برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
+56
sorena0831
raymand
arash_60
reza2009
Indiana Jones
amirpuyol
ramin
saeidehes
majid_barca
new guest
heidiiii
suny
Behzad_T
alan45
heidiii
elena 20
arman
Heidii
Clover
Mihakralj
وهاب
omidsilver7
amirarsalanroomi
Heidi
Davood
mahmood
farhad666
kazvash
مژي
fazel1994
علی موسویان
blue2012
aghaghi
نجمه
tisto
سوگل خانمی
venous_m
arsenal.fc.g
sooratak
manaa
kave
Ishpateka
Esi-72
erfan
S@M
Shervin
alirad
slevin(HAMID
ariangirl
59
babak
Negin 2
mahmood666
sahra_7
stalker
SMAM
60 مشترك
صفحه 11 از 42
صفحه 11 از 42 • 1 ... 7 ... 10, 11, 12 ... 26 ... 42
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
59 نوشته است:
.
.
.
امیر جان پیشنهادت بسیار خوب و بجا هست. راستش من خودم به عنوان کوچکترن عضو این فروم رویایی،
تا به امروز هر آنچه در چنته داشتم تقدیم کردم و بجز آنچه که تاکنون توسط شما و دیگر دوستان به بهترین شکل
مطرح و معرفی شده، موارد بسیار دیگری هم هست که همانطور که خودت اشاره داشتی، با همفکری و گفتگو
باید درموردشان شفاف سازی صورت گیرد.
(به یکی از این موارد که سوال خودم هم هست، در چند روز آتی خواهم پرداخت).
بابت لینک کارتون شاهکار و بیاد ماندنی "مول" ازت سپاسگذارم، افشین گرامی هم چندی پیش در قسمت
"درخواستها و نیازمندیها" اشاره ای جالب و خاطره انگیز به آن داشتند. راستش من خودم از بین تمام قسمتهایش
به آن قسمتی که مول یک ماشین قرمز رنگ پیدا میکرد و سوارش میشد علاقه ی وصف ناپذیری دارم و از اینرو
چندی پیش نسخه کاملش را با نام "مول و خودرو"، در فضای مجازی یافتم و قصد داشتم که پس از تغییر حجم
و بارگذاری مجدد، آنرا تقدیم کنم.
همانطور که شما و دوستان بهتر در جریان هستید، این مجموعه محصول کشور چک میباشد
و توسط نقاش و انیمیشن ساز معروف آن کشور" زدنک میلر "، خلق و ساخته شده است.
از سال ۱۹۵۷ تا ۲۰۰۲ میلادی ، ۵۷ قسمت اپیزدیک (هر قسمت حدود ۱۵ دقیقه)
با پرسوناژ "مول" ساخته و پخش شده است. همچنان در این بین از سال ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۴،
۶ فیلم کوتاه کارتونی (هر فیلم با زمان حدود ۳۰ دقیقه) نیز به نمایش درآمده است.
... و نکته ای بسیار جالب،
" زدنک میلر " - نقاش و هنرمند بزرگ چک، در یکی از مصاحبه هایش اینگونه بیان میدارد:
( زمانی که من قسمتهای اپتدایی "مول" را میساختم، دخترهایم کوچک بودند و خوش صدا،
هم گریه شان زیبا بود و هم خنده شان، از اینرو من صدای آنها را ضبط میکردم و هیچ چیز
بهتر از این نیست که اکنون پس گذشت سالیان دراز، آن صدا ها و نغمه های پاک کودکانه
حفظ شده اند چرا که، برای صدا گذاری "مول" از آنها استفاده کردم ).
امیر جان باز هم سپاسگذارم برای مطالب و یادآوری های بجایی که داری.
همچنین از افشین گرامی.
.
.
.
"مول و خودرو" (۱۹۶۳)
اپیزود خاطره انگیز "مول و خودرو" تقدیم شما دوستان گرامی ( در ۲ حجم ).
با کیفیت اصلی (توصیه میشود):
http://www.mediafire.com/?bh5ay6b5eqg60b6
با حجم کم :
http://s2.picofile.com/file/7162098381/Krtek_a_aut%EF%BF%BDcko_1963.wmv.html
.
.
.
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
1. وومپای قصه گو
نام اریجینال: ؟
(تحت تعقیبه. "صحرا" جان، کجایی؟ )
2. ورزش و سلامتی
3. "59" عزیز، شما لطف داری. ضمناً شما یکی از فعال ترین افراد این فورم هستی و شکسته نفسی نفرما.
4. خیلی خوشحالم که پیشنهاد بنده و طرح قبلی مورد پسندت قرار گرفته. جز این هم انتظار نمی رفت؛ چون، همون جور که عرض کردم، شما عملاً اون رو داشتی اجرا می کردی.
5. کلیپ "مول" رو دارم دانلود می کنم. بابت این کلیپ و توضیحات بسیار عالی اون، ازت متشکرم.
خیلی جالب بود، صدای دخترهای کوچولوی سازنده ی "مول". جداً راس گفته ن که "آنچه از دل برآید، ...."
6. راستی، این همون قسمتیه که "مول" با یه قوطی کبریت و چند تا چوب کبریت و دکمه، ماشین درست می کرد؟ من به شخصه عاشق اون قسمتم و باهاش بیشترین خاطره رو دارم.
کاش همون باشه و اگه نه، اگه لینک اونو هم پیدا کردی، بگو، لطفاً، "59" جان.
7. دوستان دیگه (که متأسفانه مدتیه سایه شون کم شده و امیدوارم زودتر برگردن)، لطفاً اگه ما می ریم کارتون یا سریال دیگه ای و شما از قبلی ها فایل یا مطلبی دارید، حتماً ارائه بدید. پرونده ی کارها هیچ وقت بسته نمی شه.
8. "59" عزیز، حق با شماست. حق بسیاری از موارد به خوبی ادا نشده و هنوز کار دارن تا تشنگان کارتون رو سیراب کنن.
9. برای مثال، من فعلاً و بدون هیچ فکر و جستجویی، این ها یادم می یاد:
9.1. پیمپا.
9.2. ایست. (گربهه و سگه علائم راهنمایی و رانندگی رو آموزش می دادن)
9.3. کاپیتان جنگل.
9.4. روبارب.
9.5. جزیره ی گریز.
9.6. بلیک و مورتیمر.
9.7. پات راتل.
و بسیاری دیگه.
10. ضمناً منتظر سؤالت هستم و امیدوارم بتونم کمکت کنم.
..................................
11. "افشین" و "صحرا"ی عزیز، خوشحالم که از این طرح و عکسا و فایلا خوشتون اومده.
"افشین" جان، توی تکمیل توضیحات سنگ تموم گذاشتی. ازت خیلی ممنونم و هدیه ی شما رو هم در اسرع وقت دانلود می کنم.
"مول در باغ وحش" رو یکی، دو هفته ی پیش "بچه های دیروز" داد و من کاملشو دارم و اون رو هم به زودی برای همه ی دوستان می ذارم.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
افشین جان بسیار سپاسگذارم برای اطلاعات کامل و دقیقی که بیان فرمودی،
همچنین فایل تصویری. همانند همیشه استفاده بردیم.
سلامت باشی.
امیر جان لطف داری و دلهای همه ما در این فروم رویایی بسیار بهم نزدیک هست.
خدمتت بگم که، نه، در این قسمت که خدمت شما ارایه کردم، مول ماشین کوکی یک پسر بچه
که صاحبه اون بوده و اونرو خراب میکنه و دور میندازه رو برمیداره، میبره مرکز سرویس ماشین!
و بعد از یک تعمیر اساسی سوارش میشه. شوربختانه نام اون قسمتی که فرمودی رو نمیدونم
و الان یادم اومد وقتی موضوعش رو تعریف کردی، شاید دوستان دیگه و بویژه افشین گرامی
در گفتن نام اون قسمت راهنمایی بفرمایند.
پرسش رو هم بزودی مطرح میکنم.
سلامت باشی.
صحرای گرامی، بسیار خرسندم، راستش معمولن کارهای تحقیقاتی گروهی هستند
و وقتی به همت چند نفر انجام میشوند، نتیجه شان کامل و خوب در میاد،
همانند مورد جاری که تقدیم گردید.
سلامت باشید.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
1. سلام.
2. و این هم قولی، که داده بودم:
مول در باغ وحش (کامل):
http://s2.picofile.com/file/7164457090/Mol_3_.rar.html
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
سونیا پوریامین و عمو سیبیلو
صبح یکی از روزهای آغازین زمستان سال ۶۵ بود. چند ماهی بود که مدرسه ها باز شده بود
و من بر خلاف میل و علاقه درونی و با آنکه تازه چند ماهی از شش سالگی ام میگذشت،
با پیگیری ها و اجبار فراوان مادر، در آن سال شاگر کلاس اول دبستان شده بودم.
محیط مدرسه با کلاسهای سرد و خاکستری اش و از همه بدتر فضای جنگ و بمباران،
حسی غریب و دلهره آور برایم ایجاد میکرد و هر روز صبح با چشمانی خیس و بارانی
راهی مدرسه میشدم. خانم معلم کلاس اول ما برخلاف فامیلی اش، زنی بداخلاق و بی حوصله بود
و انگار تنها دلخوشی اش این بود که آخر ماه حقوق ها را بدهند و او بتواند از مغازه طلا فروشی
که اتفاقن درست در سر کوچه و نزدیک دبستان بود، برای خود طلا و جواهری بخرد.
با آنکه ۴-۳ ماه از گشایش مدرسه ها میگذشت، تعداد انگشترهای طلایش بیشتر میگشت
و من در عالم کودکی با خود می اندیشیدم که در آخر سال لابد بخاطر کم آوردن انگشت دستها،
به سراغ انگشتان پاهایش هم خواهد رفت.
در این میان تنها راه نجات از درس و مشق اجباری، بیماری و گلودردهای پی در پی ای بود
که در دوران دبستان و راهنمایی، بویژه در فصل سرما که اوج کلاس و مدرسه بود
با آنها دست به گریبان بودم و تنها قسمت ناخوشاینداش، تزریق آمپول پنسیلین و رژیم غذایی بود.
آنروز هم یکی از روزهای خوش بیماری بود. شب قبلش به مطب دکتر رفته بودیم و او
علاوه بر تجویز یک مشت قرص و شربت و چند آمپول جانانه، استراحتی ۳ روزه نیز نوشته بود.
مادر و پدر هر دو از صبح به سر کار رفته بودند و تا بعد از ظهر و آمدن ایشان
در خانه تنها بودم. از شب قبل، رخت خوابم را همانند همیشه در اتاق هال انداخته بودند
و من طبق ابتکار همیشگی آنرا بیشتر به سمت تلویزیون نزدیک میکردم تا در دیدن آن
راحت تر باشم. بخش صبحگاهی برنامه های کودک شبکه دو در حال پخش بود
اما من بخاطر داشتن تب و درد گلویی که با یک روسری آبی رنگ قدیمی که ظاهرن
از مادر مادربزرگم برای روزهای بیماری به من به ارث رسیده بود و هر بار
بر روی گلوی آغشته به "ویکس" پیچانده و و بسته میشد، سرحال نبودم و بیماری
بجای کتاب و نیمکت آزارم میداد از اینرو با بی حوصلگی و شاید هم از سر ناچاری
برنامه ها را دنبال میکردم. پس از پخش چند کارتون، مجری برنامه کودک زودتر از
روزهای دیگر خداحافظی کرد چرا که از دو - سه هفته قبلش برنامه ای پخش میشد
با اجرای "سونیا پوریامین" که در آن زمان با اینکه ۲۴ سال داشت، اما چهره و صدایش
و از همه مهمتر برخورد با مخاطب کودکش، همانند بعضی های دیگر که پندار گونه
صحبت میکردند و میخواستند با هر جمله ی گفته شده، کوهی رمز و راز از چشمه سار
حکمت و معرفت را به بچه های انقلاب تفهیم سازند نبود! و از اینرو تماشای این برنامه
برایم بسیار خوشایند بود.
برنامه ی سونیا پوریامین درباره سینما و دنیای فیلمهای ویژه ی کودکان بود.
دکور برنامه بسیار ساده بود و همانند دکور دیگر برنامه های تلویزیون آن روزگاران
با چند تخته و میز چوبی درست شده بود و راستش کمی هم دلگیر بنظر میرسید.
مجری اپتدا به معرفی کارگردان میپرداخت و سپس در چند نوبت ۴ یا ۵ دقیقی ای،
در میان صحبتهای او، فیلم را قسمت به قسمت نشان میدادند. برنامه آنروز به بررسی
فیلم "عمو سیبیلو" بکارگردانی بهرام بیضایی میپرداخت، فیلمی که در سال ۱۳۴۹
ساخته شد بود و از محصولات تصویری "کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان"
بشمار میامد و در مقایسه با آنروز که از شبکه ی دو پخش میشد، فضای ساختاری اش
کاملن با اجتماع دهه شصت متفاوت مینمود و با آنکه بیشتر صحنه های فیلم
بنا به تمایل همیشگی کارگردانش نمادین بودند، این فرق زمانی ۱۶ ساله
و تعلق داشتن فیلم به یک دوره ی تاریخی و اجتماعی دیگر، کاملن نمایان بود.
در آنجا بود که با دیدن این فیلم و برای اولین بار، حس روزهای رفته با آنکه ندیده بودمشان،
به من دست داد، حسی آمیخته با افسوس و اندوهی از عبور زمان.
در آن سن کم، هنوز نمیدانستم که معنای " نوستالژی " چیست و چرا بعضی ها
در سالهای پس از جوانی به آن مبتلا میگردند، اما این فیلم گویی اولین تجربه ی من بود،
تجربه ای که بعدها به فهمی عمیق و بیمار گونه در این زمینه رسید.
----------------------------------
فایل تصویری زیر دربردارندی فیلم کامل "عمو سیبیلو" میباشد.
از دوستان گرامی پوزش میخواهم که اگر قبلن فیلم و مطلب در اینباره
قرار داده شده و این پست تکرار بشمار میاد.
تقدیم شما گرامیان.
فایل فیلم "عمو سیبیلو - ۱۳۴۹" (فیلم کامل در ۱ لینک - حجم کل ۳۰ مگابایت)
http://www.mediafire.com/download.php?a09fud2lipk5w1h
.
.
.
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
برای اینکه دروغ نگفته باشم پس راستش رو میگم از یک طرف کار ساختمونیه و از اونطرف یکی از فامیلهایی که 30 سال بود(یعنی از 2سالگی من) به ایران نیومده بود.در نتیجه در این یکماه(که 10 روزی ازش گذشته)تنها میرسم پستها رو بخونم و اگه بسیار ضروری بود پاسخ بدم.پیشنهادت هم بسیار خوبه(گرچه اون یکی پیشنهادت رو هم من پذیرفته و شرکت کرده بودم).اگر بخوام و بتونم کمکی کنم دو مورد"جزیرهء گریز" و "بلیک و مورتیمر" رو هستم.Emiliano نوشته است:چقدر فورم؛ و بخصوص، اینجا سوت و کوره!"اسمم" جان، کجا بودی؟ کم پیدا؟
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
59 نوشته است:
سونیا پوریامین و عمو سیبیلو
صبح یکی از روزهای آغازین زمستان سال ۶۵ بود. چند ماهی بود که مدرسه ها باز شده بود
و من بر خلاف میل و علاقه درونی و با آنکه تازه چند ماهی از شش سالگی ام میگذشت،
با پیگیری ها و اجبار فراوان مادر، در آن سال شاگر کلاس اول دبستان شده بودم.
محیط مدرسه با کلاسهای سرد و خاکستری اش و از همه بدتر فضای جنگ و بمباران،
حسی غریب و دلهره آور برایم ایجاد میکرد و هر روز صبح با چشمانی خیس و بارانی
راهی مدرسه میشدم. خانم معلم کلاس اول ما برخلاف فامیلی اش، زنی بداخلاق و بی حوصله بود
و انگار تنها دلخوشی اش این بود که آخر ماه حقوق ها را بدهند و او بتواند از مغازه طلا فروشی
که اتفاقن درست در سر کوچه و نزدیک دبستان بود، برای خود طلا و جواهری بخرد.
با آنکه ۴-۳ ماه از گشایش مدرسه ها میگذشت، تعداد انگشترهای طلایش بیشتر میگشت
و من در عالم کودکی با خود می اندیشیدم که در آخر سال لابد بخاطر کم آوردن انگشت دستها،
به سراغ انگشتان پاهایش هم خواهد رفت.
در این میان تنها راه نجات از درس و مشق اجباری، بیماری و گلودردهای پی در پی ای بود
که در دوران دبستان و راهنمایی، بویژه در فصل سرما که اوج کلاس و مدرسه بود
با آنها دست به گریبان بودم و تنها قسمت ناخوشاینداش، تزریق آمپول پنسیلین و رژیم غذایی بود.
آنروز هم یکی از روزهای خوش بیماری بود. شب قبلش به مطب دکتر رفته بودیم و او
علاوه بر تجویز یک مشت قرص و شربت و چند آمپول جانانه، استراحتی ۳ روزه نیز نوشته بود.
مادر و پدر هر دو از صبح به سر کار رفته بودند و تا بعد از ظهر و آمدن ایشان
در خانه تنها بودم. از شب قبل، رخت خوابم را همانند همیشه در اتاق هال انداخته بودند
و من طبق ابتکار همیشگی آنرا بیشتر به سمت تلویزیون نزدیک میکردم تا در دیدن آن
راحت تر باشم. بخش صبحگاهی برنامه های کودک شبکه دو در حال پخش بود
اما من بخاطر داشتن تب و درد گلویی که با یک روسری آبی رنگ قدیمی که ظاهرن
از مادر مادربزرگم برای روزهای بیماری به من به ارث رسیده بود و هر بار
بر روی گلوی آغشته به "ویکس" پیچانده و و بسته میشد، سرحال نبودم و بیماری
بجای کتاب و نیمکت آزارم میداد از اینرو با بی حوصلگی و شاید هم از سر ناچاری
برنامه ها را دنبال میکردم. پس از پخش چند کارتون، مجری برنامه کودک زودتر از
روزهای دیگر خداحافظی کرد چرا که از دو - سه هفته قبلش برنامه ای پخش میشد
با اجرای "سونیا پوریامین" که در آن زمان با اینکه ۲۴ سال داشت، اما چهره و صدایش
و از همه مهمتر برخورد با مخاطب کودکش، همانند بعضی های دیگر که پندار گونه
صحبت میکردند و میخواستند با هر جمله ی گفته شده، کوهی رمز و راز از چشمه سار
حکمت و معرفت را به بچه های انقلاب تفهیم سازند نبود! و از اینرو تماشای این برنامه
برایم بسیار خوشایند بود.
برنامه ی سونیا پوریامین درباره سینما و دنیای فیلمهای ویژه ی کودکان بود.
دکور برنامه بسیار ساده بود و همانند دکور دیگر برنامه های تلویزیون آن روزگاران
با چند تخته و میز چوبی درست شده بود و راستش کمی هم دلگیر بنظر میرسید.
مجری اپتدا به معرفی کارگردان میپرداخت و سپس در چند نوبت ۴ یا ۵ دقیقی ای،
در میان صحبتهای او، فیلم را قسمت به قسمت نشان میدادند. برنامه آنروز به بررسی
فیلم "عمو سیبیلو" بکارگردانی بهرام بیضایی میپرداخت، فیلمی که در سال ۱۳۴۹
ساخته شد بود و از محصولات تصویری "کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان"
بشمار میامد و در مقایسه با آنروز که از شبکه ی دو پخش میشد، فضای ساختاری اش
کاملن با اجتماع دهه شصت متفاوت مینمود و با آنکه بیشتر صحنه های فیلم
بنا به تمایل همیشگی کارگردانش نمادین بودند، این فرق زمانی ۱۶ ساله
و تعلق داشتن فیلم به یک دوره ی تاریخی و اجتماعی دیگر، کاملن نمایان بود.
در آنجا بود که با دیدن این فیلم و برای اولین بار، حس روزهای رفته با آنکه ندیده بودمشان،
به من دست داد، حسی آمیخته با افسوس و اندوهی از عبور زمان.
در آن سن کم، هنوز نمیدانستم که معنای " نوستالژی " چیست و چرا بعضی ها
در سالهای پس از جوانی به آن مبتلا میگردند، اما این فیلم گویی اولین تجربه ی من بود،
تجربه ای که بعدها به فهمی عمیق و بیمار گونه در این زمینه رسید.
----------------------------------
فایل تصویری زیر دربردارندی فیلم کامل "عمو سیبیلو" میباشد.
از دوستان گرامی پوزش میخواهم که اگر قبلن فیلم و مطلب در اینباره
قرار داده شده و این پست تکرار بشمار میاد.
تقدیم شما گرامیان.
فایل فیلم "عمو سیبیلو - ۱۳۴۹" (فیلم کامل در ۱ لینک - حجم کل ۳۰ مگابایت)
http://www.mediafire.com/download.php?a09fud2lipk5w1h
.
.
.
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
مثل همیشه نثر زیبا و شیوای شما ما را به گذشته های از پس سالهای دور برد.من نیز همچون شما و باقی دوستان برای خانم سونیا پوریامین احترام زیادی قائلم و صدای دلنشین و گرمش را همیشه دوست داشتم.از شما بابت این یادآوری بجا ممنونم.
Negin 2- تعداد پستها : 244
Join date : 2011-01-02
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
با عرض سلام خدمت دوستان گرامی
یک قسمت کامل کارتون قصه کوچولوها
http://s2.picofile.com/file/7168025157/orm_cheep.wmv.html
کارتون عروسکی ارم و جیر جیر
[/size][/color]http://s2.picofile.com/file/7168025157/orm_cheep.wmv.html
برای مشاهده بخش سوم عکسهای تصویر زندگی در دهه 60 به بخش همشاگردی سلام مراجعه فرمایید.
صحرا جان مدتیست که کم کار شده ای و مثل من کم پیدا.امیدوارم با بارشهای آسمانی که این روزها دلهای ما را شاد کرده ،طراوت به دشت خاطرت بنشیند و مثل همیشه از صحرای وجودت،گلی را به دوستان پیشکش کنی.خوش و خرم باشی.
یک قسمت کامل کارتون قصه کوچولوها
http://s2.picofile.com/file/7168025157/orm_cheep.wmv.html
کارتون عروسکی ارم و جیر جیر
[/size][/color]http://s2.picofile.com/file/7168025157/orm_cheep.wmv.html
برای مشاهده بخش سوم عکسهای تصویر زندگی در دهه 60 به بخش همشاگردی سلام مراجعه فرمایید.
صحرا جان مدتیست که کم کار شده ای و مثل من کم پیدا.امیدوارم با بارشهای آسمانی که این روزها دلهای ما را شاد کرده ،طراوت به دشت خاطرت بنشیند و مثل همیشه از صحرای وجودت،گلی را به دوستان پیشکش کنی.خوش و خرم باشی.
Negin 2- تعداد پستها : 244
Join date : 2011-01-02
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
درود
با تشکر از همه دوستان .
این "عمو سبیلو هی ییییییه" ورد بسیاری از مدارس بود . طفل معصوم هایی که دچار بلوغ زودرس بودند و لاجرم سبیلو ! وایضا لاجرم سوژه مردم آزاری !
یک ورد دیگه هم داشتیم : "توپولوف نابودش کن" موقع دعوا دم میگرفتن ! یادتون میاد مال کدوم فیلمه !؟
از فرصت استفاده کنم چند تا لینک خوندنی رو اینجا بذارم :
تن تن : http://www.dw-world.de/dw/article/0,,15489725,00.html?maca=per-rss-per-all-1491-rdf
علی کوچولو : http://www.dw-world.de/dw/article/0,,6647110,00.html
با تشکر از همه دوستان .
این "عمو سبیلو هی ییییییه" ورد بسیاری از مدارس بود . طفل معصوم هایی که دچار بلوغ زودرس بودند و لاجرم سبیلو ! وایضا لاجرم سوژه مردم آزاری !
یک ورد دیگه هم داشتیم : "توپولوف نابودش کن" موقع دعوا دم میگرفتن ! یادتون میاد مال کدوم فیلمه !؟
از فرصت استفاده کنم چند تا لینک خوندنی رو اینجا بذارم :
تن تن : http://www.dw-world.de/dw/article/0,,15489725,00.html?maca=per-rss-per-all-1491-rdf
علی کوچولو : http://www.dw-world.de/dw/article/0,,6647110,00.html
kave- تعداد پستها : 60
Join date : 2010-05-08
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
Negin 2 نوشته است:
مثل همیشه نثر زیبا و شیوای شما ما را به گذشته های از پس سالهای دور برد.من نیز همچون شما و باقی دوستان برای خانم سونیا پوریامین احترام زیادی قائلم و صدای دلنشین و گرمش را همیشه دوست داشتم.از شما بابت این یادآوری بجا ممنونم.
نگین گرامی، نظر لطف شما هست. همچنین سپاسگذارم برای فایل تصویری ارم و جیر جیر.
لینک زیر هم در تکمیل مطالب خاطره انگیز کاوه گرامی، تقدیم میگردد.
درباره علی کوچولو:
http://www.iranmotiongraphics.com/ShahreFarang/akhbar/Entries/2011/5/1_drbarh_ly_wchwlw_1.html
سلامت باشید دوستان.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
1. یک دست صدا نداره
2. میهمانی
3. بوستان سعدی
4. داستان هایی شیرین تر از عسل
5. خرس کوچولو III
نام اریجینال: The Little Bear Movie
.......................................
6. این عکس هم به یاد "بهرام" عزیز، اولین عکسی که از "خانواده ی وحوش" عکس و نام پیدا کرد:
Negin 2 نوشته است:با عرض سلام خدمت دوستان گرامی
یک قسمت کامل کارتون قصه کوچولوها
http://s2.picofile.com/file/7168025157/orm_cheep.wmv.html
کارتون عروسکی ارم و جیر جیر
[/size][/color]http://s2.picofile.com/file/7168025157/orm_cheep.wmv.html
برای مشاهده بخش سوم عکسهای تصویر زندگی در دهه 60 به بخش همشاگردی سلام مراجعه فرمایید.
صحرا جان مدتیست که کم کار شده ای و مثل من کم پیدا.امیدوارم با بارشهای آسمانی که این روزها دلهای ما را شاد کرده ،طراوت به دشت خاطرت بنشیند و مثل همیشه از صحرای وجودت،گلی را به دوستان پیشکش کنی.خوش و خرم باشی.
6. عالی بودن، "نگین" خانوم. دست شما درد نکنه.
فقط یه چیزی: هر دو لینک یکیه و فکر می کنم موقع کپی کردن دقت نکردید. لطف می کنی، لینک "قصه ی کوچولوها" رو بذاری؟ ممنونم.
kave نوشته است: درود
با تشکر از همه دوستان .
این "عمو سبیلو هی ییییییه" ورد بسیاری از مدارس بود . طفل معصوم هایی که دچار بلوغ زودرس بودند و لاجرم سبیلو ! وایضا لاجرم سوژه مردم آزاری !
یک ورد دیگه هم داشتیم : "توپولوف نابودش کن" موقع دعوا دم میگرفتن ! یادتون میاد مال کدوم فیلمه !؟
از فرصت استفاده کنم چند تا لینک خوندنی رو اینجا بذارم :
تن تن : http://www.dw-world.de/dw/article/0,,15489725,00.html?maca=per-rss-per-all-1491-rdf
علی کوچولو : http://www.dw-world.de/dw/article/0,,6647110,00.html
7. "کاوه" جان، این "توپولوف" مربوط به کدوم کارتون می شه؟
و متشکرم بخاطر لینک های زیبا.
SMAM نوشته است:برای اینکه دروغ نگفته باشم پس راستش رو میگم از یک طرف کار ساختمونیه و از اونطرف یکی از فامیلهایی که 30 سال بود(یعنی از 2سالگی من) به ایران نیومده بود.در نتیجه در این یکماه(که 10 روزی ازش گذشته)تنها میرسم پستها رو بخونم و اگه بسیار ضروری بود پاسخ بدم.پیشنهادت هم بسیار خوبه(گرچه اون یکی پیشنهادت رو هم من پذیرفته و شرکت کرده بودم).اگر بخوام و بتونم کمکی کنم دو مورد"جزیرهء گریز" و "بلیک و مورتیمر" رو هستم.Emiliano نوشته است:چقدر فورم؛ و بخصوص، اینجا سوت و کوره!"اسمم" جان، کجا بودی؟ کم پیدا؟
8. درسته "اسمم" جان. شما و "بابک" خیلی زحمت کشیدید؛ اما، به دلیل این که سایر بچه ها استقبال نکردن، مسابقه رو فعلاً کنسل کردم.
9. اما، خوشحالم که طرح پرونده ی کارتون ها مورد استقبال تو هم هست.
10. نیکی و پرسش، "اسمم" خان؟
حتماً زحمت این دو مورد رو بکش؛ بخصوص، این که از هیچ کدوم به شخصه ویدئویی ندارم و خیلی دوس دارم دوباره "جزیره ی گریز" رو هم ببینم.
59 نوشته است:
سونیا پوریامین و عمو سیبیلو
صبح یکی از روزهای آغازین زمستان سال ۶۵ بود. چند ماهی بود که مدرسه ها باز شده بود
و من بر خلاف میل و علاقه درونی و با آنکه تازه چند ماهی از شش سالگی ام میگذشت،
با پیگیری ها و اجبار فراوان مادر، در آن سال شاگر کلاس اول دبستان شده بودم.
محیط مدرسه با کلاسهای سرد و خاکستری اش و از همه بدتر فضای جنگ و بمباران،
حسی غریب و دلهره آور برایم ایجاد میکرد و هر روز صبح با چشمانی خیس و بارانی
راهی مدرسه میشدم. خانم معلم کلاس اول ما برخلاف فامیلی اش، زنی بداخلاق و بی حوصله بود
و انگار تنها دلخوشی اش این بود که آخر ماه حقوق ها را بدهند و او بتواند از مغازه طلا فروشی
که اتفاقن درست در سر کوچه و نزدیک دبستان بود، برای خود طلا و جواهری بخرد.
با آنکه ۴-۳ ماه از گشایش مدرسه ها میگذشت، تعداد انگشترهای طلایش بیشتر میگشت
و من در عالم کودکی با خود می اندیشیدم که در آخر سال لابد بخاطر کم آوردن انگشت دستها،
به سراغ انگشتان پاهایش هم خواهد رفت.
در این میان تنها راه نجات از درس و مشق اجباری، بیماری و گلودردهای پی در پی ای بود
که در دوران دبستان و راهنمایی، بویژه در فصل سرما که اوج کلاس و مدرسه بود
با آنها دست به گریبان بودم و تنها قسمت ناخوشاینداش، تزریق آمپول پنسیلین و رژیم غذایی بود.
آنروز هم یکی از روزهای خوش بیماری بود. شب قبلش به مطب دکتر رفته بودیم و او
علاوه بر تجویز یک مشت قرص و شربت و چند آمپول جانانه، استراحتی ۳ روزه نیز نوشته بود.
مادر و پدر هر دو از صبح به سر کار رفته بودند و تا بعد از ظهر و آمدن ایشان
در خانه تنها بودم. از شب قبل، رخت خوابم را همانند همیشه در اتاق هال انداخته بودند
و من طبق ابتکار همیشگی آنرا بیشتر به سمت تلویزیون نزدیک میکردم تا در دیدن آن
راحت تر باشم. بخش صبحگاهی برنامه های کودک شبکه دو در حال پخش بود
اما من بخاطر داشتن تب و درد گلویی که با یک روسری آبی رنگ قدیمی که ظاهرن
از مادر مادربزرگم برای روزهای بیماری به من به ارث رسیده بود و هر بار
بر روی گلوی آغشته به "ویکس" پیچانده و و بسته میشد، سرحال نبودم و بیماری
بجای کتاب و نیمکت آزارم میداد از اینرو با بی حوصلگی و شاید هم از سر ناچاری
برنامه ها را دنبال میکردم. پس از پخش چند کارتون، مجری برنامه کودک زودتر از
روزهای دیگر خداحافظی کرد چرا که از دو - سه هفته قبلش برنامه ای پخش میشد
با اجرای "سونیا پوریامین" که در آن زمان با اینکه ۲۴ سال داشت، اما چهره و صدایش
و از همه مهمتر برخورد با مخاطب کودکش، همانند بعضی های دیگر که پندار گونه
صحبت میکردند و میخواستند با هر جمله ی گفته شده، کوهی رمز و راز از چشمه سار
حکمت و معرفت را به بچه های انقلاب تفهیم سازند نبود! و از اینرو تماشای این برنامه
برایم بسیار خوشایند بود.
برنامه ی سونیا پوریامین درباره سینما و دنیای فیلمهای ویژه ی کودکان بود.
دکور برنامه بسیار ساده بود و همانند دکور دیگر برنامه های تلویزیون آن روزگاران
با چند تخته و میز چوبی درست شده بود و راستش کمی هم دلگیر بنظر میرسید.
مجری اپتدا به معرفی کارگردان میپرداخت و سپس در چند نوبت ۴ یا ۵ دقیقی ای،
در میان صحبتهای او، فیلم را قسمت به قسمت نشان میدادند. برنامه آنروز به بررسی
فیلم "عمو سیبیلو" بکارگردانی بهرام بیضایی میپرداخت، فیلمی که در سال ۱۳۴۹
ساخته شد بود و از محصولات تصویری "کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان"
بشمار میامد و در مقایسه با آنروز که از شبکه ی دو پخش میشد، فضای ساختاری اش
کاملن با اجتماع دهه شصت متفاوت مینمود و با آنکه بیشتر صحنه های فیلم
بنا به تمایل همیشگی کارگردانش نمادین بودند، این فرق زمانی ۱۶ ساله
و تعلق داشتن فیلم به یک دوره ی تاریخی و اجتماعی دیگر، کاملن نمایان بود.
در آنجا بود که با دیدن این فیلم و برای اولین بار، حس روزهای رفته با آنکه ندیده بودمشان،
به من دست داد، حسی آمیخته با افسوس و اندوهی از عبور زمان.
در آن سن کم، هنوز نمیدانستم که معنای " نوستالژی " چیست و چرا بعضی ها
در سالهای پس از جوانی به آن مبتلا میگردند، اما این فیلم گویی اولین تجربه ی من بود،
تجربه ای که بعدها به فهمی عمیق و بیمار گونه در این زمینه رسید.
----------------------------------
فایل تصویری زیر دربردارندی فیلم کامل "عمو سیبیلو" میباشد.
از دوستان گرامی پوزش میخواهم که اگر قبلن فیلم و مطلب در اینباره
قرار داده شده و این پست تکرار بشمار میاد.
تقدیم شما گرامیان.
فایل فیلم "عمو سیبیلو - ۱۳۴۹" (فیلم کامل در ۱ لینک - حجم کل ۳۰ مگابایت)
http://www.mediafire.com/download.php?a09fud2lipk5w1h
.
.
.
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
11. احسن به این حافظه! خیلی جالب بود. جوری نوشته بودی، که خیال کردم همین هفته ی پیشه، "59" عزیز.
12. و خیلی ممنون؛ بخاطر، لینک فیلم کامل "عمو سیبیلو" و "علی کوچولو"، با اون عکسای نابش.
13. و یه زحمت هم واسه ت دارم: نمی دونم IDM من چه مرگشه، ویدئوی "علی کوچولو"ی آنلاین رو دانلود نمی کنه. لطف می کنی، اون رو واسه مون جای دیگه ای بذاری؟ پیشاپیش ازت ممنونم، "59" عزیز.
...........................................
14. "محمد محمودی" عزیز، کجایی؟ دلمون واسه ت تنگ شده.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
59 نوشته است:
سونیا پوریامین و عمو سیبیلو
صبح یکی از روزهای آغازین زمستان سال ۶۵ بود. چند ماهی بود که مدرسه ها باز شده بود
و من بر خلاف میل و علاقه درونی و با آنکه تازه چند ماهی از شش سالگی ام میگذشت،
با پیگیری ها و اجبار فراوان مادر، در آن سال شاگر کلاس اول دبستان شده بودم.
محیط مدرسه با کلاسهای سرد و خاکستری اش و از همه بدتر فضای جنگ و بمباران،
حسی غریب و دلهره آور برایم ایجاد میکرد و هر روز صبح با چشمانی خیس و بارانی
راهی مدرسه میشدم. خانم معلم کلاس اول ما برخلاف فامیلی اش، زنی بداخلاق و بی حوصله بود
و انگار تنها دلخوشی اش این بود که آخر ماه حقوق ها را بدهند و او بتواند از مغازه طلا فروشی
که اتفاقن درست در سر کوچه و نزدیک دبستان بود، برای خود طلا و جواهری بخرد.
با آنکه ۴-۳ ماه از گشایش مدرسه ها میگذشت، تعداد انگشترهای طلایش بیشتر میگشت
و من در عالم کودکی با خود می اندیشیدم که در آخر سال لابد بخاطر کم آوردن انگشت دستها،
به سراغ انگشتان پاهایش هم خواهد رفت.
در این میان تنها راه نجات از درس و مشق اجباری، بیماری و گلودردهای پی در پی ای بود
که در دوران دبستان و راهنمایی، بویژه در فصل سرما که اوج کلاس و مدرسه بود
با آنها دست به گریبان بودم و تنها قسمت ناخوشاینداش، تزریق آمپول پنسیلین و رژیم غذایی بود.
آنروز هم یکی از روزهای خوش بیماری بود. شب قبلش به مطب دکتر رفته بودیم و او
علاوه بر تجویز یک مشت قرص و شربت و چند آمپول جانانه، استراحتی ۳ روزه نیز نوشته بود.
مادر و پدر هر دو از صبح به سر کار رفته بودند و تا بعد از ظهر و آمدن ایشان
در خانه تنها بودم. از شب قبل، رخت خوابم را همانند همیشه در اتاق هال انداخته بودند
و من طبق ابتکار همیشگی آنرا بیشتر به سمت تلویزیون نزدیک میکردم تا در دیدن آن
راحت تر باشم. بخش صبحگاهی برنامه های کودک شبکه دو در حال پخش بود
اما من بخاطر داشتن تب و درد گلویی که با یک روسری آبی رنگ قدیمی که ظاهرن
از مادر مادربزرگم برای روزهای بیماری به من به ارث رسیده بود و هر بار
بر روی گلوی آغشته به "ویکس" پیچانده و و بسته میشد، سرحال نبودم و بیماری
بجای کتاب و نیمکت آزارم میداد از اینرو با بی حوصلگی و شاید هم از سر ناچاری
برنامه ها را دنبال میکردم. پس از پخش چند کارتون، مجری برنامه کودک زودتر از
روزهای دیگر خداحافظی کرد چرا که از دو - سه هفته قبلش برنامه ای پخش میشد
با اجرای "سونیا پوریامین" که در آن زمان با اینکه ۲۴ سال داشت، اما چهره و صدایش
و از همه مهمتر برخورد با مخاطب کودکش، همانند بعضی های دیگر که پندار گونه
صحبت میکردند و میخواستند با هر جمله ی گفته شده، کوهی رمز و راز از چشمه سار
حکمت و معرفت را به بچه های انقلاب تفهیم سازند نبود! و از اینرو تماشای این برنامه
برایم بسیار خوشایند بود.
برنامه ی سونیا پوریامین درباره سینما و دنیای فیلمهای ویژه ی کودکان بود.
دکور برنامه بسیار ساده بود و همانند دکور دیگر برنامه های تلویزیون آن روزگاران
با چند تخته و میز چوبی درست شده بود و راستش کمی هم دلگیر بنظر میرسید.
مجری اپتدا به معرفی کارگردان میپرداخت و سپس در چند نوبت ۴ یا ۵ دقیقی ای،
در میان صحبتهای او، فیلم را قسمت به قسمت نشان میدادند. برنامه آنروز به بررسی
فیلم "عمو سیبیلو" بکارگردانی بهرام بیضایی میپرداخت، فیلمی که در سال ۱۳۴۹
ساخته شد بود و از محصولات تصویری "کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان"
بشمار میامد و در مقایسه با آنروز که از شبکه ی دو پخش میشد، فضای ساختاری اش
کاملن با اجتماع دهه شصت متفاوت مینمود و با آنکه بیشتر صحنه های فیلم
بنا به تمایل همیشگی کارگردانش نمادین بودند، این فرق زمانی ۱۶ ساله
و تعلق داشتن فیلم به یک دوره ی تاریخی و اجتماعی دیگر، کاملن نمایان بود.
در آنجا بود که با دیدن این فیلم و برای اولین بار، حس روزهای رفته با آنکه ندیده بودمشان،
به من دست داد، حسی آمیخته با افسوس و اندوهی از عبور زمان.
در آن سن کم، هنوز نمیدانستم که معنای " نوستالژی " چیست و چرا بعضی ها
در سالهای پس از جوانی به آن مبتلا میگردند، اما این فیلم گویی اولین تجربه ی من بود،
تجربه ای که بعدها به فهمی عمیق و بیمار گونه در این زمینه رسید.
----------------------------------
فایل تصویری زیر دربردارندی فیلم کامل "عمو سیبیلو" میباشد.
از دوستان گرامی پوزش میخواهم که اگر قبلن فیلم و مطلب در اینباره
قرار داده شده و این پست تکرار بشمار میاد.
تقدیم شما گرامیان.
فایل فیلم "عمو سیبیلو - ۱۳۴۹" (فیلم کامل در ۱ لینک - حجم کل ۳۰ مگابایت)
http://www.mediafire.com/download.php?a09fud2lipk5w1h
.
.
.
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
ممنون از فایل . خیلی خوب بود
البته برای من بیشتر از فایل این توصیفتون از سرماخوردگی خاطره انگیز بود!!!
دقیقا یاد بچگیام افتادم.من تو دوران کودکی دبستان راهنمایی و حتی دبیرستان( یه کم خفیف تر) تقریبا از اواسط پاییز تا حدودای فروردین سال بعد مدام گرفتار سرماخوردگی بودم!! و البته چه مصیبتی بود آمپول زدن!
چقدر وقتی دکتر میرفتم نذر و نیاز و دعا میکردم که آمپول نده. حالا هرچی میگفتن آمپول خوبه اگه بزنی زودتر خوب میشی فایده نداشت( من که تغییری حس نمیکردم که زودتر خوب میشم یا نه اصلا انگاراثری نداشت!)
خلاصه چند روز پیش هم که به خاطر سرماخوردگی رفتم دکتر وقتی از مطب اومدم بیرون نیشم تا بناگوش باز بود! اصلا انگاری 50 % خوب شدم! آخه دکتر آمپول ننوشت! دقیقا همون حس بچگی رو داشتم وقتی این آرزوم برآورده میشد!
Negin 2 نوشته است:با عرض سلام خدمت دوستان گرامی
صحرا جان مدتیست که کم کار شده ای و مثل من کم پیدا.امیدوارم با بارشهای آسمانی که این روزها دلهای ما را شاد کرده ،طراوت به دشت خاطرت بنشیند و مثل همیشه از صحرای وجودت،گلی را به دوستان پیشکش کنی.خوش و خرم باشی.
سلام نگین جان. ممنونl به خاطر این آرزوی خیلی قشنگت عزیزم سعی میکنم بیشتر سر بزنم.البته سر میزنم ولی خب گاهی مطلبی چیزی ندارم که پست کنم. و البته امیدوارم خودت رو هم بیشتر ببینما!
sahra_7- تعداد پستها : 164
Join date : 2010-09-22
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
چند وقتی بود میخواستم فیلم کارتونی مدفن کرم شب تاب رو ببینم دیدم دیروز یکی از شبکه های استانی فکر کنم قزوین داشت این کارتون رو پخش میکرد. نشد از اولش ببینم. چه تراژدی تلخی بود. زندگی و سرنوشت بچه ها در دوران جنگ و قحطی .ولی چقدر حیف که دوبلش به نظرم آنچنان خوب و جالب نبود. فکر کنم باید برم زبون اصلیش رو ببینم. باید بگم ژاپنیا تو دوبله کارتونا و انتخاب صداها واقعا فوق العادن! ( البته برای اونا درست ترش فکر کنم میشه صداگذاری نه دوبله!)
sahra_7- تعداد پستها : 164
Join date : 2010-09-22
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
.
.
.
امیر جان ممنونم از لطفت.
راستش نسخه (IDM) که من باهاش کار میکردم هم بخاطر توجه نکردن به پیغامهایش
و تمام شدن مهلت استفاده رایگان، اکنون دیگر فعال نیست و با اینکه چند بار هم مجدد
برنامه رو نصب کردم اما اجازه ی استفاده داده نمیشود.
"... و این است سزای آنان که بطور غیر قانونی از برنامه ها استفاده میکنند".
درباره این تیتراژ تصویری هم، من تنها کاری که میتوانستم انجام بدهم، بارگذاری آن مصاحبه ای بود که
چند سال پیش با امید آهنگر انجام شده بود و در خلال مصاحبه، تیتراژ رو هم بصورت کامل نشان می دادند.
پوزش میخواهم که تکراری هست و به احتمال بسیار زیاد، شما و همه دوستان آنرا در آرشیو خود دارید.
http://www.mediafire.com/download.php?4b539b23k748akf
سلامت باشی.
.
.
.
صحرای گرامی سپاسگذارم و بسیار خرسند که مطلب مورد توجهتون قرار گرفته.
خدمت شما بگم که، بله دقیقن من هم هر بار که به نزد دکتر میرفتیم، سراپا در ترس و رنج بودم
که آمپول تجویز نکند، بویژه آمپول پنادور که یکی - دو باری میزبانش بودم و
همچنان با مزه ی آن آشنا هستم.
دوستان، مصرف لیمو را فراموش نکنیم، بویژه همراه با چای
که در فصل سرما و حتی جاهای سردسیر، پیشگیری بسیار خوبیست از انواع سرماخوردگی ها.
سلامت باشید.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
گنجشکک اشی مشی (۱۳۶۶)
بیاد سالهای پرکشیده به ژرفای خاطره ها،
فتوکلیپ سریال عروسکی"گنجشکک اشی مشی"
تقدیم به دوستان گرامی.
.
.
.
گنجشکک اشی مشی
نویسنده و شاعر : شکوه قاسم نیا
آهنگساز : زنده یاد آندره آرزومانیان
کارگردان عروسکی : زنده یاد کامبیز صمیمی مفخم
گروه کودک و نوجوان شبکه دو
پاییز ۱۳۶۶ خورشیدی
http://s2.picofile.com/file/7183397632/Gonjeshkake_Ashi_Mashi_1366.wmv.html
.
.
.
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الإثنين نوفمبر 14, 2011 10:37 am ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است. (السبب : لینک دایمی جایگزین شد.)
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
1. سلام.
2. پاورچین پاورچین
نام اریجینال: A Pas De Loup
3. تخته ی سیاه و سفید
4. شجاع مرد کوچک
59 نوشته است:
.
.
.
امیر جان ممنونم از لطفت.
راستش نسخه (IDM) که من باهاش کار میکردم هم بخاطر توجه نکردن به پیغامهایش
و تمام شدن مهلت استفاده رایگان، اکنون دیگر فعال نیست و با اینکه چند بار هم مجدد
برنامه رو نصب کردم اما اجازه ی استفاده داده نمیشود.
"... و این است سزای آنان که بطور غیر قانونی از برنامه ها استفاده میکنند".
درباره این تیتراژ تصویری هم، من تنها کاری که میتوانستم انجام بدهم، بارگذاری آن مصاحبه ای بود که
چند سال پیش با امید آهنگر انجام شده بود و در خلال مصاحبه، تیتراژ رو هم بصورت کامل نشان می دادند.
پوزش میخواهم که تکراری هست و به احتمال بسیار زیاد، شما و همه دوستان آنرا در آرشیو خود دارید.
http://www.mediafire.com/download.php?4b539b23k748akf
سلامت باشی.
.
.
.
صحرای گرامی سپاسگذارم و بسیار خرسند که مطلب مورد توجهتون قرار گرفته.
خدمت شما بگم که، بله دقیقن من هم هر بار که به نزد دکتر میرفتیم، سراپا در ترس و رنج بودم
که آمپول تجویز نکند، بویژه آمپول پنادور که یکی - دو باری میزبانش بودم و
همچنان با مزه ی آن آشنا هستم.
دوستان، مصرف لیمو را فراموش نکنیم، بویژه همراه با چای
که در فصل سرما و حتی جاهای سردسیر، پیشگیری بسیار خوبیست از انواع سرماخوردگی ها.
سلامت باشید.
5. ممنون "59" عزیز. حق با شماست. حتماً علتش همونه.
بنابراین، فقط می تونیم منتظر اومدن "افشین" خان باشیم. اون تنها کسیه که IDM اریجینال رو خریده.
یادمه روزی که می گفت به این نرم افزار پول داده من تو دلم و "شروین" به زبون، گفتیم چرا وقتی مجانیش هست چنین کاری کرده.
"و اینک روزی است که فهمیدیم آیا کسانی که دانلود می کنند با کسانی که اریجینال می خرند، برابرند؟ (بگو، ای افشین) هرگز!"
6. از همه ی این حرفا بگذریم، "افشین" جان، به سبب ناب بودن این لینک فایل تصویری "علی کوچولو"، که "59 عزیز گذاشته، و این که ویدئوش تنها ویدئوی اینترنته که از همون اول شعر شروع می شه، لطف می کنی با IDMت دانلودش کنی و جای دیگه ای بذاری؟
پیشاپیش ازت ممنونم.
این هم لینکش:
http://www.iranmotiongraphics.com/ShahreFarang/akhbar/Entries/2011/5/1_drbarh_ly_wchwlw_1.html
[quote="sahra_7"]
59 نوشته است:
سونیا پوریامین و عمو سیبیلو
.
.
.
ممنون از فایل . خیلی خوب بود
البته برای من بیشتر از فایل این توصیفتون از سرماخوردگی خاطره انگیز بود!!!
دقیقا یاد بچگیام افتادم.من تو دوران کودکی دبستان راهنمایی و حتی دبیرستان( یه کم خفیف تر) تقریبا از اواسط پاییز تا حدودای فروردین سال بعد مدام گرفتار سرماخوردگی بودم!! و البته چه مصیبتی بود آمپول زدن!
چقدر وقتی دکتر میرفتم نذر و نیاز و دعا میکردم که آمپول نده. حالا هرچی میگفتن آمپول خوبه اگه بزنی زودتر خوب میشی فایده نداشت( من که تغییری حس نمیکردم که زودتر خوب میشم یا نه اصلا انگاراثری نداشت!)
خلاصه چند روز پیش هم که به خاطر سرماخوردگی رفتم دکتر وقتی از مطب اومدم بیرون نیشم تا بناگوش باز بود! اصلا انگاری 50 % خوب شدم! آخه دکتر آمپول ننوشت! دقیقا همون حس بچگی رو داشتم وقتی این آرزوم برآورده میشد!
[/b]Negin 2 نوشته است:با عرض سلام خدمت دوستان گرامی
صحرا جان مدتیست که کم کار شده ای و مثل من کم پیدا.امیدوارم با بارشهای آسمانی که این روزها دلهای ما را شاد کرده ،طراوت به دشت خاطرت بنشیند و مثل همیشه از صحرای وجودت،گلی را به دوستان پیشکش کنی.خوش و خرم باشی.
سلام نگین جان. ممنونl به خاطر این آرزوی خیلی قشنگت عزیزم سعی میکنم بیشتر سر بزنم.البته سر میزنم ولی خب گاهی مطلبی چیزی ندارم که پست کنم. و البته امیدوارم خودت رو هم بیشتر ببینما!
5. "59" عزیز، "صحرا" خانوم راس می گه. من هم با توصیف تزریق پنی سیلینت خیلی خیلی حال کردم. عالی بود. بنده هم مث تموم بچه ها از آمپول بدم می یومد؛ بخصوص، پنی سیلین هایی که مث گچ می موندن!
6. راستی، به گمونم اسم اون برنامه ای، که توصیف کردی، "جوانه ها" باشه؛ یعنی، سؤال شماره ی 128 "لیست سیاه"؛ البته، خیلی مطمئن نیستم؛ چون، الآن که کمی فکر می کنم، به گمونم "جوانه ها" روی کتاب زوم کرده بود و این باید یکی دیگه باشه.
7. و یه تشکر حسابی ازت دارم؛ بخاطر، "گنجشکک اشی مشی". مثل همیشه هنر خودتونو هم با این کار تلفیق کردی و اثر زیبایی شده. ازت متشکرم، دوست خوبم.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
كليپ ويدئويي علي كوچولو
Emiliano نوشته است:
5. ممنون "59" عزیز. حق با شماست. حتماً علتش همونه.
بنابراین، فقط می تونیم منتظر اومدن "افشین" خان باشیم. اون تنها کسیه که IDM اریجینال رو خریده.
یادمه روزی که می گفت به این نرم افزار پول داده من تو دلم و "شروین" به زبون، گفتیم چرا وقتی مجانیش هست چنین کاری کرده.
"و اینک روزی است که فهمیدیم آیا کسانی که دانلود می کنند با کسانی که اریجینال می خرند، برابرند؟ (بگو، ای افشین) هرگز!"
6. از همه ی این حرفا بگذریم، "افشین" جان، به سبب ناب بودن این لینک فایل تصویری "علی کوچولو"، که "59 عزیز گذاشته، و این که ویدئوش تنها ویدئوی اینترنته که از همون اول شعر شروع می شه، لطف می کنی با IDMت دانلودش کنی و جای دیگه ای بذاری؟
پیشاپیش ازت ممنونم.
این هم لینکش:
http://www.iranmotiongraphics.com/ShahreFarang/akhbar/Entries/2011/5/1_drbarh_ly_wchwlw_1.html
اميرجان سلام
ديدي كي گفتم؟ جريان مورچههه شد و جيرجيركه كه حالا كه زمستون شد شما به حرف مورچه كوچولوئه رسيدين!
بفرمائيد اين هم دونه. اما يادتون باشه براي زمستون بعدي خودتون بايد يك فكري بكنين. اين زمستون مهمون من باشين:
http://s2.picofile.com/file/7170856983/Ali_Koochooloo.mp4.html
راستي مگه خانم فرزانه كابلي كه يك كلاس رقص راه انداخت چه گناه نابخشودنياي مرتكب شده كه اصلاً بنكل بايد از صفحه روزگار محوش كنن؟ آخه اين درسته؟ من كه خيلي دلم براش سوخت.
ارادتمند
افشين
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
سلام به همه
اینجا شده پاتوق، دلتنگ و خسته که می شیم یه حبه قند رفاقت چای تلخ زندگی را شیرین می کنه توی این دنیای صفر و یک حالمون رو جا میاره
بابت این حال خوش از همه تون متشکرم.
و اما بعد
فرزانه کابلی از صفحه روزگار محو نشده شکر خدا
در فیلم مادرزن سلام نقش همسر فتحعلی اویسی را بازی می کند.
اینجا شده پاتوق، دلتنگ و خسته که می شیم یه حبه قند رفاقت چای تلخ زندگی را شیرین می کنه توی این دنیای صفر و یک حالمون رو جا میاره
بابت این حال خوش از همه تون متشکرم.
و اما بعد
فرزانه کابلی از صفحه روزگار محو نشده شکر خدا
در فیلم مادرزن سلام نقش همسر فتحعلی اویسی را بازی می کند.
babak- تعداد پستها : 318
Join date : 2009-09-11
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
امیر جان خواهش میکنم، بسیار خرسند هستم که کلیپ مورد توجه و لطفت قرار گرفته.
سلامت باشی.
.
.
.
افشین جان سپاسگذارم برای آماده سازی تیتراژ "علی کوچولو"،
سلامت باشی.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
1. همسایه ها
2. سنجاب مهربون، مهربونی زیباست
3. اتل متل تماشا
4. خانواده ی مسواکی
نام اریجینال: ?
Indiana Jones نوشته است:Emiliano نوشته است:
5. ممنون "59" عزیز. حق با شماست. حتماً علتش همونه.
بنابراین، فقط می تونیم منتظر اومدن "افشین" خان باشیم. اون تنها کسیه که IDM اریجینال رو خریده.
یادمه روزی که می گفت به این نرم افزار پول داده من تو دلم و "شروین" به زبون، گفتیم چرا وقتی مجانیش هست چنین کاری کرده.
"و اینک روزی است که فهمیدیم آیا کسانی که دانلود می کنند با کسانی که اریجینال می خرند، برابرند؟ (بگو، ای افشین) هرگز!"
6. از همه ی این حرفا بگذریم، "افشین" جان، به سبب ناب بودن این لینک فایل تصویری "علی کوچولو"، که "59 عزیز گذاشته، و این که ویدئوش تنها ویدئوی اینترنته که از همون اول شعر شروع می شه، لطف می کنی با IDMت دانلودش کنی و جای دیگه ای بذاری؟
پیشاپیش ازت ممنونم.
این هم لینکش:
http://www.iranmotiongraphics.com/ShahreFarang/akhbar/Entries/2011/5/1_drbarh_ly_wchwlw_1.html
اميرجان سلام
ديدي كي گفتم؟ جريان مورچههه شد و جيرجيركه كه حالا كه زمستون شد شما به حرف مورچه كوچولوئه رسيدين!
بفرمائيد اين هم دونه. اما يادتون باشه براي زمستون بعدي خودتون بايد يك فكري بكنين. اين زمستون مهمون من باشين:
http://s2.picofile.com/file/7170856983/Ali_Koochooloo.mp4.html
راستي مگه خانم فرزانه كابلي كه يك كلاس رقص راه انداخت چه گناه نابخشودنياي مرتكب شده كه اصلاً بنكل بايد از صفحه روزگار محوش كنن؟ آخه اين درسته؟ من كه خيلي دلم براش سوخت.
ارادتمند
افشين
5. دستت درد نکنه، "افشین" عزیز. حق با شماست؛ اما، فعلاً با این امکان دانلود ویدئوهای آنلاین، آی دی ام داره یکه تازی می کنه؛ اما، مطمئن باش تا یکی، دو ماه دیگه این امکان رو تموم دانلود منیجرها می یاد.
با این حال، باز هم بُرد با کسانیه که اریجینالشو می خرن. من هم سعی می کنم بخرم!
اين مطلب آخرين بار توسط Emiliano در الأحد نوفمبر 06, 2011 10:49 am ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
59 عزیز بسیار بسیار تکان دهنده و دور از انتظارم بود.خیلی وب گردی کرده بودم که از گنجشکک اشی مشی کلیپی پیدا کنم و موفق نشده بودم.اگه اشتباه نکنم یکبار صحرا گفت در تلویزیون پخشش کرده ولی ندیدم کسی زحمت آپلودش را اینجا بکشه.ازت کمال تشکر را دارم.دیدن کلیپ اساسی حال داد.
Negin 2- تعداد پستها : 244
Join date : 2011-01-02
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
با عرض پوزش بابت اشکالی که در آپلود فایل زیر بوجود آمد.
یک قسمت کامل از کارتون قصه کوچولوها با دویله فارسیhttp://s2.picofile.com/file/7173512147/Movie.wmv.html
کارتون رابرت-مردی که می خواست کوچک باشد
http://s2.picofile.com/file/7173664729/rabert.flv.html
برای مشاهده بخش چهارم عکسهای تصویر زندگی در دهه 60 (وسایل صوتی و تصویری) به بخش همشاگردی سلام مراجعه فرمایید.
یک قسمت کامل از کارتون قصه کوچولوها با دویله فارسیhttp://s2.picofile.com/file/7173512147/Movie.wmv.html
کارتون رابرت-مردی که می خواست کوچک باشد
http://s2.picofile.com/file/7173664729/rabert.flv.html
برای مشاهده بخش چهارم عکسهای تصویر زندگی در دهه 60 (وسایل صوتی و تصویری) به بخش همشاگردی سلام مراجعه فرمایید.
Negin 2- تعداد پستها : 244
Join date : 2011-01-02
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
نظر لطف شماست،Negin 2 نوشته است:با عرض پوزش بابت اشکالی که در آپلود فایل زیر بوجود آمد.
یک قسمت کامل از کارتون قصه کوچولوها با دویله فارسیhttp://s2.picofile.com/file/7173512147/Movie.wmv.html
کارتون رابرت-مردی که می خواست کوچک باشد
http://s2.picofile.com/file/7173664729/rabert.flv.html
برای مشاهده بخش چهارم عکسهای تصویر زندگی در دهه 60 (وسایل صوتی و تصویری) به بخش همشاگردی سلام مراجعه فرمایید.
بسیار خرسندم که کلیپ "گنجشکک اشی مشی" مورد پسند قرار گرفته.
همچنین سپاس فراوان دارم برای فایلهای تصویری خاطره انگیز
"قصه کوچولوها" و "رابرت".
سلامت باشید.
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الخميس نوفمبر 03, 2011 10:50 am ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
سه فیلم، سه خاطره
.
.
.
و اما مدتها بود که قصد داشتم سوالی را خدمت دوستان مطرح کنم، بویژه از زمانی که امیر جان
پیشنهاد بررسی و شفاف سازی بیشتر در زمینه موضوعات مطرح شده در فروم رویایی رو مطرح کرد،
تصمیم به نگارش درباره آنها گرفتم.
همانطور که بهتر بیاد دارید، از دو سال پایانی دهه شصت تا سه - چهار سال اپتدایی دهه هفتاد،
کانال دو تلویزیون ایران، فیلمهای داستانی را تولید میکرد که معمولن جمعه ها در بخش صبحگاهی
برنامه کودک شبکه دو و همچنین در روزهای عید نوروز به دفعات پخش میشد. این فیلمهای یک ساعته
اگر اشتباه نکم به شیوه ی ۱۶ میلیمتری ساخته میشد و همانند دیگر محصولات تلویزیونی و سینمایی آن دوران،
از دوبله ی خوب و شایانی نیز برخوردار بود. من سه فیلم را بخاطر دارم و درباره شان تا آنجا که ذهن
یاری کند مینویسم و امیدوارم که دوستان در تکمیل و ویرایش مطالب، همانند همیشه همراه باشند.
فیلم اول:
درباره اولین فیلم، مدتها پیش در فروم قدیم بطور گسترده صحبت شده بود و اگر درست بیاد داشته باشم،
امیر گرامی نیز عکسهایی از آنرا قرار داده بود، همان داستان معروف خانواده ای که پدر کارمند بود
و برای گذران بهتر زندگی و تامین خانواده، شبها بخاطر داشتن خطی خوش، سفارشاتی از شرکتها میگرفت،
نامه هایی را رونویسی میکرد و ....اما مدتی بود که بخاطر فشار کار روزانه، شبها خواب آلود بود
و نمیرسید تا خوشنویسی ها را انجام دهد، ازاینرو پسرش نیز که همچو پدر خوش مینوشت، بدون آنکه او بفهمد
شبها پس از آنکه پدر در کنار میز چوبی بخواب میرفت، کار پدر را ادامه میداد (خط ریز تحریری با خودنویس)
و روزها در کلاس درس خواب آلود بود تا اینکه یک روز پدر با فهمیدن این مورد توسط مدیر مدرسه،
مشاجره ی سختی با او کرد و در آخر متوجه اصل موضوع شد و همه چیز بخوبی بپایان رسید.
فضای سرد فیلم و بازی تمام بازیگرها، بخوبی بیانگر سختی های زندگی در خانواده ی یک انسان شریف
و زحمتکش بود و مهمتر از همه، به تصویر کشیدن فهم متقبال میان اعضای خانواده و حس مسئولیت،
از نکات برجسته فیلم بشمار میامد. البته تا آنجا که من بیاد دارم، این فیلم داستانی از صدای سر صحنه
برخوردار بود و دوبله نشده بود.
فیلم دوم:
داستان پسری بود که در دوره ی راهنمایی درس میخواند و بخاطر علاقه ی بیش از اندازه
به نوشیدن نوشابه، هر روز پس از اتمام مدرسه در راه برگشت به خانه، از دکه ی نوشابه فروشی
یک یا دو بطری نوشابه میخرید و با شادی ویژه ای آنرا مینوشید. فیلم هم از اپتدا با خوابی شروع میشد
که پسر در آن خود را بر بالای سکوی مدرسه میدید در حالی که به او یک بطری بزرگ نوشابه
به ارمغان داده بودند و او با شادمانی آنرا با دو دست بالای سرش نگه داشته بود و بقیه بچه ها
ایستاده در صف هایشان او را تشویق میکردند. اما روزی سرانجام بخاطر بازیگوشی های بیش از حدش
از طرف خانواده مورد سرزنش قرار گرفت و در پایان به فکر سر براه شدن و کم نوشیدن نوشابه افتاد!.
البته خوب بیاد دارم که این فیلم داستانی بواقع دربردارنده ی این پیام یعنی "کم نوشیدن نوشابه" و بد بودن
زیاده روی در استفاده آن بود که البته حرفی درست میباشد و زیاده روی در هر کاری پسندیده نیست،
اما از آنجا که در سالهای پس از جنگ، جامعه با کمبود هایی مواجه بود و "نوشابه" یکی از موارد کم یاب
و پرخواستار از جانب همه اقشار مردم و بویژه نوجوانان و جوانان بود، این هست که گنجاندن این پیام اخلاقی
و مورد سوژه قرار دادن آن، ویژه ی آن دوران خاص بود و شاید سازندگان این فیلم داستانی خاطره انگیز
و مدیرانی که به ایشان سفارش ساخت فیلم با اهداف فکری یاد شده را میدادند، گمان نمیکردند که از
چند سال بعدش، هجوم بی رویه و وسوسه انگیز تبلیغات تلویزیونی، هر آنچه که ایشان گفته اند را
نقض خواهد کرد و بجای "ننوش" خواهند گفت : "بنوش".
فیلم سوم:
داستان دو دوست دبستانی که طبق معمول یکی از خانواده ای اشرافی بود و در یکی از خانه باغهای
جا مانده از دوران گذشته به همراه خانواده زندگی میکرد و دیگری از خانواده ای نچندان مرفه و حتی فقیر.
این دو دوست، روزها پس از پایان درس و مدرسه با هم در راه برگشت به خانه قدم میزدند و چند باری نیز
پسر فقیر برای انجام درس و کارهای مدرسه به خانه بزرگ و اشرافی دوستش رفته بود.
یکی از روزها خانواده پسر متوجه میشوند که یکی از جواهرات خانوادگی و یا ساعت گرانقیمت پسرشان
ناپدید شده و به پسر فقیر مظنون میشوند. البته اگر اشتباه نکم بیشتر مادر پسر بود که دوست فقیر پسرش را
متهم به اینکار میکرد و در نتیجه دوستی این دو به قهر انجامید تا اینکه روزی از روزهای پاییز،
باغبان عمارت یاد شده برای بریدن شاخه های خشک شده درخت چنار پیر باغ، لانه ی کلاغی را
بر روی شاخه پیدا میکند که در آن همان ساعت گم شده قرار داشته و قضیه بدین ترتیب روشن میگردد
که آخرین بار دو دوست دبستانی وقتی به خانه باغ می آیند، پسر میزبان برای شستن دستش، ساعتش را درمیاورد
و بر روی لبه ی استخر میگذارد و یادش میرد که آنرا بردارد و از آنجا که کلاغها به اشیای درخشان
علاقه دارند، کلاغ آنرا با منقار خود به لانه میبرد و ... پس از این تصمیم گیری عجولانه و نادرست،
پسر به دلجویی دوستش میرود و رفاقت ایشان ادامه پیدا میکند.
دوستان من پوزش میخواهم که با پرحرفی و پرنوشتاری!، سبب ایجاد سردرد شدم.
.
.
.
یاد خاطرات کودکی گرامی.
شاد و سلامت باشید.
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
سلام
بلاخره این پاییز رو هم با کلی نوستالژی و خاطره و به قول 59 عزیز با اندوه گذر از زمان به نیمه رساندم .... مدتی که نبودم یاران باوفای فروم مثل همیشه پابرجا بودن ... خسته نباشید دوستان
بلاخره این پاییز رو هم با کلی نوستالژی و خاطره و به قول 59 عزیز با اندوه گذر از زمان به نیمه رساندم .... مدتی که نبودم یاران باوفای فروم مثل همیشه پابرجا بودن ... خسته نباشید دوستان
ariangirl- تعداد پستها : 201
Join date : 2010-04-22
رد: برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
دوستان عزیز.
1-با نمایش " بادکنک قرمز " در برنامه "بچه های دیروز" که دقیقا چند روز بعد از صحبت دوستان در فروم اتفاق افتاد،مطمئن شدم بچه های تهیه این برنامه فروم کودکی و نوجوانی رو زیرنظر دارن.در ضمن من پیامک داده بودم که قسمتهای دیگر از آدم برفی های کوچولو را نشون بدن یا قسمتی که عید نشون دادند کامل نشون بدند که خوشبختانه این عمل تو برنامه آخر انجام پذیرفت.واقعا دستشون درد نکنه.
پس بیایید که هم از اینجا و هم با پیامک ازشون از لیست سیاه و خاکستری بخواهیم.
من بیصبرانه منتظرم "جنگهای دهه فجر" و "سریالهای دهه فجر مثل مسافرخانه اتفاق و..." رو نشون بدند.
2-با توجه به امکانات فراوان و آسان ساز! سایت ف ی س ب و ک نظر دوستان چیه که یه صفحه تو این سایت بسازیم واسه فروم؟خیلی راحت تر میشه فایل شیر کرد گفتگو کرد و....
البته یه مشکل اساسی هم هست اونم اینه که ف ی ل ت ر ه!
تشکر از تمام دوستان بابت زحمات بی شائبه
1-با نمایش " بادکنک قرمز " در برنامه "بچه های دیروز" که دقیقا چند روز بعد از صحبت دوستان در فروم اتفاق افتاد،مطمئن شدم بچه های تهیه این برنامه فروم کودکی و نوجوانی رو زیرنظر دارن.در ضمن من پیامک داده بودم که قسمتهای دیگر از آدم برفی های کوچولو را نشون بدن یا قسمتی که عید نشون دادند کامل نشون بدند که خوشبختانه این عمل تو برنامه آخر انجام پذیرفت.واقعا دستشون درد نکنه.
پس بیایید که هم از اینجا و هم با پیامک ازشون از لیست سیاه و خاکستری بخواهیم.
من بیصبرانه منتظرم "جنگهای دهه فجر" و "سریالهای دهه فجر مثل مسافرخانه اتفاق و..." رو نشون بدند.
2-با توجه به امکانات فراوان و آسان ساز! سایت ف ی س ب و ک نظر دوستان چیه که یه صفحه تو این سایت بسازیم واسه فروم؟خیلی راحت تر میشه فایل شیر کرد گفتگو کرد و....
البته یه مشکل اساسی هم هست اونم اینه که ف ی ل ت ر ه!
تشکر از تمام دوستان بابت زحمات بی شائبه
slevin(HAMID- تعداد پستها : 129
Join date : 2010-08-11
Age : 41
آدرس پستي : تهران
صفحه 11 از 42 • 1 ... 7 ... 10, 11, 12 ... 26 ... 42
مواضيع مماثلة
» برنامه های كودك و نوجوان تلويزيون ايران از گذشته تا اکنون
» سیاه، سفید، خاکستری
» امواج صوتي گمشده (مخصوص كليپهاي صوتي از كارتونها، سريالها، فيلمهاي قديمي كودك و نوجوان و رادیو)
» همشاگردي سلام
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» سیاه، سفید، خاکستری
» امواج صوتي گمشده (مخصوص كليپهاي صوتي از كارتونها، سريالها، فيلمهاي قديمي كودك و نوجوان و رادیو)
» همشاگردي سلام
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
صفحه 11 از 42
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد