قوانین، مقررات و اخبار انجمن
4 مشترك
صفحه 2 از 2
صفحه 2 از 2 • 1, 2
آیا وضع قوانین با تبادل نظر بهتر هست یا خواست مدیریت؟
رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن

- با درود خدمت فروم رویایی و تمامی یاران ارجمند،
و همچنین سپاس خدمت برنامهی خوشساخت "چهل تیکه"،
و امیلیانوی گرامی، به ترتیب برای پخش آیتم رویسخن، و اطلاعرسانی در مورد آن.
از سری تازهی -چهل تیکه- بیخبر بودم که امیلیانو با اطلاعرسانی بجا، خبررسانی داشتند.

59 نوشته است:
*بازگویش از (07.12.2017)
- همچنین بجاست تا یادی داشته باشیم از یکی دیگر از بانوان حرفهایصدا در عرصهی گویندگی -
سرکار خانم "فاطمه بیدمشکی"، که از آغاز دهه هفتاد و شاید حتا قبلترش، اپتدا گویندهی رادیو بودند،
و همراه با جناب هرمز شجاعیمهر، برنامهای رادیویی را اجرا میداشتند، و سپس از ۱۳۷۳،
به تلویزیون نیز آمدند و بعنوان مجری برنامهی سیمای خانواده به اجرای تصویری پرداختند.
صدای خانم بیدمشکی، به جرات یکی از بهترین صداهای میکرفونیک در زمینهی گویندگی خانمها بود،
که البته در اواخر دههی هفتاد، همانگونه که آندوران نیز در جراید و تلویزیون به آن اشاره شد،
ایشان به کانادا مهاجرت کردند و رادیوتلویزیون از داشتن یکی از بهترین گویندگانزن، محروم شد.
*لینک کامل مطلب:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t2-topic#9648

- درست ۱۰ماه پیش در پست بازگویشی بالا، یادی زنده ساختیم،
از سرکار خانم "فاطمه بیدمشکی" که از گویندگان مطرح رادیو و تلویزیون،
در دهههای زرین شصت و هفتاد بودند. برنامهی چهلتیکه ماه گذشته بهتاریخ ۱۷شهریور۱۳۹۷،
بخشی از اجرای خانم بیدمشکی از برنامهی "سیمای خانواده" را پخش داشته، که بسیار نوستالژیک است.
(در اصل گزارشیست که "شما و سیما" در میانه دهه هفتاد از آن برنامه تهیه داشته بود)
- براستی که صدای خانم بیدمشکی، یکی از موقرترین و میکروفونیکترین صداها،
میان گویندگان خانم در تاریخ صداوسیما میباشد. بیشک ایشان در اواخر دهه هفتاد، با مهاجرت به کانادا،
رادیو و تلویزیون ایران را از داشتن یکی از ممتازترین سداهای گویندگان زن، محروم ساختند.
با آرزوی سلامتی و موفقیت برای همگی ...
* اجرای سرکار خانم "فاطمه بیدمشکی" در "سیمای خانواده - ۱۳۷۳" - با سپاس از برنامه "چهل تیکه".:
(در لینک زیر - از دقیقه ۱۳:۵۲، اجرای خانم فاطمه بیدمشکی تماشا میگردد)

http://www.telewebion.com/episode/1886486
* [فایل صوتی: صدای خانم "فاطمه بیدمشکی" - ۱۳۷۳] ~ (برگرفته از" برنامه چهل تیکه" - با سپاس از ایشان).:

http://s8.picofile.com/file/8339200268/Fateme_Bidmeshki_Guyande_Radiyo_va_Tv_Dahe_haye_60_va_70.wma.html
* نوستالژی (سری اول "شما و سیما" ~ ۱۳۷۳).:

https://www.aparat.com/v/j8pw7
یاد خاطرات گرامی ...
سلامت باشید، وقت خوش ...

رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن
توضیح: یاران ارجمند، رجهای زیر، یک پست کوتاه و شاید موقت است،
که فقط جهت اطلاعرسانی بیان میگردد. چون گاه زمانها انسان شاخ در میآورد.
اگر اشتباه میگویم، بفرمایید، پست را حذف و پوزش فراوان هم خواهم خواست.
..........................
خطاب به: برنامهسازان و مجریان گرامی که در دهه شصت زندگی نکردند،
و اگر هم آنزمان(انتهای دهه شصت) بودند، بسیار کمسنوسال بودند،
خواهشمند است که در مورد ساخت برنامه با موضوع "دههی زرین شصت ما"،
از مشاوران و کارشناسانی که در دهه شصت حضور داشتند و آنزمان را خوب بیاد دارند،
بهرهجسته، و در زمینهی عنوان برنامهها، تاریخ پخش آنها، و نام کارگردانان، دقت لازم بفرمایید،
چراکه "برنامه تلویزیونی"، یعنی "مرجع"، که باید اطلاعات گفتاری و نوشتاریاش، موثق باشد.
http://www.telewebion.com/episode/1904987
..........................
- اکنون در آرشیو سایت تلوبیون، برنامهی خوشساخت "چهل تیکه"(قسمت ۸۶)،
که دیشب (۱۷ مهرماه ۱۳۹۷) پخش شده است را تماشا داشتم. ضمن سپاس از سازندگان این برنامه،
چندین و چند اشتباه روشن و تعجببرانگیز در قسمت دیشبشان داشتند، که براستی جای پرسش فراوان است.
۱) ضمن سپاس از "چهل تیکه" که سرانجام بخشهایی از "هشدارهای پلیس،۱۳۶۷-۶۸" را نشان دادند،
لازم به ویرایش است که -هشدارهای پلیس-، سریال مستقل یا مجموعهی تلویزیونی نبود که مستقل باشد،
بلکه جزو بخشهای نمایشی سری دوم "جنگ هفته" بشمار میآمد، که عصرهای جمعه در طی سالهای ۱۳۶۷ و ۶۸،
در برنامهی "جنگ هفته" پخش میگردید، و حتا بواسطهی شهرت بازیگر اصلی آن(مرحوم "مهدی آریان نژاد")،
نزد مخاطبان(که ما نیز جزوشان بودیم)، با نام و عنوان اصلی "آقا کمالی" نیز شهرت گسترده پیدا کرده بود.
و البته که در نت - ویکیپدیا، به اشتباه از آن با نام مجموعهی مستقل تلویزیونی(سریال) یادشده،
که سازندگان محترم -برنامه چهلتیکه- نیز اطلاعتشان را(شاید) از آن برگرفته اند، که مورد موثقی نیست.
در غیر اینصورت، از -هشدارهای پلیس- با عنوان اولین مجموعهی تلویزیونی(سریال) در ژانر پلیس یاد نمیداشتند.
به بیان دیگر، آوردن عنوان -هشدارهای پلیس- بدون نام "جنگ هفته"، مورد صحیحی از دیدگاه آرشیوی نیست.
۲) در برنامهی دیشب چهل تیکه، مجری محترم فرمودند: " ...-کیومرث خان پوراحمد- که روحشون شاد"!.
- شخصی که با این نامفامیلی در سال گذشته (دیماه ۱۳۹۶) فوت شدند، جناب "منوچهر پوراحمد"(برادر کیومرث) بودند.
جناب "کیومرث پوراحمد" که خدا را شکر، زنده هستند! و عمرشان جاودان باد. ...
این چه اشتباهات روشن و پرسشبرانگیزیست که در یک برنامهی تولیدی که پخشمستقیم نیست انجام میشود؟.
یعنی دوربین صداوسیما، دیگر ذرهای ارزش ندارد؟. این برنامهها همگی "تولیدی"(یعنی ضبطشده) میباشند،
و اگر هنگام ضبط، هیچیک از عوامل صحنه حواساش به ایجاد چنین اشتباهات روشنی نبود،
بعد که بازبینی حداقل میتوانند داشته باشند؟. اصل آیا بهتر نیست که بروند سراغ دهه هفتاد و یا دهه هشتاد،
که به سن و سال عوامل برنامه نزدیک است، و میتوانند از حافظهی نوستالژیک خویش نیز بهره گیرند،
تا نه اطلاع نادرست پخش کنند، و نه شخصی که زنده است را مرحوم نمایند!.
البته بجز قسمت دیشب، و چند قسمت دیگر، از سری جدید چهل تیکه، مابقی قسمتهایتازهاش را هنوز ندیدهام،
که امیدوارم اگر ببینم، اشتباهاتی چنین روشن و تعجببرانگیز در آنها نباشد،
چون نامبرنامه، همچون مارک تجاری، دارای اعتبار است، دارای ارزشمینوی و مرجع موثقگونه است،
که ایجاد چنین اشتباهات روشنی در محتوا و متن آن، سبب خدشهدار شدن "سرقفلی مجازی(اعتبار)" میگردد.
..........................
- در پایان لازم است تا یادی داشته باشیم از سه برنامهی پرفکت و عالی در زمینهی یادمانههایمان،
که طی سالیان پیش، بسیار حرفهای و نیک انجام شدند: -"نقره" و "بچههای دیروز" و "نسیم یادها"-،
بویژه -نسیم یادها- که باآنکه همچون آیتمی میانبرنامهای در کانال نسیم بود،
اما بسیار خوب و بدون غلط، به مبحث نوستالژیهای شصتی و هفتادی ما پرداخت.
جای -نسیم یادها- اینروزها بسیار خالیست، که خود اکنون به یادمانهای تبدیل گشته است ...
رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن

(سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۷ - ۱۶ اكتبر ۲۰۱۸)
- با درود خدمت تمامی یاران ارجمند ...
همچنین سپاس از همکاران گرامی در سایت "تالار کافه کلاسیک"،
بویژه جناب "اﻟﻜﺘﺮﻭﭘﻴﺎﻧﻴﺴﺖ"، که دربارهی درگذشت "استاد صادق عبداللهی" اطلاعرسانی داشتند.
درگذشت استاد "صادق عبداللهی" را خدمت جامعهی هنر و فرهنگ ایران تسلیت عرض مینماییم.
- همانگونه که بهتر در جریان هستید، چندی پیش "مهندس ایندیاناجونز" در وبلاگ وزینشان،
مصاحبهی کامل صوتی با استاد عبداللهی را ضبط و به نشر قرار داده بودند:

http://indianajones2.blogfa.com/post/82

- افرادی چون "صادق عبداللهی"، نقش بسزایی در شکلگیری نوستالژیهای خاطرهانگیز ما در دهه شصت داشتند،
و درست است که رفتنشان از جهان مادی، غمانگیز مینماید، اما چه نیکو که در زمان حیاتشان،
هنایشی کارساز بر هنر و فرهنگ ایرانزمین ایفا ساختند. روح استاد صادق عبداللهی شاد ...

* گفتگوی اختصاصی صادق عبداللهی طنزنویس پیشکسوت در مجله پیشخوان (شهریور ۱۳۹۷):
https://deskgram.net/p/1860074628745406296_1564913605
.
.
.
- مطلب دیگر اینکه، پست تلفیقی تازهای در دست هست که امیدوارم تا چند روز آینده،
تکمیل گشته و تقدیم حضور گردد. اما تا قبل از آن، اکنون آمدم تا هم سلام و درودی داشته باشم،
و هم ماجرای دو خواب بسیار شفاف با کیفیت ایستمنکالر را که در ۳-۴ روز پیش دیدم، بگویم ...

* جناب "مهندس ایندیاناجونز گرامی":
- چند شب پیش خواب شما را دیدم. جایی نشسته بودم که از درب وارد شدید،
کمی نیز عجله داشتید، بعد در این میان، یک دفتر با جلد چرمی(که در دهه شصت داشتیم)،
آوردید و نزد من کوچک (انگار که) به امانت نهادید. و سپس بیآنکه سخنی با واژهها بگوییم، رفتید.
وقتی از خواب بیدار شدم، انگار حضور آن دفتر را در دستانم احساس میداشتم.
و این چیزی نیست جز جریان قوی حسی و فکری که ما یاران، با آنکه هیچگاه یکدیگر را دیدهباشیم،
از راه دور اما نزدیک از جهت روحانی و مینوی، با یکدیگر داریم. آرزوی سلامتی و موفقیت دارم.

* جناب "امیلیانو گرامی":
- سرانجام پس از اینهمه سال، افتخار دیدنتان در عالم راستین خواب و رویای صادقه را داشتم.
دو یا سه شب پیش بود که خواب دیدم، من و شما ایستاده ایم کنار هم.
شما یک برگهی گلاسه به من لطف فرمودید که بر روی آن، خط درشت نستعلیق نوشته شده بود.
با دیدن آن برگ خوشنویسیشده، دریافتم که خط نستعلیق است که خودتان نوشته بودید، خوشخط و خوب.
بعد به شما گفتم: "امیلیانو!، پس چرا از خوشنویسهایتان در فروم قرار نمیدهید؟،
اگر نظرم را بخواهید، دستخط شما، از خط من کوچک، بهتر است".
در این لحظه دیدم که شما، برگی خوشنویسشده پیش روی دارید و در حالیکه به آن نگاه میداشتید،
به من گفتید: "۵۹!، این صفحه، کار خوشنویسی شماست، از اینرو خط شما از من بهتر است".
من اما همچنان بر بهتر بودن خطاطی شما تاکید داشتم و در این لحظه بود که از خواب بیدار شدم.
نتیجهگیری: امیلیانو گرامی، از خوشنویسیهایتان در فروم رویایی قرار دهید. با سپاس ...
* مجموعهای نوستالژیک از تصویر دفترها و دفترچههای گوناگون در دهه شصت .:
https://esam.ir/search/?cc=90511
سلامت باشید همگی ...
وقت خوش ...

رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن

- با درود خدمت یاران ارجمند.
تبریک داریم خدمت سایتانجمن "تالار کافه کلاسیک"،
که از رتبهی چهار، به "۵" صعود نمودند،
و جوایز متعددی را در این رشته از آنهخویش داشتند.
لبخند ... (جسارت نشود) ...
- ماجرا این هست اکنون که آمدم نت، بر طبق عادتی دیرین در طی این سالها(که عمرشان جاودان باد)، در جایگاه میهمان،
همیشه به تالارکافهکلاسیک نیز سر میزنم و مطالب یاران که در آن جبهه حضور دارند را میخوانم و استفاده میبردم.
اکنون که بر آدرس ایشان که کنار تصویر دسترسیآسان به فروم در صفحهی نخست اپرا هست وقتی کلیک نمودم،
هرچه تلاش کردم، دیدم که کافهکلاسیک۴ باز نمیشود. سپس با خود گفتم بجای "۴"، در نوار آدرس مرورگر،
بنویسم "۵"!، ... و از اتفاق حدسام درست بود، چراکه آدرسشان از شمارهی چهار، به پنج تغییر داشته.
پس تبریک ما بمناسبت صعود ایشان به مراحل بالا، پایه و اساس دارد، و آرزوی موفقیت و سلامتی برای همگان داریم.
عرض شود، در ارتباط با همین "شماره و شمارهها" مورد جالبی اکنون پیش آمد،
که گفتم خدمت فروم زرین رویایی و تمام یاران گرامی آنرا بازگو داشته باشم. ...

- یکی از دوستان قدیمی که افتخار رفاقت با ایشان را از سال۱۳۷۰ که به کلاس اول راهنمایی رفته بودم دارم،
از چند ماه پیش برای مسایل کاری و اقامتی، به کشور گرجستان رفته است. گرجستان از جهت موقعیت جغرافیایی،
بین ایران و اکراین قرار دارد، که البته قرارگیریاش بصورت میانی مایل به سمت راست و شرقی، بین ایران و اکراین است.
اتفاق در همین اکراین نیز از چند سال پیش، تبلیغات انجام میدهند برای توریسم گرجستان و همچنین خرید خانه در آنجا.
در این چند ماهی که دوست ما به گرجستان رفته است، شاید بنا به حسی که آن کشور نیز زمانی جزو اتحاد بوده،
و همچنین اینجا نیز تبلیغات گردشگری و خرید آپارتمان در برجهای تازهساز تبلیس پایتخت گرجستان انجام میشود،
احساس میکنم که این دوری نزدیک به ۱۷سالهای که تا به امروز با دوست قدیمی دارم، حال کمتر شده،
و با آنکه همچنان نیز او را بطور مستقیم نمیبینم، اما انگار آن فاصلههای جغرافیاییسابق، حال کمتر شده است.
از سوی دیگر، بنا به روادید اکراین و گرجستان، تماس تلفنی موبایل از اینجا به تبلیس، به نسبت دیگر کشورها ارزانتر هست.
از اینرو از چند ماه پیش تاکنون(که عمرش جاودان باد)، هر هفته یکشنبهها به دوست گرامی زنگ میزنم و احوالش را میپرسم.
ایشان نیز با آنکه همیشه لطفهای کاریابی و مالی نسبت به من داشته، اما میگوید قطع کن بگذار خودم اکنون به تو زنگ میزنم،
اما من میگویم زمانیکه تو ایران بودی، من کم زنگ میزدم و فقط از راه نامه و اساماس در ارتباط بودم، اما تو همیشه زنگ میزدی،
و کلی هم پول تلفنات میشد، حال اما زنگزدن من به تو، بسیار ارزانتر از تماس تو از گرجستان به من است، پس وظیفهی من است.
هفته پیش که به ایشان از موبایل زنگ زدم، اپتدا نشناخت، سپس با خوشحالی گفت بالاخره آمدی وایبر؟، الان با وایبر زنگ میزنی!.
من گفتم نه قربان، بنده که میدانی، دشمن سرسخت این فضایمجازیموبایلی هستم. اکنون هم مثل همیشه از موبایل خودم تماس میگیرم.
ایشان گفت عجب، اما شمارهای که الان از تو افتاد، تازه است و بر روی خط وایبر است!. من گفتم به احتمال زیاد، مخابرات اکراین،
که از چند سال پیش از حالت دولتی خارج و به بخش خصوصی واگذار شده است، برای کم نمودن هزینهها، از سرویس دیجیتالی،
و این مسایل که شما به آن میگویید وایبر و اینها استفاده میدارد. من اطلاعی ندارم در این زمینهها، اما حدسم شاید درست باشد.
خلاصه هفتهی پیش درست در چنین روز یکشنبهای، چند دقیقهای باهم صحبت کردیم و تماس به پایان رسید. ...
امروز یکیدو ساعت پیش بود که باز بهیاد دوست گرامی افتادم و گفتم تماسی بگیرم و حالاش را بپرسم.
وقتی تماس برقرار شد، ایشان گفت فلانی حالت خوبه؟، گفتم بله خدا را شکر. گفت ببین من از هفتهی پیش تا دیروز،
به اون شماره تلفنی که بار قبل وقتی بهم زنگ زدی روی موبایلم بر وایبر افتاده بود، چندین بار اساماس زدم،
و ۱۵بار هم در طی این هفته، به آن شمارهی وایبری زنگ زدم!، چون گفتم شاید تو وایبر وصل کردی.
من گفتم دوست گرامی، بنده که عرض کردم، وایبر نداشته و ندارم و این شمارهها که هنگام تماس میافتد،
مربوط به من نیست. تو که شماره موبایل من را داری، شمارهای که ۱۰سال هست تاکنون دارم(که عمرش جاودان باد)،
ایشان گفت بله میدانم. من گفتم خب جانهقربان(لبخند)، پس چرا حرف از شمارههای دیگر میزنی که روی موبایلات نوشته میشود؟،
اینها مربوط به من نیست. میدانی که اهل نتموبایلی نیستم. بعد دوست گرامی گفت، حالا گوش کن ببین ماجرا چی شد!(لبخند).:
وقتی در طی این هفته به اون شمارهی وایبری که بار قبل هنگام تماس تو بر موبایلم افتاد، چندین و چند بار اساماس زدم،
و با پینگلیش حال تو رو میپرسیدم، و همچنین ۱۵بار! هم به آن شماره زنگ زدم، دیروز دیدم از آن شماره بهم زنگ میزنن!،
گوشی رو که برداشتم، شخصی بود که با لهجهی امریکایی انگلیسی صحبت میکرد، بهم گفت: "کن یو اسپیک انگلیش؟"،
من گفتم -یس-. بعد آن شخص با حالتی مضطرب ادامه داد: "وات یو وانت؟!"، و سپس تماس را قطع کرد!.
توضیح: صاحب آن شمارهای که ایشان به آن اساماس میفرستاده و با پینگلیش، با من احوالپرسی میداشته،
علاوه بر اینهمه اساماس بیگانه!، همچنین ۱۵بار با تماس از شمارهای که از گرجستان زنگ میزده مواجه شده،
شخصی امریکایی یا اروپایی بوده، و ناخودآگاه دچار حالتی پرسشبرانگیز و حتا توهمی میتوانسته شود،
که این کیست که دایم به شمارهام اساماس با متن نامفهوم(یعنی پینگلیش) میفرستد، و ۱۵بار هم زنگ زده!،
و سرانجام طرف همتاش را عزمجزم کرده و به دوست ما زنگ زده با حالتی مشکوک که: "وات یو وانت؟"
حال و احوال آن شخص را خوب درک میکنم. چون این مسالهی "شمارهها و زنگها"، میتواند انسان را خیالاتی نماید.
و صدالبته که دنیای بظاهر تکنولوژی امروزی، دارای چنین نقاط ضعفی نیز هست، که سبب ایجاد سوتفاهمات میگردد.
این ماجرا هم خندهدار بود، و هم حال آن آقای امریکایی یا اروپایی را درک میکنم، چراکه گاهی برادرم،
در طی سالهای اخیر از ایران، چه از تلفن منزلشان و چه از موبایل وقتی به من زنگ میزند و همان لحظه آنرا نمیبینم،
بعد که میبینم شمارهای با کد کشور و اپراتور موبایلیناشناس بر روی موبایلام هست، خودم آشفته میگردم.
گویا انسان ناخودآگاه دچار توهم میشود، تا این حد که خودم حتا بارها به آن شمارهها زنگ زدم،
بعد یا جواب نمیدهند یا صدای ضبطشده میگوید که امکان دسترسی به مشترک نیست. در این لحظه انسان خیالاتی میشود!.
بعد که دوباره تماس میگیرند، شمارهی ناشناس جدیدی که روی موبایل میافتد و آنرا جواب میدهم، تازه میفهمم که برادرم بوده،
که چون از سرویس دیجیتال با پیششمارهی سیستماتومات استفاده مینماید، هنگام تماس، شمارهی او روی موبایلام درج نمیشود،
بلکه شمارهای بیاساس و شاید غریبه از کشوری دیگر، بجایاش نوشته میشود.
برای همین با آن آقای امریکایی که اینهمه اساماس پینگلیش از جانب دوست ما دریافت داشته،
و همچنین ۱۵بار هم بهشان زنگ زدهشده، بسیار هماحساسپنداری انجام بداریم،
و باشد که دنیای مجازیامروز، سبب سلب آسایش نگردد. با سپاس ...
"کن یو اسپیک انگلیش؟ ... وات یو وانت؟".
برگردان به پارسی: "د بسه دیگه بابا!، چی میخوای از جونه ما در این امریکا؟"(لبخند).
سلامت و موفق باشید.
وقت خوش

رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن

- با درود خدمت یاران ارجمند. امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشید.
اکنون در سایت والامقام یوتیوب، در میان ویدیوها مشغول به جستجوی نام خوشایند جناب "اکبر عبدی" بودم،
که به مصاحبهای قدیمی با ایشان رسیدم. با توجه به نام برنامهای که با او گفتگو داشته(و در نت آنرا سرچ داشتم)،
این گفتگو در "بهار سال ۱۳۸۲" توسط برنامهای سینمایی با نام "برداشت دو" در "شبکه دو" با "اکبر عبدی" انجام شده بوده.
با سپاس از کانال محترم "shayan K" در سایت کارساز یوتیوب، برای به اشتراک قراردادن این گفتگوی جذاب با اکبرعبدی،
و سازندگان برنامه -برداشت دو ۱۳۸۲- که در آن، فیلم "مادر-۱۳۶۸" با بیان خاطرات اکبرعبدی، مورد بررسی کامل قرار گرفته.
همچنین مراتب سپاس را خدمت گرافیست برنامهی یادشده، که کلاژهایی دیدنی با تصاویر اکبرعبدی انجام داده بودند، بیان میدارم.













*گفتگوی تفصیلی برنامه -برداشت دو- با اکبرعبدی، در مورد فیلمهای او و خاطرات نوستالژیک آنها - (شبکه دو، بهار ۱۳۸۲).:


اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الخميس أبريل 18, 2019 10:30 am ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است. (السبب : از آنجا که بهتازگی برنامهی دیدنی رویسخن را بطور کامل تماشا داشتم، در انتهای فایل تصویری آن(لینک بالا)، تاریخ برنامه، بهار ۱۳۸۲ عنوان شده بود، و نه ۱۳۸۳ که از اپتدا نوشته بودم. این مورد در تصویر سرتیتر و متن پست، ویرایش گردید.)
رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن
59 نوشته است:
نتیجهگیری: امیلیانو گرامی، از خوشنویسیهایتان در فروم رویایی قرار دهید. با سپاس ...
1. سلام به همه ی دوستان.
2. "59" عزیز، از حقیر درخواستی کرده بودید که دوست داشتم زودتر از این ها پاسخ بدم و حمل بر بی ادبی نشه؛ اما، فرصت نمی کردم.
من از مهر امسال دارم ادامه ی تحصیل می دم و سرم از همیشه شلوغ تر شده، متأسفانه.
3. در مورد خط و خطاطی، فکر می کنم قبلاً هم عرض کرده م خدمتت، متأسفانه هیچ کدوم از کارهای قبلی مو نگه نداشته م و تو این سال ها از بین رفته ن.
البته، از این بابت هیچ ناراحت نیستم؛ چون، چیز ارزشمندی هم نبودن و اگه هم سیاه می کردم، برای دل خودم بود.
و وقت هایی بود که کاست های سنتی گوش می کردم.
یکی، دو بار هم مربوط می شد به جمعه هایی که همزمان، "روز هفتم" "بی بی سی" رو از رادیو و با پارازیت های خاصش گوش می کردم.
می خواستم بگم بعد از این همه سال، این درخواستو از من نکنی؛ اما، اصرارتون رو که دیدم، بدم نیومد امتحانی کنم!
فقط مشکل این بود که نه قلم نی ای داشتم و نه مرکب و دواتی.
پس با مداد نوشتم و خوب یا بد، فقط خواستم بگم به یاد شما بوده و هستم.
تقدیم به شما:
http://s8.picofile.com/file/8341509992/To_My_Friend_59.rar.html
مطمئناً مشکلاتی داره؛ که، بذارید به پای بی هنری و غیرحرفه ای بودن بنده.
4. و از این که همچنان با نوشته ها و فایل های ارزشمندتون، چراغ اینجا رو روشن نگه داشتید، از شما ممنونم.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن

* امیلیانو گرامی، با درود خدمت شما و تمامی یاران ارجمند ...
- بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم از لطف شما به منکوچک.
ارمغان ارزشمندی که نگارش فرمودید را دریافت، و با جاندل دیدم.
پس بیهوده نبود که در همان عالم راستین خواب، دستخطیخوش از شما دیده بودم،
چراکه اکنون با دیدن تابلوی خوشنوشت شما، که با تبحر و احساس،
با مداد در اصل بسان قلمنی خطاطی داشتید، آن رویایصادقه به تحقق پیوست. سپاس از توجه شما،
که نتیجهاش نیز اکنون، بارانیگشتن چشمها گردید، چون هرچه که از دل برآید، بر دل نیز نشیند ...
از جهت فنی و هنرخوشنویسی هم که بگوییم، با آنکه اینجانب در همان سطح شاگردی باقیماندم،
اما دستخط شما، کامل پیداست که اصولی و هنرمندانه است. هیچ فرقی هم از دید کوچک من،
میان ابزار در کارهای هنری نیست#، چه با قلم سنتی نیدزفولی، چه با ماژیک، چه با مداد، چه با خودکار،
و چه حتا با انگشتان دست بر روی شن کنار ساحل، و یا تکهچوب، با هر چه که "هنرمند" بنویسد،
روح کاردان هنر اش، ثابت میگردد، که شما نیز آنرا به اثبات رساندید. سپاسگزارم.
همچنین بسیار خرسندم که نوشتههای کوچک و پستهای حقیر اینجانب،
مورد توجه و پسند شما، همانند همیشه قرار میگیرند ...
از سوی دیگر، ادامهی تحصیل را خدمت شما بسیار تبریک و شادباش میگویم.
براستی که با شنیدن این خبر، خوشحال شدم. امیدوارم سلامتی باشد و برکت،
و در کنار آن، کامیابیها و موفقیتهای روزافزون در کار و ترقی به درجات بالاتر آکادمیک.
به امید آنروزی که مدرک دکترایتان را دریافت نمایید، و فروم رویایی و یاران بزرگوار و بندهکمترین،
همگی بر خود ببالیم که شما از جهت آکادمیک، از فوقلیسانس که اکنون دارید، به دکترا نیز دست پیدا کردید.
خیلی خوشحال شدم، هم از ارمغان بااحساس و هنرمندانهی شما،
و هم از حضور و خبر خوشایندی که راجع به ادامهی تحصیلتان فرمودید.
به لطف پروردگار، و با حضور و پشتیبانی شما و تمامی اساتید،
چراغ -فروم زرین رویایی-، روشن و جاودان باد ...
همیشه تا همیشه ...
با احترام
۵۹

#حال از برای آنکه دستخالی هم نباشم، چون صحبت از ابزار در کار خوشنویسی شد، عرض شود که،
۱۰سال پیش - سال۲۰۰۸میلادی، زمانیکه هنوز متاهل بودم، یک شب از بیرون پیتزا سفارش داده بودیم. ...
آنزمان بر حسب عادتی دیرین و نیکو، اینجانب همیشه سه پیتزا سفارش میدادم، چون خودم ۲فروند نوشجان میداشتم -
(زیراکه آنزمان گامبو بودم)-لبخند-، و همچنین از آنجا که همسر گرامی سابقام، رژیم میگرفتند(رژیم سهیونیستی)(لبخند)،
همیشه در پایانهمراسمهشامهپیتزامنشانه، یک نصفهپیتزا هم بر جای میماند، که آنرا نیز بنده میل میفرمودم(خسته نباشم).
آنشب نیز پس از صرف پیتزا(پیتزاها!)، دیدم که جعبهی مقوایی یکی از آنها، در دل آن شب، انگار که خیلی چشمک میزند.
حس خوشنویسی پدیدار شد. آنرا برداشتم و با ماژیکی که در دسترس بود، شعر استاد شفیعیکدکنی را بر روی آن جعبه نوشتم.
نتیجهی کار خوب نشد، چون در نوشتن آن، سبکی بین نستعلیق و شکستهنستعلیق بکار بردم که از عهدهاش برنیامدم،
اما حال پس از گذری۱۰ساله، شاید این خطاطی کوچک، که ناماش را بجای خوشنویسی، گذاشتم "بدنویسی"،
تبدیل به نوستالژی گشته است، و به همین راحتی، از تاریخ این کار، ۱۰سالونیم تا به امروز میگذرد.
اگر خط بنده خوب از آب درنیامد، اما شعر نغز استاد شفیعیکدکنی، زیبا و شیواست،
پس به احترام واژگان ماندگار ایشان، این دستنویس، تقدیم شما و یاران میگردد ...
*واژگان زرین استاد محمدرضا شفیعیکدکنی ~ انسانی آسمانی از جنس احساس و ترانه .:

حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کآرام درون دشت شب خفتهست
دریایم و نیست باکم ازطوفان
دریا همه عمر خوابش آشفتهست
*کالیگرافی با ماژیک بر روی جعبه پیتزا - توسط ۵۹ - بهار ۲۰۰۸ میلادی .:
(HQ)


رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن
1. "59" گرامی،
باز هم تأخیر پاسخ بنده رو به بزرگی خودتون ببخشید.
2. بسیار ممنونم از شما. لطف دارید.
3. بنده فقط اطاعت امر کردم و فکر می کنم
"پس از آن دیگر هرگز "59" ما به رؤیای صادقه باور نداشت و هر که از رؤیای صادقه سخن می گفتی، وی به سوی کوه و بیابان می گریخت!"

4. ولی مطمئنم که اشتباهاتی هم تو خوشنویسیم دارم و واقعاً خوشحال می شم به بنده گوشزد کنید؛ چون، خیلی وقت بود دست به قلم نشده بودم؛ ولی، بعد از این همه سال جالب بود!
اینو جدی عرض می کنم.
سر کلاس و تو زندگی روزمره هم که نمی شه یا فرصت نمی شه این طوری نوشت.
5. سخن از "هرچه که از دل برآید" و "بارانی گشتن چشم ها" گفتید، این نشونه ی احساسات زیبا و بی آلایش شماست و دل دریایی تون.
6. چه جالب! تقریباً تموم موارد و ابزار نگارشی ای رو که فرمودید، بنده هم امتحان کرده م.
و تازه به این اضافه کنید احساس خوشنویسی کردن و نوشتن با بند دوم انگشت سبابه رو!
به این صورت که اون قدیما که مشهد خیلی برف می یومد و سرماها هم "بس ناجوانمردانه" بود به قول همشهری مون، تو منزل پدری، گاهی من دقیقه ها پشت شیشه ی هال می نشستم، پرده ها رو کنار می زدم و با پشت بند دوم انگشت سبابه ی راستم، شروع می کردم به نوشتن!
انگشت سبابه مو کاملاً خم می کردم؛ یعنی، دو تا زاویه ی 90 درجه درست می کردم و بعد بالاتر از 4 تا انگشت جمع شده ی دیگه می گرفتم!
حالا یه ابزار نگارشی من درآوردی داشتم که روی شیشه های بخار گرفته شده جون می داد برای نوشتن.
عشقم هم این مصرع بود؛ بخصوص، شکسته نستعلیقش:
"ای ساربان آهسته ران، کارام جانم می رود!"
موقع نوشتنش هم بیشتر یاد نوع خوندن "مهرداد کاظمی" می افتادم.
این ماجراها همیشه با اعتراضات مامانم؛ که، "بچه، پرده رو بنداز، خونه سرد شد" به اتمام می رسید؛ البته، قبلش گاهی، هر چی نوشته بودم باید خط خطی می شد!

7. سپاسگزارم از لطف جنابعالی؛ اما، نه راستش. الآن دارم برای ارشد می خونم. کارشناسی داشتم تا امسال (البت، هنوز هم هستم!) فکر هم نمی کنم بعدش بخوام ادامه بدم؛ چون، هم خیلی سخته همزمان کار و ادامه ی تحصیل.
و هم این که چند سال وقفه ی بین مقاطع باعث شده استارتش سخت تر باشه؛ البته، گرایش، خوشبختانه چیزیه که مورد علاقم بوده و هست و خوشبختانه شهر خودمون هم هستم؛ اما، باید قبول کرد که شرایط بعد از 20 سال خیلی عوض شده.
8. چقدر جالب!
یعنی این نوشته ماحصل جعبه های 2.5 پیتزاییه که شما صرف کردید. نوش جونتون، واقعا.
عالی بود. هم خاطره تون، هم دستخطتون و هم انتخاب شعر.
استاد "کدکنی" از استادهای مورد علاقه ی بنده هستن و انتخاب این شعر در اون شب رؤیایی هم واقعاً جای تحقیق داره که چرا این ابیات به ذهن شما اومده.
من هم از شما ممنونم که این خط و خاطره ی زیبا رو با ما به اشتراک گذاشتید.
9. یه اخلاق بسیار بسیار زیبا و مردونه ای که از شما تو این همه سال دوستی دیدم، اینه که چقدر همیشه به خوبی و با احترام از زندگی گذشته، از همسرتون، از پدر ایشون و از خاطرات مشترکتون یاد می کنید.
واقعاً احسن به این همه جوونمردی و شرف.
اینو به جدّ عرض می کنم و خودتون هم خوب می دونید.
متأسفانه در سنت اشتباه ما هموطنا بیشتر این طوری بوده که وقتی از یکی یا یه کاری یا یه جایی جدا می شیم؛ بخصوص، اگه قضیه مربوط به زندگی مشترک باشه، بعدش بیشتر بدگوییه و بزرگ کردن خود و کوبیدن طرف مقابل.
همه ی عالَم و آدم مقصر می شن الّا خود فرد!
گاهی حتا بعضی آدما پَست تر هم می شن و دست به کارها و انتقام هایی می زنن؛ که، نمی شه نام انسان روشون گذاشت.
کاش این طور نبود واقعاً. کاش همه ذره ای از دید زیبای شما رو داشتن.
شما چقدر خوب و جوونمردانه با این قضایا کنار اومدید و نه تنها هیچ مذمتی از اون دوران نداشتید؛ که، همیشه با احترام یاد کردید و این باعث می شه تا افرادی مث بنده یا چهار نفر؛ که، شما باهاشون نشست و برخاست دارید هم، ازتون درس بگیرن و ناخودآگاه، روی ما هم تأثیر می ذاره.
باز هم ممنونم ازتون؛ بخاطر، همه چیز.
همیشه سبز و جاویدان باشه.
بدرود.
Emiliano- تعداد پستها : 1670
Join date : 2009-09-12
رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن

- با درود خدمت فروم رویایی و تمامی یاران ارجمند.
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشید،
با روحیهای امیدوار به فراسوهایی روشن و تازه ...
با کسب اجازه، موارد را در همین تالار انجام وظیفه مینمایم.

- امیلیانو گرامی، سپاس از لطف شما که در پست بالا بیان فرمودید.
بنده همیشه از شما و یاران، درس آموخته و میآموزم، درس زندگی و وفاداری،
که فروم زرین رویایی و سرای سایر همکاران، دانشگاهیست در چنین رشتههایی،
که جویندهی هنر و ادب و انسانیت، در جایجای و کوچهپسکوچههایش بوده و هستیم.
امید آنکه به لطف تمامی گرامیان و اساتیدی که شما و یاران ارجمند در دنیای یادمانهها هستید،
همیشه بیاموزیم در این -سرای مهر و اندیشه-. همچنین سپاسگزارم برای تمام مطالبی که فرمودید،
بویژه یاد آن زمستانهای قدیم که بر بخار نشسته بر پنجرهها، نشانی از خوشنویسی بهیادگار مینوشتید.
همینکه فوقلیسانس را آغاز داشتید، دکترای پس از آن نیز، از برای شماست.
به ادامهی برنامه نیز تشریف بیاورید. با سپاس.

- جناب aliii70alireza با درود. بسیار خرسندم که نوار کاست "بوی بهار" را یافتید. تبریک.
منکوچک کاری انجام ندادم. همه به لطف یاران بود. سپاس از توجه شما.
نکتهی کوتاه اینکه، شرایط محصولات هنری و فرهنگی در هر کشوری، رابطهای مستقیم دارد با تصمیمگیریها،
و سلیقههایی که مدیراناجرایی در زمینهی هنر و فرهنگ در مقاطع گوناگون زمانی و اجتماعی میگیرند.
برای نمونه، درست است که موسیقی ایران از انتهای دهه پنجاه و آغاز دهه شصت، بخاطر شرایط پولیتیکی،
از داشتن بسیاری موزیسینهای راستین دورانهای قبلی بیبهره گشت، اما آنهایی که ماندند و خوشسلیقه هم بودند،
این کمبود را پر کردند. استاد دکتر حسن ریاحی نیز یکی از مدیران و موزیسینهای خوشسلیقه و باسوادی هستند،
که در زمان شصت و دوران مدیریتشان، از آنجا که علاقه و هنرشان در سبک و ژانر -موسیقی سمفونیک- بود،
این مهم سبب گشت که آفرینههای فاخر با اجرای ارکستر افتخارآفرین ایران، در دهه شصت اجرا گردد و بهیادگار بماند.
برای نمونه، آلبومهای بویبهار، سمفونیهای ایساربان و ...، که به برکت هنر و سلیقهی دکتر ریاحی، انجام شدند.
همچنین در آن دوره شصت و ادامهاش دهه هفتاد، اساتیدی چون: فریدون شهبازیان، ناصر چشمآذر،
مجتبی میرزاده، جلال ذولفنون، پرویز مشکاتیان، همایون رحیمیان، علی جعفریان، و چند تک نفر دیگر نیز،
نقشیراهبردی در ساختار موسیقی راستین ایرانی(که قابل پخش و مقایسه با استانداردهای جهانی باشد) ایفا ساختند،
که اما با شروع دهه هشتاد خورشیدی، آن اساتید، یا توسط سیاستگذاریهای اشتباه، از کارهایاجرایی کنار گذاشته شدند،
و یا رخت سفر از این جهان بر بستند. و این هست که امروزهروز، دیگر حداقل یک دهه یا یک دهه و نیم است،
که موسیقی ایرانی، شده ترکیبی از ملودیهای بسیار مضر از لوپهای استانبولیعربی، که بدترین نوع موسیقی،
همین آهنگهاییاست که بظاهر غمناک و سوزدار هستند، که شوربختانه به اسم موسیقی پاپ و غیره،
جوانها و حتا بزرگسالان آنرا گوش میدهند، و به خیالخام گمان میبرند که حسیمینوی سراغ آنها میآید،
که اما در اصل، بدترین نوع موسیقی همین آهنگهای بظاهر سوزناک امروزیست، که سم است برای روح و گوش.
سلامت باشید. همراه باشید.

- جناب مهندس ایندیاناجونز گرامی، با درود خدمت شما. راستش اپتدا خواستم این صحبتها رو یا ننویسم،
و یا فقط در پیام خصوصی برایتان بگویم، چون شاید در بخش دوم صحبتهایم، حس منفی باشد(که امیدوارم نباشد)،
که یکوقت مزاحم حال و روحیهی بچهها نشوم. اما بعد فکر کردم که ما با یاران، همگی همدل و همنگاه هستیم،
پس همینجا و در این سرای، کلک و قلم را بر زمین فروم زرین بنشانیم ...
- عرض شود که چند شب پیش، خواب شما رو دیدم.
انگار که سوار بر یک وسیله نقلیه عمومی بودم، که شما نیز آنجا نشسته بودید.
بعد سر صحبت رو باهاتون باز کردم، و گفتم که از اون برنامهی "جهاد سازندگی"،
که نیمه دوم و همچنین اواخر دهه شصت کانال یک یا دو نشون میدادن -
(که قسمتهاییش رو هم چند سال پیش، برنامه "یادگاری" نشون داد)
در همون زمان جنگ، گروه فیلمسازیشون اومده بود "سد لار"،
و یک برنامه رو آنجا تهیه کردن. ماجرا این هست که زمان جنگ، پدرم مسوول سد لار بودن.
این سد لار، منظور سد خاکی هست که در شمال ایران قرار داره، نزدیک بابل یا آمل باید باشه.
دهه شصت در طول سالهای جنگ، پدرم مسوول این سد بودن، و بخصوص گاهی که تهران موشکباران بود،
ما میرفتیم به محل این سد، که ساختمانی با چند اتاق در نزدیکیاش بود، و چند شبانهروز آنجا میموندیم.
من اون زمان حتا تا قبل از اینکه برم دبستان هم، یادم هست این رفتنهای ما به سد لار رو.
منطقهی سرسبز و قشنگی هست، چون استپ و گسترده هست و دریاچه هم داره که در زمان شاه،
سد خاکی لار رو در پشت اون دریاچه ساخته بودن، و با اینکه گویا اشکالاتی هم از جهت ساختار داشته،
اما دهه شصت و هفتاد، بیشترین سهم تامین آب تهران، از همین سد لار بود، و در جایگاه دوم - سد لتیان،
که پدرم در سد لتیان هم، در نیمه دوم دهه شصت و اوایل هفتاد، در کنار کار در اداره منابع طبیعی،
آنجا هم فعالیت داشتند و من هم گاهی همراهشون میرفتم.
پاییز سال ۱۳۶۶، یعنی همان زمانیکه مدارس بخاطر موشکباران تعطیل شده بودن،
یک روز از برنامهی "جهاد سازندگی"، گروه فیلمبرداری آمد به محل سد لار، و دربارهاش فیلم مستند ساختن.
من هم آنروز همراه پدرم بودم، چون مدارس تعطیل بود و با ایشان به محل کارش رفته بودم.
خوب یادم هست که وقتی حوالی بعد از ظهر، گروه فیلمبرداری کارشون تموم شد،
همگی باهم نهار خوردیم، ناهاری که آشپز دفتر سد لار، آنروز بیشتر از تعداد و حد معمول،
یعنی برای میهمانانی که از تلویزیون آمده بودند درست کرده بود. از آنجا که تعداد افراد زیاد بود،
در فضای باز که دشت کنار ساختمان سد بود، اپتدا چند پتو روی زمین انداختند، و سپس سفرهای بزرگ بر روی آن پهن کردند،
و همگی دورش جمع شدیم. من در این میان خیلی کیف میکردم که کنار افرادی که از "صداسیما" آمدند نشستم و غذا میخورم!.
خوب یادم هست که فیلمبردار گروه، که آقایی بسیار آرام و قد بلند بود و روبروی من در آنسوی سفره نشسته بود،
همراه غذایش، پیاز هم میخورد، با هر قاشق غذا، پرههای درشت پیاز را با اشتهایی بسیار، قرچوقروچ و میل میکرد،
تا جاییکه من هم به تقلید از او، آنروز هنگام نهار کلی پیاز خوردم، که در نتیجه سرم گیج رفت، اما خوشحال بودم،
که من هم بسان اهالی صداوسیما، از میان کارهایی که آنها انجام میدهند، حداقل پیازخوردناش را تقلید و تکرار میکنم!.
بعد از نهار، سمت عصر بود که یکی از عوامل گروه فیلمسازی، همان آقای فیلمبردار را صدا زد که همراهش برود،
چراکه آن شخص در حوالی سد و دریاچهی آن، منطقهی خوبی را بسان لوکیشن دیده بود، که میگفت باید از آن فیلم بگیریم،
تا سپس برای بخش -اسلاید و موسیقی-، بتوانیم از کادرهاش استفاده کنیم و بر روی آنها موسیقی قرار دهیم.
در خوابی که چند شب پیش دیدم، برایتان همهی اینها را همچون خاطرات نوستالژیک تعریف کردم،
اما شما به من نگاه نمیکردید، که در همان خواب، فهمیدم که (شاید) انگار از دست من دلخور هستید.
دلیل دلخوری احتمالی را حدس میزنم، چون چند هفتهایست که در فروم مطلب ننوشتم.
مطالب نیمهآماده و رووس مطالب، بسیار داریم، که امیدوارم حال و خیال پیش بیاد و به آنها نیز بپردازیم.
همچنین خدمت تمامی گرامیان، همچون:
"اسمم"، "بابک"، "استالکر"، "اسلوین(حمید)"، "کازوش"،
و تمامی دیگر برادران و خواهران ارجمند، عرض احترام و ادب.

- از شما و یاران پنهان نباشد، دوست صمیمی و خوبی داشتم که در طی سالهای ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۱،
در ایران باهم گرافیک میخواندیم، و همراه با دیگر بچههای گروه، در زمینهی تبلیغات کار نیز میکردیم.
رفیق جام و پیمانه هم بودیم. همراه با ایشان و پسرعمویش که او هم در گروه ما بود،
سهنفری در طی آن سالها، بسیار مسافرتها باهم میرفتیم، و اوقات را بهخوشی میگذراندیم.
ایشان از من پنج سال بزرگتر بود، و یک جورهایی همچون برادریبزرگ برای من بود.
البته بهار سال ۱۳۸۱، قبل از اینکه قصد رفتن از ایران پیدا کنم، ایشان بنا به خواست خویش،
دوستیاش را با من قطع کرد، همچنین با خیلیهای دیگر. قصد تشکیل زندگی داشت.
صرفهنظر از این قطعرابطه، در طی این هفده سالی که تا به امروز میگذرد،
همیشه بهیاد آن ۳-۴ سال رفاقت صمیمانه و گشت و گذارهایی که باهم داشتیم، بودم و بودم.
حال اما، سه روز پیش، یعنی شنبهای که گذشت، از طرف دوست مشترکی که با بستگان ایشان در ارتباط بود،
نامهای به دستم رسید که آن رفیق ما، از چند سال اخیر، متاسفانه دچار بیماری شده بوده،
سپس چند ماه پیش همراه خانواده میرود برای معالجه به آلمان،
و شوربختانه دو هفتهی پیش، در آلمان فوت میشود ...
همسرشان در اقدامی، ایشان را همانجا در گورستانی بخاک میسپرد، و سپس به ایران میرود.
که عکس مزار اش را نیز دوست مشترک ما، برایم در آن نامهی سهروز پیش، فرستاده بود ...
مجلس ختماش هم ۴-۵ روز پیش در تهران برگزار شده، که تصویر آگهیاش را نیز برایم فرستادند.
شنیدن این خبر، در طی این چند روز، واقعا من رو ناراحت کرده.
دایم بهیاد اون دورانی میافتم که اواخر دهه هفتاد باهم درس میخوندیم و اوقات فراغت میگذروندیم.
و با اینکه ایشان با من و دوستانی دیگر، سال ۱۳۸۱ قطعرابطه کرد،
اما حس خوب اون روزها و نوستالژیشون،
بقدری قوی بود و هست، که انگار نه انگار قطعرابطهای در کار بوده.
میدونید، چطور بگم، همون دو هفتهی پیش، یک حس شدیدی در من ایجاد شد،
که ناخودآگاه رفتم به یکی از گورستانهای شهر، و انگار یک صدایی میگفت که بیا تا کسی رو ببینی اینجا.
دو هفته پیش نزدیک غروب بود که رفتم به گورستانی که نزدیک منزل هست، و مثل یک سرگشته، در بین قبرها گشتم.
حال که خبر درگذشت دوستخوبم بدستم رسید، از روی تاریخها که تطابق میدم،
میبینم درست همون روزی بوده که ایشون در آلمان فوت میشه و روز بعدش همانجا بخاک سپرده میشه.
مسالهی دیگری که ذهنم را در این رابطه مشغول ساخته، این میباشد،
که دوست مرحوم، در کل انسانی بود که زندگی در زادگاه را دوست میداشت.
همان انتهای دهه هفتاد که با هم درس میخواندیم و اوقات فراغت را نیز بهخوشی میگذراندیم،
گاه صحبت از اینسوی و آنسوی بهمیان میآمد، و ایشان تعرف داشت که ۱-۲ سال قبل از آنزمان،
نزد یکی از بستگان درجهی یک، به کشوری جهاناولی با هدف تحصیلات عالیه و اقامت رفته بوده،
که اما این دوری از وطن، برایش خوشایند نمینماید، که در نتیجه بر رفاه و آسایش جهاناول چشم میپوشاند،
و با افتخار به وطن باز میگردد. حال اما، اویی که چنین دوستدار زادگاه بود، در خاکی که برایش غربت است آرمیده.
این مساله، ذهن من را اذیت میکند. انسانها متفاوت هستند. برای نمونه، مننوعی، وابسته به زادگاه نبوده و نیستم.
انگار یک حسی هست که آسمان همهجا یکرنگ است. پس همه برایم هموطن هستند. شهروندان جهانآفرینش هستیم.
اما دوست مرحوم ما، که اینچنین زادگاه را دوست داشت، اکنون آرامیدنش در کشوری که برای او غربت است،
سبب ناراحتی حال و خیالام گشته. درست است که جسم پس از مرگ، بیجان است و دیگر بشمار نمیآید،
اما برای روح و احساس ما انسانها، سخت است درک چنین حقایقی، که از جنس واقعیت محض هستند ...

روح رفتگان شاد ...
یاد خاطرات گرامی،
سلامت باشید، وقت خوش ...

رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن
*اطلاعیه*
- از تمامی اعضای قدیم و یاران فروم رویایی دعوت میگردد،
تا همچون گذشتهها، بازهم به این سرای دلنشین تشریف آورده،
و حتا با نوشتن چند سطر هم که باشد، دل همگان را گرم نمایند.
کار را به جاهای باریک نکشانیم. از مجازاتهای سنگین و نیمهسنگین "واف"(وزارت امنیت فروم) بهراسیم،
پس با زبان خوش، -یعنی همینی که اکنون نوشته میگردد-، به این محفل شیرین، قدم رنجه نماییم.
این آخرین اخطار نیست، چرا که اصل اخطاری در کار نبوده، بلکه در صورت نیامدن به فروم،
امکان این هست که "لولو" و "دیوهآتشخوار" وارد دستگاه کامپیوتر و موبایل ماهوارهمانند گردد،
و سپس بناگاه شبی یا نصفه شبی، آن اشباحسرگردان به سراغمان بیایند و کف پایمان را قلقلک دهند(لبخند).
- نکتهی دیگر اینکه، باید گروهی تشکیل شود، تا برای بررسی وضعیت تحصیلی امیلیانو، به دانشگاهشان رفته،
و از نمرات امتحانات -ثلث اول- ایشان، با خبر گردیم. همچنین به بوفهی دانشگاهشان هم سر زده شود،
تا میزان و تعداد خرید ساندویچها توسط ایشان(در زنگ "تغذیه"!)، برای تیم یادشده روشن گردد(لبخند) ...
- حرف و سخن و خاطره و یادمانه، فراوان داریم، از هر دری، سخنی، همچون گذشته،
امید آنکه یاران گرد هم آیند تا گفتگوها را ادامه دهیم ...
.
.
.
- و با نزدیک شدن به سال نوی میلادی(۲۰۱۹)،
مراسم رونمایی از لوگویی تازه، ویژهی فروم رویایی ...
امید که مورد پسند قرار گیرد و یاران تشریففرما شوند ...

جاودان باد "فروم کودکی و نوجوانی" ...
وقت خوش، سلامت باشید ...
رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن

59 نوشته است:
> بازگویش از تاریخ (11.09.2013) .:
در بهار سال ۱۳۷۲، تلویزیون ایران برای تمام گروههای سنی،
ارمغانی داشت که بیهیچ شبههای، همانند یک واقعهی بزرگ، هنایشگر بود،
برنامهی "صندوق پست" که اگر درست بیاد داشته باشم، پخش آن،
تا تابستان سال بعدش ادامه پیدا کرد و در همان تابستان (تابستان ۱۳۷۳)، در "هفتهنامه سینما"،
اخباری پیرامون ساخت فیلم سینمایی کلاه قرمزی نوشته میشد. اپتدا نوار موسیقی فیلم منتشر شد،
و سپس در اواخر پاییز هفتادوسه، خود فیلم به روی اکران رفت. آنزمان سال اول دبیرستان بودم،
و سخن پیرامون فیلم کلاه قرمزی، حتی در بین شاگرد و دبیر، در کلاس درس نیز جریان داشت ...
*آدرس مطلب کامل بالا.:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t22p560-topic#6814

- با درود خدمت فروم رویایی و تمامی یاران ارجمند و گرامی ...
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشید، سپاس پروردگار را ...

- همانگونه که در رجهای آغازین به آن اشاره گردید،
بیش از پنج سال پیش، با املیلیانو گرامی دیالوگ داشتیم در مورد تاریخچهی کلاهقرمزی،
آنگاه صحبت از نوار کاست موسیقی متن فیلم "کلاه قرمزی و پسرخاله-۱۳۷۳" بهمیان آمد،
که تابستان ۱۳۷۳، قبل از به اکران درآمدن فیلم، زودتر منتشر شده بود(ابتکار جالبی بود)،
که من نیز آنرا داشتم و آن دوران(یعنی قبل از اکران فیلم)، بارها گوش میدادم،
سپس وقتی پاییز همان سال ۱۳۷۳ خود فیلم در سینما به اکران درآمد، انگار که -مای مخاطب-،
با یک شوقوذوق و آمادگی شنیداریموسیقایی، به استقبال تماشای آن به سینما میرفتیم. ...
نرخ بلیت فیلم "کلاه قرمزی و پسرخاله-۱۳۷۳" را خوب بهیاد دارم، که یا ۷۰ تومان، یا ۷۵ تومان بود.
نوار موسیقی آنرا، که یکی از آثار ارزشمند استاد "محمدرضا علیقلی#" میباشد،
یا انتهای دهه هفتاد به امانت دادم، و یا ۱۳۸۱ ایران ماند، و جزو نوارهایی که با خود آورده بودم نیست.
و اما دیشب به طور کامل اتفاقی در سرچ یاهو، به آن کاست رسیدم، که البته برای فروش هست،
و اینجانب هیچ ارتباطی با مسالهی فروش این کاست ندارم، اما همینکه جلد آنرا دیدم، یادها و خاطرات ما،
که از تاریخچهی "کلاه قرمزی و پسرخاله" داریم، بسیار و بازهم بسیارتر، زنده گردید ...
اگر خودم دسترسی داشتم، حتم کاست نوستالژیک زیر را تهیه میداشتم. با اینحال و با بیان این واژهها،
خدمت شخص خوشذوقی که دارندهی این نوار هستند، از برای عکسهای خوبی که گرفتند، تشکر و سپاس بیان میدارم.


*حق نشر هر دو تصویر نوستالژیک بالا، لینک سایت esam.ir و کاربر گرامی آن هستند(با سپاس از ایشان).
https://esam.ir/item/9642127/کاست-های-دهه-60-کلاه-قرمزی-و-پسرخاله-
.
.
.

# نکتهی جالب اینکه، در دهه شصت بهواسطهی فضای جنگ و همچنین مناسبات اجتماعی،
موسیقی تولید داخل ایران، در تمام شکلهایش(باکلام و بیکلام)، فضایی سنگینی داشت، که بسیار هم ممتاز و خوب بودند،
اما در این بین آثاری نیز ساخته میشدند که از موسیقی شیشوهشت(به زبان خودمانی -رنگ.و.رقاصی-) هیچ کم نداشتند،
و از جهت گام و ریتم، بسیار هم به آن نزدیک بودند، اما چون بهعنوان -ژانر موسیقی کودک و خردسال- ساخته میشدند،
حساسیتی نسبت به آنها نبود. برای نمونه، آفرینههایی که "استاد محمدرضا علیقلی" در دوران شصت و اوایل هفتاد ساختهاند،
همچون موسیقی متن سریال "مدرسه موشها-۱۳۶۰" و همچنین فیلم سینمایی "شهر موشها-۱۳۶۳"، و سپس،
فیلم سینمایی "کلاه قرمزی و پسرخاله-۱۳۷۳"، که هرکدام از این آثار، موسیقیهایی استاندارد در ژانر -شاد و سرزنده- هستند.
به بیان دیگر، انگار که مسالهی عدالت رعایت میگردید، یعنی اگر آنزمان برای بزرگسالان بطور آشکار موسیقی شاد نداشتیم،
اما در -موسیقی کودک-، آثار صحیح و سرزنده ساخته، و بعنوان خوراکشنیداری برای روحیه همگان، پخش میشدند. ...
ما نسل سوخته نیستیم، چراکه در دوران کودکی و نوجوانیمان، بهترین فیلمها را دیدیم، و بهترین موسیقیها را شنیدیم،
با کتاب و مجله دوست و یار دیرین بودیم، و در یک کلام، هر محصول فرهنگی راستین، برایمان فراهم و جای خود را داشت.
از سوی دیگر در دنیای امروز، پدر و مادر بودن، سخت است، فرزند داشتن، کاریست دشوار و حساس، چراکه ارزشها تغییر یافته.
برای نمونه، اگر ما پسرها در دوران نوجوانیمان - دهههای شصت و هفتاد، خلاف بزرگمان(البته با کلی زحمت و دلهره)،
دستیافتن به فیلمی ویاچاس، و یا سرک کشیدنی پنهانی به مجلههای بوردا که در خانهها میبود بود(تا تصویر و عکسی ببینیم)،
اما امروزهروز، با نهادینه شدن فضایمجازی، کامپیوتر و انواع و اقسام شبکههای نامناسب موبایلی و مسایل نابودکنندهی اخلاق،
هر شخصی از کوچک تا بزرگ، با یک موبایل و پلنشت و غیر، در کنار موارد سالم، به مسایل مخرب هم میتواند دست پیدا کند.
صد البته که هر انسان جوهری دارد، که وجود و ذات اصلیاش است، اما تاثیرات محیط اطراف بویژه بر روی نسل آینده را،
هیچگاه نمیتوان نادیده گرفت. برای همین است که والدین دوران حاضر، دغدغههایشان بسی بیشتر از والدین دوران قدیم است.
مسالهی مهم در دوران کنونی، توجه بیش از پیش به مفهوم "مدیریت" در تمام مناسبات زندگانی است. مدیریت اول از همه بر خود،
مدیریت بر پندار و گفتار و کردار خویش، مدیریت بر آن زوایایی از وجود، که دارای واکنشهای غیرارادی در آن هستیم.
برای نمونه، من زود عصبانی میشوم. باید این مساله را مدیریت و برطرف کنم، آستانهی تحمل را بالا ببرم.
آنگاه اگر یک مورد شخصیتی را در خود بهبود سازم، یک قدم برای پذیرش ویرایشهای پسین، به جلو خواهم رفت.
همچنین "پیشداوری" و "حسادت" که سم روح و روان است، و باید از آن پرهیز داشت، چراکه تمام کنشها،
دارای عواملی حداقل از دو جهت هستند، که فقط یک سوی آن، عمل و مقصرش طرف مقابل ماست،
و در وجههای دیگر مساله، عوامل جانبی حتا از گذشته، میتوانند دخیل و نقشی منفی داشته باشند.
با آرزوی سلامتی و موفقیت برای همگان، برای خودمان،
و برای تمامی -پدران و مادران راستین-، و فرزندان برومندشان ....

* "فیلم سینمایی شهر موشها-۱۳۶۴" ~ کامل ۹۲ دقیقه - با سپاس از کانال ایرانفیلم در سایت آپارات .:
کارگردان عروسکی: بانو مرضیه برومند
نویسنده: زندهیاد احمد بهبهانی
کارگردان سینمایی: محمدعلی طالبی
موسیقی: محمدرضا علیقلی
طراحی صحنه و دکور: زندهیاد کامبیز صمیمیمفخم

https://www.aparat.com/v/xV8tI/فیلم_سینمایی_شهر_موشها_%28شبکه_جهانی_جام_جم%29
.
.
.

- تا پایان سال ۲۰۱۸ میلادی، چند تک روز باقی مانده است،
و سال نوی ۲۰۱۹، بر آستانهی دروازهی جهان، به انتظار ورود نشسته است.
از همین فرصت استفاده میدارم، و سال نوی ۲۰۱۹ را خدمت تمامی یاران و گرامیان،
تبریک و شادباش میگویم. بنا به تقویم میلادی، یک سال دیگر هم گذشت، و سپاس پروردگار را،
با امید به آنکه سلامتی و برکت، هدم و یار لحظه به لحظهی وجود تمامی ارجمندان باد ...

- در منابع اینترنتی، به زبانهای گوناگون، دربارهی پرسوناژ مهربان و سرزندهی "بابانوئل" مطالب موجود میباشد،
که چکیدهی آن گواه بر این دارد که محل استقرار و زادگاه بابانوئل که هدیه و ارمغان به کودکان در جشن کریسمس میبخشد،
یا در شهرستان کمجمعیت "لاپلاند" واقع در شمالیترین منطقهی کشور فنلاند است، و یا کمی بالاترش که میشود خود "قطب شمال".
نام سانتاکلاز نیز برگرفته از کشیشی بوده است به اسم نیکلاس که در قرن چهارم میلادی میزیسته، که پس از درگذشت والدین،
از همان سنین خردسالی ثروت هنگفتی به او میرسد، سپس به انجام نیکوکاری و بخشیدن داراییهایش به نیازمندان میپردازد،
که این ویژگی نوعدوستانه و خیرخواهانهی او، سبب میگردد تا ناماش در طی قرنها بر روی پرسوناژ بابانوئل به یادگار بماند.

https://www.videoblocks.com/video/santa-claus-delivers-presents-in-helicopter-1960s-vintage-film-home-movie-9899-s94mgwhqis2pkpnq

https://www.istockphoto.com/videos/vintage-christmas?offlinecontent=include&phrase=vintage%20christmas&sort=mostpopular



.
.
.
* ویدیویی بسیار تماشایی-خوشرنگ و خوشنور، از خانهی بابانوئل واقع در منطقهی قطبی "لاپلاند"(شمال کشور فنلاند) .:
.
.
.
با آرزوی سلامتی و برکتهای روزافزون،
در سال ۲۰۱۹ و تمام دورانها و زمانها ...
یاد خاطرات گرامی، وقت خوش، سلامت باشید ...


https://pixabay.com/ru/рождество-ретро-игрушки-3704540/
(HQ).:



رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن

- با درود خدمت فروم زرین و جاودان رویایی،
و تمام یاران گرامی در دنیای هنر و فرهنگ و یادمانههای طلایی ...
امیدوارم که خوب و خوش و سرحال باشید. سپاس پروردگار را ...
هر زمان که افتخار حضور در این سرای ارزشمند را بدست میآورم،
یکی-دو پست بلندبالای تقریب کامل، آمادهی تقدیم شدن هست، و در کنار آن،
رئوس مطالب و سرتیتر برای نگارش خاطرات از دهههای ۶۰ و ۷۰ موجود.
امید آنکه حس و حال پدید آید، و بتوانم در انجام وظیفه مفید واقع شوم، آمین ...
حال اکنون چون دیگر یک ماهی میشد که مطلب ننوشته بودم،
آمدم تا هم حال و احوالی جویا شوم، و هم یک فایل تصویری کوتاه،
اما بس نوستالژیک را تقدیم نمایم. توضیح اینکه، اگر عمری باشد و حس و حال پدید آید،
در پستهای پسین، در مورد ویدیوی اصلی کلیپ پایین، توضیح و بررسی تکمیلی ارائه خواهم داد.
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t24p920-topic#8642
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t25p300-topic#9593
- یاران ارجمند بهتر در جریان هستند که در طی این سالها، حداقل دو بار اشاره داشتیم به "ناصر خویشتندار"،
که روحشان شاد و یادشان گرامی باد. دربارهی این صحبت داشتیم که هنر ایشان، آنگاه که در دهه شصت،
و سپس اوایل هفتاد، گویندهی اخبار رادیو و تلویزیون بودند، بسیار ممتاز بود، و صدای اخبارگویی ایشان،
بیشک در ذهن و بایگانی نوستالژیهای قدیمی همگی ما، حک گردیده و جاودان است. ...
دیدگاه یاران گرامی را، به دیدن و شنیدن بخش کوتاهی از گویندگی زنده یاد استاد ناصر خویشتندار،
در بخش خبری "اخبار علمی فرهنگی هنری" تلویزیون، بهتاریخ "آبانماه ۱۳۷۲" جلب مینمایم.
(توضیح: سرعت آپلود در سایت پیکوفایل پایین آمده، شاید چون پراوایدر را غیر ایرانی میبیند.
از اینرو فایل تصویری در سایت ایرانی "یک آپلود" بارگزاری شد، که سرعت بهتری از پیکو دارد.
برای بارگیری فایل، در لینک زیر، بر روی گزینهی دایرهای شکل "دانلود با سرعت پایین" کلیک نموده،
سپس در صفحهی تازهای که باز میگردد، در قسمت میانی آن صفحه، بر روی مستطیل سبز رنگ،
که دارای تیتر "دانلود هم اکنون" است کلیک نموده، آنگاه پروسهی بارگیری، خودکار آغاز میگردد.
همچنین IDM نیز همزمان فعالشده و میتوان فایل تصویری رویسخن را (سریعتر) دریافت نمود.
پوزش میخواهم برای توضیحات زیادی که نوشته گردید)

* گویندگی زندهیاد استاد "ناصر خویشتندار" در بخش خبری "اخبار علمی فرهنگی هنری" - "آبانماه ۱۳۷۲" .:

https://yekupload.ir/0de9adfcf167d72d/Ostad_Naser_Khishtandar_-_Akhbare_ElmiFarhangiHonari_-_Aban1372.wmv
- در مورد ادامهی این ویدیو و مبحث آن،
امید آنکه در پستهای پسین،
دربارهاش خاطره و یادمانه بگوییم و بنویسیم ...
یاد خاطرات گرامی ...
وقت خوش، سلامت باشید ...

*پست مطلب و خاطرات رویسخن که وعده داده شده بود، در لینک زیر .:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t25p350-topic#9874
اين مطلب آخرين بار توسط 59 در الأحد فبراير 10, 2019 2:00 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است. (السبب : البته که دلیل ویرایش پست به خودم ارتباط دارد. اما حال چون همگی انسانهای خوبی هستیم، پس آنرا میگویم -لبخند- / دلیل: در انتهای پست، لینک مطلب و خاطرات رویسخن که وعده داده شده بودند، اضافه گردید ...)
رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن

- با درود خدمت یاران ارجمند.
در ارتباط با مطلب رویسخن پست پیشین و موردی که قول داده بودم،
اگر عمری باشد تا چندی دیگر، پستی شامل خاطرات و ویدیوی کامل آن تقدیم خواهد شد.
اکنون آمدم تا موردی را مطرح سازم. همانگونه که قبل نیز در فروم رویایی گفته بودیم،
مسالهی -چشم و نگاه- در وادی هنر سینما و مسالهی مهم بازیگری، نقش کلیدی ایفا میسازد.
حتم شما نیز در جریان فیلم "Bohemian Rhapsody-2018" که به اکران جهانی درآمد،
و اکنون نیز در بخش پراکات و نمایشخانگی به زبانهای گوناگون موجود هست قرار گرفتهاید.
آنگونه که در منابع سینمایی نوشتهاند، این فیلم امریکاییبریتانیایی، با بودجهی ۵۰ میلیون دلار امریکا ساخته شده،
و تاکنون نزدیک به ۹۰۰ میلیون دلار فروش در گیشه داشته که رقم بسیار بالایی میباشد، و شاید حتا سازندگان آن،
انتظار چنین پرفروششدنی را نداشتهاند. البته از آنجا که فیلم به بررسی زندگی جاودانصدا فردیمرکوری میپردازد،
از اینرو هم مورد حساسی از جهت چگونگی ساختار بوده، و هم انگار موفقیت مالی را از قبل بهمراه داشته،
چراکه مخاطبان هنر بیهمتای مرکوری در سراسر جهان، یکی از بیشترین تعداد را میان هواداران تشکیل میدهند.
البته دیدگاه اینجانب این است که برای مننوعی، کنکاش در زندگی شخصی مرکوری، موردی نیست که مهم باشد،
بلکه مسالهی اصلی، توانایی وسیع او در صدا و خواندن بود که هرچه بیشتر بویژه به کنسرتهایی که داشته،
نگاه میکنیم، قدرت حنجره و نبوغ وکالیستی ایشان در وادی موسیقی، بیش از پیش به اثبات میرسد. ...
در هر حال، فیلم زندگی ایشان را ساختهاند و بسیار هم پرفروش شد. اما اینجانب با دیدن چند تیزر از آن،
از تماشای فیلم خودداری کردم، چراکه به دلیلی که توضیح دادم، فردیمرکوری، مبحث خوانندگیاش مهم است،
و چگونگی زندگی و رویدادهای بیوگرافیک او، موارد مهمی نیستند، صدالبته که انسان هنرمندی بوده است،
و حتا آن موارد شایعهگونه(یا موثقی) که در مورد گرایش او مطرح هست، به خود ایشان ارتباط داشته،
و آنچه که برای -مای مخاطب- باید مهم باشد، همانا هنر خوانندگی او بوده و هست، بویژه در کنسرتهایش،
که چند ساعت بدون توقف، هم در اوج میخواند، هم توانایی خواندن در سبک ملایم و آرامبخش را داشت،
و در یککلام، همهفنحریف عرصهی خوانندگی در تمام جهان بود، و هیچ همتایی برای او نیست. روحش شاد. ...
و اما دلیل دیگری که از تماشای فیلم خودداری کردم، و حتا با دیدن تیزرهای جامع آن، شدید متعجب و منتقد گردیدم،
همانا مسالهی -چهم و نگاه- است، چشم و حالات نگاهی که بازیگر ایفاکنندهی نقش فردیمرکوری داراست.
به بیان دیگر، این بازیگر هیچ شبیه به مرکوری نیست که نیست. چشمانش زمین تا آسمان با او فرق دارد،
و پرسش سنگینی ایجاد میشود، که سازندگان این فیلم، آیا خودشان بینا بودند موقع انتخاب بازیگر؟.
عکسهای مقایسهای که در نت هست و تصویر بازیگر این فیلم را در کنار تصویر مرکوری قرار دادهاند را،
میتوان با جستجوی عبارت "malek rami freddie mercury" دید و به شبیه نبودن آنها پیبرد.
و این در حالیست که همگی ما بازیگر استرالیایی را میشناسیم که در کلاسجهانی بارها نقشآفرینی داشته،
و چشم بازیگرش همیشه مطابق پرسوناژ، قابل انعطاف است(سازندگان میبایست میرفتند سراغ این بازیگر).
منظورم "Eric Bana" هست، که چشمانش بسیار شبیه به چشمان مرکوری میباشد،
و فرم چهرهاش نیز بسیار به او شبیه. و البته که هنر گریم و آمادهسازیها با ترفندهای سینمایی،
میتواند بهکمک ایجاد هر چه بیشتر بازیگر به پرسوناژ قهرمان فیلم آید، و "کپی را برابر اصل نماید".
*تصویر بازیگر "Eric Bana" که به مرکوری شباهت دارد .:




*تیزر فیلم رویسخن که بسیار شگفتانگیز است(شبیه نبودن آشکار بازیگر با مرکوری) .:




https://www.youtube.com/watch?v=I_aTT6xxVL4
- سازندگان فیلم (Bohemian Rhapsody-2018) را،
باید بعنوان خوششانسترین فیلمسازان قرن معرفی داشت،
که بازیگر فیلمشان نه در چهره و نه در صدا(صدای حرف زدن) به مرکوری شبیه نیست،
اما فیلم در گیشه، تا کنون ۲۰ برابر بودجهی اصلیاش فروش داشته.:
۵۰ میلیون دلار هزینهی فیلم - فروش نزدیک به ۹۰۰ میلیون دلار.
البته ما که بخیل نیستیم(لبخند)، اما مساله این است،
که فیلمهای سبک بیوگرافی که در مورد افراد مشهور ساخته میشوند،
محصولات سینمایی یا نمایشی هستند که "یک بار" باید انجام شوند،
و اگر آن یکبار، از عهدهی کار بر نیاید، آنگاه انگار -خیانت در امانت- انجام شده.
"امانت" - سوژهی فیلم است، که به برکت تلاشها و زندگی آن شخص مشهور رویسخن،
همانند خوراکیآماده به دست فیلمساز میرسد، و فیلمساز باید از عهدهی بهتصویر کشیدن آن برآید.
سلامت باشید، وقت خوش ...

رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن

- با درود خدمت فروم رویایی و تمامی یاران ارجمند.
***درگذشت استاد "جمشید مشایخی" را تسلیت عرض مینمایم***

- ای کاش که انسانها، بویژه آن کاردانان و پیشگامانی که در عرصهی فعالیت خویش،
در طول زندگی پربار و هنایشگذار خویش، راستگویانه و تاثیرگذار حرکت نمودند،
در همان حالوهوای جمسی و ظاهری و باطنی، با آن شوروحال و بالندگیهای زندگانی،
درست بسان گوهری که مرگناپذیر است، با همان ویژگیهای برتر، باقی میماندند.
ای کاش که اربابان هنر و ادب و فرهنگ و دانش، هیچگاه از جهت جسمی پیر نمیشدند،
و در همان شکلوشمایل دوران میانسالگیشان ثابت میماندند، و بگونهای جاودانه،
بدون برخورد با پیری و کهنسالی، بازهم به فعالیت میپرداختند. ...
ای کاش که -اکسیر جوانی- کشف میشد، تا آنان که ماهر و تبارمند در کار خویش هستند،
جاودان و به دور از فرسودگی و ضعف جسمانی، و سپس مرگ فیزیکی، به کار خویش ادامه میدادند.
اما چه میتوان کرد که قانون این جهان گذرا، اصل و اساساش بر پایهی همین "آمدنها و رفتنها"ست ...،
و آن حقیقت محضی که میماند، همانا "یادها و خاطرهها"ییست، که هرکس پس از رفتناش، بر جای میگذارد.
آری، "جاودانگی" در لابهلای همین گذر از جهان مادی به مینوی، نقش ماندگار خویش را تا همیشه بر جای مینهد.

- از فرصت استفاده مینمایم، و درگذشت بازیگر توانا در صدا و تصویر - جناب "محمد مطیع" را نیز تسلیت میگویم.
این بزرگان و همقطاران پیشکسوت و همدورهشان، بنا به جبر زمانه و قانون زندگی و مرگ فیزیکی،
یکی پس از دیگری از جهان رخت بر بستند، و این در حالیست که به اندازهی سر سوزنی، جایگزینی برای آنها یافت نمیشود.


https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t20p975-topic#6068

- عرض شود، اکنون که به نت آمدم و از درگذشت استاد مشایخی باخبر شدم،
بازهم به یاد فیلم نوستالژیکی با بازی ایشان افتادم که در اواخر دهه شصت،
و به ویژه نیمه اول دهه هفتاد، بارها و بارها عصرهای جمعه در بخش فیلم سینمایی کانال یک پخش میگردید،
و بیشک جزو یادمانههای فراموشنشدنی -نسل برومند ما- از دوران زرین دهههای شصت و هفتاد میباشد.
البته چند سال پیش، بخش کوتاه و اپتدایی این فیلم را که در نت بود، به بازنشر در فروم رویایی رسانده بودیم.
حال امروز با شنیدن خبر درگذشت استاد مشایخی، بازهم به یاد آن فیلم افتادم و با یک جستجو در موتور گوگل،
خوشبختانه به لینک کامل آن که به صورت رایگان در سایتی قرار گرفته است رسیدم.
این را به فال نیک میگیریم. انگار که شد ارمغانی از جانب "استاد جمشید مشایخی" برای ما. روحشان شاد ...

* نسخهی کامل فیلم سینمایی "سایههای غم - ۱۳۶۶"
به کارگردانی استاد زندهیاد "شاپور قریب" - روحشان شاد ...
بازیگران زندهیادان بیهمتا .:
"جمشید مشایخی"، "نادره خیرآبادی"، "عزتاله مقبلی"، "مهری ودادیان"
با هنرمندی گرامییان: "فرامرز صدیقی"، "شهلا میربختیار" و ...
فیلمی یادمانهسرشت از سینمای زرین دهه شصت ایران ...
با سپاس فراوان از سایت "www.marzfun.ir" برای نشر این فیلم ماندگار در فضای مجازی.
- در انتهای متن لینک زیر، بر روی عبارت "دانلود فیلم با لینک مستقیم" که کلیک گردد،
آنگاه فایل فیلم، با حجم ۷۹۷ مگابایت، بصورت خودکار بارگیری میگردد.


http://www.marzfun.ir/فیلم-سایه-های-غم.html
.
.
.
*توضیح: اکنون که این متن را مینویسم، مشغول دریافت فیلم هستم،
و هنوز آنرا از پس حداقل ۲۲-۲۳ سالی که آخرین بار تماشا داشتم، ندیدهام.
با اینحال، یک سکانس این فیلم در ذهنام از دوران سابق، خیلی پر رنگ بر جای مانده است .:
جایی که فرامرز صدیقی، پس از جدایی از شهلا میربختیار، اقدام به خرید ساندویچ میکند،
به نزدیک آپارتمان همسر تازهطلاقدادهاش میآید، تا ساندویچ را بهعنوان شام به او دهد.
به احتمالی از همان داخل کوچه، او را صدا میزند، و از طریق پنجره، آنرا به دست او میرساند.
فضای شبانه و ساندویچی که در کاغذ پیچیده شده، در ذهنام به خوبی به یاد مانده است ...

* عکسهای رسمی بکاررفته در پوستر بالا، برگرفته از لینک زیر(با سپاس از ایشان) .:
https://cicinema.com/fa/movies/7713/سایه-های-غم-1366#media

یاد خاطرات گرامی،
وقت خوش، سلامت باشید ...

رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن

پیشگفتار:
- همانگونه که چند سال پیش نیز اشاره داشتیم، داستان اصلی فیلم "سنتوری-۱۳۸۵"،
برگرفته از فیلم "زخمه-۱۳۶۲"، به نویسندگی و کارگردانی جناب آقای "خسرو ملکان" بوده است!.
در لینک زیر، تنها تصاویر یافتشده از فیلم "زخمه-۱۳۶۲" با بازی "مهدی فخیمزاده" در نقش -حسن سنتوری-،
و "فخری خوروش" در نقش -همسر او- موجود میباشد. "حسن سنتوری" سرپرست گروه مطرب روحوضیست،
که در تماشاخانههای لالهزار فعالیت میکند. او با اقدس، رقاصه گروه، ازدواج کرده. حسن معتاد است ...






https://cicinema.com/fa/movies/9819/زخمه-1362#media
https://seeko.news/movies/1477-زخmه.html
#[اینجانب اگر روزی متوجه شوم که فیلم ماندگار "اجاره نشینها-۱۳۶۵" نیز داستاناش کپی از فیلمی(خارجی) بوده،
آنگاه خود را در جلوی درب اصلی فروم رویایی، حلقآویز میکنم. البته میدانم که یاران به کمک خواهند آمد؟
و از این کار جلوگیری خواهد شد؟(لبخند). اما خارج از شوخی، -ماهیت اعتراض- بر جای خود باقی خواهد ماند ...]
#(مسالهی "بازسازی فیلمهای قدیمی" و دوباره ساختن آنها با حال و هوایی تازه، در سینمای جهان رواج دارد،
و هیچ شکایت و اعتراضی به آن نیست، چراکه عوامل فیلم به -دوبارهسازی- و عنوان داشتن نام فیلم مبدأ،
اشاره و از آن یاد خواهند داشت، اما کپیبرداری و کشرفتن سوژه و یا موقعیتهای گوناگون از یک یا چند فیلم دیگر،
به قصد ساخت فیلمی تازه، کاریست ناپسندیده) ...
.
.
.

* با درود خدمت فروم رویایی و تمامی یاران ارجمند.
خدمت رسیدم تا دو مورد را مطرح نمایم.

- اپتدا اینکه، سرانجام فیلم نوستالژیک "سایههای غم-۱۳۶۶" را، پس از بیستوچندسال، با جانودل تماشا داشتم.
پلانبهپلان این فیلم، همراه با موسیقی سیال آن(ساختهی استاد "کامبیز روشنروان")، و همچنین دوبلهی گیرایاش،
در ذهن یادمانهسرشت تکتک ما کودکان و نوجوانان شصتی، بهیادگار مانده است. این فیلم همچنین دارای آموزههای اخلاقی،
و بویژه هشدار در زمینهی ازدواجهای فامیلی میباشد، که مطرح ساختن چنین مواردی، آنهم در میانه دهه شصت،
از جانب سازندگان آن، شجاعانه و کارساز بوده است. از دیدگاه هنر دراماتیک و بازیگری نیز، هنرنمایی ارجمندان،
زندهیادان: "جمشید مشایخی"، "عزتاله مقبلی"، "نادره خیرآبادی"، "مهری ودادیان"،
و همچنین بازیگران گرامی: "فرامرز صدیقی" و "شهلا میربختیار"، همگی بسیار باورپذیر و بهیادماندنی میباشد.
نکته اینکه، در پست پیشین، درمورد سکانس شبانه این فیلم گفته بودم، همراه با ساندویچی که مرد برای همسر سابقاش میآورد.
اما حال که فیلم را دیدم، آن سکانس شبانه، بدون ساندویچ هست. ذهن نوستالژیک ما، اشتباه نمیکند، بلکه نسخهی فیلمها،
گاه با کوتاهسازی و یا سانسور همراه میشوند. در این نسخهی فیلم، که شرکت محترم تصویردنیایهنر منتشر ساخته،
سهچهار دقیقه کوتاه شده، که دلیل آنرا متوجه نمیشوم. برای نمونه در انتهای فیلم، سکانسی که دختربچه از خانه میرود،
و دیگران برای یافتن او تلاش میکنند، حذف گردیده، یعنی مسالهی -گمشدن دختر-، نشان داده نمیشود. با اینحساب،
احتمال هست که یک سکانس کوتاه شبانهی دیگری هم بوده(که حذف گردیده)، یعنی جاییکه مرد داستان(فرامرز صدیقی)،
باز نزد خانهی همسر سابقاش آمده، و برای او ساندویچ میآورده، که این سکانس در ذهن کوچک اینجانب، ثبت شده بوده است.
[لابد ساندویچاش چون با ژامبون مخلوط خوکوگاو درست شده بوده، آنرا برای نشر روی سیدی، جایز ندانستهاند](لبخند~لبخند تلخ).
[احتمال دیگر اینکه، لابد در ساندویچاش یک مادهای بوده، که این زوج طلاقگرفته، اگر آنرا میخوردند(یعنی آن ساندویچ را)،
آنگاه به یکدیگر گرایش پیدا کرده، و سپس کار از فضای پاک فیلمهای ایرانی دهه شصتی، به فضای فیلمهای فرانسوی کشیده میشده!.
از اینرو مسوولان نشر این فیلم برای نمایشخانگی، با حذف آن ساندویچ امپریالیستی، از ایجاد صحنههای ناجور در فیلم جلوگیری کردند!].






.
.
.
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t25p50-topic#8969

- چهار سال و سه ماه پیش (24.01.2015)،
با "(slevin(HAMID" گرامی، و همچنین "امیلیانو" گرامی، در -تالار فیلم- دیالوگ داشتیم،
مبنی بر بازپخشی که آنزمان کانال محترم نمایش، از فیلم نوستالژیک "شب حادثه-۱۳۶۷" داشته بود،
که در اقدامی تعجببرانگیز، نزدیک به سی دقیقه از این فیلم را حذف، و آنرا با مدت زمان ۵۹ دقیقه پخش کرده بود.
با این سانسور بسیار پرسشبرانگیز، داستان این فیلم خوشساخت، در اصلواساس ساختار، نامفهوم و بهمریخته بود.
حال اما همین چند روز پیش که سایت "marzfun.ir" را یافتم، در قسمت فیلمهای قدیمیاش(که آثار دهه شصت هستند)،
به فیلم رویسخن(شب حادثه-۱۳۶۷) نیز رسیدم. آنرا دریافت داشتم، که خوشبختانه زمان فایلاش، ۸۸ دقیقه است،
نسخهای میباشند که -موسسه محترم رسانههای تصویری-، در دهه هفتاد بر روی ویاچاس منتشر ساخته بود.
البته بر اساس اطلاعات سایت سورهسینما، زمان اصلی این فیلم، ۹۳ دقیقه بوده است، اما در هر حال، این نسخهای،
که مرزفان به اشتراک قرار داده، ۸۸ دقیقه است، یعنی به نسبت نسخهی شبکهنمایش که ۵۹ دقیقه بود، کامل بهشمار میآید.
از سوی دیگر، فایل رویسخن(شب حادثه-۱۳۶۷) را نیز اکنون که تماشا داشتم، سوژهی داستان کامل روشن میشود،
بویژه دلیل سکانس درگیری آخر آنها، و اینکه چرا امکانیان، پورحسینی را نجات میدهد، کامل روشن میگردد.
همچنین سکانس شبانهای که در پخش کانال نمایش حذف شده بود نیز، در نسخهی پیشروی، کامل هست،
یعنی جاییکه مرد خانه نیست، پورحسینی به منزل آنها میآید، در این بین برق هم میرود، و زن داستان،
با پورحسینی رو در رو میشود. سکانس خوبی هست از جهت نورپردازی، در سبک دلهره. که اما شبکه نمایش،
این سکانس را نیز کامل حذف کرده بود. دلیلاش را باید از آدمفضاییها بپرسیم، تا آنها بگویند،
که چرا برخی زمینیها که همولایتی ما در این کرهی خاکی هستند، دست به سانسور و از بین بردن تلاش دیگران مینمایند.
براستی که چه لطمهی روحی و عصبی میبینند آن هنرمندان و بویژه فیلمسازانی که با -کلی زحمت و تلاش- فیلم میسازند،
بعد دیگران کار آنها را با -کلی زحمت و تلاش از جنس سانسور و قیچی- مخدوش مینمایند. ... بله، بگذریم.
دعوت میگردد تا از نسخهی کامل فیلم "شب حادثه-۱۳۶۷"، اگر تابحال آنرا بازتماشا نداشتید، دیدن فرمایید.
امیدوارم که یاران ارجمند: "(slevin(HAMID" گرامی، و همچنین "امیلیانو" گرامی، این متن و لینک را ببینند.
"شب حادثه-۱۳۶۷".: موسیقی دلنشین از زندهیاد استاد "بابک بیات"، تدوین سرضرب از شادروان استاد "مهرزاد مینویی"
مدیر دوبلاژ استاد "جلال مقامی"، طرح اولیه داستان از "فریدون جیرانی"، نویسنده فیلمنامه و کارگردان "سیروس الوند".
* نسخهی کامل فیلم "شب حادثه-۱۳۶۶" - ۸۸ دقیقه - ورژن VHS - (منبع: "سایت مرزفان") .:
(در انتهای متن لینک زیر، بر روی عبارت "دانلود فیلم با لینک مستقیم" که کلیک گردد،
آنگاه فایل فیلم، با حجم ۸۴۷ مگابایت، بصورت خودکار بارگیری میگردد) .:

http://www.marzfun.ir/دانلود-فیلم-شب-حادثه.html



https://cicinema.com/fa/movies/7814/شب-حادثه-1367#media
http://www.sourehcinema.com/Title/Title.aspx?id=138109201429
#همچنین دریافت و بازتماشای فیلم خوشساخت و نوستالژیک "هیولای درون-۱۳۶۲" نیز بسیار پیشنهاد میگردد.
این فیلم در دهههای فجر، بویژه در نیمهی اول دهه هفتاد، بارها از تلویزیون پخش میگردید. ساختار قوی دارد.
کارگردان: استاد "خسرو سینایی". با بازی ماندگار از زندهیاد استاد "داوود رشیدی". ...




http://www.marzfun.ir/فیلم-هیولای-درون.html
https://cicinema.com/fa/movies/9831/هیولای-درون-1362#media
.
.
.
* ("پرویز پورحسینی" و "کتایون ریاحی"، در نمایی از فیلم "کشتی آنجلیکا - ۱۳۶۷") .:

پینوشت ۱.:
- در رجهای بالا، صحبت از بازیگر حرفهای و گرامی - جناب "پرویز پورحسینی" بهمیان آمد.
ایشان در تمام دوران فعالیت هنری خویش، از دهههای شصت تا هفتاد، و همچنین در روزگار حاضر،
در تمام فیلمها و سریالهایی که ایفای نقش داشته و دارند، بسیار -هنرمندانه و متبحرانه- هنرنمایی دارند.
ضمن سپاس از ایشان و گرامیداشت مقام شایستهای که در وادی -هنر راستین دراماتیک- دارا میباشند،
یادآور میگردد که فیلم "ایستگاه-۱۳۶۶" نیز، یکی دیگر از آثار مشهور و خوشساخت سینمای زرین دهه شصت هست،
به کارگردانی زندهیاد "یداله صمدی"، که نقش اصلی آنرا استاد "پرویز پورحسینی" ایفاگر بودند. این فیلم در انتهای دهه شصت،
و بویژه در دهه هفتاد، بارها از دو کانال تلویزیونی آن روزگاران پخش میگردید، و جزو -یادمانههای نسل ما- میباشد.
با جستجویی که داشتم، فایل آن در چند سایت موجود هست، اما باید در آن سایتها اشتراکویژه داشت، تا امکان دریافت ایجاد گردد.
امیدوارم که به فایل فیلم "ایستگاه-۱۳۶۶" نیز، همچون فیلمهایی که اکنون پس از سالیانسال دست پیدا کردیم، برسیم. ...




https://cicinema.com/fa/movies/7691/ایستگاه-1366#media
https://seeko.news/movies/1655-ایستگاه.html
.
.
.
پینوشت ۲.:

- در تصویر بالا که نمایی از فیلم "شب حادثه-۱۳۶۷" میباشد، در سمت چپ کادر،
تابلویی بر دیوار قرار دارد، که دیدن آن پس از نزدیک به سه دهه، برای -نسل ما- نوستالژیک است .:

- یاران ارجمند بهتر بهیاد دارند که چنین تابلوهای شیشهای، با عکس و طرح گل و گیاه(بویژه تصویر رویسخن)،
در دهه شصت و اوایل هفتاد، بسیار -مد روز- بهشمار میآمد، و در منازل، حتم یکی از آنها بر دیوار بود.
از نوع و تکنیک هنری که این تابلوها با آن انجام میشدند، اطلاعی ندارم، چون ویترای نبودند،
بلکه ترکیبی از چاپ رنگ با حالتی همچون گراور، بر روی شیشه(یعنی از سمت داخلی شیشه) بودند، در نتیجه،
نمای بیرونی آن، مثل عکس طراحیشدهای بود که از پشت شیشه، بر روی آن کشیده و یا چسبیده شده بود. ...
یاد خاطرات گرامی ...
سلامت باشید، وقت خوش ...

رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن

- (با کسب اجازه، موارد در این تالار تقدیم میگردند) ...

از مسئولین کرهی زمین خواهشمندیم که "آن کولر را روشن بفرمایند"، از بس که هوا گرم است ...-لبخند مایل به جدی! ...

- با درود خدمت فروم رویایی و تمامی یاران ارجمند در دنیای فرهنگ و هنر، امیدوارم که در این هوای گرم و آفتابی و شرجی،
حال و هوای روح و جسم و خیال همگیمان نیز، به داغی چنین هوایی، سرشار از گرما و سرخوشی باشد، همیشه تا همیشه ...
.
.
.
kazvash نوشته است:
درود و سلام خدمت تمام یاران این فروم خاطره انگیز و دوست داشتنی
جناب ۵۹ عزیز
باز هم با نوشتن خاطره ای زیبا ، من را به دوران جوانی سوق دادی.
آفرین بر این قلم زیبا و توانا.
خاطره عینک ری بن شما بسیار زیبا بود و عجبا که چقدر به نکات ریز اشاره داشتی.
پیکان پژویی و کارمندان دولت و ریش و ظاهر موجه.
امیدوارم شما و دیگر یاران همیشه سالم و تندرست وشاد باشید.
ارادتمند همگی:
kazvash
1398/03/22
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t25p375-topic#9884

* "کازوش گرامی"، با درود خدمت شما، بسیار ممنون و سپاسگزارم از لطف و دیدگاه مهرتان که بندهنوازی میفرمایید،
و موارد کوچکی که من کوچک انجام وظیفه میدارم، مورد تایید و پسند شما و سایر اساتید قرار میگیرند، بسیار خرسندم.
آمدم تا سلام و احوالپرسی داشته باشم خدمت همگی یاران، چون بسیار بسیار دلتنگ بودم، با خود گفتم تا پست تلفیقی بعدی،
که هرگاه کامل گردد و تقدیم شود، اکنون در این میان بیایم و سلام و ادبی خدمت ارجمندان داشته باشم. ...

- گرمای هوا در تابستانها، انسان را بیحوصله میکند، از اینروست که فروم رویایی نیز با -تعطیلات تابستانی- مواجه میشود.
خاطرات و نقد فیلم و بررسیهای نوستالژیک و هنری، فراوان در دست داریم، امید آنکه زماناش فرا رسد، و با پست تلفیقی پسین،
در -تالار فیلم- حضور داشته باشم. بهرحال میان هر برنامهای که در فروم اجرا میداریم، آنتراکت و زنگ تفریح نیز لازم است. ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

* تصویر بالا که تماشا میگردد، با دیدناش شاید این گمان در ذهن کاربران گرامی ایجاد گردد،
که ایشان کیست؟، و اصل از برای چه اینگونه با ظاهری عجیب در کادر تصویر حضور دارد؟ -لبخند ...
- آیا او از مدیران درجهبالای "سازمان امنیت فروم - (واف)" میباشد؟،
- آیا ایشان از مسببین اصلی گرمای بیسابقه و خدشهدار شدن اتمسفر در زمین و زمان میباشد؟،
- آیا او درصدد خرید فروم رویایی و ساخت یک مرکز بزرگ تجاری و چندمنظوره در جنوب فرانسه است؟،
- آیا ایشان با چنین شکل و قیافهای، از هواداران تیم بایرن مونیخ و عضو هستهی مرکزی سهامداران آن است؟،
- و و و ...
پاسخ به تمام این پرسشها، "نه" میباشد، یعنی این آقا، بندهی خدا، هیچیک از احتمالاتی که اکنون گفته شدند نیست،
بلکه از اهالی فرهنگ و هنر؟ است، به بیان دیگر، ایشان نویسنده است، نویسندهی کتابی با نام "..." -لبخند ...









- چند ماه پیش بود که با فیلم سرگرمکننده و خوشساخت فرانسوی "Le Magnifique-1973" آشنا شدم -
در دوبلهی روسی با نام: "با شکوه ~ مجلل ~ عالی" ...
هنر بازیگری جناب استاد "ژان پل بلماندو" که ایفاگر نقش پرسوناژ اصلی در این فیلم میباشند،
همچون دیگر فیلمهایشان، هم رئالیستی و واقعبینانه، و هم دارای طنز زیرپوستی، و در یک کلام، شیرین و بامزه است.
این فیلم روایتگر داستان زندگی نویسندهایست(با بازی گیرای "ژان پل بلماندو")، که هنگام نوشتن وقایع کتاب تازهاش،
فیلم از یک سو آنها را با زبان تصویر نشان میدهد، و از سویی دیگر، زندگی خود نویسنده نیز نشان داده میشود.
اینجا بود که دریافتم سوژهی فیلم ایرانی "شارلاتان-۱۳۸۳" و لوکیشنهایاش، گرتهبرداریشده از این فیلم بوده است.
در فیلم فرانسوی رویسخن، پرسوناژی هست که ناشر کتاب میباشد، انسانی فرصتطلب که از آنجا که در -کار نشر- است،
بگونهای خوشگذران، با دختران مستعد بسیاری نیز -حشر و نشر- و در یک کلام قصد گول زدن آنها را دارد -لبخند ...
یک شب در منزل دختری که همسایهی نویسنده است، میهمانی برپاست،
ناشر نیز با دار و دستهی نااهلاش آنجا حضور دارند، سپس درب باز میشود و شخصی وارد میگردد،
(یعنی همان آقایی که بالا تصویرش قرار دارد با آن سیبیلهای از بیخ و بن و ریشهی گوش در رفتهاش)
بعد ناشر رو به دختر که میزبان مجلس است مینماید و میگوید:" این شخصیت شخیص را میشناسید؟ -
ایشان نویسندهی همین کتاب مشهوریست که تازه چاپ شده، کتاب "انقلاب ۳-ک-۳ " ... (خنده).
پینوشت: حالا میشد این آقا با این شکل و شمایل، این کتاب را ننویسد؟ -لبخند ...

- اگر تا بهحال فیلم "Le Magnifique-1973" را تماشا نفرمودید،
حتم در برنامه برای دیدن چندین و چند بارهاش داشته باشید ...
براستی که هنر در سبکهای گوناگون و راستیناش، جاودان و ماندگار است، همیشه تا همیشه ...
امیدوارم که با پست تلفیقی پسین که در دست انجام است، در -تالار فیلم- افتخار حضور پیدا کنم ...
یاد خاطرات گرامی ~ سلامت باشید ~ وقت خوش ...

رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن




- تصاویری که در بالا تماشا میگردند، مربوط به نماهایی از دوازدهمین فیلم "جیمزباند" >
(در دوبلهی روسی با نام: "فقط برای چشمانت") ~ (نام اصلی: "For Your Eyes Only-1980")،
با بازی گیرای بازیگر بریتانیایی - زندهیاد "راجر مور"(۱۹۲۷-۲۰۱۷) میباشند.
نکته اینکه، در کادرهای بالا، بر روی شیشهی مغازه، تصویر "ویزاکارت - VISA" چسبانده شده،
به بیان دیگر، در آن سال ۱۹۸۰ یا ۱۹۸۱ میلادی، که برابر با ۱۳۵۹ یا ۱۳۶۰ خورشیدی میگردد،
زمانیکه این فیلم را ساختند، سیستم پرداخت غیرنقدی از طریق کارتهای ویزا، در جهاناول وجود داشته،
ما اما در آن دوران، بجای این سیستمها، دفترچهبسیج داشتیم -لبخند ...
* مطلبی در ارتباط با موضوع رویصحبت -
سیستمهای نوین بانکی (برای ما نوین، برای جهاناول نوستالژی!) .:
(نوشتار انتهای پست - بخش "نکته") ...
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t23p475-topic#9870
.
.
.

- با درود خدمت فروم رویایی و تمامی یاران ارجمند و گرامی ...
عرض شود، از دو سه روز پیش، هوا در شهری که در شرق یوآ مقیم هستم، بهناگهان خنک و عالی شد،
به بیان دیگر، آن کولری که در پست پیشین گفته بودیم، در آسمان روشن گردید. روزها ۲۰ درجه،
و شبها بین ۱۱ تا ۱۵ درجهی سانتیگرادز(لبخند)، از اینرو، حال و خیال ما نیز خوش گردید،
و بدینوسیله، هماکنون این خوشی را با تمامی گرامییان و یاران ارجمند، تقسیم مینمایم ...،
باشد که مورد قبول درگاه اینترنت جهانی(لبخند)، و همچنین وزارت امنیت فروم(واف) نیز قرار گیرد.
البته یکی دیگر از مواردی که سبب خرسندی برای مرد میگردد، همانا زن است -لبخند ... جدی گفتم.
البته(چقدر من میگم [البته])، بله، البته این بدین معنا نیست که اینجانب برای نمونه مرد کثیفی باشم.
راستش با خودم قرار گذاشتم که تا ۴۰ سالگی، همچنان انسان خوبی باشم، بعد که چهلسالم شد،
یعنی یک سال و دو ماه دیگر، امکان دارد که بنا به تغییرات ۴۰سالگی، بهناگاه انسان ناجوری شوم(لبخند).
براستی خیلی خوب است که هر شخص، برای زندگیاش برنامهریزی و پلانهای از قبلتعیینشده داشته باشد(لبخند).
این خوزعولاتی که اکنون گفتم، نیمهشوخی نیمهجدی بود، دردودلی بود که با این محفل محرم و همدل و همراز بیان داشتم.
بعضی وقتها با خود میگویم که بازهم ازدواج کنم ("بازهم")، یعنی برای بار سوم، چون تا سه نشه، بازی نشه.
کلا دو بار ازدواج کردم، که یک بارش را در فروم گفته بودم(لبخند). بار اول خیلی سال پیش بود، اواخر سال ۲۰۰۲ بود،
زمانیکه در کییف بودم، با دختر خانم ایرانی که همکلاس بودیم، نامزد شدیم، پدرشان عقد خواندند برای یک سال،
و قرار شد که ازدواج رسمی را بعد انجام دهیم. زندگیمان زیاد دوام نیاورد، چون پس از چند ماه، ایشان از اینجا راضی نبود،
گفت میروم ایران، تو هم اگر من را بخواهی، میآیی دنبالم(و از این حرفها). من گفتم، ما زندگی را اینجا باهم شروع کردیم،
و حتا از پایتخت، به شرق این کشور برای کم بودن هزینه، به پیشنهاد خود تو آمدیم!، حال دلت را زده، و قصد برگشتن داری،
من که قرار نیست دایم با ساز تو برقصم. ایشان اما همچنان صحبتهای خود را میگفت، و من نیز هم.
خلاصه ایشان برگشت و من که به پیشنهاد خود ایشان به این شهر نقل مکان کرده بودم، همینجا ماندم.
زمانیکه رفت، از عقد ما ۲ ماه باقیمانده بود،. اول خب خیلی اذیت شدم، راستش را بخواهید، احساس کردم که بازی خوردم،
چون با او زندگی مشترک شروع کرده بودیم، از آن مهمتر، بنا به برنامهریزیهای ایشان، به این شهر نقل مکان کرده بودیم،
اما او بهناگاه شد رفیق نیمهراه، و باز پلان و برنامهی تازهای چید، که اما من دیگر به حرفاش گوش نکردم.
وقتی که رفت، تا ۲-۳ ماه، یعنی تا تمام شدن دوران عقدی که خوانده شده بود، در تنهایی با خودم خیلی اذیت شدم،
بعد حتا به او زنگ زدم، اما صحبتها همچنان همانی بود که قبلاش انجام شده بود. خلاصه با تمام شدن عقدی که داشتیم،
رابطه را کامل تمامشده اعلام و از یکدیگر برای همیشه خداحافظی کردیم. چرخشی که در رفتار داشت برایم سوال باقی گذاشت.
چند ماه گذشت. در بهار سال ۲۰۰۴ بود، که با همسر سابقام که روس بودند و اهل همین شهر، آشنا شدم.
ماجرای زندگیام را برایاش تعریف کردم، پس از مدتی ازدواج رسمی کردیم، و از ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۱، باهم زندگی کردیم،
بعد هم بنا به درخواست ایشان، چون فرمودند که دیگر باید از هم جدا شویم، بطور رسمی در پایان سال ۲۰۱۲ جدا شدیم.
حال صحبت این است، در این ۷-۸ سالی که بازهم مجردی زندگی میکنم، خب گاهی به فکر ازدواج برای بار سوم میافتم،
اما آن دو بار قبلی و نتایجی که داشت نیز میآید جلوی چشمانم(لبخند - لبخند تلخ!)، از اینرو در حالت ۵۰-۵۰ هستم،
که یعنی ازدواج انجام دهم آیا؟ یا نه؟. و مسالهی مهم این است که اینبار، با کدام نژاد و ملیت ازدواج کنم؟ (لبخند).
ایرانی و روسی که بودند، سر هر دوشان سلامت، و با آرزوی موفقیت برای همگیشان ...
حال اگر بار سوم قرار به انجام باشد، امریکایی؟... نه، چون روی نظم و انضباط حساس هستم،
اما گویا برخی از امریکاییها، همهشان را جسارت نمیکنم، گویا برخیشان منظم نیستند. پس این که هیچ.
فرانسوی؟... نه بابا (خنده)، فضای ناجور فرانسه ... (خنده) ... اصلا حوصلهاش را ندارم ... -لبخند
ژاپنی؟ ... بعید نیست، چون اهل ادب و نزاکت هستند و رسومات خوبی هم دارند،
فقط از فامیلهای ریوزو نباشند یکوقت(خنده)، چون اصلا حال و حوصلهی ایل و تبار ریوزو را ندارم.
یادش بخیر، در یکی از قسمتهای سریال اوشین(بر اساس حافظهی نوستالژیک میگویم)،
ریوزو که از گذشتهی اوشین باخبر شده بود، که البته ما این مساله را شفاف نمیدیدیم،
و فقط گمان میکردیم که آن دو باهم دعوایشان شده است، ریوزو از دست و پای اوشین بسیار ناراحت شده بود،
نشسته بود روی زمین جلوی میزی که همچون کرسی داشتند، زل زده بود به کف اتاق، با هیچکس حرف نمیزد،
با خودش هم قهر کرده بود، و پیدا بود که چند روزی ریش و سیبیلاش را نتراشیده، به یک نقطه خیره شده بود،
تهریش هم پیدا کرده بود، و حالت صورتاش دچار کظمغیظ شده(خنده) و خاکآلود به نظر میرسید.
خلاصه خیلی ریختوقیافهی عجیبی پیدا کرده بود(خنده). از اینروست که من تابحال چند بار در فروم رویایی،
مسالهی "سیبیل ریوزو" را مطرح کرده بودم، به بیان دیگر، منظورم همان حالت صورت تهریشدار او بود.
بازگردیم به بحث اصلی. دیگه چه ملیتهایی باقیموندن؟ آلمانی؟ ... نه نمیدونم ... ایتالیایی؟ نمیدونم ... اسپانیایی؟ نمیدونم ...
[پیام از واف به ۵۹: ای پنجاه و نه!، به همین زندگی مجردیت ادامه بده!، خودت را عذاب نده، دیگران را نیز هم!] -لبخند)
اینها را گفتم که بگویم، از همان سال ۲۰۱۱ که جدایی در زندگی قبلیم ایجاد شد، من در اصل با عضویت در این فروم رویایی،
تمام حس و حالی که برای زندگی داشتم را، در قالب متمرکز ساختن فکر و روح و خیال بر مسایلی که دنبال میکنیم قرار دادم،
به بیان دیگر، این فروم شد مونس جان من، تا حس و حالم را با آن تقسیم کنم و به آرامش برسم، که همین نیز شد،
از اینرو، این انجمن بااحساس و دلانگیز، محفلی رویایی بوده و هست و خواهد بود ...
پارسال یک شب خواب همسر اولم که ایرانی بودند را دیدم، چندین شب پیدرپی، خوابش را میدیدم که آمده اینجا،
و در جلوی درب ساختمان محل سکونت ایستاده است!. از بس خواب او را در چندین شب پیدرپی دیدم،
به این فکر افتادم که حال و احوالش را از پس این سالها جویا شوم. با جستجوی نام و نام فامیلیاش، رسیدم به آدرس ایمیلی،
که با این نام بود و در سایت یک شرکت خارجی در کشور دیگری قرار داشت. به آدرس ایمل نامه نوشتم، خود را معرفی کردم،
و گفتم که اگر تشابه اسمی هست من را ببخشید، اما اگر نیست، ماجرا این است که من دایم خواب شما را میبینم،
انگار قصد دارید تا با من صحبت کنید. همان روز که نامه را فرستادم، جواب از جانب او آمد و روشن شد که اشتباه نکرده بودم.
ایشان، یعنی همسر اول من، گفتند که فلانی، خیلی خیالم را راحت کردی با این نامه، چون در نت درببهدرب به دنبال تو میگشتم،
اما هیچجا نتوانستم پیدایت کنم. ماجرا این است که وجدانم ناراحت است، من به تو خیلی بد کردم، میخواهم که من را ببخشی ...
من در جواب گفتم، اول اینکه، این سرنوشت بود، هیچ اشکالی ندارد، دوم اینکه، از دستت ناراحت نیستم، ممنون که با وجدان هستی.
خلاصه دیالوگ خوبی انجام شد، البته ایشان باز تمایل داشتند که نامهنگاریها ادامه پیدا کند، اما من آدرس را اسپام کردم، و تمام.
آبی که به زمین ریخته شده، هیچگاه به جوی باز نمیگردد.
بله، بگذریم ...
.
.
.

- راستی من اکنون آمده بودم تا یک مورد نوستالژیکی را بگویم، از بس که حرف زدم، یادم رفت (لبخند) ...
میخواستم بگویم که "به جونه سیبیل اون آقاهه که در پست بالا عکسش هست و آن کتاب رو هم نوشته بوده است" (لبخند)،
عکسهای زیر، خیلی خیلی نوستالژیک هستند، خیلی خیلی زیاد ...
دوربینهای صداوسیما در دهه شصت، مردم آن دوران، و برنامهی آقای قرائتی که همه آنرا نگاه میکردیم.
در دوران شصت و اوایل هفتاد، یک جورهایی انگار "سدکریمهمجاز" بهشمار میآمد (لبخند) ..
موفقیت ایشان در این بود که بالای منبر نمیرفت، بلکه با زبان ساده و گفتار ملموس، مسایلی که مد نظر بود را مطرح میساخت.
* مطلبی در ارتباط با موضوع رویصحبت، و خاطرات اخراجشدنهایم در دوران تحصیل .:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t25p300-topic#9615
منبع تصویر:
http://shohadayeiran.com/fa/news/105732/پشت-صحنه-برنامه-حجت-الاسلام-قرائتی-در-دهه-شصت-عکس

- سال ۱۳۶۹ یا ۷۰ بود، که یکی از برنامههای ایشان، با حضور کارکنان و عوامل صنعت چاپ انجام شد.
پدربزرگ من که ناشر هستند نیز، در ردیف جلو نشسته بودند همراه با همکارانشان از اتحادیه ناشران و چاپخانهداران.
برنامه را یکیدو هفته یا یک ماه قبلاش ضبط کرده بودند، و سپس یک پنجشنبه شب نشان دادند،
در اصل روال برنامههای آقای قرائتی به همین گونه بود، که اپتدا برنامه را ضبط میکردند، بعد پس از ادیت و آمادهسازی، نشان میدادند.
پدربزرگ میگفت که زمان ضبط برنامه، از آنجا که در سالن اجتماعات یکی از چاپخانههای بزرگ و یا جایی شبیه به مسجدی بزرگ بودند،
وقت قرائتی روی سن محل میآید، کف سن فرش پهن بوده، از اینرو ایشان کفش یا نعلینی که داشته را در میآورد، بعد به روی سن میآید.
از طرف فیلمبردار و عوامل ضبط برنامه، نزد او میآیند و میگویند که جوراب پای شما نیست، در نمای باز، تمام قد که در کادر باشید،
این پای برهنه در دوربین نشان داده میشود!(خنده). آقای قرائتی رو به جمع و حاضرین میکند، و میگوید کسی جوراب اضافی ندارد؟.
یکی از حاضرین میگوید من امروز ۲ تا جوراب از تعاونی شرکت چاپ که کار میکنم خریدم، بفرمایید، یکیش رو شما بپوشید (خنده) ...
و بدینترتیب پس از انجام مسایل فنی، ضبط برنامه را آغاز مینمایند، و همه آمادهی رفتن به بهشت میشوند -لبخند ...
یاد خاطرات گرامی ...
یاد ازدواجها گرامی (خنده) ...
سلامت باشید، وقت خوش ...

رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن

- با درود خدمت فروم رویایی و تمامی یاران ارجمند،
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشیم، همیشه تا همیشه ...
آمدم تا هم عرض ادب و احترامی داشته باشم خدمت یاران، و هم از دیدگاه اطلاعرسانی،
بیان گردد که کانال کولر اینجانب در سایت آپارات، بازهم بهروزرسانی(بهشبرسانی) گردید.
هنر بازیگری ( *رضا رویگری* در فیلم "ستاره میشود" ~ ۱۳۸۴)



https://www.aparat.com/v/VqQ1t
.
.
.
- وضعیت فیلمهای کنونی سینمای ایران، بسیار اسفبار و بد است، روزبهروز هم بدتر میشود،
از اینروست که فیلمهای خوب گذشته را، باید همچون سیستمی آرشیوگونه، در مراجع فیلم و تصویر،
به اشتراک بگذاریم تا یاد آنها پاسداشت گردد، تا یادمان نرود که زمانی، فیلمهای خوب و ممتاز داشتیم.
در همین راستا، سکانس "کارگردان" از فیلم خوشساخت "ستاره میشود-۱۳۸۴" را نیز در آپارات قرار دادم.
- فیلمهای امروزی، که انگار مکانی شدند برای خودنمایی عدهای بیهنر که فقط پولدارند، و یا رابطه و پارتی،
تا از راه سرمایهگذاری، ورودی لوس و هجو به فیلمها داشته باشند، سطح کیفی سینما را بسیار پایین آورده است.
حتا هستند فیلمهای بظاهر موجهی، که از بس سیاههنمایی دارند، جایگاهشان بسیار مخرب و بد برای سینمای ایران است.
از سوی دیگر، فیلمسازان قدیمی و خوشسابقه نیز، یا دچار نزول در کارشان شدند(که اگر دیگر فیلم نسازند بسیار بهتر است)،
و یا اینکه برخیشان با وجود کارنامهی آشفتهای که در ۱۰-۱۲ سال اخیر برای خود فراهم آوردهاند،
اما یاد خوش چند فیلم ماندگارشان از دهههای شصت و هفتاد، بازهم امید به بازگشت موفقیتآمیزشان را برایمان دارند،
که اما کاری از ایشان به انجام نهایی نمیرسد. نزدیک به دو ماه پیش، در خبرها آمده بود که شورای صدور مجوز،
پروانه ساخت برای فیلم جدید داریوش مهرجویی، با نام "لا مینور" را به تصویب رساند، و ایشان این فیلم را میسازد.
اما اکنون با گذشت دو ماه، هیچ خبری مبنی بر ساخت "لامینور" به انتشار نرسیده است. ...
امیدواریم که فیلم تازه مهرجویی انجام شود، و خوب هم انجام شود ...

https://cinema.gamefa.com/58442/داریوش-مهرجویی-فیلم-لامینور-را-میس/
.
.
.
- پست تلفیقی که قول داده بودم، در دست انجام است، چون بهجای یک خاطره،
دو خاطرهی دیگر هم اضافه گردید که در مرحلهی نگارش و تکمیل میباشند.
بهرحال ما نیز باید قبل از انتشار پستها و برنامههای تازهمان در فروم، کمی تبلیغ کنیم،
تا در زمان انتشارشان، آن پستها پر فروش شوند، بعد پولهایمان را بشماریم و در جیبمان یا کیف پولمان،
یا بالشت زیر سرمان، یا گونی سیبزمینی میدان ترهبار محلهمان قرار دهیم، تا سپس با آن پولها،
بتوانیم یک هواپیمای شخصی برای فروم بخریم. البته من خیلی از این کاروانها که به ماشین بسته میشوند خوشم میآید.
همین کاروانها که همچون یک سوییت کوچک هستند، درب و پنجره دارند، و در داخلشان، روشویی و کابین دوش هم دارند.
دو مدل هستند، مارکهای برتر آلمانی: "مرسدس بنز" و "فولکس واگن" (-فولکس واگن- به آلمانی یعنی -ماشین مردمی-).
*مدل اول، قدیمیتر و نوستالژیک است، یعنی کاروان به ماشین وصل میشود (اگر هم وصل نشود، به زور وصلش میکنند -لبخند) .:






*فضای داخلی این کاروانها - (در زبان روسی به این کاروانها میگویند: "خودروخانه" یا "خانهی چرخدار") .:




(با دیدن این تصاویر، اگر میهمانانی که از فضای فروم و موضوعات ما بیاطلاع باشند به اینجا بیایند،
گمان میکنند که ما نمایندگی فروش این کاروانها را داریم -لبخند، بعد با توجه به تابلوی سر درب فروم،
به این نتیجه میرسند که نمایندگی ما، با فروش چنین "خودروخانه"هایی،
اقدام به پخش کارتونهای نوستالژیک نیز در آنها مینماید -لبخند ...)
*مدل دوم، امروزیتر است، یعنی ماشین خودش شبیه به کاروان است و یکپارچه میباشد .:





*البته مدل سومی هم هست، که چون هنوز اختراع نشده، دربارهاش توضیح و تصوری نمیتوانیم داشته باشیم -لبخند ...
(شوخی بسیار بد و بیجایی داشتم، خودم میدانم) - کجا شوخیم بد بود؟ ... -لبخند
حال چون سر شوخی باز شد، در تعطیلات تابستانی هم قرار داریم،
پس دو جوک هم بگوییم. از آنجا که جوکهای ایرانی را یاران بهتر در جریان هستند،
دو جوک قدیمی از زمان شوروی را به پارسی برگردان و تقدیم مینمایم.

*جوک اول:
توضیح: در هر کشور، قوم، ملیت و نژادی، هستند افرادی که بیشتر به یک نوع آداب رفتاری و یا ویژگی اخلاقی،
مشهورتر از بقیه میباشند. در کشور صدتا یکغاز شوروی سابق نیز، مردهای اهل گرجستان، مشهور به زیادهروی،
در سیگار کشیدن، نوشیدن شراب و همچنین تمایل غریزی به جنس مخالف بودند، از اینرو هر جا صحبت از،
رفتارهای غریزی میشد، حتم صحبت از یک مرد گرجی در جوکها بهمیان میآمد. ... و اما جوک .:
- در زمان شوروی، یک آقای گرجی میرود به مسکو، به دفتر حزب کامونیزم، و میگوید میخواهم عضو حزب شوم.
قرار مصاحبه با او میگذارند و ایشان در روز مقرر، به آدرس مربوطه مراجعه مینماید. در وقت مصاحبه،
شخصی که پیش او قرار داشته، میگوید چند سوال از تو میپرسم، اگر خوب جواب دهی، تو را عضو حزب مینماییم.
۱) آیا حاضری راه رضای ورود به تشکیلات رسمی حزب، دست از سیگار کشیدن برداری؟.
مرد گرجی کمی فکر میکند و میگوید بله، حزب برایم مهم است. ممتحن ادامه میدهد، سوال دو ...
۲) آیا حاضری راه رضای ورود به حزب، دست از مشروب خوردن برداری؟. مرد گرجی میگوید بله، حزب برایم مهم است.
۳) آیا حاضری راه رضای حزب، دست از خا.نوم.بازی برداری؟. مرد گرجی کمی فکر میکند و میگوید بله، حزب برایم اساس است.
ممتحن میگوید، حواست را جمع کن!، سوال آخر خیلی مهم است: ۴) آیا حاضری راه رضای ورود به تشکیلات و حزب، بمیری؟؟؟!.
مرد گرجی سریع پاسخ میدهد، بله بله، حاضرم بمیرم. ... ممتحن کلافه میشود، میگوید ای بابا، چه خبرت است؟،
هنوز نیامده اینهمه آتشات داغ است!. مرد گرجی میگوید: "زندگی که نه سیگار بکشم، نه عرق بخورم، و نه خانو.م.بازی کنم،
دیگر چه زندگی است؟!، پس همان بهتر که بمیرم" ............................................................. -خنده ...

*جوک دوم: (از سلسله جوکهای قدیمی، برگردانشده به زبان پارسی از زبان روسکی).:
- در زمان شوروی، در یک کنفرانس جهانی، سران کشورهای مختلف جمع بودند و باهم گفتگو میکردند.
یکیشان میگوید، فرض کنیم که در کشورهایمان به مردممان بگوییم: "ای مردم، هرکس در هر جایی که زندگی میکند،
فردا بیاید به میدان اصلی شهرش، چراکه میخواهیم همه را دار بزنیم!. - حال اگر اینرا به مردممان بگوییم،
آنها چه واکنشی نشان خواهند داد؟". نمایندهی امریکا میگوید، چنین چیزی در کشور ما امکان ندارد،
چون در امریکا، شهروند حتا میتواند از پرزیدنت شکایت کند، دیگر چه برسد به چنین تقاضاهایی که از مردم داشته باشیم.
نمایندهی آلمان میگوید، سیستم اجتماعی ما بالاتر از این است که حتا به خودمان اجازهی گفتن چنین مسایلی را بدهیم.
نمایندهی انگلیس و فرانسه نیز چنین دلایلی را میآورند که آنها از اصل به خودشان اجازهی چنین مزخرفاتی را نمیدهند.
نمایندهی ایران میگوید که مردم ما، جزو معترضترین مردم جهان هستند، منتقد هستند. چنین درخواستی برایشان جوک است.
نوبت میرسد به نمایندهی شوروی. او میگوید، ببینید، -مردم ما- اینگونه هستند، که اگر در کشور بزرگ اتحاد شوروی ما،
ما حاکمان بگوییم که ای مردم فردا جمع شوید چراکه میخواهیم همه را دار بزنیم، مردم ما فقط یک سوال خواهند پرسید، که:
"ببخشید عذر میخوایم، آیا طناب دار را در محل توزیع خواهید داشت؟، یا اینکه خودمان باید تهیه و بیاوریم؟!" ... ... ...

شاد و سرخوش و سلامت باشید
وقت خوش ...

رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن
- گاه خوابها و رویاها، جهت فرمان ذهن را، به روزهای رفته به ژرفای زمان میکشانند،
به آن سمت و سویی، که روزی روزگاری، همه کنار هم بودند، زنده و امیدوار و سربلند ...
امشب در این شامگاه تابستانی، بهیاد فیلمهای قدیمی خانوادگی افتادم، که در اوایل دهه هفتاد،
بر روی کاست کوچک دوربین هندیکم ثبت شده، و سپس نسخهی سیدیشدهی آنها را،
هفت سال پیش که به ایران رفته بودم، بر روی فلشمموری ریخته و همراه خود آورده بودم.
با تماشای این فیلمهای خانوادگی که دهه هفتاد گرفته شده بودند، بهناگاه دریافتم که آن روزها چه زود پر کشیدند،
چرا که دیگر نزدیک به سه دهه از آنها زمان میگذرد. تمام فامیل جمع و حلقه به دور یکدیگر بودند، شاد و سرخوش.
با آنکه در میانه دهه شصت، دو نفر از عمهزادههایام به امریکا مهاجرت، و یکی از عموهایام نیز دوباره به آلمان رفته بود،
اما سایر اعضای خاندان بزرگ، همگی دهه هفتاد در وطن حضور داشتند. همهی بزرگان فامیل، با اینکه سن و سالشان کم نبود،
اما همگی سرحال و پابرجا بودند. در آن آغاز و میانهی دهه هفتاد، یک پنجشنبهشب و یا یک روز جمعه که فرا میرسید،
همگی فامیل دور هم جمع میشدیم، یا در منزل یک از عمهها، یا منزل عمو، و یا باغی که ایشان خارج از شهر داشتند.
این فیلمهای ویدیویی خانوادگی که میگویم، نامآشنای همگی ما هستند، با آن کیفیت تصویر ویاچاس، و آن خطهایی،
که آغاز دهه هفتاد، از جنس هشت و شانزده میلیمتریشان، تبدیل به نسل تازهی ویدیویی شده بودند، اما هنوز هم آن نخها،
بر روی تصاویر فیلمهای هندیکم حضور داشتند. انگار وجود و ماهیت همین خطها و رشتههای تصویری بود،
که در دهههای شصت و هفتاد، همگی فامیل را به کنار یکدیگر نگاه میداشت، و از پراکنده شدن آنها جلوگیری میکرد.
دیدن فیلمهای خانوادگی از دهههای شصت و هفتاد، گواه آن است، که زود همه چیز با آمدن عصر دیجیتال، سبک و سویی تازه یافت.
من خود که اپتدای دهه هشتاد از ایران رفتم، و بعد در طی آن دهه و همچنین سالهای جاری، بسیاری از عمهزادهها و عموزادهها،
فصل به فصل و نوبت به نوبت، یا به کانادا رفتند، یا به امریکا. بزرگان فامیل هم، یک به یک، رخت سفر بر بستند،
و به جهان باقی شتافتند. اما در این فیلمهای خانوادگی دههی هفتادی، هنوز هم عمو و شوهرعمهها و پدربزرگ و مادربزرگ،
زنده و سر حال و شاداب هستند. هنوز هم در کادر تصویر دههی هفتادی، کنار میز بزرگ میهمانی نهار و شام حضور دارند،
با لباسهایی شیک، ایستاده کنار میز یا نشسته بر روی مبل، با بشقابی که در دستشان گرفته اند، مشغول به صرف غذا هستند،
همزمان هم با یکدیگر صحبت میکنند و خنده از لبانشان جدا نمیشود، اما حال دیگر در این دنیا نیستند ...
آری، آن خطها و نخهای دوستداشتنی در فیلمهای خانوادگی، با جنس تصویر هشت و شانزده و هندیکم ویدیویی،
سبب بودند تا همه دور هم جمع باشند. آن رشتهها و نخهای دوستداشتنی، همانا زنجیر اتصال آشنایان با یکدیگر بودند،
زنجیری که با آمدن نسل دیجیتال، از هم گسست، و انسانهای داخل تصاویر نیز، از هم جدا و متفرق شدند.
یاد آن خطها و نخهای تصویر فیلمها، گرامی و جاودان باد ...
یاد رفتگان از جهان خاکی، با آرامشی آسمانی به حضور بودنشان در جهانی باقی، گرامی باد ...

رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن

- یاران ارجمند،
ویدیوی کوتاه اما بسیار تماشایی زیر،
محصول کمپانی Asiatravel.com میباشد،
که در مدت زمان نزدیک به دو دقیقه،
کادرهای مهمی از ایران را بهتصویر کشیده است.
نکتهی مهم اینکه، در این ویدیو، با توجه به نوع لباس مردم،
حال و هوای شهرها، و همچنین مدل خودروهایی که نشان داده میشوند،
بیشک این ویدیو در میانه یا اواخر دهه هفتاد فیلمبرداری شده است،
چون برای اینجانب، بسیار یادآور آن دوران نیمهی دوم دههی هفتاد در ایران گشت.
البته زمان بارگزاری آن توسط Asiatravel.com در سایت والامقام یوتیوب،
مربوط به ۱۰ سال پیش، یعنی سال ۲۰۰۹ میلادی است، اما همانگونه که گفته شد،
حالوهوا و جنس تصویر ویدیو، به تمام معنا، نیمه دوم دهه هفتاد را نشان میدهد.
با سپاس از Asiatravel.com برای تهیه و به اشتراک قرار دادن این ویدیوی خاطرهانگیز.
در طول دهه هفتاد خورشیدی، لباسها چه زنانه چه مردانه، به پختگی و تکمیل رسیده بودند.
کتهای -یقه بلیزری- برای آقایان، و همچنین مانتوهای مناسب برای بانوان،
هم حالت رسمی را دارا بودند، و هم از ارزش طراحی لباس نیز برخوردار.
.
.
.
- و همچنین ویدیوی زیر، که بهتازگی آنرا یافتم و قبل ندیده بودم، بسیار دیدنی است.
برنامهی "مسابقه هفته" با اجرای جاودان و همیشه ماندگار "منوچهر نوذری" میباشد،
که این قسمتاش مربوط به سال ۱۳۷۲ است. نوع لباسها، پیراهنها و کتها، قابل توجه و نوستالژیک است.
چه برنامهی خوب و آموزندهای بود "مسابقه هفته"، که این مهم، به برکت اجرای "منوچهر نوذری" فراهم میگشت،
چون هم سطح علمیفرهنگی برنامه را حفظ میداشت، و هم گاه با ایجاد زمینههای طنز، طراوت نیز به آن میبخشید.
با سپاس از برنامهی وزین "نسیم یادها" که این قسمت از مسابقههفته را نیز نشان داده بودند.
مجری: "جاندارانی که در آب زندگی میکنند، بهشون چی میگن؟"
شرکتکننده پاسخ میدهد: "آغازی"
مجری: "آقاجی؟"
شرکتکننده: "آغازی"
مجری: "آغازی؟، به چه معنا -آغازی-؟"
(لبخند) ... خیلی بامزه هست این قسمتاش ...
* قسمت دیگری از برنامه "مسابقه هفته" مربوط به سری اول پخش آن در سال ۱۳۶۷ .:

https://www.aparat.com/v/xC9Fk
.
.
.
- در لینک زیر، تصاویر بسیاری از حالوهوای شهری و اجتماعی،
از دوران دهههای شصت و هفتاد خورشیدی در ایران موجود میباشد.
خیابانها، ماشینها و مردم در آن دو دهه، در عکسها بهیادگار ماندهاند.
این تصاویر در چندین صفحه هستند، بنابرین در پایین صفحهی لینک زیر،
میتوان صفحه را ورق زد تا به تصاویر دیگر در این موضوع نیز رسید.
با سپاس از "آژانس عکس ایران" .:
http://shop.iipa.ir/search/search?filtercategory=110
یاد خاطرات گرامی،
سلامت باشید، وقت خوش ...

رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن




- چند وقتیست حس میکنم که یکی از یاران ارجمند،
قصد راهاندازی رستوران، چه خوراک ایرانی و چه فستفود را دارد، احساس خوشی هست،
و امیدواریم که اگر حدس ما درست باشد، ایشان در بیزینس رستورانی خویش -رستورانداری- موفق گردد. ...
در کل که بگوییم، انگار برای هر شغل و حرفهای در این جهان مادی، نیاز به عوامل مینوی و فرامادی نیز هست،
تا به برکت آنها، -کار زمینی- با موفقیتی پایدار مواجه گردد، بویژه در زمینهی رستورانداری، که افتخار بزرگیست.
پدربزرگام که دیروز ۱۹ مرداد ۱۳۹۸، چهاردهمین سالگرد درگذشتشان بود، از دههی چهل خورشیدی و یا حتا قبلتر از آن،
دوست و رفیقی داشت که از زمان قدیم در محلهی بازار تهران، دارای کارگاه قنادی و شیرینیفروشی بود، کسبوکار خوبی داشت،
تا جاییکه در دههی شصت، یک شعبه از شیرینیفروشی ایشان، واقع در منطقهی تجریش تهران یا حوالی خیابان سعدآباد بود،
و با نام مشهور -قنادی عسل- شناخته میشد، همیشه هم مشتریهای ثابت و ویژهای داشت، چراکه بجز شیرینیها و آجیلها،
همچنین یک نوع بستنی مخصوص نیز درست میکرد که در دههی شصت، خیلیها فقط برای خرید آن -بستنی قنادی عسل-،
به محل مغازهی شیرینیفروشی ایشان میآمدند، ماشینهایشان را دوبله و سوبله پارک میکردند، تا -بستنی عسل- را میل نمایند،
بویژه آنکه این بستنی، با آجیل و کمی شهد گل نیز تزئین و پردازشی قنادیگونه شده بود، از اینرو طعم خاص و خوشمزهای داشت.
در دههی شصت خورشیدی، چند باری که به قنادی عسل رفته بودیم، خوب بهیاد دارم که صاحب اصلی آن، یعنی دوست قدیمی پدربزرگ،
همراه با پسرهایاش، کرواتزده با ظاهری شیک و مجلسی، پشت دخل ایستاده بودند، و با احترام از مشتریها پذیرایی میداشتند.
یک سال نو از اوایل دههی هفتاد بود که صاحب قنادی عسل، برای دید و بازدید عید نوروز، به منزل پدربزرگ آمده بود. ...
ایشان سنشان از پدربزرگ بیشتر بود، و دلیل دوستیشان برمیگشت به دههی چهل یا حتا قبلتر از آن، یعنی زمانیکه پدربزرگ،
در بازار تهران همراه با شریک خود، مغازهی فروش اجناس خانگی داشتند، از اینرو با کارگاه شیرینیپزی قنادی عسل نیز آشنا شده،
و بدینترتیب دوستی و رفتوآمد خانوادگی بواسطهی همکاری و همسایگی که در بازار داشتند، برایشان ایجاد شده و ادامه پیدا کرده بود.
در آن عید نوروز از اوایل دهه هفتاد، وقتی صاحب قنادی عسل به منزل پدربزرگ آمد، من نیز آنجا بودم. در اتاق مهمانخانه نشسته بودیم،
و صحبت بزرگترها راجع به گرانی و تورم در جامعه بود. جناب صاحب قنادی عسل، گفت که من به پسرهایام همیشه این مهم را میگویم،
که گرانی و تورم، دست ما نیست، بههر حال هر چند وقت یکبار، قیمت مواد اولیه بالا میرود، به همان نسبت قیمت محصولات ما نیز هم،
برای همین همیشه به پسرهایام همچون -پندی راهگشا- سفارش میکنم، که اگر نیاز شد، قیمتها را بالا ببرید، اما هیچگاه و تحت هیچ شرایطی،
از کیفیت محصولات قنادیمان کم نکنید، ساختار را کمحجم یا بیکیفیت نکنید، چراکه اگر کیفیت پایدار بماند، مشتری قیمت را درک خواهد داشت.
نکتهای که ایشان گفت، همیشه در ذهنام بهیادگار باقی مانده است، چراکه در این دنیای امروز که گرانی و تورم روز بهروز افزایش پیدا میکند،
بسیاری تولیدکنندگان، کیفیت محصولات غذایی را پایین آوردند تا قیمت را کم کنند، و با این کار، ضربه به اعتبار خود، و سلامتی مشتری زدهاند.

.
.
.




- چند سال پیش در شبکهی اول مسکو، کانال یک، مصاحبهای بود با بازیگر قدیمی سینمای شوروی، عکسهای بالا،
آقای -گازارف سرگی ایشخانویچ- زادهی ۱۹۵۸. به ایرانی که بگوییم میشود: -سرگی ابن عشقخان گازاراف-،
یعنی نام پدر ایشان بوده است -عشقخان-، نام خودشان -سرگی-، و نامفامیلیشان -گازاروف ~ گازاراف-.
ایشان زادهی شهر باکو، در آذربایجان شوروی میباشند، از اینرو بواسطهی خون شرقی که دارند،
نقشهای بامزهای را در فیلمهای زمان شوروی بازی و ایفا داشتند، بویژه که اگر قرار بود در فیلم،
مردی که با خانمها روابط گرمی دارد را نشان دهند، حتم ایشان کاندید برای ایفای نقش میگردید -لبخند).
در مصاحبه با ایشان، آقای گازاراف در یک رستوران نشسته بود، گفتگو هم راجع به -موفقیت شغلی- بود،
چراکه او چندی قبل از آن، با نام خودش، این رستوران را در مسکو تاسیس و گشایش داشته بود.
بعد بهعنوان نکتهی مهم، گفت که تا چند ماه پس از باز شدن این محل، مشتری بسیار کم داشتند،
و با اینکه اطلاعرسانی هم شده بوده که رستوران هنرپیشهی مشهور افتتاح گردید، اما استقبال کم بوده است،
تا اینکه روزی یکی از کارگردانان نزد او میآید، و شام را آنجا میخورد. بعد رو به ایشان مینماید،
و از رونق کسب و کارش سوال میپرسد. آقای گازاراف هم اعلام نارضایتی نموده و میگوید که مگس میپرانیم.
کارگردان به او میگوید که میدانی مشکل کار تو در چیست؟. تو با اینهمه سابقه در فیلم و سینما، و شهرتی که داری،
اما قیمت غذاهای رستورانات، با آن کافهای که آنسوی خیابان است، یکی میباشد!، پس -اهمیت نام تو- کجای کار است؟،
از من میشنوی، یک صفر به آخر هر قیمت غذا اضافه کن!، بگذار این محیط داخلی رستوران که با سلیقه طراحی کردی،
همراه با خوراکهای خوشمزهای که زیر نظر خودت درست میشود، در قیمت منوی غذا نیز، با دیگران فرق داشته باشد!.
آقای گازاراف گفت که من البته صفر به آخر قیمتها اضافه نکردم، اما بنا به توصیه کارگردان، آنها را ۲-۳ برابر بالا بردم!،
دیری نگذشت که رستوران شلوغ شد!، چون هرکه به حساب نام و دیدن من میآمد، با آنکه قیمتهایمان از جاهای دیگر بالاتر بود،
اما از جهت کیفیت غذا و همچنین اعتبار نامام در سینما، با رضایت رستوران را ترک میکرد، سپس برای دیگران هم تبلیغ میکرد،
چنین شد که پس از مدت کوتاهی، رستورانام، مشتریهای ثابت و خاص خود را پیدا کرد، و همچنان هم ادامه دارد (و خواهد داشت) ...
*با آرزوی سلامتی و برکت برای آنان که با -ذوق و تجربه و کاردانی-، اقدام به گشایش کار و کسب مینمایند ...

http://www.parstimes.com/cuisine/chelokabab.html

رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن

- یاران ارجمند ...
اپتدا اینکه، اگر خدا بخواهد و زنده باشم،
پست تلفیقی که قول داده بودم، سرانجام کامل گشت،
فقط باید بازبینی نهایی شود، و امیدوارم که یکشنبهشب،
یعنی: (25.08.2019) ~ سوم شهریور ۱۳۹۸،
سرانجام به نشر در فروم رویایی برسد. آمین ...
* پینوشت:
- پست ششگانهی رویسخن، که در رجهای بالا گفته شده بود، در لینک زیر .:
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t25p375-topic#9895
.
.
.

- و اما اکنون آمدم تا مورد بسیار نوستالژیکی که بطور اتفاقی،
در سرچ گوگل یافتم را مطرح سازم. مشغول به جستجوی تصاویر نوستالژیک از ایران،
که مربوط به دههی شصت خورشیدی(هشتاد میلادی) هستند در نت بودم، که بهفکرم رسید،
تا عبارت "ایران در دههی هشتاد میلادی" را، با کمک مترجم گوگل، به زبان ژاپنی بنویسم.
نتیجهی کار بسیار جالب از آب درآمد، چرا که دو عکس نمایان شد، که مربوط هست،
به دو سه سال اواخر دههی شصت یا اوایل دههی هفتاد، یعنی پس از اتمام جنگ و قطعنامه،
که محل هر دو عکس، کشور ژاپن است، اما سوژهی آنها، ایرانیانی که آندوران، برای کار به ژاپن میرفتند.
در سایت ژاپنی که عکسها را به نشر رسانده، جملهای که زیر هر عکس نوشته را، با کمک مترجم گوگل،
از ژاپنی به روسی ترجمه کردم، و موارد نوستالژیک ایرانیگونهای، در توضیح عکسها پدید آمد ...

*عکس اول - توضیحاش که توسط عکاس ژاپنی نوشته شده.:
"ورودی پارک یوگوگی(یعنی پارکی واقع در توکیو-ی ژاپن)، که مملو از ایرانیان بود".
منظور عکاس زمانی هست که عکس را در اواخر دهه هشتاد میلادی گرفته است.
- راست میگه عکاس ژاپنی، چون در تصویر ببینید،
از بس ایرانی در جلوی عکس هست، انگار که ایرانه و نه ژاپن -لبخند).
زمان عکس، میشود همان دو سه سال انتهایی دهه شصت یا نهایت، اوایل دهه هفتاد،
یعنی وقتی که ایرانیها برای کار به ژاپن میرفتند، و روز تعطیل را به این پارک میآمدند، و تابلو میگشتند -لبخند).
چهرهها همه داد میزنه که ایرانی هستند -لبخند) ... با سیبیل و کاپشنهای مدل نیمه دوم دههی شصت خورشیدی .:

.
.
.
*عکس دوم - توضیحاش که توسط عکاس ژاپنی نوشته شده.:
"این یک تلفن عمومی بود، که او را، به زادگاهاش وصل میساخت".
یعنی عکاس، وقتی از آقای ایرانییه ثبتشده در تصویر عکس گرفته،
به مخاطب توضیح میدهد که از راه تماس با این تلفن عمومی،
این مهاجر ایرانی، میتوانسته به زادگاه و بستگاناش زنگ بزند.
- عکس بسیار بسیار نوستالژیک است!. نور داخل کابین تلفن عمومی،
چهرهی آقای ایرانی، و همچنین کاپشن دههشصتی که پوشیده،
اواخر دهه شصت خورشیدی را، با حضور آقای ایرانی در ژاپن نشان میدهد .:

.
.
.
لینک و مرجع هر دو عکس.:


https://globe.asahi.com/article/12434499
- با سپاس فراوان از عکاس و عکاسان ژاپنی که،
در انتهای دههی هشتاد میلادی، هموطنان ایرانی ما را،
که برای کار به ژاپن میرفتند، سوژهی عکسهای خوبشان،
بویژه عکس دوم (کیوسک تلفن عمومی) قرار دادند،
و آن حالوهوای بکر را، بر نگاتیو سیاهوسفید ثبت ساختند.
سلامت باشید، وقت خوش ...

رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن
* پیشگفتار .:
59 نوشته است:
(09.04.2019)
#[اینجانب اگر روزی متوجه شوم که فیلم ماندگار "اجاره نشینها-۱۳۶۵" نیز داستاناش کپی از فیلمی(خارجی) بوده،
آنگاه خود را در جلوی درب اصلی فروم رویایی، حلقآویز میکنم. البته میدانم که یاران به کمک خواهند آمد؟
و از این کار جلوگیری خواهد شد؟(لبخند). اما خارج از شوخی، -ماهیت اعتراض- بر جای خود باقی خواهد ماند ...]
https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t2p25-topic#9880
- شباهتهای اتفاقی .:

http://shadshow.ir/index.php/2017-12-12-04-47-03/949-shebahat
* پسگفتار .:
اتفاقی نبوده این شباهت. حال موارد دیگر هم لابد مرجع و سرچشمهشان پیدا میگردد.
مهم ایناست که در چنین زمانهایی، -مای مخاطب- خونسردی خویش را حفظ نماییم. با سپاس -لبخند ...

- با درود خدمت فروم رویایی و تمامی یاران در جهان هنر و فرهنگ و یادمانههای طلایی ...
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشید، و در این نوروز و بهار ۱۳۹۹، همچون سالیان گذشته،
عیدیهای خویش (اعم از نقدی و قسدی) را جمع نموده، سپس آنها را به آدرس پستی فروم ارسال نمایید،
تا در -صندوق پسانداز بلاعوض وامهای طولانیمدت- ثبت گردد، و گامی در جهت -ورود به بهشت- فراهم آید.
آدرس ما: پلاک ۱۲+۱ - خیابان لیزشانزه - شهر گلوبلبل - کشوره؟ ................ بله، کشور فرانسه ... -لبخند
حالا البته خیلی هم مهم نیست، اما در کل این فرانسویها که از صبح تا شب، یا شب تا صبح، در افکار زمینی هستند،
گویا خیلی هم اعتماد به نفسشان -بالا و بلند- هست، چون راستش ...،
البته سلیقهها <لابد> متفاوت هستند(لبخند)،
اما ... چی بگم؟، ... بگذریم ........ [سکوت و سپس نگاه به افق با حالت تفکر]
... و باز هم البته، چند -کلام خاطره- نیز بشنویم از زبان -ناصرالدین شاه- دربارهی فرانسویها! ...
یعنی بطور کامل، ویران ساخته (لبخند) ...
* گزارش ناصرالدین شاه از ملاقات با زنان فرانسوی .:

https://virgool.io/@ali.nikoei1981/گزارش-ناصرالدین-شاه-از-ملاقات-با-زنان-فرانسوی-c3fx35lbx5v5

- عرض شود که، بنده همچون طفلی که راه خانهاش را گم کرده باشد،
اگر به فروم نیایم، احساس ناخوشایند پیدا نموده و ...، و پس بهتر است که بیایم (لبخند)،
با آنکه چندی پیش عرض کردم که دیگر بازنشسته شدم و اگر با دست خالی خدمت میرسم، بر بنده کمترین خرده نگیرید.
البته اگر حالوخیال پیش آید، همچنان خاطرات و موارد نوستالژیک در دست هست.
اکنون آمدم تا هم سلام و درودی عرض کنم، و هم چند تصویر و مطلب نوستالژیک تقدیم گردد + یک خاطرهی کوتاه ...

- مصاحبهی نوستالژیک با جناب آقای "محمدرضا احمدیان"(آهنگساز، نوازندهی فاگوت، و عضو قدیمی ارکستر سمفونیک).
ایشان در دهه هفتاد خورشیدی، با ساخت دو آهنگ بسیار ماندگار: "یک آسمان پرندهی عاشق" و "(کوچهها ~ آی نسیم سحری)"،
به جایگاه استادی رسیدند. ... مراتب سپاس را خدمت ایشان بیان میداریم ...

http://www.harmonytalk.com/id/11938
(یک آسمان پرندهی عاشق) .:
https://www.youtube.com/watch?v=oP2UvVPuO88
(آی نسیم سحری صبر کن) .:
https://www.youtube.com/watch?v=jrK02X0Aqac
.
.
.
- گفت و گو با "هوشنگ هدايتی" .:
(خانهام را برای سريال «طنز» فروختم!) ...

https://banifilm.ir/خانه-ام-را-براي-سريال-طنز-فروختم/
.
.
.

- چندی پیش، بهیاد آقای "چنگیز وثوقی" افتادم، که بازیگر خوبی برای نقشهای -اکشن اجتماعی- بوده و هستند.
مشغول به جستجوی نام ایشان بودم، که به ویدیویی جالب و دیدنی از ایشان، با چاشنی نوستالژی، در سایت والامقام یوتیوب رسیدم. ...
در ویدیوکلیپ زیر، که آقای چنگیز وثوقی با استفاده از فیلمهای آرشیوی و شخصیشان آنرا ساخته و به دخترشان "غنچه" هدیه داشتند،
بخشهایی از پشتصحنهی تولید فیلم "ٔگلها و گلولهها - ۱۳۷۰" با شرکت ایشان نمایش داده میشود("عنایت بخشی" نیز حضور دارد)،
و همچنین کادرهای نوستالژیک و خاطرهانگیزی از -شهربازی تهران- از دوران اوایل دهه هفتاد خورشیدی نیز در این کلیپ موجود هست.
با سپاس از آقای چنگیز وثوقی برای ساخت این ویدیوکلیپ نوستالژیک، و آرزوی سلامتی و موفقیت برای ایشان، خانوادهشان، و برادرانشان.
*(چنگیز وثوقی و دخترش غنچه از کودکی تا به امروز).:

https://www.youtube.com/watch?v=8ywWnEiQPMo
.
.
.
- عکسی قدیمی و آنتیک، با حضور اهالی سینما و هنر دراماتیک ایران.
تاریخ عکس (بهاحتمال زیاد) مربوط به سال ۱۳۵۱ (یعنی زمان ساخت فیلم -رگبار-) میباشد.
* ایستاده در بالای عکس، از راست به چپ: باربد طاهری - محمدعلی کشاورز - منوچهر فرید
* نشسته در پایین عکس، از راست به چپ: بهرام بیضایی - پرویز فنیزاده - اسماعیل محرابی - جمشید لایق

https://twitter.com/abeskholghi/status/868780989174173696
&

https://donyak.com/2018/09/14/عکسی-دیده-نشده-از-جوانی%E2%80%8C-اکبر-عبدی/
.
.
.
- خاطرات مسعود کیمیایی از ساخت فیلمهایش و همچنین از بهروز وثوقی (مطلب بسیار خواندنی میباشد) .:

http://www.baharnews.ir/news/43400/خاطرات-مسعود-کیمیایی-بهروز-وثوقی





.
.
.
- خاطرات ژورنالیست و روزنامهنگار پیشکسوت - جناب آقای محمد جعفری،
که به بیان سوتیهای مطبوعاتی هنگام ثبت گزارش و مصاحبه با بازیگران قبل از ۵۷ پرداختند .:
https://www.cinscreen.com/?c=4&id=7944
.
.
.
- ... و تصویری بسیار یادمانهسرشت، از پشتصحنهی چگونگی ساخت مجموعه تلویزیونی عروسکی "خونه مادربزرگه - ۱۳۶۶"
* از راست به چپ: فریبا جدیکار (بازیگر و عروسکگردان) - حمید جبلی (بازیگر و عروسکگردان) - بانو مرضیه برومند (کارگردان)
(با رئالیستیترین و سادهترین امکانات، زحمت کشیدند، چاشنی هنر و خلاقیت ایجاد ساختند،
و محصول هنریشان، ماندگار و درخشان گشت برا تمام فصلها و تمام مخاطبان، همیشه تا همیشه) ...

https://irnak.com/فرهنگ-و-هنر/بیوگرافی-هنرمندان/بیوگرافی-فریبا-جدیکار

* تیتراژ ابتدایی سریال نوستالژیک "سنگ و شیشه - ۱۳۷۲" .:
کارگردان و تدوین: جمشید حیدری
نویسنده: محمود قنبری
آهنگساز: ناصر چشم آذر
محصول ۱۳۷۲ شبکه دو

# خاطرهی "ایران در سرزمین سوسیالیسم" - پاییز ۲۰۰۲ میلادی، برابر با خزان ۱۳۸۱ خورشیدی ... .:

https://koodaki-nojavani.forumfa.net/t25p375-topic#9900
پینوشت:
... *رازی که پس از ۱۸ سال فاش گردید!* ...
* اپیزود اول:
- پاییز سال ۲۰۰۲ میلادی (برابر با ۱۳۸۱ خورشیدی)، زمانیکه مشغول به تحصیل در دورهی مقدماتی زبان روسی در شهر کییف بودم،
بجز ما ایرانیها، خارجیهای دیگری نیز در دانشگاه، همدورهمان بودند. چند جوان دختر و پسر که از قارهی افریقا کشور کامرون آمده بودند،
و همچنین چند جوان پسر، که اهل کشور بنگلادش بودند. از آنجا که بیشتر بچههای ایرانی گروه ما، زبان انگلیسی را تا حدودی میدانستند،
از همان روزهای آغاز سال تحصیلی، ایشان با دیگر خارجیها به زبان انگلیسی صحبت، و از حالواحوال یکدیگر جویا میشدند. ...
یکی-دو هفته از شروع پاییز ۲۰۰۲ و درسومشق روسیمان نگذشته بود، که در رفتوآمدهایی که به دانشگاه و بازگشت به خوابگاه داشتیم،
آن چند جوان اهل بنگلادش، هر بار که جمع ایرانی ما را، چه در زنگهای تفریح دانشگاه، و چه در حیاط و طبقات خوابگاه میدیدند،
با شور و حالی وصفناپذیر جلو میآمدند، سپس با ما پسرهای گروه، دست میدادند(دو دستی)، بعد صورتشان را با خوشحالی جلو آورده،
و همچون شخصی که در عید به میهمانی رفته باشد، چند بار دیدهبوسی با ما انجام، و سپس همانند آنکه شخص مقدسی را دیده باشند،
دستهایشان را به نشان احترامی چندباره، به صورت خود گذاشته، و حالتی همچون متبرک ساختن، برای خویش فراهم میساختند.
این رفتار ایشان، هر بار که آنها را میدیدیم، هم تا حدودی برای ما که مورد توجه ویژه از جانب آنها قرار گرفته بودیم خوشایند بود،
و هم پرسشی ایجاد میگشت که چرا جوانان بنگلادشی، با دیدن مای ایرانی، مراسمی همچون زیارت از اشخاص متبرک را انجام میدهند؟.
* اپیزود دوم:
- چندی پیش، مشغول به جستجوی نام سریال نوستالژیک "سنگ و شیشه - ۱۳۷۲" بودم،
که سرانجام پس از سالها، تیتراژ اپتدایی آن یافت شد (لینک تصویری در اپتدای این بخش).
سپس در میان لینکهای خبری مرتبط، مطلبی آمد که -سریال سنگ و شیشه- پخش خواهد شد. ...
با باز نمودن لینک خبر، مشخص شد که سریال نوستالژیک روی سخن (که اولین بار سال ۱۳۷۲ دیدیم)،
اینبار نه در ایران، و بلکه در کشور دیگری که آنرا خریده و دوبله کرده، به نمایش تلویزیونی در خواهد آمد.
با خواندن این رج خوشحال شدم، که اگر به سایت و یا کانال آن کشور(با استفاده از برنامههای کامپیوتری) دست پیدا کنیم،
آنگاه حتا دیدن -نسخهی ترجمهشده به زبان دیگر- از سریال سنگ و شیشه نیز، برایمان حس نوستالژیک را دارا خواهد بود.
در همین افکار بودم، که نگاهم به بالای صفحه آن سایت، و زمان نشر خبر افتاد. مطلب مربوط به خردادماه سال ۱۳۸۰ بود!،
که آنسال (۱۳۸۰) از طریق منبع خبر (سازمان فرهنگ و ارتباطات) انتشار یافته بود، و حال در آرشیو خبرگزاری ایسنا،
همچون اخبار آرشیوی و دستهبندیشده، برای بازخوانی و جمعآوری اطلاعات موجود بود. کمی سرخورده شدم، اما متن را کامل خواندم.
در ادامهی آن خبر آمده بود، که در آن کشور خارجی، تا قبل از تاریخ آن خبر (یعنی تا قبل از سال ۱۳۸۰)، بجز سریال سنگ و شیشه،
سه سریال دیگر ایرانی نیز ترجمه و دوبله، و برای میلیونها مخاطب آن کشور به نمایش سراسری و تلویزیونی در آمده است، ...
سریالهای "سلطان و شبان"، "بوعلی سینا" و "مردان آنجلس". و حال "سنگ و شیشه" برای آنها، چهارمین سریال ایرانیست،
که اهالی آن کشور، به زبان خودشان، و با دوبلهی خوب، در سال ۱۳۸۰ خورشیدی (۲۰۰۱ میلادی)، آنرا تماشا داشتهاند ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
- نام آن کشور، "بنگلادش" بود!، که مردماناش در انتهای دهه نود میلادی (برابر با هفتاد خورشیدی)،
چهار سریال بلند و خوشساخت ایرانی را (در ژانرهای گوناگون) از طریق شبکهی سراسری تلویزیونشان دیده بودند،
و حال یک سال پس از آن (یعنی در پاییز ۲۰۰۲ میلادی ~ ۱۳۸۱ خورشیدی)، وقتی آن چند جوان بنگلادشی،
مای ایرانی را در کییف میدیدند، بیشک بهیاد سریالهای ایرانی پخششده در کشورشان افتاده، و از اینرو،
حس خوبی به آنها دست میداده، چون هموطنان افراد مشهور خارجی که در تلویزیون دیده بودند را، حال از نزدیک میدیدند -لبخند ...
این مورد و کشفی که پس از ۱۸ سال به آن رسیدیم، نه شوخیست و نه اشتباه، بلکه یادآور آن است،
که -هنر فیلمسازی-، چه هنایش ژرفی بر مخاطب دارد!. ...
... و چنین است که امریکا -با هالیوودش- بر جهان مسلط است ...
* لینک خبر یادشده .:
(یکشنبه / ۲۰ خرداد ۱۳۸۰ / )
(منبع: سازمان فرهنگ و ارتباطات)
https://www.isna.ir/news/8003-03973/سريال-ايراني-سنگ-و-شيشه-از-شبكه-سراسري-تلويزيوني-بنگلادش-پخش
.
.
.
- نام و یاد خاطرات گرامی باد ...
سلامت و خوشروحیه،
همراه با برکات روزافزون باشید ...
وقت خوش ...


رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن
دوستان میتونن از راه های زیر در ارتباط باشن.خواهش با معرفی
The_moubeds@yahoo.com
@smam1358در تلگرام
۰۹۳۰۵۸۵۳۲۳۹ در وآتساپ
The_moubeds@yahoo.com
@smam1358در تلگرام
۰۹۳۰۵۸۵۳۲۳۹ در وآتساپ
رد: قوانین، مقررات و اخبار انجمن
دوستان میتونن از راه های زیر در ارتباط باشن.خواهش با معرفی
The_moubeds@yahoo.com
@smam1358در تلگرام
۰۹۳۰۵۸۵۳۲۳۹ در وآتساپ
The_moubeds@yahoo.com
@smam1358در تلگرام
۰۹۳۰۵۸۵۳۲۳۹ در وآتساپ
صفحه 2 از 2 • 1, 2

» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
» فیلمها و برنامه های تلویزیونی روی طاقچه ذهن کودکی
صفحه 2 از 2
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد