقطه آغاز تا پايان کارگرداني ميشود. اين برنامهها بارها روي مسئله آموزش تاکيد ميکند و مرتب به بچهها ميگويد نبايد دروغ بگويند، اما نکته جالب اين است که آدم بزرگها هر زمان که بخواهند ميتوانند به راحتي دروغ بگويند.
به دنبال اين ماجرا، خبرنگار مهر با محمد مسلمي، کارگردان و بازيگر "فيتيله جمعه تعطيله" تماس گرفت تا با او در اين باره گفتگويي داشته باشد، اما او ترجيح داد در اين باره يادداشتي براي خبرگزاري مهر بنويسد. يادداشت او را با عنوان "خداحافظي عموهاي فيتيلهاي" از شبکه دو را در پي ميخوانيد.
خداحافظي عموهاي فيتيلهاي از شبکه 2
شايد باورتان نشود که طعم کودکي تنها طعم خوشمزهاي است که تا آخر نميدانيم کي و کجا، هميشه در خاطرمان ميماند.
شايد براي همه انسانها دوران کودکي يک مرحله باشد و در چشم برهم زدني با تمام زيباييها و شيرينيهايش تمام شود و جز خاطراتي رنگارنگ در دفتر خاطرات عمر چيز ديگري به جا نماند. ولي ما کودکي را دوباره آغاز کرديم و ثابت کرديم که ميتوان در هر مرحله از عمر که زيبايي آن بکر و صادقانه است، زندگي کرد و منزل گزيد. کودک مانديم تا کودکان بمانند.
با يک تابلو و حماسه آمديم و حماسه آفريديم. جورها را جور کرديم و ناجورها را دور. در بازيهاي سخت زندگي پالام پولوم آورديم و خواستيم که برنده باشيم و بيست سال بهاي اين خواستن را داديم. تا شايد در عکاسخانه ذهنتان تصويري از تلاشها و گذران عمرمان که پر تلاش مي رفت نقش ببندد. تا جايي که ديگر تعطيلي معنا نداشته باشد. تا جايي که فتيلههاي فانوس شادي را براي هميشه روشن نگه داريم.از اينکه بوديم و توانستيم که توانستن را صرف کنيم. از اينکه با دستهايي خالي اما قلبهايي آکنده از عشق ميهمانتان شديم خوشحاليم. از شما گفتيم و با شما رفتيم. با شما خنديديم و گريه کرديم. در جشن ها و شادي ها در سوگها و غمها.
پيمان بسته بوديم که ثابت کنيم، کودکي هرگز تمام نميشود و بر سر اين پيمان مانديم. تا جايي که حتي عزيزاني را از دست داديم ولي بر سر قرار هر هفته خود حاضر شديم. بيمار شديم، تا جايي که حتي حرکت برايمان قدغن شد. ولي چه کسي است که باور نکند که عشق معجزه مي کند و جاني دوباره ميدهد.
آمديم تا صادقانه به کودکان بگوييم که راستگو باشيم، مثل پيامبري که رسالتش ترويج اخلاق بود.گفتيم مهربان باشيم مثل خدايي که هميشه مهربان است. گفتيم دانش بياموزيم، مثل پيامبري که گفت: آموختن را تا زمان مرگ ترک نکنيد.ياد گرفتيم و ياد داديم. در ابتداي راه سه تن بوديم و بعد از شروع سفر و اينک بيش از صد نفر. صد نفر همدل و هم پيمان، صد نفر که براي شما يکي شدند تا يک لحظه شادي را به دلهاي مهربانتان هديه کنند.
آمدن سخت بود ولي نه سخت تر از ماندن و شدن. ما مقاومت کرديم و ايستاديم تا ...
تا حقي از ما ضايع شد و در جهت احقاق حق خود تلاش کرديم. اتفاقي نيفتاد. چارهاي نبود جز ادامه. چرا که هدف براي ما مهمتر بود... ادامه داديم و ادامه داديم تا بارها و بارها حقوقمان ضايع شد. ما بستري را که در آن پرورش يافتيم و پرورش داديم را محق دانستيم و از شبکه 2 خواستيم تا قدمي بردارد اما بازهم هيچ اتفاقي در جهت احقاق حق از دست رفته برداشته نشد. درست اتفاقي که در شبکه جام جم افتاد دوباره تکرار شد.پس چاره اي نبود جز تن دادن به جبر و قانون طبيعت که هر شروعي را پاياني ست. علي رغم ميل باطني خداحافظي کرديم و جواب خداحافظي ما شد برنامه هاي پخش شده ي روز جمعه و دوشنبه .برنامههايي که براي لحظه لحظههاي آن برنامهريزي و کارگرداني شده بود با کار غير اخلاقي و غير هنري تهيه کننده برنامه و با عنوان برنامه زنده به روي آنتن رفت که اين تغيير ساختار نه مورد، رضايت و نه مورد تاييد ما بود.
تلخ است تلخ. اما ما پذيرفتهايم که تلخ هم يک مزه است. تلختر آن است که همه مسئولين قول حمايت مي دهند و در نهايت، نتيجه آن مي شود که تمام حقوق مادي و معنوي گروه ناديده گرفته مي شود. البته دور از انتظار نبود که با تغيير مجري اتفاقات اينچنيني هم در راه باشد.
حرفي نيست در پايان همانگونه که در آغاز بود فقط خدا هست و خدا. چرا که ما در اين چند سال نه وابسته به جايي بوديم و نه هستيم تنها حامي ما خداوندي است که خالق خنده و شادي است. خداوندي که اگر عنايتش شامل حال ما نميشد ما نبوديم. امروز هم خرسنديم که ما در اين راه پر فراز و نشيب تلاشمان را کرديم و به اين جا رسيديم. نتيجه هرچه که باشد ما خواست خداوند را مي خواهيم و از اينکه روزي سلاممان را به گرمي پاسخ گفتيد بر خود ميباليم و از اينکه امروز خداحافظي ما را ميپذيريد تا قيامت ممنون شما هستيم. دلتنگ لحظههاي با هم بودن مي شويم. خداحافظي سخت است ولي اميد به ديدن دوباره ي شما شوق زندگي و پايندگي مي دهد. پاينده، شاد و خندان باشيد.
Negin 2- تعداد پستها : 244
Join date : 2011-01-02
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
بادبانهای برافراشته
سریال "بادبانهای برافراشته" محصول تلویزیون ملی رومانی (TVR) میباشد که بر اساس اقتباس از کتاب
رمان نویس مشهور رومانیایی "ادو تودوران" در سال ۱۹۷۶ ساخته و پخش گردیده است.
برای دریافت اطلاعات کامل درباره این سریال به وبلاگ "مجله خواندنی ها" بروید:
http://rezabonabi.blogfa.com/post-442.aspx
----------------------------
فایل زیر در بردارنده خلاصه ای نچندان کامل اما خاطره انگیز از سریال "بادبانهای برافراشته" میباشد،
تقدیم به شما گرامیان.
http://www.mediafire.com/?ugmizwqvvwdpvvt
----------------------------
توضیح: دوستان تذکر دادند که این بخش فروم همانطور که از اسمش پیداست فقط مربوط به "برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون" میباشد و فایلهای مربوط به برنامه های بزرگسالان دهه شصت باید در جای دیگری قرار بگیرد ( بخش سریال ها ).
راستش نظر من این هست که خاطره و نوستالژی "ژانر و گروه سنی" نمیشناسد. اما از طرفی قوانین فروم قابل احترام هستند، در کل خواستم تقاضا کنم که اگر امکان داشته باشد، پستهای خود رو فقط در این تاپیک قرار بدهم زیرا که در بقیه بخش های فروم احساس غریبی خاصی میکنم!.
با سپاس.
۵۹.
سریال "بادبانهای برافراشته" محصول تلویزیون ملی رومانی (TVR) میباشد که بر اساس اقتباس از کتاب
رمان نویس مشهور رومانیایی "ادو تودوران" در سال ۱۹۷۶ ساخته و پخش گردیده است.
برای دریافت اطلاعات کامل درباره این سریال به وبلاگ "مجله خواندنی ها" بروید:
http://rezabonabi.blogfa.com/post-442.aspx
----------------------------
فایل زیر در بردارنده خلاصه ای نچندان کامل اما خاطره انگیز از سریال "بادبانهای برافراشته" میباشد،
تقدیم به شما گرامیان.
http://www.mediafire.com/?ugmizwqvvwdpvvt
----------------------------
توضیح: دوستان تذکر دادند که این بخش فروم همانطور که از اسمش پیداست فقط مربوط به "برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون" میباشد و فایلهای مربوط به برنامه های بزرگسالان دهه شصت باید در جای دیگری قرار بگیرد ( بخش سریال ها ).
راستش نظر من این هست که خاطره و نوستالژی "ژانر و گروه سنی" نمیشناسد. اما از طرفی قوانین فروم قابل احترام هستند، در کل خواستم تقاضا کنم که اگر امکان داشته باشد، پستهای خود رو فقط در این تاپیک قرار بدهم زیرا که در بقیه بخش های فروم احساس غریبی خاصی میکنم!.
با سپاس.
۵۹.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
babak نوشته است:کی بود کی بود که پرسید
رو لبهاتون چی دارین؟
شکوفه های فریاد
شعار جنگ و جهاد
شکوفه ها وا میشه روی لبهامون
پر از عطر شکوفه میشه دنیامون
کی بود کی بود که پرسید
تو چشماتون چی دارین؟
صد تا ستاره داریم
ابر بهاره داریم
با چشمامون شب رو چراغون می کنیم
دنیا رو ما ستاره بارون می کنیم
کی بود کی بود که پرسید
تو دلهاتون چی دارین؟
محبت خدارو
کینه دشمنا رو
دلهای ما آینه مهر خداست
سرود پیروزی رو لبهای ماست
کی بود کی بود که خندید؟
احوال ما رو پرسید
بیا که دوست مایی
هر کی و هر کجایی
امیر جان اینا از ته ذهنم سرک میکشه-تو بخون حفظم!- متاسفانه نوار و فایل صوتیش را ندارم
1. سلام به همه.
2. بفرما "بابک" جان. این هم "کی بود، کی بود":
http://www.mediafire.com/?ihmefj8g79yuy3v
3. با تشکر از "صحرا"ی عزیز.
...................................
...................................
59 نوشته است:
سریال انگلیسی "Smuggler - (قاچاقچی)" روایت ماجراجویی ها و مبارزات افسر سابق نیروی دریایی بریتانیا
"جک وینست" میباشد که در سال ۱۸۰۰ و یا بنا به گفته دیگری ۱۸۰۲ میلادی، همزمان با مراحل اولیه از جنگ های ناپلئون اتفاق میافتد.
جک وینست که برای مبارزه و مخالفت هایش با شرایط حاکم تبدیل به یک قاچاقچی (البته از دید و نگاه حکومت آن زمان) شده است انسانیست با اراده که مستقل زندگی میکند و در مبارزاتش از دو عنصر "عقل" و "شمشیر" بصورت یکسان بهره میبرد!.
"سارا مورتون" دختری که عشقش در قلب جک وینست جاریست، او را برای رسیدن به زندگی بهتر و ایجاد آزادی در زمانه یاری میکند.
سریال انگلیسی "Smuggler" محصول کمپانی "ن.تی.وی. غربی - انگلستان" میباشد که در سال ۱۹۸۱ ساخته و
از ۵ آوریل تا ۱۹ ژوئیه همان سال در ۱۳ قسمت ۳۰ دقیقه ای پخش گردیده است.
در ایران این سریال خاطره انگیز توسط "شبکه دو" صدا و سیما از سال ۱۳۶۵خورشیدی برای پخش به روی آنتن رفت.
گمان نگارنده این میباشد که ما "شصتی ها" نوبت اول پخش این سریال رو در تابستان ۱۳۶۵خورشیدی و در پخش صبحگاهی برنامه های کودک شبکه دو شاهد بودیم!.
فایل زیر در بردارنده یک قسمت کامل از سریال "Smuggler" میباشد, سریالی که در ایران
با نام قهرمان خوش چهره اش "جک وینست" دوبله و پخش گردید.
تقدیم به شما گرامیان.
http://www.mediafire.com/?z8x92tt226x2ck6
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
59 نوشته است:Negin 2 نوشته است:59 عزیز عجب گنجینه ای دارین شما ممنون که اینجا فیلمها رو به اشتراک میذارید.اگه از بادبانهای برافراشته و جک هالبورن هم دارید ممنون میشیم اینجا بذارید.از اینکه حوصله به خرج میدید و به این خوبی فیلمها رو خلاصه می کنید هم ممنون.
خواهش میکنم، نظر لطف شما هست.
پست مربوط به سریال "بادبانهای برافراشته" و خلاصه آن بزودی در فروم قرار میگیرد.
در مورد سریال "جک هالبورن" هم راستش قبلن "سیاوش" گرامی در این فروم تیتراژش رو با کیفیت خوب قرار داده بودند، فایل دیگری من اضافه میکنم که کیفت تصویری ندارد اما در آن کمی از نریشن قبل و بعد از تیتراژ با صدای خاطره انگیز زنده یاد حسین باغی قرار دارد.
http://www.mediafire.com/?3cwqkx36lvnd634
شاد و سلامت باشید.
4. عالی بود، دوست عزیز. دست مریزاد. در مورد گذاشتن نوشته هاتون تو این تاپیک، هر جور راحتید. من هم گاهی خودم از این کارها می کنم. چندین صفحه ی قبل از "اوشین" عکس گذاشتیم.
5. راستی، انگار تخصص شما کارهای زنده و سریالیه، درسته؟
6. ضمناً نگفتید اسم اریجینال "پدر مجرد" رو می دونید یا نه.
ariangirl نوشته است:بابک جان حافظه عالی مستداممممم
همین بود دیگه شعرش.
صحرا جونم ممنونم.... ولی از دهه فجر هیچی ندیدم انگار چیزی هم از دست ندادم.... تیتراژ هاچ رو از دست دادم . این برنامه خانم برومند که" لیلا و لیلی " توش بودن رو پارسال پیرار سال که نقره دادش کپچرش کردم....
مال زمان من که نبود...
من هم خیلی دوست دارم عید نوروز لااقل یه چیزایی بذارن.... البته چشمم آب نمیخوره . یکی یه استاپ موشن بود به نام شکارچی بزرگ از انیمیشنهای بلوک شرق (بهش میخورد مال اونورا باشه) که یه شکارچی پیر بود که روز تولدش حیوونا به خونه اش اومدن و اون شروع به تعریف از شکارهاش کرد و سر شکارهایی که به دیوار زده بود هم حرف میزدن...
امیلیانو شکارچی بزرگ رو لطفا تو لیست سیاه بذار... سال 69 پخش شد.
---------
یه برنامه ای هم بود که به زور یادم میاد (بابک جان کمک ) برنامه ای که توش علی و مریم به باغ رفتن و مجری مجید قناد بود (فکر کنم) یه دایناسور سبز مهربون هم توش بود ... عید سال 67
7. نه، "ارین گرل" عزیز. هر دوی این موارد سفید سفیدن و به هیچ وجه نمی رن توی "لیست". اولی رو "بهرام" و دومی رو "صحرا"ی عزیز زحمتشون رو کشیده ن:
ضمن این که، مجریش "مجید قناد" نبود؛ بلکه، "حسین محب اهری" بود. اسم دایناسوره هم "داینا" بود و اگه اشتباه نکنم "آزاده پورمختار" روش صحبت می کرد.
8. شکارچی بزرگ
نام اریجینال: Misi Mokus Kalandjai
9. عیدانه
mahmoody نوشته است:من یه پست زدم که فکر کنم ظاهر نشد نمیدونم چرا!
خواستم بابت لینک راسخون و تیتراژ خبر چین خیلی خیلی خیلی تشکر کنم.
اگه لطف کنید ساعت و تاریخ پخش خبر چین و بنر رو بگید بیشتر ممنون میشم.
10. "محمد" عزیز، "خبرچین" رو انگار توی یکی از روزهای دهه ی فجر امسال داده ن و من هم خودم ندیدم؛ فقط، از دوستان شنیدم و "صحرا"ی عزیز عکسا و تیتراژشو گذاشت، متوجه شدم حقیقت داشته.
11. اما در مورد "سنجاب کوچولو" (یا همون "بنر") اینو مطمئنم جمعه ها، برنامه ای که من تحریمش کرده م، می ده: یعنی بین 16 تا 17 از شبکه ی دو توی برنامه ی "سوغات آرشیو" می تونی ببینی.
خوشحالم که هنوز با اینجا فعالیت می کنی.
راستی، معمولاً کار شما اینه که یه مدتی نیستی و بعد از اون یه باره با دست پُر می یای. هنوز چیزی توی چنته نداری یا می خوای یه باره روشون کنی؟
خلاصه به قول "فرزان"، "عیدی من یادت نره!"
...................................
...................................
12. دلفین کوچک
نام اریجینال: The Dolphin, Story Of A Dreamer
http://www.viewclips.net/wp-content/uploads/2010/12/The-Dolphin-Story-of-a-Dreamer-2009.jpg
13. شکارچی
نام اریجینال: The Hunter
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
امیر گرامی (امیلیانو)!
4. عالی بود، دوست عزیز. دست مریزاد. در مورد گذاشتن نوشته هاتون تو این تاپیک، هر جور راحتید. من هم گاهی خودم از این کارها می کنم. چندین صفحه ی قبل از "اوشین" عکس گذاشتیم.
5. راستی، انگار تخصص شما کارهای زنده و سریالیه، درسته؟
6. ضمناً نگفتید اسم اریجینال "پدر مجرد" رو می دونید یا نه.
سپاسگذارم از لطف و درک متقابل شما.
تخصص که نمیشه گفت، راستش اینها دغدغه های فکری و حس شدید نوستالژیک در من هست
نسبت به همه برنامه های تلوزیونی، سینما و... که مربوط به دهه شصت خورشیدی میگردند
(در همه سبکها و برای همه گروههای سنی).
این هست که در زمینه هایی که میبینم میتوانم مفید باشم، انجام وظیفه میکنم.
درباره فیلم "پدر مجرد" هم بگم خدمت شما که شوربختانه همه جستجوها تا به امروز بی نتیجه مانده.
سلامت باشید.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
امیر جان، بنده دستم فعلا خالیه. هر وقت چیزی دستم برسه سریعا تقدیم میکنم.
آقای ۵۹: شما هم خیلی کارت درسته برادر. اصلا نمیدونم این جمع که فروم به فروم هجرت میکنه چه جاذبهای داره که افراد خفنی مثل شما یا دوستان دیگهی که اینجا فعالن رو همیشه جذب میکنه.
راستی: این سریال بادبانهای برافراشته همونی نیست که جمعهها بعد از فیلم سینمایی کانال یک میداد؟
یادتونه قبل از اون سریال یک سریال دیگه میداد به اسم «قلعهی شکار»؟
من یادمه به بچههای محل میگفتم که هر دو سریال خوبن ولی من دومی (بادبانهای بر افراشته؟) رو دوست دارم. اونها هم که قلعهی شکار رو بیشتر دوست داشتن بهم میگفتن «چون از فیلم قلعهی شکار میترسی» و من هم با اینکه نمیترسیدم هیچ جوری نمیتونستم بهشون اثبات کنم و فقط حرص میخوردم!
آقای ۵۹: شما هم خیلی کارت درسته برادر. اصلا نمیدونم این جمع که فروم به فروم هجرت میکنه چه جاذبهای داره که افراد خفنی مثل شما یا دوستان دیگهی که اینجا فعالن رو همیشه جذب میکنه.
راستی: این سریال بادبانهای برافراشته همونی نیست که جمعهها بعد از فیلم سینمایی کانال یک میداد؟
یادتونه قبل از اون سریال یک سریال دیگه میداد به اسم «قلعهی شکار»؟
من یادمه به بچههای محل میگفتم که هر دو سریال خوبن ولی من دومی (بادبانهای بر افراشته؟) رو دوست دارم. اونها هم که قلعهی شکار رو بیشتر دوست داشتن بهم میگفتن «چون از فیلم قلعهی شکار میترسی» و من هم با اینکه نمیترسیدم هیچ جوری نمیتونستم بهشون اثبات کنم و فقط حرص میخوردم!
stalker- تعداد پستها : 256
Join date : 2011-01-07
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
جناب محمودی گرامی!mahmoody نوشته است:امیر جان، بنده دستم فعلا خالیه. هر وقت چیزی دستم برسه سریعا تقدیم میکنم.
آقای ۵۹: شما هم خیلی کارت درسته برادر. اصلا نمیدونم این جمع که فروم به فروم هجرت میکنه چه جاذبهای داره که افراد خفنی مثل شما یا دوستان دیگهی که اینجا فعالن رو همیشه جذب میکنه.
راستی: این سریال بادبانهای برافراشته همونی نیست که جمعهها بعد از فیلم سینمایی کانال یک میداد؟
یادتونه قبل از اون سریال یک سریال دیگه میداد به اسم «قلعهی شکار»؟
من یادمه به بچههای محل میگفتم که هر دو سریال خوبن ولی من دومی (بادبانهای بر افراشته؟) رو دوست دارم. اونها هم که قلعهی شکار رو بیشتر دوست داشتن بهم میگفتن «چون از فیلم قلعهی شکار میترسی» و من هم با اینکه نمیترسیدم هیچ جوری نمیتونستم بهشون اثبات کنم و فقط حرص میخوردم!
نظر لطف شما هست و دیگر دوستان در این بخش جذاب فروم با حس قوی و خوبی که درش وجود داره.
من با اینکه در زمان پخش سریال بادبانهای برافراشته ۴-۵ ساله بودم (البته با حساب تاریخی که وبلاگ "مجله خواندنی ها" گفته و درست هم هست)،
سکانسهایی که در خلاصه سریال بکار بردم رو بخوبی بیاد دارم اما زمان پخشش رو دقیق نیمیدونم، گمان کنم زمانی که شما گفتید (جمعهها بعد از فیلم سینمایی کانال یک) درست باشه.
در باره سریال «قلعه شکار» هیچ بیاد ندارم.
سلامت باشید.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
59 نوشته است:جناب محمودی گرامی!mahmoody نوشته است:امیر جان، بنده دستم فعلا خالیه. هر وقت چیزی دستم برسه سریعا تقدیم میکنم.
آقای ۵۹: شما هم خیلی کارت درسته برادر. اصلا نمیدونم این جمع که فروم به فروم هجرت میکنه چه جاذبهای داره که افراد خفنی مثل شما یا دوستان دیگهی که اینجا فعالن رو همیشه جذب میکنه.
راستی: این سریال بادبانهای برافراشته همونی نیست که جمعهها بعد از فیلم سینمایی کانال یک میداد؟
یادتونه قبل از اون سریال یک سریال دیگه میداد به اسم «قلعهی شکار»؟
من یادمه به بچههای محل میگفتم که هر دو سریال خوبن ولی من دومی (بادبانهای بر افراشته؟) رو دوست دارم. اونها هم که قلعهی شکار رو بیشتر دوست داشتن بهم میگفتن «چون از فیلم قلعهی شکار میترسی» و من هم با اینکه نمیترسیدم هیچ جوری نمیتونستم بهشون اثبات کنم و فقط حرص میخوردم!
نظر لطف شما هست و دیگر دوستان در این بخش جذاب فروم با حس قوی و خوبی که درش وجود داره.
من با اینکه در زمان پخش سریال بادبانهای برافراشته ۴-۵ ساله بودم (البته با حساب تاریخی که وبلاگ "مجله خواندنی ها" گفته و درست هم هست)،
سکانسهایی که در خلاصه سریال بکار بردم رو بخوبی بیاد دارم اما زمان پخشش رو دقیق نیمیدونم، گمان کنم زمانی که شما گفتید (جمعهها بعد از فیلم سینمایی کانال یک) درست باشه.
در باره سریال «قلعه شکار» هیچ بیاد ندارم.
سلامت باشید.
با سلام
جالبه كه به نظر من وسط هفته (مثلاً چهارشنبهها) يا شايد هم جمعهها و اون هم "شب" پخش ميشد يعني مثلاً بعد از اخبار ساعت 9!
البته خاطر جمع نيستما. ولي اينجور توي ذهنمه كه كلاً سريال آدم بزرگا بود.
افشين
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
آره، سریال آدمبزرگا بود و اگه اونی باشه که من یادمه (که خیلی احتمالش زیاده) ۱۰۰٪ بعد از فیلم سینمایی جمعهها میداد! اصلا یه چیز عجیبی بود اون موقع فیلم دادن. تازه یه مدت هم تو خود برنامهی کودک جمعهها فیلم سینمایی کودک میداد. خیلی density فیلم از ظهر تا شب میرفت بالا!
حالا در مورد قلعهی شکار ببینید چی پیدا کردم! تنها چیزی که تو اینترنت بود از خود این فروم بود!!!
«سلام.1-اون فيلم ژاپني چند اپيزودي كه «خاطره» و «صورتك» بهش اشاره كرده اند يكي از شاهكارهاي كلاسيك سينماي ژاپنه به اسم «كوايدان»ساخته ماساكي كوباياشي 2-سريال «قلعه شكار» را يادتون هست توي نوروز سال 65 پخش شد. يك سريال شش قسمتي محصول شبكه بي بي سي بود و ماجراش هم راجع به يك سري بچه بود كه توي يك جزيره با تعدادي آدمهاي خلافكار كه دنبال جواهرات يه دختر روسي بودند درگير مي شدن ، سريال آبكي اي بود ولي يادمه كه توي اون دوره بچگي من خودم خيلي باهاش حال كردم.»
حالا در مورد قلعهی شکار ببینید چی پیدا کردم! تنها چیزی که تو اینترنت بود از خود این فروم بود!!!
«سلام.1-اون فيلم ژاپني چند اپيزودي كه «خاطره» و «صورتك» بهش اشاره كرده اند يكي از شاهكارهاي كلاسيك سينماي ژاپنه به اسم «كوايدان»ساخته ماساكي كوباياشي 2-سريال «قلعه شكار» را يادتون هست توي نوروز سال 65 پخش شد. يك سريال شش قسمتي محصول شبكه بي بي سي بود و ماجراش هم راجع به يك سري بچه بود كه توي يك جزيره با تعدادي آدمهاي خلافكار كه دنبال جواهرات يه دختر روسي بودند درگير مي شدن ، سريال آبكي اي بود ولي يادمه كه توي اون دوره بچگي من خودم خيلي باهاش حال كردم.»
stalker- تعداد پستها : 256
Join date : 2011-01-07
صفحه 27 از 40 • 1 ... 15 ... 26, 27, 28 ... 33 ... 40
مواضيع مماثلة
» سیاه، سفید، خاکستری
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» امواج صوتي گمشده (مخصوص كليپهاي صوتي از كارتونها، سريالها، فيلمهاي قديمي كودك و نوجوان و رادیو)
» همشاگردي سلام
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» امواج صوتي گمشده (مخصوص كليپهاي صوتي از كارتونها، سريالها، فيلمهاي قديمي كودك و نوجوان و رادیو)
» همشاگردي سلام
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
صفحه 27 از 40
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد